ادبیات مهاجرت
ویکتور هوگو در تبعید
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
گفت معشوقی به عاشق کی فتی | تو بهغربت دیدهای بس شهرها | |
پس کدامین شهر از آنها خوشتر است | گفت شهری که در وی دلبر است (مولانا) [۱] |
گذری کوتاه
مهاجرت پدیدهای پیچیده و چندگانه است که موجب بازتابهای گوناگون و حتی متضادی نزد مهاجران میشود. این بازتابها به بهترین نحو در هنر مهاجر نمود پیدا میکند. هویت مهاجر بهمثابهٔ خردهفرهنگی است که در حاشیهٔ دو فرهنگ اصلی حاکم، فرهنگ مبدأ و فرهنگ مقصد، رشد میکند. در مهاجرت با فضای سومی روبهرو هستیم که بر روی خط مرزی دو فرهنگ ساخته شده است. در این فضا هویتی ثالث که از آن بهعنوان سوژهٔ سرگردان (diasporic) نام میبرند شکل میگیرد. نویسندهٔ مهاجر در چنین فضایی به خلق زبان متفاوت و مفاهیم جدیدی دست میزند که در حوزهٔ ادبیات بینافرهنگی جای میگیرد.[۲]
مهاجرت
مهاجرت را تغییر دائمی یا نیمهدائمی مسکن بدون هیچ محدودیتی دربارهٔ فاصلهٔ حرکت و ماهیت اختیاری یا اجباریبودن آن میگویند. لزوماً بهمعنای ترککردن محلی و ورود به محل دیگر است که سرزمین اولیه را مهاجرفرست و سرزمین تازه را مهاجرپذیر مینامند.[۳]
مهاجرت پدیدهای سیاسیاجتماعی در فرهنگنامهها بهطورکلی ترک، اختیاری یا اجباری، سرزمین مادری و اقامتگزیدن در سرزمینی دیگر و تبعید، نفی بلد و راندهشدن از سرزمین مادری یا زادگاه و اقامت اجباری در سرزمین بیگانه تعریف شده است. واژههایی مانند مهاجرت، هجرت گروهی و تبعید بهظاهر واژههایی با معانی متفاوت هستند؛ اما این واژگان در مطالعات فرهنگی بهطورکلی زیر یک چتر قرار میگیرند. چراکه همگی اشاره به نوعی جابهجایی و پراکندگی دارند.[۴]
مهاجرت باعث جدایی و نفیکنندهٔ ارتباط است. موجد فاصله و شکاف. شکاف میان دو دنیا، دنیای گذشته و آینده، میان دیروز و امروز، میان زادگاه و سرزمین بیگانه و بین نسلها. حتی در عصر ارتباطات نیز اگرچه تبعید نفی مطلق ارتباطات نیست، ضعیف کنندهٔ آن خواهد بود و آدمی را در گذشت زمان از اصل و سرچشمهاش دور و دورتر میکند.[۵]
مهاجرت ایرانیان
ایران در طول تاریخ مهاجرتهای گوناگونی را، بنا به دلایل مختلف، پشت سر گذاشته است. در قرن اول هجری و پس از شکست ساسانیان از مسلمانان، گروهی از ایرانیان، بالاخص زرتشتیان، بهکشورهای هندوستان و چین مهاجرت میکنند. در قرن هفتم هجری و پس از حملهٔ مغول به ایران و فروپاشی سلسهٔ خوارزمشاهیان گروههایی از ایرانیان بههندوستان و آسیای صغیر، روم، میروند. در قرن دهم و یازدهم هجری و پس از بهرویکارآمدن سلسلهٔ صفویه در ایران مهاجرت دیگری که این بار اکثریت مهاجران را ادبا و شاعران تشکیل میدهند، بههندوستان صورت میپذیرد. انقلاب مشروطه باعث آشنایی ایرانیان با غرب شده و در فاصلهٔ انقلاب مشروطه تا انقلاب ۵۷ و در سالهای بعد از آن تعداد زیادی از ایرانیان به اروپا و آمریکا مهاجرت میکنند.[۶]
قصّهٔ سنجان، قصّهٔ مهاجرت
از مهاجرت ایرانیان به هندوستان اطلاعات دقیقی در دست نیست. تنها رسالهٔ مختصری بهنام «قصّهٔ سنجان» موجود است که سرایندهٔ آن «بهمن کیقباد» است. بعضی منابع میگویند زرتشتیان بهسال۷۱۶میلادی، ۶۵ سال بعد از کشتهشدن یزگرد سوم، وارد سنجان شدند. قصّهٔ سنجان داستانی منظم است که به شرححال مهاجرت زرتشتیان بههند میپردازد. این کتاب بهسال ۱۰۰۸هجری قمری (۱۶۰۰م) نوشته شده و اینگونه آغاز میشود:
کنون بشنو شگفت داستانها
زگفت موبدان پاستانها
اگر گویم به تقریرش نگنجد
به کاغذ نیز تحریرش نگنجد
ولیکن من ازو اندک بجویم
سخن گر صد بود من یک بجویم.[۷]
ادبیات مهاجرت
- در دستش
- پرگاری زرین را
- که در انبارهای جاودانی خدایان آماده شده بود
- گرفت، تا محدود کند
- جهان و تمام موجودات آن را
- یک پای آن را در مرکز قرار داد
- و پای دیگر را
- چرخاند
- و پای دیگر را
- در طول دایرهای بیکران در عمق ظلمات.
- و گفت این است مرزهای تو
- این محیط تو خواهد بود ای جهان (جان میلتون، بهشت گمشده، کتاب هفتم)
پیشاپیش اغلب مهاجرتها همواره نویسندگان، شعرا، هنرمندان، سیاستمداران و روشنفکران بهعنوان نمایندگان فرهنگی و سیاسی گروههای مهاجر قرار داشته و دارند. اینان، در روند فعالیتهای ادبی و هنری خود در کشورهای میزبان، غالباً نوعی ادبیات ویژه با گونهها و ویژگیهای خاص خود پدید آورده و میآورند که چه در محتوا و چه در سبک و سیاق ادبی معمولاً با ادبیات داخل آن کشور متفاوت است. این نوع ادبیات را عموماً ادبیات مهاجرت نام نهادهاند.[۸]میان مهاجرت و تخیل ارتباطی عمیق وجود داشته و بسیاری از آثار بزرگ ادبی یا هنری متأثر از مهاجرت یا مهاجرین خلق شده است.[۹] طبق تعریف فرهنگ ادبیات فارسی تألیف محمد شریفی ادبیات مهاجرت آثار خلاقهٔ ادبی است که در خارج از مرزهای ایران توسط ایرانیانی که از کشور مهاجرت کردهاند تألیف شده است.[۱۰]
نخستین داستان مهاجرت
بنابه روایتهای اسطورهای و مذهبی خداوند پس از خلقت آدم و حوّا آنان را در بهشت سکنی داد و بهدنبال خطایی که مرتکب شدند بهزمینشان فرستاد و بهاینترتیب نخستین مهاجرت انسانی شکل گرفت.
حدیث عشق اگر گویی گناه است
گناه اول ز حوّا بود و آدم. سعدی
ناصرخسرو
میتوان گفت نزدیکترین اثر ادبی در گذشتهٔ ادبیات فارسی به آنچه امروزه ادبیات مهاجرت مینامیم، اشعار و «سفرنامهٔ» ناصرخسرو است. ناصرخسرو در ایام جوانی آن طور که خودش میگوید بنابه خوابی که دیده متحول شده، شغل «دیوانی» را کنار نهاده، از شرابخواری دست کشیده و بهقصد حج راهی سفر میشود. «سفرنامهٔ ناصرخسرو» حاصل سفر هفتسالهٔ او به بلاد روم، مصر، حجاز و بینالنهرین است. پس از بازگشت از سفر بهدلیل خشم حاکمان از موطن خود، بلخ، مهاجرت کرده و از آنجا به نیشابور و مازندران و دستآخر به یمگان رفته و تا آخر عمر در آنجا میماند.
ای باد عصر اگر گذری بر دیار بلخ | بگذر به خانهٔ من و آنجای جوی حال | |
بنگر که چون شدهست پس از من دیار من | با او چه کرد دهر جفاجوی بدفعال [۱۱] |
مهاجرت شاعران ایرانی و پیدایش سبکی نو
در دورهٔ صفوی با مهاجرت گستردهٔ هنرمندان و شاعران ایران بههند روبهرو هستیم. قطع حمایت دربار صفوی از هنرمندان و شعرا به مهاجرت گستردهٔ آنان بههند انجامید. حمایت دربار گورانی از هنرمندان و شعرای ایران به مهاجرت بیشتر دامن زد و درپی آن مکاتب نوین هنری در کشور هند بهوجود آمد.»[۱۲]
محمد قزوینی در پاسخ به ادوارد براون که از او دلیل فقدان شعرای بزرگ در عهد صفوی را پرسیده میگوید: سلاطین صفوی بیشتر قوای خود را صرف ترویج مذهب شیعه مینمودند لیکن از طرف دیگر ادبیات و شعر و عرفان و تصوف و بهقول خودشان هرچه متعلق کمالیات بود، در مقابل شرعیات، نهتنها در توسعه و ترقی آن تلاشی نکردند، بلکه بهانواع مختلف درپی آزار و تخفیف نمایندگان این کمالات برآمدند، زیرا که نمایندگان مزبور اغلب در قوانین و مراسم مذهبی بهطورکامل استقرار نداشتند.[۱۳]ایران و شبهقارهٔ هند از دیرباز با هم روابط فرهنگی، زبانی، مذهبی، هنری و بازرگانی و صنعتی گستردهای داشتهاند . پیشینهٔ این روابط به دوران مهاجرت آریاییها برمیگرد؛ زمانی که این دو ملت شاخهٔ «هندوایرانی» را تشکیل میدادند و زبان، مذهب و نژادی یگانه داشتند. با گذشت زمان که این دو ملت در دو اقلیم جداگانه ساکن شدند، منشها و خلقوخوی آنان نیز دگرگون شد بااینحال، مبانی مشترک زبانی و نژادی و فرهنگی آنان هرگز از هم نگسیخت.[۱۴] زبان و ادبیات فارسی از روزگار «سلطان محمود غزنوی» وارد سرزمین هند شد و در طول دورههای بعد سرتاسر آن سرزمین را فراگرفت بهطوریکه زبان فارسی در مدتی نزدیک به نه قرن زبان رسمی دربار پادشاهان هندوستان بهشمار میآمد. رفتوآمد مهاجران از ایران به هند، موجبات تأثیر و تأثر فرهنگی بیشتری بهوجود آورد و از سدهٔ دهم هجری در دورهٔ صفویان در ایران و تیموریان در هند، این روابط همهجانبه گسترش یافت.[۱۵] چنانکه جایگاه فرهنگ و زبان فارسی در این سرزمین از اصفهان، پایتخت صفویان، رونق بیشتری یافت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
محمدتقی بهار معتقد است: تواریخ عمده که در هندوستان نوشته شده مانند «تاریخ الفی»، «منتخبالتواریخ»، «اکبرنامه»، «تاریخ هاشمخان خوافی» که همه به فارسی است و علاوه بر تاریخ، کتب علمی یا ترجمههایی که از زبان سانسکریت به فارسی شده است از قبیل «طوطینامه»، ترجمهٔ «مهابهارتا» و «رامایانا» یا کتب فرهنگ لغت مثل «فرهنگ جهانگیری» و «برهان قاطع» و کتب علمیتاریخی چون «تاریخالحکما» اعتبار زبان فارسی را در هند و همچنین اهمیت ارتباط فرهنگی بین دو کشور را مشخص میکند.[۱۶]
در اثر تردد و آمدورفت مهاجران و آمیختگی با فرهنگ غنی هندوستان قسمتهایی از فرهنگ و ادبیات مردم هند نیز در سرزمین ایران رواج پیدا کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
محمدرضا شفیعی کدکنی دربارهٔ تفاوت زبان فارسی در هند و ایران، در دورهٔ صفوی، معتقد است:
شاعران ایرانی که به هندوستان رفتند، در آنجا با گونهای متفاوتی از زبان و شعر روبهرو شدند. دستور این زبان در مقایسه با فارسی داخل ایران، فرقهایی داشت. اغلب شاعران هند، زبان فارسی را در آن سرزمین آموخته، ازاینروی، تفاوتهای زبانی بهطورطبیعی در شعر آنها پیدا شد.[۱۷]
عبدالحسین زرینکوب معتقد است: زمینهٔ رشد زبان فارسی در ایران صفوی که شاهان و امیران آن از فرط غوطهوری در ضرورتهای سیاسی و نظامی، مجال توجه به ذوق و قریحۀ ادبی را نمییافتند، وجود نداشت.[۱۸]
سبک اصفهانی در هندوستان، حکم گیاه و درختی را پیدا کرد که جهت رشد خویش، بومی مناسب یافته باشد، بهگونهای که شیوهٔ اصفهانی در هندوستان متداول شد و به سبک هندی معروف گردید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
هندوستان در آیینهٔ شاعران سبک هندی
سیروس شمیسا معتقد است: آشنایی با تفکرات هندوان و معارف آنها تا حدودی در شکلگیری سبک هندی موثر بود. اشاره به هند و ورود افکار و لغات مربوط به مذاهب و آداب و رسوم هندوان از مختصات این سبک است.[۱۹]
تعبیرها و مضمونهایی نظیر «خال هندی»، «غزالان شیراندام»، «چشمبتان هند»، «طوطی مقالان هندوستان»، «سخنوری مردم هند» و موضوعاتی چون «احترام به گاو شیرده» «ایثار زن هندی» «عاشقبودن قمری یا فاخته به سرو» که بسیار در سبک هندی بهچشم میآید، متکی بر مشاهدات و همچنین باورهای مردم هند بوده است.[۲۰]
هندوان نسبت به گاو شیرده احترام خاصی قائل هستند و میان آنها رسم چنین است که هروقت گاوی شیرده بهخانهٔ کسی میرسد و شاخش را بهدر میزند صاحبخانه نان روغنی و یا لقمهای از آرد و روغن و شکر درست کرده و در دهنش میگذارد. صائب دربارهٔ این رسم چنین اشاره کرده است:
به شیران طعمه از پهلوی خود گردون دهد؛ اما
اگر گاوی دهن را واکند لوزینه میبارد.[۲۱]
هندوستان را سرزمین عشق و عرفان لقب داده و زن را در هندوستان مثل اعلای ثابتقدمی، استواری در عشق و وفاداری دانستهاند. رسم «ستیشدن»، خودسوزی زنان پس از مرگ همسر، در اشعار شاعران این دوره نیز حضور زیادی دارد:
خسروا در عشقبازی کم ز هندوزن مباش
کز برای مرده سوزد زندهجان خویش را(امیرخسرو دهلوی)
هند از دیرباز سرزمین همنشینی ادیان و باورهای مختلف بوده، این امر در اشعار شاعران این دوره نیز بهوضوح مشهود است:
چنان با نیک و بد عرفی بهسر کن کز پس مردن
مسلمانت بهزمزم شوید و هندو بسوزاند(عرفی شیرازی)[۲۲]
مشخصات سبک هندی
قالب شعر در سبک هندی تکبیت است نه غزل و ساختار بیت هندی چنین است که در مصرعی مطلب معقولی گفته میشود و در مصراع دیگر شاعر با تشبیه یا رابطهٔ لفونشری آن را محسوس میکند. همهٔ هنر شاعر در محسوسسازی امر معقول است.
معنی رنگین بهآسانی نمیآید به دست
در تلاش مطلعی زد غوطه از خون آفتاب(صائب)
شعر هندی شعری معنیگراست نه صورتگرا و بهمعنی بیشتر از زبان توجه دارد و شعر مضمون است نه موضوع. تشبیه اساس سبک هندی است. شعر مضامین اعجابانگیز و ایجاد رابطههای غریب است.
سیروس شمیسا معتقد است شاعران سبک هندی دو گونهاند: گروه اول امثال صائب و کلیم که ابیات آنها سادهتر است و رابطهٔ تشبیهی بین مصراع معقول و محسوس و تبدیل موضوع به مضمون در آنها معتدل و لطیف بوده و زبانشان نیز روانتر است. گروه دوم شاعرانی امثال بیدل دهلوی که به آنها خیالبند و رهروان طرزخیال میگویند، بسامد ادبیات هندی در آنها بسیارزیاد بوده و فهم رابطهٔ بین دو مصرع در شعرهایشان دشوار است. اگرچه اشعار شاعران گروه دوم در آن زمان در ایران چندان پسند واقع نشد؛ اما در سالهای اخیر بر اثر رواج شعر نو و تقویت ذوق نوجویی اشعار این گروه و بالاخص بیدل به آن توجه خاص شد.[۲۳]
سهراب سپهری و سبک هندی
اگر بخواهیم در شعر پس از نیما بهدنبال سبکهای شناختهشدهٔ شعر فارسی بگردیم، بهیقین شعر سهراب بهاعتبار عملکرد ظریف و دامنهدار قوهٔ خیال و نقشآفرینیهای ذهن و پیچوتابهای زبان، به شعر سبک هندی تعلق خواهد گرفت. زبان شعر سهراب علائم بسیاری از شعر سبک هندی را در خود داراست. سپهری از میان شگردها و آرایههای سبک هندی بیش از همه برای تشخیص که در سبک هندی بیشترین استفاده را داشته، اعتبار و شخصیت قائل شدهاست. در شعرهای صدای پای آب که خود اسم شعر نیز مصداق بارز بهکارگیری این صنعت است، مسافر و... تنهایی، شوق، فکر، روشنی، روح و... بهسان موجودی زنده و گاه انسان رفتار میکنند. غیر از تشخیص دیگر ویژگیهای سبک هندی همچون «مضمونآفرینی»، «اغراق» و «بازی با کلمه» نیز در اشعار سهراب دیده میشود.[۲۴]
تصویرسازی دیگر ویژگی بارز اشعار سهراب است. او اشعارش را بر مجموعهای درهمپیچیده از تصویرهای عینی و ذهنی بنا میکند؛ یکی از ویژگیهای سازندهٔ این تصاویر، حسآمیزی که در اشعار تمام شاعران سبک هندی کاربرد زیادی دارد، است. حسآمیزی تلفیق چند حس با یکدیگر است. بیدل میگوید: «به هر نقشی که چشمت وا شود، رنگ صدا بنگر». سهراب نیز دقیقاً چنین ترکیبی در نخستین کتاب شعرش دارد: «نیست رنگی که بگوید با من».[۲۵]
صدای مهاجرت و غربت در اشعار صائب
صائب در ابتدا سفر را خلاصی از اوضاع نابسامان میداند:
در فکر کوچ باش کزاین باغ پرفریب
پیش از شکوفه گرمروان بار بستهاند.
آوازه و شهرت هند و شوق مهاجرت به آن بدانحد رسیده بود که بهباور صائب خاک آنجا کام نامرادان را شیرین میگرداند:
حاصل خاک مراد کشور هندوستان
نامرادان وطن را کام شیرین کرده است
شفیعی میگوید: صائب در هند دچار غم غربت میشود، اندوه ناشی از آن آنگاه که با شعلههای حب وطن قرین میشود تأثیرگذارترین «الحنین الیالاوطان» را شکل میدهد.[۲۶]
نباشد گر وطن غربت گوارا میشود بر دل
قفس را تنگ بر من خارخار آشیان دارد
سفری که درابتدا با چنین شعاری آغاز میشود:
سبکروی که نداده است دل به حب وطن
به هرکجا که رود در دیار خود باشد
دوامی نیافته و با زبانهکشیدن شعلهٔ حب وطن بهپایان میرسد:
صائب کجا رویم که هرجا که میرویم
از سر هوای حب وطن وانمیشود[۲۷]
تاگور و سفر بهایران
«رابیندرانات تاگور» به سال۱۳۱۱ بهدعوت دولت ایران بهایران سفر کرده و روز ۱۱اردیبهشت وارد تهران شد. وی در تمام سخنرانیهایش از اجداد و نسب ایرانی خود حرف زد و در یک میهمانی گفت: من ایرانی هستم و نیاکانم از این سرزمین بههندوستان مهاجرت کردهاند و مسرورم که بهوطن اجداد خود آمدهام و علت مسافرتم هم با وجود کهولت سن، ۷۲سالگی، همین یگانگی و عواطفی است که من بهایران دارم. تاگور در روز جمعه ۱۶اردیبهشت۱۳۱۱ که مصادف با سالگرد تولدش بود، در مجلس جشنی که بههمینمناسبت در باغ اعتمادالدوله برپا شده بود شعری زیبا در وصف ایران به زبان انگلیسی خواند که «شیخالملک اورنگ» با استادی فیالمجلس آن را بهفارسی برگرداند.
همه خاک ایران و گلهای باغ
که رونق فزاید بر باغ و راغ
یکی جشن پیروز بگرفتهاند
تو گویی که نوروز بگرفتهاند.[۲۸]
قاجاریه، شروع آشنایی با غرب
غرق در تحیّر
« | ساعت هشت بعدازظهر صدای پیانو و آواز از اطاق تحریر بلند شد. تمام جمع شدند در آن مجلس. من هم حاضر شدم. همه مشغول تماشا و صحبت هستند. من هم متحیرانه نشسته و نگاه میکنم که یک نفر از این جماعت ابداً در خیال نیست که دریا آب است و در میان تلاطم امواج بحر هستیم. اقلاً دعایی باید خواند و به ذکر خدا پرداخت که از دریا به سلامت بگذریم. همهٔ این جماعت مشغول تماشای جمال و ترنم اصوات زنهایی که پیانو میزنند هستند و اعتنایی به توسل و تذکر ندارند. یکی از زنهای محترمه که مشغول زدن پیانو بود با مردی برخاسته سینی ورشوئی را از اطراف اطاق نزد مردم میچرخانند و هر کسی از یک شلینگ تا ده شلینگ در این سینی میریزد پرسیدم پولها برای کیست گفتند جهت فقرا جمع میکنند. سینی را نزد من آوردند من هم در او انداختم. پس از اتمام این کار اهل مجلس شروع به خواندن کردند. من هم علىالرسم با آنها فریاد میکردم که نگویند شخص غریبه و بیگانه هستم ولی باز از ترتیب صورت و حرکت ملتفت میشدند که بیگانهام.[۲۹] | » |
گفتوگو در ادبیات مشروطه
در دورهٔ مشروطه با ترکبرداشتن ساختار استبداد، گفتوگو به وجه ادبی تازهای در گفتار سیاسی ادبی مبدل میگردد و نویسندگان مبدع بهجنگ فرهنگی میروند که بر پایهٔ تکگویی حاکمان بنا شده است. متفکران عهد مشروطه، نخستین ادبایی هستند که به نقد ادبی بهمفهوم امروزین آن میپردازند. در این دوره، در بطن تحولات تاریخی فرهنگی ادبیات نوینی شکل میگیرد که مهمترین ویژگی آن انتقاد از تمام مظاهر تحجر سیاسی و اجتماعی است. از این مرحله است که برخورد پرسشگرانه با جامعه و ادبیات ایران بهطورجدی شروع میشود. نویسندگان این عصر، متأثر از ادبیات عصر روشنگری اروپا دو وظیفه را همزمان پیش میبرند: نقد و بازنگری ادبیات کلاسیک ایران و طرح اصولی برای ایجاد آثار ادبی تازه.
نخستین ایرانیانی که رمان، نمایشنامه و نقد ادبی نوشتند یا از ناراضیان و تاجران مهاجر بودند یا از تبعیدیهای سیاسی. این اندیشمندان که با مهاجرت از ایران فرهنگ و ادبیات ملتهای دیگر را درک کرده بودند، ادبیاتی پدید آوردند که بهدلیل دلبستگی به انتقاد از جنبههای عینی و معنوی اقتدار، تفاوتی اساسی با ادبیات پیشین دارد، ادبیاتی اجتماعی برای تغییر وضع موجود.[۳۰]
حاج سیاح و سیاحت غرب
میرزا محمدعلی، پسر ملارضای محلاتی که بهخاطر مسافرتهای دور و دراز در دنیای آنروز به «حاج سیاح» معروف شد ظاهراً اولین ایرانی است که پا به سرزمین جدید، غرب، گذاشت. او حدود هجده سال به سفر در کشورهای مختلف آسیا، اروپا و آمریکا پرداخت و شهر به شهر و روستا به روستا را طی نمود و در این مدّت دیدهها و شنیدههای روزانهٔ خود را بهروی کاغذ آورد.[۳۱] حاجسیّاح از نسل نوگرایان دگراندیش در عصر قاجار و از افراد موثر در ترویج اندیشهٔ مشروطهخواهی و دو کتابش در شمار منابع تاریخ روشنفکری ایران است. علی فردوسی که مطالعات گستردهای در باب آرا و آثار او دارد احتمال داده که او نخستین کسی در ایران باشد که اصطلاح «حقوق بشر» در معنای امروزی آن را بهکاربرده است.[۳۲] سفرنامهٔ او وصف دستاولی از جانب مشاهدهگری راستگو از اروپا است. نگاهش، نگاه یک ایرانی سنتگرا و شگفتیزده است که به همهچیز بهدیدهٔ اعجاب مینگرد. او از سیاحت کشورهای مختلف و مشاهدهٔ پیشرفتهای آنها به این نتیجه رسید که علت اصلی پیشرفت غرب آموزش است.
شاید انگیزهٔ اولیهٔ او فرار باشد. فرار از ازدواج، فرار از ایران و آداب و رسوم بومی.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد پسرش میگوید: داشتن عیالی متمول و زندگیکردن با خرج او با طبع پدرم سازگار نبود بههمینجهت با توشهٔ مختصری، بیخبر بهقصد خارجشدن، از مملکت فرار کرد. او با پای پیاده از محلات راهافتاد و شرق و غرب از هندوستان تا سراسر اروپا و آمریکا را درنوردید.[۳۳]
- زبان
سیاح در همان آغاز ورود به سرزمین بیگانه متوجه میشود سفر بدون دانستن زبان هر کشوری تا حدودی خالی از فایده و بیمعنی است. بنابراین علیرغم دشواریها و به هر وسیلهٔ ممکن زبان محل توقّف، زبانهای ارمنی، ترکی، روسی، آلمانی، فرانسوی، انگلیسی و ایتالیایی، را میآموزد. اگرچه از مجموع گزارشات او روشن است که بهقدرحاجت و بهاندازهٔ یک جهانگرد زبانها را میدانسته است. مگر زبانهای عربی، ترکی و ارمنی که بهعلت اقامت نسبتاً طولانیتر در این مراکز آنها را بهتر یاد گرفته است و میتوانسته بدین زبانها بنویسد و بخواند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- شیوهٔ گزارش
از قراری که از خود اثر پیداست سیّاح دیدارهای روزانهٔ خود را هرروز ضبط میکرده است. کلیساها، معابد و مساجد، تئاتر و سیرک، کارخانهها، بیمارستانها، یتیمخانهها، مدارس و دانشگاهها، موزهها و کتابخانههای عمومی، زندان، ادارهٔ پلیس، پستخانه، پارک، بناهای قدیمی نظیر کاخها همیشه توجّهٔ او را جلب میکند. در گزارش وی جمعیّت شهرها و وسعت آنها دارای اهمیّت است امّا از طرز زندگی و آداب و رسوم اهالی کمتر گزارش میکند. زیرا بهعلت اقامت کوتاه فرصت دقّت در ژرفای زیست مردم را ندارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- نکات مهم
سیّاح نسبت به نظم، قانونمندی و توسعهٔ صنعتی کشورهای اروپایی دقتنظر دارد. اگرچه برخورد او با تمدن غرب برخوردی در صورت است امّا انتقادات ظریفی هم از زبان او در باب معضلات صنعتیشدن شنیده میشود. در جایی پس از اتمام سیاحتی در شهر لندن و برگشت به منزل مینویسد «به منزل که آمدیم، دیدم رفیقم سرمه کشیده سبب پرسیدم انکار کرد. چون درست دقّت نمودم اکثری را اینگونه دیدم تعجب کردم. بر آینه نظر نمودم خود را هم مانند دیگران ملاحظه کردم. دانستم از همان دود است که دیوارها را سیاه کرده بود»
صریح ترین انتقاد او از غرب توسعهٔ صنعت اسلحهسازی، بهتعبیر او صنعت آدمکشی، است و تمجید آشکار او برقراری نظم و قانون.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- سبک نثر
رویهمرفته روان و بسیار ساده است. در آن از انواع صنایع نثری و تزیینهای مختلف ادبی خبری نیست و بهندرت از ابیات و اشعار و آیات و احادیث استفاده میکند. سیّاح بهناچار بعضی لغتها را از پیش خود ساخته است. مثلاً ایستگاه راهآهن را آرامگاه، پارک ملی را باغچه، باغ گیاهشناسی را باغچهٔ نباتات، پست را پوسته، چنگال را چنگک، دانشگاه را اونیورسیته و تئاتر را تیاتور نامگذاری کرده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
علی دهباشی معتقد است سبک سیّاح در جلد دوم، خاطرات حاج سیّاح، روانتر است ولی در جلد اوّل، سفرنامه، بهعلت دوری از حوزهٔ زبان فارسی و ناآشنایی به بسیاری از تحولات لغوی و تراشیدگیهایی که در زبان حاصل شده، کهنه و کند است.[۳۴]
سیاحتنامهٔ ابراهیمبیگ
هم از نظر نفوذ اجتماعی و هم از دیدگاه تأثیر ادبی در سیر ادبیات نوین ایران نقش تاریخی داشته است. از نظر نفوذ اجتماعی ارزش سیاحتنامه در انقلاب مشروطهٔ ایران نظیر ارزش کتاب «قرارداد اجتماعی» ژانژاک روسو در انقلاب کبیر فرانسه است. ادوارد براون مینویسد: «سیاحتنامهٔ ابراهیم بیگ» که انتشار آن همزمان با دورهٔ طغیان، مادهٔ عدم رضایت بود، در تحریک حس نفرت و انزجار مردم نسبت به حکومت مخرب دورهٔ مظفرالدین شاه نقش بزرگی داشته است. از نوشتههای ناظمالاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان درمییابیم که محفلها و انجمنهای آزادیخواه، پیش از مشروطه، هیچ کتاب آموزش تئوری برای تقویت دانش سیاسی خود نداشتهاند جز سیاحتنامهٔ ابراهیمبیگ. احمد کسروی در تاریخ مشروطهٔ ایران علاوه بر نقش کتاب در محافل روشنفکری به تأثیر تودهای آن در انبوه ایرانیان اشاره میکند. عبدالله مستوفی در کتاب «زندگی من» سیاحتنامه را همراه با «کتاب احمد»، نوشتهٔ احمد طالبوف و «رسالههای اقبالالدوله» یکی از سه اثر ممتازی میشمارد که در تغییر رژیم استبداد به مشروطه موثر بودهاند. یحیی آریانپور در کتاب از صبا تا نیما دربارهٔ اهمیت تاریخی سیاحتنامه می نویسد:
سیاحتنامهٔ ابراهیمبیگ درواقع دائرةالمعارف جامع اوضاع ایران در اواخر قرن سیزدهم هجری است که با قلمی تند و بیپروا تحریر شده است. این نخستین رمان اصیل اجتماعی از نوع اروپایی در زبان فارسی است که زندگی مردم ایران را همچنان که بوده تشریح کرده و ازاینجهت شباهت زیادی به رمان «نفوس مرده» «نیکلا گوگول»، نویسندهٔ بزرگ روس، دارد.
زینالعابدین مراغهای وظیفهٔ خود و دیگر نویسندگان معاصرش را چنین بیان میکند:
« | این ایام نه آن زمان است که ارباب قلم اوقات خود را صرف خولیا و افسانههای واهی و اراجیف بیمعنی مثل گذشتگان نمایند که جز موهوم چیزی حاصلشدن نخواهد بود. بلکه وظیفهٔ نوعپرستی و آداب انسانیت را به عوام بفمانند. | » |
او سیاحتنامه را با الهام از «کتاب احمد» طالبوف و بهتقلید از رمانهای بهسبک رئالیسم انتقادی اروپایی پدید آورده است. بیگمان این کتاب چه از نظر پرداخت داستانی و چه از نظر روش انتقادی برای نویسندگان بعدی راهگشا و آموزنده بوده است.
حاج زینالعابدین مراغهای فرزند مشهدعلی از کردهای ساوجبلاغ مکری، مهاباد، بود که در جوانی عازم قفقاز شد و پس از درگرفتن جنگ روسیه و عثمانی در چهلسالگی کارش را رها کرده و به شهر یالتا، در شبه جزیرهٔ کریمه، رفته و بهتجارت پرداخت. بهسبب شهرت به درستکاری و برای تسهیل در امور شغلی تابعیت روسیه را پذیرفت. اما بعدتر توانست تابعیت ایران را از نو بهدست آورد پس بهناچار روسیه را ترک گفته، عازم ترکیه شد و تا آخر عمر در همانجا بهسر برد. در استانبول بود که سیاحتنامه را نوشت. مراغهای مشاهدات عینی، تصاویر ذهنی، ساخت روایی و خطابی، نقلقول و اندرزگویی را بههم آمیخته، روش او پیشتاز سبکی ادبیات مشروطه شد.[۳۵]
طالبوف تبریزی منتقد ادبی ایران
عبدالرحیم پسر ابوطالب نجار تبریزی بهسال ۱۲۵۰ه.ق در محلهٔ سرخاب تبریز متولد شد. در نوجوانی بهتفلیس رفت و ضمن تحصیل زبان روسی مقدمات دانش جدید رافراگرفت و با جنبشهای آزادیخواهی و آرای نویسندگان سوسیال دموکرات و ادبیات روسی آشنا شد. وی مدَتی بعد در تمرخانشوره، بویناکسک کنونی، مقّر حکومت داغستان مقیم شد. او در دورهٔ تحرک فرهنگی و سیاسی قفقاز در آنجا پرورش یافت و از دانش و فرهنگ سیاسی جدید بارور شد و از پنچاهوپنج سالگی بهانتشار آثار خود پرداخت.
طالبوف در کتاب احمد یا سفینهٔ طالبی که یکی از نخستین رمانهای علمی فارسی است، از سوی احمد، فرزند هفتسالهٔ خود بهطرح پرسشهایی دربارهٔ علوم و کشفیات علمی جدید میپردازد و پاسخهای روشنگری از پدر میشنود. طالبوف خود میگوید در نوشتن کتاب احمد از «امیل» «ژانژاک روسو» الهام گرفته است.[۳۶]
طالبوف قلمی سیال و بهدور از هرگونه تکلف دارد و بههمینجهت است که او را از موجدین و بنیانگذاران نثر جدید[۳۷] و قائد نهضت نثر ایران[۳۸] میدانند و خودش نیز لقب مهندس انشای جدید را برای خود برگزیده است. کتاب مسالکالمحسنین از حیث انشا و زیبایی اسلوب بهترین تألیف طالبوف است. در این کتاب که بهصورت سفرنامه نوشته شده است سرگذشت گروهی از مسافران جوان در مسیر راه قلّه دماوند بهقلمی ساده بیان گردیده و نویسنده در سراسر کتاب از احوال مردم، گرفتاریهای کشور و هرگونه موضوع اجتماعی از زبان مسافران سخن بهمیان میآورد. او در این کتاب از یک سبک داستاننویسی جدید بهره برده که در نوع خود بینظیر است.[۳۹]در جاهایی از این کتاب طالبوف به ادبیات عصر خود که بیتوجه به نیازهای زمانه بهتکرار مفاهیم گذشتگان میپردازد، نقد وارد میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
رشید یاسمی معتقد است سبک کتاب برگرفته از کتاب اورانی نوشتهٔ فلاماریون، دانشمند و منجم بزرگ فرانسوی معاصر با طالبوف که طالبوف با او آشنایی داشته و « رسالهٔ هیئت جدیده» نوشتهٔ او را از روسی به فارسی ترجمه کرده بود، است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
طالبوف از پیشروان سادهنویسی و، بهخصوص، رواج نثر علمی فارسی است. تجدد فکری او و آشناییاش با زبان و ادبیات روسی و تجربهاش در ترجمه از این زبان به فارسی راهنمایش در پرهیز از تکلف و رویآوردن به سبک ساده در نویسندگی است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سالهای پس از مشروطه
خوشوقتی از دیدار حکیم عمر خیام
قاسم غنی بعد از جنگ جهانی دوم عضو هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس سانفرانسیسکو بود. وی در یادداشتهای نقادانه خود از قول یک مرد ترک ارمنی که برای جلبتوجه مشتری نام رستورانش را «عمر خیام» نامیده بود، نقل میکند که: « شبی یک خانم آمریکایی پیری در رستوران دست مرا با اشتیاق گرفت و گفت ای عمر خیام نمیدانی که من عمری شیفتهٔ اشعار تو بودهام و چقدر خوشوقتم که شخص تو را میبینم».[۴۰]
در ادامهٔ راه مشروطه
محمدعلی جمالزاده
بیشتر دوران زندگی خود را در خارج از کشور گذراند. در نوجوانی بهقصد تحصیل از ایران خارج شد، به بیروت رفت و سپس از آنجا به مصر و فرانسه. در سوئیس و فرانسه به ادامهتحصیل پرداخت مدتی در برلین بود و سپس به ژنو رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند. جمالزاده در فکر تکمیل انقلاب سیاسی مشروطه با یک انقلاب ادبی بود. ادبیات تازه و متجددی که پاسخگوی نیازهای زمانه باشد. او برای همگام شدن با تجدد جهانی به ژانرهای ادبی تازهای میاندیشید که قادر به انتقال احساسات و افکار جدید باشد.[۴۱]
جمالزاده در مقدمهٔ یکی بود و یکی نبود بحث تجدد ادبی را در زمینهٔ داستاننویسی پیش میبرد و دلیل عقبماندگی ادبیات ما را سیطرهٔ جوهرهٔ استبدادی در سیاست شرقی بر آن ارزیابی میکند. میتوان او را برای نوشتن دیباچهٔ این اثر یکی از پیشروان نقد ادبی جدید دانست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد[۴۲] جمالزاده نخستین نویسندهٔ ایرانی است که با قصدی آگاهانه صناعت داستاننویسی جدید اروپایی را بهکار گرفته و با عنایت به سنتهای داستانگویی شرقی، اولین داستانهای کوتاه فارسی را پدید آورده است.[۴۳]
هدایت متأثر از شرق و غرب
جمالزاده بیشتر عمرش را در اروپا گذراند؛ اما روحش در اصفهان عصر مشروطه سیر میکرد. هدایت، بهتعبیر ابراهیم گلستان، پایش در جغرافیای ایران گیر کرده بود اما جهانی میاندیشید. او را میتوان نخستین داستاننویس ایرانی دانست که بهچگونگی ساخت داستان توجه کرد. او کوشید بهجای حضور آشکار در داستان و توضیحدادن، صحنهٔ داستان و کنش شخصیتها را نمایش دهد و نتیجهگیری را به خواننده واگذارد.[۴۴]
هدایت بهعنوان منتقد ادبی نیز چهرهای تأثیرگذار بود. نوشتهٔ او با عنوان پیام کافکا نخستین اثر یک نویسندهٔ ایرانی دربارهٔ یک نویسندهٔ مدرن اروپایی است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد هدایت در سالهای اقامت در هند، ۱۳۱۵و ۱۳۱۶ش، زبان پهلوی را آموخته و ضمن ترجمهٔ کارنامهٔ اردشیر بابکان و چند متن دیگر به زبان فارسی که در بازگشت به ایران منتشرشان میکند، بوف کور را که در پاریس نوشته و عناصر سنت و فرهنگ هند بهوفور در آن دیده میشود، منتشر میکند. همچنین داستانهای «هوسباز» و «سامپینگه» نیز که در آنجا نوشته و بعدها در ایران منتشر میشوند در شهرهای هندوستان میگذرند.[۴۵] [۴۶]
فاطمه سیاح، فرزند مهاجر ایرانی و ایجاد تحول در نقد دانشگاهی
منتقد دیگری که در شکلبخشیدن به فضای ادبی این دوره، نقش بسزایی ایفا میکند فاطمه سیاح است. او بهسال ۱۲۸۱ش در شهر مسکو متولد شد. پدرش استاد زبان و ادبیات فارسی در مسکو، از ابتدای جوانی بهروسیه مهاجرت کرده بود. سیاح تحصیلات متوسطه و عالی خود را در مسکو گذراند و در رشتهٔ ادبیات اروپایی بهگرفتن درجهٔ دکترا نائل شد. او سپس به ایران آمد و در دانشگاه تهران بهتدریس مشغول شد.[۴۷] او متأثر از «چرنیشفسکی» و «بلینسکی» بود و به جنبهٔ تعلیمی ادبیات و هدایت آن به سمت خواستهای اجتماعی سیاسی اعتقاد داشت. سیاح اولین مورخ ادبی ایران است که بهشکلی نظامیافته دربارهٔ تاریخ رمان و سبک رماننویسان برجستهٔ جهان به بحث و ارائه نظر پرداخته است. او با مقالاتی که دربارهٔ فردوسی نوشته، تحولی در نقد دانشگاهی ایجاد کرده و تحقیق در ادبیات کلاسیک را بهسمت نوعی برخورد جامعهشناختی با اثر پیش برده و در بررسی یک نویسنده، به علل و اسباب مادی شکلگیری اثر او هم توجه کرده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ترانههای کوچک غربت، صدای شاملو در مهاجرت
دفتر ترانههای کوچک غربت، مجموعهٔ شعرهایی است که احمد شاملو در طول دورهٔ اقامت در خارج از کشور سروده، در همهٔ شعرهای این مجموعه نوعی غم و دلمردگی حاصل از دوری از وطن موج میزند. در این شعرها شوق بازگشت به وطن لحظهای در شاعر بارقهای از امید ایجاد میکند و گاهی هم یأس و ناامیدی در فضای شعرش حاکم میشود.[۴۸]در این مجموعه به شش اثر با عنوان « هجرانی برمیخوریم. به گفتهٔ شاملو هجرانیها شعر غربتاند. محمد مختاری میگوید: شوق و یأس در این کشش و گرایش به دیار خویش، موضوع اصلی شعرهای هجرانی است. تلخای دوزخ در هر رگ میگذرد. هوشیواران غم خویش، خشماگین و پرخاشگر، از اندوه تلخ خویش پاسداری میکنند. نگهبان عبوس رنج خویشتناند تا از قاب سیاه وظیفهای که بر گردهٔ آن کشیدهاند، خطا نکنند.[۴۹] شاعر آرزوی دیدار وطن دارد. او در غربت است و دوست دارد به میهن بازگردد تا آفتاب میهن پیراهنش باشد، سرزمینش را زیر پای خود احساس کند و صدای رویش را بشنود:[۵۰]
« | بگذار بر زمین خود بایستم بر خاکی از برادههای الماس و رعشهٔ درد بگذار سرزمینام را زیر پای خود احساس کنم و صدای رویش خود را بشنوم: رپرپهٔ طبلهای خون را در چیتگر و نعرهٔ ببرهای عاشق را در دیلمان. وگرنه چههنگام میزیستهام؟ کدام مجموعهٔ پیوستهٔ روزها و شبان را؟ |
» |
ریشهٔ فریدون مشیری در خاک ایران
دوستی، بهتعبیر مشیری، آزادیخواه و ایراندوست بهسال ۱۳۵۲از ایران مهاجرت میکند و او را نیز تشویق بهرفتن میکند. مشیری در پاسخ، شعر «ریشه در خاک» را میسراید. در بخشی از شعر میگوید:
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم
من اینجا تا نفس باقی است میمانم
من از اینجا چه میخواهم، نمیدانم!
و درانتها میگوید:
و میدانم تو روزی بازخواهی گشت.[۵۱]
ادبیات مهاجرت پس از انقلاب
مهاجرت یکی از گفتارهای مسلط ادبیات در سالهای پس از انقلاب و جنگ است. حسن میرعابدینی معتقد است: ادبیات مهاجرت در این دوران در شاخههای گوناگون گسترش یافته است. شاخهای از آن بهمنظور نقد نظام حاکم، سمتوسویی سیاسی یافته و کمتر به جنبههای زیباییشناختی توجه میکند. بخش دیگری از آثار ایرانیان مهاجر با هدفی استنادی و افشاگرانه نوشته شده، مثل آنچه در گزارشهای زندان و یا در مجازاتهای سنتی قضایی آمده است. آثاری هم با مضمونهای اروتیک آفریده شدهاند. اما تنومندترین شاخهٔ ادبیات مهاجرت، شاخهای است که به دوگانگی هویت تبعیدیان و درگیریهای درونی آنان برای بریدن از گذشته و آغاز زندگی تازه در کشور مهاجرپذیر میپردازد. این بخش از ادبیات مهاجرت در داخل ایران نیز امکان نشر یافته است.[۵۲]
ناصر زراعتی ضمن تقسیمبندی نویسندگان و شاعران ایرانی خارج از کشور به دو گروه کلی، نویسندگانی که قبل از مهاجرت نویسنده بودهاند و کسانی که بیشترشان جوانند و نوشتن را در خارج از کشور شروع کردهاند، بزرگترین عیب گروه دوم را این میداند که بهعلت دوربودن از جامعهٔ ایران و زبان امروز آن، زبانشان در حد زبان قدیمی ایران مانده است و اشکالات زبانی و نثری را درکارهایشان زیاد دیده میشود، اما بهعلت دانستن یک زبان دیگر و آشنایی با آثار ادبی با زبان اصلی حوزههای فکری جدیدی وارد آثارشان شده است. وی معتقد است: بخش بزرگی از ادبیات مهاجرت بهنوشتن از گذشته اختصاص دارد. دورهای اولیه هست که نویسندگان از گذشته و خاطرات دوران کودکی یا نوجوانی و فضا و محیط ایران مینویسند. این روند حدوداً تا اواخر دههٔ شصت خورشیدی ادامه دارد.[۵۳]
شاهرخ تندروصالح، از پژوهشگران صاحبنظر حوزهٔ ادبیات مهاجرت، عمدهترین موضاعاتی که نویسندگان مهاجر به آن پرداختهاند را تبیین تأویلات فردی از واقعیت و محرومیت، عبور از کهنالگوها و اسطورهپردازیهای معمول، نیاز به فردیت آگاه و نقش ادبی اجتماعیاش و عبور از من مصطلح ادبی و درک من واقعی میداند.[۵۴]
گلشیری و ادبیات مهاجرت
نقل شده که هوشنگ گلشیری، بعد از یک سفر در دههٔ دوم انقلاب بهاروپا و دیدار با نویسندگان و اهالی ادبیات، «داستانهای مهاجرت» را «چسناله»های مهاجرین خوانده و پس از آن هم در مقالهای با عنوان «ادبیات مهاجرت راه بهجایی نمیبرد» دیدگاه منفی خود را دربارهٔ این بخش از ادبیات فارسی بهروشنی بیان کرده است. گلشیری بعدها در ماهنامهٔ کارنامه که خود منتشرش میکرد، داستانهایی از نویسندگان مهاجر را چاپ کرد. او آینههای دردار را پس از دومین سفر خود به غرب نوشت، شاید بتوان یکی از محورهای اصلی این رمان را «اهمیت در ایران ماندن نویسنده برای از ایران نوشتن» دانست. کتاب، روایت زندگی یک نویسنده و سفر او به کشورهای اروپایی برای داستانخوانی در جمع ایرانیان است. او در کلن، میان کاغذهای سؤالات مهمانها، دستنوشتهای از صنم بانو، عشق روزگار نوجوانیاش پیدا میکند و شماره تماسی از او، بالاخره همدیگر را در پاریس میبینند و در چند روزی که با هم میگذرانند، خاطراتشان را مرور میکنند. نویسنده، ابراهیم که معتقد است نویسندههای اینجا بعید است «کاری کارستان» کنند و نوشتههاشان اغلب در خلأ میگذرد، «هنوز یک پایشان آنجاست. برای کوچههای خاکی نائین و گذر مقصودبیک اصفهان، غمنامه مینویسند.»، با جواب طعنهآمیز و قاطع صنمبانو مواجه میشود که: «من فکر میکنم وقتی که این چند سال هیچ مجلهای نخواندهاید، همهاش هم فیلمهای مثله شده دیدهاید یا نمیدانم پسله حرف زدهاید. بعید است «کاری کارستان» بشود.»[۵۵]
ویژگی و محتوا
سالهای اولیه، متأثر از فضای سیاسی
در سالهای اولیهٔ پس از انقلاب بهدلیل وضعیت جامعه، فضای ادبی حاکم در خارج از کشور نیز بیشتر سیاسی اجتماعی بود. ملیحه تیرهگل دراینباره میگوید: انگار در شرایط دردناک اجتماعی، همهٔ حواس باید درگیر روندها و چگونگیها میشد. مضمون عشق نیز، در آثار این دوره، عشق به جامعه یا آرمان بود تا اوایل دههٔ هفتاد که موضوعات دیگری چون عشق مجدداً وارد شعر مهاجرت شد و شاعری چون میرزا آقاعسگری(مانی)، منظومهای بهنام عشق، واپسین رستگاری که بهمثابهٔ مانیفست ادبیات غنایی برونمرزی است، سرود.[۵۶]
نوستالوژی
« | حافظه دفتر خاطراتی است که همیشه همراهمان است. | » |
اسکار وایلد
بیدارشدن حافظهٔ بلندمدت یعنی غلبه بر فراموشی، برای بهیادآوردن ابتدا باید فراموش کرد. وضعیت نامعمولی در کارکرد حافظه وجود دارد که از آن با عنوان «هیپرمنزی» نام برده میشود، بیماری سوم «مارسل پروست». در این وضعیت که آن را «تهییج غیرعادی حافظه» معنی کردهاند فراموشی بهشدت بروز کرده و امکان دستیافتن به گذشته بهصفر میرسد، درست در همین لحظه انفجار اتفاق میافتد. زمانی که ذهن به رخوت و فراموشی تن میسپارد، ناگهان تصاویر پراکنده و گاه سلسلهواری از گذشتهٔ دور ذهن فرد را محاصره میکند. خاطرات گمشده ناگهان بهحافظه هجوم میآورند. هجوم گاهبهگاه همین خاطرات گمشده و حضور متناوب فراموشی است که بهانفجار نوشتاری «نوستالوژیک» منجر میشود.[۵۷]
مفهوم نوستالوژی یکی از مشخصههای برجستهٔ ادبیات مهاجرت است. نوستالوژیا در فرهنگ لغت با واژههای متفاوتی چون غربتزدگی و حسرت گذشته معنا شده است که آن را با مضامینی چون بیگانگی، دوگانگی، سرگردانی و تعلیق پیوند میدهد. علاوه بر این وجود خاطره، ساختار روایت، مفهوم ویژهٔ زمان و سیالیت مکان از عناصر اصلی ادبیات مهاجرت بهشمار میروند و با نوستالوژیا رابطهٔ تنگاتنگی دارند. بهاینترتیب عنصر نوستالوژیا نهتنها از نظر مضمون که از جهت ساختاری نیز زبانی را بهوجود میآورد که آن را از انواع ادبی دیگر مجزا مینماید.[۵۸]
بحران هویت
« | ایکاش ایکاش آدمی وطنش را مثل بنفشهها در جعبههای خاک یک روز میتوانست همراه خویشتن ببرد هرکجا که خواست در روشنای باران در آفتاب پاک |
» |
از اولین و مهمترین مسائلی که تقریباً در همهٔ آثار ادبیات مهاجرت فارسی دیده میشود، چالشهای هویتی مهاجر در سرزمین میزبان است. زیرا مهاجر در ابتدای ورود به سرزمین میزبان، بهدلیل ترککردن عناصر هویتساز و مأنوس سرزمین مادری و برخورد با عناصر متفاوت و ناآشنای سرزمین میزبان، در نوعی ابهام و سردرگمی فرو میرود.[۵۹] در این بین آثاری وجود دارد که در آنها دو فرهنگ مهمان و میزبان یا تلفیق شده و یا بهشکلی زاینده کنار هم قرار گرفتهاند. فریدون سه پسر داشت نوشتهٔ عباس معروفی نمونهٔ موفقی از این تلفیق است.[۶۰] ادوارد سعید متفکر مهاجر عرب معتقد است: روشنفکر باید در حاشیه باشد، باید در تبعید و خارج از سنن هویت ملی که بهآن وابسته است زندگی کند تا بتواند مسائل را جهانی ببیند. شک در خود و بنیانهای فرهنگ خود، از نتایج بحران هویت، ویژگی دیگر ادبیات مهاجرت فارسی است که بهدنبال دوفرهنگی شدن یا تضاد فرهنگی برای نویسنده و شاعر مهاجر پیش میآید. ملامت باورهای پیشین خود پایهای میشود به شک در باورها و یافتهها و در مرحلهٔ بعد شک در بنیانهای فرهنگ خودی. بارزترین شاعری که اینگونه به باورها و ارزشهای فرهنگی خود مشکوک و حتی بدبین شده اسماعیل خویی است.[۶۱]
زبان
مهاجرت سبب ایجاد تماسها، برخوردها، ارتباطات گوناگون و ... در جامعهٔ میزبان شده که گسترش این عوامل موجب بهوجودآمدن پدیدهٔ دوزبانگى و چندزبانگى در سطح فردى و اجتماعى میشود؛ زیرا مهاجر ناگزیر، به انطباق زبانى و فرهنگى با جامعهٔ میزبان دستمیزند و تلاش میکند در جامعهٔ جدید جایگاهى پیدا کند. مهاجر بسته به اینکه چه نقش و چه جایگاهى در جامعهٔ جدید پیدا کند یا بهسوى رهاکردن زبان بومى خود گام برمیدارد یا با حفظ زبان خود در بستر دوزبانگى تلاش میکند.[۶۲] خودآگاهانهترین حرکتی که در زبان اتفاق میافتد، حمل بار معنایی و تلاش برای صورتدادن به دو زندگی و دو نوع اندیشه جاری بر زندگی است که یکی در بیرون از قلمرو ذهن و زبان مهاجر و دیگری در قلمرو خاص به خود او صورت میپذیرد. جغرافیای فکری نویسنده، متأثر از زبانش، «ناکجاآباد» است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی داردتقریباً اکثر آثار ادبیات مهاجرت به آموزش زبان سرزمین میزبان و اهمیت یادگیری آن برای برقراری ارتباط با افراد میزبان، دلتنگی برای خط و زبان فارسی، مظلوم قرارگرفتن زبان مهاجر در سرزمین میزبان، تحقیر زبان و خط مهاجر از سوی میزبان و تلاش میزبان برای دورکردن مهاجر از زبان مادریاش و مقاومت مهاجر دربرابر تلاش میزبان اشاراتی کردهاند؛ اما در بعضی از این آثار، زبان به مسئله و دغدغهٔ روایتنویس تبدیل شده و حتی این دغدغه به شخصیتها نیز سرایت میکند نویسندهٔ مهاجر ازطریق بازنمایی تقلید از زبان میزبان و تکرار این تقلید و خلق گونهای زبان هایبریدی که ترکیبی از زبان مهاجر و میزبان است، به اقدامی مقاومتی دربرابر اندیشههای برتریجویانهٔ میزبان دستمیزند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ادبیات مهاجرت از نگاه ادیبان مهاجر
مهشید امیرشاهی
« | اگر برخورداری از آزادی از مشخصات ادبیات در تبعید باشد که من تصور میکنم باید باشد، حتماً این ادبیات کماهمیت نیست و بدونتردید بهشکوفائی نظم و نثر ما کمک خواهد کرد. نمونهٔ بارز آن را میتوان در دوران صفویه جستوجو کرد. در آن دوران که جز بهمداحی و مرثیهخوانی برای ائمه توجهی نمیشد، شاعران ما بههندوستان کوچ کرده و سبک هندی را بهوجود آوردند تا از عشق حرف بزنند.[۶۳] | » |
عباس معروفی
« | آدمهایی که در غربت زندگی میکنند، تجربههای خاص و ویژهای مانند تنهایی و غربت را ازسر میگذرانند. اگر بهواقع به این تجربهها بهخوبی نگاه و پرداخته شود، میتوان دریافت که مسئلهٔ مهاجرت از ۳۰سال پیش تاکنون چه بر سر ایرانیان خارج از کشور آورده است. ممکن است برخی در ایران فکر کنند که ما اینجا درنهایت آزادی آبجویمان را مینوشیم و خوش میگذرانیم؛ اما آنها باید بدانند که تنهایی و غربت اینجا شکل دیگری دارد، انعکاس شنیدن خبر مرگ مادر در غربت شکل دیگری دارد، حالی دارد که نمیتوان توصیفش کرد. ادبیات مهاجرت چنین نشانههایی را برجسته میکند.[۶۴] | » |
اسد سیف
« | در ادبیات مهاجرت ما داریم چهرهای دیگر از خود را کشف میکنیم. "من"ی را که سالهای سال هویت خود را در جمع مییافت و معنا میکرد، بهکناری نهاده و همچون «دن کیشوت»، سوار اسب شدیم تا جهانی دیگر را کشف کنیم.[۶۵] | » |
عباس صفاری
« | پیشتر آنهایی که بهغرب مهاجرت میکردند دیدگاه منفی نسبت به ادبیاتی که در آنجا شکل میگرفت داشتند و البته تا حدودی دیدگاه آنها صحیح بود؛ چرا که زبان فارسی یک عنصر زنده و درحالتغییر است و کسی که از آن دور باشد نمیتواند ارتباط موثری با آن برقرار کند. طی سالهای گذشته بنابر دلایلی چون گسترش اینترنت و افزایش تماس مهاجران با داخل کشور، عکس این موضوع ثابت شده است و درحالحاضر زبان فارسی مشکل اصلی نیست.[۶۶] | » |
رضا قاسمی
« | دههٔ اول مهاجرت مقداری با گیجی نویسندگان توأم بود. تبعیدیها هنوز زیر پایشان سفت نشده بود و نمیدانستند کجا هستند. بیشتر بهگذشته فکر میکردند و آنچه مینوشتند مربوط به همان زمان بود و حالتی نوستالژیک داشت و متاسفانه با مقدار زیادی آه و ناله و شعار آمیخته بود. دههٔ بعد اما دیگر از گیجیها و سردرگمیها خبری نبود. زیر پاها سفت شده بود و آرامشی را با خود بههمراه داشت که امکان فکرکردن به موقعیت جدید را به هنرمند میداد.[۶۷] | » |
منصور کوشان
« | وقتى دو شاعر یا دو نویسنده در دو موقعیت بهکلىمتفاوت زندگى میکنند، جدا از جهانبینى و نگرشهاى سیاسیشان، زبان اثر متفاوت میشود و ما از طریق همین زبان میتوانیم به شگردهاى ویژهٔ اثر و شاخصهاى ادبیات در تبعید یا ادبیات در مهاجرت برسیم.[۶۸] | » |
ادیبان مهاجر
نسیم خاکسار
« | متولد ۱۳۲۲ در خوزستان است. پس از مهاجرت به هلند جدیتر به ادبیات پرداخت و رمانها و مجموعهداستانهای متعددی بهچاپ رساند. «دیروزیها»، «بقال خرزویل»، «مرائی کافی است»، «آخرین نامه»، «آهوان در برف» و...[۶۹] | » |
گلی ترقی
« | از نویسندگانی است که در نیمهٔ دوم دههٔ۱۳۴۰ شروع بهانتشار داستانهای خود کرد و بههمراه سیمین دانشور، مهشید امیرشاهی، شهرنوش پارسیپور و غزاله علیزاده جریان داستاننویسی زنان را پدید آورد. بهسال ۱۳۵۸ بهفرانسه مهاجرت کرد. در آنجا داستانهایی نوشت که یا ریشه در خاطرات غربتناک دورهٔ کودکی دارند یا تصویری از دشواریهای زندگی در غربت وسرگردانیهای روحی مهاجراناند.[۷۰] | » |
حسین نوشآذر
« | در ۲۱سالگی بهآلمان مهاجرت کرد. او از پرکارترین داستاننویسان ایرانی مهاجر است. مجموع داستانهای «اجارهنشین بیگانه»، «نهدیگر تک، نهدیگر تاک»، «دیوارهای سایهدار»، «تأملی بر تنهایی» و... و همچنین جنگ ادبی «سنگ»، با همکاری بهروز شیدا و عباس صفاری، را در آمریکا و سوئد منتشر کرده است.[۷۱] | » |
مسعود فرزان
« | او را از پیشگامان دور جدید ادبیات مهاجرت میشناسند. وی داستاننویس، نویسندهٔ شناختهشدهای در آمریکاست. داستانهایش را بیان حال انسان شرقی دانستهاند که دچار دوگانگی فرهنگی است از سویی درد و دریغ و غم هجران و غربت را دارد و ازسویدیگر پذیرای برخی ارزشها و سنتهای سرسخت گذشته نیست.[۷۲] | » |
بهرام مرادی
« | کار هنریاش را با نمایشنامهنویسی و کارگردانی تئاتر شروع کرده و با بهکارگرفتن این تجربیات در شخصیتپردازی و فضاسازیهای داستانهایش، خود را بهعنوان نویسندهای مبتکر شناسانده است. او در دههٔ۱۳۶۰به آلمان مهاجرت کرد. پس از چاپ چند مجموعه داستان در سوئد و آلمان مجموعه داستان خنده در خانهٔ تنهایی را در تهران منتشر کرد و بهسال ۱۳۸۲ برندهٔ جایزهٔ ادبی هوشنگ گلشیری شد.[۷۳] | » |
مهرنوش مزارعی
« | از سال۱۹۷۹م در آمریکا زندگی میکند. طی سالهای ۱۹۹۱تا۱۹۹۳ نشریهٔ ادبی فروغ را ویژهٔ ادبیات زنان منتشر کرد. از او مجموعهای با عنوان «غریبهای در اتاق من» توسط نشر آهنگ در تهران منتشر شده است.[۷۴] | » |
ایرج جنتی عطایی
« | یکی از چهرههای موجنو ترانهسرایی در ایران بود که بهسال ۱۳۵۷از ایران مهاجرت کرده و راهی لندن شد. در آنجا به ترانهسرایی و سرودن شعر ادامه داد. ترانههایش توسط خوانندگان مختلف خوانده شده و شعرهایش در نشریات مختلف بهچاپ رسیده است. «آواز در زنجیر» و «زمزمههای یک شب سیساله» از او منتشر شده است.[۷۵][۷۶] | » |
رضا دانشور
« | بهسال۱۳۲۶در مشهد بهدنیا آمد. اوایل دههٔ شصت بهفرانسه مهاجرت کرد.خسرو خوبان را که با پسزمینهٔ جنگ ایران و عراق نوشته شده است، در آنجا نوشت. بهروز شیدا، منتقد ادبی، معتقد است خسرو خوبان یکی از بهترین رمانهای ادبیات مهاجرت است. دانشور در نمایشنامهٔ مسافر هیچکجا به سرگردانی یک پناهجوی ایرانی در فرودگاه شارل دوگل پاریس میپردازد. او بهسال۱۳۹۴ در پاریس درگذشت.[۷۷] | » |
اسماعیل خویی
« | شاعری مشهدی و از پایهگذاران کانون نویسندگان ایران است. بهسال ۱۳۶۲از ایران مهاجرت کرد. دفاتر شعر زیادی را در مهاجرت منتشر کرده است: «گزارهٔهزاره»، «شاعر خلقم، دهن میهنم»، «جهان دیگری میآفرینم» و... اشعار او بهزبانهای انگلیسی، روسی، فرانسه، آلمانی و اوکراینی ترجمه شده است.[۷۸] | » |
میرزاآقا عسگری(مانی)
« | از ﭘﺎﻳﻴﺰ۱۳۶۳ مقیم ﺁﻟﻤﺎﻥ شده است. تاکنون حدود پنجاه جلد از آثارش بهچاپ رسیده که برخی از آنها ﺑﻪ ﺯﺑﺎنهای آلمانی، دانمارکی، انگلیسی و ژاپنی ترجمه ﺷﺪﻩ است. او عضو اتحادیهٔ نویسندگان آلمان است.[۷۹] | » |
محمود فلکی
« | بهسال۱۳۶۲ به آلمان مهاجرت کرد. در آلمان، در رشتههای زبان و ادبیات آلمانی و ایرانشناسی تحصیل کرد. چند مجموعه شعر، داستانکوتاه و رمان از او بهزبان آلمانی و پارهای از شعرهایش بهانگلیسی، سوئدی و کردی ترجمه و منتشر شده است. فلکی بهزبان آلمانی هم مینویسد به برخی از آثارش در آلمان توجه میشود و بههمین علت زندگینامهاش در کتابهای درسی آلمان درج شده است. او با همکاری زبانشناس آلمانی، کارین افشار، سه جلد کتاب درسی فارسی نیز برای آلمانیزبانها تألیف کرده است.[۸۰] | » |
رضا مقصدی
« | متولد لنگرود است و هماکنون ساکن آلمان. سه مجموعه شعر بهنامهای «با آینه مدارا کن»، «کسی میان علفها و در فصل منتظر است» و «نفس نازک نیلوفر» از وی منتشر شده است.[۸۱] | » |
پرویز اوصیا، حمیدرضا رحیمی، مینا اسدی، ژاله اصفهانی، محمد محمدعلی، شهلا شفیق، سودابه اشرفی، مهدی اخوان لنگرودی، محسن حسام، اکبر سردوزامی، مهستی شاهرخی، شهرنوش پارسیپور، اکبر ذوالقرنین، ملیحه تیرهگل و... از دیگر ادیبان شاخص مهاجر هستند.
مهاجرت زبان فارسی در منطقهٔ ماوراءالنهر
سرزمین ماوراءالنهر، یکی از بزرگترین مناطق فرهنگی جهان ایرانی و اسلامی، در درازنای تاریخ حیات خود، حوادث تلخ و شیرین فراوانی را پشت سرگذاشته است. از مسائل مشترک ادبیات این منطقه با ایران در مقام مادرشهر فرهنگی جهان ایرانی، سرنوشت تقریبا مشابه شاعران و نویسندگان آن در مواجهه با تحولات و ناپایداری های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و جابه جایی های جغرافیایی است. در این میان، شعر فارسی توانسته است، آینهوار، تجلیگاه آرمانها و آرزوهای شاعرانی باشد که بر اثر ناملایمات روزگار، وطن مادری خود را ترک کرده و در غربت روزگار گذراندهاند.
در عصر دهشتبار حملهٔ مغول که با ویرانی مراکز بزرگ تمدن در شهرهای خوارزم، بخارا، سمرقند، تاشکند، ترمذ، فرغانه و خجند همراه بود، بیشترین شاعران، عالمان و نویسندگان این نواحی به پناهگاههای فرهنگ ایران، مناطق مرکزی ایران، آسیای صغیر، هند و مصر مهاجرت کردند. اگرچه استیلای روسیه بر ماوراءالنهر از سال ۱۸۵۳م با اشغال این امپراطوری بر بخشهایی از قرقیزستان و قزاقستان امروزی شروع شد، ادبیات مهاجرت در این منطقه مربوط به سالهای تشکیل جمهوریهای پنجگانه در ماوراءالنهر، در سال های پس از ۱۹۲۶م است. بدینترتیب که پس از تشکیل این جمهوریها بهسال ۱۹۲۶م و مرزبندیهای جدید مهاجرتهای وسیعی در درون این جمهوریها بهویژه در بین دو جمهوری ازبکستان و تاجیکستان و پس از آن، از این دو کشور به خارج از اتحاد جماهیر شوروی سابق به کشورهای افغانستان، ایران، ترکیه، مصر و عربستان شروع شد. همچنین، در این سالها، تعداد کثیری از شاعران و عالمان فارسیزبان شهرهای سمرقند، بخارا و نمنگان بهدلیل قرارگرفتن این شهرها در حوزهٔ جغرافیای سیاسی جمهوری ازبکستان که بهسال ۱۹۲۶م زبان دولتی آن ازبکی شد، برای ادامهٔ فعالیت ادبی به تاجیکستان مهاجرت کردند.
تنها منبع دست اول موجود در زمینهٔ ادبیات مهاجرت شاعران فارسیزبان ماوراءالنهر، در این سالها، «تذکرهٔ ارمغان سباق»، تألیف «شیخ عبدالقادر کرامت الله سباق بخاری» که بهسال ۱۹۳۰م به افغانستان و از آنجا به عربستان مهاجرت میکند، است. در این تذکره که بهسال ۱۴۱۰ق در عربستان تألیف شده اطلاعات بسیار ارزشمندی از زندگی و شعر شاعران مهاجر به خارج از کشور، دیده میشود. اشعار شاعران این دوره نشان از عمق دلبستگی این مهاجران به ارزشها و سنتهای خود، یادکرد دوری از وطن و از طرفی توجه به زبان و فرهنگ مادریشان، فارسی تاجیکی، است. ترس از عقبنشینی قدمبهقدم همزبانان خود در مقابل فرهنگ و زبان غیر در اشعارشان موج میزند. این شاعران، از این در هراساند که وقتی بهوطن خود باز میگردند کسی زبان آنها را نفهمد و پیامشان ناخوانده بماند. شعر مهاجرت شاعران دوران استقلال، پس از فروپاشی شوروی بهسال۱۹۹۱م، در بسیاری جهات، با اسلاف خود در زمان اتحاد شوروی سابق متفاوت است، غالب شاعران مهاجر عصر شوروی، بهدلیل دوری از جریانهای ادبی زمان خود، صرفاً با تکیه بر معلومات ادبی خویش در فضایی بهآفرینش ادبی دست مییازیدند که گذشته از موارد استثنایی، تنها فضای کلی شعر مهاجرت و ویژگیهای عمومی آن در میراث آنها منعکس میشد. غالب تجربیات اینان در حوزهٔ صورخیال و عواطف شعری، ریشه در تصاویر دیوانهای شاعران مکتب عراقی و هندی دارد، درحالیکه صورخیال و بهویژه عواطف و عناصر معنوی شاعران مهاجر دوران استقلال، بیشتر محصول تجربیات شخصی آنهاست.در شعرهایشان بهرغم غلبهٔ بدبینی وهمآلود و فضای سرشار از حسرت و یأس بیانتها، روزنهای از امید، سرزندگی و شادابی نیز بهچشم میخورد، امیدی با چشمانی لبریز از انتظار وصل با همزبانان خود در جهان ایرانی. این شعر از آنرو که توانسته احساس یگانگی را در بین فارسیزبانان جهان تقویت کند، ستودنی است.[۸۲]
صدای شعر مهاجرت افغانستان در ایران
افغانستان در دهههای اخیر، پس از کودتای ۱۳۵۷ش و بهعلت وضعیت جنگی غالب بر کشور و بدون ثبات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی پرجمعیتترین جامعهٔ مهاجر را در جهان تشکیل میدهد. بسیاری از هنرمندان و نویسندگان افغان نیز، بهاختیار یا بهاجبار، افغانستان را ترک کرده و در کشورهای دیگر ساکن شدهاند. ادبیات این مهاجران گونهای ادبی است معترض به وضع موجود و متفاوت با صدای ادبی رایج در مرکز.[۸۳]
شعر مهاجرت افغانستان که مهمترین حرکت شعری افغانستان در دوران پس از جنگ بهشمار میرود بهلحاظ محتوا و مضمون بهشدت تحت تأثیر شعر پس از انقلاب ایران، قرار دارد. درونمایهٔ اصلی این شعر، پایداری و مقاومت است که با طولانیشدن سالهای غربت و تحت تأثیر شعر دههٔ اخیر ایران، مضامین تغزلی و عاشقانه هم در آن، جا گرفتهاند. شاعران مهاجر افغان از همه قالبهای رایج، کم و بیش استفاده کردهاند اما مثنوی، جهت بازگوکردن مضامین حماسی مقاومت، جلوهگاه حقیقی شعر مهاجرت افغانستان است.
وجه تمایز مثنویهای شاعران مهاجر افغانستان با دیگر مثنویها، بهرهگیری از اوزان بلندی است که در گذشته، بیشتر برای قصیده و غزل بهکار میرفت.
ویژگی دیگر، آن است که شاعران خود را به سرودن مثنوی با تعداد ابیات زیاد ملزم نمیدانند، بلکه بهمحض القای پیام خود، شعر را بهپایان میرسانند. استفاده از اوزان بلند و غزل، در مثنوی در شعر علی معلم دامغانی بهعنوان یک ویژگی سبکی مطرح شد و بهواسطهٔ او به شعر مهاجرت افغانستان راه یافت.[۸۴]
اگرچه شعر مهاجرت افغانستان آینهٔ شفافی برای این برهه از تاریخ افغانستان است و بسیاری از رویدادها و حوادث را در خود منعکس کرده است اما شاعران افغان از شعر نوی ایران چندان تأثیر نپذیرفته و درصدد نوکردن قالبها، تکنیکها و محتوای شعر خویش برنیامدهاند.[۸۵]
پانویس
- ↑ جلالالدین محمدبن محمد مولوی بهتصحیح رینولد ا.نیکلسون و ۱۳۹۵، مثنوی معنوی.
- ↑ احمدزاده، مهاجرت در ادبیات و هنر، ۷.
- ↑ یگانگی، مهاجرت بزرگ ایرانیان، ۷۱.
- ↑ احمدزاده، مهاجرت در ادبیات و هنر، ۹.
- ↑ یزدانی، درآمدی بر ادبیات مهاجرت و تبعید، ۹.
- ↑ حقیقت، جلوههای جهانی مهاجرتهای تاریخی ایرانیان از قرن اول هجری تا امروز.
- ↑ حقیقت، جلوههای جهانی مهاجرتهای تاریخی ایرانیان از قرن اول هجری تا امروز، ۱۶۶تا۱۷۷.
- ↑ یزدانی، درآمدی بر ادبیات مهاجرت و تبعید، ۱۵.
- ↑ احمدزاده، مهاجرت در ادبیات و هنر، ۱۱.
- ↑ شریفی، فرهنگ ادبیات فارسی، ۱۱۱.
- ↑ ناصرخسرو قبادیانی مروزی، سفرنامه، ۱۲تا۱۹.
- ↑ «مهاجرت هنرمندان ایرانی به هند در دورهٔ صفوی». آینهٔ میراث، ش. ۲۶ (۱۳۸۳).
- ↑ براون، تاریخ ادبی ایران، ۳۵تا۳۷.
- ↑ «جایگاه فرهنگ و زبان فارسی در شبهقارهٔ هند». فصلنامهٔ مطالعات ملی، ش. ۲ (۱۳۸۸).
- ↑ «سبک اصفهانی در ترازوی نقد تاریخی». تاریخ ادبیات، ش. ۷۲ (۱۳۸۸).
- ↑ بهار، سبکشناسی، جلد سوم، ۲۵۸.
- ↑ شفیعیکدکنی، شاعر آینهها.
- ↑ زرینکوب، آشنایی با نقد ادبی.
- ↑ شمیسا، سبکشناسی شعر، ۲۷۶.
- ↑ «صائب و هند و واژههای هند در اشعار صائب». آشنا، ۱۳۷۶.
- ↑ «هند در اشعار صائب». چیستا، ۱۳۷۶.
- ↑ «سیمای هند در سبک هندی». قند پارسی.
- ↑ شمیسا، سبکشناسی شعر، ۲۸۷تا۲۹۵.
- ↑ «سپهری و سبک هندی». قند پارسی، ۱۴۷تا۱۵۸.
- ↑ «سهراب با دستار هندی بر سر». روزنامهٔ ایران، ش. ۵۶۲۴.
- ↑ شفیعیکدکنی، با چراغ و آینه.
- ↑ «انگیزههای سفر به هند در آیینهٔ شعر صائب». فصلنامهٔ مطالعات شبهقاره دانشگاه سیستانوبلوچستان، ش. ۱۴.
- ↑ یگانگی، مهاجرت بزرگ ایرانیان، ۸۱تا۸۲.
- ↑ معینالسلطنه، سفرنامه شیکاگو: خاطرات حاجمیرزا محمدعلی معینالسلطنه به اروپا و آمریکا، ۲۸۲.
- ↑ میرعابدینی، درستایش داستان، مقالهها و گفتوگوها، ۷۱تا۹۰.
- ↑ «سفرنامهٔ حاجسیاح به فرنگ». نامهٔ انجمن، ش. ۱۵ (۱۳۸۳): ۴۵تا۷۰.
- ↑ «حاجسیاح نویسندهٔ سفرنامه و خاطرات، از دگراندیشان و مشروطهخواهان عصر قاجار». بخارا، ش. ۳۱ (۱۳۸۲): ۴۸تا۶۲.
- ↑ حاج سیاح، سفرنامهٔ حاج سیاح به فرنگ، ۱۳تا۱۵.
- ↑ حاج سیاح، سفرنامهٔ حاج سیاح به فرنگ، ۲۱.
- ↑ مراغهای، سیاحتنامهٔ ابراهیمبیگ، ۷تا۱۹.
- ↑ «طالبوف تبریزی منتقد ادبی ایران». ایراشناسی، ش. ۷ (۱۳۶۹): ۵۲۰تا۵۳۶.
- ↑ «طالبوف بهنقل شفاهی از حسن تقیزاده». یغما، ش. ۴.
- ↑ «طالبوف و کتاب احمد». ایرانشهر، ش. ۵و ۶.
- ↑ «طالبوف و مسالکالمحسنین». کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش. ۸۴ (۱۳۸۳): ۶۴تا۶۷.
- ↑ غنی و ۱۳۶۱، یادداشتهای دکتر قاسم غنی، ۶۶.
- ↑ «محمدعلی جمالزادهٔ منتقد». جهان کتاب، ش. ۱۰۳و ۱۰۴ (۱۳۷۹).
- ↑ «طرحی از تاریخ نقد ادبی». کتاب ماه ادبیات و فلسفه، ش. ۴۶و ۴۷ (۱۳۸۰).
- ↑ «جمالزاده: خاموشی بانگ خروس سحری». جهان کتاب، ش. ۷۱و۷۲.
- ↑ میرعابدینی، هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی، ۱۷و۱۸.
- ↑ «صادق هدایت منتقد». کتاب ماه ادبیات و فلسفه، ش. ۴۶و۴۷.
- ↑ «هدایت در هند». نقد ادبی، ش. ۳۰.
- ↑ «سیاح، منتقد ادبی». بخارا، ۱۳۹۰.
- ↑ «تحلیل گفتمان ناسیونالیستی در مجموعه اشعار احمد شاملو». متنپژوهی ادبی، ۱۳۹۷.
- ↑ مختاری، انسان در شعر معاصر.
- ↑ «شاملو و ترانههای کوچک غربت».
- ↑ یگانگی، مهاجرت بزرگ ایرانیان، ۶۰۹تا۶۱۰.
- ↑ میرعابدینی، صدسال داستاننویسی ایران.
- ↑ تندروصالح، از غربتی به غربت دیگر.
- ↑ «درنگی بر زبان ادبی نویسندگان مهاجر». آزما، ش. ۲۵ (۱۳۸۲).
- ↑ «ادبیات مهاجرت ایران از نگاه هوشنگ گلشیری».
- ↑ تیرهگل، مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید، ۲۰۵.
- ↑ زرلکی، خلسهٔ خاطرات، ۷۹تا۸۳.
- ↑ احمدزاده، مهاجرت در ادبیات و هنر، ۹تا۱۳.
- ↑ «بررسی و تحلیل متون مهاجرت فارسی با رویکرد روایتشناسی پسااستعماری». دوفصلنامهٔ زبان و ادبیات فارسی، ش. ۲۳ (۱۳۹۴).
- ↑ «جنبهها و جوانب ادبیات مهاجرت در فارسی معاصر». کتاب ماه ادبیات و فلسفه، ۸۱و۸۲.
- ↑ تیرهگل، مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید، ۲۰۵و۴۳.
- ↑ مدرسی، زبان و مهاجرت: پیامدهای زبانی مهاجرت ایرانیان به آمریکا.
- ↑ «مروریبر ادبیات فارسی در مهاجرت یا تبعید».
- ↑ «داستاننویسی در غربت».
- ↑ «عشق و کامجویی در ادبیات تبعید».
- ↑ «ادبیات مهاجرت ایران». کتاب ماه ادبیات، ۱۳۹۱.
- ↑ «ادبیات و بازاندیشیهای تبعید».
- ↑ «رمان ادبیات جامعهٔ متمدن است». روزنامهٔ شرق، ۱۳۸۵.
- ↑ میرعابدینی، هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی، ۴۱۳و۴۱۴.
- ↑ میرعابدینی، هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی، ۲۵۲و۲۵۳.
- ↑ میرعابدینی، هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی، ۳۷۷و۳۷۸.
- ↑ میرعابدینی، هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی، ۲۹۵و۲۹۶.
- ↑ میرعابدینی، هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی، ۳۹۵.
- ↑ میرعابدینی، هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی، ۳۸۷.
- ↑ «از آغاز راه تا طنین، گفتوگو با ایرج جنتی عطایی».
- ↑ «از آغاز راه تا طنین، گفتوگو با ایرج جنتی عطایی».
- ↑ «رضا دانشور نویسندهٔ ایرانی و خالق خسرو خوبان درگذشت.».
- ↑ «اسماعیل خویی، شاعر بیدرکجا».
- ↑ «آشنایی با میرزاآقا عسگری».
- ↑ «زندگینامهٔ محمود فلکی».
- ↑ «رضا مقصدی».
- ↑ «ادبیات مهاجرت، بررسی مضامین شعر مهاجرت شاعران پارسیگوی ماوراءالنهر در قرن بیستم». مطالعات ملی، ۱۳۸۷.
- ↑ «بازتاب وضعیت موقتی مهاجرت در زمان مکان روایی رمانهای مهاجر افغان». فصلنامهٔ مطالعات نقد ادبی، ۱۳۹۴.
- ↑ «صورت و مضمون شعر مهاجرت افغانستان». پژوهشهای ادبی عرفانی، ۱۳۸۶.
- ↑ «بازتاب صدای نیما در شعر مهاجرت افغانستان». خط سوم.
منابع
- مولوی، جلالالدین محمدبن محمد (۱۳۹۵). مثنوی معنوی. تهران: هرمس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۶۳-۰۸۴-۳.
- یگانکی، اسماعیل (۱۳۸۱). مهاجرت بزرگ ایرانیان. تهران: علم. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۱۸۶-۶.
- احمدزاده، شیده (۱۳۹۱). مهاجرت در ادبیات و هنر. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۶۰۶-۵.
- یزدانی، کیقباد (۱۳۸۷). درآمدی بر ادبیات مهاجرت و تبعید. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۶۲-۲۹۷-۸.
- حقیقت، عبدالرفیع (۱۳۸۴). جلوههای جهانی مهاجرتهای تاریخی ایرانیان از قرن اول هجری تا امروز. تهران: کومش.
- شریفی، محمد (۱۳۸۷). فرهنگ ادبیات فارسی. تهران: فرهنگ نشرنو، معین. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۴۴۳-۴۱-۸.
- قبادیانی مروزی، ناصرخسرو (۱۳۷۲). سفرنامه. تهران: کتابهای جیبی، امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۰۳-۶۱۷-۱.
- زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۹۲). آشنایی با نقد ادبی. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۶۵۷-۷.
- شفیعیکدکنی، محمدرضا (۱۳۸۹). شاعر آینهها، بررسی سبک هندی و شعر بیدل. تهران: آگه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۲۹-۲۴۱-۶.
- براون، ادوارد (۱۳۳۵). تاریخ ادبیات ایران، جلد چهارم. تهران: از نشریات کتابخانهٔ ابنسینا.
- کوشا، کفایت. «مهاجرت هنرمندان ایرانی به هند در دورهٔ صفوی». آینهٔ میراث، ش. ۲۶ (پاییز۱۳۸۳): ۳۲تا۵۷.
- فلاح، مرتضی. «جایگاه فرهنگ و زبان فارسی در شبهقارهٔ هند». مطالعات ملی، ش. ۲ (۱۳۸۸): ۱۲۸تا۱۵۱.
- فضیلت، محمود. «سبک اصفهانی در ترازوی نقد تاریخ». تاریخ ادبیات، ش. ۷۲ (۱۳۹۱): ۱۹۶تا۲۰۶.
- جعفری، محمدیونس. «صائب و هند و واژههای هند در اشعار صائب». آشنا، تابستان۱۳۷۶.
- جعفری، محمدیونس. «هند در اشعار صائب». چیستا، تابستان۱۳۷۶.
- مصطفوی سبزواری، رضا. «سیمای هند در سبک هندی». قند پارسی، ۱۲۷تا۱۳۸.
- شمیسا، سیروس (۱۳۸۳). سبکشناسی شعر. تهران: میترا. شابک ۹۶۴-۸۴۱۷-۰۳-۲.
- حسینی، سیدحسن. «سپهری و سبک هندی». قند پارسی، ۱۴۷تا۱۵۸.
- فضیلت، محمود. «سهراب با دستار هندی بر سر». روزنامهٔ ایران، ش. ۵۶۲۴ (۳۰فروردین۱۳۹۳).
- کاردگر، یحیی. «انگیزهٔ سفر به هند در آیینهٔ شعر صائب». فصلنامهٔ مطالعات شبهقاره، دانشگاه سیستانوبلوچستان، ش. ۱۴ (بهار۱۳۹۲): ۱۰۵تا۱۳۰.
- شفیعیکدکنی، محمدرضا (۱۳۹۰). با چراغ و آینه. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۵۰۸-۲.
- معینالسلطنه، حاجمیرزا محمدعلی (۱۳۸۰). سفرنامهٔ شیکاگو: خاطرات حاجمیرزا محمدعلی معینالسلطنه به اروپا و آمریکا، بهکوشش همایون شهیدی. تهران: گزارش فرهنگ و تاریخ. شابک ۹۶۴-۹۲۴۸۹-۷-۸. کاراکتر zero width joiner character در
|عنوان=
در موقعیت 2 (کمک) - میرعابدینی، حسن (۱۳۸۹). در ستایش داستان، مقالهها و گفتوگوها. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۶۲-۹۱۲-۰.
- حاجسیاح (۱۳۶۳). سفرنامهٔ حاج سیاح به فرنگ، بهاهتمام علی دهباشی. تهران: نشر ناشر.
- ثروت، منصور. «سفرنامهٔ حاج سیاح به فرنگ». نامهٔ انجمن، ش. ۱۵ (پاییز۱۳۸۳): ۴۵تا۷۰.
- آذرنگ، عبدالحسین. «حاج سیاح نویسندهٔ سفرنامه و خاطرات از دگراندیشان و مشروطهخواهان عصر قاجار». بخارا، ش. ۳۱ (آذر۱۳۸۲): ۴۵تا۷۰.
- مراغهای، زینالعابدین (۱۳۸۴). سیاحتنامهٔ ابراهیمبیگ، بهکوشش م.سپانلو. تهران: آگه. شابک ۹۶۴-۳۲۹-۱۰۳-۰.
- شجری، رضا. «طالبوف و مسالکالمحسنین». کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش. ۸۴ (مهر۱۳۸۳): ۶۴تا۶۷.
- پارسینژاد، ایرج. «طالبوف تبریزی منتقد ادبی ایران». ایرانشناسی، ش. ۷ (پاییز۱۳۶۹): ۵۲۰تا۵۳۶.
- افشار، ایرج. «طالبوف بهنقل شفاهی از حسن تقیزاده». یغما، ش. ۴ (۴تیر۱۳۳۰): ۱۵و۲۱۴.
- یاسمی، رشید. «طالبوف و کتاب احمد». ایرانشهر، ش. ۵و۶ (۱۳۰۲): ۲۸۳.
- غنی، قاسم (۱۳۶۱). یادداشتهای دکتر قاسم غنی، به کوشش حسین نمینی. تهران: فرزان.
- میرعابدینی، حسن. «خاموشی بانگ خروس سحری». جهان کتاب، ش. ۷۱و۷۲ (دی۱۳۷۷).
- میرعابدینی، حسن. «طرحی از تاریخ نقد ادبی». کتاب ماه ادبیات و فلسفه، ش. ۴۶و۴۷ (دی۱۳۷۷).
- میرعابدینی، حسن. «محمدعلی جمالزادهٔ منتقد». جهان کتاب، ش. ۱۰۳و۱۰۴ (تیر۱۳۷۹).
- میرعابدینی، حسن. «صادق هدایت منتقد». کتاب ماه ادبیات و فلسفه، ش. ۴۶و۴۷ (مردادوشهریور۱۳۸۰).
- اختر، ندیم. «صادق هدایت در هند». نقد ادبی، ش. ۳۰ (تابستان۱۳۹۴): ۱۶۹تا۱۸۵.
- پارسینژاد، ایرج. «سیاح، منتقد ادبی». بخارا، اردیبهشت۱۳۹۰.
- مختاری، محمد (۱۳۹۲). انسان در شعر معاصر. تهران: توس. شابک ۹۶۴-۳۱۵-۳۷۸-۹.
- صدرایی، رقیه. «تحلیل گفتمان ناسیونالیستی در مجموعه اشعار احمد شاملو». متنپژوهی ادبی، ش. ۷۵ (بهار۱۳۹۷): ۱۷۶تا۲۰۶.
- میرعابدینی، حسن (۱۳۹۵). صدسال داستاننویسی ایران جلد سوم و چهارم. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۸۲۱-۸.
- تندروصالح، شاهرخ (۱۳۷۹). از غربتی به غربت دیگر. تهران: مرمر. شابک ۹۶۴-۹۲۹۵۵-۱-۸.
- تندروصالح، شاهرخ. «درنگی بر زبان ادبی نویسندگان مهاجر». آزما، ش. ۲۵ (تیر۱۳۸۲): ۹تا۱۲.
- تیرهگل، ملیحه (۱۳۷۷). مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید. تگزاس.
- زرلکی، شهلا (۱۳۸۹). خلسهٔ خاطرات. تهران: نیلوفر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۴۸-۴۵۳-۷.
- یاحقی، محمدجعفر. «جنبهها و جوانب ادبیات مهاجرت در فارسی معاصر». کتاب ماه ادبیات و فلسفه، اسفند۸۱و فروردین۸۲، ۳۰تا۳۷.
- فلاح، غلامعلی. «بررسی و تحلیل متون مهاجرت فارسی با رویکرد روایتشناسی پسااستعماری». دوفصلنامهٔ زبان و ادبیات فارسی، پاییزوزمستان۱۳۹۴، ۱۷۹تا۲۰۰.
- مدرسی، یحیی (۱۳۹۴). زبان و مهاجرت: پیامدهای زبانی مهاجرت ایرانیان به آمریکا. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی مطالعات فرهنگی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۲۶-۷۸۳-۳.
- تندروصالح، شاهرخ. «رمان ادبیات جامعهٔ متمدن است». روزنامهٔ شرق، ۱۹فروردین۱۳۸۵، ۱۷.
- «ادبیات مهاجرت ایران». کتاب ماه ادبیات، مهرماه۱۳۹۱، ۱۱۶.
- میرعابدینی، حسن (۱۳۹۰). هشتاد سال داستان کوتاه ایران. تهران: کتاب خورشید. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۰۸۱-۵۳-۵.
- خدایار، ابراهیم. «ادبیات مهاجرت، بررسی مضامین شعر مهاجرت شاعران پارسیگوی ماوراءالنهر در قرن بیستم». مطالعات ملی، ش. ۳۳ (بهار۱۳۸۷): ۲۷تا۴۴.
- تابش، قنبرعلی. «بازتاب صدای نیما در شعر مهاجرت افغانستان». خط سوم، ش. ۱، ۷۶تا۸۱.
- نیکوبخت، ناصر. «صورت و مضمون شعر مهاجرت افغانستان». پژوهشهای ادب عرفانی، ش. ۳ (پاییز۱۳۸۶): ۸۷تا۱۱۴.
- خیالی خطیبی، احمد. «بازتاب وضعیت موقتی مهاجرت در زمان مکان روایی رمانهای مهاجر افغان». فصلنامهٔ مطالعات نقد ادبی، ش. ۴۰ (پاییز۱۳۹۴): ۷۳تا۱۰۳.
پیوند به بیرون
- «شاملو و ترانههای کوچک غربت». بیبیسی فارسی، ۷مرداد۱۳۸۹. بازبینیشده در ۲۸مهر۱۳۹۸.
- «ادبیات مهاجرت ایران ازنگاه هوشنگ گلشیری». الشرقالاوسط فارسی. بازبینیشده در ۲۱مهر۱۳۹۸.
- «داستاننویسی در غربت». دویچه وله، ۲۰۰۷. بازبینیشده در ۲۱مهر۱۳۹۸.
- «مروریبر ادبیات فارسی در مهاجرت یا تبعید». دویچه وله، ۲۰۱۲. بازبینیشده در ۲۱مهر۱۳۹۸.
- «عشق و کامجویی در ادبیات تبعید». دویچه وله، ۲۰۰۸. بازبینیشده در ۱۹مهر۱۳۹۸.
- «ادبیات مهاجرت و بازاندیشیهای تبعید». دویچه وله، ۲۰۱۲. بازبینیشده در ۱۹مهر۱۳۹۸.
- «مروری بر ادبیات فارسی درمهاجرت یا تبعید». دویچه وله، ۲۰۱۲. بازبینیشده در ۲۲مهر۱۳۹۸.
- «داستاننویسی در غربت». دویچه وله، ۲۰۱۲. بازبینیشده در ۲۵مهر۱۳۹۸.
- «عشق و کامجویی در ادبیات تبعید». دویچه وله، ۲۰۱۲. بازبینیشده در ۲۵مهر۱۳۹۸.
- «ادبیات مهاجرت و بازاندیشیهای تبعید». دویچه وله، ۲۰۱۲. بازبینیشده در ۲۵مهر۱۳۹۸.
- «از آغاز راه تا طنین، گفتوگو با ایرج جنتی عطایی». دویچه وله، ۲۰۱۰. بازبینیشده در ۲آبان۱۳۹۸.
- «آخرین شعرهای ایرج جنتی عطایی». شعرنو. بازبینیشده در ۲آبان۱۳۹۸.
- «اسماعیل خویی، شاعر بیدرکجا». توانا. بازبینیشده در ۲آبان۱۳۹۸.
- «آشنایی با میرزاآقا عسگری». ایرانیان ساکن آلمان، ۱۳آبان۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲آبان۱۳۹۸.
- «زندگینامهٔ محمود فلکی». محمود فلکی. بازبینیشده در ۲آبان۱۳۹۸.
- «زندگینامهٔ رضا مقصدی». رضا مقصدی. بازبینیشده در ۲آبان۱۳۹۸.
- «رضا دانشور نویسندهٔ ایرانی و خالق خسرو خوبان درگذشت.». بیبیسی فارسی، ۷خرداد۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲آبان۱۳۹۸.