پیمان اسماعیلی
پیمان اسماعیلی داستاننویس و برندهٔ جوایز ادبی در چند دوره است که انجمن ادبی چهل از او بهعنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی تجلیل کرده است.[۷]
پیمان اسماعیلی، نویسندهٔ کرد ایرانی، دانشآموختهٔ مهندسی برق از دانشگاه علم و صنعت تهران است که فعالیت ادبیاش را از سال ١٣۷۹ با روزنامهنگاری شروع کرد. در آن دوران با نویسندههای بزرگ دنیا مثل پل آستر، کورت ونهگات، استانیسلاو لم، جومپا لاهیری و مایکل کانینگهام گفتوگو کرد و در سال ١٣۸۴ با مجموعهداستانی «جیبهای بارانیات را بگرد» توانست خود را بهعنوانِ داستاننویسی با ذهنیتی نوگرا به مخاطبان معرفی کند. این کتاب در جایزهٔ ادبی اصفهان تقدیر شد و شاملِ هشت داستان است. بعد از آن با مجموعهداستانی «برف و سمفونی ابری» به اوج موفقیت رسید و جایزهٔ بنیاد گلشیری، مهرگان، روزی روزگاری و جایزهٔ ویژهٔ منتقدان و نویسندگان مطبوعات را برد. در اين کتاب، هفت داستان کوتاه در طبیعت خشنِ کوهستان و بیابان و همچنین فضاهای بومی و روستايی روايت میشود. داستانهايی که با استفاده از ترس، توصیف رويدادهای عجیب، ارائهٔ باورهای خرافی، شرح تنهايی و مشکلات شخصیتهای درگیر در اتّفاقاتی غیرمنتظره، مخاطب را برای خواندن مشتاق نگه میدارد. نخستین رمانش «نگهبان» بود که در نظرسنجی مجلهٔ تجربه جزو آثار برگزیدهٔ سال ١٣۹۲ انتخاب شد. او در سال ١٣٨٩ به استرالیا مهاجرت کرد و شش سال بعد مجموعهداستانی «همین امشب برگردیم» را منتشر کرد.[۸]در این راستا مهاجرت یکی از دورنمایههای اصلی در این مجموعهداستانی است. شخصیتها اغلب مهاجرانی هستند که مهجوریهای زندگی یک اقلیت را در کشوری غریبه، تمام و کمال تجربه میکنند.[۹]اسماعيلی در روند داستاننويسی امروز به عنوان يك صدای تازه مطرح است و كارهای او بهزعم بسياری از صاحبنظران حوزهٔ ادبيات داستانی حاوی پيشنهادهايی نو برای جهان داستان به حساب میآيند.[۱۰]
از میان یادها
کودکی، جنگ و کوهستان
- «اواخر جنگ دو سه ماهی را در کوهستان زیستم. چند تن از بستگان برای فرار از بمبها جایی بین اسلامآباد و ایلام چادری عشایری برپا کرده بودند. چند چادر کنار هم بود و همه فامیل بودیم. یادم هست که چادرها در یک دشت بودند و دورتادور دشت کوه بود. شاید شبیه فضای پوکه در رمان «نگهبان» ولی نه به آن سردی. آنجا همهجور گیاه خوردنی پیدا میشد. مثلاً یادم هست گیاهی بود شبیه تربچه که از زمین میکندیم و بعد تربچهاش را میگذاشتیم در آتش تا خوب بپزد. طعم فوقالعادهای داشت. روغنی و چرب و پر از انرژی. برای بچهای به سنوسال من کوه و دشت آنوقتها چندان ترسناک نبود. ترس جای دیگری بود. از سمت دیگرِ کوه، صدای بمبها میآمد یا هواپیماهایی که گاهی از بالای سرمان رد میشدند و میدانستی صدای بمباران را تا دو سه دقیقه دیگر میشنوی. یک جاده خاکی بود که دشت را به بیرون از کوههای اطراف میبرد. یادم هست هربار که کسی ماشینش را در آن جادهٔ خاکی میانداخت و از دل کوه بیرون میزد میترسیدم که دیگر برنگردد. آن طرف جادهخاکی دنیایی بود که ممکن بود سالم از آن برنگردی.[۱۱]»
مهاجرت و نویسندگی
- «هر کتابی در نهایت، محصول زیست نویسنده در دورهٔ نگارش آن کتاب و قبل از آن است؛ نوع نگاه او به جهان در آن زمان. مجموعهداستانی «همین امشب برگردیم» در دورهٔ مهاجرت من نوشته شد. مهاجرت اتفاق مهمی است. زندگی آدم را از اساس دچار تغییر میکند. اولویتهای زندگی را جابهجا میکند و چیزهای خیلی زیادی را به آدم کم یا زیاد میکند. طبیعتاً داستانهایی که در این دوره نوشته شدهاند به نحوی به این تجربه ارتباط پیدا میکنند. حتی گاهی اثر این تجربه مستقیم نیست. در نوع نگاه به جهان تأثیر میگذارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد»
طلسم گلشیری
- «یک داستان کوتاه نوشته بودم بیستویک ساله بودم. بخشهایی از این داستان بعدها در داستانهای کوتاهی که نوشتم یا در رمان «نگهبان» به کارم آمد. به گلشیری نشان دادم. زیر جملاتی خط کشید. چند جایی را خط زد. نشانه گذاشت. سؤال پرسید. گفت جملاتی را حذف کنم. همهٔ این کارها را کردم و داستان درست نشد. خوشش نیامد. میگفت هنوز کار دارد. میگفت در نیامده. خراب کردی. گلشیری اهل ناز و نوازش نبود. اهل «حالا اینم خوب بود» و «اینجاش خوب بود.» نبود. داستان هیچوقت در هیچجا چاپ نشد. برای جایی نفرستادم تا چاپش کنند. در پوشهٔ کهنه مقواییام ماند. طلسمی قدیمی شد بین من و گلشیری. بهنظرم هر نویسندهای به این طلسمها نیاز دارد. طلسمهای کاهی زردرنگ، بین خودش و یک نفر دیگر. طلسمهایی که نشانهٔ نقصاناند. نشانهٔ کمبود. ناتمامی.[۱۲]»
عادت نوشتن
- «من اصلاً نويسندهٔ يکبار نوشتن نيستم. بهنظرم داستان حتماً به بازنويسیهای بسيار نياز دارد. البته حالا نوشتن با صفحهكليد نسبت به نوشتن با قلم تفاوتهايی برای يک نويسنده ايجاد كرده. مثلاً الان بازنويسی يک داستان اصلاً به سختی قبل نيست. در همان نشستی كه بخشهای جديدی از داستان را مینويسيم بهراحتی به بخشهای قبلی میرويم، چند جا را عوض میكنيم و باز دوباره برمیگرديم و كار را از جايی كه رها كرده بوديم، از سر میگيريم. هرچند بهنظرم اگر نوشتن برای يک نويسنده مهم باشد نمیتواند يک داستان را همينطور شلخته و به همريخته تمام كند و بگذارد جلوی روی مخاطب.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد»
زندگی و یادگار
سالشمار زندگی
١٣۵۶: تولد در تهران
١٣۵٩: مهاجرت به کرمانشاه
١٣٧۴: قبولی در رشتهٔ مهندسی برق دانشگاه علم و صنعت و مهاجرت به تهران
١٣٧٩: آغاز فعالیت ادبی و روزنامهنگاری
١٣٨۴: انتشار مجموعهداستانی «جیبهای بارانیات را بگرد»
۱۳٨۵: شايستهتقدير در جايزهٔ ادبی اصفهان
١٣٨٧: چاپ مجموعهداستانی «برف و سمفونی ابری»؛ برگزیدهٔ نهمین دورهٔ جایزهٔ هوشنگ گلشیری و برگزیدهٔ جایزهٔ مهرگان برای «برف و سمفونی ابری»
۱۳۸۸: برگزیدهٔ جایزهٔ روزی روزگاری برای «برف و سمفونی ابری»
١٣٨٩: مهاجرت به استرالیا
١٣٩٢: انتشار رمان «نگهبان»؛ برگزیدهٔ نظرسنجی مجلهٔ تجربه برای رمان «نگهبان»
۱۳۹۵: چاپ مجموعهداستانی «همین امشب برگردیم»؛ برگزیدهٔ نخستین دورهٔ جایزه ادبی چهل؛ برگزیدهٔ نخستین دورهٔ جایزه ادبی احمد محمود برای «همین امشب برگردیم»؛ برگزیدهٔ نظرسنجی مجلهٔ تجربه برای «همین امشب برگردیم»
١٣٩٩: داور جایزهٔ ادبی مشهد؛ داور جایزهٔ ادبی آهن
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
پیمان اسماعیلی نویسندهٔ کرد ایرانی و اهل کرمانشاه در تهران متولد شد. پدرش افسر ارتش بود و در پادگانی در تهران خدمت میکرد. بنابر تصمیم پدر پس از دو سال با خانواده به کرمانشاه بازگشت. او تا انتهای دوران دبیرستان در کرمانشاه زیست. جنگ را دید. مردن، آوارگی و خرابی را حس کرد. کوههای پرآب در هوای زلال بهاری را به تماشا نشست. یخزدن درختچههای بلوط در زمستانهای خیلی سرد را تجربه کرد تا سرانجام در رشتهٔ مهندسی برق دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد و به تهران مهاجرت کرد. در دوران دانشجویی به عرصهٔ ادبیات پا نهاد و در محضر بزرگان ادبیات آموخت. در روزنامهها و مجلاتی چون بهار، فتح، نشاط، اعتماد، شرق، همشهری ماه چهار پنجسالی قلم زد. درسش را تمام کرد و شغلی مرتبط با مدرک تحصیلی یافت و همیشه در ادبیات حضوری جدی داشت و نخستین مجموعهداستانش را در سال ١٣٨۴ منتشر کرد. او بهواسطه شغلش به شهرها و کشورهای مختلفی سفر کرده است که ردپای این سفرها در آثارش مشهود است. در سال ١٣٨٩ به استرالیا مهاجرت کرد اما هرگز پیوندش را با ادبیات داستانی ایران قطع نکرده است و با سفرهای مکرر به ایران در محافل و نشستهای ادبی حضور دارد.[۱۳]
تناقضات و علاقمندیها
پیمان اسماعیلی فارغالتحصیل رشتهٔ مهندسی برق تحصیل است که کوچکترین ربطی به جهان داستان و ادبیات ندارد چه بسا با آن در تناقض باشد. او طی مصاحبهای با رادیو نبشته عنوان کرده است که شغل و حرفهاش مهندسی است اما هویتش نویسندگی است. دوستانش در دو دستهٔ مجزا یعنی نویسندگان و مهندسان قرار دارند. صفحهٔ اجتماعیاش در ایسنتاگرام کاملاً ادبی اما در لینکدین تخصصی و مرتبط با رشتهٔ تحصیلیاش است. او پس از مهاجرت به استرالیا به پرورش موز و کانگورو علاقمند شد و فعالیتهایی در این زمینه داشته است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
زمینهٔ فعالیت
داستاننویسی
روزنامهنگاری
مصاحبه
مقالهنویسی
داور جوایز ادبی
پیمان اسماعیلی از نگاه دیگران
حسن میرعابدینی
« | اسماعیلی نویسندهٔ داستانهایی است با فضاهای نامعمول که خوب ساخته شدهاند و زبانی روان و درخور موضوع دارند. هراسی که در اغلب داستانهای او موج میزند سبب میشود تا خواننده همواره در انتظار رویدادی پیشبینیناپذیر بماند. در فضای این داستانها با کوههای سر به فلک کشیده و زمستانهای سرد پربرف زندگی با شدت بیشتری حس میشود و توانایی یا ناتوانی آدمها در درک موقعیتها افزایش مییابد. تلاش چهرههای داستانی برای درک موقعیت خود، سبب تغییر آنها میشود. کوه و برف و سرما نشانههاییاند که با تکرارشدن در داستانهای گوناگون موتیفوار میشوند و معنایی سمبلیک مییابند. همچنین پرداخت ماجراها در مکانهای پرتافتاده و هولانگیز که آدمی غریبه به آنها وارد میشود رنگی گوتیک به داستانهای این نویسنده میزند.[۱۴] | » |
محمدحسن شهسواری
« | پيمان اسماعيلی آثارش را با شلختگی و باری به هر جهتبودن نمینویسد. داستانها در حوزهٔ پلات و فضاسازی بسيار خوب پرداخته میشوند، زيرا اسماعيلی هيچ عنصری را بهدست حادثه نمیسپرد. گرچه به نظر میرسد، هر رمانی بايد اينگونه باشد، ولی ما امروز در فضايی كار ميكنيم كه بسياری از نويسندگان اين مسئله را فراموش میكنند. من دغدغههای انسان مدرن را میپذيرم و بهنظرم رمان «نگهبان» دغدغهٔ انسان مدرن ايرانی است. در این رمان ترس از ديگری وجود دارد كه در شرايط ادبيات ما كه خود در فضايی مدرن رخ میدهد، نوعی سنت است. سيامک در اين رمان، مانند تمام قهرمانهای مدرن ما، مشكل «بیپدری» دارد. اضطرابی كه برای انسان مدرن امروزی وجود دارد، «بیپدری» است. من بعد از مدتها يک رمان خوب فارسی را با لذت خواندم.[۱۵] | » |
کامران محمدی
« | یکی از دلایلی که فکر میکنم اسماعیلی به «همینگوی» نزدیک است این است که مانند او چیزهایی را در داستان نگفته نگه میدارد و غیر از آن ویژگی زبانیست که دارد و آن خودآگاهبودن زبان اوست. زبان برای تعدادی از نویسندهها مثل دوربین در سینماست مثل کارهای احمد محمود.از ویژگیهای او زبان قدرتمند است مثل داستانهای برف و سمفونی ابری. اما تفاوت برف و سمفونی ابری با همین امشب برگردیم وجود لحظههاییست که در داستانهای برف و سمفونی ابری وجود نداشت. در این اثر نویسنده به ادبیات توجه بیشتری دارد و شخصیتپردازیها در حد تُکزدن وجود دارد.[۱۶] | » |
محمدهاشم اکبریانی
« | در داستانهای اسماعیلی بحران هویت یا فقدان هویت وجود دارد، قشری که این کتاب آنها را نمایندگی میکند، قشریست فاقد باورها و ارزشها که درعینحال بهدنبال تخریب این باورها و ارزشها هم نیست. نمونهٔ این داستانها در جامعهٔ ما قشریست که هویت ندارد و درعینحال جامعهستیز هم نیست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
مائده مرتضوی
« | داستانهای کوتاه اسماعیلی به فرم اینترنشنال داستان کوتاه نزدیکترند. آنچه امروز از لحاظ حجمی در داستانهای آلیس مونرو، جومپا لاهیری و بسیاری دیگر از نویسندگان بزرگ جهان شاهد آن هستیم به داستانهای او نزدیکتر است. داستانها بلندتر از حد معمولاند و به جای برشی از واقعیت، برشی از زندگی قهرمان را در بازهٔ زمانی بزرگتری از حد معمول شامل میشوند. چیزی که خلاف سنت رایج داستان کوتاهنویسی در جریان ادبی حال حاضر است. اکثر مجموعهداستانهای امروز ایرانی، بر ایجاز و خلاصهگویی تکیه دارند.[۱۷] | » |
هادی نودهی
« | داستانهای اسماعیلی میتواند ساعتها ما را به فکر فرو ببرد، شگفتزده کند و با آدمها و ماجراهایی عجیب روبهرو کند. دنیای قهرمانهای او مملو از ترس و دلهره است. مملو از چیزهاییست که آمادهاند تا به انسان ضربه بزنند و ویرانش کنند. شاید چیزی مثل ترس و دلهرهٔ اگزیستانسیال که در ادبیات بسیار پیشینه دارد و جدید هم نیست. اما قدرت اسماعیلی پیش از آنکه ارائهٔ تفکری منحصربهفرد باشد از چیدمان درست عوامل داستان و آشناییزدایی از چیزهاست. در داستانهای او یاد تعلیقهای سینمای آمریکا و یا سینمای روز دنیا و شگردهایش در ترساندن و میخکوبکردن مخاطب میافتیم تا آن حد که گاه از ادبیات فاصله میگیرد. مجموعه «همین امشب برگردیم» برای پیمان اسماعیلی تجربهای جدید است و برای مخاطب کماکان تجربهای لذتبخش.[۱۸] | » |
از نگاه پیمان اسماعیلی
صادق هدایت
« | صادق هدايت هنوز شناختهشدهترين نويسندهٔ ايرانی است. نه فقط در خارج از ايران كه در داخل ايران. دلايل اين قضيه خيلی زياد است كه البته به بزرگبودن هدايت بهعنوان يك نويسنده برمیگردد و همچنين به روزگار و زمانهای كه در آن میزيسته است.[۱۹] | » |
زویا پیزاد
« | زويا پيرزاد نويسندهای شناخته شده در فرانسه است كه به زبان فارسی داستان مینويسد و داستانهايش ترجمه میشود. پيرزاد از معدود نويسندگانی است كه در ارتباط با مخاطب غيرفارسی موفق عمل كرده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
پاشنهٔ آشیل ادبیات داستانی ایران
« | هوشنگ گلشیری سالها پیش به چندین پاشنهٔ آشیل برای ادبیات داستانی ما اشاره کرد. به همان سخنرانی در تشریح دلایل جوانمرگی در ادبیات فارسی اشاره میکنم. تقریباً تمام آن دلایل به همان شکل هنوز پابرجا هستند و تغییر چندانی نکردهاند. نویسندهٔ ما زیست حرفهای ادبی ندارد و این مهمترین پاشنهٔ آشیل است. ساخت رمان فقط با ممارست حرفهای ممکن است. نمیشود در طی روز هزار کارِ دیگر کرد و بعد آن میان چند دقیقه وقت پیدا کرد، چند خطی نوشت و بعد رفت سراغ کار بعدی. برای نویسندهٔ ایرانی این امکان فراهم نیست که بتواند بنویسد و زندگی روزمرهاش را فقط از راه نوشتن داستان بگذراند. برای همین هم ما جریان رماننویسی نداریم. باز هم همان تکستارهها گاهی رمانهای خوبی مینویسند و بعد جوانمرگ میشود و همه دست روی دست میگذاریم و منتظر جوانمرگ بعدی میمانیم. وضعیت داستان کوتاه تا حدی متفاوت است. به زمان کمتری برای نوشتهشدن نیاز دارد و به همین دلیل هم با شکل زندگی نویسندگان ایرانی همخوانتر است. ما سنت داستان کوتاهنویسی خیلی خوبی داریم. در هر سال چندین داستان کوتاه خیلی خوب نوشته میشود که بهراحتی با بهترین نمونههای داستان کوتاه غربی برابری میکنند.[۲۰] | » |
جهانیشدن
« | جهانیشدن فرایندی چندوجهی است. اینطور نیست که من یک داستان خوب بنویسم و آن را بدهم یکی ترجمه کند و بعد تبدیل بشوم به پدیدهٔ جهانی. جهانیشدن به مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یک کشور با باقی جهان ارتباط دارد. موارد استثنا البته همیشه بوده است مثل مرادی کرمانی و یا زویا پیرزاد. هرچند منظور من از جهانیشدن، داشتن نویسندهای در سطح اورهان پاموک است. وقتی ما هنوز قوانین کپیرایت را قبول نکردهایم صحبت از جهانیشدن بیشتر شبیه به شوخی است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
عنصر مشترکی بهنام وهم
« | دو مجموعه «برف و سمفونی ابری» و «همین امشب برگردیم» را نمیتوان شبیه هم دانست چون در هر دو از عنصر وهم استفاده شده است. مثل این است که بگوییم دو داستان شبیه هم هستند چون در هر دو از عنصر جنسیت در ساخت داستان استفاده شده و درست نیست. این دو مجموعه با هم تفاوتهای اساسی دارند؛ در جهانبینی و ساخت و فرم داستان.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
تأثیرپذیریها
« | هوشنگ گلشیری برای من خیلی مهم بوده و هست. البته داستانهای کوتاهش بیشتر. من عمیقاً برای گلشیری احترام قائلم و شهریار مندنیپور. از نویسندگان خارجی کورت ونهگات نویسندهٔ خیلی مهمی است یا جیمز گراهام بالارد ذهن درخشانی دارد. یکی دیگر از این ذهنهای درخشان استانیسلاو لم نویسندهٔ رمان «سولاریس» است. این لیست را میشود همینطور ادامه داد. گاهی بهسبب یک رمان یا حتی یک تکداستان. مثل حنیف قریشی برای رمان «نزدیکی»اش. و یا زیدی اسمیت برای تکداستانهایش. یا کوبه آبه ژاپنی و «زن در ریگ روان»اش و یا فیلیپ راث و یا دکتروف برای چندین رمان شاهکاری که نوشته است. همهٔ اینها مؤثر بودهاند. «جنگ و صلح» هم بوده. «جنگ و صلح» را زمانی خواندم که تازه ذهنیتم نسبت به رمان در حال شکلگیری بود.[۲۱] | » |
« | دلم میخواست من شاهكارهایی مثل «عقايد يك دلقك» و «دلتنگیهای نقاش خيابان چهلوهشتم» را مینوشتم. اين دو كتاب از نمونههای بسيار خوب و درخشان روانشناسی شخصيت انسان هستند كه به شيوهای بسيار قدرتمند داستانپردازی شدهاند. تأثير اين كتابها برايم بيشتر ذهنی بوده است و در جهان داستانیام تأثير آنچنانی نداشته اند.[۲۲] | » |
آثار و کتابشناسی
کارنامه و فهرست آثار
- مجموعه داستان «جیبهای بارانیات را بگرد»
- مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری»
- رمان «نگهبان»
- مجموعه داستان «همین امشب برگردیم»
سبک و لحن و ویژگی آثار
المان ترس نیز در اغلب داستانهای اسماعیلی وجود دارد. هراسی بیپایان در تمام داستانها موج میزند و مثل دشمنی مسلح راوی را تعقیب میکند. از زخمی که ترس به سینهٔ راوی میزند، اضطراب فوران میکند. اضطرابی که عمیق است و ریشهدار و بهدنبال آن سرگشتگی میآورد. این سرگشتگیها و گریز از روابط برای شخصیتهای کتاب ، موقعیتهایی را بازآفرینی میکند که خلاقانهاند و پیشبینیناپذیرند. وجود نشانههای عهد عتیق در بعضی از داستانها مشهود است و انتخاب جغرافیای داستان و مکانها نیز هوشمندانه است و به باورپذیری دنیای وهمناک و رئالیسمجادویی در برخی داستانها کمک شایانی نموده است. زبان در داستانها خودآگاه است. ساده و روان و بهدور از پیچیدگی و در عینحال پخته و سلیس. لحنها متفاوتاند و هر شخصیت بسته به جنس و نژاد و طبقهٔ اجتماعی دایره واژگانی و لحن خاص خودش را دارد. در تمامی داستانها با جهانی طرف هستیم که از دریچهٔ چشم و ذهن راوی نمایانده میشود. در حقیقت خواننده با چشم راوی به واقعیت داستانی مینگرد و دیدگاه راوی را دنبال میکند و در بیشتر داستانها عناصر طبیعی و حیوانات حضور پررنگی دارند. عناصر چهارگانهٔ طبیعت؛ آب، باد، خاک و آتش در فضای داستانها پیوند خوردهاند. موتیفهای تکرارشونده در هر داستان نیز به خواننده برای دنبالکردن خطفکری نویسنده جهت میدهد.[۲۳]
بررسی چند اثر
همین امشب برگردیم
این کتاب را میتوان محصول دورهٔ تازهای در داستاننویسی اسماعیلی دانست، دورهای که او کوشیده با نگاهی فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران به ادبیات داستانی بپردازد و همین نگاه متفاوت، او را از خیل داستاننویسان همنسل خود جدا میکند. داستانها بهشکل محسوسی از تجربهٔ متفاوت او در زندگی نشأت گرفته است و از این رو وارد جهان داستانی او شده است و چون در جغرافیایی فراسوی مرزهای ایران روایت میشوند مهم هستند. «همين امشب برگرديم»، از منظر مضمونی به سرگشتگی انسان امروزی میپردازد. انسانی با الگو ايرانی و غيرايرانی که در دنیای واقعی وجود دارد و با ورود به ساحت داستانها این آثار درونی شدهاند. انسان و يا انسانهایی كه به بدترين وجه مهاجرت میكنند و بهدنبال گمشدهٔ خويش هستند اما در همان اثنای كار متوجه میشوند كه اشتباه كردهاند و میخواهند برگردند، همين امشب هم برگردند. بازگشت یکی از المانهای معنایی اصلی در مجموعه داستان پيمان اسماعيلی است. استراليا بهشت گمشدهای است كه خيلیها برای رسيدن به آن از جهنم اقيانوس عبور كردهاند؛ گرچه آنجا خوب پول درمیآورند، اما هرگز وطن نمیشود. استراليا با بومیهای خودش هم مانند بيگانگان رفتار میكند. نقل اين سرگشتگیها و گريز از منطق روزمره، روابط برای شخصيتهای پنج داستان، موقعيتهایی را بازآفرينی میكند كه بسیار بديع و به همان اندازه پيشبينیناپذیرند.[۲۴]
دنيای آب
در این داستان جهانی ناشناخته ترسيم شده است كه گروهی سرگشته بهمحض آنكه به اين بهشت خيالی پا میگذارند، با چالشهایی مواجه میشوند كه مشكلات و گرفتاریهای سرزمين مادری خود را به فراموشی میسپارند. گروهی ايرانی و همچنين از برخی كشورهای ديگر به هر جانكندنی است، پا به استراليایی میگذارند كه پيامها و پيامدهای خوشايندی برايشان بهدنبال ندارد. صفا كه بدون همسر و ساسان، پسر یازدهسالهاش پا به اين دنيای آب و البته سراب گذاشته است، با خبر خيانت همسرش مواجه میشود. جهان آنها از آب شروع میشود. يك شكل متغير و سيال كه موج بر میدارد و چيزهای ديگر را درون خودش میكشد. آب، نمك و بخار غليظی كه نفسكشيدن را سخت میكند و عطش به جان آدم میاندازد. لذا بايد برای زندهماندن در اين بخار، آبشش داشت. تصویرهای زنده و فضاسازی تأثیرگذار نویسنده از جمله ویژگیهایی است که در جایجای کتاب و هر پنج داستان بهوفور میتوان مشاهده کرد. این فضاهای داستانی كه نمونهٔ مشابه آن را داستانهای ایرانی کمتر میتوان یافت، جهانی منحصربهفرد پیش روی مخاطب میگذارد، آمیزهای از وهم و واقعیت و یا به عبارت دیگر واقعیتی که بهلحاظ درونی وهمناک از کار در آمده است، بیآنکه قرار باشد این ویژگی بر داستانها بهشکلی تحمیلی سنگینی کند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تونل
يونس و سرياس كه از كرمانشاه به تهران آمده و بهعنوان نگهبان در يكی از كارگاههای زيرزمينی مترو مشغول به كار هستند، همچنان دلبستهٔ يار و ديار خود میباشند. يونس در انديشهٔ هيوا، همسر و دخترخالهاش است و يونس با مستمسک قراردادن مرگ بختياری، يكی از همكارانش كه چندی قبل در انديشهٔ داشتن يک پيكان كه تمام دنيای آرزوهای اوست، در تونل مترو سكته میكند و به كام مرگ میرود. چالش محيطی و جغرافيایی در اين داستان تبديل به كشمكش اصلی شخصيتهای آن شده است. يونس برای رهایی از آن میخواهد به كرمانشاه بازگردد و سرياس حاضر است برای رسيدن به كعبهٔ آمال خود فقط از كام مخوف تونل كه گهگاهی صداهایی از آن میشنود، رهایی يابد. حتی شده مانند يكی از بچههای صحنه، كعبهٔ آمالش را در سرايداری خانهای در ولنجك و در كنار اهل و عيال بيابد.از نگاهی ديگر، ژرفای تونل برای شخصيتهای اين داستان، میتواند انتهای آرزوهایی باشد كه آنها با بيم و اميد به آن مینگرند و در رسيدن به آن، تا پايان داستان، در ترديد و دودلی به سر میبرند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
كانبرای من
این داستان درد مشترک يک جنوبی، چند عرب و تركيهای و يک بومی است بهنام كانبرا. هنگامی كه قهرمان داستان معنی اسمش را میپرسد، مشخص میشود كه كانبرا در زبان بومیهای استراليا، بهمعنای محل ملاقات است. كانبرا در همان ابتدا به ايرانی جنوبی كه قبلاً در فاز پانزده عسلويه زندگی میكرده و حالا در تأسيسات نفت و گاز جزيرهٔ كرتيس استراليا مشغول كار است، میگويد، اينجا خوب پول میدهند. به تو هم خوب پول میدهند. جزيره، آتش فِلِر، تأسيسات گازی جزيره، نیانبان و نشانههای ديگر، نمادهایی است كه قهرمان داستان را به اصل خودش باز میگرداند. او در طول داستان و با زبان بیزبانی میگويد كه برای يافتن چيزی واهی، چيزهای مهمی را از دست داده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
روزِ يادبود
حكايت جوان دانشجويی است كه در ترديد خودكشی و يا كشتهشدن نازنين، معشوقهاش، به زمين و زمان رحم نمیكند. او هويتش را در معشوقهٔ مردهاش جستجو میكند؛ لب به اعتراض میگشايد. اعتراضش، آميزهای از توهين و فرياد است و آرامشش را در نازنين میيابد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
واندرلند
«واندرلند» را میتوان حلقهٔ ارتباطی داستانهای کتاب در نظر گرفت، شخصيتهای آن مصممتر و به شکلی پوياتر، درصدد بازيافت هويت خويش هستند. در ميان شخصيتهای در شرف تحول داستان واندرلند كه به معنای سرزمين جذاب نيز هست حضور پررنگ اشخاصی غيرايرانی در داستان و نقشی که در شکلگیری موقعیتهای داستان دارند، بر جذابیت آن افزوده است. در این داستان، شخصيتها رابينسون كروزوئهوار پا به سرزمينی گذاشتهاند كه به جای كمک به سرگشتگی، به گمگشتگی و بیهويتی بيشتر آنان انجاميده ولی آنها خواهان دگرگونی هستند و سعی میكنند عطش خود را در جای ديگری رفع كنند، چرا بايد آب كم جست و تشنگی بهدست آورد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
رمان نگهبان
در اين اثر، درونمايههای متعدّدی آمیخته بااسطوره و ادبیات گوتیک ارائه داده شده است. «نگهبان» شکل تکامليافتهتری از جهان داستانی منحصربهفرد پیمان اسماعیلی است. رمان «نگهبان» داستان مردی جوان به نام «سیامک» است که در کودکی در يک سانحۀ رانندگی، والدين خود را از دست میدهد. او اکنون مهندسی است که در بیابانهای اطراف میناب، به کاشت لولههای نفتی مشغول میباشد. عدّهای از بومیان کپرنشین منطقه، به استخراج نفت معارض هستند و انتظاراتی دارند. روزی سیامک تحتتأثیر دوری از نامزد خود و فشار تنهايی با زن يکی از بومیان آشنا میشود. به دنبال اين ماجرا، شوهرِ زن، زن و فرزندش را بهآتش میکشد و به نزاع با سیامک برمیخیزد. سیامک ناخواسته شوهر را به قتل میرساند و در پی اين حوادث، به تهران بازمیگردد و به ياری دوست صمیمی خود به کوهستانی مرزی به نام پوکه میگريزد تا از آنجا به کمک قاچاقچیان انسان از کشور خارج شود، امّا خبری نمیشود و سیامک ماهها در آن کوهستان سرد و خطرناک آواره میماند. در رمان «نگهبان» درونمايههای متفاوتی وجود دارد. برخی از آنها در ظاهر داستان و خوانش ابتدايی آن قاب درک میباشد، امّا برخی ديگر در لايههای زيرين حوادث قصّه جاری است.[۲۵]
مقایسهٔ رمان نگهبان با «جاده» کارمک مککارتی
رمان «نگهبان» مثل رمان «جاده» ادعا نمیکند که تمام جهان نابود شده است و هیچ راه برگشتی نیست. آن نوع فضاسازی تا حد زیادی به مشخصات ژنریک رمان کارمک مککارتی برمیگردد که در مورد نگهبان صادق نیست. تمام جهان داستانی رمان نگهبان از نگاه شخصیتهای رمان روایت میشود بنابراین آخرالزمانشان هم در محدودهٔ جهان شخصیتهاست. منطقهٔ پوکه آخرالزمانی است که این آدمهادر آن اسیر شدهاند و راه فرار ندارند و در همین آخرالزمان ساختارها فرو میپاشد. دوستی، اخلاق و غریزه شکل جدیدی به خودشان میگیرند. شکلی که بدویتر و وحشیتر است. شکلی که امکان بقا را برای شخصیت اصلی رمان ممکن میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
لحظات یازدهگانه سلیمان
«لحظات یازدهگانهٔ سلیمان» یک داستان کوتاه است که بهصورت اپیزودیک روایت میشود. در این داستان، چگونگی مونتاژ اپیزودها اهمیتی بسزا دارد. زیرا بخشهای بهظاهر ناهمگن، با همکناری حسابشدهشان، معنا و مفهوم داستان را میپروانند. بخشهای یازدگانهٔ قصه جوری کنار هم چیده شدهاند که تلواسهٔ کشف راز را به جان خواننده بیندازند. شکل اپیزودیک داستان و تقطیع روند ماجرا با گزارشهای پلیس و اعترافهای ضد و نقیض مظنونان یا شاهدان امکان درک واقعیت را مورد تردید قرار میدهد. دقت در تعیین حد و مرز اپیزودها، داستان را در جستوجوی راهی برای درک هستی تا حد متنی ریشهدار در وهمی اساطیری میگستراند. در مدرک نهم وجه اسطورهای داستان زمانی بروز مییابد که باور راهنمای محلی کوهنوردان به سلیمان نبی، با سلیمان رهی تناظری پیدا میکند تا ترس از بازگشت سلیمان رهی برای بهقتلرساندن بقیهٔ افراد درگیر ماجرا را تا حد ترسی برآمده از باورهای آیین استعلا بخشد. در این قصهٔ پلیسی، روند جستوجوگرانهٔ متن، مهمتر از رسیدن به پایانی بسته است و قاتل پیدا نمیشود. همچنان که ابهام ناشی از عدمقطعیت قول آدمهایی که هویتشان در هم میرود ماجرا را در مه فرو میبرد که گویی از کوههای برفپوش برمیخیزد.[۲۶]
جوایز و افتخاراتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
برگزیدهٔ نخستین دورهٔ جایزه ادبی چهل (امیدهای ادبیات معاصر ایران) در سال ۱۳۹۵
برگزیدهٔ بهترین مجموعه داستان سال ۱۳۸۷ در نهمین دورهٔ جایزهٔ هوشنگ گلشیری برای مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری»
جایزهٔ دهمین دورهٔ منتقدان و نویسندگان مطبوعات برای مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری»
جایزهٔ مهرگان بهترین مجموعهداستان سالهای ١٣۸۶ و ١٣۸۷ برای مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری»
جایزهٔ روزی روزگاری در سال ۱۳۸۸ برای مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری»
«همین امشب برگردیم» برگزیدهٔ نخستین دورهٔ جایزه ادبی احمد محمود برای بهترین مجموعه داستان سال ۱۳۹۵
«همین امشب برگردیم» برگزیدهٔ نظرسنجی مجلهٔ تجربه در سال ۱۳۹۵ بهعنوان بهترین مجموعه داستان سال
«همین امشب برگردیم» برگزیدهٔ بهترین مجموعه داستان منتشر شده در نشر چشمه سال ۱۳۹۵
«همین امشب برگردیم» نامزد مرحلهٔ نهایی اولین دورهٔ جایزهٔ دوسالانه ادبی شیراز
«همین امشب برگردیم» نامزد مرحلهٔ نهایی هفتمین دورهٔ جایزهٔ ادبی هفت اقلیم
تقدیر شده در چهارمین دوره جایزه «ادبی اصفهان» برای مجموعه داستان «جیبهای بارانیات را بگرد»
برگزیدهٔ سومین دورهٔ جایزهٔ «ادبی اصفهان» برای داستان «مرض حیوان»
برگزیدهٔ نخستین دورهٔ جایزهٔ ادبی «شهر کتاب» برای داستان «میان حفرههای خالی»
ناشرانی که با او کار کردهاند
مجموعه داستانی «جیبهای بارانیات را بگرد» ابتدا توسط نشر ققنوس منتشر شد اما پس از مدتی حق نشر آن به چشمه واگذار شد و تاکنون تمامی کتابهای پیمان اسماعیلی توسط نشر چشمه چاپ و روانهٔ بازار کتاب شده است.
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
بهاستناد خانه کتاب مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری» به چاپ دهم رسیده است. رمان «نگهبان» به چاپ سوم و مجموعه داستان «همین امشب بر گردیم» به چاپ چهارم رسیده است.
مقالات و مصاحبههایی که پیمان اسماعیلی انجام داده است
منبعشناسی
- بررسی و تحلیل رمان نگهبان از منظر اسطوره و گوتیک؛ سمیرا هوری پیلهرود؛ فاطمه کوپا؛ مصطفی گرجی؛ مطالعات داستانی بهار و تابستان١٣٩۴؛ سال سوم؛ شماره٣؛ صفحه ۵٣تا٧۶[۲۹]
- طبیعتی که هراس میانگیزد؛ علی شروقی؛ مجلهٔ آزما؛ فروردین ١٣٨٩؛ شماره٧٠؛ صفحه٢[۳۰]
- آیا نوشتن باید شغل اصلی نویسنده باشد؟ مجلهٔ خردنامه همشهری؛ آذر ١٣٨٩؛ شماره۶٣؛ صفحه١٣[۳۱]
- بررسی سبکشناسانهٔ رمانهای گوتیک ایرانی با تکیه بر (بوف کور، شازده احتجاب، گوژ و نگهبان)؛ نویسندگان: علیرضا شوهانی، فرشته ملکی و علی گراوند؛ مجلهٔ سبکشناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)؛ زمستان ١٣٩٨؛ شماره ۶۴؛ صفحه ١٣٣تا١۵١[۳۲]
نوا، نما، نگاه
-
-
مصاحبه با کافه داستانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پادکست داستان هزارتو: گفتوگو و داستانخوانی با پیمان اسماعیلی[۳۳]
پادکست رادیو نبشته با پیمان اسماعیلیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جستارهای وابسته
گمگشتگی به توان پنج؛ مائده مرتضوی
پانویس
- ↑ «کودکی».
- ↑ «پیمان اسماعیلی».
- ↑ «پیمان اسماعیلی و احمد محمود».
- ↑ «دستخط احمد محمود».
- ↑ «گزارش تصویری نشست نقد و بررسی کتاب حرکت در مه».
- ↑ «بحث دربارهٔ کتاب «حرکت در مه»».
- ↑ «برگزیدگان انجمن ادبی «چهل»».
- ↑ «کارنامه پیمان اسماعیلی».
- ↑ «آدمها بعد از مچالهشدن به چیز جدیدی مشرّف میشوند».
- ↑ «پیمان اسماعیلی؛ صدایی تازه».
- ↑ «آخرالزمانی که سرمیرسد».
- ↑ «طلسم گلشیری».
- ↑ «مصاحبه با رادیو نبشته».
- ↑ میرعابدینی، دههٔ هشتاد داستان کوتاه ایران، ۶۶.
- ↑ «نقد و نظر درباره نگهبان».
- ↑ «نقد و نظر».
- ↑ «داستانهایی با وهم بیپایان».
- ↑ «فراتر از یک ترس و دلهره اگزیستانسیال».
- ↑ «مصاحبه با روزنامه اعتماد».
- ↑ «مصاحبه با مجلهٔ داستان و سفر».
- ↑ «تاثیرپذیری از نویسندگان ایرانی و خارجی».
- ↑ «عقاید یک دلقک و دلتنگیهای نقاش چهلوهشتم».
- ↑ «سبک و لحن پیمان اسماعیلی».
- ↑ «نقد و بررسی همین امشب برگردیم».
- ↑ «بررسی و تحلیل رمان نگهبان از منظر اسطوره و گوتیک».
- ↑ میرعابدینی، دههٔ هشتاد داستان کوتاه ایران، ٨٧۶.
- ↑ «تصویر تمامرخ از ذهم مایکل کانینکهام».
- ↑ «زمینهیابی آشوب در جهان داستانی پل استر».
- ↑ «نگهبان از منظر اسطوره».
- ↑ «طبیعتی که هراس میانگیزد».
- ↑ «آیا نوشتن باید شغل اصلی نویسنده باشد؟».
- ↑ «بررسی سبکشناسانه رمانهای گوتیک ایرانی».
- ↑ «پادکست داستان هزارتو».
منابع
- اسماعیلی، پیمان (۱۳۹۶). برف و سمفونی ابری. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۶۲-۴۳۳-۰.
- اسماعیلی، پیمان (۱۳۹۵). جیبهای بارانیات را بگرد. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۷۰۸-۲.
- اسماعیلی، پیمان (۱۳۹٢). نگهبان. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۲۷۰-۴.
- اسماعیلی، پیمان (۱۳۹۵). همین امشب برگردیم. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۷۰۳-۷.
- میرعابدینی، حسن (۱۳۹٧). دههٔ هشتاد داستان کوتاه ایرانی. تهران: خورشید. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۷۱۳۱-۲۳-۷.
پیوند به بیرون
- «کودکی». اینستاگرام. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «گلپایگان». اینستاگرام. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «پیمان اسماعیلی و احمد محمود». اینستاگرام. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «مصاحبه با پیمان اسماعیلی». رادیو نبشته. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «دستخط احمد محمود». اینستاگرام. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «گزارش تصویری نشست نقد و بررسی کتاب «حرکت در مه»». شهرکتاب. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «بحث دربارهی کتاب «حرکت در مه»». ایسنا، ٣۰اردیبهشت۱۳۹۶. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- ««نگهبان» يافتن هويت مردانه را به تصوير میكشد». ایبنا، ۲۶دی۱۳۹۳. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «برگزیدگان جایزه ادبی «چهل» معرفی شدند». ایسنا، ۱۱اردیبهشت۱۳۹۵. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «پیمان اسماعیلی؛ رمزآلود». گروه ادبی پیرنگ، ۱۱اردیبهشت۱۳۹۵. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «آدمها بعد از مچالهشدن به چیز جدیدی مشرّف میشوند». کافه داستان، ۶خرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «پیمان اسماعیلی؛ صدایی تازه». صبابوک. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «آخرالزمانی که سر میرسد». شهرگون. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «طلسم گلشیری». اینستاگرام. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «نويسنده فقط به خودش وابسته است». روزنامه اعتماد، ۲۳تير۱۳۹۷. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- ««همین امشب برگردیم» نقد شد». ایسنا، ۱۶دی۱۳۹۵. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «داستانهایی توأم با هراس بیپایان». کافه داستان، ۲۴دی۱۳۹۵. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «فراتر از یک ترس و دلهره اگزیستانسیال». کافه داستان، ۶خرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «ما جریان رماننویسی نداریم». مجلهٔ داستان و سفر، ٢خرداد۱۳۹٨. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «با «وهم» جهان داستانی خودم را میسازم». شهر کتاب، ۸اسفند۱۳۹۵. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «دلم میخواست جای هانريش بل و دي.جی سالينجر بودم». ایبنا، ۸اسفند۱۳۹۵. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «یادداشتی بر مجموعه داستان همین امشب برگردیم». یادداشتهای یک مائده زمینی، ١١خرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «نقد و بررسی همين امشب برگرديم؛ بهشت گمشده». مَد و مِه، ۸اسفند۱۳۹۵. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «زمینهیابی آشوب در جهان داستانی پل استر». آداجیو؛ وبنوشتههای پیمان اسماعیلی، ٧تیرماه١٣٨٣. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «پادکست داستان هزارتو: داستانخوانی با پیمان اسماعیلی». ناملیک. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.
- «بررسی و تحلیل رمان نگهبان از منظر اسطوره و گوتیک». نورمگز. بازبینیشده در ٣٠بهمن۱۳۹۹.