محمدرضا بایرامی: تفاوت میان نسخهها
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
| نام = محمدرضا بایرامی | | نام = محمدرضا بایرامی | ||
| تصویر = | | تصویر = Bayrame.png | ||
| توضیح تصویر = | | توضیح تصویر = برمیگردم سنگر، نمازم را میخوانم{{سخ}}اسلحه را برمیدارم و میزنم بیرون.{{سخ}}(رمان عقاب تپههای۶۰) | ||
|اندازه تصویر = 200px | |||
| نام اصلی = | | نام اصلی = | ||
| زمینه فعالیت = | | زمینه فعالیت = نویسنده و رئیس خانه داستان ایران | ||
| ملیت = ایرانی | | ملیت = ایرانی | ||
| تاریخ تولد = ۱۳۴۴ | | تاریخ تولد = ۱۳۴۴ | ||
| محل تولد = روستای | | محل تولد = روستای لاطران استان اردبیل | ||
| والدین = | | والدین = | ||
| تاریخ مرگ = | | تاریخ مرگ = | ||
خط ۴۸: | خط ۴۹: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
[[پرونده:Bayrami&ketabkhani.jpg| | [[پرونده:Mohamad reza bayrami01.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>محمدرضا بایرامی داور دهمین دورهٔ [[جایزه ادبی جلال آلاحمد]]</center>]] | ||
[[پرونده:Mohamad reza bayrami02.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>محمدرضا بایرامی دبیر علمی یازدهمین جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد</center>]] | |||
[[پرونده:Mohamad reza bayrami03.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>گفتوگو با محمدرضا بایرامی در شماره چهارم ماهنامه «داستان»</center>]] | |||
[[پرونده:روغن ریخته.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>هفتصبح دربارهٔ لمیزرع</center>]] | |||
[[پرونده:مصاحبه.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>تجربههای زیستیاش را داستان کرد</center>]] | |||
[[پرونده:محمدرضا بایرامی.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>نگاهش با مخاطب سخن میگوید</center>]] | |||
[[پرونده:لی یزرع.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>خالق «لمیزرع»، اثرش را داغ میگذارد</center>]] | |||
[[پرونده:کافه خبر.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>تمامقد در درگاه ادبیات ایستاده</center>]] | |||
[[پرونده:کوتاه با شجاعی.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>نشستی در معیت شجاعی بهبهانهٔ داستان</center>]] | |||
[[پرونده:در ترنجستان سروش.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>نقد و بررسی «لمیزرع»{{سخ}}در ترجستان سروش</center>]] | |||
[[پرونده:در جلسه نقد.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>نشست داستانخوانی</center>]] | |||
[[پرونده:در میان کتابهایش.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>تکیه پدیدآور به پدیدههایش</center>]] | |||
[[پرونده:داوری در جایزه جلال.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>در کنار برخی داوران جلایزه جلال{{سخ}}در حیاط مشجر دبیرخانه</center>]] | |||
[[پرونده:بازدید از غرقه سوره مهر در نمایشگاه تهران.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>بازدید از غرفه سورهمهر در نمایشگاه کتاب</center>]] | |||
[[پرونده:بایرامی.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>به یاد طبیعت بکر اردبیل</center>]] | |||
[[پرونده:Bayrami mohamad.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>دریافت نشانه زرین صفویه</center>]] | |||
[[پرونده:Bayrami.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>[http://sourehonar.ir/content/news/6551/%D9%86%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%B9%D8%AC%D8%B2%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%B1%D8%B5%D9%87-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA داستان عصر تنهایی است!]</center>]] | |||
[[پرونده:Bayrami&ketabkhani.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''یوتا همیل رایش'' «[[کوه مرا صدا زد]]» را به آلمانی ترجمه کرد</center>]] | |||
'''محمدرضا بایرامی''' داستاننویس، داور و دبیر هیئت علمی [[جایزه ادبی جلال آلاحمد]] است که داستانهایش نامزد و برندهٔ جوایز مختلف داخلی و خارجی است. | '''محمدرضا بایرامی''' داستاننویس، داور و دبیر هیئت علمی [[جایزه ادبی جلال آلاحمد]] است که داستانهایش نامزد و برندهٔ جوایز مختلف داخلی و خارجی است. | ||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
محمدرضا بایرامی آخرین فرزند خانوادهای پنجنفری است، زادهٔ ۱۳۴۴ در روستای لاطران حواشیِ دامنههای سبلان. در ششهفتسالگی، روستایش در استان اردبیل را به قصد تهران تنها میگذارد<ref name=''زندگینامه''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= گفتوگو با محمدرضا بایرامی|ژورنال = ماهنامه ادبیات و داستان|مکان= تهران|شماره= ۴|سال= ۱۳۹۱| تاریخ بازدید= ۳۰بهمن۱۳۹۷}}</ref> و ادامهٔ زندگی را از سال۱۳۵۱ بهاتفاق خانواده، در کرج پیمیگیرد.{{سخ}} | محمدرضا بایرامی آخرین فرزند خانوادهای پنجنفری است، زادهٔ ۱۳۴۴ در روستای لاطران حواشیِ دامنههای سبلان. در ششهفتسالگی، روستایش در استان اردبیل را به قصد تهران تنها میگذارد<ref name=''زندگینامه''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= گفتوگو با محمدرضا بایرامی|ژورنال= ماهنامه ادبیات و داستان|مکان= تهران|شماره= ۴|سال= ۱۳۹۱| تاریخ بازدید= ۳۰بهمن۱۳۹۷}}</ref> و ادامهٔ زندگی را از سال۱۳۵۱ بهاتفاق خانواده، در کرج پیمیگیرد.{{سخ}} | ||
«[[ صمد بهرنگی ]]» و «[[علیاشرف درویشیان]]» دو داستاننویس محبوب دوران نوجوانیِ او بودند. سال دوم دبیرستان اولین قصهاش را برای برنامهٔ قصهنویسی رادیو فرستاد. خواندن و نقدکردن قصهاش از رادیو چنان تشویقش کرد که از همان سال نویسندگی را جدی گرفت و با رادیو و مطبوعات به پیش رفت. همکاری با برخی گاهنامههای حوزهٔ هنری، گام بعدی او در حرفهایشدنش است.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://kayhan.ir/fa/news/105947/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%AD%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D9%87%DB%8C%DA%86|عنوان= «درباره بیحاصلی و دیگر هیچ» درباره= «محمدرضا بایرامی»|ناشر= کیهان|شناسه خبر= ۱۰۵۹۴۷|تاریخ انتشار=۲۰خرداد۱۳۹۶}}</ref> | «[[ صمد بهرنگی ]]» و «[[علیاشرف درویشیان]]» دو داستاننویس محبوب دوران نوجوانیِ او بودند. سال دوم دبیرستان اولین قصهاش را برای برنامهٔ قصهنویسی رادیو فرستاد. خواندن و نقدکردن قصهاش از رادیو چنان تشویقش کرد که از همان سال نویسندگی را جدی گرفت و با رادیو و مطبوعات به پیش رفت. همکاری با برخی گاهنامههای حوزهٔ هنری، گام بعدی او در حرفهایشدنش است.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://kayhan.ir/fa/news/105947/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%AD%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D9%87%DB%8C%DA%86|عنوان= «درباره بیحاصلی و دیگر هیچ» درباره= «محمدرضا بایرامی»|ناشر= کیهان|شناسه خبر= ۱۰۵۹۴۷|تاریخ انتشار=۲۰خرداد۱۳۹۶}}</ref> | ||
خط ۳۷۹: | خط ۳۸۱: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
# {{یادکرد ژورنال | # {{یادکرد ژورنال|عنوان= گفتوگو با محمدرضا بایرامی|ژورنال= ماهنامه ادبیات و داستان|مکان= تهران|شماره= ۴|سال= ۱۳۹۱|تاریخ بازبینی= ۳۰بهمن۱۳۹۷}} | ||
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =میرعابدینی| نام =حسن | عنوان =فرهنگ داستاننویسان ایران | # {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= میرعابدینی|نام= حسن|عنوان= فرهنگ داستاننویسان ایران|سال= ۱۳۸۶|ناشر= چشمه|مکان= تهران|صفحه= ۵۳|شابک= }} | ||
# {{یادکرد ژورنال | # {{یادکرد ژورنال|عنوان= بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی، صدای سبلان به آلپ رسید|ژورنال= کتاب ماه کودکونوجوان|مکان= تهران|شماره= اسفند|سال= ۱۳۸۱}} | ||
# {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = | نام = | نام خانوادگی۲ = | نام۲ = | عنوان = «آلپ نه بلند است، نه باشکوه» | ژورنال = مجله ادبیات داستانی | مکان | # {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = | نام = | نام خانوادگی۲ = | نام۲ = | عنوان= «آلپ نه بلند است، نه باشکوه» | ژورنال = مجله ادبیات داستانی|مکان= |شماره= ۶۹ |سال= ۱۳۸۲}} | ||
# {{یادکرد ژورنال | # {{یادکرد ژورنال|عنوان= مردگان کدام باغ؟|ژورنال= مجله جهان کتاب|مکان= تهران|شماره= ۲۵۳و۲۵۴|سال= خردادوتیر۱۳۸۹}} | ||
# {{یادکرد ژورنال | # {{یادکرد ژورنال|عنوان= کدام حضرات، حضرت|ژورنال= مجله جهان کتاب|مکان= تهران|شماره= | سال= مردادومهر۱۳۸۹}} | ||
# {{یادکرد ژورنال | # {{یادکرد ژورنال|عنوان= همان حضرات|ژورنال= مجله جهان کتاب | مکان = | دوره = | شماره = آبان و آذر | سال = ۱۳۸۹| تاریخ بازبینی = }} | ||
# {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = سیفی | نام = زینب | # {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= سیفی|نام= زینب|عنوان= «بررسی تطبیقی محتوای آثار کامل کیلانی و محمدرضا بایرامی»|ژورنال= پایان نامه کارشناسی ارشد|مکان= دانشگاه محقق اردبیلی|صفحه= ۱۴و۱۵|سال= ۱۳۹۵ }} | ||
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =میرعابدینی| نام =حسن | عنوان =صد سال داستاننویسی ایران | جلد = ۴| سال = ۱۳۸۷| ناشر = | # {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= میرعابدینی| نام= حسن|عنوان= صد سال داستاننویسی ایران|جلد= ۴|سال= ۱۳۸۷|ناشر= چشمه|مکان= تهران|صفحه= ۱۳۰۱|شابک =۹۶۴۶۱۹۴۴۹۴}} | ||
# {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = گلابدرهای|نام = محمود|عنوان = خداحافظ بچه شمرون| ژورنال = ماهنامه ادبیات و داستان | مکان = تهران| دوره = اول| شماره =پنجم|سال =۱۳۹۱| ص=۱۶}} | # {{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی= گلابدرهای|نام= محمود|عنوان= خداحافظ بچه شمرون|ژورنال= ماهنامه ادبیات و داستان|مکان= تهران| دوره= اول|شماره= پنجم|سال= ۱۳۹۱|ص= ۱۶}} | ||
# {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = بایرامی|نام = امیرخانی|عنوان = آیا رهش امکان دارد؟| ژورنال = روزنامه فرهیختگان | مکان = تهران| شماره =۲۴۵۸|سال = | # {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= بایرامی|نام= امیرخانی|عنوان= آیا رهش امکان دارد؟|ژورنال= روزنامه فرهیختگان|مکان= تهران| شماره =۲۴۵۸|سال =۲۲اسفند۱۳۹۶|ص= ۴}} | ||
# {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = بایرامی |نام = محمدرضا |عنوان = نزدیک بود بمیرم| ژورنال = ماهنامه ادبیات و داستان | مکان = تهران| دوره = اول| شماره =دوازده |سال =۱۳۹۲| ص=۳۰}} | # {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= بایرامی |نام= محمدرضا|عنوان= نزدیک بود بمیرم|ژورنال= ماهنامه ادبیات و داستان|مکان= تهران| دوره= اول| شماره= دوازده|سال= ۱۳۹۲|ص= ۳۰}} | ||
# {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = بایرامی |نام = محمدرضا |عنوان = نزدیک بود بمیرم| ژورنال = ماهنامه ادبیات و داستان | مکان = تهران| دوره = اول| شماره =هفتم |سال =۱۳۹۱| ص=۵۹}} | # {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= بایرامی|نام = محمدرضا|عنوان= نزدیک بود بمیرم|ژورنال= ماهنامه ادبیات و داستان|مکان= تهران| دوره= اول|شماره= هفتم|سال= ۱۳۹۱|ص =۵۹}} | ||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== |
نسخهٔ ۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۴
محمدرضا بایرامی | ||||
---|---|---|---|---|
پرونده:Bayrame.png برمیگردم سنگر، نمازم را میخوانم اسلحه را برمیدارم و میزنم بیرون. (رمان عقاب تپههای۶۰) | ||||
زمینهٔ کاری | نویسنده و رئیس خانه داستان ایران | |||
زادروز | ۱۳۴۴ روستای لاطران استان اردبیل | |||
ملیت | ایرانی | |||
محل زندگی | اردبیل و تهران | |||
کتابها | کوه مرا صدا زد، به دنبال صدای او و... | |||
مدرک تحصیلی | درجه یک هنری | |||
|
محمدرضا بایرامی داستاننویس، داور و دبیر هیئت علمی جایزه ادبی جلال آلاحمد است که داستانهایش نامزد و برندهٔ جوایز مختلف داخلی و خارجی است.
محمدرضا بایرامی آخرین فرزند خانوادهای پنجنفری است، زادهٔ ۱۳۴۴ در روستای لاطران حواشیِ دامنههای سبلان. در ششهفتسالگی، روستایش در استان اردبیل را به قصد تهران تنها میگذارد[۱] و ادامهٔ زندگی را از سال۱۳۵۱ بهاتفاق خانواده، در کرج پیمیگیرد.
«صمد بهرنگی » و «علیاشرف درویشیان» دو داستاننویس محبوب دوران نوجوانیِ او بودند. سال دوم دبیرستان اولین قصهاش را برای برنامهٔ قصهنویسی رادیو فرستاد. خواندن و نقدکردن قصهاش از رادیو چنان تشویقش کرد که از همان سال نویسندگی را جدی گرفت و با رادیو و مطبوعات به پیش رفت. همکاری با برخی گاهنامههای حوزهٔ هنری، گام بعدی او در حرفهایشدنش است.»[۲]
سال۱۳۶۶ برای بایرامی، گاه خدمت است به نظام. تمام دوران سربازی را در مناطق عملیاتی دهلران بهسر برد و حالوهوای آن میدان، بستری فراهم کرد تا با تمرکز بر ادبیات جنگ قلمفرسایی کند و درونمایهٔ داستانهایش را از زندگی و طبیعت روستای زادگاهش الهام گیرد. عمدهٔ داستانهایش برای نوجوانان است؛ ولی آثاری برجستهای نیز همچون مردگان باغ سبز و لمیزرع برای بزرگسالان دارد. کوه مرا صدا زد دیگر رمان بایرامی است که هم بهزبان آلمانی ترجمه شد و هم توانست برندهٔ «جایزهٔ کبرای آبی» کشور سوئیس شود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
داستانکها
دیدار با سبلان در حضور آلپ
« | درباره آلپ خیلی شنیده و خوانده بودم؛ اما هیچ نمیدانستم که بهواسطه کوه مرا صدا زد،از مجموعه قصههای سبلان، روزی این کوه بسیار معروف را از نزدیک خواهم دید.و این اتفاق روی داد.» و بعد میگوید: کاملا اتفاقی «فرصتی پیش آمده بود که درست مقابل آلپ قرار بگیرم.[۳] | » |
ادای احترام به جلال آلاحمد
انتخاب اسم جلال در کوه مرا صدا زد بخاطر ادای احترام به جلال آلاحمد بوده چون زمانی خیلی دوستش داشته و در نوجوانی آثار و مقالههای او را با اشتیاق میخوانده.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
آشنایی از ظهر جمعه
وقتی اولین کار نوجوان خود با عنوان «سپیدار بلند مدرسه ما» را مینویسد آن را برای دوستش که نویسنده «ظهر جمعه» است میفرستد و داستان را از رادیو خوانده میشود. کار از همانجا به آقای فردی میرسد و ایشان ضمن تشویق آنرا در کیهان بچهها چاپ میکند واین شروع آشنایی آنها و چاپ اولین اثر مکتوب بایرامی در حوزه کودک و نوجوان میشود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سبلان مرا صدا میزند نه آلپ!
بایرامی وقتی مقابل آلپ قرار میگیرد سبلان را به آلپ نمیفروشد و اصلا معتقد است.
«این کوه در مقابل عظمت سبلان، چیز زیادی برای عرضه کردن ندارد. فکر کردم همانطور که مردم ما مظلوم هستند، کوه ما هم مظلوم است.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ماجرای حضرات یا حضرت...!
ماجرا از مراسم رونمایی رمان مردگان باغ سبز شروع میشود. وقتی آقای کاوه بیات از او تعبیر به «حضرات» میکند.[۱][۴]بایرامی هم ساکت نمینشیند و در دفاع مقالهای مینویسد با عنوان«کدام حضرات، حضرت»[۲][۵] کاوه بیات هم در جواب مقالهای مینویسد با عنوان«همان حضرات...!»[۳][۶] و اینگونه ماجرا به قضاوت خوانندهها ختم میشود.
نگرانی برای خاطرات
محمد رضا بایرامی میگوید: من نگران این نیستم که خاطرات داستان را به حاشیه ببرد ولی نگران این هستم که خاطرات داستانی به عنوان خاطرات مستند جازده شوند به خصوص در عرصه ادبیات پایداری و دفاع مقدس. ببینید فردی مثل من که سالهای سال مشغول نوشتن در این حوزه است و حتی حضور در متن جنگ را تجربه کرده است دیگر تفاوت بین خاطرات مستند و داستانی را متوجه میشود به این معنی که بعضی از این خاطرات امکان وقوع ندارند ولی متاسفانه امروزه با توجه به اقبال عمومی خیلی از این خاطرات داستانی که به خودی خود هم مشکلی ندارند به عنوان یک خاطره مستند و قابل وقوع به مخاطبین عرضه میشود و نتیجه اش این میشود که مخاطب تیزهوش نسبت به این حوزهها بدبین میشود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زندگی و تراث
سوانح عمر
- ۱۳۴۴: تولد در روستای لاطران استان اردبیل
- ۱۳۵۱: مهاجرت به تهران
- ۱۳۶۰: شروع به نوشتن با مجلات و رادیو
- ۱۳۶۶: خدمت سربازی در مناطق عملیاتی دهلران
- ۱۳۶۷: انتشار اولین کتاب با عنوان «مرغ مهربان ننه مهتاب»
- ۱۳۶۸: انتشار «سپیدار مدرسه ما»
- ۱۳۶۹: انتشار «دشت شقایقها»؛ «عقابهای تپه۶۰»؛ «هفتروز آخر» و انتشار کتاب «وقتی که کولیها» برمیگردند.
- ۱۳۷۰: انتشار کتاب «شبهای بمباران»؛ «شب در بیابان» و «شاخه شکسته»
- ۱۳۷۱: انتشار کتاب «تفنگ»؛ «رعد یکبار غرید» و «کوه مرا صدا زد»
- ۱۳۷۲: انتشار کتاب «افسانه اژدها و آب»
- ۱۳۷۳: انتشار کتاب «بادهای خزان» و «بعد از کشتار»
- ۱۳۷۵: انتشار کتاب «دود پشت تپه»
- ۱۳۷۶: انتشار کتاب به کشتی نشسته؛ انتشار کتاب «در ییلاق»
- ۱۳۷۷: انتشار کتاب «سایه ملخ»
- ۱۳۷۹: دریافت جایزه جهانی «کبرای آبی» و «خرس طلایی» از کشور سوئیس؛ انتشار کتاب «گزیده» و «مهربانتر از نسیم»
- ۱۳۸۰: سفر به سوئیس و آلمان برای ترجمه و برگزیدهشدن «کوه مرا صدا زد» بهعنوان کتابسال
- ۱۳۸۱: انتشار کتاب «پل معلق»؛ «پیشرو» و کتاب «به دنبال صدای او»
- ۱۳۸۲: دریافت جایزه شهید حبیب غنیپور؛ انتشار کتاب «مرغهای دریایی»؛ «دره پلنگها»؛ «هلتها نام تو را میخوانند»؛ «پرواز همیشه»؛ «گرگ صفر» و «گرگها از برفها نمیترسند»؛ انتخاب رمان «پلمعلق» بهعنوان کتاب سال دفاع مقدس
- ۱۳۸۳: دریافت جایزه قلمزرین برای رمان «پل معلق»
- ۱۳۸۶: کاندیدای دریافت جایزه آسترید لیندگرن؛ انتشار کتاب «درمینودر چهار روز با رهبر در سفر»؛ «پرفسور حسابی»؛ «سفرت به خیر»؛ «سه روایت از یک مرد»
- ۱۳۸۷: انتشار کتاب «پاییز صحرا» و انتشار کتاب «خوننوشت»
- ۱۳۸۸: انتشار کتاب «بر لبه پرتگاه»؛ ؛«در باد آمد در باران رفت»؛ «عبور از کویر»؛ «فصل درو کردن خرمن»؛ «هفت روز آخر»؛ «در ییلاق» و انتشار کتاب «مردگان باغ سبز»
- ۱۳۸۹: انتشار کتاب «غروب خورشید در سامرا» و کتاب «از پس ابر»
- ۱۳۹۰: انتشار کتاب «فصل پنجم: سکوت»؛ «آتش بهاختیار» و کتاب «همسفران»
- ۱۳۹۳: سفر به روسیه و سخنرانی در مراکز علمی و فرهنگی و انتشار کتاب «برخورد نزدیک»
- ۱۳۹۴: انتشار کتاب «سنگ سلام»
- ۱۳۹۵: انتشار کتاب «خط تماس» و کتاب «لمیزرع»
- ۱۳۹۶: داور دهمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد؛ انتشار کتاب ویلای کاکاییها
- ۱۳۹۷: دبیر علمی یازدهمین جایزه ادبی جلال آلاحمد
شخصیت و اندیشه از زبان خودش
« | من نویسنده هستم و هیچ وقت به گروهی نزدیک نشدهام و در هیچ طیفی قرار نمیگیرم، حال اینکه کتابهای من در کدام انتشارات بیشتر چاپ شده، ممکن است ذهنیتی را ایجاد کند برای دیگران. مهم هم نیست برایم. بهترین عامل برای قضاوت دربارهٔ نویسنده، خود کتابهایش است. البته برای مردم و نه جوایز ادبی که اکثراً سمت و سوی سالمی ندارند و فقط به ادبیات توجه نمیکنند.[۷] داستاننویسی را از دوران نوجوانی آغاز کردم. همواره مهمترین دغدغهام نوشتن بوده و این آنقدر برایم مهم بود که گمان میکردم باید تمام عمرم را برای داستان و داستاننویسی بگذارم. با وجود این به طور طبیعی خیلی اوقات پشیمان شدم و گاه با خودم گفتهام کاش به هر کار دیگری جز نویسندگی مشغول بودم. نویسندگی نیش و نوش است، آنطور نیست که بگویید خیلی خوب یا خیلی بد است. معمولاً هم اذیتکننده است و هم تعالی بخش و سبککننده روح نویسنده. سر و کار نویسنده با زیبایی آفرینی است از همین رو خودش هم موقع نوشتن رضایت خاطر پیدا کرده و سبک میشود؛ البته خیلی اوقات هم نویسنده یکباره از آن فضای دلپذیر با سر زمین میخورد.[۸] |
» |
« | جوایز ادبی در ایران نقشی در موفقیت آثار برگزیده نداشته و نویسنده و خود اثر حرف اول را در افزایش اقبال عمومی میزنند.[۹] | » |
زمینهٔ فعالیت
محمدرضا بایرامی در سالهای اخیر با نشریات متفاوت کودکونوجوان، از جمله کیهان بچهها و باران همکاری نموده و بهعنوان کارشناس داستان در واحد ادبیات حوزهٔ هنری و شورای بررسی رمان دفتر هنر و ادبیات ایثار و شورای بررسی کارگاه مفاخر حوزه هنری فعالیت کرده است. در دورهای هم رئیس خانه داستان ایران بود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه در کنار پرکاری در دنیای داستان، داوری چند جشنواره، دبیر علمی یازدهمین جایزه ادبی جلال آلاحمد و جوایز جشنوارههای ادبی در داخل و خارج کشور را در کارنامه خود دارد.
در آینهٔ نگاه دیگران
فیروز زنوزی جلالی
«آتش به اختیار» را یک اثر یک نام نمادین برای این اثر میدانم، زیرا پیکره و شالوده و بنمایه آنچه که در کار وجود دارد، در حقیقت بهگونهای آتش به اختیار است. رمان «آتش به اختیار» شاهد تقابل شخصیتهاست و شاید بهنوعی متفاوت به اعتراض میپردازد.[۱۰]
کامران پارسینژاد
نام «آتش به اختیار» که محمدرضا بایرامی برای این اثر برگزیده، به سرنوشت افراد باز میگردد؛ درواقع سردرگمی و بلاتکلیفی این افراد تداعیکننده سرنوشت آنها در آینده است. نویسنده در قسمت پایانی کتاب، سردرگمی را روایت میکند که با درشتنمایی همراه است. نویسنده معتقد است از ابتدا جنگ بدون برنامهریزی بوده است و حتی در حرکت به سوی جبهه این موضوع را نشان میدهد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
علیالله سلیمی
با توجه به کارهای پیش از «آتش به اختیار» بایرامی، می دانیم که این نویسنده شگردش آن است که یک واقعه بومی را دستمایه کار قرار میدهد و سعی میکند آن را در وجه ملی پرورش دهد. عنوان «آتش به اختیار» با نکات ظریفی همراه است، چرا که نویسنده عنوان میکند که سربازان با پایان جنگ باید آمادهباش باشند، اما در عینحال شلیک هم نکنند. ترکیب و نام اثر هوشمندانه است. چرا که با پایان جنگ نشان میدهد کخه نگاه رمان، انتقادی است؛ زیرا با پایان جنگ و امضای قرادادها سربازان بلاتکلیف میمانند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خدابخش اسداللهی
« | رئیس دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه محقق اردبیلی:
|
» |
محمدرضا سرشار
« | بایرامی کسی نیست که داستاننویسی بلد نباشد. او از زمانی که دانشآموز دبیرستان بود، با من مکاتبه داشت و آثارش را پیش از چاپ به من نشان میداد.[۱۲] | » |
امیرحسین فردی
« | در کنار نویسندهای نشسته ایم که موجب سربلندی همه ماست. کسی که ار صفر شروع کرد، با هیچ شروع کرد و آوازهی نام ایران و ادبیات ایران را و ادبیات کودک و نوجوان ایران را به آن طرف مرزها برد و به تعبیر من صدای سبلان را به آلپ رساند و این اتفاق کمی نبود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
شهریار عباسی
مردگان باغ سبز بهترین اثر محمدرضا بایرامی است؛ اما اجازه انتشار دوباره به آن داده نشده است و این مرا بسیار متأسف کرد. بایرامی اگر به زبانی غیر از زبان فارسی مینوشت، معروفیت جهانی مییافت و چنین نویسندگانی در ایران بسیار کماند. بسیاری از داستاننویسان ما به بیراهه میروند و در پی تقلید از رمانهای دیگر هستند، اما بایرامی اینگونه نبوده است. یک جنبه در آثار او قابلتوجه است و آن اینکه فضای رمانهای او غیرشهری و در عین حال مدرن است، بدون توجه به فضای شهری درد انسان مدرن در آن موج میزند.[۱۳]
رضا امیرخانی
چیزی که سبب میشود آثار بایرامی را هر بار که اثر جدیدی چاپ میشود بخوانم، تجربه جدیدی است که او در کتابهایش ارائه میدهد. رمان مردگان باغ سبز را بهترین رمان رضا میدانم؛ اما رمان لمیزرع با محتوای بسیار روشنفکرانه نوشته شده است. رفتن او به عراق مهم است و نوشتن رمان در جغرافیایی غیر از جغرافیایی عراق امکانپذیر نیست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
حسین فتاحی
رمان لمیزرع چند ویژگی دارد:
- اولاینکه از فرم جدیدی برخوردار است و تکراری نیست. میتوانست کلاسیک باشد؛ اما دارای فرمی مدرن است. برهه زمانی در آن شکسته شده است.
- دوماینکه رمان شخصیتهای زیادی دارد.
- سوماینکه کار بر روی تضادها و جزئیات این تضادها درخور توجه است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ابراهیم زاهدیمطلق
بهگمان من لمیزرع، دو فلش راهنما برای مخاطب دارد: اول این که تعصبهای قبیلهای نمیتواند عشق ممنوعه در دل خود بپرواند. دوم، مرگ، پایانی مختوم و ناگزیر برای چنین عشقهایی است. در این وادی، نویسنده لمیزرع که همیشه نشان داده است داستانهایش ماجرا محور است، اینجا هم ماجرای دیگری را (حوادث از دل اختلافات شیعه و سنی و جنگ) دستمایه داستانش میکند تا این دو محور را بازگوید.[۱۴]
سیدمهدی شجاعی
یکی از دلایلی که بایرامی و یا تعداد اندکی از جنگ نوشتند و منحصربهفرد هم نوشتند این است که پیوند این دو کار دشوار. هرچند امروز خاطرات بسیاری نوشته میشود و به شدت هم ترویج میشود اما داستان، قالب هنری است که از عهده هر کسی برنمیآید. این هنر خاص آقای بایرامی و دوستان مشابه ایشان است و در عرصه ادبیات نداریم با این توانمندی سراغ جنگ رفته و از دل جنگ خارج شده باشد.[۱۵]
محمدعلی باشه آهنگر
به محمدرضا بایرامی غبطه میخورم؛ زیرا او در فضای ادبیات آسانتر از ما میتواند حرف خود را بزند. ما در سینمای خیلی تلاش میکنیم و فیلمی میسازیم؛ اما بعد انگ سیاسی به آن میچسباند. با تجددچاپنشدن کتاب مردگان باغ سبز دانستم که در عرصه ادبیات نویسندگان مانند ما دچار مشکلاتیاند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
قاسمعلی فراست
نویسنده خوب بهتر از رمان خوب است؛ چراکه نویسنده خوب میتواند رمانهای خوب و بسیار بنویسد و این برای اهل کتاب غنیمت باارزشی است. محمدرضا بایرامی از نویسندگان خوب در کشورمان است. نویسندگی در حوزه ادبیات که به آن چندان بها داده نمیشود، کار ارزشمندی است زیرا چنین کاری نشان از عشق نویسنده به ادبیات است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
احمد دهقان
« | بایرامی از تأثیرگذارترین نویسندگان فعلی ایران است و اگر بخواهیم چند نویسنده تأثیرگذار معاصر کشور را نام ببریم، یکی از آنها محمدرضا بایرامی است. در طول نوشتن هیچگاه راه خود را به پیچ و خم کج نکردهاست، این درحالی است که شاید یکی از بزرگترین ایرادهای نویسندگان ما این باشد که زیاد از این شاخه به آن شاخه میپرند؛ ولی برعکس آثار بایرامی به خاطر ثابتقدمی روزبهروز مهمتر میشود.[۱۶] | » |
تفسیر بایرامی از آثارش
- کتاب «آتش به اختیار» قرار بود بهترین کارم باشد که نشد.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - در «پل معلق» میخواستم اصلا دیالوگی وجود نداشته باشد و فضای سکون و عدم تحرک بر داستان وجود داشته باشد و این هم به خاطر شخصیت اصلی داستان بود که در آستانه افسردگی قرار داشت که به نظرم فقط در سی چهل صفحه اول این فضا به خوبی رعایت شد.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - من یک مدت کار کودک کردم ولی بعد دیدم که این حوزه کاری من نیست.
- یکی از موفق ترین کتاب هایم کتاب «هفت روز آخر» خاطرات من در هفت روز آخر جنگ است.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - من در همهی کارهایی که تا به حال در حوزههای مختلف انجام دادهام سعی کردهام نوشته هایم دارای ذات داستانی باشد به قول آن مثل معروف که نقل میکنند افلاطون بر سر آکادمی خود نوشته بود: «هرکس هندسه نمیداند وارد نشود» من هم به تمام مضمون هایی که به ذهنم میرسد میگویم: «اگر داستان نیستید بر قلم جاری نشوید»خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - به طور طبیعی فضای داستان نوجوان در مقایسه با داستان بزرگسال دلپذیرتر است چرا که امری تحمیلی در این حوزه وجود ندارد و مشکلاتی که در داستان بزرگسال هست در این حوزه نیست و فضا فضای امیدوار کننده و ساده تری است ولی به عکس در داستان بزرگسال همه چیز خشک و جدی است. هرچند داستان نوجوان برای من دلچسب تر است ولی نمیتوانم نسبت به مسائل و مشکلاتی که در اطرافم وجود دارد بی تفاوت باشم به همین خاطر تمام داستان هایی که در حوزه بزرگسال نوشتم داستانهای تلخی است یعنی یاد ندارم داستان شیرینی در این حوزه نوشته باشم.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- شهر را دوست ندارم. نمیگویم که این خوب است. برای همین داستانهایم عموما در محیط روستایی شکل میگیرند. یک شیطنت و وسوسه نیز در درون من وجود دارد که میخواهم برخی حوادث تاریخی را دستکاری کنم که کتابم تاریخی نشود و بیشتر مناطق نیز ساختگی هستند.[۱۷]
نگاه بایرامی به دیگران
سووشون رمان سیمین
این رمان تصویری که از دههٔ سی میدهد، تصاویری واقعی و ملموس است. همچنین تصویری که سیمین دانشور از زنان در این کتاب داده، تصویری زنده و قابل باور است. با این داشنور همسر نویسندهای چون جلال بوده است؛ اما هرگز زیر سایه او نماند و هویت مستقلاش را حفظ کرده. این موضوع در کاملا در آثارش نمایان است.[۱۸]
امیرحسین فردی
« | انسانی تکبُعدی، یک ساحتی و اهل سپید و سیاهکردنِ مطلق نبود. آدم ملایمی بود و تندروی نمیکرد، مگر در موارد بسیار بسیار نادر و از سر ناچاری. گاهی برخی دوستان این اعتدال ایشان را برنمیتافتند و از آن به سازمان ملل تعبیر میکردند. بهنظر من او، چند ساحتی و جستجوگر بود، بنابراین در دورههای مختلف انتخابها و سلایق خودش را داشت. برخی از این سلایق را برخی از ما خیلی دوست داشتیم و برخی را کمتر و به ندرت مواردی هم بود که با سلیقه ما نخواند؛ اما این باعث نمیشد که رفاقت ما کم یا قطع بشود یا امیرحسین فردی، نقش بزرگی و میاندار بودن خود را از دست بدهد؛ چون مطلقاً انسان جزماندیشی نبود که بگوید، من حقِ مطلقم و دیگران باطلِ مطلق.[۱۹] | » |
محمدرضا سرشار
« | امکان ندارد که حتی یادداشت سرسری از او پیدا کنید درحالیکه علایم نگارشی و درست نویسی و مسایلی از این دست را رعایت نکرده باشد یا غلط دیکتهای در نوشتهاش پیدا کنید.[۲۰] | » |
محمود گلابدرهای
ادبیات ویژه و زندگی ویژه خود را داشت. ادبیات و زندگیاش کاملاً شبیه هم بود. او در هر دو حوزه با فراز نشیب بسیار روبرو بود و اگر بپذیریم هنر محصول بیقراری و بیثباتی است، بهگمانم گلابدرهای بهاندازه کافی این ویژگی را در زندگی خود داشت. فراز و فرودی که در کتابهایش هم مشهود است. لجامگسیختگی نثر گلابدرهای به اندازهای مؤثر بود که میتوانست تبدیل به یک سبک شود. التهابی که در نوشتههای او وجود داشت، بعدها در زندگی و کارش هم نمود پیدا کرد.[۲۱]
رضا امیرخانی
از همان وقتی که ارمیا منتشر شد، خوانندگان رضا امیرخانی دریافتند نویسنده توانایی متولد شده، گویی از جنس سالینجر؛ که میتواند دغدغههایی مثل رستگاری را با قوت و قدرت و بدون شعارزدگی و کاملا خلاقانه و داستانی، به وادی ادبیات بکشاند. البته دغدغه رستگاری در من او و بیوتن و سایر آثار امیرخانی عمدهتر و پررنگتر است تا وقتی که برسد به رهش؛ آنهم وقتی که نویسنده، در حال تبدیل شدن بیشتر از آرمانگرا به واقعگراست؛ و دقیقاً به همین دلیل، هم تلختر است و هم کمحوصلهتر. شاید هم این ویژگی آدمهایی است که زیادی بزرگ شدهاند. یعنی کاملا آدم بزرگ محسوب میشوند و دلشان میخواهد حرفشان را رک بزنند؛ بهجای حاشیه رفتن. شاید برای همین است که سیر داستاننویسی امیرخانی روزبهروز به سمت سادگی بیشتر میرود. از «من او» تا «رهش» فاصله زیادی است از این منظر. فرق رهش با آثار قبلی نویسنده شاید در این باشد که در آثار قبلی، او سعی در ساخت دنیای مطلوب خود دارد و در رهش، سعی در ویران کردن دنیایی که ساختهشده اما مطلوب نیست؛ بنابراین با شدت بیشتری، گام در وادی ادبیات اعتراضی میگذارد.[۲۲]
داستایفسکی
در جوانی کتابهای عدهای از نویسندگان کمک زیادی به من کردند. یکی از نویسندگان، داستایفسکی است. زندگی و نوشتههایش رگههای غنی دارد و به مسئلههایی که زندگی انسان را از پا درمیآورد، متفاوت نگاه میکند مثلاً رنج میتواند انسان را خرد کند یا موجب رشد او شود. اینها را در کتابهای داستایفسکی پیدا کردم. این نویسنده گاهی به رنج تقدس میبخشد. شخصیت کتابهایش متفاوتاند و مثل دیگران رفتار نمیکنند. مثل شاهزاده میشیکین در رمان «ابله.»[۲۳]
صادق کرمیار
در کتاب نامیرا، صادق کرمیار، با داستانهای فرعی و غیرفرعی قصه مخاطب را جذب کرده است. دو ویژگی بارز در این داستان وجود دارد. یکی قصهساز بودن نویسنده و دیگری قصهگو بودن؛ که این دو مقوله کاملا جدا از یکدیگرند. نویسنده بدون اینکه به حواشی بپردازد، خیلی خالص قصه خودش را بیان کرده است. در این اثر و آثار دیگر آقای کرمیار اتفاق عمدهای که وجود دارد این است که به فیلمنامه خیلی نزدیک است.[۲۴]
سیدمهدی شجاعی
از زاویه کار ما بزرگترین آزمون نویسنده، داستان کوتاه است و در این بخش سیدمهدی شجاعی از استثناهاست، چرا که وقتی اغلب دوستان به سمت نوشتن رمان میروند، نمیتوانند برگردند؛ چون در داستان کوتاه هر کلمه باید محکم در متن بنشیند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مجید قیصری
من هم جزو اولین خوانندههای چاپ اول یا دوم «داستان پیامبران» علی موسوی گرمارودی بودم. خوشبختانه برای نویسندگانی که داستان پیامبران مینویسند، این کتاب میتواند جزو منابع باشد. اتفاقاً حسنش این است که موسوی گرمارودی در آن کتاب، داستاننویس نبوده. این شکلو شیوه نوشتن به درد ما داستاننویسها میخورد. یعنی من اگر بخواهم درباره کودکی حضرت رسول(ص) دوباره چیز بنویسم، «سه کاهن» مجید قیصری را نمیخوانم. البته به آقای قیصری تبریک میگویم؛ چون کار خوبی انجام داده و کسی که داستاننویس است بهتر متوجه میشود، تمرکز روی یک مقطع تاریخی، سخت است، چون داستان تا حد زیادی و گاهی کاملاً لو رفته. این دانستن، به همه این حق را میدهد که بر مسند نقد و قضاوت بنشینند.[۲۵]
گزارش جامعی از سفرها
- ایشان در راستای ترجمه و کتاب سال شدن کتاب کوه مرا صدا زد ابتدا به سوییس و سپس به آلمان در سال۱۳۸۰ سفر کرده است.
- پس از ترجمه کتاب مردگان باغ سبز بایرامی به روسی ایشان به دعوت بنیاد مطالعات اسلامی روسیه، برای حضور و سخنرانی در مراکز علمی و فرهنگی، در سال ۱۳۹۳ به روسیه سفر کرده است.
تأثیرپذیریها
محمدرضا بایرامی در آثار خود به زیبایی فضای روستا را نشان داده و خودش درباره این فضاسازی هنرمندانه میگوید: «در مورد تمام داستانهای روستایی که تا به حال نوشتهام وامدار آن هفت هشت سالی هستم که در دوران کودکی به همراه خانوادهام در روستا زندگی میکردم. و آن نگاه کودکی تاثیر بسیار زیادی در کارهایم گذاشت. در واقع کودکان نگاه فوق العاده دقیقی دارند درحالیکه بزرگسالان این طور نیستند و خیلی از وقایع اطرافشان را نمیبینند و دچار نوعی کوررنگی هستند. من سال هاست که به این موضوع اعتقاد دارم که ما نویسندهها از مصالح کودکیمان که همان خاطراتمان هستند استفاده میکنیم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
یادبودها
- دومین نشست از سلسله نشستهای «شبی با نویسنده»، نکوداشت محمدرضا بایرامی، شنبه ۶مهرماه۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۳۰، در تماشاخانه مهر حوزهٔ هنری، مکان: تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ[۲۶]
آثار و کتابشناسی
کارنامهٔ پروپیمان
رمان و مجموعهداستانها
- عقابهای تپه۶۰، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹
- شب در بیابان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۰
- رعد یکبار غرید، مجموعه داستان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۱
- شاخه شکسته، مجموعه داستان، انتشارات زلال، ۱۳۷۰
- بادهای خزان، رمان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۴
- به کشتی نشسته، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۶
- پل معلق، نشر افق، ۱۳۸۱
- بر لبه پرتگاه، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- عبور از کویر، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- فصل درو کردن خرمن، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- هفت روز آخر، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- مردگان باغ سبز، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- آتش بهاختیار، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۰
- همسفران، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۰
- برخورد نزدیک، مجموعه داستان، کتاب نیستان،۱۳۹۳
- خط تماس، رمان، نشر فاتحان، ۱۳۹۵
- سنگ سلام، رمان،انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۹۴
- لمیزرع، رمان، کتاب نیستان، ۱۳۹۵
- ویلای کاکایی ها، نشر شهرستان ادب، ۱۳۹۶
برای کودکان و نوجوانان
- مرغ مهربان ننه مهتاب،انتشارات سروش، ۱۳۶۷
- سپیدار مدرسه ما، کتاب جوانه، ۱۳۶۸
- وقتیکه کولیها برمیگردند، مجموعهداستان، نشر دانشآموز، ۱۳۶۹
- شبهای بمباران، آثار کودکانونوجوانان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۰
- کوه مرا صدا زد، داستان کودکانونوجوانان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۱
- تفنگ، نشر دانشآموز، ۱۳۷۱
- افسانه اژدها و آب، انتشارات قدیانی، ۱۳۷۲
- آن آدم کوچک، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۳
- بعد از کشتار، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۴
- دود پشت تپه، انتشارات قدیانی، ۱۳۷۵
- در ییلاق، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۶
- سایه ملخ، رمان نوجوان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۷
- پیش رو، مجموعه داستان نوجوان، سوره مهر، ۱۳۸۱
- به دنبال صدای او، مجموعه داستان نوجوان، سوره مهر، ۱۳۸۱
- گزیده، مجموعه داستان، کتاب نیستان، ۱۳۷۹
- گرگ صفر، گرگ سفر داستانی برای فیلم، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲
- گرگها از برفها نمیترسند، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲
- از پس ابر، کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، ۱۳۸۹
- فصل پنجم:سکوت، کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، ۱۳۹۰
سایر
- هفتروز آخر، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹
- دشت شقایقها، خاطره ادبی، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹
- مهربانتر از نسیم، قصههای زندگی امام خمینی ره، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، ۱۳۷۹
- مرغهای دریایی، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲
- دره پلنگها، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲
- هلتها نام تو را میخوانند، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲
- پرواز همیشه، انتشارات همشهری، ۱۳۸۲
- درمینودر چهار روز با رهبر در سفر، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۶
- سفرت به خیر، اما...: سه روز با رهبر در سفر به استان زنجان، قدیانی، ۱۳۸۶
- پرفسور حسابی، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۶
- سه روایت از یک مرد، نشرشاهد، ۱۳۸۶
- پاییز صحرا، نشر توسعه کتاب ایران، ۱۳۸۷
- خوننوشت، معرفی رمانهای برگزیده ایرانی، انتشارات همشهری، ۱۳۸۷
- در باد آمد، در باران رفت، انتشارات علم، ۱۳۸۸
- غروب خورشید در سامرا، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۹
سبک و لحن و ویژگی آثار
- بررسی محتوای گفتگوها و توصیفها و نیز شخصیتهای داستانهایش همگی ایجاد کننده فضایی مساعد برای جذب طیف سنی خاص هستند. درکل میتوان گفت: درونمایه و دستمایه و زبان آثار به گونهای انتخاب و پرداخته شدهاست که به خوبی میتواند با طیف سنی مخاطبان خود ارتباط برقرار کند. برای مثال در رمان عقابهای تپه۶۰ که برای گروه سنی نوجوان نوشته شده، این گروه به خوبی با اثر ارتباط برقرار میکنند و جذب اثر میشوند.[۲۷]
- استفاده از زبانی ساده و با واژگانی متناسب مخاطب و همچنین اسفاده از روایتی یک دست توانسته جذابیت خاصی در خوانش آثارش ایجاد نماید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - ایشان توانسته در آثار خود صمیمیت و اصالت را به خواننده منتقل کند. به عبارت دیگر استفاده از تجربیات شخصی منبع اصلی کار اوست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - آثار او دارای زبان بسیار قوی، محکم، جاافتاده و همیشه قابل فهم است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - آثار او دارای پیامهای اخلاقی است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جوایز و افتخارات
- کاندیدای دریافت جایزه آسترید لیندگرن برای دو سال متوالی از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال ۱۳۸۶؛این جایزه هر ساله به فعالترین نویسنده و یا مؤسسهی پرتلاش در زمینه توسعه فرهنگ کتابخوانی تعلق میگیرد.
- برندهٔ جوایز متعددی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه هنری، جشنواره ادب و پایداری، جشنواره روستا، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، سمینار بررسی رمان ایران و جهان،انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و کتاب سال مسجد جوادالائمه(علیهالسلام).
- جایزه جهانی کبرای آبی و خرس طلایی از کشور سوئیس، کتاب سال سوئیس در سال ۱۹۹۹ میلادی برای رمان کوه مرا صدا زد.
- جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد در سال ۱۳۹۵ برای رمان لمیزرع.
- دیپلم افتخار از جشنواره مطبوعات برای مجموعه مقالات «چگونه داستان بنویسیم» و دیپلم افتخار از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای«عقابهای تپه شصت».
- نشان نقره جایزه ادبی اوراسیا برای رمان «مردگان باغ سبز»
منبعشناسی
گفتند آتش
محمدرضا بایرامی در فصلی از رمان «گفتند آتش»، زوایای دیگری از جنگ را میکاود که پیش از این کمتر مورد توجه قرار گرفته بود. داستان براساس ذهنیات یک رزمندهٔ زخمی و تنها بازماندهٔ دستهای منهدم پیش میرود. او که شاهد فرو افتادنِ دوستان بوده، تلاشی دردناک برای رهاندن جان خود از مهلکه دارد. نگران زنجیرهٔ مورچههایی است که «همهجا هستند و تکههای مغز» از پای درآدمدگان را میبرند: «داشتند میبردند آنهم در یک صف طولانی که گویی تا بینهایت...» ادامه داشت. ضعف داستان در گزارشی بودن آن است، هر آینه اگر فضا نمایشی میشد، خواننده موقعیت سرباز را بهتر درک میکرد و همدلی بیشتری با او مییافت.[۲۸]
دشت شقایقها
کتاب حاضر، دربر دارنده یادداشتهای یک سرباز وظیفه درباره ایام حضور وی در جبهههای جنگ میباشد.
وی بعد از دوره آموزش سربازی، به منطقه جنگی فرستاده میشود.در آنجا ابتدا برای آموزش تکمیلی به آموزشگاه نزاجا در نزدیکی شهر شوش رفته و سپس به منطقه جنگی شرهانی فرستاده شده ودر قسمت مخابرات دسته دوم مشغول به خدمت میشود. مدتی بعد به پشت جبهه، منطقه «بنه» منتقل شده، اما دوباره به منطقه جنگی باز میگردد.
خاطرات وی نشان دهنده، زندگی روزمره رزمندگان و نحوه تقابل آنها با مشکلات و سختیهای منطقه جنگی است. بخش عمده خاطرات مربوط به حضور این رزمنده در مخابرات جبهه و چگونگی برقراری ارتباط بین سنگرهای مختلف است. خاطراتی از روزهای دوره آموزشی تکمیلی، کندن کانال، انجام کارهای هنری در زمان فراغت مثل ساختن لوستر و ماکت با سیمهای کابلها توسط سربازان، ارتباط با سنگرهای دیگر، تعمیر خطوط تلفنی، شوخی وگفتگوهای بین رزمندگان، خاطراتی از ایام مرخصی، حال و هوای سربازان و ارتشیها به هنگام انجام عملیات، برگزاری مراسم سال نو،وصف محیط زندگی سربازان و… از موارد مطرح شده در این کتاب است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
به دنبال صدای او
مجموعه شامل ۶ داستان کوتاه برای نوجوانان با عناوین «به دنبال صدای او»، «قربانی»، «عیدی مادربزرگ»، «وقتی کولیها برگشتند»، «کلاغها» و «تفنگ» با مضامین اجتماعی و مذهبی است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
دره پلنگها
این کتاب، قصه زندگی دو پلنگ نر و مادهای است که همراه با تولههایشان در ارتفاعات «کوه کور» در «ایلام» زندگی میکند وقصه زندگی آنها بهانهای برای پرداختن به حمله عراق به شهر ایلام در سال ۱۳۵۹ است.
در روزهای آغاز جنگ، با حمله عراق به ایلام، پلنگ ماده همراه با خانوادهاش از محل زندگی خود در کوه کور در اطراف ایلام فرار کرده و به «پیش کوه» میرود. درحین فرار، پلنگ نر بر اثر آتش گرفتن درخت گردو، از بین رفته و پلنگ ماده و تولههایش به درهای پناه میبرند. وقتی شب، پلنگ ماده برای تهیه غذای تولههایش از لانه خارج میشود، صدای گفتوگوی چند انسان را میشنود که در مورد جنگ صحبت میکردند:«عراقیها در «چوار» از «نیخضر» و «هلاله» و «انجیرک» گذشته وارتفاعات «میمک» را تصرف کردهاند. آنها حتی نام میمک را به«سیف سعد» تغییر دادهاند، اما رزمندگان ایرانی حمله بزرگی که کار شناسایی آن آغاز شده، چند ماه دیگر انجام خواهند داد که هدف آن پس گرفتن میمک است. بزرگان ایل «خزل» و «شوهان» فرمان بسیج عمومی دادهاند، تا مردم بومی برای این حمله آماده باشند» …
در انتهای داستان، وقتی پلنگ ماده لاشه گوسفندی را برای تولههای خود میبرد، با گله گوسفندان روبهرو میشود، تصمیم به شکار میگیرد اما وقتی در پس گله، مردم روستاهای اطراف ایلام را میبیند که در حال کوچ هستند، میفهمد این شکاری نیست که بتوان به آن نزدیک شد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
کوه مرا صدا زد
این کتاب توانسته جوایز بسیاری را در داخل و خارج کشور به خود اختصاص دهد. از جمله این جوایز میتوان به جایزه کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، وزارت فرهنگوارشاداسلامی، مجله سوره نوجوان و… در داخل و جایزه خرس طلایی استان «برن» و کتاب سال «سوییس» (جایزه مار عینکی آبی)اشاره کرد.
این کتاب توسط مترجم برجسته آلمانی، خانم «یوتا هیمل رایش» به زبان آلمانی با عنوان «جلال همچنان می
تازد» ترجمه شده و ترجمه آن مورد توجه منتقدان و مطبوعات آلمانی زبان قرار گرفته و جایزهای از محافل ادبی سوییس را نیز برای مترجم فراهم آورده است.
داستان درباره نوجوانى به نام «جلال» است که در دهکدهای در کوههای سبلان زندگی میکند. جلال با اسب خود «قاشقا» به دهکده همسایه میرود تا برای پدر بیمارش حکیم بیاورد. به توصیه حکیم، عمو اسحق پدر را برای معالجه به شهر میبرد. اما حکیم و پزشکان شهر نمیتوانند پدر را نجات دهند و او میمیرد. جلال تصمیم میگیرد بنا به توصیه پدر جای خالی او را در خانواده پر کند.
یکی از روزها، وقتی عمو اسحق برای گرفتن «کبک» به کوهستان میرود، جلال که نتوانسته رضایت او را جلب کند، پنهانی به دنبالش روانه میشود. در بین راه عمو متوجه حضور جلال شده و از سردلسوزی او را هم با خود همراه میکند.
آنها موفق میشوند در کوهستان کبکی را شکار کنند. وقتی عمواسحق به دنبال کبک دیگری میرود، گرفتار بهمن میشود. جلال عمو را نجات میدهد و به دهکده باز میگرداند. عمواسحق جریان را برای مادر جلال تعریف میکند، او باور میکند که پسرش دیگر میتواند کارهای مردانه خانه را انجام دهد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
هفت روز آخر
این کتاب روایتی است دست اول و ناب از این نویسنده که شرح حضور خود در هفت روز پایانی جنگ تحمیلی را روایت میکند. روایتی که بخش نخست از آن با رشادت جمعی از رزمندگان ایرانی و مقاومت آنها در مقابل تهاجم سراسری عراق در این مقطع از جنگ شروع میشود و در ادامه شرحی از نبرد تن به تن او و جمعی از همرزمانش در مقابل با مرگ آن هم نه با آتش و گلوله، که در مقابل تشنگی است.
شرح پیادهرویهای او و گروهی از رزمندگان در بیابانهای جنوب غرب ایران و شرح چکونگی مواجهه با تهاجم سراسری عراق به ایران در روزهای پایانی هشت سال دفاع مقدس، ازاین گتاب گزارشی ناب و دست اول از مقطعی حساس از دفاع مقدس ساخته است که کمتر منبعی جز این اثر تا پیش و حتی پس از آن، از عهده بازگویی آن بر آمده است و با وجود شیوه روایتگون و خاطرهمحور خود، بیانی بسیار قابل لمس و تصویری و توام با تعلیقی مثالزدنی دارد که صحنههای نفسگیر و پرهیجان و در عین حال قابل تأملی را برای پژوهشگران، نویسندگان و حتی فرماندهان آن مقطع از دفاع مقدس به همراه دارد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سایه ملخ
این کتاب در زمره یکی از موفقترین تلاشهای محمدرضا بایرامی برای خلق رمان نوجوان و در مختصات جنگ است. او برای خلق این اثر به مانند بسیاری از آثار داستانی خود به روستا میرود؛ به جایی که مختصات زیستی آن را به خوبی میشناسد و قهرمانش را نوجوانی چوپان انتخاب میکند که بهدلیل کمسو شدن چشمهای پدر خود به تنهایی به مراقبت از گوسفندان مشغول است. داستان در ادامه با تمثیل هجوم ملخها به محصولات زراعی روستا ادامه و پس از آن ماجرای مفقود شدن گوسفندان روستاییان و کشف دزدیده شدن آنها توسط نیروهای عراقی آماده شده در مرزهای دو کشور برای حمله به ایران به اوج میرسد و درست در همینجاست که قهرمان نوجوان او و داستانش به ناگاه رشد کرده و خود را در صحنهای تازه و نادیده از زندگی میبییند.
بایرامی در این رمان تلاش بسیاری کرده است تا هم به مختصات بومی و روستایینویسی در ادبیات داستانی ایران وفادار باشد و اسلوبی تازه و دست اول برای آن ترسیم کند. همچنین با شخصیت پردازیهای استادانه، این کتاب را میتوان یکی از موفقترین نمونههای این مهم در تاریخ ادبیات داستانی جنگ در ایران برشمرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
باد و کاه
بایرامی در این کتاب به تلفیقی تازه دست زده است. راوی نوجوان، فضای روستایی، داستانی از حوادث پیش از پیروزی انقلاب، توصیفهای او از پاییز روستا و فصل خرمن و نیز به کار بردن ظریف اصطلاحات و عبارتهای محلی آذری که در کار درو و خرمن به کار برده میشود از رمان او یک اثر بلند فولکلور و در عین حال یک تریلر داستانی با حل و هوای انقلاب اسلامی خلق کرده است. اثری که مخاطب آن هم میتواند نوجوان ایرانی خواهان متن داستانی جذاب باشد، هم علاقهمندان پیگیر به داستانهایی که کشف و نگاه تازهای به انقلاب اسلامی دارند و هم علاقهمندان به داستان فولکلور.
«باد و کاه» از معدود آثاری است که این روزها در ادبیات ایران در قالب مرکز گریز و خارج از پایتخت و با محوریت یک روستا نوشته میشود؛ روستایی که رفته رفته هویت خود را در ساختار اجتماعی و شهری ایران از دست داده است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
لمیزرع
این کتاب افتخاراتی چون جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد، جایزهٔ شهید حبیب غنیپور را در کارنامه خود دارد.
این رمان با رویکرد ترسیم چهره غیرانسانی جنگ نوشته شده و همچنین برای انتخاب راوی، به سراغ غیر ایرانیها رفته. و سعی کرده به نوعی مظلومیت شیعیان عراق در هشت سال دفاع مقدس را نیز به تصویر بکشد. شیعیانی که اگر در جنگ حضور داشتند ناچار از فشار حزب بعث بوده است.
«لمیزرع» با چنین تمی به سراغ ماجرای کشتار شیعیان منطقه دجیل در عراق رفته است. شیعیانی که به خاطر سوءقصد و ترور ناکام صدام در روستایشان و نه توسط خودشان حتی، حزب بعث تمامی خانه و کاشانه و زمینهای کشاورزیشان را نابود میکند.
این رمان با هوشمندی نویسنده از چند زاویه دید بهره میبرد. راوی اصلی رمان سربازی جوان با نام سعدون است که از شیعیان دجیل است و دلباخته احلی دختری از اهل سنت این منطقه است و سنتهای قبیلهای اجازه وصلت به آنها نمیدهد. سعدون در بن بست این رویداد تصمیم میگیرد داوطلبانه عازم جبهه شود و این آغاز فرجامی عجیب برای اوست.
بایرامی با تکنیکی که پیش از این در آثار سینمایی دیده میشد، روایتهای داستانی موازی با خط اصلی داستان را با فلاش بکهایی داستانی و با تغییر موقعیت و فضای روایت و زاویه دید و راوی صورت داده است. به عبارت دیگر او به جای انتخاب دیالوگ صرف و روایت از زبان قهرمان داستان، داستانی حاشیهای را در فضای دیگر روایت میکند و این اتفاق ساده در تعادل و شناور بودن فضای داستانی و دور شدن از یکنواختی آن بسیار مؤثر است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
برخورد نزدیک
بایرامی این مجموعه را که برخی کارهای قدیمی و تاکنون منتشرنشدهاش نیز در آن درج شدهاند، کارنامه داستانیاش میداند. داستانهای کوتاه این کتاب در دو مجموعه کتاب اول و کتاب دوم نامگذاری شدهاند. در بخش کتاب اول داستانهایی با نامهای «برخورد نزدیک»، «به دنبال صدای او»، «رعد یک بار غرید!»، «بابارحیم»، «برف»، و «دلشوره»، و چند داستان دیگر منتشر شده است. «سپیدار بلند مدرسه ما»، «عیدی مادربزرگ»، «صدای جنگ»، «همراهان»، «کلاغهای عصر»، «فلوت»، «تعقیب»، و «آواز گم شده» نیز داستانهاییاند که در بخش «کتاب دوم» آمدهاند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ناشرانی که توفیق همکاری داشتند
سوره مهر، قدیانی، علمی و فرهنگی، شهرستان ادب، علم، افق، همشهری، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، زلال، دانشآموز، شاهد، سروش، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کتاب نیستان و نشر توسعه کتاب ایران
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
بیشتر آثار ایشان بارها تجدید چاپ شده، برای نمونه میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد:
- «هفت روز آخر» چاپ سیزدهم
- «بادهای خزان» و «دشت شقایقها» چاپ یازدهم
- «پل معلق» چاپ دهم
- «کوه مرا صدا زد» چاپ نهم
- «فصل پنجم: سکوت» و «دود پشت تپه» چاپ هفتم
- «مردگان باغ سبز»، «سایه ملخ »، «گرگها از برف نمیترسند» و «عقابهای دره۶۰» چاپ ششم
- «شبهای بمباران» و «افسانه اژدها و آب» چاپ پنجم
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
جستارهای وابسته
- محمدرضا بایرامی مهمان فصل اول برنامه کتابباز (مشاهده این قسمت از برنامه کتابباز)
پانویس
- ↑ «گفتوگو با محمدرضا بایرامی». ماهنامه ادبیات و داستان (تهران)، ش. ۴ (۱۳۹۱).
- ↑ ««درباره بیحاصلی و دیگر هیچ» درباره= «محمدرضا بایرامی»». کیهان، ۲۰خرداد۱۳۹۶.
- ↑ ««آلپ نه بلند است، نه باشکوه»». مجله ادبیات داستانی، ش. ۶۹ (۱۳۸۲).
- ↑ «مردگان کدام باغ؟». مجله جهان کتاب، ش. ۲۵۳و۲۵۴ خرداد و تیر (۱۳۸۹).
- ↑ «کدام حضرات، حضرت». مجله جهان کتاب، ش. مرداد و مهر (۱۳۸۹).
- ↑ «همان حضرات». مجله جهان کتاب، ش. آبان و آذر (۱۳۸۹).
- ↑ ««دل پر محمدرضا بایرامی از نوشتن دربارهی جنگ» درباره= «محمدرضا بایرامی»». پایگاهاطلاعرسانی فرهنگ ایثار و شهادت، ۸خرداد۱۳۹۰.
- ↑ ««گفتوگو با محمد رضا بایرامی نویسنده ادبیات داستانی و برگزیده جایزه جلال» درباره= «محمدرضا بایرامی»». مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ۶بهمن۱۳۹۵.
- ↑ ««محمدرضا بایرامی: در ایران جایزههای ادبی نقشی در موفقیت اثر ندارند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری قطره، ۱۹ آذر ۱۳۹۷.
- ↑ «آتش به اختیار بایرامی رمان اعتراض است». www.farsnews.com، ۱۳ شهریور ۱۳۹۰. بازبینیشده در ۶مهر۱۳۹۸.
- ↑ ««زیباییهای آثار محمدرضا بایرامی بررسی میشوند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری بین المللی قران(ایکنا)، ۲۷اردیبهشت۱۳۹۴.
- ↑ ««نقد 'سرشار' از رمان 'بایرامی» درباره= «محمدرضا بایرامی»». وبگاه محمدرضا سرشار، چهارشنبه ۱۵دی۸۹.
- ↑ «محتوای لمیزرع روشنفکرانه است».
- ↑ . ایبنا، ۶ فروردین ۱۳۹۶. http://www.ibna.ir/fa/doc/note/246483/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%84%D9%85-%DB%8C%D8%B2%D8%B1%D8%B9-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C. بازبینیشده در ۶مهر۱۳۹۸.
- ↑ «شجاعی استثنا است». sahebkhabar.ir، ۵شهریور۱۳۹۷. بازبینیشده در ۶مهر۱۳۹۸.
- ↑ ««محمدرضا بایرامی اولین رمان روستایی غیرچپ ما را نوشت» درباره= «محمدرضا بایرامی»».
- ↑ ««روایت تحول یک نوجوان در باد و کاه» درباره= «محمدرضا بایرامی»».
- ↑ «سووشون از دید محمدرضا بایرامی». وبلاگ اسفندک، ۱۹اسفند۱۳۹۰. بازبینیشده در ۶مهر۱۳۹۸.
- ↑ ««بایرامی: فردی، اهل سپیدوسیاهکردنِ مطلق نبود» درباره= «امیرحسین فردی»».
- ↑ ««زندگینامه و شرح آثار محمد رضا سرشار مکتوب شد» درباره= «محمدرضا سرشار»». تبیان، ۱۲تیر ۱۳۹۵.
- ↑ گلابدرهای، محمود. خداحافظ بچه شمرون.
- ↑ بایرامی، امیرخانی. آیا رهش امکان دارد؟.
- ↑ بایرامی، محمدرضا. نزدیک بود بمیرم.
- ↑ . www.yjc.ir، ۲۹آذر۱۳۹۱. https://www.yjc.ir/fa/amp/news/4202673. بازبینیشده در ۶مهر۱۳۹۸.
- ↑ بایرامی، محمدرضا. نزدیک بود بمیرم.
- ↑ «دومین گام سلسله نشستهای شبی با نویسنده». ۳مهر۱۳۹۸. بازبینیشده در ۴مهر۱۳۹۸.
- ↑ سیفی، زینب. ««بررسی تطبیقی محتوای آثار کامل کیلانی و محمدرضا بایرامی»». پایان نامه کارشناسی ارشد (دانشگاه محقق اردبیلی)، ۱۳۹۵، ۱۴و۱۵.
- ↑ میرعابدینی، حسن. صد سال داستاننویسی ایران.
منابع
- «گفتوگو با محمدرضا بایرامی». ماهنامه ادبیات و داستان (تهران)، ش. ۴ (۱۳۹۱).
- میرعابدینی، حسن (۱۳۸۶). فرهنگ داستاننویسان ایران. تهران: چشمه. ص. ۵۳.
- «بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی، صدای سبلان به آلپ رسید». کتاب ماه کودکونوجوان (تهران)، ش. اسفند (۱۳۸۱).
- ««آلپ نه بلند است، نه باشکوه»». مجله ادبیات داستانی، ش. ۶۹ (۱۳۸۲).
- «مردگان کدام باغ؟». مجله جهان کتاب (تهران)، ش. ۲۵۳و۲۵۴ (خردادوتیر۱۳۸۹).
- «کدام حضرات، حضرت». مجله جهان کتاب (تهران)، مردادومهر۱۳۸۹.
- «همان حضرات». مجله جهان کتاب، ش. آبان و آذر (۱۳۸۹).
- سیفی، زینب. ««بررسی تطبیقی محتوای آثار کامل کیلانی و محمدرضا بایرامی»». پایان نامه کارشناسی ارشد (دانشگاه محقق اردبیلی)، ۱۳۹۵، ۱۴و۱۵.
- میرعابدینی، حسن (۱۳۸۷). صد سال داستاننویسی ایران. ۴. تهران: چشمه. ص. ۱۳۰۱. شابک ۹۶۴۶۱۹۴۴۹۴.
- گلابدرهای، محمود. «خداحافظ بچه شمرون». ماهنامه ادبیات و داستان (تهران) اول، ش. پنجم (۱۳۹۱): ۱۶.
- بایرامی، امیرخانی. «آیا رهش امکان دارد؟». روزنامه فرهیختگان (تهران)، ش. ۲۴۵۸ (۲۲اسفند۱۳۹۶): ۴.
- بایرامی، محمدرضا. «نزدیک بود بمیرم». ماهنامه ادبیات و داستان (تهران) اول، ش. دوازده (۱۳۹۲): ۳۰.
- بایرامی، محمدرضا. «نزدیک بود بمیرم». ماهنامه ادبیات و داستان (تهران) اول، ش. هفتم (۱۳۹۱): ۵۹.
پیوند به بیرون
«آتش به اختیار بایرامی رمان اعتراض است». www.farsnews.com، ۱۳ شهریور ۱۳۹۰. بازبینیشده در ۶مهر۱۳۹۸.
- ««درباره بیحاصلی و دیگر هیچ» درباره «محمدرضا بایرامی»». کیهان، ۲۰خرداد۱۳۹۶.
- ««آثار محمدرضا بایرامی»». آکادمی داستان نیستان.
- ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان.
- ««زیباییهای آثار محمدرضا بایرامی بررسی میشوند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری بین المللی قران(ایکنا)، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴.
- ««بایرامی: فردی، اهل سپید و سیاه کردنِ مطلق نبود» درباره= «امیرحسین فردی»». خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ۱۴اسفند ۱۳۹۷.
- ««نقد 'سرشار' از رمان 'بایرامی» درباره= «محمدرضا بایرامی»». پایگاه رسمی محمدرضا سرشار، چهارشنبه ۱۵ دیماه ۸۹.
- ««زندگینامه و شرح آثار محمد رضا سرشار مکتوب شد» درباره= «محمدرضا سرشار»». تبیان، ۱۲تیر ۱۳۹۵.
- ««محمدرضا بایرامی در سومین نشست لذت داستان: وامدار دوران کودکیام و زندگی در روستا هستم» درباره= «محمدرضا بایرامی»». شهرستان ادب، ۱۸شهریور۱۳۹۳.
- ««روایت تحول یک نوجوان در باد و کاه» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، ۲۹آبان۱۳۹۷.
- ««مدل پر محمدرضا بایرامی از نوشتن دربارهی جنگ» درباره= «محمدرضا بایرامی»». پایگاهاطلاعرسانی فرهنگ ایثار و شهادت، ۸خرداد۱۳۹۰.
- ««گفت وگو با محمد رضا بایرامی نویسنده ادبیات داستانی و برگزیده جایزه جلال» درباره= «محمدرضا بایرامی»». مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ۶بهمن۱۳۹۵.
- ««محمدرضا بایرامی اولین رمان روستایی غیرچپ ما را نوشت» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، ۲۷ مهر ۱۳۹۲.
- ««محمدرضا بایرامی: در ایران جایزههای ادبی نقشی در موفقیت اثر ندارند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری قطره، ۱۹ آذر ۱۳۹۷.
- «محتوای لمیزرع روشنفکرانه است». www.tasnimnews.com، ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲ مهر ۱۳۹۸.