طاهره صفارزاده

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
طاهره صفارزاده

جهانی‌ترین شاعر معاصر کشور[۱]
زادروز ۲۷آبان۱۳۱۵
سیرجان
مرگ ۴آبان۱۳۸۷
بیمارستان ایران‌مهر تهران
علت مرگ ضایعهٔ مغزی
پیشه شاعر، پژوهشگر و مترجم
کتاب‌ها ترجمهٔ قرآن
دیوان سروده‌ها رهگذر مهتاب، طنین در دلتا، سفر پنجم و...


طاهره صفارزاده شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مترجم قرآن بود. او نخستین کسی است که ترجمهٔ دوزبانه از قرآن به فارسی و انگلیسی را انجام داد. وی از پیشروان شعر نوگرای انقلاب اسلامی است[۲].

* * * * *


طاهره صفارزاده از تأثیرگذارترین شاعران زن معاصر است و همچنین به‌سبب برقراری روابط مؤثر با شاعران سایر ممالک و حضور فعال وی در عرصهٔ بین‌الملل او را جهانی‌ترین شاعر معاصر کشور می‌نامند. او به‌همراه علی موسوی گرمارودی و نعمت میرزاده از آغازگران شعر انقلاب اسلامی است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
طاهره صفارزاده به‌هنگام برگ‌ریز درختان در شهر سیرجان پا به این جهان گذاشت.[۳] پنج‌ساله بود که پدرش را از دست داد و در کمتر از چهل روز بعد، از نعمت داشتن مادر نیز محروم شد. او ادامهٔ زندگی خویش را نزد خواهر و مادربزرگش که چشم‌پزشک بود گذراند. دانش‌اندوزی را با آموختن قرآن در سن شش‌سالگی در مکتب‌خانهٔ ملاباجی آغاز کرد.[۴] دروس ابتدایی و متوسطه را در شهر کرمان آموختخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد. او موفق به کسب رتبهٔ اول دیپلم ادبی شد. در آزمون ورودی دانشگاه‌ها شرکت کرد و در دانشگاه شیراز رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی را ادامه داد. در ۲۶سالگی با سرودن شعر «کودکِ قرن» که بعدها در مجموعهٔ رهگذر مهتاب به چاپ رسید، مشهور شدخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد. وی مدتی به‌عنوان مترجم متون فنی در شرکت نفت اشتغال داشت و برای یک سخنرانی در اردوی تابستانی فرزندانِ کارگران، کار خود را ترک کرد. صفارزاده برای ادامهٔ تحصیل رهسپار انگلستان و آمریکا شدخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد. او تحصیل خود را در انگلستان با رشتهٔ فیلم‌نامه‌نویسی آغاز کرد و پس از شرکت در جشنوارهٔ بین‌المللی شعر در لندن و آشنایی با شاعران و نویسندگان، متقاضی شرکت در تشکل نویسندگان بین‌المللی در دانشگاه آیوآ شدخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد و پس از قبولی درجهٔ MFA را نیز در همین دانشگاه کسب کرد. (MFA یک درجهٔ مستقل است و به نویسندگان و هنرمندانی تعلق می‌گیرد که برای تدریس در دانشگاه داوطلب باشند و آموزش و نقد را به صورت تئوری و عملی جایگزین محفوظات و تاریخ ادبیات نمایند.) صفارزاده پس از بازگشت به ایران در سال۱۳۴۹ در دانشگاه ملی (شهید بهشتی) استخدام شد. او آموزش ترجمه به عنوان دانش را پایه‌گذاری کرد و از نخستین کسانی است که نقد علمی ترجمه را در دانشگاه‌های ایران راه‌اندازی کرد. صفارزاده به‌سبب مطالعات و پژوهش‌های ادبی در زمینهٔ شعر و شاعری؛ سبک جدیدی را به نام شعر طنین معرفی نمودخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد. او در سال‌های آغازین انقلاب اسلامی به‌همراه نویسندگان شناخته‌شده مرکزی به نام «کانون فرهنگی نهضت اسلام» را که بعدها به «حوزهٔ هنری سازمان تبلیغات اسلامی» تغییر نام داد، راه‌اندازی کردخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد. صفارزاده پس از انقلاب اسلامی با مقبولیت از سوی همکاران خویش به ریاست دانشگاه شهید بهشتی و نیز ریاست دانشکدهٔ ادبیات نایل شد. او طرح بازآموزی دبیران را اجرا کرد و برای نخستین بار به سرپرستی وی برای کلیهٔ رشته‌های دانشگاهی کتاب‌هایی به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و روسی تألیف شد. وی ۵۰ساله بود که عضو کمیتهٔ ترجمهٔ آسیا در فستیوال شعر آسیایی داکا شدخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد. طاهره صفارزاده در سال۱۳۷۱ از سوی وزارت علوم و آموزش عالی به عنوان استاد نمونه برگزیده شدخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد. در سال۱۳۸۰ نیز پس از انتشار ترجمهٔ قرآن کریم عنوان «خادم‌القرآن» را از آنِ خود کرد. سازمان نویسندگان آفریقا و آسیا در ماه مارس۲۰۰۶ هنگامی‌که جشن روز جهانی زن در قاهرهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد برگزار شد؛ طاهره صفارزاده را به‌عنوان شاعر مبارز، زن نخبه و دانشمند مسلمان برگزید.
در سال۱۳۸۷ به‌سبب بیماری یک عمل جراحی بر روی طاهره صفارزاده انجام شد و به کما رفت و چند ماه در بیمارستان بستری بود. او به‌هنگام برگ‌ریز خزان رخت از این جهان بست و به دیدار پروردگارش رفت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
شعرهای طاهره صفارزاده پا به دنیای موسیقی گذاشته‌اند. دیوید فدرولف، موسیقیدان آمریکایی، بر روی برخی از سروده‌های مجموعه شعر "چتر سرخ" موسیقی ساخته است. آنماری شیمل، خاورشناس و پژوهشگر معروف فرهنگ اسلامی، اشعار صفارزاده را به آلمانی برگردانده است و یوآخیم ف.و. اشنایدر که آهل آلمان است، بر روی ترجمه‌های آلمانی موسیقی ساخته است.[۵]


داستانک‌ها

برندهٔ جایزهٔ یک جلد دیوان جامی

طاهره ۱۳سال داشت که نخستین شعر خود را با عنوان بینوا و زمستان را سرود. این شعر بر روی روزنامه‌دیواری مدرسه خودنمایی می‌کرد و در چهارم دبیرستان نخستین جایزهٔ شعرِ خویش را که یک جلد دیوان جامی بود از آنِ خود کرد. این جایزه به پیشنهاد دکتر باستانی پاریزی که دبیرِ دبیرستان بهمنیار بود و از سوی رئیس آموزش و پرورش استان به طاهره اهدا شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

داستانک‌های انتشار

ترجمهٔ قرآن به زبان انگلیسی

صفارزاده برای ترجمهٔ قرآن به زبان انگلیسی همهٔ قرآن‌هایی را که به انگلیسی ترجمه شده بود جمع‌آوری کرد و آنها را خواند. عبارت‌هایی را که درست بود استفاده می‌کرد و برخی از آنها را نیز تغییر می‌داد و به زبان انگلیسی می‌نوشت. او برای ترجمه از منابعی همچون تفسیر منهج‌الصادقین و ترجمهٔ مجمع‌البیان استفاده می‌کرد. در هر قسمتی که کاستی بود برطرف می‌کرد و اشتباهاتی از جمله افسانهٔ غرانیق، ترجمهٔ آیاتِ نخستِ سورهٔ عبس، آیهٔ هفتم سورهٔ آل‌عمران و مواردی دیگر را اصلاح کرد. ترجمهٔ صفارزاده در کشورهای دیگر منتشر شد و ممالک اسلامی مثل مصر برای صفارزاده تشویق‌نامه ارسال کردند. پس از ترجمهٔ قرآن، صفارزاده برای ترجمه به نهج‌البلاغه پرداخت ولی اجل به او مهلت نداد.[۶]

داستانک عشق

داستانک استاد

چرا فیلم‌نامه‌نویسی می‌خوانی؟

صفارزاده همیشه می‌کوشید تا به فعالیت هنری بپردازد که نمود داشته باشد و برای جامعه فایده داشته باشد. زمانی‌که او در خارج از کشور تحصیل می‌کرد؛ روزی استادش از وی پرسید: «تو چرا در اینجا مثلاً فیلم‌نامه‌نویسی می‌خوانی؟» صفارزداه پاسخ داد: «تا کی ما باید ما دانشجویان باید تاریخ ادبیات را از بر کنیم و شرح حال شاعران یونانی را بخوانیم؟» استاد به او گفته: «تو اولین آسیایی‌ هستی که این مشکلات را متوجه شده‌ای!»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

داستانک شاگرد

فلاپیِ صورتی

در انتهای مراسم نخستین جشنوارهٔ شعر فجر که همه رفته بودند. صفارزاده در تاریکی کنار خیابان ایستاده بود و به‌محض‌اینکه علی‌محمد مؤدب را دید،‌ گفت: «مؤدب کجایی؟ من می‌ترسم.» مؤدب در آن آخرِ شب که ماشین نبود، بالاخره یک پیکان قراضه را گرفت تا صفارزاده را به خانه‌اش برساند و با هم سوار شدند. در میانهٔ راه میراحمد میراحسان را هم را دیدند و او را هم سوار کردند. در همان تاکسی کهنه، بحثی از نوگرایی در شعر به میان آمد و یادی از غزلی شد که همان شب در جشنواره خوانده شده بود؛ صفارزاده با شوخی گفت: «این کی بود شعر خواند، غزلش بوی شتر می‌داد.»
صفارزاده برای نوگرایی در شعر امروز نگران بود. او روزی یک فلاپی صورتی و قشنگ به شاگردش، که علی‌محمد مؤدب باشد، داد و گفت: اینها حرف‌های من دربارهٔ نظریهٔ شعر است، این حرف‌ها را به بچه‌های شعر امروز بگو.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

داستانک مردم

بین ده تا بیست مطلب برگرفته از مجلات دوره خود (موافق و مخالف)

داستانک‌های دشمنی

فرخ پهلوی نیز به میدان آمد

ساواک در برخورد با صفارزاده روش‌هایی را برای شکستن اعتبار ادبی او نزد مخاطبانش در پیش گرفت؛ از جمله برای تخریب جنبه‌های محتوایی شعر وی یادداشت‌ها و مقاله‌های ژورنالیستی می‌نوشت یا مصاحبه‌هایی در راستای تخطئهٔ صفارزاده انجام می‌داد. از شاعرانی با درجهٔ پایین‌تر حمایت می‌کرد و اشعار دوران نوجوانی و رمانتیک او را در روزنامه‌ها منتشر می‌کرد. حتی در یک مورد فرخ پهلوی در روزنامهٔ کیهان مقاله‌ای نوشت و با مقایسهٔ شعر صفارزاده و فروغ، از فروغ حمایت کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

سوءاستفاده‌ای بی‌نظیر از امضای روشنفکران!

ساواک رایزن فرهنگی به کشورهای دیگر اعزام می‌کرد و در صحبت با شاعران و نویسندگان دربارهٔ صفارزاده اطلاعاتی را جمع‌آوری می‌کرد و خاطرات دروغینی در رابطه با وی منتشر می‌کرد. همچنین آنها مطالبی جعلی را با نام مستعار وی منتشر می‌کردند و حاضر به انتشار تکذیبه‌های او نمی‌شدند. این موضوع به‌اندازه‌ای شگفت‌آور بود که آقای آلبلای که از جانب حقوقدانان فرانسه در سال۱۳۵۷، کمی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برای مصاحبه با روشنفکرانِ مخالف حکومت به ایران آمده بود؛ این مسئله را در نوعِ خود بی‌نظیر تلقی کرد و بیان کرد در میان همهٔ تخریب‌های روانی دیکتاتور تاکنون چنین سوءاستفاده‌ای از امضای روشنفکران مشاهده نکرده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

صدای جیغ و فریاد

رژیم پهلوی صفارزاده را به‌طور کامل تحت تعقیب قرا داده بود؛ منزل، محل کار، رفت‌وآمدها و تلفن وی را با دقت کنترل می‌کرد. آنها کلید خانه‌اش را نیز داشتند و در نبود او به‌راحتی به خانه‌اش می‌رفتند و تفتیش می‌کردند. زمانی‌که او از مصاحبه با نشریهٔ سازمان زنان خودداری کرد و علیه نشریه تاخت؛ ساواک شبانه با منزل او تماس می‌گرفت و صدای جیغ و فریاد زنی را از پشت گوشی پخش می‌کرد تا صفارزاده را شکنجهٔ روانی دهد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

اخراج از دانشگاه

حکومت پهلوی پس از آزار و اذیت‌های پنهانی علیه صفارزداه، مدتی حقوق او را قطع کردند و در سال۱۳۵۵ به اتهام سرودن اشعار سیاسی و مذهبی و سر باز زدن از امضای برگهٔ عضویت در حزب رستاخیز، وی را از دانشگاه اخراج کردند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد


داستانک‌های دوستی

شوق یک نویسندهٔ اروپایی از آشنایی با شاعری ایرانی و ماجراهای پس از آن

یک نویسندهٔ معتبر اروپایی در سخنرانی که در دانشگاه کلمبیا داشته اظهار کرده است:


بعدها که این نویسنده با صفارزداه دیداری داشته از سخنان خود ابراز تأسف کرده و گفته بود که چند روز پس از این سخنرانی فردی ناشناس با وی تماس تلفنی داشته و اطلاعاتی دربارهٔ صفارزاده پرسیده است.
ماجرای سخنرانی به همین‌جا ختم نمی‌شود؛ بلکه پس از بازگشت صفارزاده به ایران، ساواک در اولین برخورد با او موضوع سخنرانی کلمبیا را مطرح می‌کند و می‌گوید: «ما تو را زندان نمی‌اندازیم که مشهور شوی و چند تا نویسندهٔ خارجی هو و جنجال راه بیاندازند؛ بلکه زنده به گورت می‌کنیم».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

روحیه در زندان

آیت‌الله طالقانی در دیداری که با صفارزاده داشت به او گفته بود:

شاملوی مهربان

زمانی‌که صفارزاده از امضای ورقهٔ عضویت حزب رستاخیز امتناع کرده بود؛ شاملو از زبان استادان دانشگاه ملی این موضوع را شنیده و فوراً با صفرزاده تماس گرفته و گفته بود که: «این امضا یک جوک است، حتماً امضا کن اینها قساوت دارند،» صفارزاده پاسخ داده بود: «شاملو جان، این امضا بی‌شرفی است جوک نیست.» شاملو هم با خنده: «شایدم راست میگی.»
صفارزاده مقابل نامِ خود نوشته بود «عقیده ندارم» و مسئول دبیرخانه این خبر را همه جا گفته بود. شاملوی مهربان هم نگران دوستش شده بود.[۷]

دستگاه نقد طاهره برای شعر شاملو

عصر یک روز گرم تابستانی شاملو به صفارزاده تلفن زد و گفت: «طاهره من شعری دارم می‌نویسم که جایی گیر کرده‌ام. پاشو آژانس بگیر و بیا و دستگاه نقدت را برای این معضل به راه بینداز.» صفارزاده قبول کرد و رفت. شاملو شعری از دلتنگی‌های زمان را می‌نوشت. صفارزاده شعر را خواند و گفت: «باز هم که اصل مضمون و سمبل هر دو را آورده‌ای.» شاملو چند سطر را به پیشنهاد صفارزداه حذف کرد و خشنود شد. در همین هنگام بود که اسماعیل خویی هم آمد. شاملو رو به خویی گفت: «من یک گیر در شعرم بود، طاهره را صدا کردم، رفع شد.» خویی هم پاسخ داد: «شاملو تو داری تواضع می‌کنی.» شاملو گفت: «نه چرا با خودمان روراست نیستیم. من عقیده دارم که طاهره در زمینهٔ شعر امروز هم خوب درس خوانده، هم تشخیص دارد.» سپس شاملو هر دو صورت شعر را خواند و گفت: «بفرمایید این هم دلیلش.» دیگر شب شده بود و آیدا هم با شام از آنها پذیرایی کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

گله‌گذاری شاملو از صفارزاده در نزد دانشور

صفارزاده کتاب حافظ به روایت احمد شاملو را در خانهٔ دوستش می‌بیند و آن را برای خواندن بیشتر امانت می‌گیرد. پس از خواندن متوجه اشکالات اساسی در کتاب می‌شود و نقدی بر حافظ شاملو می‌نویسد که به سال۱۳۵۵ در روزنامهٔ کیهان چاپ می‌شود. شاملو قدری می‌رنجد و در نزد سیمین دانشور از صفارزاده گله می‌کند. دانشور نیز در پاسخ می‌گوید: «تو در مقدمه به اعتقاد حافظ تاخته‌ای، شاید به این دلیل در دفاع از او برآمده.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

خواهرِ خوبِ بی‌پناهی‌ها

روزگارانی که بر سر انتخاب بنی‌صدر برای ریاست حرف‌ها و حدیث‌ها بود؛ در یک گردهمایی در میدان آزادی پس از صحبت‌های سلطان‌پور، سید علی صالحی به او می‌گوید: «عاقبت همه را می‌زنند.» او هم پاسخ می‌دهد: «درخت آزادی بارورتر می‌شود.» سپس نارنجکی میان میدان رها می‌شود و صالحی می‌دود به‌سمت میدان فردوسی. ناگهان مردی درشت‌هیکل با ریش‌های زیادی بر صورت و انگشترهای بزرگ در دست، گردنش را می‌گیرد و می‌گوید:« توی میدون آزادی تو با آجر نزدی به سر من؟» صالحی هم پاسخ می‌دهد: «من مورچه هم سختمه، سوسک را هم نمی‌زنم، شما که...» صالحی در حال خفه شدن بوده که پیرمردی از راه می‌رسد، روی پنجهٔ پا می‌ایستد، بازوی مرد قوی‌هیکل را می‌گیرد و می‌گوید: «برادرته. خلافی کرده؟» و او جواب می‌دهد: «ضدّ انقلابه». صالحی برایش توضیح می‌دهد کاری نکرده و فرزندخواندهٔ طاهره صفارزاده است! مرد درشت‌اندام که اسم صفارزاده را می‌شنود دستش شُل می‌شود و می‌گوید: «ثابت کن! برویم خانهٔ خواهر صفارزاده.» صالحی یک دوریالی از مرد قوی‌هیکل درخواست می‌کند و از کیوسک تلفن با صفارزداه تماس می‌گیرد و ماجرا را برایش توضیح می‌دهد. آن پهلوان پشت تلفن مثل یک کبوتر تیرخورده، مؤدب می‌ایستد. او در یک دکهٔ سبزی‌فروشی در میدان فلسطین کار می‌کرده و با صفارزاده همسایه بوده و احترام خاصی برایش قائل بوده است؛ به صالحی می‌گوید: «ببخشید. شما اولاد فاطمه زهرا (س) هستید. شکایتم را نکنی! به شفاعت نیاز دارم!». صالحی از ادبیاتش پی می‌برد او آدم باسوادی است و تا مدت‌ها با او دوست می‌ماند.
چند روز بعد که صفارزاده، صالحی را می‌بیند، دعوایش می‌کند و با عصبانیت می‌پرسد: «بگو چه کرده بودی؟!» صالحی هم جواب می‌دهد: «من... از درخت زمستانی هم اجازه می‌گیرم تا خلال دندانی از آن بچینم. من و زدن!؟» صفارزاده می‌گوید: «دیگر ضامن نمی‌شوم.» ولی باز هم ضامن شد.[۸]

باز هم ضمانت

روزی سید علی صالحی در صف سینما ایستاده بود تا فیلم ببیند؛ ناگهان سه تاکسی نارنجی آمدند و کنار جوی آب ایستادند. چند مرد پیاده شدند و به‌سوی صالحی رفتند. یک کُلت را چسباندند به دندهٔ سمت راستش و یک کلاشینکف را به دندهٔ سمت چپش؛ او را سوار تاکسیِ وسطی کردند و بردند بهسمت شرقِ تهران. نزدیک یک ساختمان ایستادند و پیاده شدند. خبری از دست‌بند نبود و آنجا هم شبیه کمیته نبود. پاسدار، صالحی را به داخل ساختمان هدایت کرد. صالحی دید عکس امام روی دیوار است. رئیس که پشت میز نشسته بود پرسید؟ «اسم؟» و صالحی هنوز جواب نداده بود که ادامه داد: «شش فروردین، یک پیکان سفید با این شماره، و تو تنها سرنشین و رانندهٔ آن بودی. سلاح‌ها را کجا منتقل می‌کردی داریوش خان؟!» صالحی گفت: «چه اشتباهی! من سیدعلی صالحی هستم. شاعرم. درضمن رانندگی نمی‌دانم. توی عمرم پشت فرمان ننشسته‌ام.» یک نفر وارد شد و انگار به آنها فهماند که اشتباه شده است. رئیس پرسید: «کجا زندگی می‌کنید؟» صالحی جواب داد: «برویم با هم در محل زندگی، شناسنامه دارم، دانشجو بوده‌ام، حالا انقلاب فرهنگی شده، تعطیل شده‌ام. من شمالی نیستم که می‌گویید. جنوبی‌ام؛ اهل مسجد سلیمان. بچّه محلّ محسن رضایی هستم. مرا می‌شناسد. در ضمن، فرزند خانم طاهره صفارزاده به‌شمار می‌روم. معلمِ من است.» رئیس گفت: «چطور؟ همین شاعرهٔ مسلمان، هفتهٔ پیش رفت زیارت امام.» صالحی جواب داد: «من هم شاعرم؛ سید علی صالحی. نه داریوشم نه کوروش!» رئیس که آثار پشیمانی در چهره‌اش دویده بود؛ به یک آینهٔ قدی اشاره کرد و گفت برو مقابل آینه و خودت را معرفی کن. صالحی روبه‌روی آینه ایستاد، یقه‌اش را میزان کرد، دستی توی موهایش کشید و با صدای بلند گفت: «سید علی صالحی، شاعر، فرزند خومکار و ماه‌زری، بیست و پنج‌ساله‌ام، رانندگی بلد نیستم. ششم فروردین...» رئیس گفت: «برگرد بیا و زنگ بزن به خوهر صفارزاده» صالحی شماره را گرفت و به‌محض‌اینکه گفت سلام، صفارزاده گفت: «باز شرارت کردی؟» صالحی جواب داد: «نه به خدا، این برادران مرا داریوش صدا می‌زنند. به آنها بگو اشتباه گرفته‌اند!» بعد رئیس گفت: «خودم با تاکسی می‌برمت درِ همان سینما...» صالحی گفت: «تو را به خدا، فقط بگذارید از این در بروم بیرون. راه را بلدم!» و به‌محض ترخیص پا به فرار گذاشت.
مدتی بعد صفارزاده به صالحی گفته بود: «شاعر و این‌همه مشکل‌ساز!؟ نکند یک کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است سیّد! شما جنوبی‌ها اکثراً ماجراجو هستید!»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

داستانک‌های قهرها

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

جایزهٔ نخستین جشنوارهٔ شعر فجر

علی‌محمد مؤدب به دنبال صفارزاده رفته بود تا او را از خانه‌اش که در تجریش بود به مراسم نخستین جشنوارهٔ شعر فجر بیاورد. قرار بود جایزه‌ای به صفارزاده تقدیم کنند؛ میانِ راه او می‌گفت شاید جایزه را به مؤدب بدهد، ولی با مشورت علیرضا قزوه و علی‌محمد مؤدب جایزه را به سلمان هراتی دادند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

===داستانک‌های مذهب و ارتباط با خداوند===‌

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجالس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

داستانک نحوه مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

داستانک‌های دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

بی‌بی مرصع در لباس مبدل

طاهره روحیهٔ عدالت‌خواهی خود را از مادربزرگش به ارث برده است. بی‌بی مرصع در آن روزگاران لباس مبدل به تن می‌کرد و در محل گذرِ فرماندار کرمان، فرمانفرما، می‌ایستاد و هر کسی را که ستمی در حقش شده بود، دادخواهی می‌کرد. همچنین در جریان قحطی وقتی متوجه بی‌عدالتی‌ها شد، همسر و پسرانش را از کار دولتی منع کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی به همره ارائهٔ نمونه‌ای از آن برای بخش شنیداری و تصویری

بارقه‌های راه‌اندازی «کانون فرهنگی نهضت اسلامی»

شبی که طاهره درانستیتو گوته شعر سفر عاشقانه را خوانده بود؛ علی موسوی گرمارودی هم حضور داشت و شعری مذهبی خواند. طاهره دیده بود که در آن جمع صد نفری مسلمان فقط خودش و گرمارودی شعر مذهبی داشتند، تصمیم گرفت تا کانون را راه‌اندازی کند. با گرمارودی مسئله را در میان گذاشت و برای مشورت نزد آیت‌الله طالقانی رفتند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

نخستین مواجهه با ساواک

قرار بود صدای طاهره صفارزاده به‌همراه تصاویری از تلویزیون ملی پخش شود. ولی لحظاتی پیش از اجرای برنامه، ساواک دستور داد تا از اجرای برنامه جلوگیری شود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

اردوی فرزندان کارگران

زمانی‌که صفارزاده مترجمِ شرکت نفت بود؛ فعالیت‌های فرهنگی دیگری نیز انجام می‌داد. او از سوی بخش سمعی و بصری شرکت نفت به یک اردوی تابستانی که به فرزندانِ کارگران شرکت نفت اختصاص داشت؛ دعوت شد تا داستانی از زندگی آنان برای ساخت یک مستند تهیه کند. کارگران زحمت‌کش و فرزندانشان که مثل همهٔ مردم صفارزداه را به‌عنوان یک شاعر موفق می‌شناختند؛ رنج‌های زندگی کارگری و ستم‌های مسئولان و کارمندان شرکت نسبت به خودشان را برای او بازگو کردند و صفارزاده نیز دلسوزانه پای درددل‌هایشان می‌نشست و با تماشای آن اردوی تجملی و نمایشی از صحبت‌های آنها اندوهگین می‌شد. غروب یکی از روزها که بچه‌ها طبق عادت پای پرچم جمع شده بودند تا سرود بخوانند و برای ولیعهد دعا کنند؛ صفارزاده بدون همامنگی قبلی روی سکوی نزدیک پرچم رفت و شروع به سخنرانی کرد:

صحبت‌هایش هنوز تمام نشده بود که بچه‌ها بغضشان ترکید و اشک ریختند، صفارزاده نیز به گریه افتاد و وقتی از سکو پایین آمد بچه‌ها دورش را گرفتند. ولی رئیس اردوگاه سوت زد و همه به جای خود برگشتند.
فردای آن روز ساواک که گمان می‌کرد صفارزاده از جانب یک گروه سیاسی مرتکب این عمل شده است؛ او را برای توضیحات احضار کرد. صفارزاده ماجرا را تعریف کرد و درخواست استعفا داد. ساواک اعلام کرد لزومی به استعفا نیست. شرکت نفت نیز استعفای او را نپذیرفت. وقتی‌که صفارزاده به محل کار خود برگشت، رفتارها تغییر کرده بود و هر روز درگیری تازه‌ای برایش پیش می‌آمد. در اثر این فشارهای روحی و مرگ فرزندش، به‌ناچار درخواست مرخصی بدون حقوق کرد و به بهانهٔ تحصیل از کشور خارج شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

صفارزاده و شب‌های شعر گوته

صفارزاده در سال۱۳۵۶ در نشست شعری ده روزهٔ معروف انستیتو گوته شرکت کرد و همراه با علی موسوی گرمارودی به خواندن اشعار انتقادی پرداخت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

عکس سنگ قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزئیات آن

داستانک‌های دیگر

موجی علیه صفارزاده

محمد حقوقی، شاعر و منتقد ادبی، همواره اشعار صفارزاده را مورد حمایت قرار می‌داد و می‌سرود. رضا براهنی و ضیاء موحد نیز تا مدتی سروده‌های صفارزاده را می‌ستودند، ولی آنها نیز به‌تدریج تغییر عقیده داده و همراه با جواد مجابی، محمدعلی سپانلو و اسماعیل نوری‌علا به مخالفت با سروده‌های صفارزاده پرداختند. براهنی در حاشیهٔ جایزهٔ انتخاب کتاب سال نوشته بود:

او در تغییر عقیده‌اش نسبت به صفارزاده اشعار او را «توسری‌خوردهٔ شعر غرب» عنوان نمود و حتی شعریت آنها را نیز انکار کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد


زندگی و تراث

گریزی بر زندگی

کودکی: زمانه از همان کودکی روی خوش به طاهره نشان نداد. پنج سال داشت که پدرش به یک بیماری ساده مبتلا شد و در اثر تشخیص نادرست پزشکی پشتیبان زندگی‌اش را از دست داد. در مراسم عزای پدر، یکی از مقامات شهر از مادر زیبایش خواستگاری کرد. زنی که تازه داغ شوهر دیده بود از این خواستگاری دلش به درد آمد و دعا کرد تا به چلهٔ شوهرش نرسیده خداوند جان او را نیز بگیرد. هنوز چهل روز از فوت پدر نگذشته بود که مادرش نیز رخت از این دنیا بربست و بار سنگین بی‌مادری نیز روی دوش‌های طاهره افتاد. خواهرِ بزرگترِ طاهره درس و تحصیل را کنار گذاشت تا از خواهر کوچکترش نگهداری کند. هر دوی آنها از سیرجان به کرمان نزد مادربزرگشان آمدند تا باقی زندگی خود را در کنار او بگذرانند. بی‌بی مرصع هم شاعر بود و هم چشم‌پزشک.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
جوانی: طاهره از روزگار خوش جوانی هم نصیبی نداشت. زندگیِ مشترک وی با شکست مواجه شد و به‌سبب اعتیادِ همسرش، جدایی را انتخاب کرد. با تنها فرزندش رهسپار تهران شد. او برای گذرانِ زندگی در شرکت بیمه مشغول به کار شد، زبان انگلیسی را تدریس می‌کرد، برای نشریات داستان می‌نوشت، مدتی نیز مترجم شرکت نفت بود و از همین راه‌ها امرار معاش می‌کرد. در همین روزگاران بود که یگانه فرزندش را نیز از دست داد. سیلی‌هایِ دردناکِ تقدیر او را از اهداف خویش دور نکرد و برای ادامهٔ تحصیل به انگلستان کوچ کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

شخصیت و اندیشه

صفارزاده انسانی بسیار عمیق و علاقه‌مند به فرهنگ تشیع و فرهنگ اسلامی بود. او خودش جوهرهٔ فعالیت داشت و هرگاه امکان فعالیت جمعی نبود، به‌تنهایی فعالیت می‌کرد. وی در سرودن اشعارش به مؤلفهٔ آگاهی بسیار توجه داشت و بر این باور بود که اندیشه‌ها نباید در الفاظ حبس شوند بلکه الفاظ باید سایه‌های اندیشه باشند. او به وزن و قافیه در شعر اهمیت نمی‌داد و شعر سپید و آزاد مدّ نظرش بود. او به جوهر شعر توجه داشت و از نظر او جوهر شعر چیزی است که باید به آگاهی انسان بیفزاید.
صفارزاده بر خودش واجب می‌دانست که آزادی‌خواه باشد و از مردمان مظلوم و ستم‌دیدهٔ جهان دفاع کند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

فعالیت‌ها

  • مترجم متون فنی شرکت نفت
  • استخدام در دانشگاه ملی (شهید بهشتی)
  • ریاست دانشگاه و نیز دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه شهید بهشتی
  • اجرای طرح بازآموزی دبیران
  • سرپرستی تألیف کتاب به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و روسی برای کلیهٔ رشته‌های دانشگاه‌هاخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • عضویت در کمیتهٔ ترجمهٔ آسیا در فستیوال شعر آسیایی داکاخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

یادمان‌ها و بزرگداشت‌ها

در نشستی که پیش از انقلاب برای تجلیل از شعر صفارزاده تدارک دیده شده بود؛ استاد شریعتی، پدر شهید شریعتی، در سخنرانی خود شعر صفارزاده را در جهت اهداف قرآن کریم برشمرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

از نگاه دیگران

سید علی صالحی

نظرات فرد در مورد خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او درباره دیگران

صفارزاده و سیاست

صفارزاده در آمریکا پس از گفت‌وگو با شاعران، نویسندگان و روشنفکران دریافت که حکومت پهلوی دست‌نشاندهٔ استعمارگران است و دشمن اصلی خارج از مرزهای ایران است. او با مطالعهٔ کتاب‌هایی چون حکومت نامرئی (کتابی پیرامون نقش پشت پردهٔ سازمان جاسوسی سیا در کودتاها) نگرشِ خویش را تغییر داد. صفارزاده با شناساندن چهرهٔ واقعی رژیم پهلوی به دوستان خود، آنان را با ایران آشنا کرد. نویسنده و منتقد معروف رومانیایی به نام ایواسیوک، در کتاب خود به آشنایی با صفارزاده و ایران اشاره کرده و از وی به‌عنوان یک چهرهٔ انقلابی تجلیل کرده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته جمعی

بیانیه‌ها

جمله مورد علاقه در کتاب‌هایش

جمله یا جملاتی که از کتابش کالت شده است

نحوهٔ پوشش

تکیه کلام‌ها

خلقیات

صفارزاده اهل عبادت‌های بسیار طولانی بود، شب‌های زیادی را به نماز شب می‌گذراند. زور را نمی‌پذیرفت؛ اگر چیزی به نظرش حقیقت می‌رسید آن را اعلام می‌کرد. او فرد بسیار پرجرأتی بود؛ در جاهایی که بسیاری از افراد جرأت حرف زدن نداشتند، او باصراحت حرف‌هایش را می‌گفت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها (نقشه به همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری‌

  • پایه‌گذار آموزش ترجمه به عنوان علم
  • برگزارکنندهٔ نخستین نقد علمی ترجمه در دانشگاه‌های ایرانی
  • تأسیس کانون فرهنگی نهضت اسلامی
  • معرفی زبان و سبک جدیدی از شعر با عنوان شعر طنینخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

شاگردان

احمد تمیم‌داریخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

علت شهرت

فیلم ساخته شده بر اساس

حضور در فیلم‌های مستند درباره خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل شده از موارد فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

کارنامه و فهرست آثار

مجموعه شعر

ترجمه‌پژوهی

  • اصول و مبانی ترجمه: تجزیه و تحلیلی از فن ترجمه ضمن نقد علمی آثار مترجمان، (۱۳۵۸)
  • ترجمه‌های نامفهوم، (۱۳۸۴)

ترجمه قرآن

  • ترجمهٔ مفاهیم بنیادی قرآن مجید، (فارسی و انگلیسی)، (۱۳۷۹)
  • ترجمهٔ قرآن حکیم، (سه‌زبانه؛ متن عربی با ترجمهٔ فارسی و انگلیسی)، (۱۳۸۰)
  • ترجمهٔ قرآن حکیم، (دوزبانه؛ متن عربی با ترجمهٔ فارسی)، (۱۳۸۲)
  • ترجمهٔ قرآن حکیم، (دوزبانه؛ متن عربی با ترجمهٔ انگلیسی)، (۱۳۸۵)

سبک، لحن و ویژگی آثار

شعرِ صفارزاده یک بُعد بین‌المللی و جهانی دارد. اغلب صاحب‌نظران بر این باور هستند که در سروده‌های او، منِ فردی رنگ می‌بازد و منِ اجتماعی ظاهر می‌شود. این ویژگی از ملی‌گرایی صرف فراتر می‌رود و به‌صورت یک انترناسیونالیسم یا به‌گفتهٔ خودش «امت‌گرایی» بروز می‌یابد. به‌سبب همین ویژگی ریسمانِ ارتباط او با شاعران سایر کشورها در مدت تحصیل و اقامتش در آمریکا محکم‌تر شد. او به زبان انگلیسی نیز شعر می‌سرود و اشعارش مقبول شاعران دیگر قرار می‌گرفت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

جوایز و افتخارات

  • پذیرش در گروه نویسندگان بین‌المللی در دانشگاه آیوا در آمریکا و کسب درجهٔ MFA
  • معرفی به‌عنوان استاد نمونه از سوی وزارت علوم و آموزش عالی در سال۱۳۷۱
  • کسب عنوان خادم‌القرآن پس از انتشار ترجمهٔ قرآن کریم در سال۱۳۸۰
  • انتخاب به عنوان شاعر مبارز، زن نخبه و دانشمند مسلمان از سوی سازمان نویسندگان آفریقا و آسیا در روز جهانی زن در ماه مارس۲۰۰۶خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

  • بیدارگری در علم و هنر: شناخت‌نامهٔ طاهره صفارزاده، به کوشش سید علی‌محمد رفیعی، انتشارات هنر بیداری، تهران، سال۱۳۸۶
  • نبضم را بگیر همهمهٔ بودن دارد، دربارهٔ طاهره صفارزاده، نوشتهٔ منیژه آرمین و فاطمه ابراهیمی، انتشارات سورهٔ مهر، تهران، سال۱۳۸۸

بررسی موردی چند اثر

در پیشواز صلح

شعر "در پیشواز صلح " که در این مجموعه آورده شده است؛ به‌ظاهر حاصل تأثیرانی از شعارهای یک کفرانس جهانی دربارهٔ صلح و ادبیات است. شاعر با همهٔ واژه‌هایش قصد دارد مفهوم صلح را نمایان کند؛ ولی نه آن صلحی که سپاهیانِ شیطان در شیپور خود به صدا درمی‌آورند، بلکه مقصورد شاعر صلح حقیقی است؛ صلحی که جانبازان جنگی در نبرد گم کرده‌اند و صلحی که در هیچ داروخانه‌ای پیدا نمی‌شود. جایگاه این صلح درون انسان‌ها است.
شعر دیگری که در این مجموعه مشاهده می‌شود؛ "زلزله " نام دارد که دغدغه‌های درونی انسان را به زلزله تشبیه کرده است و به شباهت‌های آن با زلزلهٔ اصلی اشاره می‌کند. شاعر زلزله را نشانهٔ عذاب و دلیل آن را لبریز شدن کاسهٔ صبر زمین می‌داند و وقوع آن را زمانی پیش‌بینی می‌کند که انسان‌ها خوبی‌ها را ترک کرده‌اند و به سمت بدی‌ها حرکت می‌کنند. این شعر نمادین تلمیح‌هایی از سورهٔ زلزال را نیز در خود جای داده است. صفارزاده در این شعر با انسان بلادیده حرف می‌زند و زلزله‌های امروز را سیمای عبرت زلزلهٔ اصلی تلقی می‌کند.
در شعری به نام "سالار صبر " در این مجموعه، شاعر فداکاری‌ها و صبر حضرت زینب (س) را در واقعهٔ عاشورا ترسیم می‌کند. صفارزاده امامان را وسیله‌های عالی تقدیر و امام حسین (ع) را آینهٔ پرستش حق معرفی می‌کند که با شکستن به هزاران آینهٔ دیگر تبدیل می‌شود. اشعار دیگر این مجموعه "علی علیه‌السلام "، "ناقوس‌ها در بازگشت "، "بالایی کلام " و... هستند. شاعر در این دفتر شعر مخاطب را با اعتقادات شیعی خویش آشنا می‌کند. او بانوی پیام‌آور صلح قرآنی و اسلام شیعی است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

ناشرینی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدید چاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما و نگاه

پانویس


منابع

پیوند به بیرون