محمود فتوحی
محمود فتوحی | |
---|---|
نام اصلی | محمود فتوحی رودمعجنی |
زمینهٔ کاری | نقد ادبی، سبکشناسی |
زادروز | ۲ شهریور ۱۳۴۳ تربت حیدریه |
ملیت | ایرانی |
مدرک تحصیلی | دکتری زبان و ادبیات فارسی |
دانشگاه | دانشگاه تهران |
محمود فتوحی، منتقد و پژوهشگر ادبی است.[۱]
محمود فتوحی رودمعجنی، روز دوم شهریور ۱۳۴۳ در رودمعجن، از روستاهای تربت حیدریه در خراسان به دنیا آمد. دوره دبیرستان را در شهر خود گذراند و در سال ۱۳۶۸ از دانشگاه تربیت معلم تهران مدرک کارشناسی ادبیات فارسی گرفت. کارشناسی ارشد را در دانشگاه تهران گذراند و دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی را در سال ۱۳۷۴ در دانشگاه تهران با نگارش پایاننامه با عنوان «دیدگاههای نقد ادبی در عصر صفوی» زیر نظر دکتر عبدالحسین زرینکوب و دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی بهپایان برد. در سال ۱۳۷۵ در سِمَت استادیاری دانشگاه تربیت معلم تهران آغاز به کار کرد. مدت دو سال (۱۳۷۹–۱۳۸۱) مدیریت کتابخانه مرکزی این دانشگاه را بر عهده داشت. در همین سالها دوره آموزشی روشهای تأمین مدارک الکترونیک کتابخانهای را در کتابخانه بریتانیا در لندن گذراند. از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۴ در دانشکده فیلولوژی دانشگاه بلگراد زبان و ادبیات فارسی تدریس کرد. او از سال ۱۳۸۶ به دانشگاه فردوسی مشهد رفت. فتوحی در سال ۲۰۱۲ به مدت یک سال در مرکز مطالعات اسلام و عرب در دانشگاه ملی استرالیا تدریس کرد. او هماکنون استاد تماموقت دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد است. فعالیتهای فتوحی در مطبوعات دانشگاهی نیز قابل ذکر است. از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۱ در هیئت تحریریه «کتاب ماه ادبیات و فلسفه» به سردبیری علیاصغر محمدخانی همکاری فعّال داشت. در فاصله سالهای ۱۳۷۶–۱۳۸۷ سردبیر مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت معلم بود و از سال ۱۳۸۷ سردبیری فصلنامه نقد ادبی را بهعهده دارد. فتوحی در سالهای ۱۳۸۹–۱۳۹۱ پس از درگذشت استاد علیمحمد حقشناس به ریاست انجمن علمی نقد ادبی ایران برگزیده شد. در همین زمان نخستین همایش ملی نظریه و نقد ادبی در ایران (اسفند ۱۳۹۰) با دبیری وی در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد.
پژوهشهای محمود فتوحی بیشتر در قلمروهای نظریههای بلاغت، سبکشناسی، تاریخ ادبیات و ادبیات عصر صفوی یا سبک هندی است. فتوحی در شعر نیز دستی دارد و دفتر شعری با نام «سیب پرتابی» ۱۳۸۱ منتشر کردهاست. کتاب «سبکشناسی» وی نامزد دریافت جایزهٔ قلم زرین شد. علاوه بر این، برنده ششمین دوره «جایزه ادبی جلال آلاحمد» و برنده جایزه بیستویکمین دوره کتاب فصل جمهوری اسلامی ایران شد. فتوحی در سال ۲۰۱۴ در همایش بینالمللی ایرانشناسان در شهر مونترالِ کانادا شرکت کرد و در سال ۲۰۱۵ فرصت مطالعاتی خود را در دانشگاه تورنتو گذراند.[۱]
زندگی و یادگار
دیدگاه و اندیشه
تقابل پارسیزبانان
در عصر کهن میبینیم که بدون دبیر و دیوان رسایل اساسا، قدرت معنایی ندارد و اتفاقا نقطهای که تقابل در زبان فارسی وجود دارد، آنجا است که سخن از عرب و عجم رانده میشود یعنی تقابل پارسیزبانان در کلمه اتفاق میافتد.[۲]
حکومت ایرانشهری
من اینگونه تصور میکنم که زبان فارسی خود یک حکومت است و در استعارههای چون کاخ نظم، تیغ سخن، ملک سخن نیز این نکته را میبینیم. ایرانیان هویت و قدرت ایرانشهری خود را در زبان فارسی شکل میدادند.[۲]
تدوین تاریخ سیاسی
این زبان، زبان ایرانشهری است و اتفاقا اینجا است که ما باید به خود یادآوری کنیم که باید تاریخ سیاسی زبان فارسی را نوشت کاری که ما تاکنون نکردهایم.[۲]
شاهنامه، اثر فرهنگی
باید واقعیتی را در نظر داشت و آن این است که روزی که «شاهنامه» به دربار سلطان غزنوی ارائه میشود، یک شاهکار نیست بلکه این اثر کمکم به مرکز فرهنگی رانده میشود و جایگاه خود را بهعنوان شاهکار در یک توافق فرهنگی به دست میآورد.[۲]
راز ماندگاری شاهنامه
این امر که شاهنامه توانسته است پس از ده قرن ماندگاری خود را حفظ کند، نشاندهنده میزان قدرت فرم آن است. آثار بسیاری به سبک و سیاق شاهنامه نوشتهاند اما هیچکدام نتوانستهاند ماندگاری شاهنامه را داشته باشند و این مساله موفقیت شاهنامه را در فرم نشان میدهد.[۲]
فارسیگریزی
در قرون پسااسلام میتوان کسانی چون کسایی مروزی، صاحب عباد طالقانی، قاضی جرجانی، ابوالقاسم جرجانی را از جمله نخبگان جامعه دانست اما هیچکدام آنها یک کلمه به فارسی ننوشتند و حتی در تصوف نیز تا قرن پنجم وضع به همین روال است.[۲]
پشتوانه یا بستر وجودی
بهنظر من زبان فارسی برای کسانی چون فردوسی و توسی به مثابه یک پشتوانه نیست بلکه یک بستر وجودی است.[۲]
بالندگی زبان فارسی
من چنین عقیدهای ندارم که زبان فارسی در حال احتضار بوده است و فردوسی آن را احیا کرده است بلکه فردوسی موجب بالندگی آن شده است.[۲]
شاهکاری به نام شاهنامه
در بلخ که مرکز زبان فارسی دری بوده است ابوسعید بلخی شاهنامه میسراید و مسعودی مروزی نیز چنین میکند و همه این اتفاقات بیش از فردوسی میافتد یعنی در آنجا زبان فارسی تثبیت شده است پس اینگونه نبوده است که زمین خشکی باشد و فردوسی بخواهد بر روی آن چیزی بکارد و اساسا چنین چیزی در مورد یک شاهکار جهانی ممکن نیست، زیرا برای خلق یک شاهکار باید بستری از پیش شکل گرفته باشد.[۲]
زبان فارسی در اوج
در زمانی که فردوسی شاهنامه را مینویسد، زبان فارسی در اوج خود قرار دارد و حتی شاید اگر شاهنامه نبود، آن متون دیگر اکنون در پیش روی ما بودند و اکنون نگاه ما به ماجرا بهگونهای دیگر بود.[۲]
ادب یا علم؟
اساساً سنت پرورش شاگرد در گروههای ادبیات فارسی خیلی مرسوم نیست. به ندرت میتوانید یک استاد ادبیات پیدا کنید مثل شادروان محمدتقی بهار که در سبکشناسی شاگردانش، به روش و اسلوب استاد رفته باشند. دکتر محمدجعفر محجوب در کتاب سبک خراسانی (۱۳۵۰ش) و دکتر حسین خطیبی در فن نثر (۱۳۶۶ ش) کار استادشان را ادامه دادند. کماند استادانی که در مطالعات ادبی یک جریان فکری، یا سبک و روش برجستهای پدید آورده باشند. شاید عامل این امر این باشد که استادان ما بیشتر صفت ادیب داشتند و کمتر صفت عالِم. میان ادیب و عالم تفاوت زیادی است. تقریباً در طول تاریخ ادب ما ادیب همان دانای همه فن بوده است. خوب ادیبان ما در عالیترین سطح، علّامۀ همه چیزدان بودند و نه عالِم متخصص.[۳]
در مکتب استاد
بنده بهعنوان شاگرد دکتر عبدالحسین زرینکوب نمیتوانم بر آن دریای اطلاعات و محفوظات که استادم طی ۵۰ -۶۰ سال حاصل کرده اطلاع یابم، حتی اگر بر همان سیاق ایشان بروم، یعنی هرچه دلم خواست بخوانم و دربارۀ بهترین یافتههایم بنویسم، قطعاً موضوع نوشتار و حاصل کار منِ شاگرد با استاد بسیار متفاوت خواهد بود. شاگردان یک ادیب، به لحاظ منش و رفتار و اسلوب گفتار و سلیقۀ انتخاب، ممکن است شبیه استاد شوند یا به صفت ارادت او متصف گردند؛ اما در روش اندیشیدن و نگرش و اسلوب نگارش هر کدام به راه خود خواهند رفت.[۳]
توجه به فرم یا محتوا
استادان ادبیات معمولاً در خوانش متن ادبی، انبوه اطلاعات متنوع گوناگون و گاه نامربوط با متن را به صحنه میآورند. گاه این اطلاعات چندان پراکنده و البته جذّاب است که اصل متن فراموش میشود. گاه آنقدر به فرم درمیپیچیم که محتوا از یاد میرود. اصولاً کلاسهای ادبیات دچار غربت معنا است. سخن همه از صورت است و اطلاعات پیرامون متن.[۳]
گنج ادبیات فارسی
ما محققان ادبی بر سر گنج نشستهایم ولی به شکل و هیأت گنج مشغولیم. متون ادبی سرشار است از حکمت و اندیشه، اخلاق، دانش سیاسی، و تجربۀ فرهنگی و اجتماعی. شاهکار ادبی پیمانۀ حکمت است، مطالعات ادبی ما از بس دلدادۀ پیمانه است جانب دانۀ معنی را فرو میگذارد؛ ابرمتنها گنج معانیاند در قصر صورت و ساختار. در کلاس ادبیات درونمایههای ارزشمند شاهکارها در اولویت نیست. در واقع فقر معرفتی در مطالعات ادبی ناشی از غلبۀ فرمگرایی و فقدان روش کشف و تحلیل محتوای متن ادبی است. شاید سرشت تخصصی مطالعات ادبی بررسی اَدَبیت و وجوه هنری کلام باشد اما شناخت این وجوه بدون پیوند با اندیشه و درونمایۀ انسانی فاقد نقش خواهد بود.[۳]
رستاخیز کلمات
فیلسوف در جستجوی معنا است. غرض خوانش او حصول فهم است از صورت و معنا؛ استخراج اندیشه از هزارتوی فرم ادبی است. اما من ادبیاتی تنها شیدای رستاخیز کلمات هستم. شاید بگویید اقتضای تخصص ادبیاتشناسی صورت و ساختار است؛ درست! اما غرض از تحلیل صورت، یافتن نقش آن است در آفرینش و پردازش معنا. خود فرم فی نفسه غرض نباید باشد. باید بدانیم فرم چگونه فهم و دریافت ما را از معانی تغییر میدهد؟[۳]
ملیگرایی «دو قرن سکوت»
کتاب دو قرن سکوت، کتاب از حیث تحقیقی و سندیت چندان معتبر نیست. حقیقت این است که شهرت این کتاب بیش از آنکه مرهون ارزش و اعتبار علمیاش باشد، حاصل محتوای ایدئولوژیک آن است. این متن نمایندگی میکند از احساسات ملیگرایانه ضد عرب در ایران معاصر. ببینید جالب است که این کتاب دو ویراست دارد. چاپ اول در سال ۱۳۳۰ و ویراست دوم در سال ۱۳۳۶. بعد از رحلت استاد هم بخشی از کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهری را بر مقدمۀ آن افزودند. سؤال این است چرا همه دنبال تحریر اول هستند؟ با وجود اینکه تحریر دوم محققانهتر شده است. چرا میگویند تحریر اول؟ جواب روشن است. کسی با مقاصد علمی و تحقیقی دو قرن سکوت را نمیخواند. این کتاب بیش از آن که یک متن علمی در تاریخ باشد به یک متن نمادین بدل شده و به بطن باورها و ایدئولوژی ملیگرایی سوق یافته و نماد مواجهه با تازیان شده است. پاسخگوی احساسات و هیجانات ملی است تا نیازهای تحقیقی.[۳]
غبارزدایی از فضای علمی!
امروز دسترسی به عین متون گذشته و جستجوی اطلاعات بسیار آسان و سریع است. رسانهها و نرم افزارها و قالبهای دیجیتالی اطلاعات و متون، حجم گستردهای از اطلاعات را در اختیار خوانندگان میگذارند. اما این خوانندگان در طوفان اطلاعات و گرد و غبار شبه علم، دچار کمبینی و بدبینی میشوند. جای کسانی خالی است که در این فضای غبارناک، اطلاعات را اعتبارسنجی کنند، ارزیابی کنند، تبارشناسی کنند و نسبتش را با وضعیت اکنون ما تبیین کند. چنین نقشی را بسیاری از استادان روزگار استاد عبدالحسین زرینکوب هم چندان ایفا نکردند. الان هم بسیار نادر و نایابند چنین کسانی.[۳]
جایگاه ادبیات معاصر
نسبت به ده سال پیش ادبیات معاصر خیلی بیشتر در دانشگاه مورد توجه است. گشایش گرایش کارشناسی ارشد ادبیات معاصر در برخی دانشگاهها (مثلاً دانشگاه شیراز) حاکی از رویکرد تخصصی به دانشگاه است. در بعضی دانشگاهها رشته ادبیات داستانی در دورۀ لیسانس بیش از ۱۰ سال است که دایر شده، گرایش روایتشناسی در کارشناسی ارشد نیز اختصاصاٌ به ادبیات داستانی و عمدتاً داستان معاصر میپردازد. گرایش ادبیات کودک هم عمدتاً امری امروزی و معاصر است. از سه دهۀ پیش در برنامۀ درسی کارشناسی ادبیات فارسی شش واحد درسی، شامل تاریخ ادبیات چهار، نظم معاصر و نثر معاصر، ادبیات دورۀ قاجار تا امروز را تدریس میکنند.[۴]
سهم ادبیات در دانشگاه
سهم ادبیات معاصر در دانشگاه آنطور هم که مینمایند کم نیست. ادبیات معاصر جزو زندگی امروز ماست و دانشجویان در زندگی روزمره خود در جلسات شعرخوانی و داستانخوانی و در کارگاههای نقد و شعر و داستان و جلسات نقد کتاب، پیوسته با آن سر و کار دارند. همچنین پژوهشهای دانشگاهی در موضوع ادبیات معاصر کم نیست.[۴]
کرسیهای تخصصی دانشگاه
دانشگاه نباید مثل دبیرستان باشد که یک واحد درسی برای سراسر کشور تعیین شود. تدریس و پژوهش یک موضوع در دانشگاه بر مدار کرسیهای تخصصی میچرخد. اگر کرسی تخصصی ادبیات معاصر در یک دپارتمان ادبی باشد – یعنی یک استادیار یا دانشیار متخصص و یا استاد تمام متخصص در ادبیات معاصر عهدهدار آن کرسی باشد – آن وقت میشود گفت دانشگاه با ادبیات معاصر به روش حرفهای میپردازد. وگرنه تدریس به روش دبیرستانی – که کسی برود به روش عمومی دو واحد درس بدهد – کار دانشگاهی نیست. حال اگر نیمی از واحدهای درسی رشته ادبیات هم ادبیات معاصر باشد، کاری از پیش نمیرود. به معنای کار تخصصی، بله با شما موافقم که ادبیات معاصر در دانشگاه به اندازه ادبیات کلاسیک مورد توجه نیست. یعنی کرسی شناخته شده و معروف ادبیات معاصر در دانشگاه کم داریم.[۴]
مفهوم دشوار معاصر
مفهوم معاصریت خود مفهوم پرچالشی است. معاصر از کی تا کی است؟ چه کسی با چه کسی معاصر است؟ آیا شما الان با محمد حجازی و محمد مسعود معاصرید؟ آیا نیما یوشیج با قیصر امینپور معاصر است؟ ما بنا بر کتاب «از صبا تا نیما»، یکصد و پنجاه سال اخیر را معاصر میدانیم. یا در کتاب صد سال داستاننویسی حسن میرعابدینی صد و بیست سال اخیر را معاصر مینامیم. گمان نمیکنم کسی که تحولات ادبی و فرهنگی ایران قرن اخیر را خوب میشناسد، بتواند اینها را معاصر خود یا معاصر هم بداند. وقتی تبیین دقیقی از معاصریت نداریم، ادبیات مشروطه را معاصر با امروز به حساب میآوریم، در حالیکه از مشروطه تا اکنون چهار تا پنج دورۀ تاریخی مشخص میگذرد. مشروطه تاریخ است، مصدق تاریخ است، حتی جنگ ایران و عراق و ادبیاتش تاریخ است. به دلیل میل کلینگری ما، دوره معاصرمان برابر است با تاریخ کشورهایی مثل استرالیا، یا کانادا که از زمان استقلالشان تا امروز بیش از ۱۶۰ سال نمیگذرد، بنابراین اول باید محدوده زمانی تعیین کنیم.[۴]
«اکنون ادبی» در دانشگاهها
قرار است بگوییم دانشجویی که سر کلاس ادبیات معاصر مینشیند معاصر با کیست؟ یا نه هشتاد سالههای ما معاصر با چه کسانی بودهاند؟ اگر محدوده زمانی را معین نکنیم، بحث همچنان ادامه خواهد داشت. پیشنهاد میکنم از اصطلاح «ادبیات اکنون» یا «ادبیات امروز» استفاده کنیم. با این اصطلاح دیگر نمیتوانیم آثار و رخدادهای ادبی صد سال یا پنجاه سال حتی سی سال پیش را ذیل ادبیات اکنون قرار دهیم. برخی ملل مثل افریقای جنوبی، ده سال اخیر را معاصر میدانند یعنی ادبیات اکنون را؛ احسان عباس محقق بزرگ ادبیات عرب، سی سال اخیر را معاصر میشمارد. به گمان من اگر مفهوم «اکنون ادبی» را وارد بحث ادبیات معاصر کنیم این مشکل تا اندازهای حل میشود. آن موقع پرسش این میشود که دانشگاه برای پرداختن به «اکنون ادبی» چه روش و راهکاری دارد؟ آیا آمادگی پرداختن به اکنون ادبی را دارد یا باید یکی دو دهه صبر کند تا آثار ادبی از چنبرۀ مقبولیت تاریخی بگذرند. محافظهکاری دانشگاه (بهویژه دانشگاهی که از دولت ارتزاق میکند) را براساس پرداختن به اکنون ادبی، اکنون فرهنگی، سیاسی، اجتماعی میتوان سنجید.[۴]
ادبیات، قلمرو خلاقیت
از آنجا که ادبیات بخش جداناپذیر از هر ملت است چراکه شیوه تفکر و زیست فردی و اجتماعی در شکلهای ادبی ثبات مییابد. آثار ادبی فارسی عالیترین سطوح کاربرد زبان را در خود دارند و نمط عالی و موثر سخن هستند. ادبیات به تعبیر بسیاری از زبانشناسان زبان به اضافه چیز دیگر است و این افزونه که بر ادبیات است شامل زبانشناسی و عناصر جمالشناسانه، ذوق و تجربه و فرهنگ و گذشته است. وی با تاکید بر اینکه ادبیات قلمرو خلاقیت است، ادبیات را قلمروی برای تفکر انتقادی و به هم پیوستن گسستهای اجتماعی دانست.[۵]
فرهنگآفرینی متون
معنای متن و فربهی تفسیر متن مولود حیات تاریخی آن است. هر چه متن بیشتر خوانده شود، از نظر معنا متکثرتر و فربهتر میشود. متن در گذار تاریخ به کانون فرهنگ میآید و شاهکار میشود. متنهای بزرگ خودشان فرهنگ میشوند، و فرهنگ میآفرینند و سازه هویتی یک ملت میشوند، پیرامون چنین متنهایی، انباشت تفسیری بیشتر و افقهای معنایی متکثرتر میشود. این افقهای معنایی متکثر، زمینه بررسیها، تأملات و تحقیقات علمی را فراهم میآورد. متنی که هنوز زمان زیادی از آن نگذشته و در مواجهه با ادوار تاریخ قرار نگرفته این سرمایۀ تاریخی را برای کلاس درس و تحقیق ندارد.[۴]
توجه به متون کلاسیک
دانشگاه به جهت اینکه باید کارش را مبتنی بر دانش انجام دهد، سراغ متنی میرود که مجال بیشتری برای بررسی علمی فراهم کند؛ دانشی که پیرامون یک شاهکار تاریخی است مثل حافظ یا خاقانی بسیار بیشتر از شاعر معاصر است، بنابراین طبیعی است که پژوهشگر دانشگاهی به متن پرمجادلۀ کلاسیک بیشتر بگراید تا به متن امروزی.[۴]
اقبال به متون معاصر
سال به سال متنهای معاصر فارسی بیشتر به کانون بحثهای دانشگاهی میآیند. رسالههای دکتری و پایاننامههای فوقلیسانس زیادی در مورد شعر معاصر نوشته شده و نوشته میشود. برای اثبات این مدعا، فقط به تعداد مقالات پژوهشی منتشر شده درباره شاعران و نویسندگان معاصر استناد میکنم.[۴]
رویکرد اکتشافی یا انتقادی
وظیفه اصلی و اساسی استاد ایجاد پرسش در ذهن دانشجو است. دانشجویان ممکن است پاسخهای متعددی داشته باشند و حتی بعضی از آنها اشتباه هم باشد. این همان روشی است که از آن به دو رویکرد اکتشافی و انتقادی یاد میشود. با این روشها قدرت استدلال دانشجو بالا میرود و نگرش او به متن تغییر میکند. رویکردهای انتقادی و اکتشافی تفاوتهای زیادی با هم دارند و این تصمیم بر عهده استاد است که انتخاب کند با چه شیوهای میخواهد به دانشجو آموزش بدهد.[۶]
رویکرد دادهبنیاد
بهصورت کلی پنح رویکرد آموزشی وجود دارد که میتوان با آن متن ادبی را به دانشجو آموزش داد. اولی، رویکرد دادهبنیاد یا آموزشبنیاد است. در این روش اطلاعات از سوی استاد به دانشجو منتقل میشود و دانشجو در این یادگیری نقش فعالی ندارد. این اطلاعات کلید فهم متن برای دانشجو است و استاد باید اطلاعاتی را به دانشجو منتقل کند.[۶]
متن و جهان امروز
باید بگویم که استاد وظیفه دارد رابطه متن را با جهان امروز هم نشان بدهد. استاد نباید با ورود به کلاس وارد چند صد سال گذشته شود و کارکرد متن در جهان امروز را از یاد ببرد. نکته دیگر اینکه اگر استاد قصد دارد چنین رویکردی را در تدریس اتخاذ کند، باید منابع دست اول و معتبر را به دانشجو معرفی کند. امروزه سیل اطلاعات به همه هجوم آورده است که بیشتر آنها شبهعلم است. بنابراین باید سره را از ناسره جدا کرد و به دانشجو نشان داد. آزمون در این رویکرد باید جوری طراحی شود که دانشجو بتواند دانش خود را بسنجد.[۶]
کشف نویسنده
در رویکرد سبک بنیاد دانشجو به کشف اسلوب سخن نویسنده میپردازد و متن را با این نگاه میآموزد. ما در این روش از دانشجو میخواهیم شیوههای بیانی و گویشی متن را استخراج کند. تمهیدات بلاغی و وجوه زیباییشناسی نیز از معیارهای دیگری است که در این روش باید به آن توجه کرد.[۶]
محفوظات یا مهارتها؟
آموزش سبکبنیاد نباید به حفظ کردن برخی متر و معیارها محدود شود. اینها باید تبدیل به مهارتی برای تحلیل متن شوند. دانشجو باید بتواند شخصیت و سبک نویسنده را از متن استخراج کند. البته این کار بسیار دشواری است. یکی از راههای آموزش در این رویکرد درخواست از دانشجو برای نوشتن به سبک نویسنده و شاعر است.[۶]
تشویق دانشجو به نقد
رویکرد واکنشبنیاد نیز رویکرد دیگری است که میتوان به آن اشاره کرد. در این مکتب واکنش و نظر دانشجو به متن و درباره متن است که اهمیت دارد. معلمانی که دانشجویان و دانشآموزان به آنها علاقهمند میشوند، معمولا از این روش استفاده میکنند. آنها مفاهیم ازپیشدانسته را دیکته نمیکنند و واکنشها و نگاههای دانشجو برایشان اهمیت دارد. آنها شاگردان را تشویق میکنند تا متن را بر اساس تفکر خود تفسیر کنند. این کار زمینه را برای تمرین نقد و اظهارنظر فراهم میکند. در این روش دانشجو احضار میکند که کلاس به معنای واقعی کلمه جای حضور است.[۶]
رمز و راز در متون
رویکرد تفسیربنیاد نیز متن را برای دانشجو تفسیر و تبیین میکند و رازها و نکتههای متن را به دانشجو میآموزد. وقتی با متن مواجه میشویم به گرههایی برمیخوریم که میتوان با مراجعه به متنهای دیگر آن را تفسیر و تاویل کرد. البته بحث تاویل کمی متفاوت است. تاویل به دانش ضمنی دانشجو مانند اطلاعات فلسفی، دینی و تاریخی برمیگردد. این روش و درگیری با احتمالات معنایی یک متن منجر به افزایش هوش دانشجو و دانشآموز میشود. دانشجوی این مکتب متوجه میشود که هر متنی را هزارگونه میتوان تفسیر کرد و هرکسی میتواند از ظن خود یار متن شود.[۶]
فرصت یادگیری و فضای مجازی
امروزه در مواجهه با متن باید از روشهای دیگری استفاده شود که فعالیت دانشجو را در کلاس بیشتر میکند. خوشبختانه امروزه با فراهمشدن فضاهای مجازی دانشجویان تریبونهای متعددی برای ارائه نظرات خود و بحث درباره آنها در اختیار دارند. با وجود این امکانات، معلم ادبیات باید بیشتر دانشجو را به فعالیت وادارد. اجرای متن در قالبها مختلف مانند دکلمهکردن، اجرای رادیویی، اجرای تئاتر و... از این روشها است. این کار باعث میشود دانشجو در نهایت حد خود با متن آشنا شود. راه دوم بازنمایی متن است. اقتباس از متن، تقلید سبک، بازآفرینی و.. مثالهایی برای این روش است.[۶]
از ویژگیهای مدرس ادبی
مدرس ادبی باید محفوظات ادبی بسیار داشته باشد، فن بیان، ذوق زیباییشناسی، قدرت برقراری ارتبا با دانشجو، نیکمحضر بودن و داشتن حافظه قوی، سواد فرهنگی، داشتن شناخت از جامعه، گفتار فصیح، نوشتار دارای سبک و... ویژگیهایی است که یک مدرس ادبیات باید به آنان آراسته باشد. کسانی که در امر استخدام استادان و معلمان ادبیات دخیل هستند، باید این مسائل را در آن شخص نیز در نظر بگیرند و تنها به مسائل علمی اکتفا نکنند. استادان بزرگ ادبیات فارسی به بیشتر این صفات آراسته بودند.[۶]
پایتخت ادبی
مفهوم پایتخت ادبی در زبان های بزرگ را در نظر بگیرید. کتاب ها و آثار هنری که نماینده فرهنگی هستند در لندن و نیویورک اجازه ورود به فرهنگ انگلیسی را می گیرند حتی اگر در کانادا یا در نیوزیلند نوشته شوند. زمانی که ما زبان فارسی را به گویش های قوم فروشکستیم، ادبیات خرد و کوچک در کجا نمایندگی فرهنگی خواهند کرد؟ چقدر خواننده خواهند یافت. الان شعرهای محمد قهرمان به لهجه تربتی را (با آن اقتدار زبان و عاطفه و تصویر) چگونه می توان به زبان فارسی و نه به جهان معرفی کرد.[۷]
قدرت زبان فارسی
در قلمرو پارسیگویان صدها زبان و گویش وجود دارد اما هیچکدام به قدرت زبان پارسی نشده است. قدرت فرهنگی و هویت ساز زبان پارسی زبان ادبی و سیاسی و فرهنگی و شالوده قدرت ایرانی را ساخته حالا راه تجزیهکردن این پیکره قدرتمند فرهنگی، ایجاد نزاع های زبانی است. تجربه ای که در خیلی کشورها جواب داده است.[۷]
ارتباط در فضای ادبی
در دانشگاههای مطرح دنیا یک سری ورکشاپها برگزار میشود و امکان رویارویی نویسندگان و شاعران بزرگ که تحصیلات دانشگاهی مرتبط نداشتهاند فراهم شده و انتقال تجربه صورت میگیرد. حال اگر ما بخواهیم بین شاعران و نویسندگان بدون تحصیلات آکادمیک مرتبط و دانشگاه پیوند برقرار کنیم، چه باید کرد؟[۴]
محفلی برای ارتباط
در دانشگاه نهادهای مختلفی هستند که کارشان اجرای این برنامههاست. یکی انجمنهای علمی که دانشجوییاند و مرتب کارگاههایی از این دست برگزار میکنند. اساتید و نویسندگان را دعوت میکنند و کارگاه برگزار میکنند. از این کارگاهها در دانشگاه فردوسی که من هستم، زیاد برگزار میشود و انجمنهای علمی دانشجویی با حمایت دپارتمانهای ادبیات این کارها را انجام میدهند. شکل دیگر کار به این صورت است که خود دپارتمانها از کسی در این حوزه دعوت میکنند. کارگاههایی که نویسنده یا شاعر برون دانشگاهی برگزار میکند، کارگاه «نوشتن خلاق» است. نویسنده یا شاعر روشهای تجربی خود در نوشتن و سرودن را به مخاطبان میآموزند. نویسنده موفق، مهارتهای نوشتن خود را طرح میکند و مخاطبان هم در کارگاهها شرکت میکنند؛ اما اگر نویسنده یا شاعر بخواهد ایدههای علمی خود را درباره ادبیات بیان کند یا بخواهد به روش علمی درباره مسائل ادبی صحبت کنند، باید در کنفرانسها و سمینارهای دانشگاهی شرکت کند.[۴]
نقد ادبی
در رابطه با نقد ادبی دو رویکرد نقد آکادمیک، یعنی افرادی که در حوزه نقد تحصیلات دانشگاهی دارند و نقد کارگاهی، یعنی افرادی که با شرکت در کارگاهها نقد، منتقد ادبی شدهاند، مطرح است، به نظر شما با کدام رویکرد نقد باید به سراغ متون ادبی رفت؟[۴]
واکنش اجتماعی به آثار ادبی
ما دو نوع نقد داریم: نقد آکادمیک و نقد ژورنالیستی یا مطبوعاتی. این دو نوع نقد دو سرشت جداگانه و دو نقش اجتماعی متفاوت دارند. نقد آکادمیک نقدی کاملا استدلالیبرهانی، مبتنی بر روشهای علمی است اما نقد ژورنالیسی مبتنی بر واکنشهای مرامی، ذوقی، و اجتماعیفرهنگی است. هر کدام از این دو نوع نقد نقش ویژه خود را در جامعه برعهده دارند، وقتی یک رمان به بازار میآید، نقد ژورنالیستی به سرعت به آن واکنش نشان میدهد و در کوتاهترین مدت تلقی و قرائتش نسبت آن رمان را مطرح میکند. این واکنش عمدتاً اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی است. این عمل یک ضرورت است و جامعه هم انتظار این نقدهای به هنگام و متناسب با وضعیت کنونی را دارد.[۴]
جامعه و نقد ادبی
جامعه انتظار دارد وقتی رمانی وارد بازار شد، منتقدان بلافاصله درباره آن حرف بزنند و بنویسند. این نقد طبعا نقدی بسیار زودهنگام، به موقع و متناسب با درک و دریافت مخاطبان عام است. چنین نقدی ممکن است، ذوقی، احساسی، مرامی یا مبتنی بر باورها، عقاید و تلقیهای شخصی یا حاکی از عصبیت و موضعگیری باشد که امری طبیعی است. زیرا نوشتن خلاق، همیشه به مثابه یک عمل سیاسی و اجتماعی است. مطبوعات به چنین نقدی نیاز دارند. خوانندگان ادبیات هم به این واکنشهای فرهنگی سیاسی و اجتماعی سخت محتاجند.[۴]
نقش نقد علمی
اما نقد آکادمیک نقدی است که مبتنی بر معیارها و استانداردهای علمی و بیطرف یا حتی خنثی است، از این رو با تاخیر بیشتری نسبت به نقد مطبوعاتی به میدان میآید. در نقد دانشگاهی ذوق و دخالت شخصی منتقد نسبت به نقد ژورنالیستی کمتر است.[۴]
نظریه معرفتبخش
تعبیر «استفاده از نظریه» مولود نگرشی ابزاری و مکانیکی به نظریه است. نظریه ابزار نیست، بلکه یک پدیده معرفتبخش است و برای شخص آگاهی به همراه میآورد. وقتی خواننده یا مخاطب از نظریه معرفت تازهای حاصل کند، خود به خود، خوانش یا قرائتی تازه از متن ارائه خواهد داد. مثلا وقتی شما اطلاعاتی درباره دیدگاههای یونگ از ناخودآگاه پیدا کردید، این مجال برایتان فراهم میآید که خوانشی بر اساس آراء یونگ شکل دهید. یا مثلا وقتی با فلسفه ملاصدرا درباره خیال صدوری و نظریۀ «حرکت جوهری» آشنا شوید، قطعا در پرتو اندیشههای صدرا میتوانید شعر صائب را به وجه دیگری بخوانید و بفهمید. پس این پرسش که از نظریه چه اندازه میتوان استفاده کرد یا تا کجا مجال استفاده هست، وجهی ندارد. نظریه معرفت میآورد و معرفت سبب تفسیر جدید میشود و تفسیر امری است آزاد و حتی رهاییبخش. مرزهای آن محدود و بسته نیست. به میزانی که شخص معرفت نظری غنی و متفاوتی داشته باشد به همان میزان هم تفسیر و تحلیل او از متن ادبی متفاوت خواهد بود.[۴]
آگاهیبخشی نظریهها
نظریهها عمدتا شکلی از آگاهی هستند که در مواجه با متن ادبی باب فهم متن را میگشایند و خوانش متفاوتی از متن ادبی را شکل میدهند. هر گاه فلسفه جدیدی ظهور کرده، میدانهای تفسیر جدیدی در پی آن پدید آمدهاند. با ظهور فلسفه ساختارگرایی نظریه ادبی ساختگرایی پدیدار شد. ساختگرایی تمام ایعاد زندگی ما را دچار خوانش و تفسیر دیگری کرد، متن هم که بخشی از حیات وجودی و مولود زندگی اجتماعی انسان است، دچار خوانش ساختگرایانه میشود. باید دید که یک نظریه به اندازه قدرت تبیین مفاهیم و مسائل ادبیات را دارد و چقدر قدرت صورتبندی مفاهیم ادبی را دارد.[۴]
دیگران از نگاه محمود فتوحی
عبدالحسین زرینکوب و اسلوب علمی ایشان
اولین باری که من پای درس استاد زرینکوب زانو زدم، مهر سال ۱۳۶۹ بود. ما پنج نفر دانشجو بودیم در درس مثنوی معنوی. انضباط در رفتار و تشخص در گفتار استاد، بسیار برای من جالب توجه بود. ایشان استاد بازنشسته و در آستانۀ ۷۰ سالگی بودند. در ده سالی که از انقلاب گذشته بود، دربارۀ استادن بزرگی مثل ایشان ضد و نقیضها شنیده بودیم. عمدتاً در آن زمان ذهنیت مسلط این بود که استادان مؤثر دورۀ پهلوی، مخالف انقلاب و اسلام و به تعبیر آن روزها طاغوتی هستند. در اولین روز کلاس یک ترس همراه با شک و بیگانگی نسبت به استاد داشتم. ترسم نتیجۀ ابهت و حشمت استادی بود و شک هم حاصل شنیدههایی که از انقلابیون چپ و راست به ما رسیده بود. اما برعکس شنیدهها دیدم استاد مردی است آرام و البته جدی. با ما دانشجویان در نهایت ادب و احترام سخن میگفت. سنجیده حرف میزد. در کلاس مطلقاً به مسائل روز و بهویژه رخدادهای سیاسی نمیپرداخت. برخورد مودبانه و منش بسیار منطقی و سنجیدهاش در پاسخ به سوالات، مرا تحتتأثیر قرار میداد. در کلاس مثنوی، منقولات قرآن و اخبار و احادیث بسیار میشنیدیم و نیز از عرفان و حکمت و وعظ و تاریخ سخنها میرفت. خلاصه هرچه دنبال نشانههای سرسپردگی به طاغوت در ایشان میگشتم، چیزی پیدا نمیکردم. مستقل بود و به هیچ جریانی سرسپردگی نداشت.
مهمترین تغییری که در نظر بنده نسبت به ایشان رخ داد، همین بود که برخلاف آنچه شنیده بودم با یک شخصیتی مواجه شدم منطقی، دانا و سنجیده که برخلاف اغلب رجال پرجنجال آن روزها نه رفتار تند داشت و نه گفتارهیجانی.[۳]
کتابهای ایشان را که میخواندم به لحاظ منطق، تحقیق و اسلوب بیان، فرهیخته بود و به نمَطِ عالی. سبک سخن گفتنِ ایشان با دانشجو هم نزدیک بود به همان اسلوب عالیِ فرهیخته که بر حشمت استادی میافزود. اما گاهی که مهربانی و صمیمیتی چاشنی کلامش میشد، دیگر به قول حافظ «لذت حضور» بود و «گلش امن». قلمرو تحقیقات استاد زرینکوب بسیار متنوع و گسترده است از فلسفه و کلام و دین و تاریخ گرفته تا تصوف و شعر و داستان و نقد ادبی و فرهنگ عامه و ادبیات ملل و نحل. مسلم است که کشف یک نظام معرفتی و دانش منسجم در تحقیقاتی چنین متنوع و گونهگون آسان نیست. روش و نگرش یک عالم از دلِ دانش منسجم و نظم معرفتی حاکم بر پژوهشهای او بازشناخته میشود. از طرف دیگر توفیق و اثرگذاری آثار استاد زرینکوب مرهون خلاقیت شخصی ایشان بود. ایشان در روایتگریِ موضوع تحقیقشان، یک قلم ویژه و فردی داشت که بیش از هر چیز از جذابیت روایتگری و بلاغتِ نوشتار برخوردار بود. مثلاً عین مطلب تاریخ طبری یا اشراف الانساب بلاذری و یا کتاب مقدسی را با اسلوبی بسیار جذاب و اقناعی برای خوانندۀ فارسی زبان به تحریر میکشید. خب این یک موهبت خلاقه و فردی است که من شاگرد ندارم.[۳]
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد دکتر زرینکوب مهارت و قدرت در تصنیف کتابهای علمی و تحقیقی برای خوانندۀ متخصص گرفته تا خوانندۀ عادی است. یعنی نوشتن کتابی که هم اعتبار علمی خود را نسبتاً حفظ میکند و هم نزد طبقه متوسط خوانندگان خوشخوان است. در حال حاضر ما در تحقیقات علوم انسانی تألیفاتی با چنین سبک و سیاقی نداریم. جالب است که در بسیاری از دانشگاههای جهان حرکتی به سوی نوشتن برای خوانندگان معمولی آغاز شده است. مباحث تخصصی علم را ساده با بیان جذاب، روایتگری میکنند. رمان جامعهشناختی، روانشناختی، اقتصادی، تاریخی مینویسند. در دو دهه اخیر نوشتار علوم انسانی فارسی سخت در زبان تخصصی و سبک فنی فرو غلتیده است. کتابها و مقالات دانشگاهی را فقط متخصصان همان موضوع میتوانند بخوانند. این تخصصگراییِ صرف، سبب گسست علوم انسانی دانشگاهی از بدنۀ کتابخوان جامعه شده است. زرینکوب موضوعات علمی را به سبک ادبی برای هر دو گروه متخصص و متوسط مینوشت. جای خالی قلم و سبک او در منشورات علوم انسانی امروز بسیار محسوس است. سبک او که آمیزهای بود از اطلاعات وسیع و مقبول علمی در بیانی سرشار از جذابیت ادبی و روایتگری.[۳]
استاد زرینکوب در تاریخ ادبیاتنگاری و بخصوص تاریخ شعر فارسی همین اسلوب تاریخنگاری عمومی را دارد. با این تفاوت که در تاریخ ادبی قائل به نگارش «تاریخ درونی» ادبیات بود. در مقدمه یکی از کتاب سیری در شعر فارسی روش «تاریخ درونی ادبیات» را پیشنهاد دادهاند. مراد ایشان از تاریخ درونی ادبیات، استخراج اطلاعات و رخدادهای ادبی از درون متن ادبی است. ایشان متن را میخوانَد و گامبهگام با متن پیش میرود و یافتههایش را گزارش میکند. گرچه غالباً نوشته ایشان به یک نقد و تحقیق تأثری بدل میشود، اما با این همه از متن دور نیست. البته با اینکه بر تاریخ درونی ادبی تأکید داشت اما همچنان بر استنادسازی روایتش به اطلاعات برون متنی از تذکرهها و تواریخ ادبی تکیه میکرد.[۳]
جوایز و افتخارات
- ۱۳۹۷: برندۀ پانزدهمین دوره جشنواره نقد کتاب. برای مقالۀ «نقد درسنامههای سبکشناسی».
- ۱۳۹۶: برندۀ پانزدهمین دورۀ جایزۀ قلم زرین، ؛ برای کتاب صد سال عشق مجازی
- ۱۳۹۶: کسب نشان دهخدا، سومین دوره کتاب سال اعضای هیئتعلمی دانشگاههای سراسر کشور نشان دهخدا؛ برای کتاب صد سال عشق مجازی
- ۱۳۹۶: برندۀ جایزۀ دوازدهمین دورۀ جشنوارۀ شعر فجر ۱۳۹۶ برای کتاب صد سال عشق مجازی
- ۱۳۹۲: برگزیده تشویقیِ ششمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد؛ برای کتاب سبکشناسی: نظریهها، روشها و رویکردها
- ۱۳۹۲: برگزیده تشویقیِ سیویکمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران؛ برای کتاب سبکشناسی: نظریهها، روشها و رویکردها
آثار و کتابشناسی
- ۱۳۸۶: بلاغت تصویر، تهران: سخن. ۴۶۰ ص. چاپ چهارم ۱۳۹۵ ش (بحثی تطبیقی در مبانی تصویر در شعر فارسی و مکتبهای ادبی اروپا)
- ۱۳۸۵: نقد ادبی در سبک هندی. تهران: سخن (تجدید چاپ نقد خیال) ۴۶۰ ص.
- ۱۳۸۵: آیین نگارش مقالهٔ پژوهشی، تهران: سخن. ۳۲۰ ص. (ویراست سوم، چاپ بیست و دوم ۱۴۰۰. انتشار در تاجیکستان: برگردان به خط سیریلیک، عمرالدین یوسفی، تاجیکستان:انتشارات بخارا، اسفند ۱۳۹۴
- ۱۳۸۴: حماسههای صربی. (ترجمه و تألیف) تهران: ناژ، ۱۵۰ ص
- ۱۳۸۴: تاریخ ادبیات صربستان. (ترجمه و تألیف) تهران ناژ، ۲۵۰ ص
- ۱۳۸۱: سیب پرتابی. دفتر شعر، تهران: ناژ – ۱۳۰ ص
- ۱۳۷۹: نقد خیال: بررسی دیدگاههای نقد ادبی در سبک هندی. تهران: روزگار، ۵۲۸ ص (برندۀ جایزهٔ تشویقی کتاب سال ۱۳۷۹)
- ۱۳۷۸: فارسی عمومی (درسنامهٔ دانشگاهی)، با دکتر حبیبالله عباسی. تهران: سخن ۳۵۰ ص (چاپ صد و دهم سال ۱۴۰۰)
تعدادی از مقالات
از محمود فتوحی تاکنون بیش از ۱۰۰ مقاله در نشریات دانشگاهی و غیردانشگاهی به چاپ رسیدهاست. برخی از این مقالات عبارتند از:
- ۱۳۹۵: «متون کهن فارسی و نظریۀ ادبی مدرن». فصلنامۀ نقد ادبی. شماره ۳۳. بهار ۱۳۹۵
- ۱۳۹۲: «شیطانهای شاعران: شعر عربی، میانهٔ الهام و تلاش قریحهها»، دکتر احسان عباس، مترجم محمود فتوحی. بخشی از کتاب احسان عباس. کتاب ماه ادبیات. سال هفتم، شمارهٔ ۷۵ (پیاپی ۱۸۹)، تیر ۱۳۹۲. صص ۲–۸
- ۱۳۹۲: «خیال»، از اصطلاحات نقد ادبی در سبک هندی. دانشنامهٔ شبهقاره ج ۳.
- ۱۳۹۲: «کارنامه هشتاد ساله رشته زبان و ادبیات فارسی». بخارا. شماره ۹۳
- ۱۳۸۷: «ارزش ادبی ابهام: از دو معنایی تا چندلایهگی معنا». مجلهٔ دانشکده ادبیات دانشگاه تربیت معلم، پاییز، ۱۳۸۷، ش ۶۲. صص ۱۷–۳۶.
- ۱۳۸۷: «ساختشکنی بلاغی: نقش صناعات بلاغی در شکست و واسازی متن». فصلنامه نقد ادبی. شماره ۳. پاییز ۱۳۸۷
- ۱۳۸۸: «سبک، گفتمان و ایدئولوژی». کتاب نقد آگاه. پاییز ۱۳۸۸
- ۱۳۸۸: «بررسی رابطه تجربه عرفانی و زبان تصویری در عبهرالعاشقین». مجله ادبپژوهی. زمستان ۱۳۸۸؛ ۳ (۱۰): ۷–۲۵. با همکاری مریم علینژاد.
- ۱۳۸۱: «تأثیر نقد یونانی بر نقد ادبی عرب». ماهنامهٔ ادبیات و فلسفه تهران: ش ۶۵–۶۶
- ۱۳۸۰: «بلاغت سیاسی»، روزنامه نوروز، ۲۶ اردیبهشت.
- ۱۳۸۰: «ادبیات داستانی و دانشگاه»، ماهنامه ادبیات و فلسفه، آبان ۱۳۸۰ – سال ۵، شماره ۴۹.
- ۱۳۹۴: «ضیافت اجتماعی عشق در بزمهای وقوعی عهد شاه طهماسب». فصلنامه دریچه. سال ۱۱ شماره ۳۶. بهار ۱۳۹۴.
- ۱۳۹۳: «سبک واسوخت در شعر فارسی: پیشرو و سرآمد واسوخت محتشم است نه وحشی» در نامه فرهنگستان ویژه نامه شبه قاره. شماره سوم، پیاپی ۳، پاییز ـ زمستان ۱۳۹۳.
- ۱۳۹۲: «سبک دورخیالان هندی: شاخه هندی شعر فارسی در قرن دوازدهم». در کتاب ماه ادبیات. سال هفتم، شماره ۷۴ (پیاپی ۱۸۸)، خرداد ۱۳۹۲ صص ۱۵–۲۳.
- ۱۳۹۲: سبک هندی. دانشنامه شبه قاره هند. فرهنگستان زبان و ادبی فارسی. ج ۳. (مدخل ۲۵ هزار واژهای دانشنامه).
- ۱۳۹۲: «نازکخیالی اصفهانی و دورخیالی هندی»، نامه فرهنگستان. ویژهنامه شبه قاره. شماره ۱. فروردین ۱۳۹۲.
- ۱۳۹۱: «سبکشناسی رسائل سعدی». سعدیشناسی دفتر پانزدهم. اردیبهشت ۱۳۹۱. شیراز. مرکز سعدیشناسی
- ۱۳۸۹: «سبک چیست». در چون من در این دیار: جشننامه استاد دکتر رضا انزابینژاد/به کوشش محمدرضا راشد محصل، محمدجعفر یاحقی، سلمان ساکت؛ با همکاری قطب علمی فردوسیشناسی و ادبیات خراسان دانشگاه فردوسی مشهد. تهران: سخن، ۱۳۸۹.
- ۱۳۸۸: «سبکشناسی در سطح نحوی». مجله پژوهشی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران. پاییز ۱۳۸۸. ش ۱۹۰ دوره ۶۰ ص ۷۹–۹۹
- ۱۳۸۹: «نقش بافت و مخاطب در تفاوت سبک نثر امیر ارسلان و ملک جمشید». در جستارهای ادبی (ادبیات و علوم انسانی مشهد) شماره ۴ (پیاپی ۱۶۷)، ۱۳۸۹. با همکاری هادی یاوری.
- ۱۳۸۹: «از متن متمکن تا متن مغلوب: گونهشناسی نثر صوفیه». فصلنامهٔ نقد ادبی. شماره ۱۰. تابستان. ۱۳۸۹٫۳ (۱۰). ۷۱–۱۲۶.
- ۱۳۸۸: «سبکشناسی ادبی: سرشت سخن ادبی، برجستگی و شخصیسازی زبان». زبان و ادب پارسی. در دانشگاه علامه طباطبایی. سال ۱۳. ش ۴۱ پاییز ۱۳۸۸ صص ۲۴–۴۰
- ۱۳۷۹: سبک و ایده در آثار شریعتی، همایش بازشناسی اندیشههای شریعتی، ایران، مشهد. (چاپ در مجموعه مقالات)
- ۱۳۸۷: «مختارنامه و سبک شخصی». مجلهٔ شهروند. ۲۹ فروردین.
نگاهی به برخی آثار
کتاب «سبکشناسی»
سبک شناسی کتابی است نوشتهٔ دکتر "محمود فتوحی" که در آن به بررسی "نظریهها، رویکردها و روشها" میپردازد. در دو دهه اخیر، نظریات ادبی، متون ادبی فارسی را زیربنای خوانشها و تفسیرهای خود قرار دادهاند. در این نگرش، متن، بهانهای برای تولید دوبارهی ایده و بررسی مجدد مبانی نظریهها میشود. متأسفانه در اینگونه قرائتها، اصل و منشأ متن و نیز رابطه آن با تاریخ، سنت و بافت اجتماعی آن شناخته نمیشود. نقد ادبی فارسی شاید در ارائه خوانشهای سلیقهای، تفسیر آزاد و برداشتهای شخصی موفق بوده است، اما در شناخت خلاقیت، اصالت، سبک و شخصیت خلاق نویسنده شکست خورده و حتی به درجهبندی و ارزیابی آنها، راهی پیدا نمیکند. زمانی که مورخ ادبی نتواند در انبوه نقدها و نظرات، نتیجهای قابل اعتماد درباره اصالت و نوآوریهای خلاقانه نویسنده، تبارشناسی متن، تأثیرگرفتن و پذیرفتن روابط بینامتنی پیدا کند، به شکست خود پی میبرد. در پژوهشها و نقدهای موجود معیار یا دستورالعملی وجود ندارد که بر اساس آن بتوان سبکهای شخصی و کلی، انواع متون، انواع ادبی یا دورههای ادبی را از هم تشخیص داد.
کتاب "سبکشناسی" از دکتر "محمود فتوحی" به دو بخش "سبکشناسی نظری" و "سبکشناسی عملی" و در مجموع چهارده فصل تقسیم شده است. پنج فصل اول به ملاحظات نظری در مورد زبان و چیستی سبک، ماهیت سبک ادبی و مسائل مربوط به آن و ماهیت دانش "سبکشناسی" اختصاص دارد و رویکردهای سبکی و پیوند دانش "سبک شناسی" با دانش ادبی و زبانی را بررسی کرده است. بخش دوم در نه فصل با هدف نشاندادن روش مطالعه عملی و تحلیل عینی "سبکشناسی" طراحی شده است. نویسنده در ابتدای هر فصل با هدف آشنایی خواننده با ایدهٔ کلی متن، اشاره کوتاهی به محتوای آن میکند و بحثها در پایان هر فصل خلاصه میشود.[۸]
کتاب «بلاغت تصویر»
کتاب «بلاغت تصویر» نوشته محمود فتوحی در است نویسنده در این کتاب کوشیده فن تصویرگری در سبکهای شعری طرح و تفاوت مبانی و اصول آنها آشکارتر شود. برای کسب این هدف، بحث بر مدار سبکهای شعری فارسی و مطابقهٔ آنها با مکتبهای ادبی اروپایی میگردد. در هر بخش پس از بحث دربارهٔ مبانی سبک شعری از ماهیت تصویر در آن سبک، کارکرد تصویر و مبانی معرفتی آن و نیز جایگاه آن در بافت شعر سخن گفته شده و مفهوم برخی اصطلاحات بلاغی با تکیه بر دیدگاههای موجود روشنتر شده است. در خلال مباحث کتاب به روشنی درمییابیم که مبانی معرفتی و زیباییشناسی تصویر در هر سبک از اساس با دیگر سبکها متفاوت است. مراد از مبانی معرفتی، فلسفهٔ هستیشناسی و شیوهٔ نگرش به جهان و اشیا و روش تخیل است. مسلما نوع جهاننگری در هر یک از سبکهای هنری، شیوهٔ نگاه هنرمند به جهان و اشیا و نیز روش خلاقیت و تخیل و تصویرگری او را شکل میدهد. کتاب «بلاغت تصویر» اثر محمود فتوحی از سوی انتشارات سخن منتشر و وارد بازار کتاب شده است.[۹]
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ «محمود فتوحی رودمعجنی».
- ↑ ۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ «محمود فتوحی: زبان فارسی مرکز اقتدار و رانش است».
- ↑ ۳٫۰۰ ۳٫۰۱ ۳٫۰۲ ۳٫۰۳ ۳٫۰۴ ۳٫۰۵ ۳٫۰۶ ۳٫۰۷ ۳٫۰۸ ۳٫۰۹ ۳٫۱۰ «چه کسی اجازه چاپ دو قرن سکوت را نداد».
- ↑ ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ ۴٫۱۱ ۴٫۱۲ ۴٫۱۳ ۴٫۱۴ ۴٫۱۵ «محمود فتوحی: پذیرش «بیتوجهی دانشگاه به ادبیات معاصر» آسان نیست».
- ↑ «برگزاری پنجمین جلسه انجمن ترویج زبان و ادبیات فارسی».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ ۶٫۷ ۶٫۸ «رویکردهای آموزش در رشته زبان و ادبیات فارسی».
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ «ادبیات خرد و کوچک نمیتواند نماینده فرهنگی باشد».
- ↑ «کتاب سبک شناسی».
- ↑ «کتاب بلاغت تصویر اثر محمود فتوحی».