جلال ستاری

از ویکی‌ادبیات
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۴۰ توسط ذرّه (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
میرجلال‌الدین ستاری
زادروز ۱۴ مرداد ۱۳۱۰
رشت
مرگ ۹ مرداد ۱۴۰۰
کرج
علت مرگ سکته مغزی
لقب کتابخانهٔ سیار
پیشه اسطوره‌شناس
کتاب‌ها بازتاب اسطوره در بوف کور؛ سیمای زن در فرهنگ ایران؛ مجموعۀ جهان اسطوره‌شناسی
شریک(های)
زندگی
لاله تقیان
مدرک تحصیلی دکتری روان‌شناسی تکوینی دانشگاه ژنو
دانشگاه سوئیس

میرجلال‌الدین ستاری، مترجم، اسطوره‌شناس، منتقد تئاتر، پژوهشگر ادبیات کلاسیک و مدرن (در گستره‌ای وسیع از ادبیات پارسی تا ادبیات ملل) بود.

* * * * *

جهان‌بینی ستاری اسطوره بود. او سال‌های عمرش را صرف اسطوره کرد. مجذوب قصه‌های هزارویک‌شب شد و همین شیفتگی او را به دنیای مرموز و لاهوتی اساطیر کشاند. باید اعتراف کنیم او یک دایره‌المعارف زنده بود. او در زمینه‌های مختلفی چون قصه، تئاتر و ادبیات، چهل‌سال تحقیق و تفحص کرد و حاصل آن۷۰ عنوان کتاب است که نیمی از آن را ترجمه‌های مختلفی از نویسندگان متعدد تشکیل می‌دهد.
ستاری در بخش مهمی از آثارش، به دو وجه غایب ادبیات ایران در سال‌های اخیر پرداخته است؛ یعنی به تاریخ و اسطوره. ستاری نه فقط ما را با نظریه‌های نو در این عرصه آشنا کرده بود، بلکه فراتر از آن اسطوره و تاریخ را در داستا‌ن‌نویسی و شعر فارسی پی گرفته بود و در واقع الگویی مشخص از به‌کار‌بردن این نظریه‌ها در مواجهه با ادبیات ایران ارائه داده بود.
تألیف و ترجمه اثر سترگی به نام جهان اسطوره‌شناسی باعث شده تا او را یکی از بزرگ‌ترین اسطوره‌شناسان ایران بنامند و دیگر آثار او که در زمینه‌های مختلفی به چاپ رسد در سایه قرار بگیرد. او یکی از منتقدان جدی و از محققان واقعی عرصه تئاتر و نمایش نیز بود. از او مقاله‌های متعددی دربارهٔ آثار کلاسیک تئاتر از آنتیگون و آژاکس گرفته تا فدر و همچنین نمایشه‌های پل کلودل را ترجمه کرد. یکی از ثأثیرگذارترین و به یادمانی‌ترین اثر او در حوزهٔ نمایش، کتابی است تحت عنوان تئاتر و دین که دو مقاله مفصل آن از گابریل مارسل متفکر فرانسوی است که به فارسی برگردانده و در پایان نیز خود مقاله‌ای به نام هنر دینی بر آن افزوده است. مقاله‌ای شگرف و راهگشا که به رغم کوتاه بودنش، نشان‌دهندهٔ درک درست او از مقوله‌ٔ هنر و دین و چندوچون آمیزش این دو است. در عرصه نمایش بهترین آن، کتاب آنتونن آرتو، شاعر دیده و صحنه تئاتر است. او تنها کسی بود که شیفته‌وار همهٔ همش را صرف شناساندن آرتو به جامعه ایران کرد. تئاتر از نظر ستاری، خلاقیت زیبایی‌شناختی هدفمندی برای تصور فضای خودجوشی و آزادی‌ست و شاید به همین دلیل بخش زیادی از تألیفات و ترجمه‌های ایشان، به تئاتر اختصاص یافته است.
آثار او ازجمله معتبرترین پژوهش‌های صورت‌گرفته در این زمینه است که به دور از تعصبات ملی‌گرایانه هستند. دامنه علایق و مطالعات ستاری بسیار گسترده بود و این را می‌توان از کارنامه‌ پرباری که امروز از او به جا مانده است، دریافت. ستاری از محققان و نویسندگانی بود که هم با ادبیات کلاسیک ایران و غرب آشنا بود و هم با ادبیات مدرن جهان و چنین بود که نگاه او در آثار مختلفش گستره وسیعی را دربر می‌گرفت[۱].
جلال ستاری در تمام نوشته هایش تلاش کرد نحوه عملکرد نظام ذهنی اسطوره اندیش را نشان دهد تا بتواند زمینه ها و نشانه های تعدی این نظام به حریم عقل و پیامدهای آن برای جامعه را آشکار کند. مطالعه فرهنگ ایران زمین بدون رجوع به کارهای بزرگانی مانند ستاری ناممکن است، از این رو می‌توان گفت نه تنها آثار این استادان نمودی از فرهنگ ایران زمین است، بلکه خودشان به مثابه یک الگو و شخصیت فرهنگی، بخشی از این سنت فرهنگی و میراث معنوی فرهنگ ایران زمین هستند[۲].

از میان یادها

نام میرجلال‌الدین

خانه بزرگ

دوران شاد کودکی

آقا آصف

عشق دیرینه‌ به تئاتر

آشنایی با جمال زاده

علاقه‌مندی به اسطوره

دوری از سیاست

فستیوال جوانان برلین

ژان پیاژه و مسیر علمی‌اش

کابوکی‌ها

زندگی و تراث

پدرم در ۱۲۸۰ در محلهٔ خانی‌آباد تهران زاده شد. نیاکانش معماران بنام قمی: حاج نعمت‌الله و حاج استاد حسن و کربلایی استاد حسین بودند و پدرش عباسقلی پسر کربلایی حسین معمار بود. در مدرسه سن‌لویی تا پایهٔ شش درس خواند. در سال ۱۳۱۰ در ادارهٔ مالیهٔ رشت استخدام شد و پس از چندی رئیس دایرهٔ مالیات غیرمستقیم و روسومات شهرستان رشت و بعدها کفیل دارای گیلان و در سال ۱۳۲۴ رئیس دارایی بندر انزلی شد و پس از انتقال به تهران به عضویت ادارهٔ تمرکز حساب‌های وزارت دارایی درآمد. مادرم متولد ۱۲۸۹ زنی روستایی و پدرش تاجری ورشکسته بود[۳].
دوره ابتدایی در مدرسه عنصری رشت سال ۱۳۲۳ تحصیلاتم تمام شد پس از اتمام مدرسهٔ ابتدایی،‌ یک سال در رشت و یک سال در بندرانزلی و چهار سال در دارالفنون درس خواندم. در سال ۱۳۲۴ در دبیرستان شاپور رشت به پاس شاگرد اول شدنم از پرداخت شهریه معاف شدم. چهار سال هم در دارالفنون درس خواند. در کنکور فراخوان اعزام محصل در زمان نخست‌وزیری رزم‌آرا به اروپا شرکت کرد با اولین دوره بعد از رضاشاه در سال ۱۳۲۹ به سوییس رفت. جزو محصلین اعزامی بود كه برای رشتهٔ تعلیم و تربیت اعزام شدند. چون دیپلم ادبی داشت باید به سراغ روان‌شناسی می‌رفت. از سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۶۳ آن‌جا بود که ۱۳ سال طول كشید. در رشته روانشناسی (پسیکولوژی) درس خواند و ژان پیاژه یکی از استادان او بود. او دغدغه‌ای فراتر از روانشناسی فردی داشت و تمرکز خود را بر روانشناسی جمعی و شناخت تأثیر مثبت یا منفی کهن الگوها و اسطوره‌ها و افسانه‌ها در ناخودآگاه جمعی معطوف کرد[۷].
در طول دوران اقامت خود در سوئیس سفرهای فراوانی به نقاط مختلف اروپا کرد و به صورت داوطلبانه در کلاس‌های آموزشی متعددی شرکت جست؛ امری که بر دامنه دانش ستاری افزود و موجب ارتقا بینش او در زمینه‌های مختلفی که بعدها در آنها به فعالیت پرداخت گردید[۷]. اولین ازدواجش در سال ۱۳۴۳ بود که چندسالی بیشتر دوام نیاورد و در سال ۱۳۴۷ ازهم جداشدند و پس از ده سال در خرداد ۱۳۶۳ با خانم تقیام ازدواج کرد[۸]. جلال ستاری معتقد بود که دوران اقامت نسبتا طولانی مدت او در سوئیس هرگز موجب دلبستگی به این کشور و فرهنگ یا مردم آن نشد. به همین دلیل او پس از پایان تحصیلاتش به کشور خود بازگشت و تا پایان عمر در ایران زندگی کرد[۷].

شخصیت و اندیشه

موسیقی

پدرم در جوانسالی معلمی به نام شوقی داشت او نت سیاق را جلوی من می‌گذاشت و می‌گفت ساز بزن و دانشتم چون این روش مبتنی بر حافظه یعنی سمبلیک و تمثیلی است نمی‌توانستم آن را بخوانم آن را رها کردم و پدرم مرا به نزد آقای یروان برد او به من سازنوازی با نت‌خوانی را یاد داد[۳].

رمان

در دورهٔ دبیرستان من با همکلاسیم که پدرش اسماعیل‌‌خان جنگلی نام داشت. او برای من از میرزا کوچک‌خان می‌گفت و از نهضت جنگل. من شیفته آن بودم و حرف‌هایش را با ولع گوش می‌دادم در حقیت این خانواده بودند که مرا رمان‌خوان کردند. دختر این خانواده به من گفت: رمان بخوان اگر رمان نخوانی نمی‌فهمی زندگی و آدم‌ها جند لایه دارند[۳].

نقاشی

در سن ۱۷ سالگی نقاشی‌هایی با آبرنگ انجام می‌دادم آن را رها کردم از آن دوران فقط پنج‌تا از نقاشی‌ها باقی مانده‌اند. منب‌ت‌کاری هم انجام می‌دادم چون در انزلی چوب‌هایی که در دریا شناور می‌شد مدت‌ها در دریا می‌ماند و پوک می‌شد و بسیار راحت با کارد تراشیده می‌شد. برای این کارها معلمی‌نداشتم[۹].

فرزند

من و لاله با هم تصمیم گرفتیم بچه‌ نداشته باشیم تا بتوانیم کار دلخواه‌مان را انجام دهیم و زندگی‌مان خیلی مرفه نبود که بتوانیم از عهده خرج زندگی خودمان و فرزند و تحصیلاتش برآییم. می‌خواستیم هرکجا که دلمان می‌خواهد برویم[۳].

پایان‌نامه

در مقطع دکتری پیاژه موضوعی به من پیشنهاد داد در باب ادارک بصری که در آن هنگام مشغلهٔ ذهنی‌اش بود. من حدود یک‌سال در این موضوع کار کردم و به ستوه آمدم. در این اثنا جمال‌زاده ازم خواست با دوستش بازیل نیکتین مستشرق معروف روسی تماس بگیرم، شاید سرپرستی تحقیقی در باب روان‌شناسی اجتماعی را بپذیرد ولی نیکتین مرا به جمال‌زاده حواله داد[۱۰].

فعالیت‌های فرهنگی

YesY سال ۱۳۴۱ بازگشت به ایران و تدریس زبان فرانسه در دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران.
ز در سال ۱۳۴۱، استخدام سازمان برنامه / در آن زمان، این سازمان مشغول تدوین برنامه‌ای پنج ساله برای فرهنگ ایران بود که به عنوان کارشناس در قسمت امور تربیتی استخدام شد.
YesY از سال 1343 مشغول به فعالیت در سمت معاونت در بخش فرهنگ و هنر و جهانگردی سازمان برنامه شد و سپس در مقام کارشناس.
YesY عضویت در بخش علمى بنیاد فرح پهلوى.
YesY سال ۱۳۴۶ تدریس زبان فرانسه در هنرکده هنرهای تزئینی به مدت دوسال.
YesY در سال ۱/ ۴/ ۱۳۵۰، به وزارت فرهنگ و هنر منتقل شد و در آنجا مدیرکل دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی فرهنگی بود. بعد کارشناس مدیریت فرهنگ و جهانگردی و بعد به امضای مدیر سازمان برنامه، خدادا رمانفرمائیان به وزارت رهنگ و هنر منتقل شد.
YesY از سال ۱۳۵۰ به وزارت فرهنگ و هنر به عنوان مدیر کل دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی منتقل شد.
YesY سال ۲/۵/ ۱۳۵۳مشاور فرهنگ و هنر مهرداد پهلبد که وزیر فرهنگ شد.
YesY تدریس درسی با عنوان کارگزاری فرهنگی در سال ۱۳۵۶ در دانشگاه فارابی.
YesY سال ۱۳۵۸ پس از ۱۷ سال و ۱۰ ماه و ۸ روز خدمت به دلیل پاکسازی و ایجاد محیط مساعد برای رشد نهاد انقلاب اسلامی اخراج شد. با تنزل از گروه از پایهٔ ۱۱ به گروه پایهٔ ۵ ( و بعدا ۹) که حسن حبیبی وزیر فرهنگ و هنر آن را امضا کرد.
YesY دوره ریاست جمهوری خاتمی: عضو شورای تئاتر.
YesY تدریس نشانه‌شناسی در دانشگاه تهران.

دیدگاههای فرهنگی

ابتدا باید ملی باشیم بعد بین‌المللی

ستاری معتقد بود که نگاه ما به پیشینه فرهنگی و هنری ایران نباید نگاهی مشابه با نگاه بازدیدکنندگان یک موزه باشد؛ بلکه باید فرهنگ و هنر و اسطوره‌های بومی و ملی را به شکل عنصری پویا مشاهده کرد و برای نوسازی و به‌روزرسانی آن تلاش نمود. در واقع او دوست نداشت که ما اساطیر و قصه‌های کهن خود را پشت ویترین موزه‌ها قرار دهیم و تنها به آنها ببالیم و آنها را در قالب پدیده‌های منسوخ و به تاریخ پیوسته بنگریم. علاقه اصلی او این بود که اهالی فرهنگ و هنر راهی برای ورود این قصه‌های قدیمی و شخصیت‌هایشان به قصه‌ها و آثار داستانی جدید بیابند و آنها را نوسازی و به‌روزرسانی نمایند. او هنگام ورق زدن داستان‌های جدید همواره به دنبال کشف ردپایی از حضور اساطیر قدیمی با ظاهر نوین می‌گشت و برای یافتن شخصیت‌های داستانی شاخصی که بتوان آنها را اساطیر جدید و نوظهور ایرانی نامید کنجکاو بود[۷].

فرهنگ ایرانی

فرهنگ ایرانی به سوی آفرینشی خواهد رفت که ما نمی‌دانیم، چیست، یعنی فرهنگ ایرانی در حال رکود نیست، در حال جهش به سوی آینده است که از بابت آفرینش درخشان خواهد بود و به هیچ وجه به عقب برنمی‌گردد، به کهنه‌پرستی اعتقاد ندارد، خیلی به حرف‌های دیگران هم ایمان ندارد، به سوی خلاقیتی می‌رودکه هنوز خیلی نمایان نیست، ولی در بسیاری موارد یک جرقه‌هایی از آن می‌بینید، آینده فرهنگی ایران را اگر بخواهیم خلاقیت ادبی تعریف کنیم، درخشان می‌بینم[۱۱].

یادمان و بزرگداشت‌ها

سال ۱۳۸۴ مجله بخارا در همان سال، جشن‌نامه‌ای را برای او منتشر کرد و ۱۰ سال بعد، در ۱۳۹۴، ناصر فکوهی پژوهشگر و استاد دانشگاه، کتاب گفت‌وگو با جلال ستاری را منتشر کرد.

از نگاه دیگران

عباس مخبر
ستاری در کنار استاد بهار به نسل اول اسطوره‌شناسان ایرانی تعلق دارد. او در شمار آن گروه از اسطوره‌شناسان بود که اسطوره‌ها را صرفاً پدیده‌ای متعلق به گذشته نمی‌دانست، و درباره‌ اسطوره‌های نوین غرب، اسطوره‌های بورژوازی، اسطوره‌های فکری در ایران معاصر می‌نوشت. ستاری ادبیات، تئاتر و موسیقی را خوب می‌شناخت و پژوهش‌های او در اسطوره‌شناسی که بر دانشی وسیع در این حوزه‌ها استوار است[۱۲].
ابوالقاسم اسماعیل‌پور مطلق
بسیار از او آموختم و از محضر پرفیض او بهره‌ها گرفتم. از سال‌ها دور که به خانه ما آمده بود و یک زمستان کامل که با فروغ هفته‌ای دو شب به شهرکی در کرج پیش او می‌رفتیم خاطراتی پربار از او داریم و حاصل آن شد آخرین کتاب او: اسطوره و نماد در ادبیات و هنر[۱۲]. کاری که جوانان ما با تخت جمشید و دیگر اماکن تاریخی می‌کنند این است که در ویترین بگذارند و آن را تقدیس کنند، ستاری این کار را عبث می‌دانست و معتقد بود باید از سنت درس بگیریم و تحلیل امروزی کنیم. این دیدگاه او بسیار جای کار دارد، من اسم دیدگاه او را «اسطوره‌شناسی ایرانی» می‌گذارم[۱۳].
احمد جلالی فراهانی
جهان بیرونی جلال ستاری اسطوره است. او سال‌های عمرش را صرف اسطوره کرد. او بیش از هرچیز یک دایرةالمعارف زنده بود[۱۴].
رضا براهنی
«من و جلال ستاری پلی هستیم میان شرق و غرب»[۱۴].
ناصر فکوهی
ردّپای شخصیت فردی (روان‌شناسانه) و اجتماعی (جامعه‌شناسانه) را در کارهایش می‌توانیم ببینیم. هرگز به یاد ندارم که حتی در یکی از جلسات بزرگداشت خودش شرکت کرده باشد. وقتی از او می‌پرسیدن چرا؟ همیشه می‌گفت: «واقعاً خجالت‌ می‌کشم که آن بالا بایستم و یک عده برایم هورا بکشند! نه آقا، این کار من نیست، اصلا مگر می‌شود؟!»[۱۵].
فرهاد مهندس‌پور
هیچگاه یادم نمی‌رود واکنشی که ایشان بر کار پژوهشی ساده‌ای که انجام داده بودم، واقعا حیرت‌انگیز بود تشویقی ایشان بر من تاثیر گذاشت. این منش دربرخورد با جوان‌ها بود. در عین حال متانت در کلاس، تازگی مباحث، زنده بودن مباحث و گفت‌و‌گوها درنظر گرفتن سطح دانش ما، باعث شده بود کلاس درس ایشان برای همهٔ ما بسیار جذاب باشد؟!»[۱۶].
علی دهباشی
زمینه مطالعات و پژوهش‌ها کار ایشان در نوع خود بدیع بود. او از اولین نویسندگانی بود که با اتکا به دانش و دستاوردهای شناخت نقد ادبی، فرهنگی و هنری دنیای غرب به تحلیل آنها پرداخت؟!»[۱۷].
محمد میرشکرایی
نمی‌دانم استاد را چطور بنامم؛ اسطوره‌شناس، مردم‌شناس، مترجم و یا چندین عنوان دیگر. او بیش از هر محققی دل به کار هزارویک شب داده و بیش از همه نقش زن آن، یعنی شهرزاد را بسیار ارج می‌نهد. او شهرزاد را نمایش چیرگی عشق و ایمان بر نفرت می‌داند و شخصیت و هوشمندی شهرزاد را دلیل اصلی کشش او به هزارویک شب عنوان می‌کند. ایشان هم‌چنین از معتبرترین صاحب‌نظران حوزه نمایش هستند. ستاری همیشه می‌گفت رسالت تئاتر، القای اندیشه و بیدارکردن ذهن است؟!»[۱۸].
نعمت‌الله فاضلی
استاد نه فقط مترجم و یا نویسنده، بلکه از کنشگران بزرگ فرهنگ در تاریخ معاصر ایران بود. و چون میزان ترجمه‌ها و تألیفات استاد زیاد است، نقش کنشگری ایشان بسیار کمتر دیده شد. اولین گزارش یا متنی که ما درباب سیاستگذاری فرهنگی داریم، تألیف استاد جلال ستاری است و بعدها او گزارشات متعددی منتشر کرد. او سهمی مانند آندره مالرو در زمان ژنرال دوگل در فرانسه در ایران داشت به دلیل آن جایگاه خاصی که برای تئوری‌پردازی در حوزه فرهنگ درنظر می‌گرفت [۱۹].
پوپک عظیم‌پور
اصیل‌ترین منابع نمایشی، به ایشان اختصاص دارد. اصلاً نمی‌توان بدون نام ایشان، وارد بسیاری از مقولات شد. در زمانی که ما شاید دچار غفلت‌زدگی و یا در هیجان غرب‌زدگی در مقابل «ایسم»‌های متعدد غربی میخکوب شده بودیم، استاد جلال پژوهش در باب قصه اصحاب کهف، قصه یونس و ماهی، شیخ صنعان و دختر ترسا، قصه سلیمان و بلقیس گفتگوی شهرزاد و شهریار و ... انجام می‌دهند و بار سنگین مطالعات بین‌رشته‌ای را که می‌بایست اهالی آن رشته‌ها در زمینه‌های متعدد اسطوره‌شناسی، تئاتر و ادبیات به دوش میکشیدند، یک تنه به دوش کشیدند؟![۱۸]».
محمدحسین ناصربخت
در شناساندن بسیاری از شاخه‌های دانش و علوم جدید و اندیش‌های اسطوره‌شناسان و به ویژه در عرصه نمایش، کاری عظیم را به ثمر رساندند و در این عرصه‌ها پیشتار بودند به طوری‌که موجب آشنایی ایرانیان با این حوزه‌ها شدند. ماندگارترین و تأثیرگذارترین اثر دکتر ستاری در این عرصه‌ها، ترجمهٔ کتاب جامعه‌شناسی تئاتر اثر ژان دووینیو است که راهنمای بسیاری از پایان‌نامه‌ها و چراغ راه اساتید و دانشجویان بوده است؟!»[۱۸].

تئاتر

به گمان وی تئاتر به مثابه کیمیاگری است که پیش از هرچیز به کارگردان امکان می‌دهد تا واقعیت بازیگران و فضای صحنه را به وهم و پندار تغییر دهد. تئاتر چون رمان ماشینی جهان‌آفرین است یا به گفته‌ای دیگر وسیله گریز. و به همین سبب بود که او با بهره‌گیری از دانش وسیع و نگاه نقادانه خود تالیفاتی را نیز در این باب نوشت[۲۰]. به نقل خودش تئاتر عبدالحسین نوشین بود که با تئاتر کاری می‌توان کرد که احزاب مب‌کنند. رمان را در خلوت و تنهایی می‌خوانیم اما تئاتر با موجودات زنده[۲۱].

دمکراسی

دمکراسی را معادل با تسامح و تساهل نمی‌دانم، برای اینکه تسامح و تساهل همیشه برای گفت‌وگو نیست. وقتی که امپراطوری هخامنشی هست، امپراطوری رم هست، آن‌ها دربارهٔ اقوام امپراطوری‌شان، تسامح دارند ولی اهل گفت‌وگو نیستند. امپراطوری برای اینکه امپراطوری خودش را حفظ کند. در قبال دین اقوام مختلف، تسامح نشان می‌دهد. یعنی می‌گوید هرکاری که می‌خواهید بکنید ولی ابداً سزار اهل گفت‌وگو نیست، اسکندر با وجود اینکه از پیش‌قراولان منشور برادری میان ملت‌هاست اهل گفت‌وگو نیست. بنابراین تسامح می‌شود جزئی از دمکراسی، ولی اگر نباشد، اصلاً دمکراسی پا نمی‌گیرد. ولی دمکراسی فراتر از این می‌رود، آرمان این است که به یک جایی باید با هم برسیم که همان هدفی است که من فکر می‌کنم اگر نباشد. گفت‌وگو بی‌معناست. گفت‌وگو در نهایت این است که به یک همدلی برسیم. چیزی که بیش از هر چیز دیگر می‌تواند وارد عرصهٔ گفت‌وگوی فرهنگ‌ها شود تئاتر است. در تئاتر شما همه قشر آدمی را می‌توانید ببینید؟!»[۲۲].

نظر تئاتریان

داوود فتحعلی‌ بیگی
جلال ستاری یکی از کم‌نظیرترین افراد متفکری بود که من در این عمر هفتاد ساله دیدم و شناختم و افتخار آشنایی و نزدیکی با او را داشتم. به شکلی اعجاب‌آور از مطالعه و تحقیق و پژوهش خسته نمی‌شد. نکته‌ای که می‌توانم به آن اشاره کنم، شکل روش‌شناسی و تحقیق و پژوهش جناب ستاری بود که در هر پژوهشی از ارجاعی به ارجاعی دیگر می‌رفت و چنین کار بزرگی واقعاً از توان و عهده هر پژوهشگری ساخته نیست[۲۳].
محمدرضا خاکی
یکی از ویژگی‌های خاص ایشان سبک نوشتاری‌اش بود. البته این مسئله تنها درباره آثار تالیفی‌اش نبود، حتی در ترجمه‌های خود هم نثر ویژه‌ای داشت. آن‌چنان‌که کافی بود یکی از آثارش را بخوانیم تا متوجه شویم یکی از نوشته‌ها یا ترجمه‌های ستاری پیش روی‌مان قرارگرفته است. بخشی از این نثر فاضلانه و فاخر نشات گرفته از احاطه‌ای بود که به ادبیات کلاسیک ایران داشت. اما نکته دیگر درباره فعالیت‌های ارزشمند استاد ستاری به نگاه جامعه‌شناسانه‌ای بازمی‌گردد که به تئاتر داشت. او با مهارت بسیاری به سراغ انتخاب واژه‌های معادل در ترجمه و حتی خلق آن‌ها می‌رفت؛ آن‌چنان‌که گاهی به واژگانی در نوشتار او برمی‌خوریم که خاص خودش و منحصر به‌فرد هستند[۲۳].
هادی مرزبان
به قول معروف در سایه بود. او به دنبال مطرح شدن نبود و یکی از پایه گذاران تدریس و آموزش به هنرجویان شهرستانی بود و توانست از این طریق تئاتر شهرستان را به تبلور برساند. به همین دلیل همیشه در حال خواندن و نوشتن بود و به دیدن تئاترهای بسیاری می‌رفت در حقیقت به نوعی همراه اهالی تئاتر بود. در هر حوزه‌ای اطلاعات کافی و جامعی داشت. از نوشتن و مطبوعات گرفته تا حوزه تجسمی[۲۳].
قطب‌الدین صادقی
من سال‌ها با ایشان روابط خانوادگی داشتم و ایشان را از نزدیک می‌شناختم؛ ستاری خوش سخن بود و کتاب زیاد خوانده بود[۲۴]. این پژوهشگر و محقق علاوه برپختگی کامل به زبان فارسی، تسلط بسیاری به زبان‌های مختلف داشت و مجموعه‌ای از بهترین کتاب‌ها ترجمه کرد. همت و تلاشی که موجب غنی‌شدن کتابخانهٔ فرهنگی ایران شد و براین اساس خدمت بزرگی برای فرهنگ و ادبیات ایران انجام داد[۲۳].

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

ابوالحسن نجفی
من نمی‌توانم از میان انبوه کارهای درخشان این انسان شریف کاری را به‌عنوان نمونه اسم بیاورم. فقط می‌توانم بگویم همه کارهای این بزرگوار قابل‌تحسین و احترام است؛ چراکه کوهی از تلاش، کوشش و دقت پشت سر آنهاست. مقالاتی را هم که درباره ادبیات و ترجمه در مجله‌ها چاپ می‌کرد، بسیار مهم بود که به‌شخصه بسیار از آنها آموختم و بی‌هیچ اغراقی می‌توانم بگویم برای هرکسی که در حوزه ترجمه کار می‌کرد، یا می‌خواست کار کند، این مقالات بسیار راهگشا و آموزنده بود[۲۵].
گلشیری
روایت‌های قدیمی را گرفته و به آنها جامه‌ای نو پوشانده و خیلی هم استادانه این کار را کرده است؛ اما متأسفانه در داستان‌های گلشیری خیلی چیزها گنگ و مبهم می‌ماند و من آن خط اصلی را در داستان‌هایش پیدا نمی‌کنم. ممکن است نقص خود من باشد. وقتی رمان می‌خوانم دنبال این هستم که نویسنده چه می‌خواهد بگوید و حرفش چیست. در مورد گلشیری خب زیبایی نثرش را و این را که نویسنده توانایی است درک می‌کنم، اما متوجه نمی‌شوم چه می‌خواهد بگوید. درحالی‌که مثلا پروست را که می‌خوانم می‌فهمم دقیقا چه می‌خواهد بگوید[۲۶].
براهنی
به نظر من در نقد استادتر است تا در رمان. نقدهایش خیلی پخته است و در آنها خیلی درست و بجا به منتقدان بزرگ غرب ارجاع می‌دهد و از نظریات آنها در نقد استفاده می‌کند[۲۶].
محمدعلی سپانلو
آقای سپانلو جدا از اشعار زیبای بسیار پخته‌ای که دارد و من در همان کتابی که شما اشاره کردید از آنها یاد کرده‌ام، در زمینه نقد ادبی هم کارهای ارزنده‌ای دارد. خوبی سپانلو این بود که هم ادبیات کهن فارسی را خوب می‌شناخت و هم به جز شعر، به داستان‌نویسی معاصر توجه داشت. دربارهٔ ادبیات دوره مشروطیت هم کارهای گران‌قدری انجام داد. سپانلو آدمی چندوجهی بود. چند فیلم هم بازی کرد که لابد دیده‌اید. نثرش هم نثر خوب و پخته‌ای است. خب کم پیش می‌آید همه اینها در یک نفر جمع باشد، خیلی حیف شد که بیماری، او را از ما گرفت[۲۶].
رضا قاسمی
بین نویسندگانی که در ایران نیستند، رضا قاسمی بهتر از بقیه توانسته وضعیت خود را به‌عنوان یک مهاجر در رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها روایت کند. در آن رمان به خوبی به وضعیت یک مهاجر پرداخته، اما اغلب نویسندگان مهاجر به دلیل اینکه درست زبان یاد نمی‌گیرند و وارد فرهنگ و زندگی کشوری که به آن رفته‌اند نمی‌شوند، همان سبک زندگی اینجا را در آنجا هم ادامه می‌دهند [۲۶].
محمود دولت‌آبادی
او نویسنده‌ای است که واقعا جامعه امروز ایران را در کارهایش منعکس کرده و رمان همین‌طور باید باشد. گذشته از این دولت‌آبادی نفس رمان‌نویسی دارد و واقعا کار می‌کند. اما خب متأسفانه رمان هنوز در اینجا و در جامعه امروز ما درست جا نیفتاده است[۲۶].

همراهی‌های سیاسی

هویت ملی

فرهنگ ملی نیاز به یک فرایند ساختن دارد. این فرایند با یک برنامهٔ از پیش تعیین شدهٔ سیستماتیک هم لزوماً انجام نمی‌شود. هرگاه انجمن‌های مردمی و غیردولتی به مفهوم واقعی شکل بگیرد و حمایت دولتی نه، بلکه عنایت دولتی هم برای رفع کمبودها وجود داشته باشد، انجمن‌ها می‌توانند افراد زبده را دور هم جمع کنند. اگر این اتفاق نیفتد، ما در همان سطحی که هستیم، خواهیم ماند[۸].

روشنفکر

می‏گوییم وظیفه روشن‏فکر چون و چرا کردن در همه چیز است، پس تفکر آزاد دارد و آزادانه می‏اندیشد؛ یعنی تابع ایدئولوژی خاصی نیست؛ بنابراین، به جای آنکه بگوییم روشن‏فکر چپ یا روشن‏فکر راست یا روشن‏فکر دینی، بهتر است بگوییم متفکر چپ، متفکر راست یا متفکر دینی؛ زیرا اگر مفهوم روشن‏فکر با چپ یا راست یا دینی بودن بخواهد جمع شود، دچار نوعی تناقض می‏گردد. البته ممکن است روشن‏فکر گرایش داشته باشد یا نداشته باشد. خیلی از روشن‏فکران هستند که حتی گرایش چپ و راست هم ندارند اما به هر حال، یک نفر که معتقد به ایدئولوژی خاصی باشد مبلِّغ ایدئولوژی خاصی خواهد بود. اگر در آغاز، جبهه‏گیری مشخصی در یک مسئله باشد که بخواهند به آنجا برسند، این دیگر روشن‏فکری نیست، بلکه از مقوله ایدئولوژی است، آن موقع از روشن‏فکری ایدئولوژی می‏ماند[۲۷].

شاهنامه

ببیند «شاهنامه» از مهم‌ترین متن‌هایی است كه به اسطوره‌ها می‌پردازد؛ اما بیش‌تر از بررسی اسطوره‌ها، در مواجهه با این اثر بیش‌تر شاهد تصحیح این اثر سترگ هستیم. این از آن ایرادهایی است كه به فضای فرهنگی ما وارد است. روایت و نقل روایت كردن و از طرفی مدام تصحیح كردن آسان‌تر از آن است كه پژوهش انتقادی شود. رستم باید امروزی شود. این پژوهش است. به عقیدهٔ من، باید تئاتر و دیگر امكان‌ها در خدمت امروزی كردن اسطوره‌ها باشد. مثلا فیلم «محیا» بر اساس داستان «شیخ صنعان» است؛ این یعنی روایتی نو از «شیخ صنعان». به جای آوردن شیخ صنعان با آن ظاهر، این‌جوری درمی‌آید. یا «شب دهم» كه حسن فتحی آن را ساخته است. بنابراین باید اسطوره‌ها را نو كرد. اگر اندیشه‌ای باشد كه ماندگار است، باید از آن بهره برد. «پرومته» ماندگار است و باید امروزی‌اش كرد. این كار را نمی‌كنیم و تصحیح پشت تصحیح می‌آید[۵].

اسطوره‌های ایرانی

روحیه اسطوره ایرانی پهلوانی است، رستم، پهلوانی است که طرفدار ضعفاست و ملیت و منیت ایرانی را می‌‌خواهد حفظ کند، به خاطر جوانمردی و دلاوری با پادشاه وقت یا هر قدرتی که می‌خواهد جوانمردی‌اش را سرکوب کند در می‌افتد. تمام اسطوره‌های ما نشان‌دهنده این است که یک پهلوان و انسان اسطوره‌ای در رسیدن به چیزی است که برای او ارزش دارد، البته برای ما هم ارزش دارد، مثل عشق، جوانمردی و... این درس بزرگ اسطوره‌های ماست از خطرها می‌گذرد تا به آن برسد. بی‌دلیل نیست که این نوع اسطوره‌ها مورد علاقه‌ مردم است و برای آن داستان می‌سازند، چرا، برای اینکه با پادشاهی که می‌خواهد زورگویی کند درمی‌افتد، پهلوانی مثل او مدافع جوانمردی، دلاوری و پاکدامنی است. این نوع اسطوره‌ها ماندگارند، امروزه دیگر از اسطوره‌هایی مثل کلثوم‌ننه نمی‌توانیم بهره‌ای ببریم، بنابراین باید آنها را تفسیر امروزین کرد[۲۸].

آینده فرهنگ ایرانی

فرهنگ ایرانی به سوی آفرینشی خواهد رفت که ما نمی‌دانیم، چیست، یعنی فرهنگ ایرانی در حال رکود نیست، در حال جهش به سوی آینده است که از بابت آفرینش درخشان خواهد بود و به هیچ وجه به عقب برنمی‌گردد، به کهنه پرستی اعتقاد ندارد، خیلی به حرف‌های دیگران هم ایمان ندارد، به سوی خلاقیتی می‌رودکه هنوز خیلی نمایان نیست، ولی در بسیاری موارد یک جرقه‌هایی از آن می‌بینید، آینده فرهنگی ایران را اگر بخواهیم خلاقیت ادبی تعریف کنیم، درخشان می‌بینم[۲۸].

ادبیات آرمانی

ادبیات باید آرمان‌خواه باشد و «ادبیاتی که آرمان‌خواهی در آن نباشد، چیزی به مردم نمی‌آموزد». البته تلقی او از آرمان این نیست که نویسنده در اثرش بیانیه صادر کند و خیلی رو و آشکار پیامش را فریاد بزند. او می‌گوید: «آرمان‌خواهی باید در اثر هنری مستتر باشد نه اینکه هنرمند آن را به زور و از بیرون به اثر الصاق کند. درواقع آرمان‌خواهی باید به نحوی در یک اثر هنری متجلی شود که مخاطب خودش به تدریج به آن پی ببرد نه اینکه به‌صورت ابلاغیه سیاسی به متن تحمیل شود»[۲۶].

شیفتگی غرب به شرق

بعضی‌وقت‌ها این شیفتگی آنها نسبت به شرق، ما را عقب انداخته. مثلا بعضی شرق‌شناسان اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی طوری از گذشته ما صحبت می‌کنند که انگار ما عیناً باید همان حرف‌های گذشتگان خودمان را تکرار کنیم. خب چنین نگاهی با پیشرفت جامعه سازگار نیست. برای همین است که می‌گویم نگاه شیفته‌وار بعضی از شرق‌شناسان به شرق ما را عقب انداخته، چون تحت تأثیر این نگاه و تعریف و تمجیدی که آن شرق‌شناسان از فرهنگ گذشته شرق کرده‌اند، آن‌قدر شیفته گذشتگان خود شده‌ایم که در گذشته درجا زده‌ایم. من کم دیده‌ام شرق‌شناسی را که مثل ادوارد براون بیاید و نقد ادبی گذشته را بکند و درعین‌حال حرف خودش را هم بزند؛ مثلا برای فرانسوی‌ها تصوف برترین و عالی‌ترین اندیشه بود؛ درحالی‌که این‌طور نیست. تصوف روزگاری زبان انتقادی گشود و از این نظر اهمیت داشت؛ اما اینکه بخواهیم امروزه با شیفتگی مطلق با آن مواجه شویم درست نیست»[۲۶].

غیبت انسان مدرن در رمان‌های معاصر

انسان مدرن است که در رمان‌های معاصر حضور ندارد. این همان حضور پیدا نکردن اسطوره‌های مدرن است در این رمان‌ها. رفتار رمان ایرانی هنوز به یک جریان تبدیل نشده است. اگر می‌خواهید مثلاً از تاریخ مشروطه بنویسید باید داستان خلق کنید و تاریخ نگویید وگرنه کسروی تاریخ را نوشته است که البته این خلاقیت می‌خواهد که کار سختی است. مقاله جلال

مخالفت‌های سیاسی

دولت ایدئولوژیک

به باور من نمی‌شود با دولت غیرایدئولوژیک طوری رفتار کرد که یا جذبش شد یا فقط در او به چشم خصم نگریست. هیچ دولت غیرایدئولوژیکی نیست که فقط بد باشد و یا فقط خوب خوب. البته ممکن است که اندازهٔ این خوبی و بدی از دولتی به دولت دیگر فرق کند، ولی حتّی در سایه دولت ایدئولوژیک نباید مثلاً به سبب اعمال شدید سانسور دست از کار کشید. بی‌گمان سانسور زیان‌آور است و باید با آن مخالفت کرد ولی این دلیل نمی‌شود که چون سانسور حاکم است پس نمی‌شود و نباید هیچ‌کاری انجام داد[۸].

گفت‌وگو

ما دیالوگ با غرب نداریم برای اینکه با خود دیالوگ نداریم؛ نمی‏دانیم که چه بگوییم. گرچه مرکز بین‏المللی گفت‏وگوی تمدن‏ها داریم، ولی گفت‏وگو نمی‏کنیم. نمی‏توانیم گفت‏وگو کنیم؛ چون اصولاً دیالوگ را نمی‏شناسیم. ما در واقع مونولوگ می‏کنیم: یعنی دو نفر می‏نشینند با هم حرف می‏زنند. این برای خودش، آن هم برای خودش. دیالوگ باید مبتنی بر این باشد که من خودم را به او بشناسانم و او هم خودش را به من بشناساند. به هیچ وجه قصد توافق در آن اهمیت ندارد؛ من نمی‏خواهم بر او غلبه کنم. او نمی‏خواهد بر من غلبه کنم فقط می‏خواهیم همدیگر را بشناسیم. شناخت متقابل ممکن است منجر به همکاری بشود، ممکن هم هست نشود؛ تا غیر خودت را نپذیری و با او گفت‏وگو نکنی، نه تنها روشن‏فکری لنگ می‏زند، بلکه همه چیز لنگ می‏زند. این می‏شود اوتیزم (درخودمانی)، همان بلایی که قرن‏هاست سر ما آمده؛ از خود بگیر به خود بده، ولی تا کی؟[۲۷].

نویسندگان مهاجر

بین کارهای ایرانی که آن طرف منتشر شده کار خوب خیلی کم است. آنهایی که درباره ایران می‌نویسند کارهاشان بیشتر توریستی است و به مردم‌شناسی می‌ماند تا رمان، یعنی از دید آدمی راجع به ایران می‌نویسند که از بیرون به ایران امروز نگاه می‌کند. بعضی‌هاشان هم طوری با ما که در ایران مانده‌ایم برخورد می‌کنند که انگار ما گناه کرده‌ایم که مانده‌ایم. فکر می‌کنند هر چه خوبی است مال آنهاست و همهٔ ما عقب‌افتاده هستیم. برای همین داستان‌هاشان هم ربطی به اوضاع و احوال ما ندارد و بیشتر مربوط به زندگی خانوادگی خودشان و برادر و خواهرهاشان است. من کارهای احمد محمود را که می‌خوانم می‌فهمم که او چه می‌گوید. یا دولت‌آبادی همین‌طور. یا بین نویسندگان خیلی قدیمی‌تر، محمد مسعود. اینها حرفی‌ که می‌خواهند بزنند روشن و معلوم است و من این نوع کارها را می‌پسندم. البته بین رمان‌نویس‌های سال‌های اخیر ایران هم نویسنده خوب هست. مثل فریبا وفی و زویا پیرزاد که به نظر من نویسندگان خوبی هستند. آنچه زویا پیرزاد در رمان چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم می‌خواهد بگوید صرفاً یک مسئله و مصیبت زن و شوهری نیست. او از خلال روایت زندگی این زن و شوهر دریچه‌ای باز کرده به یک مسئله فراگیرتر و عمومی‌تر[۲۶].

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

کنایه

کنایه مال ماست. چون به لحاظ تاریخی ما جامعه ای استبدادزده هستیم که تقریباً در هیچ دورهای از تاریخ نمی‌توانستیم حرفمان را رک بزنیم. و به گمان من قصه‌ای مثل هزار و یک شب از همین وضعیت سر چشمه می‌گیرد. بیم جان در بین اهل هنر و فرهنگ و فلسفه همواره وجود داشته. و از نمونه های بارز تاریخ بیهقی است. به هر حال ما خو کرده‌ایم که از حد تجاوز نکنیم. و تا حد ممکن به کنایه و اشاره حرفهایمان را بزنیم. جز در قالب قصه، و شاید اگر غیر از قالب قصه بود نمی‌گذاشتند بنابراین در تاریخ ما خیلی از چیزها ناگفته مانده است و به نظرم ناگفته خواهد ماند مگر به کنایه و اشاره بتوانیم نکته‌ای را بگوییم. اگر هزار و یک شب ماندگاری دارد، علت دارد، به خاطر اینکه زبان دل مردم و قدرت آرمانی مردم بوده و مردم می‌خواستند با یک غولی بجنگند و این جنگ فقط در قالب قصه ممکن بود. مردم با این قصه آسوده خاطر می‌شدند و فکر می‌کنم همین بود دلیل اینکه هزار و یک شب در دورهٔ پهلوی رونق و روایی نداشت، چون نمی‌گذاشتند باب شود. به گمان من این قصه یگانه است. در قصه های دیگر گاهی یک پهلوان یا قهرمانی می آید با زور بازو و سلاح و قلدری مبارزه می کند ولی اینکه زنی با زبان و قدرت تخیل و اندیشه و نه با جنگ و گریز به نبرد قدرت برود این فقط در این کتاب است. با زبان است که ما توانسته ایم بجنگیم با عده ای و همراه شویم با عده ای دیگر. در طول تاریخ بیشتر اسلحهٔ ما، زبان ما بوده و نه شمشیر و نیزه و پیکان[۲۹].

انتظارات علمی جلال ستاری

ستاری انتظار داشت پس از آغاز پژوهش‌های او در زمینه شناخت بهتر قصه‌های هزار و یک شب دیگران آستین بالا بزنند و با تکمیل این تحقیقات محتوای آن را به سمت جلو هدایت نمایند. وی در پژوهش‌های خود بارها به این کاستی اشاره کرده و یکی از دلایل اصلی آن را تنبلی، عادت به پخته‌خواری و انتخاب راه آسان و میان‌بر توسط ادیبان، پژوهشگران و اهالی قلم ایرانی عنوان نموده است. از دید او نوشتن مطلب در مورد موضوعاتی که هزاران منبع و ماخذ و سند شناخته شده در مورد آنها وجود دارد (که اغلب آنها توسط غربی‌ها کشف شده است) همیشه ساده‌تر از تحقیق برای شناخت پاره‌های ناشناخته فرهنگی است که نوجویی در آن نیاز به دقت و حوصله کافی دارد و زمان فراوانی را طلب می‌کند. او معتقد بود که قلم به دستان ایرانی اغلب حاضر به صرف این زمان و تحمل مشقت نیستند و در بسیاری موارد کاملاً عجول و شتاب‌زده‌ عمل کرده و می‌خواهند هر چه زودتر با صرف کمترین زمان، هزینه و انرژی ممکن به نتیجه مطلوب برسند. به همین دلیل معمولاً پژوهش‌های علمی‌، موشکافانه، درخور و قابل توجهی در مورد موضوعات پرچالشی نظیر کشف خاستگاه فرهنگی انجام نگرفته و نمی‌گیرد[۷].

تکیه‌کلام‌ها

او در تمام کارهایش، «فرهنگ یعنی گفتگو» را مطرح می‌کند. کل زندگی او نمادی از ایدهٔ گفتگوست. حتی در کارهای تاریخی که گفتگوی میان میراث تاریخی با ایران معاصر را پیش می‌کشد. او براساس تئوری گفتگوی فرهنگی، سعی می‌کند بین هنرمندان، نظریه‌پردازان و نخبگان جامعه بین عرصه سیاست با توده مردم گفتگو ایجاد کند. یکی از معدود روایت‌ها در پاسخ به پرسش مهم «ایران چیست؟»، روایت استاد جلال ستاری‌ست[۱۹].

خلقیات

ستاری شیفته کسانی بود که نخست زندگی می‌کنند و سپس کار. نه آنکه زندگی را فدای کار کنند یا در برج عاج بنشینند و فارغ از جهان و کار جهان بیندیشند[۳۰]. همراه منتقد و اهل چون و چرا بود نه دنباله رو و همین خلق است که به بداخلاقی تعبیر شده بود. حرف نادرست را قبول نمی کرد و می گفت نباید در هر شراییط نرم تن بود و با هرکسی مدارا کرد[۸].

اسطوره بنیان گذار فرهنگ ما

اسطوره ما اسطوره شاه کشی است نه خداکشی. شاهانی که در برخی اساطیر کشته می شوند، نماد شر و حکومت غیرمشروع هستند. در فرهنگ ایرانی،‌ شاه باید در خدمت اهورا و خیر باشد و هرگاه از این وظیفه سرکشی کند، یک قهرمان یا مردم، علیه این شاه ظالم شورش و او را نابود می‌کنند. بعد از اسلام هم این اندیشه در میان مردم وجود دارد. مثل شورش امام حسین (ع) در برابر شر. این تفکر به بهترین وجه در تعزیه نمایان می‌شود. شبیه‌خوانی بر اساس همین امر بنیان گذاشته شد. امام حسین (ع) در سیمای یک شخصیت فرمانروای اسطوره‌ای تجسم می‌یابد. به همین دلیل بعد از اسلام عنصر تازه‌ای به اساطیر ایرانی افزوده شد که آن هم «شهادت» است. سیاوش در اساطیر ایرانی مانند امام حسین (ع) ناجوانمردانه کشته شد برخی شبیه‌خوانی را به اسطورهٔ مرگ سیاوش نسبت می‌دهند که درست نیست. سیاوش گرچه ناجوانمردانه کشته شد اما به خاطر یک آرمان سیاسی یا در راه عقیده‌اش به شهادت نرسید. او بر اثر خیانت کشته شد[۸].

مدرن کردن اسطوره

اگر بخواهیم در ادبیات امروز شهری را اسطوره‌گون بکنیم باید بدانیم که دلیل این اسطوره ای کردن چیست. در این صورت ما باید تلاش کنیم تا سیاوش دوران را بشناسیم و نه فقط سیاوش شاهنامه را. برای مثال در رمان «خانه ادریسی ها»ی غزاله علیزاده، در قالب اسطوره های مربوط به کیمیاگری یک نفر جاودانه می شود و داستان از موضوع مربوط به بود و باش عرضی به ساخت اساطیری می رسد. امتیاز کار عباس معروفی و غزاله علیزاده و محمد علی محمد به عنوان مثال در همین امر است که از اسطوره به جا و با الهام گیری از آن استفاده شده است[۳۱]. مجموعه ای که حسن فتحی در فیلم «شب دهم» انجام داد و عاشورا را در بستر زندگی روزانه جای داد. این اتفاق، اتفاق بسیار نادری بوده است. برای این که هنرمندی بتواند چنین کاری بکند، باید بتواند با افرادی که نسبت به اسطوره شناخت دارند، مشورت کند[۳۱].

ایدئولوژی و اسطوره

امروزه برای پیدا کردن جای پای اسطوره در ادبیات باید به سراغ ایدئولوژی برویم. ایدئولوژی‌ها کم کم جای اسطوره را گرفته‌اند، بنابراین اعتقاد امروز ما به ایدئولوژی مانند اعتقاد اسطوره باور به اساطیر است و همان‌گونه که اسطوره باور چیزی غیر از اسطوره را نمی‌پذیرد، ایدئولوژی نیز همین گونه است. در ایدئولوژی نیز مانند اسطوره حکم می‌کند و هر دو پذیرش‌شان بر پایه اعتقاد است[۳۱].

استادان و شاگردان

از همکلاسی‌های دوران دبستان و دبیرستان خود محمدعلی امیری، هوشنگ وزیری، مظاهر مصفا و از معلمانش سعید نفیسی، عبدالعظیم قریب و عیسی سپهبدی بودند که همیشه قدردان کسانی بود که در آن دوران به او خیلی چیزها آموخته‌اند.

جایزه جلال ستاری

در تئاتر آنچنان جدی وارد شد که جایزه پژوهش نمایش را از سال ۱۳۹۲ به نام او نام‌گذاری کرده‌اند.

آثار و کتاب‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

او توانست در قالب آثاری نظیر گفتگوی شهرزاد و شهریار و افسون شهرزاد خاستگاه قصه‌های هزار و یک شب را مورد بررسی قرار دهد و این موضوع که قصه‌های این کتاب از دل عرف، آداب و رسوم، عادات و عقاید و خلقیات مردم مشرق زمین در قرون وسطی بیرون آمده‌اند را به تفصیل بیان کند. در این دو کتاب همچنین می‌توان نگاه آشنای ستاری به نقش زن در تاریخ فکری و هنری ایران که بیش از سایر آثار او در کتاب سیمای زن در فرهنگ ایران نمود یافته است را نیز مشاهده کرد. در هر دو کتاب یاد شده تمرکز ویژه‌ای بر شهرزاد قصه‌گو وجود دارد و او است که مرکز ثقل محتوای پژوهش به شمار می‌رود[۷].

کارنامه و فهرست آثار

کتاب‌ها
پرده‌های بازی (مجموعه مقالات) درباره تعزیه و تئاتر، تهران، نشر میترا، ۱۳۷۹. زمینه اجتماعی تعزیه و تئاتر در ایران، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۶. بازتاب اسطوره در بوف کور، سیمای زن در فرهنگ ایران، جهان‌های آشنا، حالات عشق مجنون، افسون شهرزاد، عشق صوفیانه، پژوهشی در اسطورۀ گیل‌گمش، افسانۀ اسکندر، پژوهشی در قصۀ یونس و ماهی، پژوهشی در قصۀ شیخ صنعان و دختر ترسا، پژوهشی در قصۀ اصحاب کهف،

ترجمه‌ها
«بانیان تعزیه»، نوشته ژان کالمار، دربارهٔ تعزیه و تئاتر در ایران، ص ۴۵- ۱۰۱. تئاتر و دین، گابریل مارسل، ترجمه جلال ستاری، حوزه هنری و تبلیغات اسلامی مرکز هنرهای نمایشی. تئاتر در ایران، نوشته آرتور دوگوبینو، فصلنامه تئاتر، شماره ۱۱ - ۱۲، ۱۳۷۰، ص ۱۶۳ - ۲۰۴. تعزیه، ترجمه جلال ستاری، فصلنامه تئاتر، شماره ۱۶، زمستان ۱۳۷۰، ص ۱۱۹ - ۱۲۸. تقلید و تعزیه، نوشته یاکوب لاندو، فصلنامه تئاتر، شماره 16، زمستان ۱۳۷۰، ص ۱۲۹- ۱۴۴. نقاط مشترک میان تعزیه گردانی و نمایش تراژدی یونانی، نوشته محمود عزیزی، فصلنامه تئاتر، شماره ۲ و ۳، تابستان و پاییز ۱۳۶۷، ص ۱۴۲- ۱۶۳. ملاحظاتی درباره هنر غیر تصویری اسلام، نوشته برک ژاک، بخارا بهمن و اسفند ۱۳۸۸شماره ۷۴. رساله در تاریخ ادیبان چشم‌اندازهای اسطوره از میرچا الیاده جهان‌نگری و اسطوره‌ای نو (نشانه‌هایی در آسمان) از کارل گوستاو یونگ زبان رمزی قصه‌های پریوار زبان رمزی افسانه‌ها از م. لوفلر دلا شو روان‌کاوی آتش و شعلۀ شمع از گاستون باشلار مجموعۀ جهان اسطوره‌شناسی در دَه جلد که شامل مقالات ترجمه یا نوشتۀ ستاری در زمینۀ اسطوره‌شناسی است.

مقاله‌ها
آنتیگون با اشاراتی به تعزیه، تئاتر ۱۳۸۰شماره ۲۷ و ۲۸.

تئاتر
از نوشته‌های او در زمینۀ تئاتر است: آنتونن آرتو شاعر دیده‌ور صحنۀ تئاتر؛ تقلید و تماشا؛ ترجمۀ تئاتر و دین از گابریل مارسل؛ آیین و اسطوره در تئاتر.

جوایز و افتخارات

به پاس خدمات و آثار ارزنده در عرصهٔ ادبیات و فرهنگ از سوی وزیر فرهنگ فرانسه نشان اُفیسیه (officier) ۱۹ خرداد ۱۳۸۴ طی مراسمی توسط سفیر فرانسه آقای فرانسوا نیکولو به جلال ستاری تقدیم شد.

بررسی چند اثر

«مقدمه‌ای بر هزار و یک شب»
ستاری این کتاب را پس از آشنایی با فرهنگ ملل مختلف نگاشته است. او درباره این کتاب که از شاخص ترین آثارش محسوب می شود گفته است: «اولین چیزی که به ذهنم آمد، به آن بپردازم، کتاب هزار و یک شب بود. در شرایطی که به این کتاب در آن مقطع بسیار توجه می‌شد، برایم جالب بود بدانم چطور کتابی که برای ما اثر داستان بی‌سروتهی است، برای آن‌ها منبع پژوهشی بزرگی است و این همه مورد اقبال آن‌هاست. نخستین ترجمه‌ فرانسوی کتاب هزار و یک شب در قرن هجدهم درمی‌آید، بعد به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شود. کنجکاو شدم بدانم این چیست. از آن به بعد در باب قصه‌ها و متل‌های ادبیات خودمان فعالیتم را آغاز کردم که یکی از همین کتاب‌های من، هزار و یک شب است».

«افسون شهرزاد»
مهم‌ترین و جامع‌ترین پژوهش دراین‌باره به شمار می‌رود.

«جهان اسطوره‌شناسی»
تألیف و ترجمه این اثر باعث شد تا او یکی از بزرگترین اسطوره‌شناسان ایران شود.

«دربی فرهنگی دولت»
این اثر در واقع دکترین اوست. در این کتاب مانند پژوهشگری که تمام عمرش را فقط و فقط صرف مطالعه در فرهنگ و وزارت فرهنگ صدسال اخیر ایران کرده است روبه‌رو می‌شویم. نگاه انتقادی‌اش نه تمجیدی است دربست از فعالیت‌های فرهنگی پیش از انقلاب و نه تکفیر آن. این کتاب بخشی از نگرش ویژه ایشان به نحوه تولید فرهنگ در ایران معاصر است. ایشان ازجمله افرادی بود که به این باور رسیده بود که ما نمی‌توانیم نقش حکومت را در شکل‌گیری و پویایی و تغییر فرهنگ را نادیده بگیریم. او از اولین نظریه‌پردازان ما در این زمینه هستند.
برشی از کتاب
«تحقیر روشنفکران مبارز ایرانی که گاه بر زبان و قلم کسانی رفته است که از دور دستی بر آتش داشتند و داخل گود نبودند،‌ حاکی از بی‌خبری و خودشیفتگی آنان است. پیکارهای سیاسی دانشجویان زادبوم در داخل و خارج کشور با استبداد حکومت‌ها نباید فقط بدین عذر و بهانه که از فرط سیاست‌زدگی، مجال اندیشیدن فراهم نیاورد و یا به اقتضای الزامات زمانه بیشتر سیاسی بود و نه مجاهدتی نظری، ‌نادیده و دست‌کم گرفته شود».

«سیمای زن در فرهنگ ایران»
از نادرترین کتاب‌های مرجع در مورد زن در فرهنگ ایران به شمار می‌رود. می‌گوید: «زن از آن جهت برای من اهمیت دارد که در شرق ناقل فرهنگ است. بخش عمده آن چیزی که فرهنگ می‌گوییم از مادرانمان به همه ما منتقل شده است». علاوه بر این ستاری معتقد است که «سیمای زن به طور کلی در جهان تا تاریخی نه چندان دور، اندوه‌بار است و نقشی که از او رقم خورده، بدقواره و بی‌اندام است. و حتی هنوز در بسیاری از آداب و رسوم و معتقدات جاری، شریک مرد، پایگاهی درخور خود نیافته است و سبب عمده این بیداد را نیز سیطره جهانی پدرسالاری دانستیم که از روزگاری کهن، زن را در سایه انداخته و از متن به حاشیه رانده است[۱۴].
«زن رمزِ طبیعت است... زنان هر سرزمین، شعر آن سرزمین‌اند... روح هر جامعه در زنان آن جامعه، چون گل می‌شکفد یا پژمرده می‌شود».

«اسطوره در جهان معاصر»
در این کتاب بطور کلی به معرفی معنایی که اسطوره در جهان امروز یافته می پردازد. کتاب به دو بخش اصلی: در غرب، و در ایران، تقسیم میشود که در بخش نخست بیشتر نظرات رولان بارت را مطرح میکند و ایدئولوژی بورژوازی را که در نقاب اسطوره پنهان شده برملا می سازد. در بخش دوم که به اسطوره های امروزی در ایران می پردازد همچنان همان مبانی را برای توضیح اسطوره‌های جدید در ایران بکار می‌برد.
فصل آخر کتاب اسطورهٔ عصر ذرین، اشاره به این توهم دارد که در ذهن ایرانی نقش بسته، دورانی بی عیب و نقص در دوران باستان ( و یا درواقع در زمانی دور) که ایران در اوج فرهنگی، سیاسی، حتی گسترهٔ جغرافیایی، قرار دارد. برای تایید این ذهنیت به باستان‌گرایی در دوران پهلوی (حتی بصورت یک حزب)، جشن های ۲۵۰۰ ساله و… اشاره می‌کند. او توضیح می‌دهد که چگونه ایران پیش از ورود اسلام (نژاد سامی) اسطوره می‌شود. باین صورت که عقب ماندگی و بدبختی ایران و ایرانی (در ادبیات معتقدان باین اسطوره)، از آمیزش نژاد ایرانی و سامی آغاز می‌شود و تا به امروز ادامه میابد. و راه برون رفت از این تنگنا را در بازگشت به همان دوران می‌داند. در این اسطوره زرتشت نماد مذهب ایرانی، زبان خالص فارسی با زدودن هرگونه واژهٔ عربی از آن بعنوان نماد فرهنگ و ادب ایرانی و هخامنشیان بعنوان سمبل عدالت و وفور نعمت، مطرح می‌شوند و اینکه چگونه این دوران از هر کاستی و زحمتی پاک می‌شود و بصورت بسته‌ای آمادهٔ مصرف خواستنی عرضه می‌شود.
برشی از کتاب
تفاوت میان اسطوره های جدید و قدیم
تفاوت میان اسطوره های جدید و قدیم می پردازد و این نکته را مطرح میکند که اسطوره در گذشته مسایل ناشناخته را با ساده کردن و رنگ و بوی انسانی بخشیدن قابل فهم میکردند مثلاً با نسبت دادن حالات انسانی به خدایان. اما امروزه اسطوره ها برای ترویج ایدئولوژی‌های دولت ها بکار برده میشوند. مثلاً نوعی اسطورهٔ مصرف گرائی.

«اسطوره تهران و تهران در قاب شعر»
او در کتاب اسطوره تهران به چگونگی حضور تهران در رمان‌های مطرح معاصر پرداخته بود. پس از آن کتاب دیگری با عنوان تهران در قاب شعر منتشر کرد که به‌نوعی می‌توان آن را ادامه اسطوره تهران در نظر گرفت. او در این کتاب به میانجی کتاب‌های قایق‌سواری در تهران و منظومه تهران محمدعلی سپانلو و منظومه بلند «تهران» محمدرضا مدیحی، حضور تهران را در شعر معاصر فارسی نقد و بررسی کرده بود. ستاری معتقد بود که شهر تهران در ادبیات معاصر ایران، گرچه فی‌نفسه شهری اسطوره‌ای نیست اما باورهای اسطوره‌ای خیر و شر خود را به این شهر چسبانده‌اند[۱].
برشی از کتاب
تهران اگر کلاً شهری اسطوره‌ای نیست، اما با اسطوره‌ای آشنا جوش و پیوند خورده است و آن اسطوره‌ ثنویت، دوبینی، پیکار بی‌امان و همیشگی میان نیکی و بدی است و از این‌رو در بعضی رمان‌ها، کارمندان و معلمان آزرده و دل‌خسته و کم درآمد، آرزو دارند که از شهر به روستا کوچ کنند؛ اما این پندار، یعنی افسون رهایی‌بخش روستا و پناهندگی به آن، خیال خامی است و راه به دهی نمی‌برد.

«جادوی تئاتر»
علاوه بر مقالۀ بلند جادوی تئاتر در بردارنده 9 مقالۀ کوتاه از جلال ستاری است که در سالهای بین 1357 تا 1382 در نشریات مختلف منتشر شده بودند. باید آن را به همه اهل تئاتر پیشنهاد داد و کتابی است به قلم خود ستاری که دربرگیرندهٔ خاطرات او از دوران هنرستان است و تحصیل در رشتهٔ هنرپیشگی و حرف و بحث دربارهٔ تئاترهایی که جزو تئاترهای مورد علاقه او هستند. ستاری در این کتاب مهم از زاویه اول شخص، تحلیل و دیده‌های خود را از تئاتر قبل و بعد از انقلاب روایت می‌کند و البته به جریان‌شناسی تئاتر در ایران هم می‌پردازد و ضمن آن تحلیلی هم پیرامون نقطه‌ضعف‌ها و قوت‌های تئاتر ایرانی ارائه می‌دهد.
ستاری در این کتاب دربارهٔ شیفتگی خود به این هنر می‌نویسد: «منظورم ذوق تماشای تئاتر است نه سودا و دغدغۀ بازیگری یا کارگردانی که پرداختن به آن دو هنر از عهده من خارج است. اینک که در پیرانه سری به چرایی شیفتگی ام به تئاتر می اندیشم باورم اینست که در نوجوانی و بی گمان امروزه با یقین بیشتر، تئاتر را اجتماعی ترین هنر در قیاس با موسیقی و نقاشی و ادبیات می دانستم و می دانم». خودش درباره این کتاب می‌گوید: «یکی از نقطه‌ضعف‌های تئاتر ما تأثیرپذیری یا حتی شاید بشدت زیر سایه‌ ادبیات قرار گرفتن‌اش است. در واقع نکته اینجاست که اگر هنر نمایش یعنی تئاتر، روی سخنش با توده‌های مردم است پس باید از عمومی‌ترین نگرانی‌های مردم حرف بزند»[۴].

«زمینه اجتماعی تعزیه و تئاتر در ایران»
کتاب‌های پژوهشی درجه یکی درباب تعزیه است. این کتاب‌ جزو کتاب‌های مرجع است. ستاری خودش در توضیح این کتاب می‌گوید: «فی‌الواقع این کتاب ماهیت و کیفیت نوع نمایشی که در ایران پیش از اسلام متداول بوده را مورد بررسی قرار می‌دهد و در این کتاب تا حدود زیادی تلاش کردم ریشه‌های اجتماعی و فرهنگی ظهور و رونق تعزیه و تئاتر در ایران، که کمتر مورد توجه بوده را مورد بحث و تحلیل قرار بدهم»[۴].

«نمادهای جان»
مهم‌ترین کتابی که ترجمه کرد. ترجمه آثار یونگ باعث شد که او تحت تأثیر شدید او قرار بگیرد و این نکته را می‌توان در کتاب بازتاب اسطوره در بوف کوروش دید. این کتاب را می‌توان حاصل رویکرد روانکاوانه یونگی نویسنده‌اش به معروف‌ترین اثر صادق هدایت دانست. ستاری در این کتاب می‌کوشد تا انگاره‌های مغشوش و باطل خوانندگان را نسبت به هدایت و بوف‌کور و رویکرد فرویدی سطحی به این اثر را بزداید و البته بدیهی است که کار او تنها یکی از رویکردهای ممکن به این کتاب است[۱۴].

«پیوندهای ایرانی و اسلامی اسطوره پارزیفال»
پارزیفال ) پرسوال) نام قهرمان رمانی ناتمام از كرتین تروایی، بزرگترین شاعر قرون وسطی، است كه در حدود سالهای 1190-1181 م تالیف شده است. نویسنده در این پژوهش با بررسی اسطورهی پررمز و راز پارزیفال به دنبال منبع شرقی آن و نمونههای برابری است كه معنای صور نوعی یا مثالی در فرهنگ ما دارد. ابتدا روایت چندی كه از اسطورهی پرسوال موجود است برای درك اختلافات فاحشی كه میان آنهاست آورده میشود، سپس منظومهی طولانی پارزیفال كه به وسیلهی وافرام آلمانی سروده شده ذكر میگردد.

«رمزاندیشی و هنر قدسی»
در این کتاب پس از واگشایی مفهوم رمز و ارائه نمونه های گوناگونی از آن در فرهنگ و ادب و هنر در جوامع گوناگون، تفاوت های آن با تمثیل نشان داده شده و نقش و سهم هر یک از این دو در بیان وجدانیات و تجارب عرفانی و باطنی و واردات قلبی و تصویر عالم ماورا که به زبان عقل برهانی بیان شدنی نیستند وصف شده است. نیز با زدودن این تصویر نادرست که رمز پردازی را فقط در قلمرو ادب می توان یافت، از جلوه ها و کاربردهای نظام رمز در معماری و نگارگری و مینیاتور و نقش پردازی و باغ آرایی و خانه سازی و نحوه برگزاری آیین های عبادی و جشن ها و اعیاد سنتی و جامه دوزی و جامه پوشی و .... یاد می شود. بخشی از کتاب نیز درباره رابطه قداست، به مفهوم تجلی عالم مینو و فوق بشری، با هنر است. هنر قدسی با نقوشی انتزاعی و تصویر طبیعت و عناصری چون آب و آتش و بازی با حجم و نور و ظلمت، حال و هوایی روحانی بر می انگیزد چنان که گویی از عالم غیب و قداست نشانی دارد، و از نمونه های آن در هنر اعصار گذشته و نیز معاصر در این کتاب سخن رفته است. «عشق صوفیانه»
این کتاب شرح ارجمندترین سخن صوفیه، یعنی حدیث عشق است. بررسی جامعی از دیدگاه‌های صوفیه در باب عشق و با تتبع تفصیلی در آثار بزرگان تصوف و نقل بسیاری از سخنان نغز و بدیع آنان در این باب بر گوشه‌های مختلف این بحث روشنی افکنده است. کتاب حاضر مشتمل بر پنج مقاله است. در مقالۀ نخست با عنوان «تأملی بر مفهوم، نظریه‌ها و… در عشق، با تأکید بر عشق مجازی» مفاهیمی چون عشق، شوق، محبت، شیفتگی و هوس با استناد به متون دینی تحلیل و بررسی شده است.
در مقالۀ دوم با عنوان «نظریۀ عشق بر مبنای کتاب هنر عشق ورزیدن اثر اریک فروم» دیدگاه‌ها و نظریه‌های مطرح‌شده در این کتاب در باب عشق بحث و بررسی می‌شود.
«دل‌گرفتگی یعقوب، دل‌سپردگی زلیخا و دل‌بردگی یوسف» عنوان مقالۀ سوم است که در آن از عکس‌العمل یعقوب و زلیخا در مقابل زیبایی یوسف صحبت شده و به پیام‌های داستان حضرت یوسف در قرآن اشاره گردیده است.
عنایت خداوند به سالک، اهمیت دعا در حق دیگران، مغرورنشدن از عبادات و جان‌باختن در مسیر عشق موضوعات مطرح‌شده در مقالۀ چهارم با عنوان «داستان شیخ صنعان» است.
در مقالۀ پایانی «گزارشی از شهر کبوتران و شهر خروسان» نیز مقولۀ عشق در قالب زندگی کبوترها و رابطۀ مرغ و خروس تحلیل و بررسی می‌شود.

«جان‌های آشنا»
شرح گفت‌وگوی دراز نفسی میان اسلام و غرب تا دوران جنگ‌های صلیبی و بعد از آن است. یعنی روزگاری که فرهنگ شرق برخلاف فرهنگ غرب، مایه‌ور و درخشان است، روزگاری صلاح‌الدین ایوبی با ریچارد شیردل گفت‌وگو می‌کند و با او شطرنج بازی می‌کند و وقتی که او بیمار می‌شود برایش یک طبیب عرب می‌فرستد. غرب در پی آشنایی با شرق درجنگ‌های صلیبی از شرق پند می‌گیرد و می‌آموزد. شرق در خود می‌ماند و به خود غره می‌شود، و در همتایش به دیدهٔ تحقیر می‌نگرد.

«پیوند میان شرق و غرب»
اساس کتاب بر این اصل نهاده شده که عاطفه عشق ممکن است از مرحله عزیزی و بهیمی راه تعالی و کمال پیموده ٬ به مرحمت عرفانی و عالی تشریف یابد ؛ حتی به اعتقاد دوروژمون عشق از آسمان به زمین فرود آمد ٬ نخست عرشی بود و سپس فرشی شد... در باب عنوان این کتاب این نکته نیز گفتنی است که نظور وصف مناصبات عاشقانه میان شرق و غرب نیست. بلکه منظور، شرح مفهومی از عشق و عاشقی است که نظریه پردازان مسلمان در ساخت و پرداختش مقدم بر ادبای ساخت و پرداختش مقدم بر ادبای غرب بوده بوده اند و هدف اصلی از تالیف پیوند عشق بیان همین معنی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است....

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

مهم‌ترین مقوله در نزد او عشق بود که شش جلد کتاب در این باره که مهم‌ترین آن‌ «حالات عشق مجنون» است تاکنون به چاپ نرسیده است. کتاب سایه ایزوت و شکرخند شیرین در میان کتاب‌های حالات عشق مجنون این کتاب را بیش از همه دوست داشت.

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ «چهره‌ اسطوره‌ای جلال ستاری». ایسنا، ۱۱ تیر ۱۴۰۰. 
  2. «جلال ستاری؛ استادی که دلباختۀ فرهنگ ایران بود». ایرنا، ۱۰ مرداد ۱۴۰۰. 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ ۳٫۷ فکوهی، گفت‌وگو با جلال ستاری، فصل اول.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ «جلال ستاری: جمالزاده گفت خودنویست را عوض‌کن!». ایسنا، ۱۸ مرداد ۱۳۹۹. 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ «دیدار ایسنا با جلال ستاری؛ از اسطوره‌ها تا خاطرات جمال‌زاده». ایسنا، ۵ تیر ۱۳۹۱. 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ دهباشی، علی. «گفت‌وگو با دکتر جلال ستاری». بخارا، ش. ۴۱ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۴): ۲۰-۳۰. 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ «جستجوگر اسطوره‌های ایرانی در دنیای امروز، همراه با روایت‌های کمتر شنیده شده از زندگی استاد». ایران تئاتر، ۱۲ مرداد ۱۴۰۰. 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ فکوهی، گفت‌وگو با جلال ستاری، فصل چهارم.
  9. فکوهی، گفت‌وگو با جلال ستاری، فصل دوم.
  10. فکوهی، گفت‌وگو با جلال ستاری، فصل سوم.
  11. «گفت وگو با جلال ستاری، اسطوره‌شناس و مترجم». روزنامه ایران، ۱۹ تیر ۱۳۹۵. 
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ «در سوگ جلال ستاری». ایسنا، ۱۰ مرداد ۱۴۰۰. 
  13. ««جلال ستاری» یک جریان فرهنگی است». خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران. بازبینی‌شده در ۱۴ مرداد ۱۴۰۰. 
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ ۱۴٫۳ «مروری کوتاه بر فعالیت‌های استاد جلال ستاری». نمایش دی، ش. ۲۳۲ (۱۳۹۷): ۷۳-۷۴. 
  15. مصاحبه کننده: گله دارزاده، ابراهیم؛ مصاحبه شونده: فکوهی، ناصر. «گفتگو با دکتر ناصر فکوهی در بارهٔ جلال ستاری: زندگی پرحاصل و شرافتمندانه». نمایش دی، ش. ۲۳۲ (۱۳۹۷): ۹۰-۹۴. 
  16. مصاحبه کننده: گله دارزاده، ابراهیم؛ مهندس‌پور، فرهاد. «گفت و گو با دکتر فرهاد مهندس پور: در مورد تاثیر اندیشه و قلم دکتر جلال ستاری دکتر ستاری شگفت انگیز است». نمایش دی، ش. ۲۳۲ (دی ۱۳۹۷): ۹۵-۱۰۰. 
  17. دهباشی، علی. «دکتر جلال ستاری و فرهنگ شرق و غرب: نیم قرن در عرصه تفکر و فرهنگ». بخارا، ش. ۴۱ (فروردین و اردیبهست ۱۳۸۴): ۱۷-۱۹. 
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ «بزرگداشت «استاد جلال ستاری»». ایسنا، ۲۰ اسفند ۱۳۹۹. 
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ فاضلی، چشم‌اندازهای فرهنگ معاصر ایران: از تمنای اسطوره تا تقلای جامعه (جلد 1)، ۵۵-۷۷.
  20. ناصربخت، محمدحسین. «به نامی که جان جهان است و جانان ما کنکاش الگویی برای شناخت تئاتر(یادداشتی در نکوداشت دکتر جلال ستاری به پاس تالیفات و ترجمه‌هایش برای تئاتر)». نمایش دی، ش. ۲۳۲ (۱۳۹۷): ۸۷-۸۹. 
  21. فکوهی، گفت‌وگو با جلال ستاری، فصل نهم.
  22. مصاحبه شونده: آییش، فرهاد ؛ تقیان، لاله ؛ حسینی، محسن ؛ رشیدی، داود ؛ ستاری، جلال ؛ عزیزی، محمود. «گفتگوی تمدن‌ها و تئاتر». نمایش دی، ش. ۲۳۲ (مرداد ۱۳۸۰): ۹۵-۱۰۰. 
  23. ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ ۲۳٫۲ ۲۳٫۳ /‏ «مردی، یگانه عصر خود». ایران آنلاین. بازبینی‌شده در ۱۰ مرداد ۱۴۰۰. 
  24. «جلال ستاری، پژوهشگری که دنبال ریشه‌ها بود». ایرنا. بازبینی‌شده در ۱۰ مرداد ۱۴۰۰. 
  25. «جلال ستاری از ابوالحسن نجفی می‌گوید». دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی. بازبینی‌شده در ۲۶ شهریور ۱۳۹۴. 
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ ۲۶٫۲ ۲۶٫۳ ۲۶٫۴ ۲۶٫۵ ۲۶٫۶ ۲۶٫۷ «گفت‌وگو با جلال ستاری، به مناسبت انتشار کتاب گفت‌وگوی ناصر فکوهی با او ناشر= دایرة المعارف بزرگ اسلامی». ۲۵ خرداد ۱۳۹۴. 
  27. ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ ستاری، جلال. «روشن‌فکری، چون و چرا در هر مقوله است». بازتاب اندیشه، ش. ۴۵ (۱۳۸۲). 
  28. ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ ‏ «جامعه عقلائی هم به اسطوره نیاز دارد درگفت‌و‌گو با جلال ستاری». دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۴ تیر ۱۳۹۵. 
  29. «سلاح ایرانیان زبان است و اندیشه در گفت و گو با جلال ستاری». دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۶. 
  30. «هشتاد و چهار سال با آقای اسطوره شناس». شهرکتاب، ۱۴ مرداد ۱۳۹۴. 
  31. ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ ۳۱٫۲ «گفتگو با جلال ستاری: اسطوره، شهر و ادبیات». اعتماد، ۲ آبان ۱۳۹۱. 

منابع

پیوند به بیرون