منیژه آرمین
منیژه آرمین داستاننویس، پژوهشگر، سفالگر، پیکرساز، مجسمهساز، روانشناسی و دبیر علمی جشنوارهٔ داستان انقلاب[۸] و نهمین جایزه ادبی جلال آلاحمد است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
منیژه آرمین در زمستان١٣٢۴ در تهران و خانوادهای مذهبی به دنیا آمد و از چهارسالگی همراه با والدینش به مجالس مثنویخوانی میرفت. او دورهٔ تربیت معلم را یکساله گذراند و به استخدام آموزش و پرورش در آمد و همزمان در رشتهٔ روانشناسی دانشگاه تهران ثبت نام کرد. او همچنین کارشناسارشد مشاوره تحصیلی از دانشگاه تربیت معلم، کارشناس روانشناسی از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، کارشناس رشتهٔ مجسمهسازی از دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد آرمین تاکنون بیش از پنجاه نمایشگاه گروهی و انفرادی در داخل و خارج از کشور برگزار کرده و خالق بیش از یکصد اثر هنری سفال با طراحی ابداعی و شیوهٔ شخصی بوده است.[۹] از وی در سال ١٣٦۴ در بخش ادبیات دفاع مقدس تقدیر شد.
از میان یادها
از دهسالگی نوشتن را شروع کردم
کلاس چهارم ایتدایی بودم که در یک نمایش کلاسی بازی کردم و آن زمان بود که احساس کردم انسان میتواند به جز شخصیت خودش، شخصیتهای دیگری هم داشته باشد. به نظر من مردم وقتی به بچه دهساله نگاه میکنند، فکر میکنند بچه است و ولی به عقیده من خیلی سن مهمی است. ممکن است که این حالت بالا و پایین داشته باشد و بعضیها در هشتسالگی و بعضی در یازدهسالگی به ثبات فکری برسند. من در آن زمان به این فکر میکردم که حالا که من توانستم شخصیت دیگری را بازی کنم، شاید بتوانم شخصیت دیگری را هم بنویسم. همین شد که من در مقطع یک نمایشنامه نوشتم و اتفاقاً آن را هم در مراسمهای مختلف مدرسه اجرا کردیم.[۱۰]
اولین کتابی که خواندم
من کتاب خواندن را از هشتسالگی، یعنی همان موقع که خواندن و نوشتن یاد گرفتم شروع کردم و اولین و اصلیترین دلیلش هم خانوادهام بود. البته نه اینکه من را تشویق خاصی برای کتاب خواندن بکنند، ولی همیشه کتاب و مجله را در خانه میدیدم و همیشه دم دستم بود. میدیدم که اطرافیانم کتاب میخوانند. حتی آن زمان که خواندن را یاد نگرفته بودم، فکر میکردم که داخل این کتاب بالاخره یکچیزی هست که این همه بقیه را به خودش مشغول کرده است. بعد از اینکه به مدرسه رفتم، آن رازی که درون کتاب و کلمات بود برای من پیدا و آشکار شد. اولین کتابی هم که خواندم کتاب رابینسون کروزوئه بود. یادم است که خواندنش هم خیلی برایم سخت بود ولی بالاخره خواندم و تمامش کردم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ادبیات داستانی جهان
کتابهای خوب خیلی خواندهام اما با همه اینها از هیچکدام تأثیر آنچنانی نگرفتم که بخواهم مثل او بشوم. مثلاً من در همان دوره که گفتم بیشتر از کتابها دانش جدید میگرفتم، هیچوقت روی یکنفر مکث نکردم و به یک نویسنده بسنده نکردم. دورهای کتابهای داستایوفسکی را میخواندم، بعد از آن سری کامل کتابهای چارلز دیکنز را میخواندم. دورهای کتابهای الکساندر دوما را خواندم و دورهای هم کتابهای تولستوی را شروع کردم و همینطور پشتهم میخواندم و تمام میکردم. بعد از آن دوباره شروع به خواندن کتابهای ادبیات خودمان مثل مثنوی و خمسه نظامی و شاهنامه میکردم. آنقدر که در آن زمان میتوانم بگویم به طور متوسط روزی چیزی حدود دویست ،سیصد صفحه کتاب میخواندم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
معناگرایی سفال مرا جذب کرد
من سفال را تقریباً زمانی شروع کردم که شخصیتم شکل گرفته بود. سال سوم دانشکده بودم که واحد سفال را باید برمیداشتیم. قبل از آن تجربههای کار هنری در زمینههای مختلف مثل نقاشی و کارهای تصویری را داشتم اما زمانی که واحد سفال را پاس میکردم، احساس میکردم تنها این قالب است که جوابگوی ذهنیت من است. با اینکه به نسبت نقاشی خیلی کار سختی است و نیروی بدنی و فکری بیشتری را میبرد. اولین کار سفال من کار دانشگاهی بود. یک ونوس را جلوی ما گذاشتند و گفتند برداشت خودتان از این را انجام بدهید. این ونوس با اینکه مجسمهای کاملاً غربی بود و بار یونان قدیم را داشت اما خیلی جالب بود که وقتی شروع کردم، از نیمههای کار، احساس ونوس بودن را از دست دادم. احساس نمیکردم از روی ونوس کار میکنم. حس من این بود که در کاروانسراهای قدیم، بیابانها، مساجد و چنین جاهایی هستم. انگارنهانگار که من دارم روی ونوس کار میکنم. در واقع این خاک بود که ذهن من را به چیز تازهای برد. من از آن زمان سفال را به عنوان کار اصلی انتخاب کردم. پروژه دانشگاهیام هم شهرهای روستایی بود و بعد از آن هم هفتشهر عشق عطار را کار کردم. بعد از آن هم کارهایی را کار کردم که معانی مذهبی داشت. در سالهای اخیر احساس کردهام که همهجا و همهچیز را میتوانیم با سفال و روی سفال نشان بدهیم و هرچیزی و هر نوع کاری میتواند حالت عرفانی و مذهبی داشته باشد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
قصهها و سفالها
ریشههای داستان و سفال تقریباً یکی است. بااینحال به نظر من اصلیترین تفاوت این دو با هم در این است که سفال کاری خیلی شخصی است ولی نویسندگی شخصی نیست و جنبهٔ عمومی دارد. وقتی سفال کار میکنم خیلی تنها هستم. دور و برم خیلی آرام و خلوت است؛ اما در مورد نویسندگی اینطور نیست. همهچیز شلوغ و پرهیاهو است. دور و برم پر از حرف و پر از آدم است و این به همان دلیل است که گفتم؛ به این دلیل که نویسندگی حالتی اجتماعی دارد اما سفال کاملاً فردی و شخصی است. من با مردم بسیار زیاد سروکار دارم و میبینم که مردم بیشتر از عناصر دیگر با سفال ارتباط برقرار میکنند. حتی اگر آن را درک نکنند، باز هم این قالب بیشتر از هرچیز دیگری برایشان آشنا است. شاید چون ریشه در خاک دارد و خاک با انسان یک همخوانی خوبی دارد. نویسندگی و سفالگری هر دو وجه انسانی دارند. چه سفالگری و چه نویسندگی در واقع همان پروسهٔ تحول انسان را پی میگیرد. من در مورد نویسندگی میتوانم بگویم که ما میخواهیم به نوعی شخصیتها و زمان را کار کنیم و در واقع آنها را عریان میکنیم و وجوه مختلفشان را نشان بدهیم. در واقع داستانها یکجور از قوه به فعلرسیدن انسانها است. البته ممکن است در همهٔ زمینهها چنین اتفاقی بیفتد ولی نویسنده کاری بیشتر از اینها انجام میدهد؛ آن را ریشهیابی میکند و به دنبال این است که بفهمد چطور انسان از نقطهٔ «آ» به «ب» میرسد. نویسنده اینها را با دقت بیشتری میشکافد و نگاه میکند. حالا سفال هم همین است و درست همین کار را با خاک میکند. خاک که عنصری کاملاً مجرد و بیشکل است را به شکل آرمانها و معانی در میآورد. در واقع سفال و قصه جفتشان روایتگرند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
چرا نویسنده شدم
من در عرصهٔ داستاننویسی در مجله با اسم مستعار وارد شدم؛ چون اصلاً نمیدانستم که میخواهم آن را ادامه بدهم یا نه. نمیدانستم که منیژه آرمین میخواهد داستاننویس بشود یا محقق. بعد که وارد عرصهٔ نویسندگی شدم، احساس کردم که بیشترین کار تحقیقی را همین داستاننویسی دارد. یعنی وقتی کار تحقیق انجام میدهیم، کاری مشخصی میکنیم؛ ولی داستاننویسی آنقدر ابعاد گوناگونی دارد که تازه خیلی چیزهایش را وقتی در حال نوشتن داستان هستی میفهمی. یعنی نصفههای داستان موضوعاتی را متوجه میشوی که تا قبل از آن متوجه نبودی و این یعنی همان پژوهش و تحقیق. بعضیها در داستاننویسیهایشان خیلی هموغم ریشهیابی داستان را ندارند و داستان مینویسند که داستان بنویسند؛ اما واقعیت این است که ما داستان مینویسیم که شخصیتها را عریان کنیم و آن لایههای زیرین شخصیتها و جامعه را نشان بدهیم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
زندگی و تراث
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
منیژه آرمین در یک شب سرد برفی به دنیا آمد و در کنار خواهر و برادرانش که با او حدود ده سال تفاوت سنی داشتند، بزرگ شد. همهٔ اعضای خانواده اهل هنر و ادبیات بودند. پدرش هر از گاهی به عقیدهای گرایش پیدا میکرد و خانه پر میشد از آدمهای همعقیده با او؛ گاهی به تشکیلات سیاسی میپیوست؛ گاهی به عرفان و تصوف روی میآورد و گاهی شب تا صبح عبادت میکرد و زمانی هم میرسید که همهٔ اینها را کنار میگذاشت. خانه مملو از تشنجهای داخلی و خارجی بود و این شرایط برای نویسندهشدن فردی جستوجوگر و کنجکاو مقدمهٔ خوبی بود. خواهر و برادرهایش دوست داشتند او را به مجالس و محافل گروههای مختلف ببرند. در این محافل شعرهای گوناگونی خوانده میشد که منیژه آرمین با آن سن کم یکی از شعرهای احمد شاملو را دکلمه کرد. او در سن هفتسالگی به مدرسهٔ بسطامی واقع در کوچهای بنبست در خیابان دلگشا رفت. کلاس اول را بیآنکه برداشت درستی از حروف الفبا داشته باشد با آموزگاری بداخلاق و کمحوصله طی کرد اما در کلاس دوم با معلم مهربان و دلسوزی مواجه شد که او را شیفتهٔ کلمات کرد. در کلاس چهارم ابتدایی بازیگر نمایشنامهای شد که نقشآفرینیاش در آن موجب شد تا بفهمد انسان میتواند به غیر از شخصیت خود، شخصیت دیگری را هم خلق کند، به همین دلیل اولین نمایشنامهاش را در این سن به روی صحنه برد. دوران دبیرستان خود را در مدرسهٔ آزرم واقع در میدان ژاله گذراند و با رهنمودهای دبیر ادبیاتش، آقای فرزامپور با دنیای نوینی از ادبیات آشنا شد. سپس در سال ١٣۴۴ دورهٔ یکسالهٔ تربیت معلم را گذراند و به استخدام آموزش و پرورش در آمد و همزمان در رشتهٔ روانشناسی دانشگاه تهران ثبتنام کرد. مدتی معلم دانشآموزان کلاس اول شد و دوباره در سال ١٣۵٣ در رشتهٔ مشاوره در دانشکده تربیت معلم مشغول به تحصیل شد.[۱۱]
شخصیت و اندیشه
شاگردانش معتقدند تفکر و بینش و احاطهٔ آرمین به فلسفهٔ اسلامی و صبر و بردباری از خصوصیات بارز اوست و واو از نخستین کسانی است که با تفکر و بینش فلسفی خود، سفال را از حالت کاربردی درآورد و با نگاهی تازه، مضامین فکری، روحی و عرفانی به آن بخشید و با نگاهی عمیق به داستانهای نمادین مانند منطقالطیر و آیات و روایات، داستانهای مهمی خلق کرد.[۱۲]
زمینهٔ فعالیت
زمینههای فعالیت او تدریس، مشاوره، پژوهش، مطبوعات، خبرنگاری، گزارشگری و کارهای هنری ازجمله سفالگری است. عضویت در هیئت مدیره گروه آبی بیکران هنر، همکاری با مجلات زن روز، پگاه، ندا، ادبیات داستانی و پیام زن، بازرسی انجمن هنرمندان سفالگر معاصر، عضویت هیئت علمی انجمن قلم، عضویت شورای سیاستگذاری دوسالانه هشتم سفال، دبیری نمایشگاه ملی بزرگ زنان سفالگر ایران از دیگر فعالیتهای اوست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
منزلی که در آن زندگی میکند
نویسندهٔ کتاب «خاک عشق»، خانهٔ منیژه آرمین را اینگونه توصیف میکند: «هنگام قدمزدن در خیابان شریعتی فضای خانهاش را در ذهنم ترسیم میکردم تا به کوچه رسیدم. انتهای کوچه پیجکهای سبزی که تمامی نرده را پوشانده بود نظرم را جلب کرد. پلاک خانه در میان حجم عظیمی از پیچکهای سبز و براق پنهان شده بود. یاختمانی با قدمتی چهلساله با دیواری پوشیده از سنگریزههای رنگی. از پلههای مارپیچ عبور کردم تا به طبقهٔ دوم رسیدم. کنار در حوضچهٔ زنگاری رنگ با گلهای صورتی جلوهگری میکرد.»[۱۳]
از نگاه دیگران
امیرحسین فردی
« | بیگمان منیژه آرمین، یکی از نویسندگان موفق ایرانی است که در آثارش اصالتها و زیباییهای زندگی مردان و زنان این سرزمین دیده میشود. به اعتقاد بنده هنوز آرمین با افق و خواستههای خود در فضای ادبیات داستانی فاصله زیادی دارد. به نظرم چشمداشت او از ادبیات گسترده است و شوقش برای نوشتن و آفرینندگی بسیار و به همین میزان و مقیاس نیز انتظار ما از ایشان افزون و اشتیاقمان فراوان است.[۱۴] | » |
حسین فتاحی
« | تجربهٔ پژوهشی بسیار قوی خانم آرمین است. به نظرم ایشان، علاوه بر اینکه داستاننویسی را بهخوبی بلد است و به تکنیکهای آن واقف است، پژوهشگر بسیار خوبی نیز هست و مثلاً در رمان «شانزده سال» سعی کرده است تصویر نسبتاً خوب و زنده از اواخر دورهٔ قاجار تا اوایل دورهٔ پهلوی ارائه بدهد. اطلاعاتی که نویسنده راجع به این برهه از تاریخ میدهد، اطلاعات ساده و کمی نیست. او بهخوبی محلههای تهران را تعریف کرده و حتی راجع به درباریان، اطرافیان شاه و اتفاقات جانبی دیگر نظیر تأسیس دانشگاه تهران نیز اطلاعات داده است. ارائهٔ این اطلاعات، پژوهش بسیار دقیقی میخواهد که ایشان موفق شده است به این اطلاعات دست پیدا کند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
از نگاه منیژه آرمین
جملهای از ایشان
« | ادبیات زنانه و مردانه ندارد. نویسندگان موجوداتی دوجنسی هستند و برای نوشتن باید مثل هر دو جنس فکر کنند. نگاه جامع به کلیت زندگی است که در ادبیات اهمیت دارد حیطه ادبیات به قدری وسیع و دارای لایههای پنهان است که زن و مرد نمیشناسد و محدودنگری و جنایی بودن نمیپسندد.[۱۵] | » |
جایزه ادبی پروین اعتصامی
« | فکر میکنم سایهٔ تفکر نازل مردانه نسبت به زنان که در طول تاریخ وجود داشته در هشتمین دورهٔ جایزه ادبی پروین اعتصامی حضور داشت و من آن را نمیپسندم. چون ادبیات امروز حداقل در حوزهٔ هنری آن از ویژگیهایی بهرهمند است ازجمله جامعیت. یعنی رمان با توجه به این همه اطلاعاتی که امروزه وجود دارد نوشتنش به سبک رومن رولان مقبول نمیافتد. چون آدمهای امروز تفکر محدودهای را نمیپسندند و از انواع آن همین ادبیات آشپزخانهای است. البته منظورم حضور فیزیکی نیست و منظورم دنبالهرویی از نوعی تفکر و نگاهی است که در هشتمین دوره این جایزه وجود داشت. البته اتفاق خوب این است که امسال هیچ اثری برگزیده نشد و در بخش ادبیات داستانی تنها یک شایسته تقدیر داشتیم. متأسفانه همانگونه که زن را به عنوان موجودی برای سرگرمی میبینند به زنان نویسنده هم به همان چشم نگاه میکنند. زنانی که باید برای تفنن و سرگرمی چیزهایی در حد رمانهای عاشقانه یا درامهای خانوادگی بنویسند. یکی از کمبودهای آثار رسیده به این جایزه نبودن دیدگاههای سیاسی و اجتماعی در شخصیتهای داستانی بود. بیشتر شخصیتها کلیشهای و نمایانگر یک زن آرمانی یا زیبا که بدون داشتن خصیصه دیگری تمام مردان را مجذوب خودش میکرد، بود و حرکت داستانی تنها این مساله را دنبال میکرد. مثلث عشقی موضوع پیش پا افتادهای است که متاسفانه در دوره هشتم سایه خودش را انداخته بود و من به وضوح آن را دیدم. وقتی جایزهای به نام شخص خاصی است باید ویژگیهای خاصی هم برای آن در نظر گرفت من معتقدم جایزه پروین اعتصامی روی مفهوم خاصی تکیه کند. من موافق نوشتن انواع کتابها هستم. اما مشکل اینجاست که وقتی ما به کتابی جایزه میدهیم به آن تعهد داریم و همچنین وقتی جایزهای به نام پروین است باید آن شخصیت حکیم چند بعدی و بینش عمیقی که پروین اعتصامی نسبت به کل هستی داشت و همچنین اشراف او به مسائل فردی و اجتماعی را در اثری که انتخاب میشود، ببینیم. بنابراین ما باید برای جایزه پروین تعریف بگذاریم و آن زمان است که میتوانیم ادعا کنیم که این جایزه باید بماند. باید جایزه معناگرا باشد و اگر بار معنایی داشته باشد ارزش حفظ و ادامه هم دارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
برندگان جایزه ادبی پروین اعتصامی
« | رمان خانم الهام فلاح که در دورهٔ قبلی برگزیده شد واقعاً یک رمان بود زوایا، زمان و مکان داشت و شخصیتها دارای ابعاد مختلف بودند. حرکاتشان کند نبود اما درباره این دوره و اثر شایسته تقدیر آن و حتی دربارهٔ پنج نامزدی که بهعنوان فهرست نهایی اعلام شدند معتقد بودم که ما ملزم به انتخاب پنج اثر نیستیم و حتی الزامی برای معرفی برگزیده هم نداریم. نکتهٔ مثبت این است که در حوزهٔ داستان کوتاه به کتابهای خوبی برخوردیم. بهترین بخش از کتابهایی که به بنیاد رسیده بود مجموعه داستانها بهتر بودند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
تابوشکنی در ادبیات
« | تابوشکنی در ادبیات داستانی امروز ایران محور درستی ندارد. به عبارت دیگر تابوشکنی بهسمت نقد سنتهای غلط جامعه نرفته است. این در صورتی است که نویسنده چنین وظایفی هم دارد. به هر حال هر جامعهای دچار یک سلسله برداشتهای اشتباه و مسائل ناخوشایند است که نویسندگان آن جامعه نباید نسبت به آنها بیتفاوت باشند. بنابراین تابوشکنی درست یکی از وظایف نویسنده است، اما متأسفانه تابوشکنی ادبیات داستانی این سالهای ایران را بهسمت ابتذال پیش برده است؛ به عنوان مثال بنیان خانواده و اخلاق را نشانه گرفته است. عجیب آنکه این وضعیت نه تنها خود نویسندهها بلکه منتقدان را نیز دچار اشتباه کرده و نویسندگان حملهکننده به بنیان خانواده را نویسنده جسور معرفی میکنند. تابوشکنی نویسنده باید در جهت پیش بردن جامعه باشد. به نظرم برخی آثار جدید حتی هویت ایرانی را نیز نشانه گرفتهاند. در برخی از این آثار اسم مکان و افراد را عوض کنیم، داستان عملاً به یک اثر شبه غربی بدل خواهد شد. به عبارتی همان بافتی را دارد که داستانهای غربی دارند. من البته ضدیتی با داستان و رمانهای غربی ندارم. غرب نویسندگان قابل توجهی دارد که باید آثارشان را خواند و از آنها یاد گرفت، اما باید به این نکته هم توجه کرد که آنها فرهنگ خودشان را دارند که با فرهنگ ما متفاوت است.
نویسنده ایرانی نباید مقهور و شیفته آنها شود؛ نباید در این نویسندهها ذوب شود. باید از آنها حرکت کردن در فرهنگ خودی را یاد بگیرد. برای من تعجبآور است که نویسنده ایرانی کاملاً شیوهها، ارتباطات و روابط، کنش و واکنشها را از نویسندگان غربی تقلید کند. مسئلهٔ هویت را به هیچ عنوان نباید فراموش کرد.[۱۶] |
» |
هویتباختگی
« | فکر میکنم بعضی از نویسندگان به ویژه نویسندگان نسل جدید، جامعهٔ امروز ایران را نمیشناسند. جامعهٔ امروز یک چیز مندرآوردی نیست. ما به هر حال ریشههای تاریخی و اجتماعی داریم. ادبیات داستانی ما از زمان مشروطیت آغاز میشود و بعد از آن هم مسائل و چالشهای خود را دارد که بحثش اینجا نیست. پس از انقلاب، ادبیات به طرف مفاهیمی چون هویت و معنویت حرکت کرد. هر چند که از نظر سبک و قالب ضعیف بود، اما حرکت خوبی بود و باعث شد که ما بیست سال بعدش شاهد آثار قابلقبولی باشیم. همان حرکات باعث شد که ادبیاتی با هویت ایرانی متولد شود و این البته لزوماً به معنای نوشتن دربارهٔ انقلاب نبود. نویسندگان دو دهه پس از انقلاب زمان و جامعه را درک کرده بودند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
خودکاوی و هنر
« | خودکاوی حرف بسیار عمیقی در هنر است. اگر خودکاوی به معنای فردگرایی و در لاک خود فرورفتن باشد، من این را هنر نمیدانم. معتقدم خودکاوی به معنای بازگشت به خویشتن انسان است و این خود فردی هنرمند نیست؛ بلکه خود اجتماعی، سیاسی و تاریخی اوست. در عین حال با خودکاوی هم مرتبط است. خودکاوی اتفاق مهمی است و باید تذکری باشد به هنرمندان و بهخصوص سفالگر که آن روح صمیمی را در کار خود ارائه دهند. تعداد زیادی از هنرمندان تحتنظر یک استاد فعالیت میکنند، و این طبیعی است؛ اما از اینکه استادی تکثیر شود مرا به لرزه درمیآورد. خودم سالها تدریس کردهام و هیچ وقت روش خودم را به دانشجو القا نکردم. من به دانشجو اجازه میدهم دریابد چه چیزی دوست دارد و هر وقت آن را یافت من به او طرز اجرایش را میگویم. این تکثیر به هنر لطمه میزند. این افتخار نیست که صدها نفر همانند من کار کنند. اگر توانستیم چند هنرمند با استقلال فکری پرورش دهیم، کارمان درست است. به قول علی حاتمی هنر مزرعه بلال نیست که هر سال هزاران بلال دهد. هنر ایجاد ظرفیت بینهایت و متفاوت است.[۱۷] | » |
آثار هنری
« | معتقدم اگر آثار هنری را در شهر بگذاریم از بسیاری از جرایم جلوگیری میکند. آثار هنری قلب را لطیف میکند و تأثیر بسزایی در روحیه افراد دارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
زنان و انقلاب اسلامی
قبل از انقلاب زنانی مثل سیمین دانشور اشاراتی به انقلاب اسلامی داشتند. ما قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بارقههایی از انقلاب را در آثار ایشان میدیدم. انقلاب اتفاقی بود که زنان حضور چشمگیری در آن داشتند. نسل جوان اگر به فیلم، عکس و اسناد مراجعه کند متوجه حضور زنان در خیزشهای انقلاب میشوند. حضور زنان مسلمان در انقلاب اسلامی از طیفهایی دیگر بسیار بیشتر بود و در واقع نویسندگان زن که بعد از انقلاب قلم زدند و زحمت کشیدند در واقع تبلور خود انقلاب بود و از انبوه زنان حاضر در آن خیزش الگو گرفتند. حضور زنان در عرصه قلم و ادبیات بیشتر و مشخصتر شد. یعنی نویسندگان زن بعد از انقلاب در دل مردم بودند و آن قشر روشنفکر عاجنشین نبودند. زنان نویسنده بعد از انقلاب اسلامی از نظر دنیای بیرونی و دنیای درونی رشد زیادی کرد. قبل از انقلاب حرکت در سطحی داشتند در حالی که امروز زنان متوجه هستند که داستان انقلاب موضوع یک تفکر و برافروختن اندیشههاست.[۱۸]}}
استادان
آرمین از اساتیدی که در زمینه هنر بر او تأثیر مثبت داشتهاند از هانیبال الخاص، حمیدی، فرشچیان ، مطیعی و جوادیپور نام برد. او همچنین قلمگیری را از استاد فرشچیان یاد گرفته است و در این باره میگوید: «استاد فرشچیان وقتی که می خواهیم خط صاف بکشیم یا می خواهیم قلم را هدایت کنیم به ما آموخت که قلم را عمود بگیریم و آرنج را روی زمین قرار دهیم تا سطح اتکاء داشته باشد. هر وقت با رنگ کار می کنم یاد استاد فرشچیان می افتم.»[۱۹]
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
مستند «فیروزه» دربارهٔ زندگی این نویسندهٔ معاصر ایرانی است.[۲۰]
مجسمه و نگارههای منیژه آرمین
اثر هنریای که در میدان تجریش قراردارد کار اوست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آثار و کتابشناسی
کارنامه و فهرست آثار
ای کاش گل سرخ نبود
بوی خاک
شب و قلندر
شباویز
سرود اروندرود
کیمیاگران نقش
روزی که عمه خورشید مرد
مجموعه داستانهای عاشورایی
شانزده سال
حکایت پرواز روح
شخصیتشناسی در مثنوی و کمدی الهی
گیله بانو
بررسی چند اثر
شانزده سال
این رمان میتواند ادامهای باشد برای کتابهای شباویز و شب قلندر. کتاب «شانزده سال» تصویر واحدی از فروپاشی پادشاهان میدهد و از اواخر دورۀ قاجار با احمدشاه شروع میکند تا به رضاخان و تمامشدن حکومت او میٰرسد. لذا با توجه به اینکه شانزده سال در یک برهه از تاریخ دارد اتفاق میافتد، طبیعتاً خیال در معنای تخیل و واقعیت در معنای تاریخی و مستندبودن در این کتاب درهمآمیختهاند. درواقع درهمآمیختگی اینجا آنقدر محکم است که شاید شما نتوان گفت که این شخص خیالی و آن شخص دیگر برآمده از تاریخ است. آنچه در فصل اول با آن سروکار داریم، گزارشی از یک وضعیت بلبشو است و به خواننده میگوید نباید در این رمان جوی آرام را انتظار داشته باشی و چهبسا که درگیری شدیدتری را هم در فصول آیندۀ این کتاب ببینید؛ همانطور که میرزاحسنخان صبا از رضاخان کتک میخورد و کشته میشود، کسی که مدیر یک روزنامه است. در ادامه ترور میرزادۀ عشقی صورت میگیرد که او هم باز یک روزنامهنگار است، همینطور کتکخوردن شهید مدرس. پس بخش آزادی بیان اینجا خدشهدار شده است و اصلاً من از این کتاب نمیتوان انتظار توصیف و تصویر فضایی آرام را داشت. همان اول کار هم میگوید که دولت، فاتحۀ قانون و آزادی بیان را خوانده است. از رضاخان هم در کتاب تصاویری هست. طبیعتاً نباید خواننده انتظار داشته باشد که همهچیز مطابق عقلانیت و قانون پیش برود. در ادامه احمدشاه در یک هتل در فرانسه است و وقتی صحبت میکند، برخلاف همۀ پادشاهان که خودشان را «ما» خطاب میکنند، خودش را خیلی راحت «من» خطاب میکند و این اصلاً ساده نیست؛ اینکه یک پادشاه خودش را از ما و ضمیر جمع به من برساند و یا در یک صفحۀ دیگر کتاب چشمهای گریانش را و باز در یک صفحۀ دیگر نفسنفس زدنش را. نویسنده به نوعی دارد به همان تلاطم سیاسی داخل کشور اشاره میکند. در رمان شانزده سال شاهد حضور طیفی از هنرمندان در یک مقطع سرنوشتساز از تاریخ کار هنری هستیم؛ هنرمندانی که با هنر غرب کاملاً درگیر هستند و این افراد مجبور به موضعگیری اجتماعی و سیاسی در مقابل قدرت میشوند؛ استاد علیاکبر صنعتی، کمالالملک، کلنل علینقیخان وزیری... .
زمان مشروطه به دلیل موقعیت اجتماعی خاصی که دارد با تغییر روش شاعران در شعرگفتن و تغییر روش نویسندگان در داستاننویسی مواجه هستیم. هر دو به نوعی تغییر میکند. ولی اینکه فضاسازی در رمان شانزده سال تا چه اندازه موفق بوده است و چقدر توانسته است اینها را دربیاورد، جای بحث است. در بعضی از موارد از کنار آنها رد شده؛ مثلاً همان بخشی که نمایشی برقرار است و صادق هدایت آنجا حضور دارد؛ بیشتر اسم صادق هدایت و یک شِمایی از او را میبینیم، انگار کاملاً در حاشیه است. نویسنده خیلی به این سمت نرفته است. ولی درمورد کسانی مثل رضا داد یا انار خانم، تاحدی این اتفاق افتاده است. یا مثلاً هنرمندی مثل مظفر که میخواهد هنرهایی مثل مجسمهسازی و کاشیسازی را با هم تلفیق کند و نوع جدیدی ارائه بدهد؛ بله، اینها را ممکن است نویسنده بگوید، اما اینها بیشتر در شخصیت داستانیشان خوش نشستهاند و نویسنده خیلی حاشیهای و محتاطانه سعی میکند از کنار آنها عبور کند.[۲۱]
راوی رمان «شانزده سال» دانای کل است و در بعضی از بخشها تبدیل به راوی محدود به ذهن شده است. راوی داستان در سه جا تبدیل به اول شخص شده است. با این حال، در مجموع باید گفت که راوی این کتاب، دانای کل است. به نظر میرسد که یکی از نقاط قوت این رمان، استفاده از امکانهای رمانهای عادی است. این موضوع باعث شده است که رمان، روایت موازی داشته باشد و علاوه بر بیان داستان رضاخان و رئوس سیاسی کشور، داستان آدمهای عادی را نیز به تصویر بکشد. این موضوع در شیوهٔ روایت نیز تأثیر گذاشته است و هر جا که از شخصیتها و چهرههای مهم تاریخی صحبت شده است، رخداد برجسته شده است در حالی که هر جا افراد عادی روایت شدهاند، جزئیات روانشناختی درون آن آدمها بیان شده است. این رمان، سیاسی نیز هست چرا که شخصیتهای غیرتاریخی و درعینحال سیاسی نیز معرفی شدهاند. رمان ستم، استبداد، رشوهخواری، زورگویی و حماقت و خونریزی رضاخان را روایت کرده است و این را به مخاطب میفهماند که قدرت برای تداوم خود از هیچ راهی رویگردان نیست. در مواردی رمان میتوانست کوتاهتر شود. در آن موارد، بعضی اتفاقات حاشیهای بیهوده بیان شده است و بخش زیادی را گرفته است در حالی که اگر آن را حذف کنیم لطمهای به داستان نمیزند یا اطلاعات داستانی بیهوده به تاخیرانداخته شده است. هر فصل به معرفی یکی از افراد میپردازد. بنابراین در همان خط اول باید گفته میشد که این فصل راجع به فلانی است. این موضوع در حالی است که گاهی دوسه صفحه گذشته است و نویسنده تازه شخصیت را معرفی کرده است.[۲۲]
ای کاش گل سرخ نبود
در این کتاب با رمانی تاریخی سروکار داریم و سرگذشت فردی به نام «گُللر» روایت میشود. ویژگی اول این کتاب متن تاریخی آن کتاب است و تمام پیچیدگیهای یک رمان در این اثر دیده میشود. ویژگی این گونهٔ ادبی این است که مخاطب باید برخی از روزهای تاریخ معاصر را به خاطر داشته باشد زیرا بیشتر شخصیتها ارجاع بیرونی دارند. داستان از زمان حال شروع میشود و به گذشته میرود و به روایت تاریخ گذشته میپردازد و دوباره در انتهای داستان به فضای حال برگشت دارد. داستان شروع تلخی دارد و این یکی از ویژگیهای رمانهای تاریخی است. در فصل اول داستان به ماشین نعشکش اشاره میشود که تلخی این فضا را به مخاطب القا میکند. در ادامه این داستان این تلخیها ادامه پیدا میکنند و اثری از کامیابی در این داستان دیده نمیشود. «گللر» در طول داستان سرنوشت بدی دارد و سختیها و تلخیهای بسیاری را تجربه میکند. این شخصیت به نوعی بلاکش این داستان محسوب میشود. یکی از ویژگیهای مثبت این رمان وابستگی «گللر» به فضای اجتماعی در تاریخ است. به همان میزان که شخصیت اصلی روزگار نابسامانی دارد، شرایط اجتماعی داستان در دوران حضیض به سر میبرد و پستیها و بلندیهای زیادی را طی میکند. این داستان شروع بسیار خوبی دارد و این یکی از نکات کلیدی است که نویسنده به آن اهتمام داشته است. اما در ادامه داستان از این فضا فاصله میگیرد و داستان فدای تاریخ میشود. فضاسازیها در این کتاب بخوبی انجام شده است و پرداخت تاریخی در درون اثر از دیگر ویژگیهایی است که آرمین به آن توجه کرده است. نویسنده دغدغه تاریخ دارد و در دیگر داستانهای خود نیز بر برهههای دیگر تاریخی پرداخته است. این داستان در ابتدا به صورت رئالیستی آغاز میشود اما با ادامه و پیشروی داستان فضای سورئالیستی میشود. اما در این رمان با ازدحام شخصیتها روبرو هستیم و بیشتر آنها تیپ هستند تا شخصیت. این شخصیتها که در این داستان وارد میشوند نقش چندانی ندارند و فضای داستان را بیش از پیش شلوغ میکنند. یکی از دلایلی که نویسندهای پس زمینه فضای رمان خود را تاریخ قرار میدهد به دلیل بازگویی رازها و رمزگشایی از تاریخ است. چیزی که در کتاب دیده میشود ادغامی از تفکر اجتماعی و تاریخی است و در مقابل اصلاً به مسائل سیاسی پرداخته نشده است و نویسنده در درون داستان به این امر اشاره میکند. تمرکز روایت روی گذشته معطوف شده و اینقدر در گذشته بسر میبریم که از فضای حال غافل میشویم. اسامی شخصیتها در این رمان از سوی نویسنده به طور هوشمندانهای انتخاب شدهاند که این خود میتواند با ارجاء به پیش زمینه ذهنی خواننده باعث ارتباط بیشتر با متن شود. نویسنده توانسته است حالوهوای زنان گذشته را در درون رمان به خوبی توصیف کند. کشمکشهای ذهنی، عاطفی و فردی در متن نیز لحاظ شده است.[۲۳]
مقالهها[۲۴]
پیوندان جاوید؛ تأملی در شعر طاهره صفارزاده، شعر نیمه دوم تابستان۱۳۸۳، شمارهٔ ۳۷
هنر قرآنی، بشارت ۱۳۸۲، شمارهٔ ۳۹
نقد و نظر: نقدی بر نقد، ادبیات داستانی تابستان۱۳۷۵، شمارهٔ۴۰
فرهنگ توصیفی: داستاننویسان، مترجمان و منتقدان ادبیات داستانی ایران، ادبیات داستانی آبان ۱۳۷۴، شمارهٔ ۳۸
«سفر به ریشهها»: راضیه تجار، نویسندهای است که با کلمات نقاشی می کند، ادبیات داستانی آبان ۱۳۷۴ شماره ۳۸
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
کتاب خاک عشق در شرح و آثار منیژه آرمین است که فاطمه ابراهیمی و فریبا شادمهر آن را به رشته تحریر درآوردهاند . در این کتاب به بررسی هفت اثر منیژه آرمین پرداخته میشود. بخش اول خاک عشق است که فاطمه ابراهیمی آن را بررسی کرده است. این بخش به معرفی خانم آرمین و زندگینامه او و ویژگیهای او، معرفی آثار او، ویژگی آثارش میپردازد.[۲۵]
ناشرانی که با او کار کردهاند
سورهٔ مهر، خیزش نو، کیهان، مؤسسه قلم نو، حوزهٔ علمیهٔ قلم، شرکت توسعه کتابخانههای ایران، عهد مانا
منبعشناسی
منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است
کتاب «خاک عشق» به قلم فاطمه ابراهیمی و فریبا فرشادمهر در شرح زندگی و آثار منیژه آرمین است که سورهٔ مهر این کتاب را منتشر کرده است.
نوا، نما، نگاه
گفتوگوی رادیویی با منیژه آرمین در برنامهٔ «آبوتاب» از رادیو تهران[۲۶]
«منیژه آرمین» از سه گانهٔ تاریخیاش می گوید.[۲۷]
جستارهای وابسته
رونمایی و نقد و بررسی «فردا مسافرم» در کتابخانهٔ شهید باهنر با حضور منیژه آرمین به عنوان منتقد
اغلب افکار انسانها سوررئالیستیاند.
پانویس
- ↑ «نقد کتاب شخصیتشناسی در مثنوی و کمدی الهی».
- ↑ «گزارش تصویری نشست رمان شانزده سال».
- ↑ «نشست بانوان نویسندهٔ مازندران با منیژه آرمین».
- ↑ «داور سیزدهمین دورهٔ جشنوارهٔ هنرهای تجسمی».
- ↑ «نقد رمان شانزده سال در فرهنگسرای گلستان».
- ↑ «حضور در مستند فیروزه».
- ↑ «هنوز به بهشت نرفتهام».
- ↑ «دبیر علمی جشنواره انقلاب».
- ↑ «بیوگرافی».
- ↑ «مصاحبه با منیژه آرمین».
- ↑ ابراهیمی، خاک عشق، ٣٢.
- ↑ ابراهیمی، خاک عشق، ٢١.
- ↑ ابراهیمی، خاک عشق، ١٠.
- ↑ «منیژه آرمین».
- ↑ «جایزه پروین اعتصامی».
- ↑ «تابوشکنی صحیح چیست؟».
- ↑ «خودکاوی و هنر».
- ↑ «زنان و انقلاب اسلامی».
- ↑ «مستند فیروزه».
- ↑ «مستند فیروزه».
- ↑ «نقد «شانزدهسال»».
- ↑ «تقدیر».
- ↑ «نقد رمان ای کاش گل سرخ نبود».
- ↑ «مقالهها».
- ↑ «کتاب خاک عشق».
- ↑ «گفتوگوی رادیویی».
- ↑ «سهگانه تاریخی».
منابع
- ابراهیمی، فاطمه (۱۳٨٩). خاک عشق. تهران: سوره مهر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۰۶-۷۹۶-۸.