سیاوش کسرایی: تفاوت میان نسخهها
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
احسان رضایی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲: | خط ۲: | ||
|نام = سیاوش کسرایی | |نام = سیاوش کسرایی | ||
|تصویر = Siavash kasraee.jpg | |تصویر = Siavash kasraee.jpg | ||
|توضیح تصویر = '''بسیاری از نگفتههاست که{{سخ}} | |توضیح تصویر = '''بسیاری از نگفتههاست که{{سخ}} گفتنی نیست''' | ||
|نام اصلی = | |نام اصلی = | ||
|زمینه فعالیت = | |زمینه فعالیت = سرایش، نقاشی، سیاست و تدریس | ||
|ملیت = | |ملیت = | ||
|تاریخ تولد = ۵اسفند۱۳۰۵ | |تاریخ تولد = ۵اسفند۱۳۰۵ | ||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
|محل مرگ = وین اتریش | |محل مرگ = وین اتریش | ||
|علت مرگ = ابتلا به ذاتالریه پس از جراحی قلب | |علت مرگ = ابتلا به ذاتالریه پس از جراحی قلب | ||
|محل زندگی = اصفهان، تهران، کابل، مسکو و وین | |محل زندگی = اصفهان، ساری، تهران، کابل، مسکو و وین | ||
|مختصات محل زندگی = | |مختصات محل زندگی = | ||
|مدفن = گورستان مرکزی وین{{سخ}}<small>(Gruppe 33E, Reihe 3, Grab 30)</small | |مدفن = گورستان مرکزی وین{{سخ}}<small>(Gruppe 33E, Reihe 3, Grab 30)</small> | ||
|در زمان حکومت = | |در زمان حکومت = | ||
|اتفاقات مهم = کودتای | |اتفاقات مهم = کودتای ۲۸مرداد{{-}}انقلاب۱۳۵۷ ایران{{-}} فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی | ||
|نام دیگر = | |نام دیگر = کولی، رفیق کسرایی<ref name="bbc.co.uk">{{یادکرد وب|نشانی =http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/02/120126_nk_toudeh_party_khatereh_.shtml|عنوان= سیاوش کسرایی و صلیبی که خود بر دوش نهاد}}</ref>{{سخ}}فرهاد رهآور<ref name=دوقلب>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.bbc.com/persian/arts/2016/02/160207_om_kasraei_jamshid|عنوان= در جستوجوی خورشید: روایتی از شعری با دو قلب دقیقه ۱۳:۱۵}}</ref>، رشید خلقی{{سخ}}و [[شَبان بزرگْ امید]]<ref name=''لقب''>{{پک|عابدی|۱۳۹۵|ک=شبانِ بزرگْ امید|ص=۲۴}}</ref> | ||
|لقب = | |لقب = | ||
|بنیانگذار = انجمن ادبی شمع سوخته | |بنیانگذار = انجمن ادبی شمع سوخته | ||
| پیشه = شاعر، نقاش<ref> | | پیشه = شاعر، نقاش<ref name=''کاتالوگ''>{{یادکرد وب|نشانی= http://tehranauction.com/catalogue/auction-1394/TehranAcution1394.html#p=68|عنوان= [کاتالوگ ۱۳۹۴]، حراج تهران}}</ref>{{سخ}}تدریس در دانشگاه و فعال سیاسی حزب توده | ||
| سالهای نویسندگی | |سالهای نویسندگی = | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
|کتابها = | |کتابها = [[آرش کمانگیر]]، «آوا»، «مهره سرخ»، «خون سیاوش» و... | ||
|مقالهها = | |مقالهها = | ||
|نمایشنامهها = | |نمایشنامهها = | ||
|فیلمنامهها = | |فیلمنامهها = | ||
|دیوان اشعار = | |دیوان اشعار = | ||
|تخلص = | |تخلص = | ||
|فیلم | |فیلم ساخته بر اساس اثر = '''''در جستوجوی خورشید''''' | ||
|همسر = مهری نوذری | |همسر = مهری نوذری | ||
|شریک زندگی = | |شریک زندگی = | ||
|فرزندان = بیبی | |فرزندان = بیبی(۱۳۴۴){{سخ}}مانلی(۱۳۴۷){{سخ}}اشرف (دختر خوانده) | ||
|تحصیلات = لیسانس | |تحصیلات = لیسانس علومسیاسی | ||
|دانشگاه = دانشکده حقوق و | |دانشگاه = دانشکده حقوق و علومسیاسی دانشگاه تهران | ||
|حوزه = | |حوزه = | ||
|شاگرد = | |شاگرد = | ||
|استاد = | |استاد = [[نیما یوشیج]] | ||
|علت شهرت = | |علت شهرت = منظومهٔ حماسیِ نیمایی ''آرش کمانگیر'' | ||
|تأثیرگذاشته بر = | |تأثیرگذاشته بر = | ||
|تأثیرپذیرفته از = | |تأثیرپذیرفته از = نیما یوشیج، [[مرتضی کیوان]] و حزب توده | ||
|وبگاه = | |وبگاه = | ||
|imdb_id = | |imdb_id = | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
|جوایز جشن سینمای ایران = | |جوایز جشن سینمای ایران = | ||
|جوایز حافظ = | |جوایز حافظ = | ||
|جوایز = | |جوایز = | ||
|گفتاورد = | |گفتاورد = | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
'''سیاوش | '''سیاوش کسرایی''' شاعر، نویسنده، منتقد، نقاش و از بنیانگذاران [[کانون نویسندگان ایران]]<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/01/120130_l44_tudeh_party_writers_association.shtml|عنوان= حزب توده و کانون نویسندگان ایران}}</ref> بود که معرروفترین شعرش، منظومه «آرش کمانگیر» است. | ||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
سیاوش کسرایی حماسهسرای برخاسته از عمارت هشتبهشت اصفهان، سُرایندهٔ اولین منظومهٔ حماسی بهسبک [[نیمایی]] با نام «[[آرش کمانگیر]]»<ref name="dw-world.de">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.dw.com/fa-ir/%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-br%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D8%BA%D8%B1%D8%A8%D8%AA/a-6431463|عنوان= سالگرد خاموشی سیاوش کسرایی، شاعر انقلاب و غربت}}</ref>از شاگردان [[نیما یوشیج]] بود که به سبک شعریِ او وفادار ماند. «آوا»، «در هوای مرغ آمین»، «با دماوند خاموش» و «خون سیاوش» تعدادی از مجموعهشعرهای بهجامانده از سیاوش است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.radiofarda.com/content/f4_art_culture_review/377466.html|عنوان= پنج دری؛ فرهنگ و هنر ایران در هفته گذشته}}</ref>{{سخ}} | |||
بنیانگذاریِ ''انجمن ادبی شمع سوخته'' حاصل اندیشه و تلاش این دانشآموختهٔ دانشکدهٔ حقوق و علومسیاسی دانشگاه تهران است که اجازهٔ دفاع از پایاننامهاش را نیافت؛ زیرا به موضوع جنبش کارگری پرداخته بود. کسرایی نیز بنابهاقتضای دوران خود و همانند بسیاری از همدورهایهایش، سالیان درازی را در حزب توده فعالیت کرد. کسرایی در ۱۳۴۷ عضو کانون نویسندگان ایران شد و تا سال۱۳۵۱ یکی از دبیران منتخب آن بود. سخنرانی ِ[[شبهای شعر گوته|شبهای گوته]] طی سال۱۳۵۶ را نیز در کارنامهٔ فرهنگی وی ثبت کردهاند.<ref>{{پک|عابدی|۱۳۹۵|ک=شبانِ بزرگْ امید|ص= ۱۶و۲۲و۲۴}}</ref> | |||
==در گذر از خاطرهها== | |||
===بیبی، مهمان مامان و مهمان بابا=== | |||
دو طبقهٔ خانهٔ کوچک ما سالها محل رفتوآمد دو گروه اجتماعی بود: مشتریان مادر که از خانوادههای اعیان و بزرگان بودند و شیک و معطر و برای طراحی و خیاطی میآمدند و دیدارکنندگان با پدر که تابستانها خیس عرق از راه میرسیدند و زمستانها با کفشهای گلآلود و غالباً برای درددل و مشورت به سراغ پدرم میآمدند. خانهٔ ما همیشه پُر بود از کتابهای اهدایی به پدر و جعبههای بازنشدهٔ شکلات که برای مادر میآوردند.<ref name= ''بیبی کسرایی''>{{پک|عابدی|۱۳۹۵|ک= شبانِ بزرگْ امید|ص=۸۹}}</ref> | |||
== | ===پیام سیاوش به [[سهراب]] زخمخورده=== | ||
درپی شکستها وقتی که یأس و افسون بر جانها سایه انداخته بود، سیاوش، سپهری را چنین پیام میدهد: | |||
<center>«شیفتگی و آرمانخواهی بهتنهایی کافی نیست، باید جانی روشن داشت و در چشمهٔ خرد و دانایی تن شست.»<ref name= ''جستوجوی خورشید''>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.dideo.ir/v/ap/wcjiA|عنوان= کسرایی پدر، کسرایی دوست}}</ref></center> | |||
[[پرونده:Kasraee.nameh1.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''هیئت دبیران سال۱۳۵۸، دست به اخراج نخستینها زدند.''' | |||
<ref name=''حزبوکانون''>{{یادکرد وب|نشانی= http://irpress.org/index.php?title=%D8%AD%D8%B2%D8%A8_%D8%AA%D9%88%D8%AF%D9%87%D8%8C_%D9%88_%DA%A9%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86_%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86_%DB%B1|عنوان= ''کتاب جمعه'' سال اول شماره۲۵ صفحه۱۰}}</ref></center>]] | |||
===اخراج گروهی از خانهٔ خودی=== | ===اخراج گروهی از خانهٔ خودی=== | ||
[[کانون نویسندگان ایران]] بنیادی که | [[کانون نویسندگان ایران]] بنیادی که هر وقت نامش میآید یاد مؤسسان و دبیران دور اولش زنده میشود در سال۱۳۵۸ هئیت دبیرانی داشت که جمعی، تصمیم به اخراج گروهی میگیرند. [[باقر پرهام]]، [[احمد شاملو]]، [[محسن یلفانی]]، [[غلامحسین ساعدی]] و [[اسماعیل خویی]] روزی اعلام میکنند که سیاوش کسرایی، [[بهآذین]]، [[هوشنگ ابتهاج]]، [[فریدون تنکابنی]] و محمدتقی برومند اخراجاند. از مجمع عمومی کانون، تأییدیه میگیرند و کل اعضاء تودهای، بههمراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران، اخراج میشوند.<ref>{{پک|کوشان|۱۳۹۵|ک=حدیث تشنه و آب|ص=۷۲تا۸۵}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/02/120202_l44_tudeh_party_parham_ir_writers_association.shtml|عنوان = ایران، چرا تودهایهای کانون نویسندگان اخراج شدند؟}}</ref> | ||
=== | ===واگذاریِ دارایی=== | ||
[[هوشنگ ابتهاج]] امینی است که کسرایی متولی آثارش کرده است.<ref name= ''۱۴ساله''>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/iran/2012/01/120130_l44_tudeh_party_writers_association.shtml|عنوان = من، ''بیبی کسرایی'' ۱۴ سال داشتم.}}</ref> | |||
=== | ===ممنوعیت از کار=== | ||
چاپ شعر «یونانی»، سایهٔ ممیزی را بر سرودهها و دفترهای کسرایی نیز انداخت.<ref name=''دههٔ چهل''>{{یادکرد کتاب|عنوان = شبانِ بزرگْ امید|صفحه= ۲۳}}</ref> شعر یونانی برای میکیس تئودوراکیس<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://event.mojahedin.org/i/news/138600|عنوان= تئودوراکیس هنرمندی مبارز در راه آزادی}}</ref>، آهنگساز شهیر آن کشور گفته شده بود؛ اما چون با <span style="color:darkred">'''«وطنم قلب من است، قلب من زندانی است»'''</span><noinclude> تمام میشود باآنکه مربوط به وقایع یونان است؛ چاپ آن در وضعیت سیاسیِ نیمهٔ دوم دههٔ چهل ایران، سیاوش را ممنوعالقلم میکند.<ref name=''جستوجوی خورشید''/> | |||
=== | ===تأمین زندگی به دست مادر=== | ||
باآنکه سیاوش همواره شاغل بود و معمولاً پیوسته مشغول میشد؛ اما بیبی، مادر مهری را که در تهران طراح و خیاطِ معروفی بود، نانآور میداند: «سفارش لباس قبول میکرد و زندگی ما با سرانگشت هنرمندانهٔ مادرم تأمین میشد.»<ref name=''بیبی کسرایی''/><ref name= ''۱۴ساله''/> | |||
بیبی در خاطرهای از پدر نقل میکند که: «پدرم روزی بهشوخی گفت اگر [کار خیاطی] مادرتان نبود، شاید من هم یکی از شاعران پشت مسجدشاه میشدم و مجبور بودیم برای دیگران نامه بنویسیم.»<ref name=''تعریف پدر''>{{پک|عابدی|۱۳۹۵|ک=شبانِ بزرگْ امید|ص= ۹۵}}</ref> | |||
=== | [[پرونده:Siavash-kasraei-bibi-01.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در کنار دخترش بیبی'''</center>]] | ||
===بیبی سیاوش در دهسالگی=== | |||
دهساله بودم که در جواب معلمم وقتی پرسید میخواهی چه کاره شوی، گفتم: «یا سوفیالورن یا چهگوارا». آنقدر که تحتتأثیر دو طبقهٔ همیشه پرتردد خانهمان بودم. هرچند معلم هاج و واج ماند و سری تکان داد و سکوت کرد؛ اما وقتی برای پدرم تعریف کردم گفت: «تو دیگه کمتر توی این اتاق پایین بیا.»<ref name=''بیبی کسرایی''/> | |||
=== | [[پرونده:Siavash.kasraei.mazar.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''من مرگ هیچکس را باور نمیکنم{{سخ}}خاکسپاری کسرایی در وین'''</center>]] | ||
[[پرونده:Mazar siavash.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مزار افتخاری وین'''</center>]] | |||
===چه شد که پدر رفت=== | |||
سیاوش کسرایی بهگفتهٔ دخترش بیبی، از بدو تولد مشکل ریوی داشت و همواره از تنگینفس رنج میبرد: | |||
:«آئورتهاش جایاینکه سمت چپ باشد، سمت راست بود. در این سالهای آخر هم، بااینکه خورد و خوراکش را رعایت میکرد گویا مشکل کلسترول پیدا کرده بود؛ اما [مشکل عمدهٔ بابا] در تمام مدت عمرش نفستنگی بود.»<ref>{{پک|عابدی|۱۳۹۵|ک=شبانِ بزرگْ امید|ص=۹۶}}</ref> | |||
=== | ==زندگی و یادگار== | ||
===چرخی در زمان<ref name= ''پژوهش''>{{یادکرد وب|نشانی= https://ganj-old.irandoc.ac.ir/articles/549289|عنوان= پژوهش ذهن و زبان سیاوش}}</ref>=== | |||
* '''۱۳۰۴''': تولد در اصفهان، سرای هشتبهشت، ۴اسفند | |||
* '''۱۳۰۹تا۱۳۲۴''': مهاجرت به تهران در خردسالی، زندگی و تحصیل در تهران، | |||
* '''۱۳۲۶تا۱۳۲۹''': تحصیل در رشتهٔ حقوق دانشگاه تهران، منبع دفاع از پایاننامه با عنوان «جنبش کارگری» | |||
* '''۱۳۲۷تا۱۳۶۷''': همراهی با حزب توده از داخل ایران تا ترک افغانستان | |||
* '''۱۳۳۱''': استخدام در وزارت بهداری؛ استخدام در وزارت آبادانی و مسکن تا اواخر دههٔ پنجاه؛ تدریس در دانشگاههای تهران و زاهدان | |||
* '''۱۳۳۲''': ممنوعالقلمشدن و انتشار اشعارش با نامهای مستعار؛ دستگیر و زندانیشدن بعد از کودتای ۲۸مرداد | |||
* '''۱۳۳۶''': انتشار مجموعهشعر «آوا» | |||
* '''۱۳۳۸''': انتشار مجموعهشعر «[[آتش کمانگیر]]» | |||
* '''۱۳۴۱''': انتشار مجموعهشعر «خون سیاوش» | |||
* '''۱۳۴۴''': تولد بیبی، تکفرزند دختر | |||
* '''۱۳۴۵''': انتشار مجموعهٔ «سنگ و شبنم و با دماوند خاموش» | |||
* '''۱۳۴۶''': انتشار مجموعهٔ «خانگی» | |||
* '''۱۳۴۷''': تولد مانلی، تکفرزند پسر | |||
* '''۱۳۵۵''': انتشار مجموعهٔ «بهسرخیِ آتش، بهطعم دود» | |||
* '''۱۳۵۷''': انتشار دو مجموعهٔ «از قرق تا خروسخوان» و «وقت سکوت نیست» | |||
* '''۱۳۵۸''': انتشار دو مجموعهٔ «بهپا خیز ایران من» و «آمرکا آمریکا» | |||
* '''۱۳۶۰''': انتشار مجموعهٔ «چهل کلید» | |||
* '''۱۳۶۲''': انتشار مجموعهٔ «تراشههای تیر»؛ مهاجرت به افغانستان و زندگی در کابل تا ۱۳۶۶ | |||
* '''۱۳۶۳''': انتشار مجموعهٔ «پیوند» | |||
* '''۱۳۶۵''': عضو هیئت سیاسی حزب توده | |||
* '''۱۳۶۶''': مهاجرت به شوروی سابق و اقامت در مسکو تا ۱۳۷۴ | |||
* '''۱۳۶۷''': استعفا از هیئت سیاسی حزب توده | |||
* '''۱۳۶۸''': انتشار دو مجموعهٔ «ستارگان سپیدهدم» و «هدیه برای خاک» | |||
* '''۱۳۶۹''': کنارهگیری از کمیتهٔ مرکزی حزب توده | |||
* '''۱۳۷۴''': انتشار مجموعهٔ «مهره سرخ و هوای آفتاب»؛ مهاجرت به اتریش و اقامت در وین؛ انتشار مجموعهٔ «بدرودگفتن زندگی»؛ درگذشت در ۱۹بهمن | |||
* '''۱۳۷۸''': انتشار «از خون سیاوش» | |||
* '''۱۳۸۱''': انتشار دو مجموعهٔ «هوای آفتاب» و «در هوای مرغ آمین» | |||
===از مهاجرت در خردسالی تا درگذشت در اتریش=== | |||
سیاوش را از خردسالی به تهران آوردند. در مدرسهٔ ادب، دورهٔ ابتدایی را گذراند و در مدرسهٔ نظام و دارالفنون دوران دبیرستان را. همان دوران دبیرستان با محسن پزشکپور و داریوش فروهر همراه شد و در فعالیتهای دانشآموزیِ ملیگرا شرکت کرد. طی سالهای ۱۳۲۶تا۱۳۲۹ در دانشکده حقوق دانشگاه تهران دورهٔ لیسانس علومسیاسی را گذراند که البته نگذاشتند از پایاننامهاش دفاع کند؛ چون جنبش کارگری را موضوع رسالهٔ خود کرده بود. کسرایی از دو سال قبل از اتمام تحصیلات دانشگاهی، عضو حزب توده شده بود. دوران سربازی را در دانشکدهٔ افسری بهسربرد.<ref name="ReferenceA">{{پک|عابدی|۱۳۹۵|ک=شبانِ بزرگْ امید|ص=۱۳تا۱۷}}</ref> | |||
<ref name="ReferenceB">کسرایی، سیاوش. بدون تاریخ، احتمالاً اواسط دههٔ شصت. شرح زندگی. اسناد خصوصی کسرایی.</ref> سه سال بعد، کسرایی کارمند سازمان همکاری بهداشت، وابسته به برنامه اصل چهار ترومن شد و در نشریههای ''بهداشت همگانی در ناحیهٔ دریای خزر'' و ''زندگی و بهداشت'' قلمفرسایی کرد. طی بیست سالِ متمادی یعنی از اواسط دههٔ سی تا اواخر دههٔ پنجاه در سازمانهای مربوط به مسکن عمومی که بانک ساختمانی، وزارت آبادانی و مسکن و نیز وزارت مسکن و شهرسازی را شامل میشد، تقریباً بیوقفه شاغل بود. صرفاً یک دوره بهحالت تعلیق خدمت اداری درآمد که در بخش تبلیغات گروه صنعتی بهشهر کار کرد و البته همیشه در کنار مشاغل دائمی، به درس ادبیات در دانشگاههای تهران و زاهدان نیز پرداخت.<ref name="ReferenceA"/><ref name="ReferenceB"/>{{سخ}} | |||
کسرایی در تمام طیفهای فعالیتش از عرصهٔ علمی گرفته تا فرهنگیهنری، ثابت کرده که همواره پشتکار داشته است. این ویژگی در زندگی سیاسیاش نیز نمایان بود؛ همراهیبا حزب توده را که از سال۱۳۲۷ آغاز کرد تا چهل سال بعد همچنان ادامه داد و تبعات گاه سنگینی نیز متحمل شد. پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲، مدت کوتاهی، در زندان بهسر برد و در ۱۳۶۲، همزمان با سرکوبی حزب توده، وطن را ترک کرد. زندگی در کابل تا ۱۳۶۶ و در مسکو تا ۱۳۷۴ و سپس اقامت در وین تا پایان عمر، بخشی از این تبعات است. از ۱۳۶۵ تا زمان استعفایش از حزب توده در ۱۳۶۷، کسرایی عضو هیئت سیاسی حزب بود؛ اما سرانجام در ۱۳۶۹ از کمیته مرکزی حزب نیز کناره گرفت. جدایی از این تشکیلات نیز با چنان اطمینانی رخ داد که آخرین مجموعهٔ شعرش، [[مهرهٔ سرخ]] را در اعتراض علنی به سیاست حزب توده و عواقب آن سُرود و در سال۱۳۷۴ چاپ و منتشر کرد.<ref name="ReferenceA"/> | |||
<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://10mehr.com/maghaleh/19052015/1073|عنوان= متن نطق در پلنوم فروردین ۱۳۶۹}}</ref> | |||
کوشش کسرایی برای ترک مسکو سرانجام در سال۱۳۷۴ بهنتیجه رسید و سکونتش در وین بهصورت پناهنده، میسر شد. وین اما نگاهش به کسرایی، نگاهی از جنس مهاجر نبود و انجمن فرهنگی ایرانیان مقیم اتریش، آبان همان سال، باورش از سیاوش را با برگزاری شب شعری باشکوه بهنمایش گذاشت. شب شعری بهدور از سیاست و حزب و سازمان و... و بدینترتیب، امید بار دیگر در روحیهٔ شبانش بهبود یافت: | |||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|باور نمیکند دل من مرگ خویش را|نه نه من این یقین را باور نمیکنم}} | |||
سیاوش را از | {{ب|تا همدم من است نفسهای زندگی|من با خیال مرگ دمی سر نمیکنم}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
امیدی که دیری نپایید و این نه رویداد که حادثهٔ نهایی، سال۷۴ برای سیاوش بود: آتش درون خاموش شد.<ref name=''مدحو نکوهش''>{{پک|عابدی|۱۳۹۵|ک=شبانِ بزرگْ امید|ص=۲۹تا۳۱}}</ref><ref name=''جستوجوی خورشید''/> ناسپاسیِ اطرافیان دور و نزدیک همراهبا بدگمانی به حزبی که جان برایش میداد و شاید از همه تلختر دوری از وطن و بیخبری از عزیزان، روح کسرایی را چندان خراشید که بیماریِ ریوی و تنگینفس که از بدو تولد بدان مبتلا بود، در کنار عارضهٔ قلبی که سالها به آن بیاعتنا بود، گریبانش را گرفت و سرانجام پس از جراحی قلب، بهسبب ذاتالریه درگذشت. | |||
====در رثای کسرایی<ref name=''مدحو نکوهش''/>==== | |||
<span style="color:purple{{{1|}}};background:oreng{{{2|}}}">'''حمید مصدق'''</span><noinclude> | |||
:آنجا کنار باغی | |||
::سراغی | |||
::از یارانرفته گرفتیم | |||
:اینجا کنار رودی | |||
::سرودی | |||
::با یاد رفتگان خواندیم | |||
:بیدوستان رفته و | |||
::یاران درگذشته | |||
:::تنها ماندیم | |||
:گفتیم | |||
:اندوهِ برنشسته به دل را | |||
::با استعارههایی | |||
:::به اهل راز گوییم | |||
:دیدیم | |||
:دیگر بهغیر آینه یاری نمانده است | |||
::تا راز بازگوییم | |||
::اندوه برنشسته به دل را | |||
:::با اهل راز گوییم | |||
:فردا که آینه تنها میماند | |||
::بیما میماند | |||
::آیا کدام تصویر | |||
::قاب این آینه را پُر خواهد کرد؟ | |||
=== | ===در آیینهٔ آرا=== | ||
====[[هوشنگ ابتهاج]]==== | |||
«واقعاً عجول بود، در حرفزدن، در تصمیمگرفتن، در قضاوتکردن و...»{{سخ}}این نظر رفیق گرمابهوگلستان و امین آثار سیاوش است وقتی که پیام سیاوش را از شجریان میشنود. سایهای که باور دارد: | |||
:«در این سالهایی که در مسکو بود، یک شاعر فوقالعاده، فوقالعاده خوب بهوجود آمد و یک دوران پختگی خاصی برایش پیدا شد و شانس بزرگش این بود که از جمعی که در ایران دور او بودند، بریده شد؛ البته این بریدن، بیچارهاش کرد. من شنیدهام در مسکو دائم نشسته بود و گریه میکرد.»<ref name=''مدحو نکوهش''/><ref name=''جستوجوی خورشید''/> | |||
=== | ====[[مهدی اخوان ثالث]]==== | ||
'''م.امید'''، [[آرش کمانگیر]] کسرایی را در بخش اول و آخر بسیار زیبا دیده و مضمون شعر را بکر میداند؛ بهگونهای که گیرایی و جاذبهٔ خاصی دارد و نادرستی زبان آن را فقط اهل فن میفهمند. ثالث معتقد است «آرش کمانگیر» آنقدرها زبان حماسی ندارد؛ چراکه زبان حماسی باید استحکام و درشتناکی و اعتلا داشته و هر کلمه با تمام معنا بجا بنشیند و قادر به تعویض و جایگزینی آن نباشیم و میگوید اگر این مضمون به دست کسی میافتاد که در زبان حماسی ورزیدهتر بود، شاید شاهکاری درمیآمد. این شعر شاهکارِ لنگانی است که که بهدلیل مضمونِ زیبا، برداشتِ خوب و تأثیرِ ابتدا و انتها و نیز نهفتهبودن ایراد برای مردم، اثری موفق و در میان مردم پذیرفتهشده است و البته تبلیغ بسیاری هم برای آن شد. <ref name=''کولی نیما''>{{پک|عابدی|۱۳۹۵|ک=شبانِ بزرگْ امید|ص=۲۱۶تا۲۲۸}}</ref> | |||
====[[ابوالفضل محققی]]==== | |||
====ابوالفضل محققی==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|روزی چنان بهشور آمد که به او گفتم: «رفیق کسرایی با این همه شور، چطور میتوانید در این بازیهای دلبههمزن حزبی دوام بیاوری؟» گفت: «نگو نگو!» اما چنین نبود.{{سخ}}داستان آن شاعر بزرگ یمنی را برایش گفتم که بسیار نزد هموطنانش محبوب بود؛ اما پس از سرودن شعر حزبی دیگر هیچکس اشعارش را نخواند و روزی اعتراف کرد که ''حزب مرا کُشت.''{{سخ}} | {{گفتاورد تزیینی|روزی چنان بهشور آمد که به او گفتم: «رفیق کسرایی با این همه شور، چطور میتوانید در این بازیهای دلبههمزن حزبی دوام بیاوری؟» گفت: «نگو نگو!» اما چنین نبود.{{سخ}}داستان آن شاعر بزرگ یمنی را برایش گفتم که بسیار نزد هموطنانش محبوب بود؛ اما پس از سرودن شعر حزبی دیگر هیچکس اشعارش را نخواند و روزی اعتراف کرد که ''حزب مرا کُشت.''{{سخ}} | ||
بلند شد ایستاد و در چشمانم نگاه کرد و گفت: «میدانم؛ اما قبل از هر چیز من حزبیم.» و کسرایی از نظر من دیگر آن کسرایی خیابان بهار نبود. چنان در قالب حزبی فرو رفته بود که حتی در چارچوب تنگ رادیو زحمتکشان که صدای آن بهزحمت در ایران شنیده میشد، حاضر نبود شعری غیر از شعرهای خود، احیاناً [[ | بلند شد ایستاد و در چشمانم نگاه کرد و گفت: «میدانم؛ اما قبل از هر چیز من حزبیم.» و کسرایی از نظر من دیگر آن کسرایی خیابان بهار نبود. چنان در قالب حزبی فرو رفته بود که حتی در چارچوب تنگ رادیو زحمتکشان که صدای آن بهزحمت در ایران شنیده میشد، حاضر نبود شعری غیر از شعرهای خود، احیاناً [[ه.ا.سایه|سایه]] و هرازچندگاهی بهزور و اصرار ما از [[رضا مقصدی]] پخش شود و تا زمانی که او مسئول بخش ادبی رادیو بود هرگز شعری از شاملو، اخوان یا فروغ خوانده و پخش نشد. او وارد بازار مکارهای شده بود که متأسفانه متاع آن چیزی جز اتهامزنی، کشمکش بر سر جایگاه و مدالهایی که همان چند نفر به خود میدادیم، نبود. عشق قیافه غمگینی داشت و سیاست بازیچهای بیش نبود: یک بازی تلخ و عبرتآور.<ref name=''خاطرات محققی''>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.bbc.com/persian/iran/2012/02/120126_nk_toudeh_party_khatereh_ |عنوان = سیاوش در یاد و خاطر بهروز}}</ref>}} | ||
====[[نادر نادپور]]==== | |||
کسرایی با همهٔ ارادتی که به نیما داشت، فقط مقلد نیما نبود و بهیمن تجربههایی که از تقلید نیما و تأثیر دیگران اندوخت، زبانی ویژهٔ خود یافت که گرچه بینقص و استوار نیست، گاه رنگین و دلپذیر است. درعین حال او استقلالی برای قلمرو شاعرانهاش تحصیل نکرده و شوربختانه سرودههایش پس از انقلاب هیچ اعتباری برای نام او نیاورد. حتی در منظومهٔ «آرش کمانگیر» نیز بهزبان کامل حماسی دست نیافت و فاصلهٔ طبع رنگینش با عظمت شاعرانه او چندان اندک نبود ؛اما بهرغم تمام اینها او از شاعران نامدار و ماندگار دوران ما شناخته میشود.<ref name=''کولی نیما''/> | |||
=== | ====[[محمدرضا شفیعی کدکنی]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی | {{گفتاورد تزیینی|'''م.سرشک'''، معتقد است که در چهل سال اخیر، دو گونه داوری افراطی و تفریطی دربارهٔ کسرایی صورت گرفته؛ ازاینرو پایگاه واقعی او در شعر طی این نیمقرن هرگز بررسی انتقادی نشده است. هم دوستانش و هم مخالفان ادبی و سیاسی او در حقش ظلم کردند. دوستان با افراط غالباً حد ترخـُّص تفریط را گسترش دادند و سبب شدند تا عدهای بهکل منکر مقام شعری کسرایی شوند. درحالیکه: | ||
:«اگر سفینهای از شعر معاصر ایران فراهم آید و حدود ۱۰تا۱۲ شعر جاافتاده و بهنجار از کسرایی در آن نباشد، سفینهای است ناقص و ابتر.» شفیعی نفسِ حادثه و نفسِ اسطوره را در [[آرش کمانگیر]] کامل میبیند و میگوید: «هم مایهٔ قوی و ملی دارد و هم حادثهٔ غیرطبیعی در آن دیده میشود.»<ref name=''کولی نیما''/>}} | |||
=== | ====[[احسان طبری]]==== | ||
سکهٔ نوپردازی، به نام نیما ضرب خورده است؛ با آنکه پیش از او نیز کسانی برای تصرف و درهمشکستن قزلقلعهٔ وزن و قافیه تلاشهایی کردند. در آسمان نوپردازی ستارگان درخشانی طلوع کردند که بیگمان سیاوش کسرایی، یکی از نورانیهای آن است که موفق شد از یک جایی به بعد، شیوهٔ خاص خود را به میدان آورد. او شاعرانهبودن را با درخدمت تکامل تاریخی بودن هماویز کرد و به «شاعر مردم» بدل شود. <ref name=''کولی نیما''/> | |||
====[[علی دشتی]]==== | |||
دشتی در یادداشت چهلوششم خود که اختصاصاً به تحلیل اندیشه و محتوای آثار [[نادر نادرپور]] پرداخته، دربارهٔ سیاوش کسرایی و دیگر شاعران همنسل نادرپور چنین میگوید: | |||
:در راه رسیدن به گوهرشهر، آزمونها، لحظهها و گامهایی را بهپایان بردند و شاید این یک ویژگی عمومی بین تمام شاعران آن نسل بود که تجربهها و کوششهای خود را آسان نمیگرفتند.<ref name="نظرها">{{پک|هوشنگ اتحاد|۱۳۷۸|ک= پژوهشگران معاصر ایران|ج=۷|ص= ۳۶۹}}</ref> | |||
====[[کامیار عابدی]]==== | |||
شعر کسرایی از لحاظ صورتهای خیال، شعر کمباری نیست؛ اما سرودههایش از پیراستگی، زدودگی و وسعت زبانی و معنایی شعر [[احمد شاملو|ا.بامداد]]، [[مهدی اخوان ثالث|م.امید]]، [[سهراب سپهری|سهراب]] و [[فروغ]] دور جلوه میکند. بااینهمه در نوع شعر سیاسی، بهویژه در نیمهٔ دوم سدهٔ بیست میلادی، بهاحتمال زیاد، هماورد پراهمیتی نمیتوان برایش تصور کرد. البته تأیید این داوری منوطبر آن است که خود را از جدالهای سیاسیادبیِ «پدرها» و «پدرهای پدرها» دور نگه داریم. سیاوش شاید مهمترین شاعر عصر خود در ایران بود که در سودایی ازجانبرآمده، همهٔ هنر کلامی و سلوک خویش را به سود آرمانهای لبریز و غریب سدهٔ بیستم یعنی سوسیالیسم و مارکسیسم وانهاد.<ref name=''شاعر امید''>{{پک|عابدی|۱۳۹۵|ک=شبانِ بزرگْ امید|ص=۱۱۴تا۱۱۶}}</ref> | |||
====[[عبدالعلی دستغیب]]==== | |||
تعبیرات و تصویرهای بسیار تازه و ابداعآمیز در وصفها و تغزلاتِ کسرایی از ویژگیهای شیوهٔ شاعری اوست. درعینحال مجموعهٔ [[خون سیاوش]] حاوی قطعههایی است که غالباً شعر شمرده نمیشود. تصویرها و تعبیرها یا کهنه و قدیمی است و به درد شعر امروز نمیخورد مثل قطعهٔ نامزدی یا مصنوعی ساخته شده است و در سرودن آنها پیشاندیشی بهچشم میخورد؛ مثل قطعههای جهان پهلوان، مرغ توفان و قلوهسنگ. بعضی شعرهای کسرایی عجولانه ساخته شده است. مثلاً در کتاب «خانگی» هم قطعهٔ خانگی را میبینیم که شعری است کامل و هم قطعهٔ «یاد دوست» که نظم بیلطفی، بیش نیست.<ref name=>{{پک|انتشارات مروارید|۱۳۹۱|ک=گزینهٔ اشعار سیاوش کسرایی|چ=۸|ص=۲۶}}</ref> | |||
[[پرونده:Kasraie&Behazin.png|230px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''سیاوش و [[بهآذین]] در نشست مطبوعاتی، ۲۰آبان۱۳۵۸'''</center>]] | |||
====[[محمود اعتمادزاده|م.ا.بهآذین]]==== | |||
اعتمادزاده که در تندخویی و بدبینی مفرط زبانزد بود، همواره به سیاوش که انسانی بود مهرورز، خردهٔ ارتباطی میگرفت و «از حلقهٔ بیجفتوبستِ دوستان رنگارنگ که سیاوش را همیشه در میان دارند» خشمگین بود.<ref>{{پک|اعتمادزاده|۱۳۳۰|ک=از هر دری زندگینامه سیاسیاجتماعی|ج=۱|ص=۱۴۹}}</ref> | |||
=== | ===نفسْ شعرگفتن برای سیاوش=== | ||
{{گفتاورد تزیینی دیگر|right|'''شعرگفتن''' | |||
:شعرگفتن برای من پاسخ به نیاز درونی است که بیش و پیش از همه خودم را آرام میکند پس از گفتن نیز ابتدا خودم را دگرگون میسازد. باری است که تا بر زمین نگذارم، احساس آسودگی نمیکنم و چون میگذارمش سرِ آن دارم که باری بس سنگینتر بردارم. دریچهای است که به رنج بر تنگنایم باز میکنم و نقسی بهراحتی میکشم؛ اما دوباره این در بهسختی به رویم بسته میشود. جواب سلام به کسی است که سخت دوستش دارم؛ اما نمیبینمش. یک قناری است که آزاد میکنم و چون از دست دادمش، روحم لبریز از شادی میشود. شعر کوتاهترین فاصلهٔ من با مردم است؛ اما شاعری راه درازی است که سالهاست در آن گام میزنم تا به دیدار خلق بشتابم.<ref name= خودنوشته>{{پک|کسرایی|۱۳۹۱|ک=گزینهٔ اشعار سیاوش کسرایی|ص=۱۲}}</ref>}} | |||
{{گفتاورد تزیینی دیگر|left|'''داغ خاک دامنگیر!'''{{سخ}} خانوادهٔ من از ریشه، اصفهانی است و اصفهان زادگاه من است، گرچه جز چند ماهی بر خاک برکتخیزش نماندهام. بیشترین یادهای من از کودکی را گسترهٔ سبز و بارانی و مهآلود مازندران پرمیکند با شببیداریهای فرازکومهها در کشتراز و آوازهای محلی، آتشهای هیزمشکنهای خسته در جنگل، جامههای رنگین زنان در پهنهٔ دشت و تماشای اسبهای آزادِ یال بر باد سپرده و اما این تهران بود که مرا به خود گرفت و مهر و داغش را یکجا بر دل من گذاشت.<ref>{{پک|عابدی|۱۳۹۵|ک=شَبان بزرگْ امید|ص=۱۳}}</ref>}} | |||
'''قلمتراش نکرد؛ اما ماندگار ماند!''' | |||
:بیبی کسرایی هنوز هم بریدهکاغذهای باطلهای را که پدر بر روی آنها شعر مینوشت، نگه داشته است: | |||
:[بابا] شعر رو این طوری میگفت و روی شعر وسواس نداشت. خیلی از دوستاش بهش میگفتند تو فکر نمیکنی، قلمتراش نمیکنی، آبتراش نمیکنی و... . باید شاعر ماندگار باشی؛ [بابا] میگفت: | |||
<center><span style="color:darkred">'''«نه! من شاعر روزگارم!»'''<ref name=''جستوجوی خورشید''/></span><noinclude></center>{{سخ}} | |||
'''وصف سیاوش از [[مهرهٔ سرخ]] همچون وصیت'''{{سخ}} | |||
در این هنگامهٔ پرآشوب که میهن بلاخیز ما نیز در کشاکش بود و نبود نام و تاریخ و فرهنگ خویشتن است، مهرهٔ سرخ را به دست شما آگاهان میسپارم، همچنانکه یک بار دیگر «[[آرش کمانگیر|آرش]]» را به شما واگذاردم{{سخ}} و شما او را در دست و دامان و گهوارهٔ دلهایتان{{سخ}} به برومندی رساندید!<ref name= ''مهرهٔ سرخ''>{{پک|کسرایی|۱۳۹۱|ک=گزینهٔ اشعار سیاوش کسرایی|ص=۱۵}}</ref> | |||
=== | ===نیش و نوشهای سیاوش=== | ||
====به سایهٔ من بگو==== | |||
۱۳۶۹، محمدرضا شجریان به دیدار دوست قدیمشاش در مسکو میرود. سیاوش را همچون گذشته شاد و سرشار از حرفهای انرژیبخش نمیبیند. وقتی در خلوت دردش را جویا میشود، کسرایی پیامی میدهد که برای سایهجانش ببرد: | |||
:«برو بگو این فلانفلانشدهها به همهٔ ما دروع گفتند. همهٔ ما رو فریب دادند... آه در بساط ندارند... من اینجا گیر افتادم. شما دنبال ما نیایید... .»{{سخ}} | |||
<font color=blue>'''این، نظر کسرایی دربارهٔ حزبی است که تا سرحد جان برایش تاوان داد.'''<ref>{{پک|عابدی|۱۳۹۵|ک= شَبان بزرگْ امید|ص=۲۹و۳۰}}</ref><ref name=''جستوجوی خورشید''/></font></span><noinclude> | |||
[[پرونده:Dastkhat syavash.png|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>رباعیِ [[نیما]] برای [[مرتضی کیوان|مرتضی]]{{سخ}}به دستخط سیاوش</center>]] | |||
=== | ===از دل خاطرات ابوالفضل محققی=== | ||
{{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:darkred">'''مولانا را نباید با ریتم غمانگیز خواند. مولانا شور است، حرکت است. {{سخ}}باید ضرب گرفت و رقصید.'''<ref name=''خاطرات محققی''/><font color=darkcyan>{{سخ}}♦ ♦ ♦ ♦ ♦{{سخ}}</font></span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۰%|رنگ پسزمینه = #d5fdf4}} | |||
روزی در حیاط رادیو زحمتکشان نشسته بودیم؛ بعدازظهر بود، آفتاب زیبای کابل، درختان دور حیاط خانه «عموی شاه» حالوهوای دیگری داشت. از رادیو صدای شهرام ناظری بهگوش میرسید که اشعاری از مولانا میخواند. با سرانگشت شروع کرد به گرفتن ریتم روی زانوانش و حرکتدادن ریتمیک سر و بدن. گفت: | |||
=== | ===خالقِ آرش چه تیپی و منشی داشت=== | ||
قدی متوسط، رخساری سبز با گونههایی کوچک، اندامی میانه و موهایی سیاه با سبیل مشکی و پرپشت که به چهرهٔ مردانهاش جذابیت بیشتری میداد. آراسته بود و همیشه دوست داشت شیک و مرتب لباس بپوشد. این سیما و نمایی است که سیاوش در ذهن همکاران اداری و فرهنگی و دوستان و خویشاوند دور و نزدیک، به یادگار گذاشته است.<ref>{{پک|عابدی|۱۳۹۵|ک=شَبان بزرگْ امید|ص=۱۸و۲۳}}</ref>{{سخ}} | |||
در بین دوستان ما معمول بود که میگفتند سیاوش آدم لوسی است؛ ولی وضعیت نابسامان زندگی در مهاجرت به من ثابت کرد که این حرف صحیح نیست و او نشان داد که چقدر میتواند خوددار و بیتوقع باشد.<ref name=حسنخلق>{{پک|عابدی|۱۳۹۵|ک=شَبان بزرگْ امید|ص=۶۸}}</ref> | |||
=== | ===ای دل غافل=== | ||
مهری نوذری در نامهای به [[کامیار عابدی|عابدی]] وصف حال سیاوش مهاجر را با درد بسیاری نوشته و در چند سطر مانده به پایانِ دستنوشته، اشاره میکند که هروقت، حرفی از رفیقی میشد یا خبری از کسی میرسید که مناسب نبود، غمگین و ساکت گوشهای مچاله مینشست و به دیوار روبهرویش خیره میشد و تنها میگفت: <font color= purple>'''ای دل غافل!'''<ref> | |||
{{پک|عابدی|۱۳۹۵|ک=شَبان بزرگْ امید|ص=۷۴}}</ref></font></span><noinclude>{{سخ}} | |||
بیبی نیز حرف مادر را میزند:{{سخ}} | |||
کسرایی همیشه از دو طرف خورد؛ هم از دوست خورد هم از دشمن...، برای همین مینشست، دیوار رو نگاه میکرد و همش میگفت: <font color= purple>'''ای دل غافل!'''<ref name=''جستوجوی خورشید''/></font></span><noinclude> | |||
===خلقیات=== | ===خلقیات=== | ||
روابط اجتماعی گسترده، مصاحبت و همیاری، خصلتهایی است که کسرایی را بدانها میشناسند. در بین چهرههای ادبی زمان خودش، [[هوشنگ ابتهاج]]، [[احمدرضا احمدی]]، [[ | روابط اجتماعی گسترده، مصاحبت و همیاری، خصلتهایی است که کسرایی را بدانها میشناسند. در بین چهرههای ادبی زمان خودش، [[هوشنگ ابتهاج]]، [[احمدرضا احمدی]]، [[بهآذین]]، [[ایرج افشار]]، [[فروغ فرخزاد]]، [[مرتضی کیوان]]، [[شاهرخ مسکوب]]، [[فریدون مشیری]]، [[نادر نادرپور]]، [[نیما یوشیج]] و [[ابراهیم یونسی]] از نزدیکان اویند. از اوائل دهه۱۳۴۰ تا اوائل دهه۱۳۶۰، تقریباً هر روز، در دفتر یا منزل، کسرایی محیطی باز برای دورهمآیی فراهم میکرد.{{سخ}} | ||
سیاوش خوشمعاشرت و خوشبرخورد بود و همه او را دوست داشتند. کسانی که دوستش نداشتند صرفاً از باب ملاحظات سیاسی بود نه ملاحظات دیگری. آغوش او برای پذیرایی از همه باز بود... دوستان غالباً میگفتند که ما زنگ تفریحمان پیش شما میآییم.<ref name=حسنخلق/> | |||
===تأثیرپذیریها=== | ===تأثیرپذیریها=== | ||
[[ه.ا.سایه|سایه]] که از سال۱۳۳۰ تا پایان عمر همراهِ همیشگی کسرایی است در وصف تأثیرپذیریِ او از [[نیما یوشیج|یوشیج]] میگوید: | |||
:''عکس معروفی که همگی دور کرسی نشستهایم در خانهٔ کسرایی گرفته شده و او کنار نیماست. سیاوش خیلی شیفتهٔ نیما بود. خیلی شدید.'' | |||
=== | ===آرش، شهرتآفرین سیاوش=== | ||
[[آرش کمانگیر]] میوهٔ جوانی سیاوش است. کسرایی بهگفتهٔ خودش اولین بار که اوستا را میخواند، با سرگذشت مردی در زمان پادشاهیِ منوچهر آشنا میشود. این مرد داوطلب آن است که از بالای البرز کوه، تیری بیندازد تا هرجا که تیر به زمین نشست، مرزِ ایران و توران مشخص شود. او که همان آرش است، یک نِی را پُر از شبنم میکند و آن را مقابل خورشید پرتاب میکند؛ چون خورشید جذبکنندهٔ شبنم است و تیر آرش فاصلهٔ زیادی را طی خواهد کرد. سیاوش میهنپرست، اما جای این تعبیر زیبای شاعرانه، بهنفع ملتش، جان آرش را در تیر مینهد. او آرش منظومهاش را چنین توصیف میکند: | |||
:«آرش با برجانهادن گَردِ تن، از سد مرگ برمیجهد و نه جان خود که جانهای بیشمار دیگری را میرهاند که جز این را برنمیتابد و راهی دیگر نیز نمینماید.»<ref name= شهرتآفرین> | |||
{{پک|کسرایی|۱۳۹۱|ک=گزینهٔ اشعار سیاوش کسرایی|چ=۸|ص=۱۳}}</ref> | |||
=== | ===شاعرِ امید ''در جستوجوی خورشید''=== | ||
بیستمین سالگرد درگذشت سیاوش کسرایی، یعنی سال۲۰۱۶، جمشید برزگر مستندی ساخت به نام «در جستوجوی خورشید». این فیلم از بخش فارسی تلویزیون بی.بی.سی پخش شد.<ref name=دوقلب/> | |||
=== | [[پرونده:Siavash Kasrai&nevashtan.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|راست|<center>'''شعر و زندگی'''</center>]] | ||
==آثار و کتابشناسی== | |||
===کارنامه سیاوش=== | |||
# ''از آوا تا هوای آفتاب: مجموعه کامل اشعار، تهران: کتاب نادر، ۱۳۸۴ | |||
# الف. ''در هوای مرغ آمین: نقدها، گفتوگوها و داستانها''، تهران: کتاب نادر، ۱۳۸۲ | |||
# ب. ''هوای آفتاب: واپسین سرودهها''، تهران: کتاب نادر، ۱۳۸۲ | |||
# ''مهره سرخ''، وین: کارا، ۱۳۷۴ | |||
# ''ستارگان سپیده دم''، لندن: بینا، ۱۳۶۸ | |||
# الف. ''هدیه برای خاک''، لندن: بینا، ۱۳۶۳ | |||
# ب. ''پیوند''، کابل: حزب توده ایران، ۱۳۶۳ | |||
# ''تراشههای تبر''، کابل: انجمن فرهنگی پوهانتون، ۱۳۶۲ | |||
# ''چهل کلید''، تهران: حزب توده ایران، ۱۳۶۰ | |||
# ''آمریکا، آمریکا''، تهران: علم و هنر، ۱۳۵۸ | |||
# ''از قرق تا خروسخوان''، تهران: مازیار، ۱۳۵۷ | |||
# ''به سرخی آتش، به طعم دود''، سوئد (شهر نامعلوم): حزب توده ایران، (به اسم مستعار شَبانِ بزرگْ امید) ۱۳۵۵ | |||
# ''چهره مردمی شعر نیما''، دانشگاه زاهدان، پلیکپی، ۱۳۵۴ | |||
# الف. ''بعد از زمستان در آبادی ما''(داستان)، تهران: کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، ۱۳۴۶ | |||
# ب. ''خانگی''، تهران: بینا، ۱۳۴۶ | |||
# الف. ''با دماوند خاموش''، تهران: صائب، ۱۳۴۵ | |||
# ب. ''سنگ و شبنم''، تهران: صائب، ۱۳۴۵ | |||
# ''خون سیاوش''، تهران: امیرکبیر، ۱۳۴۱ | |||
# ''[[آرش کمانگیر]]''، تهران: اندیشه، ۱۳۳۸ | |||
# ''آوا''، تهران: نیل، ۱۳۳۶ | |||
===سبک و لحن و ویژگی آثار=== | ===سبک و لحن و ویژگی آثار=== | ||
* زبانی ساده و آهنگین، تصاویر و تخیلی بدیع و مضامینی پرشور و انقلابی، ویژگیهایی است که از همان آثار نخست کسرایی، او را بر یکی از کرسیهای مختص شاعران مهم و پرطرفدار ادبیات معاصر نشاند. | |||
* شعر کسرایی شعر دلتنگیهای اجتماعی و امید به بهروزی است. شعری سرشار از نمادهای طبیعی، زمزمهپذیر و بهلحاظ زبانی منزه.<ref name= ''روزگار برزخی''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.radiozamaneh.com/259055|عنوان= روزگار دوزخی اشعار سیاوش کسرایی|ناشر= زمانه|تاریخ انتشار= ۱۷بهمن۱۳۹۴|تاریخ بازدید= ۱۹بهمن۱۳۹۸}}</ref> | |||
=== | ===بررسی چند اثر=== | ||
====دربارۀ [[آرش کمانگیر]]==== | |||
=== | =====[[ه.ا.سایه|سایه]] و [[آرش کمانگیر|آرش]] سیاوش===== | ||
سایه در گفتوگو با نگارندگان کتاب [[پیر پرنیاناندیش]]، آرشِ سیاوش را چنین توصیف میکند: | |||
«آرش کمانگیر یه مجموعهای از ضعف و قدرته؛ بعضی جاهاش درخشانه و بعضی جاها ضعف داره و یه ایراد دیگه که میگیرن اینه که تو آرش ترکیب دو وزن هست که بهنظر من عیبی نیست؛ لااقل برای یه منظومه عیبی نیست».<ref name=آرش>{{پک|عظیمی و طیه|۱۳۹۵|ک= پیر پرنیاناندیش(ج۲)|ص=۹۹۴}}</ref> | |||
=== | =====[[اخوان]] و [[آرش کمانگیر|آرش]]===== | ||
{{گفتاورد تزیینی|«کیان» در شمارهٔ هشتم از سال دوم فعالیتش، نظری از مهدی اخوان ثالث که خود به حماسهسرایی گرایش داشته، دربارهٔ شعر «آرش کمانگیر» چاپ میکند با این مضمون: | |||
=== | :این اثر جز اول و آخر آن که خوب است و انصافاً بسیار زیبا در بقیه آن زبان حماسی بهکار برده نشده است. زبان حماسی باید استحکام، درشتناکی و اعتلا داشته باشد و هر کلمهای با تمام معنا بهجای خود بنشیند و ما قادر به تعویض و قراردادن چیز دیگری بهجای آن نباشیم؛ اما شعر کسرایی اینطور نیست. این شعر بازیهایی با الفاظ دارد و زیباییهایی قدمایی خاصی را هم بهکار برده است و درضمن وزن آن حماسی نیست. بههمیندلیل مردم آن را بیشتر میپسندند. نکته دیگر اینکه درباره این شعر تبلیغ بیشتری شده است. | ||
:این شعر، شاهکار لنگانی است که بهدلیل مضمون زیبا، برداشت خوب و تأثیر ابتدا و انتهای یک شعر و نیز نبود درک مردم از ایراد آن، موفق و در میان مردم پذیرفته شده است. هرچند من در اشعار کسرایی نمونههای بهتری دیدهام؛ اما هیچیک این تازگی مضمون را بدین شکل ندارند.<ref name= ''روزگار برزخی''/>}} | |||
=== | =====[[رضا براهنی]] و نقدش بر [[آرش کمانگیر]]===== | ||
«آرش» کسرایی قهرمانی است که بهشکل رومانتیک و اجتماعی رجز میخوانَد، بهجای آنکه ذاتاً قهرمانی رجزخوان باشد. اغلب قسمتهای آرش شباهت به یک انشای منظوم دارد. سمبلها فوقالعاده کلی است و اگر وزن را از شعر بگیریم، چیزی که از محتوای مطلب میمانَد. صرفاً یک سرمقالهٔ بسیار ساده دربارهٔ قصه آرش با نتیجهای اجتماعی بهدست میآید.<ref name= ''روزگار برزخی''/> | |||
=====[[محمدرضا شفیعی کدکنی]] و ستایش [[آرش کمانگیر|آرش]]===== | |||
{{گفتاورد تزیینی|مجلهٔ «رشد ادب فارسی»، تابستان ۱۳۷۲ در سال هشتم از فعالیتش طی شماره۳۲، مدح شفیعی از کسرایی را چنین میآورد: | |||
:کوششهایی که در سالهای اخیر برای بازخوانی و تحقیق در اساطیر ایرانی از [ابراهیم] پورداوود بهبعد آغاز شده، زمینه را برای توجه به اساطیر ملی آماده کرده [است] و جوانههایی از ادب حماسی در شعر معاصر به ظهور پیوسته که از نظر احیای یک اسطوره، میتوان از آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی نام برد که با همهٔ ایرادهایی که به نحوهٔ سرودن آن گرفتهاند، [بهلحاظ] نفسْ حادثه و نفسْ اسطوره، زمینهٔ کامل دارد؛ زیرا هم مایهٔ قومی و ملی دارد و هم حادثهٔ غیرطبیعی در آن دیده میشود.<ref name= ''روزگار برزخی''/>}} | |||
خط ۲۵۲: | خط ۳۰۱: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= عابدی|نام= کامیار|عنوان= شبانِ بزرگْ امید|سال= ۱۳۹۵|ناشر= ثالث|مکان= تهران|شابک= ۹۷۸-۶۰۰-۴۰۵-۰۷۶-۰}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= کسرایی|نام= سیاوش|عنوان= گزینهٔ اشعار سیاوش کسرایی(چ۸)|سال= ۱۳۹۱|ناشر= مروارید|مکان= تهران|شابک= ۹۷۸-۹۶۴-۵۸۸۱-۶۱-۸}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= عظیمی|نام= میلاد|نام خانوادگی۲= طیه|نام۲= عاطفه|عنوان= پیر پرنیاناندیش(چ۱)|جلد= ۲|سال= ۱۳۹۱|ناشر= سخن|مکان= تهران|شابک= ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۵۹۹-۰}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= اتحاد|نام= هوشنگ|عنوان= پژوهشگران معاصر ایران(چ۲)|جلد= ۷|سال= ۱۳۹۰|ناشر= فرهنگ معاصر|مکان= تهران|شابک= ۹۷۸-۹۶۴-۵۵۴۵-۹۴-۷}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= اعتمادزاده|نام= محمود|عنوان= از هر دری؛ م.ا.بهآذین(چ۱)|جلد= ۱و۲|سال= ۱۳۷۲|ناشر= جامی|مکان= تهران}} | |||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/iran/2012/02/120126_nk_toudeh_party_khatereh_|عنوان= سیاوش در یاد و خاطر بهروز|ناشر=بیبیسی فارسی|تاریخ انتشار:|تاریخ بازدید= ۱۲اسفند۱۳۹۷}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/2016/02/160207_om_kasraei_jamshid|عنوان= در جستوجوی خورشید: روایتی از شعری با دو قلب دقیقه ۱۳:۱۵|ناشر= بیبیسی فارسی|تاریخ انتشار= ۱۸بهمن۱۳۹۴|تاریخ بازدید= ۲۵بهمن۱۳۹۷}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://tehranauction.com/catalogue/auction-1394/TehranAcution1394.html#p=68|عنوان= [کاتالوگ ۱۳۹۴]، حراج تهران|ناشر= وبگاه حراج تهران|تاریخ انتشار= دی۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۲۰بهن۱۳۹۷}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://irpress.org/index.php?title=%D8%AD%D8%B2%D8%A8_%D8%AA%D9%88%D8%AF%D9%87%D8%8C_%D9%88_%DA%A9%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86_%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86_%DB%B1|عنوان= ''کتاب جمعه'' سال اول شماره۲۵ صفحه۱۰|ناشر= بایگانی مطبوعات ایران|تاریخ بازدید= ۱۹بهمن۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/02/120126_nk_toudeh_party_khatereh_.shtml|عنوان= سیاوش کسرایی و صلیبی که خود بر دوش نهاد|ناشر= بیبیسی فارسی|تاریخ انتشار= ۱۸بهمن۱۳۹۴|تاریخ بازدید= ۲۵بهمن۱۳۹۷}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.radiofarda.com/content/f4_art_culture_review/377466.html|عنوان= پنج دری؛ فرهنگ و هنر ایران در هفته گذشته|ناشر= رادیوفردا|تاریخ انتشار= ۲۳بهمن۱۳۸۵|تاریخ بازدید= ۲۵بهمن۱۳۹۷}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.dw.com/fa-ir/%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-br%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D8%BA%D8%B1%D8%A8%D8%AA/a-6431463|عنوان= سالگرد خاموشی سیاوش کسرایی، شاعر انقلاب و غربت|ناشر= دویچهوله فارسی|تاریخ انتشار= ۱۱مرداد۱۳۹۰|تاریخ بازدید= ۲۰بهمن۱۳۹۷}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.dideo.ir/v/ap/wcjiA|عنوان= کسرایی پدر، کسرایی دوست|ناشر= دیدیئو|تاریخ بازدید= ۲۵بهمن۱۳۹۷}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/02/120202_l44_tudeh_party_parham_ir_writers_association.shtml|عنوان= ایران، چرا تودهایهای کانون نویسندگان اخراج شدند؟|نام خانوادگی= پرهام|نام= باقر|ناشر= بیبیسی فارسی|تاریخ انتشار= ۱۴بهمن۱۳۹۰|تاریخ بازدید= ۲۹بهمن۱۳۹۷}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://ganj-old.irandoc.ac.ir/articles/549289|عنوان= پژوهش ذهن و زبان سیاوش|ناشر= گنج|تاریخ انتشار= ۱۳۹۰|تاریخ بازدید= ۱۹بهمن۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://10mehr.com/maghaleh/19052015/1073|عنوان= متن نطق در پلنوم فروردین۱۳۶۹، کمیته مرکزی حزب توده|ناشر= مهر|تاریخ انتشار= ۲۴اردیبهشت۱۳۹۴|تاریخ بازدید= ۳۰بهمن۱۳۹۷}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/iran/2012/01/120130_l44_tudeh_party_writers_association.shtml|عنوان= من، ''بیبی کسرایی'' ۱۴ سال داشتم|نام خانوادگی= نقرهکار|نام=مسعود|ناشر= بیبیسی فارسی|تاریخ انتشار= ۱۱بهمن۱۳۹۰|تاریخ بازدید=۵اسفند۱۳۹۷}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://event.mojahedin.org/i/news/138600|عنوان= تئودوراکیس هنرمندی مبارز در راه آزادی|ناشر= مجاهدان خلق|تاریخ انتشار= ۱خرداد۱۳۹۳|تاریخ بازدید= ۱۹بهمن۱۳۹۸}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۵۱
سیاوش کسرایی | |
---|---|
بسیاری از نگفتههاست که گفتنی نیست | |
زمینهٔ کاری | سرایش، نقاشی، سیاست و تدریس |
زادروز | ۵اسفند۱۳۰۵ اصفهان، سرای هشتبهشت |
مرگ | ۱۹بهمن۱۳۷۴ وین اتریش |
محل زندگی | اصفهان، ساری، تهران، کابل، مسکو و وین |
علت مرگ | ابتلا به ذاتالریه پس از جراحی قلب |
جایگاه خاکسپاری | گورستان مرکزی وین (Gruppe 33E, Reihe 3, Grab 30) |
رویدادهای مهم | کودتای ۲۸مردادانقلاب۱۳۵۷ ایران فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی |
نام(های) دیگر |
کولی، رفیق کسرایی[۱] فرهاد رهآور[۲]، رشید خلقی و شَبان بزرگْ امید[۳] |
بنیانگذار | انجمن ادبی شمع سوخته |
پیشه | شاعر، نقاش[۴] تدریس در دانشگاه و فعال سیاسی حزب توده |
کتابها | آرش کمانگیر، «آوا»، «مهره سرخ»، «خون سیاوش» و... |
همسر(ها) | مهری نوذری |
فرزندان | بیبی(۱۳۴۴) مانلی(۱۳۴۷) اشرف (دختر خوانده) |
مدرک تحصیلی | لیسانس علومسیاسی |
دانشگاه | دانشکده حقوق و علومسیاسی دانشگاه تهران |
استاد | نیما یوشیج |
دلیل سرشناسی | منظومهٔ حماسیِ نیمایی آرش کمانگیر |
اثرپذیرفته از | نیما یوشیج، مرتضی کیوان و حزب توده |
سیاوش کسرایی شاعر، نویسنده، منتقد، نقاش و از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران[۵] بود که معرروفترین شعرش، منظومه «آرش کمانگیر» است.
سیاوش کسرایی حماسهسرای برخاسته از عمارت هشتبهشت اصفهان، سُرایندهٔ اولین منظومهٔ حماسی بهسبک نیمایی با نام «آرش کمانگیر»[۶]از شاگردان نیما یوشیج بود که به سبک شعریِ او وفادار ماند. «آوا»، «در هوای مرغ آمین»، «با دماوند خاموش» و «خون سیاوش» تعدادی از مجموعهشعرهای بهجامانده از سیاوش است.[۷]
بنیانگذاریِ انجمن ادبی شمع سوخته حاصل اندیشه و تلاش این دانشآموختهٔ دانشکدهٔ حقوق و علومسیاسی دانشگاه تهران است که اجازهٔ دفاع از پایاننامهاش را نیافت؛ زیرا به موضوع جنبش کارگری پرداخته بود. کسرایی نیز بنابهاقتضای دوران خود و همانند بسیاری از همدورهایهایش، سالیان درازی را در حزب توده فعالیت کرد. کسرایی در ۱۳۴۷ عضو کانون نویسندگان ایران شد و تا سال۱۳۵۱ یکی از دبیران منتخب آن بود. سخنرانی ِشبهای گوته طی سال۱۳۵۶ را نیز در کارنامهٔ فرهنگی وی ثبت کردهاند.[۸]
در گذر از خاطرهها
بیبی، مهمان مامان و مهمان بابا
دو طبقهٔ خانهٔ کوچک ما سالها محل رفتوآمد دو گروه اجتماعی بود: مشتریان مادر که از خانوادههای اعیان و بزرگان بودند و شیک و معطر و برای طراحی و خیاطی میآمدند و دیدارکنندگان با پدر که تابستانها خیس عرق از راه میرسیدند و زمستانها با کفشهای گلآلود و غالباً برای درددل و مشورت به سراغ پدرم میآمدند. خانهٔ ما همیشه پُر بود از کتابهای اهدایی به پدر و جعبههای بازنشدهٔ شکلات که برای مادر میآوردند.[۹]
پیام سیاوش به سهراب زخمخورده
درپی شکستها وقتی که یأس و افسون بر جانها سایه انداخته بود، سیاوش، سپهری را چنین پیام میدهد:
اخراج گروهی از خانهٔ خودی
کانون نویسندگان ایران بنیادی که هر وقت نامش میآید یاد مؤسسان و دبیران دور اولش زنده میشود در سال۱۳۵۸ هئیت دبیرانی داشت که جمعی، تصمیم به اخراج گروهی میگیرند. باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی روزی اعلام میکنند که سیاوش کسرایی، بهآذین، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی و محمدتقی برومند اخراجاند. از مجمع عمومی کانون، تأییدیه میگیرند و کل اعضاء تودهای، بههمراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران، اخراج میشوند.[۱۲][۱۳]
واگذاریِ دارایی
هوشنگ ابتهاج امینی است که کسرایی متولی آثارش کرده است.[۱۴]
ممنوعیت از کار
چاپ شعر «یونانی»، سایهٔ ممیزی را بر سرودهها و دفترهای کسرایی نیز انداخت.[۱۵] شعر یونانی برای میکیس تئودوراکیس[۱۶]، آهنگساز شهیر آن کشور گفته شده بود؛ اما چون با «وطنم قلب من است، قلب من زندانی است» تمام میشود باآنکه مربوط به وقایع یونان است؛ چاپ آن در وضعیت سیاسیِ نیمهٔ دوم دههٔ چهل ایران، سیاوش را ممنوعالقلم میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تأمین زندگی به دست مادر
باآنکه سیاوش همواره شاغل بود و معمولاً پیوسته مشغول میشد؛ اما بیبی، مادر مهری را که در تهران طراح و خیاطِ معروفی بود، نانآور میداند: «سفارش لباس قبول میکرد و زندگی ما با سرانگشت هنرمندانهٔ مادرم تأمین میشد.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی داردخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بیبی در خاطرهای از پدر نقل میکند که: «پدرم روزی بهشوخی گفت اگر [کار خیاطی] مادرتان نبود، شاید من هم یکی از شاعران پشت مسجدشاه میشدم و مجبور بودیم برای دیگران نامه بنویسیم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
بیبی سیاوش در دهسالگی
دهساله بودم که در جواب معلمم وقتی پرسید میخواهی چه کاره شوی، گفتم: «یا سوفیالورن یا چهگوارا». آنقدر که تحتتأثیر دو طبقهٔ همیشه پرتردد خانهمان بودم. هرچند معلم هاج و واج ماند و سری تکان داد و سکوت کرد؛ اما وقتی برای پدرم تعریف کردم گفت: «تو دیگه کمتر توی این اتاق پایین بیا.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
چه شد که پدر رفت
سیاوش کسرایی بهگفتهٔ دخترش بیبی، از بدو تولد مشکل ریوی داشت و همواره از تنگینفس رنج میبرد:
- «آئورتهاش جایاینکه سمت چپ باشد، سمت راست بود. در این سالهای آخر هم، بااینکه خورد و خوراکش را رعایت میکرد گویا مشکل کلسترول پیدا کرده بود؛ اما [مشکل عمدهٔ بابا] در تمام مدت عمرش نفستنگی بود.»[۱۷]
زندگی و یادگار
چرخی در زمان[۱۸]
- ۱۳۰۴: تولد در اصفهان، سرای هشتبهشت، ۴اسفند
- ۱۳۰۹تا۱۳۲۴: مهاجرت به تهران در خردسالی، زندگی و تحصیل در تهران،
- ۱۳۲۶تا۱۳۲۹: تحصیل در رشتهٔ حقوق دانشگاه تهران، منبع دفاع از پایاننامه با عنوان «جنبش کارگری»
- ۱۳۲۷تا۱۳۶۷: همراهی با حزب توده از داخل ایران تا ترک افغانستان
- ۱۳۳۱: استخدام در وزارت بهداری؛ استخدام در وزارت آبادانی و مسکن تا اواخر دههٔ پنجاه؛ تدریس در دانشگاههای تهران و زاهدان
- ۱۳۳۲: ممنوعالقلمشدن و انتشار اشعارش با نامهای مستعار؛ دستگیر و زندانیشدن بعد از کودتای ۲۸مرداد
- ۱۳۳۶: انتشار مجموعهشعر «آوا»
- ۱۳۳۸: انتشار مجموعهشعر «آتش کمانگیر»
- ۱۳۴۱: انتشار مجموعهشعر «خون سیاوش»
- ۱۳۴۴: تولد بیبی، تکفرزند دختر
- ۱۳۴۵: انتشار مجموعهٔ «سنگ و شبنم و با دماوند خاموش»
- ۱۳۴۶: انتشار مجموعهٔ «خانگی»
- ۱۳۴۷: تولد مانلی، تکفرزند پسر
- ۱۳۵۵: انتشار مجموعهٔ «بهسرخیِ آتش، بهطعم دود»
- ۱۳۵۷: انتشار دو مجموعهٔ «از قرق تا خروسخوان» و «وقت سکوت نیست»
- ۱۳۵۸: انتشار دو مجموعهٔ «بهپا خیز ایران من» و «آمرکا آمریکا»
- ۱۳۶۰: انتشار مجموعهٔ «چهل کلید»
- ۱۳۶۲: انتشار مجموعهٔ «تراشههای تیر»؛ مهاجرت به افغانستان و زندگی در کابل تا ۱۳۶۶
- ۱۳۶۳: انتشار مجموعهٔ «پیوند»
- ۱۳۶۵: عضو هیئت سیاسی حزب توده
- ۱۳۶۶: مهاجرت به شوروی سابق و اقامت در مسکو تا ۱۳۷۴
- ۱۳۶۷: استعفا از هیئت سیاسی حزب توده
- ۱۳۶۸: انتشار دو مجموعهٔ «ستارگان سپیدهدم» و «هدیه برای خاک»
- ۱۳۶۹: کنارهگیری از کمیتهٔ مرکزی حزب توده
- ۱۳۷۴: انتشار مجموعهٔ «مهره سرخ و هوای آفتاب»؛ مهاجرت به اتریش و اقامت در وین؛ انتشار مجموعهٔ «بدرودگفتن زندگی»؛ درگذشت در ۱۹بهمن
- ۱۳۷۸: انتشار «از خون سیاوش»
- ۱۳۸۱: انتشار دو مجموعهٔ «هوای آفتاب» و «در هوای مرغ آمین»
از مهاجرت در خردسالی تا درگذشت در اتریش
سیاوش را از خردسالی به تهران آوردند. در مدرسهٔ ادب، دورهٔ ابتدایی را گذراند و در مدرسهٔ نظام و دارالفنون دوران دبیرستان را. همان دوران دبیرستان با محسن پزشکپور و داریوش فروهر همراه شد و در فعالیتهای دانشآموزیِ ملیگرا شرکت کرد. طی سالهای ۱۳۲۶تا۱۳۲۹ در دانشکده حقوق دانشگاه تهران دورهٔ لیسانس علومسیاسی را گذراند که البته نگذاشتند از پایاننامهاش دفاع کند؛ چون جنبش کارگری را موضوع رسالهٔ خود کرده بود. کسرایی از دو سال قبل از اتمام تحصیلات دانشگاهی، عضو حزب توده شده بود. دوران سربازی را در دانشکدهٔ افسری بهسربرد.[۱۹]
[۲۰] سه سال بعد، کسرایی کارمند سازمان همکاری بهداشت، وابسته به برنامه اصل چهار ترومن شد و در نشریههای بهداشت همگانی در ناحیهٔ دریای خزر و زندگی و بهداشت قلمفرسایی کرد. طی بیست سالِ متمادی یعنی از اواسط دههٔ سی تا اواخر دههٔ پنجاه در سازمانهای مربوط به مسکن عمومی که بانک ساختمانی، وزارت آبادانی و مسکن و نیز وزارت مسکن و شهرسازی را شامل میشد، تقریباً بیوقفه شاغل بود. صرفاً یک دوره بهحالت تعلیق خدمت اداری درآمد که در بخش تبلیغات گروه صنعتی بهشهر کار کرد و البته همیشه در کنار مشاغل دائمی، به درس ادبیات در دانشگاههای تهران و زاهدان نیز پرداخت.[۱۹][۲۰]
کسرایی در تمام طیفهای فعالیتش از عرصهٔ علمی گرفته تا فرهنگیهنری، ثابت کرده که همواره پشتکار داشته است. این ویژگی در زندگی سیاسیاش نیز نمایان بود؛ همراهیبا حزب توده را که از سال۱۳۲۷ آغاز کرد تا چهل سال بعد همچنان ادامه داد و تبعات گاه سنگینی نیز متحمل شد. پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲، مدت کوتاهی، در زندان بهسر برد و در ۱۳۶۲، همزمان با سرکوبی حزب توده، وطن را ترک کرد. زندگی در کابل تا ۱۳۶۶ و در مسکو تا ۱۳۷۴ و سپس اقامت در وین تا پایان عمر، بخشی از این تبعات است. از ۱۳۶۵ تا زمان استعفایش از حزب توده در ۱۳۶۷، کسرایی عضو هیئت سیاسی حزب بود؛ اما سرانجام در ۱۳۶۹ از کمیته مرکزی حزب نیز کناره گرفت. جدایی از این تشکیلات نیز با چنان اطمینانی رخ داد که آخرین مجموعهٔ شعرش، مهرهٔ سرخ را در اعتراض علنی به سیاست حزب توده و عواقب آن سُرود و در سال۱۳۷۴ چاپ و منتشر کرد.[۱۹]
[۲۱]
کوشش کسرایی برای ترک مسکو سرانجام در سال۱۳۷۴ بهنتیجه رسید و سکونتش در وین بهصورت پناهنده، میسر شد. وین اما نگاهش به کسرایی، نگاهی از جنس مهاجر نبود و انجمن فرهنگی ایرانیان مقیم اتریش، آبان همان سال، باورش از سیاوش را با برگزاری شب شعری باشکوه بهنمایش گذاشت. شب شعری بهدور از سیاست و حزب و سازمان و... و بدینترتیب، امید بار دیگر در روحیهٔ شبانش بهبود یافت:
باور نمیکند دل من مرگ خویش را | نه نه من این یقین را باور نمیکنم | |
تا همدم من است نفسهای زندگی | من با خیال مرگ دمی سر نمیکنم |
امیدی که دیری نپایید و این نه رویداد که حادثهٔ نهایی، سال۷۴ برای سیاوش بود: آتش درون خاموش شد.[۲۲]خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد ناسپاسیِ اطرافیان دور و نزدیک همراهبا بدگمانی به حزبی که جان برایش میداد و شاید از همه تلختر دوری از وطن و بیخبری از عزیزان، روح کسرایی را چندان خراشید که بیماریِ ریوی و تنگینفس که از بدو تولد بدان مبتلا بود، در کنار عارضهٔ قلبی که سالها به آن بیاعتنا بود، گریبانش را گرفت و سرانجام پس از جراحی قلب، بهسبب ذاتالریه درگذشت.
در رثای کسراییخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
حمید مصدق
- آنجا کنار باغی
- سراغی
- از یارانرفته گرفتیم
- اینجا کنار رودی
- سرودی
- با یاد رفتگان خواندیم
- بیدوستان رفته و
- یاران درگذشته
- تنها ماندیم
- یاران درگذشته
- گفتیم
- اندوهِ برنشسته به دل را
- با استعارههایی
- به اهل راز گوییم
- با استعارههایی
- دیدیم
- دیگر بهغیر آینه یاری نمانده است
- تا راز بازگوییم
- اندوه برنشسته به دل را
- با اهل راز گوییم
- فردا که آینه تنها میماند
- بیما میماند
- آیا کدام تصویر
- قاب این آینه را پُر خواهد کرد؟
در آیینهٔ آرا
هوشنگ ابتهاج
«واقعاً عجول بود، در حرفزدن، در تصمیمگرفتن، در قضاوتکردن و...»
این نظر رفیق گرمابهوگلستان و امین آثار سیاوش است وقتی که پیام سیاوش را از شجریان میشنود. سایهای که باور دارد:
- «در این سالهایی که در مسکو بود، یک شاعر فوقالعاده، فوقالعاده خوب بهوجود آمد و یک دوران پختگی خاصی برایش پیدا شد و شانس بزرگش این بود که از جمعی که در ایران دور او بودند، بریده شد؛ البته این بریدن، بیچارهاش کرد. من شنیدهام در مسکو دائم نشسته بود و گریه میکرد.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی داردخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مهدی اخوان ثالث
م.امید، آرش کمانگیر کسرایی را در بخش اول و آخر بسیار زیبا دیده و مضمون شعر را بکر میداند؛ بهگونهای که گیرایی و جاذبهٔ خاصی دارد و نادرستی زبان آن را فقط اهل فن میفهمند. ثالث معتقد است «آرش کمانگیر» آنقدرها زبان حماسی ندارد؛ چراکه زبان حماسی باید استحکام و درشتناکی و اعتلا داشته و هر کلمه با تمام معنا بجا بنشیند و قادر به تعویض و جایگزینی آن نباشیم و میگوید اگر این مضمون به دست کسی میافتاد که در زبان حماسی ورزیدهتر بود، شاید شاهکاری درمیآمد. این شعر شاهکارِ لنگانی است که که بهدلیل مضمونِ زیبا، برداشتِ خوب و تأثیرِ ابتدا و انتها و نیز نهفتهبودن ایراد برای مردم، اثری موفق و در میان مردم پذیرفتهشده است و البته تبلیغ بسیاری هم برای آن شد. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ابوالفضل محققی
« | روزی چنان بهشور آمد که به او گفتم: «رفیق کسرایی با این همه شور، چطور میتوانید در این بازیهای دلبههمزن حزبی دوام بیاوری؟» گفت: «نگو نگو!» اما چنین نبود. داستان آن شاعر بزرگ یمنی را برایش گفتم که بسیار نزد هموطنانش محبوب بود؛ اما پس از سرودن شعر حزبی دیگر هیچکس اشعارش را نخواند و روزی اعتراف کرد که حزب مرا کُشت. بلند شد ایستاد و در چشمانم نگاه کرد و گفت: «میدانم؛ اما قبل از هر چیز من حزبیم.» و کسرایی از نظر من دیگر آن کسرایی خیابان بهار نبود. چنان در قالب حزبی فرو رفته بود که حتی در چارچوب تنگ رادیو زحمتکشان که صدای آن بهزحمت در ایران شنیده میشد، حاضر نبود شعری غیر از شعرهای خود، احیاناً سایه و هرازچندگاهی بهزور و اصرار ما از رضا مقصدی پخش شود و تا زمانی که او مسئول بخش ادبی رادیو بود هرگز شعری از شاملو، اخوان یا فروغ خوانده و پخش نشد. او وارد بازار مکارهای شده بود که متأسفانه متاع آن چیزی جز اتهامزنی، کشمکش بر سر جایگاه و مدالهایی که همان چند نفر به خود میدادیم، نبود. عشق قیافه غمگینی داشت و سیاست بازیچهای بیش نبود: یک بازی تلخ و عبرتآور.خطای یادکرد: برچسب |
» |
نادر نادپور
کسرایی با همهٔ ارادتی که به نیما داشت، فقط مقلد نیما نبود و بهیمن تجربههایی که از تقلید نیما و تأثیر دیگران اندوخت، زبانی ویژهٔ خود یافت که گرچه بینقص و استوار نیست، گاه رنگین و دلپذیر است. درعین حال او استقلالی برای قلمرو شاعرانهاش تحصیل نکرده و شوربختانه سرودههایش پس از انقلاب هیچ اعتباری برای نام او نیاورد. حتی در منظومهٔ «آرش کمانگیر» نیز بهزبان کامل حماسی دست نیافت و فاصلهٔ طبع رنگینش با عظمت شاعرانه او چندان اندک نبود ؛اما بهرغم تمام اینها او از شاعران نامدار و ماندگار دوران ما شناخته میشود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
محمدرضا شفیعی کدکنی
« | م.سرشک، معتقد است که در چهل سال اخیر، دو گونه داوری افراطی و تفریطی دربارهٔ کسرایی صورت گرفته؛ ازاینرو پایگاه واقعی او در شعر طی این نیمقرن هرگز بررسی انتقادی نشده است. هم دوستانش و هم مخالفان ادبی و سیاسی او در حقش ظلم کردند. دوستان با افراط غالباً حد ترخـُّص تفریط را گسترش دادند و سبب شدند تا عدهای بهکل منکر مقام شعری کسرایی شوند. درحالیکه:
|
» |
احسان طبری
سکهٔ نوپردازی، به نام نیما ضرب خورده است؛ با آنکه پیش از او نیز کسانی برای تصرف و درهمشکستن قزلقلعهٔ وزن و قافیه تلاشهایی کردند. در آسمان نوپردازی ستارگان درخشانی طلوع کردند که بیگمان سیاوش کسرایی، یکی از نورانیهای آن است که موفق شد از یک جایی به بعد، شیوهٔ خاص خود را به میدان آورد. او شاعرانهبودن را با درخدمت تکامل تاریخی بودن هماویز کرد و به «شاعر مردم» بدل شود. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
علی دشتی
دشتی در یادداشت چهلوششم خود که اختصاصاً به تحلیل اندیشه و محتوای آثار نادر نادرپور پرداخته، دربارهٔ سیاوش کسرایی و دیگر شاعران همنسل نادرپور چنین میگوید:
- در راه رسیدن به گوهرشهر، آزمونها، لحظهها و گامهایی را بهپایان بردند و شاید این یک ویژگی عمومی بین تمام شاعران آن نسل بود که تجربهها و کوششهای خود را آسان نمیگرفتند.[۲۳]
کامیار عابدی
شعر کسرایی از لحاظ صورتهای خیال، شعر کمباری نیست؛ اما سرودههایش از پیراستگی، زدودگی و وسعت زبانی و معنایی شعر ا.بامداد، م.امید، سهراب و فروغ دور جلوه میکند. بااینهمه در نوع شعر سیاسی، بهویژه در نیمهٔ دوم سدهٔ بیست میلادی، بهاحتمال زیاد، هماورد پراهمیتی نمیتوان برایش تصور کرد. البته تأیید این داوری منوطبر آن است که خود را از جدالهای سیاسیادبیِ «پدرها» و «پدرهای پدرها» دور نگه داریم. سیاوش شاید مهمترین شاعر عصر خود در ایران بود که در سودایی ازجانبرآمده، همهٔ هنر کلامی و سلوک خویش را به سود آرمانهای لبریز و غریب سدهٔ بیستم یعنی سوسیالیسم و مارکسیسم وانهاد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
عبدالعلی دستغیب
تعبیرات و تصویرهای بسیار تازه و ابداعآمیز در وصفها و تغزلاتِ کسرایی از ویژگیهای شیوهٔ شاعری اوست. درعینحال مجموعهٔ خون سیاوش حاوی قطعههایی است که غالباً شعر شمرده نمیشود. تصویرها و تعبیرها یا کهنه و قدیمی است و به درد شعر امروز نمیخورد مثل قطعهٔ نامزدی یا مصنوعی ساخته شده است و در سرودن آنها پیشاندیشی بهچشم میخورد؛ مثل قطعههای جهان پهلوان، مرغ توفان و قلوهسنگ. بعضی شعرهای کسرایی عجولانه ساخته شده است. مثلاً در کتاب «خانگی» هم قطعهٔ خانگی را میبینیم که شعری است کامل و هم قطعهٔ «یاد دوست» که نظم بیلطفی، بیش نیست.[۲۴]
م.ا.بهآذین
اعتمادزاده که در تندخویی و بدبینی مفرط زبانزد بود، همواره به سیاوش که انسانی بود مهرورز، خردهٔ ارتباطی میگرفت و «از حلقهٔ بیجفتوبستِ دوستان رنگارنگ که سیاوش را همیشه در میان دارند» خشمگین بود.[۲۵]
نفسْ شعرگفتن برای سیاوش
” | شعرگفتن
|
“ |
” | داغ خاک دامنگیر! خانوادهٔ من از ریشه، اصفهانی است و اصفهان زادگاه من است، گرچه جز چند ماهی بر خاک برکتخیزش نماندهام. بیشترین یادهای من از کودکی را گسترهٔ سبز و بارانی و مهآلود مازندران پرمیکند با شببیداریهای فرازکومهها در کشتراز و آوازهای محلی، آتشهای هیزمشکنهای خسته در جنگل، جامههای رنگین زنان در پهنهٔ دشت و تماشای اسبهای آزادِ یال بر باد سپرده و اما این تهران بود که مرا به خود گرفت و مهر و داغش را یکجا بر دل من گذاشت.[۲۷] |
“ |
قلمتراش نکرد؛ اما ماندگار ماند!
- بیبی کسرایی هنوز هم بریدهکاغذهای باطلهای را که پدر بر روی آنها شعر مینوشت، نگه داشته است:
- [بابا] شعر رو این طوری میگفت و روی شعر وسواس نداشت. خیلی از دوستاش بهش میگفتند تو فکر نمیکنی، قلمتراش نمیکنی، آبتراش نمیکنی و... . باید شاعر ماندگار باشی؛ [بابا] میگفت:
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
وصف سیاوش از مهرهٔ سرخ همچون وصیت
در این هنگامهٔ پرآشوب که میهن بلاخیز ما نیز در کشاکش بود و نبود نام و تاریخ و فرهنگ خویشتن است، مهرهٔ سرخ را به دست شما آگاهان میسپارم، همچنانکه یک بار دیگر «آرش» را به شما واگذاردم
و شما او را در دست و دامان و گهوارهٔ دلهایتان
به برومندی رساندید![۲۸]
نیش و نوشهای سیاوش
به سایهٔ من بگو
۱۳۶۹، محمدرضا شجریان به دیدار دوست قدیمشاش در مسکو میرود. سیاوش را همچون گذشته شاد و سرشار از حرفهای انرژیبخش نمیبیند. وقتی در خلوت دردش را جویا میشود، کسرایی پیامی میدهد که برای سایهجانش ببرد:
- «برو بگو این فلانفلانشدهها به همهٔ ما دروع گفتند. همهٔ ما رو فریب دادند... آه در بساط ندارند... من اینجا گیر افتادم. شما دنبال ما نیایید... .»
این، نظر کسرایی دربارهٔ حزبی است که تا سرحد جان برایش تاوان داد.[۲۹]خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
از دل خاطرات ابوالفضل محققی
باید ضرب گرفت و رقصید.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه♦ ♦ ♦ ♦ ♦
روزی در حیاط رادیو زحمتکشان نشسته بودیم؛ بعدازظهر بود، آفتاب زیبای کابل، درختان دور حیاط خانه «عموی شاه» حالوهوای دیگری داشت. از رادیو صدای شهرام ناظری بهگوش میرسید که اشعاری از مولانا میخواند. با سرانگشت شروع کرد به گرفتن ریتم روی زانوانش و حرکتدادن ریتمیک سر و بدن. گفت:
خالقِ آرش چه تیپی و منشی داشت
قدی متوسط، رخساری سبز با گونههایی کوچک، اندامی میانه و موهایی سیاه با سبیل مشکی و پرپشت که به چهرهٔ مردانهاش جذابیت بیشتری میداد. آراسته بود و همیشه دوست داشت شیک و مرتب لباس بپوشد. این سیما و نمایی است که سیاوش در ذهن همکاران اداری و فرهنگی و دوستان و خویشاوند دور و نزدیک، به یادگار گذاشته است.[۳۰]
در بین دوستان ما معمول بود که میگفتند سیاوش آدم لوسی است؛ ولی وضعیت نابسامان زندگی در مهاجرت به من ثابت کرد که این حرف صحیح نیست و او نشان داد که چقدر میتواند خوددار و بیتوقع باشد.[۳۱]
ای دل غافل
مهری نوذری در نامهای به عابدی وصف حال سیاوش مهاجر را با درد بسیاری نوشته و در چند سطر مانده به پایانِ دستنوشته، اشاره میکند که هروقت، حرفی از رفیقی میشد یا خبری از کسی میرسید که مناسب نبود، غمگین و ساکت گوشهای مچاله مینشست و به دیوار روبهرویش خیره میشد و تنها میگفت: ای دل غافل![۳۲]
بیبی نیز حرف مادر را میزند:
کسرایی همیشه از دو طرف خورد؛ هم از دوست خورد هم از دشمن...، برای همین مینشست، دیوار رو نگاه میکرد و همش میگفت: ای دل غافل!خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خلقیات
روابط اجتماعی گسترده، مصاحبت و همیاری، خصلتهایی است که کسرایی را بدانها میشناسند. در بین چهرههای ادبی زمان خودش، هوشنگ ابتهاج، احمدرضا احمدی، بهآذین، ایرج افشار، فروغ فرخزاد، مرتضی کیوان، شاهرخ مسکوب، فریدون مشیری، نادر نادرپور، نیما یوشیج و ابراهیم یونسی از نزدیکان اویند. از اوائل دهه۱۳۴۰ تا اوائل دهه۱۳۶۰، تقریباً هر روز، در دفتر یا منزل، کسرایی محیطی باز برای دورهمآیی فراهم میکرد.
سیاوش خوشمعاشرت و خوشبرخورد بود و همه او را دوست داشتند. کسانی که دوستش نداشتند صرفاً از باب ملاحظات سیاسی بود نه ملاحظات دیگری. آغوش او برای پذیرایی از همه باز بود... دوستان غالباً میگفتند که ما زنگ تفریحمان پیش شما میآییم.[۳۱]
تأثیرپذیریها
سایه که از سال۱۳۳۰ تا پایان عمر همراهِ همیشگی کسرایی است در وصف تأثیرپذیریِ او از یوشیج میگوید:
- عکس معروفی که همگی دور کرسی نشستهایم در خانهٔ کسرایی گرفته شده و او کنار نیماست. سیاوش خیلی شیفتهٔ نیما بود. خیلی شدید.
آرش، شهرتآفرین سیاوش
آرش کمانگیر میوهٔ جوانی سیاوش است. کسرایی بهگفتهٔ خودش اولین بار که اوستا را میخواند، با سرگذشت مردی در زمان پادشاهیِ منوچهر آشنا میشود. این مرد داوطلب آن است که از بالای البرز کوه، تیری بیندازد تا هرجا که تیر به زمین نشست، مرزِ ایران و توران مشخص شود. او که همان آرش است، یک نِی را پُر از شبنم میکند و آن را مقابل خورشید پرتاب میکند؛ چون خورشید جذبکنندهٔ شبنم است و تیر آرش فاصلهٔ زیادی را طی خواهد کرد. سیاوش میهنپرست، اما جای این تعبیر زیبای شاعرانه، بهنفع ملتش، جان آرش را در تیر مینهد. او آرش منظومهاش را چنین توصیف میکند:
- «آرش با برجانهادن گَردِ تن، از سد مرگ برمیجهد و نه جان خود که جانهای بیشمار دیگری را میرهاند که جز این را برنمیتابد و راهی دیگر نیز نمینماید.»[۳۳]
شاعرِ امید در جستوجوی خورشید
بیستمین سالگرد درگذشت سیاوش کسرایی، یعنی سال۲۰۱۶، جمشید برزگر مستندی ساخت به نام «در جستوجوی خورشید». این فیلم از بخش فارسی تلویزیون بی.بی.سی پخش شد.[۲]
آثار و کتابشناسی
کارنامه سیاوش
- از آوا تا هوای آفتاب: مجموعه کامل اشعار، تهران: کتاب نادر، ۱۳۸۴
- الف. در هوای مرغ آمین: نقدها، گفتوگوها و داستانها، تهران: کتاب نادر، ۱۳۸۲
- ب. هوای آفتاب: واپسین سرودهها، تهران: کتاب نادر، ۱۳۸۲
- مهره سرخ، وین: کارا، ۱۳۷۴
- ستارگان سپیده دم، لندن: بینا، ۱۳۶۸
- الف. هدیه برای خاک، لندن: بینا، ۱۳۶۳
- ب. پیوند، کابل: حزب توده ایران، ۱۳۶۳
- تراشههای تبر، کابل: انجمن فرهنگی پوهانتون، ۱۳۶۲
- چهل کلید، تهران: حزب توده ایران، ۱۳۶۰
- آمریکا، آمریکا، تهران: علم و هنر، ۱۳۵۸
- از قرق تا خروسخوان، تهران: مازیار، ۱۳۵۷
- به سرخی آتش، به طعم دود، سوئد (شهر نامعلوم): حزب توده ایران، (به اسم مستعار شَبانِ بزرگْ امید) ۱۳۵۵
- چهره مردمی شعر نیما، دانشگاه زاهدان، پلیکپی، ۱۳۵۴
- الف. بعد از زمستان در آبادی ما(داستان)، تهران: کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، ۱۳۴۶
- ب. خانگی، تهران: بینا، ۱۳۴۶
- الف. با دماوند خاموش، تهران: صائب، ۱۳۴۵
- ب. سنگ و شبنم، تهران: صائب، ۱۳۴۵
- خون سیاوش، تهران: امیرکبیر، ۱۳۴۱
- آرش کمانگیر، تهران: اندیشه، ۱۳۳۸
- آوا، تهران: نیل، ۱۳۳۶
سبک و لحن و ویژگی آثار
- زبانی ساده و آهنگین، تصاویر و تخیلی بدیع و مضامینی پرشور و انقلابی، ویژگیهایی است که از همان آثار نخست کسرایی، او را بر یکی از کرسیهای مختص شاعران مهم و پرطرفدار ادبیات معاصر نشاند.
- شعر کسرایی شعر دلتنگیهای اجتماعی و امید به بهروزی است. شعری سرشار از نمادهای طبیعی، زمزمهپذیر و بهلحاظ زبانی منزه.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
بررسی چند اثر
دربارۀ آرش کمانگیر
سایه و آرش سیاوش
سایه در گفتوگو با نگارندگان کتاب پیر پرنیاناندیش، آرشِ سیاوش را چنین توصیف میکند: «آرش کمانگیر یه مجموعهای از ضعف و قدرته؛ بعضی جاهاش درخشانه و بعضی جاها ضعف داره و یه ایراد دیگه که میگیرن اینه که تو آرش ترکیب دو وزن هست که بهنظر من عیبی نیست؛ لااقل برای یه منظومه عیبی نیست».[۳۴]
اخوان و آرش
« | «کیان» در شمارهٔ هشتم از سال دوم فعالیتش، نظری از مهدی اخوان ثالث که خود به حماسهسرایی گرایش داشته، دربارهٔ شعر «آرش کمانگیر» چاپ میکند با این مضمون:
|
» |
رضا براهنی و نقدش بر آرش کمانگیر
«آرش» کسرایی قهرمانی است که بهشکل رومانتیک و اجتماعی رجز میخوانَد، بهجای آنکه ذاتاً قهرمانی رجزخوان باشد. اغلب قسمتهای آرش شباهت به یک انشای منظوم دارد. سمبلها فوقالعاده کلی است و اگر وزن را از شعر بگیریم، چیزی که از محتوای مطلب میمانَد. صرفاً یک سرمقالهٔ بسیار ساده دربارهٔ قصه آرش با نتیجهای اجتماعی بهدست میآید.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
محمدرضا شفیعی کدکنی و ستایش آرش
« | مجلهٔ «رشد ادب فارسی»، تابستان ۱۳۷۲ در سال هشتم از فعالیتش طی شماره۳۲، مدح شفیعی از کسرایی را چنین میآورد:
|
» |
پانویس
- ↑ «سیاوش کسرایی و صلیبی که خود بر دوش نهاد».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ «در جستوجوی خورشید: روایتی از شعری با دو قلب دقیقه ۱۳:۱۵».
- ↑ عابدی، شبانِ بزرگْ امید، ۲۴.
- ↑ «[کاتالوگ ۱۳۹۴، حراج تهران»].
- ↑ «حزب توده و کانون نویسندگان ایران».
- ↑ «سالگرد خاموشی سیاوش کسرایی، شاعر انقلاب و غربت».
- ↑ «پنج دری؛ فرهنگ و هنر ایران در هفته گذشته».
- ↑ عابدی، شبانِ بزرگْ امید، ۱۶و۲۲و۲۴.
- ↑ عابدی، شبانِ بزرگْ امید، ۸۹.
- ↑ «کسرایی پدر، کسرایی دوست».
- ↑ «کتاب جمعه سال اول شماره۲۵ صفحه۱۰».
- ↑ کوشان، حدیث تشنه و آب، ۷۲تا۸۵.
- ↑ «ایران، چرا تودهایهای کانون نویسندگان اخراج شدند؟».
- ↑ «من، بیبی کسرایی ۱۴ سال داشتم.».
- ↑ شبانِ بزرگْ امید. ص. ۲۳.
- ↑ «تئودوراکیس هنرمندی مبارز در راه آزادی».
- ↑ عابدی، شبانِ بزرگْ امید، ۹۶.
- ↑ «پژوهش ذهن و زبان سیاوش».
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ۱۹٫۲ عابدی، شبانِ بزرگْ امید، ۱۳تا۱۷.
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ کسرایی، سیاوش. بدون تاریخ، احتمالاً اواسط دههٔ شصت. شرح زندگی. اسناد خصوصی کسرایی.
- ↑ «متن نطق در پلنوم فروردین ۱۳۶۹».
- ↑ عابدی، شبانِ بزرگْ امید، ۲۹تا۳۱.
- ↑ هوشنگ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۷: ۳۶۹.
- ↑ انتشارات مروارید، گزینهٔ اشعار سیاوش کسرایی، ۲۶.
- ↑ اعتمادزاده، از هر دری زندگینامه سیاسیاجتماعی، ۱: ۱۴۹.
- ↑ کسرایی، گزینهٔ اشعار سیاوش کسرایی، ۱۲.
- ↑ عابدی، شَبان بزرگْ امید، ۱۳.
- ↑ کسرایی، گزینهٔ اشعار سیاوش کسرایی، ۱۵.
- ↑ عابدی، شَبان بزرگْ امید، ۲۹و۳۰.
- ↑ عابدی، شَبان بزرگْ امید، ۱۸و۲۳.
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ عابدی، شَبان بزرگْ امید، ۶۸.
- ↑ عابدی، شَبان بزرگْ امید، ۷۴.
- ↑ کسرایی، گزینهٔ اشعار سیاوش کسرایی، ۱۳.
- ↑ عظیمی و طیه، پیر پرنیاناندیش(ج۲)، ۹۹۴.
منابع
- عابدی، کامیار (۱۳۹۵). شبانِ بزرگْ امید. تهران: ثالث. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۴۰۵-۰۷۶-۰.
- کسرایی، سیاوش (۱۳۹۱). گزینهٔ اشعار سیاوش کسرایی(چ۸). تهران: مروارید. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۸۸۱-۶۱-۸.
- عظیمی، میلاد؛ طیه، عاطفه (۱۳۹۱). پیر پرنیاناندیش(چ۱). ۲. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۵۹۹-۰.
- اتحاد، هوشنگ (۱۳۹۰). پژوهشگران معاصر ایران(چ۲). ۷. تهران: فرهنگ معاصر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۵۴۵-۹۴-۷.
- اعتمادزاده، محمود (۱۳۷۲). از هر دری؛ م.ا.بهآذین(چ۱). ۱و۲. تهران: جامی.
پیوند به بیرون
- «سیاوش در یاد و خاطر بهروز». بیبیسی فارسی. بازبینیشده در ۱۲اسفند۱۳۹۷.
- «در جستوجوی خورشید: روایتی از شعری با دو قلب دقیقه ۱۳:۱۵». بیبیسی فارسی، ۱۸بهمن۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲۵بهمن۱۳۹۷.
- «[کاتالوگ ۱۳۹۴، حراج تهران»]. وبگاه حراج تهران، دی۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۰بهن۱۳۹۷.
- «کتاب جمعه سال اول شماره۲۵ صفحه۱۰». بایگانی مطبوعات ایران. بازبینیشده در ۱۹بهمن۱۳۹۸.
- «سیاوش کسرایی و صلیبی که خود بر دوش نهاد». بیبیسی فارسی، ۱۸بهمن۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲۵بهمن۱۳۹۷.
- «پنج دری؛ فرهنگ و هنر ایران در هفته گذشته». رادیوفردا، ۲۳بهمن۱۳۸۵. بازبینیشده در ۲۵بهمن۱۳۹۷.
- «سالگرد خاموشی سیاوش کسرایی، شاعر انقلاب و غربت». دویچهوله فارسی، ۱۱مرداد۱۳۹۰. بازبینیشده در ۲۰بهمن۱۳۹۷.
- «کسرایی پدر، کسرایی دوست». دیدیئو. بازبینیشده در ۲۵بهمن۱۳۹۷.
- پرهام، باقر. «ایران، چرا تودهایهای کانون نویسندگان اخراج شدند؟». بیبیسی فارسی، ۱۴بهمن۱۳۹۰. بازبینیشده در ۲۹بهمن۱۳۹۷.
- «پژوهش ذهن و زبان سیاوش». گنج، ۱۳۹۰. بازبینیشده در ۱۹بهمن۱۳۹۸.
- «متن نطق در پلنوم فروردین۱۳۶۹، کمیته مرکزی حزب توده». مهر، ۲۴اردیبهشت۱۳۹۴. بازبینیشده در ۳۰بهمن۱۳۹۷.
- نقرهکار، مسعود. «من، بیبی کسرایی ۱۴ سال داشتم». بیبیسی فارسی، ۱۱بهمن۱۳۹۰. بازبینیشده در ۵اسفند۱۳۹۷.
- «تئودوراکیس هنرمندی مبارز در راه آزادی». مجاهدان خلق، ۱خرداد۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۹بهمن۱۳۹۸.