محمدرضا بایرامی: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
| نام = محمدرضا بایرامی | | نام = محمدرضا بایرامی | ||
| تصویر = | | تصویر = Bayrame.png | ||
| توضیح تصویر = | | توضیح تصویر = برمیگردم سنگر، نمازم را میخوانم{{سخ}}اسلحه را برمیدارم و میزنم بیرون.<ref>{{پک|بایرامی|۱۳۹۷|ک= عقابهای تپهٔ۶۰}}</ref> | ||
|اندازه تصویر = 200px | |||
| نام اصلی = | | نام اصلی = | ||
| زمینه فعالیت = | | زمینه فعالیت = نویسنده و رئیس خانه داستان ایران | ||
| ملیت = ایرانی | | ملیت = ایرانی | ||
| تاریخ تولد = | | تاریخ تولد = ۱۳۴۴ | ||
| محل تولد = روستای | | محل تولد = روستای لاطران استان اردبیل | ||
| والدین = | | والدین = | ||
| تاریخ مرگ = | | تاریخ مرگ = | ||
| محل مرگ = | | محل مرگ = | ||
| علت مرگ = | | علت مرگ = | ||
| محل زندگی = | | محل زندگی = اردبیل و تهران | ||
| مختصات محل زندگی = | | مختصات محل زندگی = | ||
| مدفن = | | مدفن = | ||
خط ۲۳: | خط ۲۴: | ||
| سالهای نویسندگی = | | سالهای نویسندگی = | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
|کتابها = [[کوه مرا صدا زد]]،[[به دنبال صدای او]] و... | |کتابها = [[کوه مرا صدا زد]]، [[به دنبال صدای او]] و... | ||
|مقالهها = | |مقالهها = | ||
|نمایشنامهها = | |نمایشنامهها = | ||
خط ۲۹: | خط ۳۰: | ||
|دیوان اشعار = | |دیوان اشعار = | ||
|تخلص = | |تخلص = | ||
|فیلم | |فیلم ساخته براساس اثر = | ||
| همسر = | | همسر = | ||
| شریک زندگی = | | شریک زندگی = | ||
| فرزندان = | | فرزندان = | ||
|تحصیلات = | |تحصیلات = درجه یک هنری | ||
|دانشگاه = | |دانشگاه = | ||
|حوزه = | |حوزه = | ||
|شاگرد = | |شاگرد = | ||
|استاد = | |استاد = | ||
|علت شهرت | |علت شهرت = | ||
| تأثیرگذاشته بر = | | تأثیرگذاشته بر = | ||
| تأثیرپذیرفته از = | | تأثیرپذیرفته از = | ||
خط ۴۸: | خط ۴۹: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
[[پرونده:Mohamad reza bayrami01.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>محمدرضا بایرامی داور دهمین دورهٔ{{سخ}}[[جایزه ادبی جلال آلاحمد]]</center>]] | |||
[[پرونده:Mohamad reza bayrami02.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>محمدرضا بایرامی دبیر علمی یازدهمین{{سخ}}جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد</center>]] | |||
[[پرونده:Mohamad reza bayrami03.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>گفتوگو با محمدرضا بایرامی در شمارهٔ چهارم{{سخ}}ماهنامه «داستان»</center>]] | |||
[[پرونده:روغن ریخته.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>هفتصبح دربارهٔ «لمیزرع»</center>]] | |||
[[پرونده:مصاحبه.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>تجربههای زیستیاش را داستان کرد</center>]] | |||
[[پرونده:محمدرضا بایرامی.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>نگاهش با مخاطب سخن میگوید</center>]] | |||
[[پرونده:لی یزرع.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>خالق «لمیزرع»، اثرش را داغ میگذارد</center>]] | |||
[[پرونده:کافه خبر.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>تمامقد در درگاه ادبیات ایستاده</center>]] | |||
[[پرونده:کوتاه با شجاعی.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>نشستی در معیت شجاعی بهبهانهٔ داستان</center>]] | |||
[[پرونده:در ترنجستان سروش.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>نقد و بررسی «لمیزرع» در ترجستان سروش</center>]] | |||
[[پرونده:در جلسه نقد.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>نشست داستانخوانی</center>]] | |||
[[پرونده:در میان کتابهایش.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>تکیه پدیدآور به پدیدههایش</center>]] | |||
[[پرونده:داوری در جایزه جلال.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>در کنار برخی داوران جلایزه جلال{{سخ}}در حیاط مشجر دبیرخانه</center>]] | |||
[[پرونده:بازدید از غرقه سوره مهر در نمایشگاه تهران.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>بازدید از غرفه سورهمهر در نمایشگاه کتاب</center>]] | |||
[[پرونده:بایرامی.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>به یاد طبیعت بکر اردبیل</center>]] | |||
[[پرونده:Bayrami mohamad.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>دریافت نشانه زرین صفویه</center>]] | |||
[[پرونده:Bayrami.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>[http://sourehonar.ir/content/news/6551/%D9%86%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%B9%D8%AC%D8%B2%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%B1%D8%B5%D9%87-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA داستان عصر تنهایی است!]</center>]] | |||
[[پرونده:Bayrami&ketabkhani.jpg|280px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''یوتا همیل رایش'' «[[کوه مرا صدا زد]]» را {{سخ}}بهآلمانی ترجمه کرد</center>]] | |||
'''محمدرضا بایرامی''' داستاننویس، داور و دبیر هیئت علمی [[جایزه ادبی جلال آلاحمد]] که برای داستانهایش نامزد و برندهٔ جوایز مختلف داخلی و خارجی شده است. | |||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
محمدرضا بایرامی آخرین فرزند خانوادهای پنجنفری، زادهٔ ۱۳۴۴ در روستای لاطران حواشیِ دامنههای سبلان است. در ششهفتسالگی، روستایش در استان اردبیل را به قصد تهران تنها میگذارد<ref name=''زندگینامه''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= گفتوگو با محمدرضا بایرامی|ژورنال= ماهنامه ادبیات و داستان|شماره= ۴|سال= ۱۳۹۱}}</ref> و ادامهٔ زندگی را از سال۱۳۵۱ بهاتفاق خانواده، در کرج میگذراند.{{سخ}} | |||
«[[صمد بهرنگی]]» و «[[علیاشرف درویشیان]]» دو داستاننویس محبوب دوران نوجوانیِ او بودند. سال دوم دبیرستان اولین قصهاش را برای برنامهٔ قصهنویسی رادیو فرستاد. خواندن و نقدکردن قصهاش از رادیو چنان تشویقش کرد که از همان سال نویسندگی را جدی گرفت و با رادیو و مطبوعات بهپیش رفت. همکاری با برخی گاهنامههای حوزهٔ هنری، گام بعدی او در حرفهایشدنش بود.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://kayhan.ir/fa/news/105947/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%AD%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D9%87%DB%8C%DA%86|عنوان= «دربارهٔ بیحاصلی و دیگر هیچ» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»}}</ref> | |||
سال۱۳۶۶ برای بایرامی، گاه خدمت است به نظام. تمام دوران سربازی را در مناطق عملیاتی دهلران بهسر برد و حالوهوای آن میدان، بستری فراهم کرد تا با تمرکز بر ادبیات جنگ قلمفرسایی کند و درونمایهٔ داستانهایش را از زندگی و طبیعت روستای زادگاهش الهام گیرد. عمدهٔ داستانهایش برای نوجوانان نوشته؛ ولی آثاری برجسته نیز برای بزرگسالان دارد؛ نظیر [[مردگان باغ سبز]] و [[لمیزرع]]. [[کوه مرا صدا زد]] رمانی از بایرامی است که هم بهزبان ''آلمانی'' ترجمه شد و هم توانست جایزهٔ '''«کبرای آبی»''' سوئیس را از آن خود کند.<ref name=''درباره بایرامی''>{{پک|میرعابدینی|۱۳۸۶|ک= فرهنگ داستاننویسان ایران|ص= ۵۳}}</ref> | |||
'' | |||
''' | |||
==از میان یادها== | |||
===دیدار با سبلان در حضور آلپ=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|درباره آلپ خیلی شنیده و خوانده بودم؛ اما هیچ نمیدانستم که بهواسطه [[کوه مرا صدا زد]]، از مجموعه قصههای سبلان، روزی این کوه بسیار معروف را از نزدیک خواهم دید. فرصتی پیش آمد که درست مقابل آلپ قرار بگیرم.<ref name=''آلپ''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= «آلپ نه بلند است، نه باشکوه»|ژورنال= مجله ادبیات داستانی|شماره= ۶۹|سال= ۱۳۸۲}}</ref>}} | |||
===ادای احترام به [[جلال آلاحمد]]=== | |||
انتخاب اسم جلال در «کوه مرا صدا زد» بهدلیل ادای احترام به جلال آلاحمد بود؛ چون زمانی خیلی دوستش داشتم و در نوجوانی آثار و مقالههای او را با اشتیاق میخواندم.<ref name=''صدای سبلان''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی، صدای سبلان به آلپ رسید|ژورنال= کتاب ماه کودکونوجوان|سال= ۱۳۸۱}}</ref> | |||
'' | ===آشنایی از ظهر جمعه=== | ||
وقتی اولین کار نوجوان یعنی «سپیدار بلند مدرسه ما» را نوشتم، برای دوستم که نویسنده «ظهر جمعه» بود فرستادم و داستان از رادیو خوانده شد. کار از همانجا به آقای [[امیرحسین فردی|فردی]] رسید و او ضمن تشویق، داستانم را در کیهانبچهها چاپ کرد. این شروع آشنایی ما و چاپ اولین مکتوبم برای کودکانونوجوانان شد.<ref name=''صدای سبلان''/> | |||
===سبلان مرا صدا میزند نه آلپ!=== | |||
بایرامی وقتی مقابل آلپ قرار میگیرد سبلان را به آلپ نمیفروشد. معتقدم: «این کوه در مقابل عظمت سبلان، چیز زیادی برای عرضهکردن ندارد. فکر کردم همانطورکه مردم ما مظلوماند، کوه ما هم مظلوم است.»<ref name=''آلپ''/> | |||
===ماجرای حضرات یا حضرت...!=== | |||
ماجرا از مراسم رونمایی [[مردگان باغ سبز]] شروع شد. وقتی آقای کاوه بیات از او تعبیر به «حضرات» کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/20120413153638-3089-314.pdf|عنوان= مردگان کدام باغ؟ (چاپ در شمارهٔ ۲۵۳و۲۵۴ مجلهٔ جهان کتاب)|ناشر= پرتال جامع علومانسانی|تاریخ انتشار= خردادوتیر۱۳۸۹}}</ref> بایرامی هم ساکت نمینشیند و در دفاع مقالهای مینویسد با عنوان «کدام حضرات، حضرت»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/20120413153712-3089-351.pdf|عنوان= کدام حضرات، حضرت (چاپ در جهان کتاب)|ناشر= پرتال جامع علومانسانی|تاریخ انتشار= مردادومهر۱۳۸۹}}</ref> کاوه بیات نیز با مقالهای به نام «همان حضرات...!»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/20120413153746-3089-382.pdf|عنوان= همان حضرات (چاپ در جهان کتاب)|ناشر= پرتال جامع علومانسانی|تاریخ انتشار= آبانوآذر۱۳۸۹}}</ref> پاسخی دیگر میدهد و اینگونه ماجرا به سکوی داوری خوانندهها کشانده میشود. | |||
===نگرانی برای خاطرات=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|من نگران این نیستم که خاطرات داستان را به حاشیه ببرد؛ ولی نگران این میشوم که خاطرات داستانی را بهعنوان خاطرات مستند جا زنند؛ بهخصوص در عرصه ادبیات پایداری و دفاع مقدس. ببینید، فردی مثل من که سالهایسال مشغول نوشتن در این حوزه است و حتی حضور در متن جنگ را تجربه کرده است، دیگر تفاوت بین خاطرات مستند و داستانی را متوجه میشود؛ بهاینمعنی که بعضی از این خاطرات امکان وقوع ندارند؛ ولی متأسفانه امروزه باتوجهبه اقبال عمومی خیلی از این خاطرات داستانی که بهخودیخود هم مشکلی ندارند جای خاطرهای مستند و رخدهنده به مخاطبان عرضه میشود و نتیجهاش این است که مخاطب تیزهوش نسبت به این حوزهها بدبین میشود.<ref name=''لذت داستان''>{{یادکرد وب|نشانی = https://shahrestanadab.com/Content/ID/3877/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA-%D9%84%D8%B0%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%88%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D9%88-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85|عنوان= «محمدرضا بایرامی در سومین نشست لذت داستان: وامدار دوران کودکیام و زندگی در روستا هستم» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»}}</ref> | |||
==زندگی و | ==زندگی و یادگار== | ||
===سوانح عمر=== | ===سوانح عمر=== | ||
* ۱۳۴۴: تولد در روستای لاطران استان اردبیل | * ۱۳۴۴: تولد در روستای لاطران استان اردبیل | ||
* ۱۳۵۱: مهاجرت به تهران | * ۱۳۵۱: مهاجرت به تهران | ||
* ۱۳۶۰: شروع به نوشتن با مجلات و رادیو | * ۱۳۶۰: شروع به نوشتن با مجلات و رادیو | ||
* ۱۳۶۶: خدمت سربازی در مناطق عملیاتی دهلران | |||
* ۱۳۶۷: انتشار اولین کتاب با عنوان «مرغ مهربان ننه مهتاب» | |||
* ۱۳۶۸: انتشار «سپیدار مدرسه ما» | |||
* ۱۳۶۹: انتشار «دشت شقایقها»؛ «عقابهای تپه۶۰»؛ «هفتروز آخر» و انتشار کتاب «وقتی که کولیها» برمیگردند. | |||
* ۱۳۷۰: انتشار «شبهای بمباران»؛ «شب در بیابان» و «شاخه شکسته» | |||
* ۱۳۷۱: انتشار «تفنگ»؛ «رعد یکبار غرید» و «[[کوه مرا صدا زد]]» | |||
* ۱۳۷۲: انتشار «افسانه اژدها و آب» | |||
* ۱۳۷۳: انتشار «بادهای خزان» و «بعد از کشتار» | |||
* ۱۳۷۵: انتشار «دود پشت تپه» | |||
* ۱۳۷۶: انتشار «به کشتی نشسته» و «در ییلاق» | |||
* ۱۳۷۷: انتشار «سایه ملخ» | |||
* ۱۳۷۹: دریافت جایزه جهانی «کبرای آبی» و «خرس طلایی» از کشور سوئیس؛ انتشار کتاب «گزیده» و «مهربانتر از نسیم» | |||
* ۱۳۸۰: سفر به سوئیس و آلمان برای ترجمه و برگزیدهشدن «کوه مرا صدا زد» بهعنوان کتابسال | |||
* ۱۳۸۱: انتشار «[[پل معلق]]»؛ «پیشرو» و کتاب «به دنبال صدای او» | |||
* ۱۳۸۲: دریافت جایزه شهید حبیب غنیپور؛ انتشار کتاب «مرغهای دریایی»؛ «[[دره پلنگها]]»؛ «هلتها نام تو را میخوانند»؛ «پرواز همیشه»؛ «گرگ صفر» و «گرگها از برفها نمیترسند»؛ انتخاب رمان «پلمعلق» بهعنوان کتاب سال دفاع مقدس | |||
* ۱۳۸۳: دریافت جایزه قلمزرین برای رمان «پل معلق» | |||
* ۱۳۸۶: کاندیدای دریافت جایزه آسترید لیندگرن؛ انتشار کتاب «درمینودر چهار روز با رهبر در سفر»؛ «پرفسور حسابی»؛ «سفرت به خیر»؛ «سه روایت از یک مرد» | |||
* ۱۳۸۷: انتشار «پاییز صحرا» و انتشار کتاب «خوننوشت» | |||
* ۱۳۸۸: کتاب «بر لبهٔ پرتگاه»؛ «در باد آمد در باران رفت»؛ «عبور از کویر»؛ «فصل درو کردن خرمن»؛ «هفت روز آخر»؛ «[[در ییلاق]]» و انتشار «مردگان باغ سبز» | |||
* ۱۳۸۹: انتشار «غروب خورشید در سامرا» و کتاب «از پس ابر» | |||
* ۱۳۹۰: انتشار «فصل پنجم: سکوت»؛ «آتش بهاختیار» و کتاب «همسفران» | |||
* ۱۳۹۳: سفر به روسیه و سخنرانی در مراکز علمی و فرهنگی و انتشار کتاب «برخورد نزدیک» | |||
* ۱۳۹۴: انتشار «سنگ سلام» | |||
* ۱۳۹۵: انتشار «خط تماس» و کتاب «[[لمیزرع]]» | |||
* ۱۳۹۶: داور دهمین دورهٔ [[جایزه ادبی جلال آلاحمد]] و انتشار کتاب [[ویلای کاکاییها]] | |||
* ۱۳۹۷: دبیرعلمی یازدهمین جایزه ادبی جلال آلاحمد | |||
===شخصیت و اندیشه از زبان خودش=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|من نویسنده هستم و هیچ وقت به گروهی نزدیک نشدهام و در هیچ طیفی قرار نمیگیرم، حالاینکه کتابهای من در کدام انتشارات بیشتر چاپ شده، ممکن است ذهنیتی را ایجاد کند برای دیگران. مهم هم نیست برایم. بهترین عامل برای قضاوت دربارهٔ نویسنده، خود کتابهایش است. البته برای مردم و نه جوایز ادبی که اکثراً سمت و سوی سالمی ندارند و فقط به ادبیات توجه نمیکنند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://navideshahed.com/fa/news/304598/%D8%AF%D9%84-%D9%BE%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%8A-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%8A-%D8%AC%D9%86%DA%AF|عنوان= «دل پر محمدرضا بایرامی از نوشتن دربارهٔ جنگ» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»}}</ref>{{سخ}} | |||
داستاننویسی را از دوران نوجوانی آغاز کردم. همواره مهمترین دغدغهام نوشتن بوده و این آنقدر برایم مهم بود که گمان میکردم باید تمام عمرم را برای داستان و داستاننویسی بگذارم. با اینهمه بهطورطبیعی خیلی اوقات پشیمان شدم و گاه با خودم گفتهام کاش به هر کار دیگری جز نویسندگی مشغول بودم. نویسندگی نیش و نوش است، آنطور نیست که بگویید خیلی خوب یا خیلی بد است. معمولاً هم اذیتکننده است و هم تعالی بخش و سبککننده روح نویسنده. سروکار نویسنده با زیبایی آفرینی است ازهمینرو خودش هم موقع نوشتن رضایت خاطر پیدا کرده و سبک میشود؛ البته خیلی اوقات هم نویسنده یکباره از آن فضای دلپذیر با سر زمین میخورد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.cgie.org.ir/fa/news/154543|عنوان= «گفتوگو با محمدرضا بایرامی نویسنده ادبیات داستانی و برگزیده جایزه جلال» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»}}</ref>}} | |||
{{گفتاورد تزیینی|جوایز ادبی در ایران نقشی در موفقیت آثار برگزیده نداشته و نویسنده و خود اثر حرف اول را در افزایش اقبال عمومی میزنند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.ghatreh.com/news/nn45460701/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D9%86%D9%82%D8%B4%DB%8C-%D9%85%D9%88%D9%81%D9%82%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%AF|عنوان= «محمدرضا بایرامی: در ایران جایزههای ادبی نقشی در موفقیت اثر ندارند» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»}}</ref>}} | |||
===زمینهٔ فعالیت=== | |||
محمدرضا بایرامی در سالهای اخیر با نشریات متفاوت کودکونوجوان، از جمله [[کیهان بچهها]] و باران همکاری نموده و بهعنوان کارشناس داستان در واحد ادبیات حوزهٔ هنری و شورای بررسی رمان دفتر هنر و ادبیات ایثار و شورای بررسی کارگاه مفاخر حوزه هنری فعالیت کرده است. در دورهای هم رئیس خانه داستان ایران بود.<ref name=''درباره بایرامی''/> در کنار پرکاری در دنیای داستان، داوری چند جشنواره، دبیر علمی یازدهمین [[جایزه ادبی جلال آلاحمد]] و جوایز جشنوارههای ادبی در داخل و خارج کشور را در کارنامه خود دارد. | |||
===در آینهٔ نگاه دیگران=== | |||
====[[فیروز زنوزی جلالی]]==== | |||
«آتش به اختیار» را یک اثر یک نام نمادین برای این اثر میدانم، زیرا پیکره و شالوده و بنمایه آنچه که در کار وجود دارد، در حقیقت بهگونهای آتش به اختیار است. رمان «آتش به اختیار» شاهد تقابل شخصیتهاست و شاید بهنوعی متفاوت به اعتراض میپردازد.<ref name= ''نظرات''>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.farsnews.com/news/13900613000271/-%D8%A2%D8%AA%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%B6-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان= آتش به اختیار بایرامی رمان اعتراض است}}</ref> | |||
====[[کامران پارسینژاد]]==== | |||
نام «آتش به اختیار» که محمدرضا بایرامی برای این اثر برگزیده، به سرنوشت افراد بازمیگردد؛ درواقع سردرگمی و بلاتکلیفی این افراد تداعیکننده سرنوشت آنها در آینده است. نویسنده در قسمت پایانی کتاب، سردرگمی را روایت میکند که با درشتنمایی همراه است. نویسنده معتقد است از ابتدا جنگ بدون برنامهریزی بوده است و حتی در حرکت به سوی جبهه این موضوع را نشان میدهد.<ref name= ''نظرات''/> | |||
== | |||
====علیالله سلیمی==== | |||
با توجه به کارهای پیش از «آتش به اختیار» بایرامی، می دانیم که این نویسنده شگردش آن است که یک واقعه بومی را دستمایه کار قرار میدهد و سعی میکند آن را در وجه ملی پرورش دهد. عنوان «آتش به اختیار» با نکات ظریفی همراه است؛ چون نویسنده عنوان میکند که سربازان با پایان جنگ باید آمادهباش باشند؛ اما در عینحال شلیک هم نکنند. ترکیب و نام اثر هوشمندانه است؛ بهایندلیل با پایان جنگ نشان میدهد که نگاه رمان، انتقادی است؛ زیرا با پایان جنگ و امضای قرادادها سربازان بلاتکلیف میمانند.<ref name= ''نظرات''/> | |||
===از | ====[[خدابخش اسداللهی]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|رئیس دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه محقق اردبیلی: | |||
:آقای بایرامی آثاری ارزشمندی در زمینه پایداری خلق کردهاند که دانشجویان در این برنامه از نقطهنظر مفاهیم پایداری، زیباییشناسی و روایتشناسی به بررسی آن خواهند پرداخت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.iqna.ir/fa/news/3304449/%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D9%86%D8%AF|عنوان= «زیباییهای آثار محمدرضا بایرامی بررسی میشوند» درباره= «محمدرضا بایرامی»}}</ref>}} | |||
====[[محمدرضا سرشار]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|بایرامی کسی نیست که داستاننویسی بلد نباشد. او از زمانی که دانشآموز دبیرستان بود، با من مکاتبه داشت و آثارش را پیش از چاپ به من نشان میداد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.sarshar.org/archives/critics/post_18.html|عنوان= «نقد 'سرشار' از رمان 'بایرامی» درباره= «محمدرضا بایرامی»}}</ref>}} | |||
====[[امیرحسین فردی]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی| | {{گفتاورد تزیینی|در کنار نویسندهای نشسته ایم که موجب سربلندی همه ماست. کسی که ار صفر شروع کرد، با هیچ شروع کرد و آوازهی نام ایران و ادبیات ایران را و ادبیات کودک و نوجوان ایران را به آن طرف مرزها برد و به تعبیر من صدای سبلان را به آلپ رساند و این اتفاق کمی نبود.<ref name=''صدای سبلان''/>}} | ||
====[[شهریار عباسی]]==== | |||
[[مردگان باغ سبز]] بهترین اثر محمدرضا بایرامی است؛ اما اجازهٔ انتشار دوباره به آن داده نشد و این مرا بسیار متأسف کرد. بایرامی اگر به زبانی غیر از زبان فارسی مینوشت، شهرت جهانی مییافت و چنین نویسندگانی در ایران بسیار کماند. بسیاری از داستاننویسان ما به بیراهه میروند و در پی تقلید از رمانهای دیگر هستند، اما بایرامی اینگونه نبوده است. یک جنبه در آثار او قابلتوجه است و آن اینکه فضای رمانهای او غیرشهری و در عین حال مدرن است، بدون توجه به فضای شهری درد انسان مدرن در آن موج میزند.<ref name=''مردگان''>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/02/14/1065427/%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%87%D8%B1-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%DB%8C-%D9%84%D9%85-%DB%8C%D8%B2%D8%B1%D8%B9-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA |عنوان = محتوای لمیزرع روشنفکرانه است}}</ref> | |||
[[ | ====[[رضا امیرخانی]]==== | ||
چیزی که سبب میشود آثار بایرامی را هر بار که اثر جدیدی چاپ میشود بخوانم، تجربه جدیدی است که او در کتابهایش ارائه میدهد. رمان [[مردگان باغ سبز]] را بهترین رمان رضا میدانم؛ اما رمان [[لمیزرع]] با محتوای بسیار روشنفکرانه نوشته شده است. رفتن او به عراق مهم است و نوشتن رمان در جغرافیایی غیر از جغرافیایی عراق امکانپذیر نیست.<ref name=''مردگان''/> | |||
====[[حسین فتاحی]]==== | |||
رمان لمیزرع چند ویژگی دارد: | |||
* اولاینکه از فرم جدیدی برخوردار است و تکراری نیست. میتوانست کلاسیک باشد؛ اما دارای فرمی مدرن است. برهه زمانی در آن شکسته شده است. | |||
* دوماینکه رمان شخصیتهای زیادی دارد. | |||
* سوماینکه کار بر روی تضادها و جزئیات این تضادها درخور توجه است.<ref name=''مردگان''/> | |||
====[[ابراهیم زاهدیمطلق]]==== | |||
بهگمان من [[لمیزرع]]، دو فلش راهنما برای مخاطب دارد: | |||
* اول اینکه تعصبهای قبیلهای نمیتواند عشق ممنوعه در دل خود بپرواند. | |||
*دوم، مرگ، پایانی مختوم و ناگزیر برای چنین عشقهایی است. در این وادی، نویسنده لمیزرع که همیشه نشان داده است داستانهایش ماجرا محور است، اینجا هم ماجرای دیگری را (حوادث از دل اختلافات شیعه و سنی و جنگ) دستمایه داستانش میکند تا این دو محور را بازگوید.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.ibna.ir/fa/doc/note/246483/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%84%D9%85-%DB%8C%D8%B2%D8%B1%D8%B9-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C|عنوان= نگاهی به رمان لمیزرع}}</ref> | |||
[[ | ====[[سیدمهدی شجاعی]]==== | ||
یکی از دلایلی که بایرامی و یا تعداد اندکی از جنگ نوشتند و منحصربهفرد هم نوشتند این است که پیوند این دو کار دشوار. هرچند امروز خاطرات بسیاری نوشته میشود و بهشدت هم ترویج میشود؛ اما داستان، قالب هنری است که از عهده هر کسی برنمیآید. این هنر خاص آقای بایرامی و دوستان مشابه ایشان است و در عرصه ادبیات نداریم با این توانمندی سراغ جنگ رفته و از دل جنگ خارج شده باشد.<ref name=''شجاعی''>{{یادکرد وب|نشانی = http://sahebkhabar.ir/news/27701289/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%DA%86%D8%A7%D8%B4%D9%86%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B4%D8%AC%D8%A7%D8%B9%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D8%AC%D8%A7%D8%B9%DB%8C|عنوان= شجاعی استثنا است}}</ref> | |||
====محمدعلی باشه آهنگر==== | |||
به محمدرضا بایرامی غبطه میخورم؛ زیرا او در فضای ادبیات آسانتر از ما میتواند حرف خود را بزند. ما در سینمای خیلی تلاش میکنیم و فیلمی میسازیم؛ اما بعد انگ سیاسی به آن میچسباند. با تجددچاپنشدن کتاب [[مردگان باغ سبز]] دانستم که در عرصه ادبیات نویسندگان مانند ما دچار مشکلاتیاند.<ref name=''مردگان''/> | |||
=== | ====[[قاسمعلی فراست]]==== | ||
نویسنده خوب بهتر از رمان خوب است؛ چراکه نویسنده خوب میتواند رمانهای خوب و بسیار بنویسد و این برای اهل کتاب غنیمت باارزشی است. محمدرضا بایرامی از نویسندگان خوب در کشورمان است. نویسندگی در حوزه ادبیات که به آن چندان بها داده نمیشود، کار ارزشمندی است؛ زیرا چنین کاری نشان از عشق نویسنده به ادبیات است.<ref name=''مردگان''/> | |||
====[[احمد دهقان]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|بایرامی از تأثیرگذارترین نویسندگان فعلی ایران است و اگر بخواهیم چند نویسنده تأثیرگذار معاصر کشور را نام ببریم، یکی از آنها محمدرضا بایرامی است. طی نوشتن هیچگاه راه خود را به پیچوخم کج نکرده است، این درحالی است که شاید یکی از بزرگترین ایرادهای نویسندگان ما این باشد که زیاد از این شاخه به آن شاخه میپرند؛ ولی برعکس آثار بایرامی بهدلیل ثابتقدمی روزبهروز مهمتر میشود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.isna.ir/news/92072716747/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%BA%DB%8C%D8%B1%DA%86%D9%BE-%D9%85%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA|عنوان= «محمدرضا بایرامی اولین رمان روستایی غیرچپ ما را نوشت» درباره «محمدرضا بایرامی»}}</ref>}} | |||
===تفسیر بایرامی از آثارش=== | |||
* کتاب «[[آتش به اختیار]]» قرار بود بهترین کارم باشد که نشد.<ref name=''لذت داستان''/> | * کتاب «[[آتش به اختیار]]» قرار بود بهترین کارم باشد که نشد.<ref name=''لذت داستان''/> | ||
* در «[[پل معلق]]» میخواستم اصلا دیالوگی وجود نداشته باشد و فضای سکون و تحرکنشدن بر داستان وجود داشته باشد و این هم بهدلیل شخصیت اصلی داستان بود که در آستانهٔ افسردگی قرار داشت که بهنظرم فقط در سیچهل صفحه اول این فضا بهخوبی رعایت شد.<ref name=''لذت داستان''/> | |||
* من مدتی کار کودک کردم؛ ولی بعد دیدم که این حوزه کاری من نیست. | |||
* یکی از موفقترین کتابهایم کتاب «[[هفت روز آخر]]» خاطرات من در هفت روز آخر جنگ است.<ref name=''لذت داستان''/> | |||
* من در همهٔ کارهایی که تابهحال در حوزههای مختلف انجام دادهام، سعی کردهام نوشتههایم دارای ذات داستانی باشد بهقول آن مثل معروف که نقل میکنند افلاطون بر سر آکادمی خود نوشته بود: «هرکس هندسه نمیداند وارد نشود» من هم به تمام مضمونهایی که به ذهنم میرسد میگویم: «اگر داستان نیستید بر قلم جاری نشوید»<ref name=''لذت داستان''/> | |||
* بهطورطبیعی فضای داستان نوجوان در مقایسه با داستان بزرگسال دلپذیرتر است؛ چون امری تحمیلی در این حوزه وجود ندارد و مشکلاتی که در داستان بزرگسال هست در این حوزه نیست و فضا فضای امیدوارکننده و سادهتری است؛ ولی بهعکس در داستان بزرگسال همه چیز خشک و جدی است. هرچند داستان نوجوان برای من دلچسبتر است؛ ولی نمیتوانم نسبت به مسائل و مشکلاتی که در اطرافم وجود دارد بی تفاوت باشم به همین خاطر تمام داستانهایی که در حوزه بزرگسال نوشتم داستانهای تلخی است؛ یعنی یاد ندارم داستان شیرینی در این حوزه نوشته باشم.<ref name=''لذت داستان''/> | |||
* در | * شهر را دوست ندارم. نمیگویم که این خوب است. برای همین داستانهایم عموماً در محیط روستایی شکل میگیرند. یک شیطنت و وسوسه نیز در درون من وجود دارد که میخواهم برخی حوادث تاریخی را دستکاری کنم که کتابم تاریخی نشود و بیشتر مناطق نیز ساختگی هستند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.isna.ir/news/97082914862/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%D8%AD%D9%88%D9%84-%DB%8C%DA%A9-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%AF-%D9%88-%DA%A9%D8%A7%D9%87|عنوان= «روایت تحول یک نوجوان در بادوکاه» درباره «محمدرضا بایرامی»}}</ref> | ||
===نگاه بایرامی به دیگران=== | |||
====[[سووشون]] رمان [[سیمین دانشور|سیمین]]==== | |||
این رمان تصویری که از دههٔ سی میدهد، تصاویری واقعی و ملموس است. همچنین تصویری که [[سیمین دانشور]] از زنان در این کتاب داده، تصویری زنده و قابل باور است. با این دانشور همسر نویسندهای چون جلال بوده است؛ اما هرگز زیر سایه او نماند و هویت مستقلاش را حفظ کرده. این موضوع در کاملاً در آثارش نمایان است.<ref> | |||
{{یادکرد وب|نشانی= http://asvandak.blogfa.com/post/32|عنوان= سووشون از دید محمدرضا بایرامی}}</ref> | |||
{{گفتاورد تزیینی| | ====[[امیرحسین فردی]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|انسانی تکبُعدی، یک ساحتی و اهل سپید و سیاهکردنِ مطلق نبود. آدم ملایمی بود و تندروی نمیکرد، مگر در نمونههای بسیار بسیار نادر و از سر ناچاری. گاهی برخی دوستان این اعتدال ایشان را برنمیتافتند و از آن به سازمان ملل تعبیر میکردند. بهنظر من او، چند ساحتی و جستجوگر بود، بنابراین در دورههای مختلف انتخابها و سلایق خودش را داشت. برخی از این سلایق را برخی از ما خیلی دوست داشتیم و برخی را کمتر و به ندرت مواردی هم بود که با سلیقه ما نخواند؛ اما این باعث نمیشد که رفاقت ما کم یا قطع بشود یا امیرحسین فردی، نقش بزرگی و میاندار بودن خود را از دست بدهد؛ چون مطلقاً انسان جزماندیشی نبود که بگوید، من حقِ مطلقم و دیگران باطلِ مطلق.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.ibna.ir/fa/doc/report/272792/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D9%87%D9%84-%D8%B3%D9%BE%DB%8C%D8%AF-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D9%85%D8%B7%D9%84%D9%82-%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%AF|عنوان= «بایرامی: فردی، اهل سپیدوسیاهکردنِ مطلق نبود» درباره= «امیرحسین فردی»}}</ref>}} | |||
====[[محمدرضا سرشار]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|امکان ندارد که حتی یادداشت سرسری از او پیدا کنید درحالیکه علایم نگارشی و درست نویسی و مسایلی از این دست را رعایت نکرده باشد یا غلط دیکتهای در نوشتهاش پیدا کنید.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://article.tebyan.net/18435/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B3%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DA%A9%D8%AA%D9%88%D8%A8-%D8%B4%D8%AF|عنوان= «زندگینامه و شرح آثار محمدرضا سرشار مکتوب شد» دربارهٔ «محمدرضا سرشار»}}</ref>}} | |||
====[[محمود گلابدرهای]]==== | |||
ادبیات ویژه و زندگی ویژه خود را داشت. ادبیات و زندگیاش کاملاً شبیه هم بود. او در هر دو حوزه با فراز نشیب بسیار روبرو بود و اگر بپذیریم هنر محصول بیقراری و بیثباتی است، بهگمانم گلابدرهای بهاندازه کافی این ویژگی را در زندگی خود داشت. فراز و فرودی که در کتابهایش هم مشهود است. لجامگسیختگی نثر گلابدرهای به اندازهای مؤثر بود که میتوانست تبدیل به یک سبک شود. التهابی که در نوشتههای او وجود داشت، بعدها در زندگی و کارش هم نمود پیدا کرد.<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی = گلابدرهای|عنوان= خداحافظ بچه شمرون}}</ref> | |||
====[[رضا امیرخانی]]==== | |||
از همان وقتی که [[ارمیا]] منتشر شد، خوانندگان رضا امیرخانی دریافتند نویسنده توانایی متولد شده، گویی از جنس سالینجر؛ که میتواند دغدغههایی مثل رستگاری را با قوت و قدرت و بدون شعارزدگی و کاملاً خلاقانه و داستانی، به وادی ادبیات بکشاند. البته دغدغه رستگاری در [[من او]] و [[بیوتن]] و سایر آثار امیرخانی عمدهتر و پررنگتر است تا وقتی که برسد به [[رهش]]؛ آنهم وقتی که نویسنده، در حال تبدیل شدن بیشتر از آرمانگرا به واقعگراست؛ و دقیقاً به همین دلیل، هم تلختر است و هم کمحوصلهتر. شاید هم این ویژگی آدمهایی است که زیادی بزرگ شدهاند. یعنی کاملا آدم بزرگ محسوب میشوند و دلشان میخواهد حرفشان را رک بزنند؛ بهجای حاشیه رفتن. شاید برای همین است که سیر داستاننویسی امیرخانی روزبهروز به سمت سادگی بیشتر میرود. از «من او» تا «رهش» فاصله زیادی است از این منظر. فرق رهش با آثار قبلی نویسنده شاید در این باشد که در آثار قبلی، او سعی در ساخت دنیای مطلوب خود دارد و در رهش، سعی در ویران کردن دنیایی که ساختهشده اما مطلوب نیست؛ بنابراین با شدت بیشتری، گام در وادی ادبیات اعتراضی میگذارد.<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = بایرامی|عنوان = آیا رهش امکان دارد؟}}</ref> | |||
=== | ====داستایفسکی==== | ||
در جوانی کتابهای عدهای از نویسندگان کمک زیادی به من کردند. یکی از نویسندگان، داستایفسکی است. زندگی و نوشتههایش رگههای غنی دارد و به مسئلههایی که زندگی انسان را از پا درمیآورد، متفاوت نگاه میکند؛ مثلاً رنج میتواند انسان را خرد کند یا موجب رشد او شود. اینها را در کتابهای داستایفسکی پیدا کردم. این نویسنده گاهی به رنج تقدس میبخشد. شخصیت کتابهایش متفاوتاند و مثل دیگران رفتار نمیکنند. مثل شاهزاده میشیکین در رمان «ابله.»<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی = بایرامی|عنوان = نزدیک بود بمیرم}}</ref> | |||
====[[صادق کرمیار]]==== | |||
در کتاب [[نامیرا]]، صادق کرمیار، با داستانهای فرعی و غیرفرعی قصه مخاطب را جذب کرده است. دو ویژگی بارز در این داستان وجود دارد. یکی قصهساز بودن نویسنده و دیگری قصهگو بودن؛ که این دو مقوله کاملا جدا از یکدیگرند. نویسنده بدون اینکه به حواشی بپردازد، خیلی خالص قصه خودش را بیان کرده است. در این اثر و آثار دیگر آقای کرمیار اتفاق عمدهای که وجود دارد این است که به فیلمنامه خیلی نزدیک است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.yjc.ir/fa/amp/news/4202673|عنوان= مجهول بودن نامیرا زیبایی آن را دوچندان میکند}}</ref> | |||
====[[سیدمهدی شجاعی]]==== | |||
از زاویه کار ما بزرگترین آزمون نویسنده، داستان کوتاه است و در این بخش سیدمهدی شجاعی از استثناهاست، چرا که وقتی اغلب دوستان به سمت نوشتن رمان میروند، نمیتوانند برگردند؛ چون در داستان کوتاه هر کلمه باید محکم در متن بنشیند.<ref name=''شجاعی''/> | |||
====[[مجید قیصری]]==== | |||
من هم جزو اولین خوانندههای چاپ اول یا دوم «داستان پیامبران» [[علی موسوی گرمارودی]] بودم. خوشبختانه برای نویسندگانی که داستان پیامبران مینویسند، این کتاب میتواند جزو منابع باشد. اتفاقاً حسنش این است که موسوی گرمارودی در آن کتاب، داستاننویس نبوده است. این شکلو شیوه نوشتن به درد ما داستاننویسها میخورد؛ یعنی من اگر بخواهم درباره کودکی حضرت رسول(ص) دوباره چیز بنویسم، «سه کاهن» مجید قیصری را نمیخوانم. البته به آقای قیصری تبریک میگویم؛ چون کار خوبی انجام داده و کسی که داستاننویس است بهتر متوجه میشود، تمرکز روی مقطعی تاریخی، سخت است، چون داستان تا حد زیادی و گاهی کاملاً لو رفته. این دانستن، به همه این حق را میدهد که بر مسند نقد و قضاوت بنشینند.<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی = بایرامی|عنوان= نزدیک بود بمیرم}}</ref> | |||
===گزارش جامعی از سفرها=== | |||
* ایشان در راستای ترجمه و کتاب سال شدن کتاب کوه مرا صدا زد ابتدا به '''سوییس''' و سپس به '''آلمان''' در سال۱۳۸۰ سفر کرده است. | |||
* پس از ترجمه کتاب مردگان باغ سبز بایرامی به روسی ایشان به دعوت بنیاد مطالعات اسلامی روسیه، برای حضور و سخنرانی در مراکز علمی و فرهنگی، در سال۱۳۹۳ به روسیه سفر کرده است. | |||
===تأثیرپذیریها=== | ===تأثیرپذیریها=== | ||
محمدرضا بایرامی در آثار خود به زیبایی فضای روستا را نشان داده و خودش درباره این فضاسازی هنرمندانه میگوید: | |||
:«در مورد تمام داستانهای روستایی که تا به حال نوشتهام وامدار آن هفت هشت سالی هستم که در دوران کودکی به همراه خانوادهام در روستا زندگی میکردم. و آن نگاه کودکی تاثیر بسیار زیادی در کارهایم گذاشت. در واقع کودکان نگاه فوق العاده دقیقی دارند درحالیکه بزرگسالان این طور نیستند و خیلی از وقایع اطرافشان را نمیبینند و دچار نوعی کوررنگی هستند. من سالهاست که به این موضوع اعتقاد دارم که ما نویسندهها از مصالح کودکیمان که همان خاطراتمان هستند استفاده میکنیم.»<ref name=''لذت داستان''/> | |||
===یادبودها=== | |||
* دومین نشست از سلسله نشستهای «شبی با نویسنده»، نکوداشت محمدرضا بایرامی، شنبه ۶مهرماه۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۳۰، در تماشاخانه مهر حوزهٔ هنری، مکان: تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://adabefarsi.ir/showpost.aspx?id=3402|عنوان= دومین گام سلسله نشستهای شبی با نویسنده}}</ref> | |||
=== | |||
==آثار و کتابشناسی== | |||
===کارنامهٔ پروپیمان=== | |||
====رمان و مجموعهداستانها==== | |||
* [[عقابهای تپه۶۰]]، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹ | |||
* شب در بیابان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۰ | * شب در بیابان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۰ | ||
* [[رعد یکبار غرید]]، مجموعه داستان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۱ | |||
*[[رعد یکبار غرید]]، مجموعه داستان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۱ | |||
* شاخه شکسته، مجموعه داستان، انتشارات زلال، ۱۳۷۰ | * شاخه شکسته، مجموعه داستان، انتشارات زلال، ۱۳۷۰ | ||
* [[بادهای خزان]]، رمان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۴ | |||
* به کشتی نشسته، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۶ | |||
* [[پل معلق]]، نشر افق، ۱۳۸۱ | |||
* بر لبه پرتگاه، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸ | |||
* [[عبور از کویر]]، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸ | |||
* فصل درو کردن خرمن، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸ | |||
* [[هفت روز آخر]]، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸ | |||
* [[مردگان باغ سبز]]، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸ | |||
* [[آتش بهاختیار]]، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۰ | |||
* [[همسفران]]، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۰ | |||
* [[برخورد نزدیک]]، مجموعه داستان، کتاب نیستان، ۱۳۹۳ | |||
* خط تماس، رمان، نشر فاتحان، ۱۳۹۵ | |||
* سنگ سلام، رمان،انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۹۴ | |||
* [[لمیزرع]]، رمان، کتاب نیستان، ۱۳۹۵ | |||
* [[ویلای کاکاییها]]، نشر شهرستان ادب، ۱۳۹۶ | |||
*افسانه اژدها و آب، انتشارات قدیانی، ۱۳۷۲ | ====برای کودکان و نوجوانان==== | ||
* مرغ مهربان ننه مهتاب،انتشارات سروش، ۱۳۶۷ | |||
* [[سپیدار مدرسه ما]]، کتاب جوانه، ۱۳۶۸ | |||
* وقتیکه کولیها برمیگردند، مجموعهداستان، نشر دانشآموز، ۱۳۶۹ | |||
* شبهای بمباران، آثار کودکانونوجوانان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۰ | |||
* [[کوه مرا صدا زد]]، داستان کودکانونوجوانان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۱ | |||
* [[تفنگ]]، نشر دانشآموز، ۱۳۷۱ | |||
* افسانه اژدها و آب، انتشارات قدیانی، ۱۳۷۲ | |||
* آن آدم کوچک، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۳ | * آن آدم کوچک، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۳ | ||
* بعد از کشتار، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۴ | * بعد از کشتار، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۴ | ||
* [[دود پشت تپه]]، انتشارات قدیانی، ۱۳۷۵ | |||
*[[دود پشت تپه]]، انتشارات قدیانی، ۱۳۷۵ | * [[در ییلاق]]، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۶ | ||
* [[سایه ملخ]]، رمان نوجوان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۷ | |||
*[[در ییلاق]]، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۶ | |||
*[[سایه ملخ]]، رمان نوجوان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۷ | |||
* گزیده، مجموعه داستان، کتاب نیستان، ۱۳۷۹ | * گزیده، مجموعه داستان، کتاب نیستان، ۱۳۷۹ | ||
* پیش رو، مجموعهداستان نوجوان، سوره مهر، ۱۳۸۱ | |||
* [[بهدنبال صدای او]]، مجموعه داستان نوجوان، سوره مهر، ۱۳۸۱ | |||
* گرگ صفر، گرگ سفر داستانی برای فیلم، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲ | |||
* گرگها از برفها نمیترسند، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲ | |||
*از پس ابر، کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، ۱۳۸۹ | |||
* فصل پنجم:سکوت، کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، ۱۳۹۰ | |||
====سایر==== | |||
* [[هفتروز آخر]]، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹ | |||
* [[دشت شقایقها]]، خاطره ادبی، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹ | |||
* مهربانتر از نسیم، قصههای زندگی امام خمینی ره، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، ۱۳۷۹ | * مهربانتر از نسیم، قصههای زندگی امام خمینی ره، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، ۱۳۷۹ | ||
* مرغهای دریایی، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲ | * مرغهای دریایی، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲ | ||
* [[دره پلنگها]]، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲ | |||
*[[دره پلنگها]]، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲ | |||
* هلتها نام تو را میخوانند، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲ | * هلتها نام تو را میخوانند، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲ | ||
* پرواز همیشه، انتشارات همشهری، ۱۳۸۲ | * پرواز همیشه، انتشارات همشهری، ۱۳۸۲ | ||
* درمینودر چهار روز با رهبر در سفر، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۶ | * درمینودر چهار روز با رهبر در سفر، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۶ | ||
* سفرت به خیر، اما...: سه روز با رهبر در سفر به استان زنجان، قدیانی، ۱۳۸۶ | |||
* پرفسور حسابی، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۶ | * پرفسور حسابی، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۶ | ||
* سه روایت از یک مرد، نشرشاهد، ۱۳۸۶ | * سه روایت از یک مرد، نشرشاهد، ۱۳۸۶ | ||
* پاییز صحرا، نشر توسعه کتاب ایران، ۱۳۸۷ | * پاییز صحرا، نشر توسعه کتاب ایران، ۱۳۸۷ | ||
* [[خوننوشت]]، معرفی رمانهای برگزیده ایرانی، انتشارات همشهری، ۱۳۸۷ | |||
*[[خوننوشت]]، معرفی رمانهای برگزیده ایرانی، انتشارات همشهری، ۱۳۸۷ | |||
* در باد آمد، در باران رفت، انتشارات علم، ۱۳۸۸ | * در باد آمد، در باران رفت، انتشارات علم، ۱۳۸۸ | ||
* غروب خورشید در سامرا، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۹ | * غروب خورشید در سامرا، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۹ | ||
===سبک و لحن و ویژگی آثار=== | |||
* بررسی محتوای گفتگوها و توصیفها و نیز شخصیتهای داستانهایش همگی ایجاد کننده فضایی مساعد برای جذب طیف سنی خاص هستند. درکل میتوان گفت: درونمایه و دستمایه و زبان آثار بهگونهای انتخاب و پرداخته شدهاست که بهخوبی میتواند با طیف سنی مخاطبان خود ارتباط برقرار کند. برای مثال در رمان [[عقابهای تپه۶۰]] که برای گروه سنی نوجوان نوشته شده، این گروه بهخوبی با اثر ارتباط برقرار میکنند و جذب اثر میشوند.<ref name=''سبک''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= «بررسی تطبیقی محتوای آثار کامل کیلانی و محمدرضا بایرامی»|ژورنال= پایان نامه کارشناسیارشد|صفحه= ۱۴و۱۵|سال= ۱۳۹۵}}</ref> | |||
* | * استفاده از زبانی ساده و با واژگانی متناسب مخاطب و همچنین استفاده از روایتی یک دست توانسته جذابیت خاصی در خوانش آثارش ایجاد نماید.<ref name=''سبک''/> | ||
* ایشان توانسته در آثار خود صمیمیت و اصالت را به خواننده منتقل کند. بهعبارتدیگر استفاده از تجربیات شخصی منبع اصلی کار اوست.<ref name=''سبک''/> | |||
* آثار او دارای زبان بسیار قوی، محکم، جاافتاده و همیشه مفهوم است.<ref name=''سبک''/> | |||
* آثار او دارای پیامهای اخلاقی است.<ref name=''سبک''/> | |||
* | |||
* | |||
* | |||
* | |||
===جوایز و افتخارات=== | ===جوایز و افتخارات=== | ||
* کاندیدای دریافت [[جایزه آسترید لیندگرن]] برای دو سال متوالی از سوی [[کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان]] در سال۱۳۸۶؛این جایزه هر ساله به فعالترین نویسنده و یا مؤسسهی پرتلاش در زمینه توسعه فرهنگ کتابخوانی تعلق میگیرد. | |||
* برندهٔ جوایز متعددی از وزارت فرهنگوارشاد اسلامی، [[حوزه هنری]]، جشنواره ادب و پایداری، جشنواره روستا، [[بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس]]، کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، سمینار بررسی رمان ایران و جهان، انجمن نویسندگان کودکونوجوان و کتاب سال مسجد جوادالائمه(ع). | |||
* جایزه جهانی کبرای آبی و خرس طلایی از کشور سوئیس، کتاب سال سوئیس در سال۱۹۹۹ میلادی برای رمان [[کوه مرا صدا زد]]. | |||
* [[جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد]] در سال۱۳۹۵ برای رمان [[لمیزرع]]. | |||
* دیپلم افتخار از جشنواره مطبوعات برای مجموعهٔ مقالات «چگونه داستان بنویسیم» و دیپلم افتخار از کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان برای «[[عقابهای تپه شصت]]». | |||
* نشان نقرهٔ جایزه ادبی اوراسیا برای رمان «[[مردگان باغ سبز]]» | |||
===منبعشناسی=== | |||
====گفتند آتش==== | |||
محمدرضا بایرامی در فصلی از رمان «گفتند آتش»، زوایای دیگری از جنگ را میکاود که پیش از این کمتر مورد توجه قرار گرفته بود. داستان براساس ذهنیات یک رزمندهٔ زخمی و تنها بازماندهٔ دستهای منهدم پیش میرود. او که شاهد فرو افتادنِ دوستان بوده، تلاشی دردناک برای رهاندن جان خود از مهلکه دارد. نگران زنجیرهٔ مورچههایی است که «همهجا هستند و تکههای مغز» از پای درآدمدگان را میبرند: «داشتند میبردند آنهم در یک صف طولانی که گویی تا بینهایت...» ادامه داشت. ضعف داستان در گزارشیبودن آن است، هر آینه اگر فضا نمایشی میشد، خواننده موقعیت سرباز را بهتر درک میکرد و همدلی بیشتری با او مییافت.<ref>{{پک|میرعابدینی|عنوان= صد سال داستاننویسی ایران}}</ref> | |||
===منبعشناسی | |||
=== | |||
====[[دشت شقایقها]]==== | |||
کتاب حاضر، دربر دارنده یادداشتهای یک سرباز وظیفه دربارهٔ ایام حضور وی در جبهههای جنگ است. وی بعد از دوره آموزش سربازی، به منطقه جنگی فرستاده میشود. در آنجا ابتدا برای آموزش تکمیلی به آموزشگاه نزاجا در نزدیکی شهر شوش رفته و سپس به منطقه جنگی شرهانی فرستاده شده و در قسمت مخابرات دسته دوم مشغول به خدمت میشود. مدتی بعد به پشت جبهه، منطقه «بنه» منتقل شده؛ اما دوباره به منطقه جنگی باز میشود. | |||
خاطرات وی نشاندهنده، زندگی روزمره رزمندگان و نحوه تقابل آنها با مشکلات و سختیهای منطقه جنگی است. بخش عمده خاطرات مربوط به حضور این رزمنده در مخابرات جبهه و چگونگی برقراری ارتباط بین سنگرهای مختلف است. خاطراتی از روزهای دوره آموزشی تکمیلی، کندن کانال، انجام کارهای هنری در زمان فراغت مثل ساختن لوستر و ماکت با سیمهای کابلها توسط سربازان، ارتباط با سنگرهای دیگر، تعمیر خطوط تلفنی، شوخی وگفتگوهای بین رزمندگان، خاطراتی از ایام مرخصی، حالوهوای سربازان و ارتشیها بههنگام انجام عملیات، برگزاری مراسم سال نو،وصف محیط زندگی سربازان و... از موارد مطرح شده در این کتاب است.<ref name=''آثار بایرامی''>{{یادکرد وب|نشانی= http://academy.neyestanbook.com/?p=68|عنوان= «آثار محمدرضا بایرامی»}}</ref> | |||
====[[به دنبال صدای او]]==== | |||
مجموعه شامل ۶ داستان کوتاه برای نوجوانان با عناوین «به دنبال صدای او»، «قربانی»، «عیدی مادربزرگ»، «وقتی کولیها برگشتند»، «کلاغها» و «تفنگ» با مضامین اجتماعی و مذهبی است.<ref name=''آثار بایرامی''/> | |||
====[[دره پلنگها]]==== | |||
این کتاب، قصه زندگی دو پلنگ نر و مادهای است که همراهبا تولههایشان در ارتفاعات «کوه کور» در «ایلام» زندگی میکند و قصه زندگی آنها بهانهای برای پرداختن به حمله عراق به شهر ایلام در سال ۱۳۵۹ است. | |||
در روزهای آغاز جنگ، با حمله عراق به ایلام، پلنگ ماده همراهبا خانوادهاش از محل زندگی خود در کوه کور در اطراف ایلام فرار کرده و به «پیش کوه» میرود. درحین فرار، پلنگ نر بر اثر آتش گرفتن درخت گردو، از بین رفته و پلنگ ماده و تولههایش به درهای پناه میبرند. وقتی شب، پلنگ ماده برای تهیه غذای تولههایش از لانه خارج میشود، صدای گفتوگوی چند انسان را میشنود که دربارهٔ جنگ صحبت میکردند:«عراقیها در «چوار» از «نیخضر» و «هلاله» و «انجیرک» گذشته وارتفاعات «میمک» را تصرف کردهاند. آنها حتی نام میمک را به«سیف سعد» تغییر دادهاند؛ اما رزمندگان ایرانی حمله بزرگی که کار شناسایی آن آغاز شده، چند ماه دیگر انجام خواهند داد که هدف آن پس گرفتن میمک است. بزرگان ایل «خزل» و «شوهان» فرمان بسیج عمومی دادهاند، تا مردم بومی برای این حمله آماده باشند»... . | |||
در انتهای داستان، وقتی پلنگ ماده لاشه گوسفندی را برای تولههای خود میبرد، با گله گوسفندان روبهرو میشود، تصمیم به شکار میگیرد اما وقتی در پس گله، مردم روستاهای اطراف ایلام را میبیند که درحال کوچ هستند، میفهمد این شکاری نیست که بتوان به آن نزدیک شد.<ref name=''آثار بایرامی''/> | |||
این کتاب در | ====[[کوه مرا صدا زد]]==== | ||
این کتاب توانسته جوایز بسیاری را در داخل و خارج کشور به خود اختصاص دهد. از این جوایز میتوان به جایزه [[کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان]]، وزارت فرهنگوارشاداسلامی، مجله سوره نوجوان و... در داخل و جایزه خرس طلایی استان «برن» و کتاب سال «سوییس» ([[جایزه مار عینکی آبی]])اشاره کرد.{{سخ}} | |||
این کتاب توسط مترجم برجسته آلمانی، «[[یوتا هیمل رایش]]» بهزبان آلمانی با عنوان «جلال همچنان میتازد» ترجمه شده و ترجمه آن درخورتوجه منتقدان و مطبوعات آلمانی زبان قرار گرفته و جایزهای از محافل ادبی سوییس را نیز برای مترجم فراهم آورده است.{{سخ}} | |||
داستان درباره نوجوانى به نام «جلال» است که در دهکدهای در کوههای سبلان زندگی میکند. جلال با اسب خود «قاشقا» به دهکده همسایه میرود تا برای پدر بیمارش حکیم بیاورد. به توصیه حکیم، عمو اسحق پدر را برای معالجه به شهر میبرد؛ اما حکیم و پزشکان شهر نمیتوانند پدر را نجات دهند و او میمیرد. جلال تصمیم میگیرد بنا به توصیه پدر جای خالی او را در خانواده پر کند. | |||
یکی از روزها، وقتی عمواسحق برای گرفتن «کبک» به کوهستان میرود، جلال که نتوانسته رضایت او را جلب کند، پنهانی به دنبالش روانه میشود. در بین راه عمو متوجه حضور جلال شده و از سردلسوزی او را هم با خود همراه میکند.{{سخ}} | |||
آنها موفق میشوند در کوهستان کبکی را شکار کنند. وقتی عمواسحق به دنبال کبک دیگری میرود، گرفتار بهمن میشود. جلال عمو را نجات میدهد و به دهکده بازمیگرداند. عمواسحق جریان را برای مادر جلال تعریف میکند، او باور میکند که پسرش دیگر میتواند کارهای مردانه خانه را انجام دهد.<ref name=''آثار بایرامی''/> | |||
====[[هفت روز آخر]]==== | |||
این کتاب روایتی است دست اول و ناب از این نویسنده که شرح حضور خود در هفت روز پایانی جنگ تحمیلی را روایت میکند. روایتی که بخش نخست از آن با رشادت جمعی از رزمندگان ایرانی و مقاومت آنها در مقابل تهاجم سراسری عراق در این مقطع از جنگ شروع میشود و در ادامه شرحی از نبرد تن به تن او و جمعی از همرزمانش در مقابل با مرگ آن هم نه با آتش و گلوله که در مقابل تشنگی است. | |||
شرح پیادهرویهای او و گروهی از رزمندگان در بیابانهای جنوب غرب ایران و شرح چکونگی مواجهه با تهاجم سراسری عراق به ایران در روزهای پایانی هشت سال دفاع مقدس، ازاین گتاب گزارشی ناب و دست اول از مقطعی حساس از دفاع مقدس ساخته است که کمتر منبعی جز این اثر تا پیش و حتی پس از آن، از عهدهٔ بازگویی آن بر آمده است و با وجود شیوهٔ روایتگون و خاطرهمحور خود، بیانی بسیار قابل لمس و تصویری و توام با تعلیقی مثالزدنی دارد که صحنههای نفسگیر و پرهیجان و درعینحال درخور تأملی را برای پژوهشگران، نویسندگان و حتی فرماندهان آن مقطع از دفاع مقدس بههمراه دارد.<ref name=''معرفی آثار''>{{یادکرد وب|نشانی = http://neyestanbook.com/fa/cats/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D8%A7/%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C|عنوان= «آثار محمدرضا بایرامی»|دربارهٔ |ناشر= انتشارات نیستان|}}</ref> | |||
====[[سایه ملخ]]==== | |||
این رمان | این کتاب در زمره یکی از موفقترین تلاشهای محمدرضا بایرامی برای خلق رمان نوجوان و در مختصات جنگ است. او برای خلق این اثر به مانند بسیاری از آثار داستانی خود به روستا میرود؛ به جاییکه مختصات زیستی آن را بهخوبی میشناسد و قهرمانش را نوجوانی چوپان انتخاب میکند که بهدلیل کمسو شدن چشمهای پدر خود به تنهایی به مراقبت از گوسفندان مشغول است. داستان در ادامه با تمثیل هجوم ملخها به محصولات زراعی روستا ادامه و پس از آن ماجرای مفقودشدن گوسفندان روستاییان و کشف دزدیدهشدن آنها توسط نیروهای عراقی آماده شده در مرزهای دو کشور برای حمله به ایران بهاوج میرسد و درست در همین جاست که قهرمان نوجوان او و داستانش به ناگاه رشد کرده و خود را در صحنهای تازه و نادیده از زندگی میبییند.{{سخ}} | ||
بایرامی در این رمان تلاش بسیاری کرده است تا هم به مختصات بومی و روستایینویسی در ادبیات داستانی ایران وفادار باشد و اسلوبی تازه و دست اول برای آن ترسیم کند. همچنین با شخصیتپردازیهای استادانه، این کتاب را میتوان یکی از موفقترین نمونههای این مهم در تاریخ ادبیات داستانی جنگ در ایران برشمرد.<ref name=''معرفی آثار''/> | |||
این رمان | |||
====[[باد و کاه]]==== | |||
بایرامی در این کتاب به تلفیقی تازه دست زده است. راوی نوجوان، فضای روستایی، داستانی از حوادث پیش از پیروزی انقلاب، توصیفهای او از پاییز روستا و فصل خرمن و نیز بهکاربردن ظریف اصطلاحات و عبارتهای محلی آذری که در کار درو و خرمن بهکار برده میشود از رمان او اثری بلند فولکلور و درعینحال یک تریلر داستانی با حلوهوای انقلاب اسلامی خلق کرده است. اثری که مخاطب آنهم میتواند نوجوان ایرانی خواهان متن داستانی جذاب باشد، هم علاقهمندان پیگیر به داستانهایی که کشف و نگاه تازهای به انقلاب اسلامی دارند و هم علاقهمندان به داستان فولکلور.{{سخ}} | |||
«[[باد و کاه]]» از معدود آثاری است که این روزها در ادبیات ایران در قالب مرکز گریز و خارج از پایتخت و با محوریت یک روستا نوشته میشود؛ روستایی که رفتهرفته هویت خود را در ساختار اجتماعی و شهری ایران از دست داده است.<ref name=''معرفی آثار''/> | |||
====[[لمیزرع]]==== | |||
این کتاب افتخاراتی چون [[جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد]]، [[جایزهٔ شهید حبیب غنیپور]] را در کارنامه خود دارد. | |||
این رمان با رویکرد ترسیم چهره غیرانسانی جنگ نوشته شده و همچنین برای انتخاب راوی، به سراغ غیرایرانیها رفته است و سعی کرده به نوعی مظلومیت شیعیان عراق در هشت سال دفاع مقدس را نیز بهتصویر بکشد. شیعیانی که اگر در جنگ حضور داشتند ناچار از فشار حزب بعث بوده است.{{سخ}} | |||
«لمیزرع» با چنین تمی به سراغ ماجرای کشتار شیعیان منطقه دجیل در عراق رفته است. شیعیانی که بهدلیل سوءقصد و ترور ناکام صدام در روستایشان و نه توسط خودشان حتی، حزب بعث تمامی خانه و کاشانه و زمینهای کشاورزیشان را نابود میکند. | |||
این رمان با هوشمندی نویسنده از چند زاویه دید بهره میبرد. راوی اصلی رمان سربازی جوان با نام سعدون است که از شیعیان دجیل است و دلباخته احلی دختری از اهل سنت این منطقه است و سنتهای قبیلهای اجازه وصلت به آنها نمیدهد. سعدون در بن بست این رویداد تصمیم میگیرد داوطلبانه عازم جبهه شود و این آغاز فرجامی عجیب برای اوست.{{سخ}} | |||
بایرامی با تکنیکی که پیش از این در آثار سینمایی دیده میشد، روایتهای داستانی موازی با خط اصلی داستان را با گریزبهگذشته داستانی و با تغییر موقعیت و فضای روایت و زاویه دید و راوی صورت داده است. بهعبارتدیگر او بهجای انتخاب دیالوگ صرف و روایت از زبان قهرمان داستان، داستانی حاشیهای را در فضای دیگر روایت میکند و این اتفاق ساده در تعادل و شناور بودن فضای داستانی و دورشدن از یکنواختی آن بسیار مؤثر است.<ref name=''معرفی آثار''/> | |||
=== | ====[[برخورد نزدیک]]==== | ||
بایرامی این مجموعه را که برخی کارهای قدیمی و تاکنون منتشرنشدهاش نیز در آن درج شدهاند، کارنامه داستانیاش میداند. داستانهای کوتاه این کتاب در دو مجموعه کتاب اول و کتاب دوم نامگذاری شدهاند. در بخش کتاب اول داستانهایی با نامهای «برخورد نزدیک»، «به دنبال صدای او»، «رعد یک بار غرید!»، «بابارحیم»، «برف»، «دلشوره» و چند داستان دیگر منتشر شده است. «سپیدار بلند مدرسه ما»، «عیدی مادربزرگ»، «صدای جنگ»، «همراهان»، «کلاغهای عصر»، «فلوت»، «تعقیب» و «آواز گم شده» نیز داستانهاییاند که در بخش «کتاب دوم» آمدهاند.<ref name=''معرفی آثار''/> | |||
===ناشرانی که توفیق همکاری داشتند=== | |||
سوره مهر، قدیانی، علمیوفرهنگی، شهرستان ادب، علم، افق، همشهری، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، زلال، دانشآموز، شاهد، سروش، کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، کتاب نیستان و نشر توسعه کتاب ایران | |||
===تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها=== | ===تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها=== | ||
* «[[هفت روز آخر]]»، چاپ سیزدهم | |||
* «[[بادهای خزان]]» و «[[دشت شقایقها]]»، چاپ یازدهم | |||
* «[[پل معلق]]»، چاپ دهم | |||
* «[[ کوه مرا صدا زد]]»، چاپ نهم | |||
* «فصل پنجم: سکوت» و «دود پشت تپه»، چاپ هفتم | |||
* «[[مردگان باغ سبز]]»، «[[سایه ملخ]]»، «گرگها از برف نمیترسند» و «[[عقابهای تپهٔ۶۰]]»، چاپ ششم | |||
* «شبهای بمباران» و «افسانه اژدها و آب»، چاپ پنجم | |||
==جستارهای وابسته== | |||
* محمدرضا بایرامی مهمان فصل اول برنامه کتابباز [https://www.aparat.com/v/7BqDp/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%D8%A8%D8%A7%D8%B2_-_%D9%81%D8%B5%D9%84_%D8%A7%D9%88%D9%84_-_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C (مشاهده این قسمت از برنامه کتابباز)] | |||
== | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
خط ۴۴۴: | خط ۳۷۶: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= بایرامی|نام= محمدرضا|عنوان= عقابهای تپهٔ۶۰|سال= ۱۳۹۷|ناشر= نیستان|مکان= تهران|شابک= ۹۷۸-۹۶۴-۳۳-۷۹۶-۵۰}} | |||
# {{یادکرد | # {{یادکرد ژورنال|عنوان= گفتوگو با محمدرضا بایرامی|ژورنال= ماهنامه ادبیات و داستان|مکان= تهران|شماره= ۴|سال= ۱۳۹۱|تاریخ بازبینی= ۳۰بهمن۱۳۹۷}} | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= میرعابدینی|نام= حسن|عنوان= فرهنگ داستاننویسان ایران|سال= ۱۳۸۶|ناشر= چشمه|مکان= تهران|صفحه= ۵۳|شابک= }} | |||
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =میرعابدینی| نام =حسن | عنوان =فرهنگ داستاننویسان ایران | # {{یادکرد ژورنال|عنوان= بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی، صدای سبلان به آلپ رسید|ژورنال= کتاب ماه کودکونوجوان|مکان= تهران|سال= اسفند۱۳۸۱}} | ||
# {{یادکرد ژورنال|عنوان= «آلپ نه بلند است، نه باشکوه»|ژورنال= مجله ادبیات داستانی|مکان= تهران|شماره= ۶۹|سال= ۱۳۸۲}} | |||
# {{یادکرد ژورنال | # {{یادکرد ژورنال|عنوان= مردگان کدام باغ؟|ژورنال= مجله جهان کتاب|مکان= تهران|شماره= ۲۵۳و۲۵۴|سال= خردادوتیر۱۳۸۹}} | ||
# {{یادکرد ژورنال|عنوان= کدام حضرات، حضرت|ژورنال= مجله جهان کتاب|مکان= تهران|سال= مردادومهر۱۳۸۹}} | |||
# {{یادکرد ژورنال | | # {{یادکرد ژورنال|عنوان= همان حضرات|ژورنال= مجله جهان کتاب|مکان = تهران|سال= آبانوآذر۱۳۸۹ }} | ||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= سیفی|نام= زینب|عنوان= «بررسی تطبیقی محتوای آثار کامل کیلانی و محمدرضا بایرامی»|ژورنال= پایان نامه کارشناسی ارشد|مکان= دانشگاه محقق اردبیلی|صفحه= ۱۴و۱۵|سال= ۱۳۹۵}} | |||
# {{یادکرد | # {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= میرعابدینی|نام= حسن|عنوان= صد سال داستاننویسی ایران|جلد= ۴|سال= ۱۳۸۷|ناشر= چشمه|مکان= تهران|صفحه= ۱۳۰۱|شابک = ۹۶۴۶۱۹۴۴۹۴}} | ||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= گلابدرهای|نام= محمود|عنوان= خداحافظ بچه شمرون|ژورنال= ماهنامه ادبیاتوداستان|مکان= تهران| دوره= اول|شماره= پنجم|سال= ۱۳۹۱|ص= ۱۶}} | |||
# {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = | نام = | نام | # {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= بایرامی|نام= امیرخانی|عنوان= آیا رهش امکان دارد؟|ژورنال= روزنامه فرهیختگان|مکان= تهران| شماره =۲۴۵۸|سال =۲۲اسفند۱۳۹۶|ص= ۴}} | ||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= بایرامی |نام= محمدرضا|عنوان= نزدیک بود بمیرم|ژورنال= ماهنامه ادبیاتوداستان|مکان= تهران| دوره= اول| شماره= دوازده|سال= ۱۳۹۲|ص= ۳۰}} | |||
# {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = | نام = | # {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= بایرامی|نام= محمدرضا|عنوان= نزدیک بود بمیرم|ژورنال= ماهنامه ادبیاتوداستان|مکان= تهران| دوره= اول|شماره= هفتم|سال= ۱۳۹۱|ص= ۵۹}} | ||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
# {{یادکرد وب|نشانی = https:// | # {{یادکرد وب|نشانی= https://www.farsnews.com/news/13900613000271/-%D8%A2%D8%AA%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%B6-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان= آتش به اختیار بایرامی رمان اعتراض است |ناشر= www.farsnews.com |تاریخ= ۱۳شهریور۱۳۹۰|تاریخ بازدید= ۶مهر۱۳۹۸}} | ||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://kayhan.ir/fa/news/105947/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%AD%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D9%87%DB%8C%DA%86|عنوان= «درباره بیحاصلی و دیگر هیچ» درباره «محمدرضا بایرامی»|ناشر= کیهان|شناسه خبر= ۱۰۵۹۴۷|تاریخ انتشار=۲۰خرداد۱۳۹۶}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://academy.neyestanbook.com/?p=68|عنوان= «آثار محمدرضا بایرامی» |ناشر= آکادمی داستان نیستان}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://neyestanbook.com/fa/cats/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D8%A7/%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C|عنوان= «آثار محمدرضا بایرامی» |درباره= |ناشر= انتشارات نیستان}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی = http:// | # {{یادکرد وب|نشانی= http://www.iqna.ir/fa/news/3304449/%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D9%86%D8%AF|عنوان= «زیباییهای آثار محمدرضا بایرامی بررسی میشوند» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»|ناشر= خبرگزاری بین المللی قران(ایکنا)|شناسه خبر= ۳۳۰۴۴۴۹|تاریخ انتشار= ۲۷اردیبهشت۱۳۹۴}} | ||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.ibna.ir/fa/doc/report/272792/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D9%87%D9%84-%D8%B3%D9%BE%DB%8C%D8%AF-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D9%85%D8%B7%D9%84%D9%82-%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%AF|عنوان= «بایرامی: فردی، اهل سپیدوسیاه کردنِ مطلق نبود» درباره «امیرحسین فردی»|ناشر= ایبنا|شناسه خبر= ۲۷۲۷۹۲|تاریخ انتشار= ۱۴اسفند۱۳۹۷}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.sarshar.org/archives/critics/post_18.html|عنوان= «نقد سرشار از رمان بایرامی» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»|ناشر= پایگاه رسمی محمدرضا سرشار|تاریخ انتشار= ۱۵دی۸۹}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://article.tebyan.net/18435/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B3%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DA%A9%D8%AA%D9%88%D8%A8-%D8%B4%D8%AF|عنوان= «زندگینامه و شرح آثار محمدرضا سرشار مکتوب شد» درباره= «محمدرضا سرشار»|ناشر= تبیان|تاریخ انتشار= ۱۲تیر۱۳۹۵}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی = http:// | # {{یادکرد وب|نشانی = https://shahrestanadab.com/Content/ID/3877/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA-%D9%84%D8%B0%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%88%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D9%88-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85|عنوان= «محمدرضا بایرامی در سومین نشست لذت داستان: وامدار دوران کودکیام و زندگی در روستا هستم» درباره= «محمدرضا بایرامی»|ناشر= شهرستان ادب|شناسه خبر= |تاریخ انتشار= ۱۸شهریور۱۳۹۳|}} | ||
# {{یادکرد وب|نشانی = https://www.isna.ir/news/97082914862/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%D8%AD%D9%88%D9%84-%DB%8C%DA%A9-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%AF-%D9%88-%DA%A9%D8%A7%D9%87|عنوان= «روایت تحول یک نوجوان در باد و کاه» درباره= «محمدرضا بایرامی»|ناشر= خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)|شناسه خبر= ۹۷۰۸۲۹۱۴۸۶۲|تاریخ انتشار= ۲۹آبان۱۳۹۷}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی = http://navideshahed.com/fa/news/304598/%D8%AF%D9%84-%D9%BE%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%8A-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%8A-%D8%AC%D9%86%DA%AF|عنوان= «مدل پر محمدرضا بایرامی از نوشتن دربارهی جنگ» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»|ناشر= پایگاهاطلاعرسانی فرهنگ ایثار و شهادت |شناسه خبر= |تاریخ انتشار= ۸خرداد۱۳۹۰}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.cgie.org.ir/fa/news/154543|عنوان= «گفتوگو با محمدرضا بایرامی نویسنده ادبیات داستانی و برگزیده جایزه جلال» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»|ناشر= مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی|تاریخ انتشار= ۶بهمن۱۳۹۵|}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی = https://www.isna.ir/news/92072716747/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%BA%DB%8C%D8%B1%DA%86%D9%BE-%D9%85%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA|عنوان= «محمدرضا بایرامی اولین رمان روستایی غیرچپ ما را نوشت» درباره= «محمدرضا بایرامی»|ناشر= خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)|شناسه خبر= ۹۲۰۷۲۷۱۶۷۴۷|تاریخ انتشار= ۲۷مهر۱۳۹۲}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی = http://www.ghatreh.com/news/nn45460701/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D9%86%D9%82%D8%B4%DB%8C-%D9%85%D9%88%D9%81%D9%82%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%AF|عنوان= «محمدرضا بایرامی: در ایران جایزههای ادبی نقشی در موفقیت اثر ندارند» درباره= «محمدرضا بایرامی»|ناشر= خبرگزاری قطره |شناسه خبر= ۸۹۶۴۸|تاریخ انتشار= ۱۹آذر۱۳۹۷}} | |||
#{{یادکرد وب|نشانی = | #{{یادکرد وب|نشانی =https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/02/14/1065427/%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%87%D8%B1-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%DB%8C-%D9%84%D9%85-%DB%8C%D8%B2%D8%B1%D8%B9-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA |عنوان = محتوای لمیزرع روشنفکرانه است|ناشر = www.tasnimnews.com |تاریخ = ۱۴اردیبهشت۱۳۹۵|تاریخ بازدید = ۲مهر۱۳۹۸}} | ||
#{{یادکرد وب|نشانی = https://shahrestanadab.com/Content/ID/3877/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA-%D9%84%D8%B0%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%88%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D9%88-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85|عنوان= «محمدرضا |
نسخهٔ کنونی تا ۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۳
محمدرضا بایرامی | ||||
---|---|---|---|---|
پرونده:Bayrame.png برمیگردم سنگر، نمازم را میخوانم اسلحه را برمیدارم و میزنم بیرون.[۱] | ||||
زمینهٔ کاری | نویسنده و رئیس خانه داستان ایران | |||
زادروز | ۱۳۴۴ روستای لاطران استان اردبیل | |||
ملیت | ایرانی | |||
محل زندگی | اردبیل و تهران | |||
کتابها | کوه مرا صدا زد، به دنبال صدای او و... | |||
مدرک تحصیلی | درجه یک هنری | |||
|
محمدرضا بایرامی داستاننویس، داور و دبیر هیئت علمی جایزه ادبی جلال آلاحمد که برای داستانهایش نامزد و برندهٔ جوایز مختلف داخلی و خارجی شده است.
محمدرضا بایرامی آخرین فرزند خانوادهای پنجنفری، زادهٔ ۱۳۴۴ در روستای لاطران حواشیِ دامنههای سبلان است. در ششهفتسالگی، روستایش در استان اردبیل را به قصد تهران تنها میگذارد[۲] و ادامهٔ زندگی را از سال۱۳۵۱ بهاتفاق خانواده، در کرج میگذراند.
«صمد بهرنگی» و «علیاشرف درویشیان» دو داستاننویس محبوب دوران نوجوانیِ او بودند. سال دوم دبیرستان اولین قصهاش را برای برنامهٔ قصهنویسی رادیو فرستاد. خواندن و نقدکردن قصهاش از رادیو چنان تشویقش کرد که از همان سال نویسندگی را جدی گرفت و با رادیو و مطبوعات بهپیش رفت. همکاری با برخی گاهنامههای حوزهٔ هنری، گام بعدی او در حرفهایشدنش بود.»[۳]
سال۱۳۶۶ برای بایرامی، گاه خدمت است به نظام. تمام دوران سربازی را در مناطق عملیاتی دهلران بهسر برد و حالوهوای آن میدان، بستری فراهم کرد تا با تمرکز بر ادبیات جنگ قلمفرسایی کند و درونمایهٔ داستانهایش را از زندگی و طبیعت روستای زادگاهش الهام گیرد. عمدهٔ داستانهایش برای نوجوانان نوشته؛ ولی آثاری برجسته نیز برای بزرگسالان دارد؛ نظیر مردگان باغ سبز و لمیزرع. کوه مرا صدا زد رمانی از بایرامی است که هم بهزبان آلمانی ترجمه شد و هم توانست جایزهٔ «کبرای آبی» سوئیس را از آن خود کند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
از میان یادها
دیدار با سبلان در حضور آلپ
« | درباره آلپ خیلی شنیده و خوانده بودم؛ اما هیچ نمیدانستم که بهواسطه کوه مرا صدا زد، از مجموعه قصههای سبلان، روزی این کوه بسیار معروف را از نزدیک خواهم دید. فرصتی پیش آمد که درست مقابل آلپ قرار بگیرم.[۴] | » |
ادای احترام به جلال آلاحمد
انتخاب اسم جلال در «کوه مرا صدا زد» بهدلیل ادای احترام به جلال آلاحمد بود؛ چون زمانی خیلی دوستش داشتم و در نوجوانی آثار و مقالههای او را با اشتیاق میخواندم.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
آشنایی از ظهر جمعه
وقتی اولین کار نوجوان یعنی «سپیدار بلند مدرسه ما» را نوشتم، برای دوستم که نویسنده «ظهر جمعه» بود فرستادم و داستان از رادیو خوانده شد. کار از همانجا به آقای فردی رسید و او ضمن تشویق، داستانم را در کیهانبچهها چاپ کرد. این شروع آشنایی ما و چاپ اولین مکتوبم برای کودکانونوجوانان شد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سبلان مرا صدا میزند نه آلپ!
بایرامی وقتی مقابل آلپ قرار میگیرد سبلان را به آلپ نمیفروشد. معتقدم: «این کوه در مقابل عظمت سبلان، چیز زیادی برای عرضهکردن ندارد. فکر کردم همانطورکه مردم ما مظلوماند، کوه ما هم مظلوم است.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ماجرای حضرات یا حضرت...!
ماجرا از مراسم رونمایی مردگان باغ سبز شروع شد. وقتی آقای کاوه بیات از او تعبیر به «حضرات» کرد.[۵] بایرامی هم ساکت نمینشیند و در دفاع مقالهای مینویسد با عنوان «کدام حضرات، حضرت»[۶] کاوه بیات نیز با مقالهای به نام «همان حضرات...!»[۷] پاسخی دیگر میدهد و اینگونه ماجرا به سکوی داوری خوانندهها کشانده میشود.
نگرانی برای خاطرات
{{گفتاورد تزیینی|من نگران این نیستم که خاطرات داستان را به حاشیه ببرد؛ ولی نگران این میشوم که خاطرات داستانی را بهعنوان خاطرات مستند جا زنند؛ بهخصوص در عرصه ادبیات پایداری و دفاع مقدس. ببینید، فردی مثل من که سالهایسال مشغول نوشتن در این حوزه است و حتی حضور در متن جنگ را تجربه کرده است، دیگر تفاوت بین خاطرات مستند و داستانی را متوجه میشود؛ بهاینمعنی که بعضی از این خاطرات امکان وقوع ندارند؛ ولی متأسفانه امروزه باتوجهبه اقبال عمومی خیلی از این خاطرات داستانی که بهخودیخود هم مشکلی ندارند جای خاطرهای مستند و رخدهنده به مخاطبان عرضه میشود و نتیجهاش این است که مخاطب تیزهوش نسبت به این حوزهها بدبین میشود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زندگی و یادگار
سوانح عمر
- ۱۳۴۴: تولد در روستای لاطران استان اردبیل
- ۱۳۵۱: مهاجرت به تهران
- ۱۳۶۰: شروع به نوشتن با مجلات و رادیو
- ۱۳۶۶: خدمت سربازی در مناطق عملیاتی دهلران
- ۱۳۶۷: انتشار اولین کتاب با عنوان «مرغ مهربان ننه مهتاب»
- ۱۳۶۸: انتشار «سپیدار مدرسه ما»
- ۱۳۶۹: انتشار «دشت شقایقها»؛ «عقابهای تپه۶۰»؛ «هفتروز آخر» و انتشار کتاب «وقتی که کولیها» برمیگردند.
- ۱۳۷۰: انتشار «شبهای بمباران»؛ «شب در بیابان» و «شاخه شکسته»
- ۱۳۷۱: انتشار «تفنگ»؛ «رعد یکبار غرید» و «کوه مرا صدا زد»
- ۱۳۷۲: انتشار «افسانه اژدها و آب»
- ۱۳۷۳: انتشار «بادهای خزان» و «بعد از کشتار»
- ۱۳۷۵: انتشار «دود پشت تپه»
- ۱۳۷۶: انتشار «به کشتی نشسته» و «در ییلاق»
- ۱۳۷۷: انتشار «سایه ملخ»
- ۱۳۷۹: دریافت جایزه جهانی «کبرای آبی» و «خرس طلایی» از کشور سوئیس؛ انتشار کتاب «گزیده» و «مهربانتر از نسیم»
- ۱۳۸۰: سفر به سوئیس و آلمان برای ترجمه و برگزیدهشدن «کوه مرا صدا زد» بهعنوان کتابسال
- ۱۳۸۱: انتشار «پل معلق»؛ «پیشرو» و کتاب «به دنبال صدای او»
- ۱۳۸۲: دریافت جایزه شهید حبیب غنیپور؛ انتشار کتاب «مرغهای دریایی»؛ «دره پلنگها»؛ «هلتها نام تو را میخوانند»؛ «پرواز همیشه»؛ «گرگ صفر» و «گرگها از برفها نمیترسند»؛ انتخاب رمان «پلمعلق» بهعنوان کتاب سال دفاع مقدس
- ۱۳۸۳: دریافت جایزه قلمزرین برای رمان «پل معلق»
- ۱۳۸۶: کاندیدای دریافت جایزه آسترید لیندگرن؛ انتشار کتاب «درمینودر چهار روز با رهبر در سفر»؛ «پرفسور حسابی»؛ «سفرت به خیر»؛ «سه روایت از یک مرد»
- ۱۳۸۷: انتشار «پاییز صحرا» و انتشار کتاب «خوننوشت»
- ۱۳۸۸: کتاب «بر لبهٔ پرتگاه»؛ «در باد آمد در باران رفت»؛ «عبور از کویر»؛ «فصل درو کردن خرمن»؛ «هفت روز آخر»؛ «در ییلاق» و انتشار «مردگان باغ سبز»
- ۱۳۸۹: انتشار «غروب خورشید در سامرا» و کتاب «از پس ابر»
- ۱۳۹۰: انتشار «فصل پنجم: سکوت»؛ «آتش بهاختیار» و کتاب «همسفران»
- ۱۳۹۳: سفر به روسیه و سخنرانی در مراکز علمی و فرهنگی و انتشار کتاب «برخورد نزدیک»
- ۱۳۹۴: انتشار «سنگ سلام»
- ۱۳۹۵: انتشار «خط تماس» و کتاب «لمیزرع»
- ۱۳۹۶: داور دهمین دورهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد و انتشار کتاب ویلای کاکاییها
- ۱۳۹۷: دبیرعلمی یازدهمین جایزه ادبی جلال آلاحمد
شخصیت و اندیشه از زبان خودش
« | من نویسنده هستم و هیچ وقت به گروهی نزدیک نشدهام و در هیچ طیفی قرار نمیگیرم، حالاینکه کتابهای من در کدام انتشارات بیشتر چاپ شده، ممکن است ذهنیتی را ایجاد کند برای دیگران. مهم هم نیست برایم. بهترین عامل برای قضاوت دربارهٔ نویسنده، خود کتابهایش است. البته برای مردم و نه جوایز ادبی که اکثراً سمت و سوی سالمی ندارند و فقط به ادبیات توجه نمیکنند.[۸] داستاننویسی را از دوران نوجوانی آغاز کردم. همواره مهمترین دغدغهام نوشتن بوده و این آنقدر برایم مهم بود که گمان میکردم باید تمام عمرم را برای داستان و داستاننویسی بگذارم. با اینهمه بهطورطبیعی خیلی اوقات پشیمان شدم و گاه با خودم گفتهام کاش به هر کار دیگری جز نویسندگی مشغول بودم. نویسندگی نیش و نوش است، آنطور نیست که بگویید خیلی خوب یا خیلی بد است. معمولاً هم اذیتکننده است و هم تعالی بخش و سبککننده روح نویسنده. سروکار نویسنده با زیبایی آفرینی است ازهمینرو خودش هم موقع نوشتن رضایت خاطر پیدا کرده و سبک میشود؛ البته خیلی اوقات هم نویسنده یکباره از آن فضای دلپذیر با سر زمین میخورد.[۹] |
» |
« | جوایز ادبی در ایران نقشی در موفقیت آثار برگزیده نداشته و نویسنده و خود اثر حرف اول را در افزایش اقبال عمومی میزنند.[۱۰] | » |
زمینهٔ فعالیت
محمدرضا بایرامی در سالهای اخیر با نشریات متفاوت کودکونوجوان، از جمله کیهان بچهها و باران همکاری نموده و بهعنوان کارشناس داستان در واحد ادبیات حوزهٔ هنری و شورای بررسی رمان دفتر هنر و ادبیات ایثار و شورای بررسی کارگاه مفاخر حوزه هنری فعالیت کرده است. در دورهای هم رئیس خانه داستان ایران بود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه در کنار پرکاری در دنیای داستان، داوری چند جشنواره، دبیر علمی یازدهمین جایزه ادبی جلال آلاحمد و جوایز جشنوارههای ادبی در داخل و خارج کشور را در کارنامه خود دارد.
در آینهٔ نگاه دیگران
فیروز زنوزی جلالی
«آتش به اختیار» را یک اثر یک نام نمادین برای این اثر میدانم، زیرا پیکره و شالوده و بنمایه آنچه که در کار وجود دارد، در حقیقت بهگونهای آتش به اختیار است. رمان «آتش به اختیار» شاهد تقابل شخصیتهاست و شاید بهنوعی متفاوت به اعتراض میپردازد.[۱۱]
کامران پارسینژاد
نام «آتش به اختیار» که محمدرضا بایرامی برای این اثر برگزیده، به سرنوشت افراد بازمیگردد؛ درواقع سردرگمی و بلاتکلیفی این افراد تداعیکننده سرنوشت آنها در آینده است. نویسنده در قسمت پایانی کتاب، سردرگمی را روایت میکند که با درشتنمایی همراه است. نویسنده معتقد است از ابتدا جنگ بدون برنامهریزی بوده است و حتی در حرکت به سوی جبهه این موضوع را نشان میدهد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
علیالله سلیمی
با توجه به کارهای پیش از «آتش به اختیار» بایرامی، می دانیم که این نویسنده شگردش آن است که یک واقعه بومی را دستمایه کار قرار میدهد و سعی میکند آن را در وجه ملی پرورش دهد. عنوان «آتش به اختیار» با نکات ظریفی همراه است؛ چون نویسنده عنوان میکند که سربازان با پایان جنگ باید آمادهباش باشند؛ اما در عینحال شلیک هم نکنند. ترکیب و نام اثر هوشمندانه است؛ بهایندلیل با پایان جنگ نشان میدهد که نگاه رمان، انتقادی است؛ زیرا با پایان جنگ و امضای قرادادها سربازان بلاتکلیف میمانند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خدابخش اسداللهی
« | رئیس دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه محقق اردبیلی:
|
» |
محمدرضا سرشار
« | بایرامی کسی نیست که داستاننویسی بلد نباشد. او از زمانی که دانشآموز دبیرستان بود، با من مکاتبه داشت و آثارش را پیش از چاپ به من نشان میداد.[۱۳] | » |
امیرحسین فردی
« | در کنار نویسندهای نشسته ایم که موجب سربلندی همه ماست. کسی که ار صفر شروع کرد، با هیچ شروع کرد و آوازهی نام ایران و ادبیات ایران را و ادبیات کودک و نوجوان ایران را به آن طرف مرزها برد و به تعبیر من صدای سبلان را به آلپ رساند و این اتفاق کمی نبود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
شهریار عباسی
مردگان باغ سبز بهترین اثر محمدرضا بایرامی است؛ اما اجازهٔ انتشار دوباره به آن داده نشد و این مرا بسیار متأسف کرد. بایرامی اگر به زبانی غیر از زبان فارسی مینوشت، شهرت جهانی مییافت و چنین نویسندگانی در ایران بسیار کماند. بسیاری از داستاننویسان ما به بیراهه میروند و در پی تقلید از رمانهای دیگر هستند، اما بایرامی اینگونه نبوده است. یک جنبه در آثار او قابلتوجه است و آن اینکه فضای رمانهای او غیرشهری و در عین حال مدرن است، بدون توجه به فضای شهری درد انسان مدرن در آن موج میزند.[۱۴]
رضا امیرخانی
چیزی که سبب میشود آثار بایرامی را هر بار که اثر جدیدی چاپ میشود بخوانم، تجربه جدیدی است که او در کتابهایش ارائه میدهد. رمان مردگان باغ سبز را بهترین رمان رضا میدانم؛ اما رمان لمیزرع با محتوای بسیار روشنفکرانه نوشته شده است. رفتن او به عراق مهم است و نوشتن رمان در جغرافیایی غیر از جغرافیایی عراق امکانپذیر نیست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
حسین فتاحی
رمان لمیزرع چند ویژگی دارد:
- اولاینکه از فرم جدیدی برخوردار است و تکراری نیست. میتوانست کلاسیک باشد؛ اما دارای فرمی مدرن است. برهه زمانی در آن شکسته شده است.
- دوماینکه رمان شخصیتهای زیادی دارد.
- سوماینکه کار بر روی تضادها و جزئیات این تضادها درخور توجه است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ابراهیم زاهدیمطلق
بهگمان من لمیزرع، دو فلش راهنما برای مخاطب دارد:
- اول اینکه تعصبهای قبیلهای نمیتواند عشق ممنوعه در دل خود بپرواند.
- دوم، مرگ، پایانی مختوم و ناگزیر برای چنین عشقهایی است. در این وادی، نویسنده لمیزرع که همیشه نشان داده است داستانهایش ماجرا محور است، اینجا هم ماجرای دیگری را (حوادث از دل اختلافات شیعه و سنی و جنگ) دستمایه داستانش میکند تا این دو محور را بازگوید.[۱۵]
سیدمهدی شجاعی
یکی از دلایلی که بایرامی و یا تعداد اندکی از جنگ نوشتند و منحصربهفرد هم نوشتند این است که پیوند این دو کار دشوار. هرچند امروز خاطرات بسیاری نوشته میشود و بهشدت هم ترویج میشود؛ اما داستان، قالب هنری است که از عهده هر کسی برنمیآید. این هنر خاص آقای بایرامی و دوستان مشابه ایشان است و در عرصه ادبیات نداریم با این توانمندی سراغ جنگ رفته و از دل جنگ خارج شده باشد.[۱۶]
محمدعلی باشه آهنگر
به محمدرضا بایرامی غبطه میخورم؛ زیرا او در فضای ادبیات آسانتر از ما میتواند حرف خود را بزند. ما در سینمای خیلی تلاش میکنیم و فیلمی میسازیم؛ اما بعد انگ سیاسی به آن میچسباند. با تجددچاپنشدن کتاب مردگان باغ سبز دانستم که در عرصه ادبیات نویسندگان مانند ما دچار مشکلاتیاند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
قاسمعلی فراست
نویسنده خوب بهتر از رمان خوب است؛ چراکه نویسنده خوب میتواند رمانهای خوب و بسیار بنویسد و این برای اهل کتاب غنیمت باارزشی است. محمدرضا بایرامی از نویسندگان خوب در کشورمان است. نویسندگی در حوزه ادبیات که به آن چندان بها داده نمیشود، کار ارزشمندی است؛ زیرا چنین کاری نشان از عشق نویسنده به ادبیات است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
احمد دهقان
« | بایرامی از تأثیرگذارترین نویسندگان فعلی ایران است و اگر بخواهیم چند نویسنده تأثیرگذار معاصر کشور را نام ببریم، یکی از آنها محمدرضا بایرامی است. طی نوشتن هیچگاه راه خود را به پیچوخم کج نکرده است، این درحالی است که شاید یکی از بزرگترین ایرادهای نویسندگان ما این باشد که زیاد از این شاخه به آن شاخه میپرند؛ ولی برعکس آثار بایرامی بهدلیل ثابتقدمی روزبهروز مهمتر میشود.[۱۷] | » |
تفسیر بایرامی از آثارش
- کتاب «آتش به اختیار» قرار بود بهترین کارم باشد که نشد.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - در «پل معلق» میخواستم اصلا دیالوگی وجود نداشته باشد و فضای سکون و تحرکنشدن بر داستان وجود داشته باشد و این هم بهدلیل شخصیت اصلی داستان بود که در آستانهٔ افسردگی قرار داشت که بهنظرم فقط در سیچهل صفحه اول این فضا بهخوبی رعایت شد.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - من مدتی کار کودک کردم؛ ولی بعد دیدم که این حوزه کاری من نیست.
- یکی از موفقترین کتابهایم کتاب «هفت روز آخر» خاطرات من در هفت روز آخر جنگ است.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - من در همهٔ کارهایی که تابهحال در حوزههای مختلف انجام دادهام، سعی کردهام نوشتههایم دارای ذات داستانی باشد بهقول آن مثل معروف که نقل میکنند افلاطون بر سر آکادمی خود نوشته بود: «هرکس هندسه نمیداند وارد نشود» من هم به تمام مضمونهایی که به ذهنم میرسد میگویم: «اگر داستان نیستید بر قلم جاری نشوید»خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - بهطورطبیعی فضای داستان نوجوان در مقایسه با داستان بزرگسال دلپذیرتر است؛ چون امری تحمیلی در این حوزه وجود ندارد و مشکلاتی که در داستان بزرگسال هست در این حوزه نیست و فضا فضای امیدوارکننده و سادهتری است؛ ولی بهعکس در داستان بزرگسال همه چیز خشک و جدی است. هرچند داستان نوجوان برای من دلچسبتر است؛ ولی نمیتوانم نسبت به مسائل و مشکلاتی که در اطرافم وجود دارد بی تفاوت باشم به همین خاطر تمام داستانهایی که در حوزه بزرگسال نوشتم داستانهای تلخی است؛ یعنی یاد ندارم داستان شیرینی در این حوزه نوشته باشم.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- شهر را دوست ندارم. نمیگویم که این خوب است. برای همین داستانهایم عموماً در محیط روستایی شکل میگیرند. یک شیطنت و وسوسه نیز در درون من وجود دارد که میخواهم برخی حوادث تاریخی را دستکاری کنم که کتابم تاریخی نشود و بیشتر مناطق نیز ساختگی هستند.[۱۸]
نگاه بایرامی به دیگران
سووشون رمان سیمین
این رمان تصویری که از دههٔ سی میدهد، تصاویری واقعی و ملموس است. همچنین تصویری که سیمین دانشور از زنان در این کتاب داده، تصویری زنده و قابل باور است. با این دانشور همسر نویسندهای چون جلال بوده است؛ اما هرگز زیر سایه او نماند و هویت مستقلاش را حفظ کرده. این موضوع در کاملاً در آثارش نمایان است.[۱۹]
امیرحسین فردی
« | انسانی تکبُعدی، یک ساحتی و اهل سپید و سیاهکردنِ مطلق نبود. آدم ملایمی بود و تندروی نمیکرد، مگر در نمونههای بسیار بسیار نادر و از سر ناچاری. گاهی برخی دوستان این اعتدال ایشان را برنمیتافتند و از آن به سازمان ملل تعبیر میکردند. بهنظر من او، چند ساحتی و جستجوگر بود، بنابراین در دورههای مختلف انتخابها و سلایق خودش را داشت. برخی از این سلایق را برخی از ما خیلی دوست داشتیم و برخی را کمتر و به ندرت مواردی هم بود که با سلیقه ما نخواند؛ اما این باعث نمیشد که رفاقت ما کم یا قطع بشود یا امیرحسین فردی، نقش بزرگی و میاندار بودن خود را از دست بدهد؛ چون مطلقاً انسان جزماندیشی نبود که بگوید، من حقِ مطلقم و دیگران باطلِ مطلق.[۲۰] | » |
محمدرضا سرشار
« | امکان ندارد که حتی یادداشت سرسری از او پیدا کنید درحالیکه علایم نگارشی و درست نویسی و مسایلی از این دست را رعایت نکرده باشد یا غلط دیکتهای در نوشتهاش پیدا کنید.[۲۱] | » |
محمود گلابدرهای
ادبیات ویژه و زندگی ویژه خود را داشت. ادبیات و زندگیاش کاملاً شبیه هم بود. او در هر دو حوزه با فراز نشیب بسیار روبرو بود و اگر بپذیریم هنر محصول بیقراری و بیثباتی است، بهگمانم گلابدرهای بهاندازه کافی این ویژگی را در زندگی خود داشت. فراز و فرودی که در کتابهایش هم مشهود است. لجامگسیختگی نثر گلابدرهای به اندازهای مؤثر بود که میتوانست تبدیل به یک سبک شود. التهابی که در نوشتههای او وجود داشت، بعدها در زندگی و کارش هم نمود پیدا کرد.[۲۲]
رضا امیرخانی
از همان وقتی که ارمیا منتشر شد، خوانندگان رضا امیرخانی دریافتند نویسنده توانایی متولد شده، گویی از جنس سالینجر؛ که میتواند دغدغههایی مثل رستگاری را با قوت و قدرت و بدون شعارزدگی و کاملاً خلاقانه و داستانی، به وادی ادبیات بکشاند. البته دغدغه رستگاری در من او و بیوتن و سایر آثار امیرخانی عمدهتر و پررنگتر است تا وقتی که برسد به رهش؛ آنهم وقتی که نویسنده، در حال تبدیل شدن بیشتر از آرمانگرا به واقعگراست؛ و دقیقاً به همین دلیل، هم تلختر است و هم کمحوصلهتر. شاید هم این ویژگی آدمهایی است که زیادی بزرگ شدهاند. یعنی کاملا آدم بزرگ محسوب میشوند و دلشان میخواهد حرفشان را رک بزنند؛ بهجای حاشیه رفتن. شاید برای همین است که سیر داستاننویسی امیرخانی روزبهروز به سمت سادگی بیشتر میرود. از «من او» تا «رهش» فاصله زیادی است از این منظر. فرق رهش با آثار قبلی نویسنده شاید در این باشد که در آثار قبلی، او سعی در ساخت دنیای مطلوب خود دارد و در رهش، سعی در ویران کردن دنیایی که ساختهشده اما مطلوب نیست؛ بنابراین با شدت بیشتری، گام در وادی ادبیات اعتراضی میگذارد.[۲۳]
داستایفسکی
در جوانی کتابهای عدهای از نویسندگان کمک زیادی به من کردند. یکی از نویسندگان، داستایفسکی است. زندگی و نوشتههایش رگههای غنی دارد و به مسئلههایی که زندگی انسان را از پا درمیآورد، متفاوت نگاه میکند؛ مثلاً رنج میتواند انسان را خرد کند یا موجب رشد او شود. اینها را در کتابهای داستایفسکی پیدا کردم. این نویسنده گاهی به رنج تقدس میبخشد. شخصیت کتابهایش متفاوتاند و مثل دیگران رفتار نمیکنند. مثل شاهزاده میشیکین در رمان «ابله.»[۲۴]
صادق کرمیار
در کتاب نامیرا، صادق کرمیار، با داستانهای فرعی و غیرفرعی قصه مخاطب را جذب کرده است. دو ویژگی بارز در این داستان وجود دارد. یکی قصهساز بودن نویسنده و دیگری قصهگو بودن؛ که این دو مقوله کاملا جدا از یکدیگرند. نویسنده بدون اینکه به حواشی بپردازد، خیلی خالص قصه خودش را بیان کرده است. در این اثر و آثار دیگر آقای کرمیار اتفاق عمدهای که وجود دارد این است که به فیلمنامه خیلی نزدیک است.[۲۵]
سیدمهدی شجاعی
از زاویه کار ما بزرگترین آزمون نویسنده، داستان کوتاه است و در این بخش سیدمهدی شجاعی از استثناهاست، چرا که وقتی اغلب دوستان به سمت نوشتن رمان میروند، نمیتوانند برگردند؛ چون در داستان کوتاه هر کلمه باید محکم در متن بنشیند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مجید قیصری
من هم جزو اولین خوانندههای چاپ اول یا دوم «داستان پیامبران» علی موسوی گرمارودی بودم. خوشبختانه برای نویسندگانی که داستان پیامبران مینویسند، این کتاب میتواند جزو منابع باشد. اتفاقاً حسنش این است که موسوی گرمارودی در آن کتاب، داستاننویس نبوده است. این شکلو شیوه نوشتن به درد ما داستاننویسها میخورد؛ یعنی من اگر بخواهم درباره کودکی حضرت رسول(ص) دوباره چیز بنویسم، «سه کاهن» مجید قیصری را نمیخوانم. البته به آقای قیصری تبریک میگویم؛ چون کار خوبی انجام داده و کسی که داستاننویس است بهتر متوجه میشود، تمرکز روی مقطعی تاریخی، سخت است، چون داستان تا حد زیادی و گاهی کاملاً لو رفته. این دانستن، به همه این حق را میدهد که بر مسند نقد و قضاوت بنشینند.[۲۶]
گزارش جامعی از سفرها
- ایشان در راستای ترجمه و کتاب سال شدن کتاب کوه مرا صدا زد ابتدا به سوییس و سپس به آلمان در سال۱۳۸۰ سفر کرده است.
- پس از ترجمه کتاب مردگان باغ سبز بایرامی به روسی ایشان به دعوت بنیاد مطالعات اسلامی روسیه، برای حضور و سخنرانی در مراکز علمی و فرهنگی، در سال۱۳۹۳ به روسیه سفر کرده است.
تأثیرپذیریها
محمدرضا بایرامی در آثار خود به زیبایی فضای روستا را نشان داده و خودش درباره این فضاسازی هنرمندانه میگوید:
- «در مورد تمام داستانهای روستایی که تا به حال نوشتهام وامدار آن هفت هشت سالی هستم که در دوران کودکی به همراه خانوادهام در روستا زندگی میکردم. و آن نگاه کودکی تاثیر بسیار زیادی در کارهایم گذاشت. در واقع کودکان نگاه فوق العاده دقیقی دارند درحالیکه بزرگسالان این طور نیستند و خیلی از وقایع اطرافشان را نمیبینند و دچار نوعی کوررنگی هستند. من سالهاست که به این موضوع اعتقاد دارم که ما نویسندهها از مصالح کودکیمان که همان خاطراتمان هستند استفاده میکنیم.»خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
یادبودها
- دومین نشست از سلسله نشستهای «شبی با نویسنده»، نکوداشت محمدرضا بایرامی، شنبه ۶مهرماه۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۳۰، در تماشاخانه مهر حوزهٔ هنری، مکان: تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ[۲۷]
آثار و کتابشناسی
کارنامهٔ پروپیمان
رمان و مجموعهداستانها
- عقابهای تپه۶۰، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹
- شب در بیابان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۰
- رعد یکبار غرید، مجموعه داستان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۱
- شاخه شکسته، مجموعه داستان، انتشارات زلال، ۱۳۷۰
- بادهای خزان، رمان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۴
- به کشتی نشسته، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۶
- پل معلق، نشر افق، ۱۳۸۱
- بر لبه پرتگاه، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- عبور از کویر، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- فصل درو کردن خرمن، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- هفت روز آخر، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- مردگان باغ سبز، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- آتش بهاختیار، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۰
- همسفران، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۰
- برخورد نزدیک، مجموعه داستان، کتاب نیستان، ۱۳۹۳
- خط تماس، رمان، نشر فاتحان، ۱۳۹۵
- سنگ سلام، رمان،انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۹۴
- لمیزرع، رمان، کتاب نیستان، ۱۳۹۵
- ویلای کاکاییها، نشر شهرستان ادب، ۱۳۹۶
برای کودکان و نوجوانان
- مرغ مهربان ننه مهتاب،انتشارات سروش، ۱۳۶۷
- سپیدار مدرسه ما، کتاب جوانه، ۱۳۶۸
- وقتیکه کولیها برمیگردند، مجموعهداستان، نشر دانشآموز، ۱۳۶۹
- شبهای بمباران، آثار کودکانونوجوانان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۰
- کوه مرا صدا زد، داستان کودکانونوجوانان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۱
- تفنگ، نشر دانشآموز، ۱۳۷۱
- افسانه اژدها و آب، انتشارات قدیانی، ۱۳۷۲
- آن آدم کوچک، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۳
- بعد از کشتار، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۴
- دود پشت تپه، انتشارات قدیانی، ۱۳۷۵
- در ییلاق، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۶
- سایه ملخ، رمان نوجوان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۷
- گزیده، مجموعه داستان، کتاب نیستان، ۱۳۷۹
- پیش رو، مجموعهداستان نوجوان، سوره مهر، ۱۳۸۱
- بهدنبال صدای او، مجموعه داستان نوجوان، سوره مهر، ۱۳۸۱
- گرگ صفر، گرگ سفر داستانی برای فیلم، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲
- گرگها از برفها نمیترسند، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲
- از پس ابر، کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، ۱۳۸۹
- فصل پنجم:سکوت، کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، ۱۳۹۰
سایر
- هفتروز آخر، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹
- دشت شقایقها، خاطره ادبی، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹
- مهربانتر از نسیم، قصههای زندگی امام خمینی ره، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، ۱۳۷۹
- مرغهای دریایی، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲
- دره پلنگها، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲
- هلتها نام تو را میخوانند، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲
- پرواز همیشه، انتشارات همشهری، ۱۳۸۲
- درمینودر چهار روز با رهبر در سفر، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۶
- سفرت به خیر، اما...: سه روز با رهبر در سفر به استان زنجان، قدیانی، ۱۳۸۶
- پرفسور حسابی، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۶
- سه روایت از یک مرد، نشرشاهد، ۱۳۸۶
- پاییز صحرا، نشر توسعه کتاب ایران، ۱۳۸۷
- خوننوشت، معرفی رمانهای برگزیده ایرانی، انتشارات همشهری، ۱۳۸۷
- در باد آمد، در باران رفت، انتشارات علم، ۱۳۸۸
- غروب خورشید در سامرا، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۹
سبک و لحن و ویژگی آثار
- بررسی محتوای گفتگوها و توصیفها و نیز شخصیتهای داستانهایش همگی ایجاد کننده فضایی مساعد برای جذب طیف سنی خاص هستند. درکل میتوان گفت: درونمایه و دستمایه و زبان آثار بهگونهای انتخاب و پرداخته شدهاست که بهخوبی میتواند با طیف سنی مخاطبان خود ارتباط برقرار کند. برای مثال در رمان عقابهای تپه۶۰ که برای گروه سنی نوجوان نوشته شده، این گروه بهخوبی با اثر ارتباط برقرار میکنند و جذب اثر میشوند.[۲۸]
- استفاده از زبانی ساده و با واژگانی متناسب مخاطب و همچنین استفاده از روایتی یک دست توانسته جذابیت خاصی در خوانش آثارش ایجاد نماید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - ایشان توانسته در آثار خود صمیمیت و اصالت را به خواننده منتقل کند. بهعبارتدیگر استفاده از تجربیات شخصی منبع اصلی کار اوست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - آثار او دارای زبان بسیار قوی، محکم، جاافتاده و همیشه مفهوم است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - آثار او دارای پیامهای اخلاقی است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جوایز و افتخارات
- کاندیدای دریافت جایزه آسترید لیندگرن برای دو سال متوالی از سوی کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان در سال۱۳۸۶؛این جایزه هر ساله به فعالترین نویسنده و یا مؤسسهی پرتلاش در زمینه توسعه فرهنگ کتابخوانی تعلق میگیرد.
- برندهٔ جوایز متعددی از وزارت فرهنگوارشاد اسلامی، حوزه هنری، جشنواره ادب و پایداری، جشنواره روستا، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، سمینار بررسی رمان ایران و جهان، انجمن نویسندگان کودکونوجوان و کتاب سال مسجد جوادالائمه(ع).
- جایزه جهانی کبرای آبی و خرس طلایی از کشور سوئیس، کتاب سال سوئیس در سال۱۹۹۹ میلادی برای رمان کوه مرا صدا زد.
- جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد در سال۱۳۹۵ برای رمان لمیزرع.
- دیپلم افتخار از جشنواره مطبوعات برای مجموعهٔ مقالات «چگونه داستان بنویسیم» و دیپلم افتخار از کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان برای «عقابهای تپه شصت».
- نشان نقرهٔ جایزه ادبی اوراسیا برای رمان «مردگان باغ سبز»
منبعشناسی
گفتند آتش
محمدرضا بایرامی در فصلی از رمان «گفتند آتش»، زوایای دیگری از جنگ را میکاود که پیش از این کمتر مورد توجه قرار گرفته بود. داستان براساس ذهنیات یک رزمندهٔ زخمی و تنها بازماندهٔ دستهای منهدم پیش میرود. او که شاهد فرو افتادنِ دوستان بوده، تلاشی دردناک برای رهاندن جان خود از مهلکه دارد. نگران زنجیرهٔ مورچههایی است که «همهجا هستند و تکههای مغز» از پای درآدمدگان را میبرند: «داشتند میبردند آنهم در یک صف طولانی که گویی تا بینهایت...» ادامه داشت. ضعف داستان در گزارشیبودن آن است، هر آینه اگر فضا نمایشی میشد، خواننده موقعیت سرباز را بهتر درک میکرد و همدلی بیشتری با او مییافت.[۲۹]
دشت شقایقها
کتاب حاضر، دربر دارنده یادداشتهای یک سرباز وظیفه دربارهٔ ایام حضور وی در جبهههای جنگ است. وی بعد از دوره آموزش سربازی، به منطقه جنگی فرستاده میشود. در آنجا ابتدا برای آموزش تکمیلی به آموزشگاه نزاجا در نزدیکی شهر شوش رفته و سپس به منطقه جنگی شرهانی فرستاده شده و در قسمت مخابرات دسته دوم مشغول به خدمت میشود. مدتی بعد به پشت جبهه، منطقه «بنه» منتقل شده؛ اما دوباره به منطقه جنگی باز میشود.
خاطرات وی نشاندهنده، زندگی روزمره رزمندگان و نحوه تقابل آنها با مشکلات و سختیهای منطقه جنگی است. بخش عمده خاطرات مربوط به حضور این رزمنده در مخابرات جبهه و چگونگی برقراری ارتباط بین سنگرهای مختلف است. خاطراتی از روزهای دوره آموزشی تکمیلی، کندن کانال، انجام کارهای هنری در زمان فراغت مثل ساختن لوستر و ماکت با سیمهای کابلها توسط سربازان، ارتباط با سنگرهای دیگر، تعمیر خطوط تلفنی، شوخی وگفتگوهای بین رزمندگان، خاطراتی از ایام مرخصی، حالوهوای سربازان و ارتشیها بههنگام انجام عملیات، برگزاری مراسم سال نو،وصف محیط زندگی سربازان و... از موارد مطرح شده در این کتاب است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
به دنبال صدای او
مجموعه شامل ۶ داستان کوتاه برای نوجوانان با عناوین «به دنبال صدای او»، «قربانی»، «عیدی مادربزرگ»، «وقتی کولیها برگشتند»، «کلاغها» و «تفنگ» با مضامین اجتماعی و مذهبی است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
دره پلنگها
این کتاب، قصه زندگی دو پلنگ نر و مادهای است که همراهبا تولههایشان در ارتفاعات «کوه کور» در «ایلام» زندگی میکند و قصه زندگی آنها بهانهای برای پرداختن به حمله عراق به شهر ایلام در سال ۱۳۵۹ است.
در روزهای آغاز جنگ، با حمله عراق به ایلام، پلنگ ماده همراهبا خانوادهاش از محل زندگی خود در کوه کور در اطراف ایلام فرار کرده و به «پیش کوه» میرود. درحین فرار، پلنگ نر بر اثر آتش گرفتن درخت گردو، از بین رفته و پلنگ ماده و تولههایش به درهای پناه میبرند. وقتی شب، پلنگ ماده برای تهیه غذای تولههایش از لانه خارج میشود، صدای گفتوگوی چند انسان را میشنود که دربارهٔ جنگ صحبت میکردند:«عراقیها در «چوار» از «نیخضر» و «هلاله» و «انجیرک» گذشته وارتفاعات «میمک» را تصرف کردهاند. آنها حتی نام میمک را به«سیف سعد» تغییر دادهاند؛ اما رزمندگان ایرانی حمله بزرگی که کار شناسایی آن آغاز شده، چند ماه دیگر انجام خواهند داد که هدف آن پس گرفتن میمک است. بزرگان ایل «خزل» و «شوهان» فرمان بسیج عمومی دادهاند، تا مردم بومی برای این حمله آماده باشند»... .
در انتهای داستان، وقتی پلنگ ماده لاشه گوسفندی را برای تولههای خود میبرد، با گله گوسفندان روبهرو میشود، تصمیم به شکار میگیرد اما وقتی در پس گله، مردم روستاهای اطراف ایلام را میبیند که درحال کوچ هستند، میفهمد این شکاری نیست که بتوان به آن نزدیک شد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
کوه مرا صدا زد
این کتاب توانسته جوایز بسیاری را در داخل و خارج کشور به خود اختصاص دهد. از این جوایز میتوان به جایزه کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، وزارت فرهنگوارشاداسلامی، مجله سوره نوجوان و... در داخل و جایزه خرس طلایی استان «برن» و کتاب سال «سوییس» (جایزه مار عینکی آبی)اشاره کرد.
این کتاب توسط مترجم برجسته آلمانی، «یوتا هیمل رایش» بهزبان آلمانی با عنوان «جلال همچنان میتازد» ترجمه شده و ترجمه آن درخورتوجه منتقدان و مطبوعات آلمانی زبان قرار گرفته و جایزهای از محافل ادبی سوییس را نیز برای مترجم فراهم آورده است.
داستان درباره نوجوانى به نام «جلال» است که در دهکدهای در کوههای سبلان زندگی میکند. جلال با اسب خود «قاشقا» به دهکده همسایه میرود تا برای پدر بیمارش حکیم بیاورد. به توصیه حکیم، عمو اسحق پدر را برای معالجه به شهر میبرد؛ اما حکیم و پزشکان شهر نمیتوانند پدر را نجات دهند و او میمیرد. جلال تصمیم میگیرد بنا به توصیه پدر جای خالی او را در خانواده پر کند.
یکی از روزها، وقتی عمواسحق برای گرفتن «کبک» به کوهستان میرود، جلال که نتوانسته رضایت او را جلب کند، پنهانی به دنبالش روانه میشود. در بین راه عمو متوجه حضور جلال شده و از سردلسوزی او را هم با خود همراه میکند.
آنها موفق میشوند در کوهستان کبکی را شکار کنند. وقتی عمواسحق به دنبال کبک دیگری میرود، گرفتار بهمن میشود. جلال عمو را نجات میدهد و به دهکده بازمیگرداند. عمواسحق جریان را برای مادر جلال تعریف میکند، او باور میکند که پسرش دیگر میتواند کارهای مردانه خانه را انجام دهد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
هفت روز آخر
این کتاب روایتی است دست اول و ناب از این نویسنده که شرح حضور خود در هفت روز پایانی جنگ تحمیلی را روایت میکند. روایتی که بخش نخست از آن با رشادت جمعی از رزمندگان ایرانی و مقاومت آنها در مقابل تهاجم سراسری عراق در این مقطع از جنگ شروع میشود و در ادامه شرحی از نبرد تن به تن او و جمعی از همرزمانش در مقابل با مرگ آن هم نه با آتش و گلوله که در مقابل تشنگی است.
شرح پیادهرویهای او و گروهی از رزمندگان در بیابانهای جنوب غرب ایران و شرح چکونگی مواجهه با تهاجم سراسری عراق به ایران در روزهای پایانی هشت سال دفاع مقدس، ازاین گتاب گزارشی ناب و دست اول از مقطعی حساس از دفاع مقدس ساخته است که کمتر منبعی جز این اثر تا پیش و حتی پس از آن، از عهدهٔ بازگویی آن بر آمده است و با وجود شیوهٔ روایتگون و خاطرهمحور خود، بیانی بسیار قابل لمس و تصویری و توام با تعلیقی مثالزدنی دارد که صحنههای نفسگیر و پرهیجان و درعینحال درخور تأملی را برای پژوهشگران، نویسندگان و حتی فرماندهان آن مقطع از دفاع مقدس بههمراه دارد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سایه ملخ
این کتاب در زمره یکی از موفقترین تلاشهای محمدرضا بایرامی برای خلق رمان نوجوان و در مختصات جنگ است. او برای خلق این اثر به مانند بسیاری از آثار داستانی خود به روستا میرود؛ به جاییکه مختصات زیستی آن را بهخوبی میشناسد و قهرمانش را نوجوانی چوپان انتخاب میکند که بهدلیل کمسو شدن چشمهای پدر خود به تنهایی به مراقبت از گوسفندان مشغول است. داستان در ادامه با تمثیل هجوم ملخها به محصولات زراعی روستا ادامه و پس از آن ماجرای مفقودشدن گوسفندان روستاییان و کشف دزدیدهشدن آنها توسط نیروهای عراقی آماده شده در مرزهای دو کشور برای حمله به ایران بهاوج میرسد و درست در همین جاست که قهرمان نوجوان او و داستانش به ناگاه رشد کرده و خود را در صحنهای تازه و نادیده از زندگی میبییند.
بایرامی در این رمان تلاش بسیاری کرده است تا هم به مختصات بومی و روستایینویسی در ادبیات داستانی ایران وفادار باشد و اسلوبی تازه و دست اول برای آن ترسیم کند. همچنین با شخصیتپردازیهای استادانه، این کتاب را میتوان یکی از موفقترین نمونههای این مهم در تاریخ ادبیات داستانی جنگ در ایران برشمرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
باد و کاه
بایرامی در این کتاب به تلفیقی تازه دست زده است. راوی نوجوان، فضای روستایی، داستانی از حوادث پیش از پیروزی انقلاب، توصیفهای او از پاییز روستا و فصل خرمن و نیز بهکاربردن ظریف اصطلاحات و عبارتهای محلی آذری که در کار درو و خرمن بهکار برده میشود از رمان او اثری بلند فولکلور و درعینحال یک تریلر داستانی با حلوهوای انقلاب اسلامی خلق کرده است. اثری که مخاطب آنهم میتواند نوجوان ایرانی خواهان متن داستانی جذاب باشد، هم علاقهمندان پیگیر به داستانهایی که کشف و نگاه تازهای به انقلاب اسلامی دارند و هم علاقهمندان به داستان فولکلور.
«باد و کاه» از معدود آثاری است که این روزها در ادبیات ایران در قالب مرکز گریز و خارج از پایتخت و با محوریت یک روستا نوشته میشود؛ روستایی که رفتهرفته هویت خود را در ساختار اجتماعی و شهری ایران از دست داده است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
لمیزرع
این کتاب افتخاراتی چون جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد، جایزهٔ شهید حبیب غنیپور را در کارنامه خود دارد.
این رمان با رویکرد ترسیم چهره غیرانسانی جنگ نوشته شده و همچنین برای انتخاب راوی، به سراغ غیرایرانیها رفته است و سعی کرده به نوعی مظلومیت شیعیان عراق در هشت سال دفاع مقدس را نیز بهتصویر بکشد. شیعیانی که اگر در جنگ حضور داشتند ناچار از فشار حزب بعث بوده است.
«لمیزرع» با چنین تمی به سراغ ماجرای کشتار شیعیان منطقه دجیل در عراق رفته است. شیعیانی که بهدلیل سوءقصد و ترور ناکام صدام در روستایشان و نه توسط خودشان حتی، حزب بعث تمامی خانه و کاشانه و زمینهای کشاورزیشان را نابود میکند.
این رمان با هوشمندی نویسنده از چند زاویه دید بهره میبرد. راوی اصلی رمان سربازی جوان با نام سعدون است که از شیعیان دجیل است و دلباخته احلی دختری از اهل سنت این منطقه است و سنتهای قبیلهای اجازه وصلت به آنها نمیدهد. سعدون در بن بست این رویداد تصمیم میگیرد داوطلبانه عازم جبهه شود و این آغاز فرجامی عجیب برای اوست.
بایرامی با تکنیکی که پیش از این در آثار سینمایی دیده میشد، روایتهای داستانی موازی با خط اصلی داستان را با گریزبهگذشته داستانی و با تغییر موقعیت و فضای روایت و زاویه دید و راوی صورت داده است. بهعبارتدیگر او بهجای انتخاب دیالوگ صرف و روایت از زبان قهرمان داستان، داستانی حاشیهای را در فضای دیگر روایت میکند و این اتفاق ساده در تعادل و شناور بودن فضای داستانی و دورشدن از یکنواختی آن بسیار مؤثر است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
برخورد نزدیک
بایرامی این مجموعه را که برخی کارهای قدیمی و تاکنون منتشرنشدهاش نیز در آن درج شدهاند، کارنامه داستانیاش میداند. داستانهای کوتاه این کتاب در دو مجموعه کتاب اول و کتاب دوم نامگذاری شدهاند. در بخش کتاب اول داستانهایی با نامهای «برخورد نزدیک»، «به دنبال صدای او»، «رعد یک بار غرید!»، «بابارحیم»، «برف»، «دلشوره» و چند داستان دیگر منتشر شده است. «سپیدار بلند مدرسه ما»، «عیدی مادربزرگ»، «صدای جنگ»، «همراهان»، «کلاغهای عصر»، «فلوت»، «تعقیب» و «آواز گم شده» نیز داستانهاییاند که در بخش «کتاب دوم» آمدهاند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ناشرانی که توفیق همکاری داشتند
سوره مهر، قدیانی، علمیوفرهنگی، شهرستان ادب، علم، افق، همشهری، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، زلال، دانشآموز، شاهد، سروش، کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، کتاب نیستان و نشر توسعه کتاب ایران
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
- «هفت روز آخر»، چاپ سیزدهم
- «بادهای خزان» و «دشت شقایقها»، چاپ یازدهم
- «پل معلق»، چاپ دهم
- «کوه مرا صدا زد»، چاپ نهم
- «فصل پنجم: سکوت» و «دود پشت تپه»، چاپ هفتم
- «مردگان باغ سبز»، «سایه ملخ»، «گرگها از برف نمیترسند» و «عقابهای تپهٔ۶۰»، چاپ ششم
- «شبهای بمباران» و «افسانه اژدها و آب»، چاپ پنجم
جستارهای وابسته
- محمدرضا بایرامی مهمان فصل اول برنامه کتابباز (مشاهده این قسمت از برنامه کتابباز)
پانویس
- ↑ بایرامی، عقابهای تپهٔ۶۰.
- ↑ «گفتوگو با محمدرضا بایرامی». ماهنامه ادبیات و داستان، ش. ۴ (۱۳۹۱).
- ↑ ««دربارهٔ بیحاصلی و دیگر هیچ» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»».
- ↑ ««آلپ نه بلند است، نه باشکوه»». مجله ادبیات داستانی، ش. ۶۹ (۱۳۸۲).
- ↑ «مردگان کدام باغ؟ (چاپ در شمارهٔ ۲۵۳و۲۵۴ مجلهٔ جهان کتاب)». پرتال جامع علومانسانی، خردادوتیر۱۳۸۹.
- ↑ «کدام حضرات، حضرت (چاپ در جهان کتاب)». پرتال جامع علومانسانی، مردادومهر۱۳۸۹.
- ↑ «همان حضرات (چاپ در جهان کتاب)». پرتال جامع علومانسانی، آبانوآذر۱۳۸۹.
- ↑ ««دل پر محمدرضا بایرامی از نوشتن دربارهٔ جنگ» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»».
- ↑ ««گفتوگو با محمدرضا بایرامی نویسنده ادبیات داستانی و برگزیده جایزه جلال» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»».
- ↑ ««محمدرضا بایرامی: در ایران جایزههای ادبی نقشی در موفقیت اثر ندارند» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»».
- ↑ «آتش به اختیار بایرامی رمان اعتراض است».
- ↑ ««زیباییهای آثار محمدرضا بایرامی بررسی میشوند» درباره= «محمدرضا بایرامی»».
- ↑ ««نقد 'سرشار' از رمان 'بایرامی» درباره= «محمدرضا بایرامی»».
- ↑ «محتوای لمیزرع روشنفکرانه است».
- ↑ «نگاهی به رمان لمیزرع».
- ↑ «شجاعی استثنا است».
- ↑ ««محمدرضا بایرامی اولین رمان روستایی غیرچپ ما را نوشت» درباره «محمدرضا بایرامی»».
- ↑ ««روایت تحول یک نوجوان در بادوکاه» درباره «محمدرضا بایرامی»».
- ↑ «سووشون از دید محمدرضا بایرامی».
- ↑ ««بایرامی: فردی، اهل سپیدوسیاهکردنِ مطلق نبود» درباره= «امیرحسین فردی»».
- ↑ ««زندگینامه و شرح آثار محمدرضا سرشار مکتوب شد» دربارهٔ «محمدرضا سرشار»».
- ↑ گلابدرهای. خداحافظ بچه شمرون.
- ↑ بایرامی. آیا رهش امکان دارد؟.
- ↑ بایرامی. نزدیک بود بمیرم.
- ↑ «مجهول بودن نامیرا زیبایی آن را دوچندان میکند».
- ↑ بایرامی. نزدیک بود بمیرم.
- ↑ «دومین گام سلسله نشستهای شبی با نویسنده».
- ↑ ««بررسی تطبیقی محتوای آثار کامل کیلانی و محمدرضا بایرامی»». پایان نامه کارشناسیارشد، ۱۳۹۵، ۱۴و۱۵.
- ↑ میرعابدینی.
منابع
- بایرامی، محمدرضا (۱۳۹۷). عقابهای تپهٔ۶۰. تهران: نیستان. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۳-۷۹۶-۵۰.
- «گفتوگو با محمدرضا بایرامی». ماهنامه ادبیات و داستان (تهران)، ش. ۴ (۱۳۹۱).
- میرعابدینی، حسن (۱۳۸۶). فرهنگ داستاننویسان ایران. تهران: چشمه. ص. ۵۳.
- «بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی، صدای سبلان به آلپ رسید». کتاب ماه کودکونوجوان (تهران)، اسفند۱۳۸۱.
- ««آلپ نه بلند است، نه باشکوه»». مجله ادبیات داستانی (تهران)، ش. ۶۹ (۱۳۸۲).
- «مردگان کدام باغ؟». مجله جهان کتاب (تهران)، ش. ۲۵۳و۲۵۴ (خردادوتیر۱۳۸۹).
- «کدام حضرات، حضرت». مجله جهان کتاب (تهران)، مردادومهر۱۳۸۹.
- «همان حضرات». مجله جهان کتاب (تهران)، آبانوآذر۱۳۸۹.
- سیفی، زینب. ««بررسی تطبیقی محتوای آثار کامل کیلانی و محمدرضا بایرامی»». پایان نامه کارشناسی ارشد (دانشگاه محقق اردبیلی)، ۱۳۹۵، ۱۴و۱۵.
- میرعابدینی، حسن (۱۳۸۷). صد سال داستاننویسی ایران. ۴. تهران: چشمه. ص. ۱۳۰۱. شابک ۹۶۴۶۱۹۴۴۹۴.
- گلابدرهای، محمود. «خداحافظ بچه شمرون». ماهنامه ادبیاتوداستان (تهران) اول، ش. پنجم (۱۳۹۱): ۱۶.
- بایرامی، امیرخانی. «آیا رهش امکان دارد؟». روزنامه فرهیختگان (تهران)، ش. ۲۴۵۸ (۲۲اسفند۱۳۹۶): ۴.
- بایرامی، محمدرضا. «نزدیک بود بمیرم». ماهنامه ادبیاتوداستان (تهران) اول، ش. دوازده (۱۳۹۲): ۳۰.
- بایرامی، محمدرضا. «نزدیک بود بمیرم». ماهنامه ادبیاتوداستان (تهران) اول، ش. هفتم (۱۳۹۱): ۵۹.
پیوند به بیرون
- «آتش به اختیار بایرامی رمان اعتراض است». www.farsnews.com، ۱۳شهریور۱۳۹۰. بازبینیشده در ۶مهر۱۳۹۸.
- ««درباره بیحاصلی و دیگر هیچ» درباره «محمدرضا بایرامی»». کیهان، ۲۰خرداد۱۳۹۶.
- ««آثار محمدرضا بایرامی»». آکادمی داستان نیستان.
- ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان.
- ««زیباییهای آثار محمدرضا بایرامی بررسی میشوند» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری بین المللی قران(ایکنا)، ۲۷اردیبهشت۱۳۹۴.
- ««بایرامی: فردی، اهل سپیدوسیاه کردنِ مطلق نبود» درباره «امیرحسین فردی»». ایبنا، ۱۴اسفند۱۳۹۷.
- ««نقد سرشار از رمان بایرامی» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»». پایگاه رسمی محمدرضا سرشار، ۱۵دی۸۹.
- ««زندگینامه و شرح آثار محمدرضا سرشار مکتوب شد» درباره= «محمدرضا سرشار»». تبیان، ۱۲تیر۱۳۹۵.
- ««محمدرضا بایرامی در سومین نشست لذت داستان: وامدار دوران کودکیام و زندگی در روستا هستم» درباره= «محمدرضا بایرامی»». شهرستان ادب، ۱۸شهریور۱۳۹۳.
- ««روایت تحول یک نوجوان در باد و کاه» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، ۲۹آبان۱۳۹۷.
- ««مدل پر محمدرضا بایرامی از نوشتن دربارهی جنگ» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»». پایگاهاطلاعرسانی فرهنگ ایثار و شهادت، ۸خرداد۱۳۹۰.
- ««گفتوگو با محمدرضا بایرامی نویسنده ادبیات داستانی و برگزیده جایزه جلال» دربارهٔ «محمدرضا بایرامی»». مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ۶بهمن۱۳۹۵.
- ««محمدرضا بایرامی اولین رمان روستایی غیرچپ ما را نوشت» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، ۲۷مهر۱۳۹۲.
- ««محمدرضا بایرامی: در ایران جایزههای ادبی نقشی در موفقیت اثر ندارند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری قطره، ۱۹آذر۱۳۹۷.
- «محتوای لمیزرع روشنفکرانه است». www.tasnimnews.com، ۱۴اردیبهشت۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲مهر۱۳۹۸.