احمد مهدوی دامغانی
احمد مهدوى دامغانى، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، متخصص در ادبیات عرب، فقه و كلام اسلامى، استاد دانشگاه تهران و دانشگاه هاروارد آمریکا است.[۱]
[۲] احمد مهدوی دامغاني فرزند آيتالله محمدكاظم مهدوي دامغاني، از مفاخر خراسان است. وی در خانواده ای متدین و مذهبی در سال ۱۳۰۵ در مشهد پای به عرصه وجود گذاشت. پدرش علامه محمد کاظم مهدوی دامغانی از چهره های معروف در مشهد بود و نسیت فامیلی و خویشاوندی نیز با محمود مهدوی دامغانی دارد. علوم متداول قدیم و جدید را در آن شهر فراگرفت و سپس در تهران اقامت گزید. در سال ۱۳۲۷ از دانشکدهٔ معقول و منقول دانشگاه تهران و در سال ۱۳۳۳ در رشتهٔ ادبیات فارسی از دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران لیسانس گرفت. در سال ۱۳۴۲ از دانشگاه تهران درجهٔ دکتری در زبان و ادبیات فارسی گرفت. استاد دامغانی در عنفوان جوان ازدواج کرده و دارای ۳ فرزند به نام های مرتضی، زهرا و فریده مهدوی دامغانی می باشد. او دارای چند نوه و نتیجه نیز می باشد استاد دامغانی پس از گذراندن دورهٔ دکتری زبان و ادبیات فارسی به عنوان استاد دانشگاه تهران به تدریس در دانشکدههای ادبیات و الهیات دانشگاه تهران پرداخت. مهدوی دامغانی چندین سال سردفتر اسناد رسمی در تهران و از سال ۱۳۵۴ رئیس کانون سردفتران اسناد رسمی بود.[۱] وي كه علاوه بر دانشگاه، علوم ديني را در حوزههاي علميه خوانده است، شاگرد استادان بزرگي بوده كه اكنون هر گاه يادي از آنان ميكند اشك ميريزد و ميگويد تمامي استادانم را از صميم قلب دوست دارم. دختر وي نيز، بر پنج زبان مسلط است و در سال 2003 به عنوان مترجم برگزيده جهان، جايزه گرفت. فريده مهدوي دامغاني كتابهاي ديني بسياري را ترجمه كرده است. وي كه از شناختهشدهترين استادان ايراني در زمينه ادبيات عرب و كلام اسلامي در دانشگاههاي معتبر جهان است، او كه داراي دو دكترا در رشتههاي ادبيات فارسي و كلام اسلامي است.[۳]
از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴ در دانشگاه مادرید به تدریس ادبیات عرب و فارسی و فقه اسلامی اشتغال داشت. احمد مهدوی دامغانی از سال ۱۳۶۶ مقیم آمریکا و در دانشگاه هاروارد و دانشگاه پنسیلوانیا مشغول به تدریس در مقطع دکترا و پست دکترا بودهاست. احمد مهدوی دامغانی مقالههای متعددی در مجلههای یغما، کلک، گلچرخ، ایراننامه، ایرانشناسی، رهآورد و گلستان به چاپ رساندهاست. از مشهورترین مقالههای او مآخذ ابیات عربی کلیله و دمنه و مآخذ ابیات عربی مرزباننامه است. این نویسنده و محقق پیشکسوت، جمعه ۲۸ خردادماه در ۹۵ سالگی در فیلادلفیا، آمریکا در سن ۹۵ سالگی درگذشت. وصیت وی بر خاکسپاری در مشهد و حرم مطهر رضوی بوده است و گفته شده قبل از انقلاب قبری را نیز خریداری نمودهاند. پیکر استاد مهدوی دامغانی برای تشییع و خاکسپاری در حرم امام رضا (ع) به ایران منتقل خواهد شد.[۱]
آیینهای از احمد مهدوی دامغانی
مأنوس با قرآن
در 5 سالگي قرآن را ياد گرفتم. جلو ضريح مطهر امام رضا ميايستادم و زيارت جامعه و زيارت عاشورا را حفظ ميكردم. در 60 سال اخير هم زيارت جامعه و غسل جمعهام ترك نشده است. در همان دوران كودكي قرآن را حفظ ميكردم و به قرآن متبرك ميشدم و اين امر زبان مرا به عربيت باز ميكرد، چون قرآن را از حفظ داشتم.[۳]
وطن، از زبان استاد
- چرا وقتی نام ایران میآید، بغض میکنید و اشکتان سرازیر میشود؟
- عجب سؤال سختی (با خنده)! من پیرمرد را با این سؤالات اذیت نکن! وقتی اسم ایران میآید، درونم آتش میگیرد (بغض).
- دلتان برای ایران تنگ شده و طبیعی است.
- نخیر، من در ایران زندگی کردهام از بدو تولد در مشهد تا همین الان که در این آپارتمان در فیلادلفیا هزاران مایل دورتر از مشهد است. من همیشه در ایرانم؛ ایران من بزرگتر است از این حرفها!
- چقدر بزرگ است؟
- به عظمت و بزرگی ایران حکیم طوس؛ به عظمت کاخ بلند شاهنامه، به بزرگی حافظ و سعدی، به بزرگی بزرگانی چون زکریای رازی، بوعلی سینا و ملاصدرا. ایران من به عظمت مولاناست.
- ایران بزرگی است استاد مهدوی، کلاه از سر عقل میافتد!
- این عظمت مدیون بزرگان ماست. چه همین افراد که نام بردیم و چه همروزگاران ما. از استاد ما علامه بزرگوار محمد قزوینی، استاد عزیز ما بدیعالزمان فروزانفر و مرحوم بدیعالزمانی کردستانی و سیدالشعراء امیری فیروزکوهی، دکتر جعفر شهیدی، دکتر مهدی محقق، دکتر زرینکوب و دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی ادام الله ایامه و انعامه.[۵]
اولین شخصیت تاثیرگذار
اولین شخصیت باید استاد عزیز ما علامه محمد قزوینی باشد که وجود شریف ایشان باعث و بانی مسیری شد که بنده الان در آن هستم. بنده زبان فرانسه را هم به تشویق ایشان پی گرفتم. به تشویق ایشان بود که مشتاق وادی این معانی دلنشین در دین و ادب و فرهنگ شدم. با مهربانی ایشان و راهنماییهای ایشان بود که راه برای بنده روشن شد. فعلا تنها کسی که زنده است و قزوینی را دیده، من هستم. دیگر کسی زنده نمانده.[۵]
دلخوشی زندگی
من در این ۹۵ سالگی مطالعه میکنم (بغض) و بعد از فوت همسرم تاجماه که امروز سالگرد ایشان بود، اغلب دلتنگم و کمکار. در این مدت دو سه مقاله بیشتر نتوانستم بنویسم و منتشر کنم. حوصله ندارم، ولی مطالعه میکنم. قریب دو سههزار جلد کتاب اینجا هست، مطالعه میکنم. خودم را غرق در این کتابها کردم و مطالعه میکنم.[۵]
وصیت تدفین در مشهدالرضا(ع)
مرحوم استاد دانشمند دکتر احمد مهدوی دامغانی چون متولد مشهد بودند و اوایل زندگیشان را نیز در این شهر گذرانده بودند، انس خاصی با حرم مطهر حضرت رضا(ع) مثل بیشتر مشهدیها داشتند. ضمن اینکه سابقه خدمت هم در آستان قدس رضوی داشتند؛ بنابراین وصیتی از سالهای قبل داشتند که هر وقت اجلشان رسید و به رحمت خدا رفتند، برنامهای تدارک دیده شود که حتماً مشهد، مدفن ایشان قرار گیرد.[۶]
آخرین زیارت
شاید بیش از ۱۰ سال بوده که این قضیه مطرح میشده و حتی در این ۱۰ سال نیز چند دفعه صحبت از این بود که مرحوم استاد به ایران مراجعت کنند ولی مقدرات طور دیگری رقم خورد. به خصوص تابستان امسال مقدماتی فراهم شده بود که خود ایشان به مشهد مشرف شوند و زیارت حضرت رضا(ع) را درک کنند ولی متأسفانه عارضهای برای ایشان در خردادماه پیش آمد که منجر به فوت ایشان شد.[۶]
تقید به خواندن زیارت عاشورا
ایشان زیارت عاشورا را از اوایل بلوغ و به اصطلاح خودشان پیش از ۲۰سالگی همواره میخواندند و مقید به نوافل، قرائت قرآن، دعاها و زیارتها بودند و من هر زمان که در محضر ایشان بودم، این را میدیدم. در چند سفری که خدمت ایشان بودم، دیدم استاد ساعتها در خلوت خودشان در حال عبادت بودند. یعنی فارغ از بحثهای علمی یا مباحثات علمی که ما در محضر ایشان بودیم، یک ساعتهای خاصی را در روز صرفاً به قرائت قرآن و زیارتها و نمازها و نوافل خودشان اختصاص میدادند. درواقع دو سه ساعت در روز در مجموع برنامه عبادت شخصی داشتند.[۶]
تکذیب مصادره ملک استاد از زبان دخترش
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت بزرگواران.
من نمیدانم چه کسی بهتر و بیشتر از بنده و خواهرم و برادرم و فرزندانم روزانه و شبانه با پدر عزیزم در تماس بوده است که این مقدار اطلاعات به راستی عجیب با این همه جزئیات بیان میدارد؟!
پیرو مطالبی که ظاهرا جناب آقای دکتر صادق خرازی بیان فرمودهاند باید عرض کنم که مطالب و فرمایشات ایشان نادرست است؛ کذب مطلق.
پدر عزیزم هرگز با ویلچر به دانشگاه هاروارد تشریف نمیبرد چون از چند سال پیش به این طرف به دلیل کهولت سن دیگر به آن دانشگاه نمیرفتند، چه رسد به این که با ویلچر تشریف ببرند!!
و نیاز مالی هم هرگز نداشتند چون در تمام عمرشان از خوان گسترده و بسیار سخاوتمندانهی ولینعمتشان حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بهرهمند بودند و بحمدالله هرگز نیازمند کسی یا چیزی نبودهاند. منزل موردنظر هم در سالهای اوائل دههی هشتاد شمسی طی مراحل قانونی به پدرم بازگردانده شد. آن هم با نهایت دوستی و محبت و احترام به مقام پدرم به عنوان یک معلم کهنسال و دانشمند. و بنده این صحبتها را از آغاز تا پایان تکذیب میکنم.
با تقدیم احترام
فریده مهدوی دامغانی[۷]
زندگی و یادگار
تولد
در 13 شهريور سال 1304ش در بيت علم و فضيلت و تقوى، در شهر مقدس مشهد به دنيا آمد. پدرش آیتالله محمدکاظم مهدوی دامغانی از فقهای بزرگ و متقی خراسان و از مدرسان نامدار حوزه علمیه مشهد بود.[۸]
تحصیلات
او تحصيلات مقدماتى را در مشهد گذراند و از محضر پرفيض علماى برجسته آن سامان همچون آيتالله ميرزا مهدى غروى اصفهانى، آيتالله حاج شيخ محمدرضا خدائى دامغانى، شيخ محمدتقى نيشابورى، مجتبى قزوينى بهرهمند شد. وى همزمان با پايان دوره سطح علوم حوزوى، به دانشگاه تهران راه يافت. در سال 1327ش از دانشكده معقول و منقول (الهيات) دانشگاه تهران فارغالتحصيل شد و در سال 1333ش با كسب رتبه اول از رشته كارشناسى ادبيات فارسى از دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، درجه ليسانس گرفت. در سال 1342ش از دانشگاه تهران درجه دكترى در زبان و ادبيات فارسى گرفت و موضوع رساله دكترى او تصحيح كتاب «كشف الحقايق عزيزالدين نسفى» به راهنمايى محمدتقى مدرس رضوى بود.[۸]
مشاغل و فعالیتها
پس از گذراندن دوره دكترى زبان و ادبيات فارسى، به تدريس در دانشكدههاى ادبيات و الهيات دانشگاه تهران پرداخت. از سال 1353 تا 1354ش در دانشگاه مادريد به تدريس عرفان اسلامى اشتغال داشت. وى چندين سال سردفتر اسناد رسمى در تهران و از سال 1354ش رئيس كانون سردفتران اسناد رسمى بود. وى در سال 1353-1354ش بنا به دعوت دانشگاه مادريد، جهت تدريس عرفان اسلامى به اسپانيا رفت و پس از بازگشت به ايران، تا سال 1364ش، به تدريس در دورههاى كارشناسى ارشد و دكتراى زبان و ادبيات فارسى اشتغال داشت. وى از سال 1366ش مقيم آمريكا بوده و در دانشگاه هاروارد و دانشگاه پنسيلوانيا مشغول به فعاليت آموزشى مىباشد. رشتههاى تدريس او در آمريكا شامل معارف اسلامى، ادبيات عرب، متنهاى فارسى تصوف و فلسفه اسلامى بوده است. ايشان تا پایان عمر در دانشگاههاى پنسيلوانيا و هاروارد امريكا، به تدريس ادبيات عرب، فقه و كلام اسلامى، اهتمام داشت.[۸]
چاپ مقالات
ايشان مقالههاى متعددى در مجلههاى يغما، كلك، گلچرخ، ايراننامه، ايرانشناسى، رهآورد و گلستان به چاپ رسانده است. از مشهورترين مقالههاى او مآخذ ابيات عربى كليلة و دمنة و مآخذ ابيات عربى مرزباننامه مىباشد.[۸]
اساتید استاد
او در تهران از درس استادانى همچون ميرزا مهدى آشتيانى، شيخ محمد آملى، علامه محمد قزوينى و جلالالدين همايى استفاده كرد و همچنين اجازه روايت حديث را از علامه حائرى سمنانى و آيتالله سيد شهابالدين مرعشى نجفى دريافت نمود.وى در ميان حوزويان، همدرس بزرگانى چون آيتالله سيستانى و در ميان دانشگاهیان، همدوره سيد جعفر شهيدى بوده است.[۸]
آموختن قرآن
اين استاد بزرگ، اهتمام فراوانى به آموختن قرآن داشته و معتقد است كسى كه نمىتواند قرآن را درست بخواند، نبايد اجازه ورود به دوره كارشناسى ارشد و دكتراى رشته زبان و ادبيات عرب داد.[۸]
درگذشت
سرانجام در روز جمعه 27 خرداد 1401ش برابر با 17 ذیالقعده 1443ق در سن 95سالگی در فیلادلفیا آمریکا درگذشت.[۱] پیکر دکتر مهدوی دامغانی پس از انتقال به ایران، در جوار بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) آرام خواهد گرفت.[۸]
پیامهای تسلیت
حسن بلخاری قهی، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
انا لله و انا الیه راجعون
قلب تپنده پیر فرزانه ایراندوست از تپش باز ایستاد!
استاد احمد مهدوی دامغانی با عشقی سرشار به اسلام وتاریخ و تمدن ایران زیبا و سعادتمند و پس از سالها رنج و تعب در وادی تحقیق و تفحص در سپهر ِ فرهنگ سترگ ایرانِ اسلامی روی در نقاب خاک کشید و به بزم جاودان حضرت حق پیوست.
اینک ما ماندهایم و حضور همیشگی او در سطر به سطر آثار ارجمندش که بیتردید سیرابگر جان ِ عطشناک ِجویندگان طریقت ِ دانشورزی و حقیقتجویی خواهد بود.
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، فقدان این استاد خردمند را به جامعه فرهنگی کشور تسلیت گفته و از خداوند منّان برای ایشان آمرزش الهی و برای خانواده محترمشان، شاگردان و علاقمندان آثارشان صبر و سلامتی مسئلت مینماید.[۹]
منوچهر صدوقی سها، فیلسوف و عرفانپژوه معاصر
«بسم الله الرحمن الرحیم
رحلت اندوه آفرین عالم علامه جامع ناهج منهج مصطفوی سالک مسلک مرتضوی افضل المتاخرین زمانا و ارفعهم مکانا استاد الاساتید مولنا دکتر احمد مهدوی قدس الله سره اولوی داغی بر دل دوستداران نهاد که دیری بخواهد ماند و بخواهد سوزاند.
رفتی و رفتن تو داغی نهاد بر دل
از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل
آن بزرگ که بالحق و الانصاف عملا از سرآمدان برین نیکان و پاکان روزگار و علما از نمایندگان نخستین فرهنگ والای شیعی ایران مینوی نشان به شمار اندر میافتاد به عنایت بلا علت ازلی از سر طهارت و نزاهت ذات ملکوتی صفات و صدق و صفای نفس نفیس در ظل ظلیل حقیقت شیعتنا خلقوا من فاضل طینتا به گونهای به اتصالی وجودی با ساحت قدسی ولایت حضرات اقطاب وجود صلوات الله علیهم متنعم آمده بود ولنعم ما قبل هنیئا لارباب النعیم نعیمهم.
امید میرود که تحمل بار گران این مصیبت عظمای وارد بر اسلام و ایران بر خاندان جلیل و دوستان نبیل و شاگردان اصیل معظم له که بحمده و منه نوعا از اساتید عظام دانشگاههایند آسان آید.[۱۰]
محمد فنایی اشکوری، استاد تمام فلسفه در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، به مناسبت درگذشت احمد مهدوی دامغانی
درگذشت استاد فقید و محقق فرهیخته مرحوم دکتر احمد مهدوی دامغانی رضوان الله تعالی علیه را به همه طالبان علم و فضیلت تسلیت عرض میکنم. او در دانشگاه هاروارد تاریخ اسلام تدریس میکرد. او در ادبیات فارسی و عربی و علوم اسلامی به ویژه تاریخ اسلام متبحر بود. از ویژگیهای بارز او حبّ به اهل بیت بود. هرگاه نام مبارک سید الشهدا را میآورد اشک از دیدگانش جاری میشد. این استاد پرآوازه هاروارد از باب وظیفۀ دینی، نه به دلیل و انگیزهای دیگر، در محافل دینی در آمریکا سخنرانی میکردند و در سخنرانیهایش توجه خاصی به ذکر مصائب اهل البیت (ع) داشت. حقیر ضمن این که بارها در مجالسشان شرکت داشتم چندبار توفیق دیدار با ایشان در منزلشان در فیلادلفیا را داشتم. ضمناً ایشان کتابخانۀ ارزشمندی در منزلشان داشتند که چند سال پیش شنیدم که کتابخانۀ کنگره آمریکا، تمام کتابهای ایشان را خریداری کرده است. آقای مهدوی از دوستان شهید مطهری و شهید دکتر بهشتی بود. هرگاه نامی از آن بزرگان به میان میآمد، خاطراتی از آنها نقل میکرد و اشک از دیدگانش جاری میشد و از اینکه جامعۀ اسلامی چنین سرمایههای ارزشمندی را قبل از اینکه بهرۀ کافی را از وجودشان ببرد از دست داد، حسرت میخورد. با اینکه مشهور است ایشان با فلسفه و عرفان چندان موافق نیست، اما اصرار زیادی داشتند که بنده در دانشگاه هاروارد فلسفه و عرفان اسلامی تدریس کنم و معتقد بودند که حضورم در آنجا ضروریتر و مفیدتر از حضورم در ایران است و تأکید میکردند که شخصاً مقدمات آن را فراهم میکنند. بنده به رغم احترامی که برای ایشان قائل بودم و تردیدی در نیت خیر و تشخیص صائب ایشان نداشتم به دلایلی نمیتوانستم پیشنهادشان را بپذیرم. تواضع و خاکساری، لطف و مهربانی و اخلاص و صفای باطن در وجود این مرد عالم موج میزد. با وجود جایگاه علمی بسیار بالا و سالها تدریس در دانشگاههای بزرگ جهان، روحیهاش همچنان همان روحیۀ طلبگی بود. چه نادرند چنین انسانهایی! خدایش رحمت کناد.[۱۱]
احمدحسین شریفی، رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
خداوند مرحوم استاد مهدوی دامغانی را با امام رضا (ع) محشور کند. او هر چند جسمش از ایران دور بود اما عشق به اهل بیت و عشق به امام رضا و عشق به مردم ایران همواره در قلبش فروزان بود. استاد احمد مهدوی دامغانی از استادان فاضل و بزرگی بود که در دهههای آخر عمرش خدمات موثری به زبان و ادبیات فارسی کرد. وی سالها رئیس شورای گسترش زبان فارسی امریکای شمالی بود و با قوت تدبیر و حسن خلقی که داشت توانسته بود جمع ناهمگون ایرانیان مقیم آمریکا را در حوزه خدمت به زبان فارسی هماهنگ کند. او بسیار به ایران و اهل بیت و ائمه اطهار علیهم السلام علاقهمند بود به گونهای که محال بود نام آن بزرگواران را بدون ذکر سلام و صلوات ببرد یا حتی بشنود مخصوصا همواره ذکر نام امام رضا علیه السلام و یاد مشهد بیاختیار گونههایش را از سیل اشک خیس میکرد.[۱۱]
=آیت الله علوی بروجردی
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ علی مهدوی دامغانی دامت تائیداته
ارتحال اسفناک ادیب فرزانه و محقق عالیمقدار مرحوم مغفور آقای دکتر احمد مهدوی دامغانی رضوان الله علیه ضایعه ای سنگین برای ارباب فضل و تحقیق است. آن فقید سعید بحق پشتوانه استوار برای شیعیان آمریکا و مرجعی گرانبها برای اهل فضل بود و هیچگاه جز در مسیر ارشاد و عرضه معالم اهل بیت علیهم السلام به مراکز علمی و دانشگاهی قدمی برنداشت و در سالیان اخیر نیز کتابخانه ارزشمند خود را بمنظور آگاهی ارباب فکر وقف همین مراکز نمود.
از خداوند منان، علوّ درجات ایشان و والد بزرگوارشان مرحوم آیت الله حاج شیخ کاظم دامغانی اعلی الله مقامه الشریف که از استوانه های علمی حوزه مقدسه مشهد بودند و اخوی گرانقدرشان مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدرضا مهدوی دامغانی رضوان الله علیه که شخصیتی کم نظیر در عرصه علم و تحقیق و تدریس بشمار می آمدند، مسئلت داشته و این مصیبت بزرگ را به حضرتعالی و اخوان مکرم، برادر بزرگوار ایشان دکتر محمود و برادرزادگان فاضل و ارجمندشان و دیگر عزیزان این اسره کریمه و خاندان فضل و تقوی تسلیت گفته، برای همگان صبر و اجر مسئلت دارم.[۱۲]
دیدگاه و اندیشه
تأكيد بر آموزش قرآن
به كسي كه نميتواند قرآن را درست بخواند، نبايد اجازه ورود به دوره كارشناسي ارشد و دكتراي رشته زبان و ادبيات عرب داد. من از تمامي استادان ادبيات عرب در سراسر جهان ميخواهم كه به اين نكته مهم توجه كنند. من در دانشگاه، روز اول درس، قرآن را به دانشجويان ميدادم و اگر قرآن را بلند نبودند، به كلاس راه نميدادم. محال است كسي كه قرآن را درست نميخواند و نميفهمد، بر ادبيات فارسي و عرب مسلط باشد. اگر چنين كسي ميگويد ادب فارسي يا عربي ميدانم، خيلي بيحيا بايد باشد. زيرا مبنا و پايه ادب فارسي و عربي قرآن كريم است.[۳]
احمد مهدوی دامغانی از نگاه دیگران
مهدی فیروزان، مدیرعامل موسسه شهر کتاب
آدمهای بزرگ، دو گونه تاثیرگذاری دارند؛ تاثیرات مشهود و تاثیرات غیرمشهود. تاثیرات مشهود شاید مصداقی و شاید عمومی باشند. همیشه این سوال در ذهنم بود و با وجود استاد احمدی مهدوی دامغانی جوابش را گرفتم که «ایرانیهای باسواد و اهل دانش که به خارج از کشور می روند، چه نسبتی با دیگر ایرانی ها پیدا می کنند؟» حضور استاد احمد مهدوی دامغانی به نیابت از ایرانیان در آن سوی مرزها، یعنی حضور ایرانیان در جهان جدیدی که در حال شکل گیری است. اگر رجال ما بتوانند حضور موثری در عرصه بین الملل داشته باشند، ایران در آینده جهان سهیم خواهد بود.[۱۳]
حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی، مدیر موسسه مطبوعاتی اطلاعات
با رسیدگی های مقام معظم رهبری، استاد به هیچ عنوان ممنون الورود نیستند و می توانند به ایران بیایند. در برنامه ای به خدمت آیت الله شاهرودی رسیدم و ایشان هم به من گفت که رهبر انقلاب، بر روی حق تدریس و علم آقای دکتر تاکید زیادی دارند. دکتر مهدوی دامغانی علاوه بر دانشگاه هاروارد، استاد پروازی بسیاری از دانشگاه های معتبر دنیاست. آیت الله العظمی سیستانی در سفری که برای مداوا به لندن داشتند، هیچ کس را به حضور نپذیرفتند، اما دکتر دامغانی را پذیرفتند و ساعت ها با هم گپ و گفت داشته و صفا کردند.[۱۳]
فتحالله مجتبایی
دکتر مهدوی از آن وجودهای باقیمتی است که وقتی در ایران بود، همه از وجودش بهره میبردند و حالا هم که خارج از ایران است، یک وجود قابل استفاده و بهره بردن است. آشنایی من با ایشان به سال 50 قبل بر میگردد که از دانشگاه ادبیات به دانشگاه الهیات دانشگاه تهران منتقل شدم. دکتر مهدوی در دانشگاه الهیات، زبان عرب تدریس میکرد. ما غالبا در اتاق دکتر یزدگردی یکدیگر را ملاقات میکردیم. دکتر یزدگردی کتابی درباره پرندگان مینوشت و از دکتر مهدوی کمک میگرفت. من از دیدن اطلاعاتی که دکتر مهدوی در اختیار دکتر یزدگردی میگذاشت، بسیار متعجب میشدم و میدیدم که این مرد چه میزان از زبان عربی آگاه است. مثلا نامهای مختلف گنجشک را در دورههای عمرش میدانست و این لغات را به دکتر یزدگردی منتقل میکرد. دکتر مهدوی از نظر اخلاق و تواضع علمی، شایسته هزار گونه تقدیر و تجلیل است. ایشان به هیچ وجه دچار خودبزرگ بینی و اینگونه بیماریها که برخی از جوانان و پیران رشته ما به آن مبتلا هستند، نیست. فروتنی خاص ایشان واقعا دکتر محمدی را متعجب میکرد چون یک بار که سوالی از دکتر مهدوی پرسید، ایشان گفت جواب این سوال را باید از استاد بدیع الزمانی پرسید. معمولاً رقبای علمی چنین کاری را در حق یکدیگر انجام نمیدهند.[۱۴]
یک خاطره
یک بار بعد از انقلاب، با مرحوم مطهری و مرحوم مفتح در اتاق دکتر مفتح در دانشکده الهیات بودیم. گفته شد که نسبت به دکتر مهدوی بیمهریهایی میشود. مرحوم مطهری برآشفت و گفت این حرفها صحیح نیست و مهدوی از ستونهای دانشکده الهیات است و حرفهایی که درباره ایشان زدهاند، بیهوده است. با وجود سفارشهایی که مرحوم مطهری درباره دکتر مهدوی کرده بود، شرایطی پیش آمد که ایشان از ایران رفت و من هم دیگر ایشان را ندیدم تا چند سال پیش که در دانشگاه دنور آمریکا سخنرانی داشتم. ایکاش شرایط به گونهای شود که اینجا و در ایران هم بشود از حضور دکتر استفاده کرد.[۱۴]
مهدی محقق، مدیرعامل انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کشور
به یاد دارم که در سالهای جوانی در مدرسه سپهسالار با مرحوم مطهری، محیط طباطبایی و دکتر مهدوی جمع میشدیم و جلساتی داشتیم. در یکی از آن جلسات رهبر انقلاب هم آمدند. من با دکتر مهدوی قوم و خویش هستم و با هم ارتباط خانوادگی داریم. زمانی که داشتم معمم میشدم، آشیخ کاظم پدر دکتر مهدوی عمامه را روی سرم گذاشت. دکتر مهدوی هم به شوخی گفت: «اللهم توجّه به تاج العمامه». آشیخ کاظم هم به او گفت: تو لیاقتش را نداشتی. البته بعدها معلوم شد که من هم لیاقتش را نداشتم. به هر حال دکتر مهدوی علاقه فراوانی به ادبیات عرب داشت و همیشه هنگام ورود به مدرسه مشهد، اشعار عربی را با صدای بلند میخواند. بعدها استاد بزرگی را کشف کردیم که استاد بدیع الزمانی کردستانی نام داشت و نامش در این مجلس رفت. جالب و دردآور است که این مرد بزرگ ناچار بوده دفترنویس پادگانی در کرمانشاه باشد. بعد کسی ایشان را شناخته بود و کاری کرده بود که در یک دبیرستان به دبیری مشغول شود. به یاد دارم در جوانی میخواستم برای طلبگی به قم بروم که آیت الله وحید خراسانی رای من را زد و گفت قم از نظر ادبی قوی نیست. به مدرسه مشهد برو. به این ترتیب من هم به حوزه مشهد رفتم. در آن زمان 3 نفر الگوی من بودند و من را ترغیب به رفتن سر درس ادیب نیشابوری کردند. یکی از آنها دکتر مهدوی دامغانی بود. حالا که نگاه میکنم این سوال به نظرم میرسد که واقعا آیا حیف نیست که دانشجویان ایرانی از محضرش استفاده نمیکنند؟ او در هاروارد است و ما از وجودش بی بهره. البته در هاروارد، ایشان به دانشجوها درس نمیدهد بلکه اساتید را تربیت میکند. این هم از ضایعات مملکت ماست که به جای جذب کردن، دفع میکنیم.[۱۴]
جلال خالقی مطلق
دکتر مهدوی و فردوسی 3 شباهت با یکدیگر دارند. اول، ارادت هر دو به خاندان نبوت است. دوم، دلبستگیشان به زبان و ادبیات فارسی و سوم مهر این دو به میهن و ایران است. البته یک مورد هم هست که من درباره فردوسی حدس میزنم و درباره دکتر مهدوی مطمئن هستم و آن هم تواضع این مرد است. به این نکته هم اشاره کنم که بهترین و مستندترین مقاله درباره مذهب فردوسی، توسط دکتر مهدوی دامغانی نوشته شده است.[۱۴]
بهاءالدین خرمشاهی
من شاگردی دکتر مهدوی دامغانی را کردهام. ممکن است بپرسید چگونه؟ انتشارات امیرکبیر از من خواست تا 4 هزار بیت بوستان سعدی را که فروغی تصحیح کرده، دوباره تصحیح کنم و غلطهایش را بگیرم. خُب 700 بیت از این 4 هزار بیت، عربی هستند و من هم اصلا عربی بلد نیستم. به همین دلیل از دکتر مهدوی کمک خواستم. به این ترتیب من 20 جلسه به خدمت ایشان رسیدم و دکتر هم ابیات عربی بوستان را معنی کرد. یک بار هم به خاطر دارم که از دست من به فریاد درآمد که: خرمشاهی تو چرا این قدر، کم عربی میدانی؟[۱۴]
حجتالاسلام و المسلمین محمدجواد حجتی کرمانی
بشریت مقصدی بالاتر از زندگی مادی دارد. انبیا و عالمان هم انسان را به خلیفه اللهی بودن و ارزش معنوی اش دعوت می کنند. استاد دامغانی، بقیه السلف ادبیات گذشته است و کسی را مثل او نمی شناسم که تا این اندازه نسبت به ادبیات گذشتگان وفادار باشد. مخاطب وقتی مقاله ای از استاد را می خواند، محظوظ می شود و به استاد آفرین می گوید. بسیاری از آیتالله های ما، بعد از لفظ آیت الله، عنوان دکتر دارند. حالا چرا آدمی مانند دکتر احمدی مهدوی دامغانی که در دنیای غرب به معنای واقعی حجت اسلام و آیت الله است، نباید آیت الله نامیده شود؟ این چه نوع انحصارطلبی است که ما آخوندها داریم که عنوان آیت الله را فقط برای خودمان می خواهیم؟ من می خواهم گلایه کنم. استاد مهدوی در زمینه آیت اللهی همه چیز دارد، فقط عمامه ندارد. پیشنهاد می کنم این مساله را به ایشان بگوییم.[۱۵]
حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمد موسوی بجنوردی
دکتر احمدی مهدوی دامغانی، فرزند دانشمند معظم و ادیب توانا آشیخ کاظم دامغانی است. ایشان به حق در فقه و اصول مجتهد است و هم در ادبیات و فلسفه هم تا حدودی. اما در ادبیات به معنای واقعی مجتهد است. یعنی در ادبیات عرب اجتهاد می کرد و می کند. من، ادیب نیشابوری دوم را درک نکردم ولی می گویند که دکتر احمد در حوزه ادبیات عرب از او بهتر است. ایشان در دانشگاه هاروارد، بسیار منشا اثر است و با دایره المعارف بزرگ اسلامی نیز در ارتباط است. باید همه دعا کنیم تا خدا طول عمرش بدهد و بیت مهدوی دامغانی همیشه فروزان باشد.[۱۵]
حجتالاسلام والمسملین حسین مهدوی دامغانی، برادرزادهٔ استاد
من چند سفر زیارتی با استاد دامغانی همراه بودم، هم در مکه مکرمه و زیارت بیتاللهالحرام و هم در دو سفر عتبات عالیات در خدمت ایشان بودم. ایشان یک حالت رقیق القلب و بکائی داشتند که هر وقت نام مبارک حضرت رضا(ع) میآمد، منقلب میشدند و اشک میریختند و این قضیه در سالهای آخر عمرشان شدت بیشتری پیدا کرده بود. با بالارفتن سن، بیتابی ایشان نیز برای زیارت حرم حضرت رضا(ع) بیشتر میشد کما اینکه تصاویر ارادت ایشان در حال سلام دادن به حضرت رضا(ع) در گفتوگو با برنامه شوکران صداوسیما را همه مردم ملاحظه کردند. ایشان علاقهمندی خاص و ارادت قلبی ویژهای را برگرفته از مرحوم پدرشان آیتالله العظمی دامغانی به محضر مبارک حضرات معصومین(ع) داشتند. من چون در حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع) و حرم حضرت امام حسین(ع) در خدمت ایشان بودهام، آن حالت بکاء لا ینقطع و گریه مداوم ایشان که ناشی از رقت قلب ایشان بود را از نزدیک شاهد بودم.[۶]
خاطرهای از دیدار استاد با آیتالله سیستانی
با توجه به سوابقی که ایشان از جوانی با آیتالله سیستانی داشتند، مکرر اتفاق افتاده بود که خدمت این مرجع عالیقدر رسیده بودیم. در جلسهای که من نیز در آن حضور داشتم، اظهار محبت و لطف آیتالله سیستانی به آقای دکتر مهدوی به نحوی بود که اطرافیان آقای سیستانی را متعجب کرده بود. وقتی افراد به ملاقات آیتالله سیستانی میروند معمولاً در حدود ۶-۵ دقیقه بیشتر وقت آقا را نمیگیرند ولی در جلساتی که ما به محضرشان میرسیدیم چیزی حدود نیم ساعت صحبت میکردیم. این نکته را هم نقل کنم که آیتالله سیستانی فرمودند: من در حال حاضر مسلط تر از شما به ادبیات عرب و ادبیات فارسی در عالم سراغ ندارم.[۶]
دیگران از نگاه احمد مهدوی دامغانی
آیتالله مطهری
ده روز قبل از مرگشان برای دیدن مرحوم دکتر مفتح به دانشکده الهیات رفته بودم که ایشان هم آمدند با هم صحبت کردیم و مرحوم آیت الله مطهری از این که طرفداران دکتر شریعتی خیلی حرفهای بیجا میزنند و ادعای عجیب و غریب میکنند اظهار نگرانی میکرد و ناراحت بود. به من گفت به آقای حاج شیخ (یعنی پدر من) میخواهم بنویسم که ایشان چیزی خدمت آقای خمینی عرض کند چیزهای دیگری هم گفت که آنها را نمیتوانم بگویم. خدایش رحمت کند! صبح 12 اردیبهشت که شهید شد، پس از آن که به من خبر رسید پدرم به من تلفن کرد که آیا خبر راست است؟! وقتی صحت خبر را گفتم پشت تلفن گریه کرد ایشان خیلی آیتالله مطهری را دوست داشتند. مرحوم امام خمینی هم در جواب تسلیت برای خراسانیها، به مرحوم پدرم نامه نوشته بودند. در تشییعاش هایهای گریه میکردم.[۱۶]
شهید بهشتی
ما 30 سال با هم رفاقت داشتیم با او از سال 1324 -که دانشجوی الهیات (یعنی دانشکده معقول و منقول) بود- دوست بودیم. او که دبیر شد من هم دبیر بودم. بعد به آلمان رفت و همیشه با هم ارتباط داشتیم. او رئیس یک قسمت کتابخانه کتابهای درسی بود. با مرحومان (شیخ محمدجواد) باهنر و سیدرضا برقعی -که محل کارشان نزدیک خانه ما بود- رفت و آمد داشتیم. دکتر بهشتی به من دلداری میداد که دلواپس نباش خیلی حرف میزنند ولی خیالت راحت باشد. من هستم. وقتی او شهید شد خیلی دلم سوخت نه برای خودم که یکی را از دست دادم؛ چون واقعاً یک نعمتی بود.[۱۶]
شهیدان رجایی و باهنر
من رجایی را نمیشناختم ولی میدانستم مرد خوبی است. وقتی به آمریکا رفته بود و اخبار را میخواندم به سادگی و صفای ذهنش احسنت و آفرین گفتم. خدایش بیامرزد! وقتی باهنر شهید شد، بر او هم خیلی گریه کردم و خیلی منقلب شدم. فیالواقع خیلی دلم سوخت. اگر بدانید جواد باهنر چقدر شریف بود! این مرد معصوم بود و روح مجسم بود. اصلاً نمیتوانست بدی را تصور کند. او شاگرد من بود. به قدری آدم صاف و خوبی بود و به قدری آدم شریفی بود... که الان به گریه میافتم. خدایش بیامرزد! یک لا قبا و یک پیراهن کرباسی؛ در حالی که نخست وزیر بود. هیچ کدام از اینها هیچ بهره مادی از انقلاب نبردند. شهادت باهنر مرا بسیار منقلب کرد. درست مثل شهادت مرحوم آقای بهشتی و مرحوم آقای مطهری رحمت الله علیهما".[۱۶]
علامه قزوینی
کتابهایی که مرحوم قزوینی تصحیح کرده بود، در کتابخانه ما بود و من اینها را نگاه میکردم. قزوینی در طبقه درسخوانده نامی مشخص و آشنا بود، احتیاجی به معرفی نداشت. هر کس که مختصری در ادب کار کرده بود، ارادتمند قزوینی بود و برای سلامت ایشان دعا میکرد. من سال ۱۳۲۴ آمدم به تهران و از سال ۱۳۲۵ تا دو روز قبل از فوت مرحوم قزوینی در۱۳۲۷، خدمتشان میرسیدم. پنج شش مقاله هم در این زمینه نوشتم. خدا رحمتش کند! وجود لطیف ظریفی بود. خیلی عاشق علم و ادب بود؛ شیعه خیلی متعصبی هم بود. نسبت به کسانی که به حضرت امیر (صلوات الله علیه) بیارادت و بیادب هستند، سختگیر بود و خودش مشتاقانه ارادتمند امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) بود. یک روز عید غدیر سال ۲۶ یا ۲۷ بود، رفتم خدمت ایشان، خیلی خوشحال شد و گفت: مچه خوب کردی که عید غدیر آمدی» و گله کرد که: چرا دیگران نیامدند؟ فرمودند: «عید غدیر هویت شیعه است و باید قدر دانسته شود.»[۵]
مقایسه بدیعالزمان فروزانفر و جلالالدین همایی
مرحوم فروزانفر آیتی بود. اگرچه عنوان آیتالله برای فقها اطلاق میشود. اگر برای ادیب هم چنین لقبی بتوان گفت، ایشان آیتاللهالعظمی بود. خدا رحمتش کند! من مقالهای درباره ایشان نوشتم به نام «استادی که آسمان بر سر چون اویی در ایران سایه نینداخت». نوع منحصر به فردی بود. من هیچ کسی مثل فروزانفر نیافتم، چه در حافظه از ادب عرب و عجم، و چه در مراتب علمی. مرحوم قزوینی مکرر از استاد فروزانفر در کتابهایش نام برده و همیشه هم به ما میگفتند: «الان دیگر مثل آقای فروزانفر نیست» و درست میگفت. فروزانفر چیز عجیبی بود؛ موجودی بود که نمیشد گفت کس دیگری مثل او در آن دوران باشد؛ اما مرحوم همائی از نظر اخلاقی از استاد فروزانفر بهتر بود. مرحوم علامه همائی دنبال جاه و مقام نبودند؛ به سیاست کمتوجه بود و دلش میخواست در فقر باشد؛ اما استاد فروزانفر علاقه زیادی به پست و مقام داشت و دلش میخواست در صدر باشد. در سیاست هم قواعد مشخصی نیست. از دکتر مدرس رضوی شنیدم که دو روز پیش از وفات استاد فروزانفر، ایشان را نزد دکتر نهاوندی دیدم که دکتر گفت: «قلب شما مثل ساعت کار میکند و قلب جوانی دارید.» احتمال میدهم استاد فروزانفر از موضوع بیرون رفتنش از چرخه تدریس در دانشگاه تهران توسط دکتر جهانشاه صالح و بازنشستگی زودتر از موعد، آزردهخاطر شد و همین باعث سکته قلبی ایشان شد. به نظرم دلشکسته شده بود. شاید علت مرگ ایشان همان بود که از کار تدریس بازمانده بود و زودتر اجباراً بازنشستهاش کرده بودند. این موضوع برای ایشان گران تمام شده بود.[۵]
جایگاه بدیعالزمان فروزانفر
من مثل فروزانفر ندیدم. من که هیچ، ایران مثل او ندیده است. جامع صفات والا بود. در روزگار ما کمتر کسی به آن حد از جامعیت رسید. مرد شریف و نجیبی بود و بزرگوار و دلسوز؛ تنفر و تکبری در مقابل زیردستان نداشت. نهایت توجه را به آنها داشت و فروتن بود. نسبت به همکارانش با کمال احترام و ادب رفتار میکرد؛ خودشناس بود. خودشناسی یکی از بالاترین صفات است. مولای ما امیرالمؤمنین میفرماید: «رحم الله امرء عرف قدره و لم یتعد طوره: خدا رحمت کند کسی را که قدر خودش را بداند.» فروزانفر اندازه خودش را میشناخت و بیشتر از اندازه خود، نه کاری میکرد و نه حرفی میزد. این زمان کمتر کسانی هستند که قدر خودشان را بدانند؛ لافزنیهای زیاد. همه بدون شاهد، از گذشته میگویند! اما هیچ وقت مرحوم فروزانفر ندیدم حرف بیسند بزند. مدعی نیستم استاد فروزانفر از نظر دینی مثل مرحوم شهابی و استاد مدرس رضوی بود، نه، شاید یک سهلانگاریها داشت، اما فوقالعاده نسبت به پیامبر اکرم(ص) و ائمه (علیهم السلام) احترام میگذاشت. ندیدم و نشنیدم که نام پیامبر گرامی برده شود و احترام استاد فرزانفر، جلی و عیان نشان داده نشود. ندیدم و نشنیدم که نام حضرت امیر(ع) گفته شود و استاد فروزانفر نعت ایشان را نیاورد. یک خاطره از یک مجلس روضه یادم آمد.[۵]
نامهها
پاسخ تشکرآمیزحجت الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی از دکتر احمد مهدوی دامغانی
بسمه تعالی
مخدوم عزیز و استاد گرانقدر، جناب آقای دکتر احمد مهدوی دامغانی دامت برکاته
مرقومه جناب عالی که امروز در روزنامه وزین اطلاعات شرف نشر یافت، بیش از آنکه تکریم حقیر باشد، نشان بزرگواری سرکار مستطاب عالی است. از حسن توجهتان و دقت نظرتان کمال تشکر را دارم.
کتاب «تحریر توحید» که اگر شرفی دارد، به سبب انتساب به ارزشمندترین علوم و قرابت به ملأ اعلاست، نتیجه مباحثات و استنتاجاتی است که حقیر نیز در بخشی از آن سهیم هستم. نگاه عیبپوشتان مشوق همیشگی است؛ چنان که محبت دیگر اساتید نیز چنین بود. از اینکه به لطف آقای دعایی شمول توجهتان به این کتاب هم تعلق گرفت، از ایشان هم کمال تشکر را دارم.
جا دارد یادآوری کنم که همت برادرم جناب آقای محمود صادقی در «تحریر توحید» نباید مغفول بماند و همت ایشان نیز همواره در غنای اثر مورد نظر است.
لطفتان بادوام و سایهتان مستدام.
سیدحسن خمینی[۱۷]
آثار و کتابشناسی
[[پرونده:|250px|thumb|چپ]]
کتابها
- از علی آموز اخلاص عمل
- رساله دربارهٔ خضر
- شاهدخت والاتبار شهربانو
- در باغ روشنایی (تهران، سخن، ۱۳۸۲) گزیدهٔ حدیقة الحقیقة
- گزیدهای از شعر سعدی به زبان عربی )
کتب تحقیقی
۱. کشف الحقائق نَسَفی _ تحقیق و تحشیه ۲. المَجدی فی أنساب الطّالبیّین _ تحقیق ۳. نَسمةالسَّحر بذکر من تشیَّع و شعر _ تصحیح،تحقیق ۴. دیوان خازن (عبداللّٰه بن احمد خازن) تصحیح و تحقیق ۵.الوحشیات[۱]
معرفی تعدادی از آثار
[[پرونده:|60px|بیقاب|راست|هیچ]]
چهار مقاله درباره مولی الموالی علی (ع) و داستان ضامن آهو
در این کتاب با استناد به منابع مختلف از مایملک حضرت علی(ع) و وقف نمودن آنها، ازدواج حضرت امیرالمومنین علی(ع) با فاطمه زهرا(س)، نیز داستان به عروسی یا مهمانی رفتن فاطمه زهرا(س) و ضامن آهو شدن امام رضا(ع) سخن رفته است. گفتنی است منظومهٔ "مهمانی رفتن حضرت زهرا" پیشتر در مکتبخانهها تدریس میشده و در حدود هفتاد بیت داشته است. اولین بیت این منظومه چنین است: "باز به طرف چمن بر اثر نوبهار/ آنچه به دل غنچه داشت کرد همه آشکار" این منظومه بعدها در مجالس مولودیخوانی به کار گرفته شد.[۱۸]
منبعشناسی
برخی مکاتبات استاد جلال الدین آشتیانی با استاد احمد مهدوی دامغانی، اثر منوچهر صدوقی سها: کتاب حاضر مجموعه سیزده نامه از استاد ( سیدجلال الدین آشتیانی ) به استاد (احمد مهدوی دامغانی) است؛ که از سوی آقای مهدوی در اختیار آقای ( صدوقی سها ) قرار گرفته است. گفت و گویی با استاد مهدوی دامغانی درباره سید جلال الدین آشتیانی و مقاله ای از همو در سوگ ایشان، ضمیمه کتاب است.[۱۹]
آیینه در برابر خورشید اثر سیدحسین حسینی نورزاد: "آیینه در برابر خورشید" شرحی است از "دیدار و شناخت زندگی استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی" که به اهتمام "سیدمحسن علوی زاده" و "سیدحسین حسینی نورزاد" به تالیف رسیده است. اثر پیش رو، گفت و گوهای مشروح با دکتر "احمد مهدوی دامغانی" در فاصله ی یک سال یعنی آذر سال 1392 تا 1393 را در بردارد.[۲۰]
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ «بیوگرافی احمد مهدوی دامغانی نویسنده و همسر و فررندانش».
- ↑ .
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ «تأكيد استاد دانشگاه هاروارد آمريكا بر آموزش قرآن».
- ↑ «روایت دکتر احمد مهدوی دامغانی از عزاداری شیعیان در امریکا».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ «خاطرات استاد مهدوی دامغانی از علامه قزوینی: با راهنماییهای ایشان بود که راه برای بنده روشن شد».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ «بیتاب زیارت امام رضا (ع) بود».
- ↑ «دختر مهدوی دامغانی: ملک مصادره شدهی پدرم در دههی ۸۰ به ایشان برگردانده شد».
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ ۸٫۵ ۸٫۶ «مهدودی دامغانی احمد».
- ↑ «رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی».
- ↑ «منوچهر صدوقی سها درگذشت احمد مهدوی دامغانی را تسلیت گفت - خبرگزاری مهر».
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ «اشکهای دکتر مهدوی دامغانی برای شهید مطهری و دکتر بهشتی/ روحیه مهدوی دامغانی در آمریکا همچنان همان روحیۀ طلبگی بود».
- ↑ «آیت الله علوی بروجردی: مرحوم مهدوی دامغانی بحق پشتوانه استوار برای شیعیان آمریکا و مرجعی گرانبها برای اهل فضل بود».
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ «دعایی: رهبری روی علم دکتر مهدوی تاکید زیادی دارند».
- ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ ۱۴٫۳ ۱۴٫۴ «شباهتهای مهدوی دامغانی و فردوسی از نظر خالقی مطلق».
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ «حجتی کرمانی: چرا نباید دکتر مهدوی را آیتالله بنامیم؟».
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ ۱۶٫۲ «خاطرات دکتر مهدوی دامغانی از شهادت ۳ نفر از یاران امام (ره)».
- ↑ «پاسخ تشکرآمیزحجت الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی از دکتر احمد مهدوی دامغانی».
- ↑ «چهار مقاله درباره مولی الموالی علی (ع) و داستان ضامن آهو».
- ↑ «کتاب برخی مکاتبات استاد جلال الدین آشتیانی با استاد احمد مهدوی دامغانی».
- ↑ «کتاب آیینه در برابر خورشید اثر سیدحسین حسینی نورزاد».