رضا براهنی: تفاوت میان نسخهها
احسان رضایی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۲۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲: | خط ۲: | ||
|نام = رضا براهنی | |نام = رضا براهنی | ||
|تصویر = Reza-tfh.jpg | |تصویر = Reza-tfh.jpg | ||
|توضیح تصویر = «از آسمان کاغذ خالی میبارد»<ref> | |توضیح تصویر = «از آسمان کاغذ خالی میبارد»<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://echolalia.ir/tag/%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%AA%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2-%D9%86%D8%B4%D8%A6%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%B2/|عنوان = تمرکز نشئه: برای ساناز (سرودهشده در ۷اردیبهشت۱۳۷۶ در تورنتو|ناشر = اکولالیا(آرشیو شعر جهان)|تاریخ = |تاریخ بازدید = ۱۵اردیبهشت۹۸}}</ref> | ||
|نام اصلی = | |نام اصلی = | ||
|زمینه فعالیت = شعر، | |زمینه فعالیت = شعر، داستان، رمان و نقد ادبی | ||
|ملیت = | |ملیت = | ||
|تاریخ تولد = ۲۱آذر۱۳۱۴ | |تاریخ تولد = ۲۱آذر۱۳۱۴ | ||
|محل تولد = تبریز | |محل تولد = تبریز | ||
|والدین = محمدتقی و زهراسلطان<ref name= '' | |والدین = محمدتقی و زهراسلطان<ref name= ''زندگینامه''>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.encyclopedia.com/arts/educational-magazines/baraheni-reza-1935|عنوان = زندگینامهٔ رضا براهنی|ناشر = Encyclopedia.com|تاریخ = |تاریخ بازدید =۱۵اردیبهشت۹۸}}</ref> | ||
|تاریخ مرگ = | |تاریخ مرگ = | ||
|محل مرگ = | |محل مرگ = | ||
|علت مرگ = | |علت مرگ = | ||
|محل زندگی = تبریز، ترکیه، تهران، آمریکا، کانادا | |محل زندگی = تبریز، ترکیه، تهران، آمریکا، کانادا و... | ||
|مختصات محل زندگی = | |مختصات محل زندگی = | ||
| | |مدفن = | ||
|تقارن زندگی با نظامهای سیاسی = | |تقارن زندگی با نظامهای سیاسی = | ||
|اتفاقات مهم = | |اتفاقات مهم = | ||
خط ۲۲: | خط ۲۱: | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = | ||
|پیشه = | |پیشه = | ||
|سالهای نویسندگی = | |سالهای نویسندگی = ۱۳۴۰تا۱۳۹۵ | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
|کتابها = ''[[طلا در مس]]''، ''[[خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم]]'' و ... | |کتابها = ''[[طلا در مس]]''، ''[[خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم]]'' و... | ||
|مقالهها = | |مقالهها = | ||
|نمایشنامهها = | |نمایشنامهها = | ||
خط ۳۰: | خط ۲۹: | ||
|دیوان اشعار = | |دیوان اشعار = | ||
|تخلص = | |تخلص = | ||
|فیلم | |فیلم ساخته براساس اثر = | ||
|همسر(ها) = Angela Marangozidi | |همسر(ها) = آنجلا مارنگوزیدی(Angela Marangozidi) از ۱۳۳۹تا۱۳۴۶ و ساناز صحتی از ۱۳۵۰ تاکنون | ||
|شریک زندگی = | |شریک زندگی = آنجلا مارنگوزیدی(Angela Marangozidi) از ۱۳۳۹تا۱۳۴۶ و ساناز صحتی از ۱۳۵۰ تاکنون | ||
|فرزندان = | |فرزندان = الکا، اُکتایمحمد و ارسلان | ||
|تحصیلات = مدرک دکترای زبان و ادبیات انگلیسی | |تحصیلات = مدرک دکترای زبان و ادبیات انگلیسی | ||
|دانشگاه = دانشگاه استانبول | |دانشگاه = دانشگاه استانبول | ||
خط ۴۵: | خط ۴۴: | ||
|imdb_id = | |imdb_id = | ||
|soure_id = | |soure_id = | ||
|جوایز = | |جوایز = Scholars at Risk Program Award، Award from International Freedom to Publish Committee{{سخ}}بهترین روزنامهنگار حقوق انسانی و...<ref name= ''زندگینامه''/> | ||
|گفتاورد = | |گفتاورد = | ||
|امضا = | |امضا = | ||
خط ۵۳: | خط ۵۰: | ||
'''رضا براهنی''' شاعر، رماننویس، داستاننویس، منتقد و نظریهپرداز ادبی، فعال سیاسی، مترجم و مدرس دانشگاه در ایران و خارج از کشور و رئیس سابق انجمن قلم کاناداست. | |||
'''رضا براهنی''' شاعر، رماننویس، داستاننویس، منتقد و نظریهپرداز ادبی، فعال سیاسی، مترجم و مدرس دانشگاه در ایران و خارج از کشور و رئیس سابق انجمن قلم | |||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
چشم گشودن در خانوادهای بیسواد و فقیر و رویآوردن به کار در کارخانههای مختلف، تصاویری است که رضا براهنی، کودکی خود را با آنها توصیف میکند و اینکه پدر توان پرداخت خرج تحصیل او و برادر را نداشت تااینکه بالاخره مردی به نام حاجی حسن بادامچی که پسر حاجی محمدعلی بادامچی از افراد مشهور مشروطیت و دوست نزدیک شیخ محمد خیابانی بود، خرج تحصيل او و برادر بزرگترِ رضا را برعهده گرفت و بدینترتیب رضا و محمدنقی براهنی با کار و فقر و درس بزرگ شدند. اما این تمام ماجرا نیست؛ بیستودو سال اول زندگی براهنی در تبریز بهنوعی سرنوشتسازترین روزهای حضورش در این شهر بود. از مشاهدهٔ جنگ جهانی دوم، چَپیدن مردم در آبانبارها از ترس، قحطی، بهخطایستادن برای یک قرص نان سنگک از صبح تا شب گرفته تا دیدن مرگ قحطیزدگان در خیابانهای تبریز و حتی دیدن مرگ برادرها و خواهرهای کوچکش، دربهدریهای خانواده در نقلمکان از این خانهٔ وقفی به آن خانهٔ وقفی، و نیز دیدن سربازان چاق و اسبهای بلند روس در سرمای زمهرير تبریز و پیدایش فرقه دموکرات که نخستین بارقههای امید را در دل مردم تبریز بهوجود آورد و سرانجام بههمریختن بساط فرقه و رویکارآمدن ارتش و کشتهشدن فدائیان و اعدام بازماندگان فرقه در میدان ساعت شهرداری تبریز. اینهمه را رضا در بچگی، نوجوانی و جوانی بهچشم خود دید که شعر و نثرش یادآور همان دورهٔ تبریز است. پس از آنکه کتابهای ترکی را در میدانهای تبریز سوزاندند، براهنی به فارسی روی آورد. درعینحال زبانوادبیات انگلیسی را در دانشگاه تبریز تا مقطع لیسانس و در دانشگاه استانبول ترکیه تا دکتری بهپیش برد.<ref name=''ظلالله''>{{پک|براهنی|۱۳۵۸|ک= ظلالله|ص= ۱۶۹تا۱۷۲}}</ref> | |||
در دوران | سرآغاز حضور رضا براهنی در عرصهٔ ادب و سیاست ایران که بههمان دوران خفقان برمیگشت تا قبل از دههٔ پنجاه بیشتر حول شعر و داستان و رمان و مقاله گشت و بهتدریج فرمی منسجم یافت. بهویژه با انتشار [[طلا در مس|طلا در مس: در شعر و شاعری]] و [[کیمیا و خاک]].<ref name=''مادرم''>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.youtube.com/watch?v=SlPIK9d_2_U|عنوان = هزارداستان با مسعود بهنود: دکتر براهنی|ناشر = یوتویوپ|تاریخ = |تاریخ بازدید =۱۵اردیبهشت۹۸}}</ref> | ||
درخلال سفرهایش به مصر و آمریکا و کانادا و حضورش در دانشگاههای آن کشورها بهعنوان مدرس، همچنین عضویت و ریاست انجمن قلم کانادا بود که چهرهٔ براهنی در عرصهٔ جهانی بهعنوان «برجستهترین صدای اپوزیسیون ایران علیه شاه و رژیم پهلوی» مطرح شد<ref name=''ظلالله''/> و تا مرز شناختهشدن بهعنوان «پایهگذار نقد ادبی مدرن در ایران»از سوی برخی منتقدان بهپیش رفت.<ref name= ''زندگینامه''/> صدافسوس که این ''خطابگر به پروانهها'' اکنون از آثاری که بهقلم رانده است، چیزی بهخاطر ندارد و در گیرودار آلزایمر بهسوی فراموشی پیش میرود.<ref name=''مادرم''/> | |||
==داستانک== | ==داستانک== | ||
===نخوانید، ولی چاپ کنید!=== | ===نخوانید، ولی چاپ کنید!=== | ||
اواسط دههٔ چهل است و براهنی مشغول تدریس ادبیات انگلیسی در مدرسهٔ عالی ادبیات تهران. حین یکی از جلسات امتحان، صدایی میشنود: | |||
:<font color=violet>'''''اره را بیار بالا...'''''</font>{{سخ}} | |||
همانجا و همان لحظه قلم روی کاغذ نچرخانده، دهبیست صفحه از [[روزگار دوزخی آقای ایاز]] را مینویسد. اوایل خودش هم از این اثر میترسید، برایآنکه بیهوا نسوزاندش، همان چند صفحه را نوروز ۴۵ یا ۴۶ در مجلهٔ فردوسی چاپ میکند. شجاعتی میگیرد و داستان را ادامه میدهد؛ ولی باز همه را پاره میکند. پارههای رمان را چهار سال بعد بههم میچسباند و به انتشارات امیرکبیر میسپارد با این درخواست: | |||
:<font color=darkmagenta>'''''نخوانید؛ ولی چاپ کنید!'''''</font>{{سخ}} | |||
امیرکبیر چاپ میکند یک نسخه برای براهنی میفرستند و بعدها مابقی را خمیر میکند؛ چراکه بهنظرش آن اثر، قابلیت چاپ در ایران نداشته است. تکنسخهایی که نزد نویسنده مانده، سالها بعد، توسط یکی از دانشجویانش در آمریکا برای رسالهٔ دکتری بهانگلیسی ترجمه میشود و اثر، جان دوباره میگیرد.<ref name=''رودرواز''/> | |||
===ازدواج استاد و شاگرد=== | ===ازدواج استاد و شاگرد=== | ||
نقل مسعود بهنود از ازدواج براهنی با صحتی: | |||
ازدواج | <font color=darkviolet>{{گفتاورد تزیینی|''ازدواج براهنی با ساناز صحتی بازیگر، مترجم، ملکهٔ گردشگری ایران و دانشجوی رضا براهنی در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران، از یک جنبه منحصربهفرد و از جنبهٔ دیگر مبارک بود. منحصربهفرد از این لحاظ که خلاف گرایش جامعهٔ روشنفکری ایران به انزوا و فخر به فقر، مراسم آنها در روفگاردن هتل ورسای تهران و با حضور تقریباً تمام جامعهٔ ادبی که اکثراً از نیش قلم براهنی بینصیب نمانده بودند و البته بهجز چند نفر که این نقدها را بهدلگرفته و نیامده بودند، با شکوه تمام برگزار شد؛ و مبارک از این لحاظ که براهنی در آن دوران در اوج نقدنویسیهای روزنامهای و شدیداللحن خود بود که ازدواج با ساناز آرامشی به زندگی او آورد و نتیجهاش خلق «طلا در مس» شد که شاید اولین اثر منسجم و روشمند نقد شعر در آن دوران محسوب میشد.''<ref name=''ازدواج''/>}}</font> | ||
===اگر صادق باشیم با زخم میمیریم=== | ===اگر صادق باشیم با زخم میمیریم=== | ||
کانون شعر و ادب ایوار خرمآباد در سال۱۳۸۴، پس از نظرخواهی از ۱۰۰ شاعر، نویسنده و منتقد کشور، اولین جایزهٔ ملی منتقدان را به رضا براهنی اهدا کرد. براهنی به این مناسبت پیامی برای این کانون فرستاد که در بخشی از آن میگوید: | |||
کانون شعر و ادب ایوار خرمآباد در | :«ما با زخم بهدنیا نمیآییم؛ اما اگر صادق باشیم با زخم میمیریم. اگر زخمی از این دست گریبانتان را گرفت، به بیابان بروید. در آنجا یک نفر را خواهید دید که برگشته است و شتاب دارد که دست راست زخمیاش را به شما نشان دهد. کاری به کار او نداشته باشید.»<ref name=''صادق زخم''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= اگر صادق باشیم با زخم میمیریم|ژورنال= بایا|شماره= ۳۸|صفحات= ۷۹-۹۰|سال= اردیبهشت۱۳۸۴|تاریخ بازبینی= ۱اردیبهشت۱۳۹۸}}</ref> | ||
«ما با زخم | |||
===نقش مادر بر قصهها=== | ===نقش مادر بر قصهها=== | ||
{{گفتاورد تزیینی|مادر براهنی برای دیدن او به آمریکا رفته بود. مادر در خانه منتظر بود تا رضا از جلسهٔ انجمن قلم بازگردد. مسعود بهنود بهنقل از براهنی میگوید: | |||
:حینِ بحثی که در جلسه درگرفت، گذار به قصهها افتاد. براهنی یکی دو قصه تعریف میکند و «آرتور میلر»، نمایشنامهنویس شهیر آمریکایی، که از حاضران جلسه بود، خیلی هیجانزده میشود. براهنی اشاره میکند که مایهٔ اصلی این قصهها را از مادرش گرفته و اینکه مادر اتفاقاً الان در آمریکاست. هنگام برگشت از جلسه، «آرتور میلر» اظهار تمایل میکند، مادری را که چنین خاطرات عجیبی دارد، ببیند. باهم به خانهٔ براهنی میروند. مادر فقط زبان ترکی میدانست. «میلر» با ورود به خانه، دستانش را باز میکند تا مادر براهنی را در آغوش بگیرد؛ ولی مادرِ چادربهسر رضا، وحشت میکند و میگوید این مردک را دور کنید. براهنی و ''[[غلامحسین ساعدی]]'' سعی میکنند بهترکی به مادر بفهمانند که میلر آدم حسابی است و قصد بدی ندارد؛ ولی آرتور میلر اصلاً تعجب نکرده و گفته بود: «کاملاً میفهمم که آن قصهها از کجا آمدهاند».<ref name=''مادرم''/>}} | |||
===سخنرانی خطرناک=== | ===سخنرانی خطرناک=== | ||
براهنی بیش از صد بار بر | براهنی بیش از صد بار بر پردههای تلویزیونهای امریکا ظاهر شد و جنایات شاه را افشاء کرد. در سال۱۹۷۶ از براهنی دعوت شد که در کنگره آمریکا دربارهٔ وضع خفقان در ایران شهادت دهد. پیش از دادن شهادت، دولت ایران گروههای ضربتی خود را به نیویورک فرستاد تا براهنی را از میان بردارند. براهنی طی مصاحبهای این توطئه شاه را هم نقش برآب کرد و در کنگرهٔ آمریکا پرده از جنایات شاه برگرفت.<ref name=''ظلالله''/> | ||
=== | ===آه... ساناز! این رضا براهنیه!=== | ||
{{گفتاورد تزیینی|از فرودگاه به خانه میرویم. پدرم روی صندلی چرخدار نشسته؛ من میروم و جلوش میایستم. پدرم به من نگاه غریبی میکند. من به او نگاه میکنم. مادرم جلو میآید و بازهم شیطنت او ادامه دارد: | |||
:«اگه گفتی این کیه؟» | |||
::پدرم میگوید: «میشناسم.» | |||
:مادرم میگوید: «بگو.» | |||
::پدرم میگوید: «فکر میکنم از همسایههای قدیممون باشه.»{{سخ}} | |||
گریه را قورت میدهم و کلاه از سر برمیدارم. اشک به چشم دارم. یکدفعه پدرم نگاهی از سر شوق میکند. انگار چیزی یادش آمده! سعی میکند بهیاد آورد! و ناگهان به من اشاره میکند و جملهٔ عجیبی میگوید: | |||
::«آه ساناز! این رضا براهنیه!»{{سخ}} | |||
طوری این جمله را میگوید که انگار او هیچکس نیست، جز یک طرفدار رضا براهنی و یکدفعه رضا براهنی به خانهٔ او آمده و ما همگی، ساکن گذشتهایم. او تنها مادرم را هنوز درستودقیق میشناسد.<ref name=''اکتای تجربه''>{{یادکرد ژورنال|عنوان =پدران و پسران | ژورنال = تجربه|شماره =۵۴ |صفحات= |سال =دی۱۳۹۶| تاریخ بازبینی = ۱خرداد۱۳۹۸}}</ref>}} | |||
=== | ===نصرت و رضا=== | ||
محمود استادمحمد-هنرمند فقید تئاتر- در یک گفتوگو ماجرای عجیبی را از دعوای نصرت رحمانی و رضا براهنی روایت کرده است: | |||
«اصلا و به هیچ وجه نصرت بیاحترام نبود. حتا در جامعهٔ شعرا هم. حالا این را به شما میگویم ظلمی که رضا براهنی در حق شعر ما کرد و از یک طرف در حق نصرت کرد چه بود. نصرت رضا براهنی را در کافه فیروز کتک زد و از آن به بعد... رضا براهنی «مربع مرگ» را نوشت و در آن به شاملو اهانت کرد و شاملو جواب او را داد... نصرت گفت:« احمد کار بدی کرد. نباید که به رضا براهنی با مطلب جواب داد. باید کتکش زد.» رضا براهنی آمد (کافه) فیروز و اتفاقا زمانی بود که نصرت باز هم داشت این حرف را میزد که «چرا احمد به این جواب داد و این کیه که احمد رفته و در مجله به این جواب داده.» و یکهو رضا براهنی آمد داخل و نصرت هم او را زد و بدجوری زد. حالا این مسأله باعث شد که رضا براهنی از آن موقع به بعد نصرت را بایکوت کند.»<ref name=''کافه ۲''>{{یادکرد وب|نشانی = https://journali.st/broadcasts/390870076|عنوان = کافهکتابیها گفتوگوی این هفته رضا براهنی ۲}}</ref> | |||
==زندگی و تراث== | ==زندگی و تراث== | ||
===براهنی در تقویم تاریخ<ref name=''حیرت''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= ویژهنامهٔ رضا براهنی| ژورنال = حیرت (داستان خلاقانهٔ سال)|شماره= ۲|صفحات= ۱۹۲-۱۹۵ |سال =دوم، شهریور۱۳۹۵| تاریخ بازبینی = ۱خرداد۱۳۹۸}}</ref><ref name=''بایا''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= ویژهنامهٔ رضا براهنی|ژورنال= بایا|شماره= ۳۷|صفحات= ۱۳-۹۸ |سال= فروردین۱۳۸۴| تاریخ بازبینی = ۱خرداد۱۳۹۸}}</ref><ref name=''آثار''>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.ketab.ir/BookList.aspx|عنوان= فهرست آثار ضا براهنی|ناشر = وبگاه خانه کتاب|تاریخ =|تاریخ بازدید =۱خرداد۱۳۹۸}}</ref><ref name=''روزنامه بهار''/>=== | |||
* ۱۳۱۴: تولد در تبریز، ۲۱ آذر | |||
* ۱۳۳۶: دریافت لیسانس زبانوادبیات انگلیسی از دانشگاه تبریز | |||
* ۱۳۳۷تا۱۳۴۰: سفر به ترکیه برای ادامه تحصیل؛ ازدواج با همسر یونانیاش؛ دریافت مدرک دکترای زبانوادبیات انگلیسی از ترکیه؛ بازگشت به ایران | |||
* ۱۳۴۰: شروع همکاری با نشریات جگن، کتاب هفته، آناهیتا، آرش، انتقاد کتاب و نگین | |||
* ۱۳۴۱: انتشار اولین منتخب اشعار رضا براهنی تحت عنوان «آهوان باغ»؛ ترجمهٔ «پلی بر رودخانه درینا» نوشتهٔ ایو آندریچ | |||
* ۱۳۴۲: آغاز مقالهنویسی در مجلهٔ فردوسی؛ ترجمهٔ «کلئوپاتر» نوشتهٔ کالروماریا فرانزرو؛ انتشار منظومهٔ «جنگل و شهر بر فراز دار» | |||
* ۱۳۴۳: استخدام در دانشگاه تهران و آغاز تدریس ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی در این دانشگاه؛ ترجمهٔ «تراژدی شاه ریچارد سوم» نوشتهٔ ویلیام شکسپیر | |||
* ۱۳۴۴: انتشار «شبی از نیمروز و منظومهٔ یک زندگی منثور»(شعر)؛ انتشار [[طلا در مس|طلا در مس: در شعر و شاعری]] | |||
* ۱۳۴۵تا۱۳۴۷: سردبیری مجلهٔ جهان نو؛ عضویت در [[کانون نویسندگان ایران]]؛ رفتن نزد امیرعباس هویدا جهت اعتراض به سانسور (باهمراهی [[جلال آلاحمد]] و تنی چند از شاعران و نویسندگان)؛ جدایی از همسر یونانیاش با داشتن الکا، دخترش | |||
* ۱۳۴۸: انتشار «قصهنویسی»؛ ترجمهٔ «عرب و اسرائیل» نوشتهٔ ماکسیم رودنسون | |||
* ۱۳۴۹: انتشار «مصیبتی زیر آفتاب»(شعر)؛ انتشار «گل بر گسترهٔ ماه»(شعر)؛ انتشار «تاریخ مذکر (رسالهای دربارهٔ علل تشتت فرهنگی در ایران)» | |||
* ۱۳۵۰: ازدواج با همسر دومش ساناز صحتی؛ تدریس در دانشگاه آمریکایی قاهره بهعنوان استاد مدعو | |||
* ۱۳۵۱: سفر به آمریکا و آغاز تدریس ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه تگزاس؛ آغاز مقالهنویسی در نشریات آمریکایی مانند نیویورکتایمز و نیویورکریویو؛ تدریس ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه یوتا؛ بازگشت به ایران؛ ترجمهٔ «فانون» نوشتهٔ دیوید کات؛ انتشار رمان [[روزگار دوزخی آقای ایاز]]؛ انتشار «سفر مصر و حالات من در طول سفر»(سفرنامه)؛ انتشار «جنون نوشتن» | |||
* ۱۳۵۲: زندانیشدن بهدلیل حمایت از مخالفان شاه و تحمل شکنجه بهمدت سه ماه و دوازده روز | |||
* ۱۳۵۳: تولد «اکتایمحمد» اولین فرزند پسر | |||
* ۱۳۵۴: سفر مجدد به آمریکا؛ ریاست کمیتهٔ آزادی برای هنر و اندیشه در ایران؛ عضویت در انجمن قلم جهانی در بخش آمریکا؛ همکاری با سازمان عفو بینالملل و سایر سازمانهای ضداختناق در آن زمان | |||
* ۱۳۵۵: حضور در برنامهٔ نویسندگان بینالمللی در دانشگاه آیوا بهعنوان شاعر مدعو؛ تدریس ادبیات خلاقانه در دانشگاه ایندیانا؛ چاپ متن انگلیسی «ظلالله» در دانشگاه ایندیانا | |||
* ۱۳۵۶: دریافت جایزهٔ بهترین روزنامهنگار حقوق انسانی برای نگارش مقالهٔ «اتاقهای تمشیت» بهانگلیسی با مقدمهٔ ای.ال.دکتروف؛ برگزیدهشدن بهعنوان استادی دائم ادبیات خلاقانه در دانشگاه مریلند؛ نگارش کتاب «نقابها و بندها» بهانگلیسی؛ ترجمهٔ «برنامهٔ انتقالی برای انقلاب سوسیالیستی» نوشتهٔ لئون تروتسکی؛ ترجمهٔ انگلیسی «آدمخواران تاجدار» | |||
* ۱۳۵۷: بازگشت به ایران؛ چاپ آثاری که پیش از انقلاب اجازهٔ چاپ نداشتند در مجلات مختلف نظیر «قابلهٔ سرزمین من»، «کینهٔ ازلی»، «پدر و پسران»، «سروان آمریکایی و سرهنگ ایرانی»، «تبریزیها» | |||
* ۱۳۵۸: انتشار «ظلالله (شعرهای زندان)»؛ انتشار «در انقلاب اسلامی چه شده است و چه خواهد شد؟ (سخنرانی)» | |||
* ۱۳۶۱: پایان تدریس در دانشگاه تهران؛ انتشار داستان «بعد از عروسی چه گذشت؟»؛ تولد «ارسلان» دومین پسرش | |||
* ۱۳۶۲: انتشار داستان «چاهبهچاه»؛ انتشار داستان «آواز کشتگان»؛ تصحیح دیوان حافظ از روی نسخه خطی [[قاسم غنی]] و [[محمد قزوینی]] | |||
* ۱۳۶۳: انتشار مجموعهاشعار «غمهای بزرگ ما»؛ انتشار «سفر مصر و جلال آلاحمد و فلسطین»؛ انتشار مجموعهمقاله با عنوان «تاریخ مذکر: فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم» | |||
* ۱۳۶۴: انتشار «کیمیا و خاک: موخرهای بر فلسفه ادبیات» | |||
* ۱۳۶۶: انتشار رمان «رازهای سرزمین من»؛ انتشار شعر بلند «اسماعیل» | |||
* ۱۳۶۷: انتشار شعر «بیا کنار پنجره» | |||
* ۱۳۶۸: انتشار «جنون نوشتن: گزیده آثار رضا براهنی» | |||
* ۱۳۶۹: انتشار شعر «یار خوش چیزی است» | |||
* ۱۳۷۰: برگزاری چندین دوره کارگاه نقد، شعر و قصهنویسی؛ سفر به کانادا؛ تدریس پارهوقت در دانشگاه یورک تورنتو | |||
* ۱۳۷۲: نگارش مقدمهٔ کتاب «ده شاعر نامدار از قرن بیستم» | |||
* ۱۳۷۳: انتشار «رویای بیدار (مجموعهمقاله دربارهٔ نظریهٔ نگارش و خواندن متن ادبی» | |||
* ۱۳۷۴: انتشار شعر «خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟»؛ انتشار سخنرانیها و مصاحبهها با عنوان «گزارش به نسل بیسن فردا» | |||
* ۱۳۷۵: انتشار «بحران رهبری نقد ادبی: گفتوگوی ملک ابراهیم امیری و رسالهٔ حافظ» | |||
* ۱۳۷۶: انتشار رمان «آزادهخانم و نویسندهاش یا آشویتس خصوصی دکتر شریفی» | |||
* ۱۳۷۹تا۱۳۸۱: برگزیدهشدن بهعنوان رئیس انجمن قلم کانادابه مدت دو سال؛ برگزاری کارگاه نقد ادبی در کانادا؛ انتشار «الیاس در نیویورک» در فرانسه | |||
* ۱۳۸۳: انتشار داستان «برخورد نزدیک در نیویورک» | |||
* ۱۳۸۴: دریافت جایزهٔ ادبی یلدا برای یک عمر فعالیت فرهنگی در زمینهٔ نقد ادبی؛ برگزاری سمینار بزرگداشت رضا براهنی در دانشگاه تورنتو | |||
* ۱۳۹۳: انتشار «منتخب اشعار رضا براهنی: شعرهای منتشرشده بههمراه شعرهای جدید»؛ حضور در فیلم مستند «کیمیا و خاک» دربارهٔ خودش به کارگردانی پسرش ارسلان | |||
* ۱۳۹۴: انتشار مجموعه یادداشتهای «از پس بادهپیمایی اژدها در تموز» | |||
* ۱۳۹۵: دریافت تندیس چهرههای شاخص شعر آوانگارد | |||
* ۱۳۹۶: انتشار مجموعه اشعار ترکی آذربایجانی شاعران ایرانی با عنوان «بال دنیزی یاغیر گیجه باغیندان شعر مجموعهسی» با ترجمهٔ صمد صباغ، شامل چند شعر ترکی از رضا براهنی | |||
=== | ===از تولد تا فراموشی=== | ||
براهنی به سال۱۳۱۴ در تبریز از پدری کارگر و مادری نیمهروستایی متولد شد. تا بیستودوسالگی در زادگاهش ماند و همزمان با کار در کارخانههای مختلف، درس خواند. بحرانهای شدید آن روزگاران ایران که دامنگیر خانواده و دیگر هموطنانش بود برای گذر از دوران کودکی و نوجوانی کم نبود؛ اما گرفتاری در قحطی شدید و دیدن مرگ خواهر و برادرهایش در اثر فقر تصویری نیست که از پیش چشمش پاک شود. با اینهمه، سر از دانشگاه تبریز درآورد و لیسانس زبانوادبیات انگلیسی گرفت و برای ادامهٔ تحصیل در همین رشته به ترکیه رفت و بعد از دو سال با مدرک دکتری از دانشگاه استانبول بازگشت. در تهران خدمت سربازی را تمام کرد و بعد از آن به تدریس ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران پرداخت.<ref name=''ظلالله''/> | |||
حین تحصیل در ترکیه با آنجلا مارنگوزیدی(Angela Marangozidi) ازدواج کرد که حاصل آن دختری شد به نام الکا. البته این ازدواج دیری نپایید و در سال۱۳۴۶ به جدایی انجامید.<ref name=''سالشمار حیرت''>{{یادکرد ژورنال|عنوان =سالشمار زندگی رضا براهنی | ژورنال = داستان خلاقانهٔ سال(حیرت)| دوره = ۲|صفحات= ۱۹۲-۱۹۵}}</ref> چهار سال بعد با ساناز صحتی، یکی از دانشجویان دانشگاه تهران، بار دیگر پیوند زناشویی بست. پیوندی که تا امروز پابرجاست و ارسلان و اُکتایمحمد را برادران الکا کرد و ساناز را تا هماکنون نیز کنار رضا نگه داشته و این سالها پرستار رضا در گرفتاریاش به آلزایمر کرده است.<ref name=''ازدواج''>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.televram.com/behnouddastan|عنوان = هزارداستان با مسعود بهنود: ساناز و براهنی|ناشر = یوتویوپ|تاریخ = |تاریخ بازدید =۱۵اردیبهشت۹۸}}</ref> | |||
از رضا براهنی تا سال۱۳۵۲، نوشتههای متعددی در زمینهٔ شعر، داستان و رمان، نقد ادبی، ترجمه و مقاله بهچاپ رسیده است. مقالههای انتقادی در مجلهٔ فردوسی بخش مهمی از فعالیت ادبی او تا اواسط دههٔ چهل است که درنهایت سال۱۳۴۷ با انتشار کتاب [[طلا در مس|طلا در مس: در شعر و شاعری]] فرمی منسجم پیدا میکند.<ref name=''مادرم''/> | |||
سفر او به مصر بهدعوت دانشگاههای آن دیار برای شعرخوانی و سخنرانی و نیز تدریس ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاههای تگزاس و یوتا در آمریکا از دیگر فعالیتهای او تا سال۱۳۵۱ است. پس از بازگشت به ایران، در بیستم شهریور۱۳۵۲، سازمان امنیت، رضا براهنی را از وسط خیابانهای تهران ربود و سه ماه و دوازده روز در سلول انفرادی، شکنجه داد. فعالیت مستمر نویسندگان و شاعران از یکسو و تلاش انجمن قلم آمریکا و نیز کمیتهٔ آزادیخواه هنر و اندیشه در ایران از سوی دیگر، آزادی براهنی را به او باز گرداند؛ اما آثار ادبی براهنی در ایران تا زمان انقلاب بهدلیل سانسور، محدود به چاپ چند قصه و مقاله در مطبوعات و یکی دو ترجمه شد. او سرانجام در مهرماه۱۳۵۳ به دعوتهایی که از آمریکا دریافت میکرد پاسخ مثبت داد و تا زمان انقلاب در آن کشور به افشای خفقان ایران و نیز تدریس ادبیات خلاقانه در دانشگاه ایندیانا مشغول شد. آثاری که براهنی در زمینهٔ خفقان دوران سلطنت شاه و خیانت امپریالیسم آمریکا و سیا به مردم ایران و سایر کشورهای دنیای سوم نوشت، در اکثر مطبوعات معتبر جهان چاپ شد.<ref name=''ظلالله''/> | |||
براهنی در سال۱۳۵۷ یک هفته پس از خروج شاه به ایران بازگشت و در اوایل انقلاب بسیاری از آثار خود را که تا قبل از انقلاب اجازهٔ چاپ نداشت، بهچاپ رساند.<ref name=''ظلالله''/> وی همچنین از آن زمان تاکنون، آثار پرشماری در زمینههای مختلف به هممیهنانش عرضه کرده است. براهنی تا اواسط دههٔ هفتاد که به کانادا مهاجرت کرد، چندین دوره کارگاه نقد، شعر و قصهنویسی برگزار کرد و شاگردان زیادی پرورش داد.<ref name=''روزنامه بهار''>{{یادکرد وب|نشانی = http://bahardaily.ir/fa/Main/Detail/3478/%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C%E2%80%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%84%D8%AE%D9%88%D8%B1-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85|عنوان = رضا براهنی در گفتوگو با بهار|ناشر = وبگاه روزنامهٔ بهار|تاریخ =۶آبان۱۳۹۴|تاریخ بازدید =۱اردیبهشت۱۳۹۸}}</ref> از فعالیتهای او در کانادا میتوان به تدریس در دانشگاه یورک تورنتو و ریاست انجمن قلم کانادا بهمدت دو سال اشاره کرد.<ref name=''سالشمار حیرت''/> | |||
گرچه سرآغاز حضور رضا براهنی در عرصهٔ ادب و سیاست ایران به دوران قبل از ۲۲سالگیاش برمیگردد؛ لیکن بههمین میزان ختم نمیشود و تا مطرحشدنش در عرصهٔ جهانی بهعنوان «برجستهترین صدای اپوزیسیون ایران علیه شاه و رژیم پهلوی»<ref name=''ظلالله''/> و شناختهشدن بهعنوان «پایهگذار نقد ادبی مدرن در ایران»<ref name= ''زندگینامه''/> از سوی برخی منتقدان ادامه مییابد. دریغا که حافظهٔ سرایندهٔ «آهوان باغ» و نویسندهٔ «از پس بادهپیمایی اژدها در تموز» بهرغم آنهمه مطالعه و پژوهش، از نیمهٔ دوم دههٔ هفتاد زندگی بهکام فراموشی افتاده است<ref name=''مادرم''/>، هرچند پسرش اُکتایمحمد در سال ۱۳۹۳ ابراز امیدواری کرد که ادیبدوستان و خوانندگان آثار پدر، از زدن برچسب آلزایمر به رضا براهنی پرهیز کنند.<ref name=''وضعیت پدر''>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.isna.ir/news/93060301710/%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B3%D8%B1%D8%B4|عنوان= زدن وصله «آلزایمر» به رضا براهنی سنگدلانه است!}}</ref> | |||
===شخصیت و اندیشه=== | ===شخصیت و اندیشه=== | ||
دوران ابتدایی زندگی براهنی یک خصیصه را در او تثبیت کرده و آن «انضباط در کارکردن» است. او بعدها این ویژگی را به عرصهٔ مطالعه و فعالیت ادبی انتقال میدهد و میتوان گفت رمز فعالیت بیوقفهٔ او طی بیش از نیم قرن، نظم است و انضباط.<ref name=''مستند''>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.aparat.com/v/SHgul/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF_%26quot%3B%DA%A9%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%A7_%D9%88_%D8%AE%D8%A7%DA%A9%26quot%3B_%D8%A7%D8%B2_%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF_%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%DB%8C|عنوان= مستند کیمیا و خاک}}</ref> و نیز بهگفته خودش: | |||
:«من از پدر و مادرم و تعهدی که در آنها مبنیبر تفکیک قائلشدن بین مال خود و مال دیگران میدیدم، یک نوع وجدان اجتماعی بهارث بردم.»<ref name=''رودرواز''>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.youtube.com/watch?v=SvWpJxBSUw4|عنوان= گفتوگوی مهدی فلاحتی با رضا براهنی در برنامهٔ «رودرواز» صدای آمریکا}}</ref> | |||
درگیری رضا براهنی در امر سیاست را میتوان در علاقهٔ او به نوشتن ریشهیابی کرد. براهنی عاشق یک چیز است: <font color=green>'''«نوشتن»'''</font>. او برایاینکه آنچه در ذهن دارد به روی کاغذ بیاورد، ناخواسته درگیر سیاست میشود و ازآنجاکه آزادی بیان بهنحوه دلخواهش در جامعه نبود، با دستگاه حاکم درگیر شد و کارش حتی به زندان و جلای وطن کشد؛ اما بهقول خودش: | |||
<font color=darkcyan>'''''«شاعر همیشه در تبعید است.»'''''</font><ref name=''مستند''/> | |||
رضا براهنی روشنفکری فرهنگی است که به نقد خردورزانهٔ وضعیت فرهنگ و هنر عصر خود میپردازد با این امید که ساختارهای کهنه را بشناسد و فروکوبد و به معماری جدید خلاقیت ادبی رهنمون شود. آینه را چه روبهروی هریک از کتابهای براهنی بگیریم، چه رویاروی زندگیاش، تفاوتی ندارد. براهنی توانسته است آن طور که زندگی میکند بنویسد و آن گونه که در عالم نوشتن آرزو کرده، زندگی فردی و اجتماعی خود را در متن فعالیت تاریخی مردمش حرکت دهد. او آغازگر بود در نقد مدرن ادبی و آغازگر است در عصیان علیه شعر مرسوم نیمایی. بهسنت [[صادق هدایت|هدایت]]، رماننویسی بیپروا شد که به پروپای تابوهای سیاسی و اخلاقی ابدمدت پیچید. از معترضانی است که در فعالیتهای فکریفرهنگی [[کانون نویسندگان ایران|کانون نویسندگان]] در هر وضعیتی بهگونهای رادیکال عمل کرد. از پیشتازان ادبیات متعهد بود که صدای قلم خود را با سکوت خشمگین جامعهٔ بیصداشده، گره زد.<ref name=''مجابی''>{{یادکرد ژورنال| عنوان =در عالم رضا اژدهایی هست که آن را یقین خوانند... |ژورنال= بایا|شماره= ۳۷|صفحات = ۴۸-۵۴ }}</ref> | |||
براهنی در زمینهٔ نقد شعر و ادبیات داستانی با انتشار هزاران صفحه، جغرافیای ادب امروز ایران را با دقت و دلسوزی کاویده است و با صدها نوار سخنرانی که درانتظار کتابشدن، جایی پروانه میشود، به تحليل ادبیات جدی جهان پرداخته است. منتظر نمانده که فضای فرهنگی ساکن پیرامون، فعال و مستعد شود؛ بلکه کوشیده تا با دینامیسم ذهنیاش، فضای راکد را بهجنبش درآورد و حیاتیبودن ادبیات را امری ضروری بشناساند.<ref name=''مجابی''/> | |||
===زمینهٔ فعالیت=== | ===زمینهٔ فعالیت=== | ||
==== رمان و داستان ==== | |||
براهنی از اولین تجربههای نویسندگی خود به رمانی اشاره میکند که بهزبان انگلیسی در دوران تحصیل در ترکیه نوشت؛ اما آن را چاپ نکرد.<ref name=''شاملو دودوزه''>{{یادکرد ژورنال | عنوان =شاملو دودوزهباز بود: گفتوگو با رضا براهنی دربارهٔ زندگی و زمانهاش | ژورنال = اندیشهٔ پویا}}</ref> نگارش رمان [[روزگار دوزخی آقای ایاز]] را باید سرآغاز فعالیت او در حوزهٔ داستاننویسی دانست؛ این رمان همچنین اولین تجربهٔ او در درگیریِ خلاقانه با زبان نهتنها بهمثابهٔ وسیله، که غایت آفرینش هنری است.<ref name=''رودرواز''/> در آثار داستانی دیگری که براهنی خلق کرده، گنجینهای غنی و متنوع، هم بهلحاظ محتوایی و هم ساختاری بهدست میآید. از گزارش سرگذشت «حسین میرزا» در رمان «رازهای سرزمین من» که درواقع تحلیلی جامع از اتفاقات جوانی نویسنده در دوران قبل و بعد از انقلاب است، تا آزمایش تکنیکهای مختلف داستاننویسی در «آزادهخانم و نویسندهاش» و نگارش هفت ورسیون از یک واقعه در «الیاس در نیویورک» که البته در تمامی آنها به آنچه قصد داشته، دست یافته است.<ref name=''سیدحسینی''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= سخنرانی رضا سیدحسینی در مراسم بزرگداشت رضا براهنی: ۲۵ ژوئن ۲۰۰۵، دانشگاه تورنتو|ژورنال= بایا|شماره =۳۷ |صفحات= ۴۳-۴۷ }}</ref> علاوهبر آثار داستانی فراوانی که از براهنی در دست داریم، هنوز هم میتوان منتظر داستانهای دیگری بود که از این قلم منتشر شود؛ نظیر رمان «مردگان خانهٔ وقفی» که گویا بعد از «روزگار دوزخی...» نوشته شد؛ اما تاکنون انتشار نیافته است.<ref name=''رودرواز''/> | |||
== | ==== شعر ==== | ||
از رضا براهنی بیش از ده مجموعه شعر بهچاپ رسیده است. اگر سیر اشعار او را از اولین کتابش «آهوان باغ» که شامل اشعار تغزلی و عاشقانه است، تا کتاب «خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟» پی بگیریم، بین اشعار او در اولین کتابهایش با اشعار متأخرش تفاوت زیادی مییابیم. او این تفاوت را حاصل حک و اصلاحاتی میداند که «براهنی منتقد» بر ذهن و زبان «براهنی شاعر» اعمال کرده است.<ref name=''مهرنامه''>{{یادکرد ژورنال | عنوان =دوست دارم به ایران بازگردم، اما...: گفتوگوی مهرنامه با رضا براهنی دربارهٔ ادبیات، روزمرگیها و بازگشتش | ژورنال = مهرنامه}}</ref> براهنی، اشعار مجموعهٔ «خطاب به پروانهها و...» را بهعنوان عصیانی علیه همهٔ قراردادهایی که در زبان فارسی به هر نوع شعری تحمیل شده است، میداند.<ref name=''رودرواز''/> در مؤخرهٔ این کتاب، وی در مقالهٔ «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟»، دیدگاه جدید خود را دربارهٔ شعر بیان میکند که اشعار این مجموعه درواقع نمونه و مصداقی برای نظریهٔ شاعری او در این مقالهاند. | |||
=== | |||
از رضا براهنی بیش از ده مجموعه شعر | |||
==== نقد ادبی ==== | |||
فعالیت براهنی در زمینهٔ نقد ادبی با مقالههای دهه چهل او در مجلهٔ فردوسی آغاز شد. جالب اینجاست که هدف این نقدها شعر نو فارسی بود که تازه از جنگ و جدال با شعر کهن، پیروزمندانه فراغت یافته بود و معمولا کسی انتظار حمله به نمایندگان اصلی این شعر را نداشت.<ref name=''سیدحسینی''/> دو اثر معروف براهنی در این زمینه «طلا در مس» و «قصهنویسی» هستند که در سالهای ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ منتشر میشوند و تقریبا اولین بار در ایران نظریات جدید ادبی در این دو کتاب مطمح نظر قرار میگیرند. در سالهای بعد از انقلاب هم او در کتابهایی مانند «کیمیا و خاک» و «رویای بیدار» ادامهٔ این بحثها را پی میگیرد. | فعالیت براهنی در زمینهٔ نقد ادبی با مقالههای دهه چهل او در مجلهٔ فردوسی آغاز شد. جالب اینجاست که هدف این نقدها شعر نو فارسی بود که تازه از جنگ و جدال با شعر کهن، پیروزمندانه فراغت یافته بود و معمولا کسی انتظار حمله به نمایندگان اصلی این شعر را نداشت.<ref name=''سیدحسینی''/> دو اثر معروف براهنی در این زمینه «طلا در مس» و «قصهنویسی» هستند که در سالهای ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ منتشر میشوند و تقریبا اولین بار در ایران نظریات جدید ادبی در این دو کتاب مطمح نظر قرار میگیرند. در سالهای بعد از انقلاب هم او در کتابهایی مانند «کیمیا و خاک» و «رویای بیدار» ادامهٔ این بحثها را پی میگیرد. | ||
=== ترجمه === | ==== ترجمه ==== | ||
از رضا براهنی ترجمههای متعددی دردست است. تنی از نویسندگانی که او آثاری از آنان را به فارسی برگردانده است: «آنتوان دوسنت اگزوپری»، «ایو آندریچ»، «ویلیام شکسپیر»، «کالروماریا فرانزرو»، « ماکسیم رودنسون»، « دیوید کات» و «لئون ترتسکی»<ref name=''سالشمار حیرت''/> | |||
==== مقالهنویسی ==== | |||
نمود مکتوب فعالیت سیاسی براهنی در مقالههای متعدد او پیرامون فرهنگ، تاریخ، سیاست و... هویداست. شروع درگیری صریح او با رژیم شاهنشاهی بهدنبال انتشار مقالهٔ «فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم» در روزنامهٔ اطلاعات به سال۱۳۵۲ است که بهموجب آن براهنی از زندان ساواک سردرمیآورد.<ref name=''رودرواز''/> سالها بعد در آمریکا با نوشتن مقالههای متعدد به افشای خیانتهای رژیم شاهنشاهی میپردازد که از آن جمله مقالهٔ «اتاقهای تمشیت» و خاطرات زندان او در «آدمخواران تاجدار» دو نمونهٔ درخور توجه است و هر دو بهزبان انگلیسی نیز منتشر شد.<ref name=''ظلالله''/> از دیگر آثار براهنی در این زمینه، «تاریخ مذکر: رسالهای پیرامون علل تشتت فرهنگی در ایران» و سخنرانی منتشرشدهٔ «در انقلاب اسلامی چه شده است و چه خواهد شد؟» است. | |||
= | ==== نمایشنامه و سفرنامه ==== | ||
خلق آثاری در ژانرها نمایشنامه و سفرنامه نظیر سفرنامهٔ «سفر مصر و حالات من در طول سفر» و نمایشنامهٔ «بازی بیبازی» نیز در کارنامهٔ براهنی بهچشم میخورد که نمایشنامهٔ او در یوتای آمریکا بهچاپ رسید و در اول مه۱۹۷۳ در سالن کتابخانهٔ عمومی سالت نیکسیتی اجرا شد.<ref name=''ظلالله''/> | |||
=== نمایشنامه و سفرنامه === | |||
===یادمان و بزرگداشتها=== | ===یادمان و بزرگداشتها=== | ||
ساعت ۱۰ صبح شنبه ۴تیرماه۱۳۸۴ در سالن دانشکدهٔ علوم زمینشناسی دانشگاه تورنتو با پخش پیام «بهروز شیدا» سمینار بزرگداشت رضا براهنی آغاز شد. بخشی از این پیام: | |||
:<font color=SteelBlue>'''''متنهای رضا براهنی بهسوی پلهٔ آخر دویدهاند. هم بر خواب آبها، هم بر بال کهکشانها، هم بر رقص آن نگاه زاویهدار اریب به پشت روح بیابان. متنهای رضا براهنی بر خواب آبها حرکت افقی را غوطه خوردهاند، بر بال کهکشانها حرکت عمودی را پریدهاند، بر رقص آن نگاه زاویهدار اریب به پشت روح بیابان در هزار سو منتشر شدهاند.'''''</font> | |||
در این سمینار دوروزه، سخنرانانی از ایران و دیگر کشورها به تحلیل آثار و شخصیت براهنی پرداختند که در بین آنها «جواد مجابی»، «رضا سیدحسینی»، «امیر حسنپور»، «ساناز صحتی» و نیز «منیر پرویز» از جامعهٔ ادبی پاکستان، همچنین «صبورالله سیاسنگ» نویسندهٔ افغان حضور داشتند. ضمنآنکه پیامهای متعددی از طرف نویسندگان و شخصیتهای مطرح ادبی، سیاسی و اجتماعی جهان به این مراسم رسیده بود؛ نظیر: پیامهای «هلن سیکسو» منتقد ادبی و فیلسوف فرانسوی، «ران گراهام» نویسنده و رئیس سابق انجمن قلم کانادا، «نوام چامسکی» زبانشناس و متفکر اجتماعیسیاسی، «جری لیبر» نخستین رئیس نگهبان حقوق بشر، «دالتون مکگینتی» نخستوزیر آنتاریو، «جان راستین سال» فیلسوف و رئیس افتخاری انجمن قلم کانادا، «آلن کامین» رماننویس و رئیس افتخاری انجمن قلم کانادا، [[محمود دولتآبادی]] و نیز شعری از «اسماعیل خویی».<ref name=''سلطانی بزرگداشت''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= گزارش مراسم بزرگداشت رضا براهنی|ژورنال= بایا|شماره= ۳۷|صفحات= ۱۷-۴۲}}</ref> | |||
در این سمینار دوروزه، سخنرانانی از ایران و دیگر کشورها به تحلیل آثار و شخصیت براهنی پرداختند که | |||
==== | در مراسم اختتامیهٔ این بزرگداشت، براهنی اشاره کرد که نویسندهای که تقدیری از او صورت میگیرد، باید سعی کند لیاقت چنین تقدیری را بهدست آورد و این امر، نیازمند ریاضتی از نوع دیگر است: <font color=#FF0090>'''''دقت در خود و دقت در هستی آدمهایی از نوع خود.'''''</font><ref name=''سپاس سپاس''>{{یادکرد ژورنال|عنوان =سپاس دکتر براهنی از کانون فرهنگی سپاس|ژورنال= بایا|شماره= ۳۷|صفحات= ۹۶-۹۸ }}</ref> | ||
===چنین و چنان دیدنش=== | |||
====نوام چامسکی==== | |||
رضا براهنی را شخصیتی برجسته در مبارزه علیه خشونت و خفقان رژیم شاه توصیف میکند و افتخار میکند به اینکه در تمام سالهای آشنایی، هر وقت توانسته به او بپیوندد، از فعالیت و سرمشق او آموخته است.<ref name=''سلطانی بزرگداشت''/> | |||
==== | ====رضا سیدحسینی==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|سیدحسینی: | |||
:رضا نهتنها بزرگترین رماننویس زبان فارسی که یکی از بزرگان رماننویسان معاصر جهان است. فعالیت براهنی از جنبهٔ نقد ادبی، خصوصاً در دههٔ چهل را باید با «ویکتور هوگو»ی جوان مقایسه کرد که در بیستوپنجسالگی با نوشتن مقدمهٔ معروف خود بر نمایشنامهٔ کرومول، جاافتادهترین نوع نمایشنامهٔ مطرح در فرانسه یعنی تراژدی را به باد حمله گرفت.<ref name=''سیدحسینی''/>}} | |||
آتشی | ====[[منوچهر آتشی]]==== | ||
نگاه آتشی، اما از جنس نگاه همیشه آتشین خودِ براهنی است. پاییز ۱۳۸۷ میزگردی دربارهٔ شعر رضا براهنی، تشکیل شده بود. هوشیار انصاریفر سعی میکرد سیر فکری براهنی را باتوجهبه خاستگاههای فکری اواز سارتر، تروتسکی، لوسین گلدمن، لوکاچ و فروید تا هایدگر و نیچه، تحلیل کند. منوچهر آتشی، بهصراحت گفت که نمود اصیل تفکرات هیچکدام از این نظریهپردازان در کار براهنی مشهود نیست و ابراز کرد که براهنی را حتی در «خطاب به پروانهها» هنوز یک «نیمای فقیر» میبیند.<ref name=''براهنی شاعر''>{{یادکرد ژورنال|عنوان =براهنی شاعر، براهنی نظریهپرداز: میزگرد با حضور منوچهر آتشی، عنایت سمیعی، حافظ موسوی، شهریار وقفیپور، هوشیار انصاریفر|ژورنال= کارنامه |شماره= ۴۶و۴۷|صفحات= }}</ref> | |||
==== | ====[[یدالله رؤیایی]]==== | ||
رؤیایی در جستاری به بحران معنا در شعر معاصر ایران پرداخته و کوشیده است راه برونرفتی از این بحران نشان دهد. وی در این تحلیل از براهنی نام نمیبرد؛ اما خطابِ گاه به عتابآلودهاش، با براهنی است. از نظر رؤیایی، طرح دیدگاههای اخیر براهنی در فضای ادبیات امروز، اگرچه تنها علت نیست، از علل بسیار مهم این بحران خصوصاً در زمینهٔ شعر است. رؤیایی عقیده دارد زبان نمیتواند در شعر جدا از شاعران برای خودش برود و دستور نپذیرد. چنین زبانی از متن بیرون میرود و به «شعر بدون انسان» میرسد.<ref name=''مشکل رؤیایی''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= مشکل رؤیایی با براهنی: نگاهی به بحران معنا در شعر امروز و تئوری زبانیت |ژورنال= کارنامه|شماره= ۴۶و۴۷|صفحات= }}</ref> | |||
====جواد مجابی==== | |||
مجابی عقیده دارد در کشورهایی مانند ایران، وظیفهٔ یک روشنفکر فرهنگی به تکاپوی تخصصی در عرصهٔ فرهنگ محدود نمیشود. شبکهٔ درهمتنیدهٔ فرهنگ و سیاست در ایران هیچگاه هنرمند روشنفکر را فارغ از سیاست و تاثیرگذاری اجتماعی، بهرسمیت نمیشناسد؛ بلکه از او همه چیز میخواهد: شعر و داستان خوب، کارشناسی آسیبهای جامعه و درمان آنها، مبارزه اجتماعی بهمثابهٔ فعال حزبی و تحمل عواقب آن و در آخر بهقول «نیما»: «مقامی شبیه شهادت». به نظر مجابی، انجام همهٔ این کارها بهنوعی معجزه است و براهنی از این معجزهگران.<ref name=''مجابی''/> | |||
===و من آن وسط قرار میگیرم=== | ===و من آن وسط قرار میگیرم=== | ||
براهنی | براهنی دربارهٔ آثار خود به این نکته اشاره میکند که از سال چهل به بعد، نخست در کافههای شاهآباد و نادری و بعد بر روی کاغذ و در مجلات و گاهنامههای مختلف، همواره در قامت یک «دشمنساز حرفهای» ظاهر شده است. به نظر او تعاریف گذشته از شعر، قصه، حکایت و روایت و حتی تعاریف بهظاهر جدید از این پدیدهها در فضای فرهنگی ایران، بهدرد نمیخوردند؛ بلکه تعاریف جدیدتری، نهتنها برای درک آثار گذشتگان که برای درک آثار معاصران ضرورت دارد و او در آثارش کمر به ارائهٔ این تعاریف جدید بسته است. البته طبیعی است در کشوری که نویسندگان و شاعران آن، همه خود را نابغه میدانستهاند، جداکردن عالی از خوب، خوب از بد و بد از بدتر، دل شیر میخواهد. در این راه او تحول زبان خود را این گونه توضیح میدهد: | ||
:«زبانم پیچیدهتر شد و آموختم که اندیشهام را در جملهٔ مختلط و مرکب بریزیم؛ چراکه برای بیان اندیشهٔ پیچیده، جملهٔ ساده باید از خود فراتر برود... . من «هایدگر»، «فوکو»، «دریدا» و «هومی بهابها» را به این دلیل میخوانم که آنها از زبان در جایگاه ابزار بیان اندیشه استفاده نمیکنند؛ بلکه در آنها زبان میاندیشد و پیش میرود و من آن وسط قرار میگیرم».<ref name=''صادق زخم''/> | |||
«زبانم پیچیدهتر شد و | |||
===تفسیر براهنی از آثارش=== | ===تفسیر براهنی از آثارش=== | ||
====[[روزگار دوزخی آقای ایاز]]==== | |||
اولین تلاشم در مسیر تجاوز به زبان است. شیوهٔ نگارش این اثر را شبیه به کتیبههای تاریخی انتخاب کردم و در آن از متون کهن ادبی، دینی و تاریخی مانند «قرآن» و «تاریخ بیهقی» بهکرات بهره گرفتم. انتخاب رابطهٔ محمود و ایاز برای این رمان و فرم روایت بهصورت تکگویی طولانی از زبان ایاز را بهکار برم تا سراسر تاریخ ۲۵۰۰ سالهٔ ایران را از زبان همین شخصیت بیان کنم.<ref name=''رودرواز''/> | |||
====[[خطاب به پروانهها]]==== | |||
براهنی در مقالهٔ «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟»، دو تعریف ارائه میکند که شاید بتوان آنها را دربارهٔ اشعار خود او خصوصاً در مجموعهٔ «خطاب به پروانهها» صادق دانست: | |||
:«جدیگرفتن شعر یعنی جدیگرفتن ابزارها و تمهیدات شاعری. شاعری از اجرای شعر سرچشمه میگیرد و اجرای شعر تمهیدات بیان شاعری را مطرح میکند؛ پس نمیتوان گفت شعر فقط بیان مطلب است. درواقع شعر خوب، شعری است که خود بیان شاعری را در هر نوبت اجرا، با اجرای خود بشکند و تعریف کند، تعریف کند و بشکند و شاعر واقعی کسی است که با اجرای شعر خود، تئوریهای همه، از جمله تئوری خود از عمل شاعری را زیر سؤال برد.»<ref name=''خطاب پروانه''>{{پک|براهنی|۱۳۷۴|ک= خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم|ص= ۱۲۴تا۱۲۶}}</ref> | |||
=== | ===زیر ذرهبین براهنی=== | ||
کمتر | کمتر کسی از شاعران و نویسندگان معاصر از نگاه موشکافانهٔ براهنی به دور مانده است. | ||
==== | ====[[نیما یوشیج]]==== | ||
شکستن یک سنت ادبی دیرپای و بنیادگذاردن سنتی دیگر که امید دیرپایبودن را در دلها بپروراند، از شاعری انتظار میرود که چهار رسالت را درک کند: | شکستن یک سنت ادبی دیرپای و بنیادگذاردن سنتی دیگر که امید دیرپایبودن را در دلها بپروراند، از شاعری انتظار میرود که چهار رسالت را درک کند: | ||
:اول بداند در چه دورهای از تاریخ بشر و در چه عصری از تاریخ قوم خود زندگی میکند و قوم او در دورهٔ زندگی شاعر از او چه میخواهد. (رسالت تاریخی در برابر بشر و قوم و ملت خود) | |||
:دوم بداند که چه چیزهایی زندگی محیط او را تشکیل میدهند؛ یعنی بداند روی چه سرزمینی ایستاده است. (رسالت جغرافیایی در برابر سرزمین خود) | |||
: سوم به صمیمیت برداشت خود از اجتماع و محیط و موقعیت طبقاتی متکی باشد و در این باره جز روشنبینی و تعمق راهی در پیش نگیرد. (رسالت اندیشهٔ اجتماعی) | |||
: چهارم بداند در چه دورهای از تاریخ ادبی قوم خود زندگی میکند و نمایندهٔ کامل و جامع جلوههای راستین و ضروریِ ادبیات زمان خود، چه از لحاظ فرمی و چه از لحاظ محتوایی باشد. (رسالت ادبی در برابر تاریخ ادبیات جهان و تاریخ ادبیات قوم خود) | |||
== | به نظر رضا براهنی، این چهار رسالت، بهترتیب چهار مسئولیت را بهبار میآورند و «نیما یوشیج» شاعری است که به این رسالتها و مسئولیتها آگاهی کامل داشت.<ref>{{پک|براهنی|۱۳۷۱|ک= طلا در مس: در شعر و شاعری|ص= ۶۳۵تا۶۴۵}}</ref> | ||
=== | ====[[احمد شاملو]]==== | ||
براهنی در چاپ اول [[طلا در مس]] از شاملو بهعنوان «بهترین نمایندهٔ شعر فارسی امروز بعد از نیما» و کسی که پس از نیما، بزرگترین تأثیر را روی نحوهٔ تفکر شاعرانه گذاشته نام میبرد و شعر شاملو را نشانهٔ قیام انسان در برابر ظلمت و تیرگی میداند.<ref>{{پک|براهنی|۱۳۷۱|ک= طلا در مس: در شعر و شاعری|ص= ۸۶۳و۸۶۴}}</ref> بعدها البته نظرش دربارهٔ شاملو تعدیل میشود و انتقاداتی اساسی به کار او وارد میکند. جدیترین این نقدها چنین است: شاملو یک فرمالیست است؛ به این معنا که فقط فرم شعر خود را میشناسد و همه چیز را از دریچهٔ فرمی که به نام خود ثبت کرده میبیند، درحالیکه هر محتوایی فرم خودش را میطلبد.<ref>{{پک|براهنی|۱۳۷۱|ک= طلا در مس: در شعر و شاعری|ص= ۹۱۱}}</ref> | |||
=== | ====[[مهدی اخوان ثالث]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|«موقعی که به یادداشتهای اصحاب اخوان نگاه میکنیم و موقعی که ادعاهای عجیبوغریب خود اخوان را میخوانیم، با کمال تعجب میبینیم که طرفداران اخوان، او را تبدیل به نوعی امامزاده کردهاند و جالب اینجاست که امر به خود اخوان آنچنان مشتبه شده که او بهسادگی، بدون آنکه خندهاش بگیرد یا اگر گرفته باشد، خنده را به روی مبارک خود بیاورد، تعارفهای اصحابش را بهعنوان حقایق اساسی و اصیل قبول کرده و در طول این چند سال ناچیز، در نقش امامی، امامزادهای یا پیر مغانی انجام وظیفه کرده است!»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۷۱|ک= طلا در مس: در شعر و شاعری|ص= ۹۶۵و۹۶۶}}</ref>}} | |||
=== | ====[[فروغ فرخزاد]]==== | ||
براهنی خود و مردان نسل خود را با تمام تفاوتها از لحاظ بینش و اندیشه و برداشت و خلاقیت و...، بازهم درخور مقایسه باهم میداند؛ اما به نظر او فروغ فرخزاد، بهدلیل موقعیت خاصی که داشت، با هیچکس مقایسهشدنی نیست، زیرا که اگر شاعران مرد هرکدام سهمی از ظرفیت مردانگی خود را نشان داده و نقشی بر دوش داشته باشند، فروغ بهتنهایی زبان گویای زن صامت ایرانی در طول قرنهاست. به نظر براهنی، فروغ گرچه مانند «اوفیلیا»، بهسوی سهمناکترین غارهای دریایی و گوشتخوارترین ماهیان، حرکت یکدست دیوانگان غریق را داشته است، عواطف صمیمی و ساده و عمیق او چنان نیرویی دارد که نسلهای بعد هرگز از تأثیرش گریز و گزیری نخواهند داشت.<ref>{{پک|براهنی|۱۳۷۱|ک= طلا در مس: در شعر و شاعری|ص= ۱۰۶۲و۱۰۶۳}}</ref> | |||
=== | ====[[سیاوش کسرایی]]==== | ||
براهنی | {{گفتاورد تزیینی|براهنی تنها مضمونی را که از هر جای شعر سیاوش کسرایی سرک میکشد، این گونه بیان میکند: | ||
:پرستوهای کوچکرده، شبهای بهروزنیامده، برادرهای دشمنشده، شاعرهای بهپستیگراییده و... و البته نوعی امیدواری که از پس هر شب تاریک، روشنایی روزی است.{{سخ}} | |||
براهنی میپرسد: جدای از صحتوسقم این محتوا آیا تحمیلکردن این حرفها بر گردهٔ شعر و آنهم همیشه، کار درستی است؟<ref>{{پک|براهنی|۱۳۷۱|ک= طلا در مس: در شعر و شاعری|ص= ۱۱۱۳و۱۱۱۴}}</ref>}} | |||
=== | ====[[هوشنگ گلشیری]]==== | ||
براهنی، همتایان هوشنگ گلشیری را در داستان کوتاه انگشتشمار میداند: هدایت و چوبک، و شاید، بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی. به نظر او، گلشیری هم از قصهٔ کوتاه بلند و هم از رمان، نوعزدایی کرده است که حاصل آن «شازده احتجاب» است. به نظر براهنی، در این اثر و قصههای بیشمار کوتاه گلشیری، با وسواس انسان و زبان سر و کار داریم، و نیز با وسوسهٔ مرگ و وسوسههای شهادت و معصومیت و نقیضهای رندانهٔ این دو. او در مرگ گلشیری مینویسد: | |||
=== | «مرگ هوشنگ گلشیری مرگ هر کسی نیست... مدام کتیبه ی مرگ نوشته است. این وسواس ها، وسوسه ها، در ذهن و خیال همه بوده اند. در گلشیری اما این ها تعیین کنندهٔ ذات اثراند، و تعیین کنندهٔ ذات زبان اثر و آنچه با اثر عموما به دیگران منتقل میشود. این مرگ واگیر است. گلشیری همیشه با مرگ در جدال بوده است. در این پیکار، لذت نگارش، به صورتی که او آن را می دید، مرگ اثر و نویسنده در اثر را تحمل پذیرتر میکرده است. نگارش درونی زبان، زبان از درون، زبان از زیر زبان، نگارش زندگی و مرگ زبان است... جنازههای نویسندگان جدی ما از میدان تیرهایی که از هر سو به سوی آنها روان ميشده، بیرون کشیده میشوند. گلشیری مثل هر نویسندهٔ ریشهدار ایرانی از جهان و از آدمیان متوقع شناسایی این تیرها بوده و شاید خواست بگوید من این تکهپارگی، پلاسیدگی، نفلگی را با جان، و حتی با تنم حس کردهام، و به رغم اینها من نقش زدهام، پرنقش هم زدهام و چرا جهان این همه سرسری از کار من میگذرد؟»<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان =مرگ هوشنگ گلشیری مرگ هر کسی نیست|ژورنال= بایا |شماره= ۱۰ و ۱۱ و ۱۲|صفحات= ۴۱ }}</ref> | ||
=== | ===زیباترین بیت شعر فارسی=== | ||
براهنی در ''[[طلا در مس]]'' این بیت مولانا را زیباترین بیت زبان فارسی میداند: | |||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:green}} | |||
{{ب|'''تن ما به ماه ماند که ز عشق میگدازد'''|'''دل ما چو چنگ زهره که گسستهتار بادا'''<ref name = ''کافه ۲''/>}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
=== | ===متن ۱۳۴=== | ||
براهنی در دوران فعالیت سیاسی خود علیه اختناق حکومت پهلوی، از نویسندگانی بود که بیانیهٔ معروف نویسندگان و شاعران ایرانی در اعتراض به سانسور را امضا کرد. این بیانیه که به «متن ۱۳۴» معروف است، امضای ۱۳۴ نویسنده و شاعر ایرانی را به پای خود دید و هدف اصلی آن دفاع از آزادی اندیشه و بیان بدون هیچ حصر و استثنا بود. پس از بحث و گفتوگوی بسیار بر روی تکتک جملات بیانیه در [[کانون نویسندگان ایران]]، براهنی متن امضاشده را به «آرتور میلر» میسپارد تا به انجمن قلم جهانی در اروپای شرقی ببرد. «آرتور میلر» پس از انجام این مأموریت، تلفنی کرده و ضمن تبریک به او و دیگر امضاکنندگان، میگوید درپی این مکاتبه، تمامیِ ۱۳۴ نویسنده بهعنوان عضو انجمن قلم جهانی شناخته شدند.<ref name=''مستند''/> | |||
===خلقیات=== | ===خلقیات=== | ||
ارسلان | {{گفتاورد تزیینی|ارسلان براهنی، پدر را در مستندی که برایش ساخته، چنین توصیف میکند: | ||
این جدیت و حرفهایگری در نوشتن، میتواند کلیدی باشد برای توجیه لحن شدید او در نقدهایش؛ خصیصهای که شاید بیشترین مخالفت با او از | :«هرگز یک ایدئولوژی، فکر یا حتی کار خاصی را به بچههایش دیکته نکرده است. بهجای اینکه پدر ما باشد، رفیق ما بوده است.»{{سخ}} | ||
از سوی دیگر جدیت در نویسندگی، تمام ابعاد زندگی براهنی را تحت سیطره داشته است. در دورانی که تهران زندگی میکرد، جلسههای ادبی رضا براهنی که در زیرزمین خانهٔ خودش برگزار میشد و شاگردانش که به این جلسات میآمدند، تمام زندگی او بود طوری که گاهی پیش میآمد که خانواده و فرزندانش در اولویت دوم قرار میگرفتند. ارسلان، از قول براهنی خطاب به فرزندانش نقل میکند: | |||
:«من یک نویسندهٔ جدیام. چیزی حدود ۵۰ جلد کتاب نوشتهام. شما باید از وقتی که باهم میگذرانیم استفاده کنید و مثلاً باهم دربارهٔ چیزهایی مثل «ساختارگرایی»، «فاصلهگذاری» و «پسامدرنیسم» صحبت کنیم!»<ref name=''مستند''/>{{سخ}} | |||
این جدیت و حرفهایگری در نوشتن، میتواند کلیدی باشد برای توجیه لحن شدید او در نقدهایش؛ خصیصهای که شاید بیشترین مخالفت با او از همینجا سرچشمه میگیرد. آنجاکه مثلاً میخواهد از نفهمیدن آثار [[صادق چوبک]] در بین ایرانیها گله کند و میگوید: | |||
:«اگر چوبک ریش گذاشته باشد، آن را بهحساب ریش «همینگوی» گذاشتهایم؛ چون از نظر ما ریش فقط در کادر «همینگوی» میگنجد و دیگران حق استفاده از ریش را ندارند. اگر چوبک پیرهن قرمز پوشیده باشد او را مقلد «هنری میلر» یا نویسندهٔ پیراهن قرمز دیگری شناختهایم. اگر عصا به دست گرفته باشد او را نسخهٔ ثانی «اسکار وایلد» شناختهایم. اگر شکمش کمی گنده باشد او را با مدیرکلهای شکمگنده عوضی گرفتهایم.»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۸|ک= قصهنویسی|ص= ۴۵۶}}</ref>{{سخ}} | |||
کسی که تمام زندگیاش را وقف نوشتن و فهمیدن کرده باشد، مشکل بتوان لحن شدیدش را در برابر مشکلات فرهنگی نبخشید.}} | |||
=== | ===بنیانگذاری کانون نویسندگان ایران=== | ||
براهنی در دورهٔ سربازی با غلامحسین ساعدی و سیروس طاهباز آشنا میشود؛ در دوران کار در کتاب هفته با احمد شاملو و بعد از آن با [[جلال آلاحمد]] و [[سیمین دانشور]]. این آشناییها قوت میگیرد و کانون نویسندگان ایران به همت همین رفقااز دل آن بیرون میآید.<ref name=''مستند''/> | |||
=== | ===پسر رابطهاش با پدر را بهتصویر میکشد=== | ||
[[کیمیا و خاک]] عنوان کتابی در زمینهٔ نقد ادبی نوشتهٔ رضا براهنی است که نامی شد برای فیلم مستندی بهساختهٔ پسرش ارسلان برای معرفی پدر با تأکید بر رابطهٔ شخصی خود با پدر و نیز روایتی تصویری از اشعار او.{{سخ}} | |||
ارسلان که متولد ۱۳۶۱ است در چهاردهسالگی بهدلیل وضعیت پدر تن به مهاجرت از ایران داده و به کانادا میرود. در این بستر عاشق سینما میشود. درنتیجه تحصیلاتش در این رشته را پیمیگیرد و در کنار آن به فیلمسازی میپردازد. فسلفهٔ عرفانی، مذهب و اساطیر نیز از دیگر گرایشهای مطالعاتی اوست. ارسلان براهنی در کارنامهٔ فیلمسازی خود مجموعهٔ سهگانهای دارد با نام «غربت» که ''کیمیا و خاک'' یکی از آن سه فیلم است. در این اثر که از رابطهٔ پدر و پسری در بیشترین حد خود آشناییزدایی میکند، معرفی رضا براهنی نیز همچون دیگر فیلمهای که ژانر بیوگرافی دارد، دنبال نمیشود؛ درعوض حس میهندوستی و علقه و علاقهٔ مثالزدنی براهنی به نفس و ماهیت شعر و ادبیات چنان پررنگ مینماید که گویی بندبند وجودش آن را فریاد میزند و از سویی بهزعم پسر، غرقشدن پدر در کار و بار خویش، چنان شکاف عمیقی در روابط پدرفرزندی انداخته که گویی این فیلم صدای رسای اعتراض فرزند به پدر است.<ref name = ''مستند''/> | |||
=== | ===تازهواردی در کافه نادری=== | ||
مهدی اخوان لنگرودی از دوران حضور براهنی در کافه نادری میگوید: | |||
«در کافه نادری دکتر براهنی هم میآمد. حضورش در آنجا همیشه بحثبرانگیز بود. نقدهایش در آن روزها، تکان و حرکتی بود که از دکتر به دیگر شاعران انتقال پیدا میکرد. خیلیها او را با حبّ و بغض نگاه میکردند و خیلیهای دیگر هم با دید منصفانهتر ... دشمن زیاد داشت. چون آن وقتها در ایران نقدی وجود نداشت. کسی را با کسی کاری نبود. هر کس شعری میگفت یا کتابی چاپ میکرد. شعرها و کتابها بیشتر به ژست و تعریف و بهبه گفتن مسیرشان را طی میکردند و مقدمهنویسان سیاهدل حرفهای شعر هم، چنان از سرایندهٔ شعر بتی میساختند که خواننده با خواندن شعر و یا داستان، چشمبسته همه چیز را میپذیرفت. براهنی خیالشکن این ماجراها بود. میخواست شعر را از متداول یا بهتر بگویم از آبکی بودنش بیرون بیاورد و ذات اصل هنر را به دیگران نشان دهد. با این اسناد بیهیچ تعارفی لیلی به لالای هیچ هنرمندی نمیگذاشت. کارش تکاندادن و نشاندادن قلب هنر بود. به جان کوچکترها و جوانها نمیافتاد. ضعیفکش نبود. بیشتر رودرروی بزرگترها میایستاد. مخصوصا یلان شعر معاصر. بیهیچ تعارفی شعرها و کارهایشان را تجزیه و تحلیل میکرد. از شاعر و نویسنده، اثر هنریِ خوب و کامل میخواست. اصل را میجست. الماس را از شیشه جدا میکرد و برای همهٔ این چیزها خیلیها از دکتر براهنی فراری بودند. با همه درمیافتاد، حتی با احمد شاملو! کشتی گرفتن با او جرات و شهامت شیر میخواست. اما زبان تلخ او دشمنی او را نسبت به این شاعران ثابت نمیکرد، بلکه خواستن اثرهای بزرگتر و والاتری از آنها بود. همچنان درافتادنش با نصرت رحمانیِ همیشه شاعر. در قلعهای برای دفاع ایستاده بود که نمیشد حرف و حدیثهایش را نسبت به شعر و هنر انکار کرد. به طوری که خیلیها میخواستند خنجر بر گلوگاهش بگذارند. دکتر با انتظار هر چه بهتر کردن ادبیات معاصر پا به میدان گذاشته بود. به همین دلایل وقتی به کافه نادری میآمد غم و غصه را در چهرهٔ خیلیها میدیدی که مثلا نوبتشان کی و چه وقت میشود!»<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://journali.st/broadcasts/720473286|عنوان= کافه کتابی ها: گفتگوی این هفته رضا براهنی ۱}}</ref> | |||
=== | ===سلطنتآباد(پاسداران فعلی)، گلستان پنجم، خیابان فرید، پ ۱۶=== | ||
براهنی در زیرزمین خانهای که تا قبل از مهاجرت از ایران داشت، کلاسهایی تشکیل داده بود. این کلاسهای زیرزمینی تاثیر گستردهای بر ادبیات ایران داشت. شاگردان براهنی در آنجا جمع میشدند، شعر و داستان میخواندند و آثار مختلف به نقد گذاشته میشد. این کلاسها مدت زیادی از زندگی براهنی را به خود اختصاص داد و در دورههایی، تمام هم و غم او، برگزاری هرچه پربارتر این کلاسها بود. براهنی در مصاحبهای دربارهٔ این کلاسها صحبت میکند: | |||
«برای من افتخار بزرگی است که پس از اخراج از دانشگاه تهران، زیرزمین آپارتمان خود را در گلستان پنجم، خیابان پاسداران، میعادگاه زنان و مردان جوانی کردم که همه ی دغدغه ها را کنار می گذاشتند تا هفته ای دو عصر و گاهی سه عصر را به دقت در آثار بزرگان ادبی جهان، اعم از نویسنده و شاعر و نظریه پرداز قرار دهند. یاد دادن، یاد گرفتن و تحویل دادن آموخته ها، پس از عبور از درون به آثار بعدی، نوعی عرقریزان روحی است، اما به قداست ارتباطی ندارد. کسی که آنچه را یاد نگرفته به دیگری یاد ندهد، به آنچه یاد گرفته خیانت کرده است. نگذاشتند من در دانشگاه این کار را بکنم. من زیرزمین خانه ام را مدرسه کردم. برگردم، اگر بخواهند هم، به دانشگاه نمی روم. به یک زیرزمین میروم. انعکاس صدایم در آنجا آشناتر است. نوشتن باید غریزهٔ هر کسی بشود. اما وظیفهٔ من کشف آن غریزه در نوشتهٔ زن یا مرد جوانی است که اثرش را به من نشان میدهد. من روی اثر او به همان صورت کار می کنم که روی نسخهٔ اول قصه یا شعر خودم. یادم داده اند، تحویل می دهم. هیچ ارتباطی پاکتر و ارضا کنندهتر از رابطه ی ادبی نیست. من ممکن است با زنی کارم به طلاق کشیده باشد، اما نه من طاقت مطلقهشدن از ادبیات را دارم نه ادبیات از من. ادبیات زندگی من است. خواندنش، نوشتنش، بررسیاش، دغدغههایش. برای من دیدن چهره های تک تک اعضای کارگاهم -باور کنید!- نوعی زیارت است! چون می دانستیم، و هر وقت همدیگر را دیدهایم، فهمیدهایم که ما زمانی کاری میکردیم که با دیگران نمیکردیم و دیگران با ما نمیکردند.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://bahal66.persianblog.ir/MBJ4Q4yl0Nu46NywBG5X-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%DB%8C|عنوان= زیرزمین خانهام را مدرسه کردم}}</ref> | |||
=== | ==آثار و منبعشناسی== | ||
===سبک و لحن و ویژگی آثار=== | |||
اولین و مهمترین مسئلهای که در آثار براهنی-چه شعر و چه داستان- قابل پیگیری است، دلمشغولی او به زبان است. او عقیده دارد: | |||
= | «زبان هیچگونه تقدسی را نه در حضور حافظ، نه در حضور مولوی، نه در حضور فردوسی و نه نظامی و ... به رسمیت نمیشناسد. زبان جز سیلان مداوم خودش، که ذات پرتلاطم و دریادل خود زبان است، چیزی را به رسمیت نمی شناسد. زبان فارسی اگر میخواهد منزلت یک زبان شعر را پیدا کند، باید به تمامی، در همه ی ابعادش، به کار گرفته شود. اگر زبان دیگری در آن دخالت کرد، چه بهتر . زبان با زبانهای دیگر قوی میشود . هر وقت زبان فارسی متاثر شده، قوی شده، مثل عصر فردوسی که عرصهٔ برخورد سه زبان و صاحبان سه زبان بوده، و سه قوم فارس و ترک و عرب. منتهی نسبت در فردوسی به طرف فارسی چرخیده و در قصاید عصر او به ترکیب عناصری از عربی، که منوچهری، بزرگترین قصیدهسرای آن عصر یک نمونه است؛ و بعد ناصر خسرو، یکی دیگر. منصور حلاج ایرانی، اصلا چیزی به فارسی ننوشته است. کسی که شرق و غرب او را مساوی عیسی مسیح میدانند. حافظ و مولوی عربی را مثل زبان مادری بلدند و ...»<ref name = ''کافه ۲''/> | ||
== | براهنی در مقالهٔ «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟» دلیل این تمرکز بر روی زبان را در شعر توضیح میدهد. اگر به قول نیچه، در تاریخ، این انسان است که ساختار فراروی را از طریق «وقوع مکرر همان» تکرار میکند، پس موضوع اصلی ادبیات(خصوصا شعر) زبان است. چیزی که بین شاعران معاصر و امثال حافظ مشترک است و در ذات آن تغییری رخ نداده این است که حافظ، به موضوع مشترک هویت و ابزار اصلی هستیشناسی ما، یعنی زبان، شکل زیباییشناسانه بخشیده است؛ یعنی شکل لذتبخش آن را. نویسنده و شاعر معاصر هم همین کوشش را میکنند. در هر عصر، هر کس که مدرن است ساختار هر آدمی را که در گذشته و در عصر خود میخواسته مدرن باشد، تکرار میکند. نکته اینجاست که استفاده از فرهنگ گذشته برای بیان خود و عصر خود، هرگز به معنای استفادهٔ خطی و زمانبندی تاریخی نیست، بلکه درک حالیت حال در گذشتگی بخشی از گذشته است که جانهای مایل به هم، جانهای جانها را به هم مایل میکند.<ref>{{پک|براهنی|۱۳۷۴|ک= خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟|ص= ۱۵۱ و ۱۵۲}}</ref> براهنی در ادامهٔ همین مقاله به این امر اشاره میکند که هر شاعر بزرگی در زندگی خود اشخاصی را میشناسد که صد برابر او و امثال او، تجربهٔ چشیدن زهرهای زندگی و مرگ را داشتهاند، ولی تاکنون شعری نسرودهاند. از این امر نتیجه میگیریم که دردمندبودن یک نفر او را به سوی شعر نمیراند تا ما به همه پیشنهاد کنیم درد و شادی را تجربه کنید تا شاعر شوید. براهنی بر همین اساس به شاملو خرده میگیرد که میگوید: «کلمه را بگذارید و بگذرید، قناری را ببینید» و این حرف را سخن یک شاعر نمیداند بلکه میگوید میتواند سخن یک قناریفروش باشد؛ این نوع طرز تلقی، بها دادن به کار هزاران آدم بیکارهای است که با نوشتن چند شیء در نثری قطعهقطعهشده، بدون کوچکترین توجه به راز قرار گرفتن کلمات در شعر، و اصلیت کلمه در برابر اصلیت شیء، چیزهایی به عنوان شعر به مجلات میفرستند.<ref>{{پک|براهنی|۱۳۷۴|ک= خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟|ص= ۱۷۲}}</ref> | ||
در مورد مسئلهٔ زبان در رمان و داستان، در آثار براهنی میتوان به مفهوم «نگارش کور» اشاره کرد. این اصطلاح به این معنی است که براهنی در آثار داستانی خود، قدم به عرصهای میگذارد که به کلی ناشناخته و نامکشوف است و این عرصه همان جهان زبان است که براهنی آن را آشنا نمییابد. این نابینایی نویسنده به یک امر دیگر منتهی میشود و آن «اختراع زبان» است. براهنی در این باره میگوید: | |||
«من چراغ به دست دنبال چهرهها نمىگردم. با کورى درونى دنبال جهانى مىگردم که پیش از گفتن من، پیش از اختراع من از دل تاریکى وجود نداشته است. شاید آن فضا، همان چیزى باشد که میشل فوکو آن را «هتروتوپی» (heterotopy) نامیده است. نگارش رمان براى من مثل یادگیرى خطى قدیمى است که پیش از یادگیرى من به کلى نامکشوف مانده بوده است.»<ref>بخشی از سخنرانى رضا براهنی در آوریل ۲۰۰۰، در زمان چاپ «روزگار دوزخى آقاى ایاز» به فرانسه در «کالج بینالمللى ترجمههاى ادبى» در آرل فرانسه</ref> | |||
===کارنامهٔ رضا براهنی=== | ===کارنامهٔ رضا براهنی=== | ||
====آثار فارسی و ترجمهها<ref name= ''ملی''>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.nlai.ir/|عنوان = آثار رضا براهنی از سایت کتابخانه ملی ایران}}</ref>==== | |||
آثار فارسی و | |||
* ''[[آهوان باغ]]'' (مجموعه شعر)، انتشارات اشرفی، ۱۳۴۱. | * ''[[آهوان باغ]]'' (مجموعه شعر)، انتشارات اشرفی، ۱۳۴۱. | ||
* ''[[پلی بر رودخانهٔ درینا]]'' ترجمهٔ رمانی از ایو آندریچ، انتشارات نیل، ۱۳۴۱،در سال ۱۳۴۳، ۱۳۴۵ و ۱۳۵۵ همین انتشارات، سال ۱۳۹۴ انتشارات افراز و سال ۱۳۹۶ نشر شورآفرین، بازچاپ کردند. | |||
* ''[[پلی بر رودخانهٔ درینا]]'' | * ''[[کلئوپاترا]]'' ترجمهٔ داستانی از کالروماریا فرانزرو، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۱، چاپ دوم ۱۳۹۶ | ||
* ''[[کلئوپاترا]]'' | |||
* ''[[منظومهٔ جنگل و شهر بر فراز دار]]'' (مجموعه شعر)، نشر مطبوعاتی جاوید، ۱۳۴۲. | * ''[[منظومهٔ جنگل و شهر بر فراز دار]]'' (مجموعه شعر)، نشر مطبوعاتی جاوید، ۱۳۴۲. | ||
* ''[[ریچارد سوم]]'' ترجمهٔ تراژدی از ویلیام شکسپیر، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۳، در سال ۱۳۸۳ نشر و پژوهش دادار و در سال ۱۳۹۳ انتشارات نگاه بازچاپ کرد. | |||
* ''[[ریچارد سوم]]'' | * ''[[شبی از نیمروز و منظومهٔ یک زندگی منثور]]'' (مجموعه شعر)، چاپخانهٔ چهر تبریز، ۱۳۴۴. | ||
* ''[[طلا در مس: در شعر و شاعری]]'' (نقد ادبی)، چاپخانهٔ چهر تبریز، ۱۳۴۴، در سال ۱۳۷۱ در سه جلد توسط مؤلف و در سال ۱۳۷۸ نشر بزرگمهر بازچاپ کرد. | |||
* ''[[شبی از نیمروز و | * ''[[قصهنویسی]]'' (نقد ادبی)، انتشارات اشرفی، ۱۳۴۸، در سال ۱۳۶۲ توسط نشر نو و در سال ۱۳۹۳ نشر نگاه بازچاپ کرد. | ||
* ''[[طلا در مس: در شعر و شاعری]]'' (نقد ادبی)، چاپخانهٔ چهر تبریز، | |||
* ''[[قصهنویسی]]'' (نقد ادبی)، انتشارات اشرفی، | |||
* ''[[مصیبتی زیر آفتاب]]'' (مجموعه شعر)، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۹. | * ''[[مصیبتی زیر آفتاب]]'' (مجموعه شعر)، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۹. | ||
* ''[[گل بر گسترهٔ ماه]]'' (مجموعه شعر)، انتشارات نوید شیراز، ۱۳۴۹، چاپ دوم ۱۳۶۲ | |||
* ''[[گل بر گسترهٔ ماه]]'' (مجموعه شعر)، انتشارات نوید شیراز، | * ''[[تاریخ مذکر: رسالهای پیرامون علل تشتت فرهنگی در ایران]]'' (مقاله)، نشر علمی، ۱۳۴۹، در سال ۱۳۶۳ نشر اول بههمراه مقالهٔ فرهنگ حاکم و محکوم چاپ کرد؛ این مجموعه مقاله را نشر دادار در سال ۱۳۸۱ و انتشارات نگاه در سال ۱۳۹۳ بازچاپ کردند. | ||
* ''[[فانون]]'' ترجمهٔ داستانی از دیوید کات، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۱. | |||
* ''[[تاریخ مذکر: رسالهای پیرامون علل تشتت فرهنگی در ایران]]'' (مقاله)، نشر علمی، | |||
* ''[[فانون]]'' | |||
* ''[[روزگار دوزخی آقای ایاز]]'' (رمان)، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۱. | * ''[[روزگار دوزخی آقای ایاز]]'' (رمان)، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۱. | ||
* ''[[سفر مصر و حالات من در طول سفر]]'' (سفرنامه)، انتشارات ارغنون، ۱۳۵۱، در همین سال نشر کتابخانهٔ ایرانمهر هم چاپ کرده است و در سال ۱۳۶۳ نشر اول، «سفر مصر و جلال آلاحمد و فلسطین» در یک مجموعه چاپ میکند. | |||
* ''[[سفر مصر و حالات من در طول سفر]]'' (سفرنامه)، انتشارات ارغنون، | * ''[[جنون نوشتن]]''، نشر ایرانمهر، ۱۳۵۱، نشر رسام گزیده آثار مفصلی نیز از رضا براهنی در سال ۱۳۶۸ با همین عنوان، چاپ کرد؛ این گزیده آثار را در سال ۱۳۸۱ نشر دادار بازچاپ کرد. | ||
* ''[[برنامهٔ انتقالی برای انقلاب سوسیالیستی]]'' ترجمهٔ اثری از لئون تروتسکی، انتشارات زبرجد، ۱۳۵۶. | |||
* ''[[جنون نوشتن]]''، نشر ایرانمهر، | * ''[[ظلالله: شعرهای زندان]]'' (مجموعه شعر)، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۸، در سال ۱۳۹۶ انتشارات افراز بازچاپ کرد. | ||
* ''[[بعد از عروسی چه گذشت؟]]'' (داستان)، نشر نو، ۱۳۶۱، بازچاپ توسط نشر نگاه در سال ۱۳۸۶ | |||
* ''[[ | * ''[[چاه به چاه]]'' (داستان)، نشر نو، ۱۳۶۲، بازچاپ توسط نشر نگاه در سال ۱۳۸۶ | ||
* ''[[آواز کشتگان]]'' (داستان)، نشر نو، ۱۳۶۲، بازچاپ توسط نشر البرز در سال ۱۳۶۸، نشر دادار به سال ۱۳۸۲ و نشر نگاه در سال ۱۳۸۷ | |||
* ''[[ظلالله: شعرهای زندان]]'' (مجموعه شعر)، انتشارات امیرکبیر، | * ''[[تصحیح دیوان حافظ/ از روی نسخه خطی محمد قزوینی و قاسم غنی]]''، نشر بامداد، ۱۳۶۲. | ||
* ''[[بعد از عروسی چه گذشت؟]]'' (داستان)، نشر نو، | |||
* ''[[چاه به چاه]]'' (داستان)، نشر نو، | |||
* ''[[آواز کشتگان]]'' (داستان)، نشر نو، | |||
* ''[[تصحیح دیوان حافظ/ از روی نسخه خطی محمد قزوینی و قاسم غنی]]'' | |||
* ''[[غمهای بزرگ ما: مراثی]]''، نشر اول، ۱۳۶۳. | * ''[[غمهای بزرگ ما: مراثی]]''، نشر اول، ۱۳۶۳. | ||
* ''[[کیمیا و خاک: موخرهای بر فلسفهٔ ادبیات]]'' (نقد ادبی)، نشر مرغ آمین، ۱۳۶۴، بازچاپ توسط نشر نگاه در سال ۱۳۹۳ | |||
* ''[[کیمیا و خاک: موخرهای بر فلسفهٔ ادبیات]]'' (نقد ادبی)، نشر مرغ آمین، | * ''[[رازهای سرزمین من]]'' (رمان)، نشر مغان، ۱۳۵۱، بازچاپ توسط نشر مرغ آمین در سال ۱۳۶۸، نشر زریاب در سال ۱۳۷۸، نشر دادار در سال ۱۳۸۱ و نشر نگاه در سال ۱۳۸۶ | ||
* ''[[رازهای سرزمین من]]'' (رمان)، نشر مغان، | |||
* ''[[بیا کنار پنجره]]'' (مجموعه شعر)، انتشارات مرغ آمین، ۱۳۶۷. | * ''[[بیا کنار پنجره]]'' (مجموعه شعر)، انتشارات مرغ آمین، ۱۳۶۷. | ||
* ''[[یار خوش چیزی است: شعرهای تغزلی ۱۳۳۶-۱۳۶۸]]''، نشر ویس، ۱۳۶۹. | * ''[[یار خوش چیزی است: شعرهای تغزلی ۱۳۳۶-۱۳۶۸]]''، نشر ویس، ۱۳۶۹. | ||
* ''[[رویای بیدار (مجموعه مقاله پیرامون نظریهٔ نگارش و خواندن متن ادبی)]]''، نشر قطره، ۱۳۷۳، بازچاپ توسط نشر کاروان در سال ۱۳۸۶ و نشر کتاب کاغذ در سال ۱۳۹۷ | |||
* ''[[خطاب به پروانهها (شعر)، و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟ (بحثی در شاعری)]]''، نشر مرکز، ۱۳۷۴، چاپ دوم و سوم توسط همین انتشارات در سال ۱۳۸۸ | |||
* ''[[گزارش به نسل بیسن فردا]]''، (سخنرانیها و مصاحبهها)، نشر مرکز، ۱۳۷۴، چاپ دوم و سوم توسط همین انتشارات تا سال ۱۳۷۹ | |||
* ''[[بحران رهبری نقد ادبی: گفتوگوی ملک ابراهیم امیری و رسالهٔ حافظ]]''، نشر ویستار، ۱۳۷۵، بازچاپ توسط نشر دریچه در سال ۱۳۸۰ | |||
* ''[[آزادهخانم و نویسندهاش یا آشویتس خصوصی دکتر شریفی]]'' (رمان)، نشر قطره، ۱۳۷۶، بازچاپ توسط نشر کاروان در سال ۱۳۸۱ و نشر نگاه در سال ۱۳۹۳ | |||
* ''[[برخورد نزدیک در نیویورک]]'' (داستان)، نشر جامهدران، ۱۳۸۳. | |||
* ''[[منتخب اشعار رضا براهنی : شعرهای منتشرشده بههمراه شعرهای جدید]]''، نشر سرزمین اهورایی، ۱۳۹۳. | |||
* ''[[از پس بادهپیمایی اژدها در تموز]]'' (مجموعه یادداشتها، طرحها و...)، نشر چشمه، ۱۳۹۴. | |||
====آثار به زبان انگلیسی<ref name= ''زندگینامه''/>==== | |||
* Play No Play (one-act play), first produced in Salt Lake City, UT, at Salt Lake City Public Auditorium, 1973. | |||
* Zillulah, Abjad Publications (New York, NY), 1975, translation by the author published as God's Shadow: Prison Poems, Indiana University Press (Bloomington, IN), 1976. | |||
* The Crowned Cannibals: Writings on Repression in Iran, introduction by E. L. Doctorow, Vintage (New York, NY), 1977. | |||
===نگاهی به آثار براهنی=== | |||
====روزگار دوزخی آقای ایاز==== | |||
«رومن یاکوبسن» در نظریهٔ خود بر این نکته تأکید گذاشته که آنچه هر اثر را به کار هنری تبدیل میکند، «ادبیات» نیست؛ بلکه «ادبیت» است. بدینترتیب در این دیدگاه هر واژه بهعنوان واژه و نه بهعنوان جایگزین، مفومی مدنظر یا بیان پرشور احساس، درخور توجه است. توجه به ریتم در کلام و کارکرد آن در داستان، وجهی از کاربرد نقش شعری زبان در داستان است. تکرار که از ارکان اصلی ریتم است در سطح یک یا چند واج، واژه و حتی جمله، از عناصری است که بهوفور و هنرمندانه در رمان «روزگار دوزخی آقای ایاز» براهنی استفاده شده است. به عبارت زیر که از این کتاب انتخاب شده است توجه کنید: | |||
:<font color=purple>'''''«من و محمود، نه! محمود و من، نه! من و محمود، نه! محمود و من... زبان او را بریده...»'''''</font>{{سخ}} | |||
این تکرار از سویی تأکیدی بر این موضوع است که نام محمود و راوی، همواره در کنار یکدیگر قرار میگیرد. از سوی دیگر نمایانگر حال پریشان راوی است که نمیتواند جملهای را با قاطعیت بر زبان آورد، از طرف دیگر، نشاندهندهٔ این است که راوی درنهایت، محمود را بر خود مقدم میداند؛ بنابراین چنین تکراری برای خوانندهٔ دقیق، انباری از اطلاعات را دربارهٔ شخصیت راوی برملا میکند.<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =قانع | نام = صدیقه |عنوان =بررسی ریتم و نقش شعری زبان در «روزگار دوزخی آقای ایاز» | ژورنال= نشریهٔ داستان خلاقانهٔ سال(حیرت)| شماره =۲ |صفحات= ۲۱۲-۲۱۵| سال =شهریور۱۳۹۵| تاریخ بازبینی = ۱۸خرداد۱۳۹۸}}</ref> | |||
براهنی در مصاحبهای، بخش ابتدایی رمان [[روزگار دوزخی آقای ایاز]] را از روی تنها نسخهٔ موجود این کتاب، میخواند: | |||
:<font color=olive>''«گفت اره را بیار بالا! و من درحالیکه پاهای خشک و لاغر و خاکآلوده و خونآلودهٔ آن یکی را میدیدم و تماشا میکردم و میترسیدم و آب دهنم خشک شده بود و نفسم درنمیآمد، ارهٔ بزرگ و سفید و براق و وحشی را که دندانههای تیز و درشت و خشن و بیرحم داشت، در یک دست گرفتم و با دست دیگر محکم پلههای نردبان را یکیک چسبیدم و تماشاکنان و بهتزده، از پشت آن یکی که نفسش سنگین بود و زیر لبش چیزی میگفت که نشنیدم، بالا رفتم و در بالارفتن چشمم نه به زمین بود و نه به آسمان، بلکه نخست به پاها و بعد به ساق پاها و بعد به رانهای سیاهوسوخته یا حتی بهتر است بگویم رانهای کهنه و عتیقهٔ او، آن یکی بود که هنوز میترسم اسمش را بر زبان بیاورم گرچه اسمش را سخت دوست دارم و البته رنگی مندرس بود آنجا سرخ و خاکستری و آلوده بهخون بر دور کمرش که کمری باریک بود و موهای دور کمرش آنچنان آلوده به خون بود که گویی ناخنهایی باریک و خنجرسان و منحوس خواسته بودند مو را بکنند و درعوض پوست زیر مو را کنده بودند؛ ولی مو همچنان در میان تفالههای راکد مانده بود و چون خون زیادی در آنجا نبود، عصارهٔ تن را که چیزی چون خونابه بود، بهسختی بیرون کشیده بود و موها را آلوده کرده و موها را کثیف و چرک و بهخونآلوده کرده بود. گفت اره را بیار بالا! گفتم: آوردم و...»<ref name=''رودرواز''/>''</font> | |||
====خطاب به پروانهها==== | |||
برای بررسی این کتاب، سطری از اشعار براهنی را در آن(از دیدگاه خود او) مطمح نظر قرار میدهیم: | |||
یک روزَمی که بوی شانهٔ تو خواب میبَرَدم | |||
در این سطر، ما عمل نوشتن را، خود نوشته را میخوانیم و نه معنای نوشته را و در این عمل نوشتن، پرسش شاعر از آن فضاهایی است که در اطراف کلمات وجود دارد. نمیگوید: «یک روز من هستی،» بلکه میگوید:«یک روزمی». نمیدانیم «شانه» (به هر چند معنای آن) بو دارد یا ندارد، و نمیدانیم که بوی شانهٔ کسی می تواند کسی دیگر را به خواب ببرد یا نه، ولی میدانیم که فضاهای اطراف كلمات، و به هم خوردن منطق دستور و شاخصه های معنیشناسی منطقی، و جدا کردن کلمات از معانی قطعی و قاطع آنها، این سطر شعر را به صورت نوشتهای در میآورد که فقط به صورت شعر، نوشته شده است؛ این امر هنگامی اتفاق میافتد که فضاهای کلمات به دور یکدیگر میچرخند و به درون، به یک مخفیگاه درونی، که ناشی از قطع حرکت دستور، قطع حرکت معنا، قطع حرکت منطق است، میریزند. وقتی که «یک روز» میخواهد حرکت کند، «بوی شانهٔ تو» آن را قطع می کند، و بعد آن دو را «خواب می بَرَدم» غیر دستوری، قطع میکند. از قطع یک حرکت زبانی توسط حرکت زبانی دیگری که توسط یک حرکت دیگر قطع خواهد شد، ما به درون نوشته، به درون عمل نوشتن، برمیگردیم. وقتی که رشد معنیشناختی و حرکت معنیشناختی را قطع می کنیم، زبان معنای زبان بودن خود را در برابر ما میگذارد. اگر این سطر، لذتی داشته باشد، لذتش ناشی از رفتاری است که با زبان شده است؛ بازگرداندن آن به جهان منطقی و فیزیکی به همان اندازهٔ بازگرداندن پدیدهٔ انسان به پدیدهٔ میمون، غیرممکن است. نگاه کردن ساده در شعر عاشقانه کافی نیست، دیدن اهمیت دارد. | |||
سطرهای دیگری از این کتاب در ادامه می آیند که صورتهای مختلفی از بیان شعری را پیش میکشند که اساس آن بر تجاوز از قواعد دستوری و نحوی برای ایجاد بيان مستقل شاعرانه است: | |||
* اگر تو مرا نبینی اگر تو مرا نخوابانی، من هم نمیبینَمَم من هم نمیخوابانَمَم | |||
* اسبی شبیه سبز که از یک ستاره به آن سراسر سکوت سرازیر ساز | |||
* عاشقتر از همی.../ مثل همین تو که در یک هما.../شُرّا | |||
* آن چشمها: فضای سینهٔ من-بودا-را-دید؟/یادت هست؟ | |||
* و بعد، بر یک گلیم کهنه، خدا را خوابم برد | |||
* ... ای قهقه گدازهٔ مس در تب طلا، دَفدَفدَفِ تنور تنم را بدف! دف خود را رها نکن! | |||
* سیًالهٔ طراوتی از شیوههای دف، دَفدَفدَفَست که میکوبد، میبارد<ref>{{پک|براهنی|۱۳۷۴|ک= خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟|ص= ۱۸۵ تا ۱۸۷}}</ref> | |||
====رازهای سرزمین من==== | |||
رازهای سرزمین من نام رمانی است از رضا براهنی که در بارهٔ فضای ایران قبل از انقلاب اسلامی نوشته شده است. این رمان تا کنون به زبانهای مختلف ترجمه شده است. قهرمان این داستان «حسین تنظیفی» است که شاهد ترور یک افسر آمریکایی بوده و تا پیروزی انقلاب در زندان به سر میبرد. وی بعد از انقلاب به دنبال تهمینه، خواهرزن «تیمسار شادان» است. این تیمسار از شخصیت «سرتیپ مهرداد» که زمانی رئیس ساواک تبریز بود و در شیراز کشته شد، گرتهبرداری شده است. براهنی دراین رمان در ارائهٔ دو شخصیت «حاجی جبار» و دخترش «شکوفه» به موفقیتی چشمگیر دست می یابد؛ دو تیپی که با انقلاب به سیاست روی می آورند، یکی به قدرت می رسد و دیگری در خیابانها به خاک می افتد. براهنی در پرداخت شخصیت «شکوفه» تیپ و آدمی را به رمان فارسی معرفی می کند که نو، زنده و جاندار بوده و نشانهٔ قدرت نویسنده است. «رازهای سرزمین من» را یکی از پرشخصیتترین رمانهای فارسی میدانند که راوی واحدی نداشته و راویان متعدد در زمانها و مکانهای مختلف داستان را پیش میبرند. این اثر تاریخی که بلندترین رمان رضا براهنی به شمار میآید از لحاظ تصویری و فرمی و نیز سبک روایت مورد توجه منتقدان قرار گرفته است.<ref name = ''کافه ۲''/> | |||
===ناشران همراه طی سالها تلاش=== | |||
===== ناشران داخلی ===== | ===== ناشران داخلی ===== | ||
اشرفی، نیل، افراز، شورآفرین، امیرکبیر، نشر مطبوعاتی جاوید، نگاه، دادار، چاپخانهٔ چهر تبریز، بزرگمهر، نشر نو، نوید شیراز، نشر علمی، نشر اول، خوارزمی، ارغنون، نشر کتابخانهٔ ایرانمهر، رسام، زبرجد، البرز، بامداد، مرغ آمین، مغان، زریاب، ویس، قطره، کاروان، کتاب کاغذ، مرکز، ویستار، دریچه، جامهدران، سرزمین اهورایی و چشمه | |||
===== ناشران خارجی ===== | ===== ناشران خارجی ===== | ||
Abjad Publications و Vintage و Random House و... | |||
===جوایز و افتخارات=== | |||
رضا براهنی طی سالهای فعالیت قلمی خود جوایز متعددی را در ایران و خارج از ایران دریافت کرده است که در زیر به چند مورد از آنها اشاره میشود. | |||
=== | * براهنی در سال ۱۹۷۷، جایزهٔ بهترین روزنامهنگار حقوق انسانی را از سوی مجمع نویسندگان مطبوعات جهان دریافت کرد. این جایزه به فعالیتهایی اختصاص دارد که باعث اطلاعیافتن جامعهٔ بینالملل از هرگونه مسئلهٔ مربوط به حقوق بشر شود و براهنی به خاطر افشاگریهای بینالمللی خود دربارهٔ رژیم پهلوی مفتخر به دریافت آن شد.<ref name=''ظلالله''/> | ||
* در سال ۲۰۰۰ از طرف دانشگاه تورنتو، جایزهٔ Scholars at Risk Program Award به او اهدا شد. در همین سال، از طرف کمیتهٔ آزادی نشر بینالمللی در آمریکا نیز جایزهای به براهنی تعلق گرفت.<ref name=''زندگینامه''/> | |||
* در دومین دورهٔ جایزهٔ شعر تجربهگرا(آوانگاردها) از رضا براهنی در کنار یدالله رؤیایی به عنوان پیشگامان شاخص شعر آوانگارد تقدیر شد و تندیس شعر آوانگارد به این دو شاعر اهدا شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://avangardha.com/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%AA%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%87-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%AF%D8%B1%D8%A7/|عنوان = گزارش اختتامیه جایزه شعر تجربه گرا}}</ref> | |||
* اولین جایزهٔ ملی منتقدان از طرف کانون شعر و ادب ایوار خرمآباد در سال ۱۳۸۴ به رضا براهنی اهدا شد.<ref name=''صادق زخم''/> | |||
* در سال ۱۳۸۴، جایزهٔ ادبی یلدا برای یک همر فعالیت فرهنگی در زمینهٔ نقد ادبی به رضا براهنی اهدا شد.<ref name=''سالشمار حیرت''/> | |||
===منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)=== | |||
* تاریخ تحلیلی شعر نو، محمد شمس لنگرودی، مرکز، ۱۳۷۷. | |||
* در بزم اهریمن(دربارهٔ رضا براهنی)، مصطفی فعلهگری، شرکت انتشارات سورهٔ مهر، ۱۳۸۴. | |||
* رازهای سقوط ذوق و اندیشه در سرزمین من (سخنی درباره کتاب رازهای سرزمین من)، ا. زنوزی، لندن، ۱۳۷۱. | |||
* حدیث غربت سعدی(جستارهایی در ادبیات و فرهنگ)، رضا فرخفال، مرکز، ۱۳۸۸. | |||
* چاه پرکژدم(دربارهٔ رضا براهنی)، مصطفی فعلهگری، شرکت انتشارات سورهٔ مهر، ۱۳۸۴. | |||
* مصاحبه تاريخ شفاهی با احسان شریعتی، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران: موسسه مهرگان فرهنگ آسیا، ۱۳۸۶(در جلسهٔ اول و دوم این مصاحبهٔ سه جلسهای، احسان شریعتی اشارههایی به درگیریهای براهنی با رژیم پهلوی، زندانیشدن او و توقیف آثار او دارد.) | |||
خط ۵۲۲: | خط ۴۰۶: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
# {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= براهنی|نام= رضا|عنوان= ظلالله|سال= ۱۳۵۸|ناشر = امیرکبیر|مکان = تهران|شابک= }} | |||
#{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =براهنی | نام =رضا | # {{یادکرد ژورنال | عنوان =سالشمار زندگی رضا براهنی|ژورنال = داستان خلاقانهٔ سال(حیرت)|مکان= |دوره = ۲| شماره =۲ | سال =شهریور۱۳۹۵| تاریخ بازبینی = ۱اردیبهشت۱۳۹۸}} | ||
#{{یادکرد ژورنال | # {{یادکرد ژورنال | عنوان =از جمهوری اسلامی دلخور نیستم (رضا براهنی در گفتوگو با بهار) | ژورنال = روزنامهٔ بهار | شماره =۳۲ | سال =۶آبان۱۳۹۴| تاریخ بازبینی = ۱اردیبهشت۱۳۹۸}} | ||
#{{یادکرد ژورنال | عنوان =از جمهوری اسلامی دلخور نیستم(رضا براهنی در | # {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =مجابی | نام = جواد | نام خانوادگی۲ = سلطانی | نام۲ = پژمان| عنوان =در عالم رضا اژدهایی هست که آن را یقین خوانند... ، سخنرانی رضا سیدحسینی در مراسم بزرگداشت رضا براهنی: ۲۵ ژوئن ۲۰۰۵، دانشگاه تورنتو؛ گزارش مراسم بزرگداشت رضا براهنی: نویسنده، شاعر، منتقد و استاد دانشگاه؛ سپاس دکتر براهنی از کانون فرهنگی سپاس| ژورنال = بایا| شماره =۳۷ | سال = فروردین۱۳۸۴ | تاریخ بازبینی= ۱اردیبهشت۱۳۹۸}} | ||
#{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =مجابی | نام = جواد | عنوان =در عالم رضا اژدهایی هست که آن را یقین خوانند... | ژورنال = بایا| شماره =۳۷ | سال = | # {{یادکرد ژورنال | عنوان =شاملو دودوزهباز بود: گفتوگو با رضا براهنی دربارهٔ زندگی و زمانهاش | ژورنال = اندیشهٔ پویا|شماره =۴ | سال =آبانوآذر۱۳۹۱| تاریخ بازبینی = ۱۰اردیبهشت۱۳۹۸}} | ||
#{{یادکرد ژورنال | عنوان =شاملو دودوزهباز بود: | # {{یادکرد ژورنال | عنوان =دوست دارم به ایران بازگردم؛ اما...: گفتوگوی مهرنامه با رضا براهنی دربارهٔ ادبیات، روزمرگیها و بازگشتش | ژورنال = مهرنامه | شماره =۳۸ | سال =مهر۱۳۹۳| تاریخ بازبینی = ۱۲اردیبهشت۱۳۹۸}} | ||
# {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =فرخفال | نام = رضا|عنوان = براهنی شاعر، براهنی نظریهپرداز: میزگرد با حضور منوچهر آتشی، عنایت سمیعی، حافظ موسوی، شهریار وقفیپور، هوشیار انصاریفر؛ مشکل رؤیایی با براهنی: نگاهی به بحران معنا در شعر امروز و تئوری زبانیت|ژورنال = کارنامه | شماره =۴۶و۴۷ | سال =آذرودی۱۳۸۷| تاریخ بازبینی = ۲۲اردیبهشت۱۳۹۸}} | |||
#{{یادکرد ژورنال | عنوان =دوست دارم به ایران | # {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =براهنی | نام =رضا | پیوند نویسنده =رضا براهنی | عنوان =خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم | سال = ۱۳۷۴| ناشر = مرکز|مکان = تهران| شابک = }} | ||
#{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = | # {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =براهنی | نام = رضا |عنوان =اگر صادق باشیم با زخم میمیریم | ژورنال = بایا | شماره =۳۸ | سال =فروردین۱۳۸۴| تاریخ بازبینی = ۱اردیبهشت۱۳۹۸}} | ||
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =براهنی | نام =رضا | پیوند نویسنده =رضا براهنی | عنوان =طلا در مس: در شعر و شاعری |جلد = ۲| سال = ۱۳۷۱| ناشر = مؤلف}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی =براهنی | نام = اکتای |عنوان =پدران و پسران | ژورنال = تجربه|شماره =۵۴ | سال =دی۱۳۹۶| تاریخ بازبینی = ۱خرداد۱۳۹۸}} | |||
#{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =براهنی | نام =رضا | پیوند نویسنده =رضا براهنی | عنوان = | # {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =براهنی | نام =رضا | پیوند نویسنده =رضا براهنی | عنوان = قصهنویسی| ترجمه = | سال = ۱۳۶۸| ناشر = البرز|مکان = تهران| شابک = }} | ||
#{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =براهنی | نام = رضا |عنوان =اگر صادق باشیم با زخم میمیریم | ژورنال = بایا | شماره = | # {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =قانع | نام = صدیقه |عنوان =بررسی ریتم و نقش شعری زبان در «روزگار دوزخی آقای ایاز» | ژورنال = نشریهٔ داستان خلاقانهٔ سال(حیرت)| شماره =۲ | سال =شهریور۱۳۹۵| تاریخ بازبینی = ۲۸خرداد۱۳۹۸}} | ||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی =براهنی | نام = رضا |عنوان =مرگ هوشنگ گلشیری مرگ هر کسی نیست | ژورنال = بایا|شماره =۱۰ و ۱۱ و ۱۲| سال =۱۳۷۹| تاریخ بازبینی = ۳۰خرداد۱۳۹۸}} | |||
#{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =براهنی | نام =رضا | پیوند نویسنده =رضا براهنی | عنوان = | |||
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی =براهنی | نام = اکتای |عنوان =پدران و پسران | ژورنال = تجربه|شماره =۵۴ | سال = | |||
#{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =براهنی | نام =رضا | پیوند نویسنده =رضا براهنی | عنوان = | |||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
* {{یادکرد وب|نشانی = http://echolalia.ir/tag/%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%AA%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2-%D9%86%D8%B4%D8%A6%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%B2/|عنوان = تمرکز نشئه: برای ساناز (سرودهشده در ۷اردیبهشت۱۳۷۶ در تورنتو|ناشر = اکولالیا(آرشیو شعر جهان)|تاریخ = |تاریخ بازدید =۱۵اردیبهشت۱۳۹۸}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی = https://journali.st/broadcasts/390870076|عنوان = کافهکتابیها گفتوگوی این هفته رضا براهنی ۲|ناشر = وبگاه ژورنالی|تاریخ = ۱۱مهر۱۳۹۷|تاریخ بازدید =۱۵اردیبهشت۱۳۹۸}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی = https://www.encyclopedia.com/arts/educational-magazines/baraheni-reza-1935|عنوان = زندگینامهٔ رضا براهنی |ناشر = Encyclopedia.com|تاریخ = |تاریخ بازدید =۱۵اردیبهشت۱۳۹۸}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی = https://ruslar.pro/video/2NXTWjJfMaQ|عنوان = هزار داستان با مسعود بهنود: ساناز و براهنی|ناشر = ruslar.pro|تاریخ = |تاریخ بازدید =۱۵اردیبهشت۱۳۹۸}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی = https://www.isna.ir/news/93060301710/%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B3%D8%B1%D8%B4|عنوان= زدن وصلهٔ «آلزایمر» به رضا براهنی سنگدلانه است!|ناشر = ایسنا|تاریخ =۳شهریور۱۳۹۳|تاریخ بازدید =۱۸خرداد۱۳۹۸}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی = https://www.aparat.com/v/SHgul/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF_%26quot%3B%DA%A9%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%A7_%D9%88_%D8%AE%D8%A7%DA%A9%26quot%3B_%D8%A7%D8%B2_%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF_%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%DB%8C|عنوان= مستند کیمیا و خاک|ناشر= آپارات|تاریخ= ۱۳۹۳|تاریخ بازدید =۱خرداد۱۳۹۸}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی = https://www.youtube.com/watch?v=SvWpJxBSUw4|عنوان= گفتوگوی مهدی فلاحتی با رضا براهنی در برنامهٔ «رودرواز» صدای آمریکا|ناشر = یوتیوپ|تاریخ= ۷آذر۱۳۸۹(۲۹نوامبر۲۰۰۹)|تاریخ بازدید =۱خرداد۱۳۹۸}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی = http://www.nlai.ir/|عنوان = آثار رضا براهنی از سایت کتابخانه ملی ایران |ناشر = مرکز اسناد و کتابخانه ملی|تاریخ بازدید =۱۵اردیبهشت۱۳۹۸}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۴۲
رضا براهنی | ||||
---|---|---|---|---|
«از آسمان کاغذ خالی میبارد»[۱] | ||||
زمینهٔ کاری | شعر، داستان، رمان و نقد ادبی | |||
زادروز | ۲۱آذر۱۳۱۴ تبریز | |||
پدر و مادر | محمدتقی و زهراسلطان[۲] | |||
محل زندگی | تبریز، ترکیه، تهران، آمریکا، کانادا و... | |||
سالهای نویسندگی | ۱۳۴۰تا۱۳۹۵ | |||
کتابها | طلا در مس، خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم و... | |||
شریک(های) زندگی |
آنجلا مارنگوزیدی(Angela Marangozidi) از ۱۳۳۹تا۱۳۴۶ و ساناز صحتی از ۱۳۵۰ تاکنون | |||
فرزندان | الکا، اُکتایمحمد و ارسلان | |||
مدرک تحصیلی | مدرک دکترای زبان و ادبیات انگلیسی | |||
دانشگاه | دانشگاه استانبول | |||
|
رضا براهنی شاعر، رماننویس، داستاننویس، منتقد و نظریهپرداز ادبی، فعال سیاسی، مترجم و مدرس دانشگاه در ایران و خارج از کشور و رئیس سابق انجمن قلم کاناداست.
چشم گشودن در خانوادهای بیسواد و فقیر و رویآوردن به کار در کارخانههای مختلف، تصاویری است که رضا براهنی، کودکی خود را با آنها توصیف میکند و اینکه پدر توان پرداخت خرج تحصیل او و برادر را نداشت تااینکه بالاخره مردی به نام حاجی حسن بادامچی که پسر حاجی محمدعلی بادامچی از افراد مشهور مشروطیت و دوست نزدیک شیخ محمد خیابانی بود، خرج تحصيل او و برادر بزرگترِ رضا را برعهده گرفت و بدینترتیب رضا و محمدنقی براهنی با کار و فقر و درس بزرگ شدند. اما این تمام ماجرا نیست؛ بیستودو سال اول زندگی براهنی در تبریز بهنوعی سرنوشتسازترین روزهای حضورش در این شهر بود. از مشاهدهٔ جنگ جهانی دوم، چَپیدن مردم در آبانبارها از ترس، قحطی، بهخطایستادن برای یک قرص نان سنگک از صبح تا شب گرفته تا دیدن مرگ قحطیزدگان در خیابانهای تبریز و حتی دیدن مرگ برادرها و خواهرهای کوچکش، دربهدریهای خانواده در نقلمکان از این خانهٔ وقفی به آن خانهٔ وقفی، و نیز دیدن سربازان چاق و اسبهای بلند روس در سرمای زمهرير تبریز و پیدایش فرقه دموکرات که نخستین بارقههای امید را در دل مردم تبریز بهوجود آورد و سرانجام بههمریختن بساط فرقه و رویکارآمدن ارتش و کشتهشدن فدائیان و اعدام بازماندگان فرقه در میدان ساعت شهرداری تبریز. اینهمه را رضا در بچگی، نوجوانی و جوانی بهچشم خود دید که شعر و نثرش یادآور همان دورهٔ تبریز است. پس از آنکه کتابهای ترکی را در میدانهای تبریز سوزاندند، براهنی به فارسی روی آورد. درعینحال زبانوادبیات انگلیسی را در دانشگاه تبریز تا مقطع لیسانس و در دانشگاه استانبول ترکیه تا دکتری بهپیش برد.[۳]
سرآغاز حضور رضا براهنی در عرصهٔ ادب و سیاست ایران که بههمان دوران خفقان برمیگشت تا قبل از دههٔ پنجاه بیشتر حول شعر و داستان و رمان و مقاله گشت و بهتدریج فرمی منسجم یافت. بهویژه با انتشار طلا در مس: در شعر و شاعری و کیمیا و خاک.[۴]
درخلال سفرهایش به مصر و آمریکا و کانادا و حضورش در دانشگاههای آن کشورها بهعنوان مدرس، همچنین عضویت و ریاست انجمن قلم کانادا بود که چهرهٔ براهنی در عرصهٔ جهانی بهعنوان «برجستهترین صدای اپوزیسیون ایران علیه شاه و رژیم پهلوی» مطرح شدخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد و تا مرز شناختهشدن بهعنوان «پایهگذار نقد ادبی مدرن در ایران»از سوی برخی منتقدان بهپیش رفت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد صدافسوس که این خطابگر به پروانهها اکنون از آثاری که بهقلم رانده است، چیزی بهخاطر ندارد و در گیرودار آلزایمر بهسوی فراموشی پیش میرود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
داستانک
نخوانید، ولی چاپ کنید!
اواسط دههٔ چهل است و براهنی مشغول تدریس ادبیات انگلیسی در مدرسهٔ عالی ادبیات تهران. حین یکی از جلسات امتحان، صدایی میشنود:
- اره را بیار بالا...
همانجا و همان لحظه قلم روی کاغذ نچرخانده، دهبیست صفحه از روزگار دوزخی آقای ایاز را مینویسد. اوایل خودش هم از این اثر میترسید، برایآنکه بیهوا نسوزاندش، همان چند صفحه را نوروز ۴۵ یا ۴۶ در مجلهٔ فردوسی چاپ میکند. شجاعتی میگیرد و داستان را ادامه میدهد؛ ولی باز همه را پاره میکند. پارههای رمان را چهار سال بعد بههم میچسباند و به انتشارات امیرکبیر میسپارد با این درخواست:
- نخوانید؛ ولی چاپ کنید!
امیرکبیر چاپ میکند یک نسخه برای براهنی میفرستند و بعدها مابقی را خمیر میکند؛ چراکه بهنظرش آن اثر، قابلیت چاپ در ایران نداشته است. تکنسخهایی که نزد نویسنده مانده، سالها بعد، توسط یکی از دانشجویانش در آمریکا برای رسالهٔ دکتری بهانگلیسی ترجمه میشود و اثر، جان دوباره میگیرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ازدواج استاد و شاگرد
نقل مسعود بهنود از ازدواج براهنی با صحتی:
« | ازدواج براهنی با ساناز صحتی بازیگر، مترجم، ملکهٔ گردشگری ایران و دانشجوی رضا براهنی در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران، از یک جنبه منحصربهفرد و از جنبهٔ دیگر مبارک بود. منحصربهفرد از این لحاظ که خلاف گرایش جامعهٔ روشنفکری ایران به انزوا و فخر به فقر، مراسم آنها در روفگاردن هتل ورسای تهران و با حضور تقریباً تمام جامعهٔ ادبی که اکثراً از نیش قلم براهنی بینصیب نمانده بودند و البته بهجز چند نفر که این نقدها را بهدلگرفته و نیامده بودند، با شکوه تمام برگزار شد؛ و مبارک از این لحاظ که براهنی در آن دوران در اوج نقدنویسیهای روزنامهای و شدیداللحن خود بود که ازدواج با ساناز آرامشی به زندگی او آورد و نتیجهاش خلق «طلا در مس» شد که شاید اولین اثر منسجم و روشمند نقد شعر در آن دوران محسوب میشد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
اگر صادق باشیم با زخم میمیریم
کانون شعر و ادب ایوار خرمآباد در سال۱۳۸۴، پس از نظرخواهی از ۱۰۰ شاعر، نویسنده و منتقد کشور، اولین جایزهٔ ملی منتقدان را به رضا براهنی اهدا کرد. براهنی به این مناسبت پیامی برای این کانون فرستاد که در بخشی از آن میگوید:
- «ما با زخم بهدنیا نمیآییم؛ اما اگر صادق باشیم با زخم میمیریم. اگر زخمی از این دست گریبانتان را گرفت، به بیابان بروید. در آنجا یک نفر را خواهید دید که برگشته است و شتاب دارد که دست راست زخمیاش را به شما نشان دهد. کاری به کار او نداشته باشید.»خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نقش مادر بر قصهها
« | مادر براهنی برای دیدن او به آمریکا رفته بود. مادر در خانه منتظر بود تا رضا از جلسهٔ انجمن قلم بازگردد. مسعود بهنود بهنقل از براهنی میگوید:
|
» |
سخنرانی خطرناک
براهنی بیش از صد بار بر پردههای تلویزیونهای امریکا ظاهر شد و جنایات شاه را افشاء کرد. در سال۱۹۷۶ از براهنی دعوت شد که در کنگره آمریکا دربارهٔ وضع خفقان در ایران شهادت دهد. پیش از دادن شهادت، دولت ایران گروههای ضربتی خود را به نیویورک فرستاد تا براهنی را از میان بردارند. براهنی طی مصاحبهای این توطئه شاه را هم نقش برآب کرد و در کنگرهٔ آمریکا پرده از جنایات شاه برگرفت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آه... ساناز! این رضا براهنیه!
« | از فرودگاه به خانه میرویم. پدرم روی صندلی چرخدار نشسته؛ من میروم و جلوش میایستم. پدرم به من نگاه غریبی میکند. من به او نگاه میکنم. مادرم جلو میآید و بازهم شیطنت او ادامه دارد:
گریه را قورت میدهم و کلاه از سر برمیدارم. اشک به چشم دارم. یکدفعه پدرم نگاهی از سر شوق میکند. انگار چیزی یادش آمده! سعی میکند بهیاد آورد! و ناگهان به من اشاره میکند و جملهٔ عجیبی میگوید:
طوری این جمله را میگوید که انگار او هیچکس نیست، جز یک طرفدار رضا براهنی و یکدفعه رضا براهنی به خانهٔ او آمده و ما همگی، ساکن گذشتهایم. او تنها مادرم را هنوز درستودقیق میشناسد.خطای یادکرد: برچسب |
» |
نصرت و رضا
محمود استادمحمد-هنرمند فقید تئاتر- در یک گفتوگو ماجرای عجیبی را از دعوای نصرت رحمانی و رضا براهنی روایت کرده است:
«اصلا و به هیچ وجه نصرت بیاحترام نبود. حتا در جامعهٔ شعرا هم. حالا این را به شما میگویم ظلمی که رضا براهنی در حق شعر ما کرد و از یک طرف در حق نصرت کرد چه بود. نصرت رضا براهنی را در کافه فیروز کتک زد و از آن به بعد... رضا براهنی «مربع مرگ» را نوشت و در آن به شاملو اهانت کرد و شاملو جواب او را داد... نصرت گفت:« احمد کار بدی کرد. نباید که به رضا براهنی با مطلب جواب داد. باید کتکش زد.» رضا براهنی آمد (کافه) فیروز و اتفاقا زمانی بود که نصرت باز هم داشت این حرف را میزد که «چرا احمد به این جواب داد و این کیه که احمد رفته و در مجله به این جواب داده.» و یکهو رضا براهنی آمد داخل و نصرت هم او را زد و بدجوری زد. حالا این مسأله باعث شد که رضا براهنی از آن موقع به بعد نصرت را بایکوت کند.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زندگی و تراث
براهنی در تقویم تاریخ[۵][۶][۷]خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- ۱۳۱۴: تولد در تبریز، ۲۱ آذر
- ۱۳۳۶: دریافت لیسانس زبانوادبیات انگلیسی از دانشگاه تبریز
- ۱۳۳۷تا۱۳۴۰: سفر به ترکیه برای ادامه تحصیل؛ ازدواج با همسر یونانیاش؛ دریافت مدرک دکترای زبانوادبیات انگلیسی از ترکیه؛ بازگشت به ایران
- ۱۳۴۰: شروع همکاری با نشریات جگن، کتاب هفته، آناهیتا، آرش، انتقاد کتاب و نگین
- ۱۳۴۱: انتشار اولین منتخب اشعار رضا براهنی تحت عنوان «آهوان باغ»؛ ترجمهٔ «پلی بر رودخانه درینا» نوشتهٔ ایو آندریچ
- ۱۳۴۲: آغاز مقالهنویسی در مجلهٔ فردوسی؛ ترجمهٔ «کلئوپاتر» نوشتهٔ کالروماریا فرانزرو؛ انتشار منظومهٔ «جنگل و شهر بر فراز دار»
- ۱۳۴۳: استخدام در دانشگاه تهران و آغاز تدریس ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی در این دانشگاه؛ ترجمهٔ «تراژدی شاه ریچارد سوم» نوشتهٔ ویلیام شکسپیر
- ۱۳۴۴: انتشار «شبی از نیمروز و منظومهٔ یک زندگی منثور»(شعر)؛ انتشار طلا در مس: در شعر و شاعری
- ۱۳۴۵تا۱۳۴۷: سردبیری مجلهٔ جهان نو؛ عضویت در کانون نویسندگان ایران؛ رفتن نزد امیرعباس هویدا جهت اعتراض به سانسور (باهمراهی جلال آلاحمد و تنی چند از شاعران و نویسندگان)؛ جدایی از همسر یونانیاش با داشتن الکا، دخترش
- ۱۳۴۸: انتشار «قصهنویسی»؛ ترجمهٔ «عرب و اسرائیل» نوشتهٔ ماکسیم رودنسون
- ۱۳۴۹: انتشار «مصیبتی زیر آفتاب»(شعر)؛ انتشار «گل بر گسترهٔ ماه»(شعر)؛ انتشار «تاریخ مذکر (رسالهای دربارهٔ علل تشتت فرهنگی در ایران)»
- ۱۳۵۰: ازدواج با همسر دومش ساناز صحتی؛ تدریس در دانشگاه آمریکایی قاهره بهعنوان استاد مدعو
- ۱۳۵۱: سفر به آمریکا و آغاز تدریس ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه تگزاس؛ آغاز مقالهنویسی در نشریات آمریکایی مانند نیویورکتایمز و نیویورکریویو؛ تدریس ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه یوتا؛ بازگشت به ایران؛ ترجمهٔ «فانون» نوشتهٔ دیوید کات؛ انتشار رمان روزگار دوزخی آقای ایاز؛ انتشار «سفر مصر و حالات من در طول سفر»(سفرنامه)؛ انتشار «جنون نوشتن»
- ۱۳۵۲: زندانیشدن بهدلیل حمایت از مخالفان شاه و تحمل شکنجه بهمدت سه ماه و دوازده روز
- ۱۳۵۳: تولد «اکتایمحمد» اولین فرزند پسر
- ۱۳۵۴: سفر مجدد به آمریکا؛ ریاست کمیتهٔ آزادی برای هنر و اندیشه در ایران؛ عضویت در انجمن قلم جهانی در بخش آمریکا؛ همکاری با سازمان عفو بینالملل و سایر سازمانهای ضداختناق در آن زمان
- ۱۳۵۵: حضور در برنامهٔ نویسندگان بینالمللی در دانشگاه آیوا بهعنوان شاعر مدعو؛ تدریس ادبیات خلاقانه در دانشگاه ایندیانا؛ چاپ متن انگلیسی «ظلالله» در دانشگاه ایندیانا
- ۱۳۵۶: دریافت جایزهٔ بهترین روزنامهنگار حقوق انسانی برای نگارش مقالهٔ «اتاقهای تمشیت» بهانگلیسی با مقدمهٔ ای.ال.دکتروف؛ برگزیدهشدن بهعنوان استادی دائم ادبیات خلاقانه در دانشگاه مریلند؛ نگارش کتاب «نقابها و بندها» بهانگلیسی؛ ترجمهٔ «برنامهٔ انتقالی برای انقلاب سوسیالیستی» نوشتهٔ لئون تروتسکی؛ ترجمهٔ انگلیسی «آدمخواران تاجدار»
- ۱۳۵۷: بازگشت به ایران؛ چاپ آثاری که پیش از انقلاب اجازهٔ چاپ نداشتند در مجلات مختلف نظیر «قابلهٔ سرزمین من»، «کینهٔ ازلی»، «پدر و پسران»، «سروان آمریکایی و سرهنگ ایرانی»، «تبریزیها»
- ۱۳۵۸: انتشار «ظلالله (شعرهای زندان)»؛ انتشار «در انقلاب اسلامی چه شده است و چه خواهد شد؟ (سخنرانی)»
- ۱۳۶۱: پایان تدریس در دانشگاه تهران؛ انتشار داستان «بعد از عروسی چه گذشت؟»؛ تولد «ارسلان» دومین پسرش
- ۱۳۶۲: انتشار داستان «چاهبهچاه»؛ انتشار داستان «آواز کشتگان»؛ تصحیح دیوان حافظ از روی نسخه خطی قاسم غنی و محمد قزوینی
- ۱۳۶۳: انتشار مجموعهاشعار «غمهای بزرگ ما»؛ انتشار «سفر مصر و جلال آلاحمد و فلسطین»؛ انتشار مجموعهمقاله با عنوان «تاریخ مذکر: فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم»
- ۱۳۶۴: انتشار «کیمیا و خاک: موخرهای بر فلسفه ادبیات»
- ۱۳۶۶: انتشار رمان «رازهای سرزمین من»؛ انتشار شعر بلند «اسماعیل»
- ۱۳۶۷: انتشار شعر «بیا کنار پنجره»
- ۱۳۶۸: انتشار «جنون نوشتن: گزیده آثار رضا براهنی»
- ۱۳۶۹: انتشار شعر «یار خوش چیزی است»
- ۱۳۷۰: برگزاری چندین دوره کارگاه نقد، شعر و قصهنویسی؛ سفر به کانادا؛ تدریس پارهوقت در دانشگاه یورک تورنتو
- ۱۳۷۲: نگارش مقدمهٔ کتاب «ده شاعر نامدار از قرن بیستم»
- ۱۳۷۳: انتشار «رویای بیدار (مجموعهمقاله دربارهٔ نظریهٔ نگارش و خواندن متن ادبی»
- ۱۳۷۴: انتشار شعر «خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟»؛ انتشار سخنرانیها و مصاحبهها با عنوان «گزارش به نسل بیسن فردا»
- ۱۳۷۵: انتشار «بحران رهبری نقد ادبی: گفتوگوی ملک ابراهیم امیری و رسالهٔ حافظ»
- ۱۳۷۶: انتشار رمان «آزادهخانم و نویسندهاش یا آشویتس خصوصی دکتر شریفی»
- ۱۳۷۹تا۱۳۸۱: برگزیدهشدن بهعنوان رئیس انجمن قلم کانادابه مدت دو سال؛ برگزاری کارگاه نقد ادبی در کانادا؛ انتشار «الیاس در نیویورک» در فرانسه
- ۱۳۸۳: انتشار داستان «برخورد نزدیک در نیویورک»
- ۱۳۸۴: دریافت جایزهٔ ادبی یلدا برای یک عمر فعالیت فرهنگی در زمینهٔ نقد ادبی؛ برگزاری سمینار بزرگداشت رضا براهنی در دانشگاه تورنتو
- ۱۳۹۳: انتشار «منتخب اشعار رضا براهنی: شعرهای منتشرشده بههمراه شعرهای جدید»؛ حضور در فیلم مستند «کیمیا و خاک» دربارهٔ خودش به کارگردانی پسرش ارسلان
- ۱۳۹۴: انتشار مجموعه یادداشتهای «از پس بادهپیمایی اژدها در تموز»
- ۱۳۹۵: دریافت تندیس چهرههای شاخص شعر آوانگارد
- ۱۳۹۶: انتشار مجموعه اشعار ترکی آذربایجانی شاعران ایرانی با عنوان «بال دنیزی یاغیر گیجه باغیندان شعر مجموعهسی» با ترجمهٔ صمد صباغ، شامل چند شعر ترکی از رضا براهنی
از تولد تا فراموشی
براهنی به سال۱۳۱۴ در تبریز از پدری کارگر و مادری نیمهروستایی متولد شد. تا بیستودوسالگی در زادگاهش ماند و همزمان با کار در کارخانههای مختلف، درس خواند. بحرانهای شدید آن روزگاران ایران که دامنگیر خانواده و دیگر هموطنانش بود برای گذر از دوران کودکی و نوجوانی کم نبود؛ اما گرفتاری در قحطی شدید و دیدن مرگ خواهر و برادرهایش در اثر فقر تصویری نیست که از پیش چشمش پاک شود. با اینهمه، سر از دانشگاه تبریز درآورد و لیسانس زبانوادبیات انگلیسی گرفت و برای ادامهٔ تحصیل در همین رشته به ترکیه رفت و بعد از دو سال با مدرک دکتری از دانشگاه استانبول بازگشت. در تهران خدمت سربازی را تمام کرد و بعد از آن به تدریس ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران پرداخت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
حین تحصیل در ترکیه با آنجلا مارنگوزیدی(Angela Marangozidi) ازدواج کرد که حاصل آن دختری شد به نام الکا. البته این ازدواج دیری نپایید و در سال۱۳۴۶ به جدایی انجامید.[۸] چهار سال بعد با ساناز صحتی، یکی از دانشجویان دانشگاه تهران، بار دیگر پیوند زناشویی بست. پیوندی که تا امروز پابرجاست و ارسلان و اُکتایمحمد را برادران الکا کرد و ساناز را تا هماکنون نیز کنار رضا نگه داشته و این سالها پرستار رضا در گرفتاریاش به آلزایمر کرده است.[۹]
از رضا براهنی تا سال۱۳۵۲، نوشتههای متعددی در زمینهٔ شعر، داستان و رمان، نقد ادبی، ترجمه و مقاله بهچاپ رسیده است. مقالههای انتقادی در مجلهٔ فردوسی بخش مهمی از فعالیت ادبی او تا اواسط دههٔ چهل است که درنهایت سال۱۳۴۷ با انتشار کتاب طلا در مس: در شعر و شاعری فرمی منسجم پیدا میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سفر او به مصر بهدعوت دانشگاههای آن دیار برای شعرخوانی و سخنرانی و نیز تدریس ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاههای تگزاس و یوتا در آمریکا از دیگر فعالیتهای او تا سال۱۳۵۱ است. پس از بازگشت به ایران، در بیستم شهریور۱۳۵۲، سازمان امنیت، رضا براهنی را از وسط خیابانهای تهران ربود و سه ماه و دوازده روز در سلول انفرادی، شکنجه داد. فعالیت مستمر نویسندگان و شاعران از یکسو و تلاش انجمن قلم آمریکا و نیز کمیتهٔ آزادیخواه هنر و اندیشه در ایران از سوی دیگر، آزادی براهنی را به او باز گرداند؛ اما آثار ادبی براهنی در ایران تا زمان انقلاب بهدلیل سانسور، محدود به چاپ چند قصه و مقاله در مطبوعات و یکی دو ترجمه شد. او سرانجام در مهرماه۱۳۵۳ به دعوتهایی که از آمریکا دریافت میکرد پاسخ مثبت داد و تا زمان انقلاب در آن کشور به افشای خفقان ایران و نیز تدریس ادبیات خلاقانه در دانشگاه ایندیانا مشغول شد. آثاری که براهنی در زمینهٔ خفقان دوران سلطنت شاه و خیانت امپریالیسم آمریکا و سیا به مردم ایران و سایر کشورهای دنیای سوم نوشت، در اکثر مطبوعات معتبر جهان چاپ شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
براهنی در سال۱۳۵۷ یک هفته پس از خروج شاه به ایران بازگشت و در اوایل انقلاب بسیاری از آثار خود را که تا قبل از انقلاب اجازهٔ چاپ نداشت، بهچاپ رساند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد وی همچنین از آن زمان تاکنون، آثار پرشماری در زمینههای مختلف به هممیهنانش عرضه کرده است. براهنی تا اواسط دههٔ هفتاد که به کانادا مهاجرت کرد، چندین دوره کارگاه نقد، شعر و قصهنویسی برگزار کرد و شاگردان زیادی پرورش داد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه از فعالیتهای او در کانادا میتوان به تدریس در دانشگاه یورک تورنتو و ریاست انجمن قلم کانادا بهمدت دو سال اشاره کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گرچه سرآغاز حضور رضا براهنی در عرصهٔ ادب و سیاست ایران به دوران قبل از ۲۲سالگیاش برمیگردد؛ لیکن بههمین میزان ختم نمیشود و تا مطرحشدنش در عرصهٔ جهانی بهعنوان «برجستهترین صدای اپوزیسیون ایران علیه شاه و رژیم پهلوی»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد و شناختهشدن بهعنوان «پایهگذار نقد ادبی مدرن در ایران»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد از سوی برخی منتقدان ادامه مییابد. دریغا که حافظهٔ سرایندهٔ «آهوان باغ» و نویسندهٔ «از پس بادهپیمایی اژدها در تموز» بهرغم آنهمه مطالعه و پژوهش، از نیمهٔ دوم دههٔ هفتاد زندگی بهکام فراموشی افتاده استخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد، هرچند پسرش اُکتایمحمد در سال ۱۳۹۳ ابراز امیدواری کرد که ادیبدوستان و خوانندگان آثار پدر، از زدن برچسب آلزایمر به رضا براهنی پرهیز کنند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شخصیت و اندیشه
دوران ابتدایی زندگی براهنی یک خصیصه را در او تثبیت کرده و آن «انضباط در کارکردن» است. او بعدها این ویژگی را به عرصهٔ مطالعه و فعالیت ادبی انتقال میدهد و میتوان گفت رمز فعالیت بیوقفهٔ او طی بیش از نیم قرن، نظم است و انضباط.[۱۰] و نیز بهگفته خودش:
- «من از پدر و مادرم و تعهدی که در آنها مبنیبر تفکیک قائلشدن بین مال خود و مال دیگران میدیدم، یک نوع وجدان اجتماعی بهارث بردم.»[۱۱]
درگیری رضا براهنی در امر سیاست را میتوان در علاقهٔ او به نوشتن ریشهیابی کرد. براهنی عاشق یک چیز است: «نوشتن». او برایاینکه آنچه در ذهن دارد به روی کاغذ بیاورد، ناخواسته درگیر سیاست میشود و ازآنجاکه آزادی بیان بهنحوه دلخواهش در جامعه نبود، با دستگاه حاکم درگیر شد و کارش حتی به زندان و جلای وطن کشد؛ اما بهقول خودش:
«شاعر همیشه در تبعید است.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
رضا براهنی روشنفکری فرهنگی است که به نقد خردورزانهٔ وضعیت فرهنگ و هنر عصر خود میپردازد با این امید که ساختارهای کهنه را بشناسد و فروکوبد و به معماری جدید خلاقیت ادبی رهنمون شود. آینه را چه روبهروی هریک از کتابهای براهنی بگیریم، چه رویاروی زندگیاش، تفاوتی ندارد. براهنی توانسته است آن طور که زندگی میکند بنویسد و آن گونه که در عالم نوشتن آرزو کرده، زندگی فردی و اجتماعی خود را در متن فعالیت تاریخی مردمش حرکت دهد. او آغازگر بود در نقد مدرن ادبی و آغازگر است در عصیان علیه شعر مرسوم نیمایی. بهسنت هدایت، رماننویسی بیپروا شد که به پروپای تابوهای سیاسی و اخلاقی ابدمدت پیچید. از معترضانی است که در فعالیتهای فکریفرهنگی کانون نویسندگان در هر وضعیتی بهگونهای رادیکال عمل کرد. از پیشتازان ادبیات متعهد بود که صدای قلم خود را با سکوت خشمگین جامعهٔ بیصداشده، گره زد.[۱۲]
براهنی در زمینهٔ نقد شعر و ادبیات داستانی با انتشار هزاران صفحه، جغرافیای ادب امروز ایران را با دقت و دلسوزی کاویده است و با صدها نوار سخنرانی که درانتظار کتابشدن، جایی پروانه میشود، به تحليل ادبیات جدی جهان پرداخته است. منتظر نمانده که فضای فرهنگی ساکن پیرامون، فعال و مستعد شود؛ بلکه کوشیده تا با دینامیسم ذهنیاش، فضای راکد را بهجنبش درآورد و حیاتیبودن ادبیات را امری ضروری بشناساند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
زمینهٔ فعالیت
رمان و داستان
براهنی از اولین تجربههای نویسندگی خود به رمانی اشاره میکند که بهزبان انگلیسی در دوران تحصیل در ترکیه نوشت؛ اما آن را چاپ نکرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه نگارش رمان روزگار دوزخی آقای ایاز را باید سرآغاز فعالیت او در حوزهٔ داستاننویسی دانست؛ این رمان همچنین اولین تجربهٔ او در درگیریِ خلاقانه با زبان نهتنها بهمثابهٔ وسیله، که غایت آفرینش هنری است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد در آثار داستانی دیگری که براهنی خلق کرده، گنجینهای غنی و متنوع، هم بهلحاظ محتوایی و هم ساختاری بهدست میآید. از گزارش سرگذشت «حسین میرزا» در رمان «رازهای سرزمین من» که درواقع تحلیلی جامع از اتفاقات جوانی نویسنده در دوران قبل و بعد از انقلاب است، تا آزمایش تکنیکهای مختلف داستاننویسی در «آزادهخانم و نویسندهاش» و نگارش هفت ورسیون از یک واقعه در «الیاس در نیویورک» که البته در تمامی آنها به آنچه قصد داشته، دست یافته است.[۱۳] علاوهبر آثار داستانی فراوانی که از براهنی در دست داریم، هنوز هم میتوان منتظر داستانهای دیگری بود که از این قلم منتشر شود؛ نظیر رمان «مردگان خانهٔ وقفی» که گویا بعد از «روزگار دوزخی...» نوشته شد؛ اما تاکنون انتشار نیافته است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شعر
از رضا براهنی بیش از ده مجموعه شعر بهچاپ رسیده است. اگر سیر اشعار او را از اولین کتابش «آهوان باغ» که شامل اشعار تغزلی و عاشقانه است، تا کتاب «خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟» پی بگیریم، بین اشعار او در اولین کتابهایش با اشعار متأخرش تفاوت زیادی مییابیم. او این تفاوت را حاصل حک و اصلاحاتی میداند که «براهنی منتقد» بر ذهن و زبان «براهنی شاعر» اعمال کرده است.[۱۴] براهنی، اشعار مجموعهٔ «خطاب به پروانهها و...» را بهعنوان عصیانی علیه همهٔ قراردادهایی که در زبان فارسی به هر نوع شعری تحمیل شده است، میداند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد در مؤخرهٔ این کتاب، وی در مقالهٔ «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟»، دیدگاه جدید خود را دربارهٔ شعر بیان میکند که اشعار این مجموعه درواقع نمونه و مصداقی برای نظریهٔ شاعری او در این مقالهاند.
نقد ادبی
فعالیت براهنی در زمینهٔ نقد ادبی با مقالههای دهه چهل او در مجلهٔ فردوسی آغاز شد. جالب اینجاست که هدف این نقدها شعر نو فارسی بود که تازه از جنگ و جدال با شعر کهن، پیروزمندانه فراغت یافته بود و معمولا کسی انتظار حمله به نمایندگان اصلی این شعر را نداشت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد دو اثر معروف براهنی در این زمینه «طلا در مس» و «قصهنویسی» هستند که در سالهای ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ منتشر میشوند و تقریبا اولین بار در ایران نظریات جدید ادبی در این دو کتاب مطمح نظر قرار میگیرند. در سالهای بعد از انقلاب هم او در کتابهایی مانند «کیمیا و خاک» و «رویای بیدار» ادامهٔ این بحثها را پی میگیرد.
ترجمه
از رضا براهنی ترجمههای متعددی دردست است. تنی از نویسندگانی که او آثاری از آنان را به فارسی برگردانده است: «آنتوان دوسنت اگزوپری»، «ایو آندریچ»، «ویلیام شکسپیر»، «کالروماریا فرانزرو»، « ماکسیم رودنسون»، « دیوید کات» و «لئون ترتسکی»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مقالهنویسی
نمود مکتوب فعالیت سیاسی براهنی در مقالههای متعدد او پیرامون فرهنگ، تاریخ، سیاست و... هویداست. شروع درگیری صریح او با رژیم شاهنشاهی بهدنبال انتشار مقالهٔ «فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم» در روزنامهٔ اطلاعات به سال۱۳۵۲ است که بهموجب آن براهنی از زندان ساواک سردرمیآورد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد سالها بعد در آمریکا با نوشتن مقالههای متعدد به افشای خیانتهای رژیم شاهنشاهی میپردازد که از آن جمله مقالهٔ «اتاقهای تمشیت» و خاطرات زندان او در «آدمخواران تاجدار» دو نمونهٔ درخور توجه است و هر دو بهزبان انگلیسی نیز منتشر شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد از دیگر آثار براهنی در این زمینه، «تاریخ مذکر: رسالهای پیرامون علل تشتت فرهنگی در ایران» و سخنرانی منتشرشدهٔ «در انقلاب اسلامی چه شده است و چه خواهد شد؟» است.
نمایشنامه و سفرنامه
خلق آثاری در ژانرها نمایشنامه و سفرنامه نظیر سفرنامهٔ «سفر مصر و حالات من در طول سفر» و نمایشنامهٔ «بازی بیبازی» نیز در کارنامهٔ براهنی بهچشم میخورد که نمایشنامهٔ او در یوتای آمریکا بهچاپ رسید و در اول مه۱۹۷۳ در سالن کتابخانهٔ عمومی سالت نیکسیتی اجرا شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
یادمان و بزرگداشتها
ساعت ۱۰ صبح شنبه ۴تیرماه۱۳۸۴ در سالن دانشکدهٔ علوم زمینشناسی دانشگاه تورنتو با پخش پیام «بهروز شیدا» سمینار بزرگداشت رضا براهنی آغاز شد. بخشی از این پیام:
- متنهای رضا براهنی بهسوی پلهٔ آخر دویدهاند. هم بر خواب آبها، هم بر بال کهکشانها، هم بر رقص آن نگاه زاویهدار اریب به پشت روح بیابان. متنهای رضا براهنی بر خواب آبها حرکت افقی را غوطه خوردهاند، بر بال کهکشانها حرکت عمودی را پریدهاند، بر رقص آن نگاه زاویهدار اریب به پشت روح بیابان در هزار سو منتشر شدهاند.
در این سمینار دوروزه، سخنرانانی از ایران و دیگر کشورها به تحلیل آثار و شخصیت براهنی پرداختند که در بین آنها «جواد مجابی»، «رضا سیدحسینی»، «امیر حسنپور»، «ساناز صحتی» و نیز «منیر پرویز» از جامعهٔ ادبی پاکستان، همچنین «صبورالله سیاسنگ» نویسندهٔ افغان حضور داشتند. ضمنآنکه پیامهای متعددی از طرف نویسندگان و شخصیتهای مطرح ادبی، سیاسی و اجتماعی جهان به این مراسم رسیده بود؛ نظیر: پیامهای «هلن سیکسو» منتقد ادبی و فیلسوف فرانسوی، «ران گراهام» نویسنده و رئیس سابق انجمن قلم کانادا، «نوام چامسکی» زبانشناس و متفکر اجتماعیسیاسی، «جری لیبر» نخستین رئیس نگهبان حقوق بشر، «دالتون مکگینتی» نخستوزیر آنتاریو، «جان راستین سال» فیلسوف و رئیس افتخاری انجمن قلم کانادا، «آلن کامین» رماننویس و رئیس افتخاری انجمن قلم کانادا، محمود دولتآبادی و نیز شعری از «اسماعیل خویی».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
در مراسم اختتامیهٔ این بزرگداشت، براهنی اشاره کرد که نویسندهای که تقدیری از او صورت میگیرد، باید سعی کند لیاقت چنین تقدیری را بهدست آورد و این امر، نیازمند ریاضتی از نوع دیگر است: دقت در خود و دقت در هستی آدمهایی از نوع خود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
چنین و چنان دیدنش
نوام چامسکی
رضا براهنی را شخصیتی برجسته در مبارزه علیه خشونت و خفقان رژیم شاه توصیف میکند و افتخار میکند به اینکه در تمام سالهای آشنایی، هر وقت توانسته به او بپیوندد، از فعالیت و سرمشق او آموخته است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
رضا سیدحسینی
« | سیدحسینی:
|
» |
منوچهر آتشی
نگاه آتشی، اما از جنس نگاه همیشه آتشین خودِ براهنی است. پاییز ۱۳۸۷ میزگردی دربارهٔ شعر رضا براهنی، تشکیل شده بود. هوشیار انصاریفر سعی میکرد سیر فکری براهنی را باتوجهبه خاستگاههای فکری اواز سارتر، تروتسکی، لوسین گلدمن، لوکاچ و فروید تا هایدگر و نیچه، تحلیل کند. منوچهر آتشی، بهصراحت گفت که نمود اصیل تفکرات هیچکدام از این نظریهپردازان در کار براهنی مشهود نیست و ابراز کرد که براهنی را حتی در «خطاب به پروانهها» هنوز یک «نیمای فقیر» میبیند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
یدالله رؤیایی
رؤیایی در جستاری به بحران معنا در شعر معاصر ایران پرداخته و کوشیده است راه برونرفتی از این بحران نشان دهد. وی در این تحلیل از براهنی نام نمیبرد؛ اما خطابِ گاه به عتابآلودهاش، با براهنی است. از نظر رؤیایی، طرح دیدگاههای اخیر براهنی در فضای ادبیات امروز، اگرچه تنها علت نیست، از علل بسیار مهم این بحران خصوصاً در زمینهٔ شعر است. رؤیایی عقیده دارد زبان نمیتواند در شعر جدا از شاعران برای خودش برود و دستور نپذیرد. چنین زبانی از متن بیرون میرود و به «شعر بدون انسان» میرسد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جواد مجابی
مجابی عقیده دارد در کشورهایی مانند ایران، وظیفهٔ یک روشنفکر فرهنگی به تکاپوی تخصصی در عرصهٔ فرهنگ محدود نمیشود. شبکهٔ درهمتنیدهٔ فرهنگ و سیاست در ایران هیچگاه هنرمند روشنفکر را فارغ از سیاست و تاثیرگذاری اجتماعی، بهرسمیت نمیشناسد؛ بلکه از او همه چیز میخواهد: شعر و داستان خوب، کارشناسی آسیبهای جامعه و درمان آنها، مبارزه اجتماعی بهمثابهٔ فعال حزبی و تحمل عواقب آن و در آخر بهقول «نیما»: «مقامی شبیه شهادت». به نظر مجابی، انجام همهٔ این کارها بهنوعی معجزه است و براهنی از این معجزهگران.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
و من آن وسط قرار میگیرم
براهنی دربارهٔ آثار خود به این نکته اشاره میکند که از سال چهل به بعد، نخست در کافههای شاهآباد و نادری و بعد بر روی کاغذ و در مجلات و گاهنامههای مختلف، همواره در قامت یک «دشمنساز حرفهای» ظاهر شده است. به نظر او تعاریف گذشته از شعر، قصه، حکایت و روایت و حتی تعاریف بهظاهر جدید از این پدیدهها در فضای فرهنگی ایران، بهدرد نمیخوردند؛ بلکه تعاریف جدیدتری، نهتنها برای درک آثار گذشتگان که برای درک آثار معاصران ضرورت دارد و او در آثارش کمر به ارائهٔ این تعاریف جدید بسته است. البته طبیعی است در کشوری که نویسندگان و شاعران آن، همه خود را نابغه میدانستهاند، جداکردن عالی از خوب، خوب از بد و بد از بدتر، دل شیر میخواهد. در این راه او تحول زبان خود را این گونه توضیح میدهد:
- «زبانم پیچیدهتر شد و آموختم که اندیشهام را در جملهٔ مختلط و مرکب بریزیم؛ چراکه برای بیان اندیشهٔ پیچیده، جملهٔ ساده باید از خود فراتر برود... . من «هایدگر»، «فوکو»، «دریدا» و «هومی بهابها» را به این دلیل میخوانم که آنها از زبان در جایگاه ابزار بیان اندیشه استفاده نمیکنند؛ بلکه در آنها زبان میاندیشد و پیش میرود و من آن وسط قرار میگیرم».خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
تفسیر براهنی از آثارش
روزگار دوزخی آقای ایاز
اولین تلاشم در مسیر تجاوز به زبان است. شیوهٔ نگارش این اثر را شبیه به کتیبههای تاریخی انتخاب کردم و در آن از متون کهن ادبی، دینی و تاریخی مانند «قرآن» و «تاریخ بیهقی» بهکرات بهره گرفتم. انتخاب رابطهٔ محمود و ایاز برای این رمان و فرم روایت بهصورت تکگویی طولانی از زبان ایاز را بهکار برم تا سراسر تاریخ ۲۵۰۰ سالهٔ ایران را از زبان همین شخصیت بیان کنم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خطاب به پروانهها
براهنی در مقالهٔ «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟»، دو تعریف ارائه میکند که شاید بتوان آنها را دربارهٔ اشعار خود او خصوصاً در مجموعهٔ «خطاب به پروانهها» صادق دانست:
- «جدیگرفتن شعر یعنی جدیگرفتن ابزارها و تمهیدات شاعری. شاعری از اجرای شعر سرچشمه میگیرد و اجرای شعر تمهیدات بیان شاعری را مطرح میکند؛ پس نمیتوان گفت شعر فقط بیان مطلب است. درواقع شعر خوب، شعری است که خود بیان شاعری را در هر نوبت اجرا، با اجرای خود بشکند و تعریف کند، تعریف کند و بشکند و شاعر واقعی کسی است که با اجرای شعر خود، تئوریهای همه، از جمله تئوری خود از عمل شاعری را زیر سؤال برد.»خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زیر ذرهبین براهنی
کمتر کسی از شاعران و نویسندگان معاصر از نگاه موشکافانهٔ براهنی به دور مانده است.
نیما یوشیج
شکستن یک سنت ادبی دیرپای و بنیادگذاردن سنتی دیگر که امید دیرپایبودن را در دلها بپروراند، از شاعری انتظار میرود که چهار رسالت را درک کند:
- اول بداند در چه دورهای از تاریخ بشر و در چه عصری از تاریخ قوم خود زندگی میکند و قوم او در دورهٔ زندگی شاعر از او چه میخواهد. (رسالت تاریخی در برابر بشر و قوم و ملت خود)
- دوم بداند که چه چیزهایی زندگی محیط او را تشکیل میدهند؛ یعنی بداند روی چه سرزمینی ایستاده است. (رسالت جغرافیایی در برابر سرزمین خود)
- سوم به صمیمیت برداشت خود از اجتماع و محیط و موقعیت طبقاتی متکی باشد و در این باره جز روشنبینی و تعمق راهی در پیش نگیرد. (رسالت اندیشهٔ اجتماعی)
- چهارم بداند در چه دورهای از تاریخ ادبی قوم خود زندگی میکند و نمایندهٔ کامل و جامع جلوههای راستین و ضروریِ ادبیات زمان خود، چه از لحاظ فرمی و چه از لحاظ محتوایی باشد. (رسالت ادبی در برابر تاریخ ادبیات جهان و تاریخ ادبیات قوم خود)
به نظر رضا براهنی، این چهار رسالت، بهترتیب چهار مسئولیت را بهبار میآورند و «نیما یوشیج» شاعری است که به این رسالتها و مسئولیتها آگاهی کامل داشت.[۱۵]
احمد شاملو
براهنی در چاپ اول طلا در مس از شاملو بهعنوان «بهترین نمایندهٔ شعر فارسی امروز بعد از نیما» و کسی که پس از نیما، بزرگترین تأثیر را روی نحوهٔ تفکر شاعرانه گذاشته نام میبرد و شعر شاملو را نشانهٔ قیام انسان در برابر ظلمت و تیرگی میداند.[۱۶] بعدها البته نظرش دربارهٔ شاملو تعدیل میشود و انتقاداتی اساسی به کار او وارد میکند. جدیترین این نقدها چنین است: شاملو یک فرمالیست است؛ به این معنا که فقط فرم شعر خود را میشناسد و همه چیز را از دریچهٔ فرمی که به نام خود ثبت کرده میبیند، درحالیکه هر محتوایی فرم خودش را میطلبد.[۱۷]
مهدی اخوان ثالث
« | «موقعی که به یادداشتهای اصحاب اخوان نگاه میکنیم و موقعی که ادعاهای عجیبوغریب خود اخوان را میخوانیم، با کمال تعجب میبینیم که طرفداران اخوان، او را تبدیل به نوعی امامزاده کردهاند و جالب اینجاست که امر به خود اخوان آنچنان مشتبه شده که او بهسادگی، بدون آنکه خندهاش بگیرد یا اگر گرفته باشد، خنده را به روی مبارک خود بیاورد، تعارفهای اصحابش را بهعنوان حقایق اساسی و اصیل قبول کرده و در طول این چند سال ناچیز، در نقش امامی، امامزادهای یا پیر مغانی انجام وظیفه کرده است!»[۱۸] | » |
فروغ فرخزاد
براهنی خود و مردان نسل خود را با تمام تفاوتها از لحاظ بینش و اندیشه و برداشت و خلاقیت و...، بازهم درخور مقایسه باهم میداند؛ اما به نظر او فروغ فرخزاد، بهدلیل موقعیت خاصی که داشت، با هیچکس مقایسهشدنی نیست، زیرا که اگر شاعران مرد هرکدام سهمی از ظرفیت مردانگی خود را نشان داده و نقشی بر دوش داشته باشند، فروغ بهتنهایی زبان گویای زن صامت ایرانی در طول قرنهاست. به نظر براهنی، فروغ گرچه مانند «اوفیلیا»، بهسوی سهمناکترین غارهای دریایی و گوشتخوارترین ماهیان، حرکت یکدست دیوانگان غریق را داشته است، عواطف صمیمی و ساده و عمیق او چنان نیرویی دارد که نسلهای بعد هرگز از تأثیرش گریز و گزیری نخواهند داشت.[۱۹]
سیاوش کسرایی
« | براهنی تنها مضمونی را که از هر جای شعر سیاوش کسرایی سرک میکشد، این گونه بیان میکند:
براهنی میپرسد: جدای از صحتوسقم این محتوا آیا تحمیلکردن این حرفها بر گردهٔ شعر و آنهم همیشه، کار درستی است؟[۲۰] |
» |
هوشنگ گلشیری
براهنی، همتایان هوشنگ گلشیری را در داستان کوتاه انگشتشمار میداند: هدایت و چوبک، و شاید، بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی. به نظر او، گلشیری هم از قصهٔ کوتاه بلند و هم از رمان، نوعزدایی کرده است که حاصل آن «شازده احتجاب» است. به نظر براهنی، در این اثر و قصههای بیشمار کوتاه گلشیری، با وسواس انسان و زبان سر و کار داریم، و نیز با وسوسهٔ مرگ و وسوسههای شهادت و معصومیت و نقیضهای رندانهٔ این دو. او در مرگ گلشیری مینویسد:
«مرگ هوشنگ گلشیری مرگ هر کسی نیست... مدام کتیبه ی مرگ نوشته است. این وسواس ها، وسوسه ها، در ذهن و خیال همه بوده اند. در گلشیری اما این ها تعیین کنندهٔ ذات اثراند، و تعیین کنندهٔ ذات زبان اثر و آنچه با اثر عموما به دیگران منتقل میشود. این مرگ واگیر است. گلشیری همیشه با مرگ در جدال بوده است. در این پیکار، لذت نگارش، به صورتی که او آن را می دید، مرگ اثر و نویسنده در اثر را تحمل پذیرتر میکرده است. نگارش درونی زبان، زبان از درون، زبان از زیر زبان، نگارش زندگی و مرگ زبان است... جنازههای نویسندگان جدی ما از میدان تیرهایی که از هر سو به سوی آنها روان ميشده، بیرون کشیده میشوند. گلشیری مثل هر نویسندهٔ ریشهدار ایرانی از جهان و از آدمیان متوقع شناسایی این تیرها بوده و شاید خواست بگوید من این تکهپارگی، پلاسیدگی، نفلگی را با جان، و حتی با تنم حس کردهام، و به رغم اینها من نقش زدهام، پرنقش هم زدهام و چرا جهان این همه سرسری از کار من میگذرد؟»[۲۱]
زیباترین بیت شعر فارسی
براهنی در طلا در مس این بیت مولانا را زیباترین بیت زبان فارسی میداند:
تن ما به ماه ماند که ز عشق میگدازد | دل ما چو چنگ زهره که گسستهتار باداخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه |
متن ۱۳۴
براهنی در دوران فعالیت سیاسی خود علیه اختناق حکومت پهلوی، از نویسندگانی بود که بیانیهٔ معروف نویسندگان و شاعران ایرانی در اعتراض به سانسور را امضا کرد. این بیانیه که به «متن ۱۳۴» معروف است، امضای ۱۳۴ نویسنده و شاعر ایرانی را به پای خود دید و هدف اصلی آن دفاع از آزادی اندیشه و بیان بدون هیچ حصر و استثنا بود. پس از بحث و گفتوگوی بسیار بر روی تکتک جملات بیانیه در کانون نویسندگان ایران، براهنی متن امضاشده را به «آرتور میلر» میسپارد تا به انجمن قلم جهانی در اروپای شرقی ببرد. «آرتور میلر» پس از انجام این مأموریت، تلفنی کرده و ضمن تبریک به او و دیگر امضاکنندگان، میگوید درپی این مکاتبه، تمامیِ ۱۳۴ نویسنده بهعنوان عضو انجمن قلم جهانی شناخته شدند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خلقیات
« | ارسلان براهنی، پدر را در مستندی که برایش ساخته، چنین توصیف میکند:
از سوی دیگر جدیت در نویسندگی، تمام ابعاد زندگی براهنی را تحت سیطره داشته است. در دورانی که تهران زندگی میکرد، جلسههای ادبی رضا براهنی که در زیرزمین خانهٔ خودش برگزار میشد و شاگردانش که به این جلسات میآمدند، تمام زندگی او بود طوری که گاهی پیش میآمد که خانواده و فرزندانش در اولویت دوم قرار میگرفتند. ارسلان، از قول براهنی خطاب به فرزندانش نقل میکند:
این جدیت و حرفهایگری در نوشتن، میتواند کلیدی باشد برای توجیه لحن شدید او در نقدهایش؛ خصیصهای که شاید بیشترین مخالفت با او از همینجا سرچشمه میگیرد. آنجاکه مثلاً میخواهد از نفهمیدن آثار صادق چوبک در بین ایرانیها گله کند و میگوید:
کسی که تمام زندگیاش را وقف نوشتن و فهمیدن کرده باشد، مشکل بتوان لحن شدیدش را در برابر مشکلات فرهنگی نبخشید. |
» |
بنیانگذاری کانون نویسندگان ایران
براهنی در دورهٔ سربازی با غلامحسین ساعدی و سیروس طاهباز آشنا میشود؛ در دوران کار در کتاب هفته با احمد شاملو و بعد از آن با جلال آلاحمد و سیمین دانشور. این آشناییها قوت میگیرد و کانون نویسندگان ایران به همت همین رفقااز دل آن بیرون میآید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پسر رابطهاش با پدر را بهتصویر میکشد
کیمیا و خاک عنوان کتابی در زمینهٔ نقد ادبی نوشتهٔ رضا براهنی است که نامی شد برای فیلم مستندی بهساختهٔ پسرش ارسلان برای معرفی پدر با تأکید بر رابطهٔ شخصی خود با پدر و نیز روایتی تصویری از اشعار او.
ارسلان که متولد ۱۳۶۱ است در چهاردهسالگی بهدلیل وضعیت پدر تن به مهاجرت از ایران داده و به کانادا میرود. در این بستر عاشق سینما میشود. درنتیجه تحصیلاتش در این رشته را پیمیگیرد و در کنار آن به فیلمسازی میپردازد. فسلفهٔ عرفانی، مذهب و اساطیر نیز از دیگر گرایشهای مطالعاتی اوست. ارسلان براهنی در کارنامهٔ فیلمسازی خود مجموعهٔ سهگانهای دارد با نام «غربت» که کیمیا و خاک یکی از آن سه فیلم است. در این اثر که از رابطهٔ پدر و پسری در بیشترین حد خود آشناییزدایی میکند، معرفی رضا براهنی نیز همچون دیگر فیلمهای که ژانر بیوگرافی دارد، دنبال نمیشود؛ درعوض حس میهندوستی و علقه و علاقهٔ مثالزدنی براهنی به نفس و ماهیت شعر و ادبیات چنان پررنگ مینماید که گویی بندبند وجودش آن را فریاد میزند و از سویی بهزعم پسر، غرقشدن پدر در کار و بار خویش، چنان شکاف عمیقی در روابط پدرفرزندی انداخته که گویی این فیلم صدای رسای اعتراض فرزند به پدر است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تازهواردی در کافه نادری
مهدی اخوان لنگرودی از دوران حضور براهنی در کافه نادری میگوید:
«در کافه نادری دکتر براهنی هم میآمد. حضورش در آنجا همیشه بحثبرانگیز بود. نقدهایش در آن روزها، تکان و حرکتی بود که از دکتر به دیگر شاعران انتقال پیدا میکرد. خیلیها او را با حبّ و بغض نگاه میکردند و خیلیهای دیگر هم با دید منصفانهتر ... دشمن زیاد داشت. چون آن وقتها در ایران نقدی وجود نداشت. کسی را با کسی کاری نبود. هر کس شعری میگفت یا کتابی چاپ میکرد. شعرها و کتابها بیشتر به ژست و تعریف و بهبه گفتن مسیرشان را طی میکردند و مقدمهنویسان سیاهدل حرفهای شعر هم، چنان از سرایندهٔ شعر بتی میساختند که خواننده با خواندن شعر و یا داستان، چشمبسته همه چیز را میپذیرفت. براهنی خیالشکن این ماجراها بود. میخواست شعر را از متداول یا بهتر بگویم از آبکی بودنش بیرون بیاورد و ذات اصل هنر را به دیگران نشان دهد. با این اسناد بیهیچ تعارفی لیلی به لالای هیچ هنرمندی نمیگذاشت. کارش تکاندادن و نشاندادن قلب هنر بود. به جان کوچکترها و جوانها نمیافتاد. ضعیفکش نبود. بیشتر رودرروی بزرگترها میایستاد. مخصوصا یلان شعر معاصر. بیهیچ تعارفی شعرها و کارهایشان را تجزیه و تحلیل میکرد. از شاعر و نویسنده، اثر هنریِ خوب و کامل میخواست. اصل را میجست. الماس را از شیشه جدا میکرد و برای همهٔ این چیزها خیلیها از دکتر براهنی فراری بودند. با همه درمیافتاد، حتی با احمد شاملو! کشتی گرفتن با او جرات و شهامت شیر میخواست. اما زبان تلخ او دشمنی او را نسبت به این شاعران ثابت نمیکرد، بلکه خواستن اثرهای بزرگتر و والاتری از آنها بود. همچنان درافتادنش با نصرت رحمانیِ همیشه شاعر. در قلعهای برای دفاع ایستاده بود که نمیشد حرف و حدیثهایش را نسبت به شعر و هنر انکار کرد. به طوری که خیلیها میخواستند خنجر بر گلوگاهش بگذارند. دکتر با انتظار هر چه بهتر کردن ادبیات معاصر پا به میدان گذاشته بود. به همین دلایل وقتی به کافه نادری میآمد غم و غصه را در چهرهٔ خیلیها میدیدی که مثلا نوبتشان کی و چه وقت میشود!»[۲۳]
سلطنتآباد(پاسداران فعلی)، گلستان پنجم، خیابان فرید، پ ۱۶
براهنی در زیرزمین خانهای که تا قبل از مهاجرت از ایران داشت، کلاسهایی تشکیل داده بود. این کلاسهای زیرزمینی تاثیر گستردهای بر ادبیات ایران داشت. شاگردان براهنی در آنجا جمع میشدند، شعر و داستان میخواندند و آثار مختلف به نقد گذاشته میشد. این کلاسها مدت زیادی از زندگی براهنی را به خود اختصاص داد و در دورههایی، تمام هم و غم او، برگزاری هرچه پربارتر این کلاسها بود. براهنی در مصاحبهای دربارهٔ این کلاسها صحبت میکند:
«برای من افتخار بزرگی است که پس از اخراج از دانشگاه تهران، زیرزمین آپارتمان خود را در گلستان پنجم، خیابان پاسداران، میعادگاه زنان و مردان جوانی کردم که همه ی دغدغه ها را کنار می گذاشتند تا هفته ای دو عصر و گاهی سه عصر را به دقت در آثار بزرگان ادبی جهان، اعم از نویسنده و شاعر و نظریه پرداز قرار دهند. یاد دادن، یاد گرفتن و تحویل دادن آموخته ها، پس از عبور از درون به آثار بعدی، نوعی عرقریزان روحی است، اما به قداست ارتباطی ندارد. کسی که آنچه را یاد نگرفته به دیگری یاد ندهد، به آنچه یاد گرفته خیانت کرده است. نگذاشتند من در دانشگاه این کار را بکنم. من زیرزمین خانه ام را مدرسه کردم. برگردم، اگر بخواهند هم، به دانشگاه نمی روم. به یک زیرزمین میروم. انعکاس صدایم در آنجا آشناتر است. نوشتن باید غریزهٔ هر کسی بشود. اما وظیفهٔ من کشف آن غریزه در نوشتهٔ زن یا مرد جوانی است که اثرش را به من نشان میدهد. من روی اثر او به همان صورت کار می کنم که روی نسخهٔ اول قصه یا شعر خودم. یادم داده اند، تحویل می دهم. هیچ ارتباطی پاکتر و ارضا کنندهتر از رابطه ی ادبی نیست. من ممکن است با زنی کارم به طلاق کشیده باشد، اما نه من طاقت مطلقهشدن از ادبیات را دارم نه ادبیات از من. ادبیات زندگی من است. خواندنش، نوشتنش، بررسیاش، دغدغههایش. برای من دیدن چهره های تک تک اعضای کارگاهم -باور کنید!- نوعی زیارت است! چون می دانستیم، و هر وقت همدیگر را دیدهایم، فهمیدهایم که ما زمانی کاری میکردیم که با دیگران نمیکردیم و دیگران با ما نمیکردند.»[۲۴]
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
اولین و مهمترین مسئلهای که در آثار براهنی-چه شعر و چه داستان- قابل پیگیری است، دلمشغولی او به زبان است. او عقیده دارد:
«زبان هیچگونه تقدسی را نه در حضور حافظ، نه در حضور مولوی، نه در حضور فردوسی و نه نظامی و ... به رسمیت نمیشناسد. زبان جز سیلان مداوم خودش، که ذات پرتلاطم و دریادل خود زبان است، چیزی را به رسمیت نمی شناسد. زبان فارسی اگر میخواهد منزلت یک زبان شعر را پیدا کند، باید به تمامی، در همه ی ابعادش، به کار گرفته شود. اگر زبان دیگری در آن دخالت کرد، چه بهتر . زبان با زبانهای دیگر قوی میشود . هر وقت زبان فارسی متاثر شده، قوی شده، مثل عصر فردوسی که عرصهٔ برخورد سه زبان و صاحبان سه زبان بوده، و سه قوم فارس و ترک و عرب. منتهی نسبت در فردوسی به طرف فارسی چرخیده و در قصاید عصر او به ترکیب عناصری از عربی، که منوچهری، بزرگترین قصیدهسرای آن عصر یک نمونه است؛ و بعد ناصر خسرو، یکی دیگر. منصور حلاج ایرانی، اصلا چیزی به فارسی ننوشته است. کسی که شرق و غرب او را مساوی عیسی مسیح میدانند. حافظ و مولوی عربی را مثل زبان مادری بلدند و ...»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
براهنی در مقالهٔ «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟» دلیل این تمرکز بر روی زبان را در شعر توضیح میدهد. اگر به قول نیچه، در تاریخ، این انسان است که ساختار فراروی را از طریق «وقوع مکرر همان» تکرار میکند، پس موضوع اصلی ادبیات(خصوصا شعر) زبان است. چیزی که بین شاعران معاصر و امثال حافظ مشترک است و در ذات آن تغییری رخ نداده این است که حافظ، به موضوع مشترک هویت و ابزار اصلی هستیشناسی ما، یعنی زبان، شکل زیباییشناسانه بخشیده است؛ یعنی شکل لذتبخش آن را. نویسنده و شاعر معاصر هم همین کوشش را میکنند. در هر عصر، هر کس که مدرن است ساختار هر آدمی را که در گذشته و در عصر خود میخواسته مدرن باشد، تکرار میکند. نکته اینجاست که استفاده از فرهنگ گذشته برای بیان خود و عصر خود، هرگز به معنای استفادهٔ خطی و زمانبندی تاریخی نیست، بلکه درک حالیت حال در گذشتگی بخشی از گذشته است که جانهای مایل به هم، جانهای جانها را به هم مایل میکند.[۲۵] براهنی در ادامهٔ همین مقاله به این امر اشاره میکند که هر شاعر بزرگی در زندگی خود اشخاصی را میشناسد که صد برابر او و امثال او، تجربهٔ چشیدن زهرهای زندگی و مرگ را داشتهاند، ولی تاکنون شعری نسرودهاند. از این امر نتیجه میگیریم که دردمندبودن یک نفر او را به سوی شعر نمیراند تا ما به همه پیشنهاد کنیم درد و شادی را تجربه کنید تا شاعر شوید. براهنی بر همین اساس به شاملو خرده میگیرد که میگوید: «کلمه را بگذارید و بگذرید، قناری را ببینید» و این حرف را سخن یک شاعر نمیداند بلکه میگوید میتواند سخن یک قناریفروش باشد؛ این نوع طرز تلقی، بها دادن به کار هزاران آدم بیکارهای است که با نوشتن چند شیء در نثری قطعهقطعهشده، بدون کوچکترین توجه به راز قرار گرفتن کلمات در شعر، و اصلیت کلمه در برابر اصلیت شیء، چیزهایی به عنوان شعر به مجلات میفرستند.[۲۶]
در مورد مسئلهٔ زبان در رمان و داستان، در آثار براهنی میتوان به مفهوم «نگارش کور» اشاره کرد. این اصطلاح به این معنی است که براهنی در آثار داستانی خود، قدم به عرصهای میگذارد که به کلی ناشناخته و نامکشوف است و این عرصه همان جهان زبان است که براهنی آن را آشنا نمییابد. این نابینایی نویسنده به یک امر دیگر منتهی میشود و آن «اختراع زبان» است. براهنی در این باره میگوید:
«من چراغ به دست دنبال چهرهها نمىگردم. با کورى درونى دنبال جهانى مىگردم که پیش از گفتن من، پیش از اختراع من از دل تاریکى وجود نداشته است. شاید آن فضا، همان چیزى باشد که میشل فوکو آن را «هتروتوپی» (heterotopy) نامیده است. نگارش رمان براى من مثل یادگیرى خطى قدیمى است که پیش از یادگیرى من به کلى نامکشوف مانده بوده است.»[۲۷]
کارنامهٔ رضا براهنی
آثار فارسی و ترجمهها[۲۸]
- آهوان باغ (مجموعه شعر)، انتشارات اشرفی، ۱۳۴۱.
- پلی بر رودخانهٔ درینا ترجمهٔ رمانی از ایو آندریچ، انتشارات نیل، ۱۳۴۱،در سال ۱۳۴۳، ۱۳۴۵ و ۱۳۵۵ همین انتشارات، سال ۱۳۹۴ انتشارات افراز و سال ۱۳۹۶ نشر شورآفرین، بازچاپ کردند.
- کلئوپاترا ترجمهٔ داستانی از کالروماریا فرانزرو، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۱، چاپ دوم ۱۳۹۶
- منظومهٔ جنگل و شهر بر فراز دار (مجموعه شعر)، نشر مطبوعاتی جاوید، ۱۳۴۲.
- ریچارد سوم ترجمهٔ تراژدی از ویلیام شکسپیر، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۳، در سال ۱۳۸۳ نشر و پژوهش دادار و در سال ۱۳۹۳ انتشارات نگاه بازچاپ کرد.
- شبی از نیمروز و منظومهٔ یک زندگی منثور (مجموعه شعر)، چاپخانهٔ چهر تبریز، ۱۳۴۴.
- طلا در مس: در شعر و شاعری (نقد ادبی)، چاپخانهٔ چهر تبریز، ۱۳۴۴، در سال ۱۳۷۱ در سه جلد توسط مؤلف و در سال ۱۳۷۸ نشر بزرگمهر بازچاپ کرد.
- قصهنویسی (نقد ادبی)، انتشارات اشرفی، ۱۳۴۸، در سال ۱۳۶۲ توسط نشر نو و در سال ۱۳۹۳ نشر نگاه بازچاپ کرد.
- مصیبتی زیر آفتاب (مجموعه شعر)، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۹.
- گل بر گسترهٔ ماه (مجموعه شعر)، انتشارات نوید شیراز، ۱۳۴۹، چاپ دوم ۱۳۶۲
- تاریخ مذکر: رسالهای پیرامون علل تشتت فرهنگی در ایران (مقاله)، نشر علمی، ۱۳۴۹، در سال ۱۳۶۳ نشر اول بههمراه مقالهٔ فرهنگ حاکم و محکوم چاپ کرد؛ این مجموعه مقاله را نشر دادار در سال ۱۳۸۱ و انتشارات نگاه در سال ۱۳۹۳ بازچاپ کردند.
- فانون ترجمهٔ داستانی از دیوید کات، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۱.
- روزگار دوزخی آقای ایاز (رمان)، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۱.
- سفر مصر و حالات من در طول سفر (سفرنامه)، انتشارات ارغنون، ۱۳۵۱، در همین سال نشر کتابخانهٔ ایرانمهر هم چاپ کرده است و در سال ۱۳۶۳ نشر اول، «سفر مصر و جلال آلاحمد و فلسطین» در یک مجموعه چاپ میکند.
- جنون نوشتن، نشر ایرانمهر، ۱۳۵۱، نشر رسام گزیده آثار مفصلی نیز از رضا براهنی در سال ۱۳۶۸ با همین عنوان، چاپ کرد؛ این گزیده آثار را در سال ۱۳۸۱ نشر دادار بازچاپ کرد.
- برنامهٔ انتقالی برای انقلاب سوسیالیستی ترجمهٔ اثری از لئون تروتسکی، انتشارات زبرجد، ۱۳۵۶.
- ظلالله: شعرهای زندان (مجموعه شعر)، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۸، در سال ۱۳۹۶ انتشارات افراز بازچاپ کرد.
- بعد از عروسی چه گذشت؟ (داستان)، نشر نو، ۱۳۶۱، بازچاپ توسط نشر نگاه در سال ۱۳۸۶
- چاه به چاه (داستان)، نشر نو، ۱۳۶۲، بازچاپ توسط نشر نگاه در سال ۱۳۸۶
- آواز کشتگان (داستان)، نشر نو، ۱۳۶۲، بازچاپ توسط نشر البرز در سال ۱۳۶۸، نشر دادار به سال ۱۳۸۲ و نشر نگاه در سال ۱۳۸۷
- تصحیح دیوان حافظ/ از روی نسخه خطی محمد قزوینی و قاسم غنی، نشر بامداد، ۱۳۶۲.
- غمهای بزرگ ما: مراثی، نشر اول، ۱۳۶۳.
- کیمیا و خاک: موخرهای بر فلسفهٔ ادبیات (نقد ادبی)، نشر مرغ آمین، ۱۳۶۴، بازچاپ توسط نشر نگاه در سال ۱۳۹۳
- رازهای سرزمین من (رمان)، نشر مغان، ۱۳۵۱، بازچاپ توسط نشر مرغ آمین در سال ۱۳۶۸، نشر زریاب در سال ۱۳۷۸، نشر دادار در سال ۱۳۸۱ و نشر نگاه در سال ۱۳۸۶
- بیا کنار پنجره (مجموعه شعر)، انتشارات مرغ آمین، ۱۳۶۷.
- یار خوش چیزی است: شعرهای تغزلی ۱۳۳۶-۱۳۶۸، نشر ویس، ۱۳۶۹.
- رویای بیدار (مجموعه مقاله پیرامون نظریهٔ نگارش و خواندن متن ادبی)، نشر قطره، ۱۳۷۳، بازچاپ توسط نشر کاروان در سال ۱۳۸۶ و نشر کتاب کاغذ در سال ۱۳۹۷
- خطاب به پروانهها (شعر)، و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟ (بحثی در شاعری)، نشر مرکز، ۱۳۷۴، چاپ دوم و سوم توسط همین انتشارات در سال ۱۳۸۸
- گزارش به نسل بیسن فردا، (سخنرانیها و مصاحبهها)، نشر مرکز، ۱۳۷۴، چاپ دوم و سوم توسط همین انتشارات تا سال ۱۳۷۹
- بحران رهبری نقد ادبی: گفتوگوی ملک ابراهیم امیری و رسالهٔ حافظ، نشر ویستار، ۱۳۷۵، بازچاپ توسط نشر دریچه در سال ۱۳۸۰
- آزادهخانم و نویسندهاش یا آشویتس خصوصی دکتر شریفی (رمان)، نشر قطره، ۱۳۷۶، بازچاپ توسط نشر کاروان در سال ۱۳۸۱ و نشر نگاه در سال ۱۳۹۳
- برخورد نزدیک در نیویورک (داستان)، نشر جامهدران، ۱۳۸۳.
- منتخب اشعار رضا براهنی : شعرهای منتشرشده بههمراه شعرهای جدید، نشر سرزمین اهورایی، ۱۳۹۳.
- از پس بادهپیمایی اژدها در تموز (مجموعه یادداشتها، طرحها و...)، نشر چشمه، ۱۳۹۴.
آثار به زبان انگلیسیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- Play No Play (one-act play), first produced in Salt Lake City, UT, at Salt Lake City Public Auditorium, 1973.
- Zillulah, Abjad Publications (New York, NY), 1975, translation by the author published as God's Shadow: Prison Poems, Indiana University Press (Bloomington, IN), 1976.
- The Crowned Cannibals: Writings on Repression in Iran, introduction by E. L. Doctorow, Vintage (New York, NY), 1977.
نگاهی به آثار براهنی
روزگار دوزخی آقای ایاز
«رومن یاکوبسن» در نظریهٔ خود بر این نکته تأکید گذاشته که آنچه هر اثر را به کار هنری تبدیل میکند، «ادبیات» نیست؛ بلکه «ادبیت» است. بدینترتیب در این دیدگاه هر واژه بهعنوان واژه و نه بهعنوان جایگزین، مفومی مدنظر یا بیان پرشور احساس، درخور توجه است. توجه به ریتم در کلام و کارکرد آن در داستان، وجهی از کاربرد نقش شعری زبان در داستان است. تکرار که از ارکان اصلی ریتم است در سطح یک یا چند واج، واژه و حتی جمله، از عناصری است که بهوفور و هنرمندانه در رمان «روزگار دوزخی آقای ایاز» براهنی استفاده شده است. به عبارت زیر که از این کتاب انتخاب شده است توجه کنید:
- «من و محمود، نه! محمود و من، نه! من و محمود، نه! محمود و من... زبان او را بریده...»
این تکرار از سویی تأکیدی بر این موضوع است که نام محمود و راوی، همواره در کنار یکدیگر قرار میگیرد. از سوی دیگر نمایانگر حال پریشان راوی است که نمیتواند جملهای را با قاطعیت بر زبان آورد، از طرف دیگر، نشاندهندهٔ این است که راوی درنهایت، محمود را بر خود مقدم میداند؛ بنابراین چنین تکراری برای خوانندهٔ دقیق، انباری از اطلاعات را دربارهٔ شخصیت راوی برملا میکند.[۲۹]
براهنی در مصاحبهای، بخش ابتدایی رمان روزگار دوزخی آقای ایاز را از روی تنها نسخهٔ موجود این کتاب، میخواند:
- «گفت اره را بیار بالا! و من درحالیکه پاهای خشک و لاغر و خاکآلوده و خونآلودهٔ آن یکی را میدیدم و تماشا میکردم و میترسیدم و آب دهنم خشک شده بود و نفسم درنمیآمد، ارهٔ بزرگ و سفید و براق و وحشی را که دندانههای تیز و درشت و خشن و بیرحم داشت، در یک دست گرفتم و با دست دیگر محکم پلههای نردبان را یکیک چسبیدم و تماشاکنان و بهتزده، از پشت آن یکی که نفسش سنگین بود و زیر لبش چیزی میگفت که نشنیدم، بالا رفتم و در بالارفتن چشمم نه به زمین بود و نه به آسمان، بلکه نخست به پاها و بعد به ساق پاها و بعد به رانهای سیاهوسوخته یا حتی بهتر است بگویم رانهای کهنه و عتیقهٔ او، آن یکی بود که هنوز میترسم اسمش را بر زبان بیاورم گرچه اسمش را سخت دوست دارم و البته رنگی مندرس بود آنجا سرخ و خاکستری و آلوده بهخون بر دور کمرش که کمری باریک بود و موهای دور کمرش آنچنان آلوده به خون بود که گویی ناخنهایی باریک و خنجرسان و منحوس خواسته بودند مو را بکنند و درعوض پوست زیر مو را کنده بودند؛ ولی مو همچنان در میان تفالههای راکد مانده بود و چون خون زیادی در آنجا نبود، عصارهٔ تن را که چیزی چون خونابه بود، بهسختی بیرون کشیده بود و موها را آلوده کرده و موها را کثیف و چرک و بهخونآلوده کرده بود. گفت اره را بیار بالا! گفتم: آوردم و...»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خطاب به پروانهها
برای بررسی این کتاب، سطری از اشعار براهنی را در آن(از دیدگاه خود او) مطمح نظر قرار میدهیم:
یک روزَمی که بوی شانهٔ تو خواب میبَرَدم
در این سطر، ما عمل نوشتن را، خود نوشته را میخوانیم و نه معنای نوشته را و در این عمل نوشتن، پرسش شاعر از آن فضاهایی است که در اطراف کلمات وجود دارد. نمیگوید: «یک روز من هستی،» بلکه میگوید:«یک روزمی». نمیدانیم «شانه» (به هر چند معنای آن) بو دارد یا ندارد، و نمیدانیم که بوی شانهٔ کسی می تواند کسی دیگر را به خواب ببرد یا نه، ولی میدانیم که فضاهای اطراف كلمات، و به هم خوردن منطق دستور و شاخصه های معنیشناسی منطقی، و جدا کردن کلمات از معانی قطعی و قاطع آنها، این سطر شعر را به صورت نوشتهای در میآورد که فقط به صورت شعر، نوشته شده است؛ این امر هنگامی اتفاق میافتد که فضاهای کلمات به دور یکدیگر میچرخند و به درون، به یک مخفیگاه درونی، که ناشی از قطع حرکت دستور، قطع حرکت معنا، قطع حرکت منطق است، میریزند. وقتی که «یک روز» میخواهد حرکت کند، «بوی شانهٔ تو» آن را قطع می کند، و بعد آن دو را «خواب می بَرَدم» غیر دستوری، قطع میکند. از قطع یک حرکت زبانی توسط حرکت زبانی دیگری که توسط یک حرکت دیگر قطع خواهد شد، ما به درون نوشته، به درون عمل نوشتن، برمیگردیم. وقتی که رشد معنیشناختی و حرکت معنیشناختی را قطع می کنیم، زبان معنای زبان بودن خود را در برابر ما میگذارد. اگر این سطر، لذتی داشته باشد، لذتش ناشی از رفتاری است که با زبان شده است؛ بازگرداندن آن به جهان منطقی و فیزیکی به همان اندازهٔ بازگرداندن پدیدهٔ انسان به پدیدهٔ میمون، غیرممکن است. نگاه کردن ساده در شعر عاشقانه کافی نیست، دیدن اهمیت دارد.
سطرهای دیگری از این کتاب در ادامه می آیند که صورتهای مختلفی از بیان شعری را پیش میکشند که اساس آن بر تجاوز از قواعد دستوری و نحوی برای ایجاد بيان مستقل شاعرانه است:
- اگر تو مرا نبینی اگر تو مرا نخوابانی، من هم نمیبینَمَم من هم نمیخوابانَمَم
- اسبی شبیه سبز که از یک ستاره به آن سراسر سکوت سرازیر ساز
- عاشقتر از همی.../ مثل همین تو که در یک هما.../شُرّا
- آن چشمها: فضای سینهٔ من-بودا-را-دید؟/یادت هست؟
- و بعد، بر یک گلیم کهنه، خدا را خوابم برد
- ... ای قهقه گدازهٔ مس در تب طلا، دَفدَفدَفِ تنور تنم را بدف! دف خود را رها نکن!
- سیًالهٔ طراوتی از شیوههای دف، دَفدَفدَفَست که میکوبد، میبارد[۳۰]
رازهای سرزمین من
رازهای سرزمین من نام رمانی است از رضا براهنی که در بارهٔ فضای ایران قبل از انقلاب اسلامی نوشته شده است. این رمان تا کنون به زبانهای مختلف ترجمه شده است. قهرمان این داستان «حسین تنظیفی» است که شاهد ترور یک افسر آمریکایی بوده و تا پیروزی انقلاب در زندان به سر میبرد. وی بعد از انقلاب به دنبال تهمینه، خواهرزن «تیمسار شادان» است. این تیمسار از شخصیت «سرتیپ مهرداد» که زمانی رئیس ساواک تبریز بود و در شیراز کشته شد، گرتهبرداری شده است. براهنی دراین رمان در ارائهٔ دو شخصیت «حاجی جبار» و دخترش «شکوفه» به موفقیتی چشمگیر دست می یابد؛ دو تیپی که با انقلاب به سیاست روی می آورند، یکی به قدرت می رسد و دیگری در خیابانها به خاک می افتد. براهنی در پرداخت شخصیت «شکوفه» تیپ و آدمی را به رمان فارسی معرفی می کند که نو، زنده و جاندار بوده و نشانهٔ قدرت نویسنده است. «رازهای سرزمین من» را یکی از پرشخصیتترین رمانهای فارسی میدانند که راوی واحدی نداشته و راویان متعدد در زمانها و مکانهای مختلف داستان را پیش میبرند. این اثر تاریخی که بلندترین رمان رضا براهنی به شمار میآید از لحاظ تصویری و فرمی و نیز سبک روایت مورد توجه منتقدان قرار گرفته است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ناشران همراه طی سالها تلاش
ناشران داخلی
اشرفی، نیل، افراز، شورآفرین، امیرکبیر، نشر مطبوعاتی جاوید، نگاه، دادار، چاپخانهٔ چهر تبریز، بزرگمهر، نشر نو، نوید شیراز، نشر علمی، نشر اول، خوارزمی، ارغنون، نشر کتابخانهٔ ایرانمهر، رسام، زبرجد، البرز، بامداد، مرغ آمین، مغان، زریاب، ویس، قطره، کاروان، کتاب کاغذ، مرکز، ویستار، دریچه، جامهدران، سرزمین اهورایی و چشمه
ناشران خارجی
Abjad Publications و Vintage و Random House و...
جوایز و افتخارات
رضا براهنی طی سالهای فعالیت قلمی خود جوایز متعددی را در ایران و خارج از ایران دریافت کرده است که در زیر به چند مورد از آنها اشاره میشود.
- براهنی در سال ۱۹۷۷، جایزهٔ بهترین روزنامهنگار حقوق انسانی را از سوی مجمع نویسندگان مطبوعات جهان دریافت کرد. این جایزه به فعالیتهایی اختصاص دارد که باعث اطلاعیافتن جامعهٔ بینالملل از هرگونه مسئلهٔ مربوط به حقوق بشر شود و براهنی به خاطر افشاگریهای بینالمللی خود دربارهٔ رژیم پهلوی مفتخر به دریافت آن شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - در سال ۲۰۰۰ از طرف دانشگاه تورنتو، جایزهٔ Scholars at Risk Program Award به او اهدا شد. در همین سال، از طرف کمیتهٔ آزادی نشر بینالمللی در آمریکا نیز جایزهای به براهنی تعلق گرفت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - در دومین دورهٔ جایزهٔ شعر تجربهگرا(آوانگاردها) از رضا براهنی در کنار یدالله رؤیایی به عنوان پیشگامان شاخص شعر آوانگارد تقدیر شد و تندیس شعر آوانگارد به این دو شاعر اهدا شد.[۳۱]
- اولین جایزهٔ ملی منتقدان از طرف کانون شعر و ادب ایوار خرمآباد در سال ۱۳۸۴ به رضا براهنی اهدا شد.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - در سال ۱۳۸۴، جایزهٔ ادبی یلدا برای یک همر فعالیت فرهنگی در زمینهٔ نقد ادبی به رضا براهنی اهدا شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
- تاریخ تحلیلی شعر نو، محمد شمس لنگرودی، مرکز، ۱۳۷۷.
- در بزم اهریمن(دربارهٔ رضا براهنی)، مصطفی فعلهگری، شرکت انتشارات سورهٔ مهر، ۱۳۸۴.
- رازهای سقوط ذوق و اندیشه در سرزمین من (سخنی درباره کتاب رازهای سرزمین من)، ا. زنوزی، لندن، ۱۳۷۱.
- حدیث غربت سعدی(جستارهایی در ادبیات و فرهنگ)، رضا فرخفال، مرکز، ۱۳۸۸.
- چاه پرکژدم(دربارهٔ رضا براهنی)، مصطفی فعلهگری، شرکت انتشارات سورهٔ مهر، ۱۳۸۴.
- مصاحبه تاريخ شفاهی با احسان شریعتی، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران: موسسه مهرگان فرهنگ آسیا، ۱۳۸۶(در جلسهٔ اول و دوم این مصاحبهٔ سه جلسهای، احسان شریعتی اشارههایی به درگیریهای براهنی با رژیم پهلوی، زندانیشدن او و توقیف آثار او دارد.)
پانویس
- ↑ «تمرکز نشئه: برای ساناز (سرودهشده در ۷اردیبهشت۱۳۷۶ در تورنتو». اکولالیا(آرشیو شعر جهان). بازبینیشده در ۱۵اردیبهشت۹۸.
- ↑ «زندگینامهٔ رضا براهنی». Encyclopedia.com. بازبینیشده در ۱۵اردیبهشت۹۸.
- ↑ براهنی، ظلالله، ۱۶۹تا۱۷۲.
- ↑ «هزارداستان با مسعود بهنود: دکتر براهنی». یوتویوپ. بازبینیشده در ۱۵اردیبهشت۹۸.
- ↑ «ویژهنامهٔ رضا براهنی». حیرت (داستان خلاقانهٔ سال)، ش. ۲ (دوم، شهریور۱۳۹۵): ۱۹۲-۱۹۵.
- ↑ «ویژهنامهٔ رضا براهنی». بایا، ش. ۳۷ (فروردین۱۳۸۴): ۱۳-۹۸.
- ↑ «فهرست آثار ضا براهنی». وبگاه خانه کتاب. بازبینیشده در ۱خرداد۱۳۹۸.
- ↑ «سالشمار زندگی رضا براهنی». داستان خلاقانهٔ سال(حیرت) ۲:۱۹۲-۱۹۵.
- ↑ «هزارداستان با مسعود بهنود: ساناز و براهنی». یوتویوپ. بازبینیشده در ۱۵اردیبهشت۹۸.
- ↑ «مستند کیمیا و خاک».
- ↑ «گفتوگوی مهدی فلاحتی با رضا براهنی در برنامهٔ «رودرواز» صدای آمریکا».
- ↑ «در عالم رضا اژدهایی هست که آن را یقین خوانند...». بایا، ش. ۳۷، ۴۸-۵۴.
- ↑ «سخنرانی رضا سیدحسینی در مراسم بزرگداشت رضا براهنی: ۲۵ ژوئن ۲۰۰۵، دانشگاه تورنتو». بایا، ش. ۳۷، ۴۳-۴۷.
- ↑ «دوست دارم به ایران بازگردم، اما...: گفتوگوی مهرنامه با رضا براهنی دربارهٔ ادبیات، روزمرگیها و بازگشتش». مهرنامه.
- ↑ براهنی، طلا در مس: در شعر و شاعری، ۶۳۵تا۶۴۵.
- ↑ براهنی، طلا در مس: در شعر و شاعری، ۸۶۳و۸۶۴.
- ↑ براهنی، طلا در مس: در شعر و شاعری، ۹۱۱.
- ↑ براهنی، طلا در مس: در شعر و شاعری، ۹۶۵و۹۶۶.
- ↑ براهنی، طلا در مس: در شعر و شاعری، ۱۰۶۲و۱۰۶۳.
- ↑ براهنی، طلا در مس: در شعر و شاعری، ۱۱۱۳و۱۱۱۴.
- ↑ «مرگ هوشنگ گلشیری مرگ هر کسی نیست». بایا، ش. ۱۰ و ۱۱ و ۱۲، ۴۱.
- ↑ براهنی، قصهنویسی، ۴۵۶.
- ↑ «کافه کتابی ها: گفتگوی این هفته رضا براهنی ۱».
- ↑ «زیرزمین خانهام را مدرسه کردم».
- ↑ براهنی، خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟، ۱۵۱ و ۱۵۲.
- ↑ براهنی، خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟، ۱۷۲.
- ↑ بخشی از سخنرانى رضا براهنی در آوریل ۲۰۰۰، در زمان چاپ «روزگار دوزخى آقاى ایاز» به فرانسه در «کالج بینالمللى ترجمههاى ادبى» در آرل فرانسه
- ↑ «آثار رضا براهنی از سایت کتابخانه ملی ایران».
- ↑ قانع، صدیقه. «بررسی ریتم و نقش شعری زبان در «روزگار دوزخی آقای ایاز»». نشریهٔ داستان خلاقانهٔ سال(حیرت)، ش. ۲ (شهریور۱۳۹۵): ۲۱۲-۲۱۵.
- ↑ براهنی، خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟، ۱۸۵ تا ۱۸۷.
- ↑ «گزارش اختتامیه جایزه شعر تجربه گرا».
منابع
- براهنی، رضا (۱۳۵۸). ظلالله. تهران: امیرکبیر.
- «سالشمار زندگی رضا براهنی». داستان خلاقانهٔ سال(حیرت) ۲، ش. ۲ (شهریور۱۳۹۵).
- «از جمهوری اسلامی دلخور نیستم (رضا براهنی در گفتوگو با بهار)». روزنامهٔ بهار، ش. ۳۲ (۶آبان۱۳۹۴).
- مجابی، جواد و پژمان سلطانی. «در عالم رضا اژدهایی هست که آن را یقین خوانند... ، سخنرانی رضا سیدحسینی در مراسم بزرگداشت رضا براهنی: ۲۵ ژوئن ۲۰۰۵، دانشگاه تورنتو؛ گزارش مراسم بزرگداشت رضا براهنی: نویسنده، شاعر، منتقد و استاد دانشگاه؛ سپاس دکتر براهنی از کانون فرهنگی سپاس». بایا، ش. ۳۷ (فروردین۱۳۸۴).
- «شاملو دودوزهباز بود: گفتوگو با رضا براهنی دربارهٔ زندگی و زمانهاش». اندیشهٔ پویا، ش. ۴ (آبانوآذر۱۳۹۱).
- «دوست دارم به ایران بازگردم؛ اما...: گفتوگوی مهرنامه با رضا براهنی دربارهٔ ادبیات، روزمرگیها و بازگشتش». مهرنامه، ش. ۳۸ (مهر۱۳۹۳).
- فرخفال، رضا. «براهنی شاعر، براهنی نظریهپرداز: میزگرد با حضور منوچهر آتشی، عنایت سمیعی، حافظ موسوی، شهریار وقفیپور، هوشیار انصاریفر؛ مشکل رؤیایی با براهنی: نگاهی به بحران معنا در شعر امروز و تئوری زبانیت». کارنامه، ش. ۴۶و۴۷ (آذرودی۱۳۸۷).
- براهنی، رضا (۱۳۷۴). خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم. تهران: مرکز.
- براهنی، رضا. «اگر صادق باشیم با زخم میمیریم». بایا، ش. ۳۸ (فروردین۱۳۸۴).
- براهنی، رضا (۱۳۷۱). طلا در مس: در شعر و شاعری. ۲. مؤلف.
- براهنی، اکتای. «پدران و پسران». تجربه، ش. ۵۴ (دی۱۳۹۶).
- براهنی، رضا (۱۳۶۸). قصهنویسی. تهران: البرز.
- قانع، صدیقه. «بررسی ریتم و نقش شعری زبان در «روزگار دوزخی آقای ایاز»». نشریهٔ داستان خلاقانهٔ سال(حیرت)، ش. ۲ (شهریور۱۳۹۵).
- براهنی، رضا. «مرگ هوشنگ گلشیری مرگ هر کسی نیست». بایا، ش. ۱۰ و ۱۱ و ۱۲ (۱۳۷۹).
پیوند به بیرون
- «تمرکز نشئه: برای ساناز (سرودهشده در ۷اردیبهشت۱۳۷۶ در تورنتو». اکولالیا(آرشیو شعر جهان). بازبینیشده در ۱۵اردیبهشت۱۳۹۸.
- «کافهکتابیها گفتوگوی این هفته رضا براهنی ۲». وبگاه ژورنالی، ۱۱مهر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۵اردیبهشت۱۳۹۸.
- «زندگینامهٔ رضا براهنی». Encyclopedia.com. بازبینیشده در ۱۵اردیبهشت۱۳۹۸.
- «هزار داستان با مسعود بهنود: ساناز و براهنی». ruslar.pro. بازبینیشده در ۱۵اردیبهشت۱۳۹۸.
- «زدن وصلهٔ «آلزایمر» به رضا براهنی سنگدلانه است!». ایسنا، ۳شهریور۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۸خرداد۱۳۹۸.
- «مستند کیمیا و خاک». آپارات، ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱خرداد۱۳۹۸.
- «گفتوگوی مهدی فلاحتی با رضا براهنی در برنامهٔ «رودرواز» صدای آمریکا». یوتیوپ، ۷آذر۱۳۸۹(۲۹نوامبر۲۰۰۹). بازبینیشده در ۱خرداد۱۳۹۸.
- «آثار رضا براهنی از سایت کتابخانه ملی ایران». مرکز اسناد و کتابخانه ملی. بازبینیشده در ۱۵اردیبهشت۱۳۹۸.