شمس لنگرودی
محمد شمس لنگرودی | ||||
---|---|---|---|---|
پرونده:Langarudi.jpg شاعری شبیه شعرش [۱] | ||||
نام اصلی | محمدتقی جواهری گیلانی | |||
زمینهٔ کاری | سُرایش، نویسندگی، پژوهش، بازیگری و تدریس | |||
زادروز | ۲۶آبان۱۳۲۹ لنگرود (محلۀ آسید عبدالله) | |||
پدر و مادر | آیتالله جعفر شمس لنگرودی | |||
رویدادهای مهم | یک سال زندانی اوین سال ۶۱ | |||
لقب | شمسلنگرودی | |||
پیشه | شاعر، ترانهسرا، نویسنده و استاد دانشگاه | |||
سالهای نویسندگی | ۱۳۵۰ تاکنون | |||
سبک نوشتاری | ایماژیسم و پستمدرنیسم | |||
کتابها | خاکستر و بانو، قصیده لبخند چاک چاک، شب نقاب عمومی است تاریخ تحلیلی شعر نو، رژه بر خاک پوک و... | |||
تخلص | شمسلنگرودی | |||
همسر(ها) | فرزانه داوری | |||
فرزندان | الیانا | |||
مدرک تحصیلی | فارغالتحصیل رشتهٔ اقتصاد | |||
دانشگاه | مدرسهٔ عالی بازرگانی رشت | |||
دلیل سرشناسی | کوتاهنویسی و طنز | |||
اثرپذیرفته از | احمد شاملو، نادر نادرپور، فروغ فرخزاد امهسزر، فدریکا گارسیا لورکا، ناظم حکمت | |||
امضا | ||||
|
محمدتقی جواهری گیلانی یا محمدتقی شمس لنگرودی مشهور به شمس لنگرودی شاعر، پژوهشگر، بازیگر، نویسنده و مورّخ ادبی معاصر است.
شمسلنگرودی، با چند شعر سنتی کارش را آغاز نمود، اما برای ورود به جهان شعر، سبک سنتی را رها کرد و به شعر نو، روی آورد. شعرش از آغاز به جهت فضای ملتهب سیاسی اجتماعی جامعه و نگاه آرمان خواهانه و ایدهآلیستی با زبان اعتراضی و لحنِ جدی همراه شد. لنگرودی شعرش روایت ستیز و کشمکش انسانِ مدرن برای تغییر جهان بود؛ اما به تدریج با تغییر فضای اجتماعی، همچنین تأملات جدید شاعر، دگرگونی چشمگیر و محسوسی یافت. تحول شکل گرفته در مضمون و محتوا، فرم، لحن و زبان شعری او رخ داده است. درنتیجه اندیشهٔ شعریش که حول مسائل سیاسی-اجتماعی در گردش بود و عاطفه جمعی او را در برداشت با ذهنیت تغزلیِ تازهای روبهرو شد.
با تغییر جهان و ورود اندیشههای تازه، ضرورت تغییر نگرش در شعر معاصر ایجاد شد. درواقع جهان از نگره مدرنیستیِ خود فاصله گرفت و نگرهٔ پستمدرنیستی را تجربه نمود. لذا ماهیت شعر از وجه و کارکرد سیاسی–اجتماعی به بازگویی تجربههای فردی شاعر رسید و نگاه اجتماعی به گونهای دیگر در شعر وارد شد. در شعر شمس لنگرودی این بازنگری و گذر از روایتهای کلان و زبانِ خطابی، به سمت جزئی نگری و لحنِ طنزگونه اتفاق افتاد. تحول شعر او نشان دهندٔ بخشی از تحولات شعر فارسی از دههٔ ۵۰تا۷۰ است.
چرخش فکری و زیباییشناختی شمس لنگرودی، جهاننگری متفاوتی را در شعر به نمایش می گذارد. به واسطهٔ تغییر و با نگاهی به مجموعهٔ اشعار می توان دو فضا و دو لحن متفاوت را مشاهده نمود: فضایی تاریک، پر التهاب و بیقرار با لحنِ تلخ، جدی و ابهام آلود که بیشتر نگاه سیاسی-اجتماعی شاعر را نشان می دهد و روایت آرمان خواهانهٔ اعتراضی او از اجتماع را دربر دارد و دیگری، فضایی روشن با آرامشی نسبی و لحن صمیمیتر و شفاف تر که بیشتر با نگاه عاشقانه، هستی شناسانهٔ جدید و طنز همراه است.
شعر شمسلنگرودی در سه دوره مشخص، متأثر از زیباییشناسی متفاوتی است. متن اشعارش از ساختار سیاسی–اجتماعی به رویکردهای دیگری گسترش یافته است. درواقع با کم رنگ شدن جهان آرمانی شاعر و فاصله گرفتن از نگاه کلیگرایانه و زبانِ تلخ، شناخت و تجربه های ذهنی و عینی شاعر از نظر محتوایی و زبانی در رویکردهای سه گانة عشق، هستی شناختی و طنز قرار می گیرد.
رویکردهای جدید در شعر شمسلنگرودی منجر به سهل و ساده گرفتن جهان و پذیرش آن با همهٔ خوبی ها و بدی هایش، شاعر را از نگرش و بینش گذشتهاش تا حد زیادی دور نموده و نسبت به باورها و معیارهای پیشین به بازنگری رسانده است. درواقع میتوان سرودهای او را در مراحل سه گانه شعر رمانتیکی، اجتماعی-سیاسی، سمبولیستی و سوررئالیستی مورد بررسی قرار داد. بهطور کلی، میتوان شعرِ شمسلنگرودی را به صورت زیر مشخص نمود:
دههٔ۵۰ که تحت تاثیر زبان و نگاه احمد شاملو و متأثر از زیباییشناسیِ شعریِ شاملو است. تلفیقی از نگاه تغزلی و سیاسی–اجتماعی شاعر را در بر دارد.
دههٔ۶۰ با رها شدن از نگاه شاملویی و با تأمل بر شعر شاعران جهان از جمله فدریکو گارسیا لورکا و ناظم حکمت با مضامین سیاسی–اجتماعی و فلسفی با لحن خطابی و اعتراضی.
دههٔ۷۰ که در واقع مرحلهٔ گذار شاعر به دورههای بعدی میباشد و البته آغاز دگرگونیهای فکری و زیبایی شناختی شاعر، به بازبینی مفاهیم و ارزشهای زندگی رسیده است.
و از دههٔ ۸۰ تاکنون رویکرد سهگانهٔ عشق، هستیشناختی و لایههای طنز جایگزین رویکرد سیاسی-اجتماعی شاعر میشود. البته تمامی نگاهِ تازهِ شاعر، همچنان با مسئله اجتماعی در لایههای شعر پیوند دارد. در این دوره لحن عاشقانه چه بهصورت فردی و شخصی و چه بهصورت جمعی و انسانی گستردهتر است. اشعاری که فردیت در آن نمود بیشتری دارد و تجربههای درونی شاعر را آشکار میکند. زبان شعری این دوره سادهتر و روشنتر از پیش شده است و شاهد کوتاه شدن شعر و روآوردن به ایجاز در شعر لنگرودی میباشیم. شاعر در این دوره سعی دارد احساس و اندیشهٔ عمیق هستیشناختی نوین خود را با وجوه مختلف رمانسِ مدرن، روایت کند و در لایههای شعر، گاه از طنزی نهفته برای بیان مفاهیم بهره می برد. [۲]
داستانک
کودکی پستمدرن
پدرم شعر مینوشت و من میخواستم به تقلید او شعر بگویم. چون میدیدم که مردم چقدر برای ایشان اهمیت قائلند. کلاس سوم یا چهارم دبستان بودم که یکی از دوستان به تهران آمد. آن زمان هر کسی نمیتوانست به تهران برود. من اولین شعرم را بهصورت نامه برای این دوست نوشتم و به تهران فرستادم. شعر خندهدار و مزخرفی بود؛ از مجموعه اتفاقاتی که در نبودش در لنگرود افتاده بود. چون فارسی زیاد بلد نبودم فارسی و گیلکی را یک خط در میان نوشتم. آن زمان نمیدانستم که این شعرم ملمّع است. ولی بهصورت اتفاقی اولین شعرم ملمّع بود و ظاهراً الان پستمدرنها این کار کودکی مرا میکنند.[۳]
من چرا شعر نگم؟
یک معلمی داشتیم که بهتاریخ خیلی علاقه داشت و در آن زمان همه درسها را یک معلم میگفت ولی تا به درس تاریخ میرسیدیم هیجانی میشد و طوری از نادرشاه روایت میکرد که انگاری خودش آنجا بوده و صحنه را دیده است. در کلاس ما دوتا برادر بودن یکی از آنها شعر میگفت. این استاد ما هم تا میدید این بچه شعر میخونه با همان آهنگی که تاریخ را روایت میکرد میگفت: بهبه عجب شعر زیبایی. من با خودم گفتم بابا! این که پدرش پاسبانه شعر میگه من چرا شعر نگم؟! تازه پدرمم شاعره. یک روز نشستم و با کلی فکر کردن شعری گفتم. رفتیم در کلاس نشستیم و گفتم آقا اجازه؟ منم شعر گفتم میخوام بخونم. هنوز سطر اول شعرم را نخوانده بودم باز با همان لحن خاص خودش گفت: برو بشین سر جات! هرکس از راه میرسه شعر میگه برا من. من جا خوردم و با خودم گفتم خوب من که هنوز شعرم رو نخوندم. بعد اون بچه که شعر میگفت نگاهی بهمن انداخت که معنیش این بود که دیدی هرکسی نمیتونه شعر بگه و شاعر بشه. این اولین اتفاق شاعرانه زندگیم بود که بهخوبی یادم میاد. وقتی رفتم و سر جایم روی نیمکت نشستم به خودم قول دادم که اونقدر شعر بگم که روزی شاعر شوم و با کتاب شعرم به دیدنش بروم و بگم: دیدی بالاخره شاعر شدم.[۳]
انتقام ناتمام
سالها بعد وقتی شعرهایم مطرح شده بود رفتم لنگرود تا آن همکلاسی دوران دبستان را پیدا کنم. پرسیدم و فهمیدم که آهنفروشی باز کرده. با کتاب شعرم رفتم بهسمت آهن فروشی. آن زمان دیگر شعرهایم مطرح شده بودند.از بیرون نگاه کردم دیدم که خیلی پیر شده و با مشتریای مشغول مشاجره است و احتمالاً موضوع دربارهٔ آهن بوده. با خودم گفتم که این دوست قدیمی،در این گیر و دار، قضیه را به یاد نمیآورد.و بعد برگشتم. الان پشیمونم از اینکه نرفتم و ندیدمش. نهایتش این بود که میرفتیم و تجدید خاطرهای میکردیم و شوخیای میکردیم.[۳]
حافظ و سعدی بدردم نمیخورد
کلاس هفتم بود که عاشق شدم. سخت عاشق شدم. هر روز خودم را تر و تمیز میکردم و میرفتم سمت خونهٔ آن دختر.او هرگز متوجه نشد. از این عشقهای نوجوانی بود. من به دنبال اسمش در کتابهای شعر پدرم گشتم. حافظ را باز کردم و اسم معشوقهام را در دیوانش جستجو کردم. هیچ شعری نیافتم. پیش خودم گفتم، حافظ که میگن این بود؟ این چه شعریه آخه! چرااسم کسی که دوستش دارم در آن نیست ؟ در اشعار سعدی هم گشتم، چیزی پیدا نکردم. گشتم و گشتم تا دیدم به طرز عجیبی فیض کاشانی اسم معشوقهام را در شعرش آورده است. گفتم آهاان! الان شاعر مورد علاقهام را پیدا کردم، این شاعر خوبیه![۳]
فریدون مگه میتونه اسم شاعر باشه؟
اولین باری که به صورت جدی و خارج از عوالم کودکانه به شعر فکر کردم پانزده ساله بودم و در حیاط مدرسه مشغول گذراندن مراحل ثبتنام سال جدید. روزنامه دیواریِ مدرسهمان توجهام را جلب کرد. این نوشته، موزون و مقفی بود و حس شاعرانه هم درش بود .اسمش کارون بود. تعجب کردم که کارون مگر میتواند در شعر بیاید و حتی اسم آن باشد؟ پس مِی، خرقه، پیر، ابرویِ یار و بقیه کجا هستند؟ نام شاعر هم فریدون بود، تعجبم بیشتر شد. تا بحال شاعری از این دست نامها بهگوشم نخورده بود؛ مضمون شعر هم برایم جالب بود. در بارهٔ چیزهایی بود که من میتوانسم ببینم و بشنوم. خوشم آمد. دو سه بار خواندم تا متوجه شدم این شعر است. این اولین جرقه علاقهٔ شدید من به شعر بود. آن شعر اسمش کارونبود. از فریدون توللی.[۳]
خودکشی بهسبک هدایت با نادرپور
روزی داییم به خانهٔ ما آمد و به من گفت: به پدرت بگو که یک کتاب جدید شعر به اسم انگور چاپ شده است. توصیه میکنم آن را بخوند. من به پدرم گفتم و ایشان هم خریدن کتاب را به عهده خودم گذاشت تا تجربه کسب کنم. شعر انگور از نادر نادرپور بود. با این کتاب شعر، من بهطور جدی شیفتهٔ شعر شدم. و شب و روز نادرپور میخواندم. بیوقفه میخواندم. و مادرم نگران شده بود که مبادا مانند صادق هدایت خودکشی کنم. و من از آن پس شروع کردم بهشیوه نادرپور شعر گفتن. [۳]
مجلهای که شعر مرا چاپ کندم آرزوست!
من هرچه شعر میگفتم جایی چاپش نمیکردند روزی یکی از دوستانم که خودش مثل من شعرهای بدی مینوشت گفت: چه نشستهای که مجلهای در تهران هر شعری برایش بنویسی چاپ میکند. منم خوشحال شدم و شعری سرودم و دادم به پدرم که با خط خودش، آن را زیبا بنویسد و بفرستیم برای این نشریه. وقتی شعر را فرستادیم، دیدیم بله! شعرم چاپ شده است. در بهمن ۴۶ و در مجله امید ایران. اسم شعرم حلقه امید بود. یک چهارپارهای مثل شعرِ نادر نادرپور. در آن زمان ۵ یا ۶ شماره بیشتر به لنگرود نمیآمد و من همه آنها را خریدم و زدم زیر بغل و در شهر چرخیدم. از این رخداد یک درس بزرگ گرفتم. آنهم این نصیحت پدرم بود که با لحنی صمیمی گفت: پسرم! سعی کن کاری کنی که شعر تو رو با خودش ببره، نه تو اون رو.[۳]
داستانکهای دوستی
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
رد جایزهٔ شعر فجر
دفتر شعر من آوازهای فرشته بیبال در سال ۱۳۹۳ توسط جشنواره شعر فجر برگزیده شد که من با نامهای از پذیرفتن آن کنارهگیری کردم. [۴]
« | با سلام و احترام و با خوشحالی از اینکه شعرم مورد قبول سلایق متفاوت واقع شده و با اظهار تشکر از حسن ظن داوران محترم، تقاضا دارم نامم را از شایستگان دریافت جایزه شعر حذف کنند. با سپاس، شمس لنگرودی | » |
داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
داستانکهای دارایی
داستانکهای زندگی شخصی
داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
داستانکهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونههایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری
عکس سنگقبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن
داستانهای دیگر
زندگی و تراث
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
محمدتقی جواهری گیلانی معروف به محمد شمس لنگرودی از شاعران معاصر ایران است که در ۲۶ آبان ماه ۱۳۲۹ در شهرستان لنگرود به دنیا آمد. در خانوادهای آرام، کودکی خود را گذراند. پدرش آیت الله لنگرودی امام جمعه شهر بود. شمس لنگرودی میگوید: پدرم به هیچ وجه آدم سنّتی و خشکی نبود و همواره در حال مطالعه بود. موسیقی و ترانه زیر لب زمزمه میکرد و دستگاهها و گوشههای موسیقی ایرانی میدانست؛ اما بهسبب لباسش پی آنها را نمیگرفت. شمسلنگرودی در مورد مادرش نیز میافزاید که کتابهای تاریخ میخواند و داستانهای آن را دنبال میکرده است. دغدغهٔ اصلی شمس لنگرودی همواره شعر بوده است، با این حال او در زمینهٔ ادبیات و تاریخ، پژوهشهای ارزشمندی ارائه داده است. وی همچنین از اعضای کانون نویسندگان است.
شمس لنگرودی که در ابتدا و در سالهای نوجوانیاش ادبیات را خشک و نتراشیده و با اسامی سخت و ناآشنا میدید در همان استان گیلان دیپلم خود را در رشتهٔ ریاضیات دریافت کرد و برای ادامه تحصیل رشتهٔ اقتصاد را انتخاب کرد و در مدرسه عالی بازرگانی رشت مشغول به تحصیل شد.در سال ۴۶ بود که اولین شعرش را در هفته نامه امید به چاپ رساند. او پس از قبولی در دانشگاه، میهمان خواهرش شد. خواهر شمس همراه خوانوادهاش در شهر رشت ساکن بود. وی در این شهر زندگی تازهای را شروع کرد. این سالها برای شاعر جوان فرصت مناسبی بود تا بهطور جدی به شعر بپردازد. شمس رفتار تشنگی را که اولین مجموعه شعرش محسوب می شود تحت تأثیر احمد شاملو و درسال ۵۵ منتشر کرد.
خاکستر و بانو و جشن ناپیدا از مجموعه اشعاری بود که او را بیش از پیش به مخاطبانش شناساند. در سال ۱۳۶۰ با همراهی رضا علامهزاده، نسیم خاکسار، بتول عزیزپور، فریدون فریاد، امیرحسن چهلتن و دیگران، جُنگ بیداران را منتشر کردند که انتشار نمایشنامهٔ «قانون» در این نشریه منجر به دستگیری و حبس او به اتهام سیاسی شد. یک سال بعد با تلاش پدر و آیتالله منتظری از زندان آزاد شد و سرودن شعر و همکاری با مطبوعات را از سر گرفت. لنگرودی در سال ۶۱ به مدت یک سال در زندان اوین زندانی بود. تجربهٔ زندان تأثیر عمیقی را بر افکار و جهان بینی این شاعر گذاشت. شمسلنگرودی دههٔ هفتاد را در سکوت به سر برد و تقریباً هیچ اثری از خود را منتشر نکرد تا اینکه در سال ۷۹ مجموعه شعر نت هایی برای بلبل چوبی را منتشر کرد. کمکاری دههٔ قبل با پرکاری دههٔ ۸۰ جبران شد.
پنجاه و سه ترانه عاشقانه، رسم کردن دست های تو، شب، نقاب عمومی است و ۲۲ مرثیه در تیر ماه از آثار منتشر شده در دههٔ هشتاد وی بوده است. ایشان در خصوص تفاوت فضای شعرش در مجموعه پنجاه و سه ترانه عاشقانه با اشعار قبلی خود اذعان دارد که در کتابهایی قبلی جهانی بسته، تاریک و غم آلود بر فضای شعر حاکم است و این در حالی است که با اتفاقات و قرار گرفتن در فضایی جدیدی از زندگی، دگرگونیهایی در فضای شعر دیده می شود که به نوعی روشنگریِ خاصی را در خود دارد. علاوه بر مجموعه شعرهایی که از آن ها یاد شد میتوان به مجموعههای میمیرم به جرم آنکه زنده بودم، لب خوانی قزل آلای من، ملاح خیابانها و باغبان جهنم اشاره کرد. شمسلنگرودی همچنین رمانی به نام رژه بر خاک پوک نیز نوشته و علاوه بر این رمان، از آثار پژوهشی ایشان میتوان به تاریخی تحلیلی شعر نو، رباعی محبوب من، روزی که برف سرخ ببارد، از جان گذشته به مقصود می رسد، مکتب بازگشت بررسی شعر دوره های افشاریه، زندیه، قاجاریه و گردباد شور جنون، تحقیقی در سبک هندی و احوال و اشعار کلیم کاشانی اشاره کرد.
وی در زمینهٔ ادبیات کودک نیز فعالیتهایی داشته که از جمله آنها میتوان به شبی که مریم گم شد، رومی و بومی(روایت تازه از حکایت موش و گربه) اشاره کرد. شمس لنگرودی به بدنه سینما نیز ورود کرد؛ با فیلم های فلامینگو شماره ۱۳ به کارگردانی حمیدرضا علیقلیان در سال ۸۹ و فیلم احتمال باران اسیدی به کارگردانی بهتاش صناعیها که از آبان ماه ۹۴ در گروه هنر و تجربه به روی پرده سینماها رفته است. شمسلنگرودی در سال ۹۳ نامزد دریافت جایزه در جشنواره شعر فجر بودند که طی نامهای کناره گیری خود از این جشنواره را اعلام کرد. درخصوص این شاعر، مستندی به کارگردانی آرش سنجابی به نام سخت مثل آب ساخته شده است. این شاعر از سال ۱۳۹۵ در درس آشنایی با ادبیات کهن ایران و جهان مشغول تدریس در دانشگاه پارس است. [۵]
شخصیت و اندیشه
شمسلنگرودی مانند هممسلکان خود، یعنی تمام مبارزان و روشنفکران و نویسندگان با اعتقاد به معجزهای بزرگ به این سوی تاریخ آمد و در انتظار رؤیت آن نشست. انتظار جامعهای تمام و کمال مدرن حداقل خواسته این دست نویسندگان و روشنفکران از مدرنیت و دستاوردهای آن نظیر حقوق بشر، آزادی بیان و عدالت اجتماعی بود. اما انقلاب و جنگ این معجزه را به تأخیر انداخت. هرچند شمس اعتقادش به معجزه کمرنگ شده بود اما هنوز رؤیاهایش را در سر میپروراند:
- گفتیم «این نبود
- در رؤیاهایمان این نبود
- ما انتظار شبی
- سرشار کومههای لطیف را میکشیدیم»[۶]
همهٔ آنچه او خواسته بود و در انتظارش بود، به یک رؤیای بیارجاع بدل میشد. البته این اولین بار نبود زیرا تجربههای دیگر مانند شکست مصدق و شکست مشروطه در این اوراق بود که مزید علت شده بود و دیگر جایی برای آرمان شهر خواهی باقی نمیگذاشت. مدتها بعد اجتماع جهانی شمس را در بر گرفت. او چند سالی را در آمریکا زیست. در جایی که این روند جهانی شدن، بیش از هر کشور دیگری مؤثر و متأثر است.
- جهان به تصادفی زاده شد
- بهتصادفی خواهد مرد[۷]
بزرگترین آرمان انسانی که همان آزادی است، برای شمس به یک پدیدهٔ متناقضنما بدل شد، چون آمریکا کشوری بود که بر اساس آزادی و بر مبنای آن بنا شده بود.
- ما هم قول میدهیم
- پای مجمسمه آزادی
- گورهای ظریفی برای شما بسازیم
- تا رهگذران و توریستها
- دستهگلی بر آن بگذارند و
- با رضایت خاطر بخندند.[۸]
شمس دریافت که جهان را به این سادگیها نمبتوان درک کرد و یک الگوی واحد نمیتواند نسل بشر را بهسرانجامی مطلوب برساند. در حقیقت جهان در این شعر شمسلنگرودی از نگره مدرنیستی خود فاصله گرفته است و نگره پستمدرنیستی را تجربه میکند. نگره پستمدرنیستی همان نگرهای است که تأثیر این دو زمانه، شمس را به سمتوسوی خود سوق داده است. این نگره پستمدرنیستی است که شمس را به سخن میآورد:
- دیر آمدی موسی!
- دورهٔ اعجازها گذشته
شمس لنگرودی به این دریافت پستمدرنسیم دست پیدا کرده است که تفکری ثابت و کرخت نمیتواند همه را به یک منزل برساند. اما این نشانههایی از پستمدرن شمس در اثر اوست. در رفتار و ظاهر نیز نگره پستمدرن قابل مشاهده است. شمس از جمع هممسلکان خود که با هم طی طریق کردهاند کمی فاصله نظرگاهی گرفته است و دیگر پایبند تعصبات خشک و یکسو نگرانه نیست. دیگر روشنفکر عزلت گزیدهای نیست که تمام جهان را مقابل خود بداند و مدام بیانه صادر کند . او را در تلویزیون میبینیم. در جلسات شعر و نقد و حتی در قاب سینما و صحنهٔ تئاتر. وی در میان دانشجویان حضوری پررنگ دارد و به موسیقی پاپ و حتی به موسیقیای که بیش از مردمی بودن، کوچه بازاری محسوب میشود، علاقه نشان می دهد. آنچه او را به جلو میاندازد نه ایدئولوژی است و نه آرمان، شعر است که او را به حرکت وا میدارد.[۹]
زمینهٔ فعالیت
شعر، داستان، تحقیق و پژوهش، قصهنویسی کودک، بازیگری سینما و تئاتر
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
تفسیر خود از آثارش
شمسلنگرودی دربارهٔ آثارش میگوید[۱۰]
« | هرچه نوشتم و هرچه شعر سرودم برای دل خودم بود و به همین دلیل شعرهایم برای مردم اثرگذار و الهامبخش است. | » |
لنگرودی همچنین کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو اش را پاسخی به نادانستههای خود میداند و میگوید: یکی از خوشبختیهای من در زندگی این است که هر کاری کردهام برای خودم کردهام.
شعرهای او دربارهٔ دیگران
به بیژن نجدی
- شامگاه زمستانی
- شاخهها
- در باران.
- نارنجهای فراموش-
- خورشیدهای ظریف مهزده در تاریکی
- ترسیده و پنهان میدرخشند.
- باد میوزد
- شاخههای شکسته بر ایوان میریزد.
- لابهلای صنوبرها
- صورتت را میبینم
- که تمام میشود.
به خسرو شکیبایی
- مرا به حال خودم بگذارید
- سنگها
- خسرو مرده است
- و شما بیقرارید
- نامش روی كدام شما حک شود.
- میخواهم
- در تاریكی سینما بنشینم
- و رؤیاهایم را ببینم
- رؤیاهایی كه فقط
- در تاریكخانههای شما ظاهر میشوند.
- مرا به حال خودم بگذارید
- صفها، باجهها!
- همهتان به خانهٔ خود میروید
- تنها اوست
- در صف ناآشنایانی بیبازگشت ایستاده است
- و دلش
- برای باجهٔ سینما تنگ میشود
- تنها او
- به پشت سرش نگاه میكند و پیش میرود.
- مرا به حال خودم بگذارید
- تا صدای قطار را بشنوم
- كه چهرهٔ او را دور میكند.
- آه خسرو مردگان!
- با چشم بسته چطور بازی میكنی
- در فیلمنامهای كه نشانت ندادند
- در جمع مردگان تماشاچی
- كه از دلتنگی بسیار
- آه میكشند.
- كه از دلتنگی بسیار
- بازی مكن
- فرقی میان تماشاگر و بازیگر مردگان نیست.
- بازی مكن
- خیمهشببازیها فقط برای ادامهٔ زندگی بود
مخالفت سیاسی
شمس لنگرودی پس از حوادث انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ با شعری زیر عنوان ۲۲ مرثیه برای تیرماه جدیترین اعتراض سیاسی را پس از زندان سال۶۱ انجام داد. به گفته خودش در این شعر قصد ندارد تا اعتراضی از قبیل سعادت و رستگاری را برای بشر به ارمغان بیاورد و شعرش تنها در اعتراض بهعنوان یک شهروند است که حق دارد اعتراض کند و کشته نشود.
تجربهٔ زندان اوین
شمس لنگرودی در مصاحبهاش با جمشید برزگر در بیبیسی فارسی بزرگترین دستاوردش را از زندان(اوین) در سال ۶۱ را این گونه شرح می دهد:
« | من متوجه شدم داستان به این سادگیها نیست که من فکر میکردم. نه سیاست و نه زندگی. زندان درک من را از زندگی عوض کرد. | » |
دفتر شعر قصیده لبخند چاک چاک این دوران سخت زندانی بودن شاعر را بازتاب میدهد و به قول خود شمس نوعی نگاه کردن به زندگی از داخل زندان است.
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
در ۱۸ آبان ۱۳۹۷ و بعد از دور دوم تحریمهای آمریکا علیه ایران، شماری از هنرمندان، کنشگران، فعالان فرهنگی و روزنامهنگاران ایرانی با امضای نامهای سرگشاده و راهاندازی کارزاری علیه تحریمهای یکجانبه آمریکا، از «مردم جهان» خواستند در برابر تحریمها با آنها همصدا شوند.[۱۱]
امضاکنندگان این نامه سرگشاده که کارزاری با همین نام، «همصدایی در برابر تحریمها»، را نیز راهبری میکنند در جایی از نامه خود که به دو زبان انگلیسی و فارسی منتشر شده میگویند: «سیاستگزاران دیر یا زود میروند، اما فجایع حاصل از عملکرد غلط آنها جهانی را میسازد که ما و شما و فرزندانمان در طول تاریخِ پیشِ رو، دست به گریبانِ کابوسِ آن خواهیم بود.» نخستین امضاکنندگان این نامه سرگشاده که خطاب به هنرمندان، روشنفکران، اندیشمندان و مردم جهان نوشته شدهاست عبارتند از: رخشان بنیاعتماد (فیلمساز)، اصغر فرهادی (فیلمساز)، بهمن فرمانآرا(فیلمساز)، کیانوش عیاری (فیلمساز)، حسین علیزاده (موسیقیدان)، کیهان کلهر (موسیقیدان)، مجتبا میرتهماسب (فیلمساز)، لیلی گلستان(نویسنده و مترجم)، پری صابری (نویسنده و کارگردان تئاتر)، فریده غیرت (وکیل)، بهمن کشاورز (وکیل)، سیفالله صمدیان (عکاس، فیلمساز)، خسرو سینایی (فیلمساز)، فرح اصولی (نقاش)، داوود موسایی (ناشر)، لیلی ارشد (فعال مدنی)، شمس لنگرودی (شاعر)، فرهاد توحیدی (فیلمنامهنویس)،نغمه ثمینی (فیلمنامهنویس)، فیروزه صابر (فعال مدنی)، سهراب مهدوی (مترجم)، مژگان جمشیدی (روزنامهنگار)، مینا اکبری (روزنامهنگار)، علی بوستان (موسیقیدان)، صبا علیزاده (موسیقیدان)، پوریا عالمی (نویسنده و روزنامهنگار)، مریم زندی (عکاس)، ابراهیم حقیقی (طراح گرافیک)، امیر اثباتی (طراح)، سمیرا علیخانزاده (نقاش)، مرضیه وفامهر (بازیگر)
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
- نگاه
- چشمه
- افق
- مرکز
- سالی
- آهنگ دیگر
- پیک دبیران
- نیماژ
بنیانگذاری
استادان و شاگردان
علت شهرت
تصویرپردازی(ایماژیسم)، طنز و نقیضهپردازی و همچنین انتشار کتاب دوجلدی تاریخ تحلیلی شعر نو که موجب دعوت شدن شاعر به دانشگاههای آمریکا و اروپا پیرامون توضیح و بحث در مورد این اثر میشود.
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
در شعر شمس میتوان دو مرحلهٔ متمايز تشخيص داد که نگاه او به پديدهها و ازجمله مرگ، در آن دو از یکدیگر متمایز است. مرحلهٔ اول شامل دفترهای رفتار تشنگی(۱۳۵۵) و در مهتابی دنیا(۱۳۶۳) است که شعر او زبانی اعتراضی دارد و خون، فقر، مرگ و جنايت در آن پررنگ است. از خاکستر و بانو(۱۳۶۵) به بعد، مرحلهٔ دوم شعر شمس شکل میگیرد که در آن، با فروکش کردن التهابات سياسی و اجتماعی، شاعر بيشتر در خود فرو میرود، به عشق پناه میآورد و بهسمت ذهنگرایی و سورئالیسم گرایش پیدا میکند. درعين حال به لحاظ برجستگی توصيف عناصر طبيعی شعر او صبغهای ايماژيستی مییابد.[۱۲]
در اين دوره، شمس بادگرديسی شعر شعارگرا، مبارزهجويانه و آرمان خواهانهاش به خلق بدعتهای تصويری درشعر پستمدرنيستی، به لحاظ انديشگانی نيز از جزم گرايی فاصله میگيرد و تلاش میکند از دريچهای نو به پديدههای جهان بنگرد. ازاين رو، مضمون شعرش، با فاصله گرفتن از موقعيت، انسانیتر میشود.[۱۳]. از اینرو، میبینیم، که شعرهای شمس در دوران پختگی شعری او از صنعت برگذشته و بیشتر متکی به محتوا و در زمرهٔ اشعار انسانی است و راز ترجمهپذیری شعرهای او نیز وجه انسانی آنهاست.[۱۴]. عنصر طنز هم در شعر شمس غالباً در همين دوره پديدار میشود که او تلاش میکند تا به پديدههای جهان، به موضوعات انسانی و مقولههای فلسفی، به ويژه به پديدههای ناخوشايند و تراژيک همچون مرگ، از منظری نو نظر کند و پديدهها را از نگاه خود بازتعريف کند.
يکی از وجوه فاجعه، که در شعر شمس همواره درکانون توجه است، مرگ و نيستی است. اساساً شمس شاعری مرگانگار است و در شعر او، بيش از تولد و زايش، حادثهٔ مرگ وقوع میيابد. در جایجای دفاتر او، يکي از وجوه فاجعه، که به ويژه در آثار شعری شمس در دفاتر نخستين او و در فاصلهٔ سالهای ۵۵ تا ۶۹ برجستگی دارد، مرگ و نیستی است. در اين دوره، در شعر او سخن از مرگ ستاره، عنکبوت، بره، گله، چوپان، کودک و... و پيشامدهای مرگ آميزی چون زمين لرزه و سيل پربسامد است و او از طيفی از استعارهها برای بيان احساسات خود دربارهٔ مرگ کمک میگيرد. او شاعری مرگآگاه است و بيم و نگرانی از مرگ در اشعارش موج میزند.
- ای روز
- میدانم میرسی
- نمیدانم که تو را خواهم دید
- باد میوزد
- میوه نمیداند
- زمتن افتادن او امروز است
نگاه شمس به مرگ معمولاً تاريک است و بيم و دغدغهٔ نيستی و نابودگی را بابرجستهسازی تعابير تاريک از جهان مردگان بازتاب میدهد. عباراتی نظیر: انسان چه زود پیر میشود/ انسان در نیمهراه جهان به دنیا میآید...
نمودهای طنز مرگ در شعر شمس لنگرودی
شمس بر قطعيت و همه گيربودن مرگ تأکيد مي کند. نه فقط شعر، بلکه همهٔ اقسام هنر، را میتوان تلاش انسان برای مرگ فراموشی و جاودانگی دانست، ولی هيچ يک از کوششهای انسانی نمیتواند انسان را از مرگ ايمنی بخشد. ازاين رو، شمس مرگ را همچون يک واقعيت عينی در تقابل با جهان انتزاعی شعر قرار میدهد. او قطعيت مرگ را درمقابل کوششهای انسان برای خلق زيبايی برجسته میکند. در نگاه شمس، همهٔ کنشهای انسانی دربرابر قطعيت مرگ احمقانه جلوه میکند. زندگی حتی به شاعران، که همهٔ عمر او را ستايش کردهاند، وفا نمي کند.
طنز قابليت آن را دارد که حتی در پديدهای با ماهيت ذاتاً تراژيک همچون مرگ وارد شود. طنز مرگ حاصل دستاندازی در مرگ است و هدف آن ايجاد وقفهٔ آنی در گزارش فاجعه است.
شمسلنگرودی شاعری مرگانديش است که با اشراف بر قابليتهای طنز توانسته است در رويکرد هستیشناختی خود از طنز در طرح انگارههای خود دربارهٔ مرگ کمک بگيرد. طنز مرگ در شعر شمس به طورکلی متضمن اعتراض به قطعيت و جبرآميزی مرگ، و تأکيد بر طعمهانگاری و لاشوارگی انسان پس از مرگ است، مقاصد انبساطی را دنبال نمیکند، تلخ و گزنده و هجومی است و مبتنی بر گزارههای نقيضی و درصدد نفی، انکار و مخالفت است.
شمس در طرح انگارههای مرگ از شگردهای متنوع طنزآفرينی استفاده میکند. درميان اين شگردها، طنز تضاد و تناقض، که عمدتاً حاصل توجه شاعر به تناقض ميان زيبايیها و دلبستگیهای زندگی و قطعيت مرگ است، و طنز تحقير و پرخاش، که غالباً نشانهٔ برافروختگی عاطفی شاعر از ميرايی و فناپذيری انسان است و هدف تحقير انسان را دنبال میکند، بيشتر در کانون توجه شاعر هستند.
از بررسی شواهد طنز مرگ در شعر شمس آشکار میشود که او در اين رويکرد نگاهی تقليلی به انسان دارد و از طنز مرگ برای مفهومزدايی از هستی و مظاهر زندگی، تأکيد بر جبر، برجستهسازی طبيعت و فرايندهای طبيعی در آغاز و فرجام انسان، تأکيد بر فرديت و تنهايی انسان، تحقير انسان، شیءانگاری انسان و گاه ارائهٔ تصويری حيوانی از او و هجوم به انگارههايی که درصدد کرامت بخشی به انسان هستند استفاده مي کند.[۱۵]
کارنامه و فهرست آثار
- رفتار تشنگی نشر نگاه
- در مهتابی دنیا نشر چشمه
- خاکستر و بانو نشر چشمه
- جشن ناپیدا نشر چشمه
- قصیده لبخند چاک چاک نشر مرکز
- نتهایی برای بلبل چوبی نشر سالی
- پنجاه و سه ترانه عاشقانه نشر آهنگ دیگر
- باغبان جهنم نشر آهنگ دیگر
- ملاح خیابانها نشر آهنگ دیگر
- توفانی پنهان شده در نسیم (گزیده شعرها با مقدمه و انتخاب بهاءالدین مرشدی) (نشر چشمه)
- مجموعه اشعار شمس لنگرودی انتشارات نگاه
- هیچ کس از فردایش با من سخن نگفت (گزیده شعرها با انتخاب و مقدمه آزاده کاظمی)
- ۲۲ مرثیه در تیر ماه (شامل اشعاری مرتبط با رویدادهای پس از انتخابات ۱۳۸۸)
- مرا ببخش خیابان بلندم (گزیده شعرها با انتخاب غلامرضا بروسان)
- لب خوانیهای قزل آلای من انتشارات آهنگ دیگر
- رسم کردن دستهای تو نشر آهنگ دیگر
- می میرم به جرم آن که هنوز زنده بودم نشر چشمه
- چوپانی سایهها (گزیده شعرها با انتخاب کریم رجب زاده)
- شب نقاب عمومی است نشر نگاه
- آوازهای فرشته بیبال (مجموعه اشعار نشر نگاه)
- تعادل روز بر انگشتم (مجموعه شعر نشر نگاه)
- حکایت دریاست زندگی (گزینهٔ اشعار نشر نیماژ)
رمانها
- رژه بر خاک پوک نشر مرکز
- آنها که به خانه من آمدند نشر افق
- شکست خوردگان را چه کسی دوست دارد چاپ نشده[۱۶]
تحقیق
- تاریخ تحلیلی شعر نو در ۴ جلد، نشر مرکز
- گردباد شور جنون تحقیقی در سبک هندی و احوال و اشعار کلیم کاشانی، نشر چشمه
- مکتب بازگشت بررسی شعر دورههای افشاریه، زندیه، قاجاریه، نشر مرکز ۱۳۷۵
- از جان گذشته به مقصود میرسد (زندگی نیمایوشیج)، فرهنگ ایلیا رشت ۱۳۹۰
- رباعی محبوب من نشر مرکز ۱۳۸۸
- روزی که برف سرخ ببارد نشر مرکز ۱۳۸۹
قصهٔ کودکان
- شبی که مریم گم شد (تصویرگر: سارا ایروانی، نشر پیک دبیران ۱۳۷۸)
- رومی و بومی (روایت تازه از حکایت موش و گربه) (تصویرگر: نیلوفر مهراد، نشر چشمه ۱۳۹۰)
- داستان چرخ نشر شهر قلم
بازیگری در سینما
شمس لنگرودی در سال ۱۳۸۹ با پیشنهاد رسول یونان در فیلم فلامینگو شماره ۱۳ در نقش یک شاعر بازی میکند. او که تجربهی کلاسهای تئاتر را در سال ۱۳۵۶ دارد، در این فیلم سینمایی قدم به عرصهٔ سینما میگذارد و در آن نیز خوش میدرخشد. او در عرصهٔ هنر به موسیقی نیز علاقهمند بوده و زمانی گیتار مینواخته اما به سبب شکستن دستش در یک تصادف آن را رها میکند. در سالهای اخیر لنگرودی بیشتر به حوزهٔ سینما پرداخته است و چنانچه خود اذعان میدارد چشمانداز سینما را وسیع و آن را به زندگی نزدیکتر میبیند.[۱۷]
- دوباره زندگی (۱۳۹۶)
- رفتن (۱۳۹۵)
- احتمال باران اسیدی (۱۳۹۳)
- پنج تا پنج (۱۳۹۲)
- فلامینگو شماره ۱۳ (۱۳۸۹)
کتبهای دردست انتشار
شمسلنگرودی همچنان به نوشتن زندگینامهاش مشغول است که قبلا عنوان «آنچه من از زندگی دانستم» را برای آن درنظر گرفته بود؛ ولی بهقول خودش احتمالاً نامش «دامن بلقیس» شود. از سویی دیگر این شاعر دو سالی است که باحوصله مشغول نوشتن یکسری گزینگویه بوده است که حدود ۲۰۰ جمله شده و اکنون مشغول ویراستاری آنها است. در عین حال به تدوین مجموعهٔ دیگری از شعرهایش هم مشغول است.[۱۸]
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
- سخت مثل آب، فیلم مستندی نود دقیقهای دربارهٔ زندگی و شعر شمس لنگرودی به کارگردانی آرش سنجابی و تهیهکنندگی سعید ارهالی
- بازتاب زندگی ناتمام، مجموعه مصاحبه ها به کوشش: مژگان معقولی
- تاریخ شفاهی زندگینامهٔ شمس لنگرودی از سری کتابهای تاریخ شفاهی ایران زیر نظر محمد هاشم اکبریانی، مصاحبهکننده: کیوان باژن، نشر ثالث ۱۳۸۷
- در ستایش زندگی (ویژهنامه شمس لنگرودی)، به کوشش: محسن آریاپاد
- عاشقانه های شمس لنگرودی، به کوشش: فیض شریفی، نشر هیرمند
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ «شاعری شبیه شعرش». ایرنا.
- ↑ شعبانی، سکینه. بررسی رویکرد عاشقانه، هستیشناسانه با لایههای طنز در اشعار شمسلنگرودی. دانشکده ادبیات تهران، اسفند ۱۳۹۲.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ «گفتوگو جمشید برزگر با شمسلنگرودی در بیبیسی». آپارات.
- ↑ «کنارهگیری از پذیرفتن جایزه شعر فجر». دنیای اقتصاد.
- ↑ «زندگینامه شمسلنگرودی». کتابیسم.
- ↑ لنگرودی، شمس. «قصیدهٔ لبخند چاکچاک». چشمه (تهران)، ۱۳۶۹، ۶۲.
- ↑ لنگرودی، شمس. «ملاح خیابانها». آهنگدیگر (تهران)، ۱۳۸۶، ۲۱.
- ↑ لنگرودی، شمس. «باغبان جهنم». آهنگدیگر (تهران)، ۱۳۸۳، ۸۹.
- ↑ عزیزی، پیام. «شاعری با پلکزدنهای پستمدرن». فصل نامه شعر گوهران (تهران)، ش. نوزدهم و بیستم (بهمن ۱۳۸۷).
- ↑ «آنچه در بزرگداشت شمس لنگرودی گفته شد». ایسنا.
- ↑ «کارزار شخصیتهای ایرانی علیه تحریمها: «در برابر تحریم با ما همصدا شوید»». رادیو فردا.
- ↑ عزیزی، پیام. «شاعری با پلکزدنهای پستمدرن». فصل نامه شعر گوهران (تهران)، ش. نوزدهم و بیستم (بهمن ۱۳۸۷): ۱۴۶.
- ↑ شریفی، فیض. «شعر زمان ما(شمسلنگرودی)». نگاه (تهران)، ۱۳۹۲، ۶۵تا۷۹.
- ↑ حقشناس، علیمحمد. «لنگرود در او میزید». فصل نامه شعر گوهران (تهران)، ش. نوزده و بیست (۱۳۸۷): ۱۷۶تا۱۸۰.
- ↑ صفایی، علی و علی علیزادهجوبنی. «طنز مرگ و نمودهایی از آن در شعر شمس لنگرودی». زبان و ادبیات فارسی (تهران)، ش. ۸۳، ۱۵۱تا۱۶۸.
- ↑ «آثار- رمان چاپ نشده». ساربوک.
- ↑ «لنگرودی در سینما». ساربوک.
- ↑ «دامن بلقیس». خبر آنلاین.
منابع
- شعبانی، سکینه. بررسی رویکرد عاشقانه، هستیشناسانه با لایههای طنز در اشعار شمسلنگرودی. دانشکده ادبیات تهران، اسفند ۱۳۹۲.
- لنگرودی، شمس. «قصیدهٔ لبخند چاکچاک». چشمه (تهران)، ۱۳۶۹، ۶۲.
- لنگرودی، شمس. «ملاح خیابانها». آهنگدیگر (تهران)، ۱۳۸۶، ۲۱.
- لنگرودی، شمس. «باغبان جهنم». آهنگدیگر (تهران)، ۱۳۸۳، ۸۹.
- عزیزی، پیام. «شاعری با پلکزدنهای پستمدرن». فصل نامه شعر گوهران (تهران)، ش. نوزدهم و بیستم (بهمن ۱۳۸۷).
- حقشناس، علیمحمد. «لنگرود در او میزید». فصل نامه شعر گوهران (تهران)، ش. نوزده و بیست (۱۳۸۷): ۱۷۶تا۱۸۰.
- صفایی، علی و علی علیزادهجوبنی. «طنز مرگ و نمودهایی از آن در شعر شمس لنگرودی». زبان و ادبیات فارسی (تهران)، ش. ۸۳، ۱۵۱تا۱۶۸.
- شریفی، فیض. «شعر زمان ما(شمسلنگرودی)». نگاه (تهران)، ۱۳۹۲، ۶۵تا۷۹.
پیوند به بیرون
- «گفتوگو جمشید برزگر با شمسلنگرودی در بیبیسی فارسی». آپارات.
- «زندگینامه شمسلنگرودی». کتابیسم.
- «شاعری شبیه شعرش». ایرنا.
- «کنارهگیری از پذیرفتن جایزه شعر فجر». دنیای اقتصاد.
- «آنچه در بزرگداشت شمس لنگرودی گفته شد». ایسنا.
- «دامن بلقیس». خبر آنلاین.
- «کارزار شخصیتهای ایرانی علیه تحریمها: «در برابر تحریم با ما همصدا شوید»». رادیو فردا.
- «آثار- رمان چاپ نشده». ساربوک.
- «لنگرودی در سینما». ساربوک.