پنجره‌های تشنه

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
پنجره‌های تشنه
۲۰۰px
نویسندهمهدی قزلی
ناشرسوره مهر
نخستین چاپ۱۳۹۲
تعداد چاپدهم ۱۴۰۱
شابک۹۷۸۶۰۰۱۷۵۲۱۹۳
تعداد صفحات۳۳۱ صفحه
موضوعسفرنامه ، دینی و مذهبی
قطعرقعی
نوع جلدجلد نرم
مناسب رده سنی بزرگ‌سال

کتاب «پنجره‌های تشنه» نوشته‌ مهدی قزلی، به روایت سفر و انتقال ضریح جدید امام حسین (ع) از قم به کربلا می‌پردازد. این اثر به‌عنوان یک سفرنامه مذهبی، اولین­‌بار توسط انتشارات سوره مهر در سال ۱۳۹۲ منتشر گردیده است.

*****

در «پنجره‌های تشنه»، مهدی قزلی با نثری ساده و بی‌غل و غش، داستان سفر دو هفته‌ای کاروان ضریح را روایت می‌کند. این اثر حاصل روایتگری مهدی قزلی از اتفاقیست که شاید هر صد سال یک بار رخ دهد.  این کتاب نه تنها به توصیف مکان‌ها و افراد می‌پردازد، بلکه احساسات عمیق و ارادت مردم ایران به سید و سالار شهیدان را به تصویر می‌کشد. نویسنده با استفاده از شخصیت‌های واقعی و روزمره، ابعاد جامعه‌شناسانه و روان‌شناسانه آن‌ها را بررسی کرده و سیمای واقعی مردم ایران را به نمایش می‌گذارد.

کتاب شامل لحظات ناب و توصیف‌های دقیق از برخوردهای مردم با ضریح جدید است. نویسنده در این اثر، با نگاهی کنجکاو و هنرمندانه، به نقد برخی تحولات اجتماعی و سیاسی نیز پرداخته و نشان می‌دهد که چگونه رسانه‌ها بر افکار عمومی تأثیر می‌گذارند.

«پنجره‌های تشنه» در کل یک اثر عمیق و معنوی است که خواننده را به تفکر درباره ارزش‌ها و باورهای انسانی دعوت می‌کند و تجربه‌ای زیارتی را در قالب کلمات ارائه می‌دهد.

پشت جلد کتاب

خلاصه اثر

مرحوم حاج محمد دانش آشتیانی یکی از خیرین قمی بود که بعد از فروپاشی نظام صدام راه عتبات را در پیش گرفت. او خدمتگزار آستان مقدس معصومین، مدفون در عراق، شد؛ از بردن لوستر و فرش برای حرم‌های ائمه گرفته تا برگزاری مراسم جشن و عزادارای در آنجا را انجام می‌­داد. رفت‌وآمدهای عاشقانه‌اش در این مسیر باب رفاقتی بین او و متولیان عراقی، به‌ویژه مسئولان حرم مطهر حضرت سیدالشهدا (علیه‌السلام)، گشود.[۱]

در سال ۱۳۸۴ حاج محمد از طریق دوستانش در آستان قدس حسینی مطلع گردید که تولیت، به دلیل فرسودگی ضریح مطهر و تعدی متجاوزان بعثی به آن، قصد دارد ضریح جدیدی بسازد و جایگزین ضریح فعلی کند.[۱]

«پنجره‌های تشنه»، روایت «مهدی قزلی»از اتفاقی­ است که به ندرت رخ می­‌دهد. او با «ادبیات ساده و بی‌غل و غش»، داستان را روایت می­‌کند، درست مانند تمام شخصیت‌هایی که در صفحه صفحه‌کتاب می‌آیند و خود را به «ضریح حسین علیه‌السلام» می‌رسانند و تبرک می‌جویند و می‌روند.[۱]

ماجرا  نوشتن این کتاب از یک روز پاییزی در سال ۱۳۹۱ آغاز ‌شده است. رضا امیرخانی با مهدی قزلی تماس ‌گرفته و از او ‌خواسته با مسئولین کاروانی که قرار است ضریح امام حسین علیه‌السلام را از قم به کربلا ببرد تماس بگیرد. تماس گرفتن و قرار ملاقات گذاشتن همان و با کاروان حسینی برای ثبت رخدادها رفتن هم همان. ابتدا قرار بر این بوده که رضا امیرخانی نویسنده این کتاب باشد. اما با پیگیری‌های آقای آزادگان با آقای امیرخانی و حاصل گفت‌وگوی آن دو درنهایت به خارج شدن اسم مهدی قزلی منتج می‌شود.

در این کتاب نویسنده شخصیت‌های واقعی را معرفی می‌کند که هر یک داستانی دارند. او با دقت و هنرمندی، لحظات ناب و صمیمی را ثبت می‌کند. شخصیت‌هایی مانند تعمیرکارانی که با شوق به تماشای ضریح می‌آیند یا پیرمردهایی که آرزوی زیارت کربلا را در دل دارند، در کتاب به تصویر کشیده شده‌اند. کتاب پنجره­‌های تشنه بر اساس تاریخ فصل بندی شده است و هر روز روایت شده با تاریخ آن روز نامگذاری شده است.

مسیر حرکت ضریح مطهر امام حسین (علیه­السلام) از قم آغاز می‌شود و پس از توقف در شهرهای تهران، ساوه، اراک، بروجرد، خرم‌آباد، اندیمشک، دزفدل، شوشتر، اهواز، آبادان، خرمشهر و مهران به کربلای معلی می‌رسد. قزلی تمام اتفاقات این مسیر را روایت کرده است. این کتاب از روز انتقال ضریح از شهر قم تا رسیدن ضریح به کربلا را روایت می‌کند. قزلی در میان کتاب به موضوعاتی همچون چگونگی جمع‌آوری هزینه­‌های ساخت ضریح نیز می‌پردازد.[۲]

درباره نویسنده

مهدی قزلی؛ نویسنده اثر

مهدی قِزِلی  متولد ۲۳ فروردین ۱۳۵۹ ، نویسنده، مستندنگار، روزنامه‌نگار و مدیر فرهنگی است. وی کودک هفت ساله‌ای بود که به واسطه شغل پدرش، با خانواده از تهران به بهبهان خوزستان کوچ کرد.

او تاکنون مسئولیت‌هایی همچون مدیریت بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان و دبیری اجرایی جشنواره‌ و جایزه‌های ملی، دبیر اجرایی جایزه ادبی جلال آل احمد را بر عهده داشته است.[۳] قزلی از سال ۱۴۰۱ به عنوان رئیس خانه شعر و ادبیات  منصوب شد.[۴] قزلی مقطع کارشناسی در دانشگاه امیرکبیر در رشته مهندسی مکانیک گرایش ساخت و تولید پذیرفته شد و سپس مقطع کارشناسی ارشد را در رشته تشیع شناسی در دانشگاه پیام نور سپری کرد.[۵]

عمده اوقات فراغت او در دوران دانشگاه، در میان نشریات دانشجویی سپری می‌شد و به موازات درس، برای نشریه «مجال» و «نقطه سرخط» قلم می‌زد و برای مدتی نیز سردبیری «همشهری آیه» را برعهده گرفت. در این بین کارشناسی ارشد خود را در رشته تاریخ تشیع به سرانجام رساند. سپس به برگزاری کلاس‌های نویسندگی مشغول شد و پس از مدتی به سفارش انجمن اسلامی دانش آموزی، کتاب «داستان نویسی از صفر» را تألیف کرد که در ابتدا جزوه‌ای برای داستان نویسی بود. تغییر مسیر او از داستان نویسی به حاشیه نویسی از سال ۱۳۸۸  آغاز شد که مجموعه حفظ و نشر آثار رهبری از او برای همراهی در سفر رهبر معظم انقلاب به کردستان دعوت کرد تا تجربه این سفر و حواشی آن را در قالب کتابی به رشته تحریر درآورد.[۶]

مهدی قزلی از سال ۱۳۸۸ تا  ۱۳۹۷ ، به عنوان بخشی از تیم رسانه‌ای دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌اللّه‌العظمی خامنه‌ای در برنامه‌های مختلف حضور داشته است.[۷]

آثار

  • روایت اول شخص از شخص اول؛
  • زندگی اینجاست؛
  • همپای مسافر اردیبهشت؛
  • شریان مکران؛
  • پنجره­‌های تشنه؛
  • قصه کربلا: برش‌هایی از زندگانی امام حسین (ع).

نظر نویسنده درباره اثر

گفتگوی نویسنده با ایکنا. تهران. ۱۴۰۳

نوشتن این کتاب با زلزله هم تخریب نمی­‌شود­

بعد از زلزله بم به این شهر رفتم و دیدم که خانه­‌ها چنان تخریب شده­اند، حتی خیابان­‌ها و کوچه­‌ها قابل تشخیص نیستند اما یک خانه در آن میان، سالم بود. من حس می­‌کنم اگر وجود من در طول عمرم دچار زلزله شود، نوشتن این کتاب مثل همان سازه محکمی است که با زلزله تخریب نمی‌شود. اعتراف می­‌کنم حتی یک صدم آن حال و هوا را نتوانسته‌ام منتقل کنم، اما برایم یقین شد که حبل المتین امام حسین (ع) در جفرافیای کشور ما باعث شده که هیچ اتفاقی نتواند آن را به زمین بزند و نابود کند.[۸]

مواجهه با جامعه شیعه

نوع مواجهه در جامعه‌ای که شیعه است از نکات جذاب کتاب به شمار می‌رود که سعی کردم با تمام جزئیات به آن بپردازم. این کتاب سند تاریخی و اجتماعی است که در بلندمدت قابل بررسی است.[۹]

داده­‌های مردم شناسی و رفتارشناسی

کتاب پنجره­‌های تشنه حجم زیادی از مواد خام در زمینه مردم شناسی و رفتارشناسی را ارائه می­‌دهد و از این نظر می­‌تواند مورد نقد و تحلیل اجتماعی و مردم شناسی قرار گیرد.[۱۰]

ضریح ما را برد کربلا

من صرفاً «راوی» این رخداد بودم، نه یک جامعه‌شناس یا مردم‌شناس. اما باید این را بگویم که من در ابتدای این سفر یک آدم بودم و در انتهای آن آدمی دیگر. ما (اعضای کاروان) مثل این قلوه‌سنگ‌های درشت و زمختی بودیم که جریان احساسات ناب حسینی مردم مثل جوی آب از روی ما رد می‌شد و ما را کم‌کم صیقل می‌داد. برای همین هم هست که می‌گویم این ما نبودیم که ضریح را بردیم کربلا، ضریح بود که دست ما و مردم را گرفت و به کربلا رساند.[۱۱]

دریچه‌ای به سوی نور

پنجره در فرهنگ ایران دریچه ای به سوی نور است و تشنه هم اشاره­ای به لب عطشان امام حسین و یاران باوفای ایشان در هنگام شهادت دارد. برای آن که فضای داستان فقط به اشک و عزاداری ختم نشود، طنز را به آن اضافه کردم. در حالی که گریه بر ائمه معصومین علیهم السلام که انوار الهی هستند، گریه از سر شوق و احساسات است.[۱۲]

روایت مردمی  که با امام حسین (ع) نسبت دارند

من «پنجره‌های تشنه» را برای روایتی امام حسینی برنگزیدم و با خود این قرار را نداشتم که روایتی برای امام حسین(ع) داشته باشم. من داشتم روایت مردم را در این اثر انجام می‌دهم. «پنجره‌های تشنه» روایت مردمی است که با امام حسین(ع) نسبت دارند. زبان مردم و روایت‌شان چیست؟ زبانِ روایت مردم، همان چیزی است که در کتاب می‌بینید. معتقدم لحن، نثر و زبان در عادی‌ترین حالت ممکن خود در خیابان، شهر و روستا جاری است و غیر از این نمی‌تواند باشد.[۱۳]

خنده در کتاب وجود دارد

قبل ‌از اینکه کتاب چاپ شود، عده‌ای این نقد را به من داشتند که چرا در این کتاب «خنده» وجود دارد؟ به آن­ها گفتم که خنده بخشی از زندگی‌ است. درست همان­طور که این آدم‌ها جمع شده بودند، روضه می‌خواندند و برای امام حسین(ع) گریه می‌کردند؛ همین اجتماع مردمی به سبب مردمی بودنشان گاهی با یکدیگر شوخی می‌کردند و می‌خندیدند. مگر در هیئت‌های ما چنین اتفاقی نمی‌افتد؟ اصلاً از هیئت‌ها جدا شویم؛ مگر در خود روز عاشورا این اتفاق نیفتاد؟ می‌گویند «حبیب» با «زهیر» شوخی می‌کرد و می‌گفت: «هیچ‌کس از من تا این لحظه شوخی ندیده؛ اما شوخی من اکنون به این سبب است که ما در بهجت و در نزدیکی بهشت هستیم.»[۱۳]

تقریظ مقام معظم رهبری بر اثر

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم‌

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست‌

این چه شمعی است که جان ها همه پروانه‌ اوست‌

اى شعله‌ فروزان، اى فروغ تابان، اى گرمابخش دل‌هاى خلایق! تو کیستى با این شکوه و جلال، با این شیرینى و دلنشینى، با این هیبت و اقتدار، با این‌همه لشکر دل‌به‌همراه، با غلغله‌ فرشتگان که در کنار موکب تو با آدمیان رقابت می‌کنند؟ تو کیستى اى نور خدا، اى نداى حقیقت، اى فرقان، و اى سفینةالنجاة؟ چه کردئى در راه خدایت که پاداش آن خدائى‌شدنِ هر آن چیزى است که به تو نسبت می‌رساند؟ بنفسى انت، بروحى انت، بِمُهجَةِ قلبى انت، و سلام الله علیکَ یومَ وُلِدتَ و یوم اُستُشهِدتَ مظلوماً و یوم تُبعَثُ فاخِراً و مَفخَراً. ۹۳/۲/۲۹

بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است؛ و با نگاه هنرمندانه و کنجکاو و نکته‌یاب. خواندم تا ۹۳/۲/۲۸.[۱۴]

تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب
رونمایی از تقریظ مقام معظم رهبر در صداو سیما. کربلا. ۱۳۹۳

نشست‌های برگزار شده درباره اثر

نشست نقد و بررسی کتاب پنجره­های تشنه. قم. ۱۳۹۷
  •  مراسم رونمایی از کتاب در تالار شهید آوینی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم در سال ۱۳۹۳. در این مراسم شخصیت‌های برجسته‌ای همچون رضا امیرخانی، محمدرضا زائری و مهدی قزلی حضور داشتند.[۱۵]
  •  مراسم افتتاحیه سیزدهمین پویش مطالعاتی «روشنا» با محوریت کتاب «پنجره‌های تشنه» در قم در سال ۱۳۹۳. در این مراسم، جمعی از فعالان فرهنگی و علاقه‌مندان به ادبیات در مجمع ناشران شهر قم حضور داشتند.[۱۶]
  •  نشست نقد و بررسی کتاب به مناسبت گرامی‌داشت روز کتاب و کتابخوانی در مجتمع شهر کاغذی شیراز در سال ۱۳۹۵. در این نشست، مهدی قزلی به نقدهای مطرح شده درباره کتاب پاسخ داد و بر اهمیت صداقت و واقعیت‌نگاری در نگارش اثر تأکید کرد. همچنین، منتقدان به تحلیل ویژگی‌های داستانی و زیباشناسی کتاب پرداختند.[۱۰]
  • نشست نقد و بررسی کتاب در کتابخانه عمومی آیت‌اللّه خامنه‌ای قم در سال ۱۳۹۷. این نشست با حضور مهدی قزلی، نویسنده کتاب و دیگر کارشناسان برگزار شد. قزلی در این نشست به مباحث طنز و احساساتی که در کتاب وجود دارد، اشاره کرد و توضیح داد که چگونه تلاش کرده است تا فضای داستان تنها به اشک و عزاداری ختم نشود.[۱۲]
  •  نشست دورهمی کتاب «پنجره‌های تشنه» در کتابخانه مرکزی شهرستان قدس در سال ۱۳۹۸. در این نشست، مهدی قزلی، نویسنده کتاب، به بیان اهمیت کتاب و تأثیر آن بر خوانندگان پرداخت. او اشاره کرد که این کتاب به عنوان یک تجربه زندگی برای بسیاری از خوانندگان شناخته شده و باعث ایجاد دیدارهای ویژه‌ای با مقام معظم رهبری شده است.[۱۷]
  • نشست نقد و بررسی کتاب در فرهنگسرای شفق تهران در سال ۱۳۹۴. این نشست با همکاری کتابخانه شهید دستغیب و با حضور نویسنده، منتقدان و علاقه‌مندان به ادبیات برگزار گردید.[۱۸]
  • مراسم رونمایی تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «پنجره‌های تشنه» در کربلای معلی در سال ۱۳۹۳. با حضور امیر خوراکیان رییس حوزه ریاست دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری و مهدی قزلی نویسنده کتاب.[۱۹]

دیدار با مقام معظم رهبری در حاشیه دیدار با شعرا

مراسم رونمایی کتاب . تالار شهید آوینی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم . سال ۱۳۹۳

من وقتی کتاب را نوشتم و منتشر شد، از طریق یکی از دوستان کتاب را برای آقا فرستادم تا اگر صلاح دانستند و فرصت داشتند، به آن نگاهی بیاندازند. ایام نمایشگاه کتاب امسال بود که کتاب را برای ایشان فرستادم. حالا که به تاریخ تقریظ آقا نگاه می‌کنم می‌بینم که ایشان به فاصله‌ چند روز بعد از آن، کتاب را مطالعه کرده‌اند و بر آن تقریظی نوشته‌اند. این برای من افتخاری است.

در نیمه‌ ماه مبارک رمضان امسال که آقا طبق برنامه‌ همیشگی، دیدار با شعرا را داشتند، من هم حضور داشتم. وقتی می‌خواستند سر سفره‌ افطار بنشینند، من «سلام» کردم و ایشان جواب اختصاصی‌تری به من دادند و گفتند: «سلام آقای غزلی». همیشه سلامی می‌کردند و رد می شدند اما این بار اسم من را هم گفتند. گفتم: «قزلی هستم آقا، مخلصیم.» گفتند: «من این کتاب شما را خواندم، الحمدللّه کتاب خوبی شده است.» من که مقداری هول شده بودم گفتم: «خیلی لطف کردید آقا، به زحمت افتادید.» گفتند که: «کتاب خواندن زحمت نیست.» آن‌جا اشاره‌ای هم کردند که بر این کتاب تقریظی نوشته‌اند. بعد هم رفتند سر سفره‌ افطار.

بعد از افطار به من اشاره کردند که نزدشان بروم. من هم با خوشحالی رفتم جلو. ایشان پرسیدند که «شما اهل کجایید؟ فامیلی شما که به ترک‌ها می‌خورد؟»

من هم گفتم: «بله، من ترک هستم.»

بعد هم در مورد کتاب نکاتی را گفتند که مثلاً خواب آن خانمی که در حرم امام بوده و نقل کردید خیلی خوب درآمده است. دیدم آقا خیلی دقیق کتاب را خوانده‌اند. موقع خداحافظی در آن شب به ایشان گفتم: «آقا ما را هم دعا کنید.» ایشان گفتند: «بله آقای قزلی، حتماً.»

بعد از این‌که ایشان گفتند «آقای قزلی»، من تازه فهمیدم که ایشان فامیلی من را از اول هم بلد بودند و موقع سلام که به من گفتند «غزلی»، شوخی بوده و در حقیقت داشتند به یکی از شخصیت‌های کتاب اشاره می‌کردند. یک شخصیتی در کتاب هست به نام حاج محمود که همه‌ش من را غزلی صدا می‌کرد و من در اواخر کتاب نوشتم که سفر تمام شد اما حاج محمود هنوز من را غزلی صدا می‌کند. من تازه فهمیدم که آقا داشتند به این شوخی با اسم من که در کتاب آورده بودم اشاره می‌کردند.

خلاصه این‌که ایشان گفتند که من کتاب شما را خواندم و یک چند جمله‌ای هم بر آن نوشته‌ام. انگار خود ایشان هم با آن چیزی که نوشته‌اند نسبتی داشته‌اند. بعد که تقریظ را دیدم و توصیفات ایشان در وصف امام حسین علیه‌‌السلام را خواندم، دیدم که حدسم درست بوده است.[۱۱]

اظهارنظرها درباره اثر

آیین معرفی و افتتاحیه سیزدهمین پویش روشنا . مجمع ناشران قم . مهر ۹۸

محمدرضا زائری؛ روحانی شیعه، مدرس دانشگاه، نویسنده

گامی برای احیای اجتماعی


رضا امیرخانی؛ نویسنده و منتقد ادبی

سند رویداد تاریخی


روایت ساده و صرفه‌­جویی در جزئیات


سفرنامه هدفمند و همراه با کنشگری کتاب

برشی از متن

رسیدیم به روستای نهرمیان، مردم یاحسین گویان می‌دویدند سمت ضریح، انگار که بخواهند تریلی را فتح کنند. چند دقیقه ایستادیم و موقعی که تریلی داشت حرکت می‌کرد، به مردم می‌گفتیم لبه حفاظ را ول کنند که یک وقت زمین نخورند. پسر جوانی سماجت می‌کرد. گفتم: پسرجان ول کن الان زمین می‌خوری، پسر که فهمید دیر یا زود باید تریلی را رها کند به من گفت: ببین من فرشادم، من را به اسم دعا کن کربلا. بعد تریلی را ول کرد داشتیم دور می‌شدیم که داد زد: فرشاد... یادت نره. همان جا نشست به گریه و کف دستش را کوبید زمین. دور می‌شدیم و فرشاد نشسته بود کنار جاده. من هم نشستم پشت تریلی به گریه. حاضر بودم همه چیزم را بدهم جایم را با فرشاد، عوض کنم.

□□□

من داخل صحن بودم که حاج محمود [محمود پارچه‌باف مسئول اصلی کاروان] تلفن کرد و گفت: «کجایی؟ زود خودت را برسان به مهمان‌سرای حرم.»

بعد حاج‌آقا تکیه‌ای [از اعضای اصلی کاروان] تلفن کرد. بعد حمید [حمید آزادگان، از اعضای کاروان] تلفن کرد. دیگر خودم هم ترسیدم. داشتم به دو می‌رفتم سمت مهمان‌سرا که یکی از بچه‌ها از پشت سررسید و گفت:

«کجایی؟ همه دارند دنبالت می‌گردند. بُدو برویم مهمان‌سرا.»

می‌خواستم  در حال دویدن بپرسم چه شده که یکی دیگر از بچه‌ها رسید و گفت:

«حاج آقا تکیه‌ای دنبالت می‌گردد.»

دیگر رسیده بودیم به مهمان‌سرا. وارد که شدم دیدم کاپیتان رضا [راننده تریلی ضریح] نشسته روی مبل، در لابی، و حاج محمود و حاج آقای تکیه‌ای هم ایستاده‌اند. زن جوانی هم نشسته بود روبروی رضا و گریه می‌کرد. حاج آقا تکیه‌ای با اشاره فهماند که بنشینم و گوش کنم. زن جوان با گریه حرف می‌زد و خطابش رضا قنبری، راننده تریلی، بود.

- یک شب، نزدیک تعطیلات اجلاس سران کشورهای غیروابسته (که به اشتباه کشورهای غیرمتعد می‌گویند)، خوابیدم و صبح که بیدار شدم دیدم متوج شدم چشم‌هایم نمی‌بیند. یعنی اولش رنگ‌های جیغ، مثل قرمز و بنفش، را نمی‌دیدم. رفتیم بیمارستان فارابی. فکر می‌کردیم مشکل بینایی است. آنجا معاینه کردند و گفتند مشکل عصبی است و مشکوک به ام.اس یا سرطان و مرا فرستادند بیمارستان امام خمینی. تا برسم به بیمارستان، بینایی یک چشمم کاملا رفت. آنجا بستری شدم و آزمایش کردند و گفتند احتمالا سرطان است. دوتا پلاک عصبی در مغز هست که فشار آورده و عصب بینایی را از کار انداخته است. حلم خیلی بد بود. سالِم سالم بودم و یکدفعه کور شده بودم. در همان چند روز هم گفتند نمی‌توانم بچه‌دار شوم. یک شب خیلی به خدا متوسل شدم در بیمارستان. همان شب خواب دیدم.                   

دست‌هایش را گذاشت روی صورتش و گریه‌اش شدید شد. 

- خواب دیدم توی یک صحرا هستم و جلویم یک خیمه هست، با همان لباس‌های بیمارستان. کربلا نرفته بودم و آنجا را ندیده بودم؛ ولی احساس کردم آن‌جا کربلاست و خیمه خیمه‌ حضرت ابوالفضل. داد زدم:«عباس، بیا بیرون. کارت دارم...» من، منِ خاک بر سر بی‌ادب، با بی‌ادبی داد زدم: «عباس، بیا بیرون». آمد بیرون. یک آقای رشید و باجمالی بود. انشا‌اللّه ببینی آقای قنبری. گفت: «چه شده؟» گفتم: «من از تو بدم می‌آید. از امام حسین شاکی‌ام. از علی شاکی‌ام. از فاطمه زهرا شاکی‌ام. چرا کورم کردید؟ دکترها می‌گویند دیگر نمی‌توانم مادر بشوم.» گفت: «دنبالم بیا.» سوار اسب سفیدی شد. توی دستش یک علم بود که پرچم سرخ «یا حسین» بالای آن بود. دنبالش رفتم تا یک جایی. ایستاد و یک سمتی را نشانم داد و گفت: «این حرم آقایم، حسین، است. سلام بده.» بعد سمت دیگر را نشانم داد و گفت: «این هم حرم من است. سلام بده.» من ناخودآگاه سلام دادم. علم را چرخاند و باد گوشه‌ پرچم قرمز رنگ را مالید به چشم چپم.» گفت: «تو خوب شدی.» گفتم: «از کجا بفهمم خوب شدم؟ از کجا بفهمم این زیارتم قبول شده؟» گفت: «ضریح برادرم، امام حسین، دارد می‌آید کربلا. شیعه‌ها خیلی زحمت کشیده‌اند برایش. ما زیر دِین هیچکس نمی‌مانیم. تو که دیگر عروس مادر ما، فاطمه، هستی. به راننده بگو سلام تو را به امام حسین برساند....» مدیونی آقای قنبری اگر یادت برود! وقتی رسیدی، اول بگو «سلام بر حسین از طرف محمودی». 

دوباره گریه‌اش شدید شد و لابه‌لای گریه می‌گفت: «مدیونی آقای قنبری اگر یادت برود!» رضا هم سرش را انداخته بود پایین و فقط گریه می‌کرد.

□□□

باران می‌آمد و مردم سیل شده بودن پشت سر و کنار ضریح. با مداح «حسین... حسین... حسین جان...» می‌خواندند و دست تکان می‌دادند؛ مثل کسی که از کاروانی جا مانده و دست تکان می‌دهد تا او را ببینند. شاید مردم هم احساس می‌کردند جا مانده‌اند از امام حسین. بعضی از مردم که جلوتر بودند، وقتی تریلی می‌رسید، تواضع می‌کردند و برای احترام دست روی سینه می‌گذاشتند. از آن جالب‌تر سیگاری‌هایی بودند که سیگارشان را زیر پا خاموش می‌کردند. مغازه‌دارها کسبشان را تعطیل کرده بودند و جلوی مغازه‌شان سینه می‌زدند. به نظرم، اگر قرار نبود ضریح برود روی قبر امام حسین در کربلا، مردم اجازه نمی‌دادند تریلی حرکت کند.

روی پلی که از روی رودخانه (کدام رودخانه؟! سال‌هاست به آن گودی خشک می‌گویند رودخانه و مردم چه امیدوارند!) می‌گذشت رفتم روی جایگاه تریلی. مردم موج می‌خوردند روی هم برای رسیدن به ضریح. آزادگان را آنجا دیدم. نگران افتادن مردم از روی پل بود. یگان ویژه و نیروی انتظامی، البته، داشتند تلاش می‌کردند اتفاقی نیفتد.          

آزادگان کنار گوشم گفت: «من تا حالا یاد ندارم چنین جمعیتی را در قم.» من هم جواب دادم: «ولی من یاد دارم.» صدایم را نشنید. گفت: «چه گفتی؟» با دست اشاره کردم چیز مهمی نیست. یادم آمد وقتی رهبر انقلاب سال ۱۳۸۹ رفتند به قم جمعیت استقبال کننده همین‌طور بود.

نوا، نما و نگاه

کلیپ مستند انتقال ضریح و متن تقریظ رهبری بر کتاب. KHAMENEI.IR.ـ ۲۴تیر ۱۳۹۷

کتاب صوتی پنجره­‌های تشنه. گروه فرهنگی سماوا. سال انتشار: ۱۳۹۶

معرفی و بررسی تربیتی کتاب پنجره­‌های تشنه. ادبی‌نو. ۲۲ مرداد ۱۴۰۳

فیلم مستند پنجره­‌های تشنه. سوره مهر. ۲۰ تیر ۱۳۹۴

تصاویر کتاب پنجره­‌های تشنه. سوره مهر. ۱۷ آذر ۱۳۹۳

معرفی کتاب «پنجره­‌های تشنه». نهاد کتابخانه­‌های عمومی کشور. ۱۳۹۵

مشخصات کتاب‌شناختی

«پنجره­‌های تشنه» نوشته مهدی قزلی  در  ۳۳۱ صفحه در قطع رقعی با جلد شومیز، برای اولین بار با تیراژ ۲۵۰۰ نسخه در سال ۱۳۹۲ توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. این اثر تا سال ۱۴۰۱ به چاپ دهم رسیده است.

مطالعه کتاب الکترونیک «پنجره­‌های تشنه» در  بستر طاقچه مقدور است.

پانوشت

  1. پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲  « معرفی و دانلود کتاب «پنجره­‌های تشنه» ». کتابراه. بی‌تا. دریافت شده ۷ دی ۱۴۰۳
  2. «بفرمایید کربلا!». دفتر حفظ و نشر آثار آیت اللّه خامنه­‌ای. ۱۸ آذر ۱۳۹۳
  3. «انجمن‌های ادبی را از حالت خودجوش خارج نمی‌کنیم/ هدف‌مان حمایت است». خبرگزاری مهر. ۱۶ آذر ۱۳۹۵
  4. «مهدی قِزِلی رئیس خانه شعر و ادبیات شد».ایسنا. ۸ بهمن ۱۴۰۱
  5. «مهدی قزلی». ایران کتاب. بی­تا. دریافت شده ۱۵ فرودین ۱۴۰۴
  6. «روایتی از «پنجره‌های تشنه»». شهرآرانیوز. ۱۲ شهريور ۱۴۰۲
  7. « ۴۸ روایت از حاشیه دیدارهای رهبر انقلاب».خبرگزاری مهر. ۲۸ آبان ۱۴۰۳
  8. « روایت قزلی از مطالعه «پنجره‌های تشنه» توسط رهبر انقلاب اسلامی» .خبرگزاری مهر. ۷ مهر ۱۳۹۸
  9. « در «پنجره‌های تشنه»به مقایسه مواجهه‌ها با ضریح امام حسین(ع) پرداخته‌ام/ دو هفته آدم امام حسین(ع) بودن لذت‌بخش بود/احساس آرامش دارم» . خبرگزاری میزان. ۵ دی ۱۳۹۷
  10. پرش به بالا به: ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ « «پنجره­‌های تشنه» نقد شد/تجلیل از مهدی قزلی در «شهرکاغذی»». خبرگزاری مهر. ۲۰ آبان ۱۳۹۵
  11. پرش به بالا به: ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ « یک کار خوب در قالب یک «کاروان موفق» ». Khamenei.ir.ـ ۱۸آذر ۱۳۹۳
  12. پرش به بالا به: ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ «نشست نقد کتاب «پنجره­‌های تشنه» برگزار شد». پایگاه اطلاع رسانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور . ۵ اذر ۱۳۹۷
  13. پرش به بالا به: ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ « ادبیات دینی را از موهبت ساده‌نویسی محروم کرده‌ایم ». خبرگزاری ایکنا. ۱۰ شهریور ۱۴۰۳
  14. «تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «پنجره‌هاى تشنه»». دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه‌ای. ۱۸ آذر ۱۳۹۳
  15. « رونمایی از کتاب پنجره‌های تشنه». خبرگزاری رسا.۱۱ خرداد ۱۳۹۳
  16. « آغاز پویش مطالعاتی روشنا با محوریت کتاب «پنجره‌های تشنه» ». خبرگزاری مهر. ۱۲ شهریور ۱۳۹۸
  17. « برگزاری نشست دورهمی کتاب «پنجره­‌های تشنه» در کتابخانه مرکزی شهرستان قدس». سامان. بی­تا. دریافت شده ۱۶ آذر ۱۴۰۳
  18. ««پنجره‌های تشنه» نقد می‌شود». خبرگزاری ایسنا. ۹ خرداد ۱۳۹۴
  19.  « رونمایی از تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «پنجره‌های تشنه» ». خبرگزاری ایسنا. ۱۹ آذر ۱۳۹۳
  20. پرش به بالا به: ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ « كتاب «پنجره­­‌های تشنه» در قم نقد و بررسی شد». ایرنا. ۱۱ خرداد ۱۳۹۳
  21. «نظرات کاربران درباره کتاب پنجره­‌های تشنه». طاقچه. بی تا. دریافت شده ۱۶ دی ۱۴۰۳