همنوایی شبانه ارکستر چوبها
همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها رمانی از رضا قاسمی است که اولین بار بهسال۱۳۷۵(۱۹۹۶م) در آمریکا و ۵ سال بعد در ایران چاپ شد. به عقیدهٔ برخی صاحبنظران این رمان از مهمترین رمانهای چاپشده در دههٔ هشتاد است.
همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها | |
---|---|
چهارمین طرح جلد رمان | |
نویسنده | رضا قاسمی |
موضوع | اهمیت مهاجرت آشفتگی انسان مدرن |
همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها یکی از نمونههای درخور توجه رمان پسامدرنیستی ایرانی است. این رمان در پیچوتابهای روایی خود، جهانی را بهتصویر میکشد که مرزبندی خیال و واقعیت را بهچالش میکشد.[۱]
«همنوایی...» فضایی خوفآور و هولناک ترسیم میکند که بیش از هر چیز مدیون سبک و زبان خودویژهٔ آن است: منظور از سبک، ریزهکاریهای زبانی و شگردهای بیانی است که نویسنده در توصیف آدمها و رویدادها و احساسات بهکار میگیرد.[۲]
قاسمی کوشیده ساختارهای محتوایی متن را به رویدادهای اجتماعی بکشاند و متن را طوری پرداخته که بین اندیشهٔ اکسپرسیونیستی راوی و واقعیت عینی جهان رابطه برقرار کند.[۳]
نویسنده در یکی دو صفحهٔ نخست رمان به تعجیل و البته دقیق کاشتهایی در ذهن مخاطب ایجاد میکند که تا انتهای رمانش بهکار میآید و البته بزرگترین ویژگی ذهن قاسمی در این رمان این است که کمپوزیسیون را بهشدت میشناسد و بهخوبی هم رعایت میکند.[۴]
نگاهی گذرا به همنوایی
ایدهٔ اولیهٔ نوشتن رمان
شبی یکی از ساکنان ساختمان محل زندگیام به یکی از ساکنان دیگر حمله کرد، برای آرامکردن فضا تصمیم گرفتم با او صحبت کنم. دلیل حمله را پرسیدم، گفت: مأموریت الهی داشتم و ادامه داد خود شما هم در خطری. این اتفاق، ترس ناشی از آن و فکرکردن به چگونگی گسترش ترس، ایدهٔ اولیهٔ نوشتنم بود.[۵]
داستان در یک بند
راوی رمان که مهاجری است ایرانی در طبقهٔ ششم ساختمان اریک فرانسوا اشمیت فرانسوی در محله باستیل پاریس، اتاقی اجاره کرده است. طبقهٔ ششم راهرویی طولانی است با دوازده اتاق و یک دستشویی مشترک. راوی بهاتفاق مستأجران دیگر در این طبقه زندگی میکند که همگی مهاجران ایرانی و خارجیاند و هرکدام بهنوعی آوارگانی با هویتی گمشده. داستان با روایتی غیرخطی و تودرتو از سه مقطع زمانی، ذهن خواننده را بهچالش میکشد. اولی اتفاقاتی است که در طبقهٔ ششم حادث میشود و آن را چون کشتی بدون لنگری متلاطم میکند. دومی گذرهای از همگسستهای از گذشتهٔ راوی و سومی گفتوگوی راوی با نکیر و منکر پس از مرگش است.[۶]
نگاهی اجمالی به شخصیتها
شخصیتها بهشکلی فراتر از حد انتظار پیچیدهاند. از تیپهای بهظاهر سادهای چون اریک فرانسوا اشمیت و ماتیلد گرفته تا امانوئل و میلوش و فریدون و پروفت و رعنا و سیّد، همگی پر از پیچوتاب و تضادند، بهنحوی که بهسختی میتوان اعمالشان را پیشبینی کرد. از این نقطهنظر راوی از همه کاراکترها پیچیدهتر است.[۷]
چرا باید این اثر را خواند؟
در این کتاب خبری از آدمهای شقورق اتوکشیده که صاف مینشینند و به رهبر ارکستر چشم میدوزند تا هستی را زیرورو کند نیست؛ اما نمیتوانم به شما قول بدهم که در این کتاب دنیایی زیروبم نمیشود و هستی شما دستنخورده باقی میماند. کل این رمان، بهحقیقت همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبهاست که همهٔ عناصر یک سمفونی بزرگ را دارد؛ هم درون اثر را میآشوبد و هم شما را. اشتباه نکنید رضا قاسمی رهبر ارکستر نیست او جزئی از این کل و خود ارکستر است.[۸]
«همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها» از اغلب شیوههای مشارکتدادن مخاطب بهره گرفته است. علاوهبر پیچیدگی محتوایی، تداعی آزاد، نبود انسجام متن، ایجاد فضاهای چندبعدی و معلقگذاشتن خواننده میان خیال و واقعیت داستانی، پارهای ارجاعات بیرون متنی دارد که داستان را به متنی چندلایه تبدیل میکند.[۹]
رضا قاسمی در رمان خود مثل جراحی تیزهوش و کاربلد که مجبور است احساسات را کنار بگذارد با قیچی و چاقو جماعت واخوردهٔ دور از وطن را بیرحمانه کالبد شکافی میکند.[۱۰]
«همنوایی...» اثری درخور تأمل دربارهٔ انسان پسراندهشده از خود و دنیای مدرن است قاسمی در این رمان دست به خلق یک خردهجهان زده است که به دلیل تنوع و تعداد شخصیتها قابل تطبیق با زندگی انسانها در دنیای مدرن است.[۱۱]
رضا قاسمی نویسندهای است که از درکی عالی در بههمآمیختن رئالیسم اجتماعی با وهم، بهنقل از روزنامه لوموند، برخوردار است. اهمیت کارکرد این آمیزش در نحوهٔ داستانگویی شگفتانگیز و جوشندهٔ متن بروز پیدا میکند.[۱۲]
در «همنوایی...» قاسمی متنی متفاوت را بههم میبافد. متنی متمایز در سویههای متعدد تکوینی خود با سطوح متمایز و متداخل که در بازی وقفههای زمانی انجام میگیرد.[۱۳]
آنچه سبب شهرت است
- رمان «همنوایی...» اتفاق مبارکی در داستاننویسی است که از تلفیق فرمالیسم و زندگینامهنویسی راه سومی را ارائه میدهد. آنچه در این رمان نقشآفرینی میکند زبان است نه نثر، زبانی که بر پایهٔ روح تاریخی بهسخن میآید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - از نظر شیوهٔ روایت این رمان با بوف کور هدایت مقایسه شده است. اگر در بوف کور راوی یا نویسنده برای سایهٔ خود روی دیوار مینویسد، در «همنوایی...» راوی توسط سایهاش از جسمیت خود بیرون رانده شده است.[۱۴]
- دیگر ویژگی مشخص در این رمان، طنز جاری در آن است. بهقول قاسمی:
<ref>
بدشکل است یا نام بدی داردنگاهی عمیقتر به رمان
خلاصهٔ داستان
داستان از دیدگاه اولشخص روایت میشود. راوی، روشنفکری است که به کشور فرانسه پناهنده شده و حالا در اتاق زیرشیروانی بالاخانهای در پاریس زندگی میکند. در طبقهٔ ششم ساختمانی کهنه با چند ایرانی و اروپایی همخانه شده که مانند او زندگی نابسامانی دارند. آنها بیگانه با خود و دیگران، در محیطی تنگ و دشمنخو زندگی میکنند. هرکدام از آنها یک سر و هزار سودا دارد، که هیچیک نیز با هم سازگار نیست. در پس روابط و پیوندهای ظاهری، چشم دیدن یکدیگر را ندارند و زندگی را برای هم جهنم کردهاند.
راوی که «از بد حادثه» گذارش به دیار غربت افتاده، در این بالاخانه نیز میان همسایگانش غریبهای است با روابطی ناخواسته و تحمیلی. روزگار را در بطالت و بیهودگی سپری میکند. سرگرمیهای او ناچیز و مشغولیتهای او محدود است. روزها خواب است و شبها به این دلخوش است که نقاشی کند و بیشتر پرترهٔ آدمهای نوآشنا را میکشد، تا بتواند آنها را «بفهمد». اما با ورود یک همسایهٔ مزاحم و بههمریختن نظم و آرامش نسبی طبقه، همین دلخوشی کوچک هم از او گرفته میشود.
همسایهٔ تازه، آدم مرموز و خشنی است به اسم عجیب «پروفت»، یعنی پیامبر و با عقایدی غریب و خطرناک. اثاثکشی مستأجر تازه بهشیوهای وارونه صورت میگیرد؛ یعنی او بهجای اینکه اسباب به خانه بیاورد، از اتاق خود اسباب میبرد! بهتدریج این بدگمانی در راوی قوت میگیرد که پروفت با مأموریت کشتن او به این خانه آمده است.[۱۵]
از میان یادها
شروع رمان، نامههایی سراسر مهمل؟
با دوستی در هلند مکاتبات پیدرپی داشتم نامههایی سراسر مهمل، چرتوپرت، آخرین نامه را که نوشتم دیدم خیلی خوب و جالب از کار درآمده، دیگر نامه را نفرستادم و شروع کردم به نوشتن رمان. آن نامه اکنون همان دو سه صفحهٔ اول رمان است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مجوز
نشر و تغییر نام
جوایز
جلسات نقد و بررسی
تقدیم شده به...
بازتاب نوشتههای مجازی
نشر ناکجا، ناشر کتابهای فارسی در کشور فرانسه، ضمن انتشار رمان مجموعهای از مقالات و مصاحبهها در ارتباط با موضوع را در وبسایت خود منتشر کرده است.
نشریهٔ اینترنتی دوات، بهمدیریت رضا قاسمی نیز مجموعهای از نقدهای در ارتباط با رمان را جمعآوری و منتشر کرده است.
اشاره به کتاب در کلام افراد مشهور
تقریظ و مقدمههایی بر کتاب
هوادری
استحال و اقتباس
سالشمار کتاب
از فرانسه تا ایران
قاسمی در سال۱۳۶۵ به فرانسه مهاجرت میکند و بعد از حدود یک دهه اقامت در پاریس، رمان «همنوایی...» را در آنجا مینویسد.
داستان انتشار کتاب (اوّلین بار در کجا و چگونه بوده است؟!)
ویژگیهای سبک رمان
زبان
بخش مهمی از جذابیت رمان در زبان آن است زبانی باظرافت، پویا و گاه متأثر از زبان کهن. زبانی منعطف و آمیخته به طنزی ظریف که میتواند عناصر ناهمجنس را در کنارهم قرار دهد.[۱۶]
نقش راوی؛ چه کسی روایت میکند؟
بیماریهای روانی یدالله، راوی رمان، باعث ایجاد ابهام و مبنای شگردآفرینی روایی رمان است. نوع راوی و شیوهٔ روایتگری او نیز تاثیر زیادی بر دیگر عناصر داستان نهاده است؛ اما مهمترین ویژگی این رمان که از آن یک اثر شاخص ساخته است، انتخاب نوع خاصی از راوی غیرِقابلِاعتماد است که تأثیر ویژهای بر زمان، شخصیتپردازی و دیگر عناصر رمان دارد.[۱۷]
زاویهٔ دید
بخش اعظم این رمان از زاویهٔ دید اول شخص مفرد و از سوی «من، راوی قهرمان یا شخصیت اصلی» روایت میشود. بخشهای محدودی از داستان نیز از سوی دو شخصیت نکیر و منکر و از زاویه دانای کل محدود و نامحدود روایت میشود. البته بخشهایی از روایت «من، راوی» نیز به شیوهٔ تکگویی درونی نقل شده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
صدا عنصر وحدتبخش ارکستر
بیتردید از ویژگیهای بسیار مهم رمان، استفادهٔ متنوع و دقیق از عنصر صداست. کمتر نوشتهای را سراغ دارم که همچون یک فیلم به این دقت از حاشیهٔ صوتی برای پیشبرد داستانش استفاده کرده باشد. صدا در بیشتر فصلها نقشی کلیدی بهعهده دارد، تاجاییکه بعضی از مایههای داستانی فقط از طریق شنیدهها درک و سنجیده میشود و قطعاً بیجهت نیست که نام کتاب «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها» است.[۱۸]
دربارهٔ شخصیتها؛ شخصیتهایی چندوجهی
راوی، سایه ای سرگردان
همهٔ آدمهای رمان و از جمله خود راوی چندین شخصیت دارند و هر شخصیت با یک نام معرفی میشود. راوی نیز میان خودش و سایهاش سرگردان است. حضور سایهوار این راوی مرده در همان بخشهای آغازین ذهن مخاطب را برای روبهروشدن با فضاهای فراواقعی آماده میکند. راوی، اول شخص، قصد دارد قصهٔ مردن خود را تعریف کند؛ اما هنگام تشریح جزئیات آن، خود را ناگزیر میبیند تا همهٔ همسایگان خود را در طبقهٔ ششم آن ساختمان شش طبقه معرفی کند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
راوی، سایه، نیمه ابلیسی است که هنوز رگههای آدمیت را در خود گم نکرده است. راوی، سایهای که هر آدمی در خود پنهان کرده است، در این رمان قهرمان یا ضدقهرمان ماجراست؛ اما از آنجاکه پیوند خود را با گذشتهٔ خاکیاش حفظ کرده است نتوانسته یک سره به آتش (ابلیس) تبدیل شود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
صاحبخانهٔ آرمانخواه
فرانسوا اشمیت صاحبخانهٔ هشتادونهساله، رویاهای آرمانخواهانهٔ خود را برای ساختن جهانی پر از عدالت به ساختمان شش طبقهای در یکی از پسکوچههای پاریس محدود کرده است؛ اما آرمانهای انسانگرایانهٔ او، در گذر زمان، چنان کوچک شده است که حتی در محدودهٔ طبقهٔ ششم ساختمانی نیز به آسانی فراموش میشود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پروفت، مأمور الهی!
خطرناکترین مستأجران طبقهٔ ششم پروفت (حسن) است او فقط تورات و قرآن میخواند و سرسختانه معتقد است از جانب خدا مأمور کشتن کافران شیطان صفت است. او قاتل راوی است و نماد زندهٔ خشونت و بلاهت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دو فرد مبهم، مرموز، همان نکیر و منکر؟
رفیق بغلدستی و فاوست مورنائو، این دو شخصیت به نوعی بازنمود طنزگونهای از نکیر و منکر هستند. دربارهٔ اهمیت این دو شخصیت در رمان باید گفت که این دو هستند که خواننده را از وجود نسخهٔ دیگری از کتاب آگاه میکنند و از آنجا که از دنیای بیزمان میآیند، به خواننده اطلاعاتی دربارهٔ اتفاقات رخدادهٔ پس از مرگ راوی میدهند. از سوی دیگر برخی رازهای شخصیتهای رمان از سوی آنها فاش میشود. آنها در طول بازپرسی راوی را مجبور میکنند تا از رازهای خود و دیگران سخن بگوید. اما نکتهٔ جالب اینکه به نظر میرسد این دو شخصیت زاییدهٔ تخیل پویای راوی و توهمات او در اثر بقایای تربیت دینی در او باشند؛ زیرا در جایجای رمان مشاهده میکنیم که راوی نسبت به آموزههای دینی در جامعهای که قبلأ در آن زندگی میکرده است دیدی انتقادی دارد.[۱۹]
رعنا معشوقهٔ سیّد و راوی است. زنی جوان، شکننده و نیازمند حمایت مردان که همواره پشت پردهٔ نازک و پوسیدهٔ حیا و غرور پنهان شده است که گویی نمایندهٔ بخشی از همجنسان جامعهٔ هموطن خویش است. وابستگیهای گریزناپذیر زندگی زنانه در وطن، به تنهاییها و بیپناهیهای او در غربت دامن میزند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سیّد و دیگران
در بین شخصیتهای دیگر داستان شاید کلیدیترین شخصیت، شخصیت سیّد باشد. سیّد بیشترین شباهت را به راوی دارد و هم چنین بیشترین تفاوت را. «من و او آنقدر با هم تفاوت داشتیم که شبیه هم شده بودیم». سیّد نیز یکی از شخصیتهای پیچیدهٔ داستان است که نمیتوان هویت واحدی برایش متصور شد. سیّد همچنین هویت خود را عوض کرده و اسم خود را الکساندر گذاشته است. از اهالی قم است؛ اما قم را طوری با لهجهٔ فرانسوی تلفظ میکند که رم شنیده شود. و درپایان میفهمیم که حتی سیّد که رایجترین اسمی است که در مورد او به کار برده میشود نام اصلی او نیست، اسم اصلی او کورش است.[۲۰]
علی که قبلاً حیدر صدایش میکردهاند و یکوقتی هم مجید، سرگرم فرقههای مدرن درویشی است او تعالیم مرشدش را طوطیوار بیان میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد فریدون (مهدی)، کلانتر و زنش، بندیکت (همسایهٔ فرانسوی) میلوش، موسیقیدان جوان اهل کشور چک با همسایگان خود در داشتن سهم بزرگی از تنهایی و اضطراب شریکاند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پیرنگ
ویژگیهای مهم کتاب
الهام از شخصیتها
شخصیتهای اصلی
شخصیتهای فرعی
گزارشی از فروش کتاب
گزارشی از ترجمه بهزبانهای دیگر
رمان به زبانهای فرانسه و عربی ترجمه شده است. همچنین بهگفتهٔ قاسمی ترجمهٔ آلمانی و انگلیسی کتاب نیز انجام گرفته و در آینده منتشر خواهد شد.[۲۱] ترجمهٔ آلمانی «همنوایی...» توسط سوزان باغستانی انجامگرفتهاست.[۲۲]
اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریانسازیهای کتاب
نشستهای خبرساز دربارهٔ کتاب
«همنوایی...» در آینهٔ نگاه منتقدان
هم وجوه سیاسی و هم غیر سیاسی
از پارهای جهات این خردهجهان پاریسی، آدم را بهیاد انقلاب اسلامی و ایران میاندازد، کشوری که رضا قاسمی در ۱۳۶۵(۱۹۸۶م) از آن بیرون زد. او پیش از ترک ایران، نمایشنامههای درخشانی را به صحنه برد و اغلب هم با سانسور درگیر بود. در پاریس، او بهموازات کار نویسندگیاش به موسیقی هم پرداخت؛ ولی این وجه سیاسی داستان چیزی نیست مگر یکی از قرائتهای ممکن از این اثر که نخستین رمان اوست. در فضای بستهٔ رمان که دامنهٔ التهاب لحظهای از گسترش بازنمیایستد در این زمینهٔ وهمانگیز، هر چیز کوچک و پیشپاافتاده میتواند اهمیتی غیرمنتظره پیدا کند.[۲۳]
ارعاب مخاطب با استفاده از تکنیکهای زبانی؟
بعضی از آثار ادبی، صرفاً اثر ادبی نیستند، به این معنا که چیزی بیشتر دارند. چیزی که رمان قاسمی علاوهبر «اثر ادبی»بودن دارد حضور نویسنده است. نه بهمفهوم استفاده از تکنیک «حضور نویسنده در رمان»، بلکه بهمعنی مرسوم کلمه، «حضور» نویسنده که خواندن داستان را تبدیل میکند به حضور در «قیامت».[۲۴]
مهمترین مسئله در «همنوایی...» موضوعِ مطرحشده، است و مهمتر از طرح آن، شیوهٔ پرداختن به آن است. توالی فصلها و بخشها و پاراگرافبندی، با آنکه بهدقت شکل گرفته؛ اما درمقابل سلطهٔ جمله و کلمه بیرنگ میشود. بار معنایی این رمان روی دوش کلمه و جمله سوار است و درواقع میتوان اینطور گفت که این «موضوع» نیست که «جمله» را تعیین میکند؛ بلکه «جمله» است که «موضوع» را میسازد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سیمین دانشور و دیدگاهش
« | این رمان فوقالعاده است و حتی از بوف کور هدایت هم بهتر است. درواقع کسانی که در این داستان استنطاق می کنند همان نکیر و منکر شب اول قبر هستند و بعد آخر داستان دائماً سگ میبینیم که چرند گفتهاند این غربت زندگی ایرانی در خارج را نشان میدهد؛ بلکه میخواهد همان زندگی بشریت را نشان دهد، منتها نویسنده نمیگوید و در آخر میبینیم بهصورت سگ استحاله پیدا میکند.[۲۵] | » |
رضا امیرخانی
« | امیرخانی با بررسی نوع پرداختن به جامعه و حرکت از فضای روستا بهسمت جوامع پیچیدهٔ شهری در ادبیات داستانی ایران میگوید: چوبک اولین نویسندهٔ ایرانی است که فضای شهری را دستمایهٔ کار خود قرار داد. در سنگ صبور ما نمادی از شهر را میبینیم البته فقط خانهای با اتاقهای اجارهای که در آن، روابط پیچیدهٔ شهری به روابط بین ساکنان اتاقها تقلیل مییابد. داستان رضا قاسمی هم در یک ساختمان شش طبقه با اتاقهای اجارهای میگذرد. چه تفاوتی بین این خانهٔ سال۲۰۰۰ و خانهٔ سنگ صبور صادق چوبک وجود دارد؟ فقط تغییر زمان و مکان؟ قاسمی در «همنوایی» الگوی چوبک را در جامعهای بازتولید کرده است که به لحاظ فرهنگ بههیجوجه با فرهنگ اصلی ما قرابت ندارد. او به درستی دریافته است که باید ساکنان زیر شیروانی را هموطن قرار دهد؛ اما ذات فرهنگ غرب را درنیافته است. من نگاه قاسمی به فرهنگ غرب را معیوب میدانم. جهان داستان او اصالتاً جهان غرب نیست که بخواهیم از نبود چالش فرد با محیط و غیر آن گله کنیم. جهان داستان قاسمی یک جهان روستایی است، اما با لاف گزاف جهان غرب و بنابراین معتقدم که جهان داستانش با محتوای آن همگون نیست.[۲۶] | » |
احمد غلامی
« | «همنوایی ...» اعترافات صادقانهٔ نویسندهای است که خودش را نه برای مخاطب بلکه برای خودش عریان میکند. او تلاش نمیکند شما او را بشناسید و درونش را کشف کنید. او به دنبال خودش در خودش است و به هستی خارج از خودش التفاتی ندارد. برای همین روایت او به دور از تصنع، صادقانه، دلنشین و اثرگذار است. او خودش را ویران میکند و دوباره میآفریند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
مهستی شاهرخی
« | پس از خواندن رمان «همنوایی...» چیزهایی در وجودم رسوخ کرده است که مثل سایهای در نوری کجتاب همیشه در کنارم خواهد ماند. به طنز غریب و درونی داستان خندیدهام، لحظاتی از هول و هراسهای عجیب ساکنان طبقهٔ ششم ساختمانی در نزدیکی کلیسای سنپل ترسیدهام. گاهی نیز از نثر شاعرانهاش مشعوف شدهام زمانی هم بوده که انگار همزمان با خواندن رمان، گویی طنین موسیقی دوردستی را هم شنیدهام. و بالاخره حس اینکه دیگر هربار میایستم مقابل آینه فقط سطح نقرهای محوی را میبینم که تا ابد تهی است.[۲۷] | » |
نظرات داوری در مراسمهای گوناگون
«همنوایی...» چگونه میتوانست تلخ نباشد؟
قاسمی براین باور است که:
- نگاه تلخ برمیگردد به شخصیت من و نگاهی که به هستی دارم؛ نگاهی که اصلاً هم خوشبینانه نیست. شما اگر به تاریخ همین ۱۴۰۰سالهٔ اخیر ما نگاه کنید، میبینید درپی هجوم متوالی اقوام مختلف، با هر جنگی تکهای از ما کنده شده. یک بار زبان ما عوض شده؛ یک بار دین ما عوض شده، یک بار مذهب ما عوض شده. فقط در همین دو قرن اخیر دو بار جغرافیای ما عوض شده، در جنگ با روسیه. از پس آشنایی ما با غرب هم بهکل آسمان و زمینمان بههم ریخته و از نظر ذهنی دو شقه شدهایم. در همین ربع قرن اخیر، ما یک انقلاب، یک جنگ هشتساله و یک مهاجرت چهارملیونی داشتهایم؛ یعنی حوادثی که یک جامعه و یک ملت ممکن است طی یک قرن آنها را تجربه کند. علاوهبر همهٔ اینها، نهتنها تاریخ ما بارها عوض شده بلکه با آمدن و رفتن هر حکومتی بارها نام شهرها خیابانها و حتی کوچههایمان هم عوض شده است. آیا اینها به معنای تکهتکه شدن شخصیت و هویت ما نیست؟ آنچه از فرهنگ ما باقی مانده تصویرهای پراکندهای است که هیچجور کنارهم نمینشیند؛ پازلی است که بهراحتی قطعاتش جور نمیشود و کنارهم قرار نمیگیرد. قطعه و زاویهٔ گم شده زیاد دارد. نمیتواند شکل منسجمی به خود بگیرد. خب، با این اوصاف، «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها» چگونه میتوانست تلخ نباشد؟ مخصوصأ اگر در نظر بگیریم که این رمان از دید این راوی، با آن وضع روحی خاص و با آن گذشتهٔ تلخ، تعریف میشود[۲۸]
همنوایی و تأثیرپذیری از بوف کور
« | لیلا صادقی منتقد ادبی معتقد است:
|
» |
تأثیرگذاشته بر
گزارشی از اقتباسهای هنری انجامگرفته در کتاب
فهرست امکان نامگذاریشده از روی نام کتاب
جملههای ماندگار کتاب
- میگویند فراموشی دفاع طبیعی بدن است در برابر رنج. میگویند دردی که نوزاد، هنگام عبور از آن دریچهٔ تنگ متحمل میشود چنان شدید است که کودک ترجیح میدهد رنج زادهشدن را برای همیشه از یاد ببرد.
- دست خودم نبود که با یک تشر رنگم میپرید و با یک سیلی تنبانم را خیس میکردم. این طور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگتر که مبادا بهش بربخورد؛ از کوچکتر که مبادا دلش بشکند از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد.
جوایز کتاب
- بهترین رمان جایزه ادبی هوشنگ گلشیری، ۱۳۸۱
- بهترین رمان انجمن منتقدان و نویسندگان مطبوعات، ۱۳۸۰
- رمان تحسینشدهٔ انجمن مهرگان ادب۱۳۸۰
- بهترین رمان دهه، انجمن منتقدان و نویسندگان مطبوعات، ۱۳۸۸
مشخصات کتابشناختی[۳۰]
کتاب در پنج فصل و ۲۰۷ صفحه با جلد شومیز و در قطع وزیری بهکوشش چندین نشر به بازار عرضه شده است. اولین بار نشر کتاب در آمریکا بهسال۱۳۷۵(۱۹۹۶) این رمان را چاپ کرد؛ سپس بهدست انتشارات آتیه، در ۱۳۸۰، ورجاوند، ۱۳۸۱، اختران، ۱۳۸۴ و نیلوفر از چاپ پنجم تا پانزدم طی ده سال اخیر با طرح جلد جدید به چاپ رسید. جمعکل تیراژ این رمان تا نیمهٔ نخست۱۳۹۸، بیش از ۳۰هزار نسخه بوده است.
طراحی جلد و تصویرسازی
تغییرات طرح جلد در چاپهای مختلف
منبعشناسی
- پایاننامه
- شخصیتپردازی در رمان «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها» نگارش ایمان اکبریعلیآباد؛ استاد راهنما مهدی فاموری؛ استاد مشاور محمدهادی خالقزاده. دانشگاه آزاد اسلامی واحد یاسوج، ۱۳۹۲
- پستمدرنیسم در آثار متأخر با تکیه بر داستانهای «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها»، «دوباره از همان خیابانها» و «دیوان سومنات»، غزاله حیدری آبکنار، راهنمایی عبدالّله حسنزاده میرعلی، مشاورهٔ حسن اکبری بیرق، دانشگاه سمنان، ۱۳۹۰
- کتابها
- بررسی تطبیقی روایتشناسی در دو اثر نجیب محفوظ و رضا قاسمی با بهرهگیری از نظریات تزوتان تودوروف و ژرار ژنت، مریم میرزایی بسطامی، ۱۳۹۷
- همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها کردی، هاودهنگیی شهوانهٔ ئورکیسترای چیوهکان، رهزا قاسمی؛ وهرگیر مهسعوود تههارزاده. دیواندره: چیروک، ۱۳۹۷
- «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها» [کتاب گویا]، رضا قاسمی. لوحفشرده
نوا و نما و نگاه
تصویر از صفحات کتاب
-
فهرست کتاب -
رنج و فراموشی -
تاثیر محیط در نگاه راوی
صدای نویسنده
تصویرهای ساختهشده دربارهٔ کتاب (فیلم و مستند)
طرحی از یکی از صحنههای کتاب
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ «سیارهای خارج از مدار: نگاهی به پسامدرنیسم در رمان «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها»». پژوهش ادبیات معاصر جهان، ش. ۵۸ (۱۳۸۹): ۱۴۹تا۱۵۱.
- ↑ «هراس، حسرت، طنز». ماهنامه هفت، بخش نگاه ماه، ش. ۲ (۱۳۸۲): ۱۲تا۱۳.
- ↑ «برنیامدن از پس غربت این جهان غربتی». نشریهٔ ادبی نافه، ۱۳۸۲، ۲۴.
- ↑ «دایرهٔ جنون». ادبیات معاصر جهان، ش. ۷۶ (۱۳۸۹): ۳۰تا۳۱.
- ↑ «رضا قاسمی در جلسه نقد و بررسی رمان «همنوایی...»، جلسهٔ ادبی راویون».
- ↑ «نگاهی به رمان همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها». روزنامه ابتکار، بخش ادبوهنر، ش. ۳۲۰۶ (۱۳۹۸): ۸.
- ↑ «اقتدار خاموش دیوارها». ماهنامه هفت، بخش نگاه ماه، ش. ۲ (۱۳۸۲): ۸تا۹.
- ↑ «آفریدگار ویرانی». روزنامه همبستگی، بخش کتاب، ش. ۶۱۳ (۱۳۸۱): ۷.
- ↑ «روایتی پستمدرن از زندگی مردگان». روزنامه اعتماد، ش. ۴۰۵۷ (۱۳۹۷): ۱۰.
- ↑ «هراس آینه از آینهگی». نشریه هفت، ش. ۲ (۱۳۸۲): ۷.
- ↑ احدی قورتولمش، نقد و بررسی رمان «همنوایی شبانه ارکستر چوبها»، ۱۵.
- ↑ «زیر بامهای غربت». روزنامه حیات نو، بخش ادبیات، ش. ۷۷۱ (۱۳۸۱): ۶.
- ↑ «برای آفریدن خودم خود را ویران کردهام». روزنامه مدبر، بخش ادبیات، ش. ۱۴۲۳ (۱۳۸۱): ۱۱.
- ↑ «تکنوایی شبانهٔ پیک سایه». نشریه بیدار، بخش ادبیات، ش. ۲۰ (۱۳۸۲): ۳۸تا۴۲.
- ↑ ««همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها» رمانی فراسوی مرزهای واقعیت».
- ↑ «برزخ، «همنوایی...» و «بوف کور»». ماهنامه هفت، بخش نگاه ماه، ش. ۷۶ (۱۳۸۲): ۱۰تا۱۱.
- ↑ «بررسی کارکرد راوی و شیوه روایتگری در رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها». فصلنامه ادبپژوهی، ش. ۱۲ (۱۳۸۹): ۳۱.
- ↑ «سمفونی آدمکهای چوبی». ماهنامه هفت، بخش نگاه ماه، ش. ۲ (۱۳۸۲): ۱۴.
- ↑ «نگاهی به شخصیت و شخصیتپردازی در رمان «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها»». هشتمین همایش بینالمللی ترویج زبان و ادب فارسی ایران، زنجان، ۱۳۹۲، ۵.
- ↑ «وقتی از مرگ حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟». ماهنامه هفت، بخش نگاه ماه، ش. ۲ (۱۳۸۲): ۱۹.
- ↑ «انتشار رمان رضا قاسمی بهزبان عربی».
- ↑ «قاسمی «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها» را بهآلمانی میخواند».
- ↑ مودال، ژرار. «زیر بامهای پاریس». روزنامه لوموند، ش. ۲ (۲۴اوت۲۰۰۱): ۱۹.
- ↑ «در نقش راوی؛ بازخوانی همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها».
- ↑ «سیمین دانشور در گفتوگو با ایسنا».
- ↑ «کاهلانهگیِ ارکستر شبانهٔ چوبها».
- ↑ «همین حالا». نشریهٔ مکث هشتم، ش. ۸ (۱۹۹۸): ۳۱.
- ↑ «جنایتی هولناکتر از کشتن، گفتوگو با رضا قاسمی».
- ↑ «همزمانی «همنوایی شبانه» و «بوف کور»». کلک، ش. ۱۴۹ (۱۳۸۳): ۴۳تا۴۷.
- ↑ «سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها».
منابع
- احدی قورتولمش، حسین (۱۳۹۳). نقد و بررسی رمان همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها. اردبیل: انتشارات محقق اردبیلی. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۳۴۴-۰۶۸-۵.
- هوروش، مونا. «نگاهی به پسامدرنیسم در رمان «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها»». پژوهش ادبیات معاصر جهان، ش. ۵۸ (تابستان۱۳۸۹): ۱۴۹تا۱۵۱.
- صافاریان، رویرت. «هراس، حسرت، طنز». ماهنامه هفت، بخش نگاه ماه ۱، ش. ۲ (۱۳۸۲): ۱۳.
- منصوری، مریم. «دایرهٔ جنون نگاه اجمالی به رمان «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها»». نشریه آزما ۱، ش. ۲ (۱۳۸۹): ۷۶.
- مجابی، مهتاب. «نگاهی به رمان «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها»». روزنامه ابتکار، بخش ادب و هنر ۱، ش. ۱ (۲۹فروردین۱۳۹۸): ۳۲۰۶.
- اسلامی، مجید. «اقتدار خاموش دیوارها». ماهنامه هفت، بخش نگاه ماه ۱، ش. ۲ (۱۳۸۲): ۸.
- غلامی، احمد. «آفریدگار ویرانی». روزنامه همبستگی، بخش کتاب ۱، ش. ۶۱۳ (۲۴آذر۱۳۸۱): ۷.
- کاویانپور، سعید. «روایتی پست مردن از زندگی مردگان». روزنامه اعتماد، بخش کتاب ۱، ش. ۴۰۵۷ (۱۶فروردین۱۳۹۷): ۱۰.
- حاجمحمدی، زهرا. «زیر بامهای غربت». روزنامه حیات نو، بخش ادبیات ۱، ش. ۷۷۱ (۱۹آبان۱۳۸۱): ۶.
- عامری، رضا. «برای آفریدن خودم خود را ویران کرده ام». روزنامه مدبر، بخش ادبیات ۱، ش. ۵۰ (۱۱آذر۱۳۸۱): ۱۱.
- سمیعی، عنایت. «نگاه فلسفی به جهان». روزنامه همبستگی، بخش کتاب ۱، ش. ۶۱۳ (۲۴آذر۱۳۸۱): ۷.
- زرلکی، شهلا. «تکنوایی شبانهٔ پیک سایه». نشریه بیدار، بخش ادبیات ۱، ش. ۲۰ (۱۳۸۲): ۳۸تا۴۲.
- پورخوشبخت، فرزاد. «برزخ، «همنوایی...» و «بوف کور»». ماهنامه هفت، بخش نگاه ماه ۱، ش. ۲ (۱۳۸۲): ۱۰تا۱۱.
- جوشکی، طاهره و کاووس حسن لی. «بررسی کارکرد راوی و شیوهٔ روایتگری در رمان همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها». فصلنامهٔ ادبپژوهی ۱، ش. ۱۲ (تابستان۱۳۸۹): ۳۱.
- افشار، امیر. «سمفونی آدمکهای چوبی». ماهنامه هفت، بخش نگاه ماه ۱، ش. ۲ (۱۳۸۲): ۱۴.
- ظهیری ناو، بیژن و حسین احدی. «نگاهی به شخصیت و شخصیتپردازی در رمان «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها»». هشتمین همایش بین المللی ترویج زبان و ادب فارسی ایران، زنجان، ۱۳۹۲، ۵.
- مطلق، علی. «وقتی از مرگ حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟». ماهنامه هفت، بخش نگاه ماه ۱، ش. ۲ (۱۳۸۲): ۱۹.
- شاهرخی، مهستی. «همین حالا». نشریهٔ مکث هشتم ۱، ش. ۸ (۱۹۹۸): ۳۱.
- پوراحمد، کیومرث. «هراس آینه از آینهگی». ماهنامه هفت، بخش نگاه ماه ۱، ش. ۲ (۱۳۸۲): ۷.
- داوودی حموله، ثریا. «برنیامدن از پس غربت این جهان غربتی». نشریهٔ نافه ۱ (۱۳۸۲): ۲۴.
- صادقی، لیلا. «همزمانی «همنوایی شبانه» و «بوف کور»». نشریهٔ کلک ۱، ش. ۱۴۹ (۱۳۸۳): ۴۳تا۴۷.
- مودال، ژرار. «زیر بامهای پاریس». روزنامه لوموند، پاریس، ۲۴اوت ۲۰۰۱.
پیوند به بیرون
- «جلسه نقد و بررسی رمان «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها» با حضور رضا قاسمی، جلسهٔ راویون». ۴آوریل۲۰۱۸. بازبینیشده در ۱۵مرداد۱۳۹۸.
- ««همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها» رمانی فراسوی مرزهای واقعیت». آگوست۲۰۰۴. بازبینیشده در ۹مرداد۱۳۹۸.
- «در نقش راوی (بازخوانی همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها)». ۸دسامبر۲۰۱۰. بازبینیشده در ۱۱مرداد۱۳۹۸.
- «سیمین دانشور در گفتوگو با ایسنا». ایسنا، ۳۰آذر۱۳۸۲. بازبینیشده در ۱۱مرداد۱۳۹۸.
- «کاهلانهگیِ ارکستر شبانهٔ چوبها». ارمیا، ۱۱خرداد۱۳۸۷. بازبینیشده در ۱۸مرداد۱۳۹۸.
- «جنایتی هولناکتر از کشتن، گفتوگو با رضا قاسمی». ناکجا. بازبینیشده در ۱۲مرداد۱۳۹۸.
- «انتشار رمان رضا قاسمی به زبان عربی». BBC، ۱۰فروردین ۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲۵مرداد۱۳۹۸.
- «قاسمی «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها» را بهآلمانی میخواند». ایسنا، ۶اردیبهشت ۱۳۸۳. بازبینیشده در ۲۵مرداد۱۳۹۸.
- «سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها». سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران. بازبینیشده در ۴مرداد۱۳۹۸.