عاشقی به سبک ون‌گوگ

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
عاشقی به سبک ون‌گوگ
نویسندهمحمدرضا شرفی‌خبوشان
ناشرشهرستان ادب
تاریخ نشر۱۳۹۳
تعداد چاپپنجم ۱۳۹۸
شابک۹۷۸۶۰۰۶۸۹۰۶۱
تعداد صفحات۲۱۲
موضوعرمان، انقلاب اسلامی
زبانفارسی
قطعرقعی
طراح جلدمجید کاشانی
نوع جلدشومیز

«عاشقی به سبک ون‌گوگ» رمانی است که به قلم محمدرضا شرفی‌خبوشان نگاشته شده است. این کتاب داستان عاشقیِ پسر جوانی با سرگذشتی رازآلود را در روزهای اوج انقلاب روایت می‌کند. شخصیتی که با کنار هم قرار دادن رویدادها، شخصیت‌ها و اتفاق‌ها، سعی در کامل کردن تکه گمشده‌ای از پازل زندگی خود را دارد. این اثر در سال ۱۳۹۳ توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است.

*****

رمان «عاشقی به سبک ون‌گوگ»  در واقع تصویری از فضای روشنفکری عصر پهلوی است که به ماجرایی عاشقانه گره خورده است. شخصیت اصلی این رمان، جوانی به نام «البرز» است که با یک پای لنگ، همراه مادر و پدری لال و برادر بزرگ‌ترش در خانه تیمسار «خسروخانی» از ارتشی‌های بانفوذ رژیم شاهنشاهی خدمت می‌کنند. البرز، هم‌بازی نازلی دختر تیمسار است و او برای به دست آوردن دل این دختر به هر کاری تن می‌دهد. حسی رقیقی که کم‌کم در خیالش آن را عشق می‌پندارد در البرز نسبت به نازلی شکل می‌گیرد.

سال‌ها می‌گذرد و البرز و نازلی هر دو نقاش می‌شوند. نازلی با کس دیگری ازدواج می‌کند و زندگی‌اش به شکست می‌انجامد. تیمسار، دختر و همسرش را به آمریکا می‌فرستد. نازلی که به این رفتار پدرش مشکوک است، از البرز می‌خواهد که علت این رفتار پدرش را پیدا کند. او می‌خواهد بداند در آن باغ قدیمی چه خبر است. تیمسار و دوستانش برای سرکوب کردن مبارزات و انقلابیون در حال اجرای برنامه حذف فیزیکی مبارزان و انداختن آن­‌ها در چاه بزرگی در باغ قدیمی است. البرز در خلال صحبت‌های تیمسار متوجه می‌شود که فرزند واقعی کسانی که کنار آن‌ها بزرگ شده، نیست. او دچار بحران هویت می‌شود و به دنبال آن کسی می‌رود که او را بنا به درخواست تیمسار و همسرش که بچه‌دار نمی‌شده‌اند، به تهران آورده است. ماجرای دیگری از این‌جا شکل می‌گیرد.

این کتاب، رمانی هیجان‌انگیز است که در چهار فصل با پرداختی هنرمندانه، ذهن یک نقاش معلول را واکاوی می‌کند.

خلاصه اثر

رمان «عاشقی به سبک ون‌گوگ»  در چهار فصل نوشته شده و تمام داستان‌ها از زاویه دید «البرز» که به طور اتفاقی در جریان ماجرا قرار گرفته، در حال روایت است.[۱]

در فصل نخست؛ شیدایی در سگ‌دانی، آغاز راه عاشقی شخصیت اول این کتاب است.[۲] از آغاز تا پایان فصل اول این اثر، ما با یک عاشق درونگرا روبه‌رو می‌شویم و جریان سیال ذهن او در طول داستان، جاری است. البرز مرد عاشق‌پیشه‌ این رمان از داخل یک سگ‌دانی در حال روایت مأموریتش برای نازلی است، دختری که دیوانه‌وار او را دوست دارد. از همان‌جا حوادث انقلاب و سرکوب مبارزات مردمی علیه نظام پهلوی را روایت می‌کند.[۳]

در فصل دوم با عنوان «هوایت را نفس می‌کشم» البرز وارد اتاق نازلی می‌شود، خود را غرق در هوایی می‌کند که معشوقه‌اش در آن نفس کشیده و همه چیز برای او در این اتاق، وجود نازلی را تداعی می‌کند. در این فصل، نویسنده در خلال ماجرای تیمسار و طرح حذف فیزیکی مخالفان سلطنت، مسئله هویت البرز را مطرح می‌کند و با این ابهام، شخصیت اصلی داستان وارد یک چالش اساسی بر سر یافتن هویت خود می‌شود.

فصل سوم که نویسنده نام آن را «پوست از من بردار» قرار داده، جایی است که البرز برای شناخت پیشینه و هویت خود سفر می‌کند. او سراغ کسی می‌رود که او را به تیمسار خسروخانی تحویل داده است. تیمسار هم وقتی دیده پسر یک پایش کوتاه‌تر از دیگری است، او را پس زده و با تقبل خرج زندگی‌اش او را به خانواده خدمتکار باغش سپرده است.

در فصل پایانی این رمان با عنوان «پوست کندن از نقاش» نویسنده، ساختار روایت را تغییر داده و از زاویه‌ای دیگر همه آن گذشته را که البرز دنبال کشف آن بوده در قالب حوادثی که منجر به مرگ پدر و مادرش و زنده ماندن او و رسیدنش به دست دوست تیمسار، را در فضایی روستایی و دقیق به تصویر کشیده است.[۴]

چشم‌گیرترین فصل کتاب، فصل آخر است. آن‌جا که باهوز به آرزویش می‌رسد، دانای کل می‌شود و خودش را روایت می‌کند. در فصل آخر، خواننده تمام ظلمی را که به مردم پابرهنه از سوی رژیم‌های شاهنشاهی وارد شده، با تمام وجود لمس می‌کند.

در حقیقت فصل آخر روایتی از اتفاقاتی است که بر سر مردم شمال خراسان آمده و به جریانات مشروطه و ظلم بر دختران قوچان بر اثر فشار حکومت اشاره دارد.[۲]

به طور کلی در این رمان نویسنده دو محور را مورد توجه قرار داده که اولی با حضور شخصیت اصلی داستان، یعنی البرز پیش می‌رود. این قصه، ماجرای عشق به نازلی و بعد هم مخفی شدن برای فهمیدن ماجرایی است که در باغ در حال وقوع است. محور دوم اما مربوط به اتفاقاتی است که توسط تیمسار و دوستانش و عبدالله، برادر بزرگ‌تر البرز که وارد نظام شده در حال رخ دادن است.[۱]

از جمله شخصیت‌هایی که در این رمان، بار معنایی و ماجرایی برایشان در نظر گرفته شده است می‌توان به البرز، نازلی، بابا کلیم، تیمسار خسروخانی و عبدالله اشاره کرد. هر کدام از این شخصیت­ها با فراز و نشیب‌های پرداختی از سوی نویسنده، به عنوان نقش‌آفرینان اصلی این قصه شناخته می‌شوند. در میان اینان، با کمی اغماض می‌توان گفت که شخصیت البرز به لحاظ حجم حضورش در داستان که منجر به ظهور خصوصیات و ظرفیت‌هایش شده، همچنین شخصیت باباکلیم پدر خانواده‌ای است که به عنوان خدمتکار در باغ تیمسار خسروخانی کار می‌کنند. او البرز را نیز بزرگ کرده‌ است. با در نظر گرفتن محدودیت‌های این شخصیت که لال است و به واسطه تصاویری که از او در مقابل کنش‌های داستان ارائه شده، ماندگاری بیش‌تری در ذهن خواننده نسبت به دیگر حاضران در این قصه و ماجرا دارند.[۴]

داستان انتشار کتاب

ایده «عاشقی به سبک ونگوگ» هم بر مبنای نگاه و نگرش خود نویسنده به فضای فکری روشنفکری پیش از انقلاب بوده است. او می­خواسته است تا رمانش زبان، مشغولیت‌های ذهنی و همفکری هنرمندان پیش از انقلاب را نشان بدهد. آن چیزی که روشنفکران پیش از انقلاب بسیار زیاد دچارش بودند، یک بحث هویتی بود. روشنفکران به دنبال هویت خودشان بودند و دوست داشتند که جهان هویتی را دریابند، اما در نهایت سردگم شدند. این عدم از شناخت هویت خودشان که چه هستند و چه می‌خواهند باشند و نقش آن‌ها در جامعه چیست و جامعه به چه سمتی حرکت می‌کند؛ همگی سؤالاتی بودند که روشنفکر پیش از انقلاب برای آن پاسخ دقیقی نداشت. همین موضوعات خیلی مهم باعث شکل‌گیری ایده نمایش زندگی یک نقاش عاشق در ذهن نویسنده شده است.[۵]

طرح جلد

طرح روی جلد کتاب توسط مجید کاشانی خلق شده است. به تبع نام رمان که اشاره دارد به خود ون‌گوگ؛ طرح جلد هم همین­‌طور می­‌باشد. ون‌گوگ در یکی از بحران‌های زندگی خود گوشش را می‌برد و این طرح گوشی که روی جد کتاب است اشاره به بخشی از زندگی ونگوگ دارد.[۵]

مدت زمان نگارش

نویسنده در بین سال‌های ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۱ درگیر نگارش این اثر بوده است. این اثر نهایتاً پس از سه سال، در سال ۱۳۹۳ به چاپ رسید. اخذ مجوز انتشار کتاب نیز حدود دو سال به طول انجامیده است.[۶]

نقد اثر

هجرت شخصیت داستان از سرنوشت نکبت بار به روشنایی

«عاشقی به سبک ون‌گوگ» سرگذشت آدمی است که این آدم از این شرایط نکبت‌بار آرام سر برمی‌آورد و رو به روشنایی پایان داستان می‌گذارد؟ چه می‌شود که او کم‌کم به کندوکاو در هویتش می‌پردازد و به کشف خود می‌پردازد. داستان این فرآیند را به خوبی نشان داده است. داستان البرز در این رمان داستان شخصیتی‌ست که از پی هویت‌جویی در نهایت به هویت‌یابی ختم می‌شود.

مخاطبان داستان در پایان قصه با این گزاره مواجه خواهد شد که آدم عصر پهلوی، به نام مدرن شدن، اتفاقا مسخ شده است. لایه‌های روبنایی مدرنیسم بدون توجه به زیربنای معرفت‌شناختی آن در ایران پیاده شد و در نتیجه این فقدان معرفتی آنچه برای ایران و ایرانی مدن رخ داده بحران هویت عمیق و دامنه‌دار بود که به مسخ منجر شد. در واقع از یک معضل کوچک به معضلی عمیق‌تر کوچ کرده است.

در این رمان نثر بالغ و در عین‌حال شاعرانه‌ در خدمت همین معنا و تحول شخصیت است. عاشقانه رخ داده و تصویر شده در کتاب بسیار آرام است اما در عین‌حال فراز و فرود داستان را دچار نقص نکرده است.[۷]

وجود سبک ناتورالیستی و رئالیستی در اثر

علی‌رغم اینکه سبک کتاب سبکی ناتورالیستی و رئالیستی است، اما نثر خواننده را به سمت آن‌ها نمی‌کشاند. هویت‌جویی شخصیت اول این داستان –البرز- دو وجه دارد: یکی به صورت سیال در تمام داستان رخ می‌دهد؛ همان‌گونه که همه‌ افراد عادی این نوع هویت‌جویی را دارند. وجه دیگری از هویت‎جویی شخصیت البرز نیز در این رمان دیده می­شود: در اثر اتفاقی او متوجه می‌شود که شخصیتش همانی نبوده که می‌دانسته است. در این جاست که تلنگری به البرز می‌خورد و مسیر تعالی وی از مسیر عشق زمینی جدا می‌شود. تمامی وقایع داستان، با غلبۀ نثر در این رمان در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند. می‌‌توان گفت قدرت و پختگی نثر بر روی داستان سایه انداخته است و خواننده را از سایر ارکان داستان غافل می‌کند.

در این رمان، سبک ناتورالیستی در نثر رمان وجود دارد ولی توصیف جامعه به سمت رئالیستی سوق پیدا می‌کند. منظور از سبک ناتورالیستی، سبکی است که انسان را در حد یک موجود طبیعی پایین می‌آورد و از آن به عنوان موجودی سرشار از نیازهای طبیعی و زمینی به تصویر می‌کشد. البته این به این معنا نیست که در این سبک هیچ ارزشی برای انسان قائل نیستند. با اینکه فضای این داستان ناتورالیستی است اما در زمینۀ نثری که به کار می‌برد تا حد زیادی می‌توان گفت از نثر مرسوم این سبک پیروی نکرده است و بنابراین می‌توان ادعا کرد که نثری جدید است.[۸]

شخصیت‌پردازی بدون حاشیه

شخصیت‌های این داستان را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: یکی شخصیت‌هایی که بسیار کارآمد هستند و خوب پردازش شده‌اند اما مستقل‌اند. این شخصیت‌ها در فضایی بیرون از فضای داستان شکل‌ گرفته، تکوین یافته‌اند و بعد در بطن روایت، داستان را پیش می‌برند. شخصیت‌پردازی دیگری هم هست که تمام ابزار به کار گرفته شده برای پردازش شخصیت، درست در مسیر داستان پیش می‌رود. شخصیت‌پردازی، فضاسازی و گره‌افکنی بدون هیچ‌گونه حاشیه رفتن در مسیر داستان است و نشان از هنر و توانایی نویسنده دارد.[۸]

فصل پایانی رمان، منفک از فصول دیگر

در خصوص فصل پایانی رمان، باید گفت که قدرت نثر آن خیلی بهتر از فصل‌های پیش از آن است. تنها نکته‌ای که باید اشاره کرد این است که به دلیل جداشدن ناگهانی این فصل از سایر فصل‌ها و تنها ارتباطی که در پاراگراف آخر به مخاطب داده می‌شود تا وی ارتباط میان این فصل‌ها و سایر فصل‌های دیگر را متوجه شود. انگار این فصل در خلأ رخ می‌دهد و جدا از سایر بخش‌ها است. حلقه‌ای که قرار بوده است، از لحاظ متنی و محتوایی فصل آخر را به سایر فصول مرتبط کند، وجود ندارد. درواقع مخاطب تا قبل از پاراگراف آخر، در ابهام به سر می‌برد. این مشکل با جابه‌جایی فصول ممکن است حل شود؛ با این تفاوت که ضرب پایانی کتاب را از آن می‌گیرد. به نظر می‌رسد این ارتباط مهم‌ترین مشکل ساختاری و فنی این کتاب را تشکیل می‌دهد. نقش اصلی راوی در رمان مدرن، قضاوت کردن است و این ویژگی را در عاشقی به سبک ون‌گوگ به خوبی می‌توان دید.[۸]

درباره نویسنده

محمدرضا شرفی‌خبوشان، متولد ۲۰ مهر سال  ۱۳۵۷ در تهران است. او کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دارد و علاوه بر نویسندگی و شاعری، مدرس زبان و ادبیات فارسی هم است.

آثار

مجموعه داستان

  • بالای سر آب‌ها.

رمان

  • بی‌کتابی؛
  • موهای تو خانه ماهی‌هاست؛
  • یحیی و یا کریم.

شعر

  • از واژه‌ها ته؛
  • طعم خوش واژه‌ها و یادداشت‌های بی‌اهمیت یک شاعر شهرنشین؛
  • نامت را بگذار وسط این شعر.[۹]

جوایز

  • کتاب سال جمهوری اسلامی ایران بابت بی‌کتابی؛
  • کتاب سال دفاع مقدس بابت مجموعه داستان بالای سر آب‌ها؛
  • کتاب سال دفاع مقدس بابت نامت را بگذار وسط این شعر (نامزد)؛
  • جایزه جلال بابت بی‌کتابی؛
  • جایزه بهترین اثر در بخش رمان نوجوان جشنواره داستان انقلاب بابت موهای تو خانه ماهی‌هاست؛
  • شایسته تقدیر در جشنواره شهید غنی‌پور بابت رمان بی‌کتابی؛
  • جایزه بهترین اثر در بخش رمان بزرگسال جشنواره داستان انقلاب بابت رمان روایت دلخواه پسری شبیه سمیر؛
  •  جایزه جلال بابت عاشقی به سبک ونگوگ (نامزد)؛
  • جایزه قلم زرین بابت نامت را بگذار وسط این شعر (نامزد)؛
  • جایزه شهید حبیب غنی‌پور بابت عاشقی به سبک ونگوگ (نامزد).[۹]

نظر نویسنده درباره اثر

مخاطب اثر

مخاطب «عاشقی به سبک ون‌گوگ» بزرگسالان هستند. رمان به خاطر فضای فکری و نوع دیدگاهی که تولید می‌کند و سؤالاتی که فرد بزرگسال با خواندن آن اثر با آن مواجهه می‌شود، مخاطب خاص خودش را دارد. پس نمی‌توانیم به نوجوان بگوییم که کتاب بزرگسال بخوان.[۵]

کتاب داستان است یا رمان

در این که تاریخ خودش شکلی روایی دارد و بخواهیم به شکلی تاریخ را زیرمجموعه داستان به حساب بیاوریم این محلی برای گفت‌وگوست. به نظرم تا حدودی می‌توان با تسامح بگوییم که تاریخ هم نوعی نقل هست.  اما اینجا سخن از رمان است؛ یک اثر خلاق که بن مایه‌های خودش را از تاریخ می‌گیرد.  [۱۰]

اشاره به فشل بودن ساختار کشور

غیر از این‌که لنگان بودن شخصیت اول کتاب اشاره به همان فشل بودن و ساختار ناقص کشور هم دارد، می‌تواند ما را ارجاع بدهد به لنگ زدن بخش زیادی از روشنفکران در عدم دریافتشان از آن چیزی که در کشور رخ می‌دهد. این جا ماندن و این عدم همراهی و هماهنگی خب در بخش وسیعی از روشنفکران دیده می‌شد. ما در بدنه انقلاب روشنفکرانی داشتیم از طیف‌های مختلف؛ اما غالب این حرکت را مردم تشکیل می‌دادند. بنابراین عاشقی به سبک ون گوگ، نقد روشنفکری پیش از انقلاب است.[۱۰]

خودشناسی مقدمه‌ای بر یک حرکت جمعی

عشق البرز به نازلی، بخش پررنگی از کتاب را تشکیل می‌دهد. به هر حال عشق یک مقوله‌ی درونی و حسی است؛ و می‌تواند به نوعی سرآغاز رسیدن به یک تحول عظیم باشد. هر چند این عشق، یک‌طرفه باشد. این کاری است که البرز انجام داده و قرار است عشق نازلی او را به مرتبه بالاتری برساند. این کنکاش‌ها و جست‌وجوکردن‌ها باعث می‌شود که او به دنبال هویت خودش بگردد و دریافتن هویت هم به معنی شخم زدن تاریخ است؛ این­که چه بودیم، چه هستیم و در چه جایگاهی قرار داریم. این قصه خُب نمادین است. یک آدمی که ترغیب می‌شود تا این‌که خودش را بشناسد و وقتی خودش را می‌شناسد، با حرکت جمعی همراه می‌شود. یعنی خودشناسی مقدمه‌ای برای پیوستن به یک حرکت جمعی است. یعنی از خود بگذرید و به جمع بپیوندید.[۱۰]

روایت دانای کل

البرز فرزند شاهنامه است، البرز همه ما هستیم‌. کافیست گذشته خودمان و تلاش آن‌ها را در طول تاریخ برای رسیدن به رهایی و آزادی دریابیم.  می‌توان گفت البرز در فصل پایانی به هویت خودش و به یک خودشناسی می‌رسد. این فصل رل البرز نیست که روایت می‌کند؛ فصل چهارم اتفاقا دانای کل روایت می‌کند. فصل‌های قبل را از زبان البرز می‌شنویم‌؛ اما فصل پایانی را به دست دانای کل می‌سپاریم. گویی که ما به یک دانای کل نیاز داریم تا ما را با هویت خود آشنا کند. [۱۰]

روایت تاریخ انقلاب از نگاه سرشت انسانی

چیزی که در این کتاب برای من اهمیت داشت، روایت تاریخ انقلاب از نگاه سرشت انسانی است. در یک انقلاب تنها یک حکومت تغییر نمی‌کند؛ بلکه سرشت و خلق‌وخوی مردمان نیز دچار تحول می‌شود. «عاشقی به سبک ون‌گوگ» به‌دنبال روایت دگرگونی یک انسان است که در جست‌وجوی خویشتن و مسیری که حرکت می‌کند، تحول خود را در مسیر انقلاب می‌داند. انقلاب تنها مسئله‌ای بیرونی نیست و سیر تغییر و تحول درونی انسان است تا به انقلاب اسلامی برسد.[۶]

ورودی دشوار به زیست‌جهان نقاش و دنیای نقاشی

تقریبا دو سال روی این کتاب وقت گذاشتم. بیشترین موردی هم که نیازمند وقت بیشتری بود، زیست‌جهان نقاش و دنیای نقاشی بود؛ چون بنده هیچ تخصصی در مورد آن نداشتم. احساس می‌کردم وارد شدن به دنیای نقاشان و روایت این داستان از دریچه‌ ذهن آن‌ها، به تصویری شدن این داستان کمک می‌کرد و به نوعی در این رمان خواستم از امکانی که شخصیت نقاش به نویسنده می‌دهد استفاده کنم.[۸]

ممیزی طولانی

این کتاب دو سال هم درگیر ممیزی و تأیید برای انتشار بود. چرا باید از چاپ کتابی که موضوع آن روایت داستان انقلاب است، جلوگیری شود؟! اگر برای شخصیت‌های بد داستان بخواهیم از الفاظ خوب استفاده کنیم، آن‌گاه دیگر تصویر بدی از آن شخص ساخته نمی‌شود.[۱۱]

زمان و مکان محل نوشتن کتاب

شرفی‌خبوشان در مصاحبه‌ای در مورد زمان و مکان نوشتن اثر گفت: « من جزو نویسندگانی هستم که صبح خیلی زود برایم اهمیت زیادی دارد. چراکه حس می‌کنم جهان با طلوع خورشید آغاز می‌شود و طبیعت کار خودش را با نورانیت و طلوع خورشید شروع می‌کند و این بر حس و حال و عملکرد انسان هم حاکم است. به همین خاطر زمان قلم زدن من در صبحگاه است. البته پاسخ این سؤال برای نویسنده ایرانی خیلی آسان نیست. در ایران کمتر نویسنده‌ای می‌تواند برنامه‌ریزی حرفه‌ای داشته باشد، مگر اینکه خودش بخواهد یک فضایی خلق کند. چراکه نویسندگی و نوشتن در ایران معیشت و امورات نویسنده را فراهم نمی‌کند. و مکان نوشتن هم تابع همین امر است. با توجه به این امر زمان بیشتر از مکان برای من مهم است یعنی صبحگاه در هر مکانی که امکانش فراهم شد. حتی شلوغی مکان هم برایم مشکلی ایجاد نمی‌کند.[۵]

جوایز

  • نامزد هشتمین جایزه ادبی جلال آل‌احمد در بخش رمان در سال ۱۳۹۴؛[۱۲]
  • نامزد سیزدهمین جایزه قلم زرین در بخش داستان در سال ۱۳۹۴؛[۱۳]
  • اثر برگزیده اولین دوره جایزه شهید اندرزگو در سال ۱۳۹۸؛[۱۴]
  • نامزد جایزه کتاب سال شهید غنی‌پور در سال ۱۳۹۴؛[۱۵]
  • کسب مقام دوم در  نخستین جایزه کتاب تاریخ انقلاب اسلامی  در سال ۱۳۹۹.[۱۶]

جلسات نقد و بررسی مهم درباره کتاب

  • جلسه نقد و بررسی کتاب «عاشقی به سبک ون‌گوگ در ترنجستان سروش در ۱۳۹۸. این جلسه در دومین نشست از سلسله نشست‌های نقد و بررسی کتاب‌های برگزیده جوایز ادبی با عنوان «طعم کتاب» با حضور نویسنده کتاب، محمدقائم خانی؛ کارشناس ادبیات داستانی و احمد توانایی؛ کارشناس کتاب و دیگر علاقه‌مندان  برگزار شد.[۱۷]
  • نشست بازخوانی و نقد رمان «عاشقی به سبک ون‎گوگ» توسط نشر شهرستان ادب در ۱۳۹۳. این نشست در فرهنگ‎سرای انقلاب با حضور دکتر عبداللهیان، جواد افهمی، حمید باباوند و کتاب‌خوانی سینا رازانی بازیگر تئاتر و سینما برگزار شد. [۸]

اظهار نظرها در مورد اثر

لیلا مهدوی؛ نویسنده و منتقد ادبی

شروع پرکشش و پایان بی‌­ریتم

[۱۸]

ذهن مخاطب تمتعی از قصه ندارد

[۱۸]

داستان بیمار و آسیب‌دیده

[۱۸]

عدم توازن دو نظرگاه

[۱۸]

عنوان خوب ولی بی­ارتباط

عنوان داستان هوشمندانه انتخاب شده اما همین هم کم‌کم ارتباطش با داستان قطع می‌شود. نویسنده، انسان و کرامت وجودی انسان را خوب می‌شناسد و تصاویری که از مضامینی چون عشق، دلتنگی، محرومیت و رنج می‌سازد تصاویر ملموس و واقعی هستند. چیزی که از ساختار داستان برمی‌آید فقدان بازنویسی دوباره و همان فرم‌زدگی بدون شناخت است. رشته‌ای از کلمات بی‌آنکه مفهوم بسازند.[۱۸]

پروانه حیدری؛ نویسنده کتاب حمیرا

عاشقانه‌ای در بستر تاریخ

[۱۹]

قابل اعتمادترین نوع روایت

[۱۹]

حضور کمرنگ عشق

[۱۹]

روایت کاج‌های بلند تهران

[۱۹]

لادن عظیمی؛ منتقد ادبی

داستان غیر خطی

[۲۰]

ضعف دیالوگ

[۲۰]

زاویه دید پریشان

[۲۰]

آزاده جهان‌احمدی؛  نویسنده و منتقد ادبی

رمان با رویکرد تاریخی

این داستان را می‌­توان همان داستان همیشگی عشق پسر ندار به دختر دارا با کمی از مایه‌های تاریخ و روشنفکری دید. آنچه نقش قلاب را برای خوانده ایفا می‌کند حضور استعاری روشنفکر عهد پهلوی دوم است. حضور در سگ‌دانی و تحمل هم‌نشینی با سگ برای به دست آوردن دل دختری از طبقه مرفه که ترک وطن کرده تا به رفاه بیشتر از آن‌چه داشته برسد، حامل معنایی عمیق است. در واقع نماد روشنفکری در داستان حاکی از نگاه غیرمنطقی و دور از انسانیت طبقه‌ حاکم به جماعت روشنفکر و هنرمند است.

نویسنده یک گستره تاریخی در بستر زمان از بعد از مظفرالدین شاه قاجار تا محمدرضا پهلوی را برای روایتش برگزیده است. «عاشقی به سبک ون‌گوگ» بیش از آن‌که رمانی تاریخی باشد رمان با رویکرد تاریخی است. در واقع در بستر داستانی عاشقانه به تحول جامعه ایران و در رحم جامعه ایران به قهرمان داستان اشاره شده است. [۷]

روایت رابطه طبقه روشنفکر و طبقه حاکم

برای ایجاد عمق و بعد در کلیت داستان نشانه‌های بسیاری در کتاب و شخصیت‌ها قرار داده شده مثلا شخصیت البرز پایی معلول دارد و نقصی ظاهری که حکایت از نقصی باطنی است که می‌تواند همان عدم ادراک دقیق و عدم آگاهی به موقعیتش باشد. او علیل است که نمی‌فهمد نشستن در سگ‌دانی و پناه گرفتن در پس یک سگ برای کشف فساد اخلاقی یک نظامی بلندمرتبه رژیم حاکم، خود عملی غیرانسانی است. اتفاقاً این بخش‌های کتاب را می‌توان از منظری ناتورالیستی دید که در عمق صحنه نظرگاهی برای نگریستن به رابطه طبقه‌ حاکم و طبقه‌ روشنفکر است. البرز آن‌قدر در آن سگ‌دانی مانده که می‌گوید «دلم مثل دل سگ می‌زند!».[۷]

احمد توانایی؛ نویسنده و کارشناس کتاب

کتاب را نمی‌توان به دانشجویان توصیه کرد

ما با یک کتاب نسبتاً توانمند در قلم، توصیفات و تصاویر روبه‌رو هستیم که به خوبی از پس ترسیم زوایای مختلف برآمده است. برخی از تعابیر و اصطلاحات در تصویرگری‌ها باعث شده که به راحتی نتوان کتاب را به نوجوانان و اطرافیان معرفی کرد. نویسنده به هر دلیلی نمی‌تواند خیلی از صحنه‌های ضدارزشی را توصیف کند؛ اما زمانی که موضوع روایت تاریخی است، این آزادی را احساس کرده و شخصیت‌های مطرح‌شده مقصر می‌شوند. بخشی از آن توصیفات برای جلب مخاطب است و نگران از دست دادن قشری از آن‌هاست. برای مثال تعابیری که برای زن بیوه و شراب استفاده می‌شود، قابل درک نیست. نویسنده می‌توانست بدون استفاده از این تعابیر داستان را روایت کند. این کتاب را حتی به دانشجویان نیز نمی‌توان توصیه کرد.[13]

تکرار برخی تعابیر

تکرار برخی تعابیر دور از توانایی نویسنده است؛ برای مثال برای القای ترس، ده تا دوازده بار از عبارت «دلم مثل سگ می‌لرزد!» استفاده شده است. این تکرار باعث عادی شدن این ترس می‌شود.[14]


محمد قائم­خانی؛ کارشناس ادبیات داستانی

نثر در خدمت روایت داستان

در خلال نثرهای متداول امروز، نثر متفاوت این کتاب بسیار جذاب است. دلیل آن هم وابستگی به خطّه خراسان می­باشد. این روایت، انتظارات ایرانی‌ها را از نثر و زبان برآورده می‌کند.

نثر در خدمت روایت داستان است و به ساخت کامل آن کمک می‌کند. نام‌گذاری‌ها، یکی از بهترین ویژگی‌های نثر است. نحو در نثر به کمک شخصیت‌پردازی آمده است. درخصوص شخصیت‌های قاطع، زبانی محکم و خلاصه، و در خصوص شخصیت‌های سست، زبانی گسسته و به‌هم‌ریخته به‌کار برده شده است. نویسنده با زبان خود شخصیت، آن شخصیت را معرفی می‌کند. تشبیهاتی که به حیوانات داده شده نیز قوت کتاب است و ویژگی‌های مناسبی را با این کار بیان می‌کند. این ابزار به زیبایی متن اضافه کرده و جهان داستان را می‌سازد و نویسنده می‌داند چه چیزی از روایت آن‌ها می‌خواهد.[15]

باطن شخصیت‌های اصلی داستان

در این کتاب به صورت کلی، هنر روشنفکری قبل از انقلاب را با دو شخصیت اصلی می‌سازد. داستان بدون این‌که به دنبال روایت‌های ایدئولوژیک از انقلاب برود، کلیتی از جهان پیش از انقلاب را بازگو می‌کند.[16]


مریم سادات ذکریایی؛ نویسنده و منتقد ادبی

شخصیت بی‌همتای باهوز

تنها نکته‌ای که می‌شود به این کتاب گرفت، ادبیات گاه­گاه باهوز است که این نکته به منظر کسانی که محمدرضا شرفی را می‌شناسند، به چشم می­آید. گاه گاهی باهوز توصیف یا جمله‌ای به کار می‌برد که به نظر می‌رسد برای دهان این نقاش ‌کم حرف بیرونی و پرحرف‌ درونی که در درونش غوغایی برپاست، بزرگ است. خواننده احساس می‌کند یک جاهایی خود نویسنده است که دارد تعریف می‌کند، نه باهوز.

باهوز برعکس شخصیت مردانه‌اش که باید کلی‌نگر باشد، بسیار به جزئیات توجه کرده است و این شاید اقتضای شغلش هست. نویسنده خیلی خوب از پس باهوز برآمده و او را خوب پرورانده است، ولی کاش به سبک ونگوک نبود. ماهیت خود باهوز آنقدر بی‌همتا هست که نخواهد با یک نقاش خارجی، ولو نقاش بزرگی مثل ونگوک مقایسه شود.

به ظاهر نقاش داستان، یک جایی از داستان به حالتی از جنون می‌رسد که هوس می‌کند گوشش را ببُرّد و برای معشوقه‌اش نازلی بفرستد، اما اگر کمی دقت کنیم، متوجه می‌شویم که نویسنده با توجه به بهم ریختگی درونی شخصیت باهوز، می‌خواهد بگوید بیشتر از این که باهوز به فکر گوش بریدن برای معشوقه باشد، شاید مثل ونگوک از بیماری وزوزی که مدام توی سرش می‌چرخد، رنج می‌برد و می‌خواهد گوشش را بِبُرّد تا از آن رها شود و دیگر این قدر با خودش حرف نزند و صدای خودش را نشنود.[17]

پیچیدگی در طرح جلد

طرح جلد کتاب نیز راز و رمز و پیچیدگی خاص خود را دارد و خواننده در طول داستان دنبال کشف طرح جلد، می‌گردد تا جایی که وسط‌های داستان، آنجا که باهوز صحبت از بریدن گوش می‌کند، راز طرح روی جلد کتاب فاش می‌شود.[18]


حمید عبداللهیان؛ نویسنده و منتقد ادبی

نثر انعطاف‌پذیر

نثر انعطاف‌پذیر و متناسب کار است؛ نثری که نه خیلی روان و روزنامه‌ای است و نه آن‌قدر دست‌انداز دارد که مخاطب مدام نیاز به بازگشت به متن داشته باشد.[19] یکی از حسن‌های این داستان این بود که لغات محلی در آن وجود داشت و نویسنده جسورانه این لغات را معنی نکرده بود و خواننده هم از زمینه‌ متن می‌توانست معنی آن را متوجه شود. [20]

شم قوی نویسندگی نویسنده

اینکه به چه مواردی و چگونه اشاره شود، جزء شم نویسندگی است و در این کتاب به خوبی رعایت شده است. بر اساس این دو فاکتور می‌توان شرفی‎خبوشان را یک دولت‎آبادیِ مدرن دانست.[21]

تنوع فضای فرهنگی و اجتماعی

فضای فرهنگی و اجتماعی اثر در داستان بسیار متنوع است. در ابتدا فضای تهران در آستانه‌ی انقلاب و فضایی که روشنفکرها در آن فعالیت می‌کنند، پس از آن فضای ارتشی‌های زمان شاه است؛ گفتارها، دیالوگ‌ها، حرف‌ها و مناسبت‌هایی که در مهمانی‌های ارتشی‌ها گفته می‌شود که آن‌ هم فضای بسیار متفاوتی می­باشد و خلق آن نیازمند کار بسیاری از سوی نویسنده است. فضای سوم که در داستان وجود دارد، فضای روستایی اطراف قوچان در ۷۰-۸۰ سال پیش است. تلفیق این سه فضا در داستان و تسلط بر سه فضایی که هم از نظر فرهنگی با هم متفاوت هستند و هم از نظر تاریخی در دوره‌های متفاوتی هستند، حُسن کار محسوب می‌شود. تسلط نویسنده بر فضاهای داستان، به نوعی منجر به اعتماد مخاطب به نوشته‌های وی و آرامش خیال وی می‌شود و این یکی دیگر از عوامل موفقیت این داستان –یعنی اعتماد خواننده به نویسنده- را ایجاد می‌کند. [22]

عنصر غافلگیری و جابجایی زمانی

از تکنیک‌های نویسنده، غافلگیری است. در هر فصلی از این داستان، زمانی که نویسنده احساس می‌کند روند داستان کند شده و منجر به خستگی مخاطب می‌شود، اطلاعاتی را به وی ارائه می‌دهد تا او را تشویق به ادامه‌ خواندن داستان کند. ضمن اینکه جابه‌جایی زمان در طول این داستان رخ می‌دهد؛ این اتفاق خط سیر عادی و یک‌نواخت را از داستان می‌گیرد و مخاطب را در خلاقیت اثر ادبی شرکت می‌دهد. به تعبیر ژنت، گذشته‌نگرها و آینده‌نگرها، شتاب مثبت و شتاب منفی در این داستان به خوبی رعایت شده است و منجر به قوت بیش از پیش این داستان می‌شود.[23]

بی‌تکلفی داستان در جهان‌بینی

از نظر جهان‌بینی، تکلیف این داستان مشخص نیست؛ به این معنی که اگر ما قصد داشته باشیم، ظلم‌هایی که به جامعه‌ ایران رفته است را نشان دهیم، لازمه‌ اصلی آن این است که نویسنده بی‌طرف در موضع اطلاع‌دهنده بایستد و مخاطب خود نتیجه را از اطلاعاتی که به وی داده می‌شود برداشت کند.

یکی از عوامل انزوای داستان و ادبیات داستانی ایرانی در سال‌های اخیر زیادی دغدغه مخاطب داشتن است. این دغدغه‌ باعث می‌شود که نویسنده از رسالت داستان فاصله بگیرد. درباره این داستان هم به نظر می‌رسد که در بعضی موارد مانند عشق میان پسری رعیت‌زاده و دختری اشرافی و نام فصل‌ها، مواردی برای جذب مخاطب به اثر تحمیل شده است.[24]

رهاشدن شخصیت‌ها

از کاستی‌های اثر، رهاشدن شخصیت‌ها است. نازلی، نقاش، خسروخانی، ننه سوری، بابا کلیم و موارد دیگر، اینها شخصیت‌هایی هستند که رها شده‌اند.[25]

دیالوگ‌های طولانی و خسته‌کننده

ایراد دیگر این داستان، دیالوگ‌های طولانی و خسته‌کننده در فصل‌های اول تا سوم است. کندی تحرکات داستان در فصل‌های اول تا سوم و حرکت‌های سریع داستان در فصل چهارم، از دیگر نقاط ضعف این داستان است. ضمن اینکه در فصل چهارم، بدون هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای راوی و فضای روایت داستان عوض می‌شود. علاوه بر اینکه تکیه‌ی زیاد بر حوادث در داستان، از دیگر نقاط ضعف داستان است.[26]


علی‌اصغر عزتی‌پاک؛ نویسنده و منتقد ادبی

خط روایی درست

رمان خط روایی خوبی را طی می‌کند تا مخاطب به خوبی گذشته را بشناسد. در مورد فصل پایانی، باید گفت که راوی به جایی می‌رسد که حرفی برای گفتن ندارد و به نظر من این تغییر به صورتی کاملا هوشمندانه اتفاق افتاده است.[27]

مجید اسطیری؛ نویسنده و کارشناس کتاب

دو گودال در داستان

در مورد دیالوگ‌ها و لحن‌ نظامی‌های دوران پهلوی می‌توان گفت که بسیار خوب شکل گرفته و مخاطب را در خود درگیر می‌کنند. در جایی هم این دیالوگ‌ها زیادی طولانی می‌شوند و باورپذیری آن را دچار مشکل می‌کنند. خصوصیت ناتورالیستی این داستان نیز کاملا درست است و بارزترین ویژگی و جلوه‌ آن، علیل بودن البرز است. در این داستان، دو گودال نیز وجود دارد: گودالی که در خانه وجود دارد و وی آن‌جا را پایان زندگی خود تصور می‌کند و گودال دیگری که در فصل چهارم به خواننده نشان داده می‌شود که وی زندگی خود را از آنجا آغاز نموده است.[28]

  1. پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ «معرفی و دانلود کتاب صوتی عاشقی به سبک ون‌گوگ اثر محمد‌رضا شرفی‌خبوشان». نوار. بی‌تا دریافت شده ۱۶ مهر ۱۴۰۳
  2. پرش به بالا به: ۲٫۰ ۲٫۱ «نگاهی به رمان «عاشقی به سبک ون‌گوگ»». سایت شهرستان ادب. ۱۷ خرداد ۱۳۹۴
  3. «معرفی و دانلود کتاب صوتی عاشقی به سبک ون‌گوگ». کتابراه. بی‌تا. دریافت شده ۱۶ مهر ۱۴۰۳
  4. پرش به بالا به: ۴٫۰ ۴٫۱ ««عاشقی به سبک ون‌گوگ» نامزد هشتمین جایزۀ ادبی جلال آل‌احمد در بخش رمان شد». سایت شهرستان ادب. ۲۸ آبان ۱۳۹۴
  5. پرش به بالا به: ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ «نویسنده ایرانی با امکانات کم و محدودیت زیستی خود می‌نویسد». خبرگزاری مهر. ۱۵ مهر ۱۴۰۳
  6. پرش به بالا به: ۶٫۰ ۶٫۱ ««عاشقی به سبک ون‌گوگ» نقد شد». خبرگزاری دانشجویان ایران «ایسنا». ۴ دی ۱۳۹۸
  7. پرش به بالا به: ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ «به نام مدرنیته مسخ می‌شویم!». مجله واو. ۹ بهمن ۱۴۰۰
  8. پرش به بالا به: ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ «نشست بازخوانی و نقد رمان «عاشقی به سبک ون‎گوگ» در فرهنگ‎سرای انقلاب». سایت شهرستان ادب. ۱۵ آذر ۱۳۹۳
  9. پرش به بالا به: ۹٫۰ ۹٫۱ «محمدرضا شرفی‌خبوشان». ویکی‌پدیا. بی‌تا. دریافت شده ۱۶ مهر ۱۴۰۳
  10. پرش به بالا به: ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ««عاشقی به سبک ون گوگ»، نقد روشنفکری پیش از انقلاب است». ایبنا. ۱۱ فروردین ۱۴۰۰
  11. ««عاشقی به سبک ون‌گوگ» دو سال درگیر ممیزی بود». مشرق. ۹ دی ۱۳۹۸
  12. «عاشقی به سبک ون‌گوگ» نامزد هشتمین جایزۀ ادبی جلال آل احمد در بخش رمان شد». سایت مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب. ۲۸ آبان ۱۳۹۴
  13. ««زغال سرخ» و «عاشقی به سبک ون‌گوگ» نامزد بخش داستان جایزه قلم زرین». سایت مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ۱۷ خرداد ۱۳۹۴
  14. «معرفی نامزدهای بخش داستان بلند و رمان بزرگسال جایزه شهید اندرزگو». خبرگزاری جمهوری اسلامی. ۲۷ مرداد ۱۳۹۸
  15. «عاشقی به سبک ونگوگ نامزد دریافت جایزه حبیب غنی­‌پور». شهرستان ادب. ۵ آذر ۱۳۹۴
  16. «برگزیدگان جایزه «کتاب تاریخ انقلاب اسلامی» معرفی شدند». ایسنا. ۲۳ اسفند ۱۳۹۹
  17. ««عاشقی به سبک ون‌گوگ» نقد شد». خبرگزاری دانشجویان ایران «ایسنا». ۴ دی ۱۳۹۸
  18. پرش به بالا به: ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ ۱۸٫۴ «واگویه‌های یک ذهن پریشان». مجله واو. ۳۰ بهمن ۱۴۰۰
  19. پرش به بالا به: ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ۱۹٫۲ ۱۹٫۳ «کاج‌های بلند تهران!». مجله واو. ۲۴ بهمن ۱۴۰۰
  20. پرش به بالا به: ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ «بلندآواز و میان‌تهی». مجله واو. ۱۶ بهمن ۱۴۰۰