ابوتراب خسروی
ابوتراب خسروی | |
---|---|
نوشتن وجهی از اندیشیدن استخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
| |
زمینهٔ کاری | نویسندگی |
زادروز | ۱۳۳۵ فسا |
ملیت | ایرانی |
فرزندان | سه فرزند |
مدرک تحصیلی | لیسانس آموزش ابتدایی |
ابوتراب خسروی از نويسندگان برجستهٔ نسل سوم داستاننويسی ايران و نویسندهای صاحب سبک است که آثارش برگزیدهٔ جوایز ادبی شده و در هفتمین دورهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد گواهینامهٔ درجه یک هنری به او اعطا شده است.[۲]
ابوتراب خسروی از نویسندگان معاصر ایران و از شاگردان هوشنگ گلشیری است که پس از گرفتن مدرک لیسانس در زمینهٔ آموزش ابتدایی بهدلیل موقعیت شغلی پدر، دوران جوانی خود را در شهرهای مختلف سپری کرد. او از نویسندگان تکنیکمحور داستاننویسی ایران محسوب میشود. ژرفساخت، روساخت و کنش درونسخنی داستانهای او بیانگر بروز و ظهور دو سبک مدرنیسم و پستمدرنیسم است. در این راستا، تنفر از زمان تقویمی و میل به تکثرگرایی زمانی و زمان ذهنی در آثار او بهوضوح نمایان است. محوریت سه عنصر اندیشۀ انتزاعی، گفتمان انتزاعی، زاویه دید انتزاعی در داستانهای او منجر به درنوردیدن مرزهای مکان و زمان و ایجاد بافتهای درهمتنیدهٔ تداعی میشود. چند سبکیبودن و بهدنبال آن چندصدایی و تعدد راوی از ویژگیهای بارز آثارش است .[۳]
ابوتراب خسروی به متون مذهبی و كتابهای آسمانی توجه ويژهای دارد و معمولاً از نثر كهـن در كنار نثر معيار امروزی بهره میبرد. از مهمترين ويژگیهای آثار خسروی حضور عناصـر اسطورهای است كه عمق و غناي بيشتري به داستانهايش میدهد. كلمه در آثار خسروی جايگاهی ارزشمند دارد. هم میآفريند و هـم باعـث جـاودانگی میشود. گاه نويسنده در نقش آفرينشگر ظاهر میشود و با واژهها، شخصيتهای داستان را میآفريند. گاهی خواننده داستان هم در اين آفرينش سهيم میشود؛ به گونهای كه با هر بـار
خواندهشدن داستان، شخصيتها دوباره زنده میشوند و اعمـالی را كـه نويسـنده برايشـان مقدر كرده است تكرار میكنند. در جهان داستانهای خسروی، گاهی مرگ شخصيتهـا بیمعناست؛ زيـرا آنهـا بـا فرورفتن در قالب كلمات جاودانه شدهاند و میتوانند به تعـداد خواننـدگان داسـتان، زنـده شوند و زندگی را از سر گيرند. فضای آثار خسروی معمولاً فضایی مبهم است؛ گویی داسـتان در زمـانی نامشـخص و مكانی نامشخص جريان دارد. حتی زمانها و مكانهای نامبردهشده در داسـتان بـا حقيقـت
بيرونی آنها همخوانی ندارد و نويسنده بهخوبی توانسته فضـایی فرازمـانی و فرامكـانی در داستانهايش بيافريند؛ فضایی كه در آن نويسنده و راوي از قدرت جـادویی كلمـات بـراي آفرينش مفاهيم تازه بهره میگيـرد و در آن موجـوداتی حقيقـی، ماننـد مـار، كـاج و مـاه، كاركردی اسطورهای پيدا میكنند و ذهن خواننده را همراه با خود به زمان اسطورهها میبرندو انسان مدرن امروزی را به باورهاي انسان بدوي نزديك میكنند. اين نمادهای اسـطورهای در آثار خسروی، نه فقط در معنای ايرانی اسطورهای، بلكه در معنای جهانشمول نمادهـای اسطورهای بهكار گرفته شدهاند و در متن داستانها خوش نشستهاند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
از میان یادها
جلسات داستانخوانی شیراز
- «در شیراز جلساتی تشکیل میشد بهعنوان داستاننویسی و داستانخوانی که هر دو هفته یک بار برگزار میشد و در آن جلسات داستان میخواندیم که نویسندههای نسبتاً خوبی از این جلسات بیرون آمد که اکنون اغلب این دوستان در خارج از کشور به سر میبرند و فعالیت نوشتنشان را در اروپا انجام میدهند. فکر کنم از بین تمام این جمع، فقط من و محمد کشاورز در شیراز ماندیم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد»
زندگی و تراث
سالشمار زندگی
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
خسروی دوران کودکی پرشروشوری داشته است. بخش بزرگی از اين ناآرامی و شروشور از طرف نزديکترين کسان او يعنی پدر و مادر پدر و نامادری به او تحميل شده است. هرچند همين رفتارها از سویی ديگر از ابوتراب انسانی مقاوم ساخته است. خسروی از کلاس چهارم دبستان، پاورقیخوان قهاری میشود. اميرعشيری، منوچهر مطيعی، ارونقی کرمانی و... آنها برای خسروی احترامبرانگیز بودند. تا آنکه در کلاس نهم، در اصفهان با معلمی واقعی روبهرو شد؛ هوشنگ گلشیری. با راهنماییهای گلشيری به کتابهای سنگينتر روی آورد. خسروي در پاسخ به اين پرسش که چه کتابهایی را در آن دوره میخوانديد، از سه کتاب ايگناتسيو سيلونه نام میبرد: نان و شراب، فونتامارا و دانهاي زير برف.
دورهٔ سربازی، دورهٔ يافتن دوستان خوب است، دورهٔ سختیها و خوشیهای توأمان، دورهای خاطرهانگيز. محل خدمت او در نزديکی کهنوج بود؛ محلی به نام هورپاسفيد. اين برهه از زمان را به همراه دو تن از دوستانش که از دورهٔ دبيرستان باهم بودند طی میکند. اگرچه خاطرات آن دوره برايش شيرين و جذاب هستند اما در آثارش از اين خاطرات سود نجسته است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
او دربارهٔ روزگار کودکی و نوجوانیاش چنین میگوید: «در دورهٔ دبيرستان شاگرد كلاس گلشيری بودم. يكیدو سال بعدش درواقع ديگر نديدمش. البته از طريق خواندن آثارش خودم را شاگردش میدانستم. البته قبلتر از اينكه در دبيرستان با ايشان آشنا شوم و موردتشويق ايشان قرار بگيرم، در دورهٔ ابتدايی از كلاس سوم ابتدایی شروع كرده بودم به پاورقیخواندن. اغلب پاورقیهاي ارونقی كرمانی، امير عشيری، منوچهر مطيعی، سبكتكين سالور را میخواندم. يادم هست معلمی داشتيم به نام رصافچی (هنرجو). كتاب شين پرتو را به كلاس آورد و داستان كوتاه «یتیم» را از او خواند كه اسم پسركی كه راوی داستانش را میگفت احمد بود و خلاصه اين داستان توی كلاس ما را به گريه انداخت. از سال ١٣۴۵ و ١٣۴۶ سعی میكردم بنويسم و مینوشتم. من از سالهایی كه در دبستان نور دانش در محلهٔ دردشت اصفهان درس میخواندم، مرتباْ كتاب میخواندم و يواشكی به سينما میرفتم و فيلم میديدم. ديالوگهای فيلمهای فارسی را يادداشت میكردم و شيفتهٔ گفتوگوهای شخصيتهای فيلم میشدم. هرگز يادم نمیرود كه مدير مدرسه آقایی بود به نام نيلفروشان كه جاسوسان برادرش برایش خبر برده بودند كه مرا تکوتنها در صف بليت پنجريالی سينما آسيا ديدهاند، كه بابت همين اتفاق كتک مفصلی در مدرسه خورديم. سالها قبل از اينكه با گلشيری آشنا شويم شيفتهٔ كتابخواندن بوديم بهويژه از وقتی كتابخانههای كانون پرورش فكری كودكان در محلهٔ سنبلستان اصفهان تأسيس شد ديگر مشتری پروپاقرص آنجا شده بودم و به گمانم كمتر كتاب داستانی آنجا بود كه نخوانده باشيم. گلشيری وقتی داستانهایم را توی كلاس انشاء ديد خيلی تشويق كرد و از آن به بعد ديگر مرتب مینوشتم و بیآنكه جايی چاپ كنم. تا وقتی كه به شيراز برگشتيم و با حلقهٔ داستاننويسان و شاعران شيراز آشنا شدم. بعضیهاشان در كار داستان خيلیخوب و باسواد بودند مثل شاپور بنياد، شاپور جوركش، استاد احمد سپاسدار كه بيشتر كارش تئاتر بود و ادبيات را خيلیخوب خوانده بود. امين فقيری و ديگران هم بودند مثل شهریار مندنیپور و بعدها محمد كشاورز و پروين روح و مهناز عطارها. البته بعدها دوباره آدرس گلشيری را پيدا كردم و سراغ ايشان رفتم كه خيلی لطف كرد. وقتی با ايشان ديدار تازه شد من دهها داستان نوشته بودم. بهقول محمدعلی سپانلو مرا كشف كرده بود و زمانی كه من اصلاً كار چاپشده نداشتم داستانی از من را برای پايانبندی كتاب «در جستوجوی واقعيت» انتخاب كرده بود.[۴]
یادمان و بزرگداشتها
بزرگداشت ابوتراب خسروی و نشست صمیمانهٔ داستانخوانی با حضور این نویسنده روز شنبه اول تیرماه ۱۳۹۸ به همت اتاق آبی شهرکرد برگزار شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ابوتراب خسروی از نگاه دیگران
بلقیس سلیمانی
« | دایرهٔ واژگان خسروی بسیار وسیع است و این امر در زمانهای که نثر ترجمهای خوانندگان را سردرگم و نثر روزنامهای مخاطبان را سطحی بار میآورد امتیاژ ویژهای است. او داستانش را با زبان رنگآمیزی نمیکند او با زبان به داستانش عمق میدهد و آن را لایهدرلایه میکند البته گاهی هم در بهکاربردن لغات تخصصی افراط میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
حسن میرعابدینی
« | خسروی به چگونگی روند خلق هنری اهمیتی بیش از مضمون میدهد و در واقع مضمون بهانهایست برای تجربهٔ انواع شگردهای ادبی که داستان را میسازند.[۵] | » |
از منظر ابوتراب خسروی
نویسندگان ایرانی
« | در مورد نويسندگان ايرانی خسروی به نقد برخی از آنان میپردازد. نسبت به بیژن نجدی نگاه موافقی ندارد چراکه آوردن جملههای شعرگونه را در نثر کار عبث و بيهودهای میپندارد. از رمان «کوچه ابرهاي گمشده» اثر کوروش اسدی که جايزهٔ اول داستاننويسی شيراز را نصيب خود کرد ياد میکند و از اسدی میگويد، از محمد طلوعی و ندا کاووسیفر و صمد طاهری. خسروی ده نفر از پيشکسوتان ادبيات داستانی ايران را اينگونه نام میبرد: هدایت، بزرگ علوی، چوبک، جمالزاده، گلستان، ساعدی، گلشیری، دولتآبادی، سیمین دانشور، محمدرضا صفدری و احمد محمود.
او محمدعلی جمالزاده را در سطر انتخابهای خود قرار میدهد. برخلاف ساعدي، گلستان را نويسندهٔ قَدَري نميداند. هرچند اعتقاد دارد نثر ساعدي دارای اشکالاتی است. بهرام صادقی را اصلاً قبول ندارد و میگويد که اصفهانیها او را به ناحق برکشيدهاند. به نويسندگي آلاحمد اعتقادی ندارد و او را يک مقالهنويس سياسی میداند. او بهترين رمان دولتآبادی را «جای خالی سلوچ» میداند.[۶] |
» |
شاعران ایرانی
« | تولستوی با آن عظمت مخالفینی مانند شاملو داشت. نیما در زمان خود آنقدر مخالف داشت اما زمان، بزرگی او را ثابت کرد. آثار سعدی در طول این قرون هنوز مخاطب دارد و بعد از هزار سال همچنان خواندنی است و این اثرِ ثابتکردن زمان است. بعضی آثار مثل شاهنامه، کارهای سعدی و حافظ و ایلیاد و اُدیسه هزاران نفر را تحتتأثیر قرار میدهد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
هنر و نویسندگی
« | در نویسندگی و اساساً هنر تا مؤلف نسبت به کار اخلاص و خلوص نداشته باشد موفق به انجام کار موجهای نخواهد شد. به نظر من مهمترین کاری که یک نویسنده باید انجام بدهد شفافیت و انسی است که باید با کار داشته باشد نه چیز دیگری. طبیعتاً اگر کار در مسیر درستی قرار بگیرد همه چیز را با خودش خواهد داشت و اگر بخواهد هدف دیگری را دنبال کند امکانپذیر نیست. در واقع وقتی قلم به دست میگیرید اولین کلماتی که مینویسید به ناخودآگاهتان نیشتر میزنید و کلمات از ناخودآگاه شما نشأت میگیرد و ناخودآگاه مثل جنگلی است از گذشته. بخشی از کار نویسندگی ارتباط با ناخودآگاه است. با هر جمله و کلامی که مینویسید به اهدافتان در داستان میرسید. همه این کارها مربوط به فردیت شما میشود. فردیت هرکس یگانه است. نویسنده نیز در ابتدا انسان است. نوع رفتاری که نویسنده با کلمات میکند، یک رفتار منحصر به فرد است پس داستانی که خلق میشود نیز منحصربهفرد خواهد بود، که به فردیت او مربوط میشود.[۷] | » |
داستان کی شکل میگیرد؟
« | زمانی داستان پدید میآید که جزئیات اهمیت پیدا میکند. برای شرح جزئیات باید دستگاهی میبود که بتوان به کمک آن جزئیات را گفت که نویسندهها دستگاه زاویه دید را تحتتأثیر دوربین فیلمبرداری و عکاسی ابداع کردند و زمانی که زاویه دید بهکار گرفته شد داستان پدید آمد. خصوصیت داستان عینتدادن واقعه است؛ شرح جزئیات است و جزئیات را بازتاب میدهد؛ درست نقطهٔ مقابل حکایتپردازی. شما وقتی حکایات سعدی را میخوانید روایت صرف است و تشبیه، ولی در داستان ما بهوسیلهٔ دستگاه مجازی زاویهٔ دید عینیت را بازتاب میدهیم. نویسنده اگر نتواند زاویه دید مناسب پیدا کند، نمیتواند داستانش را پیش ببرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
سنت داستانخوانی
« | ما سنتی داریم که از دورهٔ هدایت تا الان هست و آن مجامع خانگی است که چند نفر علاقهمند به داستاننویسی و نوشتن، جلسات خانگی میگذارند و برای هم داستان میخوانند. تا الان هم کار اینطور پیش رفته است و آنهایی که در واقع نویسنده بودند و استعداد داشتند و کاری قابلعرضه نوشتند بههمینترتیب شناخته شدهاند و آثارشان چاپ شده است. بهطبع اگر ادبیات به یک جریان تبدیل شود تعداد استعدادهایی که کشف میشود بیشتر خواهد بود. بهنظر من باید تلاش شود که ادبیات بهعنوان یک رکن فرهنگی به یک جریان بدل شود. اگر به جریان بدل شد، شما شک نکنید نویسندههای جوان جای خودشان را پیدا میکنند و آثارشان عرضه میشود.[۸] | » |
نقد ادبی
« | مسئلهٔ نقد زمینهٔ فلسفی میخواهد. ما با خلأ تفکر فلسفی مواجه هستیم. فلسفه در جامعهٔ ما ریشهای نداشته است. هر موقع هم که کسی آمده است کار فلسفی بکند نگذاشتهاند. ابوعلی سینا را دربهدر کردند، ملاصدرا را دربهدر کردند، اما در این مقطع فلسفه باز جریان شده است. من ناشرهایی را میشناسم که فقط کتابهای فلسفی چاپ میکنند و این اتفاق خوبی است برای ادبیات داستانی. برای نقد ما نیاز داریم نگاه نقاد به فلسفه بدل شود، به یک جریان بالنده.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
مترجمان ادبیات داستانی
« | ما در ترجمه مترجمان معدودی داریم که خوب کار میکنند و فارسینوشتنشان خوب است. بههرحال ترجمه کار سادهای نیست و از پس هر کسی برنمیآید. بنابراین خواندن آثار ترجمه نیز به مترجم بستگی زیادی دارد. بهطبع آنهایی که برترند، جزو چهرههایی میشوند که ادبیات جهان را به فارسی بازتاب میدهند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
تفسیر او از آثارش
« | پلات روایت رمان اسفار کاتبان درواقع یک آیهٔ قرآن (آیهٔ شریفهٔ ۵۶ سورهٔ مبارکهٔ بقره «ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ») است که روایت میکند انسانهای بدکار یا نیکوکار که در میانههای عمر خود میمیرند، بار دیگر به این جهان رجعت میکنند تا شقاوتها و نیکوکاریهای خود را ادامه دهند. از همینرو از این پلات استفاده کردم و در داستان اسفار کاتبان نیز «شیخ یحیی کندری» (شخصیتی که در قرن هشتم زندگی میکند) در هئیت «احمد بشیری» (در زمانهٔ اکنون) حلول میکند. چراکه شیخ یحیی متنی را در قرن هشتم نوشته که به سبب مرگش نیمهکاره مانده است، اما اکنون او دوباره در هیئت احمد بشیری زنده شده و ناگزیر است تا متن را با توجه به اکنون بنویسد.[۹] | » |
زیباییشناسی در رمان فارسی
« | رمان ایرانی اگر میخواهد تشخص داشته باشد، باید سمتوسوی نویسندهاش به زیباییشناسی فرهنگی ایرانی باشد. اگر نویسندهها به بنمایههای فرهنگی خود رجوع کنند، میتوانند داستان و رمانی با هویت، ساختار و زیباییشناسی ایرانی بنویسند؛ و آن زمان است که میتوانیم ادعا کنیم رمان و داستان ایرانی داریم، یعنی وقتی ادبیات داستانی ما از هویت ایرانی ما ارتزاق کند و نشأت بگیرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
جملهای از ایشان
« | هر نویسندهای برای اینکه داستان بنویسد، زاویه دیدی مخصوص بهخود انتخاب میکند. زاویه دید، نحوهٔ بازتاب اثر است. منِ راوی با اول شخص با دانای محدود فرق دارد. اول شخص برای بروز عواطف است و تو با تمام حس و عاطفهات مینویسی اما دانای محدود چنین نیست. فرم اما حاصل تکنیک است. بنابراین وقتی نویسنده درحال طراحی داستان است، برای اینکه بیشترین تأثیر را بگذارد، به دنبال بهترین فرم است چون اگر تأثیر مورد نظر را نگذارد، رمان شکست خورده است و بستگی به تکنیک نویسنده است. آیا اگر حافظ به جای این مصرع که «بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم» چیز دیگری میگفت، این اتفاق میافتاد؟!خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
مستند علیه فراموشی
«هخامنش یونسی» فیلم مستندی دربارهٔ زندگی ابوتراب خسروی ساخته است به نام «نوشتن علیه فراموشی». او دربارهٔ این مستند گفته است: «چند سالی که در شیراز زندگی میکردم و پیگیر ادبیات مدرن بودم متوجه شدم ابوتراب خسروی در ادبیات معاصر ما نویسندهٔ خاصی است. کار ساخت این مستند را از سال ١٣٩٠ شروع کردم. در این مستند ابوتراب خسروی را تنها به ادبیات محدود نکردهام، بلکه با توجه به اینکه گفته میشود ادبیات او سوررئالیستی است سعی کردهام ریشههای این سوررئالیسم را در زندگی او کشف کنم و ببینم منشأ داستانهایش کجاست. این فیلم از آن دست مستندهای بیوگرافیمحور نیست و کاری که من در ساخت آن در پیش گرفتهام تصویرسازی از حدود ده پلات داستانهای اوست و در واقع یک مابهازای عینی برای داستانهای او تصویرسازی کردهام. در این فیلم هیچکس دربارهٔ ابوتراب خسروی صحبت نمیکند و او هم به عنوان یک نویسنده نسخهای برای دیگران تجویز نمیکند که چگونه مینویسد؛ او یک نویسندهٔ خوابزده است که خواب و رؤیا و کابوس در نوشتههایش نقش زیادی دارد. مدت زمان مستند «نوشتن علیه فراموشی» شصتوپنج دقیقه است.»[۱۰]
آثار و کتابشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
آنچه در آثار ابوتراب خسروی شاخص است، زبان اوست. تا آنجا که نه تنها میتوان او نویسندهای زبانگراست بلکه میتوان او راب نویسندهای زبانساز نامید. او توانمندیها، ظرفیتها و امکانات زبان فارسی را میداند و میشناسد و به نقشی که این زبان در طول تاریخ در تذکرهها، سفرنامهها، متون عرفانی و حماسی و عاشقانه ایفا کرده واقف است و این وقوف را میتوان در «دیوان سومنات»، «اسفار کاتبان» و دیگر آثارش یافت.[۱۱]از دیگر مؤلفههای مدرنیستی روایتهای او میتوان به برجستهنمایی شیء، برتری تصویر بر توصیف حادثه، ایماژهای اکسپرسیونیستی، وصف مدرنیستی، جزئینگری، گزارههای نامفهوم، مطلقزدایی و عدمتوازن، اختلال در هویت، هنجارگریزی، عدمقطعیت، خودپرسشگری مدرنیستی، تمایل به ویرانشهر بهجای آرمانشهر، برجستهنمایی مفاهیم ادبیات احتضار، برجستگی تیپهای روانپریش ورواننژند، حدوثیبودن تاریخ و واقعیت، قابلیت تفسیر جامعهشناسانه متن، رهیافت اسطوره در زندگی روزمره، بازبینی انگاشتهها و تصاویر معمول زندگی، منطق پلیسی و ترس از افشای راز، تأکید بر مفاهیم ذهنی شخصیت اصلی، انزواگرایی و درونگرایی افراطی، برملاکردن نهانیترین تجربههای شخصی، اضطراب، هراس، بدبینی، یأس واستیصال اشاره کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
عنصر وصف در آثار خسروی عمیق است. توصیفها در ذات اشیاء، پدیدهها و روابط نفوذ میکند و وصف، مدلول شعور ذاتی اجسام میشود. توازن زبانی و معنایی در جملات توصیفی
وجود ندارد و محتوا و مضمون، غالب بر روساخت كلام است. همچنین تأكید بر معانی ضمنی و ثانوی توصیفات موردتوجه نویسنده است. بنمایههای ذهنی نویسنده متناسب با
عصر زیست او غامض و مغشوش است و پیچش اندیشه، منجر به پردازش گزارههای نامفهوم در بافت توصیفی میشود. عدمقطعیت، شک، تردید، گروتسک و ایماژهای اكسپرسیونیستی
در نظام توصیفی، مخاطب را به استیصال و رنج میکشاند. در این راستا تصویر مرگ و توصیف حالات محتضر بیش از آنكه دردآور باشد لذتبخش میشود. سوژههای وصف اغلب، مبتنی بر مضامینی چون بازپردازش هستی، پوچانگاری خردمندانۀ هستی، اختلال در هویت، دغدغههای معرفتشناختی، انزواگرایی و تشویش جنونوارۀ انسان نسبت به جهان است. درواقع برآیند كلام توصیفی، ترسیم ویرانشهری مضطرب، وحشتافزا و سرگردان است. قابلیتهای فوق منجر به استخراج تکنیکهای جدید و متنوع توصیفی در رمان معاصر و داستانهای ابوتراب خسروی میشود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
کارنامه و فهرست آثار
رود روای
هاویه
ویران
اسفار کاتبان
دیوان سومنات
ملکان عذاب
آواز پر جبرئیل
بررسی کتاب ویران
ويژگی اصلی كتاب ويران اتكا محتوای داستانهای آن بر پاسخ يا راهحل است. معضل يـا دغدغهای كه ابوتراب خسروی در كتاب ويران با آن روبهرو است « زمان» اسـت و تمـامی داستانهای اين مجموعه، پاسخی است برای رفع ايـن معضـل. نويسـنده در موضـوعها و روشهای مختلف و عمدتاً با استفاده از امكانات داستانهای پسامدرن، انديشـهٔ مبـارزه بـا زمان را تداوم بخشيده است. در داستان «تفريق خاک» با جابهجاكردن پدر و پسـر، در قالـب گفتوگو نشان داده است كه تداوم نسل، يک راه برای تعليق زمـان اسـت. داسـتان «آموزگـار» همچنان انديشهٔ براندازی زمان را در بر دارد، منتهی در قالب آموزش؛ آموزشِ شکلگيری اسم ذات و معنی. آموزگار نشان میدهد اسم ذات فناپذير است، اما اگـر تبـديل بـه اسـم معنی شود، میتواند تداوم بيابد. پدر، اسم ذات است و فرزند، اسم معنـی و كـار آموزگـار، تعليق ميان ذات و معنی برای تداوم زندگی است. در داستان رؤيا يا كابوس با تكرار حادثـه در قالب رؤيا يا كابوس و ثبت آن در تابلویی در پيكر كلمات، خـواب و بيـداری را بـه هـم میآميزد؛ بيداری را خواب كند و خواب را بيداری. در داستان «پیکنیک» ، با تكرار زندگی و مرگ در قالب بازی، زمان بـه حالت تعليق در میآيد. در داستان «مرثيهٔ باد» با روش خاطره در خاطرهآوردن و بازسازي زندگی در ذهن خود، در عين گذر زمان، آن را مهار میكند و با دورهكردن خاطرات، زمـان را دوره میكند. دریک داستان عاشقانه با توجه به سنت كهنی كه وصـل را قربانگـاه عشـق مـیشمارد از شيوهٔ پسامدرن حضور نويسنده در داستان برای مبارزه با زمان استفاده مـیكنـد تا با تركيب عشق با نوشتن، مانع عاشق از رسيدن به عشقش شود تا عشق را پايدار كنـد. نويسنده در داستان «قاصد» با توجه به انديشههای مردمی كه به دنبال فـالگـو و كـفبـين هستند، تصويری عام از مبارزه با زمان به دست میدهد. همچنين او در داستان «ويـران» بـا تركيب ويرانی و آبادسازی در قالـب كلمـات، مـرگ را وسـيلهای بـرای مانـدن مـیكنـد. بدينسان زندگی، در داستانِ كاتب با موضوع سفر يا جابهجاكردن اشخاص و نوشتن واقعه تداوم مییابد و شيوهای میشود برای جلوگيری از پايان. تكرار انديشه واحد مبارزه با زمان در همهٔ ايـن مجموعـه، بـهسـبب اهميـت تكـرار و چرخهایكردن حوادث براي نيل به بیاعتبار ساختن زمان و تفوق بر تجلیهای آن است.[۱۲]انديشهٔ اصلی يا ژرفساخت کتاب ويران، براندازي زمان است که اين موضوع به گونههاي مختلف در داستانها نمود پيدا میکند و نويسنده اين انديشه را در قالبهاي مختلف میآزمايد. از ديگر روشها، جابهجایی عناصر و شخصيتها و خلق دوباره در قالب نوشتن و بازسازي در قالب خاطره است که ما آن را در داستان «مرثيهٔ باد» روشنتر ميبينيم. همينطور روش ديگر در قالب داستان عاشقانه با عروسيهای پیدرپی برای دفع زمان يا تجربهٔ زندگی است که اينگونه در داستان «يک عاشقانه» و داستان «در رؤيا يا کابوس» ديده ميشود. در اين کتاب با تکرار لحنها، مفاهيم، مضمونها و دغدغههای ذهنيت ابوتراب خسروی روبهرو هستیم. در داستان «تفريق خاک» محتوا وجودشناسانه است. شخصيت اصلی همواره خود را در برابر جهان هستی و نيستی میبيند. از يکسو سرنوشت محتوم او تولد است و از طرف ديگر از اسارت در دنيای خاک هراس دارد و از سرنوشت خود فرار میکند؛ اما در اين کار موفق نيست و همين موجب سرگرداني او میشود و اين نشاندهندهٔ عبور شخصيت اصلی از مرزهای هستیشناسانه است.[۱۳]
بررسی کتاب اسفار کاتبان
در این شیوهٔ روایت شرقی که به نقالی میماند، راویگری و تعدد راوی اولین چیزی است که به چشم میخورد. خط داستانی به هیچیک از راویان وفا نمیکند. در اسفارِ کاتبان، هر راوی شخصیت راوی قبلی است. روایات بدون رعایت تقدم و تأخر زمانی مطرح میشوند و در فصلی مشترک یعنی روایت سعید بشیری به یکدیگر میپیوندند. اقلیما ایّوبی و سعید بشیری دو دانشجوی رشتهٔ جامعهشناسی، برای انجام تحقیقی مشترک به نام «نقش قداست در بنیان جوامع؛ با بررسی نمونههای تاریخی» با هم آشنا میشوند و آشناییشان به دوستی و سرانجام عشق میانجامد. اقلیما یهودی است. نزدیکانش که خود را محافظ دین یهود میدانند، دست به هر کاری میزنند تا از ناخالصشدن خون امّت خود محافظت کنند. آنها هر دو را از این عشق برحذر میدارند. اقلیما تمرد میکند. او توسط یهودیان متعصب تعقیب و سعید توسط همان متعصبین تهدید میشود. اما بدون توجه به این مخاطرات به مصاحبت با یکدیگر ادامه میدهند تا اینکه در جریان همین مصاحبت و تحقیق دانشگاهیشان سایر شخصیتها و داستانهای فرعی در قالب خردهروایتها ظاهر میشوند. در دل این روایت است که راویان متعدد بعدی یکبهیک و بدون هیچگونه نظم و ترتیبی ظهور میکنند. این بینظمی باعث میشود که ماهیت وجودی خردهروایتها زیر سوال برود. این ماهیت وجودشناسانه از ویژگیهای بارز داستانهای پسامدرنیستی است. از دیگر ویژگی های ادبیات پسامدرن که در اسفار کاتبان قابل تشخیص است، میتوان به اقتباس، ساختار روایی ناپیوسته و بازیهای زبانی اشاره کرد. از طرف دیگر تعدد خردهروایتها منجر به بیمکانی و بیزمانی میشود و این تکرار برخی تصاویر و موتیفهاست که آنها را به یکدیگر پیوند میدهد. این پیوند ویژگی پستمدرنیستی رمان را برجستهتر میکند. روایت احمد بشیری، پدر سعید بشیری، که رسالهٔ منصوری (مصادیقالآثار) را به زبان خود بازنویسی کرده است. احمد کشته و قطعهقطعه شدن دخترش آذر را به رساله افزوده است. روایت اقلیما که سعید بشیری آن را به نسخهٔ پدرش افزوده است. روایت کرامات شدرک قدّیس که بار آن بر دوش اقلیماست. روایت یادداشتهایی از تلمود دربارهٔ نحوه مجازات مرتدّان به دستور امّت یهود. روایت سفرنامهٔ زلفا جیمز. روایت سلیمانخان که مانند نوشتههای احمد بشیری در مصادیقالآثار به سفرنامه زلفا جیمز افزوده شده است. نامهٔ زهره، مادر اقلیما، به اقلیما و نامهٔ اقلیما به زهره و یا نامهٔ خاخام به زهره، از جمله روایات متعدد این رمان به حساب میآیند که در دل داستان شکلگیری عشق سعید و اقلیما، به یکدیگر میپیوندند. خسروی برای برقراری ارتباطی درست و معنادار میان روایات متعدد داستان خود، به عنصری نیاز دارد که از نظر معنایی یکسان باشد و امکان پیوند بین خردهروایتها را فراهم کند. به این عنصر موتیف گفته میشود. چندین موتیف در رمان میتوان یافت؛ اقلیما در راه کشف نتایج رفتار قدّیسین، به عشق میرسد. در روایتی دیگر، زلفا جیمز، مادربزرگ وی که یک یهودی انگلیسی است، برای رسیدن به رستگاری اخروی به ایران میآید. ارثیههایی که از شوهر مومن و مرحومش به جا مانده است را خرج میکند تا نیمهٔ گمشدهٔ تن شدرک قدّیس را در منطقهای بهاسم فاریاب در حوالی بوشهر بیابد. ولی در ایران علاوهبر کشف پاهای مقدس شدرک قدّیس، عشق را هم میشناسد و اهلی سلیمانخان میشود. پیرزنهایی که به زبان عبری حرف میزنند، در چندین صحنه حاضر میشوند. حضور این شخصیتها با بوی قربانی سوختهشده در هوا همراه است. حضور تکراری همراه با بوی قربانی سوخته برای سعید تبدیل به یک زنگ خطر میشود که وحشت او از حضور در اتاق اقلیما در قسمت پایانی رمان را رقم میزند. جایی که او همان بو را باز میشنود. موتیف قربانی در چند روایت دیگر نیز دیده میشود. آذر یک قربانی در روایت احمد بشیری است. بلقیس در روایت خواجه کشفالاسرار، در پیشگاه شاه مغفور قربانی میشود. رنگ سبز و فصل سرما از دیگر موتیفهای پرتکرار رمان میباشند. ماری که دورگردن حمیرا، رقاصه هندی چنبره زده است، همان کاری را انجام میدهد که تاک بر مزار آذر در باغچه خانه پدری. زنان در اسفارِ کاتبان، یکبهیک یا مومنی در طلب یک قدّیسِ مذکرند و یا قربانی میشوند. در روایت خواجه، بلقیس قربانی میشود. در روایت احمد بشیری، آذر قربانی میشود. در روایتی دیگر، شاه منصور، از ترس پیشگویی، زنان حرمسرا را طلاق میدهد و آنها را به عقد فرماندهان سپاه خود درمیآورد. بعدها، حمیرا رقاص هندی را به دیگری واگذار میکند. اقلیما که خطری برای امّت یهود به حساب میآید، قربانی میشود. زهره، که در پی شوهر مومن خود، دختر خردسالش را رها میکند و به اورشلیم میرود، بعد از مرگ شوهرش خوشبخت هم میشود! با مردی مومن ازدواج میکند و صاحب دو فرزند پسر میشود. زلفا جیمز، که ثروت شوهر مرحومش را خرج پیدا کردن باقی بدن شدرک قدّیس میکند، شوهر خوب و مومن دیگری همچون سلیمانخان نصیبش میشود. نقش زنان در اسفار کاتبان در نسبت با جهان مردانه تعریف میشود. وجود آنها در خدمت مردان است و بس.[۱۴]
جوایز و افتخارات
برندهٔ چهارمین دورهٔ جایزهٔ هوشنگ گلشیری
برندهٔ یازدهمین دورهٔ جایزهٔ هوشنگ گلشیری
برندهٔ هفتمین دورهٔ جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد
برندهٔ جایزهٔ مهرگان ادبخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دارندهٔ گواهینامهٔ درجه یک هنری[۱۵]
ناشرانی که با او کار کردهاند
- نیماژ
- مرکز
- چشمه
منبعشناسی
پژوهشهایی كه دربارهٔ آثار ابوتراب خسروی صورت گرفته، به ايـن شرح است:
تسليمی به بررسی چند داستان كوتاه و رمان اسفار كاتبان خسروی از جنبـهٔ مـدرن يا پستمـدرن پرداخته است.
حسن میرعابـدینی آثـاری از دو مجموعه داستان كوتاه خسروی را بررسی اجمـالی كـرده اسـت.
صالح حسينی و پویا رئوفی به حلول شخصيتهـا و برانـدازی زمـان در اسفار كاتبان و تجسد كلام در آثار خسروی پرداخته و ارتباط داسـتانهـای وی را بـا
كتب مقدس نشان دادهانـد.
تـدينی برخـی مؤلفـههـای پسامدرنيســم در ديــوان ســومنات را توضــيح داده اســت.
اسموژينسكی معتقد است ويژگی اصلی آثار خسروی، آوردن «روايت كليـتگـرا» اسـت. منظور وی از روايت كليتگرا، روايتی است كه بـه تحليـل عمـل آفـرينش مـیپـردازد و موجب فهم طرحی كلی برای تجربهٔ انسانی میشود.
مـالمير و اسدی جوزانی نيز بـه تبيـين ژرفسـاخت و سـاختار روايـت آثار خسروی پرداختهاند و معتقدند مهمترين دغدغهٔ خسـروی در ايـن داسـتانهـا، «زمـان»
است و خسروی علاوه بر ژرفساخت داستانهـا، در سـاختار روايـتهـا نيـز بـا «زمـان» درآويختهاست تا بتواند راهی برای ايمنی از بلای آن نشان دهد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نوا، نما، نگاه
نماهنگ نکوداشت ابوتراب خسروی[۱۶]
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ «بزرگداشت ابوتراب خسروی».
- ↑ «واکاوی کهنالگوها در آثار ابوتراب خسروی».
- ↑ «واکاوی توصیفات عرفانی در دو اثر «آواز پرجبرئیل» و «رود راوی»».
- ↑ «ز نوشتن تا نویسندگی».
- ↑ میرعابدینی، صدسال داستاننویسی ایران، ١۵۶.
- ↑ «مصاحبه شفاهی».
- ↑ «واکاوی کهنالگوها در آثار ابوتراب خسروی».
- ↑ «سنت داستانخوانی».
- ↑ «رمان دعوت به اندیشیدن است».
- ↑ «مستند علیه فراموشی».
- ↑ «زبان داستانی خسروی».
- ↑ «بررسی مجموعه داستانی ویران».
- ↑ «بررسی مجموعه داستانی ویران».
- ↑ «بررسی اسفار کاتبان».
- ↑ «گواهینامهٔ درجه یک هنری».
- ↑ «نماهنگ نکوداشت ابوتراب خسروی».
منابع
میرعابدینی، حسن (۱۳٧٧). صد سال داستاننویسی در ایران. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۱۹-۴۴۹-۶.