جلال آل‌احمد

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جلال آل‌احمد
جلال آل‌احمد در جوانی
زادروز۲ آذر ۱۳۰۲
تهران
درگذشت۱۸ شهریور ۱۳۴۸
اَسالِم، گیلان
آرامگاهشهر ری،مسجد فیروزآبادی در شهر ری
ملیتایرانی
پیشهنویسنده، مترجم، منتقد، دبیر
مکتبرئالیسم
همسرسیمین دانشور
فرزنداننداشته
والدینسیداحمد طالقانی

امضا

سید جلال آل‌احمد روشن‌فکر، داستان‌نویس، منتقد ادبی، روزنامه‌نگار، فعال سیاسی، مستندنگار، جستارنویس و مترجم ایرانی بود.

از نگاه جمهور اهالی ادبیات، آل‌احمد از نویسندگان مؤثر و جریان‌ساز ادبیات معاصر بود. نثر و نظر آل احمد محل بحث‌های پردامنه‌ای بین روشنفکران و نویسندگان بوده است. از همین روی، دیدگاه‌های آل‌احمد و سبک نویسندگی وی، موافقان و مخالفان بسیاری داشت. بخشی از این دیدگاه‌های متنوع درباره وی در کتاب یادنامه جلال آل‌احمد بازتاب داده شده است.

آل‌احمد در خانواده‌ای پر جمعیت و پس از تولد هفت دختر به دنیا آمد. پدری وی آیت‌الله سید احمد طالقانی از مجتهدان دوران بود. پدر آل‌احمد با اصلاحات دوره پهلوی اوّل از سر مهر نبود. به همین خاطر در دستگاه اداری-حقوقی زمان وارد نشد و به تعبیر آل‌احمد ترجیح داد «آقای محل» باقی بماند. پدر انتظار داشت که جلال وارد بازار کار شود، ولی آل‌احمد دور از چشم پدر به تحصیل پرداخت. در مدرسه شبانه دیپلم گرفت و بعد از دانشسرای عالی دانش‌آموخته شد.

آل‌احمد از ابتدای دهه ۲۰ وارد دنیای ادبیات شد. اولین مجموعه داستان وی دید و بازدید نام داشت. از آن زمان تا لحظه مرگ به سال ۱۳۴۸ آثار آل‌احمد به شکلی منظم در قالب‌های گوناگون ادبی منتشر می‌شدند. آل‌احمد همانند بسیاری از هم‌نسلان روشنفکرش جذب حزب توده شده بود و ماهنامه مردم را سردبیری می‌کرد. او در التهابات سیاسی دهه سی از این حزب جدا شد و دیگر به طور رسمی فعالیت سیاسی نمی‌کرد.

پس از انتشار غرب‌زدگی با امام خمینی دیدار کرد و نسبت به آینده او ابراز خوشبینی کرد. [۱] آل‌احمد در سال ۱۳۲۹ با سیمین دانشور ازدواج کرد و تا پایان عمر بچه‌دار نشد. او شرح این ماجرا را در کتاب سنگی بر گوری نوشته است. آل‌احمد زمانی در اسالم گیلان از دنیا رفت که به تصحیح سفرنامه‌هایش مشغول بود و قصد کرده بود داستانی بنویسید به نام «نسل جدید».

داستانک‌ها

جلال آل‌احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانواده‌ای مذهبی در محلهٔ سیدنصرالدین شهر تهران به دنیا آمد. وی پسرعموی آیت‌الله طالقانی بود.[۲] خانوادهٔ او اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. دوران کودکی و نوجوانی جلال در رفاه گذشت.[۳] پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سیداحمد طالقانی، به او اجازهٔ درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او تسلیم خواست پدر نشد.

دارالفنون هم کلاس‌های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت‌سازی، بعد سیم‌کشی برق، بعد چرم‌فروشی و از این قبیل… و شب‌ها درس. با درآمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاه‌گداری سیم‌کشی‌های متفرقه. بردست «جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همین جوری‌ها دبیرستان تمام شد و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگهٔ وجودم…

تمبر یادبود

دوران نوجوانی وی تحت تأثیر تربیت مذهبی در خانواده‌اش بوده‌است. تمام اطرافیان وی همچون پدر، برادر و پدربزرگش از طبقهٔ روحانیان بوده‌اند. چنان‌که گفته شده پدرش در تربیت مذهبی وی بسیار جدی بوده‌است. آل‌احمد در بیست‌سالگی به‌خاطر درخواست پدرش بود که راهی نجف می‌شود تا درس طلبگی بیاموزد و به‌نوعی راه پدرش را ادامه دهد. در سال‌های آخر دبیرستان است که جلال با کلام احمد کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شد و همین مقدمه‌ای شد برای پیوستن وی به حزب توده.[۴]

پس از پایان دبیرستان، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سیدمحمدتقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. اما پس از سه ماه به تهران بازمی‌گردد. به گفتهٔ برخی نویسندگان وی در بازگشت از نجف نسبت‌به بسیاری از احکام شیعیان دچار دودلی و شک شده بوده‌است.[۵]

شخص من که نویسندۀ این کلمات است، در خانوادۀ روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شده، دیگر مهر نماز زیر پیشانی نمی‌گذاشت. در نظر خود من که چنین می‌کردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بت‌پرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لامذهبی بود؛ و تصدیق می‌کنید که وقتی لامذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق می‌دهد که تا به آخر براندش.

به‌سبب کشش او به جریان روشن‌فکری، پدرش وی را از خانه بیرون کرد. این روگردانی دو دلیل عمده داشت؛ یکی پشت کردن به روحانیت و دیگری پیوستن به جریان توده. ولی هنوز گرایش مذهبی نزد وی وجود داشته‌است. هیچ قرینه‌ای وجود ندارد که وی پس از پیوستن به حزب توده، از مذهب به‌طورکلی کناره‌گیری کرده باشد.[۶]

در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی فارغ‌التحصیل گشت. او تحصیل را در دورهٔ دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامهٔ آن صرف‌نظر کرد.[۷][۸]

نخستین مجموعهٔ داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرده بود. او که تأثیری گسترده بر جریان روشن‌فکری دوران خود داشت، به‌جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهش‌های مردم‌شناسی، سفرنامه‌‌ها و ترجمه‌های متعددی نیز پرداخت. البته چون اطلاعات او از زبان فرانسه گسترده نبود، پیوسته در کار ترجمه از دوستانی مانند علی‌اصغر خبره‌زاده، پرویز داریوش و منوچهر هزارخانی کمک می‌گرفت.

شاید مهم‌ترین ویژگی ادبی آل‌احمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و درعین‌حال عصبی و پرخاشگر، که نمونه‌های خوب آن را در سفرنامه‌های او مثل «خسی در میقات» یا داستان-زندگی‌نامهٔ «سنگی بر گوری» می‌توان دید.

در سال ۱۳۲۶ دومین کتاب خود به نام «از رنجی که می‌بریم» را هم‌زمان با کناره‌گیری از حزب توده چاپ کرد که بیانگر داستان‌های شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی به قول خودش ناچار به سکوت شد که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلم‌زدن بود.

... و زنم سیمین دانشور که می‌شناسید؛ اهل کتاب و قلم و دانش‌یار رشتهٔ زیبایی‌شناسی و صاحب تألیف‌ها و ترجمه‌های فراوان، و در حقیقت نوعی یار و یاور قلم؛ که اگر او نبود، چه بسا خزعبلات که به این قلم درآمده بود. (و مگر درنیامده؟) از ۱۳۲۹ به این‌ور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد…

پدر آل‌احمد با ازدواج او با دانشور مخالف بود و در روز عقد به قم رفت و سال‌ها به خانۀ آن‌ها پا نگذاشت.

سنگ مزار جلال آل‌احمد در مسجد فیروز آبادی شهرری

با قضیهٔ ملی شدن نفت و ظهور جبههٔ ملی و دکتر مصدق بود که جلال دوباره به سیاست روی آورد. وی عضو کمیته و گردانندهٔ تبلیغات «نیروی سوم» شد که یکی از ارکان جبههٔ ملی بود. در ۹ اسفند ۱۳۳۱، بعد از اطلاع از محاصرهٔ منزل دکتر مصدق با عدهٔ دیگری از «نیروی سومی‌ها» فوراً به آنجا رفت و در مقابل منزل دکتر مصدق به دفاع از او سخن‌رانی کرد؛ اشرار قصد جان او را کردند و او زخمی شد. در اردیبهشت ۱۳۳۲ به علت اختلاف با رهبران نیروی سوم از آن‌ها هم کناره گرفت. دو کار ترجمهٔ وی، «بازگشت از شوروی» ژید و «دست‌های آلوده» سارتر، مربوط به همین سال‌ها است.

پس از کودتای ۲۸ مرداد، که ضربهٔ سنگینی بر پیکر آزادی‌خواهان و مبارزین با استبداد بود، آل‌احمد نیز دچار افسردگی شدیدی شد. در این سال‌ها وی کتاب خود را تحت عنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ رساند.

جلال به یک دورهٔ سکوت رفت و او به دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی به از نو شناختن خود کرد. «…فرصتی بود برای به جد در خویشتن نگریستن و به جستجوی علت آن شکست‌ها به پیرامون خویش دقیق شدن؛ و سفر به دور مملکت؛ و حاصلش اورازان، تات‌نشین‌های بلوک زهرا و جزیرهٔ خارک…» که البته «مدیر مدرسه» هم مربوط به همین سال‌ها است.

وی در سال ۱۳۴۲ به اتفاق علی‌اکبر کنی‌پور برای سفر حج به مکه رفت. پیش از این سفر در ملاقاتی که با سیدروح‌الله خمینی داشت با وی آشنا شده بود[۹] و کتاب غرب‌زدگی مورد توجه او قرار گرفته بود.

حزب توده

در ابتدای سال ۱۳۲۳ وارد حزب توده شد و تا انشعاب حزب توده تمام مراحل تشکیلاتی به سمت بالا را پشت سر گذاشت. پس از انشعاب به همراه خلیل ملکی و افراد باقی‌مانده از انشعاب به حزب زحمتکشان دکتر مظفر بقایی پیوست. عضویت وی در حزب توده به مدت سه سال از بیست تا بیست و سه سالگی به طول انجامیده‌است. وی در این حزب به سرعت سلسله مراتب ترقی را طی کرد و در سال ۱۳۲۵ مأمور راه‌اندازی «ماهنامه مردم» زیر نظر احسان طبری شد.[۶] زمانی که وارد حزب توده شد حزب توده از نداشتن افرادی که دارای سرمایه تئوری و تجربیات مبارزات مارکسیستی باشند رنج می‌برد. در هنگامی که جلال به عضویت کمیته تهران درآمد به مدیریت داخلی روزنامه ارگان دانشجویان «بشر» و «ماهنامه تئوریک حزب توده» منصوب شد. وی در این زمان ۲۲ ساله بوده‌است. یکی از دلایل جدایی وی از حزب توده، دفاع این حزب از شوروی دانسته شده‌است. وی در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران به این موضوع اشاره کرده‌است.[۱۰]

حزب زحمتکشان

به سبب اختلافی که میان وی و مظفر بقایی در زمان دولت ملی دکتر مصدق به وجود آمد وی به همراه خلیل ملکی، مسعود حجازی، محمدعلی خنجی و… از حزب زحمتکشان منشعب شده و در حزب جدید ایجاد شده به رهبری خلیل ملکی به نام نیروی سوم فعالیت کرد؛ ولی پس از مدتی به سبب مخالفت با مصدق و حزب زحمتکشان، به‌طور کلی سیاست را در سال ۱۳۳۲ رها کرد.[۶]

مرگ

جلال آل‌احمد در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در چهل و پنج سالگی در اَسالِم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آل‌احمد، پیکر وی به‌سرعت تشییع و به خاک سپرده شد، که باعث باوری دربارهٔ سربه‌نیست شدن او توسط ساواک شد. همسر وی، سیمین دانشور، این شایعات را تکذیب کرده‌است،[۱۱] ولی شمس آل‌احمد قویاً معتقد است که ساواک او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کرده‌است.

جلال آل‌احمد وصیت کرده بود که جسد او را در اختیار اولین سالن تشریح دانشجویان قرار دهند؛ ولی از آن‌جا که وصیت وی برابر شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهرری به امانت گذاشته شد تا بعدها آرامگاهی در شأن او ایجاد شود و این کار هیچ‌گاه صورت نگرفت.

تأثیر جلال آل‌احمد بر ادبیات فارسی

  • معرفی آلبر کامو به جامعه ادبی؛ با ترجمه‌هایی از آندره ژید، ارنست یونگر، اوژن یونسکو و داستایوسکی نقش بسیار مؤثری در پیش‌برد ادبیات معاصر ایفا کرد.
  • معرفی بیشتر شعر نو نیمایی و کمک به گسترش آن
  • حمایت از شاعرانی چون احمد شاملو و نصرت رحمانی و حمایت از جوانان دیگر
  • نثر جلال آل‌احمد باعث یک جهش بی‌سابقه در نثر فارسی به سوی فضای هیجان عصبانیت شد
  • تأثیر پذیرفتن و تقلید دیگران از آثارش (به خصوص نویسندگان، روشن‌فکران و دانش‌جویان) باعث گسترش هر چه بیشتر نوع نگارش ادبی آل‌احمد شد؛ به گونه‌ای که او به الگویی در میان طیف ادبی و مردمی تبدیل شد.
  • ایجاد تشکل‌های ادبی و صنفی، از جمله کانون نویسندگان ایران[۱۲] و انتشار مقالات گوناگون از دیگر خدمات جلال به ادبیات معاصر است. در حقیقت در نیمه‌های دهه ۱۳۴۰ جلال نقش «پدرخواندۀ» ادبیات ایران را ایفا می‌کرد.
  • جلال آل‌احمد ادامه‌دهندهٔ راهی بود که محمدعلی جمال‌زاده و صادق هدایت در ساده‌نویسی و استفاده از زبان و لحن عموم مردم در محاورات، آغار کرده بودند. در واقع این نوع نوشتن و استفاده از زبان محاوره‌ای به وسیلهٔ جلال به اوج رسید و گسترش یافت.

خانهٔ جلال آل‌احمد

خانه سیمین دانشور و همسرش جلال آل‌احمد در بن‌بست ارض، در کوچۀ رهبری و خیابان دزاشیب قرار دارد؛ خانه‌ای که جلال آن را در زمانی که سیمین دانشور برای تحصیل در آمریکا بود به دست خود ساخت. این خانه سال‌ها محل گرد آمدن نویسندگان بسیاری بود و تا زمان مرگ جلال، محل زندگی جلال و سیمین بود. بعد از مرگ جلال هم سیمین دانشور به تنهایی در آن زندگی می‌کرد. این خانه بزرگ و زیبا با حیاط پر از درختان سرسبز و حوض آبی‌اش، با دیوارهای پر از عکس و نقاشی از جلال و سیمین، بعد از مرگ سیمین دانشور، محل زندگی ویکتوریا دانشور (خواهر سیمین دانشور) و همسرش پرویز فرجام بوده‌است.

در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ این خانه از سوی شهرداری تهران خریداری شد و قرار شد این خانه به «خانۀ ادبیات» تبدیل شود.[۱۳] با این حال این قضیه به موضوعی مورد مناقشه میان شهرداری و ورثۀ سیمین و جلال تبدیل شده‌است.

روزنامهٔ اعتماد ۱۰ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۳ در واپسین رویهٔ خود گزارشی در این باره چاپ کرده‌است. در این گزارش، از قول معاون شهرداری نوشته شده که، خانهٔ سیمین و جلال خریده شده‌است. اما در سوی دیگر، علی خلاقی، همسر خواهرزاده و دخترخواندهٔ سیمین دانشور گفته‌است: «این خانه تا زمانی که حکم دادگاه مشخص نشده، نمی‌تواند به فروش برود و معامله از اساس باطل است چون شهرداری تحقیقی نکرده که بداند این خانه مالک دیگری دارد یا نه.» علی خلاقی در گفتگویی که در «اعتماد» چاپ شده، به وصیت‌نامۀ سیمین دانشور اشاره کرده که برپایهٔ آن، لیلی ریاحی (دخترخواندهٔ سیمین دانشور) وارث ثلث اموال روان‌شاد دانشور و مسئول انتشار کتاب‌هایش دانسته‌است.[۱۴][۱۵]

اما خبرهای بعدی، از جمله خبر منتشرشده توسط خبرگزاری مهر در اوایل تیرماه ۱۳۹۵ حاکی از آن است که جریان تبدیل خانۀ جلال آل‌احمد و سیمین دانشور به «خانۀ ادبیات ایران» هنوز هم گرفتار بلاتکلیفی است و سرانجام آن مبهم است. محمدحسین دانایی، خواهرزادۀ جلال آل‌احمد نیز در مصاحبه با خبرگزاری مهر ضمن انتقاد از کندی جریان مرمت و آماده‌سازی خانۀ مزبور، مهم‌ترین دلیل این وضعیت را ندانم‌کاری و نداشتن دانش نظری و تجربی لازم برای این قبیل کارها دانسته و در مورد احتمال تخریب و تغییر کاربری بخشی از خانۀ مزبور هشدار داده‌است.[۱۶]

پس از کش‌وقوس‌های فراوان، ۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ و در زادروز سیمین دانشور، این خانه تبدیل به موزه شد.[۱۷][۱۸]

جایزۀ ادبی جلال آل‌احمد

در سال ۱۳۸۷ نخستین دورۀ جایزۀ ادبی جلال آل‌احمد برگزار شد. در دورۀ نخست این جایزه، هیچ اثری به عنوان برگزیده معرفی نشد.[۱۹] این جایزه با ۱۱۰ سکۀ تمام‌بهار آزادی برای برگزیدگان، گران‌ترین جایزۀ ادبی ایران محسوب می‌شود.[۲۰]

ویژگی‌های نثر

به‌طور کلی نثر جلال آل‌احمد تلگرافی، شلاقی، عصبی، پرخاشگر، حساس، دقیق، تیزبین، صریح، صمیمی، منزّه‌طلب، حادثه‌آفرین، فشرده، کوتاه، بریده، و در عین حال بلیغ است. نثر وی به‌طور خاص در مقالات، سنگین، گزارشی و روزنامه‌نگارانه است. آل‌احمد دارای نثری برون‌گرا است، یعنی نثرش برخلاف نثر صادق هدایت، در خدمت تحلیل ذهن و باطن شخصیت‌ها نیست. آل‌احمد، با استفاده از دو عاملِ نثر کهن فارسی و نثر نویسندگان پیشرو فرانسوی به نثر خاص خود دست یافته‌است. آل‌احمد کوشیده تا در نثر خود، تا آنجا که امکان داشته، افعال، حروف اضافه، مضافٌ‌الیه‌ها، دنبالهٔ ضرب‌المثل‌ها و خلاصه هرآنچه را که ممکن بوده‌است حذف کند. حذف بسیاری از بخش‌های جمله باعث شده نثر آل‌احمد ضرب‌آهنگی تند و شتاب‌زده بیابد. آل‌احمد در شکستن برخی از سنت‌های ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کم‌نظیر داشت و این ویژگی در نامه‌های او به اوج می‌رسد. از ویژگی‌های دیگر نثر جلال آل‌احمد می‌توان به نیمه رها کردن بسیاری از جملات، تعبیرات و اندیشه‌ها و استفاده از علامت «...» به‌جای آن‌ها اشاره کرد، که این امر در راستای ایجاز نوشته‌ها و ضرب‌آهنگ سریعِ آن‌هاست.

ادبیات متعهد

جلال در دورهٔ ادبیات متعهد زندگی می‌کرده و هنر نویسندگی اش، هنری متعهد بوده و این موضوع در کتاب‌هایش آشکار است. مهمترین ویژگی هنر متعهد تلقی ابزار، وسیله و رسانه بودن هنر است، یعنی آنچه اهمیت دارد پیامی است که از طریق این رسانه منتقل می‌شود. تلقی ابزاری از هنر دارای نتایج چندی است: الف) در این تلقی آنچه ملاک اصلی ارزیابی و نقد اثر هنری می‌شود پیام و محتوایی است که از طریق اثر منتقل می‌شود به عبارتی نقد موضوعی از سایر نقدها اهمیت بیشتری می‌یابد. ب) دومین نتیجه تفکیکی است که بین فرم و محتوای اثر هنری صورت می‌گیرد چرا که هسته و اساس هر اثر هنری درون مایهٔ آن است و همواره برای تفکیک فرم از محتوا باید مراقب بود که انتقال درون مایه توسط مزاحمت‌های فرمی و گسترش بی‌رویه آن مخدوش نگردد. (جلال آل‌احمد در ارزیابی شتابزده فرم و تکنیک یک اثر را کم‌اهمیت می‌داند و علت استفاده از یک تکنیک متداول داستانی را نبودن فضای باز و عدم امکان صریح گفتن حرف‌هایش می‌داند) ج) گرایش و تمایل به کلی گویی، به این معنا که هنر متعهد می‌کوشد تا انتقال دهنده پیام و مضمونی کلی و عمومی باشد پیامی که از قید تعلق به یک فرد و موقعیت زمان و مکان خاص رها است و سخنی عام و جهانی دارد. (جلال آل‌احمد در ارزیابی شتابزده شیوه برخورد ادبیات را با مسایل جهان مانند فلسفه می‌داند، یعنی همچون فلسفه رسیدن به کلیات و صدور احکام کلی؛ لذا می‌توان گفت جلال آل‌احمد به کلی گویی علاقه‌مند بوده. به‌طور مثال روستایی که در نفرین زمین دربارهٔ آن بحث می‌شود نمونه‌ای‌ست کلی بر یک روستای ایرانی)

من نویسی جلال آل‌احمد

یکی از ویژگی‌های مشترک نوشته‌های جلال آل‌احمد و به ویژه داستان‌هایش را می‌توان من‌نویسی او دانست. در اینجا من‌نویسی را می‌توان در سه معنای مختلف تعبیر کرد: الف) ابتدایی‌ترین و سطحی‌ترین تعبیر از من‌نویسی این است که نویسنده‌ای در داستان‌های خود به ذکر حوادث و وقایعی بپردازد که پیش از این خود به صورت مستقیم با آن‌ها روبرو بوده‌است و از نزدیک آن‌ها را لمس کرده‌است. شاید بتوان این تعبیر از من‌نویسی را تقریباً معادل ادبیات تجربی دانست. (چیزی که بارها جلال آل‌احمد به علاقهٔ خود به آن اشاره کرده‌است) ب) دومین تعبیر از من‌نویسی آن است که نویسنده به عنوان فردی صاحب اندیشه در داستان خود حضور دارد و در لابه‌لای آن به بیان نظرات، افکار و احساسات خود می‌پردازد، در واقع در اینجا با حضور فکری و روحی نویسنده سروکار داریم. در اکثر کارهای جلال آل‌احمد یکی از شخصیت‌ها -که از قضا در بیشتر موارد منِ راوی نیز هست- در واقع خود اوست که به بیان نظراتش می‌پردازد. این حضور البته در داستان‌های اولیه بیشتر شبیه به دوربین عمل می‌کند تا فردی که مستقیماً نظراتش را بیان کند، اما در داستان‌های پایانی حضور آل‌احمد در مقام یکی از شخصیت‌های داستان‌هایش بسیار پررنگ‌تر می‌شود. ج) سومین تعبیر از من‌نویسی را می‌توان صورت افراطی تعبیر دوم دانست، به این معنا که اگر نویسنده علاوه بر آن که در داستان حضوری فکری دارد، مجال سخن گفتن و اظهار نظر سایر شخصیت‌ها را بگیرد. من‌نویسی در این تعبیر می‌تواند مصادیق مختلفی داشته باشد. یکی آن که تمام شخصیت‌های داستان توده‌ای هم شکل و هم صدا باشند و همگی با لحنی واحد سخن بگویند یا یکسان احساس کنند و بیندیشند. دیگر آن که نویسنده در پرداخت شخصیت‌های مخالف خود بی‌دقتی کند و آن‌ها را به جای انسان‌های خاص و منحصربه‌فرد، تیپ‌های کلیشه‌ای ترسیم نماید که پیشاپیش سستی کلام و احساس آن‌ها و حقانیت نویسنده قابل پیش‌بینی باشد، یا آن که آنان چنان در گفتار و کردار خود متناقض نمایانده شوند که امکان هر نوع تفکری از جانب خواننده در مورد آنان سلب شود. این تعبیر از من‌نویسی را می‌توان در واقع همان تک‌صدایی بودن متن نامید.

کتاب‌شناسی

داستان

مقاله

مشاهدات و سفرنامه‌ها

ترجمه

پانویس

  1. شمس آل احمد، از چشم برادر.
  2. پای صحبت شمس آل‌احمد (به نقل از سوره)
  3. دوبرادر، خاطرات محمدحسین دانایی، انتشارات اطلاعات، چاپ اول و دوم، ۱۳۹۲ و ۱۳۹۳
  4. بهروز خرم، جلال و آل‌احمد، چ اول ۱۳۸۰ ش،FOROUGH Book Koln، صص ۱۶–۱۵
  5. شمس آل احمد، از چشم برادر، ص ۲۱۴
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ بهروز خرم، جلال و آل‌احمد، چ اول ۱۳۸۰ ش،FOROUGH Book Koln، ص ۱۶
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ «جلال آل‌احمد». دانش‌نامۀ رشد. بازبینی‌شده در ۲۵ آوریل ۲۰۱۵. 
  8. جلال آل‌احمد؛ از مجموعهٔ یک نفر. حبیبه جعفریان؛ انتشارات سروش؛ تهران: ۱۳۸۷. چاپ سوم. شابک: ۰-۶۷۴-۳۷۶-۹۶۴-۹۷۸ (چاپ قبلی یا نسخه دیگر: ۸-۹۲۰-۴۳۵-۹۶۴). صفحه در وبگاه پایگاه داده کتابخانه ملی ایران. دیگر داده‌های کتاب‌شناختی
  9. ماهنامه سوره، شماره یازدهم، گفتگو با شمس آل‌احمد
  10. بهروز خرم، جلال و آل‌احمد، چ اول ۱۳۸۰ش،FOROUGH Book Koln، ص ۱۷
  11. گلشیری، ص ۱۰
  12. دوبرادر، خاطرات محمدحسین دانایی، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، ۱۳۹۳، تهران، صص ۳۴۰–۳۳۷
  13. شهرداری تهران خانۀ سیمین و جلال را خرید خبرگزاری انتخاب
  14. http://amordadnews.com/neveshtehNamyesh.aspx?NId=11980
  15. آلبوم عکس: خانۀ خالی سیمین دانشور، بی‌بی‌سی فارسی
  16. http://www.mehrnews.com/news/3694526
  17. خطای لوآ: expandTemplate: invalid title "<strong class="error"><span class="scribunto-error" id="mw-scribunto-error-ea582b61">خطای لوآ در package.lua در خط 80: module &#039;پودمان:Citation/lang/data/ISO 639-1&#039; not found.</span></strong>".
  18. خطای لوآ: expandTemplate: invalid title "<strong class="error"><span class="scribunto-error" id="mw-scribunto-error-ea582b61">خطای لوآ در package.lua در خط 80: module &#039;پودمان:Citation/lang/data/ISO 639-1&#039; not found.</span></strong>".
  19. http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=787811
  20. http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1608777
  21. کانون نویسندگان ایران ۱۳۵۸، ص ۲۲۹
  22. کانون نویسندگان ایران ۱۳۵۸، ص ۲۳۰

منابع