بوف کور
بوف کور یکی از دو داستان بلند صادق هدایت است که تاکنون توسطّ بیش از ۳۰ ناشر معتبر در ایران، بارها بهچاپ رسیده[۱] و بهزبانهای مختلف ترجمه شده است.[۲] هدایت این کتاب را زمان اقامتش در پاریس نوشت و در هند بهچاپ رساند.[۳]
بوف کور | |
---|---|
مشتمل بر رؤیامانندها یا رؤیاوارههای بسیار | |
نویسنده | صادق هدایت |
تاریخ نشر | چاپ اول ۱۳۱۵ |
شابک | ۹۷۸-۹۶۴-۸۴۵۵-۱۳-۷ |
تعداد صفحات | ۱۴۴ |
سبک | فراواقعگرایی، بیانگرایی و نمادگرایی |
داستان بوف کور، ماجرای انسان و درون انسان است: روحش، منتهی روح را اگر بخواهیم تصور کنیم، باید مجسم کنیم؛ یعنی جسمدار (روح هم میتواند جسم داشته باشد: بدن مثالی؛ لینگاسریرا). این است که روح بهصورت زن اثیری که صاحب بدن و فعل، نموده شده است و جسم او بعدها در این داستان از بین میرود.[۴] و پیرمرد خنزرپنزری که سرانجام راوی در قالب او تکامل مییابد: انسان بیروح درون که «انسان نوعی» است. همین انسان نوعی است که همهچیز را بهسخره میگیرد و تمام کوششهای راوی را در نزدیکی به روح، استهزاء میکند. در غالب آموزههای مذهبی و عرفانی است که باید جسم را نابود کرد تا روح تعالی یابد؛ اما ظاهراً بشر جدید این را باور نمیکند. نابودی جسم که گاهی در بوف کور بهصورت بیماری و ضعف راوی است، اعتلای روح را بهارمغان نمیآورد.
فرق جالب داستان بوف کور و با آثار مشابهی چون اِلالّا این است که اِلالّا گزارش توفیق در ازدواج جادویی و شناخت درون است، حالآنکه بوف کور گزارش شکست در این زمینه است.
خود هدایت هم مانند پیرمرد خنزرپنزری همه چیز را بهمسخره گرفت. از خانوادۀ اشرافی که با دربار مربوط بود سود نجست و از سروصدای ایران پیش از اسلام که در دورۀ او خواهان بسیار داشت استفاده نکرد. ازدواج نکرد و سرانجام خود را (درون خود را) کشت.[۵]
بوف کور بیش از هر اثر دیگر هدایت، پرده از ابهامات و پیچیدگیهای دنیای درون و نگرش شکگرایانۀ او به جهان برمیدارد. در این اثر نویسنده میکوشد تاآنجاکه ممکن است افکار و ذهنیت خود را مبنیبر بیثباتی دنیا بیان کند.[۶]
اگر بوف کور را نخواندهاید
چکیده
- بخش اول داستان آن روح اثیری است که نویسنده میخواهد با آن تنها بماند و متحد شود؛ اما نمیتواند و سرانجام زن اثیری میمیرد یا کشته میشود. بخش دوم بوف کور داستان لکاته است که نویسنده جنبهٔ جسمی و شهوانی و دنیوی و زمینی آن را درنظر دارد. این آن جنبه از روح است که مسئول زندگی متعارف و فعالیتهای اجتماعی است و مورد نفرت نویسنده است. البته میکوشد که او را به وضعیت زن اثیری تعالی دهد اما نمیتواند، حتی با این جنبه از روح نیز نمیتواند به وحدت رسد و سرانجام او را هم با گزلیک میکشد.[۷]
شخصیتهای حاضر در داستان
راوی، پیرمرد خنزرپنزری، پیرمرد قوزی، عموی راوی، پدر راوی، شوهرعمهٔ راوی، برادر لکاته، مرد قصاب، زن اثیری، لکاته، بوگامداسی، دایه و عمهٔ راوی
شهرت بهنقل از اهالی ادب
حبیب احمدزاده
« | تمام گفتهها و افکار درونی هدایت در قالب بزرگترین اثرش شکل بسیار جدّی و قابل تعمّقی بهخود گرفت که آن اثر بزرگ، مرگ غمانگیزش بود. خودکشی هدایت نوعی وحدت و هماهنگی بین تراژدی زندگی او و تراژدی قهرمان بوف کور بهوجود آورد که خواسته یا ناخواسته، همگان را درپی چراگویی مرگ او بدین اثر میکشاند و این بالاترین دلیل تأثیر بوف کور در ذهن مخاطب و ماندگاری آن در ادبیات داستانی ایران است.[۸] | » |
محمدرضا قربانی
تردیدی نیست که بوف کور کاملترین اثر هدایت از نظر شکل و محتواست؛ زیرا در این اثر علاوهبر شکل ساختاری بهشکل حادثهای داستان نیز توجه خاصی شدهاست که درواقع باید عصارهٔ اندیشههای هدایت را در آن جستوجو کرد.[۹]
اهمییت آشنایی با بوف کور
- سیروس شمیسا: ما بوف کور را نه در زمان آن و نه حتی اکنون، نفهمیدهایم و کاش غائله به همینجا ختم میشد؛ زیرا از آن بدتر این است که آن را غلط فهمیدهایم و دربارهٔ آن تبلیغات منفی بسیاری کردهایم و حق مسلم فخر و مباهات به آن را به اعتبار شهرت جهانیش، نادانسته از خود سلب کردهایم.[۱۰]
- این اثر در نگاه اوّل بیشتر به سبک و سیاق غربی میماند تا اسلوبهای ادبی شرقی و ایرانی. نقدهایی هم که بر این اثر نوشتهشده بیشتر ناظر بر چنین تأثّرها و شباهتهایی است؛ امّا در زمانهای اخیر به اثرپذیری آن از فرهنگ ایران بیشتر توجه شدهاست. هنگام صحبت از تأثیر ادبیات قدیم در این اثر٬ بیش از هرچیز نام خیّام برده میشود و بعد ویس و رامین و غالباً در همینجا متوقّف میمانند؛ شاید به این دلیل که هدایت خود دربارهٔ این دو موضوع، کتاب و مقاله نوشتهاست. این حقیقت که صادق هدایتِ داستاننویس، میراث داستانی ادبیات فارسی را مطالعه کردهاست و احیاناً از آن متأثّر شدهاست٬ کاملاً پذیرفتنی است.[۱۱]
اگر بوف کور را خواندهاید
داستانک
بوف کور بهصورت دو داستان موازی روایت میشود:
- روایت اول دربارهٔ جوانی است که نقاشی روی قلمدان انجام میدهد. او شیفتهٔ زنی اثیری میشود، اما این زن بهنوعی توسط پیرمردی سحر شده و در عالمی دیگر بهسر میبرد. سرانجام زن اثیری خود را تسلیم جوان نقاش میکند و در خانهٔ او جان میسپرد. او بدن زن اثیری را مخفیانه بهخاک میسپارد.
- روایت دوم داستان یک جوان نویسنده است که بالاجبار با دختری که از کودکی با او بزرگ شد ازدواج میکند و عاشق اوست؛ اما زن لکاته حتی یک شب را هم با او در یک رختخواب نمیگذراند و مدام با مردهای دیگر مشغول شهوترانی است. یکی از این مردها یک پیرمرد خنزرپنزری است که نزدیک خانهٔ آنها بساط محقّرش را پهن میکند. انگار که لکاته توسط روح پیرمرد خنزرپنزری تسخیرشدهباشد. جوان روزبهروز مریضاحوالتر و گوشهگیرتر میشود تا سرانجام شبی لکاته را میکشد و روح پیرمرد خنزرپنزری وارد بدن او میشود. بهنظر میرسد که روایت اول، بهنوعی مقدّمه، و چکیده برای روایت دوم باشد.
در کلام افراد مشهور
- آندره بروتون، مؤسس جنبش واقعگرایی در فرانسه، بوف کور را در شمار بیست کتاب شاهکار قرن بیستم میلادی دانستهاست.[۱۲]
هنری میلر، نویسندهٔ معاصر آمریکایی
بوف کور هدایت کتابی است که من آرزو دارم روزی نظیر آن را بنویسم. مانند این داستان در هیچ زبانی ندیدهام. آن را واقعاً دوست میدارم.[۱۳]
داریوش مهرجویی
بوف کور بهواقع اولین اثر ادبیات مدرن است که در ایران خلق میشود. ادامهٔ جریانی که یکونیم قرن پیش در اروپا شروع شده بود؛ یعنی ظهور انسان خودآگاه و طرح مسئلهٔ سرنوشت بشری.[۱۴]
سیمین کریمی
داستانهای نمادگرای هدایت، بهویژه بوف کور، دارای همهٔ آن ویژگیهاییاند که بختین در تعریف زبان شعر بیان کرده است. در این آثار، فقط یک زبان، یک گرایش و اندیشه و یک جهانبینی حاکم است که همانا زبان، گرایش، اندیشه و جهانبینی خود نویسنده است.[۱۵]
حسین نمکین
« | نمکین در مقدمۀ خود بر ترجمۀ فارسی کتابش، ادبیات اقلیت:
|
» |
استحال و اقتباس در بوف کور
تأثیرپذیری از آثار دیگران
محمدرضا سرشار[۱۷]
فهرستی از تأثیرگذران بر بوف کور بهنقل از رهگذر:
- برداشت از دفتر خاطرات ریلکه: جلال آلاحمد، در نقدی که در سال۱۳۳۰، یعنی تنها چند ماه بعد از مرگ هدایت، دربارهٔ بوف کور او منتشر کرد، اشاره کرده است که چند سطر از بوف کور، برگرفته از دفتر خاطرات ریلکه است.
- رونویسی از اثری از ویرجینیا وولف: مشهورترین عبارت بوف کور، که از قضا داستان هم با آن آغاز میشود و طی سالیان درازی که از انتشار این اثر میگذرد، مکرّر در مکرّر، از سوی ستایندگان هدایت، بهعنوان جملهای قصار بدیع از او نقل شده، کاملاً متعلّق به ویرجینیا وولف، نویسندهٔ مشهور انگلیسی است.
- شباهتهای حیرتانگیز، با ماجرای دانشجوی آلمانی اثر واشینگتن آیروینگ: این شباهت فوقالعاده، اولیّن بار در سال ۱۳۷۳ ش.، یعنی پنجاه و هشت سال پس از انتشار بوف کور، توسط عنایتالله دستغیبی (سعید) کشف و افشا شد.
- شباهتهای چشمگیر با اورلیای ژرار دونروال: اورلیا شرح بحرانها، رؤیاها، ترسها و عشقهای نروال است.
- شباهت با هورلای موپاسان
- تأثیر از سینمای صامت و اکسپرسیونیستی
تاثیرپذیری هدایت از سینما
- آذر نفیسی: تأثیر سینمای صامت عموماً و سینمای اکسپرسیونیست خصوصاً، بر بوف کور (از سرووضع پیرمرد خنزرپنزری و خندهٔ بیصدایش، تا کالسکهٔ نعشکش و مناظر پسزمینه، و توالی صحنههای بخش اول) نیازمند تحقیق و بررسی بیشتری است.[۱۸]
- حبیب احمدزاده: نوسفراتو فیلمی است که پایهگذار سینمای وحشت در جهان شد و یک سمفونی وحشت بود. این فیلم را فریدریش ویلهلم مورنائو کارگردان سینمای اکسپرسیونیست آلمان سال ۱۹۲۲ در زادگاهش ساخت. تطابق موجود، فضاسازی و از همه مهمتر شخصیتها و پیرنگ داستان این فیلم با بوف کور و تعدادی دیگر از داستانهای هدایت کاملاً محسوس است. از دیگر سوی کتاب بوف کور دربین سالهای ۱۳۰۸تا۱۳۰۹ (۱۹۲۸م) نوشته شده، یعنی حداقل شش سال پس از ساخت نسخهٔ اولیه و صامت فیلم. درنتیجه نظریهٔ تأثیرگیری معکوس فیلم از آثار هدایت بهکلّی منتفی است.[۱۹] به تشابه نقّاشی روی جلد بوف کور، با تصویر شخصیت دراکولا توجّه کنید، به شباهتهای عجیب چنگال، چشمان، بینی و کلّهٔ مازوئی در نقاشی جغد و شخصیت دراکولا در فیلم نوسفراتو توجه کنید. گفتنی است نقّاشی جغد کار هدایت است.[۲۰]
-
نقّاشی جغد اثر صادق هدایت -
دراکولای نوسفراتو
در داستان بوف کور، پس از کشتن زن اثیری توسط راوی، چنین آمده:
- رفتم در اتاقم و چمدان مرده را بهزحمت تا دم در آوردم. دیدم یک کالسکهٔ نعشکش کهنه و اسقاط دم در است که به آن دو اسب سیاه لاغر مثل تشریح بسته شده بود، پیرمرد قوزکرده آن بالا روی نشیمن نشستهبود و یک شلاق بلند در دست داشت، ولی اصلاً برنگشت بهطرف من نگاه بکند٬ من چمدان را بهزحمت در درون کالسکه گذاشتم که میانش جای مخصوصی برای تابوت بود. خودم هم رفتم بالا میان جای تابوت دراز کشیدم و سرم را روی لبهٔ آن گذاشتم تا بتوانم اطراف را ببینم٬ بعد چمدان را روی سینهام لغزانیدم و با دو دستم محکم نگهداشتم. شلّاق در هوا صدا کرد، اسبها نفسزنان بهراه افتادند، از بینی آنها بخار نفسشان مثل لولهٔ دود در هوای بارانی دیدهمیشد و خیزهای بلند و ملایم برمیداشتند٬ دستهای لاغر آنها مثل دزدی که طبق قانون انگشتهایش را بریده و در روغن داغ فروکردهباشند آهسته بلند و بیصدا روی زمین گذاشتهمیشد٬ صدای زنگولههای گردن آنها در هوای مرطوب به آهنگ مخصوصی مترنّم بود٬ یک نوع راحتی بیدلیل و ناگفتنی سرتاپای مرا گرفتهبود، بهطوری که از حرکت کالسکهٔ نعشکش آب تو دلم تکان نمیخورد٬ فقط سنگینی چمدان را روی قفسهٔ سینهام حس میکردم. ... مه غلیظ اطراف جاده را گرفتهبود. کالسکه با سرعت و راحتی مخصوصی از کوه و دشت و رودخانه میگذشت، اطراف من یک چشم انداز جدید و بیمانندی پیدا بود که نه در خواب و نه در بیداری دیدهبودم: کوههای بریدهبریده، درختهای عجیب و غریب توسریخورده، نفرینزده از دو جانب جاده پیدا که از لابلای آن خانههای خاکستریرنگ به اشکال سهگوشه، مکعب و منشور با پنجرههای کوتاه و تاریک بدون شیشه دیده میشد(ص:۳۳).
این صحنه دقیقاً کپی سکانسی از نوسفراتو است، که در آن، دراکولا با درشکه بهسراغ هاتر میرود تا او را به قصر خود در بالای کوه ببرد. چنین صحنهای، در رمّان دراکولای برام استوکر نیز آمدهاست.[۲۱]
چرا روح راوی بر اثر گزیدهشدن توسط زن لکاته، به روح پیرمرد خنزرپنزری تبدیل میشود و نه روح زن گزنده؟ آیا دلیل را نمیتوان در تسخیر قبلی روح این زن (لکاته) بعد از گزیدهشدن توسط خونخوار و بههمین ترتیب، انتقال آن روح به دیگران (گزیدن دوباره و امتزاج خون) دانست؟ بهنظر نتیجهگیری کاملا مشخص است.[۲۲]
نظر هدایت دربارهٔ اوریژینالیته و تقلید!
خود صادق هدایت در مصاحبت با مصطفی فرزانه، در رابطه با تقلید گفتهاست:
« | تقلید؟ همه تقلید میکنند. من هم تقلید میکنم، تقلید عیب نیست. دزدی و چاپیدن عیب است. داشتن شخصیت به این معنی نیست که آدم بههرقیمت که شده خودش را اوریژینال (بدیع) جابزند. اوریژینالیته به تنهایی حسن نیست. شرط خلق کردن نیست. چه بسا آدمی حرف داشتهباشد که باید تو یک قالب خاص گفتهشود و این قالب پیش از او ساختهشدهباشد... تقلید بدون آن که آدم احتیاج داشتهباشد، نشانهٔ تنبلی و بیجربزگی است.[۲۳]اگر بههوای اینکه بخواهی مقلّد نباشی، نه ببینی، نه بخوانی، نه بشنوی، و نه چیزی یاد بگیری، کارت خراب است؛ چرا که خبر نداشتن از کار دیگران آدم را اوریژینال نمیکند. باید خواند و شنید و اگر عرضه داشت زیرش زد. بلد نبودن تکنیک نوشتن، مانع نوشتن میشود... ولی آن روزی که مینشینی بنویسی باید خودت باشی، دیده و شنیده و حسّ خودت باشد.[۲۴] | » |
ماجرای انتشار
چاپ بمبئی
حبیب احمدزاده: تاریخ چاپّ بوف کور در فهرست آثار هدایت، بهسال ۱۳۱۵ و مکان آن به بمبئی برمیگردد، که هدایت تعدادی نسخهٔ محدود کتاب بوف کور را کپی کرده و در پشت آن این عبارت را نوشته :
این موضوع، اکثر منتقدان آثار هدایت را برآنداشته که تصور کنند بوف کور در هند نوشته شده و این نقطه شروع اشتباه بزرگی است که در گفتوگوی هدایت با دوستش، مصطفی فرزانه، اصلاحشدهاست.
آنچه از شواهد برمیآید، زمان نوشتن بوف کور توسط هدایت به سال ۱۹۳۰ و مکان آن به پاریس برمیگردد. باید پرسید که در پاریس به هدایت چه گذشت، و چه نیرویی او را به نوشتن آثار روانشناختی مانند بوف کور و زندهبهگور واداشت؟[۲۵]
هدایت در سال ۱۳۱۵، برای همکاری در کار فیلمسازی با عبدالحسین سپنتا، خالق فیلمهای ناطق فارسی در هند، به هند سفر میکند، ولی زمانی به بمبئی میرسد که سپنتا دو ماه پیش از این کشور رفته و هدایت بهناچار در نزد استاد سپنتا، بهرامگور انگلساریا، بهآموختن زبان پهلوی میپردازد.[۲۶]
مصطفی فرزانه بهنقل از صادق هدایت:
« | زبان پهلوی بهانه بود، حالا همه دست گرفتهاند که فلانی رفت به هند که زبان پهلوی بخواند! میخواستم پابهفرار بگذارم، پیشآمد شد رفتم به هند و پهلوی را بهانه کردم... رفته بودم بوف کور را چاپ کنم... اما نشد و با زحمت و پیسی پنجاه تا نسخه پلیکپی کردم...[۲۷]تمام داراییم عبارت بود از پولی که از فروش کتابهایم درآوردم. هرچه کتاب از فرنگ آوردهبودم و اینجا خریدهبودم و آنچه از معلومات خودم چاپ کردهبودم، همه را یکجا به بروخیم فروختم و پولش را جرینگی ریختم تو جیبم و راهافتادم. ... فقط در آنجا بود که به انگلساریا برخوردم، کسب معلومات پهلوی کردم تا نگویند فلانی بیکار نشستهاست...[۲۸] | » |
چاپ در ایران
بهگفتهٔ احسان طبری:
- هدایت بنابه خواهش حمید رهنما دستنویس بوف کور را که تاآنموقع در کشور نشرنیافتهبود، در اختیار روزنامهٔ ایران گذاشت.»
بنابراین در سال ۱۳۲۰ بوف کور بهصورت پاورقی در روزنامهٔ ایران چاپ شد.[۳۰] وانگهی این چاپّ بوف کور با متن اصلی آن تفاوتهای قابل توجهی دارد. فریدون هویدا معتقد است که این افتادگیها ناشی از تصمیم خود صادق هدایت بودهاست درحالیکه حسن قائمیان این تفاوتها را ناشی از دخل و تصرف خودسرانهٔ حسینقلی مستعان که در آن زمان عضو هیئت تحریریهٔ روزنامهٔ ایران بودهاست، میداند. بااینوجود روزنامهٔ ایران٬ یک سال بعد٬ بوف کور را بهصورت کتاب در انتشارات خود چاپ میکند. این چاپ، سومین چاپّ بوف کور دانستهمیشود. این چاپ بوف کور درواقع دقیقترین و معتبرترین نسخهٔ بوف کور نیز دانستهمیشود؛ چراکه متن آن توسط خود صادق هدایت مورد تجدیدنظر قرارگرفتهاست.[۳۱]
چاپ چهارم بوفکور در سال ۱۳۳۱ (یک سال پس از مرگ هدایت منتشر شد. این چاپ بر اساس بوف کور چاپ روزنامهٔ ایران و با تغییرات اندکی منتشر شد، و اساس چاپهای بعدی بوف کور بودهاست.[۳۲]
سبک کتاب
نظر جلال آلاحمد
بوف کور یک داستان کوتاه نیست، رمّان هم نیست. محاکات است. مکالمهای است با درون. درونبینی است. کاوش در خاطرات است. حکایتی است حاوی صمیمیترین نفسانیّات یک هنرمند. حکایتی فراواقعگرا و عجیب و غریب و پر از غم غربت.[۳۳]
واقعبینی صحنهٔ اول بوف کور، بیشتر به وصف یک رؤیا میماند[۳۴]
نظر محمدرضا سرشار
با یک نگاه نقّادانهٔ فنی، بوف کور را میتوان ملغمهای از واقعگرایی، فراواقعگرایی با برداشت کاملاً عوامانه، بیانگرایی سطحی مقّلد، و نمادگرایی سستمنطق دانست؛ که همین آمیزش سطحی، سست و بعضاً ناهمگون، بسیاری از خوانندگان و مفسّران آن را بهاشتباه انداخته، و باعث ازبین رفتن جرئت و جسارت آنان، برای چونوچرا کردن در ساختار اثر و نقد واقعی آن شده است.[۳۵]
نظر محمدرضا قربانی
ساختار این کتاب نیز، مانند ساختار سه قطره خون، اساساً استعاری است و در آن از اشاره، تکرار و ایجاز استفاده میشود.[۳۶]
نظر عبدالعلی دستغیب
در گام نخست، رمّانی فراواقعگرا و در بعضی صحنهها بیانگرا است.. راوی این داستان مردی است مالیخولایی و منزوی؛ که در جهانی وهمی بهسر میبرد. شیوهٔ بیان او تک گفتار طولانی درونی است.[۳۷]
نظر سیروس شمیسا
بوف کور داستانی است فراواقعگرا. در آثار فراواقعگرا مطالب و وقایعی که در ورای واقعیات و حقایق متعارفاند مطرح میشوند. منشا این مطالب (توهمات یا واقعیاتی دیگرگونه) ضمیر ناخودآگاه و یا بهزبان غیرفنی، روح است. در اینگونه آثار با تظاهرات و تجلّیات ناخودآگاه روح The unconscious manifestions of the soul مواجهیم.[۳۸]
بوف کور بهطرز شگرفی با سیستم جهانی نمادگرایی، مخصوصا نمادگرایی جادویی مربوط است و ازاینرو بین آن و هر اثر معتبری در این زمینه ارتباط است.[۳۹]
شیوهٔ داستانپردازی در بوف کور هر چند به جریان سیّال ذهن Stream of consciousness نزدیک است اما دقیقاً آن نیست. بوف کور یک رمّان روانی است و یکی از فرقهای رمّان روانی با شیوهٔ روایتی جریان سیال ذهن در این نکته است که در آن خبری از لایههای پیش از گفتار نیست و گفتارها جنبهٔ عقلانی و طبیعی دارند. [۴۰]
قهرمان بوف کور یک قهرمان آرکیتایپی روانی psychological archetype است، نه یک فرد بیمار روانی psychological abnormal individual و باید در اعمال و افکار او بهدنبال طرحهای کلی اعمال و افکار بشری در طی تاریخ درازپای حیات بشری بود.[۴۱]
همچنین شیوهٔ روایتی بوفکور را میتوان تا حدودی نزدیک به گفتوگوی درونی interior dialogue یا تکگفتارهای درونی interior monologue دانست.[۴۲]
بوف کور ازنظر اسلوب، فراواقعگرا و ازنظر نوع (genre) ، رمّان روانی psychological novel است. ماجراهای رمّانهای روانی را میتوان بههمان قدمت داستانهای اساطیری قلمداد کرد چون تظاهرات روح یا ناخودآگاه را مطرح میکنند و از زبان ناخودآگاهی جمعی که در همهٔ افراد بشر چه بهلحاظ «در زمانی» و چه بهلحاظ «هم زمانی» مشترک است سخن میگویند. قهرمانان این گونه رمّانها آرکیتایپها هستند، یعنی محتویات ناخودآگاه ذهن جمعی که بهصورت اسطوره و نماد تجلی میکنند. در اینگونه آثار معمولا کلمات و جملات در معنای قراردادی بهکار نمیروند و باید تأویل و تفسیر شوند. مخصوصاً در آنها نمادهای شخصی دیدهمیشود که حاصل برخورد خاصّ نویسنده با جهان بیرون و درون است. رمّانهای روانی و فراواقعگرا بههم شبیه هستند زیرا نویسندگان اینگونه آثار سعی در ورود به دنیای مبهم و مجهول روح و خفایای ناخودآگاه داشتهاند و ازاینرو توصیفات و تجربیات آنها معمولا و در بسیاری از موارد شبیه بههم است. ازاینرو کسانی بین بوف کور و برخی از آثار نروال و کافکا و ریلکه و نوالیس و پو و امثال ایشان شباهتهایی یافتهاند.[۴۳]
پیشینهٔ کتاب
مقایسهای با ادبیات کهن فارسی
به رغم غالب نظرها که بوف کور اثری مدرن و بریده از فرهنگ و ادبیات کهن ایرانی معرفی میشود٬ پیوستگیهای عمیقی میان این اثر و فرهنگ عامه و نیز ادبیات رسمی کهن فارسی میتوان یافت. با اطمینان میتوان گفت که هدایت٬ تصویر «دختراثیری و پیرمرد جوکی» را از یکی از افسانههای طوطینامه اقتباس کرده است: در بوف کور٬ دختری فراانسانی روبهروی پیرمردی جوکی و گوژپشت و فرتوت ایستاده است و به او گل نیلوفر تعارف میکند و میان آنها یک جوی آب فاصله است؛ در طوطی نامه هم دختری فراانسانی روبهروی پیرمردی هندی و منحنی و فرتوت نشسته است و به مردی دیگر دستبند زر تعارف میکند و میان دختر و پیرمرد یک دیگ روغن جوشان فاصله است.[۴۴]
اساطیر هند
با نگاهی دقیق به سیر زندگی صادق هدایت به این نکته واقف میشویم که بدون اسطورههای هندی، داستانی به نام بوف کور جایگاه امروزین خود را در تاریخ ادبیات ما پیدا نمیکرد. شناخت این ریشهها کمک بزرگی نیز به درک بهتر مفهوم وانگیزهٔ هدایت از نگارش بوف کور در پاریس و بازنویسی آن در بمبئی خواهدکرد. طرح موضوع بدین شکل باعث خواهدشد ما به معرفتی نزدیک به زمان نگارش داستان نزدیک بشویم. شناخت ریشهها و خاستگاه اجزاء یک داستان درواقع مهندسی معکوسی است برای تجزیهٔ ماشینی مرکب به قطعات منفصله، تا درمورد روابط این قطعات و کارکرد واقعی دستگاه به درک بهتری برسیم.[۴۵]
جهان درونی هدایت
ما غالباً اسیر این دام میشویم که باید هدایت را چون بیگانهای در فرهنگ غربی ببینیم که میکوشد آنچه را که برای یک خوانندهٔ غربی آشنا است٬ و برای خود او ناآشنا و شگرف٬ برشکافد و شناسایی کند. امّا هنگامی که هدایت را در کنار توماس مان و سارتر میگذاریم میبینیم که هرسه با همان مفاهیم و پدیدههایی دست و پنجه نرم میکنند که برای ناظران غربی هم ناشناختهاند. این هرسه میکوشند آنچه را که در تجربهٔ تکنولوژی نوین٬ یعنی در یکی از عرصههای توانمند و مهّم تجدّد٬ برایشان ناشناس است بیابند و بشناسند.[۴۶]
داستان بوف کور، جنبههایی از اندیشههای روانشناسی فروید را در خود دارد. فروید معتقد است که امیال و آرزوهای سرخوردهٔ فرد٬ پس از آنکه بهسطح ناخودآگاه فرستادهمیشود، یا در خواب بهصورت رؤیا بهشخص ظاهر میگردد و با برآورده شدن این آرزوهای نیرومند و سرکوبشده، شخص رؤیابین ارضاء میشود و یا بهشکل علائم نوروز بروز مینماید.[۴۷]
بوف کور بیش از هر اثر دیگر هدایت، پرده از ابهامات و پیچیدگیهای دنیای درون و نگرش شکگرایانهٔ او به جهان برمیدارد. در این اثر نویسنده میکوشد تا آنجا که ممکن است افکار و ذهنیت خود را مبنی بر بیثباتی دنیا بیان کند، بهطوری که در این کتاب میخوانیم :
بوف کور با تمام یأس و اندوه جانفرسایش، در جستوجوی بارقهٔ تابناک زندگی هیچ فرصتی را از نظر دور نمیدارد. اما ازآنجاکه هیچ چیز در دنیا، هیچ پدیده، هیچ احساس، و هیچ حالتی ثبات ندارد، لحظات خوش نیز گذرا هستند و بارقهٔ امید نیز میرا و خاموش شونده.[۴۸]
هدایت بهعشق احترام میگذارد و از شهوت و حالاتی نظیر آن ابراز تنفر میکند. ازهمینروست که همهٔ کسانی که در داستانهای او به عشق جنسی دچار میشوند، به بدترین وجهی محکوم بهمرگ میگردند. زیرا از نظر هدایت انسان برای ادامهٔ زندگی باید انگیزهای بسیار مهمتر و ارزشمندتر از عشق جنسی داشتهباشد.[۴۹]
در بوف کور نیز لکاته از آن جهت محکوم بهمرگ میگردد که موجودی شهوتران و فاسد است:
و البته راوی بوف کور هم بهخاطر عشق جنسی خود نسبت به لکاته گرفتار سرنوشتی پیچیده و شوم میشود.[۵۰]
نشانهها و ویژگیها در بوف کور
تکرار
از مهمترین نشانههای بارز سبکی در بوف کور، تکرار است که مصادیق متعددی دارد. مثلاً یکی از آن تکرار عدد دو و مضرب آن چهار در سرتاسر داستان است:
دو ماه و چهار روز، دو قران و یک عباسی، دو درهم و چهار پشیز، دو دریچه، دو سال و چهار ماه، دو تا کلوچه، دو گوسفند، دو اسب سیاه، دو مگس زنبور طلایی، دو دندان کرمخورده، و ...
هدایت انشقاق یک به دو یا وحدت اساطیری را به کثرت دنیوی با عدد دو و مضارب آن نشاندادهاست. عدد دو از طرف دیگر، مظهر تضاد عینی ساخت و ویرانی است.[۵۱]
جغرافیا: سه نقطه از شهر تاریخی ری
- گورستان نزدیک شاه عبدالعظیم
- نهر سورن
- کوه بیبیشهبانو[۵۲]
بسیاری ایرادها از نگاه محمدرضا سرشار
نثر بوف کور بهقدری ضعیف، سست و پراشکال است که خوانندهٔ آشنا با ادبیات و زبان داستان، احساس میکند این متن یا توسط شخصی عامی و بیگانه با ادبیات نوشته شده یا آنکه متنی یکبارنویس است که نویسنده مجال یا امکان بازخوانی و اصلاح آن را نیافته است. این نوشته، بهلحاظ استفادهٔ صحیح و دقیق از علائم سجاوندی که کاملاً پیاده و مرخص است و از ایننظر، بهقدری نادقیق، مغلوط و مخدوش است که بیان همهٔ آن اشکالها، اصولاً در حوصلهٔ هیچ نقد و خوانندهٔ نقدی نمیگنجد.[۵۳]
تحلیل جزئی شخصیتهای بوف کور
وحدت اسطورهای
بوف کور داستان انشقاق division روح تامّهٔ بشری و وجود کلی واحد به دو جزء است: مذکر و مونث، مرد و روان زنانهٔ درونش (آنیما) ، زن و روان مردانهٔ درونش (آنیموس) ، خودآگاه و ناخودآگاه زندگی درونی و بیرونی. و این اساس آیین تانترا از آیینهای فلسفی هند است. برطبق این آیین برای نجات از مصائب دنیوی میباید این ثنویت را به توحید نخستینه بازگرداند.
در بوفکور همهٔ قهرمانان مرد در حقیقت یک نفر و همهٔ قهرمانان زن هم یک شخصیت بیش نیستند و در نهایت این مرد و زن هم یک نفرند، یعنی باید یک وجود باشند، هدف تحقق یک وجود متحد است، اما دریغ.[۵۴]
یک جا در بوف کور مطلبی است که وحدت آدم و حوّا را در بهشت بهیاد میآورد و اینکه حوّا (نفس آدمی، درون، آنیما) آن وحدت و کمال را به فریب ماری فروخت:
آرزوی شدیدی میکردم که با او در جزیرهٔ گمشدهای باشم که آدمیزاد در آن وجود نداشتهباشد... آیا آنوقت هر جانور دیگر، یک مار هندی، یا یک اژدها را بهمن ترجیح نمیداد؟
مار در اینجا علاوهبر اینکه تلمیحی به اسطورهٔ آدم و حوّاست، نماد هم هست. یونگ در کتاب سمبلهای تغییر شکل میگوید:
تقدیرگرایی و انفعال شخصیتها
سرخوردگی شخصیت داستان مردی که نفسش را کشت، شباهت زیادی به راوی داستان بوف کور دارد، بدینگونه که اولّی به شخصی علاقمند میشود که او را مظهر صداقت میداند ولی بعد عکس آن ثابت میشود. و دومّی به زنی دل میبندد که درنظر او مظهر پاکی است اما سرانجام درمییابد که او لکاتهای بیش نیست. با وجود این تشابه، آنچه داستان مردی که نفسش را کشت را از بوفکور متمایز میکند، چگونگی شکل و محتوای آنها است.[۵۷]
در تمامی داستانهای هدایت، قهرمانان (و شاید بهگفتهای ضدّقهرمانانش) در مواجهه با سختیها و مشکلات بهیکباره تن بهشکست میدهند یا مرگ را پذیرا میشوند و در این میانه، خوشی و بهروزی مادی فقط از آن نادانها، رجّالهها و پایینتنهزیستان است، و انسانهای دردآگاه و مسئول٬ هرگز جام بهروزی را نمیچشند. قهرمانهای داستانهای هدایت، افرادی قرنطینهای هستند که بهمحض ورود کوچکترین میکروب، بهعلّت آمادگی نداشتن٬ نابود میشوند. چنین بهنظر میرسد که این قهرمانان (و بهواقع ناقهرمانان) باید با رؤیای مجازی و همیشگی خود در قرنطینهای مطلق زندگی کنند یا تن بهشکست و نیستی بدهند.[۵۸]
راوی بوف کور نیز خود را گرفتار در چنگال سرنوشت محکوم بهمرگ و نیستی میداند.[۵۹]
سرنوشتگرایی و حاکمیت تصادفهای غریب و از پیش تعیین شده که گره در سرنوشت بشر دارد، بر جهان هستی، گوشهای از جهانبینی خیامگونهٔ هدایت است که در برخی آثار او بازتاب دارد و در هر داستان بهشکل خاصی نمود پیدا میکند. در بوف کور، راوی داستان از آن بیم دارد که مبادا تمام قوانین طبیعت تغییر یابند و سرنوشت او را درهمبپیچند و از آنچه که هست فاجعهبارترش گردانند.[۶۰]
تک صداییبودن آثارش
آثار هدایت، همگی تکصدایی است؛ و آن تکصدا نیز، صدای خود هدایت است. بهدیگر سخن، هدایت در هیچیک از داستانهایش، به شخصیتهای مخالف اندیشهٔ خود، اصولاً اجازهٔ سخنگفتن نمیدهد؛ چه رسد به آنکه به آنان رخصت دفاع از آراء و اعمالشان را بدهد![۶۱]
قهرمانهای داستانهایش اغلب با همان زبان صحبت میکنند که خود او حرف میزند و همان اصطلاحات و اندیشههایی را بهکار میبرند که خود او بهکار میبرد.[۶۲]
نفرت هدایت از ابتذال، در بوفکور، بهشکل نفرت راوی این داستان از رجّالهها و پیرمردهای خنزرپنزری تجلی میکند.[۶۳]
ترجمه به زبانهای دیگر
ترجمه بهزبانهای فرانسه، انگلیسی، آلمانی، سوئدی، اسپانیایی، عبری، چکی، مجارستانی، ترکی، ارمنی و کرهای از دیگر افتخارهای این اثر است:
- نخستینبار ژوزه لسکو با همکاری هدایت بوف کور را به فرانسه ترجمه کرد و آن را در سال ۱۹۵۲ (دو سال پس از مرگ هدایت) با عنوان La chouette aveugle در فرانسه منتشر کرد.[۶۴]
شرایط سیاسی و اجتماعی در زمان نوشتهشدن بوف کور
هدایت در بخش نخست کتاب گروه محکومین در نوشتهای تحت عنوان پیام کافکا، دربارهٔ کافکا میگوید:
«برای اینکه بتوان دربارهٔ آثار کافکا حکم قطعی کرد، ناچار باید زمان و سرزمینی را که در آن میزیسته و در آنجا پرورش یافته را درنظر گرفت.»[۶۵]
آغاز دورهٔ ادبیات معاصر در ایران
در زمان شروع بهکار هدایت، داستاننویسی به سبک و سیاق جدید، دوران طفولیت خود را میگذراند و این طفولیت از داستانهای انتقادیاجتماعی جمالزاده شروع شده بود...؛ امّا هدایت چگونه با فاصلهای بدیع از نوع داستاننویسی زمان خود، اثری همچون بوف کور را خلق میکند؟[۶۶]
ظهور هنر هفتم
در دههٔ بیست میلادی، پاریس در قبضهٔ هنر تازه پاگرفتهٔ سینما بود. نزدیکان هدایت اذعان میکنند که هدایت به این پدیدهٔ جدید توجه بسیار داشته، بهخصوص به سینمای اکسپرسیونیستی که در آن زمان عامل جهشزای هنر سینما بهشمارمیرفتهاست.[۶۷]
خود هدایت در نوشتههایش (مانند البعثة الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه و یا پروین دختر ساسان،) بهصورت مستقیم به مقولهٔ سینما پرداختهاست.[۶۸]
مسائل سیاسی و اجتماعی
علاوهبر پدیدهٔ سینما؛ مسائل بغرنج اجتماعی و سیاسی نیز در یأس و سرخوردگی برخی از شخصیتهای داستانی هدایت بیتأثیر نیستند، بهگونهای که اغلب شخصیتهای داستانی هدایت، روحیهٔ یأسآمیز خود را از محیط فقرآلود و زندگی پر از فقر و مسکنت و نیز سیاستهای ناعادلانه و سرکوبگرایانهٔ نظام حاکم بر جامعه اکتساب میکنند. مثلاً راوی بوف کور در اتاقی محقّر و بهقول خودش پر از فقر و مسکنت، در اتاقی که مثل گور است زندگی میکند، در حالی که رجّالهها را میبیند که همه از زندگی خوب و راحت و آسودهای برخوردارند.[۶۹]
- مصطفی فرزانه: صادق هدایت بطری ودکائی را که روی میز بود نشانم داد و گفت:
- «این بطری را میبینی؟ اگر بگویم که برچسبش را کج چسباندهاند؛ زشتی شکل بطری، بیتناسبی رنگهای برچسب، زشتی خطی که با آن اسم مارکش را نوشتهاند، و محتوی جگرخراشش را توجیه کردهام، ندیدهگرفتهام... وقتی میشود یکی دو ایراد گرفت که بقیهٔ بطری قابل قبول باشد؛ اما این بطری و آنچه توش هست آنقدر عیب دارد که جای ایراد نیست... باید از اصل زیرش بزنم.»
محیطی که در آن زندگی میکردیم دچار همین وضع بود: همه چیزش ایراد داشت و این عیبها را ما در همهجا و همهٔ مواقع حس میکردیم. مسئله فقط سیاسی و اقتصادی و اداری نبود. بههرچه دست میزدید میلرزید و فرومیریخت... عدم امنیت فقط در اوضاع اجتماعی دیده نمیشد، هر فردی در کنج خود در ناامنی بهسر میبرد.[۷۰]
جریانسازیها
داستانپردازی در ایران مراحل مختلفی را پشتسرنهاده و در اوج خود به تمثیلسازی و نمادگرایی رسیدهبود (منطقالطیر، مثنوی مولانا، آثار شیخ اشراق و ...) و انتظار آرمانی آن بود که در دوران جدید نیز از همین نقاط قوّت و اوج حرکت کند. اتّفاقاً بوف کور بهصورت طبیعی و درادامه و تکامل آن شیوههای ادبی بهوجود آمده بود؛ ولی متأسفانه در زمان خود نهتنها فهمیده نشد، بلکه مردود شناختهآمد و بعید نیست که به خود نویسنده نیز باورانده باشند که این اثر چیزی نیست؛ زیرا هدایت دیگر در این شیوه کار نکرد و لامحاله به سطوح نازلی لغزید و این باعث شد تا داستاننویسی در ایران، حرکت خود را از سکوهای نازلتری چون واقعگرایی سطحی اجتماعی، ادبیات توصیفی و امثال آن آغاز کند.[۷۱]
نظر خود نویسنده دربارهٔ بوف کور!
«حالا جنابعالی هم آمدهاید روبروی من نشستهاید و دربارهٔ شاهکارهای بیهمتای من نطق میکنید؟... کدام شاهکار؟ همهاش سوءتفاهم... شهرت پر افتخارمان هم سوءتفاهم... اصلاً سرتاسر زندگیم سوءتفاهم بوده...»[۷۲]
«...یک خاجپرست فرانسوی آمد زیر جلدم افتاد که بیا بوف کور را ترجمه کنم. گفتم من آن را نوشتهام برایم تمام شده دیگر بهمن مربوط نیست. هر کار میخواهی بکن... حالا افتاده بهجان ناشرهای فرانسوی ایندروآندر میزند هیچکدام حاضر نیستند چاپش کنند. .... زکّی! مگر ممکن است معلومات بنده را بهزبان فرنگی چاپ بکنند؟... اگر خوب کرنش کردی، توی آدمها قبولت دارند وگرنه موجودات پست و عقب ماندهٔ مدار چهل و هشت درجه را که نباید داخل آدم دانست...»[۷۳]
سیروس شمیسا: در تفسیر داستانهای ادبی (و اصولاً هر اثر والای ادبی) خود نویسنده حکم خواننده را دارد؛ یعنی آراء او نسبت به داستان تقریباً همانقدر غیرقطعی است که خواننده یا لااقل چنین وانمود میکند. ازاینرو نویسندگان معمولاً درخصوص این گونه آثار، خود اظهارنظر نمیکنند چنانکه هدایت هم دربارهٔ بوفکور سخنی نگفت و فقط یک جمله اشاره کرد: «این حوادث اتفاق افتادهاست.» همین![۷۴]
عوامل تأثیرگذار در نوشتهشدن بوف کور
مطالعات (نمود و بررسیهای) نویسنده در فرهنگ و ادبیات ایران باستان و هند و اروپا نیز بخشی از عوامل تأثیرگذار در تکوین این اثر بودهاست.[۷۵]
اساطیر هندی عمدتاً از اهریمنان ضدّخدا و ضدّبشر تشکیل شدهاند که در میان آنها رکشسها اصلیترین ریشهٔ شخصیت بلافصل دراکولا یا اهریمن خونخوار غربی است.[۷۶]
در اساطیر هند دو گونه اهریمن معرفی میشود: دستهای دشمن خدایان و گروهی دشمن انساناند. اسوراها خدایان ایرانیاند که در اساطیر هند بههیبت اهریمن پدیدار میشوند و با خدایان هندو میجنگند.[۷۷]
رکشسها نیز نیروهای اهریمنیاند که نیروی خود را علیه انسانها بهکار میگیرند. رکشسها اهریمنان گوشتخوارند (گوشتخواری در هند رفتاری زشت است.) گوشتخوار بودن اساطیر نکتهٔ جالبی است که هدایت گیاهخوار باید به آن واکنش داشتهباشد.[۷۸]
در اساطیر هندی، بین شیوا و ویشنو بر سر تصاحب لکشمی رقابتی است که شیوا بر اثر شکست، زهر اژدرماری را سرمیکشد. «آزمایش مارناگ» در بوف کور را میتوان برداشتی آزاد از درگیری و رقابت شیوا و ویشنو بر سر الهه بانوی هوس، لکشمی، دانست. لکشمی از خدابانوان هندی، در دو منظر به زن اثیری و زن لکاته تبدیل میشود.[۷۹]
تأثیرپذیرفتهها از بوف کور بهنقل از مصطفی فرزانه
چند سال پیش کتابی از یک نویسندهٔ جوان فرانسوی بهنام ژاک آلن لژه Jack Alain Leger بهدستم رسید که شرح تحولات زندگانی خود را بیپرده بیانکرده بود. و ناگهان در صفحهٔ ۱۹۱ کتاب او به این جمله برخوردم:
- «مدتی خودم را به داشل هدایت Dashiell Hedayat ملقّب کردم و این برای ستایش صادق هدایت بود. برای ستایش شاهکارش بوف کور بود.»[۸۰]
سینماگرانی که بوف کور را دستمایهٔ آثار خود قراردادهاند
- دیوید لینچ در فیلم بزرگراه گمشده (The lost highway) از شخصیت زن اثیری الهام گرفتهاست.
- رائول روییز در سال 1987 فیلمی براساس رمان بوف کور ساختهاست.
- بزرگمهر رفیعا در سال ۱۹۷۳ در آمریکا فیلمی ۹۵ دقیقهای بر پایهٔ داستان بوف کور ساخت و بهعنوان پایاننامهٔ خود ارائه کرد.
- در سال ۱۳۵۳، کیومرث درم بخش فیلمی ۵۵ دقیقهای بر پایهٔ این داستان ساخت.
- خسرو سینایی در سال ۱۳۸۵ دربارهٔ زندگی صادق هدایت فیلمی با نام گفتوگو با سایه ساخت که کمتأثر از بوف کور نبود.
- داریوش مهرجویی بوف کور را الگوی خود برای ساخت فیلم هامون میداند.
- بهگفتهٔ فرهاد غبرایی مضمون رمّان خانوادهٔ پاسکوآل دوآرته (کامیلو خوزه سلا) صرفنظر از سبک و سیاق و ساختار، شباهتهایی با بوف کور دارد.
نگاهی مختصر به متن بوف کور
« | در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود بهکسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکّاک و تمسخرآمیز تلقّی بکنند، زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بهتوسّط شراب و خواب مصنوعی بهوسیلهٔ افیون و مواد مخدّره است، ولی افسوس که تأثیر اینگونه داروها موقّت است و بجای تسکین بعد از مدّتی بر شدّت درد میافزاید(ص:۹). | » |
« | چون برای من هیچ اهمییتی ندارد که دیگران باور بکنند یا نکنند، فقط میترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم؛ زیرا در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطهٔ هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگهدارم، و اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم، فقط برای این است که خودم را بهسایهام معرفی بکنم.(ص:۱۰) | » |
« | میدیدم که درد و رنج وجود دارد ولی خالی از هرگونه مفهوم و معنی بود، من میان رجّالهها یک نژاد مجهول و ناشناس شده بودم، بهطوریکه فراموش کرده بودند که سابق بر این جزو دنیای آنها بودهام.(ص:۱۰) | » |
« | آری جای دو تا دندان زرد کرمخورده که از لایش آیههای عربی بیرون میآمد روی صورت زنم دیده بودم. همین زن که مرا بهخودش راه نمیداد که مرا تحقیر میکرد ولی با وجود همهٔ اینها او را دوست داشتم.(ص:۹۹) | » |
مشخصات کتاب شناختی
بوف کور نوشتهٔ صادق هدایت و یکی از اولین داستانهای ادبیات معاصر فارسی است. چاپ اوّل این کتاب بهصورت دستنویس و بهتعداد اندک (پنجاه نسخه) توسطّ هدایت٬ در بمبئی منتشر شد. تعداد صفحات این نسخه ۱۴۴صفحه٬ و تاریخ چاپ آن ۱۳۱۵ (۱۹۳۷میلادی)است.نقاشی جغد روی جلد نسخهٔ اصلی کتاب نیز کار خود هدایت است.[۲۵]
«بوف کور» را بیش از سی ناشر مختلف در ایران بارها چاپ کردهاند و در این میان انتشارات امیرکبیر در سال۱۳۴۴ به چاپ یازدهم خود رسید. تعدادی از این ناشران:
انتشارات امیرکبیر، مرکز، سیمرغ، باران، چشمه، قطره، نگاه، مرکز فرهنگی هنری نوروز هنر، نامجوفرد، آذرگشسب.[۱]
منبع شناسی
- «نیمۀ پنهان سرگذشت صادق هدایت»، جهانگیر هدایت، ۲۰۰۳م، نشر ورجاوند، ۱۹۲صفحه
- «صادق هدایت بهروایت انجوی شیرازی»، ولیالله درودیان، ۱۳۹۷، نشر نیلوفر، ۲۱۶صفحه
- «دربارهٔ صادق هدایت و آثار او»، ونسان مونتی، ترجمهٔ حسن قائمیان، ۱۳۳۱، ۱۵۵صفحه
- «کتابشناسی صادق هدایت»، محمد گلبن، ۱۳۵۴، نشر توس، ۲۰۴صفحه، شابک ۹۷۸۰۰۵۰۳۰۵۳۵۶
- «یک گفتوگو ناصر حریری با نجف دریابندری، بهکوشش بهکوشش ناصر حریری»، نجف دریابندری، ۱۳۷۶، نشر کارنامه، ۲۱۹صفحه، شابک ۶۰۱۳۴۳۱۹۶۴
- «بازتاب اسطوره در بوف کور»، جلال ستّاری، ۱۳۷۷، نشر توس، ۱۲۶صفحه، شابک ۹۶۴–۳۱۵–۴۷۵–۰–۹۶۴–۳۱۵–۴۷۵
- «تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)»، محمدتقی غیاثی، ۱۳۸۱، نشر نیلوفر، ۲۶۳صفحه، شابک ۹۶۴-۴۴۸-۰۳۷-۶.
- «دربارهٔ بوف کور هدایت»، محمدعلی همایون کاتوزیان، ۱۳۸۱، نشر مرکز، ۱۷۵صفحه، شابک ۶۹۴–۳۰۵–۰۲۰–۲
- «صادق هدایت از افسانه تا واقعیت»، محمدعلی همایون کاتوزیان، ترجمهٔ فیروزه مهاجر، ۱۳۷۷، انتشارات طرح نو، ۳۸۹صفحه، شابک ۹۶۴-۵۶۲۵-۴۹-۱
- «صادق هدایت و مرگ نویسنده»، محمدعلی همایون کاتوزیان، ۱۳۸۱، نشر مرکز، ۱۸۹صفحه، شابک ۹۶۴-۳۰۵-۱۱۶-۱.
نوا نما نگاه
تصویر
موسیقی
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ «آرشیو مدارک کتابشناختی ترجمهٔ بوف کور». تارنمای مرکز اسناد و کتابخانۀ ملّی ایران.
- ↑ «آرشیو مدارک کتابشناختی بوف کور». سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی ایران.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۲۴ تا ۲۴.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۱۱۶.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۱۱۷.
- ↑ قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۳۵.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۲۷و۲۸.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۱۲۱.
- ↑ قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۷۷.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۱۰.
- ↑ بررسی و مقایسهٔ دو تصویر در بوف کور و طوطینامه. پاییز۱۳۹۲. ۵۱.
- ↑ «اهمیت بوف کور، ابهام در بوف کور».
- ↑ میلر. «گفتوگویی میان هنری میلر و مینو جوان». سخن، ش. ۷ (تیرماه۱۳۴۴): ۷۲۹و۷۳۰.
- ↑ مهرجویی، هامون (مصاحبه با داریوش مهرجویی توسط رامین جهانبگلو).
- ↑ سرشار، حقیقت بوف کور، ۲۶۱.
- ↑ دلوز-گتاری، به سوی ادبیات اقلیت، ۹ و ۱۰.
- ↑ سرشار، حقیقت بوف کور، ۴۶تا۶۰.
- ↑ سرشار، حقیقت بوف کور، ۵۹.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۳۲.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۵۹.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۶۲ و ۶۳.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۱۲۱.
- ↑ فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۸۸.
- ↑ فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۸۹.
- ↑ ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ احمدزاده، کد ۲۴، ۲۳.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۷۲.
- ↑ فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۹۳.
- ↑ فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۹۴.
- ↑ طلوعی، نابغه یا دیوانه، ۶۶.
- ↑ بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۸۷.
- ↑ بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۸۸.
- ↑ بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۹۲.
- ↑ سرشار، حقیقت بوف کور، ۶۵ و ۶۶.
- ↑ سرشار، حقیقت بوف کور، ۶۶.
- ↑ سرشار، حقیقت بوف کور، ۷۶.
- ↑ قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۳۸.
- ↑ سرشار، حقیقت بوف کور، ۶۶ و ۶۷.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۲۲.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۱۳.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۱۰۹.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۲۳.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۱۰۹و۱۱۰.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۱۱۷ و ۱۱۸.
- ↑ خاتمی٬ نصیری. بررسی و مقایسهٔ دو تصویر در بوف کور و طوطینامه. ج. سال چهارم. پاییز۱۳۹۲. ۶۱.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۷۱.
- ↑ «فانوس خیال در آثار هدایت». ایران نامه، ش. ۳۹ (۱۳۷۱).
- ↑ قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۰۵.
- ↑ قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۳۵.
- ↑ قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۴۹و۱۵۰.
- ↑ قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۵۱و۱۵۲.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۳۷.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۹۹.
- ↑ سرشار، حقیقت بوف کور، ۲۴۹.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۲۶.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۳۸.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۳۹.
- ↑ قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۷۵.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۱۲۷.
- ↑ قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۳۱.
- ↑ قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۰۱.
- ↑ سرشار، حقیقت بوف کور، ۲۶۰.
- ↑ سرشار، حقیقت بوف کور، ۲۶۶.
- ↑ قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۵۵.
- ↑ غیاثی، تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)، 56.
- ↑ کافکا، گروه محکومین، ۱۷.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۲۱.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۲۵.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۲۷.
- ↑ قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۴۷.
- ↑ فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۴۴.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۵.
- ↑ فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۷۱.
- ↑ فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۷۲.
- ↑ شمیسا، داستان یک روح، ۱۳۸.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۲۳.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۷۱.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۷۲.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۷۴.
- ↑ احمدزاده، کد ۲۴، ۷۹.
- ↑ فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، 17.
منابع
- شمیسا، سیروس (۱۳۷۲). داستان یک روح ( شرح و متن بوف کور صادق هدایت). تهران: فردوس. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۱۳۰۲.
- سپانلو، محمدعلی (۱۳۶۶). نویسندگان پیشرو ایران. تهران: نگاه.
- احمدزاده، حبیب (۱۳۹۵). کد ۲۴ یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد. تهران: سوره مهر.
- سرشار، محمدرضا (۱۳۸۷). حقیقت بوف کور. تهران: کانون اندیشه جوان وابسته به موسسه کانون اندیشه جوان تهران.
- فرزانه، م. ف. (۱۳۷۲). آشنایی با صادق هدایت. تهران: مرکز.
- اسحاقپور، یوسف (۱۳۸۰). بر مزار صادق هدایت. ترجمهٔ باقر پرهام. تهران: آگاه.
- قربانی، محمدرضا (۱۳۷۲). بر مزار صادق هدایت. تهران: ژرف.
- دلوز، ژیل؛ گتاری، فلیکس (۱۳۹۷). کافکا: بهسوی ادبیات اقلیّت. ترجمهٔ حسین نمکین. تهران: بیدگل.
- طلوعی، محمود (۱۳۷۸). نابغه یا دیوانه. تهران: علم. ص. ۵۹۷. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۰۳۵-۵.
- مهرجویی، داریوش (۱۳۷۳). هامون. تهران: زمانه.
- میلر، هنری. «گفتوگویی میان هنری میلر و مینو جوان». سخن پانزدهم، ش. هفت (تیر ماه۱۳۴۴): ۷۲۹و۷۳۰.
- مهرجویی، داریوش (۱۳۷۳). مصاحبه با داریوش مهرجویی توسّط رامین جهانبگلو. تهران: انتشارات زمانه.
- میرعابدینی، حسین؛ فرهادی، کاظم (۱۳۷۷). صد سال داستاننویسی ایران. تهران: نشر چشمه.
- بهارلوییان، شهرام؛ اسماعیلی، فتحالله (۱۳۷۹). شناختنامهٔ صادق هدایت. تهران: نشر قطره.
- خاتمی، احمد و محسن نصیری. «بررسی و مقایسهٔ دو تصویر در بوف کور و طوطینامه». کهن نامهٔ ادب پارسی، ش. ۳ (پاییز۱۳۹۲): ۵۱تا۶۱.
- حکمت، هرمز و مایکل بیرد. «فانوس خیال در آثار هدایت (بهیاد نورتروپ فرای ۱۹۹۱-۱۹۱۲)». ایران نامه، تابستان۱۳۷۱، ۵۳۰و۵۳۱.
پیوند به بیرون
- «تارنمای مرکز اسناد و کتابخانهٔ ملی ایران».
- «اهمییت بوف کور، ابهام در بوف کور». بیبیسی. بازبینیشده در ۱۲خرداد۱۳۹۴.