مهدی یزدانی‌خرم: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۲۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:
|نام =مهدی یزدانی‌خرم  
|نام =مهدی یزدانی‌خرم  
|تصویر                 = Mehdi.jpg
|تصویر                 = Mehdi.jpg
|توضیح تصویر = '''کماکان گور پدر تاریخ'''
|توضیح تصویر = '''نویسنده تنهاترین تکه‌ٔ تاریخ است''' <ref>{{پک|یزدانی‌خرم|۱۳۹۴|ک=سرخِ سفید|ص=١١۴}}</ref>
|نام اصلی =  
|نام اصلی =  
|زمینه فعالیت = روزنامه‌نگاری{{سخ}}داستان ‌نویسی{{سخ}}مقاله نویسی {{سخ}}نقدادبی {{سخ}}ویراستاری
|زمینه فعالیت = روزنامه‌نگاری{{سخ}}رمان‌ نویسی{{سخ}}مقاله نویسی {{سخ}}نقدادبی {{سخ}}ویراستاری {{سخ}}جستارنویسی
|ملیت = ایرانی
|ملیت = ایرانی
|تاریخ تولد     =٢شهریور ١٣٥٨
|تاریخ تولد             =٢شهریور١٣۵٨
|محل تولد = تهران
|محل تولد = تهران
|والدین =  
|والدین =  
خط ۲۳: خط ۲۳:
|سال‌های نویسندگی        =
|سال‌های نویسندگی        =
|سبک نوشتاری =  تاریخ معاصر ایران
|سبک نوشتاری =  تاریخ معاصر ایران
|کتاب‌ها                 = به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی{{سخ}} [[من منچستریونایتد را دوست دارم]]{{سخ}}سرخ‌ِسفید{{سخ}} خون‌خورده{{سخ}}
|کتاب‌ها                 = به گزارش اداره هواشناسی:...{{سخ}} [[من منچستریونایتد را دوست دارم]]{{سخ}}سرخ‌ِسفید{{سخ}} خون‌خورده{{سخ}}
|مقاله‌ها                =
|مقاله‌ها                =
|نمایشنامه‌ها =
|نمایشنامه‌ها =
خط ۴۰: خط ۴۰:
|علت شهرت =  
|علت شهرت =  
|تأثیرگذاشته بر =  
|تأثیرگذاشته بر =  
|تأثیرپذیرفته از = [[گلستان|ابراهیم گلستان]] [[رضا براهنی]]
|تأثیرپذیرفته از = [[ابراهیم گلستان]]{{سخ}}[[رضا براهنی]]{{سخ}} سلین و زولا
|وب‌گاه =  
|وب‌گاه =  
|imdb_id =
|imdb_id =
خط ۴۷: خط ۴۷:
|جوایز جشن سینمای ایران =
|جوایز جشن سینمای ایران =
|جوایز حافظ =
|جوایز حافظ =
|جوایز         = برنده‌ٔ [[جایزه‌ٔ ادبی واو]] ١٣٨٥{{سخ}} برنده‌ٔ جایزه [[هفت اقلیم]] ١٣٩١{{سخ}} برنده‌ٔ [[جایزه‌ٔ ادبی بوشهر]] ١٣٩٢{{سخ}}برندهٔ [[جایزه‌ٔ ادبی «چهل»]] در سال ۹۵                   
|جوایز           = [[جایزه‌ٔ واو]]{{سخ}} [[هفت اقلیم]] {{سخ}} [[جایزه‌ٔ بوشهر]]{{سخ}} [[جایزه‌ٔ ادبی «چهل»]]                
|گفتاورد                = دوست دارم نویسنده‌ جاه‌طلبی باشم
|گفتاورد                = دوست دارم نویسنده‌ جاه‌طلبی باشم
|امضا  
|امضا                   =4444.png
}}
}}
[[پرونده:0011.gif|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''[[مهدی یزدانی‌خرم]] و [[مریم حسینیان]]'''</center>]]
[[پرونده:ANJOMAN40.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''[[مهدی یزدانی‌خرم]] در انجمن ادبی چهل'''</center>]]
[[پرونده:Havashenasi.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''رمانی که دوازده سال توقیف بود'''</center>]]
[[پرونده:manchester1.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''برندهٔ جوایز ادبی'''</center>]]
'''مهدی یزدانی‌خرم''' روزنامه‌نگار، داستان‌نویس، منتقد، برندهٔ جوایز ادبی در چند دوره است که [[انجمن ادبی چهل]] از او به‌عنوان یکی از پنج امید ادبیات‌ داستانی  تجلیل کرده است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.isna.ir/news/95021106523/برگزیدگان-جایزه-ادبی-چهل-معرفی-شدند|عنوان=برگزیدگان انجمن ادبی «چهل» }}</ref>
<center>* * * * *</center>
نام ''مهدی یزدانی‌خرم'' با رسانه‌های مکتوب گره خورده است؛ او نویسنده و روزنامه‌نگار است و در حوزه‌ٔ فرهنگ، هنر و ادبیات منتقد و تحلیل‌گر به‌شمار می‌آید. عمده‌ٔ شهرتش در این حوزه به نقدهای ادبی او باز می‌گردد. از نوجوانی به نویسندگی و روزنامه‌نگاری علاقه‌مند شد و چهارده‌ سال بیشتر نداشت که در کلاس‌‌های نویسندگی [[احمد غلامی]] که در «مجله‌ٔ شباب» برگزار می‌شد؛ شرکت کرد. در دبیرستان فرهنگ درس می‌خواند و نخستین تجربه روزنامه‌نگاری‌اش «مجله نسیم» بود که با هم‌کلاسانش در دبیرستان منتشر می‌کردند.  هجده‌ساله بود که اولین یادداشت ادبی‌اش که مضمونی فلسفی داشت؛ در مطبوعات به چاپ رسید. سپس با روزنامه‌هایی نظیر''خرداد، فتح، همشهری، هم‌میهن، شرق، اعتماد، کارگزاران، اعتمادملی، سازندگی '' و نیز هفته‌نامه‌های «شهروندامروز»، «ایران دخت»، «هفته‌نامه‌ٔ آسمان»، «هفته‌نامه‌ٔ صدا» و «مجله‌ٔ نافه» همکاری کرده‌ است. <ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''>{{یادکرد وب|نشانی=http://shahinkarkhane.blogfa.com/post/197/%DA%AF%D9%81%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85|عنوان=مهدی یزدانی‌خرم }}</ref>
یزدانی‌خرم دبیر سرویس ادبیات مجلهٔ «مهرنامه» و عضو شورای دبیران مجلهٔ «تجربه» است که به‌صورت ماهنامه در تهران منتشر می‌شوند و مسئول انتخاب داستان در [[نشر چشمه]] و مشاور اصلی بخش ادبیات این انتشارات به‌شمار می‌آید.
او اکنون در حوالی چهل‌سالگی، چهار رمان در کارنامه‌اش دارد. مقاله‌ها و نقدهای ادبی بسیاری در نشریه‌‌های متعدد نگاشته است و تقریباً صفحهٔ مجازی خود را مدام به‌روز می‌کند. کتاب‌های گوناگونی را می‌خواند و در نشریات کاغذی یا فضای مجازی معرفی می‌کند. زمانی را هم صرف‌ نوشتن داستان‌هایش می‌کند و داستان‌ها و رمان‌های منتشر نشده در نشر چشمه را برای چاپ، بررسی کرده و می‌خواند.
==از میان یادها==
=== عکس‌‌ها به داستان‌هایم جان می‌دهند===
:«اتفاق‌های تاریخی، تماشاکردن عکس‌های قدیمی، دیدن انسان‌های بی‌نام‌ونشان که عکس‌هایشان در روزنامه‌های هفتادهشتاد سال پیش به‌چشمم می‌خورد و ... همه‌ٔ این مسائل مرا قلقلک می‌دهد تا برایشان قصه طراحی کنم.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.yjc.ir/fa/news/5401693/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D8%B4%D8%B1%D9%91-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D8%B5%DB%8C-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF|عنوان=عکس‌ها و قصه‌ها }}</ref>


[[پرونده:0011.gif|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''[[مهدی یزدانی‌خرم]] و همسرش [[مریم حسینیان]]'''</center>]]
=== پیرهن‌زرشکی‌ِ [[صادق چوبک|چوبک]] یقه‌ام را گرفت===
[[پرونده:ANJOMAN40.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''[[مهدی یزدانی‌خرم]] در انجمن ادبی «چهل»'''</center>]]
:«اما داستانِ من و صادق چوبک باز می‌گردد به عصری زمستانی و سرد در دفتر مجلّه‌ شباب در چهارده‌سالگی. در جمعِ داستان‌خوانی بودم و مهمان آن هفته [[محمد بهارلو|محمد بهارلو]] بود و با کتاب تازه‌درآمده‌اش که آنتولوژی درجه اول از نویسندگان ایرانی است؛ آمده بود. چوبک در آن سال به‌گمانم هفتادوسه‌ساله می‌شد و هنوز در جهان بود. [[مجله گردون|گردون]] نوشته بود سوی چشمانش را از دست داده و در آمریکاست. محمد بهارلو در آن غروب پنج‌شنبه پیشنهاد کرد یک داستان از کتابش بخواند و خواند، داستانِ «پیرهن زرشکی» را خواند که تا امروز هیچ داستان کوتاهی در ادبیات ایران نتوانسته چنین جان و روح مرا متلاطم کند. وقتی محمد بهارلو خواندنِ داستان را تمام‌ کرد در حیرت کامل فرورفته بودم. حیرتی که تا امروز و هر بار که این داستانِ چوبک را می‌خوانم یقه‌ٔ جانم را می‌گیرد.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.instagram.com/p/BzTVoRshQa7/|عنوان=پیرهن زرشکی چوبک }}</ref>
[[پرونده:Havashenasi.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''رمانی که دوازده سال توقیف بود'''</center>]]
[[پرونده:manchester1.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''برندهٔ چندین جایزه ادبی'''</center>]]
[[پرونده:Sorkhsefid.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''' ما تخیل خداوندیم'''</center>]]
[[پرونده:Khoonkhorde.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''' و تاریخ پُر است از...'''</center>]]


=== آن‌قدر نوشتم تا چاپ شد===
:«همه‌جا گفته‌ام، سخت‌گيری عجيب‌ و غريب‌ احمد غلامی، روی من تأثیر داشت. داستان‌های بسیاری نوشتم و او رد کرد و در «مجله‌ٔ شباب» چاپ نشد. وقتی كه روزنامه‌های دوم‌ خرداد به‌وجود آمدند بیست مطلب از من رد شده بود تا بالأخره یک مطلب تأیید و چاپ شد. من برای نویسندگی و روزنامه‌نگاری به‌شدت تلاش کردم.» <ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''></ref>


[[پرونده:DABIR JASHNVAREH.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''دبیر دومین دوره‌ٔ جایزه‌ٔ ادبی [[احمد محمود|احمدمحمود]] '''</center>]]
===پدربزرگم قلب طهران قدیم===
'''مهدی یزدانی‌خرم''' روزنامه‌نگار، داستان‌نویس، منتقد، برندهٔ جوایز ادبی در چند دوره است که از او به عنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی معاصرایران تجلیل شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.isna.ir/news/95021106523/برگزیدگان-جایزه-ادبی-چهل-معرفی-شدند|عنوان=برگزیدگان انجمن ادبی «چهل» }}</ref>
:«پدربزرگم نجّاری داشت نزدیک حسن‌آباد. زیرزمینی بزرگ که ورودی‌اش تهِ پاساژی بود. سال‌های دهه‌ٔ شصت بود و هنوز آن تکه را نکوبیده بودند. پدربزرگم مرد قوی‌هیکلی بود. شیفته‌ٔ بدنِ چوب‌ها. هر وقت به حسن‌آباد نزدیک می‌شدیم و گنبدها خود را نشان می‌دادند بوی خاک‌ارّه می‌پیچید در ذهنم. جدی‌ بود. از آن پدربزرگ‌ها نبود که یله شوی توی آغوش‌شان. اما گاهی دمِ غروب، من را بعدِ کار قلم‌دوش می‌کرد و می‌برد سمت حسن‌آباد. موهایش پُر و سفید بود و تکه‌های ریز چوب را می‌دیدم توی‌شان. زیر نور برق می‌زدند. مثل گنبدهای حسن‌آباد. از آن روزها خیلی می‌گذرد... آن راسته تخریب شد و میدان حسن‌آباد برایم شد قصه‌ٔ گنبدها و پدربزرگی که وقتی قلم‌دوشم می‌کرد از فرط اقتدارش تکان نمی‌خوردم آن بالا.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://t.me/mehdiyazdanikhorram|عنوان=پدربزرگ }}</ref>.
<center>* * * * *</center>
یزدانی‌خرم کتاب «[[من منچستریونایتد را دوست دارم]]» به پدربزرگش تقدیم کرده است.<ref>{{پک|یزدانی‌خرم|۱۳۹١|ک= من منچستریونایتد را دوست دارم|ص=۵}}</ref>


نام ''مهدی یزدانی‌خرم'' با رسانه‌های مکتوب گره خورده است؛ او نویسنده و روزنامه‌نگار است و در حوزه‌ٔ فرهنگ، هنر و ادبیات منتقد و تحلیل‌گر به شمار می‌آید. عمده‌ٔ شهرتش در این حوزه به نقدهای ادبی او بازمی‌گردد. وی از نوجوانی به نویسندگی و روزنامه‌نگاری علاقه‌مند شد و تنها چهارده سال بیشتر نداشت که در کلاس‎های نویسندگی [[احمد غلامی]] که در «مجله‌ٔ شباب» برگزار می‌شد، شرکت کرد. هجده ساله بود که اولین یادداشت ادبی‌اش در روزنامه به چاپ رسید. سپس با روزنامه‌های ''خرداد، فتح، همشهری، هم‌میهن، شرق، اعتماد، کارگزاران، اعتماد ملی، سازندگی '' و نیز هفته‌نامه‌های «شهروند امروز»، «ایران دخت»، «هفته‌نامه آسمان»، «هفته‌نامه صدا» و «مجله نافه» همکاری کرده‌است.
===[[هوشنگ گلشیری|گلشیری]] خواندنم اخراجم کرد===
یزدانی‌خرم دبیر سرویس ادبیات مجلهٔ «مهرنامه» و عضو شورای دبیران مجلهٔ «تجربه» است که به صورت ماهنامه در تهران منتشر می‌شوند. او هم‌چنین مسئول انتخاب داستان ایرانی [[نشر چشمه]] و مشاوراصلی بخش ادبیات این انتشارات به‌شمار می‌آید.
در [[دبیرستان فرهنگ]] درس خوانده‌ام. دبیرستان مثلاً نخبه‌گان علوم انسانی. مدرسه‌ای خاص که در زمان ما شصت دانش‌آموز بیشتر نداشت و [[حدادعادل]]، مدیرش بود. [[صادق هدایت|هدایت]] می‌خواندیم و [[اخوان]] و کافکا... هرچند به‌سبب گلشیری خواندن، اخراجیِ موقت شدم اما باز بازگشتم و این قصه‌ٔ دیگری‌ است... <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iranart.ir/بخش-اخبار-آزاد-16/5538-روایت-عاشقی-پسر-حسن-روحانی-از-زبان-همکلاسش-عامل-مرگ-محمد-چه-بود-عکس-خانواده-روحانی|عنوان=دبیرستان فرهنگ }}</ref> آن‌جا با دوستانم مجله‌ٔ "نسیم" را در می‌آوردیم. ''محسن آزرم'' همكلاسی‌ام بود، ''روزبه صدرآرا'' بود، ''هادی حيدری'' و خیلی‌ها که در رشته‌های دیگر مطرح شدند. آن دوره را دوره‌ٔ طلاييِ دبیرستان فرهنگ می‌گویند. در تمامِ آن سال‌ها کار ما نوشتن و خواندن و جدّی‌گرفتنِ خود بود. اينكه آدمی خودش را جدّی بگیرد خیلی راه‌گشاست.» <ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''></ref>


===بهانه‌های نوشتنم===
:«نوزده‌ساله بودم که مادربزرگم بی‌جان شد. اما زندگی من با او تازه بعدِ گذاشتن آخرین لحد شروع شد. تبدیل شد به روحی حاضر. وقتی رفت دوسه سالی بود که در روزنامه‌ها می‌نوشتم و وقتی رمان‌نویسی را جدی آغاز کردم در همان سال‌ها لحظه‌ای نبود که نبینمش کنار میزم. او زنی خانه‌دار بود. مثل همه‌ٔ مادربزرگ‌ها خانه‌اش محل بودنم،  رویابافی‌ام بود و خواندن. این زن نه قصه‌گوی متبحری بود نه خبری از ادبیات داشت فقط به من جرأت و زمان و فرصت رویاساختن داد و با تمام مهر به آنها گوش می‌کرد. یکی از دلایلی که می‌نویسم فارغ از تمام دغدغه‌های زیبایی‌شناسانه و ...اوست. زنی که رفتنش من را مجبور به باور تن‌هایی کرد و اینکه باید بجنگم در این جهان.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.instagram.com/p/BztLkPVh5EP/|عنوان= بهانه‌های نوشتنم}}</ref>


==داستانک‌ها==
===نویسنده‌ای به رنگ آبی===
=== عکس‌‌ها به داستان‌هایم جان می دهند===
یزدانی‌خرم از هواداران جدی و سرسخت باشگاه استقلال است و در یادداشتی به‌نام «ناخدای من برخیز» از شکست‌ها و تلخ‌کامی‌های تیم محبوبش گفته است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://isport.ir/fa/content/a55a2cfb2add|عنوان=ناخدای من برخیز }}</ref>او در رابطه با تیم محبوبش می‌گوید: «من نویسنده‌ای هستم که در اعماقِ روح و ذهنم تاریخِ این باشگاه را مرور می‌کنم و خبرها را می‌خوانم.» یزدانی‌خرم برای نوشتنِ رمان «سرخِ سفید» و طراحی یک بازیکن استقلال که با پیروزی انقلاب وضعیتش نامشخص شده؛ تحقیقات زیادی کرده است. او در نوجوانی مدتی در باشگاهِ نوجوانان «عقاب» بازی كرده بود و بنا به گفته‌هایش صادق ورمرزيار بازیکن موردعلاقه‌اش بوده است وهمیشه پیراهن شماره سه می‌پوشید و قصد داشت تا برای پست هافبك در تیم استقلال تست بدهد که نویسندگی مسیر زندگی‌اش را تغییر داد.
:«اتفاق‌های تاریخی، تماشا کردن عکس‌های قدیمی، دیدن انسان‌های بی‌نام و نشان که عکس‌هایشان در روزنامه‌های ٧٠، ٨٠ سال پیش به چشمم می‌خورد و ... همه‌ٔ این مسائل مرا قلقلک می‌دهد تا برایشان قصه طراحی کنم.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.yjc.ir/fa/news/5401693/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D8%B4%D8%B1%D9%91-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D8%B5%DB%8C-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF|عنوان=عکس‌ها و قصه‌ها }}</ref>


==== ردپای كيوكوشين در رمان‌هایش‎====
یزدانی‌خرم که از نوجوانی ورزش رزمی، کار کرده است در «كيوكوشين» مقامِ استانی داشته است و کمربند قهوه‌ای گرفته است. شخصیت اصلی‌ در رمان ''سرخ‌سفید'' یک مبارز  کیوکوشین کای سی‌وسه‌ساله است. <ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''></ref>


===دانشگاه تهران و آن چهار روز===
:«سَر درِ دانشگاه که بین ما به «پنجاه‌تومنی» مشهور بود دروازه‌ٔ بهشت بود انگار. وقتی اول صبح ِهجده تیر فهمیدیم چه گذشته بر بچه‌های خوابگاه، خود را به دروازه‌مان رساندیم. آن چند روز تأثیری جدی بر ذهنم گذاشت. موتورها، هَروله، صداها، دودها، اشک‌ها و‌ گاهی لبخندها. تکه‌هایی که در اولین رمانم که تجربه‌ٔ جوانی‌ام بود ثبت شد. ١٨ تیر مسیر منِ نوزده‌ساله را عوض کرد. تجربه‌ٔ آن چهار روز، بسیار پُر بار بود. اینکه رفتار سیاسی باید در اعماق کلمات و تاریخ نمود یابد نه عکس دو یا سه‌نفره با قبور شاعران و نویسندگان. اینکه اگر از کارکرد برخی روشن‌فکرانِ سال‌های قبل، پرسش کنی ممکن است دشنام‌آجین شوی و اینکه خون و خشم و حسرت بچه‌های هجدهم‌تیر باید تبدیل شود به روایت‌هایی برای تمام تاریخ... نویسنده‌ٔ سیاسی به‌باور من به نهادهای مختلف قدرت می‌نگرد و در تاریخ قصه می‌سازد برایشان وگرنه همین سردر سیمانی را می‌توان صد جور تصور کرد. مهم سردر نبود که دروازه بود. دروازه‌ای که هُل داد بسیاری از ما را به‌سوی سیاسی‌شدن. دروازه‌ٔ دوزخ با کلی دود و خون و ارواحِ‌ شَر...» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.instagram.com/p/BztLkPVh5EP/|عنوان= حوادث کوی دانشگاه٧٨}}</ref>


=== پیرهن‌زرشکی‌ِ [[صادق چوبک|چوبک]] یقه‌‌ام را گرفت===
:«اما داستانِ من و [[صادق چوبک]] بازمی‌گردد به عصری زمستانی و سرد در دفتر مجله‌ شباب درچهارده‌سالگی. جمعِ داستان‌خوانی و مهمان آن هفته که [[محمد بهارلو|محمد بهارلو]] بود همراه کتاب تازه درآمده‌اش، یک آنتولوژی درجه اول از نویسنده‌گان ایرانی. [[صادق چوبک|چوبک]] در آن سال که به گمانم هفتاد و سه ساله می‌شد هنوز در جهان بود. [[مجله گردون|گردون]] نوشته بود سوی چشمانش را از دست داده و در آمریکاست. [[محمد بهارلو|محمد بهارلو]] در آن غروب پنج‌شنبه پیشنهاد کرد یک داستان از کتابش بخواند و خواند، داستانِ «پیراهن زرشکی» را خواند که تا امروز هیچ داستان کوتاهی در ادبیات ایران نتوانسته چنین جان و روح من را متلاطم کند. وقتی [[محمد بهارلو|محمد بهارلو]] خواندنِ داستان را تمام‌ کرد من در حیرت کامل فرورفته بودم. حیرتی که تا امروز و هر بار که این داستانِ [[صادق چوبک|چوبک]] را می‌خوانم یقه‌ٔ جانم را می‌گیرد.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.instagram.com/p/BzTVoRshQa7/|عنوان=پیرهن زرشکی چوبک }}</ref>


==زندگی و یادگار ==
[[پرونده:Ggg.jpg|بندانگشتی|<center> '''نوجوانی'''</center>]]
[[پرونده:Mehdi yazdanikhoram2.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نویسنده باید از دیوار زمان رد شود<ref name=''دیوار زمان''>{{یادکرد وب|نشانی=https://shahraranews.ir/fa/news/2367/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D9%88%D8%AF|عنوان=دیوار زمان }}</ref>'''</center>]]
[[پرونده:Yazani va khanevadeh.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''' مهدی یزدانی‌خرم، [[مریم حسینیان]] و پسرشان امیرحسین'''</center>]]
[[پرونده:Ronamee.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''رونمایی از خون‌خورده'''</center>]]


===سال‌شمار زندگی یزدانی‌خرم===
* '''۱۳۵٨''': تولد در شرق تهران
* '''١٣٧٢''': شرکت در کلاس‌های نویسندگی احمد غلامی
* '''١٣۷٣''': ورود به دبیرستان فرهنگ
* '''١٣٧۴''': نویسندگی در مجله‌ٔ مدرسه که به مجله‌ٔ «نسیم» معروف بود.
* '''١٣٧۶''': ورود به ''دانشگاه تهران'' و تحصیل در رشته‌ٔ زبان و ادبیات فارسی
* '''١٣٧٧''': نویسندگی در ''روزنامه‌های دوم خرداد''
* '''١٣٨۴''': انتشار کتاب '''«به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»'''، دبیر داستان‌های ایرانی در نشر چشمه
* '''١٣٨۵''': برنده‌ٔ جایزه‌ٔ ادبی واو برای رمان «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»، توقیف رمان «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»
* '''١٣٨۶''': گردآوری مجموعه داستان «زبان عاشقی»
* '''١٣٩٠''': ازدواج با [[مریم حسینیان]] نویسندهٔ رمان تحسین شدهٔ [[«بهار برایم کاموا بیاور»]]
* '''١٣٩١''': انتشار کتاب [[من منچستریونایتد را دوست دارم|«من منچستریونایتد را دوست دارم»]]
* '''١٣٩٢''': تولد اولین فرزند؛ امیرحسین، برندهٔ [[جایزه هفت اقلیم]] و [[جایزه ادبی بوشهر]] برای رمان [[من منچستریونایتد را دوست دارم|«من منچستریونایتد را دوست دارم»]] 
* '''١٣٩۴''': انتشار رمان '''«سرخ‌سفید»'''، دبیر داستان‌های خارجی در نشر چشمه
* '''١٣٩۵''': برندهٔ جایزهٔ [[انجمن ادبی چهل]]
* '''١٣٩٧''': انتشار رمان‌ «'''خون‌خورده'''» یا «'''سرخِ سیاه'''»، دبیر جایزه‌ٔاحمد محمود


=== آن‌قدر نوشتم تا چاپ شد===  
===در گذر زمان===
:«من همه‌جا گفته‌ام، تأثيری كه [[احمد غلامی]] روی من داشت، بيش از هر چيز سخت‌گيری عجيب و غريب‌اش بود؛ من داستان‌های بسیاری نوشتم و او رد کرد و در [[«مجله‌ شباب»]] چاپ نشد. وقتی كه روزنامه‌های دوم خرداد به‌وجود آمدند بيست‌ و دو..سه مطلب از من رد شده بود تا بلاخره یک مطلب تایید شد و چاپ شد. من برای نویسنده و روزنامه‌نگاری به‌شدت تلاش کردم.»<ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''>{{یادکرد وب|نشانی=http://shahinkarkhane.blogfa.com/post/197/%DA%AF%D9%81%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85|عنوان=مهدی یزدانی‌خرم }}</ref>
مهدی یزدانی‌خرم متولد تهران است. تهرانی که تنها یک‌ سال پس از تولدش با انقلاب پنجاه‌وهفت درهم پیچید و تا جنگ ایران و عراق و بمباران پیش رفت. پدرش در خدمت نیروی هوایی ارتش بوده است و چنانچه خود می‌گوید آن هشت‌ سال جنگ، به‌واسطهٔ شغل پدر، رد عمیقی بر جانش نهاده است. عشق به‌ نوشتن از نوجوانی بود که در او ریشه گرفت و سرانجام در کلاس‌های نویسندگی نشاندش؛ کلاس‌های «احمد غلامی» که آن زمان در میدان فردوسی و در دفتر مجله‌ٔ «شباب» برگزار می‌شد. در جلسات هفتگی «مجله شباب» کتاب‌های کمیابی از «امیل زولا» و «سلین» می‌خواندند...از رمان «جاده فلاندر» بگیر تا رمان «مرشد و مارگاریتا». دعوت مجله، از چهره‌هایی نظیر «[[منوچهر بدیعی]]» و «[[فرخنده آقایی]]» و «[[بهاء‌الدین خرمشاهی]]» او را با اهالی ادبیات، آشناتر کرد. او هم‌زمان علاقه‌اش را در فوتبال و ورزش رزمی «كيوكوشين» دنبال می‌کرد. گرچه به‌سبب دلبستگی‌اش به نویسندگی، فوتبال را رها کرد اما در «كيوكوشين» تا قهرمانی و «کمربند قهوه‌ای» پیش رفت. سپس در «دبیرستان فرهنگ» پذیرفته شد که دبیرستانِ دانش‌آموزان ممتاز علوم‌انسانی بود. دانش‌آموزی فعال و پرجنب‌وجوش بود که [[صادق هدایت|هدایت‌]]خوانی و کافکاخوانی را تا انتشار مجله‌ٔ دانش آموزی «نسیم» در دبیرستان تجربه کرد. او با قبولی در رشته‌ٔ «کارشناسی ادبیات فارسی دانشگاه تهران» وارد حوزهٔ روزنامه‌نگاری شد و اولین یادداشت ادبی‌اش  را که در باب فلسفه بود؛ اواسط دههٔ هفتاد در مطبوعات منتشر کرد و پس از آن همکاری‌اش با روزنامه‌های دوم خرداد آغاز گشت. <ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''></ref> یزدانی‌خرم در روزنامه‌های بسیاری قلم زده است که '''توقیف''' یا '''تعلیق''' شده‌اند. اولین رمانش «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی» که نثری شاعرانه داشت در بیست‌وچهارسالگی چاپ شد و توانست «[[جایزه ادبی واو]]» را کسب کند او همان سال دبیر بخش داستان ایرانی ''نشر چشمه'' شد. رمان «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی..» یک‌سال بعد توقیف شد و تا ١٢ سال ممنوعیت چاپ آن ادامه داشت.  پس از گردآوری مجموعه داستان «زبان عاشقی» رمان دومش «[[من منچستریونایتد را دوست دارم]]» نوشت که برندهٔ جایزهٔ «[[هفت‌اقلیم]]» و جایزهٔ «[[ادبی بوشهر]]» شد. پس از ازدواجی ناموفق که منجر به جدایی شد با [[«مریم حسینیان»]] ازدواج کرد که پسری به‌نام «امیرحسین» حاصل این ازدواج است. از سال ١٣٩۴ دبیر بخش داستان‌های خارجی نشر چشمه شد و رمان سومش «سرخ سفید» را منتشر کرد و از سوی [[انجمن ادبی چهل]] به‌عنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی انتخاب شد. او دبیر دومین دورهٔ «جایزه‌ٔ احمد محمود» بود که حواشی بسیار به‌دنبال داشت <ref name=''حواشی جشنواره''>{{یادکرد وب|نشانی =http://farhangemrooz.com/news/57653/%D9%88%D8%B8%DB%8C%D9%81%D9%87-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%B4%D9%81-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1/|عنوان=حواشی جشنواره}}</ref>یزدانی‌خرم رمان چهارمش  «خون‌خورده» را در زمستان ١٣٩٧ منتشر کرد رمانی که کمتر از یک‌سال به چاپ نهم رسیده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2374600|عنوان= چاپ نهم خون‌خورده }}</ref>


===ازدواج با خانم نویسنده===
یزدانی‌خرم در سال ١٣٩٠ با «مریم حسینیان» نویسنده‌ٔ کتاب [[«بهار برایم کاموا بیاور»]] و «ما این‌جا داریم می‌میریم» ازدواج کرد. حسینیان از فعالان انجمن ادبیات داستانی خراسان است که مسئول برگزاری کارگاه‌های داستان بوده است و سال‌ها با مطبوعات کشور همکاری کرده است. او کارشناس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. {{سخ}}
یزدانی‌خرم رمان «سرخ‌سفید» را به همسرش تقدیم کرده است. در پیشانی‌نوشت رمان آمده است: <ref>{{پک|یزدانی‌خرم|۱۳۹۴|ک=سرخِ سفید|ص=۵}}</ref>«'''رمانی برای مریم؛ که در آن تیرماه داغ سال ٩٠ من را از نو زنده کرد و در تیرماه سال ٩٢ تنهایم نگذاشت...'''»{{سخ}}
یزدانی‌خرم در یادداشتی که در ''مجلهٔ نافه'' چاپ شد رمان «بهار برایم کاموا بیاور» را نقد کرد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://maryamhosseinian.blogfa.com/post/151|عنوان= یادداشت‌های مریم حسینیان }}</ref>این رمان که برای نخستین‏‌بار در سالِ ١٣٨٩ چاپ شد نامزد [[جایزه‌ٔ بنیادهوشنگِ گلشیری]] شد و نمونه‌‏ای [[«گوتیک»]] در ادبیات داستانی ایران به‌شمار می‌آید. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.cheshmeh.ir/Book/2255/2582/%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1%20%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%85%20%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%A7%20%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B1|عنوان= بهار برایم کاموا بیاور}}</ref>


{{سخ}}
===شخصیت و اندیشه ===


==از کودکی تا به امروز==
==== یزدانی‌خرم از نگاه دیگران====
===پدربزرگم قلب طهران قدیم===
=====عمر ایلهان=====
:«پدربزرگم نجاری داشت نزدیک حسن‌آباد. زیرزمینی بزرگ که ورودی‌اش تهِ یک پاساژ بود. سال‌های دهه‌ٔ شصت، هنوز آن تکه را نکوبیده بودند و ثبتِ احوال را نساخته بودند. پدربزرگم مرد قوی‌هیکلی بود. شیفته‌ٔ بدنِ چوب‌ها. هر وقت به حسن‌آباد نزدیک می‌شدیم و گنبدها خود را نشان می‌دادند بوی خاک‌اره می‌پیچید در ذهنم. مردِ جدی‌ای بود. از آن پدربزرگ‌ها نبود که یله شوی توی آغوش‌شان. اما گاهی من را قلم‌دوش می‌کرد بعدِ کار. دمِ غروب و می‌برد سمت حسن‌آباد. موهایش پُر و سفید بود و تکه‌های ریز چوب را می‌دیدم توی‌شان. زیر نور برق می‌زدند. مثل گنبدهای حسن‌آباد.از آن روزها خیلی می‌گذرد... آن راسته تخریب شد و میدان حسن‌آباد برای من شد قصه‌ٔ گنبدها، خروس و پدربزرگی که وقتی قلم‌دوشم می‌کرد از فرط اقتدارش تکان نمی‌خوردم آن بالا. دور حسن‌آباد می‌چرخیدیم و بعدش تمامِ نقره‌ای‌های اطراف از مو و گنبد و تیغه‌های نجاری می‌ریخت توی ذهنم.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://t.me/mehdiyazdanikhorram|عنوان=پدربزرگ }}</ref>.
{{گفتاورد تزیینی|منتقد روزنامهٔ «زمان» ترکیه: شیوهٔ یزدانی‌خرم، ''دوس پاسوس'' را به‌یادم می‌آورد. در رمان‌های ''دوس پاسوس'' از جایی‌که یک شخصیت را رها می‌کند، دیگری داستان را ادامه می‌دهد و درنتیجهٔ گذرها و تغییر مکان شخصیت‌ها، تابلویی از جامعهٔ امریکا به‌ تصویر کشیده می‌شود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://khabgard.com/522/%D8%B4%DB%8C%D9%88%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85%D8%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B3-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%B3-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8/|عنوان= رمانی آوانگارد}}</ref>}}
یزدانی‌خرم کتاب  «[[من منچستریونایتد را دوست دارم]]» به پدربزرگش تقدیم کرده است.


=====[[قباد آذرآیین]]=====
{{گفتاورد تزیینی|یزدانی‌خرم داستان را خوب می‌شناسد؛ سخت‌گیر و قدرت‌طلب است. راوی داستان خودش است، همه‌چیزدان، موشکاف و مقتدر و داستان او مملو است از صراحت، طنز و جهش‌های زمانی و مکانی فکر شده. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://naghde4shanbe.blogfa.com/post/34/|عنوان=قباد آذرآیین }}</ref>"}}


=====مسعود قدیم‌فلاح <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.instagram.com/p/BwURVBgHZ6_/?utm_source=ig_web_copy_link|عنوان=نقدی بر یزدانی‌خرم }}</ref>=====
{{گفتاورد تزیینی|چندین ویژگی، مدام در این صفحات و نوشته‌های یزدانی‌خرم تکرار می‌شود:{{سخ}}
۱. ترویج نوستالژی در نگاه به تاریخ و خالی‌کردن هر واقعه‌ای از حیث تاریخی‌اش. رمانتیک‌کردن هر آنچه در تاریخ تجربه شده است.{{سخ}}
۲. غرق‌شدن بیهوده و دروغین در هر واقعه، بنا یا هر چیز غیر ایرانی. طوری رمانتیک و نوستالژیک دربارهٔ هر چیز جهانی می‌نویسند که خواننده را درگیر توهماتی می‌کند که گویی هیچ‌گاه مسئله مخاطب ایرانی‌اش نبوده است. مثال بارز «آتش‌سوزی کلیسای نتردام».{{سخ}}
۳. گویا تاریخ، وقایع و سیاست ایران برایشان تا قبل از انقلاب یا نهایتاً محصور به چند شخصیت مجاز و شبه‌اصلاح‌طلب انقلاب است. انگار زمانه‌ای که اکنون در آن زیست می‌کنند یک خلاء است و رویدادی برای بیان و تحلیل وجود ندارد. گویا آگاه نیستند که ما به نویسنده‌ خاطره‌باز با گذشته‌ها نیاز نداریم و نویسنده‌ای می‌خواهیم که با زمان کنونی و حتی آینده‌اش گلاویز باشد.{{سخ}}


===گلشیری خواندنم اخراجم کرد===
=====[[عالیه عطایی]]=====
:«من در [[دبیرستان فرهنگ]] درس خوانده‌ام. دبیرستان مثلاً نخبه‌گان علوم انسانی. مدرسه‌ای خاص که در زمان ما شصت نفر بیشتر دانش‌آموز نداشت و [[دکتر حدادعادل]]، مدیرش بود. [[صادق هدایت|هدایت]] می‌خواندیم و [[اخوان]] و کافکا...هرچند به‌سبب [[هوشنگ گلشیری|گلشیری]] خواندن اخراجی موقت شدم اما باز بازگشتم و این قصه‌ٔ دیگری‌ست... <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iranart.ir/بخش-اخبار-آزاد-16/5538-روایت-عاشقی-پسر-حسن-روحانی-از-زبان-همکلاسش-عامل-مرگ-محمد-چه-بود-عکس-خانواده-روحانی|عنوان=دبیرستان فرهنگ }}</ref> آن‌جا من و دوستانم مجله "نسیم" را در می‌آوردیم. [[محسنِ آزرم]] همكلاسی‌ام بود، روزبه صدرآرا بود، هادی حيدری و خیلی‌ها که در رشته‌های دیگر مطرح شدند. آن دوره را دوره‌ٔ طلاييِ [[دبیرستان فرهنگ]] می‌گویند. در تمامِ آن سال‌ها کار ما  نوشتن و خواندن و جدّی گرفتنِ خود بود. اين‌كه آدمی خودش را جدّی بگیرد خیلی راه‌گشاست. »<ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''></ref>
{{گفتاورد تزیینی| یزدانی‌خرم در کارنامه ادبی‌اش  چهار رمان نوشته است و در هر کدام جهشی رو به جلو داشته است. جهشی توجه‌برانگیز و چشم‌گیر، چه در نثر و داستان و ساختار و چه در فکر و اندیشه. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.instagram.com/p/BvTn0bDHLcN/?utm_source=ig_web_copy_link|عنوان=جهشی به جلو }}</ref> }}


=====سروش چیت‌ساز=====
{{گفتاورد تزیینی|یزدانی‌خرم شیفتهٔ تاریخ است اما نه تاریخ رسمی گروه‌ها و سازمان‌ها...تاریخ را در تک‌تک آدم‌ها جست‌وجو می‌کند و سعی دارد با نقب‌زدن به قصه‌ فردفرد افراد یک خانواده، گوشه‌ای از تصویر تاریخ معاصر سرزمین را با نگاهی شخصی روایت کند. او در این‌ کار تنها به گذشتهٔ نزدیک بسنده نمی‌کند و پیوستگی طولانی تاریخ دوردست را با روزگار تازه‌گذشته به‌ بازی می‌کشد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.instagram.com/p/B3wnIRHA2dl/?utm_source=ig_web_copy_link|عنوان=شیفته تاریخ }}</ref>}}


=====منصور یوسفی‌کیا=====
{{گفتاورد تزیینی|نگاه یزدانی‌خرم به تاریخ نگاهی نوین است. نویسنده تاریخ را تنها نقل حوادث نمی‌داند بلکه توجه‌اش معطوف به معنای فرهنگی است که از رخدادهای تاریخی حاصل می‌شود. <ref name=''نگاه نوین''>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/58158/%D8%AC%D8%AF%D9%84-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE|عنوان=نگاه نوین }}</ref>}}


===به فوتبال و كيوكوشين علاقه داشتم===
====نگاه یزدانی‌خرم به اهالی ادبیات و هنر====  
مهدی یزدانی‌خرم در باشگاهِ نوجوانان «عقاب» بازی كرده بود و بنا به گفته‌هایش صادق ورمرزيار بازیکن موردعلاقه‌اش بوده است. او همیشه پیراهن شماره سه می‌پوشید و قصد داشت تا برای پست هافبك در تیم استقلال تست بدهد که نویسندگی مسیر زندگی‌اش را تغییر داد. او هم‌چنین در ورزش رزمی «كيوكوشين» مقامِ استانی داشته است و کمربند قهوه‌ای گرفته است.<ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''></ref>
=====«[[کلیدر]]» و «[[جای خالی سلوچ]]»=====
[[پرونده:Mahmood va mehdi.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''یزدانی‌خرم و [[محمود دولت‌آبادی|دولت‌آبادی]]'''</center>]]
:«بدون شک [[محمود دولت‌آبادی]] یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان معاصر است که نامش برای هر گوشی آشناست. «کلیدر» را همه، حتی مخاطبان عام خواندند و «جای خالی سلوچ» را مخاطب خاص و سخت‌گیر می‌پسندد و خیلی‌ها بر این عقیده هستند که «جای خالی سلوچ» بهترین رمان ادبیات ایران است.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/45393/%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D8%AF|عنوان=دولت‌آبادی }}</ref>


=====«[[شازده احتجاب]]»=====
:«شازده‌احتجاب یکی از خوانده‌‏شده‌ترین کتاب‏‌های تاریخِ ادبیات ایران است. اغراق نیست اگر بگوییم بینِ سه کتابِ ادبیاتِ نخبه‏‌گرای ایران از حیثِ میزانِ خوانش قرار دارد. حداقل از دهه‌ٔ شصت به این‌طرف به‌ندرت نویسنده و مخاطب و منتقدی بوده که کارش را آغاز کرده باشد و این کتاب جزو نخستین خوانده‌هایش نباشد. در واقع جریانی از ادبیاتِ داستانی که تحت‌نامِ محفلی به‌نامِ «[[جنگ اصفهان|جُنگِ اصفهان]]» در دهه‌ٔ ۴٠ تشکیل شده بود با مطرح‏‌کردنِ نام‏‌هایی چون [[هوشنگ گلشیری|گلشیری]] و [[شازده‏ احتجاب]]، [[بهرام صادقی|بهرامِ صادقی]] و [[سنگر و قمقمه‏ های خالی]]،  [[یونس تراکمه|یونس تراکمه]] و... جنسی از ادبیات را پیشنهاد داد که از تاریخِ ایران می‏‌آمد.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/478|عنوان= هوشنگ گلشیری }}</ref>


=====[[علی‌اکبر دهخدا|علی اکبر دهخدا]]=====
:«علی‌اکبر دهخدا برعکسِ بسیاری روشن‌فکران و نویسندگانی که در دورانِ مشروطه بالیدند و خود و نگاهشان را به عصرِ جدید و قرنِ تازه‌ خورشیدی که مصادف شد با به قدرت‌رسیدن رضاخان، رساندند، انزوایی فعال پیشه کرد. شاید کمتر کسی باور کند که مردِ تندوتیز و پرشوری که «[[چرندوپرند]]» را نوشته و آن یادداشت‌های شورانگیز را دربابِ آزادی چنین به گوشه‌ٔ عزلت برود و عملاً مردِ دانشگاه شود. دهخدا خیلی زودتر از برخی هم‌نسلانش دریافت که نگاه‌های انقلابی در این بافت و ساختار نه‌تنها به توفیقی دست نمی‌یابند بلکه باعثِ برخوردهای تندتر هم می‌شوند.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/3397|عنوان= علی‌اکبر دهخدا}}</ref>


==== از منچستریونایتد تا كيوكوشين کای سی‌وسه ساله‎====
[[پرونده:Ja va me.gif|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''یادداشت یزدانی‌خرم برای [[جلال آل‌احمد]]{{سخ}} روزنامه‌ٔ شرق، شماره۷۵۳، یک‌شنبه۱۷ اردیبهشت۱۳۸۵{{سخ}}[[پرونده:جلال آل‌احمد.pdf|بندانگشتی]]'''</center>]]
یزدانی‌خرم از هواداران جدی و سرسخت باشگاه استقلال است و در رابطه با تیم محبوبش می گوید: «من نویسنده‌ای هستم که در اعماقِ روح و ذهنم تاریخِ این باشگاه را مرور می‌کنم و خبرها را می‌خوانم.» او برای نوشتنِ رمان [[«سرخِ سفید»]] و برای طراحی یک بازیکن استقلال که با رسیدن انقلاب وضعیتش نامشخص شده؛ تحقیقات زیادی کرده است. او هم چنین در
=====افسانه‌ٔ [[نیما یوشیج]]=====
یادداشتی به‌نام «ناخدای من برخیز» از شکست‌ها و تلخ‌کامی‌های تیم استقلال گفته است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://isport.ir/fa/content/a55a2cfb2add|عنوان=ناخدای من برخیز }}</ref>. عنوان دومین کتابش [[من منچستریونایتد را دوست دارم|«من منچستریونایتد را دوست دارم»]] برگرفته از، دیگر تیم محبوبش است. او که سال‌ها ورزش رزمی کار کرده است  قهرمان اصلی‌اش در رمان [[''سرخ‌سفید'']] یک مبارز رزمی‌کار است.
:«افسانه‌ٔ‏ نیما کم‌کم در حالِ ظهور است. نیمایی که بعدِ مرگ‏ش به‌سرعت مومیایی شد و پیروان و منتقدانش فضای ادبیاتِ ایران را در دست گرفتند. اما حالا قصه جورِ دیگری در حالِ رقم‏‌خوردن است که می‌‏شود باظرافت آن را بازخوانی جدی فکرِ نیمایی دانست در بخشِ مهمی از جامعه‌ٔ ادبی جدید امروز ایران. این امر با توجه به شکلِ زندگی و منشِ هنری این شاعر ساخته شده است و بیش از آن‏که بحثی زیبایی‌‏شناسانه باشد، امری‏ است سیاسی و جامعه‌شناسانه. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/295|عنوان= نیما یوشیج }}</ref>


=====[[همسایه‌ها]] ی [[احمد محمود]]=====
:«ادبیات یعنی استعاره، نویسندگانی مانند احمد محمود نیز در آثار خود از استعاره استفاده می‌کنند؛ به‌عنوان مثال در «همسایه‌ها» یک جامعه کوچک را تشکیل داده است که آن‌ها گِردهم زندگی می‌کنند و هرکدام از آن‌ها به‌نوعی وابستگی دارند و تمام آن‌ها کنار هم، در جامعهٔ نمادین نویسنده زندگی می‌کنند. ادبیات چیزی جز خوانش استعاره‌ای از واقعیت نیست. <ref name=''شکست نویسنده''>{{یادکرد وب|نشانی =http://haftnews.ir/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%B1%D9%86%D8%AF/|عنوان=شکست نویسنده}}</ref>


===دانشگاه تهران و آن چهار روز===
=====[[محمود اعتمادزاده|به‌آذین]]=====
:«سر درِ دانشگاه که بین ما به «پنجاه تومَنی» مشهور بود دروازه‌ٔ بهشت بود انگار. وقتی هجدهم تیر اول صبح فهمیدیم چه گذشته بر بچه‌های خوابگاه خود را به دروازه‌مان رساندیم. آن چند روز تأثیری جدی در ذهن من گذاشت. تأثیری که برای بسیاری دیگر نیز بود. موتورها، هَروله، صداها، دودها، اشک‌ها و‌ گاهی لبخندها. تکه‌هایی که در اولین رمانم که تجربه‌ٔ جوانیم بود ثبت شد. هجده تیر مسیر منِ نوزده ساله را عوض کرد. تجربه‌ٔ آن چهار روز، بسیار پُر بار بود. این‌که رفتار سیاسی باید در اعماق کلمات و تاریخ نمود یابد نه عکس دو یا سه نفره با قبور شاعران و نویسندگان. این‌که در اقلیت قرار می‌گیری، این‌که اگر از کارکرد برخی روشن‌فکرانِ سال‌های قبل، پرسش کنی ممکن است دشنام‌آجین شوی و این‌که خون و خشم و حسرت بچه‌های هجدهم تیر باید تبدیل شود به روایت‌هایی برای تمام تاریخ... نویسنده‌ٔ سیاسی به‌زعم من به نهادهای مختلف قدرت می‌نگرد در تاریخ و قصه می‌سازد برایشان وگرنه همین سردر سیمانی را می‌توان صد جور تصور کرد. مهم سردر نبود که دروازه بود. دروازه‌ای که هُل داد بسیاری از ما را به سوی سیاسی‌شدن. دروازه‌ٔ دوزخ با کلی دود و خون و ارواحِ‌ شَر...»
:«هرزمان که به او می‌اندیشم و حجمِ کاری که از خود باقی گذاشت، بی‌اختیار احترامم دوچندان می‌شود اما این احترام نمی‌تواند نافیِ مسیر غلطی باشد که محموداعتمادزاده بر بودن در آن ممارست ورزید. نمونه‌ٔ انقلابی چپِ کامل که تا آخرین نفس برای آرمان‌هایش جنگید و هیچ انعطافی نداشت برای این رفتار.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://sazandeginews.com/News/1590|عنوان='''محموداعتمادزاده''' }}</ref>


==== یزدانی‌خرم از خودش می‌گوید====
:«'''آدم پررویی هستم و دوست دارم نویسنده جاه‌طلبی باشم. ترجیح می‌دهم رمانی بنویسم و با سر به‌زمین بخورم، اما کاری پاستوریزه انجام ندهم. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.isna.ir/news/91080402558/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%87-%D8%B7%D9%84%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D9%85|عنوان=نویسنده پررویی هستم }}</ref> بنده نویسندهٔ فرمالیست هستم یعنی در ابتدا فرم داستان را مشخص کرده و در مراحل بعد قصه‌ها را به‌هم متصل می‌کنم؛ درواقع از آن دسته نویسندگانی نیستم که در ابتدا موضوع داشته باشم و شروع به نوشتن کنم و این شیوه‌ٔ فرم‌نویسی را مدیون [[ابراهیم گلستان]] <ref name=''شکست نویسنده''></ref>هستم که این توصیه را به بنده کرد. ''جان دوس پاسوس'' و همچنین ''سلین'' و ''زولا'' خیلی روی من تأثیر گذاشته اند. در میان نویسندگان ایرانی نیز ''[[احمد محمود]]''، [[رضا جولایی]] و تا حدود زیادی ''گلستان'' روی من اثر گذاشته اند.»' ''<ref name=''دیوار زمان''></ref> 




===ازدواج با خانم نویسنده===
یزدانی‌خرم در سال١٣٩٠ با [[مریم حسینیان]] نویسنده‌ٔ کتاب [[«بهار برایم کاموا بیار»]] و [[«مااین‌جا داریم می‌میریم»]] ازدواج کرد. [[حسینیان]] از فعالان انجمن ادبیات داستانی خراسان است که مسئول برگزاری کارگاه‌های داستان بوده‌ است و سال‌ها با مطبوعات کشور همکاری داشته‌است. وی هم‌اکنون کارشناس [[کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان]] است. {{سخ}}
یزدانی خرم رمان [[«سرخ‌سفید»]] را به همسرش تقدیم کرده است. در پیشانی‌نوشت این رمان آمده است: «رمانی برای مریم؛ که در آن تیرماه داغ سال٩٠ من را از نو زنده کرد و در تیرماه سال٩٢ تنهایم نگذاشت...» یک پسر به‌نام امیرحسین، حاصل این ازدواج است.{{سخ}}
یزدانی‌خرم در یادداشتی که در ''مجله نافه'' چاپ شد رمان [[«بهار برایم کاموا بیار»]] را نقد کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://maryamhosseinian.blogfa.com/post/151|عنوان= یادداشت‌های مریم حسینیان }}</ref> این رمان که برای نخستین‏ بار در سالِ ١٣٨٩ چاپ شد نامزدِ [[جایزه‌ٔ بنیادهوشنگِ گلشیری]] شد و نمونه‌‏ای از گونه‌ٔ‏ «گوتیک» در ادبیات داستانی ایران است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.cheshmeh.ir/Book/2255/2582/%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1%20%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%85%20%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%A7%20%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B1|عنوان= بهار برایم کاموا بیار}}</ref>


{{سخ}}
{{جعبه گفتاورد|نقل‌قول=<center><span style="color:purple">'''«ادبیاتی که خون نریزد، رنج و غم نسازد و بافت عاطفی مغز خواننده را تحریک نکند برایم ادبیات بی‌ارزشی است و بودونبودش اهمیت ندارد. قبول دارم که هفتادهشتاد درصد ادبیات، برای تفریح است ولی نظرم همین است. رمان نویسی را از [[رضا براهنی|براهنی]] و [[مدرس صادقی]] یاد گرفتم. این‌ها نویسنده‌هایی هستند که به مخاطب خود زخم می‌زنند و خارج از هر قضاوتی، ارواح داستان را احضار می‌کنند. من در فضایی پرآشوب بزرگ شده و کار کرده‌ام و مدام در حال تخیل دربارهٔ تاریخ ایران و خاورمیانه هستم. برای همین است که در نوشتن بی‌رحمم و تلاش می‌کنم مخاطبم را با این بی‌رحمی همراه کنم. رمانی که در آن گرمای خون و تصویر مرگ و تراژدی عشق را نبینم برایم ارزشی ندارد.» <ref name=''حماسه''></ref>'''
'''|تراز=وسط|عرض=٧٠%|رنگ پس‌زمینه=#bbe48d}}


=== یزدانی‌خرم از خودش می گوید===
{{گفتاورد تزیینی|'''«آدم پررویی هستم و دوست دارم نویسنده جاه‌طلبی باشم. ترجیح می‌دهم رمانی بنویسم و با سر به زمین بخورم، اما یک کار پاستوریزه انجام ندهم.'''<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.isna.ir/news/91080402558/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%87-%D8%B7%D9%84%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D9%85|عنوان=نویسنده پررویی هستم }}</ref>}}
:«بنده یک نویسنده فرمالیست هستم یعنی در ابتدا فرم داستان را مشخص کرده و در مراحل بعد قصه‌ها را به هم متصل می‌کنم؛ درواقع از آن دسته نویسندگانی نیستم که در ابتدا موضوع داشته باشم و شروع به نوشتن کنم و این شیوه فرم‌نویسی را مدیون [[ابراهیم گلستان]] هستم که این توصیه را به بنده کرد.» <ref name=''[[احمد محمود]]''>{{یادکرد وب|نشانی =http://haftnews.ir/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%B1%D9%86%D8%AF/|عنوان= [[احمد محمود]] }}</ref>


====توصیه یزدانی‌خرم به نوقلمان====
[[پرونده:هدایت.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''به‌مناسبت سالروز تولد [[صادق هدایت]]{{سخ}} روزنامه‌ٔ شرق، شماره۶۹۹، پنج‌شنبه ٢٧بهمن١٣٨۴ '''</center>]]
«علاقه‌مندان به داستان‌نویسی، نوشتن را باید به‌صورت روش‌مند یاد بگیرند؛ زیرا نویسندگی فن است. تلفات غریزی‌نویسی زیاد است. نقطه‌ٔ عطف داستان‌نویسی یا برگ‌ برندهٔ داستان‌نویسی در نوگرایی است و در اینکه نویسنده بداند از کنار ابتذال عبور کند، بدون آنکه در دام نخبه‌گرایی ملا‌ل‌آور بیفتد. نویسنده سعی می‌کند، در مقابل شر دنیا بایستد تا جهان خود را عَِلَم کند و مرگ روحی خود را به تعویق بیاندازد. <ref name=''آداب نوشتن''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.asriran.com/fa/news/433335/مهدی-یزدانی-خرم-نویسنده-کسی-است-که-در-مقابل-شرّ-دنیا-می‌ایستد-نوشتن-آداب-خاصی-می‌خواهد|عنوان=آداب نوشتن }}</ref>سال‌ها روزنامه‌نگاری باعث شد در معرض خبر قرار بگیرم.  این‌همه گسست در تاریخ، دو انقلاب، این‌همه تحولات اجتماعی اگر کمی نویسنده باشی، با دانستن تکنیک، نویسنده‌ٔ ایرانی می‌تواند بهترین نویسنده و درجه‌یک جهانی باشد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.digikala.com/mag/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87/|عنوان=رمان‌نویس بدون تحقیق ممکن نیست }}</ref>رمان‌نویسی حاصل یک پروژ‌ه‌ٔ تحقیقی و فکری است. حتی ذهنی‌ترین رمان‌ها و غیرتاریخی‌ترین رمان‌ها هم باید پشت آن تحقیق و مطالعه باشد.»




=== عبور از ابتذال و فرار از نخبه‌گرایی ملا‌ل‌آور ===
===سیاست ===
:«علاقه‌مندان به داستان‌نویسی، نوشتن را باید به صورت روش‌مند یاد بگیرند؛ زیرا نویسندگی یک فن است. از طرفی فقط غریزی نوشتن، نویسنده را هرز می‌دهد و تلفات غریزی‌نویسی زیاد است. باید علاقه‌مندان سعی کنند تا جایی که می‌توانند چارچوب‌ها و ساختارهای کلی داستان‌نویسی را یاد بگیرند. پس از آن می‌توانند آن را بشکنند و به سبک بیان خودشان برسند. نقطه‌ٔعطف داستان‌نویسی یا برگ‌ برنده داستان‌نویسی در نوگرایی است و در این‌که نویسنده بداند از کنار ابتذال عبور کند، بدون آن‌که در دام نخبه‌گرایی ملا‌ل‌آور بیفتد. نویسنده آدمی است که سعی می‌کند، در مقابل شر دنیا بایستد تا جهان خود را عَِلَم کند، نویسنده انسانی است که هیچ فضیلت زیستی نسبت به بقیه ندارد. کسی که از مرگ و فناپذیری خود آگاه است. به خاطر همین از این امر بسیار رنج می‌برد. بنابراین می‌نویسد تا بتواند مرگ روحی خود را به تعویق بیاندازد.»<ref name=''آداب نوشتن''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.asriran.com/fa/news/433335/مهدی-یزدانی-خرم-نویسنده-کسی-است-که-در-مقابل-شرّ-دنیا-می‌ایستد-نوشتن-آداب-خاصی-می‌خواهد|عنوان=آداب نوشتن }}</ref>
یزدانی‌خرم معتقد است نویسنده سیاسی ترین موجود کل عالم بشریت است: «من مثل هر نویسنده دیگری حاصل تجربیات سیاسی خود هستم و معتقدم نویسنده غیرسیاسی وجود ندارد. نویسنده نمی تواند سیاسی نباشد.» <ref name=''دیوار زمان''></ref>
:«در هشت‌ سال دولت‌های نهم و دهم افسردگی عمومی تمام ارکان ادبیات در ایران را فراگرفت. این امر به جوایز ادبی هم تسری پیدا کرد. سیاست‌های مغرضانه به‌طور همه‌جانبه به این جوایز فشار آورد؛ فارغ ازاینکه سعی می‌کرد برای جوایز ادبی و هیئت داوران پرونده‌سازی سیاسی کند، همکاری لازم را برای برگزاری مراسم اهدای جوایز در سالن‌ها و مؤسسه‌ها انجام نمی‌داد.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iranart.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-5/7911-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%AA%D8%B9%D8%B7%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%AC%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%AF|عنوان=فشار بر جوایز ادبی }}</ref>




===ممیزی در کتاب===
[[پرونده:2123868.jpg|220px||بندانگشتی|چپ|<center>'''مناظرهٔ مهدی یزدانی‌خرم با ''[[احمد شاکری]]'' در نشست بررسی ممیزی در ادبیات داستانی'''</center>]]
یزدانی‌خرم در نشست'''«ممیزی و نظارت در ادبیات داستانی»''' گفت: «قرار شد در کشور ما نویسنده آزاد بیندیشد، بنویسد و زندگی کند. سیاست‌گذاری‌های ما در دهه‌ٔ ۶۰ و اختلافات درونی که از همان زمان شکل گرفت نشان داد ادبیات فرمایشی نمی‌تواند محقق شود و اگر هم بشود، مخاطبی ندارد. سانسور باید از ساختار فکری کشور ما خارج شود چرا که چیزی جز هزینه برای ما نداشته است.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/44870/%D8%AA%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%B2%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D9%85%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7-%D9%87%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان=سانسور }}</ref>


===کلاس‌های داستان‌نویسی و محافل نقدادبی===
مهدی یزدانی‌خرم یکی از اساتید دوره آموزشی داستان‌نویسی «[[جلال آل‌احمد|جلال آل احمد]]» بوده است و برای شرکت کنندگان از «لحن و آسیب‌شناسی لحن» در ساختار داستان صحبت کرده است. او مدتی در «موسسه بهاران خردواندیشه» کارگاه کوچک رمان نیز داشته است. هم‌چنین در برخی از محافل ادبی برای نقد کتاب حضور می یابد.


===افسردگی اهالی کتاب===
{{گفتاورد تزیینی|'''بین سال ٨٨تا٩٢ نفس ادبیات ایران بریده شد. فارغ از کارهایی که منتشر می‌شد و کار باکیفیت هم زیاد دیده می‌شد، افسردگی عمیقی نسبت به‌ خواندن‌کتاب به‌وجود آمده بود. مسائل سیاسی بسیار تأثیر داشت. از ٩٢ تا حالا روزهای مختلفی پشت سر گذاشتیم.''' <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/doc/tolidi/257088/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%AA%D8%B6%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%B4-%D8%B3%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%AF|عنوان=تضمین می‌دهم داستان نویسی در بهترین زمانش است }}</ref>}}




===دبیر جشنواره‌ٔ [[احمد محمود]]===
مهدی یزدانی‌خرم دبیر دومین دوره‌ٔ «جشنواره‌ٔ احمد محمود» بود جشنواره‌ای که حاشیه‌های فراوانی  به‎همراه داشت. از جمله اعتراضاتی که به این جشنواره مطرح شد نحوه داوری آن بود . یزدانی‌خرم در جواب این حاشیه‌ها گفت: «وظیفه جایزه احمد محمود کشف استعدادهای گمنام نیست. من این مساله را رد نمی‌کنم که ممکن است کتاب‌هایی باشند که در این داوری‌ها دیده نشوند و این مساله کاملا طبیعی است. ما از روز اول برگزاری این جایزه این قرار را گذاشتیم که کار ما کشف استعداد نیست. ما کتاب‌هایی را که جامعه ادبی ایران آن‌ها را می‌بیند و نظر درباره‌شان می‌دهد انتخاب می‌کنیم.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://farhangemrooz.com/news/57653/%D9%88%D8%B8%DB%8C%D9%81%D9%87-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%B4%D9%81-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1/|عنوان=جشنواره احمدمحمود }}</ref>


===کلاس‌های داستان‌نویسی ===
[[پرونده:اختتامیه جشنواره بهاران.jpg|220px||بندانگشتی|چپ|<center>'''[[مهدی یزدانی‌خرم]] و [[مرتضی برزگر]] در جشنواره‌ٔ اختتامیه داستان کوتاه «موسسه بهاران خرد و اندیشه»'''</center>]]
مهدی یزدانی‌خرم یکی از اساتید دوره‌ٔ '''آموزش داستان‌نویسی «آل جلال»''' بوده است که هم‌زمان با برگزاری هشتمین دوره‌ٔ [[جایزه ادبی جلال آل‌احمد]]، برگزار شد. او برای  شرکت‌کنندگان از «لحن و آسیب‌شناسی لحن» در ساختار داستان سخن گفته بود. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.mehrnews.com/news/2967203/%D8%A8%D8%B1%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%A2%D9%84-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D8%A7-%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%DB%B2%DB%B5-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87|عنوان=داستان نویسی «آل جلال»}}</ref>او مدتی در «موسسه بهاران خرد و اندیشه» کارگاه کوچک رمان داشته است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://baharanschool.com/دوره-های-آموزشی/مهدی-یزدانی‌خرم/|عنوان=کارگاه رمان}}</ref>




===کمی بیشتر با یزدانی‌خرم===
===دبیر جشنواره‌ٔ «جایزه‌ٔ احمد محمود» ===
[[پرونده:DABIR JASHNVAREH.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''دبیر دومین دوره‌ٔ جایزه‌ٔ ادبی احمد محمود'''</center>]]
مهدی یزدانی‌خرم در نخستین دورهٔ جشنواره‌ٔ «جایزه‌ٔ احمد محمود» داور و در دومین دوره‌، دبیر جشنواره بوده است که حاشیه‌های فراوانی  به‌همراه داشت. بیشتر اعتراض‌ها، حول‌و‌حوش حضور مهدی یزدانی‌خرم، مطرح شد. سال‌هاست که مهدی یزدانی‌خرم و دوستان نزدیک او به ''مافیای ادبی'' متهم می‌شوند که البته باعث نشده این تیم جوان دست از تکاپو بکشند و موفق شده‌اند دومین دورهٔ «جایزهٔ احمد محمود» را که جایزه‌ای «مستقل» می‌خوانند، برگزار کنند. یزدانی‌خرم در پاسخ به این حاشیه‌ها گفت:
<span style="color:darkcyan">
'''«وظیفهٔ جایزهٔ احمد محمود کشف استعدادهای گمنام نیست. این مسئله را رد نمی‌کنم که ممکن است کتاب‌هایی باشند که در این داوری‌ها دیده نشوند و این کاملاً طبیعی است.» <ref name=''حواشی جشنواره''></ref>
'''
</span><noinclude>


==== «کلیدر» و «جای خالی سلوچ» در ذهن ایرانی‌ها====
[[پرونده:Mahmood va mehdi.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''یزدانی‌خرم و [[محمود دولت‌آبادی|دولت‌آبادی]]'''</center>]]
:«بدون شک [[محمود دولت‌آبادی]] یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان معاصر است که نامش برای هر گوشی آشناست. او با تلاش‌های بسیار و خلق آثار بی‌نظیر، سلایق مختلف را به سمت خود جلب کرد و علی‌رغم قلم سختش همه با آثار او ارتباط برقرار می‌کنند. [[کلیدر]] را همه حتی مخاطبان عام خواندند و [[جای خالی سلوچ]] را مخاطب خاص و سخت‌گیر می‌پسندد و خیلی‌ها بر این عقیده هستند که «جای خالی سلوچ» بهترین رمان ادبیات ایران است.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/45393/%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D8%AF|عنوان=دولت آبادی }}</ref>


=== حاشیه‌نگاری‌ از یک حرفه‌ای ===
ابراز دیدگاه‌های صریح مهدی یزدانی‌خرم در برخی مسائل مجادلات بسیاری را سبب شده است. مطرح‌کردن تعبیر '''«فاشیسم ادبی»''' و به‌کاربردن تعبیر '''«نویسنده مستبد»''' برای خودش  که واکنش‌های کماوبیش تندی را برانگیخت. نمونه‌ای دیگر، علاقهٔ شدید یزدانی‌خرم به تیم فوتبال ''آبی‌پوش پایتخت'' است که در هنگام ابراز احساسات هوادارانه‌اش چنان حاشیه‌ساز شد که او ناگزیر از بستن صفحه شخصی‌اش در فیس‌بوک شد. <ref name=''حاشیه نگاری''></ref>{{سخ}}
یزدانی‌خرم از سوی مخالفانش متهم است که با استفاده از قدرت نام‌گذاری، [[علی‌اشرف درویشیان]] را «نویسنده‌ٔ فراموش‌شده» می‌نامد. این نام‌گذاری از سوی هواداران [[علی‌اشرف درویشیان]] به توطئه‌ یزدانی‌خرم تعبیر می‌شود. ''هژیر پلاسچی'' در نوشته‌ای با عنوان «بارقه‌ٔ اتوپیایی درویشیان» به یزدانی‌خرم با تعبیر «ادبی‌نویس گنگ» می‌تازدو بر این باور است که «درواقع فراموش‌شدن علی‌اشرف درویشیان خواست و اراده‌ تیمی بود که یزدانی‌خرم برای آنها و با آنها از ادبیات می‌نوشت.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://old.alefyaa.ir/?p=7579|عنوان=حواشی یزدانی‌خرم}}</ref>


====اُمیدسازِ اعظم «[[شازده احتجاب]]»====
:«[[شازده‌احتجاب]] یکی از خوانده‌‏شده‌ترین کتاب‏‌های تاریخِ ادبیات ایران است. اغراق نیست اگر بگوییم بینِ سه کتابِ ادبیاتِ نخبه‏‌گرای ایران از حیثِ میزانِ خوانش قرار دارد. حداقل از دهه‌ٔ شصت به این طرف به ندرت نویسنده و مخاطب و منتقدی بوده که کارش را آغاز کرده باشد و این کتاب جزو نخستین خوانده‌هایش نباشد.[[هوشنگ گلشیری]] «[[شازده احتجاب]]» را سال ۱۳۴۸ چاپ کرد. کتابی که به سرعت به یکی از آثار بحث ساز ادبیات ایران تبدیل شد. در واقع جریانی از ادبیاتِ داستانی که تحتِ نامِ محفلی به نامِ «[[جنگ اصفهان|جُنگِ اصفهان]]» در دهه‌ٔ چهل تشکیل شده بود با مطرح‏ کردنِ نام‏‌هایی چون [[هوشنگ گلشیری|گلشیری]] و [[شازده‏ احتجاب]]، [[بهرام صادقی|بهرامِ صادقی]] و [[سنگر و قمقمه‏ های خالی]]،  [[یونس تراکمه|یونسِ تراکمه]] و... جنسی از ادبیات را پیشنهاد داد که از تاریخِ ایران می‏ آمد.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/478|عنوان= [[هوشنگ گلشیری]] }}</ref>


==== یزدانی‌خرم و [[نشر چشمه]]====
یزدانی‌خرم دبیر بخش داستانی نشر چشمه است. این تقابل‌ها از انتقاد به کتاب‌های داستانی که با نظارت و بررسی یزدانی‌خرم در نشر چشمه چاپ می‌شود، تا واکنش به برخی اظهارنظرهای او را دربر می‌گیرد که کمابیش نمود عمدهٔ آن در فضای مجازی است. <ref name=''حاشیه نگاری''>{{یادکرد وب|نشانی=https://shahraranews.ir/fa/news/2378/%D8%AD%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%87%E2%80%8C%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%D8%AD%D8%B1%D9%81%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C|عنوان=حاشیه نگاری }}</ref>


====[[علی‌اکبر دهخدا|علی اکبر دهخدا]] شمع‌ روشن ادبیات====
یزدانی‌خرم در مصاحبه‌ای که با [[معین فرخی]] عنوان کرد: «ما در نشر چشمه از سال‌های ٨٧تا٩٢ افت زیادی در کیفیت کارهایمان داشته‌ایم، اما از این‌ پس درصدد جبران آنیم.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://namlik.me/article/%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%A9%D8%B3%D8%AA%20%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%88%D8%8C%20%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%20%D9%88%20%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D8%A8%D8%A7%20%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C%20%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85|عنوان= گفتگو و داستان خوانی یزدانی‌خرم با معین فرخی }}</ref>
:«[[علی‌اکبر دهخدا]] برعکسِ بسیاری روشن‌فکران و نویسندگانی که در دورانِ مشروطه بالیدند و خود و نگاهشان را به عصرِ جدید و قرنِ تازه‌ خورشیدی که مصادف شد با به قدرت‌رسیدن رضاخان، رساندند، انزوایی فعال پیشه کرد. شاید کمتر کسی باور کند که مردِ تند و تیز و پر شوری که «[[چرند و پرند]]» را نوشته و آن یادداشت‌های شورانگیز را دربابِ آزادی چنین به گوشه‌ٔ عزلت برود و عملاً مردِ دانشگاه شود. دهخدا شمِ سیاسی قدرتمندی داشت. او خیلی زودتر از برخی هم‌نسلانش دریافت که نگاه‌های انقلابی در این بافت و ساختار نه‌تنها به توفیقی دست نمی‌یابند بلکه باعثِ برخوردهای تندتر هم می‌شوند.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/3397|عنوان= [[علی‌اکبر دهخدا|دهخدا]] }}</ref>


از دیگر حواشی که گریبان‌گیر نشر چشمه و یزدانی‌خرم شده است؛ ارسال فرم نظرسنجی به نویسندگان است. به‌عقیدهٔ بسیاری این فرم، فرم ''تفتیش عقاید'' است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://cinemapress.ir/news/106316/%D9%86%D8%B4%D8%B1-%DA%86%D8%B4%D9%85%D9%87-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%AF|عنوان=نشر چشمه }}</ref>


====افسانه‌ٔ [[نیما یوشیج]]====
:«افسانه‌ٔ‏ [[نیما یوشیج|نیما]] کم‌کم در حالِ ظهور است. نیمایی که بعدِ مرگ‏ش به‌سرعت مومیایی شد و پیروان و منتقدانش فضای ادبیاتِ ایران را در دست گرفتند. اما حالا قصه جورِ دیگری در حالِ رقم‏‌خوردن است که می‌‏شود با ظرافت آن را بازخوانی جدی فکرِ نیمایی دانست در بخشِ مهمی از جامعه‌ٔ ادبی جدید امروز ایران. این امر با توجه به شکلِ زندگی و منشِ هنری این شاعر ساخته شده است و بیش از آن‏که بحثی زیبایی‌‏شناسانه باشد، امری‏ست سیاسی و جامعه شناسانه. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/295|عنوان= [[نیما یوشیج]] }}</ref>


==آثار و منابع==
[[پرونده:123.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در آغاز من بودم ...'''</center>]]
[[پرونده:manchestert4.gif|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''متاستاز خون بر تن تهران'''</center>]]
[[پرونده:SORKH.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''اولش بخار بود و آخرش هم بخار است گرم و سفید'''</center>]]
[[پرونده:1358.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''اولش خون بود ...و آخرش آب...'''</center>]]
[[پرونده:11111.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''برگی از خون‌خورده'''</center>]]
===سبک و لحن و ویژگی آثار===
ترکیبِ جعل و تاریخ موتیفی‌‌‌‌‌‌ست که در رمان‌‌‌‌‌‌های مهدیِ یزدانی‌‌‌‌‌‌خرم تکرار می‌‌‌‌‌‌شود. او آگاهانه تکه‌‌‌‌‌‌های پراکنده‌ٔ عینی در تاریخ را مالِ خود می‌‌‌‌‌‌کند و قصه‌‌‌‌‌‌اش را در بستری فراهم، روایت می‌‌‌‌‌‌کند. نکته‌ٔ مهم دیگر آثارش، اهمیتِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌هاست. نویسنده با انبوهِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌های ریزودرشت وارد می‌‌‌‌‌‌شود، آنها را جوری به بدنه‌ٔ روایتش وصل می‌‌‌‌‌‌کند که گویی همه‌‌‌‌‌‌چیزِ تاریخ از ابتدا چنین بوده است. او رمان‌‌‌‌‌‌نویسی‌‌‌‌‌‌ است که مخاطبش می‌‌‌‌‌‌داند قرار است با چه جنسی از روایت روبه‌‌‌‌‌‌رو شود و تاریخ و فردیتِ آدم‌‌‌‌‌‌ها چه جایگاهی در آن دارد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/3107|عنوان=روایت تاریخ }}</ref> ویژگی‌ بارز دیگر، جوان‌مرگی قهرمان‌ِ رمان‌هایش است او در جواب این پرسش که چرا اکثر قهرمان‌های رمان‌هایش بی‌تاریخ و بی‌سرنوشت هستند؛ گفت: «تاریخ ایران تاریخ جوان‌مرگی است. ما تمام مرثیه‌هایمان از قاجار تا الان حتی در قالب سرودهای ملی و میهنی و حتی مارش‌های نظامی دوران دفاع‌ مقدس با این تم سروده شده‌اند. نوحه‌ٔ «ممد نبودی ببینی» را مرور کنید. من به اینها نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم.» <ref name=''حماسه''>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/59299/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%DB%8C-%D8%B1%D8%AD%D9%85%DB%8C-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-%DB%8C%D8%B9%D9%86%DB%8C-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D9%86%D9%87-%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%86|عنوان= حماسه}}</ref>


====[[همسایه‌ها]] ی [[احمد محمود]]====
:«ادبیات یعنی استعاره، نویسندگانی مانند [[احمد محمود]] نیز در آثار خود از استعاره استفاده می‌کنند؛ به عنوان مثال در [[«همسایه‌ها»]] یک جامعه کوچک را تشکیل داده است که آن‌ها گرد هم زندگی می‌کنند و هر کدام از آن‌ها به نوعی یک وابستگی دارند و تمام آن‌ها کنار هم در جامعه نمادین نویسنده زندگی می‌کنند. ادبیات چیزی جز خوانش استعاره‌ای از واقعیت نیست.<ref name=''[[احمد محمود]]'></ref>


===کارنامه فهرست و آثار===
{{بلی}} رمان '''به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی'''


====سوقصد به ذات همایونی====
{{بلی}}رمان [[من منچستریونایتد را دوست دارم]]
:«سال ٧٤ بود. رمان « سوقصد به ذات همایونی» را از كتاب‌فروشی پنجره خريدم. فروشنده گفتند: «رضا جولايي نويسنده مهمی ست.» من كتاب را خواندم و با همان سن كمی كه داشتم از كتاب شوكه شدم . كار عجيبی بود؛ شخصاً به كتاب علاقمند شدم. با اين‌كه در آن سال‌ها پخش مناسبی نداشت. همين علاقه‌ٔ من به آقای [[رضا جولایی|جولايی]] باعث شد كه براي مصاحبه به خانه شان بروم.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://jooyapub.com/2018/05/18/%D9%8A%D9%83-%D8%B4%D8%A8%D8%8C-%D9%8A%D9%83-%D9%86%D9%88%D9%8A%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87/|عنوان=سوقصد }}</ref>


{{بلی}}رمان '''سرخ‌ِسفید'''


====دلداده‌ٔ داس و چکش؛ [[ر.اعتمادی|به‌آذین]]====
{{بلی}}رمان '''خون‌خورده''' یا '''سرخ‌ِ سیاه'''
:«هرزمان که به او می‌اندیشم و حجمِ کاری که از خود باقی گذاشت، بی ‏اختیار احترامم دوچندان می‌شود اما این احترام نمی‌تواند نافیِ مسیر غلطی باشد که [[ر.اعتمادی|محموداعتمادزاده]] بر بودن در آن ممارست ورزید. نمونه‌ٔ انقلابی چپِ کامل که تا آخرین نفس برای آرمان‌هایش جنگید و هیچ انعطافی نداشت برای این رفتار.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/Print/1590/|عنوان='''[[ر.اعتمادی|محموداعتمادزاده]]''' }}</ref>


{{بلی}} گردآوری مجموعه داستانی '''زبان عاشقی''' که حاوی ٩ داستان کوتاه از نویسندگان ایرانی در خصوص امام خمینی (ره) و رهبری ایشان در نهضت انقلاب اسلامی ایران است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=1337785|عنوان= مجموعه داستان زبان عاشقی }}</ref>


===='''ربنای''' محمدرضاشجریان====
{{بلی}} نقدهای داستانی، ادبی، سینمایی
:«نمادین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین عنصرِ فرهنگی ماهِ رمضان در ایرانِ معاصر نوای «ربنا»‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی محمدرضا شجریان است که بیش از سه دهه از صدا و سیمای ایران پخش شد و چنان جایگاهی پیدا کرد که واردِ حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عمومی شد. نیایشی که برگرفته شده از چهار آیه‌ٔ قرآن که شجریان در تیرماه ۱۳۵۸ در سه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گاه آن را اجرا کرد. محمدرضا شجریان و ربنایش برای تکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عظیمی از جامعه مصداقِ یادآوری امورِ شخصی، دین‌داری، تنهایی، شادکامی و... است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/5039/|عنوان=ربنای شجریان }}</ref>


{{بلی}} جستار نویسی


==== [[محمدرضا شفیعی کدکنی|دکتر شفیعی]] را به دانشگاه راه ندادند====
{{بلی}} مقاله‌ها
:«خبرِ پشت درِ دانشگاه ماندنِ [[محمدرضا شفیعی کدکنی|دکتر محمدرضا شفیعی‏‌کدکنی]] به خاطرِ همراه نداشتنِ کارتِ شناسایی اساتید به طنز می‏‌ماند. طنزی همه‌‏جانبه. در پسِ این اتفاق تلخی‌هایی وجود دارد که باعث می‏‌شود ماجرا چنین رسانه‌‏ای شود و آن گسست ِعمیقی است که میانِ جامعه‌ٔ‏ عادی و نخبه‏‌گان به وجود آمده است. گسستی که در این سال‏‌ها بیشتر هم شده و به خاطرِ حضورِ فزاینده‌ٔ ابتذال از هر نوع‏ش در فضای عمومی است که کسی چون [[محمدرضا شفیعی کدکنی|محمدرضا شفیعی‏‌کدکنی]] پشت در می‏‌ماند و به کلاسش نمی‏‌رسد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/1072/|عنوان=د[[محمدرضا شفیعی کدکنی|دکتر شفیعی‌کدکنی]] }}</ref>


{{بلی}} مصاحبه‌ها


===رمان‌ها===
===رمان‌ها===
[[پرونده:123.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در آغاز من بودم ...'''</center>]]
یزدانی‌خرم رمان را '''قلب ادبیات''' می‌داند و چهار رمان در کارنامه‌اش دارد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sanad.um.ac.ir/index.php?option=com_mag&view=htmlpage&id=905&hp=2994&lang=fa|عنوان= رمان قلب ادبیات }}</ref>
[[پرونده:manchestert4.gif|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''متاستاز خون بر تن تهران'''</center>]]
 
[[پرونده:SORKH.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''اولش بخار بود و آخرش هم بخار است گرم و سفید'''</center>]]
 
[[پرونده:1358.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''اولش خون بود ...و آخرش آب...'''</center>]]
==== به گزارش اداره هواشناسی...====
[[پرونده:Ronamee.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''رونمایی از خون‌خورده'''</center>]]
«به گزارش اداره هواشناسی...» نخستین رمان یزدانی‌خرم است که در بیست‌وپنج‌‌سالگی نوشت و انتشارات ققنوس آن را سال ۱۳۸۴ منتشر کرد. رمان در سال ۱۳۸۵ جایزه‌ٔ بهترین رمان متفاوت سال را از آنِ خود کرد اما تنها دو ماه روی پیشخوان کتاب‌فروشی‌ها بود و سپس توقیف شد. سرانجام پس از ١٢ سال ممنوعیت و نایاب‌بودن از نو منتشر شد. رمانی تجربی و آوانگارد که نقدها و بحث‌های بسیاری برانگیخت.
داستان ساختاری درهم‌ پیچیده و ضدزمان دارد و دربارهٔ احوالاتِ یک روزنامه‌نگار و نویسنده به‌نام احمد است که در زمان گم شده است و صورت‌ها و شکل‌های مختلف مرگ را در دهه‌های مختلف تجربه کرده است. احمدِگمشده‌ٔ زمان، گاهی به سال‌های کودکی بر می‌گردد و گاهی مردی می‌شود که از جنگ برگشته است، او در روایت شاعرانه‌ٔ خود می‌کوشد کابوس‌ها و رؤیاهایش را لمس کند اما با مرگ ناگهانی همسر و دختر محبوبش کابوس‌هایش دوچندان می‌شود. رمان خط‌سیر زمانی منظمی ندارد و می‌کوشد با زبانی آهنگین به فرم‌های «رمان‌ شعر» نزدیک شود.
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://qoqnoos.ir/Fa/%D8%A8%D9%87-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D9%84%D8%B9%D9%86%D8%AA%DB%8C|عنوان=به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی }}</ref>
 
 
====من منچستریونایتد را دوست دارم====
«منچستریونایتد» غم‌نامه‌ٔ کمدی‌ست که تهرانی اسیر در حلقه‌ٔ متفقان را در دهه‌ٔ ٢٠تا٣٠ خورشیدی روایت می‌کند.
این رمان که در سال ١٣٩١ منتشر شد، تندیس بهترین رمان‌ِسال [[هفت‌اقلیم]] و جایزهٔ [[جشنوارهٔ ادبی بوشهر]] را برنده شد و با انتشار ۱۲۵۰۰ نسخه، در فهرست پرمخاطب‌ترین داستان‌های ایرانی دهه‌ٔ ٩٠ قرارگرفت. <ref name=''پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ ٩٠''>{{یادکرد وب|نشانی=http://esfahanemrooz.ir/print:page,1,53932-%D9%BE%D8%B1%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%87-%DB%B9%DB%B0-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86.html|عنوان= پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ ٩٠}}</ref> رمان «من منچستریونایتد را دوست دارم» به‌زبان ترکی استانبولی ترجمه شده است و در ترکیه بازخوردهای خوبی داشت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aa.com.tr/fa/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85/705941//|عنوان= منچستریونایتد در بازار کتاب ترکیه}}</ref>
 
 
====سرخ‌ِسفید====
رمان «سرخ‌سفید» سومین رمانِ مهدی یزدانی‌خرم است که پیش از این «خون» نام داشت. رمان را نشر چشمه در بهار ١٣٩۵ روانه‌ٔ بازار کرد. داستان در شبِ سرد دی‌ ۱۳۹۱ اتفاق می‌افتد. اما شبی تاریخی؛ که از گذشته و آینده کش می‌آید.
رزمی‌کار سی‌وسه ساله‌ای برای تبدیل کمربند قهوه‌ای‌ به سیاه‌دان‌یک قرار است با پانزده مبارز، در مبارزه‌ای یک‌دقیقه‌ای شرکت کند. میان این مبارزها و در بحبوحه‌ٔ کمرگیری و لگد‌ها و ضربه‌ها، قصه‌ٔ آدم‌ها هم روایت می‌شود که نقطهٔ عطف زندگی‌شان دی ۱۳۵۸ است. رمان این‌گونه نقش می‌بندد و پیش می‌رود تا در هر مبارزه‌ای قصه‌ای تعریف شود.
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/38676/%D8%B3%D8%B1%D8%AE-%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF|عنوان=سرخ‌سفید }}</ref>
رمان «سرخ‌سفید» ساختاری هزارویک‌شبی دارد. قصه‌هایی که از دل تاریخ بیرون کشیده شده‌اند. تاریخی که گویی بیشتر به بازنده‌ها نظر دارد تا برنده‌ها و این بار بازنده‌ها آن را نوشته‌اند نه فاتحان! بازنده‌هایی که در برنده‌شدن هم معنایی نمی‌بینند. <ref name=''نگاه نوین''></ref>
از لحاظ ساختاری، یکی از مؤلفه‌های مهم در این اثر را باید بیان قصه ها براساس تصادف دانست. این رمان سرشار از نوعی '''پارودی''' و هجو است و با آنکه از اسامی و افراد مطرح در تاریخ استفاده می‌شود ولی باز می‌بینیم آن‌ها در حاشیه هستند.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.imna.ir/news/251629/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%87%DB%8C%DA%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D8%AF|عنوان=نقد سرخ‌سفید }}</ref>
 
=====نقدی بر سرخ‌سفید=====
«سرخ سفید»، به همان میزان که قهرمان‌محور نیست، موضوع‌محور است. آنچه حلقه‌های پراکنده داستان را به‌هم مرتبط می‌کند، رگه‌های به‌هم پیوسته موضوعی آنهاست که به منزلهٔ نخ تسبیح، دانه‌های پراکنده یا همان خرده‌روایت‌ها را به‌هم مرتبط می‌سازد. قشرهای مختلف اجتماعی که به‌نوعی در انقلاب ١٣۵٧ نقش داشته یا ناخواسته وارد این جریان انقلابی شده‌اند، در رمان حضور دارند که نویسنده به‌طور تقریباً موازی قصه‌ٔ آن‌ها را روایت کرده است. شکل روایی داستان به‌گونه‌ای است که هریک از این شخصیت‌ها از جایی، در یک‌زمان مشخص حرکت کرده و سرانجام در نقطه‌ای که مقطع تاریخی یک‌ سال بعد از وقوع انقلاب است به ایستگاه زمانی واحدی می‌رسند. آنها همگی طوفان انقلاب پنجاه‌وهفت را پشت‌سر گذاشته و در نقطه‌ای قرار گرفته‌اند که هیجان‌های نخستین روزهای انقلاب به‌ظاهر فروکش کرده و در عین‌حال هویت پیشین آن‌ها را گرفته و چشم‌انداز گنگ و نامعلومی را پیش روی آن‌ها گسترانده است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://aliallahsalimi.blogfa.com/post/642|عنوان=سرخ سفید؛ موضوع‌محور}}</ref>
 
====خون‌خورده====
این رمان که «سرخِ‌ سیاه» هم نام دارد در اسفند ١٣٩٧ نخستین‌بار در نشر چشمه منتشر شد و مخاطبان و منتقدان از آن استقبال کردند. به‌طوری‌که کمتر از دو‌ سال از انتشارش به ‌چاپ دوازدهم رسیده است. داستان قصه‌ٔ پنج برادر در سال‌‌های دهه‌ٔ ۶۰ ایران است. قصه‌ٔ برادران سوخته که در لایه‌های تاریخ با آرزوهای‌ سوخته‌شان، خاکستر شدند. ناصر سوخته، باستان‌شناس است، مسعود سوخته از نیروهای در خدمت شهید چمران بوده است که در شکست محاصره‌ٔ آبادان جنگیده است، منصور سوخته عکاس است و در پی شهرت و مقامی جهانی است، محمود سوخته مارکسیست شده است و عاشق دختری توده‌ای شده و طاهر سوخته که قربانی موشک‌باران تهران می‌شود. این قصه از تهران تا اصفهان، از بیروت تا آبادان و از مشهد تا کلیسایی کوچک در محله‌ٔ نارمَک که دو روح روی صلیبش نشسته‌‌اند؛ روایت می‌شود. رمان در بازهٔ زمانی بین سال ۱۳۶۰تا۱۳۶۷ در زمانِ گذشته و بخشی از آن در یکی دو سالِ اخیر رخ می‌دهد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/54037/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87|عنوان=خون‌خورده }}</ref>
«خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» از ذهنی پُرقصه و مهندسی‌‌‌‌‌‌شده برآمده است که به‌عقیده‌ٔ منتقدان تجربه‌ٔ موفقی است و از آن به‌عنوان یکی از جدی‌‌‌‌‌‌ترین و بهترین رمان‌‌‌‌‌‌های فارسیِ سال‌‌‌‌‌‌های اخیر نام برده‌اند. «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» اگرچه رمانی‌‌‌‌‌‌ است مجزا و برای خواندن و مرورِ آن نیازی به‌خواندنِ رمان‌‌‌‌‌‌های پیشین یزدانی‌خرم نیست اما روایتی‌‌‌‌‌‌ است در امتدادِ قصه‌‌‌‌‌‌ها و ساختارهای قبلی. این رمان را در کنار «[[من منچستریونایتد را دوست دارم]]» و «سرخ‌سفید» می‌توان سه‌گانهٔ تاریخی مهدی یزدانی‌خرم دانست. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/3107|عنوان= خون‌خورده،متاستاز خون بر تاریخ }}</ref>  
رمان از دید زیبایی‌شناختی آثار هنری و تاریخی یادآور سبک نویسندگان شهیر ایتالیایی چون ''دانته آلگیری'' یا ''جاکومو لئوپاردی'' است و در خلال داستان هنگامی‌ که سبک‌های معماری مختلف در کلیسا و مکان‌های مذهبی روایت می‌شود، خواننده را به تحسین زیبایی مکان‌های مذهبی وا می‌دارد. اگرچه این داستان استناد تاریخی ندارد ولی از لحاظ هنری کاملاً حساب‌شده روایت می‌شود. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://honarland.ir/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%AD-%D9%86/|عنوان= در ستایش هنر }}</ref>  
دعوت به‌ خواندن "خون خورده" دعوت به مرور تلخی‌های تاریخ است که در چرخه‌ای بی‌انتها تکرار می‌شود و آدمی را از آن گریزی نیست...
 
=====نقد خون‌خورده=====
مهم‌ترین شاخصهٔ «خون خورده» قصه‌پردازی است. خون‌خورده رمانی به‌غایت گوتیک است. سردابه‌ها، سفر به دل تاریخی جعلی که ساختهٔ ذهن نویسنده است، خواننده را وارد فضایی می‌کند گوتیک‌گونه. گوتیک نه به معنای ترس، به معنای نوعی تعلیق. اینجا بودن و آنجا زیستن. به معنای هجوم تاریخ بر روان بشر. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://changizi.blogfa.com/post/2953|عنوان= نقدی بر خون‌خورده}}</ref> «خون‌خورده» رمانی تاریخی با ریشه‌های مذهبی است. نویسنده در داستانش نگاه می‌اندازد به تاریخ. اما نمی‌خواهد برای خوانندگانش نسخه بپیچد و بگوید کدام درست بود و کدام نادرست. تصمیم‌گیری نهایی را به‌دست خواننده‌ سپرده است. در «خون خورده»، نویسنده با قصه پردازی‌اش می‌خواهد ذهن خواننده را به جنگ‌های ضدبشری و تعصب‌های مذهبی (صفحه ۴۱ و ۵۱ کتاب) معطوف کند که به‌نام «دین» صورت گرفته است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://bayanstory.com/?p=978|عنوان= داستانی با ریشه‌های مذهبی }}</ref>
===جمله‌های پرتکرار در رمان‌هایش===
{{بلی}} خون‌خورده: «'''و تاریخ پُر است''' از خاک‌کردن برادر به‌دست برادر. برادر مُرده جوان...'''و تاریخ پُر است''' از برادرانی که نمی‌توانند برادران مرده‌شان را خاک کنند... <ref>{{پک|یزدانی‌خرم|۱۳۹۷|ک=خون‌خورده|ص=۹۲}}</ref>
 
{{بلی}} سرخ سفید: «'''رسم تاریخ است انگار'''...» <ref>{{پک|یزدانی‌خرم|۱۳۹۴|ک=سرخ سفید|ص=٧۲}}</ref>
 
===نقد‌های داستانی===
[[پرونده:61.jpg|220px||بندانگشتی|چپ|<center>'''نقد و بررسی کتاب «ره‌ش» نوشته‌ٔ [[رضا امیرخانی]] و مهدی یزدانی‌خرم '''</center>]]
[[پرونده:Yazdani va jolaee.jpg|220px||بندانگشتی|چپ|<center>'''نشست با نویسندگان پیشکسوت با [[رضا جولایی]] و مهدی یزدانی‌خرم  '''</center>]]
یزدانی‌خرم به‌عنوان منتقد در نشست های ادبی متعددی <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.mohammadjavadi.com/%D8%B4%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%A8%D9%88%D8%AA%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%A8/|عنوان=نشست نقد کتاب کبوتران انگلیسی }}</ref> شرکت کرده است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.mehrnews.com/news/4691322/مهدی-یزدانی-خرم-و-جواد-جزینی-تب-خواب-را-نقد-می-کنند|عنوان=نشست نقد کتاب تب خواب }}</ref>
 


تاریخ معاصر، بستر روایت رمان‌های یزدانی‌خرم است. ترکیبِ جعل و تاریخ موتیفی‌‌‌‌‌‌ست که در رمان‌‌‌‌‌‌های مهدیِ یزدانی‌‌‌‌‌‌خرم تکرار می‌‌‌‌‌‌شود. رمان تاریخِ رسمی نیست که عیناً به حوادثِ تاریخی وفادار باشد . تاریخِ غیرِرسمی نیست که تطبیقِ جزئیات در آن بر چیزی دیگری برتری داشته باشد. او آگاهانه تکه‌‌‌‌‌‌های پراکنده‌ٔ عینی در تاریخ را مالِ خود می‌‌‌‌‌‌کند و قصه‌‌‌‌‌‌اش را در بستری فراهم، روایت می‌‌‌‌‌‌کند. نکته‌ٔ مهم درباره‌ٔ آثار یزدانی‌خرم، اهمیتِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌هاست. نویسنده با انبوهِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌های ریز و درشت وارد می‌‌‌‌‌‌شود، آنها را جوری به بدنه‌ٔ روایتش وصل می‌‌‌‌‌‌کند که گویی همه‌‌‌‌‌‌چیزِ تاریخ از ابتدا چنین بوده است. یزدانی‌‌‌‌‌‌خرم رمان‌‌‌‌‌‌نویسی‌‌‌‌‌‌ست که مخاطبش می‌‌‌‌‌‌داند قرار است با چه جنسی از روایت روبه‌‌‌‌‌‌رو شود و تاریخ و فردیتِ آدم‌‌‌‌‌‌ها چه جایگاهی در آن دارد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/3107|عنوان=روایت تاریخ }}</ref>
از جمله این نشست‌ها می‌توان به نشست نقد و بررسی کتاب «ره‌ش» نوشته [[رضا امیرخانی]] اشاره کرد که در این نشست گفت: «ره‌ش، رمان عصبانی است و این عصبانیت از نحوهٔ مدیریت کلان‌شهری در دوره‌های مختلف به‌خصوص در تصدی‌گری دوره پیشین است. نویسنده به‌سبب وابستگی‌های عاطفی‌ای که به تهران دارد، این شهر در همه رمان‌هایش حضور پررنگی دارد. اعتراض اصلی امیرخانی به ساخت تاریخ جعلی برای شهر است.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://newspaper.hamshahri.org/id/43768/%C2%AB%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%B3%D9%85%D8%B4-%D8%A8%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AF-%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AF%C2%BB.html|عنوان=نقد کتاب «ره‌ش» }}</ref>




==== [[به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی]]====
یزدانی‌خرم در نشست با نویسندگان پیشکسوت که با [[رضاجولایی]] برگزار شد؛ گفت: «سال ٧۴ بود. رمان « [[سوقصد به‌ذات همایونی]]» را از كتاب‌فروشی پنجره خريدم. فروشنده گفت: «رضا جولايی نويسنده‌ٔ مهمی است.» كتاب را خواندم و با همان سن كمی كه داشتم از كتاب شوكه شدم. كار عجيبی بود؛ شخصاً به كتاب علاقمند شدم.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://jooyapub.com/2018/05/18/%D9%8A%D9%83-%D8%B4%D8%A8%D8%8C-%D9%8A%D9%83-%D9%86%D9%88%D9%8A%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87/|عنوان=سوقصد }}</ref>  
[[«به گزارش اداره هواشناسی...»]] اولین رمان یزدانی‌خرم است که در بیست‌وپنج‌ سالگی نوشت و انتشارات ققنوس آن را سال ۱۳۸۴ منتشر کرد. رمان در سال ۱۳۸۵ جایزه‌ٔ بهترین رمان متفاوت سال را از آنِ خود کرد اما تنها دو ماه روی پیشخوان کتاب فروشی‌ها بود و سپس توقیف شد. سرانجام پس از یازده سال ممنوع و نایاب بودن از نو منتشر شد. رمانی تجربی و آوانگارد که نقدها و بحث‌های بسیاری برانگیخت.
داستان ساختاری درهم‌پیچیده و ضدزمان دارد و درباره احوالاتِ یک روزنامه‌نگار و نویسنده به نام احمد است که در زمان گم شده است و صورت‌ها و شکل‌های مختلف مرگ را در دهه‌های مختلف تجربه کرده است. احمدِگمشده‌ٔ زمان، گاهی به سال ٦٠ برمی‌گردد و کودک می‌شود و گاهی مردی می‌شود که از جنگ برگشته است، او در روایت شاعرانه خود می‌کوشد کابوس‌ها و رؤیاهایش را لمس کند اما با مرگ ناگهانی همسر و دختر محبوبش کابوس‌هایش دوچندان می‌شود. رمان خط سیر زمانی منظمی ندارد و می‌کوشد با زبانی آهنگین به فرم‌های «رمان‌شعر» نزدیک شود. رمانی با تعددِ مکان؛ از دانشگاه تهران گرفته تا خیابان ولیعصر؛ از خطِ مقدمِ جنگ تا بهشت‌زهرا...
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://qoqnoos.ir/Fa/%D8%A8%D9%87-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D9%84%D8%B9%D9%86%D8%AA%DB%8C|عنوان=به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی }}</ref>




====[[من منچستریونایتد را دوست دارم]]====
[[من منچستریونایتد را دوست دارم|«منچستریونایتد»]] یک غم‌نامه‌ٔ کمدی‌ست که تهرانی اسیر در حلقه‌ٔ متفقان را در دهه‌ٔ٢٠ تا ٣٠خورشیدی روایت می‌کند. یک دوربینِ متشنجِ روی‌دست که در کوچه‌خیابان‌های منتهی به کودتا، بی‌وقفه و سرگیجه‌وار، می دود. از ورای دیوار خانه‌ها و از پسِ ذهن آدم‌ها می گذرد، به پستوهای خوفناک جرم و قتل و خرافه‌پرستی و دعانویسی و فرزندکشی و آدم‌سوزی و تن‌فروشی سر می‌کشد. از گذرگاه‌های قداره‌کشی و هوچی‌گری و ماجراجویی و ولنگاری و هرج‌ومرج‌طلبی و روشنفکرنمایی عبور می کند و به خیابان‌های کودتا می رسد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://instaphenomenons.me/p/BSAhVy4hhdH|عنوان=[[من منچستریونایتد را دوست دارم|من منچستریونایتد را دوست دارم]]}}</ref>
این رمان تندیس بهترین رمان‌ِسال [[هفت‌اقلیم]] و جایزهٔ [[جشنوارهٔ ادبی بوشهر]] را برنده شد و با انتشار ۱۲۵۰۰ نسخه، در فهرست پرمخاطب‌ترین داستان‌های ایرانی دهه‌ٔ نود قرار گرفت. <ref name=''پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ٩٠''>{{یادکرد وب|نشانی=http://esfahanemrooz.ir/print:page,1,53932-%D9%BE%D8%B1%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%87-%DB%B9%DB%B0-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86.html|عنوان= پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ٩٠}}</ref> رمان [[من منچستریونایتد را دوست دارم]] به‌زبان ترکی استانبولی ترجمه شده است و در ترکیه بازخوردهای خوبی داشت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aa.com.tr/fa/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85/705941//|عنوان= منچستریونایتد در بازار کتاب ترکیه}}</ref>


===نقدهای سینمایی===
[[پرونده:بزم+رزم.jpg|220px||بندانگشتی|چپ|<center>'''نقد و بررسی فیلم مستند "بزم رزم" با حضور مهدی یزدانی‌خرم و کارگردان فیلم'''</center>]]
یزدانی‌خرم در عرصه‌ٔ نقد فیلم هم فعالیت داشته است که در نقدهایش ساختارِ داستانی فیلم را بررسی کرده است. 


====[[سرخ‌ِسفید]]====
* '''مستند بزم رزم''' ساخته‌ٔ ''وحید حسینی'': «در ''بزم رزم'' انبوهی صدا و فیلم قرار می‌گیرد از غلام کویتی پور، حسین علیزاده، صدای شجریان و مدیران فرهنگی وقت، گروه سرودآباده و... و این‌قدر این صداها متکثر هستند که آن خوانش صرفاً نوستالژیک را از بین می‌برد و فیلم را از این شکل روایت فراتر می‌برد؛ یعنی روایت‌کردن هنرمند در تجانس با قدرت. به‌اعتقادم در این فیلم داستان انقلاب اتفاق می‌افتد. "بزم رزم" روایت ترحم نیست و کسانی که در فیلم هستند قطعه‌های فاخر و اصولمند خود را تولید کرده‌اند.»
رمان [[''سرخ‌سفید'']] سومین رمانِ مهدی یزدانی‌خرم است که پیش از این «خون» نام داشت. این رمان را [[نشر چشمه]] در بهار١٣٩٥ روانه بازار کرد. داستان در یک شب سرد دی ماه ۱۳۹۱ اتفاق می‌افتد. اما یک شب تاریخی؛ شبی که کش می‌آید از دو طرف گذشته و آینده.
رزمی‌کار سی‌وسه ساله‌ای برای تبدیل کمربند قهوه‌ای‌ به سیاه‌دان‌یک قرار است با پانزده مبارز در مبارزه‌ای یک‌دقیقه‌ای شرکت کند. میان این مبارزها و در بحبوحه‌ٔ کمرگیری و لگد‌ها و ضربه‌ها، قصه‌ٔ آدم‌ها هم روایت می‌شود که نقطه عطف زندگی‌شان دی ماه۱۳۵۸ است. رمان این‌گونه نقش می بندد و پیش می‌رود تا در هر مبارزه‌ای قصه‌ای تعریف شود. قصه‌ٔ کشیش یونانی آزادی‌خواه در برف و سرمای آن سال، قصه‌ٔ بازیکن بلاتکلیف باشگاه تاج تهران، قصه‌ٔ فروشنده کتابی که عاشق یک پزشک متخصص زنان ممنوع الکار شده و داستان‌ها و خرده‌روایت‌هایی که نقطه پیوندشان مبارزات رزمی کار جوان است. شخصیت‌های زیادی در این اثر وجود دارند؛ از جنازه‌ امیرعباس هویدا گرفته تا استخوان‌های رضاخان و شخصیت‌های بسیار دیگر.
انقلاب اگرچه ذاتا تحولی بنیادی در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، در داستان [[''سرخ‌سفید'']] به تمام آدم‌های جامعه از هر طبقه و سنی، مرده و زنده، سرایت می‌کند تا جایی که شخصیت، ذات و منش آنها را تغییر می‌دهد. فرقی نمی‌کند جسد استالین و استخوان رضاخان باشند یا یک آدم معمولی در خیابان.
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/38676/سرخ-سفید|عنوان=سرخ‌سفید }}</ref>
گویی مبارز سی و سه ساله عصاره و نمادی از تمام کسانی است که در راه انقلاب قدمی و قلمی برداشته‌اند. در راستا یا بر خلاف آن انقلاب کرده‌اند و حالا همگی نماینده‌ای برای مبارزه با گیوکوشین‌کای سی و سه ساله فرستاده‌اند. شاهد این مبارزه دو روح سرگردان است که در تمام صحنه‌های مبارزه حضور دارند. روح شاعری آزادی‌خواه و روحی خبیثِ خال‌دار.
رمان [[«سرخ‌سفید»]] رمانی با ساختاری هزارویک شبی است. به این معنا که در هر صفحه‌اش قصه‌ای تازه را رو می‌کند تا مخاطب را بیدار و هوشیار نگه‌ دارد. قصه‌هایی که از دل تاریخ بیرون کشیده شده‌اند. تاریخی که گویی بیشتر به بازنده‌ها نظر دارد تا برنده‌ها. تاریخی که این بار بازنده‌ها آن را نوشته‌اند نه فاتحان! بازنده‌هایی که در برنده شدن هم معنایی نمی‌بینند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/58158/%D8%AC%D8%AF%D9%84-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE|عنوان=جدال با تاریخ }}</ref>




====[[خون‌خورده]]====
* '''خشت و آیینه''' ساخته‌ٔ ''[[ابراهیم گلستان]]'': «خط سیر داستانی‌ای که گلستان برای این اثر برگزیده است، حضور پرتعداد مردان است و هرچه به پایان اثر نزدیک می‌شویم این زنانگی است که قدرت و سایه‌ٔ خود را می‌گستراند. نرینه‌های فیلم عمدتاً مردانی خسته، رها و در بسیاری موارد خوش هستند که برای زندگی مانیفست صادر می‌کنند. ابراهیم گلستان چه در مقام داستان‌نویس، چه در مقام فیلم‌ساز، از تردیدهایش به‌ زیستِ جامعه‌ٔ پادرهوای ایران می‌گوید. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/3797135|عنوان= فیلم خشت و آیینه }}</ref>
این رمان در اسفند ١٣٩٧ نخستین بار در [[نشرچشمه]] منتشر شد و مورد استقبال مخاطبان و منتقدان قرار گرفته است به‌طوری که کمتر از یک‌سال از انتشارش در ٨٠٠٠ نسخه به‌چاپ رسیده است. داستان قصه‌ٔ پنج برادر در سال‌‌های دهه‌ٔ شصتِ ایران است. قصه‌ٔ برادران سوخته که در لایه‌های تاریخ با آرزوهای‌ سوخته‌شان خاکستر شدند. ناصر سوخته، باستان‌شناس است، مسعود سوخته از نیروهای در خدمت شهید چمران بوده، که در شکست محاصره آبادان جنگیده است، منصور سوخته عکاس است و در پی شهرت و مقامی جهانی است، محمود سوخته که عاشق دختری توده‌ای است و مارکسیست شده است و طاهر سوخته که قربانی موشک‌باران تهران می‌شود. این قصه از تهران تا اصفهان، از بیروت تا آبادان و از مشهد تا کلیسایی کوچک در محله‌ٔ نارمَک که دو روح روی صلیبِ لق‌‌شده‌اش نشسته‌‌اند روایت می‌شود. این دو روح که روح خبیث خال‌دار و روح شاعرآزادی‌خواه نام دارند در رمان های قبلی یزدانی‌خرم هم حضور داشتند. رمان در یک بازه زمانی بین سالِ ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ در زمانِ گذشته و بخشی از آن در یکی دو سالِ اخیر رخ می‌دهد. خون‌خورده را می‌توان رمانی گوتیک دانست. گوتیک نه به معنای ترس که به معنای نوعی تعلیق. گوتیک به معنای هجوم تاریخ بر روان بشر. روایتی از دل سردابه‌ها و سفر به دل تاریخ بعضاً جعلی. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/54037/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87|عنوان=خون‌خورده }}</ref> «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» از ذهنی پُرقصه و مهندسی‌‌‌‌‌‌شده برآمده است و  به عقیده منتقدان تجربه‌ٔ موفقی است و از آن به عنوان یکی از جدی‌‌‌‌‌‌ترین و بهترین رمان‌‌‌‌‌‌های فارسیِ سال‌‌‌‌‌‌های اخیر نام برده‌اند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/3107|عنوان= خون‌خورده،متاستاز خون بر تاریخ }}</ref> [[«خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌»]] اگرچه رمانی‌‌‌‌‌‌ است مجزا و برای خواندن و مرورِ آن نیازی به خواندنِ رمان‌‌‌‌‌‌های پیشین یزدانی‌خرم نیست اما روایتی‌‌‌‌‌‌ست در امتدادِ قصه‌‌‌‌‌‌ها و ساختارهای قبلی. این رمان را در کنار [[من منچستریونایتد را دوست دارم|«من منچستر یونایتد را دوست دارم»]] و [[«سرخ سفید»]] می‌توان سه‌گانه تاریخی مهدی یزدانی‌خرم دانست. دعوت به خواندن "خون خورده" دعوت به مرور تلخی‌های تاریخ است که در چرخه‌ای بی‌انتها تکرار می‌شود و آدمی را از آن گریزی نیست....




===جوان‌مرگی قهرمان‌ِ رمان‌ها===
او در جواب این پرسش که چرا اکثر قهرمان‌های رمانهایش بی‌تاریخ و بی‌سرنوشت هستند؛ گفت: «تاریخ ایران تاریخ جوان‌مرگی است. ما تمام مرثیه‌هایمان از قاجار تا الان حتی در قالب سرودهای ملی و میهنی و حتی مارش‌های نظامی دوران دفاع‌ مقدس با این تم سروده شده‌اند. نوحه «ممد نبودی ببینی…» را مرور کنید. من به این‌ها نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم.»<ref name=''حماسه''>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/59299/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%DB%8C-%D8%B1%D8%AD%D9%85%DB%8C-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-%DB%8C%D8%B9%D9%86%DB%8C-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D9%86%D9%87-%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%86|عنوان= حماسه}}</ref>


* '''رد خون'''  ساخته‌ٔ ''محمدحسین مهدویان'': «ردِ خون» خلاصه‌ای‌ شتاب‌زده است از یکی از مهم‌ترین تکه‌های تاریخ در دهه‌ٔ شصت که انسجامِ خود را فدایِ جاه‌طلبیِ بی‌پشتوانه‌ای کرده که می‌خواهد تکلیفِ همه‌چیز و همه‌کس، حتی خودِ تاریخ را هم مشخص کند و چنین است که از فرطِ اطلاع‌رسانی ساختار فیلم منهدم می‌شود و آوارش در انتها بر سرِ مخاطبان فرود می‌آید. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2487|عنوان= فیلم رد خون }}</ref>


===تاریخ و حماسه در ادبیات===
:«ادبیاتی که خون نریزد، رنج و غم نسازد و بافت عاطفی مغز خواننده را تحریک نکند برای من ادبیات بی‌ارزشی است و بود و نبودش اهمیت ندارد. قبول دارم که هفتاد هشتاد درصد ادبیات تولید برای تفریح است ولی من نظرم همین است. این هشتاد درصد جنس نازلی از ادبیات هستند و اگر نویسندگانش هم این تعریف را نپذیرند برایم مهم نیست. این نظر من است. من رمان نویسی را از [[رضا براهنی|براهنی]] و [[مدرس صادقی]] و [[گلستان]] یاد گرفتم و عاشق [[سلین]] و [[زولا]] و [[کونترگراس]] هستم. اینها نویسنده‌هایی هستند که به مخاطب خود زخم می‌زنند و خارج از هر قضاوتی، احضار کننده ارواح در داستان هستند. من هم در فضایی پر از آشوب بزرگ شده و کار کرده‌ام و مدام در حال تخیل درباره تاریخ ایران و خاورمیانه هستم. برای همین روشن است که در نوشتن بی‌رحم هستم و تلاش می‌کنم مخاطبم را با این بی‌رحمی همراه کنم و خوشبختانه این اقبال را داشته‌ام. در رمانی که گرمای خون و تصویر مرگ و تراژدی عشق را نبینیم برای من ارزشی ندارد.» <ref name=''حماسه''></ref>


* '''شبی که ماه کامل شد'''، ''ساخته‌ٔ نرگسِ آبیار'': تازه‌ترین فیلمِ نرگسِ آبیار روایتی‌ است دراماتیک از یک واقعیتِ تاریخی. خوانشِ من از این فیلم براساسِ همین نکته استوار شده است که چگونه امرِ تاریخی می‌تواند در تقابل از «واقعیت تاریخی» عمل کند و چگونه «کشتن» به‌عنوانِ یک امرِ باستانی در هیئتِ یک تفکرِ رادیکالِ دینی سر از خاک برآورده و به زبان و روایتی خاص دست یابد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2285|عنوان= ریگ روان برماه }}</ref>


===ممیزی چیزی جز هزینه برای ما نداشت===
یزدانی‌خرم در نشستی که تحت عنوان «ممیزی و نظارت در ادبیات داستانی» در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شده بود؛ گفت: « من از شما می‌خواهم به آرشیو روزنامه‌ها و اسناد در سال‌های ابتدایی انقلاب نگاه کنید، قرار شد در کشور ما نویسنده آزاد بیندیشد، بنویسد و زندگی کند. سیاست‌گذاری‌های ما در دهه ۶۰ و اختلافات درونی که از همان زمان به دلیل آنها حتی در میان جبهه نویسندگان منتسب به انقلاب شکل گرفت نشان داد ادبیات فرمایشی نمی‌تواند محقق شود و اگر هم بشود، مخاطبی ندارد.  به باور من همین اتفاق باعث شده تا نهادهای انقلابی به تدریج به سراغ خاطره‌نگاری بروند که بسیار هم امر پسندیده‌ای است و اتفاقاً در آن هم موفق شده‌اند. این اثبات این ماجراست که ادبیات فرمایشی در هیچ جای عالم از زمان خلق رمان تاکنون اقبالی نداشته است. من به آزادی مطلق اعتقاد ندارم و پیرو نگاه '''هانا آرنت''' به آزادی مثبت و منفی اعتقاد دارم. در موضع ممیزی هم بحثم معرفت‌شناسی است و به همین خاطر می‌گویم که سانسور باید از ساختار فکری کشور ما خارج شود چرا که  چیزی جز هزینه برای ما نداشته است.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/44870/%D8%AA%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%B2%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D9%85%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7-%D9%87%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان=سانسور }}</ref>




* '''غلامرضا تختی''' ساخته‌ٔ ''بهرام توکلی'': «تختی» فیلمِ بسیار مهمی‌ است چون با رندی و هوشمندی راویِ تنِ قهرمانی می‌شود که سریع تبدیل به شمایلِ دیواری و پوستر شده ولی از جامعه بیرون گذاشته می‌شود. فیلمی درباره‌ٔ بدنِ ازپادرآمده‌ٔ یک قهرمان که همه سهمِ خود رااز آن می‌خواهند، فیلمی علیه مفهومِ مردم... <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2173|عنوان= زیبایی‏ شناسیِ زهر }}</ref>


===نقدهای ادبی===
===نقدهای ادبی===
یزدانی‌خرم نقدهای ادبی بسیاری نوشته است که در روزنامه‌هاو مجله‌های متعددی چاپ شده است. عمده شهرت یزدانی خرم به نقدهای ادبی‌اش  بازمی‌گردد. با هم شماری چند از نقدهای‌ادبی او را مرور می‌کنیم:
[[پرونده:مارکز.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''به بهانهٔ تولد مارکز{{سخ}} روزنامه شرق، شماره٧١۶،چهارشنبه١٧ اسفند١٣٨۴'''</center>]]
عمده‌ٔ شهرت یزدانی‌خرم به نقدهای ادبی‌اش  بازمی‌گردد:
 
* در ستایش جنون '''[[خاقانی شروانی]]''': «شعر خاقانی به‌دلیل استفاده از پیچیده‌ترین فرم‌های روایی و شعری و استعانت از جنبه‌های منحصربه‌فردِ بلاغی، دشوار و مهم و در عین‌حال باشکوه بوده است.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/1025677|عنوان= خاقانی }}</ref>
 
 
* ''مارسل پروست'' برای جوانان: «رمان '''در جست‌وجوی زمان از دست‌رفته''' شمایل‌نگاری یک دوران فکری، زیستی و طبقاتی است در تاریخ فرانسه، دورانی که با پس‌لرزه‌های سقوط ناپلئون سوم آغاز شده و با رسیدن به قرن جدید گنگ و به‌هم‌ریخته به‌نظر می‌رسد. مسئله مهم رمان «پروست» زمان است. اصلاً شرم‌آور نيست اگر بگوييم خواندن «پروست» سخت است.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.aryanews.com/News/120170120072339651/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%D9%8A%D8%AF-%C2%AB%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%C2%BB-%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%8A%D9%85%D8%9F|عنوان= مارسل پروست }}</ref>
 
 
* وسوسه‌ٔ مدامِ کشفِ ''چخوف'': «درواقع جادوی چخوف بعدِ پایانِ داستان‏‌های او آغاز می‏‌شود. امری که تخیلِ مخاطب را تحریک کرده و او را مجبور می‌کند تا نسبت به سرنوشت شخصیت‏‌ها فکر کند و آن‏‌ها را ادامه دهد. این یکی از مهم‏‌ترین اتفاق‏‌هایی ا‏ست که برای مخاطبِ داستان‏‌های او می‏‌افتد.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/518|عنوان= آنتوان چخوف}}</ref>
 


* نگاهی به رمان '''مو قرمز''' نوشته‌ٔ ''اورهان پاموک'': «اورهان پاموک همیشه مملو از ایده‌های روایی منحصربه‌فرد است. او بعدِ بردن جایزه‌ٔ ادبی نوبل حتی رمان‌های مهم‌تری نوشته که باعث شده‌اند تا مخاطبان ادبیات در جهان او را بیش‌ازپیش تعقیب کنند.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.honaronline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-8/97939-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%88-%D9%82%D8%B1%D9%85%D8%B2-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%A7%D9%85%D9%88%DA%A9-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D9%88%DB%8C-%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF|عنوان= اورهان پاموک }}</ref>


* در ستایش جنون '''[[خاقانی شروانی]]''': «[[خاقانی]] از زمان مرگ خود تا به امروز یکی از پرسش‌های مهم ادبیات ایران بوده که غور و ژرف‌نگری در باب شعر و اندیشه‌اش بزرگانی را به خود مشغول داشته و از سویی دیگر هواخواهان و منتقدان بسیاری نیز داشته است. شعر [[خاقانی]] به دلیل استفاده او از پیچیده‌ترین فرم‌های روایی و شعری و استعانت از جنبه‌های منحصر به فرد بلاغی دشوار، مهم و در عین حال باشکوه بوده است.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/1025677|عنوان= [[خاقانی]] }}</ref>


* درباره‌ٔ کتابِ '''هُنرِ مُردن''': « کتابِ هُنرِ مُردن دو سخن‏رانی‏‌ است از ''پل موران'' نویسنده‏ فرانسوی درباره‌ٔ تصویرِ شکل‏‌های مُردن در ادبیات قرونِ وسطا و روایتِ خودکشی در جهانِ رمانتیست‏‌های مُدرن.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/507|عنوان= هنر مردن }}</ref>


* [[مارسل پروست]] برای جوانان: «رمان '''[[در جست و جوی زمان از دست رفته]]''' شمایل‌نگاری یک دوران فکری، زیستی و طبقاتی است در تاریخ فرانسه، دورانی که با پس لرزه‌های سقوط ناپلئون سوم آغاز شده و با رسیدن به قرن جدید گنگ و به‌هم‌ریخته به نظر می‌رسد.مسأله مهم رمان [[پروست]] «زمان» است.اصلا شرم‌آور نيست اگر بگوييم خواندن [[پروست]] سخت است. چون رمزگان و جهان‌نشانه‌ها و ارجاع‌های تاريخی‌اش  نيازمند تحقيق و مکث های مداوم است و براي همين دانشی که خواندن اين رمان می‌طلبد، دانشی است که نيازمند رجوع به منابع مختلف است. پس می‌شود از آثاری شروع کرد که تا حدی ذهن را براي درک اين زيبايی شناسی بزرگ آماده می‌کنند.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.aryanews.com/News/120170120072339651/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%D9%8A%D8%AF-%C2%AB%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%C2%BB-%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%8A%D9%85%D8%9F|عنوان= [[مارسل پروست]] }}</ref>


=== جستار‌نویسی بر قاب عکاسان===
یزدانی‌خرم دل‌بستگی ویژه‌ای به «عکس» دارد. این‌گونه می‌نماید که این دل‌بستگی برآمده از درک مناسب او از ضرورت «درست‌دیدن» برای نویسنده رمان و داستان است. بروز این دل‌بستگی، افزون بر نوشته‌های داستانی او، در جستارنویسی‌های اینستاگرامی‌اش بر قاب‌هایی از عکس‌های مطرح ایران و جهان دیده می‌شود. <ref name=''حاشیه نگاری''></ref>




===نقدهای سینمایی===
[[پرونده:Jang.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|راست|<center>'''«گور جمعی در ''بُستان''» عکاس: ''ساسان مویدی'''''</center>]]
یزدانی خرم در عرصه‌ٔ نقد فیلم هم فعالیت داشته است که در نقدهایش ساختارِ داستانی فیلم را بررسی کرده است. در زیر چند نمونه از نقدهای سینمایی به قلم او آمده است:
نمونه‌ای از این جستارنویسی که یزدانی‌خرم در صفحهٔ شخصی‌اش منتشر کرد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.instagram.com/p/B2ZdPKvBb0f/|عنوان=گور جمعی در بستان }}</ref>


* '''خشت و آیینه''' ساخته‌ٔ ''[[ابراهیم گلستان]]'': «خط سیر داستانی‌ای که [[گلستان]] برای اثر برگزیده است، حضور پرتعداد مردان است  و هرچه به پایان اثر نزدیک می‌شویم این زنانه‌گی است که قدرت و سایه‌ٔ خود را می‌گستراند. نرینه‌های فیلم عمدتاً مردانی خسته، رها و در بسیاری موارد خوش هستند که برای زندگی مانیفست صادر می‌کنند. [[ابراهیم گلستان]] چه در مقام داستان‌نویس، چه در مقام فیلم‌ساز از تردیدی که نسبت به زیست جامعه‌ٔ پا در هوای ایران دارد روایت می‌کند. او دراین اثر هیچ اعتمادی به نمادهایی که قرار است نجات‌بخش باشند ندارد. جوانی خموده، اخته گی، کودکان رهاشده و گم‌شدن و از همه مهم‌تر فقدان اخلاق باعث می‌شود او در پایان اثر در فضایی طعنه‌آلود صدای گوینده‌ٔ تلویزیون را پخش کند که در باب نوع دوستی [[سعدی]] م‌می‌گوید و این که نتوان بر برخی نام آدمی نهاد. [[ابراهیم گلستان]] «خشت و آینه» را در سال ۱۳۴۳ ساخت. فیلمی که بارها درباره‌ٔ اهمیت سبکی و جریان سازی‌اش مقاله‌ها وگزارش‌های فراوانی نوشته شده است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/3797135|عنوان= فیلم خشت و آیینه }}</ref>


<span style="color:darkcyan">
'''«این داستانی واقعی‌ است. تنها دو عکس بی‌کیفیت از این قصه یافتم و دیگر هیچ. سقوط خرمشهر، سقوط شهرهای کوچک‌تر و زنانی که اسیر ارتش عراق می‌شوند... گور جمعی هفده یا به روایتی بیست زن و دختر ایرانی در نزدیکی شهر بُستان. مشهور به «خواهران غریب» یا «گمنام». ماه‌ها می‌گذرد، خرمشهر آزاد می‌شود. این ماجرا که در زمان خودش فشار روحی فراوانی بر جنگ‌جویان ایرانی آورده بوده یک تکاور ارتش را که گویا هنوز در قید حیات است وا می‌دارد به انتقام... اما این گورِ رهاشده فقط یکی از زخم‌هاست.  انتقام دردناک آن تکاور ارتش ایران چه می‌سازد بر ذهنِ ما.  تمامِ اُبژه‌های این داستان بی‌نام‌ شده‌اند. تمام‌شان در خاکی گم شده‌اند که تن‌های خونین و رنج‌کشیده‌شان را به‌هم پیوند زد و پنهان‌شان کرد... وضعیتی که بر این زنان رفت چه روایتی می‌تواند بسازد... تمامِ اجزای این داستان خاص‌ هستند و فرشته‌ٔ تاریخ را احضار می‌کنند.»
'''
</span><noinclude>




* '''رد خون'''  ساخته‌ٔ ''محمدحسین مهدویان'': «ردِ خون» خلاصه‌ایست شتاب‌زده از یکی از مهم‌ترین تکه‌های تاریخ در دهه‌ٔ شصت که انسجامِ خود را فدایِ جاه‌طلبیِ بی‌پشتوانه‌ای کرده که می‌خواهد تکلیفِ همه چیز و همه‌کس، حتی خودِ تاریخ را هم مشخص کند و چنین است که از فرطِ اطلاع‌رسانی ساختار فیلم منهدم می‌شود و آوارش در انتها بر سرِ مخاطبان فرود می‌آید.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2487|عنوان= فیلم رد خون }}</ref>




* '''شبی که ماه کامل شد'''، ''ساخته‌ٔ نرگسِ آبیار'': تازه‌ترین فیلمِ نرگسِ آبیار روایتی‌ست دراماتیک از یک واقعیتِ تاریخی. خوانشِ من از این فیلم بر اساسِ همین نکته استوار شده است که چگونه امرِ تاریخی می‌تواند در تقابل از «واقعیت تاریخی» عمل کند و چگونه «کشتن» به عنوانِ یک امرِ باستانی در هیاتِ یک تفکرِ رادیکالِ دینی سر از خاک برآورده و به زبان و روایتی خاص دست یابد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2487|عنوان= ریگ روان برماه }}</ref>




===مقاله‌ها===
[[پرونده:Celin.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نگاهی به مقالهٔ ''سلین'' نوشته یزدانی‌خرم'''</center>]]


یزدانی‌خرم مقاله‌های متعددی از تاریخ، فلسفه، جنگ و دیگر حوزه‌ها قلم زده است که به برخی اشاره می‌کنیم.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''>{{یادکرد وب|نشانی=http://ensani.ir/fa/article/author/34443|عنوان=مقاله‌های یزدانی‌خرم }}</ref>


* '''غلامرضا تختی''' ساخته‌ٔ ''بهرام توکلی'': «تختی» فیلمِ بسیار مهمی‌ست چون با رندی و هوشمندی راویِ تنِ قهرمانی می‌شود که سریع تبدیل به شمایلِ دیواری و پوستر شده ولی از جامعه بیرون گذاشته می‌شود. فیلمی درباره‌ٔ بدنِ ازپادرآمده‌ٔ یک قهرمان که همه سهمِ خود را از آن می‏ خواهند، فیلمی علیه مفهومِ مردم...<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2173|عنوان= زیبایی‏ شناسیِ زهر }}</ref>


* « '''نویسنده مستقل'''»روزنامه شرق در شمارهٔ۷۴۹ اردیبهشت١٣٨۵ منتشر کرد.[[پرونده:نویسنده مستقل.pdf|بندانگشتی]]
* « ''' اسطوره‌زدایی از احمد شاملو'''» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ۲۴۹ که۲۸آذر۹۷ منتشر کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://taaghche.com/book/44419/%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%80-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%B2%DB%B4%DB%B9-%D9%80-%DB%B2%DB%B8-%D8%A2%D8%B0%D8%B1-%DB%B9%DB%B7|عنوان= اسطوره‌زدایی از شاملو }}</ref>
* « '''پشت خاکریز'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۶۹ آبان۱۳۸۷ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''گتسبی بزرگ درگذشت'''» مجلهٔ بخارا در شمارهٔ۴٢ خردادوتیر١٣٨۴ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌ها''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.noormags.ir/view/fa/creator/18754|عنوان=مقاله‌ها}}</ref>
* « '''پشت خاکریز'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۶۹ آبان۱۳۸۷ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''یک نکته در باب ادبیات جنگ'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۶۴  شهریور۱۳۸۷ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''حاشیه‌ای در باب مفهوم ابلیس در جهان روایی فئودور داستایفسکی'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ٢٢ آبان۱۳۸۶ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''نگاهی به جهان داستانی لویی فردینان سلین'''» [[بخارا]] در شمارهٔ۵١  خرداد۱۳۸۵ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''سقوط لندن'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۵٧  مرداد۱۳۸٧ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''باد در پرچمِ فاتح'''» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ۲۸۲  سه‌شنبه۲ بهمن۱۳۹۷ منتشر کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/1712|عنوان= باد در پرچم فاتح }}</ref>
* « '''درباره رمانِ شوایک، طنزی سیاه علیهِ آرمان‌‏گرایی اروپایی جنگِ جهانی اول'''» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ١٢۴ چهارشنبه۳ مرداد۱۳۹۷ منتشر کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/513|عنوان=رمان شوایک }}</ref>
* « '''جنون خوانش و رب گری یه'''» مجلهٔ سروش‌اندیشه در شمارهٔ٢ بهار۱۳٨١ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌ها''></ref>
* « '''درگذشت کاپوشینسکی بزرگ'''» مجلهٔ بخارا در شمارهٔ۵۷ آذر و دی۱۳۸۵ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌ها''></ref>
* « '''کتاب‌ها در صف ارشاد'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۵۵  تیر١٣٨٧ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « ''' دعوت به مراسم کافکاخوانی'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۴۵ اردیبهشت١٣٨٧ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « ''' دیدار در صبح یک‌شنبه'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۴٩ خرداد١٣٨٧ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « ''' فاصله‌ای میان مردن و نمردن'''» بیدار در شمارهٔ٢٢ مهر١٣٨٢ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « ''' قهرمان‌ها و گورها'''» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ١٧٣  سه‌شنبه۲۷ شهریور منتشر کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/533|عنوان=قهرمانان و گورها}}</ref>




=== مصاحبه‌ها===
=== مصاحبه‌ها===
یزدانی‌خرم با بسیاری از اهالی ادبیات مصاحبه کرده است و زوایای زندگی ادبی آن‌ها را بررسی کرده است.{{سخ}}  
[[پرونده:sahabi.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مصاحبه با ''[[مهدی سحابی|سحابی]]'' مترجم رمان مرگ‌قسطی '''</center>]]
از جنجالی‌ترین مصاحبه‌هایش می توان به مصاحبه او با ابراهیم گلستان اشاره کرد. یزدانی‌خرم در این مصاحبه‌ٔ مفصل (۳۰ صفحه) به گفت‌گوی رودررو با گلستان نشسته است و گلستان نیز دست به افشاگری‌های بسیاری زده است و ناگفته‌های بسیاری از خودش، خانواده‌اش و وضعیت فرهنگ و هنر در زمان پهلوی و افراد فعال در آن‌زمان بیان کرده است. گلستان هم‌چنین انتقادات تندی به چهره‌هایی چون [[احمد شاملو]] و [[جلال آل‌احمد|جلال آل احمد]] وارد کرده است. این مصاحبه در ویژه‌نامه‌ای  به‌نام « ضدخاطرات» در ''روزنامه همشهری'' به چاپ رسیده است. {{سخ}}  
یزدانی‌خرم با برخی از اهالی فرهنگ و هنر مصاحبه کرده است.
از دیگر مصاحبه‌های یزدانی‌خرم، گفت‌گوی او با [[رضا امیرخانی]] است که به مناسبت چاپ کتاب "نفحات نفت" در ''مجله نافه'' تحت عنوان «مجبورم فرياد بزنم» منتشر شد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://ermia.ir/Contents.aspx?id=492|عنوان= مجبورم فریاد بزنم }}</ref>
 
هم‌چنین گفت‌گوی مفصلی با [[رضا امیرخانی|امیر‌خانی]] در رابطه با زندگی ادبی‌سیاسی این نویسنده انجام داده است که در روزنامه شرق انجام چاپ شد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/1014811|عنوان= مصاحبه باامیرخانی قسمت اول }}</ref>
{{بلی}} از جنجالی‌ترین مصاحبه‌هایش می‌توان به مصاحبه او با [[ابراهیم گلستان]] اشاره کرد. یزدانی‌خرم در این مصاحبه‌ٔ مفصل (۳۰ صفحه) به گفت‌‌وگوی رودررو با گلستان نشسته است و گلستان نیز دست به افشاگری‌های بسیاری زده است و ناگفته‌های بسیاری از خودش، خانواده‌اش و وضعیت فرهنگ و هنر در زمان پهلوی و افراد فعال در آن‌زمان بیان کرده است. گلستان انتقادهای تندی به چهره‌هایی چون [[احمد شاملو]] و [[جلال آل‌احمد|جلال آل‌احمد]] وارد کرده است. این مصاحبه در ویژه‌نامه‌ای  به‌نام « ضدخاطرات» در ''روزنامه همشهری'' به‌چاپ رسیده است. {{سخ}}  
<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/1015742|عنوان= مصاحبه باامیرخانی قسمت دوم }}</ref>
 
{{بلی}} از دیگر مصاحبه‌های یزدانی‌خرم، گفت‌گوی او با [[رضا امیرخانی]] است که به مناسبت چاپ کتاب "نفحات نفت" در ''مجلهٔ نافه'' تحت‌عنوان «مجبورم فرياد بزنم» منتشر شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://ermia.ir/Contents.aspx?id=492|عنوان= مجبورم فریاد بزنم؛ مصاحبه با امیرخانی }}</ref>
هم‌چنین گفت‌‌وگوی مفصلی با امیر‌خانی در رابطه با زندگی ادبی‌سیاسی این نویسنده انجام داده است که در روزنامهٔ شرق چاپ شد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/1014811|عنوان= مصاحبه یزدانی‌خرم با رضا امیرخانی قسمت اول }}</ref>
<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/1015742|عنوان= مصاحبهٔ یزدانی‌خرم با رضا امیرخانی قسمت دوم }}</ref>


{{سخ}}
{{بلی}} مصاحبه‌ای با احمد غلامی به‌نام «ماندن در وضعیت آخر» در ''بیدار'' شمارهٔ٢٢ در مهر١٣٨٢ منتشر کرده است.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>


===مقاله‌ها===
{{بلی}} مصاحبه‌ای با ''[[مهدی سحابی]]''  مترجم رمان «مرگ قسطی» نوشته‌ٔ ''سلین'' انجام داده است که در مجلهٔ بخارا به‌نام « مردی که کاری با آسمان نداشت» چاپ شده است.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>




===جوایز===
===جوایز===
* [[جایزه‌ٔ ادبی واو]] برای رمان [[به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی]]
* [[جایزه‌ٔ ادبی واو]] برای رمان «'''به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی'''»
* جایزه‌ٔ بهترین رمان سال ۹۱ از [[هفت اقلیم]] و جایزه‌ٔ بهترین رمان سال‌های ۹۱ و ۹۲ از [[جایزه ادبی بوشهر]] برای رمان [[من منچستریونایتد را دوست دارم|رمان من منچستر یونایتد را دوست دارم]]
* جایزه‌ٔ بهترین رمان سال ۹۱ از [[هفت اقلیم]] و جایزه‌ٔ بهترین رمان سال‌های ۹۱ و ۹۲ از [[جایزه ادبی بوشهر]] برای رمان [[من منچستریونایتد را دوست دارم]]
* [[ جایزه‌ٔ ادبی «چهل»]] برنده‌ٔ پنج امید ادبیات داستانی ایران
* [[ جایزه‌ٔ ادبی «چهل»]] برنده‌ٔ پنج امید ادبیات داستانی ایران<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.irna.ir/news/83445632/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B3%D9%88%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%AA%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE|عنوان= جوایز یزدانی‌خرم }}</ref>
<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.irna.ir/news/83445632/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B3%D9%88%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%AA%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE|عنوان= جوایز یزدانی‌خرم }}</ref>


==نوا، نما و نگاه==
==نوا، نما و نگاه==
خون‌خورده متاستاز خون بر تن تاریخ
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="5">
<gallery>پرونده:Khonkhordeh.mp4|<center>خون‌خورده</center></gallery>
[[پرونده:Photo 2019-09-18 23-47-30.jpg|بندانگشتی]]
پرونده:Photo 2019-09-18 23-47-30.jpg|<center> یزدانی‌خرم، [[لیلی گلستان]]، [[مریم‌ حسینیان]]</center>
پرونده:گلشیری.jpg|<center>در سوگ [[هوشنگ گلشیری]]، روزنامهٔ شرق، شماره٧٧٧،  چهار‌شنبه۱۷ خرداد۱۳۸۵</center>
پرونده:میرعلایی.jpg|<center> [[احمد میرعلایی]] ، روزنامهٔ شرق، شماره٧٣٢، دوشنبه٢١ فروردین١٣٨۵ </center>
پرونده:نجفی.jpg|<center> [[ابوالحسن نجفی]] و وظیفهٔ ادبیات، روزنامه شرق،شماره٧٨١، دوشنبه ٢٢خرداد۱۳۸۵ </center>
پرونده:Maryam mehdi.jpg|<center>یزدانی‌خرم و همسرش  کتاب‌هایشان را با امضای خودشان به خوانندگان می‌دهند</center>
</gallery>
===صدای نویسنده===
{{شنیدن|نام پرونده=خون خورده با يزداني خرم.mp3|عنوان=اولش خون بود}}
{{شنیدن|نام پرونده=نویسنده کسی است که جهان تازه می‌سازد.mp3|عنوان=آسیب‌شناسی و ضعف لحن}}
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 


===صدای نویسنده===




==جستارهای وابسته==
=== سرخِ‌سفید را بشنویم و خون‌خورده را ببینیم===
کتاب صوتی «سرخِ‌سفید» با صدای ''میرطاهر مظلومی'' را [[«نوین کتاب گویا»]] منتشر کرده است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://novinketab.com/shop/%D8%B3%D8%B1%D8%AE_%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF/|عنوان= کتاب صوتی سرخ‌سفید }}</ref>
{{شنیدن|نام پرونده=رمان سرخ سفيد.mp3|عنوان= '''اولش بخار بود'''}}<gallery>پرونده:Khonkhordeh.mp4|<center>اولش خون بودآخرش آب..</center></gallery>


==پانویس==
==پانویس==
خط ۲۸۶: خط ۴۵۰:


==منابع==
==منابع==
ضد خاطرات، مصاحبه ابراهیم گلستان با مهدی یزدانی‌خرم، شهروند امروز، شماره ۳۲
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =یزدانی‌خرم| نام =مهدی| پیوند نویسنده= مهدی یزدانی‌خرم| عنوان= من منچستریونایتد را دوست دارم | سال = ۱۳۹۱| ناشر =نشر چشمه|مکان =تهران| شابک = ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹۰-۱۹-۹|صفحه= ٢٢۵|پیوند=http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2331694}}
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =یزدانی‌خرم| نام =مهدی| پیوند نویسنده= مهدی یزدانی‌خرم| عنوان= سرخِ‌سفید | سال = ۱۳۹۴| ناشر =نشر چشمه|مکان =تهران| شابک = ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۵۳۶-١|صفحه= ٢۶۶|پیوند= http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2303570}}
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =یزدانی‌خرم| نام =مهدی| پیوند نویسنده= مهدی یزدانی‌خرم| عنوان= خون‌خورده | سال = ۱۳۹۷| ناشر =نشر چشمه|مکان =تهران| شابک = ۹۷۸-۶۲۲-۰۱-۰۰۷۸-۲|صفحه= ٢۷۱|پیوند=http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2337095 }}


==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/95021106523/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%DA%86%D9%87%D9%84-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%B4%D8%AF%D9%86%D8%AF|عنوان= برگزیدگان انجمن ادبی چهل|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ١١اردیبهشت۱۳۹۵|تاریخ بازدید = ٢٠شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.yjc.ir/fa/news/5401693/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D8%B4%D8%B1%D9%91-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D8%B5%DB%8C-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF|عنوان= نویسنده در مقابل شر دنیا می‌ایستد|ناشر= باشگاه خبرنگاران جوان|تاریخ انتشار= ١آذر۱۳۹۴|تاریخ بازدید = ٢٠شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.instagram.com/p/BzTVoRshQa7/|عنوان= صادق چوبک|ناشر= اینستاگرام مهدی یزدانی‌خرم|تاریخ انتشار= تیر۱۳۹٨|تاریخ بازدید = ٢٠شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://shahinkarkhane.blogfa.com/post/197/%DA%AF%D9%81%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85|عنوان= گفت‌وگو با مهدی یزدانی‌خرم|ناشر= ژورنالیست جوان|تاریخ انتشار= ٣٠تیر۱۳۹١|تاریخ بازدید = ١۵شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://t.me/mehdiyazdanikhorram|عنوان= پدربزرگ|ناشر= کانال تلگرامی مهدی یزدانی‌خرم|تاریخ انتشار= ۱۳۹٨|تاریخ بازدید = ١٨شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.iranart.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-16/5538-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D9%BE%D8%B3%D8%B1-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%87%D9%85%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%D8%B4-%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%DA%86%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8Cm|عنوان= دبیرستان فرهنگ|ناشر= ایران آرت|تاریخ انتشار= ٢اردیبهشت١٣٩۶|تاریخ بازدید = ٢٠شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://isport.ir/fa/content/a55a2cfb2add|عنوان= ناخدای من برخیز|ناشر= آی اسپرت|تاریخ انتشار= ٢٩شهریور١٣٩۶|تاریخ بازدید = ١۶شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://maryamhosseinian.blogfa.com/post/151|عنوان= نقد مرد سختگیر داستان|ناشر= داستان‌ها و دست‌نوشته‌های [[مریم حسینیان]]|تاریخ انتشار= ۶فروردین١٣٩٠|تاریخ بازدید = ١۶شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.instagram.com/p/BuKHcXGl1hu/?utm_source=ig_web_copy_link|عنوان=مادربزرگم یکی از دلایل نوشتنم است|ناشر= اینستاگرام |تاریخ بازدید = ٢۶مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.cheshmeh.ir/Book/2255/2582/%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1%20%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%85%20%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%A7%20%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B1|عنوان= بهار برایم کاموا بیاور|ناشر= [[نشرچشمه]]|تاریخ بازدید = ١۶شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2374600|عنوان=خون‌خورده به چاپ هشتم رسید|ناشر= خانه کتاب|تاریخ بازدید = ٢۶شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=https://www.instagram.com/p/BztLkPVh5EP/?utm_source=ig_web_copy_link|عنوان= حوادث کوی دانشگاه تهران|ناشر= ایسنتاگرام|تاریخ بازدید = ٢۶شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/91080402558/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%87-%D8%B7%D9%84%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D9%85|عنوان= نویسنده جاه‌طلب|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۴آبان١٣٩١|تاریخ بازدید = ١۶شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.asriran.com/fa/news/433335/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D8%B4%D8%B1%D9%91-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D8%B5%DB%8C-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF|عنوان= نوشتن آداب می‌خواهد|ناشر= عصر ایران|تاریخ انتشار= ١آذر١٣٩۴|تاریخ بازدید = ١٧شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://farhangemrooz.com/news/57653/%D9%88%D8%B8%DB%8C%D9%81%D9%87-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%B4%D9%81-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1|عنوان= مدال احمد محمود اهدا می‌شود|ناشر=فرهنگ امروز|تاریخ انتشار= ١دی١٣٩٧|تاریخ بازدید = ١۶شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://sazandeginews.com/News/295|عنوان= محافظه‌کار انقلابی؛ چرا نیمایکی از سیاسی ترین شاعران ایران است|ناشر=سازندگی|تاریخ انتشار= ١٩آذر١٣٩٧|تاریخ بازدید = ١۴شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://sazandeginews.com/News/3397|عنوان= زشمع مرده یاد آر؛جایگاه ادبی علی اکبر دهخدا|ناشر=سازندگی|تاریخ انتشار=٢٣اسفند١٣٩٧|تاریخ بازدید = ١۴شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://khabgard.com/522/%D8%B4%DB%8C%D9%88%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85%D8%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B3-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%B3-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8/|عنوان=شیوه‌ی یزدانی‌خرم، جان دوس پاسوس را به یادم می‌آورد|ناشر=خوابگرد|تاریخ انتشار=۴مهر۱۳۹۴|تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://naghde4shanbe.blogfa.com/post/34|عنوان=یزدانی‌خرم داستان را خوب می‌شناسد|ناشر=نقد چهارشنبه‌ها|تاریخ انتشار=۶آبان۱۳۹۱|تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://sazandeginews.com/News/478|عنوان= امیدساز اعظم؛ شازده احتجاب|ناشر=سازندگی|تاریخ انتشار=٢٧آذر١٣٩٧|تاریخ بازدید = ٢٠شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://jooyapub.com/2018/05/18/%D9%8A%D9%83-%D8%B4%D8%A8%D8%8C-%D9%8A%D9%83-%D9%86%D9%88%D9%8A%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87/|عنوان= یک شب، یک نویسنده|ناشر=انتشارات جویا|تاریخ انتشار=٢٨اردیبهشت١٣٩٧|تاریخ بازدید = ١۴شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://sazandeginews.com/News/1590|عنوان= دلداده‌ٔ داس و چکش؛به‌آذین|ناشر=سازندگی|تاریخ انتشار= ٢٩دی١٣٩٧|تاریخ بازدید = ١۴شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://sazandeginews.com/News/5039|عنوان= ربنای شجریان نمادِ ماهِ رمضان است|ناشر=سازندگی|تاریخ انتشار= ١٧اردیبهشت١٣٩٨|تاریخ بازدید = ٢٠شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/45393/%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D8%AF|عنوان= دولت‌آبادی در سال‌های جنگ امید را بین مردم زنده کرد|ناشر=فرهنگ امروز|تاریخ انتشار= ۱۱مرداد۱۳۹۵|تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://sazandeginews.com/News/1072|عنوان= استادکهنه‌کار را به دانشگاه راه نداند|ناشر=سازندگی|تاریخ انتشار= ١٣دی١٣٩٧|تاریخ بازدید = ٢٠شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=https://www.digikala.com/mag/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87/|عنوان= معرفی خون‌خورده|ناشر=دیجی کالا|تاریخ انتشار= ۲۱ فروردین ۱۳۹۸|تاریخ بازدید = ٢٠مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://sazandeginews.com/News/3107|عنوان=و تاریخ پر است از فرشته و خون|ناشر=سازندگی|تاریخ انتشار= ٩اسفند١٣٩٧|تاریخ بازدید =١٩شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=1337785|عنوان=مجموعه داستان زبان عاشقی|ناشر=خانه کتاب|تاریخ بازدید =٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://sanad.um.ac.ir/index.php?option=com_mag&view=htmlpage&id=905&hp=2994&lang=fa|عنوان= نویسنده، سیاسی‌ترین موجود کل عالم بشریت است|ناشر=سامانه دانشجویی دانشگاه فردوسی مشهد|تاریخ بازدید =٢٠مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://qoqnoos.ir/Fa/%D8%A8%D9%87-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D9%84%D8%B9%D9%86%D8%AA%DB%8C|عنوان=به گزارش اداره هواشناسی: این خورشید لعنتی|ناشر=انتشارات ققنوس|تاریخ بازدید =٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://esfahanemrooz.ir/print:page,1,53932-%D9%BE%D8%B1%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%87-%DB%B9%DB%B0-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86.html|عنوان=پرمخاطب‌ترین داستان‌های دهه‌ٔ نود ایران|ناشر=اصفهان امروز آنلاین|تاریخ انتشار =٢٢مرداد۱۳۹٧|تاریخ بازدید =١٩شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://www.iranart.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-5/7911-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%AA%D8%B9%D8%B7%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%AC%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%AF|عنوان= فشارهای سیاسی دلیل تعطیلی جوایز ادبی بود|ناشر=آرت ایران|تاریخ انتشار =٢٠تیر۱۳۹۶|تاریخ بازدید =٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://haftnews.ir/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%B1%D9%86%D8%AF/|عنوان=نویسندگانی که شکست می‌خورند|ناشر=هفت نیوز|تاریخ انتشار =۱۱اسفند۱۳۹۷|تاریخ بازدید =٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.aa.com.tr/fa/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85/705941//|عنوان=بررسی رابطه ادبیات ایران وترکیه|ناشر=خبرگزاری آناتولی|تاریخ انتشار =٢٢مرداد۱۳۹٧|تاریخ بازدید =١٩شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://taaghche.com/book/38676/%D8%B3%D8%B1%D8%AE-%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF|عنوان=کتاب سرخ‌سفید|ناشر=طاقچه|تاریخ بازدید =١٩شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.instagram.com/p/BCNLzRLP77c/?utm_source=ig_web_copy_link|عنوان=لیست اصلاحات|ناشر=اینستاگرام|تاریخ بازدید =٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.instagram.com/p/BCKxkjXP739/|عنوان=رأی می‌دهم|ناشر=اینستاگرام|تاریخ بازدید =٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.instagram.com/p/BDBnDfFv73j/|عنوان=مردی با ایده‌های خاص که مطبوعات ایران مدیون اوست|ناشر=اینستاگرام|تاریخ بازدید =٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.instagram.com/p/BuVkVd4FXg5/?utm_source=ig_web_copy_link|عنوان=این مرد دلش برای کشورش لرزیده است|ناشر=اینستاگرام|تاریخ بازدید =٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.imna.ir/news/251629/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%87%DB%8C%DA%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D8%AF|عنوان= نویسنده‌ای که از هیچ، داستان می‌سازد|ناشر=ایمنا|تاریخ انتشار= ۲۸مهر۱۳۹۵|تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://aliallahsalimi.blogfa.com/post/642|عنوان= روایت‌های موازی از یک واقعه |ناشر=وبلاگ علی‌الله سلیمی|تاریخ انتشار= ۲۹تیر۱۳۹۵ |تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://honarland.ir/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%AD-%D9%86/|عنوان= خون خورده؛ داستان پدران، پسران و ارواح نامقدس|ناشر=سرزمین هنر|تاریخ انتشار= ۲خرداد۱۳۹٨ |تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://changizi.blogfa.com/post/2953|عنوان= خون‌خورده یزدانی‌خرم بهترین کتاب اوست|ناشر=وبلاگ علی چنگیزی |تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://farhangemrooz.com/news/58158/%D8%AC%D8%AF%D9%84-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE|عنوان= جدال با تاریخ|ناشر=فرهنگ امروز|تاریخ انتشار= ٢بهمن١٣٩٧|تاریخ بازدید = ١۴شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://taaghche.com/book/54037/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87|عنوان= کتاب خون‌خورده|ناشر=طاقچه|تاریخ بازدید = ١۴شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/59299/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%DB%8C-%D8%B1%D8%AD%D9%85%DB%8C-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-%DB%8C%D8%B9%D9%86%DB%8C-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D9%86%D9%87-%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%86|عنوان= حماسه یعنی چگونه مردن نه زیستن|ناشر=فرهنگ امروز|تاریخ انتشار= ١٨خرداد١٣٩٨|تاریخ بازدید = ١۴شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/44870/%D8%AA%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%B2%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D9%85%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7-%D9%87%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان= تقدس‌زدایی خواست روشنفکران است|ناشر=فرهنگ امروز|تاریخ انتشار=١٢تیر١٣٩۵ |تاریخ بازدید = ١٨شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=https://www.magiran.com/article/1025677|عنوان= تاملی بر مفهوم فردگرایی و شاعری به نام خاقانی شروانی|ناشر=روزنامه شرق|تاریخ انتشار= ٢٠فروردین١٣٨۵|تاریخ بازدید = ١٨شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://www.aryanews.com/News/120170120072339651/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%D9%8A%D8%AF-%C2%AB%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%C2%BB-%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%8A%D9%85%D8%9F|عنوان= چرا باید "پروست" بخوانیم؟|ناشر=خبرگزاری آریا|تاریخ انتشار= ١بهمن١٣٩۵|تاریخ بازدید = ١٨شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=https://www.magiran.com/article/3797135|عنوان= خوانشی از فیلم «خشت و آینه» ساخته ابراهیم گلستان|ناشر=روزنامه اعتماد|تاریخ انتشار =١۴شهریور١٣٩٧|تاریخ بازدید = ١٨شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/2487|عنوان= خونِ مُرده؛جُستاری درباره‌ این‌که چرا ردِ خون فیلمِ بدی‌ است|ناشر=روزنامه سازندگی |تاریخ انتشار= ٢٢بهمن١٣٩٧|تاریخ بازدید = ١٨شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/2285|عنوان= ریگِ روان؛ شبی که ماه کامل شد|ناشر=روزنامه سازندگی|تاریخ انتشار=١۶بهمن١٣٩٧|تاریخ بازدید = ١٨شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/2173|عنوان= زیبایی‏ شناسیِ زهر؛ درباره «غلامرضا تختی» فیلمی علیه مفهوم مردم|ناشر=روزنامه سازندگی|تاریخ انتشار=١۴بهمن١٣٩٧|تاریخ بازدید = ١٨شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://ermia.ir/Contents.aspx?id=492|عنوان= مجبورم فرياد بزنم!|ناشر=ارمیا|تاریخ انتشار٢٨تیر١٣٨٩|تاریخ بازدید = ١٨شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=https://www.irna.ir/news/83445632/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B3%D9%88%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%AA%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE|عنوان= خون‌خورده، قصه هایی سوخته در آتش|ناشر=خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران|تاریخ انتشار٢شهریور١٣٩٨|تاریخ بازدید = ٢٠شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/fa/article/author/34443|عنوان= مقاله‌های مهدی یزدانی‌خرم|ناشر= پرتال جامع علوم انسانی|تاریخ بازدید = ٢١شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://namlik.me/article/%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%A9%D8%B3%D8%AA%20%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%88%D8%8C%20%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%20%D9%88%20%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D8%A8%D8%A7%20%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C%20%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85|عنوان= گفت‌وگو و داستان‌خوانی با مهدی یزدانی‌خرم|ناشر= ناملیک|تاریخ بازدید = ٢١شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://cinemapress.ir/news/106316/%D9%86%D8%B4%D8%B1-%DA%86%D8%B4%D9%85%D9%87-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%AF|عنوان=نشر‭ ‬چشمه، خون‭ ‬نویسندگان‭ ‬گمنام‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬شیشه‭ ‬می‌کند|ناشر= سینماپرس|تاریخ انتشار = ۸دی۱۳۹۷|تاریخ بازدید = ٢۴مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahraranews.ir/fa/news/2367/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D9%88%D8%AF|عنوان= نویسنده باید از دیوار زمان رد شود|ناشر= شهرآرانیوز|تاریخ انتشار = ٢مرداد١٣٩٨ |تاریخ بازدید = ٢۴شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahraranews.ir/fa/news/2378/%D8%AD%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%87%E2%80%8C%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%D8%AD%D8%B1%D9%81%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C|عنوان= حاشیه نگاری|ناشر= شهرآرانیوز|تاریخ انتشار = ٢ مرداد١٣٩٨|تاریخ بازدید = ٢۴شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://sazandeginews.com/News/518|عنوان= وسوسه مدام چخوف|ناشر= سازندگی|تاریخ انتشار = دوشنبه۱۶مهر۱۳۹۷|تاریخ بازدید = ٢۴شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://sazandeginews.com/News/507|عنوان= کتاب هنر مردن|ناشر= سازندگی|تاریخ انتشار = یکشنبه۱۷تیر۱۳۹۷|تاریخ بازدید = ٢۴شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://sazandeginews.com/News/1712|عنوان= باد در پرچمِ فاتح|ناشر= سازندگی|تاریخ انتشار = سه شنبه۲بهمن۱۳۹۷|تاریخ بازدید = ٢۴شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.magiran.com/article/1014811|عنوان= مصاحبه امیرخانی قسمت اول|ناشر= بانک اطلاعات نشریات کشور|تاریخ انتشار = یک‌شنبه۲۱اسفند۱۳۸۴|تاریخ بازدید = ٢۴شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.magiran.com/article/1015742|عنوان= مصاحبه امیرخانی قسمت دوم|ناشر= بانک اطلاعات نشریات کشور|تاریخ انتشار = دو‌شنبه۲۲اسفند۱۳۸۴|تاریخ بازدید = ٢۴شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.instagram.com/p/B2ZdPKvBb0f/|عنوان= گورجمعی در بستان|ناشر= اینستاگرام مهدی یزدانی‌خرم|تاریخ انتشار= شهریور۱۳۹٨|تاریخ بازدید = ٢٢شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/44419/%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%80-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%B2%DB%B4%DB%B9-%D9%80-%DB%B2%DB%B8-%D8%A2%D8%B0%D8%B1-%DB%B9%DB%B7|عنوان=اسطوره‌زدایی از شاملو|ناشر= طاقچه |تاریخ بازدید = ٢۴مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://sazandeginews.com/News/513|عنوان= درباره رمانِ شوایک، طنزی سیاه علیهِ آرمان‌‏گرایی اروپایی جنگِ جهانی اول|ناشر= سازندگی|تاریخ انتشار = ۳مرداد۱۳۹۷|تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/533|عنوان=قهرمانان و گورها؛ گزارشی از تخریب سنگ مزار محمدعلی فروغی و غیب‌شدن میدان قیصر امین‌پور|ناشر= سازندگی|تاریخ انتشار = ۲۷شهریور١٣٩٧|تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://novinketab.com/shop/%D8%B3%D8%B1%D8%AE_%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF/|عنوان= کتاب صوتی سرخ‌سفید|ناشر= نوین کتاب گویا|تاریخ بازدید = ٢٢شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://farhangemrooz.com/news/44870/%D8%AA%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%B2%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D9%85%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7-%D9%87%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان= تقدس زدایی خواست روشنفکران است و ممیزی تنها هزینه داشته است|ناشر= فرهنگ امروز|تاریخ انتشار =۱۲تیر۱۳۹۵|تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.noormags.ir/view/fa/creator/18754|عنوان= مقاله‌های مهدی یزدانی‌خرم|ناشر= پایگاه مجلات تخصصی نور|تاریخ بازدید = ٢٧شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.mehrnews.com/news/2967203/%D8%A8%D8%B1%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%A2%D9%84-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D8%A7-%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%DB%B2%DB%B5-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87|عنوان= دوره آموزش داستان نویسی «آل جلال»|ناشر= خبرگزاری مهر|تاریخ انتشار=۲۴آبان۱۳۹۴|تاریخ بازدید = ٣١شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://baharanschool.com/دوره-های-آموزشی/مهدی-یزدانی‌خرم/|عنوان=کارگاه رمان|ناشر= موسسه آموزشی خرد و بهاران اندیشه|تاریخ بازدید = ٣١شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://www.honaronline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-8/97939-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%88-%D9%82%D8%B1%D9%85%D8%B2-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%A7%D9%85%D9%88%DA%A9-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D9%88%DB%8C-%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF|عنوان=نگاهی به رمان «مو قرمز» اورهان پاموک؛ رمان عاشقانه‌ای که راوی نفرت می‌شود|ناشر= هنرآنلاین|تاریخ انتشار=١٠اردیبهشت۱۳۹۶|تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://bayanstory.com/?p=978|عنوان=نگاهی به رمان «خون خورده»|ناشر= سایت مصطفی بیان|تاریخ انتشار=۲۶تیر۱۳۹۸|تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=https://www.mehrnews.com/news/4691322/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D9%88-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF-%D8%AC%D8%B2%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%AA%D8%A8-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D8%A7-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF |عنوان= نشست نقد کتاب تب خواب|ناشر= خبرگزاری مهر|تاریخ انتشار=۲۲مرداد۱۳۹۸|تاریخ بازدید = ٣١شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://www.mohammadjavadi.com/شست-رونمایی-از-رمان-کبوتر-انگلیسی-ب/|عنوان= نشست نقد کتاب کبوتران انگلیسی|ناشر= خبرگزاری مهر|تاریخ انتشار=۲۲مرداد۱۳۹۸|تاریخ بازدید = ٣١شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://newspaper.hamshahrionline.ir/id/43768/%c2%ab%d8%a7%d8%b2-%d8%ac%d8%b3%d9%85%d8%b4-%d8%a8%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%af-%d8%ac%d8%a7%d9%86%d8%b4-%d8%a8%d8%ae%d9%88%d8%b1%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%af%c2%bb.html|عنوان=از جسمش ببرانید و بر جانش بخورانید|ناشر= همشهری|تاریخ انتشار=١٧دی۱۳۹٧|تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://old.alefyaa.ir/?p=7579|عنوان= آلوده‌تر از هوای تهران|ناشر= مجله ادبی «الف یا»|تاریخ انتشار=۲۷آذر۱۳۹۶|تاریخ بازدید = ٣١شهریور۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://naghde4shanbe.blogfa.com/post/34|عنوان= نقد «من منچستریونایتد را دوست دارم»|ناشر= نقد چهارشنبه‌ها|تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=https://www.instagram.com/p/B3wnIRHA2dl/?utm_source=ig_web_copy_link|عنوان= نقدی بر خون‌خورده از سروش چیت‌ساز|ناشر= اینستاگرام|تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=https://www.instagram.com/p/BvTn0bDHLcN/?utm_source=ig_web_copy_link|عنوان= عالیه عطایی از خون‌خورده می‌گوید|ناشر= اینستاگرام|تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}
# {{یادکرد وب|نشانی=https://www.instagram.com/p/BwURVBgHZ6_/?utm_source=ig_web_copy_link|عنوان= نقدی بر یزدانی‌خرم از مسعود قدیم‌فلاح|ناشر= اینستاگرام|تاریخ بازدید = ٢٧مهر۱۳۹٨}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۷

مهدی یزدانی‌خرم

نویسنده تنهاترین تکه‌ٔ تاریخ است [۱]
زمینهٔ کاری روزنامه‌نگاری
رمان‌ نویسی
مقاله نویسی
نقدادبی
ویراستاری
جستارنویسی
زادروز ٢شهریور١٣۵٨
تهران
ملیت ایرانی
سبک نوشتاری تاریخ معاصر ایران
کتاب‌ها به گزارش اداره هواشناسی:...
من منچستریونایتد را دوست دارم
سرخ‌ِسفید
خون‌خورده
همسر(ها) مریم حسینیان
فرزندان امیرحسین
مدرک تحصیلی کارشناسی ادبیات‌ فارسی
دانشگاه دانشگاه تهران
اثرپذیرفته از ابراهیم گلستان
رضا براهنی
سلین و زولا
امضا
مهدی یزدانی‌خرم و مریم حسینیان
مهدی یزدانی‌خرم در انجمن ادبی چهل
رمانی که دوازده سال توقیف بود
برندهٔ جوایز ادبی

مهدی یزدانی‌خرم روزنامه‌نگار، داستان‌نویس، منتقد، برندهٔ جوایز ادبی در چند دوره است که انجمن ادبی چهل از او به‌عنوان یکی از پنج امید ادبیات‌ داستانی تجلیل کرده است. [۲]

* * * * *

نام مهدی یزدانی‌خرم با رسانه‌های مکتوب گره خورده است؛ او نویسنده و روزنامه‌نگار است و در حوزه‌ٔ فرهنگ، هنر و ادبیات منتقد و تحلیل‌گر به‌شمار می‌آید. عمده‌ٔ شهرتش در این حوزه به نقدهای ادبی او باز می‌گردد. از نوجوانی به نویسندگی و روزنامه‌نگاری علاقه‌مند شد و چهارده‌ سال بیشتر نداشت که در کلاس‌‌های نویسندگی احمد غلامی که در «مجله‌ٔ شباب» برگزار می‌شد؛ شرکت کرد. در دبیرستان فرهنگ درس می‌خواند و نخستین تجربه روزنامه‌نگاری‌اش «مجله نسیم» بود که با هم‌کلاسانش در دبیرستان منتشر می‌کردند. هجده‌ساله بود که اولین یادداشت ادبی‌اش که مضمونی فلسفی داشت؛ در مطبوعات به چاپ رسید. سپس با روزنامه‌هایی نظیرخرداد، فتح، همشهری، هم‌میهن، شرق، اعتماد، کارگزاران، اعتمادملی، سازندگی و نیز هفته‌نامه‌های «شهروندامروز»، «ایران دخت»، «هفته‌نامه‌ٔ آسمان»، «هفته‌نامه‌ٔ صدا» و «مجله‌ٔ نافه» همکاری کرده‌ است. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه یزدانی‌خرم دبیر سرویس ادبیات مجلهٔ «مهرنامه» و عضو شورای دبیران مجلهٔ «تجربه» است که به‌صورت ماهنامه در تهران منتشر می‌شوند و مسئول انتخاب داستان در نشر چشمه و مشاور اصلی بخش ادبیات این انتشارات به‌شمار می‌آید. او اکنون در حوالی چهل‌سالگی، چهار رمان در کارنامه‌اش دارد. مقاله‌ها و نقدهای ادبی بسیاری در نشریه‌‌های متعدد نگاشته است و تقریباً صفحهٔ مجازی خود را مدام به‌روز می‌کند. کتاب‌های گوناگونی را می‌خواند و در نشریات کاغذی یا فضای مجازی معرفی می‌کند. زمانی را هم صرف‌ نوشتن داستان‌هایش می‌کند و داستان‌ها و رمان‌های منتشر نشده در نشر چشمه را برای چاپ، بررسی کرده و می‌خواند.


از میان یادها

عکس‌‌ها به داستان‌هایم جان می‌دهند

«اتفاق‌های تاریخی، تماشاکردن عکس‌های قدیمی، دیدن انسان‌های بی‌نام‌ونشان که عکس‌هایشان در روزنامه‌های هفتادهشتاد سال پیش به‌چشمم می‌خورد و ... همه‌ٔ این مسائل مرا قلقلک می‌دهد تا برایشان قصه طراحی کنم.» [۳]

پیرهن‌زرشکی‌ِ چوبک یقه‌ام را گرفت

«اما داستانِ من و صادق چوبک باز می‌گردد به عصری زمستانی و سرد در دفتر مجلّه‌ شباب در چهارده‌سالگی. در جمعِ داستان‌خوانی بودم و مهمان آن هفته محمد بهارلو بود و با کتاب تازه‌درآمده‌اش که آنتولوژی درجه اول از نویسندگان ایرانی است؛ آمده بود. چوبک در آن سال به‌گمانم هفتادوسه‌ساله می‌شد و هنوز در جهان بود. گردون نوشته بود سوی چشمانش را از دست داده و در آمریکاست. محمد بهارلو در آن غروب پنج‌شنبه پیشنهاد کرد یک داستان از کتابش بخواند و خواند، داستانِ «پیرهن زرشکی» را خواند که تا امروز هیچ داستان کوتاهی در ادبیات ایران نتوانسته چنین جان و روح مرا متلاطم کند. وقتی محمد بهارلو خواندنِ داستان را تمام‌ کرد در حیرت کامل فرورفته بودم. حیرتی که تا امروز و هر بار که این داستانِ چوبک را می‌خوانم یقه‌ٔ جانم را می‌گیرد.» [۴]

آن‌قدر نوشتم تا چاپ شد

«همه‌جا گفته‌ام، سخت‌گيری عجيب‌ و غريب‌ احمد غلامی، روی من تأثیر داشت. داستان‌های بسیاری نوشتم و او رد کرد و در «مجله‌ٔ شباب» چاپ نشد. وقتی كه روزنامه‌های دوم‌ خرداد به‌وجود آمدند بیست مطلب از من رد شده بود تا بالأخره یک مطلب تأیید و چاپ شد. من برای نویسندگی و روزنامه‌نگاری به‌شدت تلاش کردم.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پدربزرگم قلب طهران قدیم

«پدربزرگم نجّاری داشت نزدیک حسن‌آباد. زیرزمینی بزرگ که ورودی‌اش تهِ پاساژی بود. سال‌های دهه‌ٔ شصت بود و هنوز آن تکه را نکوبیده بودند. پدربزرگم مرد قوی‌هیکلی بود. شیفته‌ٔ بدنِ چوب‌ها. هر وقت به حسن‌آباد نزدیک می‌شدیم و گنبدها خود را نشان می‌دادند بوی خاک‌ارّه می‌پیچید در ذهنم. جدی‌ بود. از آن پدربزرگ‌ها نبود که یله شوی توی آغوش‌شان. اما گاهی دمِ غروب، من را بعدِ کار قلم‌دوش می‌کرد و می‌برد سمت حسن‌آباد. موهایش پُر و سفید بود و تکه‌های ریز چوب را می‌دیدم توی‌شان. زیر نور برق می‌زدند. مثل گنبدهای حسن‌آباد. از آن روزها خیلی می‌گذرد... آن راسته تخریب شد و میدان حسن‌آباد برایم شد قصه‌ٔ گنبدها و پدربزرگی که وقتی قلم‌دوشم می‌کرد از فرط اقتدارش تکان نمی‌خوردم آن بالا.» [۵].

یزدانی‌خرم کتاب «من منچستریونایتد را دوست دارم» به پدربزرگش تقدیم کرده است.[۶]

گلشیری خواندنم اخراجم کرد

« در دبیرستان فرهنگ درس خوانده‌ام. دبیرستان مثلاً نخبه‌گان علوم انسانی. مدرسه‌ای خاص که در زمان ما شصت دانش‌آموز بیشتر نداشت و حدادعادل، مدیرش بود. هدایت می‌خواندیم و اخوان و کافکا... هرچند به‌سبب گلشیری خواندن، اخراجیِ موقت شدم اما باز بازگشتم و این قصه‌ٔ دیگری‌ است... [۷] آن‌جا با دوستانم مجله‌ٔ "نسیم" را در می‌آوردیم. محسن آزرم همكلاسی‌ام بود، روزبه صدرآرا بود، هادی حيدری و خیلی‌ها که در رشته‌های دیگر مطرح شدند. آن دوره را دوره‌ٔ طلاييِ دبیرستان فرهنگ می‌گویند. در تمامِ آن سال‌ها کار ما نوشتن و خواندن و جدّی‌گرفتنِ خود بود. اينكه آدمی خودش را جدّی بگیرد خیلی راه‌گشاست.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بهانه‌های نوشتنم

«نوزده‌ساله بودم که مادربزرگم بی‌جان شد. اما زندگی من با او تازه بعدِ گذاشتن آخرین لحد شروع شد. تبدیل شد به روحی حاضر. وقتی رفت دوسه سالی بود که در روزنامه‌ها می‌نوشتم و وقتی رمان‌نویسی را جدی آغاز کردم در همان سال‌ها لحظه‌ای نبود که نبینمش کنار میزم. او زنی خانه‌دار بود. مثل همه‌ٔ مادربزرگ‌ها خانه‌اش محل بودنم، رویابافی‌ام بود و خواندن. این زن نه قصه‌گوی متبحری بود نه خبری از ادبیات داشت فقط به من جرأت و زمان و فرصت رویاساختن داد و با تمام مهر به آنها گوش می‌کرد. یکی از دلایلی که می‌نویسم فارغ از تمام دغدغه‌های زیبایی‌شناسانه و ...اوست. زنی که رفتنش من را مجبور به باور تن‌هایی کرد و اینکه باید بجنگم در این جهان.» [۸]

نویسنده‌ای به رنگ آبی

یزدانی‌خرم از هواداران جدی و سرسخت باشگاه استقلال است و در یادداشتی به‌نام «ناخدای من برخیز» از شکست‌ها و تلخ‌کامی‌های تیم محبوبش گفته است. [۹]او در رابطه با تیم محبوبش می‌گوید: «من نویسنده‌ای هستم که در اعماقِ روح و ذهنم تاریخِ این باشگاه را مرور می‌کنم و خبرها را می‌خوانم.» یزدانی‌خرم برای نوشتنِ رمان «سرخِ سفید» و طراحی یک بازیکن استقلال که با پیروزی انقلاب وضعیتش نامشخص شده؛ تحقیقات زیادی کرده است. او در نوجوانی مدتی در باشگاهِ نوجوانان «عقاب» بازی كرده بود و بنا به گفته‌هایش صادق ورمرزيار بازیکن موردعلاقه‌اش بوده است وهمیشه پیراهن شماره سه می‌پوشید و قصد داشت تا برای پست هافبك در تیم استقلال تست بدهد که نویسندگی مسیر زندگی‌اش را تغییر داد.

ردپای كيوكوشين در رمان‌هایش‎

یزدانی‌خرم که از نوجوانی ورزش رزمی، کار کرده است در «كيوكوشين» مقامِ استانی داشته است و کمربند قهوه‌ای گرفته است. شخصیت اصلی‌ در رمان سرخ‌سفید یک مبارز کیوکوشین کای سی‌وسه‌ساله است. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

دانشگاه تهران و آن چهار روز

«سَر درِ دانشگاه که بین ما به «پنجاه‌تومنی» مشهور بود دروازه‌ٔ بهشت بود انگار. وقتی اول صبح ِهجده تیر فهمیدیم چه گذشته بر بچه‌های خوابگاه، خود را به دروازه‌مان رساندیم. آن چند روز تأثیری جدی بر ذهنم گذاشت. موتورها، هَروله، صداها، دودها، اشک‌ها و‌ گاهی لبخندها. تکه‌هایی که در اولین رمانم که تجربه‌ٔ جوانی‌ام بود ثبت شد. ١٨ تیر مسیر منِ نوزده‌ساله را عوض کرد. تجربه‌ٔ آن چهار روز، بسیار پُر بار بود. اینکه رفتار سیاسی باید در اعماق کلمات و تاریخ نمود یابد نه عکس دو یا سه‌نفره با قبور شاعران و نویسندگان. اینکه اگر از کارکرد برخی روشن‌فکرانِ سال‌های قبل، پرسش کنی ممکن است دشنام‌آجین شوی و اینکه خون و خشم و حسرت بچه‌های هجدهم‌تیر باید تبدیل شود به روایت‌هایی برای تمام تاریخ... نویسنده‌ٔ سیاسی به‌باور من به نهادهای مختلف قدرت می‌نگرد و در تاریخ قصه می‌سازد برایشان وگرنه همین سردر سیمانی را می‌توان صد جور تصور کرد. مهم سردر نبود که دروازه بود. دروازه‌ای که هُل داد بسیاری از ما را به‌سوی سیاسی‌شدن. دروازه‌ٔ دوزخ با کلی دود و خون و ارواحِ‌ شَر...» [۱۰]


زندگی و یادگار

نوجوانی
نویسنده باید از دیوار زمان رد شودخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مهدی یزدانی‌خرم، مریم حسینیان و پسرشان امیرحسین
رونمایی از خون‌خورده

سال‌شمار زندگی یزدانی‌خرم

  • ۱۳۵٨: تولد در شرق تهران
  • ١٣٧٢: شرکت در کلاس‌های نویسندگی احمد غلامی
  • ١٣۷٣: ورود به دبیرستان فرهنگ
  • ١٣٧۴: نویسندگی در مجله‌ٔ مدرسه که به مجله‌ٔ «نسیم» معروف بود.
  • ١٣٧۶: ورود به دانشگاه تهران و تحصیل در رشته‌ٔ زبان و ادبیات فارسی
  • ١٣٧٧: نویسندگی در روزنامه‌های دوم خرداد
  • ١٣٨۴: انتشار کتاب «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»، دبیر داستان‌های ایرانی در نشر چشمه
  • ١٣٨۵: برنده‌ٔ جایزه‌ٔ ادبی واو برای رمان «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»، توقیف رمان «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»
  • ١٣٨۶: گردآوری مجموعه داستان «زبان عاشقی»
  • ١٣٩٠: ازدواج با مریم حسینیان نویسندهٔ رمان تحسین شدهٔ «بهار برایم کاموا بیاور»
  • ١٣٩١: انتشار کتاب «من منچستریونایتد را دوست دارم»
  • ١٣٩٢: تولد اولین فرزند؛ امیرحسین، برندهٔ جایزه هفت اقلیم و جایزه ادبی بوشهر برای رمان «من منچستریونایتد را دوست دارم»
  • ١٣٩۴: انتشار رمان «سرخ‌سفید»، دبیر داستان‌های خارجی در نشر چشمه
  • ١٣٩۵: برندهٔ جایزهٔ انجمن ادبی چهل
  • ١٣٩٧: انتشار رمان‌ «خون‌خورده» یا «سرخِ سیاه»، دبیر جایزه‌ٔاحمد محمود

در گذر زمان

مهدی یزدانی‌خرم متولد تهران است. تهرانی که تنها یک‌ سال پس از تولدش با انقلاب پنجاه‌وهفت درهم پیچید و تا جنگ ایران و عراق و بمباران پیش رفت. پدرش در خدمت نیروی هوایی ارتش بوده است و چنانچه خود می‌گوید آن هشت‌ سال جنگ، به‌واسطهٔ شغل پدر، رد عمیقی بر جانش نهاده است. عشق به‌ نوشتن از نوجوانی بود که در او ریشه گرفت و سرانجام در کلاس‌های نویسندگی نشاندش؛ کلاس‌های «احمد غلامی» که آن زمان در میدان فردوسی و در دفتر مجله‌ٔ «شباب» برگزار می‌شد. در جلسات هفتگی «مجله شباب» کتاب‌های کمیابی از «امیل زولا» و «سلین» می‌خواندند...از رمان «جاده فلاندر» بگیر تا رمان «مرشد و مارگاریتا». دعوت مجله، از چهره‌هایی نظیر «منوچهر بدیعی» و «فرخنده آقایی» و «بهاء‌الدین خرمشاهی» او را با اهالی ادبیات، آشناتر کرد. او هم‌زمان علاقه‌اش را در فوتبال و ورزش رزمی «كيوكوشين» دنبال می‌کرد. گرچه به‌سبب دلبستگی‌اش به نویسندگی، فوتبال را رها کرد اما در «كيوكوشين» تا قهرمانی و «کمربند قهوه‌ای» پیش رفت. سپس در «دبیرستان فرهنگ» پذیرفته شد که دبیرستانِ دانش‌آموزان ممتاز علوم‌انسانی بود. دانش‌آموزی فعال و پرجنب‌وجوش بود که هدایت‌خوانی و کافکاخوانی را تا انتشار مجله‌ٔ دانش آموزی «نسیم» در دبیرستان تجربه کرد. او با قبولی در رشته‌ٔ «کارشناسی ادبیات فارسی دانشگاه تهران» وارد حوزهٔ روزنامه‌نگاری شد و اولین یادداشت ادبی‌اش را که در باب فلسفه بود؛ اواسط دههٔ هفتاد در مطبوعات منتشر کرد و پس از آن همکاری‌اش با روزنامه‌های دوم خرداد آغاز گشت. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه یزدانی‌خرم در روزنامه‌های بسیاری قلم زده است که توقیف یا تعلیق شده‌اند. اولین رمانش «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی» که نثری شاعرانه داشت در بیست‌وچهارسالگی چاپ شد و توانست «جایزه ادبی واو» را کسب کند او همان سال دبیر بخش داستان ایرانی نشر چشمه شد. رمان «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی..» یک‌سال بعد توقیف شد و تا ١٢ سال ممنوعیت چاپ آن ادامه داشت. پس از گردآوری مجموعه داستان «زبان عاشقی» رمان دومش «من منچستریونایتد را دوست دارم» نوشت که برندهٔ جایزهٔ «هفت‌اقلیم» و جایزهٔ «ادبی بوشهر» شد. پس از ازدواجی ناموفق که منجر به جدایی شد با «مریم حسینیان» ازدواج کرد که پسری به‌نام «امیرحسین» حاصل این ازدواج است. از سال ١٣٩۴ دبیر بخش داستان‌های خارجی نشر چشمه شد و رمان سومش «سرخ سفید» را منتشر کرد و از سوی انجمن ادبی چهل به‌عنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی انتخاب شد. او دبیر دومین دورهٔ «جایزه‌ٔ احمد محمود» بود که حواشی بسیار به‌دنبال داشت خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهیزدانی‌خرم رمان چهارمش «خون‌خورده» را در زمستان ١٣٩٧ منتشر کرد رمانی که کمتر از یک‌سال به چاپ نهم رسیده است.[۱۱]

ازدواج با خانم نویسنده

یزدانی‌خرم در سال ١٣٩٠ با «مریم حسینیان» نویسنده‌ٔ کتاب «بهار برایم کاموا بیاور» و «ما این‌جا داریم می‌میریم» ازدواج کرد. حسینیان از فعالان انجمن ادبیات داستانی خراسان است که مسئول برگزاری کارگاه‌های داستان بوده است و سال‌ها با مطبوعات کشور همکاری کرده است. او کارشناس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.
یزدانی‌خرم رمان «سرخ‌سفید» را به همسرش تقدیم کرده است. در پیشانی‌نوشت رمان آمده است: [۱۲]«رمانی برای مریم؛ که در آن تیرماه داغ سال ٩٠ من را از نو زنده کرد و در تیرماه سال ٩٢ تنهایم نگذاشت...»
یزدانی‌خرم در یادداشتی که در مجلهٔ نافه چاپ شد رمان «بهار برایم کاموا بیاور» را نقد کرد. [۱۳]این رمان که برای نخستین‏‌بار در سالِ ١٣٨٩ چاپ شد نامزد جایزه‌ٔ بنیادهوشنگِ گلشیری شد و نمونه‌‏ای «گوتیک» در ادبیات داستانی ایران به‌شمار می‌آید. [۱۴]


شخصیت و اندیشه

یزدانی‌خرم از نگاه دیگران

عمر ایلهان
قباد آذرآیین
مسعود قدیم‌فلاح [۱۷]

{{گفتاورد تزیینی|چندین ویژگی، مدام در این صفحات و نوشته‌های یزدانی‌خرم تکرار می‌شود:
۱. ترویج نوستالژی در نگاه به تاریخ و خالی‌کردن هر واقعه‌ای از حیث تاریخی‌اش. رمانتیک‌کردن هر آنچه در تاریخ تجربه شده است.
۲. غرق‌شدن بیهوده و دروغین در هر واقعه، بنا یا هر چیز غیر ایرانی. طوری رمانتیک و نوستالژیک دربارهٔ هر چیز جهانی می‌نویسند که خواننده را درگیر توهماتی می‌کند که گویی هیچ‌گاه مسئله مخاطب ایرانی‌اش نبوده است. مثال بارز «آتش‌سوزی کلیسای نتردام».
۳. گویا تاریخ، وقایع و سیاست ایران برایشان تا قبل از انقلاب یا نهایتاً محصور به چند شخصیت مجاز و شبه‌اصلاح‌طلب انقلاب است. انگار زمانه‌ای که اکنون در آن زیست می‌کنند یک خلاء است و رویدادی برای بیان و تحلیل وجود ندارد. گویا آگاه نیستند که ما به نویسنده‌ خاطره‌باز با گذشته‌ها نیاز نداریم و نویسنده‌ای می‌خواهیم که با زمان کنونی و حتی آینده‌اش گلاویز باشد.

عالیه عطایی
سروش چیت‌ساز
منصور یوسفی‌کیا

نگاه یزدانی‌خرم به اهالی ادبیات و هنر

«کلیدر» و «جای خالی سلوچ»
یزدانی‌خرم و دولت‌آبادی
«بدون شک محمود دولت‌آبادی یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان معاصر است که نامش برای هر گوشی آشناست. «کلیدر» را همه، حتی مخاطبان عام خواندند و «جای خالی سلوچ» را مخاطب خاص و سخت‌گیر می‌پسندد و خیلی‌ها بر این عقیده هستند که «جای خالی سلوچ» بهترین رمان ادبیات ایران است.» [۲۰]
«شازده احتجاب»
«شازده‌احتجاب یکی از خوانده‌‏شده‌ترین کتاب‏‌های تاریخِ ادبیات ایران است. اغراق نیست اگر بگوییم بینِ سه کتابِ ادبیاتِ نخبه‏‌گرای ایران از حیثِ میزانِ خوانش قرار دارد. حداقل از دهه‌ٔ شصت به این‌طرف به‌ندرت نویسنده و مخاطب و منتقدی بوده که کارش را آغاز کرده باشد و این کتاب جزو نخستین خوانده‌هایش نباشد. در واقع جریانی از ادبیاتِ داستانی که تحت‌نامِ محفلی به‌نامِ «جُنگِ اصفهان» در دهه‌ٔ ۴٠ تشکیل شده بود با مطرح‏‌کردنِ نام‏‌هایی چون گلشیری و شازده‏ احتجاب، بهرامِ صادقی و سنگر و قمقمه‏ های خالی، یونس تراکمه و... جنسی از ادبیات را پیشنهاد داد که از تاریخِ ایران می‏‌آمد.» [۲۱]
علی اکبر دهخدا
«علی‌اکبر دهخدا برعکسِ بسیاری روشن‌فکران و نویسندگانی که در دورانِ مشروطه بالیدند و خود و نگاهشان را به عصرِ جدید و قرنِ تازه‌ خورشیدی که مصادف شد با به قدرت‌رسیدن رضاخان، رساندند، انزوایی فعال پیشه کرد. شاید کمتر کسی باور کند که مردِ تندوتیز و پرشوری که «چرندوپرند» را نوشته و آن یادداشت‌های شورانگیز را دربابِ آزادی چنین به گوشه‌ٔ عزلت برود و عملاً مردِ دانشگاه شود. دهخدا خیلی زودتر از برخی هم‌نسلانش دریافت که نگاه‌های انقلابی در این بافت و ساختار نه‌تنها به توفیقی دست نمی‌یابند بلکه باعثِ برخوردهای تندتر هم می‌شوند.» [۲۲]
یادداشت یزدانی‌خرم برای جلال آل‌احمد
روزنامه‌ٔ شرق، شماره۷۵۳، یک‌شنبه۱۷ اردیبهشت۱۳۸۵
پرونده:جلال آل‌احمد.pdf
افسانه‌ٔ نیما یوشیج
«افسانه‌ٔ‏ نیما کم‌کم در حالِ ظهور است. نیمایی که بعدِ مرگ‏ش به‌سرعت مومیایی شد و پیروان و منتقدانش فضای ادبیاتِ ایران را در دست گرفتند. اما حالا قصه جورِ دیگری در حالِ رقم‏‌خوردن است که می‌‏شود باظرافت آن را بازخوانی جدی فکرِ نیمایی دانست در بخشِ مهمی از جامعه‌ٔ ادبی جدید امروز ایران. این امر با توجه به شکلِ زندگی و منشِ هنری این شاعر ساخته شده است و بیش از آن‏که بحثی زیبایی‌‏شناسانه باشد، امری‏ است سیاسی و جامعه‌شناسانه. [۲۳]
همسایه‌ها ی احمد محمود
«ادبیات یعنی استعاره، نویسندگانی مانند احمد محمود نیز در آثار خود از استعاره استفاده می‌کنند؛ به‌عنوان مثال در «همسایه‌ها» یک جامعه کوچک را تشکیل داده است که آن‌ها گِردهم زندگی می‌کنند و هرکدام از آن‌ها به‌نوعی وابستگی دارند و تمام آن‌ها کنار هم، در جامعهٔ نمادین نویسنده زندگی می‌کنند. ادبیات چیزی جز خوانش استعاره‌ای از واقعیت نیست. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
به‌آذین
«هرزمان که به او می‌اندیشم و حجمِ کاری که از خود باقی گذاشت، بی‌اختیار احترامم دوچندان می‌شود اما این احترام نمی‌تواند نافیِ مسیر غلطی باشد که محموداعتمادزاده بر بودن در آن ممارست ورزید. نمونه‌ٔ انقلابی چپِ کامل که تا آخرین نفس برای آرمان‌هایش جنگید و هیچ انعطافی نداشت برای این رفتار.» [۲۴]

یزدانی‌خرم از خودش می‌گوید

«'آدم پررویی هستم و دوست دارم نویسنده جاه‌طلبی باشم. ترجیح می‌دهم رمانی بنویسم و با سر به‌زمین بخورم، اما کاری پاستوریزه انجام ندهم. [۲۵] بنده نویسندهٔ فرمالیست هستم یعنی در ابتدا فرم داستان را مشخص کرده و در مراحل بعد قصه‌ها را به‌هم متصل می‌کنم؛ درواقع از آن دسته نویسندگانی نیستم که در ابتدا موضوع داشته باشم و شروع به نوشتن کنم و این شیوه‌ٔ فرم‌نویسی را مدیون ابراهیم گلستان خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازههستم که این توصیه را به بنده کرد. جان دوس پاسوس و همچنین سلین و زولا خیلی روی من تأثیر گذاشته اند. در میان نویسندگان ایرانی نیز احمد محمود، رضا جولایی و تا حدود زیادی گلستان روی من اثر گذاشته اند.»' خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


«ادبیاتی که خون نریزد، رنج و غم نسازد و بافت عاطفی مغز خواننده را تحریک نکند برایم ادبیات بی‌ارزشی است و بودونبودش اهمیت ندارد. قبول دارم که هفتادهشتاد درصد ادبیات، برای تفریح است ولی نظرم همین است. رمان نویسی را از براهنی و مدرس صادقی یاد گرفتم. این‌ها نویسنده‌هایی هستند که به مخاطب خود زخم می‌زنند و خارج از هر قضاوتی، ارواح داستان را احضار می‌کنند. من در فضایی پرآشوب بزرگ شده و کار کرده‌ام و مدام در حال تخیل دربارهٔ تاریخ ایران و خاورمیانه هستم. برای همین است که در نوشتن بی‌رحمم و تلاش می‌کنم مخاطبم را با این بی‌رحمی همراه کنم. رمانی که در آن گرمای خون و تصویر مرگ و تراژدی عشق را نبینم برایم ارزشی ندارد.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند


توصیه یزدانی‌خرم به نوقلمان

به‌مناسبت سالروز تولد صادق هدایت
روزنامه‌ٔ شرق، شماره۶۹۹، پنج‌شنبه ٢٧بهمن١٣٨۴

«علاقه‌مندان به داستان‌نویسی، نوشتن را باید به‌صورت روش‌مند یاد بگیرند؛ زیرا نویسندگی فن است. تلفات غریزی‌نویسی زیاد است. نقطه‌ٔ عطف داستان‌نویسی یا برگ‌ برندهٔ داستان‌نویسی در نوگرایی است و در اینکه نویسنده بداند از کنار ابتذال عبور کند، بدون آنکه در دام نخبه‌گرایی ملا‌ل‌آور بیفتد. نویسنده سعی می‌کند، در مقابل شر دنیا بایستد تا جهان خود را عَِلَم کند و مرگ روحی خود را به تعویق بیاندازد. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهسال‌ها روزنامه‌نگاری باعث شد در معرض خبر قرار بگیرم. این‌همه گسست در تاریخ، دو انقلاب، این‌همه تحولات اجتماعی اگر کمی نویسنده باشی، با دانستن تکنیک، نویسنده‌ٔ ایرانی می‌تواند بهترین نویسنده و درجه‌یک جهانی باشد. [۲۶]رمان‌نویسی حاصل یک پروژ‌ه‌ٔ تحقیقی و فکری است. حتی ذهنی‌ترین رمان‌ها و غیرتاریخی‌ترین رمان‌ها هم باید پشت آن تحقیق و مطالعه باشد.»


سیاست

یزدانی‌خرم معتقد است نویسنده سیاسی ترین موجود کل عالم بشریت است: «من مثل هر نویسنده دیگری حاصل تجربیات سیاسی خود هستم و معتقدم نویسنده غیرسیاسی وجود ندارد. نویسنده نمی تواند سیاسی نباشد.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

«در هشت‌ سال دولت‌های نهم و دهم افسردگی عمومی تمام ارکان ادبیات در ایران را فراگرفت. این امر به جوایز ادبی هم تسری پیدا کرد. سیاست‌های مغرضانه به‌طور همه‌جانبه به این جوایز فشار آورد؛ فارغ ازاینکه سعی می‌کرد برای جوایز ادبی و هیئت داوران پرونده‌سازی سیاسی کند، همکاری لازم را برای برگزاری مراسم اهدای جوایز در سالن‌ها و مؤسسه‌ها انجام نمی‌داد.» [۲۷]


ممیزی در کتاب

مناظرهٔ مهدی یزدانی‌خرم با احمد شاکری در نشست بررسی ممیزی در ادبیات داستانی

یزدانی‌خرم در نشست«ممیزی و نظارت در ادبیات داستانی» گفت: «قرار شد در کشور ما نویسنده آزاد بیندیشد، بنویسد و زندگی کند. سیاست‌گذاری‌های ما در دهه‌ٔ ۶۰ و اختلافات درونی که از همان زمان شکل گرفت نشان داد ادبیات فرمایشی نمی‌تواند محقق شود و اگر هم بشود، مخاطبی ندارد. سانسور باید از ساختار فکری کشور ما خارج شود چرا که چیزی جز هزینه برای ما نداشته است.» [۲۸]


افسردگی اهالی کتاب


کلاس‌های داستان‌نویسی

مهدی یزدانی‌خرم و مرتضی برزگر در جشنواره‌ٔ اختتامیه داستان کوتاه «موسسه بهاران خرد و اندیشه»

مهدی یزدانی‌خرم یکی از اساتید دوره‌ٔ آموزش داستان‌نویسی «آل جلال» بوده است که هم‌زمان با برگزاری هشتمین دوره‌ٔ جایزه ادبی جلال آل‌احمد، برگزار شد. او برای شرکت‌کنندگان از «لحن و آسیب‌شناسی لحن» در ساختار داستان سخن گفته بود. [۳۰]او مدتی در «موسسه بهاران خرد و اندیشه» کارگاه کوچک رمان داشته است. [۳۱]


دبیر جشنواره‌ٔ «جایزه‌ٔ احمد محمود»

دبیر دومین دوره‌ٔ جایزه‌ٔ ادبی احمد محمود

مهدی یزدانی‌خرم در نخستین دورهٔ جشنواره‌ٔ «جایزه‌ٔ احمد محمود» داور و در دومین دوره‌، دبیر جشنواره بوده است که حاشیه‌های فراوانی به‌همراه داشت. بیشتر اعتراض‌ها، حول‌و‌حوش حضور مهدی یزدانی‌خرم، مطرح شد. سال‌هاست که مهدی یزدانی‌خرم و دوستان نزدیک او به مافیای ادبی متهم می‌شوند که البته باعث نشده این تیم جوان دست از تکاپو بکشند و موفق شده‌اند دومین دورهٔ «جایزهٔ احمد محمود» را که جایزه‌ای «مستقل» می‌خوانند، برگزار کنند. یزدانی‌خرم در پاسخ به این حاشیه‌ها گفت: «وظیفهٔ جایزهٔ احمد محمود کشف استعدادهای گمنام نیست. این مسئله را رد نمی‌کنم که ممکن است کتاب‌هایی باشند که در این داوری‌ها دیده نشوند و این کاملاً طبیعی است.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


حاشیه‌نگاری‌ از یک حرفه‌ای

ابراز دیدگاه‌های صریح مهدی یزدانی‌خرم در برخی مسائل مجادلات بسیاری را سبب شده است. مطرح‌کردن تعبیر «فاشیسم ادبی» و به‌کاربردن تعبیر «نویسنده مستبد» برای خودش که واکنش‌های کماوبیش تندی را برانگیخت. نمونه‌ای دیگر، علاقهٔ شدید یزدانی‌خرم به تیم فوتبال آبی‌پوش پایتخت است که در هنگام ابراز احساسات هوادارانه‌اش چنان حاشیه‌ساز شد که او ناگزیر از بستن صفحه شخصی‌اش در فیس‌بوک شد. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
یزدانی‌خرم از سوی مخالفانش متهم است که با استفاده از قدرت نام‌گذاری، علی‌اشرف درویشیان را «نویسنده‌ٔ فراموش‌شده» می‌نامد. این نام‌گذاری از سوی هواداران علی‌اشرف درویشیان به توطئه‌ یزدانی‌خرم تعبیر می‌شود. هژیر پلاسچی در نوشته‌ای با عنوان «بارقه‌ٔ اتوپیایی درویشیان» به یزدانی‌خرم با تعبیر «ادبی‌نویس گنگ» می‌تازدو بر این باور است که «درواقع فراموش‌شدن علی‌اشرف درویشیان خواست و اراده‌ تیمی بود که یزدانی‌خرم برای آنها و با آنها از ادبیات می‌نوشت.» [۳۲]


یزدانی‌خرم و نشر چشمه

یزدانی‌خرم دبیر بخش داستانی نشر چشمه است. این تقابل‌ها از انتقاد به کتاب‌های داستانی که با نظارت و بررسی یزدانی‌خرم در نشر چشمه چاپ می‌شود، تا واکنش به برخی اظهارنظرهای او را دربر می‌گیرد که کمابیش نمود عمدهٔ آن در فضای مجازی است. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

یزدانی‌خرم در مصاحبه‌ای که با معین فرخی عنوان کرد: «ما در نشر چشمه از سال‌های ٨٧تا٩٢ افت زیادی در کیفیت کارهایمان داشته‌ایم، اما از این‌ پس درصدد جبران آنیم.» [۳۳]

از دیگر حواشی که گریبان‌گیر نشر چشمه و یزدانی‌خرم شده است؛ ارسال فرم نظرسنجی به نویسندگان است. به‌عقیدهٔ بسیاری این فرم، فرم تفتیش عقاید است. [۳۴]


آثار و منابع

در آغاز من بودم ...
متاستاز خون بر تن تهران
اولش بخار بود و آخرش هم بخار است گرم و سفید
اولش خون بود ...و آخرش آب...
برگی از خون‌خورده

سبک و لحن و ویژگی آثار

ترکیبِ جعل و تاریخ موتیفی‌‌‌‌‌‌ست که در رمان‌‌‌‌‌‌های مهدیِ یزدانی‌‌‌‌‌‌خرم تکرار می‌‌‌‌‌‌شود. او آگاهانه تکه‌‌‌‌‌‌های پراکنده‌ٔ عینی در تاریخ را مالِ خود می‌‌‌‌‌‌کند و قصه‌‌‌‌‌‌اش را در بستری فراهم، روایت می‌‌‌‌‌‌کند. نکته‌ٔ مهم دیگر آثارش، اهمیتِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌هاست. نویسنده با انبوهِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌های ریزودرشت وارد می‌‌‌‌‌‌شود، آنها را جوری به بدنه‌ٔ روایتش وصل می‌‌‌‌‌‌کند که گویی همه‌‌‌‌‌‌چیزِ تاریخ از ابتدا چنین بوده است. او رمان‌‌‌‌‌‌نویسی‌‌‌‌‌‌ است که مخاطبش می‌‌‌‌‌‌داند قرار است با چه جنسی از روایت روبه‌‌‌‌‌‌رو شود و تاریخ و فردیتِ آدم‌‌‌‌‌‌ها چه جایگاهی در آن دارد.[۳۵] ویژگی‌ بارز دیگر، جوان‌مرگی قهرمان‌ِ رمان‌هایش است او در جواب این پرسش که چرا اکثر قهرمان‌های رمان‌هایش بی‌تاریخ و بی‌سرنوشت هستند؛ گفت: «تاریخ ایران تاریخ جوان‌مرگی است. ما تمام مرثیه‌هایمان از قاجار تا الان حتی در قالب سرودهای ملی و میهنی و حتی مارش‌های نظامی دوران دفاع‌ مقدس با این تم سروده شده‌اند. نوحه‌ٔ «ممد نبودی ببینی» را مرور کنید. من به اینها نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم.» [۳۶]


کارنامه فهرست و آثار

YesY رمان به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی

YesYرمان من منچستریونایتد را دوست دارم

YesYرمان سرخ‌ِسفید

YesYرمان خون‌خورده یا سرخ‌ِ سیاه

YesY گردآوری مجموعه داستانی زبان عاشقی که حاوی ٩ داستان کوتاه از نویسندگان ایرانی در خصوص امام خمینی (ره) و رهبری ایشان در نهضت انقلاب اسلامی ایران است. [۳۷]

YesY نقدهای داستانی، ادبی، سینمایی

YesY جستار نویسی

YesY مقاله‌ها

YesY مصاحبه‌ها

رمان‌ها

یزدانی‌خرم رمان را قلب ادبیات می‌داند و چهار رمان در کارنامه‌اش دارد. [۳۸]


به گزارش اداره هواشناسی...

«به گزارش اداره هواشناسی...» نخستین رمان یزدانی‌خرم است که در بیست‌وپنج‌‌سالگی نوشت و انتشارات ققنوس آن را سال ۱۳۸۴ منتشر کرد. رمان در سال ۱۳۸۵ جایزه‌ٔ بهترین رمان متفاوت سال را از آنِ خود کرد اما تنها دو ماه روی پیشخوان کتاب‌فروشی‌ها بود و سپس توقیف شد. سرانجام پس از ١٢ سال ممنوعیت و نایاب‌بودن از نو منتشر شد. رمانی تجربی و آوانگارد که نقدها و بحث‌های بسیاری برانگیخت. داستان ساختاری درهم‌ پیچیده و ضدزمان دارد و دربارهٔ احوالاتِ یک روزنامه‌نگار و نویسنده به‌نام احمد است که در زمان گم شده است و صورت‌ها و شکل‌های مختلف مرگ را در دهه‌های مختلف تجربه کرده است. احمدِگمشده‌ٔ زمان، گاهی به سال‌های کودکی بر می‌گردد و گاهی مردی می‌شود که از جنگ برگشته است، او در روایت شاعرانه‌ٔ خود می‌کوشد کابوس‌ها و رؤیاهایش را لمس کند اما با مرگ ناگهانی همسر و دختر محبوبش کابوس‌هایش دوچندان می‌شود. رمان خط‌سیر زمانی منظمی ندارد و می‌کوشد با زبانی آهنگین به فرم‌های «رمان‌ شعر» نزدیک شود. [۳۹]


من منچستریونایتد را دوست دارم

«منچستریونایتد» غم‌نامه‌ٔ کمدی‌ست که تهرانی اسیر در حلقه‌ٔ متفقان را در دهه‌ٔ ٢٠تا٣٠ خورشیدی روایت می‌کند. این رمان که در سال ١٣٩١ منتشر شد، تندیس بهترین رمان‌ِسال هفت‌اقلیم و جایزهٔ جشنوارهٔ ادبی بوشهر را برنده شد و با انتشار ۱۲۵۰۰ نسخه، در فهرست پرمخاطب‌ترین داستان‌های ایرانی دهه‌ٔ ٩٠ قرارگرفت. [۴۰] رمان «من منچستریونایتد را دوست دارم» به‌زبان ترکی استانبولی ترجمه شده است و در ترکیه بازخوردهای خوبی داشت.[۴۱]


سرخ‌ِسفید

رمان «سرخ‌سفید» سومین رمانِ مهدی یزدانی‌خرم است که پیش از این «خون» نام داشت. رمان را نشر چشمه در بهار ١٣٩۵ روانه‌ٔ بازار کرد. داستان در شبِ سرد دی‌ ۱۳۹۱ اتفاق می‌افتد. اما شبی تاریخی؛ که از گذشته و آینده کش می‌آید. رزمی‌کار سی‌وسه ساله‌ای برای تبدیل کمربند قهوه‌ای‌ به سیاه‌دان‌یک قرار است با پانزده مبارز، در مبارزه‌ای یک‌دقیقه‌ای شرکت کند. میان این مبارزها و در بحبوحه‌ٔ کمرگیری و لگد‌ها و ضربه‌ها، قصه‌ٔ آدم‌ها هم روایت می‌شود که نقطهٔ عطف زندگی‌شان دی ۱۳۵۸ است. رمان این‌گونه نقش می‌بندد و پیش می‌رود تا در هر مبارزه‌ای قصه‌ای تعریف شود. [۴۲] رمان «سرخ‌سفید» ساختاری هزارویک‌شبی دارد. قصه‌هایی که از دل تاریخ بیرون کشیده شده‌اند. تاریخی که گویی بیشتر به بازنده‌ها نظر دارد تا برنده‌ها و این بار بازنده‌ها آن را نوشته‌اند نه فاتحان! بازنده‌هایی که در برنده‌شدن هم معنایی نمی‌بینند. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه از لحاظ ساختاری، یکی از مؤلفه‌های مهم در این اثر را باید بیان قصه ها براساس تصادف دانست. این رمان سرشار از نوعی پارودی و هجو است و با آنکه از اسامی و افراد مطرح در تاریخ استفاده می‌شود ولی باز می‌بینیم آن‌ها در حاشیه هستند.» [۴۳]

نقدی بر سرخ‌سفید

«سرخ سفید»، به همان میزان که قهرمان‌محور نیست، موضوع‌محور است. آنچه حلقه‌های پراکنده داستان را به‌هم مرتبط می‌کند، رگه‌های به‌هم پیوسته موضوعی آنهاست که به منزلهٔ نخ تسبیح، دانه‌های پراکنده یا همان خرده‌روایت‌ها را به‌هم مرتبط می‌سازد. قشرهای مختلف اجتماعی که به‌نوعی در انقلاب ١٣۵٧ نقش داشته یا ناخواسته وارد این جریان انقلابی شده‌اند، در رمان حضور دارند که نویسنده به‌طور تقریباً موازی قصه‌ٔ آن‌ها را روایت کرده است. شکل روایی داستان به‌گونه‌ای است که هریک از این شخصیت‌ها از جایی، در یک‌زمان مشخص حرکت کرده و سرانجام در نقطه‌ای که مقطع تاریخی یک‌ سال بعد از وقوع انقلاب است به ایستگاه زمانی واحدی می‌رسند. آنها همگی طوفان انقلاب پنجاه‌وهفت را پشت‌سر گذاشته و در نقطه‌ای قرار گرفته‌اند که هیجان‌های نخستین روزهای انقلاب به‌ظاهر فروکش کرده و در عین‌حال هویت پیشین آن‌ها را گرفته و چشم‌انداز گنگ و نامعلومی را پیش روی آن‌ها گسترانده است. [۴۴]

خون‌خورده

این رمان که «سرخِ‌ سیاه» هم نام دارد در اسفند ١٣٩٧ نخستین‌بار در نشر چشمه منتشر شد و مخاطبان و منتقدان از آن استقبال کردند. به‌طوری‌که کمتر از دو‌ سال از انتشارش به ‌چاپ دوازدهم رسیده است. داستان قصه‌ٔ پنج برادر در سال‌‌های دهه‌ٔ ۶۰ ایران است. قصه‌ٔ برادران سوخته که در لایه‌های تاریخ با آرزوهای‌ سوخته‌شان، خاکستر شدند. ناصر سوخته، باستان‌شناس است، مسعود سوخته از نیروهای در خدمت شهید چمران بوده است که در شکست محاصره‌ٔ آبادان جنگیده است، منصور سوخته عکاس است و در پی شهرت و مقامی جهانی است، محمود سوخته مارکسیست شده است و عاشق دختری توده‌ای شده و طاهر سوخته که قربانی موشک‌باران تهران می‌شود. این قصه از تهران تا اصفهان، از بیروت تا آبادان و از مشهد تا کلیسایی کوچک در محله‌ٔ نارمَک که دو روح روی صلیبش نشسته‌‌اند؛ روایت می‌شود. رمان در بازهٔ زمانی بین سال ۱۳۶۰تا۱۳۶۷ در زمانِ گذشته و بخشی از آن در یکی دو سالِ اخیر رخ می‌دهد. [۴۵] «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» از ذهنی پُرقصه و مهندسی‌‌‌‌‌‌شده برآمده است که به‌عقیده‌ٔ منتقدان تجربه‌ٔ موفقی است و از آن به‌عنوان یکی از جدی‌‌‌‌‌‌ترین و بهترین رمان‌‌‌‌‌‌های فارسیِ سال‌‌‌‌‌‌های اخیر نام برده‌اند. «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» اگرچه رمانی‌‌‌‌‌‌ است مجزا و برای خواندن و مرورِ آن نیازی به‌خواندنِ رمان‌‌‌‌‌‌های پیشین یزدانی‌خرم نیست اما روایتی‌‌‌‌‌‌ است در امتدادِ قصه‌‌‌‌‌‌ها و ساختارهای قبلی. این رمان را در کنار «من منچستریونایتد را دوست دارم» و «سرخ‌سفید» می‌توان سه‌گانهٔ تاریخی مهدی یزدانی‌خرم دانست. [۴۶] رمان از دید زیبایی‌شناختی آثار هنری و تاریخی یادآور سبک نویسندگان شهیر ایتالیایی چون دانته آلگیری یا جاکومو لئوپاردی است و در خلال داستان هنگامی‌ که سبک‌های معماری مختلف در کلیسا و مکان‌های مذهبی روایت می‌شود، خواننده را به تحسین زیبایی مکان‌های مذهبی وا می‌دارد. اگرچه این داستان استناد تاریخی ندارد ولی از لحاظ هنری کاملاً حساب‌شده روایت می‌شود. [۴۷] دعوت به‌ خواندن "خون خورده" دعوت به مرور تلخی‌های تاریخ است که در چرخه‌ای بی‌انتها تکرار می‌شود و آدمی را از آن گریزی نیست...

نقد خون‌خورده

مهم‌ترین شاخصهٔ «خون خورده» قصه‌پردازی است. خون‌خورده رمانی به‌غایت گوتیک است. سردابه‌ها، سفر به دل تاریخی جعلی که ساختهٔ ذهن نویسنده است، خواننده را وارد فضایی می‌کند گوتیک‌گونه. گوتیک نه به معنای ترس، به معنای نوعی تعلیق. اینجا بودن و آنجا زیستن. به معنای هجوم تاریخ بر روان بشر. [۴۸] «خون‌خورده» رمانی تاریخی با ریشه‌های مذهبی است. نویسنده در داستانش نگاه می‌اندازد به تاریخ. اما نمی‌خواهد برای خوانندگانش نسخه بپیچد و بگوید کدام درست بود و کدام نادرست. تصمیم‌گیری نهایی را به‌دست خواننده‌ سپرده است. در «خون خورده»، نویسنده با قصه پردازی‌اش می‌خواهد ذهن خواننده را به جنگ‌های ضدبشری و تعصب‌های مذهبی (صفحه ۴۱ و ۵۱ کتاب) معطوف کند که به‌نام «دین» صورت گرفته است. [۴۹]

جمله‌های پرتکرار در رمان‌هایش

YesY خون‌خورده: «و تاریخ پُر است از خاک‌کردن برادر به‌دست برادر. برادر مُرده جوان...و تاریخ پُر است از برادرانی که نمی‌توانند برادران مرده‌شان را خاک کنند... [۵۰]

YesY سرخ سفید: «رسم تاریخ است انگار...» [۵۱]

نقد‌های داستانی

نقد و بررسی کتاب «ره‌ش» نوشته‌ٔ رضا امیرخانی و مهدی یزدانی‌خرم
نشست با نویسندگان پیشکسوت با رضا جولایی و مهدی یزدانی‌خرم

یزدانی‌خرم به‌عنوان منتقد در نشست های ادبی متعددی [۵۲] شرکت کرده است. [۵۳]


از جمله این نشست‌ها می‌توان به نشست نقد و بررسی کتاب «ره‌ش» نوشته رضا امیرخانی اشاره کرد که در این نشست گفت: «ره‌ش، رمان عصبانی است و این عصبانیت از نحوهٔ مدیریت کلان‌شهری در دوره‌های مختلف به‌خصوص در تصدی‌گری دوره پیشین است. نویسنده به‌سبب وابستگی‌های عاطفی‌ای که به تهران دارد، این شهر در همه رمان‌هایش حضور پررنگی دارد. اعتراض اصلی امیرخانی به ساخت تاریخ جعلی برای شهر است.» [۵۴]


یزدانی‌خرم در نشست با نویسندگان پیشکسوت که با رضاجولایی برگزار شد؛ گفت: «سال ٧۴ بود. رمان « سوقصد به‌ذات همایونی» را از كتاب‌فروشی پنجره خريدم. فروشنده گفت: «رضا جولايی نويسنده‌ٔ مهمی است.» كتاب را خواندم و با همان سن كمی كه داشتم از كتاب شوكه شدم. كار عجيبی بود؛ شخصاً به كتاب علاقمند شدم.» [۵۵]


نقدهای سینمایی

نقد و بررسی فیلم مستند "بزم رزم" با حضور مهدی یزدانی‌خرم و کارگردان فیلم

یزدانی‌خرم در عرصه‌ٔ نقد فیلم هم فعالیت داشته است که در نقدهایش ساختارِ داستانی فیلم را بررسی کرده است.

  • مستند بزم رزم ساخته‌ٔ وحید حسینی: «در بزم رزم انبوهی صدا و فیلم قرار می‌گیرد از غلام کویتی پور، حسین علیزاده، صدای شجریان و مدیران فرهنگی وقت، گروه سرودآباده و... و این‌قدر این صداها متکثر هستند که آن خوانش صرفاً نوستالژیک را از بین می‌برد و فیلم را از این شکل روایت فراتر می‌برد؛ یعنی روایت‌کردن هنرمند در تجانس با قدرت. به‌اعتقادم در این فیلم داستان انقلاب اتفاق می‌افتد. "بزم رزم" روایت ترحم نیست و کسانی که در فیلم هستند قطعه‌های فاخر و اصولمند خود را تولید کرده‌اند.»


  • خشت و آیینه ساخته‌ٔ ابراهیم گلستان: «خط سیر داستانی‌ای که گلستان برای این اثر برگزیده است، حضور پرتعداد مردان است و هرچه به پایان اثر نزدیک می‌شویم این زنانگی است که قدرت و سایه‌ٔ خود را می‌گستراند. نرینه‌های فیلم عمدتاً مردانی خسته، رها و در بسیاری موارد خوش هستند که برای زندگی مانیفست صادر می‌کنند. ابراهیم گلستان چه در مقام داستان‌نویس، چه در مقام فیلم‌ساز، از تردیدهایش به‌ زیستِ جامعه‌ٔ پادرهوای ایران می‌گوید. [۵۶]


  • رد خون ساخته‌ٔ محمدحسین مهدویان: «ردِ خون» خلاصه‌ای‌ شتاب‌زده است از یکی از مهم‌ترین تکه‌های تاریخ در دهه‌ٔ شصت که انسجامِ خود را فدایِ جاه‌طلبیِ بی‌پشتوانه‌ای کرده که می‌خواهد تکلیفِ همه‌چیز و همه‌کس، حتی خودِ تاریخ را هم مشخص کند و چنین است که از فرطِ اطلاع‌رسانی ساختار فیلم منهدم می‌شود و آوارش در انتها بر سرِ مخاطبان فرود می‌آید. [۵۷]


  • شبی که ماه کامل شد، ساخته‌ٔ نرگسِ آبیار: تازه‌ترین فیلمِ نرگسِ آبیار روایتی‌ است دراماتیک از یک واقعیتِ تاریخی. خوانشِ من از این فیلم براساسِ همین نکته استوار شده است که چگونه امرِ تاریخی می‌تواند در تقابل از «واقعیت تاریخی» عمل کند و چگونه «کشتن» به‌عنوانِ یک امرِ باستانی در هیئتِ یک تفکرِ رادیکالِ دینی سر از خاک برآورده و به زبان و روایتی خاص دست یابد. [۵۸]


  • غلامرضا تختی ساخته‌ٔ بهرام توکلی: «تختی» فیلمِ بسیار مهمی‌ است چون با رندی و هوشمندی راویِ تنِ قهرمانی می‌شود که سریع تبدیل به شمایلِ دیواری و پوستر شده ولی از جامعه بیرون گذاشته می‌شود. فیلمی درباره‌ٔ بدنِ ازپادرآمده‌ٔ یک قهرمان که همه سهمِ خود رااز آن می‌خواهند، فیلمی علیه مفهومِ مردم... [۵۹]

نقدهای ادبی

به بهانهٔ تولد مارکز
روزنامه شرق، شماره٧١۶،چهارشنبه١٧ اسفند١٣٨۴

عمده‌ٔ شهرت یزدانی‌خرم به نقدهای ادبی‌اش بازمی‌گردد:

  • در ستایش جنون خاقانی شروانی: «شعر خاقانی به‌دلیل استفاده از پیچیده‌ترین فرم‌های روایی و شعری و استعانت از جنبه‌های منحصربه‌فردِ بلاغی، دشوار و مهم و در عین‌حال باشکوه بوده است.» [۶۰]


  • مارسل پروست برای جوانان: «رمان در جست‌وجوی زمان از دست‌رفته شمایل‌نگاری یک دوران فکری، زیستی و طبقاتی است در تاریخ فرانسه، دورانی که با پس‌لرزه‌های سقوط ناپلئون سوم آغاز شده و با رسیدن به قرن جدید گنگ و به‌هم‌ریخته به‌نظر می‌رسد. مسئله مهم رمان «پروست» زمان است. اصلاً شرم‌آور نيست اگر بگوييم خواندن «پروست» سخت است.» [۶۱]


  • وسوسه‌ٔ مدامِ کشفِ چخوف: «درواقع جادوی چخوف بعدِ پایانِ داستان‏‌های او آغاز می‏‌شود. امری که تخیلِ مخاطب را تحریک کرده و او را مجبور می‌کند تا نسبت به سرنوشت شخصیت‏‌ها فکر کند و آن‏‌ها را ادامه دهد. این یکی از مهم‏‌ترین اتفاق‏‌هایی ا‏ست که برای مخاطبِ داستان‏‌های او می‏‌افتد.» [۶۲]


  • نگاهی به رمان مو قرمز نوشته‌ٔ اورهان پاموک: «اورهان پاموک همیشه مملو از ایده‌های روایی منحصربه‌فرد است. او بعدِ بردن جایزه‌ٔ ادبی نوبل حتی رمان‌های مهم‌تری نوشته که باعث شده‌اند تا مخاطبان ادبیات در جهان او را بیش‌ازپیش تعقیب کنند.» [۶۳]


  • درباره‌ٔ کتابِ هُنرِ مُردن: « کتابِ هُنرِ مُردن دو سخن‏رانی‏‌ است از پل موران نویسنده‏ فرانسوی درباره‌ٔ تصویرِ شکل‏‌های مُردن در ادبیات قرونِ وسطا و روایتِ خودکشی در جهانِ رمانتیست‏‌های مُدرن.» [۶۴]


جستار‌نویسی بر قاب عکاسان

یزدانی‌خرم دل‌بستگی ویژه‌ای به «عکس» دارد. این‌گونه می‌نماید که این دل‌بستگی برآمده از درک مناسب او از ضرورت «درست‌دیدن» برای نویسنده رمان و داستان است. بروز این دل‌بستگی، افزون بر نوشته‌های داستانی او، در جستارنویسی‌های اینستاگرامی‌اش بر قاب‌هایی از عکس‌های مطرح ایران و جهان دیده می‌شود. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


«گور جمعی در بُستان» عکاس: ساسان مویدی

نمونه‌ای از این جستارنویسی که یزدانی‌خرم در صفحهٔ شخصی‌اش منتشر کرد. [۶۵]


«این داستانی واقعی‌ است. تنها دو عکس بی‌کیفیت از این قصه یافتم و دیگر هیچ. سقوط خرمشهر، سقوط شهرهای کوچک‌تر و زنانی که اسیر ارتش عراق می‌شوند... گور جمعی هفده یا به روایتی بیست زن و دختر ایرانی در نزدیکی شهر بُستان. مشهور به «خواهران غریب» یا «گمنام». ماه‌ها می‌گذرد، خرمشهر آزاد می‌شود. این ماجرا که در زمان خودش فشار روحی فراوانی بر جنگ‌جویان ایرانی آورده بوده یک تکاور ارتش را که گویا هنوز در قید حیات است وا می‌دارد به انتقام... اما این گورِ رهاشده فقط یکی از زخم‌هاست. انتقام دردناک آن تکاور ارتش ایران چه می‌سازد بر ذهنِ ما. تمامِ اُبژه‌های این داستان بی‌نام‌ شده‌اند. تمام‌شان در خاکی گم شده‌اند که تن‌های خونین و رنج‌کشیده‌شان را به‌هم پیوند زد و پنهان‌شان کرد... وضعیتی که بر این زنان رفت چه روایتی می‌تواند بسازد... تمامِ اجزای این داستان خاص‌ هستند و فرشته‌ٔ تاریخ را احضار می‌کنند.»




مقاله‌ها

نگاهی به مقالهٔ سلین نوشته یزدانی‌خرم

یزدانی‌خرم مقاله‌های متعددی از تاریخ، فلسفه، جنگ و دیگر حوزه‌ها قلم زده است که به برخی اشاره می‌کنیم.[۶۶]


  • « نویسنده مستقل»روزنامه شرق در شمارهٔ۷۴۹ اردیبهشت١٣٨۵ منتشر کرد.پرونده:نویسنده مستقل.pdf
  • «  اسطوره‌زدایی از احمد شاملو» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ۲۴۹ که۲۸آذر۹۷ منتشر کرد.[۶۷]
  • « پشت خاکریز» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۶۹ آبان۱۳۸۷ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « گتسبی بزرگ درگذشت» مجلهٔ بخارا در شمارهٔ۴٢ خردادوتیر١٣٨۴ منتشر کرد.[۶۸]
  • « پشت خاکریز» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۶۹ آبان۱۳۸۷ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « یک نکته در باب ادبیات جنگ» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۶۴ شهریور۱۳۸۷ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « حاشیه‌ای در باب مفهوم ابلیس در جهان روایی فئودور داستایفسکی» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ٢٢ آبان۱۳۸۶ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « نگاهی به جهان داستانی لویی فردینان سلین» بخارا در شمارهٔ۵١ خرداد۱۳۸۵ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « سقوط لندن» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۵٧ مرداد۱۳۸٧ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « باد در پرچمِ فاتح» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ۲۸۲ سه‌شنبه۲ بهمن۱۳۹۷ منتشر کرد.[۶۹]
  • « درباره رمانِ شوایک، طنزی سیاه علیهِ آرمان‌‏گرایی اروپایی جنگِ جهانی اول» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ١٢۴ چهارشنبه۳ مرداد۱۳۹۷ منتشر کرد.[۷۰]
  • « جنون خوانش و رب گری یه» مجلهٔ سروش‌اندیشه در شمارهٔ٢ بهار۱۳٨١ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « درگذشت کاپوشینسکی بزرگ» مجلهٔ بخارا در شمارهٔ۵۷ آذر و دی۱۳۸۵ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « کتاب‌ها در صف ارشاد» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۵۵ تیر١٣٨٧ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • «  دعوت به مراسم کافکاخوانی» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۴۵ اردیبهشت١٣٨٧ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • «  دیدار در صبح یک‌شنبه» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۴٩ خرداد١٣٨٧ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • «  فاصله‌ای میان مردن و نمردن» بیدار در شمارهٔ٢٢ مهر١٣٨٢ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • «  قهرمان‌ها و گورها» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ١٧٣ سه‌شنبه۲۷ شهریور منتشر کرد.[۷۱]


مصاحبه‌ها

مصاحبه با سحابی مترجم رمان مرگ‌قسطی

یزدانی‌خرم با برخی از اهالی فرهنگ و هنر مصاحبه کرده است.

YesY از جنجالی‌ترین مصاحبه‌هایش می‌توان به مصاحبه او با ابراهیم گلستان اشاره کرد. یزدانی‌خرم در این مصاحبه‌ٔ مفصل (۳۰ صفحه) به گفت‌‌وگوی رودررو با گلستان نشسته است و گلستان نیز دست به افشاگری‌های بسیاری زده است و ناگفته‌های بسیاری از خودش، خانواده‌اش و وضعیت فرهنگ و هنر در زمان پهلوی و افراد فعال در آن‌زمان بیان کرده است. گلستان انتقادهای تندی به چهره‌هایی چون احمد شاملو و جلال آل‌احمد وارد کرده است. این مصاحبه در ویژه‌نامه‌ای به‌نام « ضدخاطرات» در روزنامه همشهری به‌چاپ رسیده است.

YesY از دیگر مصاحبه‌های یزدانی‌خرم، گفت‌گوی او با رضا امیرخانی است که به مناسبت چاپ کتاب "نفحات نفت" در مجلهٔ نافه تحت‌عنوان «مجبورم فرياد بزنم» منتشر شد.[۷۲] هم‌چنین گفت‌‌وگوی مفصلی با امیر‌خانی در رابطه با زندگی ادبی‌سیاسی این نویسنده انجام داده است که در روزنامهٔ شرق چاپ شد. [۷۳] [۷۴]


YesY مصاحبه‌ای با احمد غلامی به‌نام «ماندن در وضعیت آخر» در بیدار شمارهٔ٢٢ در مهر١٣٨٢ منتشر کرده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند

YesY مصاحبه‌ای با مهدی سحابی مترجم رمان «مرگ قسطی» نوشته‌ٔ سلین انجام داده است که در مجلهٔ بخارا به‌نام « مردی که کاری با آسمان نداشت» چاپ شده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند


جوایز

نوا، نما و نگاه

صدای نویسنده










سرخِ‌سفید را بشنویم و خون‌خورده را ببینیم

کتاب صوتی «سرخِ‌سفید» با صدای میرطاهر مظلومی را «نوین کتاب گویا» منتشر کرده است. [۷۶]

پانویس

  1. یزدانی‌خرم، سرخِ سفید، ١١۴.
  2. «برگزیدگان انجمن ادبی «چهل»». 
  3. «عکس‌ها و قصه‌ها». 
  4. «پیرهن زرشکی چوبک». 
  5. «پدربزرگ». 
  6. یزدانی‌خرم، من منچستریونایتد را دوست دارم، ۵.
  7. «دبیرستان فرهنگ». 
  8. «بهانه‌های نوشتنم». 
  9. «ناخدای من برخیز». 
  10. «حوادث کوی دانشگاه٧٨». 
  11. «چاپ نهم خون‌خورده». 
  12. یزدانی‌خرم، سرخِ سفید، ۵.
  13. «یادداشت‌های مریم حسینیان». 
  14. «بهار برایم کاموا بیاور». 
  15. «رمانی آوانگارد». 
  16. «قباد آذرآیین». 
  17. «نقدی بر یزدانی‌خرم». 
  18. «جهشی به جلو». 
  19. «شیفته تاریخ». 
  20. «دولت‌آبادی». 
  21. «هوشنگ گلشیری». 
  22. «علی‌اکبر دهخدا». 
  23. «نیما یوشیج». 
  24. «محموداعتمادزاده». 
  25. «نویسنده پررویی هستم». 
  26. «رمان‌نویس بدون تحقیق ممکن نیست». 
  27. «فشار بر جوایز ادبی». 
  28. «سانسور». 
  29. «تضمین می‌دهم داستان نویسی در بهترین زمانش است». 
  30. «داستان نویسی «آل جلال»». 
  31. «کارگاه رمان». 
  32. «حواشی یزدانی‌خرم». 
  33. «گفتگو و داستان خوانی یزدانی‌خرم با معین فرخی». 
  34. «نشر چشمه». 
  35. «روایت تاریخ». 
  36. «حماسه». 
  37. «مجموعه داستان زبان عاشقی». 
  38. «رمان قلب ادبیات». 
  39. «به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی». 
  40. «پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ ٩٠». 
  41. «منچستریونایتد در بازار کتاب ترکیه». 
  42. «سرخ‌سفید». 
  43. «نقد سرخ‌سفید». 
  44. «سرخ سفید؛ موضوع‌محور». 
  45. «خون‌خورده». 
  46. «خون‌خورده،متاستاز خون بر تاریخ». 
  47. «در ستایش هنر». 
  48. «نقدی بر خون‌خورده». 
  49. «داستانی با ریشه‌های مذهبی». 
  50. یزدانی‌خرم، خون‌خورده، ۹۲.
  51. یزدانی‌خرم، سرخ سفید، ٧۲.
  52. «نشست نقد کتاب کبوتران انگلیسی». 
  53. «نشست نقد کتاب تب خواب». 
  54. «نقد کتاب «ره‌ش»». 
  55. «سوقصد». 
  56. «فیلم خشت و آیینه». 
  57. «فیلم رد خون». 
  58. «ریگ روان برماه». 
  59. «زیبایی‏ شناسیِ زهر». 
  60. «خاقانی». 
  61. «مارسل پروست». 
  62. «آنتوان چخوف». 
  63. «اورهان پاموک». 
  64. «هنر مردن». 
  65. «گور جمعی در بستان». 
  66. «مقاله‌های یزدانی‌خرم». 
  67. «اسطوره‌زدایی از شاملو». 
  68. «مقاله‌ها». 
  69. «باد در پرچم فاتح». 
  70. «رمان شوایک». 
  71. «قهرمانان و گورها». 
  72. «مجبورم فریاد بزنم؛ مصاحبه با امیرخانی». 
  73. «مصاحبه یزدانی‌خرم با رضا امیرخانی قسمت اول». 
  74. «مصاحبهٔ یزدانی‌خرم با رضا امیرخانی قسمت دوم». 
  75. «جوایز یزدانی‌خرم». 
  76. «کتاب صوتی سرخ‌سفید». 

منابع

  1. یزدانی‌خرم، مهدی (۱۳۹۱). من منچستریونایتد را دوست دارم. تهران: نشر چشمه. ص. ۲۲۵. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹۰-۱۹-۹.
  2. یزدانی‌خرم، مهدی (۱۳۹۴). سرخِ‌سفید. تهران: نشر چشمه. ص. ۲۶۶. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۵۳۶-۱.
  3. یزدانی‌خرم، مهدی (۱۳۹۷). خون‌خورده. تهران: نشر چشمه. ص. ۲۷۱. شابک ۹۷۸-۶۲۲-۰۱-۰۰۷۸-۲.

پیوند به بیرون

  1. «برگزیدگان انجمن ادبی چهل». ایسنا، ١١اردیبهشت۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  2. «نویسنده در مقابل شر دنیا می‌ایستد». باشگاه خبرنگاران جوان، ١آذر۱۳۹۴. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  3. «صادق چوبک». اینستاگرام مهدی یزدانی‌خرم، تیر۱۳۹٨. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  4. «گفت‌وگو با مهدی یزدانی‌خرم». ژورنالیست جوان، ٣٠تیر۱۳۹١. بازبینی‌شده در ١۵شهریور۱۳۹٨. 
  5. «پدربزرگ». کانال تلگرامی مهدی یزدانی‌خرم، ۱۳۹٨. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  6. «دبیرستان فرهنگ». ایران آرت، ٢اردیبهشت١٣٩۶. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  7. «ناخدای من برخیز». آی اسپرت، ٢٩شهریور١٣٩۶. بازبینی‌شده در ١۶شهریور۱۳۹٨. 
  8. «نقد مرد سختگیر داستان». داستان‌ها و دست‌نوشته‌های مریم حسینیان، ۶فروردین١٣٩٠. بازبینی‌شده در ١۶شهریور۱۳۹٨. 
  9. «مادربزرگم یکی از دلایل نوشتنم است». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢۶مهر۱۳۹٨. 
  10. «بهار برایم کاموا بیاور». نشرچشمه. بازبینی‌شده در ١۶شهریور۱۳۹٨. 
  11. «خون‌خورده به چاپ هشتم رسید». خانه کتاب. بازبینی‌شده در ٢۶شهریور۱۳۹٨. 
  12. «حوادث کوی دانشگاه تهران». ایسنتاگرام. بازبینی‌شده در ٢۶شهریور۱۳۹٨. 
  13. «نویسنده جاه‌طلب». ایسنا، ۴آبان١٣٩١. بازبینی‌شده در ١۶شهریور۱۳۹٨. 
  14. «نوشتن آداب می‌خواهد». عصر ایران، ١آذر١٣٩۴. بازبینی‌شده در ١٧شهریور۱۳۹٨. 
  15. «مدال احمد محمود اهدا می‌شود». فرهنگ امروز، ١دی١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١۶شهریور۱۳۹٨. 
  16. «محافظه‌کار انقلابی؛ چرا نیمایکی از سیاسی ترین شاعران ایران است». سازندگی، ١٩آذر١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١۴شهریور۱۳۹٨. 
  17. «زشمع مرده یاد آر؛جایگاه ادبی علی اکبر دهخدا». سازندگی، ٢٣اسفند١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١۴شهریور۱۳۹٨. 
  18. «شیوه‌ی یزدانی‌خرم، جان دوس پاسوس را به یادم می‌آورد». خوابگرد، ۴مهر۱۳۹۴. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  19. «یزدانی‌خرم داستان را خوب می‌شناسد». نقد چهارشنبه‌ها، ۶آبان۱۳۹۱. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  20. «امیدساز اعظم؛ شازده احتجاب». سازندگی، ٢٧آذر١٣٩٧. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  21. «یک شب، یک نویسنده». انتشارات جویا، ٢٨اردیبهشت١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١۴شهریور۱۳۹٨. 
  22. «دلداده‌ٔ داس و چکش؛به‌آذین». سازندگی، ٢٩دی١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١۴شهریور۱۳۹٨. 
  23. «ربنای شجریان نمادِ ماهِ رمضان است». سازندگی، ١٧اردیبهشت١٣٩٨. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  24. «دولت‌آبادی در سال‌های جنگ امید را بین مردم زنده کرد». فرهنگ امروز، ۱۱مرداد۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  25. «استادکهنه‌کار را به دانشگاه راه نداند». سازندگی، ١٣دی١٣٩٧. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  26. «معرفی خون‌خورده». دیجی کالا، ۲۱ فروردین ۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ٢٠مهر۱۳۹٨. 
  27. «و تاریخ پر است از فرشته و خون». سازندگی، ٩اسفند١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١٩شهریور۱۳۹٨. 
  28. «مجموعه داستان زبان عاشقی». خانه کتاب. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  29. «نویسنده، سیاسی‌ترین موجود کل عالم بشریت است». سامانه دانشجویی دانشگاه فردوسی مشهد. بازبینی‌شده در ٢٠مهر۱۳۹٨. 
  30. «به گزارش اداره هواشناسی: این خورشید لعنتی». انتشارات ققنوس. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  31. «پرمخاطب‌ترین داستان‌های دهه‌ٔ نود ایران». اصفهان امروز آنلاین، ٢٢مرداد۱۳۹٧. بازبینی‌شده در ١٩شهریور۱۳۹٨. 
  32. «فشارهای سیاسی دلیل تعطیلی جوایز ادبی بود». آرت ایران، ٢٠تیر۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  33. «نویسندگانی که شکست می‌خورند». هفت نیوز، ۱۱اسفند۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  34. «بررسی رابطه ادبیات ایران وترکیه». خبرگزاری آناتولی، ٢٢مرداد۱۳۹٧. بازبینی‌شده در ١٩شهریور۱۳۹٨. 
  35. «کتاب سرخ‌سفید». طاقچه. بازبینی‌شده در ١٩شهریور۱۳۹٨. 
  36. «لیست اصلاحات». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  37. «رأی می‌دهم». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  38. «مردی با ایده‌های خاص که مطبوعات ایران مدیون اوست». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  39. «این مرد دلش برای کشورش لرزیده است». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  40. «نویسنده‌ای که از هیچ، داستان می‌سازد». ایمنا، ۲۸مهر۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  41. «روایت‌های موازی از یک واقعه». وبلاگ علی‌الله سلیمی، ۲۹تیر۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  42. «خون خورده؛ داستان پدران، پسران و ارواح نامقدس». سرزمین هنر، ۲خرداد۱۳۹٨. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  43. «خون‌خورده یزدانی‌خرم بهترین کتاب اوست». وبلاگ علی چنگیزی. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  44. «جدال با تاریخ». فرهنگ امروز، ٢بهمن١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١۴شهریور۱۳۹٨. 
  45. «کتاب خون‌خورده». طاقچه. بازبینی‌شده در ١۴شهریور۱۳۹٨. 
  46. «حماسه یعنی چگونه مردن نه زیستن». فرهنگ امروز، ١٨خرداد١٣٩٨. بازبینی‌شده در ١۴شهریور۱۳۹٨. 
  47. «تقدس‌زدایی خواست روشنفکران است». فرهنگ امروز، ١٢تیر١٣٩۵. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  48. «تاملی بر مفهوم فردگرایی و شاعری به نام خاقانی شروانی». روزنامه شرق، ٢٠فروردین١٣٨۵. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  49. «چرا باید "پروست" بخوانیم؟». خبرگزاری آریا، ١بهمن١٣٩۵. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  50. «خوانشی از فیلم «خشت و آینه» ساخته ابراهیم گلستان». روزنامه اعتماد، ١۴شهریور١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  51. «خونِ مُرده؛جُستاری درباره‌ این‌که چرا ردِ خون فیلمِ بدی‌ است». روزنامه سازندگی، ٢٢بهمن١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  52. «ریگِ روان؛ شبی که ماه کامل شد». روزنامه سازندگی، ١۶بهمن١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  53. «زیبایی‏ شناسیِ زهر؛ درباره «غلامرضا تختی» فیلمی علیه مفهوم مردم». روزنامه سازندگی، ١۴بهمن١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  54. «مجبورم فرياد بزنم!». ارمیا. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  55. «خون‌خورده، قصه هایی سوخته در آتش». خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  56. «مقاله‌های مهدی یزدانی‌خرم». پرتال جامع علوم انسانی. بازبینی‌شده در ٢١شهریور۱۳۹٨. 
  57. «گفت‌وگو و داستان‌خوانی با مهدی یزدانی‌خرم». ناملیک. بازبینی‌شده در ٢١شهریور۱۳۹٨. 
  58. «نشر‭ ‬چشمه، خون‭ ‬نویسندگان‭ ‬گمنام‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬شیشه‭ ‬می‌کند». سینماپرس، ۸دی۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ٢۴مهر۱۳۹٨. 
  59. «نویسنده باید از دیوار زمان رد شود». شهرآرانیوز، ٢مرداد١٣٩٨. بازبینی‌شده در ٢۴شهریور۱۳۹٨. 
  60. «حاشیه نگاری». شهرآرانیوز، ٢ مرداد١٣٩٨. بازبینی‌شده در ٢۴شهریور۱۳۹٨. 
  61. «وسوسه مدام چخوف». سازندگی، دوشنبه۱۶مهر۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ٢۴شهریور۱۳۹٨. 
  62. «کتاب هنر مردن». سازندگی، یکشنبه۱۷تیر۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ٢۴شهریور۱۳۹٨. 
  63. «باد در پرچمِ فاتح». سازندگی، سه شنبه۲بهمن۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ٢۴شهریور۱۳۹٨. 
  64. «مصاحبه امیرخانی قسمت اول». بانک اطلاعات نشریات کشور، یک‌شنبه۲۱اسفند۱۳۸۴. بازبینی‌شده در ٢۴شهریور۱۳۹٨. 
  65. «مصاحبه امیرخانی قسمت دوم». بانک اطلاعات نشریات کشور، دو‌شنبه۲۲اسفند۱۳۸۴. بازبینی‌شده در ٢۴شهریور۱۳۹٨. 
  66. «گورجمعی در بستان». اینستاگرام مهدی یزدانی‌خرم، شهریور۱۳۹٨. بازبینی‌شده در ٢٢شهریور۱۳۹٨. 
  67. «اسطوره‌زدایی از شاملو». طاقچه. بازبینی‌شده در ٢۴مهر۱۳۹٨. 
  68. «درباره رمانِ شوایک، طنزی سیاه علیهِ آرمان‌‏گرایی اروپایی جنگِ جهانی اول». سازندگی، ۳مرداد۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  69. «قهرمانان و گورها؛ گزارشی از تخریب سنگ مزار محمدعلی فروغی و غیب‌شدن میدان قیصر امین‌پور». سازندگی، ۲۷شهریور١٣٩٧. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  70. «کتاب صوتی سرخ‌سفید». نوین کتاب گویا. بازبینی‌شده در ٢٢شهریور۱۳۹٨. 
  71. «تقدس زدایی خواست روشنفکران است و ممیزی تنها هزینه داشته است». فرهنگ امروز، ۱۲تیر۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  72. «مقاله‌های مهدی یزدانی‌خرم». پایگاه مجلات تخصصی نور. بازبینی‌شده در ٢٧شهریور۱۳۹٨. 
  73. «دوره آموزش داستان نویسی «آل جلال»». خبرگزاری مهر، ۲۴آبان۱۳۹۴. بازبینی‌شده در ٣١شهریور۱۳۹٨. 
  74. «کارگاه رمان». موسسه آموزشی خرد و بهاران اندیشه. بازبینی‌شده در ٣١شهریور۱۳۹٨. 
  75. «نگاهی به رمان «مو قرمز» اورهان پاموک؛ رمان عاشقانه‌ای که راوی نفرت می‌شود». هنرآنلاین، ١٠اردیبهشت۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  76. «نگاهی به رمان «خون خورده»». سایت مصطفی بیان، ۲۶تیر۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  77. «نشست نقد کتاب تب خواب». خبرگزاری مهر، ۲۲مرداد۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ٣١شهریور۱۳۹٨. 
  78. «نشست نقد کتاب کبوتران انگلیسی». خبرگزاری مهر، ۲۲مرداد۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ٣١شهریور۱۳۹٨. 
  79. «از جسمش ببرانید و بر جانش بخورانید». همشهری، ١٧دی۱۳۹٧. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  80. «آلوده‌تر از هوای تهران». مجله ادبی «الف یا»، ۲۷آذر۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ٣١شهریور۱۳۹٨. 
  81. «نقد «من منچستریونایتد را دوست دارم»». نقد چهارشنبه‌ها. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  82. «نقدی بر خون‌خورده از سروش چیت‌ساز». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  83. «عالیه عطایی از خون‌خورده می‌گوید». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  84. «نقدی بر یزدانی‌خرم از مسعود قدیم‌فلاح». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨.