قاسم هاشمینژاد
قاسم هاشمینژاد | |
---|---|
زمینهٔ کاری | نویسندگی، سرایش، ویرایش عرفانپژوهی، ترجمه و... |
زادروز | ۱۳۱۹ آمل |
مرگ | ۱۳فروردین۱۳۹۵ تهران |
محل زندگی | آمل و تهران خیابان بهارِ تهران |
علت مرگ | عفونت |
جایگاه خاکسپاری | گورستان بهشتالزهرا |
نام(های) دیگر |
اصلان و زریر |
پیشه | نویسنده، شاعر، ویراستار، پژوهشگر، مصحح، مترجم و... |
سالهای نویسندگی | از۱۳۴۷تا۱۳۹۵ |
همسر(ها) | فرشته شولانی |
فرزندان | شمیم |
مدرک تحصیلی | کارشناسی اقتصاد |
دلیل سرشناسی | فیل در تاریکی |
قاسم هاشمینژاد نویسنده، شاعر، روزنامهنگار، منتقد ادبی، ویراستار، مصحح و عرفانپژوه ایرانی بود.
هاشمینژاد فعالیت ادبی خود را از سال ۱۳۴۰ در روزنامه آیندگان آغاز کرد. او از همان سالهای آغازین فعالیت، با ابراهیم گلستان آشنا شد و بعدها کتاب «گفتهها» را که شامل مجموعه مقالات و گفتوگوهای ابراهیم گلستان بود، تنظیم و چاپ کرد.[۱]
نقدهای او در این روزنامه، بعدها، در سال ۱۳۹۳، به همت جعفر مدرس صادقی تحت عنوان «بوته بر بوته: آثار معاصران در بوتهٔ نقد» چاپ شد. ورود هاشمینژاد به عرصهٔ شعر با انتشار دفتر «پریخوانی» به سال ۱۳۵۸برمیگردد. پیش از این نیز رمانی پلیسی را به نام«فیل در تاریکی» نوشتهبود که اثری مدرن و بکر در ادبیات داستانی معاصر ایران به شمار میآید. وی عرفانپژوهی قابل بود و نگاهی نو به عرفان داشت. [۲] در این زمینه هم آثاری همچون «سیبی و دو آینه: در مقامات و مناقب عارفان فرهمند »، « رساله در تعریف، تبیین و طبقهبندی قصههای عرفانی»، «در ورق صوفیان، سه مقاله در حوزهٔ عرفان» و ... را در دست مخاطب علاقهمند گذاشت. همسر وی، خانم فرشته شولانی [۳] بود که یار و یاور او در همهٔ لحظاتش بود. به گفتهٔ آیدین آغداشلو، او در هفده سال پایانی عمرش خود را از متن جامعه روشنفكري و ادبي دور كرد.[۴]
داستانک
ممیزی شهر شیشهای
هاشمینژاد در حوزهٔ ادبیات کودک نیز کار کردهاست. از جملهٔ این آثار شهر شیشهای است. در هنگام چاپ، این اثر به مشکلات ممیزی برمیخورد که نویسنده ناچار میشود سری به ادارهٔ ارشاد بزند و آن را از این حالت در آورد. او در گفتوگویی این واقعه چنین شرح میدهد:
« | حدود سی سال پیش که به سرمان زد در حوزهٔ کودکان کاری بکنیم فضا زیر سیطرهٔ آدمهایی مثل محمود کیانوش و نادر ابراهیمی بود. در وزارت ارشاد آن موقع هم از جمله محصولات این دو تا اسم ملاک و معیار برای ادبیات کودکان به حساب میآمد. این را من موقعی فهمیدم که کتاب شهر شیشهای رفتهبود ارشاد برای مجوز و گیر کردهبود. ناشر کتاب از من خواست سری به ارشاد بزنم و با آنها برای نجات کتاب مذاکرهای بکنم. شهر شیشهای، حقیقیتش را بگویم، برای ناشرش هم در آن موقع آش دهنسوزی نبود. الآن هم نیست. کتاب با نُرم شناختهٔ ادبیات کودک همخوانی نداشت و ساز خودش را میزد. من ناچار قبول کردم و یک روز رفتم ارشاد که سر بیاورم مشکل کتاب چیست. ببینید من چهقدر پرت بودم. با این کتاب معلوم شد نُرمهای پسندیده را بههم ریختهام. مشکل میشود به کسانی که ذهنشان با چیزهای معلوم عادت کرده حالی کرد که تنوع خوب چیزی ست. همه قد علم میکنند که بهت پشتدستی بزنند، پشتپا بگیرند برایت.
در وزارت ارشاد مرا راهنمایی کردند به اتاقی که میز تحریر و صندلی داشت. با چندتا صندلی اضافه. نشستم روی یکی از آن صندلیها. دقایقی بعد جوانکی وارد شد. در ظاهر میخواست مؤدب رفتار کند، اما معلوم بود با توپ پر آمده، نسخهای از کتاب من دستش بود. تازهوارد که نصف سن مرا داشت مسئول ادبیات کودک بود. زحمت کشید برای من یک نطق نیمساعته ایراد کرد. دربارهٔ کودک و ادبیات کودک و تعهد نویسنده و مسئولیت خطیر او در قبال آموزش کودک. من به دقت به حرفهای ایشان گوش دادم، و همه را همچنان که ایراد میشد، از ته دل تأیید و تصدیق میکردم. مسئول ادبیات کودک که ابتدا با حرارت و هیجان شروع کردهبود وقتیکه مرا تأییدکنندهٔ حرفهایش دید پلهپله از شور و حرارت افتاد. هیچ انتظار تأیید و تصدیق از من نداشت.احتمالا تصورش این بود که من هم مثل بقیه بحث و جدل راه میاندازم و کار یا به قهر و آزردگی میکشد یا به مصالحهٔ مصلحتی. آنچه قدیمیها به آن گرگآشتی میگویند. این نوعاش را که نشان دادم مطلقاً انتظار نداشت. همهچی را تأیید بکند، نحواهد از خودش دفاع بکند، دم نزند در برابر ایرادها، و حتی خودش را مقصر بداند بابت کتابی که فراهم کرده و اسباب مزاحمت شده |
» |
هاشمینژاد در ادامه میگوید:
« | جوان مسئول ناگهان صحبتش را متوقف کرد. نگاهی به کتاب کرد. چندتا شعر را ورقزنان، همینطور سرسری، نگاه کرد. ضمن آن نگاهی هم به من میکرد. گمانم متوجه شد که پدیدآورندهٔ آن کتاب همین شخص تأییدکنندهٔ بیآزار نیست که جلوی او نشسته. اینها دو نفر آدم مختلفاند. | » |
نهایتاً او میتواند اجازهٔ چاپ کتاب را دریافت کند:
« | آیا فهمیده بود چه اتفاقی افتاده؟ گمانم بهتر دانست هم از شر کتاب هم از شر آن شخص راحت کند خودش را. کتاب را بست. داد دستم. گفت بفرمایید چاپش کنید. ضمن حرفهایش اسمهایی را که بردهبود میشد فهمید شخصیتهای برجسته در ادبیات کودکان برای دم و دستگاه او همان اسمهایی بود که پیشتر آوردم.
اینطور بود که ما ارشاد شدیم. عطای ادبیات کودکان به لقایشان بخشیدیم.[۵] |
» |
داستانک عشق
داستانک استاد
داستانک شاگرد
داستانک مردم
ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود
دردسرهای آیندگان
هاشمینژاد دربارهٔ عصبانیت امیرحسن آریانپور از او به خاطر نقدی که بر اثرش نوشتهبود، چینین شرح میدهد:
« | صبحها من اولین کسی بودم که از روزنامه سردرمیآورد. آقای داریوش همایون، مدیرعامل روزنامه، یکی دو ساعت بعد میآمد و بین راه، توی ماشین، سرمقالهاش را درشت درشت مینوشت. ده پانزده کلمه در یک ورق. کاغدحرامکن بود. اما زبان پاک و درستش از آموزش داوود منشیزاده میآمد که سمت استادی بر او داشت. تازه روزنامهٔ آیندگان همان روز را باز کردهبودم و داشتم به صفحهٔ «عیارسنجی» نگاه میکردم که سر بزنگاه یکی از در وارد شد. اما در همان نیمقدمی آستانه ایستاد. استاد امیرحسین آریانپور را در دم شناختم. پا شدم و سلام کردم. استاد مرد با تن و توشی بود. در جوانی هالتر میزد. قدش از متوسط هوایی کوتاهتر بود، اما شانههای پهنی داشت. موهای سیاه پُر و پشت داشت و بغلها را همیشه کوتاه نگه میداشت. یک روزنامهٔ آیندگان همان روز دستش بود. جلو نیامد. میشد حدس زد که از پایین، دم در، از دربان، نشانی مرا گرفته بود و حالا یکراست آمده بود سروقت من. با توپ پر آمده بود.
گفت این قاسم هاشمینژاد کیست و کجاست؟ گفتم بفرمایید! چه کارش دارید؟ گفت با خودش کار دارم. گفتم بفرمایید با خودش چه کار دارید تا شما را راهنمایی کنم. به من چشم غره رفت. گفت این آدم نسبت به من غرض داشته (و روزنامهٔ همان روز را که به دست چپ داشت با عصبانیت تکان داد). خواسته مرا ضایع کند. گفتم تا آنجا که من این آقا را میشناسم، همچه اخلاقی از ایشان سراغ ندارم. گفت نه. معلوم است که پول گرفته و همچه کاری کرده. گفتم پول گرفته؟ از کجا پول گرفته؟ گفت پیداست که مأمور است. گفتم تاآنجاکه من این آقا را میشناسم استاد حوصلهاش از من سررفت. دید از من چیزی درنمیآید؛ ولی حرف دلش را زده بود. گفت دانشجوهای عصبانی میخواستند با ایشان (روی ایشان تکیه کرد، چون میدانست آن ایشان من هستم) شخصا تسویه حساب بکنند. من به زحمت آنها را ساکت کردم. گفتم همان دم در بمانند. تازه منت هم سر من میگذاشت! گفتم ناراحتی ندارد. شما جواب بنویسید، جوابییهتان در روزنامه چاپ میشود. دوباره به من چشم غره رفت. چپها که استاد هم در سنگر مقدم آنها قرار داشت شایع کردهبودند روزنامه به پول صهیونیستها راه افتاده. چهطوری میشود آدم اسم نازنینش را در همچه روزنامهای چاپ بدهد؟ دید از من چیزی در نمیآید. گفت اتاق داریوش همایون کجاست؟ گفتم یک طبقه پایینتر. استاد همیشه با قدمهای محکم و باصلابت راه میرفت. منتظر شنیدن تالاپ تولوپ استاد نشدم که از پلهها پایین میرفت تا چقلی مرا به مدیرعامل روزنامه بکند. پاشدم دویدم طرف اتاق تحریریه که پنجرههاش باز میشد به خیابان. پایین را نگاه کردم. ده دوازده جوان که بعضیهاشان را در همان نمایش کذایی دیدهبودم و چندتایی که آنها را نمیشناختم در پیادهرو دم در روزنامه، تجمع کردهبودند. استاد واقعاً لشکرکشی کرده بود. اینها مهم نبود. حتی اگر کتک هم میخوردم از آن جوانان جوشی دردم نمیکرد که تهمت ناروای استاد. تودهای در این زمینه رودست ندارند. میدانستم که به آن جوانهای تحریکشده هم مرا مأمور مزدبگیر معرفی کرده. در برابر این افترا بهکلی بیدفاع بودم. ساعتی بعد، تلفن زنگ زد. منتظرش بودم. داریوش همایون گفت ای بر قوزک پایت لعنت! باز تو مرا انداختی به دردسر؟ این نهایت اعتراضش به من بود. خیالم راحت شد. پس بر خود متن نقد اشکالی وارد نبود.[۶] |
» |
قاسم هاشمینژاد و بیژن الهی
هاشمینژاد در گفتوگویی که با علیاکبر شیروانی داشتهاست، دوستیاش را با بیژن الهی چنین بهیاد میآورد:
« | با شعرهای آقای الهی از همان ابتدا که شعرهاشان در دفتر شعر دیگر منتشر میشد آشنا بودم. شعرهای مربوط به نشانی مرضها به دلم ننشست آن موقع که چاپ شد. دورادور هم نشانی از آشنایی بهم میدادیم، اما به حرف و سخن نمیکشید. اولین تأثیر به یادماندنی از او و غزاله [علیزاده] که دارم در انجمن فرهنگی ایران و فرانسه بود که اگر اشتباه نکنم فیلم «خشت و آیینه» ابراهیم گلستان آنجا نمایش دادهمیشد. بیژن با کت سفید که داد میزد خرید ایتالیاست و یک کلاه مکزیکی به سر همراه دختر آراستهئی (او هم کلاه به سر) در پای سن تالار عقب جا میگشتند. هر دو انگار همین الساعه از جمع بلومزبری میآمدند. انگشتنشان بودند درمیان جمعیت روشنفکر آن دوره آن شب.
اما مهر من به او، پیش از هر آشنائی جدی، ناشی از یک تجربهٔ برقآسا بود. عصر روزی بود در سال چهل و چهار که از خیابان نادری پیاده میرفتم طرف قوام سلطنه به ریویرا که شام آنجا قرار داشتم. روبهروی کافه نادری مطابق آن ساعت شلوغ بود. ازجمله کسانی که پای پلهها آنجا دیدم ایستاده با نصرت رحمانی آقای حسن هنرمندی بود. راهم را زاویه دادم به سمتی که دکهٔ روزنامه فروشی بود(و هنوز هم هست). چشمم افتاد به شمارهٔ جدید اندیشه و هنر که ناصر وثوقی درمیآورد. از وقتی آقای شمیم بهار سردبیری بخش ادبیات آن را بهعهده گرفتهبود سعی میکردم هیچ شمارهای را ازدستندهم. مجله را خریدم و همانجا پای دکه بازش کردم. چند شعر از بیژن الهی در معرفی این شاعر چاپ شدهبود. اولین سطر از اولین شعر را خواندم. پام سست شد. رفتم چند قدم جلوتر، تکیه دادم به دیواری که ابتدای کوچه نوبهار بود و کتابفروشی سخن بعد همان دیوار شروع میشد: «یک دقیقه مانده به مهتاب نبضم زیر ساعت مچیَم میزد» گفتم خدایا شکر؛ یک شاعر متولد شده! آدمها به مرور که بزرگ میشوند بدنشان را فراموش میکنند. بیگانه میشوند با بدنشان. بدن در ذهن آنها یک تصور موهوم میشود، کموبیش بدون تغییر، که رابطهئی با واقعیت ندارد. حضور آگاهانه در هستی که شعر از آن بهره میگیرد، حس حضور بدن هم هست. این حس حضور در همین دو سطر شعر یک نوید امیدبخش به شما میدهد. تولد یک شاعر را. بعدتر بود که آشنایی جدی صورت گرفت، به خصوص در زمانی که مجموعه اشراقها زیر نظر من حروفچینی میشد و گاه ایجاب میکرد که با هم غلطگیری آن را که الحق با سیستمی که ما در آن زمان کار میکردیم خیلی دشوار بود به سامان ببریم. اعراب ها را هم ناگزیر بودیم که با دست بگذاریم؛ با قلم شابلون. آنوقت آن واقعهٔ خمیر کردن کتابهای «پنجاه و یک» پیش آمدهبود و منجر به تعطیلی انتشارات شدهبود. بیشترین صدمه را از این تعطیلی بیژن بود که به جان خرید. برای بیژن «پنجاه و یک» سکوی پرش بود که به او امکان میداد تجربههای زبانی خود را با روشی که برای ترجمهٔ آثار ادبی در سبکهای مختلف در نظر میگرفت به مخاطبان عرضه بکند. این ناکامی همراه شد با ناکامی در زندگی زناشوئی. بیژن در را به روی خود بست. زاویهنشین شد در بالاخانهئی که در انتهای حیاط داشتند. آنجا کتابهاش دم دست بود. روزی که من برای اولین بار به آن بالاخانهٔ مملو از کتاب و کاغذ رفتم جائی روبهرویش نشستم که ماشین تحریر او جلو چشمم بود. المپیا. رفتهبودم بودم پریخوانی را برایش ببرم. یک جلد گالینگور شده را به او دادم. کتاب را گرفته نگرفته پرسید قیمتش چهقدر است. گفتم پنج تومان. دست به جیب کرد و پنج تومان به من داد. اصرار کرد. پول را گرفتم. کتاب سال۵۸ چاپ شده بود.[۷] |
» |
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
داستانک نگرفتن جوایز
داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
داستانکهای دارایی
داستانکهای زندگی شخصی
داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
داستانکهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونههایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری
عکس سنگقبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن
داستانهای دیگر
زندگی و تراث
قاسم هاشمینژاد در مدار تاریخ
- ۱۳۱۹: برای نخستین بار چشم گشود. در آمل
- ۱۳۲۱ یا ۱۳۲۲: مرگ پدر
- ۱۳۴۷-۱۳۵۱: نقدنویسی. ابتدا مجله فردوسی، سپس روزنامهٔ آیندگان
- ۱۳۵۳: بستهشدن مؤسسه نشر پنجاهویک که وی عهدهدار سمت ناظر چاپ یا مدیر تولید آن است
- ۱۳۵۷: نوشتن اولین داستان خود: فیل در تاریکی
- ۱۳۵۸: خلوتگزینی در ییلاقات مازندران. چاپ اولین دفتر شعر با هزینه خود شاعر: پریخوانی. سفر به پاریس
- ۱۳۵۹: چاپ دومین دفتر شعر: تکچهره در دو قاب
- ۱۳۶۷: نوشتن رمان خیرالنساء، داستانی ازسرگذشت مادربزرگ خود
- ۱۳۶۹: ورود به ادبیات کودک و نوجوان با انتشار کتاب شعر شهر شیشهای
- ۱۳۷۲: چاپ سومین دفتر شعر خود: گواهی عاشق اگر بپذیرند
- ۱۳۷۷: ترجمهٔ نمایشنامه مولودی، اثر تی. اس. الیوت
- ۱۳۸۲: اردیبهشت آن سال، از سکته جان سالم بهدرمیبرد. ترجمهٔ خواب گران اثر ریموند چندلر
- ۱۳۸۴: چاپ اولین اثر خود در حوزهٔ عرقان: در ورق صوفیان
- ۱۳۸۵: ابتلا به سرطان پوست
- ۱۳۹۴: گزینش و خوانش بخشهایی از کتاب طبقاتالصوفیه خواجه عبدالله انصاری
- ۱۳۹۵: وفات. در تهران
در گذر ایام
قاسم هاشمینژاد در سال ۱۳۱۹ در آمل به دنیا آمد. خاندان او را شاهاندشتی(روستایی از توابع لاریجان در شهرستان آمل) مینامیدند. هاشمینژاد دلیل این نامگذاری را سنتی میداند که در آن منطقه رایج است. مطابق این رسم، هر خاندان را با نام محلی میشناسند که ییلاق آنهاست. از آنجا که خاندان او به شاهاندشت ییلاق میکردهاند، آنها را شاهاندشتی نامیدهاند. [۸]
در کودکی پدرش را از دست داد. از این رو، زیر نظر مادر، عموها و به ویژه، مادربزرگ پدریاش، خیرالنساء(بانوی مداواگرمردم با گیاهان دارویی و دستانی شفابخش)بزرگ شد[۹] تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش به پایان برد. علاقهمند بود که برای ادامهٔ تحصیل، رهسپار اروپای غربی شود. مقدمات کار را هم فراهم آورد. اما به دلایلی، ناگزیر شد از این فکر درگذرد. یک سال را به آموزگاری، در روستای دیوکلا از توابع بخش دابودشت آمل مشغول شد.[۱۰] تحصیلات عالی خود را با قدری تأخیر در رشتهٔ اقتصاد دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی دانشگاه ملی ایران(شهید بهشتی) پیگرفت. با اینهمه به تحصیل دانشگاهی چندان علاقهای نداشت. [۱۱]او سه بار ازدواج کرد. فرشته شولانی همسر سوم اوست. حاصل ازدواج نخست وی پسری به نام شمیم( این نامگذاری، به احتمال زیاد، به سبب علاقهٔ بسیار زیاد او به شمیم بهار بودهاست.) شمیم هاشمینژاد روانپزشک، دانشیار این رشته در بیمارستان عمومی دانشکدهٔ پزشکی هاروارد در ایالات متحده آمریکا است. او در ده سالگی از پدر جدا شد. [۱۲]
او در سال ۱۳۴۰ فعالیت ادبی خود را آغاز کرد. شروع این فعالیت، با نگارش نقدهایی بود که تحت عنوان «عیارسنجی کتاب» در روزنامه آیندگان مینوشت. این نقدها، نقدهایی بر داستان، نمایشنامه و... بود. مدتی به عنوان مدیر انتشارات در مرکز اسناد آسیایی(وایسته به سازمان یونسکو در ایران) و نیز ناظر چاپ یا مدیر تولید در مؤسسه پنجاهویک به کار مشغول شد. پس از جدایی از روزنامه آیندگان با استفاده از یک پژوهانه دورهٔ روزنامهنگاری طولانیمدتی را در مؤسسه روزنامهٔ تایمز لندن در انگلستان گذراند.
در سال ۱۳۵۷ اقدام به چاپ کتاب فیل در تاریکی کرد. این کتاب در فضای ملتهب سال ۱۳۵۸ وارد بازار شد. در همان سالها، یعنی در دههٔ پنجاه شمسی، هاشمینژاد «سرخورده از جامعهای که به دلیل پیشرفتهای اقتصادی به مرور از فضای اخلاقیای که خصیصهاش بلندنظری و بینیازی بود، دور میشد»، به ییلاقات کوچ میکند و سالی را تنها زندگی میکند. [۱۳] در همان سال، یعنی سال ۱۳۵۸، اولین دفتر شعر خود، یعنی پریخوانی را چاپ میکند. این دفتر حاصل تجربیات و حالات وی، از زندگی در خلوت است. هاشمی نژاد، پس از «زندگی در کوه وکمر» و بعد از بازگشت به شهر، در عرض سه روز مقدمات سفرش را به پاریس فراهم میکند و تا مدتی آنجا میماند. پس از آن، در سال ۱۳۵۹، دفتر شعر تکچهره در دو قاب را منتشر میکند. وی از همان سالها با حلقهٔ شاعران و نویسندگان مترقی آن زمان، مثل بیژن الهی، ابراهیم گلستان و... در ارتباط بود.از میان دوستان ادبی و هنری او میتوان به شمیم بهار، آیدین آغداشلو، بیژن الهی، احمدرضا احمدی و جعفر مدرسصادقی اشاره کرد. با محمد مقدم، ایرانپژوه نامور، نیز مراوده داشت.[۱۴] او در ترجمه هم دستی داشت و آثاری مثل خواب گران اثر ریموند چندلر، مولودی: یک نمایش منظوم اثر تی. اس. الیوت، کارنامهٔ اردشیر بابکان از متن پهلوی و... را به فارسی برگرداند.
وی در سالهای پایانی عمر خویش تمرکز خود را با دقتی مثالنازدنی، بر مقولات عرفانی گذاشت و حاصل اینکار نیز آثاری بینظیر بود. در همان سالها، با اصرار و همت بسیار ناصر حشمتی، گزیدهای از متن کتاب طبقات الصوفیه که توسط خود قاسم هاشمینژاد گلچین شدهبود، با صدای خود او و با وسواس و دقت بسیار ضبط شد.[۱۵] علاقه و دلبستگی او به عرفان میتواند از تعلق خاطرش به سلسلهٔ دراویش نعمتاللهی برخاسته باشد. او از دراویش گنابادی و نزد شمسالدین حایری(ارشادعلی) مشرف به فقر شد و مورد توجه مخصوص مرشد خود جناب آقای حاج دکتر نورعلی تابنده(مجذوبعلیشاه) بود. [۱۶]
او در دههٔ پایانی عمر خویش بهعلت ابتلا به سرطان، حال خوشی نداشت و همسرش، خانم فرشته شولانی، پرستار او بود. سرانجام در سال ۱۳۹۵، در روز جمعه، سیزده فروردین، ساعت ۷ شب پس از ده سال مبارزه با سرطان [۱۷] و به علت عفونت ریه در سن ۷۶ سالگی در بیمارستان شریعتی تهران درگذشت [۱۸].
شخصیت و اندیشه
قاسم هاشمی نژاد، نویسندۀ گوشهگیری بود و برخلاف نویسندگان ایرانی هم نسل خود، ارتباطات محدودی داشت و از حضور در محافل و مجامع ادبی و گفتوگو با خبرنگارها و رسانه ها گریزان بود. این عزلتگزینی و انزواطلبی، ناشی از روحیۀ عارفانه و گرایشهای صوفیانه و عرفانی او و تعلق خاطرش به سلسلۀ دراویش نعمتاللهی گنابادی بود. [۱۹] فضیلت پنهانی او راستگویی و راستپنداری بود. هاشمینژاد بیش از اینکه صداقت و درستی را برای دیگران به کار برد، برای خودش به کار برد. او اهل مماشات با خودش هم نبود، چه برسد با دیگران. [۲۰] وی هنگام پرداختن به ادبیات از حاشیه و گفتوگو دربارهٔ حاشیه بیزار بود و اشخاص را با آثارشان محک میزد. [۲۱]
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
در عصر یکشنبه ۲۴اردیبهشت۱۳۹۶ مراسم گرامیداشت «قاسم هاشمینژاد» در خانه هنرمندان با سخنرانی آیدین آغداشلو، سیروس علینژاد، اسماعیل بنیاردلان، سعید عقیقی، علیاکبر شیروانی، امیرعطا جولایی و مهدی یزدانیخرم و حضور اهالی فرهنگ و علاقهمندان به قاسم هاشمینژاد و آثارش برگزار شد. مراسم گرامیداشت هنرمند فقید قاسم هاشمینژاد با استقبال گسترده دوستداران ادبیات، خانواده و دوستان و همکاران قدیمی او در خانه هنرمندان برگزار شد. در این بزرگداشت برای نخستین بار چند فیلم کوتاه از شعرخوانی قاسم هاشمینژاد، صدا و عکسهای او پخش و یادداشتهایی از جعفر مدرس صادقی و ابراهیم گلستان درباره این نویسنده قرائت شد.[۲۲]
تیره و روشن آینه نگاه دیگران
رضا زاهد
او مردی بود که تعصب نورزید، بیهودگی شخصی را شکست و برای جامعهٔ ادبیات ایران تا جاییکه میتوانست ارزشآفرینی کرد. [۲۳]
احمدرضا احمدی
هر کس یکبار میدیدش شیفتهاش میشد. [۲۴]
ابراهیم گلستان
من دو نفر را میشناختم که درباره ادبیات معاصر ما درست میتوانستند حرف بزنند. یکی از آنها آقای هاشمینژاد بود و همین کافی است. چه میتوانم بگویم دیگر؟! آدمی که میفهمید این بود. آقای هاشمینژاد یک آدم منحصربهفرد بود و یک نفر دیگر هم بود که خیلی پیشتر متأسفانه فوت کرد. تا آنجایی که من میفهمم و بهقدری که من میتوانم بفهمم، این بود که درباره فهم ادبیات معاصر همین دو نفر بودند و بقیه هر چه میگفتند، مردم را گمراه میکردند. او مرد بسیار بسیار فروتنی بود. [۲۵]
جعفر مدرس صادقی
قاسم هاشمینژاد هم پدرم بود، هم پیر و استادم بود و هم پاره تنم بود و جان و جانانم بود. [۲۶]
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
تفسیر خود از آثارش
از دریچهٔ نگاه هاشمینژاد
ملکالشعرا بهار
محمدتقی بهار، آخرین شاعر بزرگ قصیدهسرای زبان فارسی، مرد زیرک و باهوشی بود، خودساخته. [۲۷]
ابراهیم گلستان
گلستان در داستانهای خویش دقیق است. [۲۸]
م.ا.بهآذین
مشکل اساسی ایشان در نادیدهگرفتن اصول داستاننویسی است، بیآنکه آثارشان «ضد داستان»هایی در شیوهٔ جدید باشد. [۲۹]
غلامحسین ساعدی
ساعدی یک داستانگو است و نه یک نوولیست (novelist) خلاق و باقریحه. [۳۰]
نادر ابراهیمی
در تفاوت نهادن بین داستانگو و نوولیست، همینقدر بگویم که ابراهیم گلستان یک نوولیست است و نادر ابراهیمی هیچکدام از آنها نیست. [۳۱]
نیما یوشیج
نیما عاق همسالان خویش بوده و با دردی لذتناک از این که آب در لانهٔ مورچگان ریختهاست و خلق را به تحیر واداشتهاست، سخن میگفتهاست. [۳۲] نیما بدون اشتباهی، خودش بود. کمخواندن شعار او بود، زیاد فکرکردن، کارکردن و تجربهکردن در راههای تازه سفارشش بود. او در ادبیات ما صدای کاملا بیگانه است، سرخود، یلهبهرها، رهاست؛ یک ایلیاتی واقعی. [۳۳]
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساختهشده براساس فیل در تاریکی
در سال ۱۳۶۸، از روی فیل در تاریکی، فیلمی با همین نام، توسط نعمت حقیقی ساخته شد که ناتمام ماند.[۳۴] این فیلم چند سال بعد به وسیلۀ یکی از کارگردان های تلویزیونی تکمیل شد و در صدا و سیمای ایران نیز به نمایش درآمد اما هیچ بازتابی نداشت. هاشمی نژاد در اظهار نظری گفته بود که در ساختن این فیلم هیچ دخالتی نداشته و نسخه ای را که از تلویزیون پخش شد، هرگز ندیده است. [۳۵]
فیلم ساخته شده براساس فیلمنامهای از او
فیلم راه و بیراه (۱۳۷۰) براساس فیلمنامهای از او به کارگردانی سیامک شایقی ساخته شد. [۳۶]
نمایش ساختهشده براساس فیل در تاریکی
در سال ۱۳۹۷، نمایشی با نام فیل در تاریکی که از همین اثر هاشمینژاد اقتباس شدهبود، با کارگردانی مهرداد مصطفوی برروی صحنه آمد.[۳۷]
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
با اینکه تمام وجوه کاری هاشمینژاد مهم است، اما در دورانی که وضعیت زبان فارسی هولناک است، باید به مهمترین وجه کار او اشاره کرد: اینکه فارسی را بسیار زیبا و بلیغ و شیوا مینوشت، چون اندیشه زیبایی داشت .[۳۸] و به علت عفونت ریه در سن ۷۶ سالگی در بیمارستان شریعتی تهران درگذشت [۳۹] به نوشتۀ سیروس علی نژاد، هاشمی نژاد از همان نخستین مطلب خود که با عنوان «دیداری با اردشیر محصص» در سوم شهریور ۱۳۴۷ در آیندگان منتشر شد، وسواس خود در به کارگیری زبان و سبک و سیاق خاص اش را به نمایش گذاشت. [۴۰] این نویسنده از لحاظ زبانی بسیار جلوتر از زمانه خود بود. دیالوگنویسیهایش در داستانهایش، علیالخصوص فیل در تاریکی آنقدر مدرن است که هنوز هم که هنوز است ما داستاننویسی نداریم که به اندازه او سعی در خلق شخصیتهایی با لحن خاص کرده باشد. نوع استفاده از فعلها و زمانبندی جملهها به گونهایست که تنها یک ویراستار حرفهای میتواند این کار را برای یک کتاب انجام دهد. [۴۱]
قاسم هاشمینژاد و نقد
او از سال ۴۸ تا ۵۱ در آیندگان و ۴۷ تا ۴۸ در فردوسی نقد داستان نوشت. با نام خودش و نقدهایی بر نمایشنامه، فیلمنامه، معرفی و گزارشهایی با نام خود و نامهای مستعاری از قبیل کوهیار، کوهیار معاضد، زریر و اصلان.[۴۲] نقدهای هاشمی نژاد بر داستان های مهمترین داستان نویسان معاصر ایران در دهه چهل و پنجاه از ابراهیم گلستان گرفته تا سیمین دانشور، هوشنگ گلشیری، ناصر تقوایی و زکریا هاشمی در صفحۀ ادبی روزنامه آیندگان با عنوان «عیارسنجی کتاب» منتشر شد و او را به عنوان منتقدی دقیق و نکتهسنج با ذهنی تحلیل گر که به قواعد داستان نویسی مدرن و اصول نقد ادبی مسلط است به جامعۀ ادبی ایران شناساند. مقاله «حسینقلی مستعان، حرفهای تنها و آزرده»، نقد مجموعه داستان «مثل همیشه» هوشنگ گلشیری، نقد «آذر ماه آخر پاییز» و «مدومه» ابراهیم گلستان و نقد رمان «سووشون» سیمین دانشور، از مهم ترین نقدهای هاشمی نژاد بر داستانهای معاصر فارسی است که در آیندگان منتشر شد و باعث تحول و غنای سنت نقد ادبی در ایران شد. بهگفتۀ سیروس علینژاد، حضور قاسم هاشمینژاد در روزنامۀ «آیندگان» کوتاه اما پربار بود. علی نژاد در مقالۀ «کارنامۀ قاسم هاشمینژاد در آیندگان»، نوشتههای هاشمینژاد در عرصۀ روزنامهنگاری را به سه دسته تقسیم کرده است: «گزارش، نقد کتاب و گفتوگو.» او در مورد فعالیت ادبی و نقدنویسی هاشمی نژاد در روزنامۀ آیندگان می نویسد: «از آنجا که صفحات فرهنگی «آیندگان» پربار بود، بسیاری برای صفحهٔ کتاب «آیندگان» مینوشتند اما از همه قویتر همچنان خود هاشمینژاد بود. هم در دید و هم در زبان نقد. زبانی که او به کار میبرد از زبان معمولی که در روزنامه به کار گرفته میشد، فراتر بود. زبانی بود خاص، موجز، مؤثر و صریح که هیچ سخنی را در پرده و لفافه نمیگذاشت و به لیت و لعَل برگزار نمیکرد. از حیث دید و شناخت نیز کارش در سطحی بود که روزی فرجالله صبا به من میگفت «نقدهای او در آیندگان در حد نقدهای جهانی بود، دیدگاهش در سطح تایمز لندن بود». [۴۳]
هاشمینژاد و شعر
هاشمینژاد در کتاب راه ننوشته که مجموعهای از گفتوگوهای او با علی اکبر شیروانی در رابطه با آثارش است، میگوید:«گرایش من به شعر، گرایش طبیعی بود. به دلیل اینکه تأثیر زبان در من خیلی شدید بود، تأثیر شعر هم در من زیاد بود. در دورهٔ جوانی مثل اغلب ایرانیهای باسواد اهل قلم، شعر مینوشتم. حتی در سنین بالاتر هم همینطور. اما آنها را میریختم دور.»[۴۴] وی در ادامه میآورد که در سالهای ۱۳۵۷ الی ۱۳۵۸ دست به خلوتی در قریهای به نام لهر میزند و در آن خلوت و تنهایی مطلق، اولین دفتر شعر خود، به نام پریخوانی را میآفریند.«در این دوره اتفاقی که افتاد این بود که زندگی عاطفی من دستخوش یک تغییر عمیق شد. برای اولین بار عشق را شناختم. عشق زمینی بود که من را وادار کرد چیزهائی بنویسم که امروزه شما آنها را در پریحوانی پیدا میکنید. شعرهائی که به موسیقی پایبند است و کیفیت غنائی دارد. دلم میخواست، یعنی پسند روحیهام در آن زمان وادارم میکرد که این شعرها، شعرهائی باشد مبتنی بر موسیقی کلام و زنگ زبان که جبرانکنندهٔ حتی مفاهیم و معانی باشد.» [۴۵]
یک سال پس از پریخوانی، یعنی در سال ۱۳۵۹، هاشمینژاد دفتر بعدیاش را منتشر میکند که تک چهره در دو قابش نامید. «بعد از اینکه پریخوانی را چاپ کردم هنوز شعر مینوشتم. هنوز بقایای عواطف شاعرانه، مثل جنین کوچکی که در رحم لگد میزند، لگدهائی میزد. این لگدها میشود شعرهای بعد از پریخوانی.» وی دربارهٔ نام این کتاب، تکچهره در دو قاب و نقش بیژن الهی در این رابطه میگوید:« شعرهائی که داشتم یک روزی بردم پیش آقای الهی با هم نشستیم نگاه کردیم. شعرها را در دو فصل دستهبندی کردیم. یک دور شعرها را با هم مرور کردیم و برخی پیشنهادات آقای الهی با سلیقهٔ من منطبق بود، با جانودل پذیرفتم. عنوان تکچهره در دو قاب هم پیشنهاد ایشان است. ردپائی گذاشتند روی کتاب. در این کار ذوق بیمانندی داشت این عزیز، و چی نداشت.» [۴۶]
قاسم هاشمینژاد دربارهٔ سومین و آخرین تجربهاش در دنیای شعر، یعنی گواهی عاشق اگر بپذیرند، به این مسئله اشاره میکند که اشعار این دفتر نوعی روایت از تاریخ و فرهنگ این سرزمین و اشخاص آن است که در قالب شعر تجلی یافتهاست.
نشر بوتیمار، در سال ۱۳۹۵ همهٔ اشعار هاشمینژاد را در یک مجلد به نام بازخرید دیاران گمشده منتشر کرد.
نمونه شعر
و همین تابستان
ماه باقی درخواهد یافت
باهم
قدمزنان دور میشویم
زیرا تو همان باد سبزی
که سبزه ها را مینواخت
طرف عصری
دیگر به خود دل نمیسوختم
میان مهتابی
نه آسمان پناهم داد
نه دریا
زیرا تو همان لحظهٔ قبولی که جهان را گرد میکند
آنجا که تو دست گذاشتی یا روشنایی
گذر کرد از دهانت
بی شاهدت نخواهم گذاشت
ای سرزمین نه آب نه آمرزش
که بادهات
تا کمر خاکند
زیرا تو همان زایر شبانهای
که سوسن تو را آهو میچرد
هنوز هنوز...[۴۷]
کارنامه و فهرست آثار
داستان
- فیل درتاریکی، تهران: کتاب زمان، ۱۳۵۸
- خیرالنساء (۱۳۶۷-۱۲۷۰): یک سرگذشت، تهران: انتشارات کتاب ایران، ۱۳۷۲
- قصه اسد و جمعه، تهران: نشر مرکز، کتاب مریم. ۱۳۷۰
عرفان
- در ورق صوفیان، سه مقاله در حوزهٔ عرفان، تهران: نشر ساحت، ۱۳۸۴
- رساله در تعریف، تبیین و طبقهبندی قصههای عرفانی، تهران: هرمس: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، ۱۳۹۴
- حکایتهای عرفانی، ۲۰۱ حکایت عرفانی از دفتر معرفتپیشگان، گزین، تدوین و شرح واژههای دشوار از قاسم هاشمینژاد، تهران: حقیقت، ۱۳۸۹
- سیبی و دو آینه، در مقامات و مناقب عارفان فرهمند، تهران: نشر مرکز، ۱۳۹۵
شعر
- پریخوانی، (بیجا): (بینا)، ۱۳۵۸، (تهران: رشدیه(چاپخانه))
- تکچهره در دو قاب، (بیجا): (بینا)، ۱۳۵۹
- گواهی عاشق اگر بپذیرند، تهران: کتاب ایران، ۱۳۵۳
- شهر شیشهئی،(بیجا:) کتاب مریم، ۱۳۶۹
- بازخرید دیاران گمشده، مشهد: بوتیمار، ۱۳۹۵
نقد
- بوته بر بوته، آثار معاصران در بوتهٔ نقد، تهران: هرمس، ۱۳۹۳
نمایشنامه و فیلمنامه
- عشقنامه ملیک مطران: یک فیلنامه، تهران نشر مرکز،۱۳۷۷
- دو نمایشنامه رادیوئی، تهران، نشر آوانوشت، ۱۳۹۶
مجموعه مقاله
- عشق گوش، عشق گوشوار، مجموعه مقالات؛ گردآوری و ویراستاری علیاکبر شیروانی، تهران: هرمس، ۱۳۹۴
ترجمه
- خواب گران، ریموند چندلر، تهران: کتاب ایران، ۱۳۸۲
- کتاب ایوب، منظومهٔ آلام ایوب و محنتهای او از عهد عتیق با مقایسهٔ تطبیقی پنج متن کهن فارسی، تهران: هرمس، ۱۳۸۶
- سرود رستگاری: کهنترین متن وحدت وجود/ اثر منظوم داتاتریا؛ گزارش فارسی با پیشگفتار، توضیحات و فهرست واژگان قاسم هاشمینژاد، تهران: نشر ثالث، ۱۳۹۶
- بشنو، آدمک! ویلهلم رایش، تهران، کتاب ایران، ۱۳۸۰
- توی زیبایی راه میروم: ۲۶ شعر از بروبچههای چیمایو، تهران نشر مرکز، کتاب مریم، ۱۳۷۰
- مولودی: تئاتر منظوم، تی.اس. الیوت، تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۷
- منبر، یک رسانهٔ عمومی در اسلام، اصغر فتحی، (بیجا): پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه ایران، ۱۳۵۸
- من منم، کتابی دربارهٔ خودکاوی، راتان لعل، تهران، (ناشر مؤلف)،۱۳۸۲
- کارنامهٔ اردشیر بابکان از متن پهلوی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۹۲
جوایز و افتخارات
منبعشناسی
مقاله
- زبان همه چیز است، محسن آزرم،ح حیات نو، (۲۱تیر ۱۳۸۰):ص۴ ضمیمه
- گواهی عاشق اگر بپذیرند، محسن آزرم، شرق، (۳۱تیر۱۳۸۴)،ص۶
- دستهایت شفا اما نه برای خود، احمد غلامی، حیات نو،(۲۱تیر۱۳۸۰)، ص۴ضمیمه
- هفت پرده در تاریکی، حسن محمودی، حیات نو، (۲۱تیر۱۳۸۰)، ص۴ ضمیمه
- خوابگران و اسطوره همفری بوگارت، نسیبه فضلاللهی، شرق،(۲۰ خرداد ۱۳۸۳)، ص۵ ویژهنامه فرهنگ
- آدمهای بیریشه در پایتخت، مهربانو ابدیدوست، همشهری، (۹تیر۱۳۸۰): ص ۱۵ ضمیمه
کتاب
- راه ننوشته، با قاسم هاشمینژاد درباره کتابهایش، علیاکبر شیروانی، تهران: هرمس، ۱۳۹۴
مجموعهٔ عکس
- دیروز، حمید شاهرخ،تهران: رشدیه، ۱۳۹۶
بررسی یک اثر: فیل در تاریکی
در ايران رمان پليسي مفهوم بسيار کلي و گنگي است. در ادبيات امروز غرب اما اين شاخه از ادبيات به چند ژانر مختلف و مستقل تقسيم شده است که رمان جنایی-معمایی، رمان پليسی-حادثه ای و رمان کارآگاهی از آن جمله اند. در اين تقسيمبندي رمان پليسی-حادثه ای را تريلر مينامند. در اين ژانر، معمايی در کار نيست و رازی در رمان وجود ندارد و اين حادثه است که ماجراي داستان را پيش میبرد. تريلر به تدريج بدل به ژانر مستقلي شده و از نظر کاوه میرعباسی، مترجم و نویسنده، «فيل در تاريکي» قاسم هاشمي نژاد در ژانر تريلر ميگنجد. بدينمعنا که اين رمان، جنايیمعمايی نيست و بهعبارتي در ادبيات پليسی ارتدکس جای نمیگيرد. تفاوتهاي ميان اين ژانرها امروز در ادبيات پليسی غرب بهخوبی جا افتاده است؛ اما ازآنجاکه ما سنت پليسي نويسي در ادبيات خود نداشتهايم اين تفاوتها اينجا چندان شناخته شده نيست [۴۸].
دانش و آگاهی عمیق هاشمی نژاد در زمینهٔ داستاننویسی مدرن در ترکیب با ذهن و تخیل داستانپردازانهٔ او و نیز علاقهاش به سینما و ادبیات گانگستری و نوآر، منجر به خلق رمان «فیل در تاریکی» شد. رمانی که نشان دهندهٔ قدرت داستاننویسی هاشمینژاد و مهارتش در ساختن فضاها و شخصیتهای ایرانی با الهام از داستان ها و فیلم های نوآر آمریکایی بود بدون آن که واقع گرایی و اصالت را قربانی گرتهبرداری ناشیانه از فرمول های داستاننویسی نوآر کند. «فیل در تاریکی»، رمانی جذاب با ساختار جنایی و نوآرگونه و درونمایهای اگزیستانسیالیستی است. شخصیت اصلی آن، گاراژداری به نام جلال امین است که ناخواسته درگیر ماجرای تبهکارانه ای می شود. ماجراهای داستان در طی هشت روز اتفاق می افتد و فرم روایت بر اساس روزهای هفته است و از یکشنبه شروع می شود و در یکشنبه بعد به پایان می رسد. حسین، برادرِ جلال، بعد از پایان تحصیلاتش در آلمان و بازگشت به ایران، اتومبیل بنز آخرین مدلی را برای او به عنوان هدیه می آورد. اتومبیلی که گروهی تبهکار به خاطر اینکه جنس قاچاقشان را در آن جاسازی کرده اند، به دنبال آن اند. حسین به دست تبهکاران به قتل می رسد و جلال به انگیزۀ گرفتن انتقام او، وصیت نامه اش را می نویسد و به مصاف آنها می رود.
«فیل در تاریکی» با اینکه داستان مدرنی است؛ اما با نثر و زبان منحصر بفرد و شاعرانهای نوشته شده که حاصل سالها دمخوری هاشمینژاد با ادبیات فارسی و پرسهزنی در متون عرفانی و کهن است: «مدتها بود که این وقت شب پیاده راه نرفته بود. سوز آخر شبی برای پلکهای ناسور ملتهبش فرح داشت. دید در آسمان سرخی ناخوشایندی منتشر شده بود که از تلاطم ابرهای به جان رسیده حکایت میکرد. جلال نگاه کرد و فکر کرد چیزی به باریدن نمانده. حساب کرد. روز آخر چار-چار است.»
محمدعلی سپانلو که «فیل در تاریکی» را در گروه رمان های اجتماعی طبقه بندی کرده در توضیح آن می نویسد: « فیل در تاریکی اساساً یک رمان پلیسی، بهسبک جیمزباندی است. ولی چرا آن را در شمار رمانهای اجتماعی آوردهایم؟ دلیل فقط در چیرهدستی نویسنده در طراحی حوادث و تعبیهٔ راز داستان نیست؟ ونه در تمهید او در بهوجود آوردن یک دکوپاژ سینمائی ونه حتی در مهارت او که علاوه بر طنز شاعرانه بهسبک ژرژ سیمنون، تصویری از یک تهران مدرن و سرشار از تبهکاری ارائه داده است، بدون این که در واقعیت بیرونی دخل و تصرفی کرده باشد. دلیل در این جاست که – براساس قدرتهای فنی مذکور – میتوان در آینده چنین قصههائی ساخت. با رنگ سیاسی و مثلاً با شرکت «ساواک». برای افشای آن چه نباید دیگر تکرار شود، قالب جذاب رمان پلیسی هم خواننده را جلب میکند و هم ظرفیت موضوع را دارد. گذشته از هر چیز مگر ما سالها در یک جامعه پلیسی زندگی نمیکردیم؟ پس نگارش این گونه رمان مباینتی با رئالیسم ندارد، داشیل هامت، پدر «رمان سیاه» امریکائی مدتها در زندان مک کارتی بهسر برد.»
به نوشتۀ حسین نوش آذر، داستان نویس و منتقد ادبی، هاشمی نژاد در «فیل در تاریکی»، «قواعد رمان پلیسی را به کار گرفت؛ اما به جای آنکه مانند رمانهای پلیسی متعارف به معما و کشف آن اهمیت دهد، رابطه خشونت و جامعه را آشکار کرد.» به گفتۀ نوش آذر، هاشمینژاد در این رمان موفق شد لهجههای اقوام ایرانی و لحن شخصیتها را به خوبی بازآفرینی کند. [۴۹]
ناشرانی که با او کار کردهاند
آثار او عموماً در انتشاراتی مثل کتاب ایران، انتشارات هرمس و نشر مرکز چاپ شدهاست.[۵۰]
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ «نگاهی به فیل در تاریکی».
- ↑ «قاسم هاشمی نژاد به سه روایت: ابراهیم گلستان ، جعفر مدرس صادقی و احمد رضا احمدی».
- ↑ پریخوانی در قطعه ۲۴۸.
- ↑ با اجازهٔ شمیم بهار.
- ↑ شیروانی، علیاکبر. راه ننوشته. صص. ۱۴۱-۱۴۳.
- ↑ هاشمینژاد، قاسم. بوته بر بوته. ص. ۳۴۹.
- ↑ شیروانی، علیاکبر. راه ننوشته. ص. ۲۴۳.
- ↑ شیروانی، علیاکبر. راه ننوشته. ص. ۲۳۶.
- ↑ شیروانی، علیاکبر. راه ننوشته. صص. ۲۳۹-۲۴۱.
- ↑ هاشمینژاد، قاسم. با دریغ به یادآر. صص. ۶-۱۷.
- ↑ هاشمینژاد، قاسم. بوته بر بوته. ص. ۲۶۱.
- ↑ شیروانی، علیاکبر. راه ننوشته. ص. ۱۱۱.
- ↑ شیروانی، علیاکبر. راه ننوشته. ص. ۲۳۵.
- ↑ شیروانی، علیاکبر. راه ننوشته. صص. ۹۸-۹۹.
- ↑ با صدای قاسم هاشمینژاد.
- ↑ «قاسم هاشمینژاد درگذشت». وبگاه مجذوبان نور.
- ↑ «روایت احمدرضا احمدی از قاسم هاشمینژاد».
- ↑ «قاسم هاشمینژاد درگذشت».
- ↑ «قاسم هاشمینژاد، از ژورنالیسم و قصهنویسی عارفانه تا تصحیح متون عارفانه».
- ↑ «قاسم هاشمینژاد، عرفانپژوهی که اسطوره عرفان شد».
- ↑ قاسم هاشمینژاد در یازده قاب.
- ↑ «قاسم هاشمینژاد، عرفانپژوهی که اسطوره عرفان شد».
- ↑ قاسم هاشمینژاد در یازده قاب.
- ↑ قاسم هاشمینژاد در یازده قاب.
- ↑ «نظر ابراهیم گلستان درباره قاسم هاشمینژاد». ایسنا، ۱۵فروردین۱۳۹۵. بازبینیشده در ۳۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- ↑ قاسم هاشمینژاد در یازده قاب.
- ↑ هاشمینژاد، قاسم. بوته بر بوته. ص. ۱۵.
- ↑ هاشمینژاد، قاسم. بوته بر بوته. ص. ۵۸.
- ↑ هاشمینژاد، قاسم. بوته بر بوته. ص. ۷۵.
- ↑ هاشمینژاد، قاسم. بوته بر بوته. ص. ۸۰.
- ↑ هاشمینژاد، قاسم. بوته بر بوته. ص. ۸۰.
- ↑ هاشمینژاد، قاسم. بوته بر بوته. ص. ۱۸۴.
- ↑ هاشمینژاد، قاسم. بوته بر بوته. ص. ۱۸۶.
- ↑ «نعمت حقیقی؛ فیلمبردار مولف سینمای ایران».
- ↑ «قاسم هاشمینژاد، از ژورنالیسم و قصهنویسی عارفانه تا تصحیح متون عارفانه».
- ↑ «فیلم راه و بیراه».
- ↑ خدایی، محمدحسن. «تهران تاریک و انتزاعی». روزنامه ایران، ش. ۶۸۶۷ (۱۳ شهریور ۱۳۹۷).
- ↑ «روایت احمدرضا احمدی از قاسم هاشمینژاد».
- ↑ «قاسم هاشمینژاد درگذشت».
- ↑ «قاسم هاشمینژاد، از ژورنالیسم و قصهنویسی عارفانه تا تصحیح متون عارفانه».
- ↑ «نگاهی به فیل در تاریکی».
- ↑ هاشمینژاد، قاسم. بوته بر بوته. ص. ۵.
- ↑ «قاسم هاشمینژاد، از ژورنالیسم و قصهنویسی عارفانه تا تصحیح متون عارفانه».
- ↑ شیروانی، علیاکبر. راه ننوشته. ص. ۲۳۵.
- ↑ شیروانی، علیاکبر. راه ننوشته. ص. ۲۳۶.
- ↑ شیروانی، علیاکبر. راه ننوشته. ص. ۲۴۳.
- ↑ بازخرید دیاران گمشده. صص. ۱۵۶-۱۵۷.
- ↑ قاسم هاشمینژاد در یازده قاب.
- ↑ «قاسم هاشمینژاد، از ژورنالیسم و قصهنویسی عارفانه تا تصحیح متون عارفانه».
- ↑ از مدرنیسم ادبی به عرفان ایرانی.
منابع
- «پریخوانی در قطعه ۲۴۸». فرهیختگان، ۱۶ فروردین ۱۳۹۵.
- غلامی، احمد و شیما بهرهمند. «با اجازهٔ شمیم بهار». شرق، ش. ۳۲۳۶ (۱۴ شهریور ۱۳۹۷).
- شیروانی، علیاکبر (۱۳۹۴). راه ننوشته. تهران: هرمس. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۶۳۹۶۹۳.
- هاشمینژاد، قاسم (۱۳۹۲). بوته بر بوته. تهران: هرمس. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۶۳۸۶۱۰.
- هاشمینژاد، قاسم (۱۳۸۵). با دریغ به یادآر. تهران: کتاب ایران.
- حشمتی، ناصر. «با صدای قاسم هاشمینژاد». مجله الکترونیکی پدیدار، ش. ۳ (شهریور ۱۳۹۶): ۱۲۰.
- «قاسم هاشمینژاد در یازده قاب». روزنامه شرق، ۲۳ فروردین ۱۳۹۵.
- خدایی، محمدحسن. «تهران تاریک و انتزاعی». روزنامه ایران، ش. ۶۸۶۷ (۱۳ شهریور ۱۳۹۷).
- عابدی، کامیار. «از مدرنیسم ادبی به عرفان ایرانی». جهان کتاب، ش. ۵ و ۶ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۶.
- هاشمینژاد، قاسم (۱۳۹۵). بازخرید دیاران گمشده. مشهد: بوتیمار. شابک ۹۷۸۶۰۰۴۰۴۰۹۸۳.
پیوند به بیرون
- «نگاهی به فیل در تاریکی». وبگاه مَدومِه، ۱۴فروردین۱۳۹۵. بازبینیشده در ۳۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- «قاسم هاشمی نژاد به سه روایت: ابراهیم گلستان ، جعفر مدرس صادقی و احمد رضا احمدی». وبگاه مَدومِه، ۲۳فروردین۱۳۹۵. بازبینیشده در ۳۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- «قاسم هاشمینژاد درگذشت». وبگاه مجذوبان نور، ۱۴فروردین۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۳فروردین۱۳۹۸.
- «نگاهی به فیل در تاریکی». وبگاه مَدومِه، ۱۴فروردین۱۳۹۵. بازبینیشده در ۳۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- «روایت احمدرضا احمدی از قاسم هاشمینژاد». ایسکا، ۱۵فروردین۱۳۹۵. بازبینیشده در ۳۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- «قاسم هاشمینژاد درگذشت». هنرآنلاین، ۱۵فروردین۱۳۹۵. بازبینیشده در ۳۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- «قاسم هاشمینژاد، از ژورنالیسم و قصهنویسی عارفانه تا تصحیح متون عارفانه». وبگاه یورونیوز، ۰۳/۰۴/۲۰۱۶. بازبینیشده در ۳۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- «قاسم هاشمینژاد، عرفانپژوهی که اسطوره عرفان شد». وبگاه ایبنا، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۶. بازبینیشده در ۳۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- «نظر ابراهیم گلستان درباره قاسم هاشمینژاد». ایسنا، ۱۵فروردین۱۳۹۵. بازبینیشده در ۳۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- «فیلم راه و بیراه». وبگاه سوره سینما. بازبینیشده در ۱۳فروردین ۱۳۹۸.
- «نعمت حقیقی؛ فیلمبردار مولف سینمای ایران». وبگاه بیبیسی فارسی، ۹ اردیبهشت ۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱۳فروردین ۱۳۹۸.