جمال میرصادقی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
طراوت بارانی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Karbar1 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:
|زمینه فعالیت          = نویسندگی و پژوهش
|زمینه فعالیت          = نویسندگی و پژوهش
|ملیت                  =  
|ملیت                  =  
|تاریخ تولد            = ۱۹اردیبهشت۱۳۱۲<ref name=''عناصر داستان''>{{پک|میرصادقی|۱۳۶۷|ک= عناصر داستان|ص= ۱}}</ref>
|تاریخ تولد            = ۱۹اردیبهشت۱۳۱۲<ref name="عناصر داستان">{{پک|میرصادقی|۱۳۶۷|ک= عناصر داستان|ص= ۱}}</ref>
|محل تولد              = تهران
|محل تولد              = تهران
|والدین                =  
|والدین                =  
خط ۳۰: خط ۳۰:
|تخلص                  =  
|تخلص                  =  
|فیلم ساخته براساس اثر  =  
|فیلم ساخته براساس اثر  =  
|همسر                  =[[میمنت میرصادقی]] (ذوالقدر) شاعر و پژوهشگر<ref name=''ساره دستاران''>{{یادکرد روزنامه|عنوان= دربارهٔ جمال میرصادقی|روزنامه= ایران|شماره= ۲۸۱۳|سال= ۱۶خرداد۱۳۸۳}}</ref>  
|همسر                  =[[میمنت میرصادقی]] (ذوالقدر) شاعر و پژوهشگر<ref name="ساره دستاران">{{یادکرد روزنامه|عنوان= دربارهٔ جمال میرصادقی|روزنامه= ایران|شماره= ۲۸۱۳|سال= ۱۶خرداد۱۳۸۳}}</ref>  
|شریک زندگی            =
|شریک زندگی            =
|فرزندان                = نازنین (مترجم) و مانی (مستندساز)<ref name=''ساره دستاران''/>
|فرزندان                = نازنین (مترجم) و مانی (مستندساز)<ref name="ساره دستاران"/>
|تحصیلات                = کارشناسی زبان‌وادبیات فارسی
|تحصیلات                = کارشناسی زبان‌وادبیات فارسی
|دانشگاه                = [[دانشکده ادبیات دانشگاه تهران|تهران]]
|دانشگاه                = [[دانشکده ادبیات دانشگاه تهران|تهران]]
خط ۴۸: خط ۴۸:
|امضا                  =  
|امضا                  =  
}}
}}
'''سیدحسین میرصادقی''' معروف‌به '''جمال میرصادقی''' نویسنده، مدرس و پژوهشگر است با بیش از هفتاد جلد کتاب رمان، داستان بلند، نقد ادبی و کتاب‌های پژوهشی در زمینهٔ ادبیات داستانی.
"'سیدحسین میرصادقی"' معروف‌به "'جمال میرصادقی"' نویسنده، مدرس و پژوهشگر است با بیش از هفتاد جلد کتاب رمان، داستان بلند، نقد ادبی و کتاب‌های پژوهشی در زمینهٔ ادبیات داستانی.
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
میرصادقی «برف‌ها، سگ‌ها، کلاغ‌ها» را در [[مجله سخن|سخن]] منتشر کرد و از همان ابتدا بابت این اثرش که نخستین داستان او بود در مسابقهٔ داستان‌نویسی مجلهٔ سخن، به مقام اول رسید.{{سخ}}
میرصادقی «برف‌ها، سگ‌ها، کلاغ‌ها» را در [[مجله سخن|سخن]] منتشر کرد و از همان ابتدا بابت این اثرش که نخستین داستان او بود در مسابقهٔ داستان‌نویسی مجلهٔ سخن، به مقام اول رسید.{{سخ}}
خط ۵۵: خط ۵۵:
تجربیات متفاوتی از کارگری، معلمی و کتابداری دانش‌سرای عالی دانشگاه تربیت معلم تا کارشناس‌طراح آزمون در سازمان امور اداری و استخدامی کشور و مسؤل اسناد قدیمی در سازمان اسناد ملی ایران، در زندگی شغلی میرصادقی بر او رفته است که هریک در مقطعی وی را به خود مشغول کرده است و البته همواره نویسندگی، برای او شیوه‌ای از زندگی شده است. هرگز از آن دست نکشیده و درخلال تلاش‌های مجدانه و پیوسته، موفق شده است افزون‌بر داستان‌های کوتاه و بلند بسیار، چندین رمان خلق کند.  
تجربیات متفاوتی از کارگری، معلمی و کتابداری دانش‌سرای عالی دانشگاه تربیت معلم تا کارشناس‌طراح آزمون در سازمان امور اداری و استخدامی کشور و مسؤل اسناد قدیمی در سازمان اسناد ملی ایران، در زندگی شغلی میرصادقی بر او رفته است که هریک در مقطعی وی را به خود مشغول کرده است و البته همواره نویسندگی، برای او شیوه‌ای از زندگی شده است. هرگز از آن دست نکشیده و درخلال تلاش‌های مجدانه و پیوسته، موفق شده است افزون‌بر داستان‌های کوتاه و بلند بسیار، چندین رمان خلق کند.  
میرصادقی از همهٔ نویسنده‌های بزرگ و نام‌آور دنیا بهره برده است. بعضی از آن‌ها در دوره‌ای خاص از زندگی او به‌شدت، توجه‌اش را جلب کرده‌اند. مثل ویلیام فاکنر که در آغاز نویسندگی از او بسیار خوشش می‌آمد و سپس آثار چخوف و گورکی و تولستوی که او را جذب کرد و بارهاوبارها خواند و شاید غیرمستقیم تحت تأثیر آن‌ها قرار گرفته باشد.<ref name = "گفت‌وگو"/> در میان نویسندگان وطنی نیز [[صادق چوبک]] و [[بزرگ علوی]] از نویسندگان تأثیرگذار بر اندیشه و قلم میرصادقی هستند.{{سخ}}
میرصادقی از همهٔ نویسنده‌های بزرگ و نام‌آور دنیا بهره برده است. بعضی از آن‌ها در دوره‌ای خاص از زندگی او به‌شدت، توجه‌اش را جلب کرده‌اند. مثل ویلیام فاکنر که در آغاز نویسندگی از او بسیار خوشش می‌آمد و سپس آثار چخوف و گورکی و تولستوی که او را جذب کرد و بارهاوبارها خواند و شاید غیرمستقیم تحت تأثیر آن‌ها قرار گرفته باشد.<ref name = "گفت‌وگو"/> در میان نویسندگان وطنی نیز [[صادق چوبک]] و [[بزرگ علوی]] از نویسندگان تأثیرگذار بر اندیشه و قلم میرصادقی هستند.{{سخ}}
برخی از آثار میرصادقی به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، روسی، اردو، ارمنی، رمانیایی، عبری، عربی، مجاری، ایتالیایی و چینی ترجمه<ref name=''عناصر داستان''/> و در تیراژهای متعدد منتشر شده است. میرصادقی علاوه‌بر داستان‌نویسی، در زمینهٔ تئوری داستان نیز آثار ارزنده‌ای دارد.<ref name = "گفت‌وگو"/>
برخی از آثار میرصادقی به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، روسی، اردو، ارمنی، رمانیایی، عبری، عربی، مجاری، ایتالیایی و چینی ترجمه<ref name="عناصر داستان"/> و در تیراژهای متعدد منتشر شده است. میرصادقی علاوه‌بر داستان‌نویسی، در زمینهٔ تئوری داستان نیز آثار ارزنده‌ای دارد.<ref name = "گفت‌وگو"/>
 
==از میان یادها==
===گذر از دروازهٔ خیال===
ظهر تابستان بود و حوصله‌اش سررفته بود. نه توی کوچه می‌توانست برود نه توی خانه با کسی باز کند. همین‌طور دور خودش می‌چرخید تااینکه توی زیرزمینِ خانه، لای اسباب‌واثاثیه‌های قدیمی، کتاب ''امیرارسالان نامدار'' را پیدا کرد. تا چشم باز کرد دید شب شده و او هنوز دارد می‌خواند. مادربزرگ که در جست‌وجوی او به زیرزمین آمده بود با دیدن کتاب، گفت:
:«ذلیل‌مرده هرکی امیرارسلان خونده، آواره کوه و بیابون شده. می‌خوای بدبخت بشی؟»{{سخ}}
و او آواره داستان و داستان‌نویسی شده بود. پس از آن عشق نوشتن و خواندن، آرامش را از او ربود.<ref name= "گفت‌وگو"/>
 
===اولین داستان، اولین نگاه‌ها===
آمد توی خیابان. احساس می‌کرد همه دنیا او را نگاه می‌کنند. زن‌‌ها، مردها، حتی درخت‌‌ها، خیابان‌‌ها و ماشین‌ها به او خیره شده بودند. توی پوستش نمی‌گنجید. می‌خواست از خوش‌حالی پرواز کند. دخترک بازهم مثل هر روز به او سلام کرد. توی دلش خندید و با خودش گفت:
:''«حتماً من رو شناخته. فهمیده من نویسنده شدم. فهمیده داستانم تازه توی مجله چاپ شده.»''
:قند توی دلش آب شده بود و داشت کیف می‌کرد که شنید مادر نیشگونی از دخترکش گرفت و گفت:
:''«مگه بهت نگفتم با غریبه‌ها حرف نزن؟ چرا بهش سلام دادی؟»''
:دخترک گریان گفت:
:''«آخه بدبخته، بیچاره است... گناه داره.»''


==از میان یادها==
===درس استاد===
===درس استاد===
[[شفیعی کدکنی]] دوست، استاد، مشوق و همراه سال‌های دور میرصادقی است. پیشنهاد تدریس را اول بار او به میرصادقی می‌دهد که االبته درابتدا نمی‌پذیرد؛ چون نگران است از پس این دشوار برنیاید. اما شفیعی  کوتاه‌بیا نیست. آدمی است که دوستانش را هم با خودش بالا می‌کشد آن‌قدر بالا که تشویق می‌شود حتی پس از تعطیلیِ دانشگاه‌ها در انقلاب فرهنگی، در خانهٔ شخصی خودش تدریس داستان‌نویسی را ادامه دهد.<ref name=''ساره دستاران''/>  
[[شفیعی کدکنی]] دوست، استاد، مشوق و همراه سال‌های دور میرصادقی است. پیشنهاد تدریس را اول بار او به میرصادقی می‌دهد که االبته درابتدا نمی‌پذیرد؛ چون نگران است از پس این دشوار برنیاید. اما شفیعی  کوتاه‌بیا نیست. آدمی است که دوستانش را هم با خودش بالا می‌کشد آن‌قدر بالا که تشویق می‌شود حتی پس از تعطیلیِ دانشگاه‌ها در انقلاب فرهنگی، در خانهٔ شخصی خودش تدریس داستان‌نویسی را ادامه دهد.<ref name="ساره دستاران"/>  


===شیوهٔ شاگردپروری===
===شیوهٔ شاگردپروری===
تدریسش سینه‌به‌سینه است. شاگردان نه الزاماً دوزانو، ولی روبه‌روی استاد می‌نشیند و از روی دست او مشق می‌کند. آن‌قدر سیاهه می‌نویسند و دور می‌ریزند تا می‌رسند به فوت کوزه‌گری. میرصادقی فوت آخر را هم می‌گوید و راه را نشان می‌دهد. شاگردانش هیچ لازم نیست برای جلوس در مسند شاگردی‌اش استعداد فرازمینی داشته باشند. همین‌که بخواهند و بخوانند و بنویسند کافی است.<ref name=''نیلوفر رستمی''>{{یادکرد روزنامه|عنوان= مثل یک تب|روزنامه= شرق|شماره= ۲۲۰|سال= ۱۳۸۳}}</ref>
تدریس میرصادقی سینه‌به‌سینه است. شاگردان نه الزاماً دوزانو، ولی روبه‌روی استاد می‌نشیند و از روی دست او مشق می‌کند. آن‌قدر سیاهه می‌نویسند و دور می‌ریزند تا می‌رسند به فوت کوزه‌گری. میرصادقی فوت آخر را هم می‌گوید و راه را نشان می‌دهد. شاگردانش هیچ لازم نیست برای جلوس در مسند شاگردی‌اش استعداد فرازمینی داشته باشند. همین‌که بخواهند و بخوانند و بنویسند کافی است.<ref name="نیلوفر رستمی">{{یادکرد روزنامه|عنوان= مثل یک تب|روزنامه= شرق|شماره= ۲۲۰|سال= ۱۳۸۳}}</ref>


===دوستیِ میان «میم» و «جیم»===
===دوستیِ میان «میم» و «جیم»===
خط ۸۴: خط ۷۱:
::«نه، تنها نمی‌روی، باهم می‌رویم.»  
::«نه، تنها نمی‌روی، باهم می‌رویم.»  
:برف دوباره بنا کرده بود به باریدن و جای پاهای میم را می‌پوشاند. به کوه سیاه نگاه کرد.  
:برف دوباره بنا کرده بود به باریدن و جای پاهای میم را می‌پوشاند. به کوه سیاه نگاه کرد.  
::«منتظر نشد که باهم برویم، من هم دنبالش می‌روم.»<ref name= ''ساره دستاران''/>  
::«منتظر نشد که باهم برویم، من هم دنبالش می‌روم.»<ref name= "ساره دستاران"/>  




===دار و ندار یک نویسندهٔ تمام‌وقت===
===دار و ندار یک نویسندهٔ تمام‌وقت===
وقتی همهٔ عمر زحمت می‌کشی، کارگری می‌کنی، آموزگار می‌شوی، کارمند و کتابدار و آخرش هم مدرس دانشگاه می‌شوی؛ ولی دست‌آخر می‌بینی چیزی دستت را نمی‌گیرد نه مالی نه روحی، آن‌وقت دست به دامان داستان می‌شوی. این بار هم سه سال روی یک داستان وقت می‌گذاری و بازهم دستمزد این‌همه زحمت هزینهٔ دو سه ماه زندگی تو را تأمین نمی‌کند. این‌طوری‌که باشی تازه می‌فهمی نویسنده تمام‌وقت‌بودن چه حالی دارد.<ref name= ''رودکی''/>
وقتی همهٔ عمر زحمت می‌کشی، کارگری می‌کنی، آموزگار می‌شوی، کارمند و کتابدار و آخرش هم مدرس دانشگاه می‌شوی؛ ولی دست‌آخر می‌بینی چیزی دستت را نمی‌گیرد نه مالی نه روحی، آن‌وقت دست به دامان داستان می‌شوی. این بار هم سه سال روی یک داستان وقت می‌گذاری و بازهم دستمزد این‌همه زحمت هزینهٔ دو سه ماه زندگی تو را تأمین نمی‌کند. این‌طوری‌که باشی تازه می‌فهمی نویسنده تمام‌وقت‌بودن چه حالی دارد.<ref name= "رودکی"/>


==زندگی و یادگار==
==زندگی و یادگار==
===سال‌شمار===
===سال‌شمار===
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری===
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری===
در کودکی با خواندن کتاب ''امیر ارسالان نامدار'' به کتاب و قصه‌خوانی علاقه‌مند می‌شود. پول‌هایش را جمع می‌کند و با یک‌ قران و دو زار کتاب کرایه می‌کند. ''تارزان'' چنان در او تأثیر می‌گذارد که با دوستش تصمیم می‌گیرند طناب و کارد بخرند و راهی جنگل‌های مازندارن شوند. به رمان‌های پرحادثهٔ فرانسوی می‌رسد: ''کنت مونت کریستو''، ''سه تفنگ‌دار'' و بعد رمان‌های پلیسی.{{سخ}}
در کودکی با خواندن کتاب "امیر ارسالان نامدار" به کتاب و قصه‌خوانی علاقه‌مند می‌شود. پول‌هایش را جمع می‌کند و با یک‌ قران و دو زار کتاب کرایه می‌کند. "تارزان" چنان در او تأثیر می‌گذارد که با دوستش تصمیم می‌گیرند طناب و کارد بخرند و راهی جنگل‌های مازندارن شوند. به رمان‌های پرحادثهٔ فرانسوی می‌رسد: "کنت مونت کریستو"، "سه تفنگ‌دار" و بعد رمان‌های پلیسی.{{سخ}}
کم‌کم به‌نظرش می‌رسد خودش هم می‌تواند بنویسد. در دبیرستان انشاهای خوبی می‌نویسد. با دوستش [[بیژن مفید]] قرار می‌گذارند که ماهیانه مطالبی بنویسند و نوشته‌های یکدیگر را نقد کنند. در سال‌های دانشگاه، داستان ''برف‌ها، سگ‌ها و کلاغ‌ها'' را برای مسابقهٔ داستان [[مجله سخن]] می‌فرستد. سال۱۳۳۷ داستانش چاپ می‌شود و برندهٔ جایزهٔ اول. تمام سیصد تومان جایزهٔ خود را خرج می‌کند: ساعت و کفش و لباس می‌خرد و بقیه را به رفقایش سور می‌دهد.<ref name=''ساره دستاران''/>
کم‌کم به‌نظرش می‌رسد خودش هم می‌تواند بنویسد. در دبیرستان انشاهای خوبی می‌نویسد. با دوستش [[بیژن مفید]] قرار می‌گذارند که ماهیانه مطالبی بنویسند و نوشته‌های یکدیگر را نقد کنند. در سال‌های دانشگاه، داستان "برف‌ها، سگ‌ها و کلاغ‌ها" را برای مسابقهٔ داستان [[مجله سخن]] می‌فرستد. سال۱۳۳۷ داستانش چاپ می‌شود و برندهٔ جایزهٔ اول. تمام سیصد تومان جایزهٔ خود را خرج می‌کند: ساعت و کفش و لباس می‌خرد و بقیه را به رفقایش سور می‌دهد.<ref name="ساره دستاران"/>


* '''آغاز فعالیت ادبی'''{{سخ}}
* "'آغاز فعالیت ادبی"'{{سخ}}
در دانشگاه خود را به [[پرویز ناتل خانلری]] که سردبیر مجلهٔ سخن و استاد دانشگاهش بود، معرفی می‌کند. خانلری از او دعوت می‌کند عضو هیئت تحریریهٔ سخن شود و این‌گونه با [[رضا سیدحسینی]]، [[محمدجعفر محجوب]]، [[سیروس پرهام]]، [[ناصر پاکدامن]]، [[احمد تفضلی]] و [[هوشنگ طاهری]] همکار می‌شود و با دیگرانی چون [[بهرام صادقی]] که شروع کارش با این مجله بود، ارتباط برقرار می‌کند.<ref name= ''ساره دستاران''/>  
در دانشگاه خود را به [[پرویز ناتل خانلری]] که سردبیر مجلهٔ سخن و استاد دانشگاهش بود، معرفی می‌کند. خانلری از او دعوت می‌کند عضو هیئت تحریریهٔ سخن شود و این‌گونه با [[رضا سیدحسینی]]، [[محمدجعفر محجوب]]، [[سیروس پرهام]]، [[ناصر پاکدامن]]، [[احمد تفضلی]] و [[هوشنگ طاهری]] همکار می‌شود و با دیگرانی چون [[بهرام صادقی]] که شروع کارش با این مجله بود، ارتباط برقرار می‌کند.<ref name= "ساره دستاران"/>  
جمال میرصادقی از ابتدا به‌همان اندازه که در زمینهٔ نوشتن داستان فعال بود، به آموزش داستان‌نویسی و تألیف کتاب‌هایی در این زمینه نیز توجه نشان داده است. [[شفیعی کدکنی]] تأثیر بسزایی بر پیشبرد کارهای او داشته است. میرصادقی کتاب «واژه‌نامهٔ هنر داستان‌نویسی» را به‌اتفاق [[میمنت میرصادقی|همسرش]] و با ‌تشویق شفیعی تألیف کرد.<ref name= ''ساره دستاران''/>  
جمال میرصادقی از ابتدا به‌همان اندازه که در زمینهٔ نوشتن داستان فعال بود، به آموزش داستان‌نویسی و تألیف کتاب‌هایی در این زمینه نیز توجه نشان داده است. [[شفیعی کدکنی]] تأثیر بسزایی بر پیشبرد کارهای او داشته است. میرصادقی کتاب «واژه‌نامهٔ هنر داستان‌نویسی» را به‌اتفاق [[میمنت میرصادقی|همسرش]] و با ‌تشویق شفیعی تألیف کرد.<ref name= "ساره دستاران"/>  


* '''آغازگر آموزش داستان‌نویسی'''{{سخ}}
* "'آغازگر آموزش داستان‌نویسی"'{{سخ}}
در دانشگاه تهران تدریس را به‌پیشنهاد شفیعی کدکنی آغاز می‌کند. پس از انقلاب فرهنگی، درس تعطیل می‌شود و جزوه‌ای که برای تدریس آماده کرده بود، به کتابی دویست‌صفحه‌ای با نام «قصه، داستان کوتاه، رمان» تبدیل می‌شود. همان سال‌ها در فرهنگ‌سرای نیاوران این کتاب را تدریس می‌کند؛ اما با بیشترشدن اطلاعات و گسترش کارش، کتاب هم قطورتر می‌شود که حالا با نام «ادبیات داستانی» به چاپ هشتم رسیده است. بعد از تعطیلی فرهنگ‌سرا چندسالی هم در دانشگاه آزاد اسلامی و دانشکدهٔ صداوسیما تدریس می‌کند. فشار کاری قلبش را ناراحت می‌کند و ترجیح می‌دهد به کارهای نیمه‌تمامش بپردازد. حالا هم چندسالی است که روزهای چهارشنبه در منزلش کلاس داستان‌نویسی برپاست. اکنون نیز شاگردانش نام و آوازه‌ای دارند درخور استاد. کسانی چون [[منیرو روانی‌پور]]، [[هوشنگ عاشورزاده]]، [[منوچهر کریم‌زاده]]، [[حسن اصغری]]، [[فریبا وفی]] و دیگران.<ref name= ''ساره دستاران''/>
در دانشگاه تهران تدریس را به‌پیشنهاد شفیعی کدکنی آغاز می‌کند. پس از انقلاب فرهنگی، درس تعطیل می‌شود و جزوه‌ای که برای تدریس آماده کرده بود، به کتابی دویست‌صفحه‌ای با نام «قصه، داستان کوتاه، رمان» تبدیل می‌شود. همان سال‌ها در فرهنگ‌سرای نیاوران این کتاب را تدریس می‌کند؛ اما با بیشترشدن اطلاعات و گسترش کارش، کتاب هم قطورتر می‌شود که حالا با نام «ادبیات داستانی» به چاپ هشتم رسیده است. بعد از تعطیلی فرهنگ‌سرا چندسالی هم در دانشگاه آزاد اسلامی و دانشکدهٔ صداوسیما تدریس می‌کند. فشار کاری قلبش را ناراحت می‌کند و ترجیح می‌دهد به کارهای نیمه‌تمامش بپردازد. حالا هم چندسالی است که روزهای چهارشنبه در منزلش کلاس داستان‌نویسی برپاست. اکنون نیز شاگردانش نام و آوازه‌ای دارند درخور استاد. کسانی چون [[منیرو روانی‌پور]]، [[هوشنگ عاشورزاده]]، [[منوچهر کریم‌زاده]]، [[حسن اصغری]]، [[فریبا وفی]] و دیگران.<ref name= "ساره دستاران"/>


===شخصیت و اندیشه===
===شخصیت و اندیشه===
میرصادقی بر این اعتقاد است که گیرایی و سرگرم‌کنندگی شاهکارهای ادبی ترفندی ادبی و سطحی نیست؛ بلکه عنصری است جدایی‌ناپذیر از فضای اثر و با ذات اثر پیوسته و درآمیخته است.<ref name= ''ساره دستاران''/>  
میرصادقی بر این اعتقاد است که گیرایی و سرگرم‌کنندگی شاهکارهای ادبی ترفندی ادبی و سطحی نیست؛ بلکه عنصری است جدایی‌ناپذیر از فضای اثر و با ذات اثر پیوسته و درآمیخته است.<ref name= "ساره دستاران"/>  


===زمینهٔ فعالیت===
===زمینهٔ فعالیت===
جمال میرصادقی تقریباً هم‌زمان با [[هوشنگ گلشیری]] آموزش داستان‌نویسی را در ایران بنا نهاد، هرچند زاویه دیدشان چندان به‌هم نزدیک نبود. گلشیری بر فردیت تأکید داشت و میرصادقی همچنان فرد را جزیی از اجتماع می‌داند.<ref name= ''ساره دستاران''/>
جمال میرصادقی تقریباً هم‌زمان با [[هوشنگ گلشیری]] آموزش داستان‌نویسی را در ایران بنا نهاد، هرچند زاویه دیدشان چندان به‌هم نزدیک نبود. گلشیری بر فردیت تأکید داشت و میرصادقی همچنان فرد را جزیی از اجتماع می‌داند.<ref name= "ساره دستاران"/>


[[پرونده:جمال و شفیعی.jpg|200px|thumb|left|<center>میرصادقی در کنار [[محمدرضا شفیعی کدکنی|شفیعی]]، نوروز۱۳۹۷</center>]]
[[پرونده:جمال و شفیعی.jpg|200px|thumb|left|<center>میرصادقی در کنار [[محمدرضا شفیعی کدکنی|شفیعی]]، نوروز۱۳۹۷</center>]]
خط ۱۱۳: خط ۱۰۰:
===یادمان و بزرگداشت‌ها===
===یادمان و بزرگداشت‌ها===
====[[شب بخارا|شب]] جمال میرصادقی====
====[[شب بخارا|شب]] جمال میرصادقی====
سال۱۳۹۲، صدوپنجاه‌ویکمین برنامهٔ شب بخارا ویژهٔ جمال میرصادقی برگزار شد. در این بزرگداشت [[علی دهباشی]]، [[ علی‌اشرف درویشیان]] و [[تورج رهنما]] صحبت کردند.<ref name= ''شب جمال''>{{یادکرد وب|نشانی= http://bukharamag.com/1392.11.4753.html|عنوان= شب جمال میرصادقی}}</ref>
سال۱۳۹۲، صدوپنجاه‌ویکمین برنامهٔ شب بخارا ویژهٔ جمال میرصادقی برگزار شد. در این بزرگداشت [[علی دهباشی]]، [[ علی‌اشرف درویشیان]] و [[تورج رهنما]] صحبت کردند.<ref name= "شب جمال">{{یادکرد وب|نشانی= http://bukharamag.com/1392.11.4753.html|عنوان= شب جمال میرصادقی}}</ref>


[[پرونده:بخارا جمال.jpg|200px|thumb|left|<center>پرونده جمال میرصادقی در مجلهٔ بخارا اردیبهشت ۱۳۹۳</center>]]
[[پرونده:بخارا جمال.jpg|200px|thumb|left|<center>پرونده جمال میرصادقی در مجلهٔ بخارا اردیبهشت ۱۳۹۳</center>]]
خط ۱۳۰: خط ۱۱۷:


===تفسیر خود از آثارش===
===تفسیر خود از آثارش===
* ''داستان‌های من در کوچه شکل می‌گیرد.''{{سخ}}
* "داستان‌های من در کوچه شکل می‌گیرد."{{سخ}}
این جمله نشان از فهمی است که گویی نگارنده، پس از سال‌ها تحلیل و بررسی آثارش، بدان رسیده باشد.
این جمله نشان از فهمی است که گویی نگارنده، پس از سال‌ها تحلیل و بررسی آثارش، بدان رسیده باشد.
* ''سبک خودم را ایجاد کردم.''{{سخ}}
* "سبک خودم را ایجاد کردم."{{سخ}}
جان آپدایک می‌گوید که هر نویسنده در ابتدا تحت تأثیر یک نویسنده دیگر است. من هم در ابتدا سخت تحت تأثیر ویلیام فاکنر بودم؛ ولی کم‌کم سعی کردم این تأثیر را نادیده بگیرم و به سبک خودم بنویسم.<ref name= "آینده"/>
جان آپدایک می‌گوید که هر نویسنده در ابتدا تحت تأثیر یک نویسنده دیگر است. من هم در ابتدا سخت تحت تأثیر ویلیام فاکنر بودم؛ ولی کم‌کم سعی کردم این تأثیر را نادیده بگیرم و به سبک خودم بنویسم.<ref name= "آینده"/>


===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===
===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===
میرصادقی معتقد است نویسنده‌هایی مثل [[هوشنگ گلشیری]] و [[ابراهیم گلستان]] به همان راهی رفتند که سیاست را از هنر جدا می‌داند. البته گلشیری حرف‌های سیاسی‌اش را هم می‌زد. اهل مبارزه هم بود؛ ولی در آثارش جامعه را کنار می‌گذاشت و از سیاست فاصله می‌گرفت. این درحالی‌است که میرصادقی، خودش را نویسنده‌ای آرمان‌گرا می‌داند.<ref name=''رودکی''>{{یادکرد روزنامه|عنوان= ما نسلی آرمان‌گرا بودیم|روزنامه= رودکی|شماره= ۲|سال= ۱۳۸۵}}</ref>  
میرصادقی معتقد است نویسنده‌هایی مثل [[هوشنگ گلشیری]] و [[ابراهیم گلستان]] به همان راهی رفتند که سیاست را از هنر جدا می‌داند. البته گلشیری حرف‌های سیاسی‌اش را هم می‌زد. اهل مبارزه هم بود؛ ولی در آثارش جامعه را کنار می‌گذاشت و از سیاست فاصله می‌گرفت. این درحالی‌است که میرصادقی، خودش را نویسنده‌ای آرمان‌گرا می‌داند.<ref name="رودکی">{{یادکرد روزنامه|عنوان= ما نسلی آرمان‌گرا بودیم|روزنامه= رودکی|شماره= ۲|سال= ۱۳۸۵}}</ref>  
===همراهی‌های سیاسی===
===همراهی‌های سیاسی===


خط ۱۵۳: خط ۱۴۰:


===منزلی که در آن زندگی می‌کند===
===منزلی که در آن زندگی می‌کند===
«سربالایی خیابان دربند می‌رساندت به خانه‌ای قدیمی با حیاطی کوچک و گلدان‌های بنفشه روی میز کوتاه کنار اتاق. سکوت خانه را زنگ تلفنی درهم می‌شکند: علاقه‌مندی به داستان‌نویسی می‌خواهد با مرد نویسنده مشورت کند و او چون همیشه چندان اعتقادی به فطری‌بودن نویسندگی ندارد، می‌گوید داستان‌نویسی همانند هر کار دیگری به آموزش نیاز دارد و یادگرفتنی است.<ref name= ''ساره دستاران''/>
«سربالایی خیابان دربند می‌رساندت به خانه‌ای قدیمی با حیاطی کوچک و گلدان‌های بنفشه روی میز کوتاه کنار اتاق. سکوت خانه را زنگ تلفنی درهم می‌شکند: علاقه‌مندی به داستان‌نویسی می‌خواهد با مرد نویسنده مشورت کند و او چون همیشه چندان اعتقادی به فطری‌بودن نویسندگی ندارد، می‌گوید داستان‌نویسی همانند هر کار دیگری به آموزش نیاز دارد و یادگرفتنی است.<ref name= "ساره دستاران"/>


[[پرونده:Photo 2018-05-09 23-54-17.jpg|200px|thumb|left|<center>جشن تولد ۸۵سالگی جمال میرصادقی با حضور شاگردان، در منزل وی</center>]]
[[پرونده:Photo 2018-05-09 23-54-17.jpg|200px|thumb|left|<center>جشن تولد ۸۵سالگی جمال میرصادقی با حضور شاگردان، در منزل وی</center>]]
خط ۱۵۹: خط ۱۴۶:
===استادان و شاگردان===
===استادان و شاگردان===
در داستان‌نویسی خودآموزی کرده است و هیچ‌یک از اهالی قلم و نویسندگان معاصر ایرانی او را در این راه یاری نداده‌اند. دوست‌های معدودی که او را در نوشتن تشویق می‌کردند خودشان نویسنده بودند. دوست‌های مهربانی بودند که داستان‌هایش را از سر لطف می‌خواندند و ایرادهایش را به او می‌گفتند. به‌گفتهٔ خودش، درس‌های نویسندگی را اول از زندگی آموخت و بعد از آن، دوستانش.<ref name= "گفت‌وگو"/>{{سخ}}
در داستان‌نویسی خودآموزی کرده است و هیچ‌یک از اهالی قلم و نویسندگان معاصر ایرانی او را در این راه یاری نداده‌اند. دوست‌های معدودی که او را در نوشتن تشویق می‌کردند خودشان نویسنده بودند. دوست‌های مهربانی بودند که داستان‌هایش را از سر لطف می‌خواندند و ایرادهایش را به او می‌گفتند. به‌گفتهٔ خودش، درس‌های نویسندگی را اول از زندگی آموخت و بعد از آن، دوستانش.<ref name= "گفت‌وگو"/>{{سخ}}
از نوشته‌های [[صادق چوبک]] و [[بزرگ علوی]]<ref name= "گفت‌وگو"/> تأثیر می‌گیرد و مشوق او [[مهرداد بهار]]، [[محمدرضا شفیعی کدکنی]] و [[پرویز ناتل خانلری]] هستند.<ref name= ''ساره دستاران''/>
از نوشته‌های [[صادق چوبک]] و [[بزرگ علوی]]<ref name= "گفت‌وگو"/> تأثیر می‌گیرد و مشوق او [[مهرداد بهار]]، [[محمدرضا شفیعی کدکنی]] و [[پرویز ناتل خانلری]] هستند.<ref name= "ساره دستاران"/>


===فیلم ساخته‌شده براساس او===
===فیلم ساخته‌شده براساس او===
مستند پرتره جمال میرصادقی با عنوان «چراغ‌ها» به‌کارگردانیِ علی زارع قنات نوی نخستین اثر مصور در مسیر شناساندن این نویسنده است.<ref name=''چراغ‌ها''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aparat.com/v/4RHDQ/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF_%D9%BE%D8%B1%D8%AA%D8%B1%D9%87_%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82%DB%8C_%28%DA%86%D8%B1%D8%A7%D8%BA_%D9%87%D8%A7%29-_%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%84%D8%B1|عنوان= چراغ‌ها}}</ref>  
مستند پرتره جمال میرصادقی با عنوان «چراغ‌ها» به‌کارگردانیِ علی زارع قنات نوی نخستین اثر مصور در مسیر شناساندن این نویسنده است.<ref name="چراغ‌ها">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aparat.com/v/4RHDQ/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF_%D9%BE%D8%B1%D8%AA%D8%B1%D9%87_%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82%DB%8C_%28%DA%86%D8%B1%D8%A7%D8%BA_%D9%87%D8%A7%29-_%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%84%D8%B1|عنوان= چراغ‌ها}}</ref>  


[[پرونده:۲۳ داستان جمال.jpg|200px|thumb|left|<center>مجموعه داستان کوتاه</center>]]
[[پرونده:۲۳ داستان جمال.jpg|200px|thumb|left|<center>مجموعه داستان کوتاه</center>]]
خط ۱۷۳: خط ۱۶۰:
# «چشم‌های من خسته» ۱۳۴۵
# «چشم‌های من خسته» ۱۳۴۵
# «شب‌های تماشا و گل زرد» ۱۳۴۷
# «شب‌های تماشا و گل زرد» ۱۳۴۷
# «این شکسته‌ها» ۱۳۵۰ (داستان‌های به‌هم‌پیوسته)
# «این شکسته‌ها» ۱۳۵۰  
# «این‌سوی تل‌های شن» ۱۳۵۲
# «این‌سوی تل‌های شن» ۱۳۵۲
# «نه آدمی نه صدایی» ۱۳۵۴
# «نه آدمی نه صدایی» ۱۳۵۴
خط ۲۶۴: خط ۲۵۱:


===سبک و لحن و ویژگی آثار===
===سبک و لحن و ویژگی آثار===
'''جمال میرصادقی''' که اولین اثر خود را ۱۳۴۱ به‌چاپ رساند از آن سال تا کنون همواره در حوزه‌های گوناگون مشغول به فعالیت بوده است. علاوه‌بر مجموعهٔ داستان‌کوتاه، رمان و نمایشنامه، آثار پژوهشی بسیاری در حوزهٔ ادبیات داستانی منتشر کرده است.<ref name=''بخارا''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= کتاب‌شناسی جمال میرصادقی|ژورنال= مجلهٔ بخارا|شماره= ۹۹|سال= ۱۳۹۳}}</ref>{{سخ}}
"'جمال میرصادقی"' که اولین اثر خود را ۱۳۴۱ به‌چاپ رساند از آن سال تا کنون همواره در حوزه‌های گوناگون مشغول به فعالیت بوده است. علاوه‌بر مجموعهٔ داستان‌کوتاه، رمان و نمایشنامه، آثار پژوهشی بسیاری در حوزهٔ ادبیات داستانی منتشر کرده است.<ref name="بخارا">{{یادکرد ژورنال|عنوان= کتاب‌شناسی جمال میرصادقی|ژورنال= مجلهٔ بخارا|شماره= ۹۹|سال= ۱۳۹۳}}</ref>{{سخ}}
بیشتر داستان‌های مجموعهٔ نخست میرصادقی، وصف زندگی مردم کوچه‌وبازار و آداب‌ورسوم آن‌هاست. توصیف محلهٔ قدیمی تهران، مجالس عروسی، عزاداری، روضه‌خوانی و مانند آن‌ها. گذشته از این، میرصادقی در پاره‌ای از این داستان‌ها به توصیف خاطرات کودکی، به‌ویژه دوران بلوع و عوالم شورانگیز آن می‌پردازد.{{سخ}}
بیشتر داستان‌های مجموعهٔ نخست میرصادقی، وصف زندگی مردم کوچه‌وبازار و آداب‌ورسوم آن‌هاست. توصیف محلهٔ قدیمی تهران، مجالس عروسی، عزاداری، روضه‌خوانی و مانند آن‌ها. گذشته از این، میرصادقی در پاره‌ای از این داستان‌ها به توصیف خاطرات کودکی، به‌ویژه دوران بلوع و عوالم شورانگیز آن می‌پردازد.{{سخ}}
در مجموعه دوم «چشم‌های من خسته» موضوع اصلی داستان‌ها فقر است. از مجموعهٔ «این سوی تَل‌های روشن» به‌بعد، موضوع داستان‌های میرصادقی تغییر می‌کند. توجه نویسنده به طبقات دیگری از اجتماع، به‌ویژه کارمندان دولت و روشن‌فکران معطوف می‌شود و به تشریح مسائل آنان می‌پردازد. روی‌آوردن به طبیعت نیز موضوع پاره‌ای از داستان‌های میرصادقی است.<ref>{{یادکرد روزنامه|عنوان= خاطرات تلخ و شیرین یک حادثه‌نویس|روزنامه= ایران|شماره= ۴۹۶۹|سال= ۱۳۹۰}}</ref>
در مجموعه دوم «چشم‌های من خسته» موضوع اصلی داستان‌ها فقر است. از مجموعهٔ «این سوی تَل‌های روشن» به‌بعد، موضوع داستان‌های میرصادقی تغییر می‌کند. توجه نویسنده به طبقات دیگری از اجتماع، به‌ویژه کارمندان دولت و روشن‌فکران معطوف می‌شود و به تشریح مسائل آنان می‌پردازد. روی‌آوردن به طبیعت نیز موضوع پاره‌ای از داستان‌های میرصادقی است.<ref>{{یادکرد روزنامه|عنوان= خاطرات تلخ و شیرین یک حادثه‌نویس|روزنامه= ایران|شماره= ۴۹۶۹|سال= ۱۳۹۰}}</ref>
* بازنویسی جزء اصول داستان‌نویسی جمال میرصادقی است. آن‌قدر می‌نویسد که نوشته، راضی‌اش کند. گاه داستان چندصفحه‌ای را بیست بار بازنویسی می‌کند. حتی داستان‌هایی که چاپ‌شده، در چاپ مجدد دست‌کاری و تغییراتی در آن‌ها ایجاد می‌‌کند.<ref name= "گفت‌وگو"/>
* بازنویسی جزء اصول داستان‌نویسی جمال میرصادقی است. آن‌قدر می‌نویسد که نوشته، راضی‌اش کند. گاه داستان چندصفحه‌ای را بیست بار بازنویسی می‌کند. حتی داستان‌هایی که چاپ‌شده، در چاپ مجدد دست‌کاری و تغییراتی در آن‌ها ایجاد می‌‌کند.<ref name= "گفت‌وگو"/>
* آرمان‌گرایی از ویژگی‌های سبکی اوست. گاهی این آرمان‌گرایی به‌شکل پنهان بروز می کند گاهی هم خیلی روشن و آشکار. در رمان «بادها خبر از تغیییر فصل می‌دهند» اثری که بعد از انقلاب۵۷ بروز داد نوعی آرمان‌گرایی دیده می‌شود. «آتش از آتش» هم داستانی سیاسی است. «اضطراب ابراهیم» که عیناً آرمان‌گرایی است.<ref name= ''رودکی''/>
* آرمان‌گرایی از ویژگی‌های سبکی اوست. گاهی این آرمان‌گرایی به‌شکل پنهان بروز می کند گاهی هم خیلی روشن و آشکار. در رمان «بادها خبر از تغیییر فصل می‌دهند» اثری که بعد از انقلاب۵۷ بروز داد نوعی آرمان‌گرایی دیده می‌شود. «آتش از آتش» هم داستانی سیاسی است. «اضطراب ابراهیم» که عیناً آرمان‌گرایی است.<ref name= "رودکی"/>
* نثر میرصادقی بسیار ساده و روان است. در عبارت او پیچیدگی تصنعی دیده نمی‌شود و اغلب نثر گفتاری را به‌کار می‌برد.<ref name= ''رودکی''/>
* نثر میرصادقی بسیار ساده و روان است. در عبارت او پیچیدگی تصنعی دیده نمی‌شود و اغلب نثر گفتاری را به‌کار می‌برد.<ref name= "رودکی"/>


[[پرونده:درازنای شب.jpeg|200px|thumb|left|<center>اولین رمان جمال میرصادقی</center>]]
[[پرونده:درازنای شب.jpeg|200px|thumb|left|<center>اولین رمان جمال میرصادقی</center>]]
==نگاهی به درازنای شب==
==نگاهی به درازنای شب==
رمان «درازنای شب»، از رمان‌های [[واقع‌گرایی|واقع‌گرای]] دههٔ چهل میرصادقی است. این رمان به بازتاب یکی از چالش‌های مهم جامعه «انقطاع و شکاف نسلی» می‌پردازد. این مضمون گرچه یکی از کهنه‌مضمون‌های ادبیات فارسی است، ازآنجاکه همواره در تمام اعصار و در میان اکثر ملل، جاری است توجه بسیاری را به خود معطوف کرده است. انعکاس این موضوع مهم اجتماعی در رمان، می‌تواند در آگاهی‌بخشیدن به انبوهی از خانواده‌های ایرانی که هنوز با این چالش مواجه نشده‌اند کمک شایانی کند. نویسنده در «درازنای شب»، این معضل اجتماعی را در یکی از خانواده‌های سنتی رمانش که نمایندهٔ بسیاری از خانواده‌های ایرانی است، به‌نمایش گذاشته و عواملی را که به‌تدریج در محیط خانواده، سبب ظهور و بروز این شکاف می‌شود با دقت و مهارت خود به‌تصویر می‌کشد. او در این رمان، نسل جدید و جوان را در برابر نسل بالغ و سنتی قرار داده و انقطاع نسلی را که همان نبود اشتراک میان تفکرات پدران و مادران با فرزندان است، ترسیم کرده و نشان داده است که چگونه «انقطاع نسلی» می‌تواند نسل جدید را در برابر نسل قبلی (نسل بالغ) به شورش وادارد و انقطاع کامل و شکاف نسلی را سبب شود.<ref name="درازنای شب">{{یادکرد ژورنال|تاریخ= پاییز۱۳۹۱|عنوان= بررسی «شکاف نسلی» اصلی واقع‌گرایانه در «درازنای شب»|ژورنال= شعرپژوهی|دوره= ۴|شماره= ۳|صفحات= ۱۱۵تا۱۳۲}}</ref>{{سخ}}
رمان «درازنای شب»، از رمان‌های [[واقع‌گرایی|واقع‌گرای]] دههٔ چهل میرصادقی است. این رمان به بازتاب یکی از چالش‌های مهم جامعه «انقطاع و شکاف نسلی» می‌پردازد. این مضمون گرچه یکی از کهنه‌مضمون‌های ادبیات فارسی است، ازآنجاکه همواره در تمام اعصار و در میان اکثر ملل، جاری است توجه بسیاری را به خود معطوف کرده است. انعکاس این موضوع مهم اجتماعی در رمان، می‌تواند در آگاهی‌بخشیدن به انبوهی از خانواده‌های ایرانی که هنوز با این چالش مواجه نشده‌اند کمک شایانی کند. نویسنده در «درازنای شب»، این معضل اجتماعی را در یکی از خانواده‌های سنتی رمانش که نمایندهٔ بسیاری از خانواده‌های ایرانی است، به‌نمایش گذاشته و عواملی را که به‌تدریج در محیط خانواده، سبب ظهور و بروز این شکاف می‌شود با دقت و مهارت خود به‌تصویر می‌کشد. او در این رمان، نسل جدید و جوان را در برابر نسل بالغ و سنتی قرار داده و انقطاع نسلی را که همان نبود اشتراک میان تفکرات پدران و مادران با فرزندان است، ترسیم کرده و نشان داده است که چگونه «انقطاع نسلی» می‌تواند نسل جدید را در برابر نسل قبلی (نسل بالغ) به شورش وادارد و انقطاع کامل و شکاف نسلی را سبب شود.<ref name="درازنای شب">{{یادکرد ژورنال|تاریخ= پاییز۱۳۹۱|عنوان= بررسی «شکاف نسلی» اصلی واقع‌گرایانه در «درازنای شب»|ژورنال= شعرپژوهی|دوره= ۴|شماره= ۳|صفحات= ۱۱۵تا۱۳۲}}</ref>{{سخ}}
میرصادقی در اولین رمان خود «درازنای شب»، منظومهٔ مفصلی را از معیارها و مفاهیم اخلاقی خانواده‌های سنتی و معتقد به آداب‌ورسوم مذهبی، توصیف کرده است و در کنار آن به رشد هنجارهای جدید و ادغام آن‌ها با بینش و دیدگاه نسل جوانی که عموماً متعلق به طبقات مرفه و سنتی جامعه بودند و از سخت‌گیری‌ها و تعصب‌های شایع در فرهنگ آن‌ها در تنگنا، محدودیت و فشار بودند، اشاره کرده است و هنجارها و اصول جدید را که محصول تلاقی افکار و فرهنگ ایرانی با دیگر فرهنگ‌ها بود، عاملی در جهت کم‌رنگ‌شدن برخی سنت‌ها و آیین‌های گذشته می‌داند  و خصوصیت بارز این اوضاع را در فرصت‌بخشیدن به نسل جوان در بازنگری به دانسته‌ها، شناخته‌ها و به‌طورکلی جهان‌بینی آن‌ها معرفی و آن را راوی روشنی از درونی‌نشدن ارزش‌ها و ضعف الگوهای صحیح تربیتی قلمداد کرده است.{{سخ}}
میرصادقی در اولین رمان خود «درازنای شب»، منظومهٔ مفصلی را از معیارها و مفاهیم اخلاقی خانواده‌های سنتی و معتقد به آداب‌ورسوم مذهبی، توصیف کرده است.
جمال میرصادقی در اولین رمان بلندش، «درازنای شب» که سال ۱۳۴۹ آن را به‌توفیق رساند، ضمن توصیف دقیقی از قواعد سنتی حاکم بر خانواده‌ها آداب و رسومی نظیر «عزاداری‌ها و مجالس روضه‌خوانی» و ترسیم نوع ارتباط فرزندان با والدین، به انتظارات و خواسته‌های آن‌ها از یکدیگر و تحول نقش‌ها در سایهٔ دگرگونی‌های اجتماعی اشاره کرده است.{{سخ}}
جمال میرصادقی در اولین رمان بلندش، «درازنای شب» که سال ۱۳۴۹ آن را به‌توفیق رساند، ضمن توصیف دقیقی از قواعد سنتی حاکم بر خانواده‌ها آداب و رسومی نظیر «عزاداری‌ها و مجالس روضه‌خوانی» و ترسیم نوع ارتباط فرزندان با والدین، به انتظارات و خواسته‌های آن‌ها از یکدیگر و تحول نقش‌ها در سایهٔ دگرگونی‌های اجتماعی اشاره کرده است.{{سخ}}
شخصیت داستان، جوانی است به نام کمال که در خانواده‌ای مذهبی و سنتی رشد کرده و جهان‌بینی و بینش او متأثر از معیارهای تربیتی پدر، با باورهای دینی آمیخته است به‌گونه‌ای که خواننده با تعقیب نگاه و روند زندگی اوست که با آیین‌ها و مراسم دینی آشنا می‌شود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aftabir.com/articles/view/art_culture/literature_verse/c5c1212476490_jamal_mirsadeghi_p1.php/%DA%AF%D8%B3%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D8%B3%D9%84%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82%DB%8C|عنوان= گسست نسل‌ها در آثار میرصادقی}}</ref>
شخصیت داستان، جوانی است به نام کمال که در خانواده‌ای مذهبی و سنتی رشد کرده و جهان‌بینی و بینش او متأثر از معیارهای تربیتی پدر، با باورهای دینی آمیخته است به‌گونه‌ای که خواننده با تعقیب نگاه و روند زندگی اوست که با آیین‌ها و مراسم دینی آشنا می‌شود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aftabir.com/articles/view/art_culture/literature_verse/c5c1212476490_jamal_mirsadeghi_p1.php/%DA%AF%D8%B3%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D8%B3%D9%84%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82%DB%8C|عنوان= گسست نسل‌ها در آثار میرصادقی}}</ref>
خط ۲۸۲: خط ۲۶۹:


==منبع‌شناسی==
==منبع‌شناسی==
[[مجله بخار]] در اردیبهشت۱۳۹۳ ویژه‌نامه‌ جمال میرصادقی را به‌چاپ رسانده است. در این شماره با عنوان «جشن‌نامهٔ جمال میرصادقی» مطالبی چاپ شده است. گزارشی از بزرگداشت جمال میرصادقی و جشن روز جهانی داستان توسط شهاب دهباشی ارائه شده است. کتاب‌شناسی جمال میرصادقی نیز به پیوست است. سخنان کسانی چون: [[علی دهباشی]]، [[علی‌اشرف درویشیان]]، [[تورج رهنما]] و... دربارهٔ او به‌چاپ رسیده است.<ref name= ''شب جمال''/>
[[مجله بخار]] در اردیبهشت۱۳۹۳ ویژه‌نامه‌ جمال میرصادقی را به‌چاپ رسانده است. در این شماره با عنوان «جشن‌نامهٔ جمال میرصادقی» مطالبی چاپ شده است. گزارشی از بزرگداشت جمال میرصادقی و جشن روز جهانی داستان توسط شهاب دهباشی ارائه شده است. کتاب‌شناسی جمال میرصادقی نیز به پیوست است. سخنان کسانی چون: [[علی دهباشی]]، [[علی‌اشرف درویشیان]]، [[تورج رهنما]] و... دربارهٔ او به‌چاپ رسیده است.<ref name= "شب جمال"/>


== پانویس ==
== پانویس ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۳

جمال میرصادقی

نام اصلی سیدحسین میرصادقی
زمینهٔ کاری نویسندگی و پژوهش
زادروز ۱۹اردیبهشت۱۳۱۲[۱]
تهران
محل زندگی تهران
پیشه داستان‌نویس، پژوهشگر و مدرس
سال‌های نویسندگی از ۱۳۴۱ تا کنون
کتاب‌ها «عناصر داستان»، «ادبیات داستانی» و...
نمایشنامه‌ها «چه کسی دنبال آقای هنرور می‌رود»(۱۳۹۳)
همسر(ها) میمنت میرصادقی (ذوالقدر) شاعر و پژوهشگر[۲]
فرزندان نازنین (مترجم) و مانی (مستندساز)[۲]
مدرک تحصیلی کارشناسی زبان‌وادبیات فارسی
دانشگاه تهران
اثرپذیرفته از صادق چوبک و بزرگ علوی[۳]

"'سیدحسین میرصادقی"' معروف‌به "'جمال میرصادقی"' نویسنده، مدرس و پژوهشگر است با بیش از هفتاد جلد کتاب رمان، داستان بلند، نقد ادبی و کتاب‌های پژوهشی در زمینهٔ ادبیات داستانی.

* * * * *

میرصادقی «برف‌ها، سگ‌ها، کلاغ‌ها» را در سخن منتشر کرد و از همان ابتدا بابت این اثرش که نخستین داستان او بود در مسابقهٔ داستان‌نویسی مجلهٔ سخن، به مقام اول رسید.
به‌گفتهٔ خودش، قهرمان‌ داستان‌هایش اغلب از کوچه انتخاب‌ شده‌اند و ضربان سالم و دقیق زبان جاافتادهٔ آدم‌های کوچه است که به داستان‌هایش زندگی زنده و سالمی می‌بخشد. هم‌پیوندی او با مردمان کوچه بدین‌سان شکل می‌گیرد. درحقیقت او از کوچه برخاسته و خود را از آن‌ها جدا نمی‌داند.[۴]
«شاهزاده‌خانم سبزچشم» را که مجموعه‌ای است از چند داستان‌کوتاه، در سال۱۳۴۱ منتشر کرد و البته در چاپ دوم نام این اثر به «مسافرهای شب» تغییر یافت.[۳]
تجربیات متفاوتی از کارگری، معلمی و کتابداری دانش‌سرای عالی دانشگاه تربیت معلم تا کارشناس‌طراح آزمون در سازمان امور اداری و استخدامی کشور و مسؤل اسناد قدیمی در سازمان اسناد ملی ایران، در زندگی شغلی میرصادقی بر او رفته است که هریک در مقطعی وی را به خود مشغول کرده است و البته همواره نویسندگی، برای او شیوه‌ای از زندگی شده است. هرگز از آن دست نکشیده و درخلال تلاش‌های مجدانه و پیوسته، موفق شده است افزون‌بر داستان‌های کوتاه و بلند بسیار، چندین رمان خلق کند. میرصادقی از همهٔ نویسنده‌های بزرگ و نام‌آور دنیا بهره برده است. بعضی از آن‌ها در دوره‌ای خاص از زندگی او به‌شدت، توجه‌اش را جلب کرده‌اند. مثل ویلیام فاکنر که در آغاز نویسندگی از او بسیار خوشش می‌آمد و سپس آثار چخوف و گورکی و تولستوی که او را جذب کرد و بارهاوبارها خواند و شاید غیرمستقیم تحت تأثیر آن‌ها قرار گرفته باشد.[۳] در میان نویسندگان وطنی نیز صادق چوبک و بزرگ علوی از نویسندگان تأثیرگذار بر اندیشه و قلم میرصادقی هستند.
برخی از آثار میرصادقی به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، روسی، اردو، ارمنی، رمانیایی، عبری، عربی، مجاری، ایتالیایی و چینی ترجمه[۱] و در تیراژهای متعدد منتشر شده است. میرصادقی علاوه‌بر داستان‌نویسی، در زمینهٔ تئوری داستان نیز آثار ارزنده‌ای دارد.[۳]

از میان یادها

درس استاد

شفیعی کدکنی دوست، استاد، مشوق و همراه سال‌های دور میرصادقی است. پیشنهاد تدریس را اول بار او به میرصادقی می‌دهد که االبته درابتدا نمی‌پذیرد؛ چون نگران است از پس این دشوار برنیاید. اما شفیعی کوتاه‌بیا نیست. آدمی است که دوستانش را هم با خودش بالا می‌کشد آن‌قدر بالا که تشویق می‌شود حتی پس از تعطیلیِ دانشگاه‌ها در انقلاب فرهنگی، در خانهٔ شخصی خودش تدریس داستان‌نویسی را ادامه دهد.[۲]

شیوهٔ شاگردپروری

تدریس میرصادقی سینه‌به‌سینه است. شاگردان نه الزاماً دوزانو، ولی روبه‌روی استاد می‌نشیند و از روی دست او مشق می‌کند. آن‌قدر سیاهه می‌نویسند و دور می‌ریزند تا می‌رسند به فوت کوزه‌گری. میرصادقی فوت آخر را هم می‌گوید و راه را نشان می‌دهد. شاگردانش هیچ لازم نیست برای جلوس در مسند شاگردی‌اش استعداد فرازمینی داشته باشند. همین‌که بخواهند و بخوانند و بنویسند کافی است.[۵]

دوستیِ میان «میم» و «جیم»

دوست‌ها در داستا‌ن‌های او می‌شوند شخصیت قهرمان و دشمن‌‌ها هم همان‌جا سرزنش می‌شوند. داستان «قهوه‌خانهٔ هشتم» را با یاد دوستش مهرداد بهار نوشته است.

در قهوه‌خانهٔ هشتم، بالای کوه سیاه، چاهی بود که از توی آن صدای ناله‌ها و گریه‌ها می‌آمد. میم گفته بود:
«یک روز از کوه سیاه بالا می‌روم و به چاه می‌رسم.»
جیم به اون نگاه کرده بود.
«نه، تنها نمی‌روی، باهم می‌رویم.»
برف دوباره بنا کرده بود به باریدن و جای پاهای میم را می‌پوشاند. به کوه سیاه نگاه کرد.
«منتظر نشد که باهم برویم، من هم دنبالش می‌روم.»[۲]


دار و ندار یک نویسندهٔ تمام‌وقت

وقتی همهٔ عمر زحمت می‌کشی، کارگری می‌کنی، آموزگار می‌شوی، کارمند و کتابدار و آخرش هم مدرس دانشگاه می‌شوی؛ ولی دست‌آخر می‌بینی چیزی دستت را نمی‌گیرد نه مالی نه روحی، آن‌وقت دست به دامان داستان می‌شوی. این بار هم سه سال روی یک داستان وقت می‌گذاری و بازهم دستمزد این‌همه زحمت هزینهٔ دو سه ماه زندگی تو را تأمین نمی‌کند. این‌طوری‌که باشی تازه می‌فهمی نویسنده تمام‌وقت‌بودن چه حالی دارد.[۶]

زندگی و یادگار

سال‌شمار

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

در کودکی با خواندن کتاب "امیر ارسالان نامدار" به کتاب و قصه‌خوانی علاقه‌مند می‌شود. پول‌هایش را جمع می‌کند و با یک‌ قران و دو زار کتاب کرایه می‌کند. "تارزان" چنان در او تأثیر می‌گذارد که با دوستش تصمیم می‌گیرند طناب و کارد بخرند و راهی جنگل‌های مازندارن شوند. به رمان‌های پرحادثهٔ فرانسوی می‌رسد: "کنت مونت کریستو"، "سه تفنگ‌دار" و بعد رمان‌های پلیسی.
کم‌کم به‌نظرش می‌رسد خودش هم می‌تواند بنویسد. در دبیرستان انشاهای خوبی می‌نویسد. با دوستش بیژن مفید قرار می‌گذارند که ماهیانه مطالبی بنویسند و نوشته‌های یکدیگر را نقد کنند. در سال‌های دانشگاه، داستان "برف‌ها، سگ‌ها و کلاغ‌ها" را برای مسابقهٔ داستان مجله سخن می‌فرستد. سال۱۳۳۷ داستانش چاپ می‌شود و برندهٔ جایزهٔ اول. تمام سیصد تومان جایزهٔ خود را خرج می‌کند: ساعت و کفش و لباس می‌خرد و بقیه را به رفقایش سور می‌دهد.[۲]

  • "'آغاز فعالیت ادبی"'

در دانشگاه خود را به پرویز ناتل خانلری که سردبیر مجلهٔ سخن و استاد دانشگاهش بود، معرفی می‌کند. خانلری از او دعوت می‌کند عضو هیئت تحریریهٔ سخن شود و این‌گونه با رضا سیدحسینی، محمدجعفر محجوب، سیروس پرهام، ناصر پاکدامن، احمد تفضلی و هوشنگ طاهری همکار می‌شود و با دیگرانی چون بهرام صادقی که شروع کارش با این مجله بود، ارتباط برقرار می‌کند.[۲] جمال میرصادقی از ابتدا به‌همان اندازه که در زمینهٔ نوشتن داستان فعال بود، به آموزش داستان‌نویسی و تألیف کتاب‌هایی در این زمینه نیز توجه نشان داده است. شفیعی کدکنی تأثیر بسزایی بر پیشبرد کارهای او داشته است. میرصادقی کتاب «واژه‌نامهٔ هنر داستان‌نویسی» را به‌اتفاق همسرش و با ‌تشویق شفیعی تألیف کرد.[۲]

  • "'آغازگر آموزش داستان‌نویسی"'

در دانشگاه تهران تدریس را به‌پیشنهاد شفیعی کدکنی آغاز می‌کند. پس از انقلاب فرهنگی، درس تعطیل می‌شود و جزوه‌ای که برای تدریس آماده کرده بود، به کتابی دویست‌صفحه‌ای با نام «قصه، داستان کوتاه، رمان» تبدیل می‌شود. همان سال‌ها در فرهنگ‌سرای نیاوران این کتاب را تدریس می‌کند؛ اما با بیشترشدن اطلاعات و گسترش کارش، کتاب هم قطورتر می‌شود که حالا با نام «ادبیات داستانی» به چاپ هشتم رسیده است. بعد از تعطیلی فرهنگ‌سرا چندسالی هم در دانشگاه آزاد اسلامی و دانشکدهٔ صداوسیما تدریس می‌کند. فشار کاری قلبش را ناراحت می‌کند و ترجیح می‌دهد به کارهای نیمه‌تمامش بپردازد. حالا هم چندسالی است که روزهای چهارشنبه در منزلش کلاس داستان‌نویسی برپاست. اکنون نیز شاگردانش نام و آوازه‌ای دارند درخور استاد. کسانی چون منیرو روانی‌پور، هوشنگ عاشورزاده، منوچهر کریم‌زاده، حسن اصغری، فریبا وفی و دیگران.[۲]

شخصیت و اندیشه

میرصادقی بر این اعتقاد است که گیرایی و سرگرم‌کنندگی شاهکارهای ادبی ترفندی ادبی و سطحی نیست؛ بلکه عنصری است جدایی‌ناپذیر از فضای اثر و با ذات اثر پیوسته و درآمیخته است.[۲]

زمینهٔ فعالیت

جمال میرصادقی تقریباً هم‌زمان با هوشنگ گلشیری آموزش داستان‌نویسی را در ایران بنا نهاد، هرچند زاویه دیدشان چندان به‌هم نزدیک نبود. گلشیری بر فردیت تأکید داشت و میرصادقی همچنان فرد را جزیی از اجتماع می‌داند.[۲]

میرصادقی در کنار شفیعی، نوروز۱۳۹۷
طرحی از چهرهٔ جمال میرصادقی

یادمان و بزرگداشت‌ها

شب جمال میرصادقی

سال۱۳۹۲، صدوپنجاه‌ویکمین برنامهٔ شب بخارا ویژهٔ جمال میرصادقی برگزار شد. در این بزرگداشت علی دهباشی، علی‌اشرف درویشیان و تورج رهنما صحبت کردند.[۷]

پرونده جمال میرصادقی در مجلهٔ بخارا اردیبهشت ۱۳۹۳

دیدار با جمال میرصادقی

کتاب‌فروشی آینده با همکاری مجله بخارا در بیست‌وهفتمین نشست خود میزبان جمال میرصادقی، بود. علی دهباشی از سخنرانان این جلسه بود.[۸]

بزرگداشت جمال میرصادقی درخانهٔ کتاب. ۱۳۹۷

از نگاه دیگران

علی دهباشی در شب جمال میرصادقی

ذکر شاگردی علی‌اشرف درویشیان

تفسیر خود از آثارش

  • "داستان‌های من در کوچه شکل می‌گیرد."

این جمله نشان از فهمی است که گویی نگارنده، پس از سال‌ها تحلیل و بررسی آثارش، بدان رسیده باشد.

  • "سبک خودم را ایجاد کردم."

جان آپدایک می‌گوید که هر نویسنده در ابتدا تحت تأثیر یک نویسنده دیگر است. من هم در ابتدا سخت تحت تأثیر ویلیام فاکنر بودم؛ ولی کم‌کم سعی کردم این تأثیر را نادیده بگیرم و به سبک خودم بنویسم.[۸]

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

میرصادقی معتقد است نویسنده‌هایی مثل هوشنگ گلشیری و ابراهیم گلستان به همان راهی رفتند که سیاست را از هنر جدا می‌داند. البته گلشیری حرف‌های سیاسی‌اش را هم می‌زد. اهل مبارزه هم بود؛ ولی در آثارش جامعه را کنار می‌گذاشت و از سیاست فاصله می‌گرفت. این درحالی‌است که میرصادقی، خودش را نویسنده‌ای آرمان‌گرا می‌داند.[۶]

همراهی‌های سیاسی

جمله‌ای از ایشان

  • برای من هرگز روشن نیست که چطور و چگونه نویسنده شدم. وقتی به گذشته برمی‌گردم، می‌بینم هرگز به آن فکر نکرده بودم. شاید آرزویش را داشتم؛ اما آن را پایگاه باشکوهی می‌دیدم که دست‌نیافتنی و رؤیایی می‌نمود و رسیدن به آن ناممکن و دور بود. نویسندگی مثل چراغی بود که از پشت مهی انبوه، کم‌کم و به‌تدریج به من نزدیک شد و همهٔ ذهن و فکر و جان مرا در خود گرفت.[۱۱]
  • داستان می‌تواند ناجی شما باشد. داستان نجات‌دهنده است. سخت به‌دست می‌آید؛ اما وقتی به‌دست آمد در زندگی کمکتان می‌کند.[۸]
  • انسان امروز با خواندن رمان می‌تواند به تعالی برسد.[۳]

تکیه‌کلام‌ها[۳]

  • داستان هَوو برنمی‌دارد.
  • نوشتن برای من مثل هواست، هوایی که اگر استنشاق نکنم، می‌میرم.
  • داستان مثل محبوب است. اگر به او بی‌توجهی کنی از تو قهر می‌کند.

خلقیات

اخلاق میرصادقی چند وجهی است؛ همچون آثارش که وجوه گوناگونی دارند. میرصادقیِ نویسنده آدم مظلومی است و گرچه میرصادقیِ مدرس و میرصادقیِ پژوهشگر کسوت بیشتری دارد، از بد حادثه بیشتر اوقات زیر سایهٔ آن قرار گرفته است.[۱۲]

منزلی که در آن زندگی می‌کند

«سربالایی خیابان دربند می‌رساندت به خانه‌ای قدیمی با حیاطی کوچک و گلدان‌های بنفشه روی میز کوتاه کنار اتاق. سکوت خانه را زنگ تلفنی درهم می‌شکند: علاقه‌مندی به داستان‌نویسی می‌خواهد با مرد نویسنده مشورت کند و او چون همیشه چندان اعتقادی به فطری‌بودن نویسندگی ندارد، می‌گوید داستان‌نویسی همانند هر کار دیگری به آموزش نیاز دارد و یادگرفتنی است.[۲]

جشن تولد ۸۵سالگی جمال میرصادقی با حضور شاگردان، در منزل وی
جمال میرصادقی در کنار محمود دولت آبادی

استادان و شاگردان

در داستان‌نویسی خودآموزی کرده است و هیچ‌یک از اهالی قلم و نویسندگان معاصر ایرانی او را در این راه یاری نداده‌اند. دوست‌های معدودی که او را در نوشتن تشویق می‌کردند خودشان نویسنده بودند. دوست‌های مهربانی بودند که داستان‌هایش را از سر لطف می‌خواندند و ایرادهایش را به او می‌گفتند. به‌گفتهٔ خودش، درس‌های نویسندگی را اول از زندگی آموخت و بعد از آن، دوستانش.[۳]
از نوشته‌های صادق چوبک و بزرگ علوی[۳] تأثیر می‌گیرد و مشوق او مهرداد بهار، محمدرضا شفیعی کدکنی و پرویز ناتل خانلری هستند.[۲]

فیلم ساخته‌شده براساس او

مستند پرتره جمال میرصادقی با عنوان «چراغ‌ها» به‌کارگردانیِ علی زارع قنات نوی نخستین اثر مصور در مسیر شناساندن این نویسنده است.[۱۳]

مجموعه داستان کوتاه
کتاب زنان داستان‌نویس چاپ اول ۱۳۹۷
پژوهش در عناصر داستانی

آثار و کتاب‌شناسی

کارنامه میرصادقی

داستان‌کوتاه

  1. «مسافرهای شب» ۱۳۴۱(چاپ اول شاهزاده‌خانم سبزچشم)
  2. «چشم‌های من خسته» ۱۳۴۵
  3. «شب‌های تماشا و گل زرد» ۱۳۴۷
  4. «این شکسته‌ها» ۱۳۵۰
  5. «این‌سوی تل‌های شن» ۱۳۵۲
  6. «نه آدمی نه صدایی» ۱۳۵۴
  7. «دوالپا» ۱۳۵۷
  8. «هراس» ۱۳۵۷
  9. «پشه‌ها» ۱۳۶۸
  10. «روشنان» ۱۳۷۶
  11. «بیست و بیست‌وسه داستان» ۱۳۸۷
  12. «نام تو آبی است» ۱۳۸۸
  13. «پرنده از سر درخت پرید» ۱۳۹۷
  14. «گل‌های سرخ بر آب» ۱۳۹۷ (مجموع‌داستان با تفسیر)
  15. «فرهنگ داستان» ۱۳۹۷ (پنجاه‌ویک داستان با تفسیر)
  16. «عاشقانه‌ها و سراب‌ها» ۱۳۹۷ (مجموعهٔ پنجاه‌ویک داستان‌کوتاه)

رمان

  1. «درازنای شب» ۱۳۴۹
  2. «شب‌چراغ» ۱۳۵۵
  3. «بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند» ۱۳۶۴
  4. «آتش از آتش» ۱۳۶۵
  5. «کلاغ‌ها و آدم‌ها» ۱۳۶۸
  6. «اضطراب ابراهیم» ۱۳۸۲
  7. «زندگی را به آواز بخوان» ۱۳۸۳
  8. «دختری با ریسمان نقره‌ای» ۱۳۸۶
  9. «دندان گرگ» ۱۳۸۷
  10. «رهایی» ۱۳۹۲
  11. «دو چراغ آبی روشن» ۱۳۹۲
  12. «دنیای همه‌رنگ» ۱۳۹۳
  13. «مادر، عشق و دیگر هیچ» ۱۳۹۳

آثار پژوهشی

  1. «ادبیات داستانی» (چ.اول) ۱۳۵۹، (قصه، داستان‌کوتاه، رمان، پژوهشی در انواع داستان)
  2. «عناصر داستان» ۱۳۶۴، (پژوهشی در اجزای داستان)
  3. «داستان و ادبیات» ۱۳۷۰، (جستارهایی در زمینه ادبیات تخیلی)
  4. «جهان داستانِ غرب» ۱۳۷۲، (ترجمه داستان‌هایی از نویسنده‌های غربی با تفسیر)
  5. «واژه‌نامه هنر داستان‌نویسی» ۱۳۷۷، با همکاری میمنت میرصادقی (ذوالقدر)
  6. «پیش‌کسوت‌های داستان کوتاه جهان» ۱۳۷۸، (با تجدیدنظر در انتشارات نیلوفر ۱۳۹۴)
  7. «جهان داستان ایران» (ج.اول) ۱۳۸۲، (داستان‌هایی از هشت نویسنده نسل اول محمدعلی جمال‌زاده، صادق هدایت، بزرگ علوی، صادق چوبک، به‌آذین، جلال آل‌احمد، ابراهیم گلستان و سیمین دانشور با تفسیر)
  8. «داستان‌نویس‌های نام‌آور معاصر ایران» ۱۳۸۲، (بررسی آثار سی‌ویک نویسنده نسل اول و دوم ایران از آغاز تا انقلاب)
  9. «شناخت داستان» ۱۳۸۴، (جستارهایی درباره داستان و داستان‌نویسی)
  10. «گفت‌وگوها» ۱۳۸۵، (مجموعه مصاحبه‌های نویسنده)
  11. «جهان داستان ایران» (ج.دوم) ۱۳۸۶ داستان‌هایی از بیست‌ودو نویسنده نسل دوم با تفسیر
  12. «بیست‌وسه داستان از داستان‌نویس‌های امروز ایران با تفسیر» ۱۳۸۷
  13. «عرق‌ریزان روح» ۱۳۸۸، (توصیه‌هایی به نویسنده‌های جوان جستارهایی در زمینهٔ داستان)
  14. «راهنمای رمان‌نویسی» ۱۳۸۹
  15. «عناصر داستان» ۱۳۹۰ با تجدیدنظر و افزوده‌ها
  16. «راهنمای داستان‌نویسی» ۱۳۹۰
  17. «زاویه دید در داستان» ۱۳۹۱
  18. «داستان‌های خیالی علمی خیالی خیال و وهم (فانتزی)» ۱۳۹۲، (پژوهشی در انواع داستان)
  19. «شناخت داستان» ۱۳۹۲ (مجموعه دو کتاب داستان و ادبیات و شناخت داستان با تجدیدنظر و افزوده‌ها)
  20. «داستان و داستان‌نویس همراه‌با بیست‌ویک داستان کوتاه» ۱۳۹۳
  21. «داستان‌های پلیسی» ۱۳۹۴
  22. «چگونه می‌توان داستان‌نویس شد؟» ۱۳۹۴
  23. «گفت‌وگوها» (ج.اول و دوم) ۱۳۹۴، همراه‌با پانزده داستان کوتاه
  24. «جهان داستان غرب» ۱۳۹۵، تجدیدنظر و چاپ مجدد
  25. «زنان داستان‌نویس نسل سوم» ۱۳۹۷
  26. «زاویه‌دید در قصه‌ها و رمانس‌ها و انواع قصه‌های فارسی» ۱۳۹۷

دیگر آثار

  1. «چه دنیای قشنگی، داستان کودکان» ۱۳۶۳
  2. «چه کسی دنبال آقای هنرور می‌رود» ۱۳۹۳ نمایشنامه در یک پرده و هفت صحنه
  3. «جاناتان، مرغ نوروزی» ۱۳۹۷ ترجمه
  4. «آن سوی پرچین» ترجمه جمال میرصادقی با محمود کیانوش

دردست‌انتشار

  1. «چراغ‌ها» مجموعهٔ بیست‌وپنج داستان‌کوتاه (درانتظار مجوز)
  2. «پیش از آنکه خبر شوی، عاشق شده‌ای» رمان (درانتظار مجوز، منتشرشده در آمریکا)
  3. «هورسان‌ها» رمان (منتشرشده در آمریکا)
  4. «شب زمستان» مجموعه‌داستان
  5. «بوی خوش یاس‌های امین‌الدوله» مجموعه‌داستان
  6. «جهان داستان ایران» دو جلد در یک جلد، با تجدیدنظر (درانتظار مجوز)
  7. «نویسنده‌های نام‌آور معاصر» با تجدیدنظر (درانتظار مجوز)
  8. «سرزمین رؤیاها» رمان (دردست انتشار)
  9. «فرهنگ داستان‌نویسان» شیوه‌های روایت تشریحی در داستان‌نویسی (درانتظار مجوز)
  10. «یک شاخه گل سرخ» رمان (منتشرشده در امریکا)
  11. «اینگرید، مریم ایرانی» رمان
  12. «گیسوانت طلا و چشم‌هایت زمرد» رمان
  13. «شهر فرنگ» مجموعه‌داستان با تفسیر و یک طرح
  14. «شناسنامهٔ داستان و داستان‌نویسی» مجموعهٔ جستارها، با شاهدهای داستانی
  15. «داستان‌های نوین» مجموعهٔ جستارها با شاهدهای داستانی
  16. «شالوده‌های داستان‌نویسی» مجموعهٔ جستارها با نمونهٔ شاهدهای داستانی
  17. «خفاش سیاه» رمان
  18. «گلدشت داستانی» ج.دومِ «فرهنگ داستان»
  19. «بچه‌های آفتاب» بیش از هفتاد داستان کوتاه‌کوتاه
  20. «روایت‌های نگارشی در داستان»
  21. «عروسی گنجشک‌ها» رمان
  22. «زندگی دیگر» رمان
  23. «داستان‌های منتخب جمال میرصادقی»
  24. «برگزیدهٔ داستان‌ها»
  25. «این سی تا» داستان‌های انتشار یافته و نیافته، مجموعه‌داستان (منتشرشده در امریکا)

سبک و لحن و ویژگی آثار

"'جمال میرصادقی"' که اولین اثر خود را ۱۳۴۱ به‌چاپ رساند از آن سال تا کنون همواره در حوزه‌های گوناگون مشغول به فعالیت بوده است. علاوه‌بر مجموعهٔ داستان‌کوتاه، رمان و نمایشنامه، آثار پژوهشی بسیاری در حوزهٔ ادبیات داستانی منتشر کرده است.[۱۴]
بیشتر داستان‌های مجموعهٔ نخست میرصادقی، وصف زندگی مردم کوچه‌وبازار و آداب‌ورسوم آن‌هاست. توصیف محلهٔ قدیمی تهران، مجالس عروسی، عزاداری، روضه‌خوانی و مانند آن‌ها. گذشته از این، میرصادقی در پاره‌ای از این داستان‌ها به توصیف خاطرات کودکی، به‌ویژه دوران بلوع و عوالم شورانگیز آن می‌پردازد.
در مجموعه دوم «چشم‌های من خسته» موضوع اصلی داستان‌ها فقر است. از مجموعهٔ «این سوی تَل‌های روشن» به‌بعد، موضوع داستان‌های میرصادقی تغییر می‌کند. توجه نویسنده به طبقات دیگری از اجتماع، به‌ویژه کارمندان دولت و روشن‌فکران معطوف می‌شود و به تشریح مسائل آنان می‌پردازد. روی‌آوردن به طبیعت نیز موضوع پاره‌ای از داستان‌های میرصادقی است.[۱۵]

  • بازنویسی جزء اصول داستان‌نویسی جمال میرصادقی است. آن‌قدر می‌نویسد که نوشته، راضی‌اش کند. گاه داستان چندصفحه‌ای را بیست بار بازنویسی می‌کند. حتی داستان‌هایی که چاپ‌شده، در چاپ مجدد دست‌کاری و تغییراتی در آن‌ها ایجاد می‌‌کند.[۳]
  • آرمان‌گرایی از ویژگی‌های سبکی اوست. گاهی این آرمان‌گرایی به‌شکل پنهان بروز می کند گاهی هم خیلی روشن و آشکار. در رمان «بادها خبر از تغیییر فصل می‌دهند» اثری که بعد از انقلاب۵۷ بروز داد نوعی آرمان‌گرایی دیده می‌شود. «آتش از آتش» هم داستانی سیاسی است. «اضطراب ابراهیم» که عیناً آرمان‌گرایی است.[۶]
  • نثر میرصادقی بسیار ساده و روان است. در عبارت او پیچیدگی تصنعی دیده نمی‌شود و اغلب نثر گفتاری را به‌کار می‌برد.[۶]
اولین رمان جمال میرصادقی

نگاهی به درازنای شب

رمان «درازنای شب»، از رمان‌های واقع‌گرای دههٔ چهل میرصادقی است. این رمان به بازتاب یکی از چالش‌های مهم جامعه «انقطاع و شکاف نسلی» می‌پردازد. این مضمون گرچه یکی از کهنه‌مضمون‌های ادبیات فارسی است، ازآنجاکه همواره در تمام اعصار و در میان اکثر ملل، جاری است توجه بسیاری را به خود معطوف کرده است. انعکاس این موضوع مهم اجتماعی در رمان، می‌تواند در آگاهی‌بخشیدن به انبوهی از خانواده‌های ایرانی که هنوز با این چالش مواجه نشده‌اند کمک شایانی کند. نویسنده در «درازنای شب»، این معضل اجتماعی را در یکی از خانواده‌های سنتی رمانش که نمایندهٔ بسیاری از خانواده‌های ایرانی است، به‌نمایش گذاشته و عواملی را که به‌تدریج در محیط خانواده، سبب ظهور و بروز این شکاف می‌شود با دقت و مهارت خود به‌تصویر می‌کشد. او در این رمان، نسل جدید و جوان را در برابر نسل بالغ و سنتی قرار داده و انقطاع نسلی را که همان نبود اشتراک میان تفکرات پدران و مادران با فرزندان است، ترسیم کرده و نشان داده است که چگونه «انقطاع نسلی» می‌تواند نسل جدید را در برابر نسل قبلی (نسل بالغ) به شورش وادارد و انقطاع کامل و شکاف نسلی را سبب شود.[۱۶]
میرصادقی در اولین رمان خود «درازنای شب»، منظومهٔ مفصلی را از معیارها و مفاهیم اخلاقی خانواده‌های سنتی و معتقد به آداب‌ورسوم مذهبی، توصیف کرده است. جمال میرصادقی در اولین رمان بلندش، «درازنای شب» که سال ۱۳۴۹ آن را به‌توفیق رساند، ضمن توصیف دقیقی از قواعد سنتی حاکم بر خانواده‌ها آداب و رسومی نظیر «عزاداری‌ها و مجالس روضه‌خوانی» و ترسیم نوع ارتباط فرزندان با والدین، به انتظارات و خواسته‌های آن‌ها از یکدیگر و تحول نقش‌ها در سایهٔ دگرگونی‌های اجتماعی اشاره کرده است.
شخصیت داستان، جوانی است به نام کمال که در خانواده‌ای مذهبی و سنتی رشد کرده و جهان‌بینی و بینش او متأثر از معیارهای تربیتی پدر، با باورهای دینی آمیخته است به‌گونه‌ای که خواننده با تعقیب نگاه و روند زندگی اوست که با آیین‌ها و مراسم دینی آشنا می‌شود.[۱۷]

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

نشر قطره، سخن، آگاه، اشاره، فرهنگ معاصر، صدای معاصر، نیلوفر، نگاه و مروارید

منبع‌شناسی

مجله بخار در اردیبهشت۱۳۹۳ ویژه‌نامه‌ جمال میرصادقی را به‌چاپ رسانده است. در این شماره با عنوان «جشن‌نامهٔ جمال میرصادقی» مطالبی چاپ شده است. گزارشی از بزرگداشت جمال میرصادقی و جشن روز جهانی داستان توسط شهاب دهباشی ارائه شده است. کتاب‌شناسی جمال میرصادقی نیز به پیوست است. سخنان کسانی چون: علی دهباشی، علی‌اشرف درویشیان، تورج رهنما و... دربارهٔ او به‌چاپ رسیده است.[۷]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ میرصادقی، عناصر داستان، ۱.
  2. ۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ ۲٫۱۰ ۲٫۱۱ «دربارهٔ جمال میرصادقی». ایران، ش. ۲۸۱۳ (۱۶خرداد۱۳۸۳). 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ ۳٫۷ ۳٫۸ میرصادقی، گفت‌وگوها، ۱۰۳.
  4. «بررسی سبک و زبان میرصادقی». کیهان، ۱۳۵۵. 
  5. «مثل یک تب». شرق، ش. ۲۲۰ (۱۳۸۳). 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ «ما نسلی آرمان‌گرا بودیم». رودکی، ش. ۲ (۱۳۸۵). 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ «شب جمال میرصادقی». 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ «تجربه‌های میرصادقی از یک عمر نوشتن». 
  9. دهباشی. «متن سخنرانی در شب جمال میر‌صادقی». بخارا، ش. ۹۹ (۱۳۹۳): ۲۱۶. 
  10. درویشیان. «تفکر در آثار جمال میرصادقی». بخارا، ش. ۹۹ (۱۳۹۳): ۲۱۸. 
  11. میرصادقی. «چگونه نویسنده شدم». بخارا، ش. ۹۹ (۱۳۹۳): ۲۴۲. 
  12. فولادی‌نسب. «درس‌هایی که از میرصادقی گرفتم». بخارا، ش. ۹۹ (۱۳۹۳): ۲۲۶تا۲۳۱. 
  13. «چراغ‌ها». 
  14. «کتاب‌شناسی جمال میرصادقی». مجلهٔ بخارا، ش. ۹۹ (۱۳۹۳). 
  15. «خاطرات تلخ و شیرین یک حادثه‌نویس». ایران، ش. ۴۹۶۹ (۱۳۹۰). 
  16. «بررسی «شکاف نسلی» اصلی واقع‌گرایانه در «درازنای شب»». شعرپژوهی ۴، ش. ۳ (پاییز۱۳۹۱): ۱۱۵تا۱۳۲. 
  17. «گسست نسل‌ها در آثار میرصادقی». 

منابع

  1. میرصادقی، جمال (۱۳۶۴). عناصر داستان. تهران: شفا.
  2. میرصادقی، جمال (۱۳۹۴). گفت‌وگوها (همراه‌با پانزه داستان از سال۱۳۵۲ تا ۱۳۸۴. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۷۴۲-۰.
  3. دستاران، ساره. «دربارهٔ جمال میرصادقی». ایران (تهران)، ش. ۲۸۱۳ (۱۶خرداد۱۳۸۳). 
  4. {خوشه‌گیر، فاطمه. «بررسی سبک و زبان میرصادقی». کیهان (تهران)، ۱۳۵۵. 

دهباشی، علی. «متن سخنرانی در شب جمال میر‌صادقی». بخارا، ش. ۹۹ (فروردین‌واردیبهشت۱۳۹۳). 

  1. «ما نسلی آرمان‌گرا بودیم». رودکی (تهران)، ش. ۲ (۱۳۸۵). 
  2. مبین، محمد و محمدرضا میرشاه‌ولد. «خاطرات تلخ و شیرین یک حادثه‌نویس». ایران (تهران)، ش. ۴۹۶۹ (۱۳۹۰). 
  3. فروزنده، مسعود و اسماعیل صادقی. «بررسی «شکاف نسلی» اصلی واقع‌گرایانه در رمان «درازنای شب» اثر جمال میرصادقی». شعرپژوهی (بوستان ادب، علوم‌اجتماعی و انسانی) ۴، ش. ۳ (پاییز۱۳۹۱): ۱۱۵تا۱۳۲. 
  4. رستمی، نیلوفر. «مثل یک تب». شرق (تهران)، ش. ۲۲۰ (۱۳۸۳). 
  5. «به کی سلام کنم». کتاب هفته، ش. ۸۹ (۲۶دی۱۳۹۴). 

پیوند به بیرون

  1. «توصیه‌های جمال میرصادقی در بزرگداشتش». ۲۹مرداد۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ۲۳فروردین۱۳۹۸. 
  2. «شب جمال میرصادقی». بخارا، ۲۵بهمن۱۳۹۲. بازبینی‌شده در ۲۳فروردین۱۳۹۸. 
  3. «تجربه‌های جمال میرصادقی از یک عمر نوشتن». ایرنا، ۳۱مرداد۱۳۹۴. بازبینی‌شده در ۱۶اردیبهشت۱۳۹۸. 
  4. «مستند چراغ‌ها». آپارات. بازبینی‌شده در ۱۸اردیبهشت۱۳۹۸. 
  5. «گسست نسل‌ها در آثار داستانی جمال میرصادقی». سورهٔ مهر، ۱۴خرداد۱۳۸۷. بازبینی‌شده در ۱۴خرداد۱۳۹۸.