بحث کاربر:ذرّه
پرویز ناتل خانلری | |
---|---|
سرنوشتم از آغاز فقر و تنگدستی بود [۱] | |
زمینهٔ کاری | ترجمه، نقد ادبی، شعر، تصحیح انتقادی متون، دستور زبان فارسی |
زادروز | اسفند ۱۲۹۲ تهران |
پدر و مادر | میرزا ابوالحسن خان |
مرگ | اوّل شهریور ۱۳۶۹ تهران |
علت مرگ | سرطان |
جایگاه خاکسپاری | بهشت زهرا |
بنیانگذار | بنیاد فرهنگ ایران، انتشار مجلۀ سخن |
پیشه | استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران مدیر مجله سخن مدیر مؤسسه بنیاد فرهنگ ایران دبیر کلّ فرهنگستان ادب و هنر ایران دبیر کل سازمان پیکار با بیسوادی رئیس پژوهشکده فرهنگ ایران سناتور مازندران وزیر فرهنگ |
تخلص | پژوهنده، پ.ن.خ |
همسر(ها) | زهرا خانلری (کیا) |
فرزندان | ترانه و آرمان |
پرویز ناتل خانلری شاعر، محقق، معلم، مدیر و بزرگترین عامل تحوّل و توسعه و نشر فرهنگ ایران بود.
خانلری نخستین دانشمند ایرانی است که سنجش خود را به پژوهش گذاشت تا دریابد که وزن شعر و عروض سنتی از روزگار نگارش ترجمان البلاغهٔ رادویانی تا فرصتی که بحورالالحان فرصت شیرازی قلمی شد چه تحولاتی یافته است و چه نکتههای برجستهای از آن به دست آمدنی بوده است[۲].
داستانک
داستانکهای انتشار
داستانک عشق
داستانک استاد
داستانک شاگرد
داستانک مردم
ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود
داستانکهای دشمنی
داستانکهای دوستی
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
داستانک نگرفتن جوایز
داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
داستانکهای دارایی
داستانکهای زندگی شخصی
داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
داستانکهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونههایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری
عکس سنگقبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن
داستانهای دیگر
زندگی و تراث
۱۲۹۲: متولد ۲۹اسفند در تهران، پدر و مادر وی هردو مازندرانی بودند. پدرش اعتصامالملک فرزند خانلرخان اعتصامالممالک که سفرنامهٔ وی به طبع رسیده است، و مادرش ملیحه کاردار.
۱۳۰۰ تا ۱۳۰۹: تحصیل نزد پدر و به طور پراکنده در مدرسهٔ سن لوئی و مدرسهٔ آمریکائی، به پایان رساندن اول متوسطه، ادامهٔ تحصیل در رشته ادبی به تشویق فروزانفر.
۱۳۰۹: مرگ پدر، چاپ نخستین نوشته از وی در روزنامهٔ اقدام مرحوم خلیلی، دوستی با خالقی و سرودن شعر برای کنسرتهای وی، آغاز دوستی و ارتباط با نیما یوشیج.
۱۳۱۰: آغاز تحصیل در دانشسرای عالی.
۱۳۱۳: تشکیل شدن گروه ربعه: هدایت، علوی، فرزاد، مینوی.
۱۳۱۴:فارغالتحصیل لیسانس ادبیات فارسی از دانشگاه تهران.
۱۳۱۵: رفتن به سربازی و پذیرفتن شغل دبیری ادبیات در رشت.
۱۳۱۸: سرودن شعر عقاب که به صادق هدایت تقدیم کرد.
۱۳۲۰: ازدواج با همکلاسیش دردورهٔ دکتری ادبیات فارسی زهرا کیا و آغاز تدریس در دانشگاه که تا سال ۱۳۵۷ ادامه یافت.
۱۳۲۲: گذراندن رسالهٔ دکتری ادبیات فارسی به راهنمایی ملک الشعراء بهار و نظارت بدیع الزمان فروزانفر و محمد تدیّن، موضوع پایاننامه: «تحقیق انتقادی در عروض فارسی».
۱۳۲۲: انتشار مجلهٔ سخن با همکاری دکتر ذبیحالله صفا (دورهٔ اوّل) و سپس مستقلاً و جمعاً بیست و شش دوره نشر شد.
۱۳۲۵: عضویت در نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران، کفیل دبیرخانه دانشگاه تهران، رپیس ادارهٔ انتشارات و روابط فرهنگی دانشگاه تهران، خدمت در ادارهٔ تعلیمات عالیهٔ وزارت فرهنگ.
۱۳۲۷ تا ۱۳۳۰: سفر به فرانسه جهت مطالعه در فونتیک و زبان شناسی، تحقیق در موسسهٔ «انستیتو دو فونتیک» وابسته به دانشگاه سوربن.
۱۳۳۰: انتشار مجدد مجله سخن، تأسیس کرسی «تاریخ زبان فارسی» در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران.
۱۳۳۲: استاد سخنران «فرهنگ و هنر ایران» در دانشگاه سن ژوزف بیروت.
۱۳۳۴: معاون وزارت کشور.
۱۳۳۶: سفر به آمریکا به دعوت وزارت فرهنگ آن کشور به مدت سه ماه.
۱۳۳۶: سناتور انتصابی مازندران.
۱۳۳۷: تأسیس انتشارات سخن که تا سال ۱۳۴۰ ادامه یافت و جمعاً حدود ۳۶۰ عنوان کتاب منتشرکرد.
۱۳۴۱: تصدی وزارت فرهنگ (یک سال) در دولت اعلم،ایجاد سپاه دانش، تأسیس مجلهٔ سخن علمی (دانش و فن) که هشت دوره منتشر شد.
۱۳۴۴: تأسیس «بنیاد فرهنگ ایران» و تصدی دبیر کلی و مدیر عاملی آن تا بهمن ۱۳۵۷ و انتشار نزدیک به ۳۵ کتاب در مجموعههای مختلف.
۱۳۴۶: مدیر عامل سازمان پیکار با بیسوادی تا سال ۱۳۴۹.
۱۳۵۰: دکترای افتخاری دانشگاه دولتی «لنین» از شوروی.
۱۳۵۱: عضویت و ریاست «فرهنگستان ادب و هنر ایران»، تأسیس «پژوهشکدهٔ فرهنگ ایران».
۱۳۵۷: برکناری از همه مشاغل رسمی و آغاز دوران خانهنشینی.
۱۳۵۸: توقیف و زندان (به مدت یکصد روز از ۲۰ فروردین) که با پادرمیانی مرتضی مطهری از زندان آزاد شد.
۱۳۶۹: درگذشت در هفتاد و هفت سالگی اوّل شهریور.
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
پرویز ناتـل خانلری در اسفند ۱۲۹۲ شمسی تهران متولد شد. پدر و مادرش مازندرانی بودند. خانوادهٔ پدری خیلی زودتر از مازندران (بابل یا بارفروش) کوچ کرند. هم خانوادهٔ پدر و هم مادر در حکومت قاجار شغل دیوانی داشتند. جدش ابتدا عنوان خانلرخان و بعد لقب «اعتصام الممالک» (۱۲۸۸-۱۳۴۹ ق) گرفت. او تا آخر عمر مشاغلی در وزارت خارجه داشت و مدیر کل ادارهٔ انگلیس وزارت خارجه بود. مأموریتهایی هم از طرف ناصرالدین شاه به او میدادند از جمله رسیدگی به اختلافات حکام و والی و غیره. پدرش میرزا ابوالحسن خان در اوایل جوانی پدرش را از دست داد و وارد خدمت اداری شد،البته در مقامی پایینتر از پدرش. ده سال مأموریتهای سیاسی در خارج ایران داشت: در تفلیس و سن پطرزبورگ نایب سفارت ایران بود. بعد از برگشتن از مأموریت، که مقارن دعوای مشروطیت بود، مدتی مجبور شد در رشت بماند چون در اثر انقلاب راه تهران باز نبود، در همان سال پیروزی مشروطیت به تهران آمد. در همان سال ازدواج کرد. مادر خانلری سلیمه کاردار مازندرانی بود از اهالی نورآباد مازندران بود. مادر خانلری دختر خالهٔ نیما بود و در آبان ۱۳۴۹ درگذشت. اخوان ثالث یک سه رباعی در رثای مادر خانلری و ستایش خانلری با عنوان «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» دارد[۲].
پدر خانلری که با تعلیم و تربیت اروپایی آشنایی داشت و با زبان فرانسه، روسیه و انگلیسی آشنایی داشت پسرش را به مدرسه نگذاشت و خود به کمک معلمان سرخانه تعلیم فرزند را شروع کرد. بعد از مرگ پدر مادرش او را به مدرسه سن لوئی میفرستد. در سال ۱۳۰۰ در واقع تحصیلات مدرسهای وی شروع شد. [۳]
درسهای سه سالهٔ اول دبیرستان را به طور متفراقه ادامه داد و به توصیه فروزانفر در سال ۱۳۰۹ وارد رشته ادبی دارالفنون شد و در سال اول اولین مقالهٔ خود را به پایمردی عبرالرحمن فرامرزی در روزنامهٔ اقدام به چاپ رسانید.
ناتل نام قدیم شهری است در مازندران که یاقوت حموی از آبادی و رونق آن سخن گفته است میان بابل و بابلسر قرار دارد. استاد نام خانلری را به مناسبت لقب جدش میرزا احمد مازندرانی معروف به خانلرخان نویسندهٔ سفرنامهٔ میرزا خانلرخان گرفت و به پیشنهاد نیما نام ناتل را بر نام خانوادگی خود افزود. [سخنوران نامی معاصر ایران، برقعی، ج۲، ۱۲۵۴، حاشیه ۱]. نام خانوادگی خانلری از لقب جد او خانلر خان گرفته شده است. کلمه ناتل (نام قدیمی شهری در مازندران) به پیشنهاد نیما یوشیج (پسرخاله مادرش) بر نام خانوادگی او افزوده شد[۲].
شخصیت و اندیشه
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
مهرداد بهار
او واقعاً مثل یک پدر نازنین با همهٔ پژوهندگان رفتار میکرد و کسی بود که به من انسانیت و شیوهٔ مدیریت انسانی را آموخت. در محیط کار، چنان آرامشی وجود داشت که، به قول محمد قاضی، مثل خواب بچهها، آرام بود، مطلقاً آرامش بود و زیبایی[۴].
سیمین بهبهانی
شخصیتی مرّکب از یک محقق خوب، یک استاد دانشمند، یک نویسندهٔ توانا، یک شاعر خوش قریحه و یک روزنامهنگار پایبند به اصول[۵].
وراکو بیچکوا
گروهی از نوگرایان ادبی مجلّه سخن به سردبیری خانلری بنیان نهادند که آن را بزرگترین نماینده بخش از طبقه روشنفکران ایرانی به حساب میآیند که هدفش آشنایی جهان با فرهنگ ایرانی بود[۶].
ترانه خانلری
از ویژگیهای پدرم علاوه بر نوخواهی، اعتدال بود. در کارهای نوآورانه هیچوقت ریشه را قطع نمیکرد و نوعی اخلاق و حرمت را در کارهایش رعایت میکرد.
زهرا خانلری (کیا)
شخصیت پرویز با کار مداوم در سراسر عمرش عجین بود و لحظهای از خدمت به فرهنگ کشورش غافل نمیماند. دربارهٔ نوشته دیگران پیوسته قضاوت بیطرفانه داشت گرچه ان اظهارنظر بر صاحب نوشته گران میآمد. [من و پرویز، قافلهسالار سخن، خانلری، ۳۴۱-۳۳۹]
رضا سید حسینی
خانلری هیچگاه اهل محافل، جمعها و نشستها –از هر نوع- نبود، بیشتر در کتابخانهاش مینشست و کار تحقیقی انجام میداد. حتّی در محافل سیاسی هم شرکت نمیکرد. در هر حال این اخلاق و منش او نه به دلیل سمت وزارت و ریاست بود و نه به تکبّر و غرور او باز میگردد،خانلری مرد بزرگ تنهایی بود و شاید از این تنهایی لذّت میبرد. [خانلری تنها بود، روزنامهٔ شرق، شماره ۵۶۰، ۱۷]
پرویز شهریاری
بیاندازه مهربان بود و با وجود عظمت درک و دانش خود، فروتن بود، به جوانان اعتماد میکرد، به آنها میدان میداد. همین خصلتهای انسانی او بود که توانست گروه بزرگی از جوانان تازهکار دیروز را به هنرمندان و دانشمندان امروز تبدیل کند. [پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱:۱۲۶]
میهندخت صدیقیان
احساساتش را اصلاً بیان نمیکرد، هرگز در مورد افراد بد نمیگفت. کم حرف بود و هرگز به کسی نمیگفت چرا کم کار میکند یا دیر میآید و زود میرود، ولی عکسالعملی در سردی و مهر داشت که خشنودی یا ناخشنودیش را برملا میکرد، بیآنکه حرمت کسی را خدشهدار کرده باشد.
محمد فضایلی
من خود شاهد بودهام که او با ارباب قدرت روز، چنانکه عادت زمانه بود چرب زبانی نمیکرد و تملّق نمیگفت، به عکس قدرتمندان بودند که از صدر تا ساقه به او خوشامد میگفتند و او را میستودند. [قافلهسالار سخن، خانلری، ۳۷۹]
محمد قاضی
مترجم ورزیده، خوب و باذوق بود او توانست متن نوشتهٔ فرنگی را خوب درک کند و به زبان شیرین فارسی ترجمه کرد. [پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱:۷۸-۷۹]
بزرگ علوی
در شعر بیشتر مفتون ریلکه بود. ریلکه میکوشید در آثارش در عمق خود غور کند و بیپایگی و شکنندگی زندگی خود را در گوشهگیری عارفانه، بیان کند و با ایمان به این که ذات خدا همهجا متجلی است، شعرهای لطیف و باحالت و آکنده از افکار و تصورات تازه بسراید. [پیش سخن، ۲، سخنواره ۲۵]
فتحاللّٰه مجتبایی
به مال و منال دنیا چندان دلبسته نبود و تا آنجا که من میدانم، پس از نزدیک به شصت سال کار و کوشش و تصدّی برخی مقامات، از او جز مقدار کتاب و خانهای که ظاهراً حاصل تلاشها و قلمزدنهای اوست چیزی برجای نمانده است.
محمد جعفر محجوب
نثرش جزو نثرهای پسندیده و پاکیزهٔ معاصر فارسی است. از نظر شأن و از نظر پیشبرد فرهنگ ایران در درون کشور، شاید سیصد سالی باشد که کسی به این درجه نرسیده است، نمیگویم از او عالمتر نبوده و نیست، شاید بوده،ولی خدمتی که ایشان کرد، هیچکس نکرد. [خاکستر هستی، ۱۷-۱۸]
فریدون مشیری
خانلری پاک، صمیمی، ایراندوست، ایرانپرست و آزدایخواه به میدان آمده بود، از نوع کسانی نبود که برای به دستآوردن مشاغل مهم هزارکار میکردند به همین خاطر وقتی به وزارت آموزش و پرورش رفت، راست و مطمئن خطاب به همکارانش گفت: «آقایان، من یک معلم هستم و به شغل معلمی افتخار میکنم، این کار را که قبول کردم مانع از مار من در دانشگاه نخواهد شد، اگر همدلی شما باشد میتوانیم این کار را پیش ببریم و هرلحظه بدانم کاری انجام نمیشود به دانشگاه بازمیگردم.[پژوهشگر معاصر ایران، ۱۱: ۱۴۲]
محمد سرور مولایی
وقتی منابع هنگفت نفت در سال ۱۳۵۳ در دولت سرازیر شد متمّم بودجهای برای مؤسسه درنظر بگیرد،آن را قبول نکرد گمان کرده بودند که مبلغ کم است دو سه برابر آن را پیشنهاد دادند او گفت ما نیازی نداریم و با برافروختگی که در چهرهاش نمایان بود به من گفت من دوست دارم که همکارانم در این مؤسسه باشند و حقوق زیاد موجب سفارش برای استخدام میشود و نمیخواهم این اتفاق بیفتد. [قافله سالار سخن، خانلری، ۴۱۰-۴۱۱]
نادر نادرپور
سخن به اغراق نمیگویم، از دورانی که از مرگ سعدی تا روزگار حیات ما را شامل می شود، رقیب و حریفی نداشت. [مکتب سخن و نثر دبیری، سال ۳، ش ۲، ۲۴۷]
صادق هدایت
صادق به فریدون هویدا گفت خوب است به خانلری بگویی به تو درس خصوصی ادبیات فارسی بدهد. معتقد بود که خانلری بهترین فارسینویس و فارسیشناس است که داریم. [پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱: ۶۱]
محمد جعفر یاحقّی
خانلری معلمی به تمام معنا بود او دانشجویانش را به خوبی میشناخت و آنهایی که جوهری داشتند راهنماییشان میکرد و راه را برایشان هموار میکرد. [ذهن نواندیش، شهروند امروز، شمارهٔ ۶۱، ۱۳۱]
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ از دفتر خاطرات دکتر پرویز خانلری (تنگدستی)، مجلۀ ایرانشناسی، ۳۰۶.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ایرج افشار، هانس روبرت رومیر، سخنواره.
- ↑ اپرویز خانلری، قافلهسالار سخن.
- ↑ «گفتگو با مهرداد بهار». مجلهٔ کلک، ش. ۴۵، ۱۹۴-۱۹۵.
- ↑ سیمین بهبهانی، به یاد بعضی از نفرات، ۵۸۷.
- ↑ یان ریپکا، تاریخ ادبیات ریپکا، ۲: ۶۹۷.