محمود برآبادی
محمود برآبادی | |
---|---|
زمینهٔ کاری | داستاننویسی، فیلمنامهنویسی |
زادروز | ۱شهریور۱۳۳۱ سبزوار |
پدر و مادر | حبیب الله و شهربانو |
ملیت | ایرانی |
لقب | محسن پورحبیب، ب.بیدار، مهران بردبار |
پیشه | نویسنده، کارشناس ادبیات کودک و نوجوان و منتقد ادبی |
کتابها | «حماسه کوچی»، «آتش زیر خاکستر»، «بالایییها و پایینیها»، «جوجه تنبل»، مجموعه «داستانهای تاریخی»، «عبدالرحمن جامی»، «راز باغ متروک»، «امیرخرگوش»، مجموعه «سرداران نامی ایران»، مجموعه «بریم و بیایم» |
همسر(ها) | بتول مجیدیان |
فرزندان | بنفشه و بهنام |
مدرک تحصیلی | کارشناسی ارشد برنامهریزی شهری و منطقهای |
دانشگاه | دانشگاه شهید بهشتی |
اثرپذیرفته از | محمود دولتآبادی |
محمود برآبادی نویسنده ادبیات کودک و نوجوان است.[۱]
نویسندگی را از دهه ۱۳۵۰ برای کودکان و نوجوانان آغاز کرد. سال ۱۳۵۴ نخستین کتاب برآبادی به نام «حماسه کوچی» از سوی انتشارات چاپخش منتشر شد. تاکنون بیش از صد اثر از برآبادی به چاپ رسیده است که حدود ۱۵ جلد از آنها با نامهای مستعار «ب. بیدار» و «محسن پورحبیب» انتشار یافتهاند. بیشتر کارهای نوجوانانه برآبادی در سبک رئالیستی است. او با ذکر جزئیات و صحنهپردازیهایی که نشاندهنده نوع زندگی قهرمانان داستانهایش است، گوشههایی از مشکلات جامعهٔ روستایی یا حاشیه را بازگو میکند. برآبادی در سال ۱۳۷۵ برای کتاب «داستانهای تاریخی» عنوان کتاب برگزیده سال شورای کتاب کودک را دریافت کرد. همچنین برخی آثارش به زبانهای انگلیسی، چینی و کرهای ترجمه شده است.[۱]
آیینهای از محمود برآبادی
نخستین داستان
پیش از این که به مدرسه بروم در یک روستا به نام «قلعه نو روداب» زندگی میکردیم و بعد به سبزوار نقل مکان کردیم. پدرم در دروازه عراق سبزوار یک مغازه عطاری داشت. کلاسهای ابتدایی را در مدرسه غفوری شهر سبزوار گذراندم. در مدرسه برحسب تصادف و یا خوششانسی، یک معلم انشا و فارسی داشتیم که علاقه زیادی به نوشتن داشت و ما را هم به این کار تشویق میکرد. در کلاس چهارم ابتدایی یک انجمن ادبی تشکیل دادیم و یک روزنامهدیواری به نام «کاروان» درست کردیم و چند شماره منتشر شد؛ اداره آموزش و پرورش ما را بابت این کار تشویق کرد. داستانهایی که در آن روزنامهدیواری مینوشتم براساس اتفاقهایی بود که در اطراف زندگی خودمان میگذشت. مثلا نخستین داستانی که نوشتم درباره زندگی پسری بود که چندان اهل درس خواندن نبود و بهعنوان یک بچه شر، شناخته میشد. این داستان را سر صف برای بچهها خواندم و آقای فقیهی یکی از معلمها مرا تشویق کرد که این کار را ادامه بدهم. این روایت را هم داخل پرانتز بگویم که بعدها وقتی خاطره آقای فقیهی را نوشتم، پسر او مجله را به پدرش نشان داده بود و او با من تماس گرفت و تشکر کرد. دوست داشتم از او به نیکی یاد کنم. آقای فقیهی هم خط خوشی داشت و هم علاقه زیادی به کتاب و نوشتن. او باعث شد که در مدرسه غفوری که در یکی از مناطق محروم شهر سبزوار بود یک روزنامهدیواری درست کنیم. البته به تشویق او یک کتابخانه هم درست کردیم. مدرسه هم یک مبلغی را کمک کرد و رفتیم کتاب خریدیم. یادم هست چند کتاب از نوشتههای محمدعلی جمالزاده خریدیم. البته کتابخانه فقط یک قفسه داشت. همه کتابهای این کتابخانه را خواندم.[۲]
نخستین جرقههای علاقه به کتاب خواندن
کتابخانه کوچک مدرسه بسیار تاثیرگذار بود ولی برادر بزرگم هم اهل خواندن و نوشتن بود و در یک چاپخانه کار میکرد. آن موقع در شهر سبزوار از طرف شاعرها و نویسندگان محلی یک ماهنامهای به نام «پیک سبزوار» منتشر میشد که برادرم در آن ماهنامه داستان مینوشت و گاهی مرا تشویق میکرد که اگر چیزی مینویسم به آنها بدهم تا در ستون خوانندگان چاپ کنند. در سبزوار یک کتابفروشی به نام «سعادت» وجود داشت که به علاقهمندان و افراد کتابخوان، کتاب کرایه میداد و برادرم از آنجا کتاب میگرفت که بخواند ولی چون روزها سرکار بود من آن کتابها را میخواندم. به یادم دارم ابتدا کتابهای ویکتور هوگو مثل «مردی که میخندد» را خواندم و بعد به سراغ کتابهای پلیسی رفتم. میکی اسپیلین یک کارآگاهی داشت که نامش مایک هامر بود و یک سری داستان پلیسی مینوشت. همچنین به سراغ کتابهای عامهپسند آن روزگار نظیر کتابهای نویسندگانی چون حسینقلی مستعان، امیر عشیری، رسول ارونقیکرمانی و جواد فاضل رفتم و کتابهای آنها را خواندم. وقتی وارد دبیرستان شدم، کتابهای ارنست همینگوی نظیر کتاب «زنگها برای که به صدا درمیآیند» را مطالعه کردم. درست است که من در آن سن کم چنین کتابهایی را میخواندم ولی واقعا همه آن چیزی که در کتاب بود را دریافت نمیکردم چون بعدها وقتی دوباره آن کتابها را خواندم، فهمیدم که خواندن من در آن روزگاران چقدر فرق میکرد.[۲]
دوازده ساله خبرنگاری برای مجله اطلاعات دختران و پسران را تجربه کردم. با این حرفه، پای من به محافل و مجامع شهر برای کسب خبر باز شد، اما به دلیل نداشتن کارت خبرنگاری نتوانستم در مراسمی که در تالار فرهنگ سبزوار برگزار بود، شرکت کنم. فردای آن روز تقاضای کارت خبرنگاری کردم، اما به من گفتند تو خبرنگار خوبی نمی شوی، چون باید می توانستی با ابتکار خودت هر طور که شده بود، وارد مراسم می شدی.[۳]
پدرم سبب شد به نوشتن علاقهمند شوم
از عواملی که باعث شد به نوشتن علاقهمند شوم پدرم بود. زمانی که ما در روستا زندگی میکردیم پدرم جزو نادرترین افرادی بود که سواد داشت و کتاب میخواند. در خانه چند کتاب مثل «قصص الانبیا»، «خمسه نظامی» و «شاهنامه فردوسی» داشتیم که پدرم آنها را میخواند. آن موقع هیچ تفریحی در روستا وجود نداشت. پدرم پای ثابت شبنشینیهایی بود که در روستا برگزار میشد و از روی کتابهایی که خوانده بود برای همه قصه تعریف میکرد. هر بار که پدرم آن قصهها را تعریف میکرد با وجود این که تکراری بودند ولی برای من تازگی داشتند چون از روایتها یک چیز جدید میساخت. این عوامل باعث شده بودند که من از همان دوران کودکی به نوشتن علاقهمند شوم. زمانی که وارد دبیرستان شدم خبرنگار مجله اطلاعات دختران و پسران شدم و خبرهایی که در مدارس شهر سبزوار اتفاق میافتاد را تهیه میکردم. فعالیتهایی که در آن سن داشتم باعث شد که کمی اجتماعیتر شوم. از دوره دوم دبیرستان به تهران آمدم و همزمان هم درس میخواندم و هم در چاپخانه کار میکردم. در چاپخانهای که من حروفچین آن بودم، نویسندگان و شاعران زیادی نظیر جعفر کوشآبادی، سیاوش کسرایی، جعفر شهری و ابراهیم یونسی رفت و آمد میکردند چون کتابهایشان در آنجا چاپ میشد. برادرم که با یک ناشر آشنا بود داستانهای مرا به دوستش نشان داد و او داستانها را پسندید.[۳]
فعالیت در واحد آموزش سازمان ترافیک تهران
تصویر درستی از درسهای دوره دانشگاه نداشتم. در دبیرستان رشته ادبی خوانده بودم و شنیده بودم که در دانشگاه رشتههای حقوق و جغرافیا خوب هستند و فرصت شغلی خوبی دارند. اما من در رشته جغرافیا در دانشگاه ملی (دانشگاه شهید بهشتی فعلی) قبول شدم. از آنجایی که توان پرداخت شهریه آن دانشگاه را نداشتم پس از یک سال انصراف دادم و دوباره در کنکور شرکت کردم. سال بعد در رشته جغرافیای انسانی دانشگاه تربیت معلم تهران قبول شدم. در مقطع فوقلیسانس به دانشگاه ملی رفتم و رشته برنامهریزی شهری خواندم. در همین فاصله دنبال کار بودم و یکی از استادان که کارمند سازمان ترافیک تهران بود مرا به آن سازمان معرفی کرد و در واحد آموزش سازمان ترافیک تهران استخدام شدم.[۲]
«حماسه کوچی» کمی بوی سیاسی میداد
زمانی که در دانشگاه تربیت معلم تهران تحصیل میکردم فعالیتهای ادبی و سیاسی داشتم. نشریهای به نام «پگاه» وجود داشت که برخی از دوستان چون محمود معتقدی و علی کوچنانی در آن نشریه مطلب مینوشتند. سال 1353 سال جوشش فعالیتهای دانشجویی در سراسر ایران بود. یک روز ما با تعدادی از دانشجوها تظاهرات کردیم و در آنجا دستگیر شدم. 25 ماه در زندان کمیته مشترک و زندان قصر بودم. در واقع به 15ماه زندان محکوم شده بودم ولی پس از تمام شدن آن دوره مرا به زندان اوین منتقل کردند و با نویسندگان، شاعران و افراد سیاسی زیادی آشنا شدم. در نهایت اردیبهشتماه سال 1356 آزاد شدم و دیدم که جامعه در این دو سال با تغییرات زیادی مواجه شده است. سال 1354 زمانی که در زندان بودم اولین کتابم به نام «حماسه کوچی» منتشر شد. آن داستان کمی بوی سیاسی میداد و یک عده فکر میکردند که زندانی شدن من به آن داستان ارتباط دارد ولی اینطور نبود.[۲]
رئال نوشتن برایم راحتتر است
اغلب گفته میشود من جزو نویسندههای رئالیسم اجتماعی هستم. هر چند که کارهای فانتزی هم انجام دادهام ولی خودم نیز حس میکنم که رئال نوشتن برایم راحتتر است. ذهنیت من یک ذهنیت رئال است. همانطور که گفتم داستانهای فانتزی هم نوشتهام ولی فانتزیهای بسیار رقیقی هستند چون با منطق خودم فکر میکنم غیرواقعی هستند. به همین دلیل سراغ نوشتن داستانهای فانتزی نمیروم.[۲]
تمام وقتم را به خواندن و نوشتن میگذرانم
برآبادی درباره این روزهایش میگوید: «در حال حاضر که بازنشسته شدهام تمام وقتم را به خواندن و نوشتن میگذرانم. اتاق کاری دارم که ساعت 5/8 صبح به آنجا میروم و تا ساعت دو بعدازظهر به نوشتن میپردازم. البته ساعت 11 معمولاً استراحت کوتاهی میکنم و چای یا میوهای میخورم و دوباره به کار میپردازم. میزی دارم و کیفی که تعدادی خودکار، مداد، تراش، پاککن، کلیپس، ماشین دوخت، چسب، کاتر و خلاصه همه چیزهایی که برای نوشتن لازم است را آماده میکنم که بهانهای برای از زیرکار دررفتن نداشته باشم. معمولاً کارهای خواندن را به بعدازظهر و شب موکول میکنم و صبحها را مینویسم. سعی میکنم تلفن، جلسات و ملاقاتها را به بعدازظهرها بیندازم، اما گاهی هم این نظم به هم میخورد. تلاش میکنم به کارم نظم بدهم اما کار دشواری است و گاهی از دستم درمیرود.»[۱]
کمتر تایپ میکنم
نوشتنم با خودکار است و ابتدا روی کاغذ Aچهار یک رو سفید و با فاصله مینویسم. بعد اگر لازم شد پاکنویس میکنم یا ویرایش میکنم و با لاک غلطگیر اصلاح میکنم. از کامپیوتر برای تایپ داستانها استفاده نمیکنم، چون در تایپ کند هستم اما نامهها و بعضی مطالب کوتاه را تایپ میکنم. داستانهایم را میدهم برایم تایپ کنند اما ویرایش آنها را خودم روی کامپیوتر انجام میدهم.[۱]
خیلی اهل دیدن فیلم و سریال نیستم
خیلی اهل دیدن فیلم و سریال نیستم. اما اگر فیلمی دربارهاش خیلی صحبت کنند یا سریالی گل کند آن را نگاه میکنم. بهطور کلی یکی دو ساعت بیشتر در روز صرف نگاه کردن به تلویزیون نمیکنم و یک ساعت هم به سایتهای خبری سری میزنم.[۱]
روزی یک ساعت پیادهروی میکنم
در هفته دو یا سه روز را بیرون میروم، جلسات، بازدید از نمایشگاه یا قرارهای ملاقات با دوستان. هفتهای یک روز هم به انجمن نویسندگان کودک میروم. بعدازظهرها حدود یک ساعت در پارکی که نزدیک منزلمان است پیادهروی میکنم. سعی میکنم این برنامه را هر طور هست داشته باشم. هنگام پیادهروی هم اگر تنها باشم یا موسیقی گوش میدهم یا کتابهای صوتی را میشنوم. کتابهای صوتی در حال حاضر زیاد شده و قدمزدن در پارک فرصت خوبی را فراهم میآورد تا انسان بتواند برخی کتابها را از طریق گوش بشنود. شبها ساعت یک بامداد میخوابم و قبل از خواب یک ساعتی را مطالعه میکنم.[۱]
زندگی و یادگار
سالشمار زندگی
- ۱۳۳۱: تولد در شهر سبزوار
- ۱۳۵۴: خبرنگار اطلاعات دختران و پسران در سبزوار
- ۱۳۵۰: ورود به دانشگاه تربیت معلم برای دوره لیسانس جغرافیا
- ۱۳۵۳: دستگیری در تظاهرات دانشجویی
- ۱۳۵۴: انتشار اولین کتاب «حماسه کوچی» برای کودکان
- ۱۳۵۷: دریافت مدرک کارشناسی جغرافیا
- ۱۳۶۴: در یافت مدرک فوقلیسانس در رشته برنامهریزی شهری و منطقهای از دانشگاه شهید بهشتی
- ۱۳۷۰: دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه از جشنواره ادبیـ هنری روستا
- ۱۳۷۴: چاپ داستانهای تاریخی، کتاب برگزیده شورای کتاب کودک در گروه سنی نوجوانان
- ۱۳۸۲: چاپ کتاب «کارمند نمونه» گروه سنی بزرگسال
- ۱۳۸۵: چاپ کتاب «عبور و مرور در شهر» تقدیرشده ازسوی سازمان آموزش و پرورش تهران
- ۱۳۸۱: نایب رئیس هیاتمدیره انجمن نویسندگان کودک و نوجوان
- ۱۳۸۴: رئیس هیاتمدیره انجمن نویسندگان کودک و نوجوان
- ۱۳۹۰: دبیر انجمن نویسندگان کودک و نوجوان
- ۱۳۹۰: چاپ رمان «راز باغ متروک» کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- ۱۳۹۱: داور کتاب سال کودک و نوجوان در دو دوره
- ۱۳۹۵: برگزاری مراسم بزرگداشت محمود برآبادی در مقبره حاج ملاهادی سبزواری در سبزوار
- ۱۳۹۶: داور فهرست لاک پشت پرنده
- ۱۳۹۷: چاپ رمان مسافر حکیمآباد
- ۱۳۹۸: تدریس داستان نویسی در دانشگاه پارس
- ۱۳۹۹: پژوهش «بررسی یکصد سال نظام حمل و نقل و ترافیک شهر تهران »
روزگار زندگی
کودکی
در نخستین روز شهریورماه سال ۱۳۳۱ در روستای برآباد از توابع شهرستان سبزوار متولد شد.[۴] در دوران مدرسه خانواده او چند بار کوچ کردند و پس از مدتی در دروازه عراق در غرب سبزوار ساکن شدند، او نیز در مغازه بقالی و عطاری پدر خود، مشغول به کار شد. در این دوران نخستین سوژه داستاننویسی در او شکل گرفت. وی ماجرای دزدی پسربچهای به نام یوسف را که شاگرد تنبلی بود، با نام « عبرت» در روزنامه دیواری مدرسه نوشت که از آن استقبال شد و معلم انشایش از او خواست نویسندگی را ادامه دهد. به این ترتیب او این کار را با تنظیم روزنامه دیواری برای دیگر مدارس و نوشتن داستانهایی تازه دنبال کرد.[۵]
علاقه به ادبیات و داستان
برآبادی با ورود به دبیرستان دکتر غنی در ۱۲ سالگی، به خبرنگاری برای مجلۀ اطلاعات دختران و پسران مشغول و به این ترتیب پایش به محافل و مجامع سبزوار برای کسب خبر باز شد. در همین دوران خواندن ماهنامه «پیک سبزوار» که برادرش از نویسندگان آن بود، او را با شاعرانی مانند علیاصغر بلوکی و حمید سبزواری آشنا کرد. او علاوه بر این به کرایه کتاب، خواندن داستان و آشنایی با ادبیات داستانی معاصر ایران نیز میپرداخت. او همچنین در کودکی و در شبهای پرستاره سبزوار، در نبود رسانههای نوین مانند رادیو و تلویزیون، به شنیدن داستانهایی میپرداخت که در مراسم اوسنهخوانی یا افسانهخوانی توسط بزرگترها، ازجمله پدر خودش خوانده میشد.[۵]
ماجراهای کوچه حاج نایب
برآبادی دوران جوانی خود را همراه برادرش و دوستشان در کوچه حاج نایب در شمسالعماره تهران گذراند که در همسایگی یک مسافرخانه قرار داشت. اتفاقات گوناگون، هیاهو و رفتوآمد، در این مسافرخانه که صاحب آن زنی عرب به نام «خیریه» بود، همیشه جریان داشت. در این دوران به عنوان حروفچین در چاپخانه شمس نیز مشغول به کار بود و همین باعث میشد داستانهای زیادی بخواند.[۵]
انتشار نشریه «پگاه»
برآبادی با کار کردن و درس خواندن شبانه، در سال ۱۳۵۰ در دانشگاه تربیت معلم تهران، در رشته جغرافیای انسانی پذیرفته شد و فعالیتهای ادبی و سیاسی خود را از این دوران آغاز کرد. او در دوران دانشجویی به همراه تعدادی از دانشجویان، نشریه «پگاه» را منتشر میکرد و در همان سال نویسندگی را برای کودکان و نوجوانان آغاز کرد.[۴]
دستگیری
برآبادی در سال ۱۳۵۳ به علت شرکت در تظاهرات دانشجویی دستگیر شد و به زندان افتاد، اما در این دوران نیز در جلسات مخفیانهٔ ادبی در زندان شرکت میکرد. او که به ۱۵ ماه حبس در زندان قصر محکوم شده بود، پس از دوران محکومیت نیز به علت شرایط خاص آن زمان و اوج فعالیتهای انقلابی علیه حکومت پهلوی، آزاد نشد و به زندان اوین منتقل گشت. در این دوران نخستین کتابش به نام «حماسه کوچی» در خارج از زندان منتشر شد که تا زمان آزادی وی به علت استقبال زیاد، هشت بار تجدید چاپ شد. «حماسه کوچی» داستان سگ کوچکی به نام کوچی بود که یکتنه در مقابل گرگها میایستد و از گلهاش دفاع میکند.[۵]
تحصیل در رشته برنامهریزی شهری
محمود برآبادی سرانجام در سال ۱۳۵۶ از زندان آزاد و در همان سال نیز فارغالتحصیل شد. سال پس از آن در رشته برنامهریزی شهری و منطقهای وارد دانشگاه ملی (شهید بهشتی) شد که به علت انقلاب فرهنگی، تحصیلش در مقطع فوق لیسانس تا سال ۱۳۶۴ به طول انجامید.[۴]
فعالیت در انجمن نویسندگان کودک و نوجوان
فعالیت محمود برآبادی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان همچنان ادامه دارد. او تا بهحال چندین بار عضو هیئتمدیره انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و همچنین رییس و نایبرییس این انجمن بوده است.[۴]
دیدگاه و اندیشه
آثاری زیادی وجود دارد که قابلیت بازنویسی دارند
واقعا برای ادبیات فارسی، واژه «گنجینه» صدق میکند. ما فقط بخشی از این آثار را میشناسیم. بسیاری از آثار اندازه کتابهای «کلیله و دمنه»، «هزار و یک شب» و «جوامع الحکایات» شناخته شده نیستند ولی قصهها، داستانها، حکایتها و منظومههای شعری زیادی وجود دارد که قابل امروزی شدن هستند. بخشی از فرایند بازنویسی مربوط به این است که بسیاری از واژههایی که در کتابهای قدیمی به کار رفته است برای کودک و نوجوان و حتی بزرگسال امروزی دشوار است، چون واژهها تغییر میکند. زبان زنده است و واژهها قدیمی و کهنه میشوند. شما اگر کتابهای قدیمی را بخوانید باید برخی از واژهها را با مراجعه به فرهنگ لغت در بیاورید. مثلا «تاریخ بیهقی» با وجود این که کتاب ارزشمندی است ولی خواندن آن کمی دشوار است. بیهقی جزو افرادی بوده که به جزییات زیاد پرداخته است. مثلا وقتی میخواسته یک سردار را توصیف کند، تمام جنگ افزارهایی که به او وصل بوده و ابزاری که داشته را با زبان دوران خودش به کار برده است. خواندن بسیاری از آن واژهها برای کودک و نوجوان امروزی دشوار است. اما فقط بحث دشواری و ثقیل بودن واژهها نیست، گاهی مفاهیم و موضوعات هم دیگر کارکرد خودشان را از دست دادهاند. مثلا در حکایتها و افسانههای قدیمی در مورد خشونت زیاد صحبت شده است که ما در زندگی امروزی دیگر به این مسئله بها نمیدهیم. کتابهایی مثل «هزار و یک شب» هم هستند که راجع به زنان یک نگاه امروزی ندارند بنابراین باید بازنویسی شوند. کما این که بسیاری از بازنویسیها صورت گرفته و هنوز هم میشود. به نظر من هنوز هم آثاری وجود دارد که قابلیت بازنویسی دارند و کسی سراغشان نرفته.[۲]
هیچ چیزی در نوشتن مثل تجربه شخصی سازنده نیست
کلاسهای آموزشی به تنهایی نمیتواند نویسنده یا شاعر تربیت کند، اما میتواند تکنیکها و ظرایف کار را به هنرآموز آموزش دهد. باید همپای شرکت در این کلاسها، خواند و نوشت و پیگیرانه و طولانی مدت این کار را ادامه داد. هیچ چیزی در نوشتن مثل تجربه شخصی سازنده نیست. در انجمن نویسندگان کودک و نوجوان کلاسهای قصهخوانی داریم که بچهها در آن کلاسها میآیند قصههای خودشان را میخوانند و بقیه نقد میکنند. ضمن اینکه کلاسهای آموزشی هم داریم که یک مدرس خاصی میآید داستان کودک، داستان نوجوان و داستان تاریخی را تدریس میکند. این کلاسها خوب است. علاوهبر اینها، ما کتابهای تئوری و نظری زیادی راجع به ادبیات داریم. زمانی که ما کار نوشتن را شروع کردیم فقط دو کتاب «هنر داستاننویسی» نوشته ابراهیم یونسی و «طلا در مس» نوشته رضا براهنی وجود داشت ولی الان کتابهای تئوریک زیادی وجود دارد. اگر فردی آنها را بخواند امکان یادگیری برای او وجود دارد. کلاسهای آموزشی هم به ویژه اگر حالت کارگاهی داشته باشد مفید است. در هر صورت استعداد و پیگیری لازمه اصلی نویسنده شدن است. شما اگر به این کار عشق نداشته باشید نمیتوانید پیگیر شوید. من گاهی که با دوستان نویسنده جوان صحبت میکنم، میگویم اگر به هر دلیلی نتوانید خواندن و نوشتن را به طور جدی ادامه بدهید، نباید انتظار داشته باشید که نویسنده شوید.[۲]
چگونه کودکان امروز را میتوان کتابخوان کرد؟
در حال حاضر وسایل سرگرمکننده زیادی مثل شبکههای متعدد تلویزیونی، بازیهای رایانهای و فضاهای مجازی وجود دارد که بیشتر اوقات فراغت کودکان و نوجوانان را میگیرد. برنامههای درسی مدارس هم بهگونهای است که جایی برای مطالعه غیردرسی نمیگذارد. نباید انتظار داشت که کودکان و نوجوانان مثل گذشته سراغ کتاب بروند. باید اجازه داد که کتابهای مورد علاقه آنها منتشر شود. ممیزی کتابها بهویژه کتابهای کودک باعث شده که آثار مورد پسند کودکان کمتر منتشر شود. نویسندگان باید سراغ موضوعاتی بروند که به ذایقه مخاطب امروز نزدیک است و خانوادهها هم باید کتاب خواندن را جزو سرگرمیهای خود به حساب آورند تا کودکان آنها را سرمشق قرار دهند.[۲]
وضعیت ادبیات کودک قبل از انقلاب
پیش از انقلاب، هم نویسندگان کودک اندک بودند، هم موضوعات محدود بود و هم خوانندگان کتابهای کودکان به اندازه امروز پرشمار نبودند. نویسندگانی که برای کودکان مینوشتند تعدادشان از انگشتان دو دست تجاوز نمیکرد. افرادی چون صمد بهرنگی، علیاشرف درویشیان، منصور یاقوتی، قدسی قاضینور، داریوش عبادالهی و... تعدادی هم پیرامون مجلات پیک که ازسوی آموزش و پرورش منتشر میشد، جمع بودند و مطالب مجلهها را از لحاظ شعر و داستان و نوشتههای علمی و آموزشی تأمین میکردند. از لحاظ مجله نیز تعداد اندکی مجله ویژه کودکان و نوجوانان منتشر میشد که به غیر از مجلات پیک، اطلاعات دختران و پسران و کیهان بچهها بودند. برخی مجلات هم چند شمارهای منتشر شدند و ادامه پیدا نکردند.[۱]
بعد از انقلاب مخاطبان فراوانی برای کتاب کودک پیدا شدند
قبل از انقلاب موضوعاتی که در کتابهای کودکان و نوجوانان مطرح میشد، در قیاس با امروز بسیار محدود بود و تازه تعدادی از این موضوعات اصلاً کودکانه نبود بلکه موضوعات سیاسی بود که لباس کودکانه پوشیده بودند. از لحاظ جمعیت جوان و کتابخوان و نرخ باسوادی در کشور هم ما الان وضع به مراتب بهتری داریم. جمعیت کشور دو برابر شده که بیشتر این جمعیت هم جوان است و نیاز به محصولات فرهنگی دارد. بعد از انقلاب به دلیل همین افزایش و رشد شهرنشینی، مخاطبان فراوانی برای کتاب کودک پیدا شدند و نویسندگان زیادی هم پا به عرصه گذاشتند و مجلات فراوانی ویژه کودکان و نوجوانان منتشر شدند که انتشار آنها همچنان ادامه دارد. افزایش تعداد عناوین کتاب و شمارگان کتابها خود سبب تنوع موضوعات شد.[۱]
جریان نقد ادبی در حوزه ایجاد ادبیات کودک
مجلات پژوهشی ویژه ادبیات کودک مانند کتاب ماه، پژوهشنامه ادبیات کودک و مجلاتی که کانون پرورش فکری کودکان در این زمینه منتشر میکند، باعث بهوجود آمدن جریان نقد ادبی در حوزه ادبیات کودک شد. همچنین رشتههای دانشگاهی ویژه ادبیات کودک در تعدادی از دانشگاهها دایر و در تعدادی از رشتههای دانشگاهی نیز درس ادبیات کودک گنجانده شد و ادبیات کودک بهعنوان رشتهای از ادبیات به رسمیت شناخته شد. همه این عوامل باعث بهوجود آمدن یک جریان ادبی، همپای آنچه در کشورهای پیشرفته جهان در موضوع ادبیات کودک بود، شد؛ جریان ادبی که مجلات خاص خود، منتقدان خود، جوایز خاص خود، ناشران و نویسندگان خاص خود را بهوجود آورده است.[۱]
ادبیات محملی است که همه چیز در آن قابل طرح است
ادبیات محملی است که همه چیز در آن قابل طرح است به شرطی که شیوه طرح آن هنرمندانه و خلاقانه باشد. ایران مرکز تمدن دنیای قدیم و خاورمیانه و مکانی است که ادیان بزرگ الهی از آن نشئت گرفتهاند.[۵]
تجدیدنظر در شیوه گزینش کتاب برای کتابخانههای مدارس
برای جلب دانشآموزان به مطالعه کتاب، باید در شیوه گزینش کتاب برای کتابخانههای مدارس تجدیدنظر شود زیرا تاکنون روند خرید، تعیین منابع و انتخاب موضوع کتابها به گونهای بوده که با علایق و خواستههای دانشآموزان متناسب نبوده و از لحاظ کیفیت هنری نیز توجه لازم صورت نگرفته است.[۵]
نویسندگان بازتابدهنده رویدادهایی هستند که در جامعه رواج دارد
نویسندگان و داستاننویسان بازتابدهنده رویدادهایی هستند که در جامعه رواج دارد مانند مراسم نوروز که تأثیر خودش را در داستانهایشان نشان میدهد. بنابراین هرچقدر که ما از این آیینها فاصله میگیریم، حضورشان در آثار نویسندگان هم کمرنگتر میشود. البته طبیعی است وقتی برخی از آنها منسوخ شدهاند، نویسندگان هم نسبت به آنها بیتفاوت باشند. طبیعتاً هر نویسندهای باید بازتابدهنده آیینها و رسوم زمان خویش باشد و موضوعات روز را انتخاب کند. نپرداختن به موضوعاتی مانند نوروز و آداب و رسوم گذشته به این دلیل است که اصل آداب در جامعه ما کمرنگ شده است. البته نگهداری از این سنتها فقط بر عهده ادبیات نیست، فیلمها، موسیقیها و موزهها هم سهم بسیار مهمی در حفاظت و نگهداری از این آداب و رسوم دارند و هرچقدر که این اداب و رسوم در جامعه پررنگتر شود، نمود آن در ادبیات شاخصتر میشود.[۶]
باید از هر امکان و فرصتی برای ترویج کتاب و کتابخوانی استفاده کنیم
باید از هر امکان و فرصتی برای ترویج کتاب و کتابخوانی در بین مردم استفاده کنیم. ما در سالهای گذشته از لحاظ تعداد افرادی که تحصیلات، مخصوصا تحصیلات دانشگاهی دارند رشد داشتهایم بنابراین باید آمار مطالعه و کتابخوانی ما هم رشد پیدا میکرد، اما متاسفانه در شرایط فعلی رشد انتشار و تیراژ کتاب با تعداد افرادی که قابلیت کتابخوان شدن دارند تناسب معکوس دارد. دلیل این مساله این است که در چند سال اخیر کتاب، رقیبهای قدری مانند اینترنت، فضاهای مجازی، شبکههای اجتماعی و بازیهای رایانهای پیدا کرده است که در مقایسه با کتاب جذابیت بیشتری به ویژه برای نسل جوان دارند. اگر کتاب به عنوان مبنا و مادر همه این هنرها نتواند خودش را با شرایط جدید پیش آمده در ایران وفق دهد طبیعی است که تعداد کتابخوانهای ما روز به روز کمتر میشود.[۷]
کتاب کاغذی فرصت راحتتری برای مطالعه به مخاطبان میدهد
هنوز هم کتاب کاغذی در کشور ما نسبت به خیلی چیزها ارزان است، بهجز کتابهای علمی – پژوهشی که تولیدشان هزینه بالایی دارد و قیمتشان نسبتا بالاست، قیمت تمام شده سایر کتابها اعم از شعر، داستان و رمان در ایران زیاد نیست و مردم به راحتی میتوانند آن را خریداری کنند. ضمن اینکه کتاب کاغذی راحتترین فرصت مطالعه را در اختیار مخاطب میگذارد و نیازی به برق و باتری و غیره ندارد و نسبت به سایر مدلهای مجازی و الکترونیکی در دسترسترین و ارزانترین منبع مطالعاتی محسوب میشود که میتواند در شهرها و روستاها در اختیار مخاطبان قرار گیرد.[۷]
فضای کتابخانهها کودکان و نوجوانان را به کتابخوانی تشویق نمیکند
متاسفانه فضای کتابخانههای ما به گونهای طراحی شده که کودکان و نوجوانان را به کتاب و کتابخوانی تشویق نمیکند. از سویی دیگر غالبا از کتابدارانی استفاده میشود که علاقه زیادی به راهنمایی و گفتوگو با مراجعهکنندگان و معرفی و پیشنهاد کتابهای مربوطه به آنها ندارند. همچنین اجرای برنامههای جنبی مرتبط با کتابخوانی نیز برای مخاطبان اعم از کودک و بزرگسال برای حضور در کتابخانه سبب ایجاد انگیزه میشود که چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. اجرای برنامههایی مانند نقد و بررسی کتابها، پخش فیلمهای ساخته شده از کتابها و نقد و بررسی این فیلمها، اجرای مسابقات کتابخوانی، قصهگویی، بلندخوانی، نقاشی و تئاتر میتواند در این زمینه بسیار موثر باشد.[۷]
محمود برآبادی از نگاه دیگران
محمود برآبادی شخصیتی باادب و محترم دارد
طاهره ایبد: برخی از حروف وقتی کنار یکدیگر مینشینند معنای ویژهای را در ذهن ترسیم میکنند؛ «برآبادی» ذهن من را متوجه انسانی فرهیخته و باادب میکند. این ویژگی محمود برآبادی را تمام کسانی که در انجمن نویسندگان کودک و نوجوان فعال بوده و هستند تایید میکنند. او شخصیتی به وسعت دریا و آرامشی بینظیر دارد. هر گروهی ممکن است فراز و فرودهایی را تجربه کند اما ویژگی منحصر به فرد برآبادی سبب شده و میشود که در هر شرایطی آرامش و منش خاص خود را حفظ کند. محمود برآبادی در قامت کارشناس ارشد رشته شهرسازی به شدت مقید به رعایت حقوق شهروندی است. او شخصیتی باادب و محترم دارد و این ویژگی خود را به دیگران منتقل میکند. هر کدام از ما یک جوهره وجودی در وجود خود که نوع خاصی از بودن را ایجاب میکند داریم. برآبادی که با تحصیلات آکادمیک خود ادبیات کودک را انتخاب کرده است «بودی» دارد که همه را به سمت آرامش و صلح و دوستی سوق میدهد و این از ویژگیهای منحصر به فرد بودن این نویسنده کودکان و نوجوانان است.[۸]
محمود برآبادی در کار مدنی جدی متعهد، منظم و ثابتقدم است
معصومه انصاریان: یکی از معیارهای ارزیابی پیشرفت و توسعهیافتگی یک جامعه وجود و حضور قوی نهادهای مدنی آن جامعه است؛ نهادی که غیرانتفاعی، غیرسیاسی و داوطلبانه است. از آنجا که فعالیت در نهادهای مدنی داوطلبانه است. به انگیزه بالای شهروندی نیاز دارد. در جامعه ما به دلایل بسیار فعالیت مدنی به انگیزه بالای شهروندی نیازمند است و عموم مردم بنا به دلایل مختلفی به آن اقبال نشان نمیدهند. محمود برآبادی یکی از معدود افرادی است که در کار مدنی جدی متعهد، منظم و ثابتقدم است. برآبادی بیشتر از آنکه بخواهد سخن بگوید و درک شود بیشتر گوش میکند و درک میکند. دقت ایشان در گوش کردن، فضای خوب و آرامی به جلسات میبخشد، فضایی که اعتدال و همدلی را به ارمغان میآورد. هنر گوش دادن نیاز به آرامش دارد. آرامش داشتن در دنیای پرشتاب امروز یک توانایی است که به سادگی نمیتوان کسب کرد؛ تواناییای که کلید تفاهم است.[۸] رمز ارتباط موثر روابط اجتماعی و کار است و از همه اینها بالاتر رمز محبوبیت و موفقیت اجتماعی است.[۹]
محمدرضا یوسفی
مردم دیار سبزوار، خاک و سرزمین، رفت و آمدهای گوناگون حماسه و عشق و ایستادگی را از سروهای ایستاده، نقش برجستههای تخت جمشید و حماسه آواهای فردوسی و بیتها بارها تکرار کردهاند. در گذر این دیار گلمحمد، مارال و زیور در خورشید واژههای کلیدر با تاریخ سخن گفتهاند و اینک «محمود» از جایگاه ادبیات کودک و نوجوان ایرانزمین برخاسته است. های محمود! تو از بستر شعر و حماسه آنگونه که پیر از فردوسی بزرگ صبوری را پیشه ساخت و عشقورزی را قانون هستی دانست، تو نیز همان شکیبایی را آزمودی! به هنگامی که آنسوتر در کوچههای نیشابور کدکنی نازنین در سکوتی پر فریاد در آرامش واژه و کلام، هستی را معنا بخشید، تو نیز میراثدار او بودی.[۸]
آثار و کتابشناسی
کتابها
- حماسه کوچی
- سیل
- هزارپا
- داستان گل سرخ
- آغاز
- آن کس که حقیقت را میداند
- بهاری دیگر
- آتش زیر خاکستر
- بالاییها و پایینیها
- دنیای کوچک جوجه تنبل
- مشهدی حسن آسیابان ما است
- یادهای کودکی
- تصویرها چگونه جان گرفتند
- سه قصه
- دو قصه
- جوجه تنبل
- توپ احمد
- لباس ورزشی رضا
- اشتباه منیژه
- امتحان بنفشه
- مینا و عروسکش
- آبنبات چوبی
- فرفره کاغذی
- کاسه چینی مادربزرگ
- کیف احمد
- شوخی
- دوچرخهسواری در خیابان
- بازی خطرناک
- داستان های تاریخی
- پدربزرگ وستاره
- آبگیر مرغابیها
- بچهها در خیابان
- بچهها مواظب باشید
- بچهها در ترافیک
- میکروسکوپ
- پروانههای سپید
- علاءالدین و چراغ جادو (بازنویسی)
- قائم مقام فراهانی (زندگینامه)
- ابن سینا (زندگینامه)
- لبخند با بزرگان
- لبخند با بزرگان (جلد ۲)
- کارمند نمونه
- عبدالرحمن جامی (زندگینامه)
- حکایتهای شیرین از گنجینه ادب پارسی
- آبچلیک پاکوتاه
- عین القضات همدانی (زندگینامه)
- امیراسماعیل سامانی
- ابوریحان بیرونی (جلد ۱، ۱۳۸۸، انتشارات مدرسه)
- ابوریحان بیرونی (جلد ۲، ۱۳۸۹، انتشارات مدرسه)؛ براساس این مجموعه، یک پویانمایی نیز تولید خواهد شد
- افسانههای مردم ایران
- سرداران نامی ایران (۵ جلد)
- الفبای شهر (مجموعه مقالات)
- عاقبت لوطی صالح
- دوچرخهسواری ایمن
- بریم بیایم (مجموعه ۶ جلدی)
- فرهنگ ترافیک برای کودکان و نوجوانان
- پاهای گنده، خرطوم دراز
تعدادی از مقالات
- مثل نسیم سحرگاهی براسان: نگاهی به «جنگ که تمام شد بیدارم کن»: نوشته عباس جهانگیریان/ کتاب ماه کودک و نوجوان اسفند ۱۳۸۹ شماره ۱۶۱
- مردی بزرگ به بزرگی نامش!/ کتاب ماه کودک و نوجوان مرداد و شهریور و مهر ۱۳۸۶ شماره ۱۱۸ و ۱۱۹ و ۱۲۰
- مباحث مشترک در داستان و فیلمنامه/ نشریه رودکی۱۳۸۶ شماره۱۶
- شهرهای فردا، دستاوردها و چالشها/ نشریه شهرداریها سال ششم آبان ۱۳۸۵ شماره ۷۳
- پرداختن به پشتوانههای تاریخی/ پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان۱۳۸۵ شماره۴۷
- افسانه ها، آینه فرهنگ مردم/ نشریه آزما آذر ۱۳۸۴ شماره ۳۹
- همراه جویبار زلال افسانهها/ کتاب ماه کودک و نوجوان اردیبهشت ۱۳۸۳ شماره ۷۹
- در باب ادبیات فکاهی/ کتاب ماه کودک و نوجوان خرداد ۱۳۸۳ شماره ۸۰
- کوچک از بزرگ، کوچکتر است/ کتاب ماه کودک و نوجوان مرداد ۱۳۸۲ شماره ۷۰
- تئاتر مدارس؛ آسیب ها، تنگناها، رهیافت/ کتاب ماه کودک و نوجوان تیر ۱۳۸۲ شماره ۶۹[۱۰]
نگاهی به برخی آثار
«حماسه کوچی»
«حماسه کوچی» نخستین کتاب محمود برآبادی است که در سال 1354 از سوی انتشارات چاپخش منتشر شده است. «حماسه کوچی» داستان سگ کوچکی به نام کوچی است که خودش گله را به صحرا میبرد و شب برمیگرداند. یک روز گرگها به گله حمله میکنند و کوچی با همان جثه کوچک خودش در مقابل گرگها میایستد و از گله دفاع میکند و البته خودش کشته میشود.[۲]
«آتش زیر خاکستر»
«آتش زیر خاکستر» یکی از کارهای محمود برآبادی است که نخستین بار از سوی انتشارات چاپخش در سال ۱۳۵۸ منتشر شد. ماجرا در فضای روستا اتفاق میافتد. داستان خانوادهای روستایی که پس از رعد و برقزدگی پدر به شهر مهاجرت میکنند و مادر مجبور به کار کردن در خانه مردم میشود تا خرج دو کودکش را دربیاورد. این داستان گرچه در شهر اتفاق میافتد اما شخصیتهایش ریشه در روستا دارند.[۱]
«آغاز»
«آغاز» اثر دیگری از محمود برآبادی است که سال 1358 منتشر شده و برآبادی در آن به زندگی کودکان قالیباف میپردازد و ضمن شرح ماجرایی پرهیجان زندگی اقشار محروم جامعه را که در حاشیه شهر زندگی میکنند، بازگو میکند. این کتاب شامل دو داستان «آغاز» و «دنیای کوچک جوجه تنبل» برای کودکان است. در«آغاز» یکى از بچه هاى قالیباف تصمیم مىگیرد نزد پسر همسایه جدیدشان درس بخواند. پس از مدتى اخلاق و رفتارش به قدرى تغییر مىکند که دوست قالیبافش از آن همه مهربانى و فداکارى تعجب مىکند و سرانجام تصمیم مىگیرد او هم به دنبال درس خواندن برود. در داستان دوم یعنی «دنیای کوچک جوجه تنبل» جوجه مرغ تنبل پس از شکستن تخم خود دلش نمیخواهد از تخم بیرون بیاید. ولى سرانجام وقتى گرسنه میماند به ناچار از تخم خارج میشود.[۱]
«مشهدی حسن آسیابان ده ما است»
داستان دیگری که محمود برآبادی در آن فضای روستا را نشان داده، کتاب «مشهدی حسن آسیابان ده ما است» است که سال 1364 ازسوی انتشارات فتحی منتشر شده است. این کتاب که یک داستان بلند است به موضوع ورود فناوری به روستاها میپردازد. در این داستان موسی جوانی روستایی است که تصمیم گرفته کار پدرش را که آسیابان روستاست ادامه دهد اما او نمیخواهد در آسیاب قدیمی پدرش که با آب میگردد، کار کند. موسی یک آسیاب موتوری میخرد و با ورود آسیاب موتوری به روستا اتفاقات دیگری را شاهد هستیم، دودستگی و کشمکش بین اهالی روستا درمیگیرد، آسیاب موسی را آتش میزنند، اما موسی کسی نیست که جا خالی کند. او موتور را تعمیر میکند و دوباره آن را بهکار میاندازد. خیلیها ازجمله پدرش با ادامه کار مخالف است، چون فکر میکند کسانی که منافعشان با آمدن آسیاب موتوری به خطر افتاده، دستبردار نخواهند بود. اما معلم مدرسه او را تشویق به ادامه کار میکند و سرانجام داستان با شروع به کار مجدد موتور آسیاب پایان میپذیرد. آمدن آسیاب موتوری و تراکتور و برق، آغاز دگرگونی در روستاست که دیدیم بعدها به تغییر ساختار اقتصادیـ اجتماعی روستاها منجر شد.[۱]
«پروانههای سپید»
یکی دیگر از آثار محمود برآبادی «پروانههای سپید» است که از سوی انتشارات آریا نیک منتشر شده است. داستان «پروانههای سپید» در یکی از روستاهای شمال اتفاق میافتد. چرخه زندگی کرم ابریشم و چگونگی تولید نخ ابریشم موضوعی است که در این کتاب در قالب داستان برای نوجوانان بازگو میشود. حمید و احمد دو دانشآموزی هستند که در یکی از روستاهای شمال کشور زندگی میکنند. روزی حمید از عمویش مقداری تخم ابریشم گرفته و بر آن میشود ازآن نخ ابریشم تهیه کند. مراقبت از تخمها، غذا دادن به کرمها، مراقبت از پیلهها، درآمدن پروانهها و سرانجام تبدیل پیلهها به نخ و یاری رساندن دوستش احمد به او، مضامین داستان را تشکیل میدهد. حمید و احمد ابتدا کار را خیلی آسان میگیرند، اما تدریجاً متوجه میشوند که پرورش کرم ابریشم کار چندان آسانی نیست. در نیمه راه یکی از آنها پشیمان میشود، مخصوصا ًکه باعث عقبماندن از درس میشود اما بالاخره موفق میشوند قبل از آنکه پیلهها تبدیل به پروانه شوند آنها را بجوشانند و ابریشم را بهدست آورند و همه بچههای مدرسه را شگفتزده میکنند.[۱۱]
«راز باغ متروک»
کتاب دیگری که برآبادی در آن فضای روستا را ترسیم کرده، «راز باغ متروک» است که در سال 1391 از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در «مجموعه رمان نوجوان امروز» منتشر شد. در این رمان نویسنده مخاطب را با شخصیتهای گوناگونی در روستای حکیمآباد و گلتپه آشنا میکند. نامور، معلمی است که به روستای حکیمآباد آمده تا به بچههای مدرسه درس بدهد. او ضمنا بهدنبال ردّی از پدربزرگش در روستای گلتپه در نزدیکی حکیمآباد میگردد. چهار دانشآموز مدرسه در باغ متروکی نزدیک آسیاب کهنه صندوقچهای را پیدا میکنند که مربوط به پیرمردی به نام حکیم بوده است. بر سر تصاحب صندوقچه بین دانشآموزان و طالب، شاگرد راننده مینیبوس روستا درگیری پیش میآید و سرانجام با یاری معلم مدرسه و بابا مراد، پیرترین مرد روستا راز صندوقچه باغ متروک که متعلق به حکیم یا همان پدربزرگ معلم است، کشف میشود. نویسنده رمان «راز باغ متروک» در قالب یک داستان که پر از ماجراهای گوناگون و کوچک و بزرگ است آدمهای روستایی، فضای روستایی، آداب و رسوم، اعتقادات و فرهنگ بخشی از مردم را که در روستاها زندگی میکنند نشان میدهد.[۱۲]
«دنیای کوچک جوجه تنبل»
کتاب «جوجه تنبل» نوشته محمود برآبادی با تصویرگری نسرین افروز از سوی انتشارات کانون دانشآموزان ایران منتشر شده است. این کتاب شامل دو داستان «دنیای کوچک جوجه تنبل» و «آرزوی کوچک ثریا» برای کودکان است. جوجه مرغ تنبل پس از شکستن تخم خود دلش نمیخواهد از تخم بیرون بیاید. ولى سرانجام وقتى گرسنه مىماند به ناچار از تخم خارج میشود.[۱۳]
مجموعه «بریم و بیایم»
مجموعه 6 جلدی «بریم و بیایم» نوشته محمود برآبادی و تصویرگری نسیم بهاری از سوی انتشارات شهر قلم منتشر شده است. این مجموعه کتابی برای دانشآموزان سالهای اول دبستان با تصاویر جالب، متنی روان و ساده و طراحی جذاب و متفاوت است. این مجموعه 6 جلدی شامل داستانهایی است درباره وسایل نقلیه که با کتاب سازی متفاوت منتشر شده است. در این داستانها خواهر و برادری به نامهای مینو و مانی سوار کشتی، هواپیما، قطار، آمبولانس، اتوبوس و تاکسی میشوند و هربار ماجراهایی برایشان اتفاق میافتد که اصلا انتظارش را ندارند. این مجموعه که برای گروه سنی «الف و ب» مناسب است، ضمن بازی و سرگرمی، کودک را با فایدههای وسایل نقلیه آشنا میکند. عنوانهای این مجموعه عبارتند از «بریم و بیایم با آمبولانس»، «بریم و بیایم با قطار»، «بریم و بیایم با اتوبوس»، «بریم و بیایم با کشتی»، «بریم و بیایم با هواپیما» و «بریم و بیایم با سرویس مدرسه».[۱۴]
مجموعه «سرداران نامی ایران»
مجموعه 10 جلدی «سرداران نامی ایران» از سوی موسسه فرهنگی و هنری خراسان برای کودکان گروه سنی «ج» منتشر شده است. این مجموعه سرداران نامآور ایرانی که هریک در دورهای از تاریخ نقش برجستهای در پاسداری از این سرزمین کهن داشته را به کودکان و نوجوانان معرفی میکند. انتخاب این سرداران براساس میزان تاثیرگذاریشان در تاریخ ایران بوده و افرادی را انتخاب کردهام که شجاع و میهندوست بوده و در مقابل تجاوز بیگانگان مقاومت کردهاند. کمیک بودن این آثار ویژگی برجسته آنهاست و باتوجه به اینکه تولید آثار کمیک بسیار زمانبر است پروسه تولید مجموعه «سرداران نامی ایران» شامل پژوهش و تحقیق، نوشتن متن، ویرایش، تصویرگری، تطابق دوباره متن با تصویر، ویرایش مجدد متن بر اساس تصویر، ویراستاری و ... حدود 10 سال به طول انجامید. عناوین این مجموعه عبارتند از «آریوبرزن، دلاور پارس»، «سورنا، سردار خستگیناپذیر»، «بهرام چوبین، دلاوری از سرزمین ری»، «طاهر ذوالیمینین، سرداری با دو شمشیر»، «ابومسلم خراسانی» و «یعقوب لیث صفاری»، «جلالالدین خوارزمشاهی»، «نادرشاه افشار»، «لطفعلی خان زند» و «عباس میرزا». از این مجموعه تاکنون چهار جلد : آریو برزن، سورنا، بهرام چوبین، طاهر ذوالیمینین، منتر شده است.[۱۵]
«امیر خرگوش»
انتشارات محراب قلم رمان «امیر خرگوش» نوشته محمود برآبادی را در سال 1395 برای نوجوان منتشر کرده است. در این رمان «امیر» بچه سهراه شکوفه، آرزو دارد خیلی زود پولدار شود تا مجبور نباشد پول توجیبیاش را از پدرش که باغبان پارک شکوفه است، بگیرد. او علاقه به درس و مدرسه ندارد، دو سال شده و اگر امسال هم مردود شود، از مدرسه اخراجش میکنند. امیر آرزوهای بزرگی دارد، اما برای رسیدن به آرزوهایش اراده و پشتکار لازم را ندارد؛ پس راه میانبر را انتخاب میکند. اسی، بچه محل امیر که دستی در کارهای خلاف دارد و به قول امیر «وضعش توپ است»، سر راه امیر قرار میگیرد. امیر به دار و دسته اسی راه پیدا میکند و پایش به کارهای نان و آبدار و خلاف باز میشود. لطیف و همایون، همکلاسیهای امیر، نگران او هستند و تلاش میکنند مانعش شوند، اما امیر حرف کسی را گوش نمیکند.[۱۶]
پانویس
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ «دغدغههای یک نویسنده با گرایش بومی».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ ۲٫۶ ۲٫۷ ۲٫۸ «محمود برآبادی: رئال نوشتن برایم راحتتر است / کلاسهای آموزشی به تنهایی نمیتواند نویسنده یا شاعر تربیت کند».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ «درباره محمود برآبادی نویسنده ادبیات کودک».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ «درباره محمود برآبادی».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ «معرفی محمود برآبادی».
- ↑ «آداب نوروز در جامعه و ادبیات ما کمرنگ شده است».
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ «کتابخانهها را به پاتوقی برای نوجوانان تبدیل کنیم/ لزوم بهروز کردن کتابخانههای کودک و نوجوان برای جذب مخاطب».
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ «بزرگداشت محمود برآبادی برگزار شد».
- ↑ «بزرگداشت محمود برآبادی نویسنده برجسته کتاب کودک در سبزوار برگزار می شود».
- ↑ «مجموعه مقالات».
- ↑ «پروانههای سفید».
- ↑ «نقد رمان «راز باغ متروک» در شوش».
- ↑ «دنیای کوچک جوجه تنبل».
- ↑ ««بریم و بیایم» در بازار کتاب».
- ↑ «محمود برآبادی از تدوین و انتشار کمیک استریپ «سرداران نامی ایران» خبر داد».
- ↑ «برآبادی با «امیر خرگوش» به کتابفروشیها رفت».