علیاشرف درویشیان
علیاشرف درویشیان | |
---|---|
زمینهٔ کاری | داستانکوتاه، رمان، ادبیات کودک و نوجوان |
زادروز | ۳شهریور۱۳۲۰ کرمانشاه |
مرگ | ۴آبان۱۳۹۶ |
ملیت | ایران |
جایگاه خاکسپاری | بهشت سکینهٔ کرج |
سالهای نویسندگی | از ۱۳۴۷ تا ۱۳۹۶ |
سبک نوشتاری | واقعگرایی |
کتابها | از این ولایت، آبشوران، درشتی، سالهای ابری و... |
همسر(ها) | شهناز دارابیان |
فرزندان | گلرنگ، بهرنگ و گلبرگ |
علیاشرف درویشیان داستاننویس، رماننویس، پژوهشگر فرهنگ عامه، زندانی و مبارز سوسیالیست، عضو فعال کانون نویسندگان ایران و بهگفتهٔ خودش یک «چریک فرهنگی» بود.
درویشان در یک خانوادهٔ کارگری در محلهٔ آبشوران کرمانشاه به دنیا آمد.[۱] تولدش با ورود نیروهای متفقین به کشور و برکناری «رضاشاه» از قدرت مصادف شد. پدرش «استاد سیفالله» آهنگر بود و با ازدستدادن دکانش مجبور به انجام کارهای دیگری شد، مادربزرگش، بیبی، اولین قصّهگوی زندگیاش بود، هم او بود که برای اولین بار او را با قصّهگویی آشنا کرد. با اینکه بیسواد بود؛ اما راوی قصّهها و افسانههای عامیانه بود. درویشیان بسیاری از قصههای او را در کتاب «افسانهها و متلهای کردی» آورده است.[۲] بیشتر دوران کودکی را در فقر و خانهبهدوشی گذراند.[۳] سال۱۳۳۵وارد دانشسرای مقدماتی در کرمانشاه شد و پس از اتمام دوره بهسال۱۳۳۷بهمدت ۸ سال در روستاهای کرمانشاه و کردستان به آموزگاری پرداخت.[۴] سال۱۳۴۵ تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی در دانشگاه تهران را آغاز کرده و پس از دریافت مدرک کارشناسی تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد رشتهٔ روانشناسی تربیتی ادامه داد و همزمان در دانشسرای عالی تهران در رشتهٔ مشاوره و راهنمای تحصیلی به تحصیل پرداخت.[۱] نوع زندگی او در کودکی و انجام کارهای گوناگون در نوجوانی و تجربهٔ معلمی در روستا باعث شد بهقول «ماکسیم گورکی» در دانشگاه اجتماع تحصیل کند.[۵] او که از عمق مردم برخاسته و رنجکشیده بود، پیوندی دائمی با فراموششدگان جامعه داشت.[۶] مردم و کودکان رنج کشیده، فقر، بیعدالتی، آزادی و عدالت اجتماعی دغدغهها و مضامین اصلی کارهای او است.[۷] نویسندگی را بهطورجدی با رفتن به تهران و آشنایی با جلال آلاحمد و سیمین دانشور آغاز میکند. با صمد بهرنگی هم در منزل جلال و سیمین آشنا میشود.[۸] مرگ صمد این احساس وظیفه را در او برمیانگیزد که راه او را ادامه دهد. «صمد جاودانه شد» اولین نوشتهاش است.[۷] پیش از انقلاب برخی آثارش را با نام مستعار «لطیف تلخستانی» منتشر میکرد. نخستین کتاب درویشیان، از این ولایت، که سال۱۳۵۲ منتشر شد، در میان کتابخوانان شوری برانگیخت و تولد نویسندهٔ تازهای از مکتب «گورکی» را بشارت داد.[۵] آرمانگرایی، مبارزه و ایستادگی در کنار مردم همواره مخاطرات فراوانی برایش درپی داشت. بهسال۱۳۵۰در کرمانشاه دستگیر شد و هشت ماه در زندان ماند. دو ماه پس از آزادی، دوباره در تهران دستگیر و به هفت ماه حبس، انفصال از خدمت و اخراج از دانشگاه محکوم شد. ۱۳۵۳ که فقط پنج ماه و ده روز از زندگی مشترکش با «شهناز دارابیان» میگذشت برای سومین بار دستگیر و به یازده سال حبس محکوم گردید اما در بحبوحهٔ انقلاب ۱۳۵۷از زندان آزاد شد.[۴][۹] او در زندان نیز دست از نوشتن نمیکشید و برخی از داستانهایش را در زندان نوشته و مخفیانه به بیرون میفرستاد. در «سلول ۱۸» از روزهایی که در زندان گذرانده نوشته است.[۱۰] درویشیان، معتقد بود هنر باید به بیان واقعیتها بپردازد و آن زیبایی که در واقعیت وجود دارد فراتر از زیبایی هنری است.[۷] واقعگرایی در کارهای او آمیزهای از طنز تلخ و نگاه هوشیارانهٔ او به تاریخ و اجتماع است.[۱۱] او جوایزی از بنیاد هوشنگ گلشیری، «سازمان دیدبان حقوق بشر»، «جشنواره فرهنگی گلاویژ» و «شورای کتاب کودک ایران» دریافت کرد. درویشیان همواره دغدغهٔ آزادی و عدالت داشت او در سالهای اختناق پس از «قتلهای زنجیرهای» جهت احقاق حقوق نویسندگان فعالیت خود در کانون نویسندگان ایران را افزایش داده و بهعنوان عضوهیئت دبیران کانون انتخاب شد.[۱۱]
از میان یادها
قصههای بیبی
مادربزرگش که «بیبی» صدایش میکردند خیاطی میکرد. گرچه سواد خواندن و نوشتن نداشت امّا قصهگو بود. «بیبی» حتی او را با نام صادق هدایت آشنا کرد. بههمراه دخترداییاش «شهناز» که بعدها یار و شریک زندگیاش شد ساعتها در کنار چرخ خیاطی «بیبی» گوش به قصهها و افسانههای او میسپردند.[۱۰][۲][۱۲]
شوق مدرسه با شناسنامهٔ کشکی
خودش داستان نامنویسی روز اول مدرسهاش را اینگونه بیان میکند:
- یکی از روزهای اواخر شهریور۱۳۲۶همسایهمان زینبخاتون که سال قبل پسرش را به مدرسه گذاشته و راهوچاه کار را میدانست صدایم زد که برای رفتن به مدرسه و اسمنویسی آماده باشم. من چنان باشتاب شناسنامهام را از تاقچه برداشته و بهبیرون دویدم که در بین راه پایم به پای مادرم که مشغول «کشکسابی» بود خورد و با سر توی ظرف کشکساب افتادم، شناسنامهام هم توی ظرف کشکی افتاد و خیس شد. زود آن را بیرون آورده وتندتند لیسیدم. هنگام نامنویسی دست مدیر مدرسه کشکی شد و غرولندکنان اسمم را نوشت.[۹]
اولین آشنایی فکری
«شهناز»، همسرش که از کودکی در کنار هم بودهاند، دربارهٔ نخستین آشنایی فکریاش با علیاشرف میگوید: بعد از آزادی از زندان کرمانشاه چون خانهٔ ما مناسبتر بود به خانهٔ ما آمدند. من کلاس هفتم یا هشتم بودم همانطور که مشغول پذیرایی از مهمانها بودم شنیدم که داشت برای جوانهایی که به دیدارش آمده بودند صحبت میکرد: «الان ببینید که کارگرها چطور در این سرما آچار به دستشان میچسبد بعد از اینکه جامعه به آگاهی برسد به جای آچار باید اسلحه به دست اینها بچسبد.»[۱۳]
اولین داستان
اولین داستانی که نوشته «ندارد» است که در مجموعهٔ از این ولایت به چاپ رسیده. داستان را در زندان کرمانشاه سال۱۳۵۰و دور از چشم مأموران مینویسد و سپس به یک زندانی جوان، که معتاد بوده و بهکمک علیاشرف اعتیادش را ترک کرده و داشته آزاد میشده، میدهد. او هم داستان را در شلوارش جاسازی کرده و به بیرون برده و به مادر علیاشرف میسپارد.[۱۴]
در زندان هم دغدغهٔ نوشتن داشت
شهناز داستانها را بیرون میآورد
مرتبهٔ سومی که زندانی میشود پس از مدتها بیخبری بالاخره میفهمند که در زندان «اوین» است. «شهناز» به ملاقاتش میرود، از پشت میلههای زندان و درحالیکه دو افسر پشتسرشان راه میروند: «بعد از چند سال دست یکدیگر را گرفتیم، علیاشرف بستهٔ کاغذی کوچکی که شبیه سیگار پیچیده شده بود را به دستم داد. آنقدر هول شده بودم که تلاش کردم آن را در دهانم پنهان کنم امّا جا نمیشد، سریع به فکرم رسید که آن را در مشتم بین دستمال کاغذی بگذارم، موقع بازرسی هم دستهایم را بالا گرفتم تا طبیعی جلوه کند و توجهشان به دستمال و کاغذی که بین آن پنهان کرده بودم جلب نشود. آنقدر استرس داشتم که بلافاصله زندان را ترک کردم، وقتی به خانه بازگشتم متوجه شدم که نوشتههای تازهاش را به دستم رسانده است.»[۱۰]
محمولهای به رنگ داستان
داستانهای «فصل نان»، «رنگینه»، «همراه آهنگهای بابام» و «روزنامه دیواری مدرسهٔ ما» در آن یادداشتها بود که در صفحات باریک و با خط بسیار ریزی نوشته شده بود. «شهناز» کتاب را برای چاپ آماده کرده و به نشر شبگیر میسپارد. «حدود یک ماه بعد کتاب آمادهشده را تحویل گرفته و به ملاقاتش رفتم. کتاب را که از پشت شیشه به او نشان دادم، آنقدر خوشحال شد که هنوز هم چهرهاش در خاطرم مانده است.»[۱۰]
از رنج پدر
درویشیان در خانوادهای فقیر به دنیا آمد. اولین فرزند خانوادهٔ شش فرزندی بود. پدرش که در اثر فشار زندگی و ناداری مجبور شده دست به قاچاق تریاک بزند دستگیر میشود. شخصی که او را به این کار واداشته، وقتی پدرش به زندان میافتد به سراغ خانوادهٔ او رفته و طلب خسارت میکند. در نتیجه علیاشرف را که فقط یازده سال داشته اجیر و مجبور به ادامهٔ راه پدر میکند. او هم بهناچار بههمراه محمولهٔ تریاکی که در دستگاهی جاسازی کرده بودند به تهران و سپس به رشت میرود. «در تمام مدتی که همراه آن محموله بودم قلبم بهشدت میتپید مضطرب و نگران بودم و خواب و خوراک نداشتم ممکن بود دستگیرم کنند و سرنوشت زندگیام بهطورکلی عوض شود. واقعیت این است که سرنوشت بچههای فقر را تصادف تعیین میکند. ما زادهٔ تصادف بودیم.»
سرنوشت پدر
هنگامی که معلّم میشود و میتواند روی پای خودش بایستد شرایط درسخواندن خواهر و برادرهای کوچکتر را فراهم میکند. پدرش با این کار، مخصوصاً با درسخواندن دخترها، مخالفت میکند. او که از این کار عصبانی بوده یک شب با مادرش درگیر شده و کوزهٔ آبی را بر سر مادرش که آبستن هم بوده میکوبد. علیاشرف مادرش را که غرق خون میبیند فریاد میکشد و در برابر پدرش میایستد. « من و پدرم مثل رستم و سهراب در برابر هم ایستاده بودیم و او رستموار با پنجه به سینهٔ من زد که آستین پیراهنم را کند و خواست دوباره حمله کند که همسایهها نگذاشتند. روز بعد پدرم که دید جای دیکتاتوری نیست، زندگی را گذاشت و فرار کرد، رفت به قم و بعد هم به شیراز.»[۱۵][۱۶]
اولین دیدار
« | "درسی داریم به نام آیین نگارش. اسم مدرسش آشنا به نظر میرسد، کتابهایش را تا آنجا که به شهرستان رسیده خواندهام. ساعت دوّم با او درس داریم. همه پشت در آمفیتئاتر هجوم آوردهاند. یکی از لنگههای در بسته است جمعیت همدیگر را فشار داده و لگدمال میکند. کسی را میبینم که دولا شده، چفت در را پایین کشیده و در کناری میایستد. مردی بلند قامت و کشیده با سبیلی پهن، صورتی گندمگون و چانهای مستطیلی. کراوات نداشت لباسی معمولی بهتن داشت، فکر میکردی شغلش رانندگی است. تا آنوقت عکسش را ندیده بودم. آمد و در پای تختهسیاه ایستاد. بادقت گچهای پای تخته را برداشت مثل اینکه خردهنان پای دیوار را برمیدارد و با همان احترام، که میگفتی الان گچها را میبوسد؛ اما نبوسید گچها را روی لبهٔ تختهسیاه گذاشت به چند قطعه گچ دیگر هم دست برد که زیر پاها خرد شده بود. رفت و نشست پشت میز. فهمیدم که او جلال آلاحمد است."[۱۷] |
» |
لحظهٔ وداع
جلسهٔ هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران روز سهشنبه دوم اردیبهشت ۹۶تشکیل میشود. هوشنگ گلشیری بهعلت بیماری در جلسه حضور ندارد. به پیشنهاد درویشیان بعد از جلسه جهت عیادت به خانهٔ گلشیری میروند. گلشیری حال مساعدی ندارد. بههمراه همسرش، فرزانه طاهری او را به بیمارستان میبرند. در بیمارستان علیاشرف آخرین بیانیهٔ کانون، با موضوع توقیف مطبوعات، که همان روز تهیه شده بود را برایش میخواند و او بهکندی امضا میکند. فرم پذیرش بیمارستان را برای پرکردن نزد گلشیری میبرد « به شماره شناسنامه و نام پدر که رسیدم هوشنگ به یاد نیاورد و مات و با دهان باز نگاهم کرد. یکه خوردم و غصه به جانم ریخت. پس از آن دیگر هوشنگ را هوشیار ندیدیم یک ماه و ده روز با مرگ دستبهگریبان بود و عاقبت روز دوشنبه ۱۶خرداد تسلیم شد.»[۱۸]
داستان بیماری
پس از بازگشت از سفر کردستان عراق دچار سکتهٔ مغزی میشود. خودش دیدن فیلم صحنهٔ اعدام کردهای عراق را عامل این اتفاق میداند. «بیست و چهار ساعت قبل از بیماری صحنهٔ اعدام کردهای عراق را دیدم که اینطور شدم. اعدامهایی که به دستور صدام حسین انجام میگرفت. اصلاً برایم باورکردنی نبود. آن صحنههای آزاردهنده از جلوی چشمانم محو نمیشد.»[۱۹]
پیغام درختها
پس از مرگ جلال آلاحمد پیامی برای سیمین دانشور میفرستد، بند آخر کتاب سووشون،
«خواهرم گریه نکن در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت و باد پیغام هر درختی را به درختی دیگر خواهد رساند و درختها از باد میپرسند در راه که میآمدی سحر را ندیدی؟»
سیمین در جواب میگوید:
"'
"'
مرگ پایان کبوتر نیست
درویشیان ۴آبان۱۳۹۶ چشم از جهان فروبست. گروهها و سازمانهای متعدد مانند کانون نویسندگان ایران،[۲۰] سازمان فداییان خلق ایران،[۲۱] سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)،[۲۲] حزب توده ایران،[۲۳] کوملهٔ زحمتکشان کردستان،[۲۴] اتحادیهٔ آزاد کارگران ایران،[۲۵] کانون مدافعان حقوق کارگر،[۲۶] انجمن نویسندگان کودک و نوجوان[۲۷] و... با انتشار بیانیه و همچنین نویسندگان و شاعرانی نظیر محمود دولتآبادی، شمس لنگرودی و جمال میرصادقی با انتشار پیامهایی درگذشت او را تسلیت گفتند.[۲۸] درویشیان تمایل داشت در کنار یارانش محمدجعفر پوینده و محمد مختاری در «امامزاده طاهر کرج» دفن شود اما به دلیل ممانعت از این کار، برای دفن در امامزاده طاهر از خانوادهاش درخواست ۱۵۰میلیون تومان پول و ۹۰۰میلیون تومان وثیقه میکنند، سرانجام پیکر او در «بهشت سکینه کرج» آرام گرفت.[۶]
زندگی و یادگار
سالشمار زندگی
- "'۱۳۲۰تا۱۳۳۱"': تولد در کوچهٔ علاقهبندها در محلهٔ آبشوران کرمانشاه، گذراندن دورهٔ کودکی در خانوادهای فقیر و شرایطی سخت، کارکردن در ریختهگری داییاش از شش سالگی، علاقهمندی به قصّهگویی با شنیدن قصّههای مادربزرگ و خواندن «شاهنامهٔ کردی» توسط پدرش.[۲][۸][۲۹][۳۰]
- "'۱۳۳۲"': در این سالها بهخواندن روزنامهها و نشریات عمدتاً سیاسی علاقهمند شده و فضای سیاسی کشور را نیز رصد میکند. کودتای ۲۸مرداد او را شدیداً متأثر میکند. «برای افسرها و سرهنگهای حزب توده که اعدام شدند اشک ریختم».[۱۶][۳۱]
- "'۱۳۳۵"': ورود به دانشسرای عالی مقدماتی. پی بردن به استعداد و علاقه بهنوشتن.[۱]
- "'۱۳۳۷"': اتمام تحصیل و شروع کار معلمی در روستاهای کرمانشاه و کردستان بهمدت هشت سال.[۴]
- "'۱۳۴۵"': تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی دانشگاه تهران، آشنایی با سیمین دانشور، جلال آلاحمد، صمد بهرنگی و شروع جدی نویسندگی.
- "'۱۳۴۷"': مرگ صمد بهرنگی او را شدیداً متأثر میکند. «صمد جاودانه شد» را مینویسد.[۲]
- "'۱۳۵۰"': درحال جمعآوری قصّهها و افسانههای عامیانه در روستاهای کرمانشاه، توسط ساواک دستگیر شده و پس از تحمل ۸ماه شکنجه و حبس آزاد میشود. دو ماه بعد به علت نوشتن و پخش اعلامیه علیه جنایات رژیم شاه در جریان «سیاهکل» و اعدامها دستگیر شده و به ۷ماه زندان محکوم میشود . همچنین از دانشگاه اخراج شده و از شغل معلمی نیز منفصل میگردد.[۱۰][۱۴]
- "'۱۳۵۳"': ازدواج با «شهناز دارابیان». به روستاهای سیستانوبلوچستان سفر میکند فقر حاکم بر زندگی مردم او را شدیداً تحتتأثیر قرار میدهد. در بازگشت به تهران وقتی متوجه میشود شاه با خانوادهاش برای اسکی به سوئیس رفته اند طی بیانیهای به وضعیت فقر و زندگی شاه اعتراض میکند. به خاطر همین بیانیه، انتشار مجموعهٔ از این ولایت و همکاری با «ناصر رحمانینژاد» در انجمن تئاتر ایران و فعالیتهای سیاسی اجتماعی دیگر دستگیر شده و این بار به ۱۱ سال زندان محکوم میشود.[۱۰][۲]
- "'۱۳۵۴"': انتشار مجموعه داستان آبشوران.[۳۲]
- "'۱۳۵۳تا۱۳۵۷"': گذراندن دوره محکومیت در زندانهای «اوین» «کمیتهٔ مشترک» و «قصر». در زندان به نوشتن ادامه میدهد. داستانهای «فصل نان»، «رنگینه»، «همراه آهنگهای بابام» و «روزنامه دیواری مدرسهٔ ما» به کمک «شهناز»، همسرش، به بیرون زندان انتقال دادهشده و چاپ میشوند.[۱۰]
- "'۱۳۵۷"': از زندان آزاد میشود. نویسندگی را با محوریت ادبیات کودک و نوجوان ادامه میدهد. انتشار «روزنامه دیواری مدرسهٔ ما»، «ابر سیاه هزار چشم»، «کی برمیگردی داداشجان»، «گل طلا و کلاش قرمز»، «روز اول تعطیلی» و «کتاب بیستون».[۱]
- "'۱۳۵۸"': انتشار رمان سلول ۱۸، مجموعه داستان «آتش در کتابخانهٔ بچهها».[۳۲]
- "'۱۳۵۹"': گردآوری و انتشار «کتاب کودکان و نوجوانان».[۱]
- "'۱۳۶۰"': گردآوری مجموعهٔ «جنگ به روایت بچهها».[۳۲]
- "'۱۳۶۶"': انتشار «افسانهها و متلهای کردی».[۳۲]
- "'۱۳۷۰"': انتشار رمان چهارجلدی سالهای ابری.[۳۲]
- "'۱۳۷۳"': عضویت در کانون نویسندگان ایران و امضای بیانیهٔ «ما نویسندهایم». انتشار مجموعه داستان درشتی.[۳۲]
- "'۱۳۷۶"': مسئولیت کمیتهٔ تدارکات مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران را برعهده میگیرد.[۳۴]
- "'۱۳۷۵"': انتشار مجموعه داستان «از ندارد تا دارا» «مجموعه مقالات» و «فرهنگ کردی فارسی».[۳۲]
- "'۱۳۷۷"': انتشار مجموعه داستان «شب آبستن است» در سوئد(۱۹۹۸م)؛ انتشارمجموعهٔ ۱۹جلدی «فرهنگ افسانههای مردم ایران» بههمراه رضا خندان مهابادی.[۳۲]
- "'۱۳۷۸"': انتشار «خاطرات صفرخان، سیودو سال مقاومت در زندانهای شاه». به عنوان یکی از اعضای هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران انتخاب میشود. در تشییع جنازهٔ محمدجعفر پوینده، از قربانیان قتلهای زنجیرهای، سخنرانی میکند.[۳۲]
- "'۱۳۷۹"': انتشار «یادمان صمد بهرنگی».
- "'۱۳۸۰"': همکاری با رضا خندان مهابادی و انتشار مجموعهٔ «داستانهای محبوب من».[۳۲]
- "'۱۳۸۱"': انتشار مجموعهٔ «چون و چرا» و «نامهٔ کانون نویسندگان ایران: ویژهٔ احمد شاملو».[۳۲]
- "'۱۳۸۳"': نوشتن مجموعه داستان «داستانهای تازهداغ» که در ایران اجازه انتشار پیدا نکرده و در آلمان به چاپ میرسد.[۳۲]
- "'۱۳۸۴"': گردآوری و ترجمهٔ «داستانهای کوتاه از نویسندگان معاصر کرد».[۳۲]
- "'۱۳۸۶"': دچار عارضهٔ سکتهٔ مغزی میشود و مدتها با بیماری دست و پنجه نرم میکند.
- "'۱۳۹۰"': انتشار «دانه و پیمانه» با همکاری رضا خندان مهابادی.[۳۲]
- "'۱۳۹۶"': خاموشی در روز چهارم آبانماه.
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
درباب شخصیتش
درویشیان فردی مهربان، دلسوز و عاشق بود که چون خودش رنج کشیده و از عمق مردم برخاسته بود پیوندی دائمی با جامعه داشت. زبانش ساده و صمیمی بود. مبارزی بود که عشق، عدالت و آزادی جوهر زندگیاش بود و همهٔ عمرش با فقر، فساد، تبعیض، بیعدالتی، خفقان و سانسور جنگید. او را راوی رنجهای مردم و دردهای کودکان گفتهاند.[۷][۶][۱۱]
چگونه میاندیشید
درویشیان معتقد بود که: نویسنده نمیتواند از متن جامعه فاصله داشته و جدا از دردها، آرمانها و مبارزات ملّت خود باشد، بلکه باید همراه جامعه حرکت کند.[۳۵]
"'
"'
درویشیان به دو پدیدهٔ جهل و فقر توجهی خاص دارد و این دو را در رابطهای ناگسستنی قرار میدهد که هر یک دیگری را تولید کرده و در جهت حفظ یکدیگر حرکت میکنند.[۲۹] او همچنین درباره توجه به واقعیت و نقش تخیل در داستاننویسی معتقد است واقعیت و تخیل از همدیگر جداییناپذیرند و توجه به هر دو برای نویسندگی ضروری است. او ریشهٔ تخیل را در واقعیت دانسته و یکی از وظایف عمدهٔ مدارس را پرورش تخیل بچهها میداند.[۳۷] درویشیان هرگونه سانسور را، خواه با نام ممیزی، نظارت، بررسی و ارشاد باشد یا هرنام دیگری، امری پلید میداند و معتقد است نویسنده باید بتواند بهعنوان وجدان آگاه و بیدار جامعه آزادانه در برابر بیقانونیها، رواج انواع فساد، انحصارگرایی، ظلم و ستم ایستادگی کند.[۳۸]
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
بعد از درگذشت او مراسمی در کشورهای آلمان، فرانسه، اتریش، هلند و کانادا برگزار شد اما از برگزاری مراسم یادبود او در تهران جلوگیری به عمل آمد.[۳۹]
مراسم بزرگداشت او در آلمان، در شهرهای فرانکفورت و هانوفر برگزار شد. در مراسم شهر فرانکفورت که توسط کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم ایران در تبعید برگزار شد، نسیم خاکسار و حسن حسام به ایراد سخنرانی پرداختند و پیام رضا خندان مهابادی و «شهناز دارابیان» نیز پخش شد. در کانادا نیز در شهرهای ونکوور و تورنتو مراسمی برای علیاشرف برگزار شد که در مراسم ونکوور مجید میرزایی، شاعر و عضو کانون نویسندگان ایران در تبعید، محمد محمدعلی، علی نگهبان، نویسنده و منتقد ادبی و «مرتضی مشتاقی»، نویسنده، بازیگر و کارگردان تئاتر دربارهٔ وی سخنرانی کردند. محمدعلی به تشریح نقش علیاشرف در کانون نویسندگان ایران پرداخت. او حضور درویشیان در کانون را نه برای کسب «نامونشان» که جهت دفاع از حقوق نویسندگان، در دههٔ هفتاد و پس از سرکوب نویسندگان و بروز قتلهای زنجیرهای، دانسته و تلاش او را، بهعنوان عضو هیأت دبیران کانون، در کنار سیمین بهبهانی جهت احقاق حق نویسندگان در آن دوران میستاید.
در مراسمی که در شهر پاریس برگزار شد نعمت آزرم و «کاظم شهریاری»، نمایشنامهنویس و کارگردان کرمانشاهی، دربارهٔ وی صحبت کردند. نعمت آزرم ضمن بهیادآوری دورانی که با درویشیان در زندان سپری کرده است به مبارزهٔ سیاسی مادام او در طول زندگیاش و در داستانهایش اشاره کرد.
از چشم دیگران
محمود دولتآبادی
« | علیاشـرف درویشـیان، نویسـندۀ مردمان تهیدست و نکبتزدۀ لایههای ناپیدای جامعۀ ما بود. او بیمار یک مریضی باستانی در سـرزمین ما ایران بود و آرزومند آنکه روزی این بیماری درمان بشود که البته نشد و به نظر میرسد به این زودیها هم شدنی نخواهد بود.[۴۰] | » |
هوشنگ مرادی کرمانی
« | درویشیان نیز به شیوهٔ صمد بهرنگی گسترهٔ قلم را به میان کودکان فرودست جامعه برد و از تنهاییها، رنجها و آلام این کودکان نوشت، کودکانی که جامعه به آنها ظلم کرده است، و از اختلافات طبقاتی سخن گفت اما این به آن معنا نیست که دنبالهروی صمد بود بلکه شیوهٔ خاص خود را داشت.[۴۱] | » |
رضا خندان مهابادی
« | پشتوانهٔ درویشیان در کارهایش خوشنامی و محبوبیتش میان مردم و اعتبار بیچونوچرایش میان بخشی از روشنفکران و نویسندگان است. او بهعنوان نویسنده و بهعنوان انسانی مسئول به وظیفهٔ خود عمل کرد و تاوانش را نیز با حبس و آزار و توهین و تخطئه پرداخت.[۴۲] | » |
حسن میرعابدینی
« | هماهنگی فرم و محتوا در دو مجموعهٔ اول درویشیان، در اغلب داستانهای بعدی او دیده نمیشود. بیتوجهی به صناعت نگارش، درویشیان را از آفریدن آثاری زنده بازمیدارد. او مضمون مورد نظرش را می شناسد، اما آن را به شیوهای خلاق نمیپروراند. همراه نبودن قریحهٔ هنری با صداقت پرشور برای افشای نارواییهای اجتماعی، در آخرین داستانهای درویشیان به سادهکردن واقعیت منجر میشود. بهطوریکه داستانها در حد بیان رنجهای فردی و شرح سطحی مسائل اجتماعی میمانند و توان رسیدن به مرحلهٔ هنر را نمییابند.[۵] | » |
شمس لنگرودی
« | درویشیان در کودکی بشریت میزیست؛ با چشماندازهای زیبا به آیندهٔ بشریت؛ همان که نوکیسگان فرهنگی و اقتصادی در دل به سادگیاش تسخر میزنند. او رنج میبرد، و پس پشت طنزش جریانی از درد جاری بود. زندگی درویشیان به پاس دستیافتن به رویاهایش، آیندهای کم دغدغه برای تهیدستان، همواره در زندان و دربهدری گذشت.[۴۳] | » |
نسیم خاکسار
« | در بیشتر داستانهای درویشیان تقلایش را برای یافتن راهی جهت بازآفرینی درست واقعیتهای اجتماعی در زیر سایهٔ سانسور میتوان دید. یکی از ویژگیهای سبکی کارهای او زبان همراه با طنزش است. او از طنز در کارهایش بجا استفاده میکند.[۹] | » |
دربارهٔ نوشتن
درویشیان خود را تسلیم جبر نمیداند او نویسنده را مبارزی اجتماعی میداند که باید برای تغییر و بهبود شرایط بنویسد. وی دربارهٔ دلیل نوشتنش میگوید:
""'اتفاقاتی که در جامعه میافتاد و دل من را به درد میآورد، وضعیت کودکان فقیر و بیعدالتی موجود در جامعه محرک اصلی نوشتنم بوده است.""'[۸]
محبوبترین
دو تا از داستانهایم را خیلی دوست دارم این دو، داستانهای محبوب من هستند داستان «هتاو» در مجموعهٔ از این ولایت و «درشتی» در مجموعهٔ درشتی.[۱۴]
دیگران در نگاه او
صمد بهرنگی
« | درونمایهٔ اغلب آثار او انکار و عصیان است. انکار هرآنچه که دست و پای قهرمانان داستانهایش را برای رسیدن به آزادی گرفته و عصیان بر ضد قراردادهایی که فقط برای بازداشتن مردم از تحرک، اعتراض و عمل بسته شده بود.[۴۴] | » |
بر سر سفرهٔ خون نمینشینم
سال۱۳۸۱ قرار است سمیناری دولتی تحت عنوان «سمینار جهانی ادبیات داستانی و گفتوگوی تمدنها» در جزیرهٔ کیش برگزار شود نام درویشیان در بین مدعوین بهچشم میآید. درویشیان با انتشار نامهای ضمن اعتراض به وضعیت سیاسی اقتصادی موجود، مخالفت خود را با دعوت از خودش و همچنین تشکیل سمینار اعلام میکند. وی در پایان نامه می نویسد:"'
"'
جلال آلاحمد
« | سفرهای طولانی او که اغلب با پای پیاده میرفت در غنا و تازگی آثارش تأثیر مهمی داشت. میتوان گفت او از اولین کسانی بود که بیرونآمدن از محدودهٔ تنگ نویسنده و قدمگذاشتن در بین مردم را باب کرد زیرا او در متن حوادث زندگی میکرد و قدم او قلم او بود.[۴۵] | » |
بزرگ علوی
« | ادبیات ستیز که بیتردید پرچمدارش نویسندگانی چون بزرگ علوی بودند به روشنکردن بسیاری از جنبههای زندگی مردم میپرداخت و ما را به فهم و درک معنای هستیمان و دنیای پیرامونمان نزدیک میکرد تا بدانیم که کیستیم و در چه جهانی و با چه کسانی و در چه شرایطی زندگی میکنیم. به قول چخوف «وقتی به انسانها نشان دهی در چه وضعی بهسر میبرند به فکر زندگی بهتر میافتند.»[۴۶] | » |
محمدجعفر پوینده
« | این انسان تراژیک، در طول زندگی کوتاهش بسیاری از نابسامانیهای روزگار خویش را شخصاً تجربه کرد امّا در برابر این نابسامانیها خاموش و منفعل نبود. بیش از بنیه و توان خود کار کرد و در راه پرسنگلاخ زندگیاش با گامهای استوار و بدون واهمه پیش رفت. او نویسنده و مترجمی بود که بدون بیم و ترس پردهٔ انزوای روشنفکرانه را پس زد و در میان مردم با آنها همدردی کرد و دلش تا آن زمان که دستهای ناپاک تاریکفکران گلویش را فشرد به یاد و خاطر آنان تپید.[۴۷] | » |
محمدعلی جمالزاده
« | بیتردید نام جمالزاده در ادبیات معاصر ما بهعنوان نواندیش و آغازگر خواهد ماند. اما سالهای زندگی بیدردسر در ژنو آرامآرام او را از مسائل واقعی و ملموس ایران دور کرد. بههمینجهت در آثارش دیگر آن شور و حرارت اولیه بهچشمنمیخورد و طی سالهای بسیاری که در خارج زیست نسبت به بسیاری از مسائل حیاتی و سرنوشتسازی که در میهن ما اتفاق افتاد، ساکت ماند.[۴۸] | » |
ما نویسندهایم
درویشیان یکی از امضاکنندگان بیانیهٔ معروف «ما نویسندهایم» بود. امضاکنندگان این بیانیه که توسط کانون نویسندگان ایران بهسال۱۳۷۳ منتشر شد ضمن اعتراض به سانسور خواهان به رسمیت شناختهشدن تشکل صنفی نویسندگان و رعایت آزادی اندیشه و بیان شدند.
تاثیرپذیری از صمد
درویشیان خود را متأثر از نویسندههایی چون جلال آلاحمد، محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، صادق چوبک، بزرگ علوی و... میدانست اما تأثیر صمد بهرنگی بر زندگی و نویسندگیاش بیمانند است.
« | "صمد بهرنگی را دوبار در منزل جلال آلاحمد و سیمین دانشور دیده بودم. هم من آدم خجولی بودم و هم صمد و در ضمن هردوی ما مجذوب آلاحمد بودیم و در نتیجه فرصتی نشد که با هم گفتوگو کنیم زیرا او به تبریز رفت و من به کرمانشاه. من و او خیلی به هم شبیه بودیم. او فقط یک سال از من بزرگتر بود، وقتی کارهایش را میخواندم، میدیدم که چقدر زندگی ما شبیه هم است. او در دانشسرای مقدماتی تبریز درس خوانده بود و من در کرمانشاه. او به دهات تبریز رفت و درس داد و من در کرمانشاه و کردستان. اگرچه محیطی که صمد در آن رشد کرده بود محیط بارورتری بود. او با کسانی چون غلامحسین ساعدی، «غلامحسین فرنود» و «رحیم رئیسنیا» حشرونشر داشت و محیط کرمانشاه فاقد این ویژگی بود، اما همین شباهتهای ما باعث شد که من عاشق او شدم و وقتی کارهایش را خواندم دیدم که میشود من هم مثل او در زمینهٔ ادبیات کار کنم."[۱۶][۸] | » |
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
مستند «خورشید سالهای ابری» بهکارگردانی «مصطفی ساروقی» دربارهٔ علیاشرف درویشیان ساخته و بهسال ۹۶نمایش داده شد.
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و کتابشناسی
کارنامهٔ آثارش
رمان
- سالهای ابری، ۱۳۷۰، نشر اسپرک. ۱۳۷۹نشر چشمه.
- سلول ۱۸، ۱۳۵۸، انتشارات نگاه. ۱۳۸۱، انتشارات آتنا. ۱۳۷۸، برلین: نشر گردون.
مجموعهداستان
- از این ولایت، ۱۳۵۲، انتشارات صدای معاصر، شبگیر.
- از ندارد تا دارا، ۱۳۷۵نشر سهند.
- آبشوران، با نام لطیف تلخستانی، ۱۳۵۴، انتشارات شبگیر. آبشوران، با نام علیاشرف درویشیان، ۱۳۵۸، انتشارات یارمحمد.
- درشتی، ۱۳۷۳، نشر چشمه.
- شب آبستن است، ۱۳۷۵(۱۹۹۸م)، سوئد، نشر کتاب ارزان.
- همراه آهنگهای بابام، ۱۳۵۳، شباهنگ.
- فصل نان، ۱۳۵۷، انتشارات شباهنگ.
- داستانهای تازه داغ، چاپشده در آلمان
گردآوری و ترجمه
- داستانهای کوتاه از نویسندگان معاصر کرد، ۱۳۸۴، نشرچشمه
ادبیات کودک و نوجوان
- روزنامه دیواری مدرسهٔ ما، ۱۳۵۷، انتشارات شبگیر
- کی برمیگردی داداشجان؟، ۱۳۵۷، انتشارات یارمحمد.
- آتش در کتابخانهٔ بچهها، ۱۳۵۸، انتشارات نوباوه.
- گل طلا و کلاش قرمز، ۱۳۵۷، انتشارات شبگیر.
- ابر سیاه هزار چشم، ۱۳۵۷، انتشارات شبگیر.
- رنگینه: قصه برای کودکان، ۱۳۵۳، انتشارات نگاه.
- کتاب کودکان ونوجوانان، گردآوری، ۱۳۵۹، نشر نوباوه.
دیگر آثار
- کتاب بیستون، گردآوری، ۱۳۵۷، نشر شباهنگ.
- چون و چرا، مقاله، نقد، گفتوگو، سخنرانی، ۱۳۸۱، نشر اشاره.
- داستانهای محبوب من، گزینش، نقد و بررسی، بههمراه رضا خندان مهابادی، ۱۳۸۰، نشر چشمه.
- دانه و پیمانه، مجموعهٔ نقد و بررسی رمان و داستان کوتاه، به همراه رضا خندان مهابادی، ۱۳۹۰، نشر چشمه.
- فرهنگ افسانههای مردم ایران، بههمراه رضا خندان مهابادی، ۱۳۷۷، نشر آنزان.
- خاطرات صفرخان، صفر قهرمانیان، سیودو سال مقاومت در زندانهای شاه، ۱۳۷۸، نشر چشمه.
- افسانهها و متلهای کردی ۲جلد دریک مجلد، ۱۳۸۰، نشر چشمه.
- جنگ بهروایت بچهها، گردآوری: قصه، شعر، مقاله، تحقیق، نقد و بررسی، معرفی کتاب، تهران.
- فرهنگ کردی کرمانشاهی: کردی فارسی، ۱۳۷۵، نشر سهند
- مقالات، ۱۳۵۷، انتشارات شبگیر.
- نامهٔ کانون نویسندگان ایران: ویژهٔ احمد شاملو، بهکوشش علیاشرف درویشیان با همکاری کمیسیون فرهنگی کانون نویسندگان ایران، ۱۳۸۱، انتشارات آگاه
- صمد جاودانه شد، ۱۳۵۲، سازمان چاپ و نشر کتاب.
- یادمان صمد بهرنگی، ۱۳۷۹، انتشارات کتاب و فرهنگ.
آثار منتشرنشده
- عقاید و رسوم مردم کرمانشاه، پژوهش.
- همیشه مادر، رمان. این رمان دربارهٔ «فاطمه سعیدی»، مبارز و زندانی سیاسی و عضو سازمان «چریکهای فدایی خلق» و مادر «شایگانها»، چهار فرزند او که از اعضای «چریکهای فدایی خلق» بودند و توسط ساواک کشته شدند، است.
آثار درویشیان به زبانهای فرانسه، آلمانی، انگلیسی، عربی، کردی، ترکی، ارمنی، روسی، سوئدی، نروژی و اخیراً به زبان فنلاندی ترجمه شده است.
سبک و لحن و ویژگی آثار
محتوا
درویشیان متفکری سوسیالیست بود و در آثارش توجه به عدالت اجتماعی و کنکاش در طبقهٔ فرودست مشخص است.[۲۹] ساختار رئالیستی داستانهای درویشیان را در درجهٔ نخست باید ناشی از ویژگیهای پیرنگ داستانهای او و در درجهٔ بعد ناشی از بازنمایی رنجها و بیعدالتیها دانست که زندگی زحمتکشان با آن عجین شده است.[۴۹] پرداختن به خرافه، جهل و فقر فرهنگی نیز در اکثر نوشتههای او مشهود است.[۵۰] در آثار درویشیان آگاهی دهنده و طبقهٔ کارگر، روشنفکران و تودهٔ مردم را در کنار هم میبینیم.[۵۱]
زبان
درویشیان به دلیل جامعهگرایی و اعتقاد به تعهد اجتماعی تاکید زیادی بر تکنیکهای متداول داستاننویسی ندارد. زبان او زبانی ساده همراه با طنزی تلخ و نثرش نثری روان به شکلی صریح و گزارشی است[۲۹] انتخاب این زبان صمیمی و نزدیک به محاوره، زبانی بین کردی و فارسی، به این دلیل است که خود او در فضایی که داستانهایش در آن شکل میگیرد زندگی کرده و بهخوبی به زبان و گویش مردمان آن آشنا است.[۵۰][۳] او از این زبان برای توصیف فضاهای بومی و بیان افسانهها، آداب و رسوم محیط زندگیاش جهت زیباییآفرینی و ایجاد تأثیر ژرفتر در مخاطبش استفاده میکند.[۵۲]
شخصیتها
شخصیتهای داستان او مردمی هستند که مشکلاتشان برای مخاطب قابل درک است. بزرگترین مشکل جامعه در داستانهای او فقر، تضاد طبقاتی و فقدان عدالت است.[۵۲]
فضای داستان
فضای داستانها غالباً سیاه، تراژیک و غمانگیز است. ترسیم دقیق فضاهای داستان درواقع تأکیدی بر نقش عامل محیط در شکلگیری شخصیت انسانها، پرسوناژهای داستان، است.[۵۰]
زاویه دید
داستانهایش اغلب روایی و زاویهٔ دید در برخی کارهای او اول شخص است. وی معتقد است: وقتی شخصیت اصلی داستان را روایت میکند واقعه قابل پذیرشتر میشود و در زاویهٔ دید اول شخص، تجربیات و احساسات هیجانانگیز از صمیم قلب بیان میشود و غالباً داستان صمیمانهتر و موثرتر از آب درمیآید و ارتباط مطالب داستان نیز سادهتر است.[۱۲]
جوایز و افتخارات
در دهمین دورهٔ جایزهٔ ادبی هوشنگ گلشیری، از درویشیان برای «تعهد بیچون و چرا به آزادی بیان و در امان نگاه داشتنِ حریم قلم از دستبردِ قدرت» و «تصویر صادقانهای که از گذر دردناک جامعهٔ روستایی به جامعهٔ شهری بهدست داده»، تقدیر بهعمل آمد. سازمان دیدبان حقوق بشر بهسال۲۰۰۷ علیاشرف درویشیان را بهعنوان یکی از ۷نویسندۀ ایرانی معرفی کرد که جایزۀ حقوق بشر «هلمن همت» به آنها تعلق میگیرد. این جایزه در سطح جهان به نویسندگانی اعطا می شود که تحت آزار و اذیت سیاسی قرار گرفته اند. هفدهمین دوره جشنوارهٔ فرهنگی گلاویژ در کردستان عراق، در آذر۱۳۹۲جایزهٔ نخست خود، جایزۀ «هردی» را به درویشیان اهدا کرد.
کتاب «فصل نان» بهسال۱۳۵۷ کتاب برگزیدهٔ شورای «کتاب کودک ایران» انتخاب شد. ۱۳۸۶، هشتمین دورهٔ جایزهٔ ادبی مهرگان جایزهٔ «یک عمر تلاش در عرصهٔ نوشتن» را برای مجموعه آثار علیاشرف درویشیان با تأکید بر رمان سالهای ابری به وی اهدا کرد.
نگاهی به آثار
ادبیات کودک و نوجوان
درویشیان با توجه به تجربهٔ معلمی شناخت مناسبی از کودکان و نوجوانان دارد، همین شناخت او باعث خلق شخصیتهای باورپذیری میشود که با ایجاد حس همزادپنداری آموزش از راه ادبیات را ممکن میسازد.[۵۳]
پرداختن به شخصیتهای کودک و نوجوان مسیر نوشتار او را به سمتوسوی خاطرهنویسی و استفاده از حوادث و اتفاقهای ریزودرشتی که در زندگی فردی و خانوادگیاش روی داده سوق میدهد.[۱]شخصیتهای اصلی در مجموعه داستانهای آبشوران، «فصل نان»، «همراه آهنگهای بابام»، «روزنامه دیواری مدرسهٔ ما» و ... کودکان و نوجوانان هستند. در کتاب «کودکان و نوجوانان» که در دههٔ پنجاه منتشر کرد آثاری از کودکان و نوجوانان را در قالبهای قصه، شعر، مقاله، نقد و بررسی جمعآوری و منتشر کرد. « ما میخواهیم شما با همان کلمات سادهٔ خودتان و با همان نگاهی که به طبیعت و زندگی دارید برای ما بنویسید» او با گردآوری این آثار گامی جدی در معرفی آثارادبی کودکان و نوجوانان به جامعهٔ ادبی ایران برداشت.[۱]
علیاصغر سیدآبادی نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان معتقد است: متاسفانه در سالهای اخیر با موجی از آثار ترجمهای روبهرو هستیم که بازتابدهندهٔ زندگی و دغدغههای کودکان و نوجوانان طبقهٔ متوسط آمریکایی است. در این وضعیت علیاشرف درویشیان، که دغدغهاش نوشتن از کودکان ستمدیده بود، بهرغم اینکه ممکن است، ادبیات کودک و نوجوانش مد روز نباشد، چیزی برای ما دارد. شاید توجه به این بخش از میراث او کمک کند، کودکان مسئولتری داشته باشیم.[۵۴]
سالهای ابری
«سالهای ابری» را میتوان از لحاظ فرم با قالب اتوبیوگرافی و از نظر ساختار معنایی در ردیف آثار «رئالیسم سوسیالیستی» بهشمار آورد.[۵۵] درویشیان میگوید: میتوانم بهجرأت بگویم ۹۸درصد این کتاب زندگی من و ماجراهایی است که بر من گذشته است.[۱۲] توجه به قسمتهایی از تاریخ و نقل حوادث آن، رمان را با رمانهای تاریخی پیوند میدهد. اگرچه جریان واقعی تاریخ از زبان کودک یا نوجوانی نقل میشود که تنها به ارائه تصویری ناقص از تاریخ اکتفا میکند. بارزترین وجه این رمان فقر است وجود فقر باعث بیسوادی شده و اعتقاد به خرافات و باورها زندگی شخصیتها را تغییر میدهد.[۵۶] شخصیتپردازی در اغلب موارد بهدرستی صورت گرفته که باعث ایجاد حس همذاتپنداری در مخاطب میشود.[۵۷] قهرمان داستان، «شریف داوپیشه»، خود درویشیان است. نویسنده با توصیف گستردهٔ مسائل اجتماعی بعد سیاسی رمان را تقویت میکند و با انتخاب شخصیتهای داستان از بین افراد عادی جامعه، کارگران، و قراردادن آنها در متن مبارزه علیه نظام حاکم جریان رودی را نشان میدهد که در مسیر خود آنچه را که سرراهش قرار میگیرد با خود میبرد و تبدیل به سیلی بنیانکن میشود.[۵۶]
درشتی
بسیاری از منتقدان مجموعه داستان «درشتی»، را متفاوتترین کار درویشیان میدانند. درویشیان در این مجموعه، زبان و سبک روایی پیچیدهتری را برگزیده است. داستانهای این مجموعه در توصیف دورهای است که آدمهایش دچار ترس و کابوس شده و به صورت اشباحی پریشان درآمدهاند. درویشیان با بینشی تراژیک غمنامهٔ هستیباختگان جنگ و سیاست را میسراید. ماجراهای سیاسی، لو رفتنها، دستگیریها و تلواسههای روحی نسلی سرگردان و کابوسزده و وضع دردناک کودکان روستانشین پشت جبههٔ جنگ از مضامین اصلی کتاب است. تکراریبودن مضمون داستانها، از ضعفهای این کتاب است اما چند داستان این مجموعه نشان از تحولی در کار نویسنده دارد، در این داستانها درویشیان کوشیده است از بیان مستقیم و شعاری درگذرد و مسائل اجتماعی را با خویشتنداری تصویر کند.[۵۸]
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
منبعشناسی
- آثار درویشیان در بوتهٔ نقد، جعفر کازرونی، ندای فرهنگ، ۱۳۷۷
- روزی روزگاری با علیاشرف درویشیان، فخرالدین احمدی سوادکوهی، خارا، ۱۳۹۷
- یادمان علیاشرف درویشیان، محمدرضا آلابراهیم، ستهبان، ۱۳۹۶
- تحلیلی بر بیماریهای اجتماعی در عصر پهلوی بر اساس مکتب رئالیسم، رضا عبادی جامخانه، نسیم احمدی، شیداسب ۱۳۹۱
- کوچه پسکوچههای رمان، سیدمحمد آرتا، کرمانشاه، ۱۳۹۷
- نگاهی به آثار درویشیان، گلباخی، کار، ۱۳۵۹
- شناختنامهٔ علیاشرف درویشیان، آرش سنجابی، مروارید، ۱۳۸۸
- مضامین اجتماعی در داستانهای کوتاه علیاشرف درویشیان و محمدعبدالحلیم عبدالله، حمید خنیفر، عاصم، ۱۳۹۸.
- جایگاه زن در آثار محمدباقر میرزاخسروی، مهشید امیرشاهی، علیاشرف درویشیان و منصور یاقوتی، افسانه آهنگری، وحید مبارک، رایان، ۱۳۹۸
نوا، نما، نگاه
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ «مرد مردم». نقد کتاب کودک و نوجوان، ش. ۱۵ (۱۳۹۶): ۲۱۰تا۲۱۵.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ «زندگینامهٔ علیاشرف درویشیان».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ «مصاحبه با علیاشرف درویشیان».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ شریفی، فرهنگ ادبیات فارسی، ۶۳۳.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ میرعابدینی، صدسال داستان نویسی ایران، ۵۴۶.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ «گفتوگو با ناصر زرافشان».
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ «ویژهٔ علیاشرف درویشیان».
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ «مصاحبهٔ اختصاصی فرزانه دری با علیاشرف درویشیان».
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ «یاد یاران و بزرگداشت علیاشرف درویشیان».
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ ۱۰٫۵ ۱۰٫۶ «ناگفتههای همسر علیاشرف درویشیان».
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ «بزرگداشت علیاشرف درویشیان در هلند».
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ «مصاحبه با علیاشرف درویشیان». رامان، ش. ۳۶ (۱۳۷۷).
- ↑ «مراسم یادبود علیاشرف درویشیان».
- ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ «مصاحبه با علیاشرف درویشیان». معیار، ش. ۵۱ (۵بهمن ۱۳۸۰).
- ↑ «گفتوگو با علیاشرف درویشیان». نشریهٔ پروین، ش. ۵ (۱۳۸۱): ۱۰تا۱۱.
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ ۱۶٫۲ ۱۶٫۳ ۱۶٫۴ «مصاحبه با علیاشرف درویشیان». هفتهنامهٔ ادبیات، ضمیمهٔ روزنامهٔ همشهری، ۱۳۸۰.
- ↑ «سهشنبهها، بهیاد جلال آلاحمد». نشریهٔ کلک، ش. ۶ (۱۳۶۹).
- ↑ «بوی طلوع صبح را ما نیز شنیده بودیم». نشریهٔ دنیای سخن، ش. ۹۱ (۱۳۷۹).
- ↑ «دیدار با علیاشرف درویشیان». نشریهٔ چیستا، ش. ۲۴۴و۲۴۵ (۱۳۸۶): ۲۹۲تا۲۹۵.
- ↑ «بیانیه کانون نویسندگان ایران بهمناسبت درگذشت علیاشرف درویشیان».
- ↑ «علیاشرف درویشیان نویسندهٔ برجستهٔ کشورمان جاودانه شد».
- ↑ «پیام تسلیت هیئت اجرایی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)».
- ↑ «علیاشرف درویشیان، نویسندهٔ سرگذشت تهیدستان روستا، درگذشت».
- ↑ «کوملهٔ زحمتکشان کردستان».
- ↑ «بیانیه تشکلهای کارگری بهمناسبت درگذشت علیاشرف درویشیان».
- ↑ «علیاشرف درویشیان، زبان محرومان در برابر قدرتمداران».
- ↑ «پیام تسلیت انجمن نویسندگان کودک و نوجوان به مناسبت درگذشت علیاشرف درویشیان».
- ↑ «واکنشها به درگذشت علیاشرف درویشیان».
- ↑ ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ ۲۹٫۲ ۲۹٫۳ «نگاهی اجمالی به آثار علیاشرف درویشیان پیش از انقلاب». چیستا، ش. ۲۴۴و۲۴۵ (۵بهمن۱۳۸۰): ۲۹۷تا۳۰۲.
- ↑ «علیاشرف درویشیان، چهرهٔ رنجور ادبیات ایران».
- ↑ «خورشید سالهای ابری».
- ↑ ۳۲٫۰۰ ۳۲٫۰۱ ۳۲٫۰۲ ۳۲٫۰۳ ۳۲٫۰۴ ۳۲٫۰۵ ۳۲٫۰۶ ۳۲٫۰۷ ۳۲٫۰۸ ۳۲٫۰۹ ۳۲٫۱۰ ۳۲٫۱۱ ۳۲٫۱۲ ۳۲٫۱۳ ۳۲٫۱۴ «زندگی و آثار علیاشرف درویشیان».
- ↑ علیاشرف درویشیان، خاطرات صفرخان، صفر قهرمانیان، سیودو سال مقاومت در زندانهای شاه.
- ↑ «فرازهایی از زندگی و وداع علیاشرف درویشیان».
- ↑ «من همان شریف سالهای ابری هستم».
- ↑ «مقدمهای بر ادبیات داستانی پس از انقلاب». نشریهٔ فرهنگ توسعه، ش. ۲۷ (۱۳۸۱).
- ↑ «مصاحبه منتشرنشده با درویشیان: لباس واقعیت به داستان پوشاندم».
- ↑ علیاشرف درویشیان، چونوچرا.
- ↑ «جلوگیری از یرگزاری مراسم یادبود علیاشرف درویشیان».
- ↑ «نوشتهٔ دولتآبادی برای درگذشت درویشیان».
- ↑ «مرگ داشی در پاییز».
- ↑ «گرامیداشت علیاشرف درویشیان».
- ↑ «نوشتار شمس لنگرودی برای درگذشت درویشیان».
- ↑ «همدل با کودکان بیپناه». جهان کتاب، ش. ۹۷و ۹۸ (۱۳۷۸).
- ↑ «جلال آلاحمد و فرهنگ مردم». آدینه، ش. ۱۴۰ (۱۳۷۸).
- ↑ «بزرگ علوی، بزرگمرد ادبیات ستیز و تعمق». دنیای سخن، ش. ۷۳ (۱۳۷۶).
- ↑ «خدمتگذار حقیقت، خدمتگذار آزادی». جهان کتاب، ش. ۱۱۹و ۱۲۰ (۱۳۷۹).
- ↑ «دور از اضطراب زیستن». فرهنگ توسعه، ش. ۳۱ (۱۳۷۶).
- ↑ حسین پاینده، داستان کوتاه در ایران، داستانهای رئالیستی و ناتورالیستی.
- ↑ ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ ۵۰٫۲ «تحلیل رمان سالهای ابری و مجموعهداستان آبشوران براساس اصول مهم ناتورالیستی». پژوهش ادبیات معاصر جهان، ش. ۷۶ (۱۳۹۶).
- ↑ «پاسداشت علیاشرف درویشیان در ونکوور».
- ↑ ۵۲٫۰ ۵۲٫۱ «بررسی تطبیقی پوپولیسم در چند داستان کوتاه از علیاشرف درویشیان و نجیب محفوظ». ادبیات تطبیقی، ش. ۱۲ (۱۳۹۴).
- ↑ «درویشیان و ادبیات کودک و نوجوان». روزنامهٔ اعتماد، ش. ۴۴۴۹ (۱۳۹۸).
- ↑ «میراث درویشیان برای ادبیات کودک امروز».
- ↑ «سالهای ابری در نگاهی نو اتوبیوگرافی». جستارهای ادبی، ش. ۱۵۹ (۱۳۸۶): ۱۹۳تا۲۱۸.
- ↑ ۵۶٫۰ ۵۶٫۱ «بررسی محتوایی سالهای ابری». ادبیات داستانی، ش. ۱۰۹ (۱۳۸۶): ۹۶تا۱۰۴.
- ↑ «بررسی عناصر داستانی در رمان سالهای ابری». متنپژوهی ادبی، ش. ۳۷ (۱۳۸۷): ۸۲تا۱۰۶.
- ↑ «ادبیات داستانی در سال۱۳۷۳». کلک، ش. ۶۷ (۱۳۷۴): ۱۸۱تا۱۸۵.
منابع
- پاینده، حسین (۱۳۹۱). داستان کوتاه در ایران، داستانهای رئالیستی و ناتورالیستی. تهران: نیلوفر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۴۸-۴۴۵-۲.
- شریفی، محمد (۱۳۸۷). فرهنگ ادبیات فارسی. تهران: فرهنگ نشر نو، معین. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۴۴۳-۴۱-۸.
- میرعابدینی، حسن (۱۳۸۰). صدسال داستاننویسی ایران. تهران: چشمه. شابک ۹۶۴-۶۱۹۴-۴۹-۴.
- درویشیان، علیاشرف (۱۳۷۸). خاطرات صفرخان، صفر قهرمانیان، سیودو سال مقاومت در زندانهای شاه. تهران: چشمه. شابک ۹۶۴-۶۱۹۴-۹۸-۲.
- درویشیان، علیاشرف (۱۳۸۱). چون و چرا. تهران: اشاره. شابک ۹۶۴-۵۷۷۲-۹۱-۵.
- مهرابی، سید محسن. «مرد مردم، نگاهی به آثار علیاشرف درویشیان». نقد کتاب کودک ونوجوان ۳، ش. ۱۵ (پاییز۱۳۹۶): ۲۰۵تا۲۱۵.
- «مصاحبه با علیاشرف درویشیان». نشریهٔ معیار، ش. ۵۱ (۵بهمن ۱۳۸۰).
- «گفتوگو با علیاشرف درویشیان». نشریهٔ پروین، ش. ۵ (تیر و مرداد۱۳۸۱): ۱۰تا۱۱.
- «سهشنبهها، بهیاد جلال آلاحمد». نشریهٔ کلک، ش. ۶ (شهریور ۱۳۶۹).
- «بوی طلوع صبح را ما نیز شنیده بودیم». نشریهٔ دنیای سخن، ش. ۹۱ (پاییز۱۳۷۹).
- «دیدار با علیاشرف درویشیان». نشریهٔ چیستا، ش. ۲۴۴و ۲۴۵ (دی و بهمن۱۳۸۶): ۲۹۲تا۲۹۵.
- «نگاهی اجمالی به آثار علیاشرف درویشیان، پیش از انقلاب». نشریهٔ چیستا، ش. ۲۴۴و۲۴۵ (دی و بهمن۱۳۸۶): ۲۹۷تا۳۰۲.
- «مقدمهای بر ادبیات داستانی پس از انقلاب». فرهنگ توسعه، ش. ۲۷ (۱۳۷۶).
- «همدل با کودکان بیپناه». جهان کتاب، ش. ۹۷و۹۸ (اسفند۱۳۷۸).
- «بزرگ علوی، بزرگمرد ادبیات ستیز و تعمق». دنیای سخن، ش. ۷۳ (فروردین۱۳۷۶).
- «جلال آلاحمد و فرهنگ مردم». آدینه، ش. ۱۴۰ (مهر۱۳۷۸).
- «دور از اضطراب زیستن». فرهنگ توسعه، ۳۱بهمن۱۳۷۶.
- «خدمتگذار حقیقت، خدمتگذار آزادی». جهان کتاب، ش. ۱۱۹و۱۲۰ (اسفند۱۳۷۹).
- «تحلیل رمان سالهای ابری و مجموعهداستان آبشوران براساس اصول مهم ناتورالیستی». پژوهش ادبیات معاصر جهان، ش. ۷۶ (پاییز و زمستان۱۳۹۶): ۵۰۱تا۵۲۴.
- «بررسی تطبیقی پوپولیسم در چند داستان کوتاه از علیاشرف درویشیان و نجیب محفوظ». ادبیات تطبیقی، ش. ۱۲ (بهار و تابستان۱۳۹۴): ۲۹۱تا۳۱۴.
- «ادبیات داستانی در سال۱۳۷۳». کلک، ش. ۶۷ (مهر۱۳۷۴): ۱۸۱تا۱۸۵.
- «بررسی عناصر داستانی در رمان سالهای ابری». متنپژوهی ادبی، ش. ۳۷ (پاییز۱۳۸۷): ۸۲تا۱۰۶.
- «بررسی محتوایی سالهای ابری». ادبیات داستانی، ش. ۱۰۹ (مرداد۱۳۸۶): ۹۶تا۱۰۴.
- «سالهای ابری در نگاهی نو اتوبیوگرافی». جستارهای ادبی، ش. ۱۵۹ (زمستان۱۳۸۶): ۱۹۳تا۲۱۸.
- «درویشیان و ادبیات کودک و نوجوان». روزنامهٔ اعتماد، ش. ۴۴۴۹ (۵شهریور۱۳۹۸).
پیوند به بیرون
- «زندگینامهٔ علیاشرف درویشیان». همشهری، ۱اسفند۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۰شهریور ۱۳۹۸.
- «ناگفتههای همسر علیاشرف درویشیان». ایسنا، ۵آبان۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۲شهریور۱۳۹۸.
- «گفتوگو با ناصر زرافشان». برابری، ۸آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۱شهریور۱۳۹۸.
- «مصاحبه با علیاشرف درویشیان». یوتیوپ. بازبینیشده در ۱۱شهریور۱۳۹۸.
- «ققنوس، ویژهٔ علیاشرف درویشیان». تلویزیون مانی، ۱۵سپتامبر ۲۰۱۸. بازبینیشده در ۱۲شهریور۱۳۹۸.
- «مصاحبهٔ اختصاصی فرزانه دری با علیاشرف درویشیان». یوتیوب، ۲۷اکتبر ۲۰۱۷. بازبینیشده در ۱۵شهریور۱۳۹۸.
- «یاد یاران و بزرگداشت علیاشرف درویشیان در شهر فرانکفورت». راه کارگر، ۶فوریه۲۰۱۸. بازبینیشده در ۱۴شهریور۱۳۹۸.
- «مراسم یادبود علیاشرف درویشیان». یوتیوب، ۱۱دسامبر۲۰۱۷. بازبینیشده در ۱۵شهریور۱۳۹۸.
- «نگاهی به آثار و زندگی علیاشرف درویشیان». کارا کتاب، ۲۶اسفند۱۳۹۲. بازبینیشده در ۱۵شهریور۱۳۹۸.
- «علیاشرف درویشیان، چهرهٔ رنجور ادبیات ایران». BBC فارسی، ۵آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۴شهریور۱۳۹۸.
- «فرازهایی از زندگی علیاشرف درویشیان». راه کارگر، ۱۴نوامبر۲۰۱۷. بازبینیشده در ۱۵شهریور۱۳۹۸.
- «خورشید سالهای ابری». BBC فارسی. بازبینیشده در ۱۵شهریور۱۳۹۸.
- «مصاحبهٔ منتشر نشده با درویشیان: لباس واقعیت به داستان پوشاندم». ایران آنلاین، ۱۳آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۳شهریور۱۳۹۸.
- «بزرگداشت علیاشرف درویشیان در هلند». راه کارگر، ۲۸دسامبر۲۰۱۷. بازبینیشده در ۱۵شهریور۱۳۹۸.
- «نوشتار شمس لنگرودی برای درگذشت درویشیان». ایسنا، ۴آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۰شهریور۱۳۹۸.
- «نوشتهٔ دولتآبادی برای درگذشت درویشیان». ایسنا، ۴آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۰شهریور۱۳۹۸.
- «گرامیداشت علیاشرف درویشیان، وین». خانهٔ کناب وین، ۱۱ژانویه۲۰۱۷. بازبینیشده در ۱۳شهریور۱۳۹۸.
- «مرگ داشی در پاییز». اعتماد، ۶آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۷شهریور۱۳۹۸.
- «جلوگیری از برگزاری مراسم یادبود علیاشرف درویشیان در تهران». دویچهوله، ۲۰۱۷. بازبینیشده در ۱۷شهریور۱۳۹۸.
- «پاسداشت علیاشرف درویشیان در ونکوور». تلویزیون برابری، ۱۲دسامبر۲۰۱۷. بازبینیشده در ۱۷شهریور۱۳۹۸.
- «میراث درویشیان برای ادبیات کودک امروز». کودک پرس، ۶آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۰شهریور۱۳۹۸.
- «من همان شریف سالهای ابری هستم». سایت قابیل، ۲۲مرداد۱۳۷۵. بازبینیشده در ۲۰شهریور۱۳۹۸.
- «ممانعت نیروهای امنیتی از تدفین علیاشرف درویشیان در کرمانشاه». حزب دموکرات کردستان، ۵آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۰شهریور۱۳۹۸.
- «ممانعت از دفن در قطعهٔ هنرمندان». شهروند، ۵آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۱شهریور۱۳۹۸.
- «واکنشها به درگذشت علیاشرف درویشیان». خبرآنلاین، ۵آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۳۱شهریور۱۳۹۸.
- «پیام تسلیت انجمن نویسندگان کودک و نوجوان بهمناسبت درگذشت علیاشرف درویشیان». انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، ۵آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۱شهریور۱۳۹۸.
- «بیانیه تشکلهای کارگری بهمناسبت درگذشت علیاشرف درویشیان». پیام، ۵آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۳۰شهریور۱۳۹۸.
- «بیانیهٔ کانون نویسندگان ایران بهمناسبت درگذشت علیاشرف درویشیان». چرو، ۶آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۳۰شهریور۱۳۹۸.
- «علیاشرف درویشیان، زبان محرومان در برابر قدرتمداران». کانون مدافعان حقوق کارگر، ۷آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۳۱شهریور۱۳۹۸.
- «علیاشرف درویشیان، نویسندهٔ سرگذشت تهیدستان روستا، درگذشت». حزب توده ایران، ۹آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۹شهریور۱۳۹۸.
- «علیاشرف درویشیان، آنکه از میان محرومان برخاست؛ با محرومان ماند و برای محرومان نوشت». راه کارگر، ۵آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۸شهریور۱۳۹۸.
- «راگەیاندنی كۆمەڵە بە بۆنەی ماڵئاوایی لەژیانكردنی عەلی ئەشرەف دەروێشیان». کۆمەڵەی زەحمەتکێشانی کوردستان، ۵آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۹شهریور۱۳۹۸.
- «علیاشرف درویشیان، نویسندهٔ برجستهٔ کشورمان جاودانه شد». کارآنلاین، ۶آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۳۱شهریور۱۳۹۸.
- «بزرگداشت علیاشرف درویشیان در هلند». یوتیوب، ۲۸دسامبر۲۰۱۷. بازبینیشده در ۳۱شهریور۱۳۹۸.