مهدی یزدانی‌خرم: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:
|نام =مهدی یزدانی‌خرم  
|نام =مهدی یزدانی‌خرم  
|تصویر                 = Mehdi.jpg
|تصویر                 = Mehdi.jpg
|توضیح تصویر = '''نویسنده تنهاترین تکه‌ٔ تاریخ است'''<ref>{{پک|یزدانی‌خرم|۱۳۹۴|ک=سرخِ سفید|ص=١١۴}}</ref>
|توضیح تصویر = '''نویسنده تنهاترین تکه‌ٔ تاریخ است''' <ref>{{پک|یزدانی‌خرم|۱۳۹۴|ک=سرخِ سفید|ص=١١۴}}</ref>
|نام اصلی =  
|نام اصلی =  
|زمینه فعالیت = روزنامه‌نگاری{{سخ}}رمان ‌نویسی{{سخ}}مقاله نویسی {{سخ}}نقدادبی {{سخ}}ویراستاری {{سخ}}جستارنویسی
|زمینه فعالیت = روزنامه‌نگاری{{سخ}}رمان‌ نویسی{{سخ}}مقاله نویسی {{سخ}}نقدادبی {{سخ}}ویراستاری {{سخ}}جستارنویسی
|ملیت = ایرانی
|ملیت = ایرانی
|تاریخ تولد     =٢شهریور ١٣۵٨
|تاریخ تولد             =٢شهریور١٣۵٨
|محل تولد = تهران
|محل تولد = تهران
|والدین =  
|والدین =  
خط ۲۳: خط ۲۳:
|سال‌های نویسندگی        =
|سال‌های نویسندگی        =
|سبک نوشتاری =  تاریخ معاصر ایران
|سبک نوشتاری =  تاریخ معاصر ایران
|کتاب‌ها                 = به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی{{سخ}} [[من منچستریونایتد را دوست دارم]]{{سخ}}سرخ‌ِسفید{{سخ}} خون‌خورده{{سخ}}
|کتاب‌ها                 = به گزارش اداره هواشناسی:...{{سخ}} [[من منچستریونایتد را دوست دارم]]{{سخ}}سرخ‌ِسفید{{سخ}} خون‌خورده{{سخ}}
|مقاله‌ها                =
|مقاله‌ها                =
|نمایشنامه‌ها =
|نمایشنامه‌ها =
خط ۴۰: خط ۴۰:
|علت شهرت =  
|علت شهرت =  
|تأثیرگذاشته بر =  
|تأثیرگذاشته بر =  
|تأثیرپذیرفته از = [[ابراهیم گلستان]] و [[رضا براهنی]] و سلین و زولا  
|تأثیرپذیرفته از = [[ابراهیم گلستان]]{{سخ}}[[رضا براهنی]]{{سخ}} سلین و زولا  
|وب‌گاه =  
|وب‌گاه =  
|imdb_id =
|imdb_id =
خط ۴۷: خط ۴۷:
|جوایز جشن سینمای ایران =
|جوایز جشن سینمای ایران =
|جوایز حافظ =
|جوایز حافظ =
|جوایز         = برنده‌ٔ [[جایزه‌ٔ ادبی واو]] ١٣٨۵{{سخ}} برنده‌ٔ جایزه [[هفت اقلیم]] ١٣٩١{{سخ}} برنده‌ٔ [[جایزه‌ٔ ادبی بوشهر]] ١٣٩٢{{سخ}}برندهٔ [[جایزه‌ٔ ادبی «چهل»]] در سال ۹۵                   
|جوایز           = [[جایزه‌ٔ واو]]{{سخ}} [[هفت اقلیم]] {{سخ}} [[جایزه‌ٔ بوشهر]]{{سخ}} [[جایزه‌ٔ ادبی «چهل»]]                
|گفتاورد                = دوست دارم نویسنده‌ جاه‌طلبی باشم
|گفتاورد                = دوست دارم نویسنده‌ جاه‌طلبی باشم
|امضا                  =emzaa.jpg 
|امضا                  =4444.png
}}
}}
[[پرونده:0011.gif|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''[[مهدی یزدانی‌خرم]] و همسرش [[مریم حسینیان]]'''</center>]]
[[پرونده:0011.gif|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''[[مهدی یزدانی‌خرم]] و [[مریم حسینیان]]'''</center>]]
[[پرونده:ANJOMAN40.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''[[مهدی یزدانی‌خرم]] در انجمن ادبی چهل'''</center>]]
[[پرونده:ANJOMAN40.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''[[مهدی یزدانی‌خرم]] در انجمن ادبی چهل'''</center>]]
[[پرونده:Havashenasi.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''رمانی که دوازده سال توقیف بود'''</center>]]
[[پرونده:Havashenasi.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''رمانی که دوازده سال توقیف بود'''</center>]]
[[پرونده:manchester1.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''برندهٔ جوایز ادبی'''</center>]]
[[پرونده:manchester1.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''برندهٔ جوایز ادبی'''</center>]]


'''مهدی یزدانی‌خرم''' روزنامه‌نگار، داستان‌نویس، منتقد، برندهٔ جوایز ادبی در چند دوره است که از او به‌عنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی معاصر ایران تجلیل شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.isna.ir/news/95021106523/برگزیدگان-جایزه-ادبی-چهل-معرفی-شدند|عنوان=برگزیدگان انجمن ادبی «چهل» }}</ref>
'''مهدی یزدانی‌خرم''' روزنامه‌نگار، داستان‌نویس، منتقد، برندهٔ جوایز ادبی در چند دوره است که [[انجمن ادبی چهل]] از او به‌عنوان یکی از پنج امید ادبیات‌ داستانی تجلیل کرده است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.isna.ir/news/95021106523/برگزیدگان-جایزه-ادبی-چهل-معرفی-شدند|عنوان=برگزیدگان انجمن ادبی «چهل» }}</ref>
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>


نام ''مهدی یزدانی‌خرم'' با رسانه‌های مکتوب گره خورده است؛ او نویسنده و روزنامه‌نگار است و در حوزه‌ٔ فرهنگ، هنر و ادبیات منتقد و تحلیل‌گر به‌شمار می‌آید. عمده‌ٔ شهرتش در این حوزه به نقدهای ادبی او بازمی‌گردد. وی از نوجوانی به نویسندگی و روزنامه‌نگاری علاقه‌مند شد و تنها چهارده سال بیشتر نداشت که در کلاس‌های نویسندگی [[احمد غلامی]] که در «مجله‌ٔ شباب» برگزار می‌شد، شرکت کرد. هجده ساله بود که اولین یادداشت ادبی‌اش در روزنامه به چاپ رسید. سپس با روزنامه‌های ''خرداد، فتح، همشهری، هم‌میهن، شرق، اعتماد، کارگزاران، اعتماد ملی، سازندگی '' و نیز هفته‌نامه‌های «شهروند امروز»، «ایران دخت»، «هفته‌نامه آسمان»، «هفته‌نامه صدا» و «مجله نافه» همکاری کرده‌ است.  
نام ''مهدی یزدانی‌خرم'' با رسانه‌های مکتوب گره خورده است؛ او نویسنده و روزنامه‌نگار است و در حوزه‌ٔ فرهنگ، هنر و ادبیات منتقد و تحلیل‌گر به‌شمار می‌آید. عمده‌ٔ شهرتش در این حوزه به نقدهای ادبی او باز می‌گردد. از نوجوانی به نویسندگی و روزنامه‌نگاری علاقه‌مند شد و چهارده‌ سال بیشتر نداشت که در کلاس‌‌های نویسندگی [[احمد غلامی]] که در «مجله‌ٔ شباب» برگزار می‌شد؛ شرکت کرد. در دبیرستان فرهنگ درس می‌خواند و نخستین تجربه روزنامه‌نگاری‌اش «مجله نسیم» بود که با هم‌کلاسانش در دبیرستان منتشر می‌کردند.  هجده‌ساله بود که اولین یادداشت ادبی‌اش که مضمونی فلسفی داشت؛ در مطبوعات به چاپ رسید. سپس با روزنامه‌هایی نظیر''خرداد، فتح، همشهری، هم‌میهن، شرق، اعتماد، کارگزاران، اعتمادملی، سازندگی '' و نیز هفته‌نامه‌های «شهروندامروز»، «ایران دخت»، «هفته‌نامه‌ٔ آسمان»، «هفته‌نامه‌ٔ صدا» و «مجله‌ٔ نافه» همکاری کرده‌ است. <ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''>{{یادکرد وب|نشانی=http://shahinkarkhane.blogfa.com/post/197/%DA%AF%D9%81%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85|عنوان=مهدی یزدانی‌خرم }}</ref>
یزدانی‌خرم دبیر سرویس ادبیات مجلهٔ «مهرنامه» و عضو شورای دبیران مجلهٔ «تجربه» است که به‌صورت ماهنامه در تهران منتشر می‌شوند. او هم‌چنین مسئول انتخاب داستان در [[نشر چشمه]] و مشاور اصلی بخش ادبیات این انتشارات به‌شمار می‌آید.
یزدانی‌خرم دبیر سرویس ادبیات مجلهٔ «مهرنامه» و عضو شورای دبیران مجلهٔ «تجربه» است که به‌صورت ماهنامه در تهران منتشر می‌شوند و مسئول انتخاب داستان در [[نشر چشمه]] و مشاور اصلی بخش ادبیات این انتشارات به‌شمار می‌آید.
او اکنون در حوالی چهل‌سالگی، نوشتن ۴ رمان را در کارنامه‌اش دارد. مقالات و یادداشت‌های بسیار در چند نشریه‌‌های متعدد نگاشته است و تقریباً صفحه مجازی خود را مدام به‌روز می‌کند. کتاب‌های گوناگونی را می‌خواند و در نشریات کاغذی یا فضای مجازی معرفی می‌کند. زمانی را هم صرف نوشتن داستان‌هایش می‌کند هم‌چنین داستان‌ها و رمان‌های منتشرنشده در نشرچشمه را برای بررسی و قابل چاپ‌دانستن یا ندانستن، می‌خواند.
او اکنون در حوالی چهل‌سالگی، چهار رمان در کارنامه‌اش دارد. مقاله‌ها و نقدهای ادبی بسیاری در نشریه‌‌های متعدد نگاشته است و تقریباً صفحهٔ مجازی خود را مدام به‌روز می‌کند. کتاب‌های گوناگونی را می‌خواند و در نشریات کاغذی یا فضای مجازی معرفی می‌کند. زمانی را هم صرف‌ نوشتن داستان‌هایش می‌کند و داستان‌ها و رمان‌های منتشر نشده در نشر چشمه را برای چاپ، بررسی کرده و می‌خواند.




==داستانک‌ها==
==از میان یادها==
=== عکس‌‌ها به داستان‌هایم جان می‌دهند===
=== عکس‌‌ها به داستان‌هایم جان می‌دهند===
:«اتفاق‌های تاریخی، تماشا کردن عکس‌های قدیمی، دیدن انسان‌های بی‌نام و نشان که عکس‌هایشان در روزنامه‌های ٧٠، ٨٠ سال پیش به‌چشمم می‌خورد و ... همه‌ٔ این مسائل مرا قلقلک می‌دهد تا برایشان قصه طراحی کنم.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.yjc.ir/fa/news/5401693/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D8%B4%D8%B1%D9%91-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D8%B5%DB%8C-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF|عنوان=عکس‌ها و قصه‌ها }}</ref>
:«اتفاق‌های تاریخی، تماشاکردن عکس‌های قدیمی، دیدن انسان‌های بی‌نام‌ونشان که عکس‌هایشان در روزنامه‌های هفتادهشتاد سال پیش به‌چشمم می‌خورد و ... همه‌ٔ این مسائل مرا قلقلک می‌دهد تا برایشان قصه طراحی کنم.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.yjc.ir/fa/news/5401693/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D8%B4%D8%B1%D9%91-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D8%B5%DB%8C-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF|عنوان=عکس‌ها و قصه‌ها }}</ref>


 
=== پیرهن‌زرشکی‌ِ [[صادق چوبک|چوبک]] یقه‌ام را گرفت===
 
:«اما داستانِ من و صادق چوبک باز می‌گردد به عصری زمستانی و سرد در دفتر مجلّه‌ شباب در چهارده‌سالگی. در جمعِ داستان‌خوانی بودم و مهمان آن هفته [[محمد بهارلو|محمد بهارلو]] بود و با کتاب تازه‌درآمده‌اش که آنتولوژی درجه اول از نویسندگان ایرانی است؛ آمده بود. چوبک در آن سال به‌گمانم هفتادوسه‌ساله می‌شد و هنوز در جهان بود. [[مجله گردون|گردون]] نوشته بود سوی چشمانش را از دست داده و در آمریکاست. محمد بهارلو در آن غروب پنج‌شنبه پیشنهاد کرد یک داستان از کتابش بخواند و خواند، داستانِ «پیرهن زرشکی» را خواند که تا امروز هیچ داستان کوتاهی در ادبیات ایران نتوانسته چنین جان و روح مرا متلاطم کند. وقتی محمد بهارلو خواندنِ داستان را تمام‌ کرد در حیرت کامل فرورفته بودم. حیرتی که تا امروز و هر بار که این داستانِ چوبک را می‌خوانم یقه‌ٔ جانم را می‌گیرد.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.instagram.com/p/BzTVoRshQa7/|عنوان=پیرهن زرشکی چوبک }}</ref>
=== پیرهن‌زرشکی‌ِ [[صادق چوبک|چوبک]] یقه‌‌ام را گرفت===
:«اما داستانِ من و صادق چوبک بازمی‌گردد به عصری زمستانی و سرد در دفتر مجله‌ شباب درچهارده‌سالگی. در جمعِ داستان‌خوانی بودم و مهمان آن هفته [[محمد بهارلو|محمد بهارلو]] بود و به همراه کتاب تازه درآمده‌اش که یک آنتولوژی درجه اول از نویسندگان ایرانی است؛آمده بود.چوبک در آن سال که به گمانم هفتاد و سه ساله می‌شد هنوز در جهان بود. [[مجله گردون|گردون]] نوشته بود سوی چشمانش را از دست داده و در آمریکاست. محمد بهارلو در آن غروب پنج‌شنبه پیشنهاد کرد یک داستان از کتابش بخواند و خواند، داستانِ «پیراهن زرشکی» را خواند که تا امروز هیچ داستان کوتاهی در ادبیات ایران نتوانسته چنین جان و روح من را متلاطم کند. وقتی محمد بهارلو خواندنِ داستان را تمام‌ کرد من در حیرت کامل فرورفته بودم. حیرتی که تا امروز و هر بار که این داستانِ چوبک را می‌خوانم یقه‌ٔ جانم را می‌گیرد.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.instagram.com/p/BzTVoRshQa7/|عنوان=پیرهن زرشکی چوبک }}</ref>


=== آن‌قدر نوشتم تا چاپ شد===  
=== آن‌قدر نوشتم تا چاپ شد===  
:«من همه‌جا گفته‌ام، تأثيری كه احمد غلامی روی من داشت، بيش از هر چيز سخت‌گيری عجيب و غريب‌اش بود؛ من داستان‌های بسیاری نوشتم و او رد کرد و در «مجله‌ شباب» چاپ نشد. وقتی كه روزنامه‌های دوم خرداد به‌وجود آمدند بيست‌ و دو...سه مطلب از من رد شده بود تا بلاخره یک مطلب تأیید شد و چاپ شد. من برای نویسنده و روزنامه‌نگاری به‌شدت تلاش کردم.»<ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''>{{یادکرد وب|نشانی=http://shahinkarkhane.blogfa.com/post/197/%DA%AF%D9%81%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85|عنوان=مهدی یزدانی‌خرم }}</ref>
:«همه‌جا گفته‌ام، سخت‌گيری عجيب‌ و غريب‌ احمد غلامی، روی من تأثیر داشت. داستان‌های بسیاری نوشتم و او رد کرد و در «مجله‌ٔ شباب» چاپ نشد. وقتی كه روزنامه‌های دوم‌ خرداد به‌وجود آمدند بیست مطلب از من رد شده بود تا بالأخره یک مطلب تأیید و چاپ شد. من برای نویسندگی و روزنامه‌نگاری به‌شدت تلاش کردم.» <ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''></ref>
 
 
==زندگی و تراث ==
[[پرونده:Ggg.jpg|بندانگشتی|<center> '''نوجوانی'''</center>]]
[[پرونده:Mehdi yazdanikhoram2.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نویسنده باید از دیوار زمان رد شود<ref name=''دیوار زمان''>{{یادکرد وب|نشانی=https://shahraranews.ir/fa/news/2367/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D9%88%D8%AF|عنوان=دیوار زمان }}</ref>'''</center>]]
[[پرونده:Yazani va khanevadeh.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''' مهدی یزدانی‌خرم، [[مریم حسینیان]] و پسرشان امیرحسین'''</center>]]
[[پرونده:Ronamee.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''رونمایی از خون‌خورده'''</center>]]
===سال‌شمار زندگی یزدانی‌خرم===
* ۱۳۵٨: تولد در محله توپخانه تهران
* ١٣٧٢: شرکت در کلاس‌های نویسندگی احمد غلامی
* ١٣۷٣: ورود به دبیرستان فرهنگ
* ١٣٧۴: نویسندگی در مجله‌ٔ مدرسه که به مجله‌ٔ «نسیم» معروف بود.
* ١٣٧۶: ورود به ''دانشگاه تهران'' و تحصیل در رشته‌ٔ زبان و ادبیات فارسی
* ١٣٧٧: نویسندگی در ''روزنامه‌های دوم خرداد''
* ١٣۷٨: متأثر از درگیری‌های ''حادثه‌ٔ کوی دانشگاه تهران''
* ١٣٨۴: انتشار کتاب '''«به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»'''، دبیر داستان‌های ایرانی در نشر چشمه
* ١٣٨۵: برنده جایزه‌ٔ ادبی واو برای رمان «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»، توقیف رمان «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»
* ١٣٩٠: ازدواج با خانم [[مریم حسینیان]] نویسنده رمان تحسین شده [[«بهار برایم کاموا بیاور»]]
* ١٣٩١: انتشار کتاب [[من منچستریونایتد را دوست دارم|«من منچستریونایتد را دوست دارم»]]
* ١٣٩٢: تولد اولین فرزند؛ امیرحسین یزدانی‌خرم، برنده [[جایزه هفت اقلیم]] و [[جایزه ادبی بوشهر]] برای رمان [[من منچستریونایتد را دوست دارم|«من منچستریونایتد را دوست دارم»]] 
* ١٣٩۴:  انتشار رمان '''«سرخ‌سفید»'''، دبیر داستان‌های خارجی در نشر چشمه
* ١٣٩۵: برنده جایزه [[انجمن ادبی چهل]]
*١٣٩٧ : انتشار رمان‌ «'''خون‌خورده'''» یا «'''سرخِ سیاه'''»
 
 


===پدربزرگم قلب طهران قدیم===
===پدربزرگم قلب طهران قدیم===
:«پدربزرگم نجاری داشت نزدیک حسن‌آباد. زیرزمینی بزرگ که ورودی‌اش تهِ یک پاساژ بود. سال‌های دهه‌ٔ شصت، هنوز آن تکه را نکوبیده بودند و ثبتِ احوال را نساخته بودند. پدربزرگم مرد قوی‌هیکلی بود. شیفته‌ٔ بدنِ چوب‌ها. هر وقت به حسن‌آباد نزدیک می‌شدیم و گنبدها خود را نشان می‌دادند بوی خاک‌اره می‌پیچید در ذهنم. مردِ جدی‌ای بود. از آن پدربزرگ‌ها نبود که یله شوی توی آغوش‌شان. اما گاهی من را قلم‌دوش می‌کرد بعدِ کار. دمِ غروب و می‌برد سمت حسن‌آباد. موهایش پُر و سفید بود و تکه‌های ریز چوب را می‌دیدم توی‌شان. زیر نور برق می‌زدند. مثل گنبدهای حسن‌آباد. از آن روزها خیلی می‌گذرد... آن راسته تخریب شد و میدان حسن‌آباد برای من شد قصه‌ٔ گنبدها و پدربزرگی که وقتی قلم‌دوشم می‌کرد از فرط اقتدارش تکان نمی‌خوردم آن بالا.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://t.me/mehdiyazdanikhorram|عنوان=پدربزرگ }}</ref>.
:«پدربزرگم نجّاری داشت نزدیک حسن‌آباد. زیرزمینی بزرگ که ورودی‌اش تهِ پاساژی بود. سال‌های دهه‌ٔ شصت بود و هنوز آن تکه را نکوبیده بودند. پدربزرگم مرد قوی‌هیکلی بود. شیفته‌ٔ بدنِ چوب‌ها. هر وقت به حسن‌آباد نزدیک می‌شدیم و گنبدها خود را نشان می‌دادند بوی خاک‌ارّه می‌پیچید در ذهنم. جدی‌ بود. از آن پدربزرگ‌ها نبود که یله شوی توی آغوش‌شان. اما گاهی دمِ غروب، من را بعدِ کار قلم‌دوش می‌کرد و می‌برد سمت حسن‌آباد. موهایش پُر و سفید بود و تکه‌های ریز چوب را می‌دیدم توی‌شان. زیر نور برق می‌زدند. مثل گنبدهای حسن‌آباد. از آن روزها خیلی می‌گذرد... آن راسته تخریب شد و میدان حسن‌آباد برایم شد قصه‌ٔ گنبدها و پدربزرگی که وقتی قلم‌دوشم می‌کرد از فرط اقتدارش تکان نمی‌خوردم آن بالا.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://t.me/mehdiyazdanikhorram|عنوان=پدربزرگ }}</ref>.
یزدانی‌خرم کتاب «من منچستریونایتد را دوست دارم» به پدربزرگش تقدیم کرده است.<ref>{{پک|یزدانی‌خرم|۱۳۹١|ک= من منچستریونایتد را دوست دارم|ص=۵}}</ref>
یزدانی‌خرم کتاب «[[من منچستریونایتد را دوست دارم]]» به پدربزرگش تقدیم کرده است.<ref>{{پک|یزدانی‌خرم|۱۳۹١|ک= من منچستریونایتد را دوست دارم|ص=۵}}</ref>
 
 


===[[هوشنگ گلشیری|گلشیری]] خواندنم اخراجم کرد===
===[[هوشنگ گلشیری|گلشیری]] خواندنم اخراجم کرد===
:«من در [[دبیرستان فرهنگ]] درس خوانده‌ام. دبیرستان مثلاً نخبه‌گان علوم انسانی. مدرسه‌ای خاص که در زمان ما شصت نفر بیشتر دانش‌آموز نداشت و [[حدادعادل]]، مدیرش بود. [[صادق هدایت|هدایت]] می‌خواندیم و [[اخوان]] و کافکا...هرچند به‌سبب گلشیری خواندن اخراجی موقت شدم اما باز بازگشتم و این قصه‌ٔ دیگری‌ست... <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iranart.ir/بخش-اخبار-آزاد-16/5538-روایت-عاشقی-پسر-حسن-روحانی-از-زبان-همکلاسش-عامل-مرگ-محمد-چه-بود-عکس-خانواده-روحانی|عنوان=دبیرستان فرهنگ }}</ref> آن‌جا من و دوستانم مجله "نسیم" را در می‌آوردیم. [[محسن آزرم]] همكلاسی‌ام بود، روزبه صدرآرا بود، هادی حيدری و خیلی‌ها که در رشته‌های دیگر مطرح شدند. آن دوره را دوره‌ٔ طلاييِ دبیرستان فرهنگ می‌گویند. در تمامِ آن سال‌ها کار ما نوشتن و خواندن و جدّی گرفتنِ خود بود. اين‌كه آدمی خودش را جدّی بگیرد خیلی راه‌گشاست. »<ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''></ref>
:« در [[دبیرستان فرهنگ]] درس خوانده‌ام. دبیرستان مثلاً نخبه‌گان علوم انسانی. مدرسه‌ای خاص که در زمان ما شصت دانش‌آموز بیشتر نداشت و [[حدادعادل]]، مدیرش بود. [[صادق هدایت|هدایت]] می‌خواندیم و [[اخوان]] و کافکا... هرچند به‌سبب گلشیری خواندن، اخراجیِ موقت شدم اما باز بازگشتم و این قصه‌ٔ دیگری‌ است... <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iranart.ir/بخش-اخبار-آزاد-16/5538-روایت-عاشقی-پسر-حسن-روحانی-از-زبان-همکلاسش-عامل-مرگ-محمد-چه-بود-عکس-خانواده-روحانی|عنوان=دبیرستان فرهنگ }}</ref> آن‌جا با دوستانم مجله‌ٔ "نسیم" را در می‌آوردیم. ''محسن آزرم'' همكلاسی‌ام بود، ''روزبه صدرآرا'' بود، ''هادی حيدری'' و خیلی‌ها که در رشته‌های دیگر مطرح شدند. آن دوره را دوره‌ٔ طلاييِ دبیرستان فرهنگ می‌گویند. در تمامِ آن سال‌ها کار ما نوشتن و خواندن و جدّی‌گرفتنِ خود بود. اينكه آدمی خودش را جدّی بگیرد خیلی راه‌گشاست.» <ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''></ref>


===بهانه‌های نوشتنم===
:«نوزده‌ساله بودم که مادربزرگم بی‌جان شد. اما زندگی من با او تازه بعدِ گذاشتن آخرین لحد شروع شد. تبدیل شد به روحی حاضر. وقتی رفت دوسه سالی بود که در روزنامه‌ها می‌نوشتم و وقتی رمان‌نویسی را جدی آغاز کردم در همان سال‌ها لحظه‌ای نبود که نبینمش کنار میزم. او زنی خانه‌دار بود. مثل همه‌ٔ مادربزرگ‌ها خانه‌اش محل بودنم،  رویابافی‌ام بود و خواندن. این زن نه قصه‌گوی متبحری بود نه خبری از ادبیات داشت فقط به من جرأت و زمان و فرصت رویاساختن داد و با تمام مهر به آنها گوش می‌کرد. یکی از دلایلی که می‌نویسم فارغ از تمام دغدغه‌های زیبایی‌شناسانه و ...اوست. زنی که رفتنش من را مجبور به باور تن‌هایی کرد و اینکه باید بجنگم در این جهان.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.instagram.com/p/BztLkPVh5EP/|عنوان= بهانه‌های نوشتنم}}</ref>


===نویسنده‌ای به رنگ آبی===
یزدانی‌خرم از هواداران جدی و سرسخت باشگاه استقلال است و در یادداشتی به‌نام «ناخدای من برخیز» از شکست‌ها و تلخ‌کامی‌های تیم محبوبش گفته است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://isport.ir/fa/content/a55a2cfb2add|عنوان=ناخدای من برخیز }}</ref>او در رابطه با تیم محبوبش می‌گوید: «من نویسنده‌ای هستم که در اعماقِ روح و ذهنم تاریخِ این باشگاه را مرور می‌کنم و خبرها را می‌خوانم.» یزدانی‌خرم برای نوشتنِ رمان «سرخِ سفید» و طراحی یک بازیکن استقلال که با پیروزی انقلاب وضعیتش نامشخص شده؛ تحقیقات زیادی کرده است. او در نوجوانی مدتی در باشگاهِ نوجوانان «عقاب» بازی كرده بود و بنا به گفته‌هایش صادق ورمرزيار بازیکن موردعلاقه‌اش بوده است وهمیشه پیراهن شماره سه می‌پوشید و قصد داشت تا برای پست هافبك در تیم استقلال تست بدهد که نویسندگی مسیر زندگی‌اش را تغییر داد.


===به فوتبال و كيوكوشين علاقه داشتم===
==== ردپای كيوكوشين در رمان‌هایش‎====
مهدی یزدانی‌خرم در باشگاهِ نوجوانان «عقاب» بازی كرده بود و بنا به گفته‌هایش صادق ورمرزيار بازیکن موردعلاقه‌اش بوده است. او همیشه پیراهن شماره سه می‌پوشید و قصد داشت تا برای پست هافبك در تیم استقلال تست بدهد که نویسندگی مسیر زندگی‌اش را تغییر داد. او هم‌چنین در ورزش رزمی «كيوكوشين» مقامِ استانی داشته است و کمربند قهوه‌ای گرفته است.<ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''></ref>
یزدانی‌خرم که از نوجوانی ورزش رزمی، کار کرده است در «كيوكوشين» مقامِ استانی داشته است و کمربند قهوه‌ای گرفته است. شخصیت اصلی‌ در رمان ''سرخ‌سفید'' یک مبارز  کیوکوشین کای سی‌وسه‌ساله است. <ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''></ref>


===دانشگاه تهران و آن چهار روز===
:«سَر درِ دانشگاه که بین ما به «پنجاه‌تومنی» مشهور بود دروازه‌ٔ بهشت بود انگار. وقتی اول صبح ِهجده تیر فهمیدیم چه گذشته بر بچه‌های خوابگاه، خود را به دروازه‌مان رساندیم. آن چند روز تأثیری جدی بر ذهنم گذاشت. موتورها، هَروله، صداها، دودها، اشک‌ها و‌ گاهی لبخندها. تکه‌هایی که در اولین رمانم که تجربه‌ٔ جوانی‌ام بود ثبت شد. ١٨ تیر مسیر منِ نوزده‌ساله را عوض کرد. تجربه‌ٔ آن چهار روز، بسیار پُر بار بود. اینکه رفتار سیاسی باید در اعماق کلمات و تاریخ نمود یابد نه عکس دو یا سه‌نفره با قبور شاعران و نویسندگان. اینکه اگر از کارکرد برخی روشن‌فکرانِ سال‌های قبل، پرسش کنی ممکن است دشنام‌آجین شوی و اینکه خون و خشم و حسرت بچه‌های هجدهم‌تیر باید تبدیل شود به روایت‌هایی برای تمام تاریخ... نویسنده‌ٔ سیاسی به‌باور من به نهادهای مختلف قدرت می‌نگرد و در تاریخ قصه می‌سازد برایشان وگرنه همین سردر سیمانی را می‌توان صد جور تصور کرد. مهم سردر نبود که دروازه بود. دروازه‌ای که هُل داد بسیاری از ما را به‌سوی سیاسی‌شدن. دروازه‌ٔ دوزخ با کلی دود و خون و ارواحِ‌ شَر...» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.instagram.com/p/BztLkPVh5EP/|عنوان= حوادث کوی دانشگاه٧٨}}</ref>




==== از منچستریونایتد تا كيوكوشين کای سی‌وسه ساله‎====
==زندگی و یادگار ==
یزدانی‌خرم از هواداران جدی و سرسخت باشگاه استقلال است و در رابطه با تیم محبوبش می گوید: «من نویسنده‌ای هستم که در اعماقِ روح و ذهنم تاریخِ این باشگاه را مرور می‌کنم و خبرها را می‌خوانم.» او برای نوشتنِ رمان «سرخِ سفید» و برای طراحی یک بازیکن استقلال که با رسیدن انقلاب وضعیتش نامشخص شده؛ تحقیقات زیادی کرده است. او هم چنین در
[[پرونده:Ggg.jpg|بندانگشتی|<center> '''نوجوانی'''</center>]]
یادداشتی به‌نام «ناخدای من برخیز» از شکست‌ها و تلخ‌کامی‌های تیم استقلال گفته است.  <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://isport.ir/fa/content/a55a2cfb2add|عنوان=ناخدای من برخیز }}</ref>. عنوان دومین کتابش «من منچستریونایتد را دوست دارم» برگرفته از، دیگر تیم محبوبش است. او که سال‌ها ورزش رزمی کار کرده است  قهرمان اصلی‌اش در رمان ''سرخ‌سفید'' یک مبارز رزمی‌کار است.
[[پرونده:Mehdi yazdanikhoram2.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نویسنده باید از دیوار زمان رد شود<ref name=''دیوار زمان''>{{یادکرد وب|نشانی=https://shahraranews.ir/fa/news/2367/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D9%88%D8%AF|عنوان=دیوار زمان }}</ref>'''</center>]]
[[پرونده:Yazani va khanevadeh.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''' مهدی یزدانی‌خرم، [[مریم حسینیان]] و پسرشان امیرحسین'''</center>]]
 
[[پرونده:Ronamee.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''رونمایی از خون‌خورده'''</center>]]
 
===دانشگاه تهران و آن چهار روز===
:«سر درِ دانشگاه که بین ما به «پنجاه تومَنی» مشهور بود دروازه‌ٔ بهشت بود انگار. وقتی هجدهم تیر اول صبح فهمیدیم چه گذشته بر بچه‌های خوابگاه خود را به دروازه‌مان رساندیم. آن چند روز تأثیری جدی در ذهن من گذاشت. تأثیری که برای بسیاری دیگر نیز بود. موتورها، هَروله، صداها، دودها، اشک‌ها و‌ گاهی لبخندها. تکه‌هایی که در اولین رمانم که تجربه‌ٔ جوانیم بود ثبت شد. هجده تیر مسیر منِ نوزده ساله را عوض کرد. تجربه‌ٔ آن چهار روز، بسیار پُر بار بود. این‌که رفتار سیاسی باید در اعماق کلمات و تاریخ نمود یابد نه عکس دو یا سه نفره با قبور شاعران و نویسندگان. این‌که اگر از کارکرد برخی روشن‌فکرانِ سال‌های قبل، پرسش کنی ممکن است دشنام‌آجین شوی و این‌که خون و خشم و حسرت بچه‌های هجدهم تیر باید تبدیل شود به روایت‌هایی برای تمام تاریخ... نویسنده‌ٔ سیاسی به‌زعم من به نهادهای مختلف قدرت می‌نگرد و در تاریخ و قصه می‌سازد برایشان وگرنه همین سردر سیمانی را می‌توان صد جور تصور کرد. مهم سردر نبود که دروازه بود. دروازه‌ای که هُل داد بسیاری از ما را به‌سوی سیاسی‌شدن. دروازه‌ٔ دوزخ با کلی دود و خون و ارواحِ‌ شَر...»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.instagram.com/p/BztLkPVh5EP/|عنوان= حوادث کوی دانشگاه٧٨}}</ref>


===سال‌شمار زندگی یزدانی‌خرم===
* '''۱۳۵٨''': تولد در شرق تهران
* '''١٣٧٢''': شرکت در کلاس‌های نویسندگی احمد غلامی
* '''١٣۷٣''': ورود به دبیرستان فرهنگ
* '''١٣٧۴''': نویسندگی در مجله‌ٔ مدرسه که به مجله‌ٔ «نسیم» معروف بود.
* '''١٣٧۶''': ورود به ''دانشگاه تهران'' و تحصیل در رشته‌ٔ زبان و ادبیات فارسی
* '''١٣٧٧''': نویسندگی در ''روزنامه‌های دوم خرداد''
* '''١٣٨۴''': انتشار کتاب '''«به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»'''، دبیر داستان‌های ایرانی در نشر چشمه
* '''١٣٨۵''': برنده‌ٔ جایزه‌ٔ ادبی واو برای رمان «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»، توقیف رمان «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»
* '''١٣٨۶''': گردآوری مجموعه داستان «زبان عاشقی»
* '''١٣٩٠''': ازدواج با [[مریم حسینیان]] نویسندهٔ رمان تحسین شدهٔ [[«بهار برایم کاموا بیاور»]]
* '''١٣٩١''': انتشار کتاب [[من منچستریونایتد را دوست دارم|«من منچستریونایتد را دوست دارم»]]
* '''١٣٩٢''': تولد اولین فرزند؛ امیرحسین، برندهٔ [[جایزه هفت اقلیم]] و [[جایزه ادبی بوشهر]] برای رمان [[من منچستریونایتد را دوست دارم|«من منچستریونایتد را دوست دارم»]] 
* '''١٣٩۴''': انتشار رمان '''«سرخ‌سفید»'''، دبیر داستان‌های خارجی در نشر چشمه
* '''١٣٩۵''': برندهٔ جایزهٔ [[انجمن ادبی چهل]]
* '''١٣٩٧''': انتشار رمان‌ «'''خون‌خورده'''» یا «'''سرخِ سیاه'''»، دبیر جایزه‌ٔاحمد محمود


===در گذر زمان===
مهدی یزدانی‌خرم متولد تهران است. تهرانی که تنها یک‌ سال پس از تولدش با انقلاب پنجاه‌وهفت درهم پیچید و تا جنگ ایران و عراق و بمباران پیش رفت. پدرش در خدمت نیروی هوایی ارتش بوده است و چنانچه خود می‌گوید آن هشت‌ سال جنگ، به‌واسطهٔ شغل پدر، رد عمیقی بر جانش نهاده است. عشق به‌ نوشتن از نوجوانی بود که در او ریشه گرفت و سرانجام در کلاس‌های نویسندگی نشاندش؛ کلاس‌های «احمد غلامی» که آن زمان در میدان فردوسی و در دفتر مجله‌ٔ «شباب» برگزار می‌شد. در جلسات هفتگی «مجله شباب» کتاب‌های کمیابی از «امیل زولا» و «سلین» می‌خواندند...از رمان «جاده فلاندر» بگیر تا رمان «مرشد و مارگاریتا». دعوت مجله، از چهره‌هایی نظیر «[[منوچهر بدیعی]]» و «[[فرخنده آقایی]]» و «[[بهاء‌الدین خرمشاهی]]» او را با اهالی ادبیات، آشناتر کرد. او هم‌زمان علاقه‌اش را در فوتبال و ورزش رزمی «كيوكوشين» دنبال می‌کرد. گرچه به‌سبب دلبستگی‌اش به نویسندگی، فوتبال را رها کرد اما در «كيوكوشين» تا قهرمانی و «کمربند قهوه‌ای» پیش رفت. سپس در «دبیرستان فرهنگ» پذیرفته شد که دبیرستانِ دانش‌آموزان ممتاز علوم‌انسانی بود. دانش‌آموزی فعال و پرجنب‌وجوش بود که [[صادق هدایت|هدایت‌]]خوانی و کافکاخوانی را تا انتشار مجله‌ٔ دانش آموزی «نسیم» در دبیرستان تجربه کرد. او با قبولی در رشته‌ٔ «کارشناسی ادبیات فارسی دانشگاه تهران» وارد حوزهٔ روزنامه‌نگاری شد و اولین یادداشت ادبی‌اش  را که در باب فلسفه بود؛ اواسط دههٔ هفتاد در مطبوعات منتشر کرد و پس از آن همکاری‌اش با روزنامه‌های دوم خرداد آغاز گشت. <ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''></ref> یزدانی‌خرم در روزنامه‌های بسیاری قلم زده است که '''توقیف''' یا '''تعلیق''' شده‌اند. اولین رمانش «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی» که نثری شاعرانه داشت در بیست‌وچهارسالگی چاپ شد و توانست «[[جایزه ادبی واو]]» را کسب کند او همان سال دبیر بخش داستان ایرانی ''نشر چشمه'' شد. رمان «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی..» یک‌سال بعد توقیف شد و تا ١٢ سال ممنوعیت چاپ آن ادامه داشت.  پس از گردآوری مجموعه داستان «زبان عاشقی» رمان دومش «[[من منچستریونایتد را دوست دارم]]» نوشت که برندهٔ جایزهٔ «[[هفت‌اقلیم]]» و جایزهٔ «[[ادبی بوشهر]]» شد. پس از ازدواجی ناموفق که منجر به جدایی شد با [[«مریم حسینیان»]] ازدواج کرد که پسری به‌نام «امیرحسین» حاصل این ازدواج است. از سال ١٣٩۴ دبیر بخش داستان‌های خارجی نشر چشمه شد و رمان سومش «سرخ سفید» را منتشر کرد و از سوی [[انجمن ادبی چهل]] به‌عنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی انتخاب شد. او دبیر دومین دورهٔ «جایزه‌ٔ احمد محمود» بود که حواشی بسیار به‌دنبال داشت <ref name=''حواشی جشنواره''>{{یادکرد وب|نشانی =http://farhangemrooz.com/news/57653/%D9%88%D8%B8%DB%8C%D9%81%D9%87-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%B4%D9%81-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1/|عنوان=حواشی جشنواره}}</ref>یزدانی‌خرم رمان چهارمش  «خون‌خورده» را در زمستان ١٣٩٧ منتشر کرد رمانی که کمتر از یک‌سال به چاپ نهم رسیده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2374600|عنوان= چاپ نهم خون‌خورده }}</ref>


===ازدواج با خانم نویسنده===
===ازدواج با خانم نویسنده===
یزدانی‌خرم در سال١٣٩٠ با [[مریم حسینیان]] نویسنده‌ٔ کتاب [[«بهار برایم کاموا بیاور»]] و [[«مااین‌جا داریم می‌میریم»]] ازدواج کرد. حسینیان از فعالان انجمن ادبیات داستانی خراسان است که مسئول برگزاری کارگاه‌های داستان بوده‌ است و سال‌ها با مطبوعات کشور همکاری داشته‌ است. وی هم‌اکنون کارشناس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. {{سخ}}
یزدانی‌خرم در سال ١٣٩٠ با «مریم حسینیان» نویسنده‌ٔ کتاب [[«بهار برایم کاموا بیاور»]] و «ما این‌جا داریم می‌میریم» ازدواج کرد. حسینیان از فعالان انجمن ادبیات داستانی خراسان است که مسئول برگزاری کارگاه‌های داستان بوده است و سال‌ها با مطبوعات کشور همکاری کرده است. او کارشناس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. {{سخ}}
یزدانی‌خرم رمان «سرخ‌سفید» را به همسرش تقدیم کرده است. در پیشانی‌نوشت این رمان آمده است:<ref>{{پک|یزدانی‌خرم|۱۳۹۴|ک=سرخِ سفید|ص=۵}}</ref>«'''رمانی برای مریم؛ که در آن تیرماه داغ سال٩٠ من را از نو زنده کرد و در تیرماه سال٩٢ تنهایم نگذاشت...'''» یک پسر به‌نام امیرحسین، حاصل این ازدواج است.{{سخ}}
یزدانی‌خرم رمان «سرخ‌سفید» را به همسرش تقدیم کرده است. در پیشانی‌نوشت رمان آمده است: <ref>{{پک|یزدانی‌خرم|۱۳۹۴|ک=سرخِ سفید|ص=۵}}</ref>«'''رمانی برای مریم؛ که در آن تیرماه داغ سال ٩٠ من را از نو زنده کرد و در تیرماه سال ٩٢ تنهایم نگذاشت...'''»{{سخ}}
یزدانی‌خرم در یادداشتی که در ''مجله نافه'' چاپ شد رمان «بهار برایم کاموا بیاور» را نقد کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://maryamhosseinian.blogfa.com/post/151|عنوان= یادداشت‌های مریم حسینیان }}</ref> این رمان که برای نخستین‏ بار در سالِ ١٣٨٩ چاپ شد نامزدِ [[جایزه‌ٔ بنیادهوشنگِ گلشیری]] شد و نمونه‌‏ای «گوتیک» در ادبیات داستانی ایران است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.cheshmeh.ir/Book/2255/2582/%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1%20%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%85%20%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%A7%20%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B1|عنوان= بهار برایم کاموا بیاور}}</ref>
یزدانی‌خرم در یادداشتی که در ''مجلهٔ نافه'' چاپ شد رمان «بهار برایم کاموا بیاور» را نقد کرد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://maryamhosseinian.blogfa.com/post/151|عنوان= یادداشت‌های مریم حسینیان }}</ref>این رمان که برای نخستین‏‌بار در سالِ ١٣٨٩ چاپ شد نامزد [[جایزه‌ٔ بنیادهوشنگِ گلشیری]] شد و نمونه‌‏ای [[«گوتیک»]] در ادبیات داستانی ایران به‌شمار می‌آید. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.cheshmeh.ir/Book/2255/2582/%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1%20%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%85%20%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%A7%20%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B1|عنوان= بهار برایم کاموا بیاور}}</ref>


{{سخ}}
{{سخ}}
===شخصیت و اندیشه ===
===شخصیت و اندیشه ===


====یزدانی‌خرم از اهالی هنر و ادبیات می گوید====
==== یزدانی‌خرم از نگاه دیگران====
یزدانی‌خرم یادداشت‌های بسیاری از اهالی هنر، ادبیات و فرهنگ قلم زده است که در روزنامه‌ها به چاپ رسیده است.
=====عمر ایلهان=====
{{گفتاورد تزیینی|منتقد روزنامهٔ «زمان» ترکیه: شیوهٔ یزدانی‌خرم، ''دوس پاسوس'' را به‌یادم می‌آورد. در رمان‌های ''دوس پاسوس'' از جایی‌که یک شخصیت را رها می‌کند، دیگری داستان را ادامه می‌دهد و درنتیجهٔ گذرها و تغییر مکان شخصیت‌ها، تابلویی از جامعهٔ امریکا به‌ تصویر کشیده می‌شود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://khabgard.com/522/%D8%B4%DB%8C%D9%88%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85%D8%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B3-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%B3-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8/|عنوان= رمانی آوانگارد}}</ref>}}
 
=====[[قباد آذرآیین]]=====
{{گفتاورد تزیینی|یزدانی‌خرم داستان را خوب می‌شناسد؛ سخت‌گیر و قدرت‌طلب است. راوی داستان خودش است، همه‌چیزدان، موشکاف و مقتدر و داستان او مملو است از صراحت، طنز و جهش‌های زمانی و مکانی فکر شده. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://naghde4shanbe.blogfa.com/post/34/|عنوان=قباد آذرآیین }}</ref>"}}
 
=====مسعود قدیم‌فلاح <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.instagram.com/p/BwURVBgHZ6_/?utm_source=ig_web_copy_link|عنوان=نقدی بر یزدانی‌خرم }}</ref>=====
{{گفتاورد تزیینی|چندین ویژگی، مدام در این صفحات و نوشته‌های یزدانی‌خرم تکرار می‌شود:{{سخ}}
۱. ترویج نوستالژی در نگاه به تاریخ و خالی‌کردن هر واقعه‌ای از حیث تاریخی‌اش. رمانتیک‌کردن هر آنچه در تاریخ تجربه شده است.{{سخ}}
۲. غرق‌شدن بیهوده و دروغین در هر واقعه، بنا یا هر چیز غیر ایرانی. طوری رمانتیک و نوستالژیک دربارهٔ هر چیز جهانی می‌نویسند که خواننده را درگیر توهماتی می‌کند که گویی هیچ‌گاه مسئله مخاطب ایرانی‌اش نبوده است. مثال بارز «آتش‌سوزی کلیسای نتردام».{{سخ}}
۳. گویا تاریخ، وقایع و سیاست ایران برایشان تا قبل از انقلاب یا نهایتاً محصور به چند شخصیت مجاز و شبه‌اصلاح‌طلب انقلاب است. انگار زمانه‌ای که اکنون در آن زیست می‌کنند یک خلاء است و رویدادی برای بیان و تحلیل وجود ندارد. گویا آگاه نیستند که ما به نویسنده‌ خاطره‌باز با گذشته‌ها نیاز نداریم و نویسنده‌ای می‌خواهیم که با زمان کنونی و حتی آینده‌اش گلاویز باشد.{{سخ}}


=====[[عالیه عطایی]]=====
{{گفتاورد تزیینی| یزدانی‌خرم در کارنامه ادبی‌اش  چهار رمان نوشته است و در هر کدام جهشی رو به جلو داشته است. جهشی توجه‌برانگیز و چشم‌گیر، چه در نثر و داستان و ساختار و چه در فکر و اندیشه. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.instagram.com/p/BvTn0bDHLcN/?utm_source=ig_web_copy_link|عنوان=جهشی به جلو }}</ref> }}


=====«کلیدر» و «جای خالی سلوچ» در ذهن ایرانی‌ها=====
=====سروش چیت‌ساز=====
[[پرونده:Mahmood va mehdi.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''یزدانی‌خرم و [[محمود دولت‌آبادی|دولت‌آبادی]]'''</center>]]
{{گفتاورد تزیینی|یزدانی‌خرم شیفتهٔ تاریخ است اما نه تاریخ رسمی گروه‌ها و سازمان‌ها...تاریخ را در تک‌تک آدم‌ها جست‌وجو می‌کند و سعی دارد با نقب‌زدن به قصه‌ فردفرد افراد یک خانواده، گوشه‌ای از تصویر تاریخ معاصر سرزمین را با نگاهی شخصی روایت کند. او در این‌ کار تنها به گذشتهٔ نزدیک بسنده نمی‌کند و پیوستگی طولانی تاریخ دوردست را با روزگار تازه‌گذشته به‌ بازی می‌کشد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.instagram.com/p/B3wnIRHA2dl/?utm_source=ig_web_copy_link|عنوان=شیفته تاریخ }}</ref>}}
:«بدون شک [[محمود دولت‌آبادی]] یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان معاصر است که نامش برای هر گوشی آشناست. [[کلیدر]] را همه، حتی مخاطبان عام خواندند و [[جای خالی سلوچ]] را مخاطب خاص و سخت‌گیر می‌پسندد و خیلی‌ها بر این عقیده هستند که «جای خالی سلوچ» بهترین رمان ادبیات ایران است.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/45393/%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D8%AF|عنوان=دولت‌آبادی }}</ref>


=====منصور یوسفی‌کیا=====
{{گفتاورد تزیینی|نگاه یزدانی‌خرم به تاریخ نگاهی نوین است. نویسنده تاریخ را تنها نقل حوادث نمی‌داند بلکه توجه‌اش معطوف به معنای فرهنگی است که از رخدادهای تاریخی حاصل می‌شود. <ref name=''نگاه نوین''>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/58158/%D8%AC%D8%AF%D9%84-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE|عنوان=نگاه نوین }}</ref>}}


=====اُمیدسازِ اعظم «[[شازده احتجاب]]»=====
====نگاه یزدانی‌خرم به اهالی ادبیات و هنر====
:«شازده‌احتجاب یکی از خوانده‌‏شده‌ترین کتاب‏‌های تاریخِ ادبیات ایران است. اغراق نیست اگر بگوییم بینِ سه کتابِ ادبیاتِ نخبه‏‌گرای ایران از حیثِ میزانِ خوانش قرار دارد. حداقل از دهه‌ٔ شصت به این طرف به‌ندرت نویسنده و مخاطب و منتقدی بوده که کارش را آغاز کرده باشد و این کتاب جزو نخستین خوانده‌هایش نباشد. در واقع جریانی از ادبیاتِ داستانی که تحتِ نامِ محفلی به نامِ «[[جنگ اصفهان|جُنگِ اصفهان]]» در دهه‌ٔ چهل تشکیل شده بود با مطرح‏ کردنِ نام‏‌هایی چون [[هوشنگ گلشیری|گلشیری]] و شازده‏ احتجاب، [[بهرام صادقی|بهرامِ صادقی]] و [[سنگر و قمقمه‏ های خالی]]،  [[یونس تراکمه|یونس تراکمه]] و... جنسی از ادبیات را پیشنهاد داد که از تاریخِ ایران می‏‌آمد.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/478|عنوان= هوشنگ گلشیری }}</ref>
=====«[[کلیدر]]» و «[[جای خالی سلوچ]]»=====
[[پرونده:Mahmood va mehdi.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''یزدانی‌خرم و [[محمود دولت‌آبادی|دولت‌آبادی]]'''</center>]]
:«بدون شک [[محمود دولت‌آبادی]] یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان معاصر است که نامش برای هر گوشی آشناست. «کلیدر» را همه، حتی مخاطبان عام خواندند و «جای خالی سلوچ» را مخاطب خاص و سخت‌گیر می‌پسندد و خیلی‌ها بر این عقیده هستند که «جای خالی سلوچ» بهترین رمان ادبیات ایران است.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/45393/%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D8%AF|عنوان=دولت‌آبادی }}</ref>


=====«[[شازده احتجاب]]»=====
:«شازده‌احتجاب یکی از خوانده‌‏شده‌ترین کتاب‏‌های تاریخِ ادبیات ایران است. اغراق نیست اگر بگوییم بینِ سه کتابِ ادبیاتِ نخبه‏‌گرای ایران از حیثِ میزانِ خوانش قرار دارد. حداقل از دهه‌ٔ شصت به این‌طرف به‌ندرت نویسنده و مخاطب و منتقدی بوده که کارش را آغاز کرده باشد و این کتاب جزو نخستین خوانده‌هایش نباشد. در واقع جریانی از ادبیاتِ داستانی که تحت‌نامِ محفلی به‌نامِ «[[جنگ اصفهان|جُنگِ اصفهان]]» در دهه‌ٔ ۴٠ تشکیل شده بود با مطرح‏‌کردنِ نام‏‌هایی چون [[هوشنگ گلشیری|گلشیری]] و [[شازده‏ احتجاب]]، [[بهرام صادقی|بهرامِ صادقی]] و [[سنگر و قمقمه‏ های خالی]]،  [[یونس تراکمه|یونس تراکمه]] و... جنسی از ادبیات را پیشنهاد داد که از تاریخِ ایران می‏‌آمد.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/478|عنوان= هوشنگ گلشیری }}</ref>


=====[[علی‌اکبر دهخدا|علی اکبر دهخدا]] شمع‌ روشن ادبیات=====
=====[[علی‌اکبر دهخدا|علی اکبر دهخدا]]=====
:«علی‌اکبر دهخدا برعکسِ بسیاری روشن‌فکران و نویسندگانی که در دورانِ مشروطه بالیدند و خود و نگاهشان را به عصرِ جدید و قرنِ تازه‌ خورشیدی که مصادف شد با به قدرت‌رسیدن رضاخان، رساندند، انزوایی فعال پیشه کرد. شاید کمتر کسی باور کند که مردِ تند و تیز و پر شوری که «چرندوپرند» را نوشته و آن یادداشت‌های شورانگیز را دربابِ آزادی چنین به گوشه‌ٔ عزلت برود و عملاً مردِ دانشگاه شود. دهخدا خیلی زودتر از برخی هم‌نسلانش دریافت که نگاه‌های انقلابی در این بافت و ساختار نه‌تنها به توفیقی دست نمی‌یابند بلکه باعثِ برخوردهای تندتر هم می‌شوند.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/3397|عنوان= علی‌اکبر دهخدا}}</ref>
:«علی‌اکبر دهخدا برعکسِ بسیاری روشن‌فکران و نویسندگانی که در دورانِ مشروطه بالیدند و خود و نگاهشان را به عصرِ جدید و قرنِ تازه‌ خورشیدی که مصادف شد با به قدرت‌رسیدن رضاخان، رساندند، انزوایی فعال پیشه کرد. شاید کمتر کسی باور کند که مردِ تندوتیز و پرشوری که «[[چرندوپرند]]» را نوشته و آن یادداشت‌های شورانگیز را دربابِ آزادی چنین به گوشه‌ٔ عزلت برود و عملاً مردِ دانشگاه شود. دهخدا خیلی زودتر از برخی هم‌نسلانش دریافت که نگاه‌های انقلابی در این بافت و ساختار نه‌تنها به توفیقی دست نمی‌یابند بلکه باعثِ برخوردهای تندتر هم می‌شوند.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/3397|عنوان= علی‌اکبر دهخدا}}</ref>


[[پرونده:Ja va me.gif|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''یادداشت یزدانی‌خرم برای [[جلال آل‌احمد]]{{سخ}} روزنامه شرق، شماره۷۵۳، یک‌شنبه۱۷ اردیبهشت۱۳۸۵{{سخ}}[[پرونده:جلال آل‌احمد.pdf|بندانگشتی]]'''</center>]]
[[پرونده:Ja va me.gif|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''یادداشت یزدانی‌خرم برای [[جلال آل‌احمد]]{{سخ}} روزنامه‌ٔ شرق، شماره۷۵۳، یک‌شنبه۱۷ اردیبهشت۱۳۸۵{{سخ}}[[پرونده:جلال آل‌احمد.pdf|بندانگشتی]]'''</center>]]
=====افسانه‌ٔ [[نیما یوشیج]]=====
=====افسانه‌ٔ [[نیما یوشیج]]=====
:«افسانه‌ٔ‏ نیما کم‌کم در حالِ ظهور است. نیمایی که بعدِ مرگ‏ش به‌سرعت مومیایی شد و پیروان و منتقدانش فضای ادبیاتِ ایران را در دست گرفتند. اما حالا قصه جورِ دیگری در حالِ رقم‏‌خوردن است که می‌‏شود با ظرافت آن را بازخوانی جدی فکرِ نیمایی دانست در بخشِ مهمی از جامعه‌ٔ ادبی جدید امروز ایران. این امر با توجه به شکلِ زندگی و منشِ هنری این شاعر ساخته شده است و بیش از آن‏که بحثی زیبایی‌‏شناسانه باشد، امری‏ست سیاسی و جامعه شناسانه. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/295|عنوان= نیما یوشیج }}</ref>
:«افسانه‌ٔ‏ نیما کم‌کم در حالِ ظهور است. نیمایی که بعدِ مرگ‏ش به‌سرعت مومیایی شد و پیروان و منتقدانش فضای ادبیاتِ ایران را در دست گرفتند. اما حالا قصه جورِ دیگری در حالِ رقم‏‌خوردن است که می‌‏شود باظرافت آن را بازخوانی جدی فکرِ نیمایی دانست در بخشِ مهمی از جامعه‌ٔ ادبی جدید امروز ایران. این امر با توجه به شکلِ زندگی و منشِ هنری این شاعر ساخته شده است و بیش از آن‏که بحثی زیبایی‌‏شناسانه باشد، امری‏ است سیاسی و جامعه‌شناسانه. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/295|عنوان= نیما یوشیج }}</ref>
 


=====[[همسایه‌ها]] ی [[احمد محمود]]=====
=====[[همسایه‌ها]] ی [[احمد محمود]]=====
:«ادبیات یعنی استعاره، نویسندگانی مانند احمد محمود نیز در آثار خود از استعاره استفاده می‌کنند؛ به‌عنوان مثال در «همسایه‌ها» یک جامعه کوچک را تشکیل داده است که آن‌ها گرد هم زندگی می‌کنند و هر کدام از آن‌ها به نوعی یک وابستگی دارند و تمام آن‌ها کنار هم در جامعه نمادین نویسنده زندگی می‌کنند. ادبیات چیزی جز خوانش استعاره‌ای از واقعیت نیست.<ref name=''شکست نویسنده''>{{یادکرد وب|نشانی =http://haftnews.ir/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%B1%D9%86%D8%AF/|عنوان=شکست نویسنده}}</ref>
:«ادبیات یعنی استعاره، نویسندگانی مانند احمد محمود نیز در آثار خود از استعاره استفاده می‌کنند؛ به‌عنوان مثال در «همسایه‌ها» یک جامعه کوچک را تشکیل داده است که آن‌ها گِردهم زندگی می‌کنند و هرکدام از آن‌ها به‌نوعی وابستگی دارند و تمام آن‌ها کنار هم، در جامعهٔ نمادین نویسنده زندگی می‌کنند. ادبیات چیزی جز خوانش استعاره‌ای از واقعیت نیست. <ref name=''شکست نویسنده''>{{یادکرد وب|نشانی =http://haftnews.ir/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%B1%D9%86%D8%AF/|عنوان=شکست نویسنده}}</ref>
 
 
 
 
=====دلداده‌ٔ داس و چکش؛ [[محمود اعتمادزاده|به‌آذین]]=====
:«هرزمان که به او می‌اندیشم و حجمِ کاری که از خود باقی گذاشت، بی ‏اختیار احترامم دوچندان می‌شود اما این احترام نمی‌تواند نافیِ مسیر غلطی باشد که محموداعتمادزاده بر بودن در آن ممارست ورزید. نمونه‌ٔ انقلابی چپِ کامل که تا آخرین نفس برای آرمان‌هایش جنگید و هیچ انعطافی نداشت برای این رفتار.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://sazandeginews.com/News/1590|عنوان='''محموداعتمادزاده''' }}</ref>
 


=====[[محمود اعتمادزاده|به‌آذین]]=====
:«هرزمان که به او می‌اندیشم و حجمِ کاری که از خود باقی گذاشت، بی‌اختیار احترامم دوچندان می‌شود اما این احترام نمی‌تواند نافیِ مسیر غلطی باشد که محموداعتمادزاده بر بودن در آن ممارست ورزید. نمونه‌ٔ انقلابی چپِ کامل که تا آخرین نفس برای آرمان‌هایش جنگید و هیچ انعطافی نداشت برای این رفتار.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://sazandeginews.com/News/1590|عنوان='''محموداعتمادزاده''' }}</ref>


==== یزدانی‌خرم از خودش می‌گوید====
==== یزدانی‌خرم از خودش می‌گوید====
:«'''آدم پررویی هستم و دوست دارم نویسنده جاه‌طلبی باشم. ترجیح می‌دهم رمانی بنویسم و با سر به زمین بخورم، اما یک کار پاستوریزه انجام ندهم.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.isna.ir/news/91080402558/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%87-%D8%B7%D9%84%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D9%85|عنوان=نویسنده پررویی هستم }}</ref> بنده یک نویسنده فرمالیست هستم یعنی در ابتدا فرم داستان را مشخص کرده و در مراحل بعد قصه‌ها را به هم متصل می‌کنم؛ درواقع از آن دسته نویسندگانی نیستم که در ابتدا موضوع داشته باشم و شروع به نوشتن کنم و این شیوه فرم‌نویسی را مدیون [[ابراهیم گلستان]] <ref name=''شکست نویسنده''></ref>هستم که این توصیه را به بنده کرد. ''جان دوس پاسوس'' و همچنین ''سلین'' و ''زولا'' خیلی روی من تأثیر گذاشته اند. در میان نویسندگان ایرانی نیز ''احمد محمود''، [[رضا جولایی]] و تا حدود زیادی ''گلستان'' روی من اثر گذاشته اند.»'''<ref name=''دیوار زمان''></ref>   
:«'''آدم پررویی هستم و دوست دارم نویسنده جاه‌طلبی باشم. ترجیح می‌دهم رمانی بنویسم و با سر به‌زمین بخورم، اما کاری پاستوریزه انجام ندهم. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.isna.ir/news/91080402558/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%87-%D8%B7%D9%84%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D9%85|عنوان=نویسنده پررویی هستم }}</ref> بنده نویسندهٔ فرمالیست هستم یعنی در ابتدا فرم داستان را مشخص کرده و در مراحل بعد قصه‌ها را به‌هم متصل می‌کنم؛ درواقع از آن دسته نویسندگانی نیستم که در ابتدا موضوع داشته باشم و شروع به نوشتن کنم و این شیوه‌ٔ فرم‌نویسی را مدیون [[ابراهیم گلستان]] <ref name=''شکست نویسنده''></ref>هستم که این توصیه را به بنده کرد. ''جان دوس پاسوس'' و همچنین ''سلین'' و ''زولا'' خیلی روی من تأثیر گذاشته اند. در میان نویسندگان ایرانی نیز ''[[احمد محمود]]''، [[رضا جولایی]] و تا حدود زیادی ''گلستان'' روی من اثر گذاشته اند.»' ''<ref name=''دیوار زمان''></ref>   






 
{{جعبه گفتاورد|نقل‌قول=<center><span style="color:purple">'''«ادبیاتی که خون نریزد، رنج و غم نسازد و بافت عاطفی مغز خواننده را تحریک نکند برایم ادبیات بی‌ارزشی است و بودونبودش اهمیت ندارد. قبول دارم که هفتادهشتاد درصد ادبیات، برای تفریح است ولی نظرم همین است. رمان نویسی را از [[رضا براهنی|براهنی]] و [[مدرس صادقی]] یاد گرفتم. این‌ها نویسنده‌هایی هستند که به مخاطب خود زخم می‌زنند و خارج از هر قضاوتی، ارواح داستان را احضار می‌کنند. من در فضایی پرآشوب بزرگ شده و کار کرده‌ام و مدام در حال تخیل دربارهٔ تاریخ ایران و خاورمیانه هستم. برای همین است که در نوشتن بی‌رحمم و تلاش می‌کنم مخاطبم را با این بی‌رحمی همراه کنم. رمانی که در آن گرمای خون و تصویر مرگ و تراژدی عشق را نبینم برایم ارزشی ندارد.» <ref name=''حماسه''></ref>'''
{{جعبه گفتاورد|نقل‌قول=<center><span style="color:purple">'''یزدانی‌خرم معتقد به رنج و غم در داستان است و می گوید: «ادبیاتی که خون نریزد، رنج و غم نسازد و بافت عاطفی مغز خواننده را تحریک نکند برای من ادبیات بی‌ارزشی است و بود و نبودش اهمیت ندارد. قبول دارم که هفتاد هشتاد درصد ادبیات تولید برای تفریح است ولی من نظرم همین است. من رمان نویسی را از [[رضا براهنی|براهنی]] و [[مدرس صادقی]] یاد گرفتم. این‌ها نویسنده‌هایی هستند که به مخاطب خود زخم می‌زنند و خارج از هر قضاوتی، احضار کننده ارواح در داستان هستند. من هم در فضایی پر از آشوب بزرگ شده و کار کرده‌ام و مدام در حال تخیل درباره تاریخ ایران و خاورمیانه هستم. برای همین است که در نوشتن بی‌رحمم و تلاش می‌کنم مخاطبم را با این بی‌رحمی همراه کنم. رمانی که در آن گرمای خون و تصویر مرگ و تراژدی عشق را نبینیم برای من ارزشی ندارد.» <ref name=''حماسه''></ref>'''
'''|تراز=وسط|عرض=٧٠%|رنگ پس‌زمینه=#bbe48d}}
'''|تراز=وسط|عرض=٧٠%|رنگ پس‌زمینه=#bbe48d}}




====توصیه یزدانی‌خرم به نوقلمان====
====توصیه یزدانی‌خرم به نوقلمان====
[[پرونده:هدایت.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''به‌مناسبت سالروز تولد [[صادق هدایت]]{{سخ}} روزنامه شرق، شماره۶۹۹، پنج‌شنبه ٢٧بهمن١٣٨۴ '''</center>]]
[[پرونده:هدایت.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''به‌مناسبت سالروز تولد [[صادق هدایت]]{{سخ}} روزنامه‌ٔ شرق، شماره۶۹۹، پنج‌شنبه ٢٧بهمن١٣٨۴ '''</center>]]
«علاقه‌مندان به داستان‌نویسی، نوشتن را باید به‌صورت روش‌مند یاد بگیرند؛ زیرا نویسندگی یک فن است. تلفات غریزی‌نویسی زیاد است. نقطه‌ٔعطف داستان‌نویسی یا برگ‌ برنده داستان‌نویسی در نوگرایی است و در این‌که نویسنده بداند از کنار ابتذال عبور کند، بدون آن‌که در دام نخبه‌گرایی ملا‌ل‌آور بیفتد. نویسنده سعی می‌کند، در مقابل شر دنیا بایستد تا جهان خود را عَِلَم کند و مرگ روحی خود را به تعویق بیاندازد.<ref name=''آداب نوشتن''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.asriran.com/fa/news/433335/مهدی-یزدانی-خرم-نویسنده-کسی-است-که-در-مقابل-شرّ-دنیا-می‌ایستد-نوشتن-آداب-خاصی-می‌خواهد|عنوان=آداب نوشتن }}</ref>سال‌ها روزنامه‌نگاری من باعث شد در معرض خبر قرار بگیرم.  این‌همه گسست در تاریخ، دو انقلاب، این‌همه تحولات اجتماعی اگر با درصد پایین در نویسندگی باشی، با دانستن تکنیک، نویسنده‌ٔ ایرانی می‌تواند بهترین نویسنده و درجه‌یک جهانی باشد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.digikala.com/mag/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87/|عنوان=رمان‌نویس بدون تحقیق ممکن نیست }}</ref>رمان‌نویسی حاصل یک پروژ‌ه‌ٔ تحقیقی و فکری است. حتی ذهنی‌ترین رمان‌ها و غیر تاریخی‌ترین رمان‌ها هم باید پشت آن تحقیق و مطالعه باشد.»
«علاقه‌مندان به داستان‌نویسی، نوشتن را باید به‌صورت روش‌مند یاد بگیرند؛ زیرا نویسندگی فن است. تلفات غریزی‌نویسی زیاد است. نقطه‌ٔ عطف داستان‌نویسی یا برگ‌ برندهٔ داستان‌نویسی در نوگرایی است و در اینکه نویسنده بداند از کنار ابتذال عبور کند، بدون آنکه در دام نخبه‌گرایی ملا‌ل‌آور بیفتد. نویسنده سعی می‌کند، در مقابل شر دنیا بایستد تا جهان خود را عَِلَم کند و مرگ روحی خود را به تعویق بیاندازد. <ref name=''آداب نوشتن''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.asriran.com/fa/news/433335/مهدی-یزدانی-خرم-نویسنده-کسی-است-که-در-مقابل-شرّ-دنیا-می‌ایستد-نوشتن-آداب-خاصی-می‌خواهد|عنوان=آداب نوشتن }}</ref>سال‌ها روزنامه‌نگاری باعث شد در معرض خبر قرار بگیرم.  این‌همه گسست در تاریخ، دو انقلاب، این‌همه تحولات اجتماعی اگر کمی نویسنده باشی، با دانستن تکنیک، نویسنده‌ٔ ایرانی می‌تواند بهترین نویسنده و درجه‌یک جهانی باشد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.digikala.com/mag/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87/|عنوان=رمان‌نویس بدون تحقیق ممکن نیست }}</ref>رمان‌نویسی حاصل یک پروژ‌ه‌ٔ تحقیقی و فکری است. حتی ذهنی‌ترین رمان‌ها و غیرتاریخی‌ترین رمان‌ها هم باید پشت آن تحقیق و مطالعه باشد.»




===سیاست ===
===سیاست ===
یزدانی‌خرم معتقد است نویسنده سیاسی ترین موجود کل عالم بشریت است: «من مثل هر نویسنده دیگری حاصل تجربیات سیاسی خود هستم و معتقدم نویسنده غیرسیاسی وجود ندارد. نویسنده نمی تواند سیاسی نباشد.»<ref name=''دیوار زمان''></ref>
یزدانی‌خرم معتقد است نویسنده سیاسی ترین موجود کل عالم بشریت است: «من مثل هر نویسنده دیگری حاصل تجربیات سیاسی خود هستم و معتقدم نویسنده غیرسیاسی وجود ندارد. نویسنده نمی تواند سیاسی نباشد.» <ref name=''دیوار زمان''></ref>
او از منتقدان دولت نهم و دهم بوده است: «در هشت‌سال دولت‌های نهم و دهم یک افسردگی عمومی تمام ارکان ادبیات در ایران را فراگرفت. این امر به جوایز ادبی هم تسری پیدا کرد. با سیاست‌های مغرضانه به‌طور همه‌جانبه به این جوایز فشار آورد؛ فارغ از این‌که سعی می‌کرد برای جوایز ادبی و هیأت داوران پرونده‌سازی سیاسی کند، همکاری لازم را برای برگزاری مراسم اهدای جوایز در سالن‌ها و مؤسسه‌ها انجام نمی‌داد.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iranart.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-5/7911-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%AA%D8%B9%D8%B7%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%AC%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%AF|عنوان=فشار بر جوایز ادبی }}</ref>
:«در هشت‌ سال دولت‌های نهم و دهم افسردگی عمومی تمام ارکان ادبیات در ایران را فراگرفت. این امر به جوایز ادبی هم تسری پیدا کرد. سیاست‌های مغرضانه به‌طور همه‌جانبه به این جوایز فشار آورد؛ فارغ ازاینکه سعی می‌کرد برای جوایز ادبی و هیئت داوران پرونده‌سازی سیاسی کند، همکاری لازم را برای برگزاری مراسم اهدای جوایز در سالن‌ها و مؤسسه‌ها انجام نمی‌داد.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iranart.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-5/7911-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%AA%D8%B9%D8%B7%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%AC%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%AF|عنوان=فشار بر جوایز ادبی }}</ref>
یزدانی‌خرم از لیست اصلاحات<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.instagram.com/p/BCNLzRLP77c/?igshid=19yff5zy3rein|عنوان=لیست اصلاحات }}</ref> و دولت اعتدال <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.instagram.com/p/BCKxkjXP739/|عنوان=دولت اعتدال}}</ref>حمایت کرد و به آن رأی داد. او از دوستان نزدیک محمد قوچانی است که در بسیاری از نشریات اصلاح‌طلب با وی همکاری داشته است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.instagram.com/p/BDBnDfFv73j/|عنوان=محمدقوچانی }}</ref> یزدانی‌خرم هم‌چنین در پی استعفای ''محمدجواد ظریف'' از او با احترام یاد کرده بود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.instagram.com/p/BuVkVd4FXg5/|عنوان=محمد جواد ظریف}}</ref>  




====ممیزی در کتاب====
===ممیزی در کتاب===
[[پرونده:2123868.jpg|320px||بندانگشتی|چپ|<center>'''مناظره مهدی یزدانی‌خرم با ''احمد شاکری'' در نشست بررسی ممیزی در ادبیات داستانی'''</center>]]
[[پرونده:2123868.jpg|220px||بندانگشتی|چپ|<center>'''مناظرهٔ مهدی یزدانی‌خرم با ''[[احمد شاکری]]'' در نشست بررسی ممیزی در ادبیات داستانی'''</center>]]
یزدانی‌خرم در نشستی که تحت عنوان «ممیزی و نظارت در ادبیات داستانی» در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شده بود؛ گفت: «قرار شد در کشور ما نویسنده آزاد بیندیشد، بنویسد و زندگی کند. سیاست‌گذاری‌های ما در دهه‌ٔ۶۰ و اختلافات درونی که از همان زمان شکل گرفت نشان داد ادبیات فرمایشی نمی‌تواند محقق شود و اگر هم بشود، مخاطبی ندارد. سانسور باید از ساختار فکری کشور ما خارج شود چرا که چیزی جز هزینه برای ما نداشته است.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/44870/%D8%AA%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%B2%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D9%85%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7-%D9%87%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان=سانسور }}</ref>
یزدانی‌خرم در نشست'''«ممیزی و نظارت در ادبیات داستانی»''' گفت: «قرار شد در کشور ما نویسنده آزاد بیندیشد، بنویسد و زندگی کند. سیاست‌گذاری‌های ما در دهه‌ٔ ۶۰ و اختلافات درونی که از همان زمان شکل گرفت نشان داد ادبیات فرمایشی نمی‌تواند محقق شود و اگر هم بشود، مخاطبی ندارد. سانسور باید از ساختار فکری کشور ما خارج شود چرا که چیزی جز هزینه برای ما نداشته است.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/44870/%D8%AA%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%B2%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D9%85%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7-%D9%87%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان=سانسور }}</ref>




====افسردگی اهالی کتاب====  
===افسردگی اهالی کتاب===
{{گفتاورد تزیینی|'''بین سال ٨٨ تا ٩٢ نفس ادبیات ایران بریده شد. فارغ از کارهایی که منتشر می‌شد و کار باکیفیت هم زیاد دیده می‌شد، یک افسردگی عمیقی نسبت به‌خواندن کتاب به‌وجود آمده بود. مسائل سیاسی بسیار تأثیر داشت. از ٩٢ تا حالا روزهای مختلفی را پشت سر گذاشتیم.'''<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/doc/tolidi/257088/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%AA%D8%B6%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%B4-%D8%B3%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%AF|عنوان=تضمین می‌دهم داستان نویسی در بهترین زمانش است }}</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی|'''بین سال ٨٨تا٩٢ نفس ادبیات ایران بریده شد. فارغ از کارهایی که منتشر می‌شد و کار باکیفیت هم زیاد دیده می‌شد، افسردگی عمیقی نسبت به‌ خواندن‌کتاب به‌وجود آمده بود. مسائل سیاسی بسیار تأثیر داشت. از ٩٢ تا حالا روزهای مختلفی پشت سر گذاشتیم.''' <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/doc/tolidi/257088/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%AA%D8%B6%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%B4-%D8%B3%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%AF|عنوان=تضمین می‌دهم داستان نویسی در بهترین زمانش است }}</ref>}}






===کلاس‌های داستان‌نویسی ===
===کلاس‌های داستان‌نویسی ===
[[پرونده:اختتامیه جشنواره بهاران.jpg|320px||بندانگشتی|چپ|<center>'''[[مهدی یزدانی‌خرم]] و [[مرتضی برزگر]] در جشنواره‌ٔ اختتامیه داستان کوتاه «موسسه بهاران خرد و اندیشه»'''</center>]]
[[پرونده:اختتامیه جشنواره بهاران.jpg|220px||بندانگشتی|چپ|<center>'''[[مهدی یزدانی‌خرم]] و [[مرتضی برزگر]] در جشنواره‌ٔ اختتامیه داستان کوتاه «موسسه بهاران خرد و اندیشه»'''</center>]]
مهدی یزدانی‌خرم یکی از اساتید دوره‌ٔ '''آموزش داستان نویسی «آل جلال»''' بوده است که هم‌زمان با برگزاری هشتمین دوره‌ٔ [[جایزه ادبی جلال آل‌احمد]]، برگزار شد. او برای  شرکت کنندگان از «لحن و آسیب‌شناسی لحن» در ساختار داستان سخن گفته بود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.mehrnews.com/news/2967203/%D8%A8%D8%B1%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%A2%D9%84-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D8%A7-%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%DB%B2%DB%B5-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87|عنوان=داستان نویسی «آل جلال»}}</ref>او مدتی در «موسسه بهاران خرد و اندیشه» کارگاه کوچک رمان نیز داشته است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://baharanschool.com/دوره-های-آموزشی/مهدی-یزدانی‌خرم/|عنوان=کارگاه رمان}}</ref>  
مهدی یزدانی‌خرم یکی از اساتید دوره‌ٔ '''آموزش داستان‌نویسی «آل جلال»''' بوده است که هم‌زمان با برگزاری هشتمین دوره‌ٔ [[جایزه ادبی جلال آل‌احمد]]، برگزار شد. او برای  شرکت‌کنندگان از «لحن و آسیب‌شناسی لحن» در ساختار داستان سخن گفته بود. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.mehrnews.com/news/2967203/%D8%A8%D8%B1%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%A2%D9%84-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D8%A7-%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%DB%B2%DB%B5-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87|عنوان=داستان نویسی «آل جلال»}}</ref>او مدتی در «موسسه بهاران خرد و اندیشه» کارگاه کوچک رمان داشته است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://baharanschool.com/دوره-های-آموزشی/مهدی-یزدانی‌خرم/|عنوان=کارگاه رمان}}</ref>  




===دبیر جشنواره‌ٔ «جایزه‌ٔ احمد محمود» ===
===دبیر جشنواره‌ٔ «جایزه‌ٔ احمد محمود» ===
[[پرونده:DABIR JASHNVAREH.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''دبیر دومین دوره‌ٔ جایزه‌ٔ ادبی احمد محمود'''</center>]]
[[پرونده:DABIR JASHNVAREH.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''دبیر دومین دوره‌ٔ جایزه‌ٔ ادبی احمد محمود'''</center>]]
مهدی یزدانی‌خرم در اولین دوره‌ جشنواره‌ٔ «جایزه‌ٔ احمد محمود» یکی از اعضای هیئت داوری رمان و در دومین دوره‌، دبیر این جشنواره بوده است که حاشیه‌های فراوانی  به‌همراه داشت. بیشتر اعتراضات، حول‌و‌حوش حضور مهدی یزدانی‌خرم، مطرح شد. سال‌هاست که مهدی یزدانی‌خرم و دوستان نزدیک او به ''مافیای ادبی'' متهم می‌شوند که البته باعث نشده این تیم جوان دست از تکاپو بکشند و موفق شده‌اند دومین دوره‌ «جایزه‌ احمد محمود» را هم، که آن را جایزه‌ای «مستقل» می‌خوانند، برگزار کنند. یزدانی‌خرم در جواب این حاشیه‌ها گفت:  
مهدی یزدانی‌خرم در نخستین دورهٔ جشنواره‌ٔ «جایزه‌ٔ احمد محمود» داور و در دومین دوره‌، دبیر جشنواره بوده است که حاشیه‌های فراوانی  به‌همراه داشت. بیشتر اعتراض‌ها، حول‌و‌حوش حضور مهدی یزدانی‌خرم، مطرح شد. سال‌هاست که مهدی یزدانی‌خرم و دوستان نزدیک او به ''مافیای ادبی'' متهم می‌شوند که البته باعث نشده این تیم جوان دست از تکاپو بکشند و موفق شده‌اند دومین دورهٔ «جایزهٔ احمد محمود» را که جایزه‌ای «مستقل» می‌خوانند، برگزار کنند. یزدانی‌خرم در پاسخ به این حاشیه‌ها گفت:  
<span style="color:darkcyan">  
<span style="color:darkcyan">  
'''«وظیفه جایزه احمد محمود کشف استعدادهای گمنام نیست. من این مسأله را رد نمی‌کنم که ممکن است کتاب‌هایی باشند که در این داوری‌ها دیده نشوند و این مسأله کاملا طبیعی است.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://farhangemrooz.com/news/57653/%D9%88%D8%B8%DB%8C%D9%81%D9%87-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%B4%D9%81-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1/|عنوان=جشنواره احمدمحمود }}</ref>
'''«وظیفهٔ جایزهٔ احمد محمود کشف استعدادهای گمنام نیست. این مسئله را رد نمی‌کنم که ممکن است کتاب‌هایی باشند که در این داوری‌ها دیده نشوند و این کاملاً طبیعی است.» <ref name=''حواشی جشنواره''></ref>  
'''
'''
</span><noinclude>
</span><noinclude>




=== حاشیه نگاری‌ از یک حرفه‌ای ===
=== حاشیه‌نگاری‌ از یک حرفه‌ای ===
ابراز دیدگاه‌های صریح مهدی یزدانی‌خرم در برخی مسائل مجادلات بسیاری را سبب شده است. مطرح‌کردن تعبیر '''«فاشیسم ادبی»''' و به‌کار بردن تعبیر '''«نویسنده مستبد»''' برای خود که واکنش‌های کمابیش تندی را برانگیخت. نمونه‌ای دیگر علاقه شدید یزدانی‌خرم به تیم فوتبال ''آبی‌پوش پایتخت'' است که در هنگام ابراز احساسات هوادارانه‌اش چنان حاشیه‌ساز شد که او ناگزیر از بستن صفحه شخصی‌اش در فیس‌بوک شد.<ref name=''حاشیه نگاری''></ref>{{سخ}}
ابراز دیدگاه‌های صریح مهدی یزدانی‌خرم در برخی مسائل مجادلات بسیاری را سبب شده است. مطرح‌کردن تعبیر '''«فاشیسم ادبی»''' و به‌کاربردن تعبیر '''«نویسنده مستبد»''' برای خودش  که واکنش‌های کماوبیش تندی را برانگیخت. نمونه‌ای دیگر، علاقهٔ شدید یزدانی‌خرم به تیم فوتبال ''آبی‌پوش پایتخت'' است که در هنگام ابراز احساسات هوادارانه‌اش چنان حاشیه‌ساز شد که او ناگزیر از بستن صفحه شخصی‌اش در فیس‌بوک شد. <ref name=''حاشیه نگاری''></ref>{{سخ}}
یزدانی‌خرم از سوی مخالفانش متهم است که با استفاده از قدرت نام‌گذاری، [[علی‌اشرف درویشیان]] را «نویسنده‌ٔ فراموش‌شده» می‌نامد. این نام‌گذاری از سوی هواداران علی‌اشرف درویشیان به توطئه‌ یزدانی‌خرم تعبیر می‌شود. ''هژیر پلاسچی'' در نوشته‌ای با عنوان «بارقه‌ٔ اتوپیایی درویشیان» به یزدانی خرم با تعبیر «ادبی‌نویس گنگ» می‌تازدو بر این باور است که «درواقع فراموش‌شدن علی‌اشرف درویشیان خواست و اراده‌ تیمی بود که یزدانی‌خرم برای آن‌ها و با آن‌ها از ادبیات می‌نوشت.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://old.alefyaa.ir/?p=7579|عنوان=حواشی یزدانی‌خرم}}</ref>
یزدانی‌خرم از سوی مخالفانش متهم است که با استفاده از قدرت نام‌گذاری، [[علی‌اشرف درویشیان]] را «نویسنده‌ٔ فراموش‌شده» می‌نامد. این نام‌گذاری از سوی هواداران [[علی‌اشرف درویشیان]] به توطئه‌ یزدانی‌خرم تعبیر می‌شود. ''هژیر پلاسچی'' در نوشته‌ای با عنوان «بارقه‌ٔ اتوپیایی درویشیان» به یزدانی‌خرم با تعبیر «ادبی‌نویس گنگ» می‌تازدو بر این باور است که «درواقع فراموش‌شدن علی‌اشرف درویشیان خواست و اراده‌ تیمی بود که یزدانی‌خرم برای آنها و با آنها از ادبیات می‌نوشت.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://old.alefyaa.ir/?p=7579|عنوان=حواشی یزدانی‌خرم}}</ref>




==== یزدانی‌خرم و [[نشر چشمه]]====
==== یزدانی‌خرم و [[نشر چشمه]]====
یزدانی‌خرم دبیر بخش داستانی نشر چشمه است. این تقابل‌ها از انتقاد به کتاب‌های داستانی که با نظارت و بررسی یزدانی‌خرم در نشر چشمه چاپ می‌شود، تا واکنش به برخی اظهارنظرهای او را دربرمی‌گیرد که کمابیش نمود عمده آن در فضای مجازی است.<ref name=''حاشیه نگاری''>{{یادکرد وب|نشانی=https://shahraranews.ir/fa/news/2378/%D8%AD%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%87%E2%80%8C%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%D8%AD%D8%B1%D9%81%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C|عنوان=حاشیه نگاری }}</ref>
یزدانی‌خرم دبیر بخش داستانی نشر چشمه است. این تقابل‌ها از انتقاد به کتاب‌های داستانی که با نظارت و بررسی یزدانی‌خرم در نشر چشمه چاپ می‌شود، تا واکنش به برخی اظهارنظرهای او را دربر می‌گیرد که کمابیش نمود عمدهٔ آن در فضای مجازی است. <ref name=''حاشیه نگاری''>{{یادکرد وب|نشانی=https://shahraranews.ir/fa/news/2378/%D8%AD%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%87%E2%80%8C%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%D8%AD%D8%B1%D9%81%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C|عنوان=حاشیه نگاری }}</ref>
 
یزدانی‌خرم در مصاحبه‌ای که با [[معین فرخی]]، نویسنده و منتقد انجام داد عنوان کرد: «ما در نشر چشمه از سال‌های٨٧ تا٩٢ افت زیادی در کیفیت کارهایمان داشته‌ایم، اما از این‌پس درصدد جبران آنیم.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://namlik.me/article/%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%A9%D8%B3%D8%AA%20%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%88%D8%8C%20%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%20%D9%88%20%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D8%A8%D8%A7%20%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C%20%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85|عنوان= گفتگو و داستان خوانی یزدانی‌خرم با معین فرخی }}</ref>


از دیگر حواشی که گریبان‌گیر نشر چشمه و یزدانی‌خرم شده است؛ ارسال فرم نظر سنجی به نویسندگان است. به عقیده بسیاری این فرم،  فرم ''تفتیش عقاید'' است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://cinemapress.ir/news/106316/%D9%86%D8%B4%D8%B1-%DA%86%D8%B4%D9%85%D9%87-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%AF|عنوان=نشر چشمه }}</ref>
یزدانی‌خرم در مصاحبه‌ای که با [[معین فرخی]] عنوان کرد: «ما در نشر چشمه از سال‌های ٨٧تا٩٢ افت زیادی در کیفیت کارهایمان داشته‌ایم، اما از این‌ پس درصدد جبران آنیم.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://namlik.me/article/%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%A9%D8%B3%D8%AA%20%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%88%D8%8C%20%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%20%D9%88%20%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D8%A8%D8%A7%20%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C%20%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85|عنوان= گفتگو و داستان خوانی یزدانی‌خرم با معین فرخی }}</ref>


از دیگر حواشی که گریبان‌گیر نشر چشمه و یزدانی‌خرم شده است؛ ارسال فرم نظرسنجی به نویسندگان است. به‌عقیدهٔ بسیاری این فرم، فرم ''تفتیش عقاید'' است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://cinemapress.ir/news/106316/%D9%86%D8%B4%D8%B1-%DA%86%D8%B4%D9%85%D9%87-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%AF|عنوان=نشر چشمه }}</ref>




==آثار و منابع==
==آثار و منابع==
[[پرونده:123.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در آغاز من بودم ...'''</center>]]
[[پرونده:123.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در آغاز من بودم ...'''</center>]]
[[پرونده:manchestert4.gif|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''متاستاز خون بر تن تهران'''</center>]]
[[پرونده:manchestert4.gif|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''متاستاز خون بر تن تهران'''</center>]]
[[پرونده:SORKH.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''اولش بخار بود و آخرش هم بخار است گرم و سفی
[[پرونده:SORKH.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''اولش بخار بود و آخرش هم بخار است گرم و سفید'''</center>]]
د'''</center>]]
[[پرونده:1358.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''اولش خون بود ...و آخرش آب...'''</center>]]
[[پرونده:1358.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''اولش خون بود ...و آخرش آب...'''</center>]]
[[پرونده:11111.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''برگی از خون‌خورده'''</center>]]
 
===سبک و لحن و ویژگی آثار===
===سبک و لحن و ویژگی آثار===
ترکیبِ جعل و تاریخ موتیفی‌‌‌‌‌‌ست که در رمان‌‌‌‌‌‌های مهدیِ یزدانی‌‌‌‌‌‌خرم تکرار می‌‌‌‌‌‌شود. او آگاهانه تکه‌‌‌‌‌‌های پراکنده‌ٔ عینی در تاریخ را مالِ خود می‌‌‌‌‌‌کند و قصه‌‌‌‌‌‌اش را در بستری فراهم، روایت می‌‌‌‌‌‌کند. نکته‌ٔ مهم دیگر آثارش، اهمیتِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌هاست. نویسنده با انبوهِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌های ریز و درشت وارد می‌‌‌‌‌‌شود، آن‌ها را جوری به بدنه‌ٔ روایتش وصل می‌‌‌‌‌‌کند که گویی همه‌‌‌‌‌‌چیزِ تاریخ از ابتدا چنین بوده است. او رمان‌‌‌‌‌‌نویسی‌‌‌‌‌‌ست که مخاطبش می‌‌‌‌‌‌داند قرار است با چه جنسی از روایت روبه‌‌‌‌‌‌رو شود و تاریخ و فردیتِ آدم‌‌‌‌‌‌ها چه جایگاهی در آن دارد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/3107|عنوان=روایت تاریخ }}</ref> ویژگی‌ بارز دیگر، جوان‌مرگی قهرمان‌ِ رمان‌هایش است او در جواب این پرسش که چرا اکثر قهرمان‌های رمان‌هایش بی‌تاریخ و بی‌سرنوشت هستند؛ گفت: «تاریخ ایران تاریخ جوان‌مرگی است. ما تمام مرثیه‌هایمان از قاجار تا الان حتی در قالب سرودهای ملی و میهنی و حتی مارش‌های نظامی دوران دفاع‌ مقدس با این تم سروده شده‌اند. نوحه «ممد نبودی ببینی…» را مرور کنید. من به این‌ها نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم.»<ref name=''حماسه''>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/59299/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%DB%8C-%D8%B1%D8%AD%D9%85%DB%8C-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-%DB%8C%D8%B9%D9%86%DB%8C-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D9%86%D9%87-%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%86|عنوان= حماسه}}</ref>
ترکیبِ جعل و تاریخ موتیفی‌‌‌‌‌‌ست که در رمان‌‌‌‌‌‌های مهدیِ یزدانی‌‌‌‌‌‌خرم تکرار می‌‌‌‌‌‌شود. او آگاهانه تکه‌‌‌‌‌‌های پراکنده‌ٔ عینی در تاریخ را مالِ خود می‌‌‌‌‌‌کند و قصه‌‌‌‌‌‌اش را در بستری فراهم، روایت می‌‌‌‌‌‌کند. نکته‌ٔ مهم دیگر آثارش، اهمیتِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌هاست. نویسنده با انبوهِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌های ریزودرشت وارد می‌‌‌‌‌‌شود، آنها را جوری به بدنه‌ٔ روایتش وصل می‌‌‌‌‌‌کند که گویی همه‌‌‌‌‌‌چیزِ تاریخ از ابتدا چنین بوده است. او رمان‌‌‌‌‌‌نویسی‌‌‌‌‌‌ است که مخاطبش می‌‌‌‌‌‌داند قرار است با چه جنسی از روایت روبه‌‌‌‌‌‌رو شود و تاریخ و فردیتِ آدم‌‌‌‌‌‌ها چه جایگاهی در آن دارد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/3107|عنوان=روایت تاریخ }}</ref> ویژگی‌ بارز دیگر، جوان‌مرگی قهرمان‌ِ رمان‌هایش است او در جواب این پرسش که چرا اکثر قهرمان‌های رمان‌هایش بی‌تاریخ و بی‌سرنوشت هستند؛ گفت: «تاریخ ایران تاریخ جوان‌مرگی است. ما تمام مرثیه‌هایمان از قاجار تا الان حتی در قالب سرودهای ملی و میهنی و حتی مارش‌های نظامی دوران دفاع‌ مقدس با این تم سروده شده‌اند. نوحه‌ٔ «ممد نبودی ببینی» را مرور کنید. من به اینها نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم.» <ref name=''حماسه''>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/59299/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%DB%8C-%D8%B1%D8%AD%D9%85%DB%8C-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-%DB%8C%D8%B9%D9%86%DB%8C-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D9%86%D9%87-%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%86|عنوان= حماسه}}</ref>




خط ۲۴۸: خط ۲۴۶:
{{بلی}}رمان '''خون‌خورده''' یا '''سرخ‌ِ سیاه'''
{{بلی}}رمان '''خون‌خورده''' یا '''سرخ‌ِ سیاه'''


{{بلی}} گردآوری مجموعه داستانی '''زبان عاشقی''' که حاوی ٩ داستان کوتاه از نویسندگان ایرانی در خصوص امام خمینی (ره) و رهبری ایشان در نهضت انقلاب اسلامی ایران است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=1337785|عنوان= مجموعه داستان زبان عاشقی }}</ref>
{{بلی}} گردآوری مجموعه داستانی '''زبان عاشقی''' که حاوی ٩ داستان کوتاه از نویسندگان ایرانی در خصوص امام خمینی (ره) و رهبری ایشان در نهضت انقلاب اسلامی ایران است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=1337785|عنوان= مجموعه داستان زبان عاشقی }}</ref>


{{بلی}} نقدهای داستانی، ادبی، سینمایی
{{بلی}} نقدهای داستانی، ادبی، سینمایی
خط ۲۵۹: خط ۲۵۷:


===رمان‌ها===
===رمان‌ها===
او رمان را قلب ادبیات می‌داند و چهار رمان در کارنامه‌اش دارد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sanad.um.ac.ir/index.php?option=com_mag&view=htmlpage&id=905&hp=2994&lang=fa|عنوان= رمان قلب ادبیات }}</ref>
یزدانی‌خرم رمان را '''قلب ادبیات''' می‌داند و چهار رمان در کارنامه‌اش دارد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sanad.um.ac.ir/index.php?option=com_mag&view=htmlpage&id=905&hp=2994&lang=fa|عنوان= رمان قلب ادبیات }}</ref>




==== به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی====  
==== به گزارش اداره هواشناسی...====  
«به گزارش اداره هواشناسی...» اولین رمان یزدانی‌خرم است که در بیست‌وپنج‌ سالگی نوشت و انتشارات ققنوس آن را سال ۱۳۸۴ منتشر کرد. رمان در سال ۱۳۸۵ جایزه‌ٔ بهترین رمان متفاوت سال را از آنِ خود کرد اما تنها دو ماه روی پیشخوان کتاب فروشی‌ها بود و سپس توقیف شد. سرانجام پس از یازده سال ممنوع و نایاب بودن از نو منتشر شد. رمانی تجربی و آوانگارد که نقدها و بحث‌های بسیاری برانگیخت.  
«به گزارش اداره هواشناسی...» نخستین رمان یزدانی‌خرم است که در بیست‌وپنج‌‌سالگی نوشت و انتشارات ققنوس آن را سال ۱۳۸۴ منتشر کرد. رمان در سال ۱۳۸۵ جایزه‌ٔ بهترین رمان متفاوت سال را از آنِ خود کرد اما تنها دو ماه روی پیشخوان کتاب‌فروشی‌ها بود و سپس توقیف شد. سرانجام پس از ١٢ سال ممنوعیت و نایاب‌بودن از نو منتشر شد. رمانی تجربی و آوانگارد که نقدها و بحث‌های بسیاری برانگیخت.  
داستان ساختاری درهم‌پیچیده و ضدزمان دارد و درباره احوالاتِ یک روزنامه‌نگار و نویسنده به نام احمد است که در زمان گم شده است و صورت‌ها و شکل‌های مختلف مرگ را در دهه‌های مختلف تجربه کرده است. احمدِگمشده‌ٔ زمان، گاهی به سال۶٠ برمی‌گردد و کودک می‌شود و گاهی مردی می‌شود که از جنگ برگشته است، او در روایت شاعرانه‌ٔ خود می‌کوشد کابوس‌ها و رؤیاهایش را لمس کند اما با مرگ ناگهانی همسر و دختر محبوبش کابوس‌هایش دوچندان می‌شود. رمان خط سیر زمانی منظمی ندارد و می‌کوشد با زبانی آهنگین به فرم‌های «رمان‌شعر» نزدیک شود.
داستان ساختاری درهم‌ پیچیده و ضدزمان دارد و دربارهٔ احوالاتِ یک روزنامه‌نگار و نویسنده به‌نام احمد است که در زمان گم شده است و صورت‌ها و شکل‌های مختلف مرگ را در دهه‌های مختلف تجربه کرده است. احمدِگمشده‌ٔ زمان، گاهی به سال‌های کودکی بر می‌گردد و گاهی مردی می‌شود که از جنگ برگشته است، او در روایت شاعرانه‌ٔ خود می‌کوشد کابوس‌ها و رؤیاهایش را لمس کند اما با مرگ ناگهانی همسر و دختر محبوبش کابوس‌هایش دوچندان می‌شود. رمان خط‌سیر زمانی منظمی ندارد و می‌کوشد با زبانی آهنگین به فرم‌های «رمان‌ شعر» نزدیک شود.
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://qoqnoos.ir/Fa/%D8%A8%D9%87-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D9%84%D8%B9%D9%86%D8%AA%DB%8C|عنوان=به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی }}</ref>
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://qoqnoos.ir/Fa/%D8%A8%D9%87-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D9%84%D8%B9%D9%86%D8%AA%DB%8C|عنوان=به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی }}</ref>




====من منچستریونایتد را دوست دارم====
====من منچستریونایتد را دوست دارم====
«منچستریونایتد» یک غم‌نامه‌ٔ کمدی‌ست که تهرانی اسیر در حلقه‌ٔ متفقان را در دهه‌ٔ٢٠ تا ٣٠خورشیدی روایت می‌کند.  
«منچستریونایتد» غم‌نامه‌ٔ کمدی‌ست که تهرانی اسیر در حلقه‌ٔ متفقان را در دهه‌ٔ ٢٠تا٣٠ خورشیدی روایت می‌کند.  
این رمان که در سال ١٣٩١ منتشر شد، تندیس بهترین رمان‌ِسال [[هفت‌اقلیم]] و جایزهٔ [[جشنوارهٔ ادبی بوشهر]] را برنده شد و با انتشار ۱۲۵۰۰ نسخه، در فهرست پرمخاطب‌ترین داستان‌های ایرانی دهه‌ٔ نود قرارگرفت.<ref name=''پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ٩٠''>{{یادکرد وب|نشانی=http://esfahanemrooz.ir/print:page,1,53932-%D9%BE%D8%B1%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%87-%DB%B9%DB%B0-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86.html|عنوان= پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ٩٠}}</ref> رمان «من منچستریونایتد را دوست دارم» به‌زبان ترکی استانبولی ترجمه شده است و در ترکیه بازخوردهای خوبی داشت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aa.com.tr/fa/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85/705941//|عنوان= منچستریونایتد در بازار کتاب ترکیه}}</ref>
این رمان که در سال ١٣٩١ منتشر شد، تندیس بهترین رمان‌ِسال [[هفت‌اقلیم]] و جایزهٔ [[جشنوارهٔ ادبی بوشهر]] را برنده شد و با انتشار ۱۲۵۰۰ نسخه، در فهرست پرمخاطب‌ترین داستان‌های ایرانی دهه‌ٔ ٩٠ قرارگرفت. <ref name=''پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ ٩٠''>{{یادکرد وب|نشانی=http://esfahanemrooz.ir/print:page,1,53932-%D9%BE%D8%B1%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%87-%DB%B9%DB%B0-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86.html|عنوان= پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ ٩٠}}</ref> رمان «من منچستریونایتد را دوست دارم» به‌زبان ترکی استانبولی ترجمه شده است و در ترکیه بازخوردهای خوبی داشت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aa.com.tr/fa/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85/705941//|عنوان= منچستریونایتد در بازار کتاب ترکیه}}</ref>




====سرخ‌ِسفید====
====سرخ‌ِسفید====
رمان «سرخ‌سفید» سومین رمانِ مهدی یزدانی‌خرم است که پیش از این «خون» نام داشت. این رمان را نشر چشمه در بهار١٣٩۵ روانه بازار کرد. داستان در یک شب سرد دی ماه ۱۳۹۱ اتفاق می‌افتد. اما یک شب تاریخی؛ که از گذشته و آینده کش می‌آید.
رمان «سرخ‌سفید» سومین رمانِ مهدی یزدانی‌خرم است که پیش از این «خون» نام داشت. رمان را نشر چشمه در بهار ١٣٩۵ روانه‌ٔ بازار کرد. داستان در شبِ سرد دی‌ ۱۳۹۱ اتفاق می‌افتد. اما شبی تاریخی؛ که از گذشته و آینده کش می‌آید.
رزمی‌کار سی‌وسه ساله‌ای برای تبدیل کمربند قهوه‌ای‌ به سیاه‌دان‌یک قرار است با پانزده مبارز در مبارزه‌ای یک‌دقیقه‌ای شرکت کند. میان این مبارزها و در بحبوحه‌ٔ کمرگیری و لگد‌ها و ضربه‌ها، قصه‌ٔ آدم‌ها هم روایت می‌شود که نقطه عطف زندگی‌شان دی ماه۱۳۵۸ است. رمان این‌گونه نقش می‌بندد و پیش می‌رود تا در هر مبارزه‌ای قصه‌ای تعریف شود.  
رزمی‌کار سی‌وسه ساله‌ای برای تبدیل کمربند قهوه‌ای‌ به سیاه‌دان‌یک قرار است با پانزده مبارز، در مبارزه‌ای یک‌دقیقه‌ای شرکت کند. میان این مبارزها و در بحبوحه‌ٔ کمرگیری و لگد‌ها و ضربه‌ها، قصه‌ٔ آدم‌ها هم روایت می‌شود که نقطهٔ عطف زندگی‌شان دی ۱۳۵۸ است. رمان این‌گونه نقش می‌بندد و پیش می‌رود تا در هر مبارزه‌ای قصه‌ای تعریف شود.  
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/38676/سرخ-سفید|عنوان=سرخ‌سفید }}</ref>
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/38676/%D8%B3%D8%B1%D8%AE-%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF|عنوان=سرخ‌سفید }}</ref>
رمان «سرخ‌سفید» ساختاری هزارویک شبی دارد. قصه‌هایی که از دل تاریخ بیرون کشیده شده‌اند. تاریخی که گویی بیشتر به بازنده‌ها نظر دارد تا برنده‌ها و این بار بازنده‌ها آن را نوشته‌اند نه فاتحان! بازنده‌هایی که در برنده شدن هم معنایی نمی‌بینند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/58158/%D8%AC%D8%AF%D9%84-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE|عنوان=جدال با تاریخ }}</ref>
رمان «سرخ‌سفید» ساختاری هزارویک‌شبی دارد. قصه‌هایی که از دل تاریخ بیرون کشیده شده‌اند. تاریخی که گویی بیشتر به بازنده‌ها نظر دارد تا برنده‌ها و این بار بازنده‌ها آن را نوشته‌اند نه فاتحان! بازنده‌هایی که در برنده‌شدن هم معنایی نمی‌بینند. <ref name=''نگاه نوین''></ref>
از لحاظ ساختاری، یکی از مؤلفه های مهم در این اثر را باید، بیان قصه ها بر اساس تصادف دانست. این رمان سرشار از نوعی پارودی و هجو است و با آن که از اسامی و افراد مطرح در تاریخ استفاده می شود ولی باز هم می بینیم آن‌ها در حاشیه هستند.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.imna.ir/news/251629/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%87%DB%8C%DA%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D8%AF|عنوان=نقد سرخ سفید }}</ref>
از لحاظ ساختاری، یکی از مؤلفه‌های مهم در این اثر را باید بیان قصه ها براساس تصادف دانست. این رمان سرشار از نوعی '''پارودی''' و هجو است و با آنکه از اسامی و افراد مطرح در تاریخ استفاده می‌شود ولی باز می‌بینیم آن‌ها در حاشیه هستند.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.imna.ir/news/251629/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%87%DB%8C%DA%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D8%AF|عنوان=نقد سرخ‌سفید }}</ref>


=====نقدی بر سرخ‌سفید=====
«سرخ سفید»، به همان میزان که قهرمان‌محور نیست، موضوع‌محور است. آنچه حلقه‌های پراکنده داستان را به‌هم مرتبط می‌کند، رگه‌های به‌هم پیوسته موضوعی آنهاست که به منزلهٔ نخ تسبیح، دانه‌های پراکنده یا همان خرده‌روایت‌ها را به‌هم مرتبط می‌سازد. قشرهای مختلف اجتماعی که به‌نوعی در انقلاب ١٣۵٧ نقش داشته یا ناخواسته وارد این جریان انقلابی شده‌اند، در رمان حضور دارند که نویسنده به‌طور تقریباً موازی قصه‌ٔ آن‌ها را روایت کرده است. شکل روایی داستان به‌گونه‌ای است که هریک از این شخصیت‌ها از جایی، در یک‌زمان مشخص حرکت کرده و سرانجام در نقطه‌ای که مقطع تاریخی یک‌ سال بعد از وقوع انقلاب است به ایستگاه زمانی واحدی می‌رسند. آنها همگی طوفان انقلاب پنجاه‌وهفت را پشت‌سر گذاشته و در نقطه‌ای قرار گرفته‌اند که هیجان‌های نخستین روزهای انقلاب به‌ظاهر فروکش کرده و در عین‌حال هویت پیشین آن‌ها را گرفته و چشم‌انداز گنگ و نامعلومی را پیش روی آن‌ها گسترانده است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://aliallahsalimi.blogfa.com/post/642|عنوان=سرخ سفید؛ موضوع‌محور}}</ref>


====خون‌خورده====
====خون‌خورده====
این رمان که «سرخِ‌ سیاه» نیز نام دارد در اسفند ١٣٩٧ نخستین بار در نشرچشمه منتشر شد و مورد استقبال مخاطبان و منتقدان قرار گرفته است به‌طوری که کمتر از یک‌سال از انتشارش در ٨٠٠٠ نسخه به‌چاپ رسیده است. داستان قصه‌ٔ پنج برادر در سال‌‌های دهه‌ٔ شصتِ ایران است. قصه‌ٔ برادران سوخته که در لایه‌های تاریخ با آرزوهای‌ سوخته‌شان خاکستر شدند. ناصر سوخته، باستان‌شناس است، مسعود سوخته از نیروهای در خدمت شهید چمران بوده است که در شکست محاصره آبادان جنگیده است، منصور سوخته عکاس است و در پی شهرت و مقامی جهانی است، محمود سوخته که عاشق دختری توده‌ای شده و مارکسیست شده است و طاهر سوخته که قربانی موشک‌باران تهران می‌شود. این قصه از تهران تا اصفهان، از بیروت تا آبادان و از مشهد تا کلیسایی کوچک در محله‌ٔ نارمَک که دو روح روی صلیبش نشسته‌‌اند؛ روایت می‌شود. رمان در یک بازه زمانی بین سالِ ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ در زمانِ گذشته و بخشی از آن در یکی دو سالِ اخیر رخ می‌دهد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/54037/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87|عنوان=خون‌خورده }}</ref>  
این رمان که «سرخِ‌ سیاه» هم نام دارد در اسفند ١٣٩٧ نخستین‌بار در نشر چشمه منتشر شد و مخاطبان و منتقدان از آن استقبال کردند. به‌طوری‌که کمتر از دو‌ سال از انتشارش به ‌چاپ دوازدهم رسیده است. داستان قصه‌ٔ پنج برادر در سال‌‌های دهه‌ٔ ۶۰ ایران است. قصه‌ٔ برادران سوخته که در لایه‌های تاریخ با آرزوهای‌ سوخته‌شان، خاکستر شدند. ناصر سوخته، باستان‌شناس است، مسعود سوخته از نیروهای در خدمت شهید چمران بوده است که در شکست محاصره‌ٔ آبادان جنگیده است، منصور سوخته عکاس است و در پی شهرت و مقامی جهانی است، محمود سوخته مارکسیست شده است و عاشق دختری توده‌ای شده و طاهر سوخته که قربانی موشک‌باران تهران می‌شود. این قصه از تهران تا اصفهان، از بیروت تا آبادان و از مشهد تا کلیسایی کوچک در محله‌ٔ نارمَک که دو روح روی صلیبش نشسته‌‌اند؛ روایت می‌شود. رمان در بازهٔ زمانی بین سال ۱۳۶۰تا۱۳۶۷ در زمانِ گذشته و بخشی از آن در یکی دو سالِ اخیر رخ می‌دهد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/54037/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87|عنوان=خون‌خورده }}</ref>  
{{سخ}}«خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» از ذهنی پُرقصه و مهندسی‌‌‌‌‌‌شده برآمده است و  به‌عقیده منتقدان تجربه‌ٔ موفقی است و از آن به‌عنوان یکی از جدی‌‌‌‌‌‌ترین و بهترین رمان‌‌‌‌‌‌های فارسیِ سال‌‌‌‌‌‌های اخیر نام برده‌اند. «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» اگرچه رمانی‌‌‌‌‌‌ است مجزا و برای خواندن و مرورِ آن نیازی به‌خواندنِ رمان‌‌‌‌‌‌های پیشین یزدانی‌خرم نیست اما روایتی‌‌‌‌‌‌ست در امتدادِ قصه‌‌‌‌‌‌ها و ساختارهای قبلی. این رمان را در کنار «من منچستر یونایتد را دوست دارم» و «سرخ سفید» می‌توان سه‌گانه تاریخی مهدی یزدانی‌خرم دانست.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/3107|عنوان= خون‌خورده،متاستاز خون بر تاریخ }}</ref>  
«خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» از ذهنی پُرقصه و مهندسی‌‌‌‌‌‌شده برآمده است که به‌عقیده‌ٔ منتقدان تجربه‌ٔ موفقی است و از آن به‌عنوان یکی از جدی‌‌‌‌‌‌ترین و بهترین رمان‌‌‌‌‌‌های فارسیِ سال‌‌‌‌‌‌های اخیر نام برده‌اند. «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» اگرچه رمانی‌‌‌‌‌‌ است مجزا و برای خواندن و مرورِ آن نیازی به‌خواندنِ رمان‌‌‌‌‌‌های پیشین یزدانی‌خرم نیست اما روایتی‌‌‌‌‌‌ است در امتدادِ قصه‌‌‌‌‌‌ها و ساختارهای قبلی. این رمان را در کنار «[[من منچستریونایتد را دوست دارم]]» و «سرخ‌سفید» می‌توان سه‌گانهٔ تاریخی مهدی یزدانی‌خرم دانست. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/3107|عنوان= خون‌خورده،متاستاز خون بر تاریخ }}</ref>  
این رمان از دید زیبایی شناختی آثار هنری و تاریخی یادآور سبک نویسندگان شهیر ایتالیایی چون ''دانته آلگیری'' یا ''جاکومو لئوپاردی'' است و در خلال داستان هنگامی‌که سبک‌های معماری مختلف در کلیسا و مکان‌های مذهبی روایت می‌شود خواننده را به تحسین زیبایی مکانهای مذهبی وا می‌دارد. اگرچه این داستان استناد تاریخی ندارد ولی از لحاظ هنری کاملا حساب شده روایت می‌شود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://honarland.ir/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%AD-%D9%86/|عنوان= در ستایش هنر }}</ref>  
رمان از دید زیبایی‌شناختی آثار هنری و تاریخی یادآور سبک نویسندگان شهیر ایتالیایی چون ''دانته آلگیری'' یا ''جاکومو لئوپاردی'' است و در خلال داستان هنگامی‌ که سبک‌های معماری مختلف در کلیسا و مکان‌های مذهبی روایت می‌شود، خواننده را به تحسین زیبایی مکان‌های مذهبی وا می‌دارد. اگرچه این داستان استناد تاریخی ندارد ولی از لحاظ هنری کاملاً حساب‌شده روایت می‌شود. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://honarland.ir/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%AD-%D9%86/|عنوان= در ستایش هنر }}</ref>  
دعوت به‌خواندن "خون خورده" دعوت به مرور تلخی‌های تاریخ است که در چرخه‌ای بی‌انتها تکرار می‌شود و آدمی را از آن گریزی نیست....
دعوت به‌ خواندن "خون خورده" دعوت به مرور تلخی‌های تاریخ است که در چرخه‌ای بی‌انتها تکرار می‌شود و آدمی را از آن گریزی نیست...


=====نقد خون‌خورده=====
مهم‌ترین شاخصهٔ «خون خورده» قصه‌پردازی است. خون‌خورده رمانی به‌غایت گوتیک است. سردابه‌ها، سفر به دل تاریخی جعلی که ساختهٔ ذهن نویسنده است، خواننده را وارد فضایی می‌کند گوتیک‌گونه. گوتیک نه به معنای ترس، به معنای نوعی تعلیق. اینجا بودن و آنجا زیستن. به معنای هجوم تاریخ بر روان بشر. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://changizi.blogfa.com/post/2953|عنوان= نقدی بر خون‌خورده}}</ref> «خون‌خورده» رمانی تاریخی با ریشه‌های مذهبی است. نویسنده در داستانش نگاه می‌اندازد به تاریخ. اما نمی‌خواهد برای خوانندگانش نسخه بپیچد و بگوید کدام درست بود و کدام نادرست. تصمیم‌گیری نهایی را به‌دست خواننده‌ سپرده است. در «خون خورده»، نویسنده با قصه پردازی‌اش می‌خواهد ذهن خواننده را به جنگ‌های ضدبشری و تعصب‌های مذهبی (صفحه ۴۱ و ۵۱ کتاب) معطوف کند که به‌نام «دین» صورت گرفته است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://bayanstory.com/?p=978|عنوان= داستانی با ریشه‌های مذهبی }}</ref> 
===جمله‌های پرتکرار در رمان‌هایش===
{{بلی}} خون‌خورده: «'''و تاریخ پُر است''' از خاک‌کردن برادر به‌دست برادر. برادر مُرده جوان...'''و تاریخ پُر است''' از برادرانی که نمی‌توانند برادران مرده‌شان را خاک کنند... <ref>{{پک|یزدانی‌خرم|۱۳۹۷|ک=خون‌خورده|ص=۹۲}}</ref>


===  نقد‌های داستانی===
{{بلی}} سرخ سفید: «'''رسم تاریخ است انگار'''...» <ref>{{پک|یزدانی‌خرم|۱۳۹۴|ک=سرخ سفید|ص=٧۲}}</ref>
[[پرونده:61.jpg|320px||بندانگشتی|چپ|<center>'''نقد و بررسی کتاب «ره‌ش» نوشته‌ٔ [[رضا امیرخانی]] با حضور مهدی یزدانی‌خرم '''</center>]]
[[پرونده:Yazdani va jolaee.jpg|320px||بندانگشتی|چپ|<center>'''نشست بانویسندگان پیشکسوت با حضور [[رضا جولایی]] و مهدی یزدانی‌خرم  '''</center>]]
یزدانی‌خرم به‌عنوان منتقد در نشست های ادبی متعددی<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.mohammadjavadi.com/%D8%B4%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%A8%D9%88%D8%AA%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%A8/|عنوان=نشست نقد کتاب کبوتران انگلیسی }}</ref> شرکت کرده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.mehrnews.com/news/4691322/مهدی-یزدانی-خرم-و-جواد-جزینی-تب-خواب-را-نقد-می-کنند|عنوان=نشست نقد کتاب تب خواب }}</ref>
 


از جمله این نشست‌ها می‌توان به نشست نقد و بررسی کتاب «ره‌ش» نوشته [[رضا امیرخانی]] اشاره کرد. او در این نشست گفت: «ره‌ش، رمان عصبانی است و این عصبانیت از نحوه مدیریت کلان‌شهری در دوره‌های مختلف به‌خصوص در تصدی‌گری دوره پیشین است. نویسنده به‌سبب وابستگی‌های عاطفی‌ای که به تهران دارد، این شهر در همه رمان‌هایش حضور پررنگی دارد. اعتراض اصلی امیرخانی به ساخت تاریخ جعلی برای شهر است.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://newspaper.hamshahri.org/id/43768/%C2%AB%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%B3%D9%85%D8%B4-%D8%A8%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AF-%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AF%C2%BB.html|عنوان=نقد کتاب «ره‌ش» }}</ref>
===نقد‌های داستانی===
[[پرونده:61.jpg|220px||بندانگشتی|چپ|<center>'''نقد و بررسی کتاب «ره‌ش» نوشته‌ٔ [[رضا امیرخانی]] و مهدی یزدانی‌خرم '''</center>]]
[[پرونده:Yazdani va jolaee.jpg|220px||بندانگشتی|چپ|<center>'''نشست با نویسندگان پیشکسوت با [[رضا جولایی]] و مهدی یزدانی‌خرم  '''</center>]]
یزدانی‌خرم به‌عنوان منتقد در نشست های ادبی متعددی <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.mohammadjavadi.com/%D8%B4%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%A8%D9%88%D8%AA%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%A8/|عنوان=نشست نقد کتاب کبوتران انگلیسی }}</ref> شرکت کرده است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.mehrnews.com/news/4691322/مهدی-یزدانی-خرم-و-جواد-جزینی-تب-خواب-را-نقد-می-کنند|عنوان=نشست نقد کتاب تب خواب }}</ref>




از جمله این نشست‌ها می‌توان به نشست نقد و بررسی کتاب «ره‌ش» نوشته [[رضا امیرخانی]] اشاره کرد که در این نشست گفت: «ره‌ش، رمان عصبانی است و این عصبانیت از نحوهٔ مدیریت کلان‌شهری در دوره‌های مختلف به‌خصوص در تصدی‌گری دوره پیشین است. نویسنده به‌سبب وابستگی‌های عاطفی‌ای که به تهران دارد، این شهر در همه رمان‌هایش حضور پررنگی دارد. اعتراض اصلی امیرخانی به ساخت تاریخ جعلی برای شهر است.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://newspaper.hamshahri.org/id/43768/%C2%AB%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%B3%D9%85%D8%B4-%D8%A8%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AF-%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AF%C2%BB.html|عنوان=نقد کتاب «ره‌ش» }}</ref>


یزدانی‌خرم در نشست با نویسندگان پیشکسوت که با حضور رضاجولایی برگزار شد؛ گفت: «سال ٧۴ بود. رمان « [[سوقصد به‌ذات همایونی]]» را از كتاب‌فروشی پنجره خريدم. فروشنده گفتند: «رضا جولايی نويسنده مهمی است.» من كتاب را خواندم و با همان سن كمی كه داشتم از كتاب شوكه شدم. كار عجيبی بود؛ شخصاً به كتاب علاقمند شدم. با اين‌كه در آن سال‌ها پخش مناسبی نداشت. »<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://jooyapub.com/2018/05/18/%D9%8A%D9%83-%D8%B4%D8%A8%D8%8C-%D9%8A%D9%83-%D9%86%D9%88%D9%8A%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87/|عنوان=سوقصد }}</ref>


یزدانی‌خرم در نشست با نویسندگان پیشکسوت که با [[رضاجولایی]] برگزار شد؛ گفت: «سال ٧۴ بود. رمان « [[سوقصد به‌ذات همایونی]]» را از كتاب‌فروشی پنجره خريدم. فروشنده گفت: «رضا جولايی نويسنده‌ٔ مهمی است.» كتاب را خواندم و با همان سن كمی كه داشتم از كتاب شوكه شدم. كار عجيبی بود؛ شخصاً به كتاب علاقمند شدم.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://jooyapub.com/2018/05/18/%D9%8A%D9%83-%D8%B4%D8%A8%D8%8C-%D9%8A%D9%83-%D9%86%D9%88%D9%8A%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87/|عنوان=سوقصد }}</ref>






===نقدهای سینمایی===
===نقدهای سینمایی===
[[پرونده:بزم+رزم.jpg|320px||بندانگشتی|چپ|<center>'''نقد و بررسی فیلم مستند "بزم رزم" با حضور مهدی یزدانی‌خرم و کارگردان فیلم'''</center>]]
[[پرونده:بزم+رزم.jpg|220px||بندانگشتی|چپ|<center>'''نقد و بررسی فیلم مستند "بزم رزم" با حضور مهدی یزدانی‌خرم و کارگردان فیلم'''</center>]]
یزدانی‌خرم در عرصه‌ٔ نقد فیلم هم فعالیت داشته است که در نقدهایش ساختارِ داستانی فیلم را بررسی کرده است.   
یزدانی‌خرم در عرصه‌ٔ نقد فیلم هم فعالیت داشته است که در نقدهایش ساختارِ داستانی فیلم را بررسی کرده است.   


* '''مستند بزم رزم''' ساخته‌ٔ ''وحید حسینی'': «در "بزم رزم" انبوهی صدا و فیلم قرار می‌گیرد از غلام کویتی پور، حسین علیزاده، صدای شجریان و مدیران فرهنگی وقت، گروه سرود آباده و... و این‌قدر این صداها متکثر هستند که آن خوانش صرفاً نوستالژیک را از بین می‌برد و فیلم را از این شکل روایت فراتر می‌برد؛ یعنی روایت کردن هنرمند در تجانس با قدرت. به اعتقاد من در این فیلم داستان انقلاب اتفاق می‌افتد. "بزم رزم" روایت ترحم نیست و کسانی که در فیلم هستند قطعات فاخر و اصولمند خود را تولید کرده‌اند.»
* '''مستند بزم رزم''' ساخته‌ٔ ''وحید حسینی'': «در ''بزم رزم'' انبوهی صدا و فیلم قرار می‌گیرد از غلام کویتی پور، حسین علیزاده، صدای شجریان و مدیران فرهنگی وقت، گروه سرودآباده و... و این‌قدر این صداها متکثر هستند که آن خوانش صرفاً نوستالژیک را از بین می‌برد و فیلم را از این شکل روایت فراتر می‌برد؛ یعنی روایت‌کردن هنرمند در تجانس با قدرت. به‌اعتقادم در این فیلم داستان انقلاب اتفاق می‌افتد. "بزم رزم" روایت ترحم نیست و کسانی که در فیلم هستند قطعه‌های فاخر و اصولمند خود را تولید کرده‌اند.»
 
 
 
* '''خشت و آیینه''' ساخته‌ٔ ''[[ابراهیم گلستان]]'': «خط سیر داستانی‌ای که گلستان برای اثر برگزیده است، حضور پرتعداد مردان است  و هرچه به پایان اثر نزدیک می‌شویم این زنانه‌گی است که قدرت و سایه‌ٔ خود را می‌گستراند. نرینه‌های فیلم عمدتاً مردانی خسته، رها و در بسیاری موارد خوش هستند که برای زندگی مانیفست صادر می‌کنند. ابراهیم گلستان چه در مقام داستان‌نویس، چه در مقام فیلم‌ساز از تردیدی که نسبت به زیست جامعه‌ٔ پادرهوای ایران دارد روایت می‌کند.  <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/3797135|عنوان= فیلم خشت و آیینه }}</ref>




* '''خشت و آیینه''' ساخته‌ٔ ''[[ابراهیم گلستان]]'': «خط سیر داستانی‌ای که گلستان برای این اثر برگزیده است، حضور پرتعداد مردان است  و هرچه به پایان اثر نزدیک می‌شویم این زنانگی است که قدرت و سایه‌ٔ خود را می‌گستراند. نرینه‌های فیلم عمدتاً مردانی خسته، رها و در بسیاری موارد خوش هستند که برای زندگی مانیفست صادر می‌کنند. ابراهیم گلستان چه در مقام داستان‌نویس، چه در مقام فیلم‌ساز، از تردیدهایش به‌ زیستِ جامعه‌ٔ پادرهوای ایران می‌گوید. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/3797135|عنوان= فیلم خشت و آیینه }}</ref>


* '''رد خون'''  ساخته‌ٔ ''محمدحسین مهدویان'': «ردِ خون» خلاصه‌ایست شتاب‌زده از یکی از مهم‌ترین تکه‌های تاریخ در دهه‌ٔ شصت که انسجامِ خود را فدایِ جاه‌طلبیِ بی‌پشتوانه‌ای کرده که می‌خواهد تکلیفِ همه چیز و همه‌کس، حتی خودِ تاریخ را هم مشخص کند و چنین است که از فرطِ اطلاع‌رسانی ساختار فیلم منهدم می‌شود و آوارش در انتها بر سرِ مخاطبان فرود می‌آید.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2487|عنوان= فیلم رد خون }}</ref>




* '''شبی که ماه کامل شد'''، ''ساخته‌ٔ نرگسِ آبیار'': تازه‌ترین فیلمِ نرگسِ آبیار روایتی‌ست دراماتیک از یک واقعیتِ تاریخی. خوانشِ من از این فیلم بر اساسِ همین نکته استوار شده است که چگونه امرِ تاریخی می‌تواند در تقابل از «واقعیت تاریخی» عمل کند و چگونه «کشتن» به‌عنوانِ یک امرِ باستانی در هیئتِ یک تفکرِ رادیکالِ دینی سر از خاک برآورده و به زبان و روایتی خاص دست یابد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2285|عنوان= ریگ روان برماه }}</ref>
* '''رد خون''' ساخته‌ٔ ''محمدحسین مهدویان'': «ردِ خون» خلاصه‌ای‌ شتاب‌زده است از یکی از مهم‌ترین تکه‌های تاریخ در دهه‌ٔ شصت که انسجامِ خود را فدایِ جاه‌طلبیِ بی‌پشتوانه‌ای کرده که می‌خواهد تکلیفِ همه‌چیز و همه‌کس، حتی خودِ تاریخ را هم مشخص کند و چنین است که از فرطِ اطلاع‌رسانی ساختار فیلم منهدم می‌شود و آوارش در انتها بر سرِ مخاطبان فرود می‌آید. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2487|عنوان= فیلم رد خون }}</ref>




 
* '''شبی که ماه کامل شد'''، ''ساخته‌ٔ نرگسِ آبیار'': تازه‌ترین فیلمِ نرگسِ آبیار روایتی‌ است دراماتیک از یک واقعیتِ تاریخی. خوانشِ من از این فیلم براساسِ همین نکته استوار شده است که چگونه امرِ تاریخی می‌تواند در تقابل از «واقعیت تاریخی» عمل کند و چگونه «کشتن» به‌عنوانِ یک امرِ باستانی در هیئتِ یک تفکرِ رادیکالِ دینی سر از خاک برآورده و به زبان و روایتی خاص دست یابد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2285|عنوان= ریگ روان برماه }}</ref>
* '''غلامرضا تختی''' ساخته‌ٔ ''بهرام توکلی'': «تختی» فیلمِ بسیار مهمی‌ست چون با رندی و هوشمندی راویِ تنِ قهرمانی می‌شود که سریع تبدیل به شمایلِ دیواری و پوستر شده ولی از جامعه بیرون گذاشته می‌شود. فیلمی درباره‌ٔ بدنِ ازپادرآمده‌ٔ یک قهرمان که همه سهمِ خود را از آن می‏ خواهند، فیلمی علیه مفهومِ مردم...<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2173|عنوان= زیبایی‏ شناسیِ زهر }}</ref>






* '''غلامرضا تختی''' ساخته‌ٔ ''بهرام توکلی'': «تختی» فیلمِ بسیار مهمی‌ است چون با رندی و هوشمندی راویِ تنِ قهرمانی می‌شود که سریع تبدیل به شمایلِ دیواری و پوستر شده ولی از جامعه بیرون گذاشته می‌شود. فیلمی درباره‌ٔ بدنِ ازپادرآمده‌ٔ یک قهرمان که همه سهمِ خود رااز آن می‌خواهند، فیلمی علیه مفهومِ مردم... <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2173|عنوان= زیبایی‏ شناسیِ زهر }}</ref>


===نقدهای ادبی===
===نقدهای ادبی===
[[پرونده:مارکز.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''به بهانه تولد مارکز{{سخ}} روزنامه شرق، شماره٧١۶،چهارشنبه١٧ اسفند١٣٨۴'''</center>]]
[[پرونده:مارکز.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''به بهانهٔ تولد مارکز{{سخ}} روزنامه شرق، شماره٧١۶،چهارشنبه١٧ اسفند١٣٨۴'''</center>]]
عمده‌ٔ شهرت یزدانی‌خرم به نقدهای ادبی‌اش  بازمی‌گردد با هم شماری چند از نقدهای‌ادبی او را مرور می‌کنیم:
عمده‌ٔ شهرت یزدانی‌خرم به نقدهای ادبی‌اش  بازمی‌گردد:


* در ستایش جنون '''[[خاقانی شروانی]]''': «شعر خاقانی به دلیل استفاده او از پیچیده‌ترین فرم‌های روایی و شعری و استعانت از جنبه‌های منحصر به فرد بلاغی دشوار، مهم و در عین حال باشکوه بوده است.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/1025677|عنوان= خاقانی }}</ref>
* در ستایش جنون '''[[خاقانی شروانی]]''': «شعر خاقانی به‌دلیل استفاده از پیچیده‌ترین فرم‌های روایی و شعری و استعانت از جنبه‌های منحصربه‌فردِ بلاغی، دشوار و مهم و در عین‌حال باشکوه بوده است.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/1025677|عنوان= خاقانی }}</ref>




* ''مارسل پروست'' برای جوانان: «رمان '''در جست و جوی زمان از دست رفته''' شمایل‌نگاری یک دوران فکری، زیستی و طبقاتی است در تاریخ فرانسه، دورانی که با پس لرزه‌های سقوط ناپلئون سوم آغاز شده و با رسیدن به قرن جدید گنگ و به‌هم‌ریخته به‌نظر می‌رسد.مسأله مهم رمان «پروست» زمان است.اصلا شرم‌آور نيست اگر بگوييم خواندن «پروست» سخت است.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.aryanews.com/News/120170120072339651/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%D9%8A%D8%AF-%C2%AB%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%C2%BB-%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%8A%D9%85%D8%9F|عنوان= مارسل پروست }}</ref>
* ''مارسل پروست'' برای جوانان: «رمان '''در جست‌وجوی زمان از دست‌رفته''' شمایل‌نگاری یک دوران فکری، زیستی و طبقاتی است در تاریخ فرانسه، دورانی که با پس‌لرزه‌های سقوط ناپلئون سوم آغاز شده و با رسیدن به قرن جدید گنگ و به‌هم‌ریخته به‌نظر می‌رسد. مسئله مهم رمان «پروست» زمان است. اصلاً شرم‌آور نيست اگر بگوييم خواندن «پروست» سخت است.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.aryanews.com/News/120170120072339651/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%D9%8A%D8%AF-%C2%AB%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%C2%BB-%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%8A%D9%85%D8%9F|عنوان= مارسل پروست }}</ref>




* وسوسه‌ٔ مدامِ کشفِ ''چخوف'' :«درواقع جادوی چخوف بعدِ پایانِ داستان‏‌های او آغاز می‏‌شود. امری که تخیلِ مخاطب را تحریک کرده و او را مجبور می‌کند تا نسبت به سرنوشت شخصیت‏‌ها فکر کند و آن‏‌ها را ادامه دهد. این یکی از مهم‏‌ترین اتفاق‏‌های ا‏ست که برای مخاطبِ داستان‏‌های او می‏‌افتد.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/518|عنوان= آنتوان چخوف}}</ref>
* وسوسه‌ٔ مدامِ کشفِ ''چخوف'': «درواقع جادوی چخوف بعدِ پایانِ داستان‏‌های او آغاز می‏‌شود. امری که تخیلِ مخاطب را تحریک کرده و او را مجبور می‌کند تا نسبت به سرنوشت شخصیت‏‌ها فکر کند و آن‏‌ها را ادامه دهد. این یکی از مهم‏‌ترین اتفاق‏‌هایی ا‏ست که برای مخاطبِ داستان‏‌های او می‏‌افتد.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/518|عنوان= آنتوان چخوف}}</ref>




* نگاهی به رمان '''مو قرمز''' نوشته ''اورهان پاموک'': «اورهان پاموک همیشه مملو از ایده‌های روایی منحصربه‌فرد است. او بعدِ بردن جایزه‌ٔ ادبی نوبل حتی رمان‌های مهم‌تری نوشته که باعث شده‌اند تا مخاطبان ادبیات در جهان او را بیش از پیش تعقیب کنند.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.honaronline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-8/97939-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%88-%D9%82%D8%B1%D9%85%D8%B2-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%A7%D9%85%D9%88%DA%A9-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D9%88%DB%8C-%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF|عنوان= اورهان پاموک }}</ref>
* نگاهی به رمان '''مو قرمز''' نوشته‌ٔ ''اورهان پاموک'': «اورهان پاموک همیشه مملو از ایده‌های روایی منحصربه‌فرد است. او بعدِ بردن جایزه‌ٔ ادبی نوبل حتی رمان‌های مهم‌تری نوشته که باعث شده‌اند تا مخاطبان ادبیات در جهان او را بیش‌ازپیش تعقیب کنند.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.honaronline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-8/97939-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%88-%D9%82%D8%B1%D9%85%D8%B2-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%A7%D9%85%D9%88%DA%A9-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D9%88%DB%8C-%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF|عنوان= اورهان پاموک }}</ref>




* درباره کتابِ '''هُنرِ مُردن''': « کتابِ هُنرِ مُردن دو سخن‏رانی‏‌ست از ''پل موران'' نویسنده‏ فرانسوی درباره‌ٔ تصویرِ شکل‏‌های مُردن در ادبیات قرونِ وسطا و روایتِ خودکشی در جهانِ رمانتیست‏‌های مُدرن.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/507|عنوان= هنر مردن }}</ref>
* درباره‌ٔ کتابِ '''هُنرِ مُردن''': « کتابِ هُنرِ مُردن دو سخن‏رانی‏‌ است از ''پل موران'' نویسنده‏ فرانسوی درباره‌ٔ تصویرِ شکل‏‌های مُردن در ادبیات قرونِ وسطا و روایتِ خودکشی در جهانِ رمانتیست‏‌های مُدرن.» <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/507|عنوان= هنر مردن }}</ref>




=== جستار‌نویسی بر قاب عکاسان===
=== جستار‌نویسی بر قاب عکاسان===
یزدانی‌خرم دل‌بستگی ویژه‌ای به «عکس» دارد. این‌گونه می‌نماید که این دل‌بستگی برآمده از درک مناسب او از ضرورت «درست دیدن» برای نویسنده رمان و داستان است. بروز این دل‌بستگی، افزون بر نوشته‌های داستانی او، در جستارنویسی‌های اینستاگرامی‌اش بر قاب‌هایی از عکس‌های مطرح ایران و جهان دیده می‌شود.<ref name=''حاشیه نگاری''></ref>  
یزدانی‌خرم دل‌بستگی ویژه‌ای به «عکس» دارد. این‌گونه می‌نماید که این دل‌بستگی برآمده از درک مناسب او از ضرورت «درست‌دیدن» برای نویسنده رمان و داستان است. بروز این دل‌بستگی، افزون بر نوشته‌های داستانی او، در جستارنویسی‌های اینستاگرامی‌اش بر قاب‌هایی از عکس‌های مطرح ایران و جهان دیده می‌شود. <ref name=''حاشیه نگاری''></ref>  




[[پرونده:Jang.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|راست|<center>'''«گور جمعی در ''بُستان''» عکاس: ''ساسان مویدی'''''</center>]]
[[پرونده:Jang.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|راست|<center>'''«گور جمعی در ''بُستان''» عکاس: ''ساسان مویدی'''''</center>]]
نمونه‌ای از این جستارنویسی که یزدانی‌خرم در صفحه شخصی‌اش منتشر کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.instagram.com/p/B2ZdPKvBb0f/|عنوان=گور جمعی در بستان }}</ref>
نمونه‌ای از این جستارنویسی که یزدانی‌خرم در صفحهٔ شخصی‌اش منتشر کرد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.instagram.com/p/B2ZdPKvBb0f/|عنوان=گور جمعی در بستان }}</ref>




<span style="color:darkcyan">  
<span style="color:darkcyan">  
'''«این یک داستانِ واقعی‌ست. تنها دو عکس بی‌کیفیت از این قصه یافتم و دیگر هیچ. سقوط خرمشهر، سقوط شهرهای کوچک‌تر و زنانی که اسیر ارتش عراق می‌شوند... گور جمعی هفده یا به روایتی بیست زن و دختر ایرانی در نزدیکی شهر بُستان. مشهور به «خواهران غریب» یا «گمنام». ماه‌ها می‌گذرد، خرمشهر آزاد می‌شود. این ماجرا که در زمان خودش فشار روحی فراوانی بر جنگ‌جویان ایرانی آورده بوده یک تکاور ارتش را که گویا هنوز در قید حیات است وامی‌دارد به انتقام... اما این گورِ رهاشده فقط یکی از زخم‌هاست. و این‌که انتقام دردناک آن تکاور ارتش ایران چه می‌سازد پر ذهنِ ما.   تمامِ اُبژه‌های این داستان بی‌نام‌ شده‌اند. تمام‌شان در خاکی گم شده‌اند که تن‌های خونین و رنج‌کشیده‌شان را به هم پیوند زد و پنهان‌شان کرد. و این‌که وضعیتی که بر این زنان رفت چه روایتی می‌تواند بسازد...تمامِ اجزای این داستان خاص‌اند و فرشته‌ٔ تاریخ را احضار می‌کنند.»  
'''«این داستانی واقعی‌ است. تنها دو عکس بی‌کیفیت از این قصه یافتم و دیگر هیچ. سقوط خرمشهر، سقوط شهرهای کوچک‌تر و زنانی که اسیر ارتش عراق می‌شوند... گور جمعی هفده یا به روایتی بیست زن و دختر ایرانی در نزدیکی شهر بُستان. مشهور به «خواهران غریب» یا «گمنام». ماه‌ها می‌گذرد، خرمشهر آزاد می‌شود. این ماجرا که در زمان خودش فشار روحی فراوانی بر جنگ‌جویان ایرانی آورده بوده یک تکاور ارتش را که گویا هنوز در قید حیات است وا می‌دارد به انتقام... اما این گورِ رهاشده فقط یکی از زخم‌هاست. انتقام دردناک آن تکاور ارتش ایران چه می‌سازد بر ذهنِ ما. تمامِ اُبژه‌های این داستان بی‌نام‌ شده‌اند. تمام‌شان در خاکی گم شده‌اند که تن‌های خونین و رنج‌کشیده‌شان را به‌هم پیوند زد و پنهان‌شان کرد... وضعیتی که بر این زنان رفت چه روایتی می‌تواند بسازد... تمامِ اجزای این داستان خاص‌ هستند و فرشته‌ٔ تاریخ را احضار می‌کنند.»  
'''
'''
</span><noinclude>
</span><noinclude>
خط ۳۶۵: خط ۳۶۶:


===مقاله‌ها===
===مقاله‌ها===
[[پرونده:Celin.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نگاهی به مقاله ''سلین'' نوشته یزدانی‌خرم'''</center>]]
[[پرونده:Celin.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نگاهی به مقالهٔ ''سلین'' نوشته یزدانی‌خرم'''</center>]]


یزدانی‌خرم مقاله‌های متعددی از تاریخ، فلسفه، جنگ و دیگر حوزه‌ها قلم زده است که به برخی اشاره می کنیم.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''>{{یادکرد وب|نشانی=http://ensani.ir/fa/article/author/34443|عنوان=مقاله‌های یزدانی‌خرم }}</ref>
یزدانی‌خرم مقاله‌های متعددی از تاریخ، فلسفه، جنگ و دیگر حوزه‌ها قلم زده است که به برخی اشاره می‌کنیم.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''>{{یادکرد وب|نشانی=http://ensani.ir/fa/article/author/34443|عنوان=مقاله‌های یزدانی‌خرم }}</ref>




* « '''نویسنده مستقل'''»روزنامه شرق در شماره۷۴۹ اردیبهشت١٣٨۵ منتشر کرد.[[پرونده:نویسنده مستقل.pdf|بندانگشتی]]
* « '''نویسنده مستقل'''»روزنامه شرق در شمارهٔ۷۴۹ اردیبهشت١٣٨۵ منتشر کرد.[[پرونده:نویسنده مستقل.pdf|بندانگشتی]]
* « ''' اسطوره‌زدایی از احمد شاملو'''» روزنامه سازندگی در شماره۲۴۹ که ۲۸آذر ۹۷ منتشر کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://taaghche.com/book/44419/%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%80-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%B2%DB%B4%DB%B9-%D9%80-%DB%B2%DB%B8-%D8%A2%D8%B0%D8%B1-%DB%B9%DB%B7|عنوان= اسطوره‌زدایی از شاملو }}</ref>
* « ''' اسطوره‌زدایی از احمد شاملو'''» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ۲۴۹ که۲۸آذر۹۷ منتشر کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://taaghche.com/book/44419/%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%80-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%B2%DB%B4%DB%B9-%D9%80-%DB%B2%DB%B8-%D8%A2%D8%B0%D8%B1-%DB%B9%DB%B7|عنوان= اسطوره‌زدایی از شاملو }}</ref>
* « '''پشت خاکریز'''» روزنامه شهروند در شماره۶۹ آبان۱۳۸۷ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''پشت خاکریز'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۶۹ آبان۱۳۸۷ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''گتسبی بزرگ درگذشت'''» مجله بخارا در شماره۴٢ خرداد و تیر١٣٨۴ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌ها''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.noormags.ir/view/fa/creator/18754|عنوان=مقاله‌ها}}</ref>
* « '''گتسبی بزرگ درگذشت'''» مجلهٔ بخارا در شمارهٔ۴٢ خردادوتیر١٣٨۴ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌ها''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.noormags.ir/view/fa/creator/18754|عنوان=مقاله‌ها}}</ref>
* « '''پشت خاکریز'''» روزنامه شهروند در شماره۶۹ آبان۱۳۸۷ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''پشت خاکریز'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۶۹ آبان۱۳۸۷ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''یک نکته در باب ادبیات جنگ'''» روزنامه شهروند شماره۶۴ شهریور۱۳۸۷ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''یک نکته در باب ادبیات جنگ'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۶۴ شهریور۱۳۸۷ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''حاشیه‌ای در باب مفهوم ابلیس در جهان روایی فئودور داستایفسکی'''» روزنامه شهروند درشماره٢٢ آبان۱۳۸۶ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''حاشیه‌ای در باب مفهوم ابلیس در جهان روایی فئودور داستایفسکی'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ٢٢ آبان۱۳۸۶ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''نگاهی به جهان داستانی لویی فردینان سلین'''» [[بخارا]] در شماره۵١ خرداد۱۳۸۵ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''نگاهی به جهان داستانی لویی فردینان سلین'''» [[بخارا]] در شمارهٔ۵١ خرداد۱۳۸۵ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''سقوط لندن'''» روزنامه شهروند در شماره۵٧ مرداد۱۳۸٧ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''سقوط لندن'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۵٧ مرداد۱۳۸٧ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''باد در پرچمِ فاتح'''» روزنامه سازندگی در شماره۲۸۲ سه‌شنبه۲ بهمن۱۳۹۷ منتشر کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/1712|عنوان= باد در پرچم فاتح }}</ref>
* « '''باد در پرچمِ فاتح'''» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ۲۸۲ سه‌شنبه۲ بهمن۱۳۹۷ منتشر کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/1712|عنوان= باد در پرچم فاتح }}</ref>
* « '''درباره رمانِ شوایک، طنزی سیاه علیهِ آرمان ‏گرایی اروپایی جنگِ جهانی اول'''» روزنامه سازندگی در شماره١٢۴ چهارشنبه۳ مرداد۱۳۹۷ منتشر کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/513|عنوان=رمان شوایک }}</ref>
* « '''درباره رمانِ شوایک، طنزی سیاه علیهِ آرمان‌‏گرایی اروپایی جنگِ جهانی اول'''» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ١٢۴ چهارشنبه۳ مرداد۱۳۹۷ منتشر کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/513|عنوان=رمان شوایک }}</ref>
* « '''جنون خوانش و رب گری یه'''» مجله سروش‌اندیشه در شماره٢ بهار۱۳٨١ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌ها''></ref>
* « '''جنون خوانش و رب گری یه'''» مجلهٔ سروش‌اندیشه در شمارهٔ٢ بهار۱۳٨١ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌ها''></ref>
* « '''درگذشت کاپوشینسکی بزرگ'''» مجله بخارا در شماره۵۷ آذر و دی۱۳۸۵ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌ها''></ref>
* « '''درگذشت کاپوشینسکی بزرگ'''» مجلهٔ بخارا در شمارهٔ۵۷ آذر و دی۱۳۸۵ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌ها''></ref>
* « '''کتاب‌ها در صف ارشاد'''» روزنامه شهروند در شماره۵۵ تیر١٣٨٧ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « '''کتاب‌ها در صف ارشاد'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۵۵ تیر١٣٨٧ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « ''' دعوت به مراسم کافکاخوانی'''» روزنامه شهروند در شماره۴۵ اردیبهشت١٣٨٧ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « ''' دعوت به مراسم کافکاخوانی'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۴۵ اردیبهشت١٣٨٧ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « ''' دیدار در صبح یک‌شنبه'''» روزنامه شهروند در شماره۴٩ خرداد١٣٨٧ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « ''' دیدار در صبح یک‌شنبه'''» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۴٩ خرداد١٣٨٧ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « ''' فاصله ای میان مردن و نمردن'''» بیدار در شماره٢٢ مهر١٣٨٢ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « ''' فاصله‌ای میان مردن و نمردن'''» بیدار در شمارهٔ٢٢ مهر١٣٨٢ منتشر کرد.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
* « ''' قهرمان‌ها و گورها'''» روزنامه سازندگی در شماره١٧٣ سه شنبه۲۷ شهریور منتشر کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/533|عنوان=قهرمانان و گورها}}</ref>
* « ''' قهرمان‌ها و گورها'''» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ١٧٣ سه‌شنبه۲۷ شهریور منتشر کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/533|عنوان=قهرمانان و گورها}}</ref>




خط ۳۹۴: خط ۳۹۵:
یزدانی‌خرم با برخی از اهالی فرهنگ و هنر مصاحبه کرده است.
یزدانی‌خرم با برخی از اهالی فرهنگ و هنر مصاحبه کرده است.


{{بلی}} از جنجالی‌ترین مصاحبه‌هایش می‌توان به مصاحبه او با [[ابراهیم گلستان]] اشاره کرد. یزدانی‌خرم در این مصاحبه‌ٔ مفصل (۳۰ صفحه) به گفت‌گوی رودررو با گلستان نشسته است و گلستان نیز دست به افشاگری‌های بسیاری زده است و ناگفته‌های بسیاری از خودش، خانواده‌اش و وضعیت فرهنگ و هنر در زمان پهلوی و افراد فعال در آن‌زمان بیان کرده است. گلستان هم‌چنین انتقادهای تندی به چهره‌هایی چون [[احمد شاملو]] و [[جلال آل‌احمد|جلال آل‌احمد]] وارد کرده است. این مصاحبه در ویژه‌نامه‌ای  به‌نام « ضدخاطرات» در ''روزنامه همشهری'' به چاپ رسیده است. {{سخ}}  
{{بلی}} از جنجالی‌ترین مصاحبه‌هایش می‌توان به مصاحبه او با [[ابراهیم گلستان]] اشاره کرد. یزدانی‌خرم در این مصاحبه‌ٔ مفصل (۳۰ صفحه) به گفت‌‌وگوی رودررو با گلستان نشسته است و گلستان نیز دست به افشاگری‌های بسیاری زده است و ناگفته‌های بسیاری از خودش، خانواده‌اش و وضعیت فرهنگ و هنر در زمان پهلوی و افراد فعال در آن‌زمان بیان کرده است. گلستان انتقادهای تندی به چهره‌هایی چون [[احمد شاملو]] و [[جلال آل‌احمد|جلال آل‌احمد]] وارد کرده است. این مصاحبه در ویژه‌نامه‌ای  به‌نام « ضدخاطرات» در ''روزنامه همشهری'' به‌چاپ رسیده است. {{سخ}}  


{{بلی}} از دیگر مصاحبه‌های یزدانی‌خرم، گفت‌گوی او با [[رضا امیرخانی]] است که به مناسبت چاپ کتاب "نفحات نفت" در ''مجله نافه'' تحت عنوان «مجبورم فرياد بزنم» منتشر شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://ermia.ir/Contents.aspx?id=492|عنوان= مجبورم فریاد بزنم؛ مصاحبه با امیرخانی }}</ref>
{{بلی}} از دیگر مصاحبه‌های یزدانی‌خرم، گفت‌گوی او با [[رضا امیرخانی]] است که به مناسبت چاپ کتاب "نفحات نفت" در ''مجلهٔ نافه'' تحت‌عنوان «مجبورم فرياد بزنم» منتشر شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://ermia.ir/Contents.aspx?id=492|عنوان= مجبورم فریاد بزنم؛ مصاحبه با امیرخانی }}</ref>
هم‌چنین گفت‌گوی مفصلی با امیر‌خانی در رابطه با زندگی ادبی‌سیاسی این نویسنده انجام داده است که در روزنامه شرق چاپ شد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/1014811|عنوان= مصاحبه یزدانی‌خرم با رضا امیرخانی قسمت اول }}</ref>
هم‌چنین گفت‌‌وگوی مفصلی با امیر‌خانی در رابطه با زندگی ادبی‌سیاسی این نویسنده انجام داده است که در روزنامهٔ شرق چاپ شد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/1014811|عنوان= مصاحبه یزدانی‌خرم با رضا امیرخانی قسمت اول }}</ref>
<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/1015742|عنوان= مصاحبه یزدانی‌خرم با رضا امیرخانی قسمت دوم }}</ref>
<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.magiran.com/article/1015742|عنوان= مصاحبهٔ یزدانی‌خرم با رضا امیرخانی قسمت دوم }}</ref>


{{سخ}}
{{سخ}}
{{بلی}} مصاحبه‌ای با احمد غلامی به‌نام «ماندن در وضعیت آخر» در ''بیدار'' شماره٢٢ در مهر١٣٨٢ منتشر کرده است.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
{{بلی}} مصاحبه‌ای با احمد غلامی به‌نام «ماندن در وضعیت آخر» در ''بیدار'' شمارهٔ٢٢ در مهر١٣٨٢ منتشر کرده است.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>


{{بلی}} مصاحبه‌ای با ''[[مهدی سحابی]]''  مترجم رمان «مرگ قسطی» نوشته‌ٔ ''سلین'' انجام داده است که در مجله بخارا به‌نام « مردی که کاری با آسمان نداشت» چاپ شده است.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>
{{بلی}} مصاحبه‌ای با ''[[مهدی سحابی]]''  مترجم رمان «مرگ قسطی» نوشته‌ٔ ''سلین'' انجام داده است که در مجلهٔ بخارا به‌نام « مردی که کاری با آسمان نداشت» چاپ شده است.<ref name=''مقاله‌های یزدانی‌خرم''></ref>




===جوایز===
===جوایز===
* [[جایزه‌ٔ ادبی واو]] برای رمان «'''به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی'''»
* [[جایزه‌ٔ ادبی واو]] برای رمان «'''به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی'''»
* جایزه‌ٔ بهترین رمان سال ۹۱ از [[هفت اقلیم]] و جایزه‌ٔ بهترین رمان سال‌های ۹۱ و ۹۲ از [[جایزه ادبی بوشهر]] برای رمان [[من منچستریونایتد را دوست دارم|رمان من منچستر یونایتد را دوست دارم]]
* جایزه‌ٔ بهترین رمان سال ۹۱ از [[هفت اقلیم]] و جایزه‌ٔ بهترین رمان سال‌های ۹۱ و ۹۲ از [[جایزه ادبی بوشهر]] برای رمان [[من منچستریونایتد را دوست دارم]]
* [[ جایزه‌ٔ ادبی «چهل»]] برنده‌ٔ پنج امید ادبیات داستانی ایران<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.irna.ir/news/83445632/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B3%D9%88%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%AA%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE|عنوان= جوایز یزدانی‌خرم }}</ref>
* [[ جایزه‌ٔ ادبی «چهل»]] برنده‌ٔ پنج امید ادبیات داستانی ایران<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.irna.ir/news/83445632/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B3%D9%88%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%AA%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE|عنوان= جوایز یزدانی‌خرم }}</ref>


==نوا، نما و نگاه==
==نوا، نما و نگاه==
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="5">
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="5">
[[پرونده:Photo 2019-09-18 23-47-30.jpg|بندانگشتی]]
[[پرونده:Photo 2019-09-18 23-47-30.jpg|بندانگشتی]]
پرونده:Photo 2019-09-18 23-47-30.jpg|<center> یزدانی‌خرم، [[لیلی گلستان]]، [[مریم‌حسینیان]]</center>
پرونده:Photo 2019-09-18 23-47-30.jpg|<center> یزدانی‌خرم، [[لیلی گلستان]]، [[مریم‌ حسینیان]]</center>
پرونده:گلشیری.jpg|<center>در سوگ [[هوشنگ گلشیری]]، روزنامه شرق، شماره٧٧٧،  چهار‌شنبه۱۷ خرداد۱۳۸۵</center>
پرونده:گلشیری.jpg|<center>در سوگ [[هوشنگ گلشیری]]، روزنامهٔ شرق، شماره٧٧٧،  چهار‌شنبه۱۷ خرداد۱۳۸۵</center>
پرونده:میرعلایی.jpg|<center> [[احمد میرعلایی]] ، روزنامه شرق، شماره٧٣٢، دوشنبه٢١ فروردین١٣٨۵ </center>
پرونده:میرعلایی.jpg|<center> [[احمد میرعلایی]] ، روزنامهٔ شرق، شماره٧٣٢، دوشنبه٢١ فروردین١٣٨۵ </center>
پرونده:نجفی.jpg|<center> [[ابوالحسن نجفی]] و وظیفه ادبیات، روزنامه شرق،شماره٧٨١، دوشنبه ٢٢خرداد۱۳۸۵ </center>
پرونده:نجفی.jpg|<center> [[ابوالحسن نجفی]] و وظیفهٔ ادبیات، روزنامه شرق،شماره٧٨١، دوشنبه ٢٢خرداد۱۳۸۵ </center>
پرونده:Maryam mehdi.jpg|<center>یزدانی‌خرم و همسرش  کتاب‌هایشان را با امضای خودشان به خوانندگان می‌دهند</center>
پرونده:Maryam mehdi.jpg|<center>یزدانی‌خرم و همسرش  کتاب‌هایشان را با امضای خودشان به خوانندگان می‌دهند</center>
</gallery>
</gallery>
===صدای نویسنده===
===صدای نویسنده===
[[پرونده:11111.jpg|320px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''برگی از خون‌خورده'''</center>]]
{{شنیدن|نام پرونده=خون خورده با يزداني خرم.mp3|عنوان=اولش خون بود}}
یزدانی‌خرم از خون‌خورده می خواند...
{{شنیدن|نام پرونده=نویسنده کسی است که جهان تازه می‌سازد.mp3|عنوان=آسیب‌شناسی و ضعف لحن}}
{{شنیدن|نام پرونده=خون خورده با يزداني خرم.mp3|عنوان= اولش خون بود... }}
 




خط ۴۳۵: خط ۴۳۳:




بخشی از صحبت‌های یزدانی‌خرم در دوره «دوره آموزشی داستان‌نویسی جلال آل‌احمد»
{{شنیدن|نام پرونده=نویسنده کسی است که جهان تازه می‌سازد.mp3|عنوان= آسیب‌شناسی و ضعف لحن }}




خط ۴۴۶: خط ۴۴۲:




 
=== سرخِ‌سفید را بشنویم و خون‌خورده را ببینیم===
=== سرخِ سفید را بشنویم و خون‌خورده را ببینیم===
کتاب صوتی «سرخِ‌سفید» با صدای ''میرطاهر مظلومی'' را [[«نوین کتاب گویا»]] منتشر کرده است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://novinketab.com/shop/%D8%B3%D8%B1%D8%AE_%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF/|عنوان= کتاب صوتی سرخ‌سفید }}</ref>  
کتاب صوتی «سرخِ سفید» با صدای ''میرطاهر مظلومی'' از [[«نوین کتاب گویا»]] قابل دسترسی است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://novinketab.com/shop/%D8%B3%D8%B1%D8%AE_%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF/|عنوان= کتاب صوتی سرخ سفید }}</ref>  
{{شنیدن|نام پرونده=رمان سرخ سفيد.mp3|عنوان= '''اولش بخار بود'''}}<gallery>پرونده:Khonkhordeh.mp4|<center>اولش خون بودآخرش آب..</center></gallery>
{{شنیدن|نام پرونده=رمان سرخ سفيد.mp3|عنوان= '''اولش بخار بود'''}}<gallery>پرونده:Khonkhordeh.mp4|<center>رمان خون‌خورده؛ قصه برادران سوخته </center></gallery>


==پانویس==
==پانویس==
خط ۴۵۵: خط ۴۵۰:


==منابع==
==منابع==
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=یزدانی‌خرم|نام=مهدی|عنوان=[http://sazandeginews.com/News/478 اُمیدسازِ اعظم؛ شازده احتجاب]|ژورنال=سازندگی |مکان= تهران |دوره= |شماره=۶۴|سال= پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت۱۳۹۷}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=یزدانی‌خرم|نام=مهدی|عنوان=[http://sazandeginews.com/News/3397 ز شمع مرده یاد آر؛ جایگاه ادبی علی‏ اکبر دهخدا]|ژورنال=سازندگی |مکان= تهران |دوره= |شماره=٣١۶|سال=جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=یزدانی‌خرم|نام=مهدی|عنوان=[http://sazandeginews.com/News/295 محافظه‏ کارِ انقلابی؛ چرا نیما یکی از سیاسی‏ ترین شاعرانِ ایران است؟]|ژورنال=سازندگی |مکان= تهران |دوره= |شماره=٢۴٠|سال=دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۷}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=یزدانی‌خرم|نام=مهدی|عنوان=[http://sazandeginews.com/News/1590 دل‏داده‏  داس و چکُش؛ به‏‌آذین تا دمِ مرگ بر آرمان‏گرایی‌اش پافشاری کرد]|ژورنال=سازندگی |مکان= تهران |دوره= |شماره=٢٧٩|سال=شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=یزدانی‌خرم|نام=مهدی|عنوان=[http://sazandeginews.com/News/5039 ربنای شجریان نمادِ ماهِ رمضان است]|ژورنال=سازندگی |مکان= تهران |دوره= |شماره=٣۶٢|سال=سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۸}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=یزدانی‌خرم|نام=مهدی|عنوان=[http://sazandeginews.com/News/2487 خونِ مُرده؛ جُستاری درباره‌ این‌که چرا ردِ خون فیلمِ بدی‌ است و از فرطِ بیان‌گری و روایت‌های بی‌دلیل از نفس افتاده است]|ژورنال=سازندگی |مکان= تهران |دوره= |شماره=٣٠٠|سال=سه شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۷}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=یزدانی‌خرم|نام=مهدی|عنوان=[http://sazandeginews.com/News/2285 ریگِ روان؛ شبی که ماه کامل شد]|ژورنال=سازندگی |مکان= تهران |دوره= |شماره=٢٩۶|سال= سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=یزدانی‌خرم|نام=مهدی|عنوان=[http://sazandeginews.com/News/2173 زیبایی‏ شناسیِ زهر؛ درباره «غلامرضا تختی» فیلمی علیه مفهوم مردم]|ژورنال=سازندگی |مکان= تهران |دوره= |شماره=٢٩۴|سال= یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۷}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=یزدانی‌خرم|نام=مهدی|عنوان=[http://sazandeginews.com/News/1712 باد در پرچمِ فاتح]|ژورنال=سازندگی |مکان= تهران |دوره= |شماره=٢٨٢|سال= سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۹۷}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=یزدانی‌خرم|نام=مهدی|عنوان=[http://sazandeginews.com/News/507 درباره کتابِ هُنرِ مُردن، روایتِ خودکشی در جهانِ رمانتیست‏‌های مُدرن]|ژورنال=سازندگی |مکان= تهران |دوره= |شماره=١٠٩|سال= یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۷}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=یزدانی‌خرم|نام=مهدی|عنوان=ضد خاطرات؛ مصاحبه ابراهیم گلستان با مهدی یزدانی‌خرم|ژورنال=شهروندامروز |مکان= تهران |دوره= |شماره=۶٣|سال=۱۳٨۶|ص٣٠}}
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =یزدانی‌خرم| نام =مهدی| پیوند نویسنده= مهدی یزدانی‌خرم| عنوان= من منچستریونایتد را دوست دارم | سال = ۱۳۹۱| ناشر =نشر چشمه|مکان =تهران| شابک = ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹۰-۱۹-۹|صفحه= ٢٢۵|پیوند=http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2331694}}
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =یزدانی‌خرم| نام =مهدی| پیوند نویسنده= مهدی یزدانی‌خرم| عنوان= من منچستریونایتد را دوست دارم | سال = ۱۳۹۱| ناشر =نشر چشمه|مکان =تهران| شابک = ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹۰-۱۹-۹|صفحه= ٢٢۵|پیوند=http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2331694}}
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =یزدانی‌خرم| نام =مهدی| پیوند نویسنده= مهدی یزدانی‌خرم| عنوان= سرخِ سفید | سال = ۱۳۹۴| ناشر =نشر چشمه|مکان =تهران| شابک = ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۵۳۶-١|صفحه= ٢۶۶|پیوند= http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2303570}}
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =یزدانی‌خرم| نام =مهدی| پیوند نویسنده= مهدی یزدانی‌خرم| عنوان= سرخِ‌سفید | سال = ۱۳۹۴| ناشر =نشر چشمه|مکان =تهران| شابک = ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۵۳۶-١|صفحه= ٢۶۶|پیوند= http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2303570}}
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =یزدانی‌خرم| نام =مهدی| پیوند نویسنده= مهدی یزدانی‌خرم| عنوان= خون‌خورده | سال = ۱۳۹۷| ناشر =نشر چشمه|مکان =تهران| شابک = ۹۷۸-۶۲۲-۰۱-۰۰۷۸-۲|صفحه= ٢۷۱|پیوند=http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2337095 }}
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =یزدانی‌خرم| نام =مهدی| پیوند نویسنده= مهدی یزدانی‌خرم| عنوان= خون‌خورده | سال = ۱۳۹۷| ناشر =نشر چشمه|مکان =تهران| شابک = ۹۷۸-۶۲۲-۰۱-۰۰۷۸-۲|صفحه= ٢۷۱|پیوند=http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2337095 }}


==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
* {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/95021106523/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AC%
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/95021106523/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A7

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۷

مهدی یزدانی‌خرم

نویسنده تنهاترین تکه‌ٔ تاریخ است [۱]
زمینهٔ کاری روزنامه‌نگاری
رمان‌ نویسی
مقاله نویسی
نقدادبی
ویراستاری
جستارنویسی
زادروز ٢شهریور١٣۵٨
تهران
ملیت ایرانی
سبک نوشتاری تاریخ معاصر ایران
کتاب‌ها به گزارش اداره هواشناسی:...
من منچستریونایتد را دوست دارم
سرخ‌ِسفید
خون‌خورده
همسر(ها) مریم حسینیان
فرزندان امیرحسین
مدرک تحصیلی کارشناسی ادبیات‌ فارسی
دانشگاه دانشگاه تهران
اثرپذیرفته از ابراهیم گلستان
رضا براهنی
سلین و زولا
امضا
مهدی یزدانی‌خرم و مریم حسینیان
مهدی یزدانی‌خرم در انجمن ادبی چهل
رمانی که دوازده سال توقیف بود
برندهٔ جوایز ادبی

مهدی یزدانی‌خرم روزنامه‌نگار، داستان‌نویس، منتقد، برندهٔ جوایز ادبی در چند دوره است که انجمن ادبی چهل از او به‌عنوان یکی از پنج امید ادبیات‌ داستانی تجلیل کرده است. [۲]

* * * * *

نام مهدی یزدانی‌خرم با رسانه‌های مکتوب گره خورده است؛ او نویسنده و روزنامه‌نگار است و در حوزه‌ٔ فرهنگ، هنر و ادبیات منتقد و تحلیل‌گر به‌شمار می‌آید. عمده‌ٔ شهرتش در این حوزه به نقدهای ادبی او باز می‌گردد. از نوجوانی به نویسندگی و روزنامه‌نگاری علاقه‌مند شد و چهارده‌ سال بیشتر نداشت که در کلاس‌‌های نویسندگی احمد غلامی که در «مجله‌ٔ شباب» برگزار می‌شد؛ شرکت کرد. در دبیرستان فرهنگ درس می‌خواند و نخستین تجربه روزنامه‌نگاری‌اش «مجله نسیم» بود که با هم‌کلاسانش در دبیرستان منتشر می‌کردند. هجده‌ساله بود که اولین یادداشت ادبی‌اش که مضمونی فلسفی داشت؛ در مطبوعات به چاپ رسید. سپس با روزنامه‌هایی نظیرخرداد، فتح، همشهری، هم‌میهن، شرق، اعتماد، کارگزاران، اعتمادملی، سازندگی و نیز هفته‌نامه‌های «شهروندامروز»، «ایران دخت»، «هفته‌نامه‌ٔ آسمان»، «هفته‌نامه‌ٔ صدا» و «مجله‌ٔ نافه» همکاری کرده‌ است. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه یزدانی‌خرم دبیر سرویس ادبیات مجلهٔ «مهرنامه» و عضو شورای دبیران مجلهٔ «تجربه» است که به‌صورت ماهنامه در تهران منتشر می‌شوند و مسئول انتخاب داستان در نشر چشمه و مشاور اصلی بخش ادبیات این انتشارات به‌شمار می‌آید. او اکنون در حوالی چهل‌سالگی، چهار رمان در کارنامه‌اش دارد. مقاله‌ها و نقدهای ادبی بسیاری در نشریه‌‌های متعدد نگاشته است و تقریباً صفحهٔ مجازی خود را مدام به‌روز می‌کند. کتاب‌های گوناگونی را می‌خواند و در نشریات کاغذی یا فضای مجازی معرفی می‌کند. زمانی را هم صرف‌ نوشتن داستان‌هایش می‌کند و داستان‌ها و رمان‌های منتشر نشده در نشر چشمه را برای چاپ، بررسی کرده و می‌خواند.


از میان یادها

عکس‌‌ها به داستان‌هایم جان می‌دهند

«اتفاق‌های تاریخی، تماشاکردن عکس‌های قدیمی، دیدن انسان‌های بی‌نام‌ونشان که عکس‌هایشان در روزنامه‌های هفتادهشتاد سال پیش به‌چشمم می‌خورد و ... همه‌ٔ این مسائل مرا قلقلک می‌دهد تا برایشان قصه طراحی کنم.» [۳]

پیرهن‌زرشکی‌ِ چوبک یقه‌ام را گرفت

«اما داستانِ من و صادق چوبک باز می‌گردد به عصری زمستانی و سرد در دفتر مجلّه‌ شباب در چهارده‌سالگی. در جمعِ داستان‌خوانی بودم و مهمان آن هفته محمد بهارلو بود و با کتاب تازه‌درآمده‌اش که آنتولوژی درجه اول از نویسندگان ایرانی است؛ آمده بود. چوبک در آن سال به‌گمانم هفتادوسه‌ساله می‌شد و هنوز در جهان بود. گردون نوشته بود سوی چشمانش را از دست داده و در آمریکاست. محمد بهارلو در آن غروب پنج‌شنبه پیشنهاد کرد یک داستان از کتابش بخواند و خواند، داستانِ «پیرهن زرشکی» را خواند که تا امروز هیچ داستان کوتاهی در ادبیات ایران نتوانسته چنین جان و روح مرا متلاطم کند. وقتی محمد بهارلو خواندنِ داستان را تمام‌ کرد در حیرت کامل فرورفته بودم. حیرتی که تا امروز و هر بار که این داستانِ چوبک را می‌خوانم یقه‌ٔ جانم را می‌گیرد.» [۴]

آن‌قدر نوشتم تا چاپ شد

«همه‌جا گفته‌ام، سخت‌گيری عجيب‌ و غريب‌ احمد غلامی، روی من تأثیر داشت. داستان‌های بسیاری نوشتم و او رد کرد و در «مجله‌ٔ شباب» چاپ نشد. وقتی كه روزنامه‌های دوم‌ خرداد به‌وجود آمدند بیست مطلب از من رد شده بود تا بالأخره یک مطلب تأیید و چاپ شد. من برای نویسندگی و روزنامه‌نگاری به‌شدت تلاش کردم.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پدربزرگم قلب طهران قدیم

«پدربزرگم نجّاری داشت نزدیک حسن‌آباد. زیرزمینی بزرگ که ورودی‌اش تهِ پاساژی بود. سال‌های دهه‌ٔ شصت بود و هنوز آن تکه را نکوبیده بودند. پدربزرگم مرد قوی‌هیکلی بود. شیفته‌ٔ بدنِ چوب‌ها. هر وقت به حسن‌آباد نزدیک می‌شدیم و گنبدها خود را نشان می‌دادند بوی خاک‌ارّه می‌پیچید در ذهنم. جدی‌ بود. از آن پدربزرگ‌ها نبود که یله شوی توی آغوش‌شان. اما گاهی دمِ غروب، من را بعدِ کار قلم‌دوش می‌کرد و می‌برد سمت حسن‌آباد. موهایش پُر و سفید بود و تکه‌های ریز چوب را می‌دیدم توی‌شان. زیر نور برق می‌زدند. مثل گنبدهای حسن‌آباد. از آن روزها خیلی می‌گذرد... آن راسته تخریب شد و میدان حسن‌آباد برایم شد قصه‌ٔ گنبدها و پدربزرگی که وقتی قلم‌دوشم می‌کرد از فرط اقتدارش تکان نمی‌خوردم آن بالا.» [۵].

یزدانی‌خرم کتاب «من منچستریونایتد را دوست دارم» به پدربزرگش تقدیم کرده است.[۶]

گلشیری خواندنم اخراجم کرد

« در دبیرستان فرهنگ درس خوانده‌ام. دبیرستان مثلاً نخبه‌گان علوم انسانی. مدرسه‌ای خاص که در زمان ما شصت دانش‌آموز بیشتر نداشت و حدادعادل، مدیرش بود. هدایت می‌خواندیم و اخوان و کافکا... هرچند به‌سبب گلشیری خواندن، اخراجیِ موقت شدم اما باز بازگشتم و این قصه‌ٔ دیگری‌ است... [۷] آن‌جا با دوستانم مجله‌ٔ "نسیم" را در می‌آوردیم. محسن آزرم همكلاسی‌ام بود، روزبه صدرآرا بود، هادی حيدری و خیلی‌ها که در رشته‌های دیگر مطرح شدند. آن دوره را دوره‌ٔ طلاييِ دبیرستان فرهنگ می‌گویند. در تمامِ آن سال‌ها کار ما نوشتن و خواندن و جدّی‌گرفتنِ خود بود. اينكه آدمی خودش را جدّی بگیرد خیلی راه‌گشاست.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بهانه‌های نوشتنم

«نوزده‌ساله بودم که مادربزرگم بی‌جان شد. اما زندگی من با او تازه بعدِ گذاشتن آخرین لحد شروع شد. تبدیل شد به روحی حاضر. وقتی رفت دوسه سالی بود که در روزنامه‌ها می‌نوشتم و وقتی رمان‌نویسی را جدی آغاز کردم در همان سال‌ها لحظه‌ای نبود که نبینمش کنار میزم. او زنی خانه‌دار بود. مثل همه‌ٔ مادربزرگ‌ها خانه‌اش محل بودنم، رویابافی‌ام بود و خواندن. این زن نه قصه‌گوی متبحری بود نه خبری از ادبیات داشت فقط به من جرأت و زمان و فرصت رویاساختن داد و با تمام مهر به آنها گوش می‌کرد. یکی از دلایلی که می‌نویسم فارغ از تمام دغدغه‌های زیبایی‌شناسانه و ...اوست. زنی که رفتنش من را مجبور به باور تن‌هایی کرد و اینکه باید بجنگم در این جهان.» [۸]

نویسنده‌ای به رنگ آبی

یزدانی‌خرم از هواداران جدی و سرسخت باشگاه استقلال است و در یادداشتی به‌نام «ناخدای من برخیز» از شکست‌ها و تلخ‌کامی‌های تیم محبوبش گفته است. [۹]او در رابطه با تیم محبوبش می‌گوید: «من نویسنده‌ای هستم که در اعماقِ روح و ذهنم تاریخِ این باشگاه را مرور می‌کنم و خبرها را می‌خوانم.» یزدانی‌خرم برای نوشتنِ رمان «سرخِ سفید» و طراحی یک بازیکن استقلال که با پیروزی انقلاب وضعیتش نامشخص شده؛ تحقیقات زیادی کرده است. او در نوجوانی مدتی در باشگاهِ نوجوانان «عقاب» بازی كرده بود و بنا به گفته‌هایش صادق ورمرزيار بازیکن موردعلاقه‌اش بوده است وهمیشه پیراهن شماره سه می‌پوشید و قصد داشت تا برای پست هافبك در تیم استقلال تست بدهد که نویسندگی مسیر زندگی‌اش را تغییر داد.

ردپای كيوكوشين در رمان‌هایش‎

یزدانی‌خرم که از نوجوانی ورزش رزمی، کار کرده است در «كيوكوشين» مقامِ استانی داشته است و کمربند قهوه‌ای گرفته است. شخصیت اصلی‌ در رمان سرخ‌سفید یک مبارز کیوکوشین کای سی‌وسه‌ساله است. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

دانشگاه تهران و آن چهار روز

«سَر درِ دانشگاه که بین ما به «پنجاه‌تومنی» مشهور بود دروازه‌ٔ بهشت بود انگار. وقتی اول صبح ِهجده تیر فهمیدیم چه گذشته بر بچه‌های خوابگاه، خود را به دروازه‌مان رساندیم. آن چند روز تأثیری جدی بر ذهنم گذاشت. موتورها، هَروله، صداها، دودها، اشک‌ها و‌ گاهی لبخندها. تکه‌هایی که در اولین رمانم که تجربه‌ٔ جوانی‌ام بود ثبت شد. ١٨ تیر مسیر منِ نوزده‌ساله را عوض کرد. تجربه‌ٔ آن چهار روز، بسیار پُر بار بود. اینکه رفتار سیاسی باید در اعماق کلمات و تاریخ نمود یابد نه عکس دو یا سه‌نفره با قبور شاعران و نویسندگان. اینکه اگر از کارکرد برخی روشن‌فکرانِ سال‌های قبل، پرسش کنی ممکن است دشنام‌آجین شوی و اینکه خون و خشم و حسرت بچه‌های هجدهم‌تیر باید تبدیل شود به روایت‌هایی برای تمام تاریخ... نویسنده‌ٔ سیاسی به‌باور من به نهادهای مختلف قدرت می‌نگرد و در تاریخ قصه می‌سازد برایشان وگرنه همین سردر سیمانی را می‌توان صد جور تصور کرد. مهم سردر نبود که دروازه بود. دروازه‌ای که هُل داد بسیاری از ما را به‌سوی سیاسی‌شدن. دروازه‌ٔ دوزخ با کلی دود و خون و ارواحِ‌ شَر...» [۱۰]


زندگی و یادگار

نوجوانی
نویسنده باید از دیوار زمان رد شودخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مهدی یزدانی‌خرم، مریم حسینیان و پسرشان امیرحسین
رونمایی از خون‌خورده

سال‌شمار زندگی یزدانی‌خرم

  • ۱۳۵٨: تولد در شرق تهران
  • ١٣٧٢: شرکت در کلاس‌های نویسندگی احمد غلامی
  • ١٣۷٣: ورود به دبیرستان فرهنگ
  • ١٣٧۴: نویسندگی در مجله‌ٔ مدرسه که به مجله‌ٔ «نسیم» معروف بود.
  • ١٣٧۶: ورود به دانشگاه تهران و تحصیل در رشته‌ٔ زبان و ادبیات فارسی
  • ١٣٧٧: نویسندگی در روزنامه‌های دوم خرداد
  • ١٣٨۴: انتشار کتاب «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»، دبیر داستان‌های ایرانی در نشر چشمه
  • ١٣٨۵: برنده‌ٔ جایزه‌ٔ ادبی واو برای رمان «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»، توقیف رمان «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی»
  • ١٣٨۶: گردآوری مجموعه داستان «زبان عاشقی»
  • ١٣٩٠: ازدواج با مریم حسینیان نویسندهٔ رمان تحسین شدهٔ «بهار برایم کاموا بیاور»
  • ١٣٩١: انتشار کتاب «من منچستریونایتد را دوست دارم»
  • ١٣٩٢: تولد اولین فرزند؛ امیرحسین، برندهٔ جایزه هفت اقلیم و جایزه ادبی بوشهر برای رمان «من منچستریونایتد را دوست دارم»
  • ١٣٩۴: انتشار رمان «سرخ‌سفید»، دبیر داستان‌های خارجی در نشر چشمه
  • ١٣٩۵: برندهٔ جایزهٔ انجمن ادبی چهل
  • ١٣٩٧: انتشار رمان‌ «خون‌خورده» یا «سرخِ سیاه»، دبیر جایزه‌ٔاحمد محمود

در گذر زمان

مهدی یزدانی‌خرم متولد تهران است. تهرانی که تنها یک‌ سال پس از تولدش با انقلاب پنجاه‌وهفت درهم پیچید و تا جنگ ایران و عراق و بمباران پیش رفت. پدرش در خدمت نیروی هوایی ارتش بوده است و چنانچه خود می‌گوید آن هشت‌ سال جنگ، به‌واسطهٔ شغل پدر، رد عمیقی بر جانش نهاده است. عشق به‌ نوشتن از نوجوانی بود که در او ریشه گرفت و سرانجام در کلاس‌های نویسندگی نشاندش؛ کلاس‌های «احمد غلامی» که آن زمان در میدان فردوسی و در دفتر مجله‌ٔ «شباب» برگزار می‌شد. در جلسات هفتگی «مجله شباب» کتاب‌های کمیابی از «امیل زولا» و «سلین» می‌خواندند...از رمان «جاده فلاندر» بگیر تا رمان «مرشد و مارگاریتا». دعوت مجله، از چهره‌هایی نظیر «منوچهر بدیعی» و «فرخنده آقایی» و «بهاء‌الدین خرمشاهی» او را با اهالی ادبیات، آشناتر کرد. او هم‌زمان علاقه‌اش را در فوتبال و ورزش رزمی «كيوكوشين» دنبال می‌کرد. گرچه به‌سبب دلبستگی‌اش به نویسندگی، فوتبال را رها کرد اما در «كيوكوشين» تا قهرمانی و «کمربند قهوه‌ای» پیش رفت. سپس در «دبیرستان فرهنگ» پذیرفته شد که دبیرستانِ دانش‌آموزان ممتاز علوم‌انسانی بود. دانش‌آموزی فعال و پرجنب‌وجوش بود که هدایت‌خوانی و کافکاخوانی را تا انتشار مجله‌ٔ دانش آموزی «نسیم» در دبیرستان تجربه کرد. او با قبولی در رشته‌ٔ «کارشناسی ادبیات فارسی دانشگاه تهران» وارد حوزهٔ روزنامه‌نگاری شد و اولین یادداشت ادبی‌اش را که در باب فلسفه بود؛ اواسط دههٔ هفتاد در مطبوعات منتشر کرد و پس از آن همکاری‌اش با روزنامه‌های دوم خرداد آغاز گشت. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه یزدانی‌خرم در روزنامه‌های بسیاری قلم زده است که توقیف یا تعلیق شده‌اند. اولین رمانش «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی: این خورشید لعنتی» که نثری شاعرانه داشت در بیست‌وچهارسالگی چاپ شد و توانست «جایزه ادبی واو» را کسب کند او همان سال دبیر بخش داستان ایرانی نشر چشمه شد. رمان «به گزارش اداره‌ٔ هواشناسی..» یک‌سال بعد توقیف شد و تا ١٢ سال ممنوعیت چاپ آن ادامه داشت. پس از گردآوری مجموعه داستان «زبان عاشقی» رمان دومش «من منچستریونایتد را دوست دارم» نوشت که برندهٔ جایزهٔ «هفت‌اقلیم» و جایزهٔ «ادبی بوشهر» شد. پس از ازدواجی ناموفق که منجر به جدایی شد با «مریم حسینیان» ازدواج کرد که پسری به‌نام «امیرحسین» حاصل این ازدواج است. از سال ١٣٩۴ دبیر بخش داستان‌های خارجی نشر چشمه شد و رمان سومش «سرخ سفید» را منتشر کرد و از سوی انجمن ادبی چهل به‌عنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی انتخاب شد. او دبیر دومین دورهٔ «جایزه‌ٔ احمد محمود» بود که حواشی بسیار به‌دنبال داشت خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهیزدانی‌خرم رمان چهارمش «خون‌خورده» را در زمستان ١٣٩٧ منتشر کرد رمانی که کمتر از یک‌سال به چاپ نهم رسیده است.[۱۱]

ازدواج با خانم نویسنده

یزدانی‌خرم در سال ١٣٩٠ با «مریم حسینیان» نویسنده‌ٔ کتاب «بهار برایم کاموا بیاور» و «ما این‌جا داریم می‌میریم» ازدواج کرد. حسینیان از فعالان انجمن ادبیات داستانی خراسان است که مسئول برگزاری کارگاه‌های داستان بوده است و سال‌ها با مطبوعات کشور همکاری کرده است. او کارشناس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.
یزدانی‌خرم رمان «سرخ‌سفید» را به همسرش تقدیم کرده است. در پیشانی‌نوشت رمان آمده است: [۱۲]«رمانی برای مریم؛ که در آن تیرماه داغ سال ٩٠ من را از نو زنده کرد و در تیرماه سال ٩٢ تنهایم نگذاشت...»
یزدانی‌خرم در یادداشتی که در مجلهٔ نافه چاپ شد رمان «بهار برایم کاموا بیاور» را نقد کرد. [۱۳]این رمان که برای نخستین‏‌بار در سالِ ١٣٨٩ چاپ شد نامزد جایزه‌ٔ بنیادهوشنگِ گلشیری شد و نمونه‌‏ای «گوتیک» در ادبیات داستانی ایران به‌شمار می‌آید. [۱۴]


شخصیت و اندیشه

یزدانی‌خرم از نگاه دیگران

عمر ایلهان
قباد آذرآیین
مسعود قدیم‌فلاح [۱۷]

{{گفتاورد تزیینی|چندین ویژگی، مدام در این صفحات و نوشته‌های یزدانی‌خرم تکرار می‌شود:
۱. ترویج نوستالژی در نگاه به تاریخ و خالی‌کردن هر واقعه‌ای از حیث تاریخی‌اش. رمانتیک‌کردن هر آنچه در تاریخ تجربه شده است.
۲. غرق‌شدن بیهوده و دروغین در هر واقعه، بنا یا هر چیز غیر ایرانی. طوری رمانتیک و نوستالژیک دربارهٔ هر چیز جهانی می‌نویسند که خواننده را درگیر توهماتی می‌کند که گویی هیچ‌گاه مسئله مخاطب ایرانی‌اش نبوده است. مثال بارز «آتش‌سوزی کلیسای نتردام».
۳. گویا تاریخ، وقایع و سیاست ایران برایشان تا قبل از انقلاب یا نهایتاً محصور به چند شخصیت مجاز و شبه‌اصلاح‌طلب انقلاب است. انگار زمانه‌ای که اکنون در آن زیست می‌کنند یک خلاء است و رویدادی برای بیان و تحلیل وجود ندارد. گویا آگاه نیستند که ما به نویسنده‌ خاطره‌باز با گذشته‌ها نیاز نداریم و نویسنده‌ای می‌خواهیم که با زمان کنونی و حتی آینده‌اش گلاویز باشد.

عالیه عطایی
سروش چیت‌ساز
منصور یوسفی‌کیا

نگاه یزدانی‌خرم به اهالی ادبیات و هنر

«کلیدر» و «جای خالی سلوچ»
یزدانی‌خرم و دولت‌آبادی
«بدون شک محمود دولت‌آبادی یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان معاصر است که نامش برای هر گوشی آشناست. «کلیدر» را همه، حتی مخاطبان عام خواندند و «جای خالی سلوچ» را مخاطب خاص و سخت‌گیر می‌پسندد و خیلی‌ها بر این عقیده هستند که «جای خالی سلوچ» بهترین رمان ادبیات ایران است.» [۲۰]
«شازده احتجاب»
«شازده‌احتجاب یکی از خوانده‌‏شده‌ترین کتاب‏‌های تاریخِ ادبیات ایران است. اغراق نیست اگر بگوییم بینِ سه کتابِ ادبیاتِ نخبه‏‌گرای ایران از حیثِ میزانِ خوانش قرار دارد. حداقل از دهه‌ٔ شصت به این‌طرف به‌ندرت نویسنده و مخاطب و منتقدی بوده که کارش را آغاز کرده باشد و این کتاب جزو نخستین خوانده‌هایش نباشد. در واقع جریانی از ادبیاتِ داستانی که تحت‌نامِ محفلی به‌نامِ «جُنگِ اصفهان» در دهه‌ٔ ۴٠ تشکیل شده بود با مطرح‏‌کردنِ نام‏‌هایی چون گلشیری و شازده‏ احتجاب، بهرامِ صادقی و سنگر و قمقمه‏ های خالی، یونس تراکمه و... جنسی از ادبیات را پیشنهاد داد که از تاریخِ ایران می‏‌آمد.» [۲۱]
علی اکبر دهخدا
«علی‌اکبر دهخدا برعکسِ بسیاری روشن‌فکران و نویسندگانی که در دورانِ مشروطه بالیدند و خود و نگاهشان را به عصرِ جدید و قرنِ تازه‌ خورشیدی که مصادف شد با به قدرت‌رسیدن رضاخان، رساندند، انزوایی فعال پیشه کرد. شاید کمتر کسی باور کند که مردِ تندوتیز و پرشوری که «چرندوپرند» را نوشته و آن یادداشت‌های شورانگیز را دربابِ آزادی چنین به گوشه‌ٔ عزلت برود و عملاً مردِ دانشگاه شود. دهخدا خیلی زودتر از برخی هم‌نسلانش دریافت که نگاه‌های انقلابی در این بافت و ساختار نه‌تنها به توفیقی دست نمی‌یابند بلکه باعثِ برخوردهای تندتر هم می‌شوند.» [۲۲]
یادداشت یزدانی‌خرم برای جلال آل‌احمد
روزنامه‌ٔ شرق، شماره۷۵۳، یک‌شنبه۱۷ اردیبهشت۱۳۸۵
پرونده:جلال آل‌احمد.pdf
افسانه‌ٔ نیما یوشیج
«افسانه‌ٔ‏ نیما کم‌کم در حالِ ظهور است. نیمایی که بعدِ مرگ‏ش به‌سرعت مومیایی شد و پیروان و منتقدانش فضای ادبیاتِ ایران را در دست گرفتند. اما حالا قصه جورِ دیگری در حالِ رقم‏‌خوردن است که می‌‏شود باظرافت آن را بازخوانی جدی فکرِ نیمایی دانست در بخشِ مهمی از جامعه‌ٔ ادبی جدید امروز ایران. این امر با توجه به شکلِ زندگی و منشِ هنری این شاعر ساخته شده است و بیش از آن‏که بحثی زیبایی‌‏شناسانه باشد، امری‏ است سیاسی و جامعه‌شناسانه. [۲۳]
همسایه‌ها ی احمد محمود
«ادبیات یعنی استعاره، نویسندگانی مانند احمد محمود نیز در آثار خود از استعاره استفاده می‌کنند؛ به‌عنوان مثال در «همسایه‌ها» یک جامعه کوچک را تشکیل داده است که آن‌ها گِردهم زندگی می‌کنند و هرکدام از آن‌ها به‌نوعی وابستگی دارند و تمام آن‌ها کنار هم، در جامعهٔ نمادین نویسنده زندگی می‌کنند. ادبیات چیزی جز خوانش استعاره‌ای از واقعیت نیست. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
به‌آذین
«هرزمان که به او می‌اندیشم و حجمِ کاری که از خود باقی گذاشت، بی‌اختیار احترامم دوچندان می‌شود اما این احترام نمی‌تواند نافیِ مسیر غلطی باشد که محموداعتمادزاده بر بودن در آن ممارست ورزید. نمونه‌ٔ انقلابی چپِ کامل که تا آخرین نفس برای آرمان‌هایش جنگید و هیچ انعطافی نداشت برای این رفتار.» [۲۴]

یزدانی‌خرم از خودش می‌گوید

«'آدم پررویی هستم و دوست دارم نویسنده جاه‌طلبی باشم. ترجیح می‌دهم رمانی بنویسم و با سر به‌زمین بخورم، اما کاری پاستوریزه انجام ندهم. [۲۵] بنده نویسندهٔ فرمالیست هستم یعنی در ابتدا فرم داستان را مشخص کرده و در مراحل بعد قصه‌ها را به‌هم متصل می‌کنم؛ درواقع از آن دسته نویسندگانی نیستم که در ابتدا موضوع داشته باشم و شروع به نوشتن کنم و این شیوه‌ٔ فرم‌نویسی را مدیون ابراهیم گلستان خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازههستم که این توصیه را به بنده کرد. جان دوس پاسوس و همچنین سلین و زولا خیلی روی من تأثیر گذاشته اند. در میان نویسندگان ایرانی نیز احمد محمود، رضا جولایی و تا حدود زیادی گلستان روی من اثر گذاشته اند.»' خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


«ادبیاتی که خون نریزد، رنج و غم نسازد و بافت عاطفی مغز خواننده را تحریک نکند برایم ادبیات بی‌ارزشی است و بودونبودش اهمیت ندارد. قبول دارم که هفتادهشتاد درصد ادبیات، برای تفریح است ولی نظرم همین است. رمان نویسی را از براهنی و مدرس صادقی یاد گرفتم. این‌ها نویسنده‌هایی هستند که به مخاطب خود زخم می‌زنند و خارج از هر قضاوتی، ارواح داستان را احضار می‌کنند. من در فضایی پرآشوب بزرگ شده و کار کرده‌ام و مدام در حال تخیل دربارهٔ تاریخ ایران و خاورمیانه هستم. برای همین است که در نوشتن بی‌رحمم و تلاش می‌کنم مخاطبم را با این بی‌رحمی همراه کنم. رمانی که در آن گرمای خون و تصویر مرگ و تراژدی عشق را نبینم برایم ارزشی ندارد.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند


توصیه یزدانی‌خرم به نوقلمان

به‌مناسبت سالروز تولد صادق هدایت
روزنامه‌ٔ شرق، شماره۶۹۹، پنج‌شنبه ٢٧بهمن١٣٨۴

«علاقه‌مندان به داستان‌نویسی، نوشتن را باید به‌صورت روش‌مند یاد بگیرند؛ زیرا نویسندگی فن است. تلفات غریزی‌نویسی زیاد است. نقطه‌ٔ عطف داستان‌نویسی یا برگ‌ برندهٔ داستان‌نویسی در نوگرایی است و در اینکه نویسنده بداند از کنار ابتذال عبور کند، بدون آنکه در دام نخبه‌گرایی ملا‌ل‌آور بیفتد. نویسنده سعی می‌کند، در مقابل شر دنیا بایستد تا جهان خود را عَِلَم کند و مرگ روحی خود را به تعویق بیاندازد. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهسال‌ها روزنامه‌نگاری باعث شد در معرض خبر قرار بگیرم. این‌همه گسست در تاریخ، دو انقلاب، این‌همه تحولات اجتماعی اگر کمی نویسنده باشی، با دانستن تکنیک، نویسنده‌ٔ ایرانی می‌تواند بهترین نویسنده و درجه‌یک جهانی باشد. [۲۶]رمان‌نویسی حاصل یک پروژ‌ه‌ٔ تحقیقی و فکری است. حتی ذهنی‌ترین رمان‌ها و غیرتاریخی‌ترین رمان‌ها هم باید پشت آن تحقیق و مطالعه باشد.»


سیاست

یزدانی‌خرم معتقد است نویسنده سیاسی ترین موجود کل عالم بشریت است: «من مثل هر نویسنده دیگری حاصل تجربیات سیاسی خود هستم و معتقدم نویسنده غیرسیاسی وجود ندارد. نویسنده نمی تواند سیاسی نباشد.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

«در هشت‌ سال دولت‌های نهم و دهم افسردگی عمومی تمام ارکان ادبیات در ایران را فراگرفت. این امر به جوایز ادبی هم تسری پیدا کرد. سیاست‌های مغرضانه به‌طور همه‌جانبه به این جوایز فشار آورد؛ فارغ ازاینکه سعی می‌کرد برای جوایز ادبی و هیئت داوران پرونده‌سازی سیاسی کند، همکاری لازم را برای برگزاری مراسم اهدای جوایز در سالن‌ها و مؤسسه‌ها انجام نمی‌داد.» [۲۷]


ممیزی در کتاب

مناظرهٔ مهدی یزدانی‌خرم با احمد شاکری در نشست بررسی ممیزی در ادبیات داستانی

یزدانی‌خرم در نشست«ممیزی و نظارت در ادبیات داستانی» گفت: «قرار شد در کشور ما نویسنده آزاد بیندیشد، بنویسد و زندگی کند. سیاست‌گذاری‌های ما در دهه‌ٔ ۶۰ و اختلافات درونی که از همان زمان شکل گرفت نشان داد ادبیات فرمایشی نمی‌تواند محقق شود و اگر هم بشود، مخاطبی ندارد. سانسور باید از ساختار فکری کشور ما خارج شود چرا که چیزی جز هزینه برای ما نداشته است.» [۲۸]


افسردگی اهالی کتاب


کلاس‌های داستان‌نویسی

مهدی یزدانی‌خرم و مرتضی برزگر در جشنواره‌ٔ اختتامیه داستان کوتاه «موسسه بهاران خرد و اندیشه»

مهدی یزدانی‌خرم یکی از اساتید دوره‌ٔ آموزش داستان‌نویسی «آل جلال» بوده است که هم‌زمان با برگزاری هشتمین دوره‌ٔ جایزه ادبی جلال آل‌احمد، برگزار شد. او برای شرکت‌کنندگان از «لحن و آسیب‌شناسی لحن» در ساختار داستان سخن گفته بود. [۳۰]او مدتی در «موسسه بهاران خرد و اندیشه» کارگاه کوچک رمان داشته است. [۳۱]


دبیر جشنواره‌ٔ «جایزه‌ٔ احمد محمود»

دبیر دومین دوره‌ٔ جایزه‌ٔ ادبی احمد محمود

مهدی یزدانی‌خرم در نخستین دورهٔ جشنواره‌ٔ «جایزه‌ٔ احمد محمود» داور و در دومین دوره‌، دبیر جشنواره بوده است که حاشیه‌های فراوانی به‌همراه داشت. بیشتر اعتراض‌ها، حول‌و‌حوش حضور مهدی یزدانی‌خرم، مطرح شد. سال‌هاست که مهدی یزدانی‌خرم و دوستان نزدیک او به مافیای ادبی متهم می‌شوند که البته باعث نشده این تیم جوان دست از تکاپو بکشند و موفق شده‌اند دومین دورهٔ «جایزهٔ احمد محمود» را که جایزه‌ای «مستقل» می‌خوانند، برگزار کنند. یزدانی‌خرم در پاسخ به این حاشیه‌ها گفت: «وظیفهٔ جایزهٔ احمد محمود کشف استعدادهای گمنام نیست. این مسئله را رد نمی‌کنم که ممکن است کتاب‌هایی باشند که در این داوری‌ها دیده نشوند و این کاملاً طبیعی است.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


حاشیه‌نگاری‌ از یک حرفه‌ای

ابراز دیدگاه‌های صریح مهدی یزدانی‌خرم در برخی مسائل مجادلات بسیاری را سبب شده است. مطرح‌کردن تعبیر «فاشیسم ادبی» و به‌کاربردن تعبیر «نویسنده مستبد» برای خودش که واکنش‌های کماوبیش تندی را برانگیخت. نمونه‌ای دیگر، علاقهٔ شدید یزدانی‌خرم به تیم فوتبال آبی‌پوش پایتخت است که در هنگام ابراز احساسات هوادارانه‌اش چنان حاشیه‌ساز شد که او ناگزیر از بستن صفحه شخصی‌اش در فیس‌بوک شد. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
یزدانی‌خرم از سوی مخالفانش متهم است که با استفاده از قدرت نام‌گذاری، علی‌اشرف درویشیان را «نویسنده‌ٔ فراموش‌شده» می‌نامد. این نام‌گذاری از سوی هواداران علی‌اشرف درویشیان به توطئه‌ یزدانی‌خرم تعبیر می‌شود. هژیر پلاسچی در نوشته‌ای با عنوان «بارقه‌ٔ اتوپیایی درویشیان» به یزدانی‌خرم با تعبیر «ادبی‌نویس گنگ» می‌تازدو بر این باور است که «درواقع فراموش‌شدن علی‌اشرف درویشیان خواست و اراده‌ تیمی بود که یزدانی‌خرم برای آنها و با آنها از ادبیات می‌نوشت.» [۳۲]


یزدانی‌خرم و نشر چشمه

یزدانی‌خرم دبیر بخش داستانی نشر چشمه است. این تقابل‌ها از انتقاد به کتاب‌های داستانی که با نظارت و بررسی یزدانی‌خرم در نشر چشمه چاپ می‌شود، تا واکنش به برخی اظهارنظرهای او را دربر می‌گیرد که کمابیش نمود عمدهٔ آن در فضای مجازی است. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

یزدانی‌خرم در مصاحبه‌ای که با معین فرخی عنوان کرد: «ما در نشر چشمه از سال‌های ٨٧تا٩٢ افت زیادی در کیفیت کارهایمان داشته‌ایم، اما از این‌ پس درصدد جبران آنیم.» [۳۳]

از دیگر حواشی که گریبان‌گیر نشر چشمه و یزدانی‌خرم شده است؛ ارسال فرم نظرسنجی به نویسندگان است. به‌عقیدهٔ بسیاری این فرم، فرم تفتیش عقاید است. [۳۴]


آثار و منابع

در آغاز من بودم ...
متاستاز خون بر تن تهران
اولش بخار بود و آخرش هم بخار است گرم و سفید
اولش خون بود ...و آخرش آب...
برگی از خون‌خورده

سبک و لحن و ویژگی آثار

ترکیبِ جعل و تاریخ موتیفی‌‌‌‌‌‌ست که در رمان‌‌‌‌‌‌های مهدیِ یزدانی‌‌‌‌‌‌خرم تکرار می‌‌‌‌‌‌شود. او آگاهانه تکه‌‌‌‌‌‌های پراکنده‌ٔ عینی در تاریخ را مالِ خود می‌‌‌‌‌‌کند و قصه‌‌‌‌‌‌اش را در بستری فراهم، روایت می‌‌‌‌‌‌کند. نکته‌ٔ مهم دیگر آثارش، اهمیتِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌هاست. نویسنده با انبوهِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌های ریزودرشت وارد می‌‌‌‌‌‌شود، آنها را جوری به بدنه‌ٔ روایتش وصل می‌‌‌‌‌‌کند که گویی همه‌‌‌‌‌‌چیزِ تاریخ از ابتدا چنین بوده است. او رمان‌‌‌‌‌‌نویسی‌‌‌‌‌‌ است که مخاطبش می‌‌‌‌‌‌داند قرار است با چه جنسی از روایت روبه‌‌‌‌‌‌رو شود و تاریخ و فردیتِ آدم‌‌‌‌‌‌ها چه جایگاهی در آن دارد.[۳۵] ویژگی‌ بارز دیگر، جوان‌مرگی قهرمان‌ِ رمان‌هایش است او در جواب این پرسش که چرا اکثر قهرمان‌های رمان‌هایش بی‌تاریخ و بی‌سرنوشت هستند؛ گفت: «تاریخ ایران تاریخ جوان‌مرگی است. ما تمام مرثیه‌هایمان از قاجار تا الان حتی در قالب سرودهای ملی و میهنی و حتی مارش‌های نظامی دوران دفاع‌ مقدس با این تم سروده شده‌اند. نوحه‌ٔ «ممد نبودی ببینی» را مرور کنید. من به اینها نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم.» [۳۶]


کارنامه فهرست و آثار

YesY رمان به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی

YesYرمان من منچستریونایتد را دوست دارم

YesYرمان سرخ‌ِسفید

YesYرمان خون‌خورده یا سرخ‌ِ سیاه

YesY گردآوری مجموعه داستانی زبان عاشقی که حاوی ٩ داستان کوتاه از نویسندگان ایرانی در خصوص امام خمینی (ره) و رهبری ایشان در نهضت انقلاب اسلامی ایران است. [۳۷]

YesY نقدهای داستانی، ادبی، سینمایی

YesY جستار نویسی

YesY مقاله‌ها

YesY مصاحبه‌ها

رمان‌ها

یزدانی‌خرم رمان را قلب ادبیات می‌داند و چهار رمان در کارنامه‌اش دارد. [۳۸]


به گزارش اداره هواشناسی...

«به گزارش اداره هواشناسی...» نخستین رمان یزدانی‌خرم است که در بیست‌وپنج‌‌سالگی نوشت و انتشارات ققنوس آن را سال ۱۳۸۴ منتشر کرد. رمان در سال ۱۳۸۵ جایزه‌ٔ بهترین رمان متفاوت سال را از آنِ خود کرد اما تنها دو ماه روی پیشخوان کتاب‌فروشی‌ها بود و سپس توقیف شد. سرانجام پس از ١٢ سال ممنوعیت و نایاب‌بودن از نو منتشر شد. رمانی تجربی و آوانگارد که نقدها و بحث‌های بسیاری برانگیخت. داستان ساختاری درهم‌ پیچیده و ضدزمان دارد و دربارهٔ احوالاتِ یک روزنامه‌نگار و نویسنده به‌نام احمد است که در زمان گم شده است و صورت‌ها و شکل‌های مختلف مرگ را در دهه‌های مختلف تجربه کرده است. احمدِگمشده‌ٔ زمان، گاهی به سال‌های کودکی بر می‌گردد و گاهی مردی می‌شود که از جنگ برگشته است، او در روایت شاعرانه‌ٔ خود می‌کوشد کابوس‌ها و رؤیاهایش را لمس کند اما با مرگ ناگهانی همسر و دختر محبوبش کابوس‌هایش دوچندان می‌شود. رمان خط‌سیر زمانی منظمی ندارد و می‌کوشد با زبانی آهنگین به فرم‌های «رمان‌ شعر» نزدیک شود. [۳۹]


من منچستریونایتد را دوست دارم

«منچستریونایتد» غم‌نامه‌ٔ کمدی‌ست که تهرانی اسیر در حلقه‌ٔ متفقان را در دهه‌ٔ ٢٠تا٣٠ خورشیدی روایت می‌کند. این رمان که در سال ١٣٩١ منتشر شد، تندیس بهترین رمان‌ِسال هفت‌اقلیم و جایزهٔ جشنوارهٔ ادبی بوشهر را برنده شد و با انتشار ۱۲۵۰۰ نسخه، در فهرست پرمخاطب‌ترین داستان‌های ایرانی دهه‌ٔ ٩٠ قرارگرفت. [۴۰] رمان «من منچستریونایتد را دوست دارم» به‌زبان ترکی استانبولی ترجمه شده است و در ترکیه بازخوردهای خوبی داشت.[۴۱]


سرخ‌ِسفید

رمان «سرخ‌سفید» سومین رمانِ مهدی یزدانی‌خرم است که پیش از این «خون» نام داشت. رمان را نشر چشمه در بهار ١٣٩۵ روانه‌ٔ بازار کرد. داستان در شبِ سرد دی‌ ۱۳۹۱ اتفاق می‌افتد. اما شبی تاریخی؛ که از گذشته و آینده کش می‌آید. رزمی‌کار سی‌وسه ساله‌ای برای تبدیل کمربند قهوه‌ای‌ به سیاه‌دان‌یک قرار است با پانزده مبارز، در مبارزه‌ای یک‌دقیقه‌ای شرکت کند. میان این مبارزها و در بحبوحه‌ٔ کمرگیری و لگد‌ها و ضربه‌ها، قصه‌ٔ آدم‌ها هم روایت می‌شود که نقطهٔ عطف زندگی‌شان دی ۱۳۵۸ است. رمان این‌گونه نقش می‌بندد و پیش می‌رود تا در هر مبارزه‌ای قصه‌ای تعریف شود. [۴۲] رمان «سرخ‌سفید» ساختاری هزارویک‌شبی دارد. قصه‌هایی که از دل تاریخ بیرون کشیده شده‌اند. تاریخی که گویی بیشتر به بازنده‌ها نظر دارد تا برنده‌ها و این بار بازنده‌ها آن را نوشته‌اند نه فاتحان! بازنده‌هایی که در برنده‌شدن هم معنایی نمی‌بینند. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه از لحاظ ساختاری، یکی از مؤلفه‌های مهم در این اثر را باید بیان قصه ها براساس تصادف دانست. این رمان سرشار از نوعی پارودی و هجو است و با آنکه از اسامی و افراد مطرح در تاریخ استفاده می‌شود ولی باز می‌بینیم آن‌ها در حاشیه هستند.» [۴۳]

نقدی بر سرخ‌سفید

«سرخ سفید»، به همان میزان که قهرمان‌محور نیست، موضوع‌محور است. آنچه حلقه‌های پراکنده داستان را به‌هم مرتبط می‌کند، رگه‌های به‌هم پیوسته موضوعی آنهاست که به منزلهٔ نخ تسبیح، دانه‌های پراکنده یا همان خرده‌روایت‌ها را به‌هم مرتبط می‌سازد. قشرهای مختلف اجتماعی که به‌نوعی در انقلاب ١٣۵٧ نقش داشته یا ناخواسته وارد این جریان انقلابی شده‌اند، در رمان حضور دارند که نویسنده به‌طور تقریباً موازی قصه‌ٔ آن‌ها را روایت کرده است. شکل روایی داستان به‌گونه‌ای است که هریک از این شخصیت‌ها از جایی، در یک‌زمان مشخص حرکت کرده و سرانجام در نقطه‌ای که مقطع تاریخی یک‌ سال بعد از وقوع انقلاب است به ایستگاه زمانی واحدی می‌رسند. آنها همگی طوفان انقلاب پنجاه‌وهفت را پشت‌سر گذاشته و در نقطه‌ای قرار گرفته‌اند که هیجان‌های نخستین روزهای انقلاب به‌ظاهر فروکش کرده و در عین‌حال هویت پیشین آن‌ها را گرفته و چشم‌انداز گنگ و نامعلومی را پیش روی آن‌ها گسترانده است. [۴۴]

خون‌خورده

این رمان که «سرخِ‌ سیاه» هم نام دارد در اسفند ١٣٩٧ نخستین‌بار در نشر چشمه منتشر شد و مخاطبان و منتقدان از آن استقبال کردند. به‌طوری‌که کمتر از دو‌ سال از انتشارش به ‌چاپ دوازدهم رسیده است. داستان قصه‌ٔ پنج برادر در سال‌‌های دهه‌ٔ ۶۰ ایران است. قصه‌ٔ برادران سوخته که در لایه‌های تاریخ با آرزوهای‌ سوخته‌شان، خاکستر شدند. ناصر سوخته، باستان‌شناس است، مسعود سوخته از نیروهای در خدمت شهید چمران بوده است که در شکست محاصره‌ٔ آبادان جنگیده است، منصور سوخته عکاس است و در پی شهرت و مقامی جهانی است، محمود سوخته مارکسیست شده است و عاشق دختری توده‌ای شده و طاهر سوخته که قربانی موشک‌باران تهران می‌شود. این قصه از تهران تا اصفهان، از بیروت تا آبادان و از مشهد تا کلیسایی کوچک در محله‌ٔ نارمَک که دو روح روی صلیبش نشسته‌‌اند؛ روایت می‌شود. رمان در بازهٔ زمانی بین سال ۱۳۶۰تا۱۳۶۷ در زمانِ گذشته و بخشی از آن در یکی دو سالِ اخیر رخ می‌دهد. [۴۵] «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» از ذهنی پُرقصه و مهندسی‌‌‌‌‌‌شده برآمده است که به‌عقیده‌ٔ منتقدان تجربه‌ٔ موفقی است و از آن به‌عنوان یکی از جدی‌‌‌‌‌‌ترین و بهترین رمان‌‌‌‌‌‌های فارسیِ سال‌‌‌‌‌‌های اخیر نام برده‌اند. «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» اگرچه رمانی‌‌‌‌‌‌ است مجزا و برای خواندن و مرورِ آن نیازی به‌خواندنِ رمان‌‌‌‌‌‌های پیشین یزدانی‌خرم نیست اما روایتی‌‌‌‌‌‌ است در امتدادِ قصه‌‌‌‌‌‌ها و ساختارهای قبلی. این رمان را در کنار «من منچستریونایتد را دوست دارم» و «سرخ‌سفید» می‌توان سه‌گانهٔ تاریخی مهدی یزدانی‌خرم دانست. [۴۶] رمان از دید زیبایی‌شناختی آثار هنری و تاریخی یادآور سبک نویسندگان شهیر ایتالیایی چون دانته آلگیری یا جاکومو لئوپاردی است و در خلال داستان هنگامی‌ که سبک‌های معماری مختلف در کلیسا و مکان‌های مذهبی روایت می‌شود، خواننده را به تحسین زیبایی مکان‌های مذهبی وا می‌دارد. اگرچه این داستان استناد تاریخی ندارد ولی از لحاظ هنری کاملاً حساب‌شده روایت می‌شود. [۴۷] دعوت به‌ خواندن "خون خورده" دعوت به مرور تلخی‌های تاریخ است که در چرخه‌ای بی‌انتها تکرار می‌شود و آدمی را از آن گریزی نیست...

نقد خون‌خورده

مهم‌ترین شاخصهٔ «خون خورده» قصه‌پردازی است. خون‌خورده رمانی به‌غایت گوتیک است. سردابه‌ها، سفر به دل تاریخی جعلی که ساختهٔ ذهن نویسنده است، خواننده را وارد فضایی می‌کند گوتیک‌گونه. گوتیک نه به معنای ترس، به معنای نوعی تعلیق. اینجا بودن و آنجا زیستن. به معنای هجوم تاریخ بر روان بشر. [۴۸] «خون‌خورده» رمانی تاریخی با ریشه‌های مذهبی است. نویسنده در داستانش نگاه می‌اندازد به تاریخ. اما نمی‌خواهد برای خوانندگانش نسخه بپیچد و بگوید کدام درست بود و کدام نادرست. تصمیم‌گیری نهایی را به‌دست خواننده‌ سپرده است. در «خون خورده»، نویسنده با قصه پردازی‌اش می‌خواهد ذهن خواننده را به جنگ‌های ضدبشری و تعصب‌های مذهبی (صفحه ۴۱ و ۵۱ کتاب) معطوف کند که به‌نام «دین» صورت گرفته است. [۴۹]

جمله‌های پرتکرار در رمان‌هایش

YesY خون‌خورده: «و تاریخ پُر است از خاک‌کردن برادر به‌دست برادر. برادر مُرده جوان...و تاریخ پُر است از برادرانی که نمی‌توانند برادران مرده‌شان را خاک کنند... [۵۰]

YesY سرخ سفید: «رسم تاریخ است انگار...» [۵۱]

نقد‌های داستانی

نقد و بررسی کتاب «ره‌ش» نوشته‌ٔ رضا امیرخانی و مهدی یزدانی‌خرم
نشست با نویسندگان پیشکسوت با رضا جولایی و مهدی یزدانی‌خرم

یزدانی‌خرم به‌عنوان منتقد در نشست های ادبی متعددی [۵۲] شرکت کرده است. [۵۳]


از جمله این نشست‌ها می‌توان به نشست نقد و بررسی کتاب «ره‌ش» نوشته رضا امیرخانی اشاره کرد که در این نشست گفت: «ره‌ش، رمان عصبانی است و این عصبانیت از نحوهٔ مدیریت کلان‌شهری در دوره‌های مختلف به‌خصوص در تصدی‌گری دوره پیشین است. نویسنده به‌سبب وابستگی‌های عاطفی‌ای که به تهران دارد، این شهر در همه رمان‌هایش حضور پررنگی دارد. اعتراض اصلی امیرخانی به ساخت تاریخ جعلی برای شهر است.» [۵۴]


یزدانی‌خرم در نشست با نویسندگان پیشکسوت که با رضاجولایی برگزار شد؛ گفت: «سال ٧۴ بود. رمان « سوقصد به‌ذات همایونی» را از كتاب‌فروشی پنجره خريدم. فروشنده گفت: «رضا جولايی نويسنده‌ٔ مهمی است.» كتاب را خواندم و با همان سن كمی كه داشتم از كتاب شوكه شدم. كار عجيبی بود؛ شخصاً به كتاب علاقمند شدم.» [۵۵]


نقدهای سینمایی

نقد و بررسی فیلم مستند "بزم رزم" با حضور مهدی یزدانی‌خرم و کارگردان فیلم

یزدانی‌خرم در عرصه‌ٔ نقد فیلم هم فعالیت داشته است که در نقدهایش ساختارِ داستانی فیلم را بررسی کرده است.

  • مستند بزم رزم ساخته‌ٔ وحید حسینی: «در بزم رزم انبوهی صدا و فیلم قرار می‌گیرد از غلام کویتی پور، حسین علیزاده، صدای شجریان و مدیران فرهنگی وقت، گروه سرودآباده و... و این‌قدر این صداها متکثر هستند که آن خوانش صرفاً نوستالژیک را از بین می‌برد و فیلم را از این شکل روایت فراتر می‌برد؛ یعنی روایت‌کردن هنرمند در تجانس با قدرت. به‌اعتقادم در این فیلم داستان انقلاب اتفاق می‌افتد. "بزم رزم" روایت ترحم نیست و کسانی که در فیلم هستند قطعه‌های فاخر و اصولمند خود را تولید کرده‌اند.»


  • خشت و آیینه ساخته‌ٔ ابراهیم گلستان: «خط سیر داستانی‌ای که گلستان برای این اثر برگزیده است، حضور پرتعداد مردان است و هرچه به پایان اثر نزدیک می‌شویم این زنانگی است که قدرت و سایه‌ٔ خود را می‌گستراند. نرینه‌های فیلم عمدتاً مردانی خسته، رها و در بسیاری موارد خوش هستند که برای زندگی مانیفست صادر می‌کنند. ابراهیم گلستان چه در مقام داستان‌نویس، چه در مقام فیلم‌ساز، از تردیدهایش به‌ زیستِ جامعه‌ٔ پادرهوای ایران می‌گوید. [۵۶]


  • رد خون ساخته‌ٔ محمدحسین مهدویان: «ردِ خون» خلاصه‌ای‌ شتاب‌زده است از یکی از مهم‌ترین تکه‌های تاریخ در دهه‌ٔ شصت که انسجامِ خود را فدایِ جاه‌طلبیِ بی‌پشتوانه‌ای کرده که می‌خواهد تکلیفِ همه‌چیز و همه‌کس، حتی خودِ تاریخ را هم مشخص کند و چنین است که از فرطِ اطلاع‌رسانی ساختار فیلم منهدم می‌شود و آوارش در انتها بر سرِ مخاطبان فرود می‌آید. [۵۷]


  • شبی که ماه کامل شد، ساخته‌ٔ نرگسِ آبیار: تازه‌ترین فیلمِ نرگسِ آبیار روایتی‌ است دراماتیک از یک واقعیتِ تاریخی. خوانشِ من از این فیلم براساسِ همین نکته استوار شده است که چگونه امرِ تاریخی می‌تواند در تقابل از «واقعیت تاریخی» عمل کند و چگونه «کشتن» به‌عنوانِ یک امرِ باستانی در هیئتِ یک تفکرِ رادیکالِ دینی سر از خاک برآورده و به زبان و روایتی خاص دست یابد. [۵۸]


  • غلامرضا تختی ساخته‌ٔ بهرام توکلی: «تختی» فیلمِ بسیار مهمی‌ است چون با رندی و هوشمندی راویِ تنِ قهرمانی می‌شود که سریع تبدیل به شمایلِ دیواری و پوستر شده ولی از جامعه بیرون گذاشته می‌شود. فیلمی درباره‌ٔ بدنِ ازپادرآمده‌ٔ یک قهرمان که همه سهمِ خود رااز آن می‌خواهند، فیلمی علیه مفهومِ مردم... [۵۹]

نقدهای ادبی

به بهانهٔ تولد مارکز
روزنامه شرق، شماره٧١۶،چهارشنبه١٧ اسفند١٣٨۴

عمده‌ٔ شهرت یزدانی‌خرم به نقدهای ادبی‌اش بازمی‌گردد:

  • در ستایش جنون خاقانی شروانی: «شعر خاقانی به‌دلیل استفاده از پیچیده‌ترین فرم‌های روایی و شعری و استعانت از جنبه‌های منحصربه‌فردِ بلاغی، دشوار و مهم و در عین‌حال باشکوه بوده است.» [۶۰]


  • مارسل پروست برای جوانان: «رمان در جست‌وجوی زمان از دست‌رفته شمایل‌نگاری یک دوران فکری، زیستی و طبقاتی است در تاریخ فرانسه، دورانی که با پس‌لرزه‌های سقوط ناپلئون سوم آغاز شده و با رسیدن به قرن جدید گنگ و به‌هم‌ریخته به‌نظر می‌رسد. مسئله مهم رمان «پروست» زمان است. اصلاً شرم‌آور نيست اگر بگوييم خواندن «پروست» سخت است.» [۶۱]


  • وسوسه‌ٔ مدامِ کشفِ چخوف: «درواقع جادوی چخوف بعدِ پایانِ داستان‏‌های او آغاز می‏‌شود. امری که تخیلِ مخاطب را تحریک کرده و او را مجبور می‌کند تا نسبت به سرنوشت شخصیت‏‌ها فکر کند و آن‏‌ها را ادامه دهد. این یکی از مهم‏‌ترین اتفاق‏‌هایی ا‏ست که برای مخاطبِ داستان‏‌های او می‏‌افتد.» [۶۲]


  • نگاهی به رمان مو قرمز نوشته‌ٔ اورهان پاموک: «اورهان پاموک همیشه مملو از ایده‌های روایی منحصربه‌فرد است. او بعدِ بردن جایزه‌ٔ ادبی نوبل حتی رمان‌های مهم‌تری نوشته که باعث شده‌اند تا مخاطبان ادبیات در جهان او را بیش‌ازپیش تعقیب کنند.» [۶۳]


  • درباره‌ٔ کتابِ هُنرِ مُردن: « کتابِ هُنرِ مُردن دو سخن‏رانی‏‌ است از پل موران نویسنده‏ فرانسوی درباره‌ٔ تصویرِ شکل‏‌های مُردن در ادبیات قرونِ وسطا و روایتِ خودکشی در جهانِ رمانتیست‏‌های مُدرن.» [۶۴]


جستار‌نویسی بر قاب عکاسان

یزدانی‌خرم دل‌بستگی ویژه‌ای به «عکس» دارد. این‌گونه می‌نماید که این دل‌بستگی برآمده از درک مناسب او از ضرورت «درست‌دیدن» برای نویسنده رمان و داستان است. بروز این دل‌بستگی، افزون بر نوشته‌های داستانی او، در جستارنویسی‌های اینستاگرامی‌اش بر قاب‌هایی از عکس‌های مطرح ایران و جهان دیده می‌شود. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


«گور جمعی در بُستان» عکاس: ساسان مویدی

نمونه‌ای از این جستارنویسی که یزدانی‌خرم در صفحهٔ شخصی‌اش منتشر کرد. [۶۵]


«این داستانی واقعی‌ است. تنها دو عکس بی‌کیفیت از این قصه یافتم و دیگر هیچ. سقوط خرمشهر، سقوط شهرهای کوچک‌تر و زنانی که اسیر ارتش عراق می‌شوند... گور جمعی هفده یا به روایتی بیست زن و دختر ایرانی در نزدیکی شهر بُستان. مشهور به «خواهران غریب» یا «گمنام». ماه‌ها می‌گذرد، خرمشهر آزاد می‌شود. این ماجرا که در زمان خودش فشار روحی فراوانی بر جنگ‌جویان ایرانی آورده بوده یک تکاور ارتش را که گویا هنوز در قید حیات است وا می‌دارد به انتقام... اما این گورِ رهاشده فقط یکی از زخم‌هاست. انتقام دردناک آن تکاور ارتش ایران چه می‌سازد بر ذهنِ ما. تمامِ اُبژه‌های این داستان بی‌نام‌ شده‌اند. تمام‌شان در خاکی گم شده‌اند که تن‌های خونین و رنج‌کشیده‌شان را به‌هم پیوند زد و پنهان‌شان کرد... وضعیتی که بر این زنان رفت چه روایتی می‌تواند بسازد... تمامِ اجزای این داستان خاص‌ هستند و فرشته‌ٔ تاریخ را احضار می‌کنند.»




مقاله‌ها

نگاهی به مقالهٔ سلین نوشته یزدانی‌خرم

یزدانی‌خرم مقاله‌های متعددی از تاریخ، فلسفه، جنگ و دیگر حوزه‌ها قلم زده است که به برخی اشاره می‌کنیم.[۶۶]


  • « نویسنده مستقل»روزنامه شرق در شمارهٔ۷۴۹ اردیبهشت١٣٨۵ منتشر کرد.پرونده:نویسنده مستقل.pdf
  • «  اسطوره‌زدایی از احمد شاملو» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ۲۴۹ که۲۸آذر۹۷ منتشر کرد.[۶۷]
  • « پشت خاکریز» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۶۹ آبان۱۳۸۷ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « گتسبی بزرگ درگذشت» مجلهٔ بخارا در شمارهٔ۴٢ خردادوتیر١٣٨۴ منتشر کرد.[۶۸]
  • « پشت خاکریز» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۶۹ آبان۱۳۸۷ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « یک نکته در باب ادبیات جنگ» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۶۴ شهریور۱۳۸۷ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « حاشیه‌ای در باب مفهوم ابلیس در جهان روایی فئودور داستایفسکی» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ٢٢ آبان۱۳۸۶ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « نگاهی به جهان داستانی لویی فردینان سلین» بخارا در شمارهٔ۵١ خرداد۱۳۸۵ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « سقوط لندن» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۵٧ مرداد۱۳۸٧ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « باد در پرچمِ فاتح» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ۲۸۲ سه‌شنبه۲ بهمن۱۳۹۷ منتشر کرد.[۶۹]
  • « درباره رمانِ شوایک، طنزی سیاه علیهِ آرمان‌‏گرایی اروپایی جنگِ جهانی اول» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ١٢۴ چهارشنبه۳ مرداد۱۳۹۷ منتشر کرد.[۷۰]
  • « جنون خوانش و رب گری یه» مجلهٔ سروش‌اندیشه در شمارهٔ٢ بهار۱۳٨١ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « درگذشت کاپوشینسکی بزرگ» مجلهٔ بخارا در شمارهٔ۵۷ آذر و دی۱۳۸۵ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • « کتاب‌ها در صف ارشاد» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۵۵ تیر١٣٨٧ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • «  دعوت به مراسم کافکاخوانی» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۴۵ اردیبهشت١٣٨٧ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • «  دیدار در صبح یک‌شنبه» روزنامهٔ شهروند در شمارهٔ۴٩ خرداد١٣٨٧ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • «  فاصله‌ای میان مردن و نمردن» بیدار در شمارهٔ٢٢ مهر١٣٨٢ منتشر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • «  قهرمان‌ها و گورها» روزنامهٔ سازندگی در شمارهٔ١٧٣ سه‌شنبه۲۷ شهریور منتشر کرد.[۷۱]


مصاحبه‌ها

مصاحبه با سحابی مترجم رمان مرگ‌قسطی

یزدانی‌خرم با برخی از اهالی فرهنگ و هنر مصاحبه کرده است.

YesY از جنجالی‌ترین مصاحبه‌هایش می‌توان به مصاحبه او با ابراهیم گلستان اشاره کرد. یزدانی‌خرم در این مصاحبه‌ٔ مفصل (۳۰ صفحه) به گفت‌‌وگوی رودررو با گلستان نشسته است و گلستان نیز دست به افشاگری‌های بسیاری زده است و ناگفته‌های بسیاری از خودش، خانواده‌اش و وضعیت فرهنگ و هنر در زمان پهلوی و افراد فعال در آن‌زمان بیان کرده است. گلستان انتقادهای تندی به چهره‌هایی چون احمد شاملو و جلال آل‌احمد وارد کرده است. این مصاحبه در ویژه‌نامه‌ای به‌نام « ضدخاطرات» در روزنامه همشهری به‌چاپ رسیده است.

YesY از دیگر مصاحبه‌های یزدانی‌خرم، گفت‌گوی او با رضا امیرخانی است که به مناسبت چاپ کتاب "نفحات نفت" در مجلهٔ نافه تحت‌عنوان «مجبورم فرياد بزنم» منتشر شد.[۷۲] هم‌چنین گفت‌‌وگوی مفصلی با امیر‌خانی در رابطه با زندگی ادبی‌سیاسی این نویسنده انجام داده است که در روزنامهٔ شرق چاپ شد. [۷۳] [۷۴]


YesY مصاحبه‌ای با احمد غلامی به‌نام «ماندن در وضعیت آخر» در بیدار شمارهٔ٢٢ در مهر١٣٨٢ منتشر کرده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند

YesY مصاحبه‌ای با مهدی سحابی مترجم رمان «مرگ قسطی» نوشته‌ٔ سلین انجام داده است که در مجلهٔ بخارا به‌نام « مردی که کاری با آسمان نداشت» چاپ شده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند


جوایز

نوا، نما و نگاه

صدای نویسنده










سرخِ‌سفید را بشنویم و خون‌خورده را ببینیم

کتاب صوتی «سرخِ‌سفید» با صدای میرطاهر مظلومی را «نوین کتاب گویا» منتشر کرده است. [۷۶]

پانویس

  1. یزدانی‌خرم، سرخِ سفید، ١١۴.
  2. «برگزیدگان انجمن ادبی «چهل»». 
  3. «عکس‌ها و قصه‌ها». 
  4. «پیرهن زرشکی چوبک». 
  5. «پدربزرگ». 
  6. یزدانی‌خرم، من منچستریونایتد را دوست دارم، ۵.
  7. «دبیرستان فرهنگ». 
  8. «بهانه‌های نوشتنم». 
  9. «ناخدای من برخیز». 
  10. «حوادث کوی دانشگاه٧٨». 
  11. «چاپ نهم خون‌خورده». 
  12. یزدانی‌خرم، سرخِ سفید، ۵.
  13. «یادداشت‌های مریم حسینیان». 
  14. «بهار برایم کاموا بیاور». 
  15. «رمانی آوانگارد». 
  16. «قباد آذرآیین». 
  17. «نقدی بر یزدانی‌خرم». 
  18. «جهشی به جلو». 
  19. «شیفته تاریخ». 
  20. «دولت‌آبادی». 
  21. «هوشنگ گلشیری». 
  22. «علی‌اکبر دهخدا». 
  23. «نیما یوشیج». 
  24. «محموداعتمادزاده». 
  25. «نویسنده پررویی هستم». 
  26. «رمان‌نویس بدون تحقیق ممکن نیست». 
  27. «فشار بر جوایز ادبی». 
  28. «سانسور». 
  29. «تضمین می‌دهم داستان نویسی در بهترین زمانش است». 
  30. «داستان نویسی «آل جلال»». 
  31. «کارگاه رمان». 
  32. «حواشی یزدانی‌خرم». 
  33. «گفتگو و داستان خوانی یزدانی‌خرم با معین فرخی». 
  34. «نشر چشمه». 
  35. «روایت تاریخ». 
  36. «حماسه». 
  37. «مجموعه داستان زبان عاشقی». 
  38. «رمان قلب ادبیات». 
  39. «به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی». 
  40. «پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ ٩٠». 
  41. «منچستریونایتد در بازار کتاب ترکیه». 
  42. «سرخ‌سفید». 
  43. «نقد سرخ‌سفید». 
  44. «سرخ سفید؛ موضوع‌محور». 
  45. «خون‌خورده». 
  46. «خون‌خورده،متاستاز خون بر تاریخ». 
  47. «در ستایش هنر». 
  48. «نقدی بر خون‌خورده». 
  49. «داستانی با ریشه‌های مذهبی». 
  50. یزدانی‌خرم، خون‌خورده، ۹۲.
  51. یزدانی‌خرم، سرخ سفید، ٧۲.
  52. «نشست نقد کتاب کبوتران انگلیسی». 
  53. «نشست نقد کتاب تب خواب». 
  54. «نقد کتاب «ره‌ش»». 
  55. «سوقصد». 
  56. «فیلم خشت و آیینه». 
  57. «فیلم رد خون». 
  58. «ریگ روان برماه». 
  59. «زیبایی‏ شناسیِ زهر». 
  60. «خاقانی». 
  61. «مارسل پروست». 
  62. «آنتوان چخوف». 
  63. «اورهان پاموک». 
  64. «هنر مردن». 
  65. «گور جمعی در بستان». 
  66. «مقاله‌های یزدانی‌خرم». 
  67. «اسطوره‌زدایی از شاملو». 
  68. «مقاله‌ها». 
  69. «باد در پرچم فاتح». 
  70. «رمان شوایک». 
  71. «قهرمانان و گورها». 
  72. «مجبورم فریاد بزنم؛ مصاحبه با امیرخانی». 
  73. «مصاحبه یزدانی‌خرم با رضا امیرخانی قسمت اول». 
  74. «مصاحبهٔ یزدانی‌خرم با رضا امیرخانی قسمت دوم». 
  75. «جوایز یزدانی‌خرم». 
  76. «کتاب صوتی سرخ‌سفید». 

منابع

  1. یزدانی‌خرم، مهدی (۱۳۹۱). من منچستریونایتد را دوست دارم. تهران: نشر چشمه. ص. ۲۲۵. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹۰-۱۹-۹.
  2. یزدانی‌خرم، مهدی (۱۳۹۴). سرخِ‌سفید. تهران: نشر چشمه. ص. ۲۶۶. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۵۳۶-۱.
  3. یزدانی‌خرم، مهدی (۱۳۹۷). خون‌خورده. تهران: نشر چشمه. ص. ۲۷۱. شابک ۹۷۸-۶۲۲-۰۱-۰۰۷۸-۲.

پیوند به بیرون

  1. «برگزیدگان انجمن ادبی چهل». ایسنا، ١١اردیبهشت۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  2. «نویسنده در مقابل شر دنیا می‌ایستد». باشگاه خبرنگاران جوان، ١آذر۱۳۹۴. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  3. «صادق چوبک». اینستاگرام مهدی یزدانی‌خرم، تیر۱۳۹٨. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  4. «گفت‌وگو با مهدی یزدانی‌خرم». ژورنالیست جوان، ٣٠تیر۱۳۹١. بازبینی‌شده در ١۵شهریور۱۳۹٨. 
  5. «پدربزرگ». کانال تلگرامی مهدی یزدانی‌خرم، ۱۳۹٨. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  6. «دبیرستان فرهنگ». ایران آرت، ٢اردیبهشت١٣٩۶. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  7. «ناخدای من برخیز». آی اسپرت، ٢٩شهریور١٣٩۶. بازبینی‌شده در ١۶شهریور۱۳۹٨. 
  8. «نقد مرد سختگیر داستان». داستان‌ها و دست‌نوشته‌های مریم حسینیان، ۶فروردین١٣٩٠. بازبینی‌شده در ١۶شهریور۱۳۹٨. 
  9. «مادربزرگم یکی از دلایل نوشتنم است». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢۶مهر۱۳۹٨. 
  10. «بهار برایم کاموا بیاور». نشرچشمه. بازبینی‌شده در ١۶شهریور۱۳۹٨. 
  11. «خون‌خورده به چاپ هشتم رسید». خانه کتاب. بازبینی‌شده در ٢۶شهریور۱۳۹٨. 
  12. «حوادث کوی دانشگاه تهران». ایسنتاگرام. بازبینی‌شده در ٢۶شهریور۱۳۹٨. 
  13. «نویسنده جاه‌طلب». ایسنا، ۴آبان١٣٩١. بازبینی‌شده در ١۶شهریور۱۳۹٨. 
  14. «نوشتن آداب می‌خواهد». عصر ایران، ١آذر١٣٩۴. بازبینی‌شده در ١٧شهریور۱۳۹٨. 
  15. «مدال احمد محمود اهدا می‌شود». فرهنگ امروز، ١دی١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١۶شهریور۱۳۹٨. 
  16. «محافظه‌کار انقلابی؛ چرا نیمایکی از سیاسی ترین شاعران ایران است». سازندگی، ١٩آذر١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١۴شهریور۱۳۹٨. 
  17. «زشمع مرده یاد آر؛جایگاه ادبی علی اکبر دهخدا». سازندگی، ٢٣اسفند١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١۴شهریور۱۳۹٨. 
  18. «شیوه‌ی یزدانی‌خرم، جان دوس پاسوس را به یادم می‌آورد». خوابگرد، ۴مهر۱۳۹۴. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  19. «یزدانی‌خرم داستان را خوب می‌شناسد». نقد چهارشنبه‌ها، ۶آبان۱۳۹۱. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  20. «امیدساز اعظم؛ شازده احتجاب». سازندگی، ٢٧آذر١٣٩٧. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  21. «یک شب، یک نویسنده». انتشارات جویا، ٢٨اردیبهشت١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١۴شهریور۱۳۹٨. 
  22. «دلداده‌ٔ داس و چکش؛به‌آذین». سازندگی، ٢٩دی١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١۴شهریور۱۳۹٨. 
  23. «ربنای شجریان نمادِ ماهِ رمضان است». سازندگی، ١٧اردیبهشت١٣٩٨. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  24. «دولت‌آبادی در سال‌های جنگ امید را بین مردم زنده کرد». فرهنگ امروز، ۱۱مرداد۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  25. «استادکهنه‌کار را به دانشگاه راه نداند». سازندگی، ١٣دی١٣٩٧. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  26. «معرفی خون‌خورده». دیجی کالا، ۲۱ فروردین ۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ٢٠مهر۱۳۹٨. 
  27. «و تاریخ پر است از فرشته و خون». سازندگی، ٩اسفند١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١٩شهریور۱۳۹٨. 
  28. «مجموعه داستان زبان عاشقی». خانه کتاب. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  29. «نویسنده، سیاسی‌ترین موجود کل عالم بشریت است». سامانه دانشجویی دانشگاه فردوسی مشهد. بازبینی‌شده در ٢٠مهر۱۳۹٨. 
  30. «به گزارش اداره هواشناسی: این خورشید لعنتی». انتشارات ققنوس. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  31. «پرمخاطب‌ترین داستان‌های دهه‌ٔ نود ایران». اصفهان امروز آنلاین، ٢٢مرداد۱۳۹٧. بازبینی‌شده در ١٩شهریور۱۳۹٨. 
  32. «فشارهای سیاسی دلیل تعطیلی جوایز ادبی بود». آرت ایران، ٢٠تیر۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  33. «نویسندگانی که شکست می‌خورند». هفت نیوز، ۱۱اسفند۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  34. «بررسی رابطه ادبیات ایران وترکیه». خبرگزاری آناتولی، ٢٢مرداد۱۳۹٧. بازبینی‌شده در ١٩شهریور۱۳۹٨. 
  35. «کتاب سرخ‌سفید». طاقچه. بازبینی‌شده در ١٩شهریور۱۳۹٨. 
  36. «لیست اصلاحات». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  37. «رأی می‌دهم». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  38. «مردی با ایده‌های خاص که مطبوعات ایران مدیون اوست». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  39. «این مرد دلش برای کشورش لرزیده است». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  40. «نویسنده‌ای که از هیچ، داستان می‌سازد». ایمنا، ۲۸مهر۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  41. «روایت‌های موازی از یک واقعه». وبلاگ علی‌الله سلیمی، ۲۹تیر۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  42. «خون خورده؛ داستان پدران، پسران و ارواح نامقدس». سرزمین هنر، ۲خرداد۱۳۹٨. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  43. «خون‌خورده یزدانی‌خرم بهترین کتاب اوست». وبلاگ علی چنگیزی. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  44. «جدال با تاریخ». فرهنگ امروز، ٢بهمن١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١۴شهریور۱۳۹٨. 
  45. «کتاب خون‌خورده». طاقچه. بازبینی‌شده در ١۴شهریور۱۳۹٨. 
  46. «حماسه یعنی چگونه مردن نه زیستن». فرهنگ امروز، ١٨خرداد١٣٩٨. بازبینی‌شده در ١۴شهریور۱۳۹٨. 
  47. «تقدس‌زدایی خواست روشنفکران است». فرهنگ امروز، ١٢تیر١٣٩۵. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  48. «تاملی بر مفهوم فردگرایی و شاعری به نام خاقانی شروانی». روزنامه شرق، ٢٠فروردین١٣٨۵. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  49. «چرا باید "پروست" بخوانیم؟». خبرگزاری آریا، ١بهمن١٣٩۵. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  50. «خوانشی از فیلم «خشت و آینه» ساخته ابراهیم گلستان». روزنامه اعتماد، ١۴شهریور١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  51. «خونِ مُرده؛جُستاری درباره‌ این‌که چرا ردِ خون فیلمِ بدی‌ است». روزنامه سازندگی، ٢٢بهمن١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  52. «ریگِ روان؛ شبی که ماه کامل شد». روزنامه سازندگی، ١۶بهمن١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  53. «زیبایی‏ شناسیِ زهر؛ درباره «غلامرضا تختی» فیلمی علیه مفهوم مردم». روزنامه سازندگی، ١۴بهمن١٣٩٧. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  54. «مجبورم فرياد بزنم!». ارمیا. بازبینی‌شده در ١٨شهریور۱۳۹٨. 
  55. «خون‌خورده، قصه هایی سوخته در آتش». خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران. بازبینی‌شده در ٢٠شهریور۱۳۹٨. 
  56. «مقاله‌های مهدی یزدانی‌خرم». پرتال جامع علوم انسانی. بازبینی‌شده در ٢١شهریور۱۳۹٨. 
  57. «گفت‌وگو و داستان‌خوانی با مهدی یزدانی‌خرم». ناملیک. بازبینی‌شده در ٢١شهریور۱۳۹٨. 
  58. «نشر‭ ‬چشمه، خون‭ ‬نویسندگان‭ ‬گمنام‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬شیشه‭ ‬می‌کند». سینماپرس، ۸دی۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ٢۴مهر۱۳۹٨. 
  59. «نویسنده باید از دیوار زمان رد شود». شهرآرانیوز، ٢مرداد١٣٩٨. بازبینی‌شده در ٢۴شهریور۱۳۹٨. 
  60. «حاشیه نگاری». شهرآرانیوز، ٢ مرداد١٣٩٨. بازبینی‌شده در ٢۴شهریور۱۳۹٨. 
  61. «وسوسه مدام چخوف». سازندگی، دوشنبه۱۶مهر۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ٢۴شهریور۱۳۹٨. 
  62. «کتاب هنر مردن». سازندگی، یکشنبه۱۷تیر۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ٢۴شهریور۱۳۹٨. 
  63. «باد در پرچمِ فاتح». سازندگی، سه شنبه۲بهمن۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ٢۴شهریور۱۳۹٨. 
  64. «مصاحبه امیرخانی قسمت اول». بانک اطلاعات نشریات کشور، یک‌شنبه۲۱اسفند۱۳۸۴. بازبینی‌شده در ٢۴شهریور۱۳۹٨. 
  65. «مصاحبه امیرخانی قسمت دوم». بانک اطلاعات نشریات کشور، دو‌شنبه۲۲اسفند۱۳۸۴. بازبینی‌شده در ٢۴شهریور۱۳۹٨. 
  66. «گورجمعی در بستان». اینستاگرام مهدی یزدانی‌خرم، شهریور۱۳۹٨. بازبینی‌شده در ٢٢شهریور۱۳۹٨. 
  67. «اسطوره‌زدایی از شاملو». طاقچه. بازبینی‌شده در ٢۴مهر۱۳۹٨. 
  68. «درباره رمانِ شوایک، طنزی سیاه علیهِ آرمان‌‏گرایی اروپایی جنگِ جهانی اول». سازندگی، ۳مرداد۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  69. «قهرمانان و گورها؛ گزارشی از تخریب سنگ مزار محمدعلی فروغی و غیب‌شدن میدان قیصر امین‌پور». سازندگی، ۲۷شهریور١٣٩٧. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  70. «کتاب صوتی سرخ‌سفید». نوین کتاب گویا. بازبینی‌شده در ٢٢شهریور۱۳۹٨. 
  71. «تقدس زدایی خواست روشنفکران است و ممیزی تنها هزینه داشته است». فرهنگ امروز، ۱۲تیر۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  72. «مقاله‌های مهدی یزدانی‌خرم». پایگاه مجلات تخصصی نور. بازبینی‌شده در ٢٧شهریور۱۳۹٨. 
  73. «دوره آموزش داستان نویسی «آل جلال»». خبرگزاری مهر، ۲۴آبان۱۳۹۴. بازبینی‌شده در ٣١شهریور۱۳۹٨. 
  74. «کارگاه رمان». موسسه آموزشی خرد و بهاران اندیشه. بازبینی‌شده در ٣١شهریور۱۳۹٨. 
  75. «نگاهی به رمان «مو قرمز» اورهان پاموک؛ رمان عاشقانه‌ای که راوی نفرت می‌شود». هنرآنلاین، ١٠اردیبهشت۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  76. «نگاهی به رمان «خون خورده»». سایت مصطفی بیان، ۲۶تیر۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  77. «نشست نقد کتاب تب خواب». خبرگزاری مهر، ۲۲مرداد۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ٣١شهریور۱۳۹٨. 
  78. «نشست نقد کتاب کبوتران انگلیسی». خبرگزاری مهر، ۲۲مرداد۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ٣١شهریور۱۳۹٨. 
  79. «از جسمش ببرانید و بر جانش بخورانید». همشهری، ١٧دی۱۳۹٧. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  80. «آلوده‌تر از هوای تهران». مجله ادبی «الف یا»، ۲۷آذر۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ٣١شهریور۱۳۹٨. 
  81. «نقد «من منچستریونایتد را دوست دارم»». نقد چهارشنبه‌ها. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  82. «نقدی بر خون‌خورده از سروش چیت‌ساز». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  83. «عالیه عطایی از خون‌خورده می‌گوید». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨. 
  84. «نقدی بر یزدانی‌خرم از مسعود قدیم‌فلاح». اینستاگرام. بازبینی‌شده در ٢٧مهر۱۳۹٨.