مجتبی مینوی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
|لقب = | |لقب = | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = | ||
|پیشه = استاد دانشگاه تهران{{سخ}}رایزن فرهنگی ایران در ترکیه{{سخ}}رئیس تعلیمات عالیهٔ وزارت فرهنگ{{سخ}} | |پیشه = استاد دانشگاه تهران{{سخ}}رایزن فرهنگی ایران در ترکیه{{سخ}}رئیس تعلیمات عالیهٔ وزارت فرهنگ{{سخ}}سرپرست علمی بنیاد شاهنامهٔ فردوسی | ||
|سالهای نویسندگی = | |سالهای نویسندگی = | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
'''مجتبی مینوی''' پژوهشگر، ایرانشناس، شاهنامهپژوه، نسخهشناسِ برجستهٔ معاصر، مترجم | '''مجتبی مینوی''' پژوهشگر، ایرانشناس، شاهنامهپژوه، مصحح و نسخهشناسِ برجستهٔ معاصر، مورخ و مترجم است. او شاگر خَلف [[محمد قزوینی]] است که تصحیح متون قدیمی مهم ایران و تهیه میکروفیلم از نسخخطی فارسی و عربی کتابخانههای ترکیه، از برجستهترین خدمات علمی او در عرصه زبان، ادبیات، فرهنگ فارسی بهشمار میرود. | ||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
مینوی دانشآموخته [[دارالفنون]] بود و در همین مدرسه با چهرههایی چون [[صادق هدایت]] دوستی و مراوده داشت. او در کنار [[مسعود فرزاد]]، [[بزرگ علوی]] و صادق هدایت [[گروه ربعه]] را تشکیل داد و این گروه توانست با همکاری هم آثار ادبی و هنری ارزشمندی را خلق کند. مینوی در نوجوانی با چهرههای سرشناسی چون [[محمدعلی فروغی]] و [[محمد قزوینی]] آشنا شد و روش نقد تحقیقی متون را از علامه قزوینی فراگرفت و با فروغی نیز در تهیهٔ خلاصهٔ شاهنامه همکاری کرد. مینوی سال۱۳۲۸ و در دورهٔ اوجگرفتن نهضت ملیشدن صنعت نفت پس از ۱۵سال دوری از وطن، از انگلستان به ایران بازگشت و در [[دانشکده ادبیات دانشگاه تهران|دانشکدهٔ ادبیات]] [[دانشگاه تهران]] به تدریس پرداخت. سال۱۳۲۹ از طرف دانشگاه تهران مأموریت یافت تا با سفر به ترکیه، ضمن جستوجو در کتابخانههای این کشور و بررسی کتب خطی فارسی و عربی و ترکی به عکسبرداری و تهیه میکروفیلم از تعدادی از کتب خطی بپردازد. وی از سال۱۳۳۶ بمدت ۴سال به سمت رایزن فرهنگی ایران در ترکیه تعیین میشود. او گزارشی از نتایج علمی این سفرها را در مقالههایی با عنوان «از خزائن ترکیه» در مجلهٔ دانشکده ادبیات تهران طی سه شماره متوالی در سال۱۳۳۵ منتشر کرد. همان دوران موفق شد بیش از دههزار نسخه خطی را بهصورت میکروفیلم بایگانی کند که اکنون در [[کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران]] نگهداری میشود. | |||
مینوی مقالات متعدد و آثار ارزشمندی در حوزه تصحیح و تألیف دارد. «دیوان ناصرخسرو»، بخشهایی از «شاهنامه» فردوسی، «ویسورامین»، «عیونالحکمه» تألیف ابنسینا از جمله آثار تصحیحشده و «فردوسی و شعر او» از جمله آثار تألیفی او هستند. | |||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
==از میان یادها== | ==از میان یادها== | ||
===نیش قلمش اشک استاد را درآورد=== | ===نیش قلمش اشک استاد را درآورد=== | ||
[[عباس اقبال آشتیانی|عباس اقبال]] استاد مینوی و [[جبیب یغمایی|یغمایی]] بود. روزی یغمایی، اقبال را | [[عباس اقبال آشتیانی|عباس اقبال]] استاد مینوی و [[جبیب یغمایی|یغمایی]] بود. روزی یغمایی، اقبال را در حال گریه میبیند. او از نقدی تند که دربارهاش در [[مجله یغما]] چاپ شده بود، ناراحت بود. به شاگردش میگوید: من با تو و مینوی که هر دو شاگردم بودهاید چه کردهام؟ یغمایی میگوید: آن متن را مینوی نوشته نه من. میگوید:او نوشت تو چرا باید چاپش کنی!<ref name=''استاد مینوی''>{{یادکرد|نویسنده= یغمایی|مقاله= استاد مجتبی مینوی|ژورنال= یغما|تاریخ= ۱۳۵۵|شماره= ۳۴۲|صفحه= ۷۴۶تا۷۵۱}}</ref> | ||
===از کلاس اخراج شدم=== | ===از کلاس اخراج شدم=== | ||
هنگام تحصیل در دارالمعلمین، | هنگام تحصیل در دارالمعلمین، با «صدیقاعلم» درس انگلیسی داشت. روزی وارد کلاس میشود. معلم شروع میکند به انگلیسی حرفزدن؛ اما مینوی چیزی نمیفهمد. وقتی اعلم میبیند او چیزی متوجه نمیشود، بهفارسی میپرسد: چرا دیر سر کلاس آمدهای. مینوی از برگزاری ساعت کلاس اظهار بیاطلاعی میکند. «صدیقاعلم» میگوید ما در این کلاس انگلیسی حرف میزنیم، تو هم باید انگلیسی یاد بگیری. بعد، مینوی میرود و گوشهای از کلاس مینشیند و گوش میدهد. خودش میگوید: «دیدم آقای صدیقاعلم میگویند sundy و mondy و من که گمان کرده بودم «ماندی» مهمل «ساندی» است، خندهام گرفت و همین باعث شد که آقای «صدیقاعلم» مرا از کلاس بیرون کرد و بنده هم انگلیسی یاد نگرفتم.»<ref name=''پژوهشگر ستیهنده''/> | ||
===معلمی، اولین شغلم بود=== | |||
=== | در آن زمان اعلام کردند که هرکس تصدیق ششم ابتدایی داشته باشد، میتواند معلم شود. مینوی هم که این تصدیق را داشت، داوطلب معلمی شد. به او گفتند: تو به این کوچولویی چطور میخواهی معلم بشوی؟ میگوید: کسانی که من به آنها درس خواهم داد، از من کوچکترند. این نخستین شغل مینوی بود.<ref name=''پژوهشگر ستیهنده''>{{یادکرد|نویسنده=|مقاله=مجتبی مینوی: پژوهشگر ستیهنده|ترجمه=|ژورنال=کتابِ امروز|تاریخ=۱۳۵۲|دوره=|شماره= ۶|صفحه ۲تا۱۹}}</ref> | ||
در آن زمان اعلام | |||
===با مادرم انگلیسی حرف میزدم=== | ===با مادرم انگلیسی حرف میزدم=== | ||
مینوی علاقه زیادی به یادگیری انگلیسی داشت. زمانی که به لندن رفته بود، علاوهبر کلاس زبانی که سپری میکرد، شبی پنجاهشصت و گاه هفتاد صفحه کتاب انگلیسی میخواند. به آثار «چارلز دیکنز» رماننویس انگلیسی علاقهٔ وافر داشت. بهگفتهٔ | مینوی علاقه زیادی به یادگیری انگلیسی داشت. زمانی که به لندن رفته بود، علاوهبر کلاس زبانی که سپری میکرد، شبی پنجاهشصت و گاه هفتاد صفحه کتاب انگلیسی میخواند. به آثار «چارلز دیکنز» رماننویس انگلیسی علاقهٔ وافر داشت. بهگفتهٔ خودش، بیش از هزار کتاب انگلیسی خوانده است. چنان شوری به یادگیری این زبان داشت که گاهی در خواب با مادرش انگلیسی صحبت میکرد و مادرش هم انگلیسی جوابش را میداد؛ درحالیکه مادرش اصلاً انگلیسی نمیدانست!<ref name=''پژوهشگر ستیهنده''/> | ||
=== اولین دیدارش با نیما=== | |||
آشناییاش با نیما برمیگردد به دورانی که به دارالمعلمین میرفت. در مصاحبهای میگوید: نیما یوشیج از ابتدا، با طرزی تصنعی وارد میدان شد. ما شاگرد دارالمعلمین بودیم. یادم هست، یک روز که از دارالمعلمین خارج میشدیم، به آقایی برخوردیم. این آقا کلاه پوست بخارایی سرش بود و روی سینۀ کت سفید رنگش هم جا فشنگی داشت. چکمههای بلند هم پا کرده بود. این آقا آمد جلوی ما که «هه هه!… شما فارسی میخوانید؟!» لهجهاش هم شبیه مخلوطی از مازندرانی و ترکی قفقازی بود. خلاصه، لهجهاش عجیب و غریب بود و شروع کرد با ما حرف زدن. بعد هم در تمام طول راه همراه ما بود و ادبیات فارسی را مسخره میکرد که: «این شعرها چیست که شما میخوانید، گلستان چیست، سعدی کیست، فلانی کیست…» اگر شعر صحیح می خواهید این است: «خانوادۀ سرباز.» کمکم دوستی ما بیشتر شد و فهمیدم که او هم از خود ماست، یعنی ایرانی است. قبلا از طرز لباس پوشیدن و چکمه و کلاه پوستی و جافشنگیهای روی جیبش و لهجۀ عجیبوغریبش فکر کرده بودم خارجی است. راستی این را بگویم که خنجر هم می بست. به نظرم گاهی هم خنجرش را توی جیب چکمهاش میگذاشت. بعدها در کتابخانۀ بروخیم زیاد با هم روبهرو میشدیم که اغلب محمدضیاء هشترودی هم بود. نیما اغلب به خانۀ من هم می آمد و با هم حرف میزدیم، درددل میکردیم. <ref name=''پژوهشگر ستیهنده''/> | |||
==زندگی و یادگار== | ==زندگی و یادگار== | ||
===سالشمار=== | ===سالشمار=== | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۶: | ||
* '''۱۳۵۵''': بستریشدن در بیمارستان در اثر زمینخوردن و شکستگی دنده | * '''۱۳۵۵''': بستریشدن در بیمارستان در اثر زمینخوردن و شکستگی دنده | ||
* '''۱۳۵۵''': پیوستن به ملکوت، ششم بهمنماه | * '''۱۳۵۵''': پیوستن به ملکوت، ششم بهمنماه | ||
===مختصری از شرح زندگی=== | ===مختصری از شرح زندگی=== | ||
سال۱۲۸۲ش مینوی در خانوادهای روحانی متولد میشود. کودکیاش بین سه تا هشتسالگی در سامره میگذرد. پنجساله | سال۱۲۸۲ش مینوی در خانوادهای روحانی متولد میشود. کودکیاش بین سه تا هشتسالگی در سامره میگذرد. پنجساله بود که شروع به خواندن قرآن، گلستان و دیوان حافظ میکند. پس از بازگشت به ایران، تحصیلات متوسطهاش را در مدرسههای «امانت»، «اسلام» و [[دارالفنون]] سپری میکند. در این ایام مدتی هم پیشنماز مدرسه میشود. با «نصرتالله باستان»، [[صادق هدایت]] و [[مسعود فرزاد]] همدوره است. سال۱۳۰۹ همراه «حسن تقیزاده» عازم لندن میشود. در آنجا سرپرستیِ محصلین ایرانی میشود و سرگرم یادگرفتن زبان انگلیسی در کینگزکالج و مدرسه پلیتنیک. پس از بازگشت به ایران در وزارت معارف (وزارت فرهنگ و ارشاد کنونی) مشغولبهکار میشود.<ref name=''پژوهشگر ستیهنده''/> | ||
====گروه ربعه==== | ====گروه ربعه==== | ||
در همان دوران تحصیل در دارالفنون است که دوستیاش با [[صادق هدایت]]، [[بزرگ علوی]]، [[عبدالحسین نوشین]]، [[مسعود فرزاد]] و یکی دو سال بعد، [[پرویز ناتل خانلری]]، به تشکیل گروهی به نام «ربعه» منتهی میشود. در آن روزها اغلب در کافهها دور هم جمع میشدند و شطرنجبازی میکردند و سعی میکردند در سیاست دخالتی نکنند. مینوی این پنجسال را دوره «کمال کاروری و کاربری» این گروه میداند. [[پرونده:Minovi2.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''' تقدیمنامه صادق هدایت برای مینوی بسال۱۹۳۷میلادی به هنگام ارسال بوفکور برای او''']] | در همان دوران تحصیل در دارالفنون است که دوستیاش با [[صادق هدایت]]، [[بزرگ علوی]]، [[عبدالحسین نوشین]]، [[مسعود فرزاد]] و یکی دو سال بعد، [[پرویز ناتل خانلری]]، به تشکیل گروهی به نام «ربعه» منتهی میشود. در آن روزها اغلب در کافهها دور هم جمع میشدند و شطرنجبازی میکردند و سعی میکردند در سیاست دخالتی نکنند. مینوی این پنجسال را دوره «کمال کاروری و کاربری» این گروه میداند. [[پرونده:Minovi2.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''' تقدیمنامه صادق هدایت برای مینوی بسال۱۹۳۷میلادی به هنگام ارسال بوفکور برای او''']] | ||
در همین دوران است که سه تابلو از شاهنامه را برای «هزاره فردوسی» آماده میکنند. مینوی '''«نامه تنسر»'''، '''«نوروزنامه»''' و '''«اطلال شهر پارسه»''' را چاپ میکند. با [[صادق هدایت]] کتاب '''«مازیار»''' را مینویسد؛ مینوی قسمت تاریخی آن را و هدایت قسمت نمایشیاش را. '''«ویس و رامین»''' و جلد اول شاهنامه را هم چاپ میکند. خلاصهٔ شاهنامه را با مرحوم [[محمدعلی فروغی]] درست میکند و '''«شاهنشاهی ساسانیان»''' اثر «کریستین سن» ایرانشناس دانمارکی را ترجمه میکند. پس از آن راهی لندن میشود.<ref name=''پژوهشگر ستیهنده''/> | در همین دوران است که سه تابلو از شاهنامه را برای «هزاره فردوسی» آماده میکنند. مینوی '''«نامه تنسر»'''، '''«نوروزنامه»''' و '''«اطلال شهر پارسه»''' را چاپ میکند. با [[صادق هدایت]] کتاب '''«مازیار»''' را مینویسد؛ مینوی قسمت تاریخی آن را و هدایت قسمت نمایشیاش را. '''«ویس و رامین»''' و جلد اول شاهنامه را هم چاپ میکند. خلاصهٔ شاهنامه را با مرحوم [[محمدعلی فروغی]] درست میکند و '''«شاهنشاهی ساسانیان»''' اثر «کریستین سن» ایرانشناس دانمارکی را ترجمه میکند. پس از آن راهی لندن میشود.<ref name=''پژوهشگر ستیهنده''/> | ||
====مینوی و کتابخانههای ترکیه==== | ====مینوی و کتابخانههای ترکیه==== | ||
خط ۱۹۹: | خط ۱۹۴: | ||
===موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران=== | ===موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران=== | ||
====درباره نیما==== | |||
مینوی به نیما علاقه داشت و از بعضی شعرهایش مثل «افسانه» هم خوشش میآمد. رباعیاتش را میپسندید و میگفت: بعضی از شعرهایش خوب است، اما بعضی از شعرهایش را چه عرض کنم؟.. به خلوص و صمیمیت نیما اذعان داشت و میگفت: من حتی یکذره هم نسبت به صدیق بودن او شک نداشتم. عیب او این بود که خودش را بیش از آنچه که بود، تصور میکرد و کیست که خودش را بالاتر از آنکه هست، نداند؟ مگر خود بنده غیر از این هستم؟<ref name=''پژوهشگر ستیهنده''/> | |||
===همراهیهای سیاسی=== | ===همراهیهای سیاسی=== | ||
خط ۲۲۳: | خط ۲۲۰: | ||
شهرت مینوی بهدلیل تسلط وی بر ادبیات عرب، فارسی، فرانسه، انگلیسی بود و خدمات ارزندهای چون شناسایی و تصحیح متون کهن فارسی و ثبتوضبط نسخخطی قدیم فارسی و عربی بوده است. | شهرت مینوی بهدلیل تسلط وی بر ادبیات عرب، فارسی، فرانسه، انگلیسی بود و خدمات ارزندهای چون شناسایی و تصحیح متون کهن فارسی و ثبتوضبط نسخخطی قدیم فارسی و عربی بوده است. | ||
===توقیف اثر=== | ===توقیف اثر=== | ||
====سفر نهماه به سفری پانزدهساله تبدیل شد==== | |||
ترجمهٔ کتاب «شاهنشاهی ساسانیان» مینوی مدتی بعد از چاپ، توقیف میشود. در این دوران مینوی در لندن بهسر میبرد. هم خود او هم «کریستین سن» نویسنده کتاب، به وزارت معارف و دیگران در ایران نامه میزنند و دلیل توقیف کتاب را جویا میشوند. اما جواب قانعکنندهای نمیگیرند. در پاسخ نامه آمده است: «چون کتاب شما (مینوی)اغلاط زیادی داشت، وزارت معارف آن را توقیف کرد!» مینوی در پاسخ مینویسد: «این اغلاط را به بنده اطلاع دهید تا تصحیح کنم.» همین موضوع باعث میشود در لندن شرایط دشواری داشته باشد. اجازه فرستادن پول به او داده نمیشود و او روزگار سختی را در انگلیس سپری میکند.<ref name=''پژوهشگر ستیهنده''/> اما واقعیت از زبان ماهمنیر خواهر مینوی چیز دیگری است. او برای سفری پژوهشی به مدت نهماه عازم لندن میشود، حسودان در این زمان فرصت مییابند از او نزد رضاشاه سعایت کنند. بهانه هم این بود: در جائی از کتاب کریستین سن ذکر شده بود که پارتها قومی چادرنشین بودند که از راه راهزنی زندگی میکردند و بعدها با جنگ و ستیز حکومت را در دست گرفتند و به سلطنت رسیدند. در جای دیگر همین کتاب ریشهٔ کلمهٔ پهلو و صفت پهلوی را که برای بیان زبان فارسی پیش از اسلام به کار میرفت، به این ترتیب نشان داده بود: «پارت، پرثو، پرتو، پهلو، پهلوی» به رضاشاه گفتند که منظور مینوی و نه نویسندهٔ اصلی از بیان این مطلب، اهانت به شخص اوست که نامخانوادگی پهلوی را انتخاب کرده است، یعنی منظور مینوی این است که رضاشاه از راه راهزنی به حکومت و سلطنت رسیده است و قبولاندن این مطلب به دیکتاتور کمسواد، کار مشکلی نبود. از دربار به شهربانی دستور داده شد که کلّیهٔ کتابهای چاپ شده را جمعآوری و در شهربانی توقیف کند. دستور اجرا شد، حتّی مأموران به کتابخانه شخصی مینوی واقع در خانهٔ پدری او یورش بردند و چند جلدی را هم که آنجا بود با خود بردند. گویا فقط سیزده جلد از کتابها را که به افراد ناشناس فروخته شده بود به دست نیاوردند. کتابها در شهربانی ماند تا بعد از شهریور ۱۳۲۰ که از توقیف خارج شد و در معرض فروش قرار گرفت، اما فتنهای که دشمنان به پا کردند، سبب شد که سفر نُهماههٔ مینوی تبدیل به سفری پانزدهساله شود. <ref name=''رضاشاه''>{{پک|دهباشی|۱۳۹۰|ک=بخارا|ص=۵۱۶}}</ref> | ترجمهٔ کتاب «شاهنشاهی ساسانیان» مینوی مدتی بعد از چاپ، توقیف میشود. در این دوران مینوی در لندن بهسر میبرد. هم خود او هم «کریستین سن» نویسنده کتاب، به وزارت معارف و دیگران در ایران نامه میزنند و دلیل توقیف کتاب را جویا میشوند. اما جواب قانعکنندهای نمیگیرند. در پاسخ نامه آمده است: «چون کتاب شما (مینوی)اغلاط زیادی داشت، وزارت معارف آن را توقیف کرد!» مینوی در پاسخ مینویسد: «این اغلاط را به بنده اطلاع دهید تا تصحیح کنم.» همین موضوع باعث میشود در لندن شرایط دشواری داشته باشد. اجازه فرستادن پول به او داده نمیشود و او روزگار سختی را در انگلیس سپری میکند.<ref name=''پژوهشگر ستیهنده''/> اما واقعیت از زبان ماهمنیر خواهر مینوی چیز دیگری است. او برای سفری پژوهشی به مدت نهماه عازم لندن میشود، حسودان در این زمان فرصت مییابند از او نزد رضاشاه سعایت کنند. بهانه هم این بود: در جائی از کتاب کریستین سن ذکر شده بود که پارتها قومی چادرنشین بودند که از راه راهزنی زندگی میکردند و بعدها با جنگ و ستیز حکومت را در دست گرفتند و به سلطنت رسیدند. در جای دیگر همین کتاب ریشهٔ کلمهٔ پهلو و صفت پهلوی را که برای بیان زبان فارسی پیش از اسلام به کار میرفت، به این ترتیب نشان داده بود: «پارت، پرثو، پرتو، پهلو، پهلوی» به رضاشاه گفتند که منظور مینوی و نه نویسندهٔ اصلی از بیان این مطلب، اهانت به شخص اوست که نامخانوادگی پهلوی را انتخاب کرده است، یعنی منظور مینوی این است که رضاشاه از راه راهزنی به حکومت و سلطنت رسیده است و قبولاندن این مطلب به دیکتاتور کمسواد، کار مشکلی نبود. از دربار به شهربانی دستور داده شد که کلّیهٔ کتابهای چاپ شده را جمعآوری و در شهربانی توقیف کند. دستور اجرا شد، حتّی مأموران به کتابخانه شخصی مینوی واقع در خانهٔ پدری او یورش بردند و چند جلدی را هم که آنجا بود با خود بردند. گویا فقط سیزده جلد از کتابها را که به افراد ناشناس فروخته شده بود به دست نیاوردند. کتابها در شهربانی ماند تا بعد از شهریور ۱۳۲۰ که از توقیف خارج شد و در معرض فروش قرار گرفت، اما فتنهای که دشمنان به پا کردند، سبب شد که سفر نُهماههٔ مینوی تبدیل به سفری پانزدهساله شود. <ref name=''رضاشاه''>{{پک|دهباشی|۱۳۹۰|ک=بخارا|ص=۵۱۶}}</ref> | ||
==آثار و کتابشناسی== | ==آثار و کتابشناسی== | ||
از مینوی دهها کتاب در عرصه تألیف، تصحیح و ترجمه و صدها عنوان مقاله باقی مانده است. | از مینوی دهها کتاب در عرصه تألیف، تصحیح و ترجمه و صدها عنوان مقاله باقی مانده است. | ||
خط ۲۸۳: | خط ۲۸۰: | ||
===بررسی چند اثر=== | ===بررسی چند اثر=== | ||
====فردوسی و شعر او==== | |||
[[پرونده:Ferdosi.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|'''<center> از مهمترین آثار مینوی{{سخ}}</center>''']] | |||
مینوی در این کتاب 250 صفحهای به شرح حال فردوسی و چگونگی گردآمدن شاهنامه و اهمیت و ارزش این نوشته ارزشمند پرداخته است. در بخش آغازین کتاب، قسمت مهم داستانهای اساطیری ایران و پس از آن داستانهای تاریخی به صورت خلاصه بیان شده است. | |||
مینوی در بخش دیگر کتاب تحتعنوان «مقام زبان و ادبیات در ملیت» به اهمیت شاهنامه فردوسی برای مردم ایران میپردازد و مینویسد: مقام شعری و هنری شاهنامه بقدری بلند است که حتی اگر از جامه زبان فارسی نیز عاری شود، یعنی بزبانی از زبانهای دیگر عالم چنانکه بایدوشاید آن را ترجمع کنند، باز کتابی بزرگ و دارای مقام هنری بلند خواهد بود. <ref name=''فردوسی''>{{پک|مینوی|۱۳۵۴|ک=فردوسی و شعر او|ص=۱۴}}</ref> | |||
در ادامه به نحوه گردآوری داستانهای شاهنامه و مقایسه کلی آن با سایر آثار نوشته شده در این راستا و نیز اینکه شاهنامه چه تاثیری در خیزش مردمی بر ضد عرب داشته است. مینوی معتقد است که شاهنامه باعث و عامل عصیان مردم علیه عربها نشد و زمانی ظهور کرد که مردم پیش از آن، در عهد ابومسلم و بهافرید بارها بر ضد عرب سربلند کرده بودند. به اعتقاد وی، فردوسی در انتهای تسلط عربها بر ایران و آغاز استیلای ترکها وارد عرصه شدند. «در چنین ازمنهای که باید چنان کتابی مثل شاهنامه مردم را به عصیان بر ضد ترکان (که دشمنان قدیم نژاد ایرانی بودند) وادار نماید، تأثیری نکرد جز در فکر جماعتی که با کتاب سروکار داشتند و با افکار فردوسی موافق بودند...» <ref name=''شاهنامه''>{{پک|مینوی|۱۳۵۴|ک=فردوسی و شعر او|ص=33}}</ref> | |||
= | مینوی در بخش دیگر به زندگی فردوسی و تلاش او برای نگارش شاهنامه و آثاری که حاوی داستانهای ایرانیان به نثر بدست آورده و از روی آن، شاهنامه را بنظم درآورده، اشاره کرده است. سپس به این موضوع پرداخته که کتبی که منشا نگارش شاهنامه شده از چه قبیل بوده و چگونه تدوین و تحریر شده است. | ||
در بخش بعدی به دلایلی که فردوسی برای بنظم کشیدن شاهنامه کمر همت بست، پرداخته و نوشت که فردوسی بفکر سرودن داستانهای قدیم ایران و ایجاد یک حماسه ملی ایران افتاد «شنیده بود که شاعری دقیقی نام، بدین کار پرداخته بود، ولی بدست غلام خویش کشده شده است و کار او ناتمام مانده. یکی از دوستان مخلص او نسخه شاهنامه ابومنصوری را برای او آورد و وی را بگفتن شهنامه ترغیب کرد.» <ref name=''ابومنصوری''>{{پک|مینوی|۱۳۵۴|ک=فردوسی و شعر او|ص=64}}</ref> | |||
مینوی همچنین معتقد است که عمده شاهنامه فردوسی صورت منظوم کتاب یا کتب نثری است که پیش از او تدوین شده بود. هنری که او بکار برده در اینست که همان عبارات منثور را در قالب شعر ریخته و اینکه تفصیلها و توصیفها و خیالات شاعرانهای از خود در میان آنها گنجانیده است. <ref name=''دقیقی''>{{پک|مینوی|۱۳۵۴|ک=فردوسی و شعر او|ص=70}}</ref> | |||
در بخش بعدی مینوی با ذکر دلایلی نشان میدهد که فردوسی در اصل داستان شاهان ایران از خود چیزی نیفزوده است و هرچه بنظم درآورده مبتنی بر مدرک و سندی بوده است. | |||
در ادامه کتاب به اشعار مورد شکی که به فردوسی نسبت داده شده، پرداخته شده است. مینوی در بحثی مفصل و با استناد به مقالات و مباحثات موجود و دلایلی که ذکر میکند، نشان میدهد که قصه یوسف و زلیخا متعلق به فردوسی نیست و یوسف و زلیخائی که بنام فردوسی شناخته میشود در حدود 476هجری بنام شمسالدوله طغانشاه پسر آلپ ارسلان ساخته شده و گوینده آن شاعری با تخلص شمسی بوده است.<ref name=''یوسف''>{{پک|مینوی|۱۳۵۴|ک=فردوسی و شعر او|ص=95}}</ref> | |||
در پایان کتاب نیز گزیدههایی از داستانهای مختلف شاهنامه از جمله شورش کاوه آهنگر، داستان ایرج، نبرد دستان (زال) با تورانیان، روبهرو شدن رستم با افراسیاب و غیره آمده است. | |||
===ناشرانی که با او کار کردهاند=== | ===ناشرانی که با او کار کردهاند=== | ||
انتشارات توس، خوارزمی، امیرکبیر و زوار، معین، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، نگاه و طلایه از جمله نشرهایی که به انتشار آثار مینوی همت گماشتهاند. | انتشارات توس، خوارزمی، امیرکبیر و زوار، معین، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، نگاه و طلایه از جمله نشرهایی که به انتشار آثار مینوی همت گماشتهاند. |
نسخهٔ کنونی تا ۲۲ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۴
مجتبی مینوی پژوهشگر، ایرانشناس، شاهنامهپژوه، مصحح و نسخهشناسِ برجستهٔ معاصر، مورخ و مترجم است. او شاگر خَلف محمد قزوینی است که تصحیح متون قدیمی مهم ایران و تهیه میکروفیلم از نسخخطی فارسی و عربی کتابخانههای ترکیه، از برجستهترین خدمات علمی او در عرصه زبان، ادبیات، فرهنگ فارسی بهشمار میرود.
مینوی دانشآموخته دارالفنون بود و در همین مدرسه با چهرههایی چون صادق هدایت دوستی و مراوده داشت. او در کنار مسعود فرزاد، بزرگ علوی و صادق هدایت گروه ربعه را تشکیل داد و این گروه توانست با همکاری هم آثار ادبی و هنری ارزشمندی را خلق کند. مینوی در نوجوانی با چهرههای سرشناسی چون محمدعلی فروغی و محمد قزوینی آشنا شد و روش نقد تحقیقی متون را از علامه قزوینی فراگرفت و با فروغی نیز در تهیهٔ خلاصهٔ شاهنامه همکاری کرد. مینوی سال۱۳۲۸ و در دورهٔ اوجگرفتن نهضت ملیشدن صنعت نفت پس از ۱۵سال دوری از وطن، از انگلستان به ایران بازگشت و در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. سال۱۳۲۹ از طرف دانشگاه تهران مأموریت یافت تا با سفر به ترکیه، ضمن جستوجو در کتابخانههای این کشور و بررسی کتب خطی فارسی و عربی و ترکی به عکسبرداری و تهیه میکروفیلم از تعدادی از کتب خطی بپردازد. وی از سال۱۳۳۶ بمدت ۴سال به سمت رایزن فرهنگی ایران در ترکیه تعیین میشود. او گزارشی از نتایج علمی این سفرها را در مقالههایی با عنوان «از خزائن ترکیه» در مجلهٔ دانشکده ادبیات تهران طی سه شماره متوالی در سال۱۳۳۵ منتشر کرد. همان دوران موفق شد بیش از دههزار نسخه خطی را بهصورت میکروفیلم بایگانی کند که اکنون در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری میشود. مینوی مقالات متعدد و آثار ارزشمندی در حوزه تصحیح و تألیف دارد. «دیوان ناصرخسرو»، بخشهایی از «شاهنامه» فردوسی، «ویسورامین»، «عیونالحکمه» تألیف ابنسینا از جمله آثار تصحیحشده و «فردوسی و شعر او» از جمله آثار تألیفی او هستند.
از میان یادها
نیش قلمش اشک استاد را درآورد
عباس اقبال استاد مینوی و یغمایی بود. روزی یغمایی، اقبال را در حال گریه میبیند. او از نقدی تند که دربارهاش در مجله یغما چاپ شده بود، ناراحت بود. به شاگردش میگوید: من با تو و مینوی که هر دو شاگردم بودهاید چه کردهام؟ یغمایی میگوید: آن متن را مینوی نوشته نه من. میگوید:او نوشت تو چرا باید چاپش کنی!خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
از کلاس اخراج شدم
هنگام تحصیل در دارالمعلمین، با «صدیقاعلم» درس انگلیسی داشت. روزی وارد کلاس میشود. معلم شروع میکند به انگلیسی حرفزدن؛ اما مینوی چیزی نمیفهمد. وقتی اعلم میبیند او چیزی متوجه نمیشود، بهفارسی میپرسد: چرا دیر سر کلاس آمدهای. مینوی از برگزاری ساعت کلاس اظهار بیاطلاعی میکند. «صدیقاعلم» میگوید ما در این کلاس انگلیسی حرف میزنیم، تو هم باید انگلیسی یاد بگیری. بعد، مینوی میرود و گوشهای از کلاس مینشیند و گوش میدهد. خودش میگوید: «دیدم آقای صدیقاعلم میگویند sundy و mondy و من که گمان کرده بودم «ماندی» مهمل «ساندی» است، خندهام گرفت و همین باعث شد که آقای «صدیقاعلم» مرا از کلاس بیرون کرد و بنده هم انگلیسی یاد نگرفتم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
معلمی، اولین شغلم بود
در آن زمان اعلام کردند که هرکس تصدیق ششم ابتدایی داشته باشد، میتواند معلم شود. مینوی هم که این تصدیق را داشت، داوطلب معلمی شد. به او گفتند: تو به این کوچولویی چطور میخواهی معلم بشوی؟ میگوید: کسانی که من به آنها درس خواهم داد، از من کوچکترند. این نخستین شغل مینوی بود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
با مادرم انگلیسی حرف میزدم
مینوی علاقه زیادی به یادگیری انگلیسی داشت. زمانی که به لندن رفته بود، علاوهبر کلاس زبانی که سپری میکرد، شبی پنجاهشصت و گاه هفتاد صفحه کتاب انگلیسی میخواند. به آثار «چارلز دیکنز» رماننویس انگلیسی علاقهٔ وافر داشت. بهگفتهٔ خودش، بیش از هزار کتاب انگلیسی خوانده است. چنان شوری به یادگیری این زبان داشت که گاهی در خواب با مادرش انگلیسی صحبت میکرد و مادرش هم انگلیسی جوابش را میداد؛ درحالیکه مادرش اصلاً انگلیسی نمیدانست!خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
اولین دیدارش با نیما
آشناییاش با نیما برمیگردد به دورانی که به دارالمعلمین میرفت. در مصاحبهای میگوید: نیما یوشیج از ابتدا، با طرزی تصنعی وارد میدان شد. ما شاگرد دارالمعلمین بودیم. یادم هست، یک روز که از دارالمعلمین خارج میشدیم، به آقایی برخوردیم. این آقا کلاه پوست بخارایی سرش بود و روی سینۀ کت سفید رنگش هم جا فشنگی داشت. چکمههای بلند هم پا کرده بود. این آقا آمد جلوی ما که «هه هه!… شما فارسی میخوانید؟!» لهجهاش هم شبیه مخلوطی از مازندرانی و ترکی قفقازی بود. خلاصه، لهجهاش عجیب و غریب بود و شروع کرد با ما حرف زدن. بعد هم در تمام طول راه همراه ما بود و ادبیات فارسی را مسخره میکرد که: «این شعرها چیست که شما میخوانید، گلستان چیست، سعدی کیست، فلانی کیست…» اگر شعر صحیح می خواهید این است: «خانوادۀ سرباز.» کمکم دوستی ما بیشتر شد و فهمیدم که او هم از خود ماست، یعنی ایرانی است. قبلا از طرز لباس پوشیدن و چکمه و کلاه پوستی و جافشنگیهای روی جیبش و لهجۀ عجیبوغریبش فکر کرده بودم خارجی است. راستی این را بگویم که خنجر هم می بست. به نظرم گاهی هم خنجرش را توی جیب چکمهاش میگذاشت. بعدها در کتابخانۀ بروخیم زیاد با هم روبهرو میشدیم که اغلب محمدضیاء هشترودی هم بود. نیما اغلب به خانۀ من هم می آمد و با هم حرف میزدیم، درددل میکردیم. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زندگی و یادگار
سالشمار
- ۱۲۸۲: تولد در تهران، نوزدهم بهمن
- ۱۲۸۶: تحصیل در مکتبخانه بهاصرار خودش و ختم قرآن قبل از ۵سالگی
- ۱۲۸۷: تحصیل در مدرسهٔ شهر سامرا در سن ۵سالگی.
- ۱۲۹۰: بازگشت به ایران و حفظ کامل قرآن کریم در ۸سالگی
- ۱۲۹۱: ادامه تحصیل در مدارس «امانت» و «افتخاریه»
- ۱۲۹۸: عزیمت به رشت بههمراه خانواده درپی انتصاب پدر به ریاست عدلیهٔ رشت؛ منشیگری در عدلیه
- ۱۲۹۹: شروع به تحصیل در دارالمعلمین
- ۱۳۰۲: بازگشت به تهران درپی اشتغال پدر در مجلس شورای ملی؛ تندنویس مجلس شورای ملی بهمدت ۲ سال
- ۱۳۰۷: تصحیح و چاپ دیوان ناصرخسرو؛ عزیمت به فرانسه بهمنظور تأسیس دفتر سرپرستی محصلین در سفارت ایران و انتصاب در پست معاونت آن دفتر؛ بازگشت به ایران پس از چند ماه درپی اختلاف وی و رئیس آن دفتر؛ ریاست کتابخانه معارف همان کتابخانه ملی فعلی؛ آشنایی با علامه قزوینی و فراگیری روش نقد تحقیقی نزد وی
- ۱۳۰۸: سرپرستی محصلین ایرانی در لندن؛ فراگیری کامل زبانهای انگلیسی و فرانسوی؛ حشرونشر با مستشرقان مطرح اروپایی طی مدت اقامتش در اروپا؛ شکایت حسودان و بدطینتان از کتاب مینوی نزد رضاشاه و دستور توقیف و جمعآوری آن توسط شاه؛ قطع حقوق وی از وزارت معارف به دستور شاه؛ ادامه اقامت اجباری در اروپا بهمدت ۱۵ سال
- ۱۳۱۰: تصحیح «سیاستنامه» با همکاری خلخالی
- ۱۳۱۱: تصحیح کتاب «نامهٔ تنسر»
- ۱۳۱۳: حضور در کنگره بینالمللی هزارهٔ فردوسی در تهران؛ ترجمه و چاپ کتاب «وضع ملت، دولت و دربار ایران در دورهٔ ساسانی» نوشتهٔ پرفسور «آرتور کریستین»؛ سفر به انگلیس
- ۱۳۱۴: تصحیح داستان «ویسورامین فخرالدین اسعد گرگانی»
- ۱۳۱۸: ریاست دبستان ایرانیان در ترکیه
- ۱۳۱۹: سفر به انگلیس
- ۱۳۲۰: رفع توقیف کتاب «وضع ملت، دولت و دربار ایران در دوره ساسانی»؛ تصحیح «رساله در امر مالیات»، تألیف خواجه نصیرالدین طوسی با همکاری «ولادیمیر مینورسکی»
- ۱۳۲۸: بازگشت به ایران درپی دعوت به تدریس از سوی دانشگاه تهران؛ تدریس «تاریخ ایران بعد از اسلام» در دو دانشکدهٔ ادبیات و الهیات
- ۱۳۳۰: رایزن فرهنگی ایران در ترکیه بهمدت ۴ سال؛ شرکت در کنگرهٔ بینالمللی خاورشناسان استانبول؛ شروع به یادداشتبرداری از دوازدههزار جلد کتاب خطیِ کتابخانههای ترکیه؛ عکسبرداری و تهیه میکرو فیلم از آن کتابها و ارسال آن برای کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران
- ۱۳۳۱: تصحیح کتاب «منصفات» اثر افضلالدین کاشانی
- ۱۳۳۲: شرکت در سمینار بررسی فرهنگ اسلامی در پرینستون؛ ریاست تعلیمات عالیه وزارت فرهنگ
- ۱۳۳۳: تصحیح «عیونالحکمه » تألیف ابوعلی سینا با همکاری یحیی مهدوی
- ۱۳۳۵: شرکت در سمینار «تمدن غرب از نظر مشرق زمین» در شهر ونیز؛ تألیف کتاب «پانزده گفتار» درباب ادبیات اروپایی و تطبیق آنها با ادب فارسی؛ چاپ رهآوردِ سفرهایش به ترکیه در مجموعهمقالاتی با عنوان «از خزائن ترکیه» در مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات تهران طی سه شمارهٔ متوالی؛ تصحیح کتاب «تحریمهالقلم» اثر سنایی غزنوی
- ۱۳۳۸: حضور فعال در سمینار «مورخان خاورمیانه» در لندن
- ۱۳۳۹: شرکت در کنگرهٔ بینالمللی هنر و معماری ایران در نیویورک؛ حضور در کنگرهٔ بینالمللی خاورشناسان در مسکو؛ تهیه فهرست برای نسخههای خطی فارسی کتابخانه «چستر بیتی»
- ۱۳۴۳: تصحیح کتاب «کلیلهودمنه» ترجمه و انشای نصرالله منشی
- ۱۳۴۴: تصحیح سیرت جلالالدین منکبرتی
- ۱۳۴۵: رد دعوت محمدرضاشاه برای حضور در ضیافت دربار
- ۱۳۴۶: شرکت در کنگرهٔ بینالمللی خاورشناسان در شهر انآربر؛ چاپ کتاب «فردوسی و شعر او»
- ۱۳۵۰: تصحیح کتاب «وقفنامه ربع رشیدی» تألیف رشیدالدین فضلالله همدانی با همکاری ایرج افشار
- ۱۳۵۲: حضور در کنگرهٔ بینالمللی «خاورشناسان پاریس»؛ انتشار کتاب «تاریخ و فرهنگ»
- ۱۳۵۴: تصحیح کتاب «احوال و اقوال شیخابوالحسن خرقانی»
- ۱۳۵۵: بستریشدن در بیمارستان در اثر زمینخوردن و شکستگی دنده
- ۱۳۵۵: پیوستن به ملکوت، ششم بهمنماه
مختصری از شرح زندگی
سال۱۲۸۲ش مینوی در خانوادهای روحانی متولد میشود. کودکیاش بین سه تا هشتسالگی در سامره میگذرد. پنجساله بود که شروع به خواندن قرآن، گلستان و دیوان حافظ میکند. پس از بازگشت به ایران، تحصیلات متوسطهاش را در مدرسههای «امانت»، «اسلام» و دارالفنون سپری میکند. در این ایام مدتی هم پیشنماز مدرسه میشود. با «نصرتالله باستان»، صادق هدایت و مسعود فرزاد همدوره است. سال۱۳۰۹ همراه «حسن تقیزاده» عازم لندن میشود. در آنجا سرپرستیِ محصلین ایرانی میشود و سرگرم یادگرفتن زبان انگلیسی در کینگزکالج و مدرسه پلیتنیک. پس از بازگشت به ایران در وزارت معارف (وزارت فرهنگ و ارشاد کنونی) مشغولبهکار میشود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
گروه ربعه
در همان دوران تحصیل در دارالفنون است که دوستیاش با صادق هدایت، بزرگ علوی، عبدالحسین نوشین، مسعود فرزاد و یکی دو سال بعد، پرویز ناتل خانلری، به تشکیل گروهی به نام «ربعه» منتهی میشود. در آن روزها اغلب در کافهها دور هم جمع میشدند و شطرنجبازی میکردند و سعی میکردند در سیاست دخالتی نکنند. مینوی این پنجسال را دوره «کمال کاروری و کاربری» این گروه میداند.
در همین دوران است که سه تابلو از شاهنامه را برای «هزاره فردوسی» آماده میکنند. مینوی «نامه تنسر»، «نوروزنامه» و «اطلال شهر پارسه» را چاپ میکند. با صادق هدایت کتاب «مازیار» را مینویسد؛ مینوی قسمت تاریخی آن را و هدایت قسمت نمایشیاش را. «ویس و رامین» و جلد اول شاهنامه را هم چاپ میکند. خلاصهٔ شاهنامه را با مرحوم محمدعلی فروغی درست میکند و «شاهنشاهی ساسانیان» اثر «کریستین سن» ایرانشناس دانمارکی را ترجمه میکند. پس از آن راهی لندن میشود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مینوی و کتابخانههای ترکیه
مدت اقامتش در انگلیس هم تحصیل میکرد هم تدریس. نزد «والتر هنینگ» ایرانشناس آلمانی و انگلیسی، پهلوی میخواند، در دانشگاه آکسفورد نیز تدریس میکند. مینوی بیش از ده سال در انگلستان میماند و سالها به تحقیق و پژوهش و نوشتن مشغول میشود. میخواهد به وطن بازگردد؛ اما کینهای که وزارت معارف و سایرین از او بابت چاپ کتابش داشتند، کار را برایش دشوار کرده بود. درنهایت ابلاغیهای صادر میشود و به او در سمت رئیس دبستان ایرانیان در استانبول عازم ترکیه میشود. در آنجاست که به عظمت کتابخانههای ترکیه پی میبرد و زمینه را برای عکسبرداری از کتابخانه موجود در آن فراهم میکند. پس از بازگشت به ایران، از طرف دانشگاه مأمور عکسبرداری از کتابهای کتابخانه ترکیه میشود. پس از آن، رایزن فرهنگی در ترکیه شد که چهار سال ادامه یافت. در این مدت بیش از دهدوازههزار جلد از کتابهای خطی موجود در کتابخانههای ترکیه را بررسی و یادداشتهایی از آنها تهیه میکند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
کتابخانه شخصی مینوی
هر کتابی که میخرید، تاریخ خرید و نامش بر روی آن نقش میبست. در پایان عمر، کتابخانهای کمنظیر و غنی افزونبر بیستوپنجهزار جلد کتاب داشت که حاصل یک عمر تکاپوی خود را یکجا به ملت ایران تقدیم کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه پس از درگذشت استاد، مدتی کتابخانه تعطیل بود و بعد از آن در اواخر دههٔ۶۰، کتابخانه با چند مجموعه دیگر نظیر «انجمن حکمت و فلسفه ایران» و «مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی» ادغام شد. درحالحاضر کتابخانه وابسته به «مرکز مطالعات فرهنگی» است.
کتابهای این مجموعه بهزبانهای فارسی، عربی، اردو، انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی، روسی و دیگر زبانهاست. این کتابخانه همچنین دارای نسخههای خطی و عکسی در زمینههای ایرانشناسی، اسلامشناسی، تاریخ، ادبیات و جغرافیاست.
شخصیت و اندیشه
شیفتگی مینوی به فردوسی و شاهنامه
مینوی با شاهنامه زندگی میکرد. علاقهاش به این اثر وصفنشدنی بود. فردوسی را جولانگه حس غرور ملی میدانست. معتقد بود که این اثر در دوام فرهنگ ایران نقش اساسی داشته است. از اینکه میدید شاهنامه در سدههای پیشین توسط ایرانشناسان خارجی تصحیح و چاپ شده، رنج میبرد. به نوشته محمدامین ریاحی مینوی به شاهنامه عشق میورزید و این تعلق خاطر از عشق او به ایران و عشق به کمال سرچشمه میگرفت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه}}از نظر او شاهنامه برای مردم ایران از سه لحاظ مهم است: اول اینکه یکی از آثار هنری ادبی بسیار بزرگست و از طبع و قریحه یکی از شعرای بزرگ قوم ایران زاده است و بر اثر همت و پشتکار و فداکاری او و بیستسی سال خون جگر خوردن او بوجود آمده است. دوم اینکه تاریخ داستانی و حکایات نیاکان ملت ایران را شامل است و در حکم نسبنامهٰ این قوم است. سوم اینکه زبان آن فارسی است و فارسی محکمترین زنجیر علقه و ارتباط طوایفی است که در خاک ایران ساکنند.[۱]
معتقد بود که شاعران زیادی طی هزار سال گذشته، اشعار سست و رکیک خود را به شاهنامه فردوسی اضافه کردند که اصلاً با سبک و نوع شعر فردوسی تناسب ندارد. اشعار شاهنامه را پسوپیش کرده و گاه تغییر دادهاند و گاه کموزیاد کردهاند. بهعقیدهٔ او هرکسی هر کاری که دلش خواسته با این کتاب کرده؛ بهطوریکه اگر خود فردوسی هم زنده بشود نخواهد توانست ابیات خودش را از این میان دربیاورد؛ بنابرین معتقد بود که شاهنامه باید تصحیح شود و آنچه فردوسی گفته، به دست مردم برسد. به عقیده مینوی «کسی حق ندارد در آثار ملی ما دست ببرد و آن را به هر شکلی دلش میخواهد دربیاورد.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
عاشق وطن بود
مینوی عاشق ادب و فرهنگ فارسی بود. این عشق با وجود او آمیخته شده بود. در ۲۸سپتامبر۱۹۴۷ از لندن به یحیی مهدوی نامهای مینویسد: عشق من و قلب من و جان من همواره مصروف ایران و متوجه ایرانیان و اسیر زبان و ادبیات فارسی است. دلم می خواهد به هموطنان خود ادبیات و حکم و زبان خودشان را بشناسانم و ادبیات و حکم عالم را معرفی کنم و آنها را به راه معرفت و حکمت بکشم؛ البته به قدری که از عهده مرد کمتربیتی مثل من برمیآید.[۲]
اهمیت شعر در نگاه مینوی
مینوی در مصاحبهای نظرش را درباره شعر بیان کرد. معتقد بود که شعر کهنه و نو ندارد. شعر باید خوب باشد. میگفت اشخاص آزاد هستند شعر بگویند بدون قافیه و وزن و بدون رعایت قواعد سنتی شعر فارسی. هر کسی آزاد است اما باید این شعرها به زبان فارسی سروده شده باشد و دارای معنایی هم باشد. در پاسخ به اینکه عدهای از جوانها شعرهایی میگویند که معنا ندارد گفت: در دنیا فقط یک چیز هست که «صدا» است اما به کلمه بستگی ندارد. اسم آن چیز «موسیقی» است. اما هر نوشتهای به کلمه مربوط است و هر کلمه هم معنایی دارد. کلماتی که کنار هم میآیند باید معنایی را برسانند. اگر معنی نداشته باشد، ردیف کردن کلمات کنار هم کار عبثی است. خلاصه اینکه: هر کس برای عمهخانمش شعر مینویسد، هر طوری دلش میخواهد میتواند بنویسد، اما اگر برای زبان فارسی مینویسد ... میخورد که هر طور دلش میخواهد بنویسد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سختگیریها و تندیهای استاد
درباره هر چیزی که به زبان و ادبیات فارسی مربوط میشد، سختگیر بود و تندمزاج. با کسی خصومت شخصی و درباره مسائل دنیوی نزاعی نداشت. دوستیها و دشمنیهایش بر گِرد زبان و ادبیات فارسی و هرچیز مرتبط به تحقیق و پژوهش میچرخید. بهبیان عباس زریاب خویی، هدف حملات او کسانی بودند که به زعم او با نداشتن صلاحیت، با لغتسازی و اشتقاق بازی میکردند یا متون قدیم را با بیدقتی بهچاپ میرساندند یا فلان کلمه را در جای خود بهکار نمیبردند... او فارسی و ادب آن را تا حد عشق ستایش میکرد و کدام عاشق است که ننگ حمله و بیاحترامی به معشوق را تحمل کند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ظرایف علمی مینوی
محمد قزوینی دقت و توجه عمیق و هنرمندانه مینوی را در غلطگیری و تصحیح مقالات و نوشتهها یکی از صفات بارز او برمیشمرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد یوسفی نیز فروتنی علمی و از همهکس پرسیدن و پرسشهای خود را بهصورت یادداشت به دوستان سپردان و هر پاسخ صحیح را بهنام ایشان در آثار خود آوردن را از دیگر فضایل مینوی بیان میکند.
شکلگیری بنیاد شاهنامه
شکلگیری این بنیاد با نام مینوی گره خورده است. فردوسیپژوهی و جستوجوگری در شاهنامه از دغدغههای مهم علمی او بود؛ ازاینرو میخواست با گردآوری کهنترین نسخههای شاهنامه، تصحیح انتقادی از این اثر در اختیار اهل تحقیق بگذارد. با تأسیس «بنیاد شاهنامه» نخستین کسی بود که سرپرسی آن را بهعهده گرفت. با تصحیح بخشهایی از شاهنامه مثل «بیژن و منیژه»، «رستم و اسفندیار» و «رستم و سهراب»، بنیان تصحیحِ انتقادیِ شاهنامه را پیریزی کرد و با این کار «نهضت ادبی تحقیقی» را در ایران بنیان نهاد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
یادی منظوم از مجتبی مینوی
شعر از حبیب یغمایی که در مراسم معرفی خدمات علمی مینوی در ۲۲اردیبهشت۱۳۵۶ در کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران خوانده شد:
کنون گویم به جمع دوستداران | حکایت از گذشته روزگاران | |
سخن از پنجهوششسال پیش است | دلم زین پنجهوشش سال ریش است | |
جوان بودم جوانی بیستساله | که در ری شد مرا روزی حواله | |
ز مهر یار و یاران دست شستم | به دارالعلم طهران راه جستم | |
در آن مکتب رفیقم، مجتبی بود | محصل بود؛ اما اوستا بود | |
چه دانشور، چه دانشجو، جوانی | ز هر گون دانشی بسیار دانی | |
«منوچهری» به وصفش گفته نی من | که در هر فن بُد او استاد آن فن | |
یگانه گشته از اهل زمانه | به الفاظ متین و رأی مُتقنخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه |
زمینهٔ فعالیت
فعالیتهای اداری و فرهنگی مینوی
- تندنویسی در مجلس شورای ملی از ۱۳۰۵تا۱۳۰۷
- ریاست کتابخانه ملی، سال۱۳۰۷
- عضویت در دفتر فرهنگی سفارت ایران در لندن سال۱۳۰۹ و در پاریس سال۱۳۱۳
- ریاست تعلیمات عالیه وزرات فرهنگ از ۱۳۳۱تا۱۳۳۳
- رایزنی فرهنگی سفارت ایران در ترکیه از ۱۳۳۶تا۱۳۴۰
- استادی دانشگاه تهران از ۱۳۲۹تا۱۳۴۸
- عضویت پیوسته فرهنگستان ادب و هنر از ۱۳۵۲ بهبعد
- مسئولیت علمی بنیاد شاهنامه فردوسی تا آخر عمر تا آخر عمر
یادمان و بزرگداشتها
نشست تخصصی «اهمیت کتابخانه مینوی» سیزدهمبهمنماه۱۳۹۷، به مناسبت سالروز درگذشت استاد مجتبی مینوی، بههمت پژوهشکده زبان و ادبیات فارسی در سالن اندیشه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. محمد دهقانی نویسنده، مترجم و عضو هیأتامنای کتابخانه مینوی از تلاشهای پژوهشگاه علوم انسانی در حفظ و احیای این کتابخانه قدرانی و بر ضرورت توجه بیشتر در نگهداری کتابهای نفیس تأکید کرد. [۳]
شب مینوی چهارشنبه ۶بهمن۱۳۸۹ و بههمت علی دهباشی مدیر مجله بخارا با همکاری دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران در تالار استاد باستانی پاریزی برگزار شد.[۴]
از نظرگاه دیگران
محمدتقی دانشپژوه
« | مینوی کسی بود که همهٔ اسباب تحقیق و بررسی علمی در او گرد آمده بود و گذشته از دقتنظر و هوش تندوتیزی که داشت، اطلاعات و آگاهی علمی او بسیار گسترده بود. این نظر دانشپژوه درباره مینوی است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
محمدرضا نصیری
بهعقیده نصیری، استاد مینوی دلی بهپاکی دریا داشت. با همه تندی و گاه ستیهندگی که به او نسبت میدادند بسیار مهربان و گرم بود. بههیچوجه از کسی کینهای به دل نمیگرفت. آنچه را در دل داشت بسیار زود آشکار میکرد و همین نکته سبب شده بود که برخی گمانِ تندی بر او برند.[۵]
عباس زریاب خویی
خویی میگفت: «بالاترین فضیلت مجتبی مینوی شیفتگی او به حقیقت بود. او محقق بهمعنی واقعیِ کلمه بود. عشق به حققت و تعهد ذاتی بهاینکه جز حقیقت چیزی نگوید و ننویسد در او بهحد وسواس بود. ازاینرو از مشاهدهٔ نادرستیها و نارواها رنج میبرد و خشم و نفرت او بهحد غلیان و طغیان میرسید.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
پرویز ناتل خانلری
بدبختانه نظیرش را نداریم. مینوی در ادبیات فارسی و عربی متبحر بود. شاید عدهای دیگر باشند که با او همشأن باشند؛ اما مینوی علاوهبراین، به چند زبان مهم اروپایی عمیقا آشنا بود و با ادبیات مغربزمین از همان آغاز جوانی آشنایی پیدا کرده بود؛ بنابرین علاوهبر تبحر در ادبیات خودمان، روش علمی و جدید تحقیق ادبی را میدانست و از این جهت، آثارش برای پژوهندگان جوان سرمشق بود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه این نگاه خانلری به مینوی است.
غلامحسین یوسفی
یوسفی زندگی مجتبی مینوی را در این چند کلمه خلاصه کرده است: «یکعمر یاد گرفتنن، مطالعه و پژوهش از روزگار جوانی تا آخرین روزهای حیات و ثمره زندگی خود را بیدریغ نثار همگان کردن»[۶]
عبدالحسین زرینکوب
زرینکوب درباره مینوی معتقد است: «در بین پژوهشگران و منقدان عصر ما، مینوی از جمله رجال معدودی بود که میتوانست جامع بین فرهنگ شرقی و غربی، بین فرهنگ قدیم و جدید، شمرده شود و درحقیقت، در محافل علمی دنیا و در تمام دانشگاههای مشهور دنیا هم، کسانی که با ادبیات ایران سروکار داشتنداند او را بههمین عنوان میشناختند.»[۷]
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
درباره نیما
مینوی به نیما علاقه داشت و از بعضی شعرهایش مثل «افسانه» هم خوشش میآمد. رباعیاتش را میپسندید و میگفت: بعضی از شعرهایش خوب است، اما بعضی از شعرهایش را چه عرض کنم؟.. به خلوص و صمیمیت نیما اذعان داشت و میگفت: من حتی یکذره هم نسبت به صدیق بودن او شک نداشتم. عیب او این بود که خودش را بیش از آنچه که بود، تصور میکرد و کیست که خودش را بالاتر از آنکه هست، نداند؟ مگر خود بنده غیر از این هستم؟خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
همراهیهای سیاسی
ملاقات با لنین
مینوی در جوانی وارد مسائل سیاسی شد اما با دیدن روی واقعی سیاست از نزدیک و سرخوردگی از آن، دیگر سیاست را کنار گذاشت و همه عمر به بحث و پژوهش در ادب و فرهنگ و تاریخ ایران پرداخت. ماهمنیر خواهر مینوی میگوید وقتی مجتبی شانزدهساله بود، پدر به سِمت رئیس عدلیه رشت منصوب میشود و با خانواده قصد آن دیار میکند. هنوز چند ماهی از عزیمت خانواده به رشت نگذشته بود که وقایع حملهٔ بلوشیکها به گیلان و جریان میرزا کوچکخان جنگلی پیش میآید. مجتبی هم مجذوب تبلیغات کمونیستی میشود و در سِلک جوانان کمونیست ثبتنام میکند. قوای دولتی وارد رشت شده و زدوخورد شدید میان دو گروه درمیگیرد. مجتبی در بحبوحهٔ این درگیریها همراه دیگر جوانان به باکو میرود و گویا در این سفر با لنین هم دیدار میکند. مجتبی پس از چند ماه اقامت در باکو، از اختلافی که میان گفتار و کردار کمونیستها میبیند، سرخورده میشود و به رشت بازمیگردد، و تمام عمر از سیاست کناره میگیرد. همهٔ شایعهٔ کمونیست بودن مینوی مربوط به همین دوران شانزدههفده سالگی اوست. مینوی در سنین بزرگی در هیچ حزب و دستهٔ سیاسی وارد نشد و تمام همّ خود را صرف علم و فرهنگ کرد. [۸]
خلقیات
به بیان حبیب یغمایی، مینوی دلی پاک و بیکینه داشت؛ اما گاهی تند و تلخ میشد و دوستان را میرنجاند. این خشونت در مقالاتش نیز نمود داشت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
همچنین او از بخل و خست به دور بود. اگر اهلی میدید، از نثار و حتی ایثار داشتهها و دانستههایش دریغ نمیورزید.[۹] به بیان افشار، هرچه میدانست میگفت و همیشه خبرآور تازههای علمی بود. اما آنچه را نمیدانست، پوشیده نمیکرد. صریح میگفت: «نمیدانم.» از گفتن این واژه خجالت نمیکشید، لذت هم میبرد.[۱۰]
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها
مینوی در عمرش برای کسب دانش و یادگیری شیوههای نوین تحقیق و پژوهش سفرهای متعددی به کشورهای اروپایی و آسیایغربی از جمله فرانسه و انگلیس، آمریکا و ترکیه داشت. شرکت در مجامع علمی و سمینارها از دیگر برنامههای او برای سفر به این کشورها بود.
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
اساتید مینوی
مینوی از محضر بسیاری از بزرگان و محققان عصر خود بهرهها برد که به تنیچند از آنها اشاره میشود:
- علامه محمد قزوینی، عباس اقبال آشتیانی، میرزاابوالحسنخان فروغی، میرزاغلامحسینخان رهنما و پروفسورارنست هرتسفلد (ایرانشناس آلمانی)
علت شهرت
شهرت مینوی بهدلیل تسلط وی بر ادبیات عرب، فارسی، فرانسه، انگلیسی بود و خدمات ارزندهای چون شناسایی و تصحیح متون کهن فارسی و ثبتوضبط نسخخطی قدیم فارسی و عربی بوده است.
توقیف اثر
سفر نهماه به سفری پانزدهساله تبدیل شد
ترجمهٔ کتاب «شاهنشاهی ساسانیان» مینوی مدتی بعد از چاپ، توقیف میشود. در این دوران مینوی در لندن بهسر میبرد. هم خود او هم «کریستین سن» نویسنده کتاب، به وزارت معارف و دیگران در ایران نامه میزنند و دلیل توقیف کتاب را جویا میشوند. اما جواب قانعکنندهای نمیگیرند. در پاسخ نامه آمده است: «چون کتاب شما (مینوی)اغلاط زیادی داشت، وزارت معارف آن را توقیف کرد!» مینوی در پاسخ مینویسد: «این اغلاط را به بنده اطلاع دهید تا تصحیح کنم.» همین موضوع باعث میشود در لندن شرایط دشواری داشته باشد. اجازه فرستادن پول به او داده نمیشود و او روزگار سختی را در انگلیس سپری میکند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه اما واقعیت از زبان ماهمنیر خواهر مینوی چیز دیگری است. او برای سفری پژوهشی به مدت نهماه عازم لندن میشود، حسودان در این زمان فرصت مییابند از او نزد رضاشاه سعایت کنند. بهانه هم این بود: در جائی از کتاب کریستین سن ذکر شده بود که پارتها قومی چادرنشین بودند که از راه راهزنی زندگی میکردند و بعدها با جنگ و ستیز حکومت را در دست گرفتند و به سلطنت رسیدند. در جای دیگر همین کتاب ریشهٔ کلمهٔ پهلو و صفت پهلوی را که برای بیان زبان فارسی پیش از اسلام به کار میرفت، به این ترتیب نشان داده بود: «پارت، پرثو، پرتو، پهلو، پهلوی» به رضاشاه گفتند که منظور مینوی و نه نویسندهٔ اصلی از بیان این مطلب، اهانت به شخص اوست که نامخانوادگی پهلوی را انتخاب کرده است، یعنی منظور مینوی این است که رضاشاه از راه راهزنی به حکومت و سلطنت رسیده است و قبولاندن این مطلب به دیکتاتور کمسواد، کار مشکلی نبود. از دربار به شهربانی دستور داده شد که کلّیهٔ کتابهای چاپ شده را جمعآوری و در شهربانی توقیف کند. دستور اجرا شد، حتّی مأموران به کتابخانه شخصی مینوی واقع در خانهٔ پدری او یورش بردند و چند جلدی را هم که آنجا بود با خود بردند. گویا فقط سیزده جلد از کتابها را که به افراد ناشناس فروخته شده بود به دست نیاوردند. کتابها در شهربانی ماند تا بعد از شهریور ۱۳۲۰ که از توقیف خارج شد و در معرض فروش قرار گرفت، اما فتنهای که دشمنان به پا کردند، سبب شد که سفر نُهماههٔ مینوی تبدیل به سفری پانزدهساله شود. [۱۱]
آثار و کتابشناسی
از مینوی دهها کتاب در عرصه تألیف، تصحیح و ترجمه و صدها عنوان مقاله باقی مانده است.
تصحیح
- ۱۳۰۷: دیوان ناصرخسرو، تهران، ۸۰۰ص؛ (به تصحیح سید نصرالله تقوی، با مقدمه سیدحسن تقیزاده و تعلیقات علیاکبر دهخدا).
- ۱۳۱۰: سیاستنامه (تصحیح عبدالرحیم خلخالی). دوسوم آن بهوسیله مینوی تصحیح شده، تهران، ۱۸۶ص.
- ۱۳۱۱: نامه تنسر، تهران، ۸۱ص.
- ۱۳۱۲: نوروزنامه تألیف عمر خیام نیشابوری، تهران، ۱۴۸ص.
- ۱۳۱۳: تصحیح بخشهایی از شاهنامه فردوسی (جلد اول از دوره چاپ کتابفروشی بروخیم)، تهران، ۵۲۰ص.
- ۱۳۱۴: ویس و رامین، اثر فخرالدین اسعد گرگانی، تهران، بروخیم، ۵۲۸ص.
- ۱۳۲۱: رساله در امر مالیات از خواجه نصرالدین طوسی، با همکاری ولادیمیر مینورسکی، مندرج در BSOAS ۱۹۴۰، صفحات ۴۱تا۴۷.
- ۱۳۳۰: تصحیح مصنفات افضلالدین محمد مرقی کاشانی، با همکاری یحیی مهدوی، تهران، دانشگاه تهران، جلد اول، ۲۴+ ۳۸۶ص.
- ۱۳۳۳: عیونالحکمه (تألیف ابنسینا)، تهران، دانشگاه تهران، ۳۳+ ۴۶ص.
- ۱۳۳۷: تصحیح مصنفات افضلالدین محمد مرقی کاشانی، با همکاری یحیی مهدوی، تهران، دانشگاه تهران، جلد دوم، یب + ۳۸۷ص.
- ۱۳۳۵: تصحیح تحریمةالقلم (منظومه از سنائی غزنوی)، مندرج در فرهنگ ایران، جلد ۵ (۱۳۷۷): ۵-۱۵.
- ۱۳۳۶: تصحیح السعادةوالاسعاد، تألیف ابوالحسن عامری، چاپ عکسی از روی خط مجتبی مینوی، ویسبادن. ۲۴+ ۴۵۹ص.
- ۱۳۴۳: تصحیح ترجمه کلیله و دمنه، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی، تهران، دانشگاه تهران، ۴۵۱ص؛ (تجدیدچاپ هم شده است).
- ۱۳۴۴: سیرت جلالالدین مینکبرنی. تصنیف شهابالدین محمد خرندزی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، مج + ۴۸۷ص.
- ۱۳۵۰: تنکسوقنامه یا طب اهل ختا، تألیف خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی، تهران، دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، ۵۱۹ص (مجموعه آثار رشیدالدین فضلالله همدانی، ۲).
- ۱۳۵۰: وقفنامه ربع رشیدی (الوقفیة الرشیدیة)، با همکاری ایرج افشار، تهران، انجمن آثارملی، ۳۸۲ص؛ (چاپ عکسی).
- ۱۳۵۴: نامه تنسر، گردآورنده و تعلیقات: مجتبی مینوی و محمد اسمعیل رضوانی، تهران، خوارزمی، ۲۵۶ص.
تألیف
آثار تألیفی
- ۱۳۱۲: مازیار، نوشته مینوی و صادق هدایت، تهران، ۱۳۸ص.
- ۱۳۱۳: همکاری در چاپ «خلاصه شاهنامه » بهاهتمام محمدعلی فروغی.
- ۱۳۲۸: اقبال لاهوری شاعر پارسیگوی پاکستان (بحث در آثار و افکار او)، مجله یغما، تهران، ۸۵ص.
- ۱۳۳۵: پانزده گفتار (درباره چند تن از رجال ادب اروپا از اومیروس تا برناردشا)، تهران، دانشگاه تهران، ۴۴۸ص. (در سال۱۳۴۶ در ۵۲۷صفحه تجدیدچاپ شده است).
- ۱۳۳۵: کابوسنامه فرای، انقره (ترکیه)، ۲۶ص.
- ۱۳۳۸ آزادی و آزادفکری (مجموعه مقالات)، تهران، ۱۲۸ص.
- ۱۳۴۴: هفتاد سالگی فرخ، بمناسبت هفتادمین سال ولادت سیدمحمود فرخ، زیرنظر مینوی، تهران، ۴۲۴ص.
- ۱۳۴۶: فردوسی و شعر او، تهران، انجمن آثار ملی، ۲۴۶ص.
- ۱۳۴۸: یادنامه ایرانی مینورسکیف با همکاری ایرج افشار، تهران، انتشارات دانشگاه تهران؛ ۲۰۵+ ۴۱+ ۲۵۵ص.
- ۱۳۴۹: داستانها و قصهها، تهران، خوارزمی، ۲۷۹ص.
- ۱۳۵۱: نقد حال، تهران، خوارزمی، ۵۵۰ص؛ (عمر دوباره، مجموعه گفتارها و نوشتههای مجتبی مینوی، جلد دوم).
- ۱۳۵۲: تاریخ و فرهنگ، تهران، خوارزمی، ۵۵۴ص؛ (عمر دوباره، مجموعه گفتارها و نوشتههای مجتبی مینوی، جلد سوم).
- ۱۳۵۴: احوال و اقوال شیخ ابوالحسن خرقانی به ضمیمه منتخب نورالعلوم، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۸۰ص.
ترجمه
- ۱۳۰۵: کشف دو لوح تاریخی همدان، تحقیق: ارنست هرتسفلد، ترجمه مجتبی مینوی، تهران، انجمن آثار ملی( تجدیدچاپ: ۱۳۵۱).
- ۱۳۰۶: معلومات تاریخی درباره آثار ملی اصفهان و فارس، خطابه: ارنست هرتسفلد، ترجمه مجتبی مینوی، تهران، انجمن آثار ملی (تجدید چاپ: ۱۳۵۱).
- ۱۳۰۸: اطلال شهر پارسه (اثر ارنست هرتسفلد)، ترجمه مجتبی مینوی، برلن؛ ۲۴ص+ ۲۶ص، فرانسه و ۳۵ تصویر.
- ۱۳۱۲: کشف الواح تاریخی بنای تخت جمشید، بهقلم ارنست هرتسفلد، ترجمه مجتبی مینوی، تهران، انجمن آثار ملی (تجدید چاپ: ۱۳۵۱).
- ۱۳۱۴: وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانیان، تألیف آرتورکریستن سن، ترجمه مجتبی مینوی، تهران، کمیسیون معارف، ۳۰۷ص.
مقالهها
بیش از صدها مقاله تحقیقی و ترجمه از مینوی در مجلاتی چون آینده، تقدم، تعلیم و تربیت، روزگار نو، سخن، یادگار، یغما، راهنمای کتاب، وحید و ... منتشر شده است که میتوان آنها را در پایگاهها و مراکز اینترنتی که در انتشار مقالات فارسی فعال هستند، یافت: پایگاه مجلات تخصصی نور، پرتال جامع علوم انسانی، پایگاه مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی. بخشی از عناوین مقالات پرشمار مینوی را از نظر میگذارنیم[۱۲]:
- جشنهای ایرانی (مهرگان)، تقدم، آبان۱۳۰۶، ش۳ ۱۵۷تا۱۶۴
- نسخههای قدیم گرشاسپنامه، آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)، سچهارم، بهمن و اسفند۱۳۲۳، شمارهٔ۱۱و۱۲، ۵۶۹تا۵۷۴
- ترجمه تفسیر طبری، یغما، شهریور۱۳۲۸، شمارهٔ۱۶، ۲۲۵تا۲۳۰
- هدایةالمتعلمین در طب (یکی از نسخ خطی مهم فارسی)، یغما، اسفند ۱۳۲۹، شمارهٔ۳۴، ۴۹۷تا۵۱۰
- شیوه فارسینویسی، یغما،آذر۱۳۲۹، شمارهٔ۳۱، ۳۵۳تا۳۵۹
- نامهای از سنائی به خیام، یغما، مرداد۱۳۲۹، شمارهٔ۲۷، ۲۰۹تا۲۱۵
- الجنون فنون: جنون کشف و اختراع، یغما، تیر۱۳۳۱، شمارهٔ۴۹، ۱۴۵تا۱۵۱
- آزادی مطبوعات، یغما، بهمن۱۳۳۱، شمارهٔ۵۶، ۴۸۱تا۴۸۶
- آزادی و رشد اجتماعی مستلزم یکدیگراند، یغما، بهمن۱۳۳۲، شمارهٔ۶۸، ۴۲۵تا۴۳۲
- دو نامه تاریخی از میرزا ابوالقاسم قائم مقام، یغما، دی۱۳۳۳، شمارهٔ۷۸، ۴۳۸تا۴۴۷
سبک و لحن و ویژگی آثار
بررسی چند اثر
فردوسی و شعر او
مینوی در این کتاب 250 صفحهای به شرح حال فردوسی و چگونگی گردآمدن شاهنامه و اهمیت و ارزش این نوشته ارزشمند پرداخته است. در بخش آغازین کتاب، قسمت مهم داستانهای اساطیری ایران و پس از آن داستانهای تاریخی به صورت خلاصه بیان شده است.
مینوی در بخش دیگر کتاب تحتعنوان «مقام زبان و ادبیات در ملیت» به اهمیت شاهنامه فردوسی برای مردم ایران میپردازد و مینویسد: مقام شعری و هنری شاهنامه بقدری بلند است که حتی اگر از جامه زبان فارسی نیز عاری شود، یعنی بزبانی از زبانهای دیگر عالم چنانکه بایدوشاید آن را ترجمع کنند، باز کتابی بزرگ و دارای مقام هنری بلند خواهد بود. [۱۳]
در ادامه به نحوه گردآوری داستانهای شاهنامه و مقایسه کلی آن با سایر آثار نوشته شده در این راستا و نیز اینکه شاهنامه چه تاثیری در خیزش مردمی بر ضد عرب داشته است. مینوی معتقد است که شاهنامه باعث و عامل عصیان مردم علیه عربها نشد و زمانی ظهور کرد که مردم پیش از آن، در عهد ابومسلم و بهافرید بارها بر ضد عرب سربلند کرده بودند. به اعتقاد وی، فردوسی در انتهای تسلط عربها بر ایران و آغاز استیلای ترکها وارد عرصه شدند. «در چنین ازمنهای که باید چنان کتابی مثل شاهنامه مردم را به عصیان بر ضد ترکان (که دشمنان قدیم نژاد ایرانی بودند) وادار نماید، تأثیری نکرد جز در فکر جماعتی که با کتاب سروکار داشتند و با افکار فردوسی موافق بودند...» [۱۴]
مینوی در بخش دیگر به زندگی فردوسی و تلاش او برای نگارش شاهنامه و آثاری که حاوی داستانهای ایرانیان به نثر بدست آورده و از روی آن، شاهنامه را بنظم درآورده، اشاره کرده است. سپس به این موضوع پرداخته که کتبی که منشا نگارش شاهنامه شده از چه قبیل بوده و چگونه تدوین و تحریر شده است. در بخش بعدی به دلایلی که فردوسی برای بنظم کشیدن شاهنامه کمر همت بست، پرداخته و نوشت که فردوسی بفکر سرودن داستانهای قدیم ایران و ایجاد یک حماسه ملی ایران افتاد «شنیده بود که شاعری دقیقی نام، بدین کار پرداخته بود، ولی بدست غلام خویش کشده شده است و کار او ناتمام مانده. یکی از دوستان مخلص او نسخه شاهنامه ابومنصوری را برای او آورد و وی را بگفتن شهنامه ترغیب کرد.» [۱۵]
مینوی همچنین معتقد است که عمده شاهنامه فردوسی صورت منظوم کتاب یا کتب نثری است که پیش از او تدوین شده بود. هنری که او بکار برده در اینست که همان عبارات منثور را در قالب شعر ریخته و اینکه تفصیلها و توصیفها و خیالات شاعرانهای از خود در میان آنها گنجانیده است. [۱۶] در بخش بعدی مینوی با ذکر دلایلی نشان میدهد که فردوسی در اصل داستان شاهان ایران از خود چیزی نیفزوده است و هرچه بنظم درآورده مبتنی بر مدرک و سندی بوده است.
در ادامه کتاب به اشعار مورد شکی که به فردوسی نسبت داده شده، پرداخته شده است. مینوی در بحثی مفصل و با استناد به مقالات و مباحثات موجود و دلایلی که ذکر میکند، نشان میدهد که قصه یوسف و زلیخا متعلق به فردوسی نیست و یوسف و زلیخائی که بنام فردوسی شناخته میشود در حدود 476هجری بنام شمسالدوله طغانشاه پسر آلپ ارسلان ساخته شده و گوینده آن شاعری با تخلص شمسی بوده است.[۱۷] در پایان کتاب نیز گزیدههایی از داستانهای مختلف شاهنامه از جمله شورش کاوه آهنگر، داستان ایرج، نبرد دستان (زال) با تورانیان، روبهرو شدن رستم با افراسیاب و غیره آمده است.
ناشرانی که با او کار کردهاند
انتشارات توس، خوارزمی، امیرکبیر و زوار، معین، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، نگاه و طلایه از جمله نشرهایی که به انتشار آثار مینوی همت گماشتهاند.
منبعشناسی
- «استاد مجتبی مینوی»، حبیب یغمایی، یغما، اسفند۱۳۵۵، شماره۳۴۲، ۷۴۶تا۷۵۱
- «زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد مجتبی مینوی»، ويراستار:امید قنبری، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۲صفحه، چاپ سوم۱۳۸۶
- «درسهایی از پژوهشگر ستیهنده» الوند بهاری،آزما، اسفند۱۳۹۲وفروردین۱۳۹۳، شمارهٔ۱۰۱، ۷۴تا۷۶
- «مینوی از قلم یک دوست»، نگین، ۳۰بهمن۱۳۵۵، شمارهٔ۱۴۱، ۵۵تا۵۷
- «زندگینامه و فهرستنامه مجتبی مینوی»، معرف: ایرج افشار، بخارا، فروردینواردیبهشت۱۳۹۰، شمارهٔ۸۰، ۴۴۵تا۴۶۷
- «انجمن آثار ملی: تجلیل از دانشمندان فقید استاد مجتبی مینوی و همسر پرفسور پوپ»، یغما، فروردین۱۳۵۶، شماره۳۴۳، ۳۱تا۳۵
نوا، نما، نگاه
دستخط مینوی
پانویس
- ↑ مینوی، فردوسی و شعر او، ۱۴.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۵.
- ↑ «گزارش مراسم بزرگداشت استاد مینوی».
- ↑ «گزارش مراسم شب مجتبی مینوی».
- ↑ فیضی، زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد مجتبی مینوی، ۴.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۷.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۹.
- ↑ دهباشی، بخارا، ۵۱۵.
- ↑ افشار، پانزده گفتار درباره مجتبی مینوی، ۱۴۷.
- ↑ افشار، پانزده گفتار دربارهٔ مجتبی مینوی، ۱۸۰.
- ↑ دهباشی، بخارا، ۵۱۶.
- ↑ «مقالات مرتبط با مینوی».
- ↑ مینوی، فردوسی و شعر او، ۱۴.
- ↑ مینوی، فردوسی و شعر او، 33.
- ↑ مینوی، فردوسی و شعر او، 64.
- ↑ مینوی، فردوسی و شعر او، 70.
- ↑ مینوی، فردوسی و شعر او، 95.
منابع
- اتحاد، هوشنگ (۱۳۸۵). پژوهشگران معاصر ایران. تهران: فرهنگ معاصر. شابک ۹۶۴-۸۶۳۷-۲۰-۲.
- افشار، ایرج (۱۳۵۶). پانزده گفتار دربارهٔ مجتبی مینوی. تهران: چاپخانه گوهر. ص. ۲۲۵.
- حبیب یغمایی. استاد مجتبی مینوی. . یغما، ش. ۳۴۲ (۱۳۵۵): ۷۴۶تا۷۵۱.
- زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد مجتبی مینوی. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. ۱۳۸۵. ص. ۱۱۲. شابک ۹۶۴-۵۲۸-۰۶۷-۲. پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک) - مجتبی مینوی و نجف دریابندری. مجتبی مینوی: پژوهشگر ستیهنده. . کتابِ امروز، ش. ۶ (۱۳۵۲).
- مینوی، مجتبی (۱۳۵۴). فردوسی و شعر او. تهران: کتابفروشی دهخدا.
- دهباشی، علی (۱۳۹۰). بخارا. تهران: بخارا.
پیوند به بیرون
- «گزارش مراسم بزرگداشت استاد مینوی». پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳بهمن۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۳مرداد۱۳۹۹.
- «گزارش مراسم شب مجتبی مینوی/شهاب دهباشی». مجله فرهنگی و هنری بخارا، ۶بهمن۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱۳مرداد۱۳۹۹.
- «آثار و نوشتههای مینوی». خانه کتاب. بازبینیشده در ۲۲مرداد۱۳۹۹.