طاهره صفارزاده
طاهره صفارزاده شاعری نواندیش و صاحبِ سبکِ شعرِ معاصر، نویسنده، پژوهشگر، مترجم قرآن، نظریهپرداز، مبارز و مدرس دانشگاه بود. او نخستین کسی است که قرآن را به دو زبان فارسی و انگلیسی برگرداند.
طاهره صفارزاده | ||||
---|---|---|---|---|
زادروز | ۲۷آبان۱۳۱۵ سیرجان | |||
مرگ | ۴آبان۱۳۸۷ بیمارستان ایرانمهر تهران | |||
علت مرگ | ضایعهٔ مغزی | |||
پیشه | شاعر و پژوهشگر و مترجم | |||
کتابها | ترجمهٔ قرآن | |||
دیوان سرودهها | رهگذر مهتاب، طنین در دلتا، سفر پنجم و... | |||
|
صفارزاده را بهسبب برقراری روابط مؤثر با شاعران سایر ممالک و حضور فعال وی در عرصهٔ بینالملل، جهانیترین شاعر معاصر کشور مینامند. او بههمراه علی موسوی گرمارودی و نعمت میرزاده از آغازگران شعر انقلاب اسلامی است.[۱]
او در بیستوشش سالگی با سرودن شعر «کودکِ قرن» که بعدها در مجموعهٔ «رهگذر مهتاب» بهچاپ رسید، مشهور شد.[۲]
وی آموزش ترجمه بهعنوان دانش را پایهگذاری کرد و از نخستین کسانی است که نقد علمی ترجمه را در دانشگاههای ایران راهاندازی کرد. صفارزاده با مطالعات و پژوهشهای ادبی در زمینهٔ شعر و شاعری سبک جدیدی را به نام شعر طنین معرفی نمود.[۳]
صفارزاده در سالهای آغازین انقلاب اسلامی بههمراه برخی از نویسندگان مرکزی به نام «کانون فرهنگی نهضت اسلام» را که بعدها به «حوزهٔ اندیشه و هنر اسلامی»[۴] و سپس به «حوزهٔ هنری سازمان تبلیغات اسلامی» تغییر نام داد، راهاندازی کرد[۲]. او با مقبولیت از سوی همکاران خویش به ریاست دانشگاه شهید بهشتی و نیز ریاست دانشکدهٔ ادبیات نایل شد. طرح بازآموزی دبیران را اجرا کرد و برای نخستین بار بهسرپرستی وی برای کلیهٔ رشتههای دانشگاهی کتابهایی به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و روسی تألیف شد. وی پنجاهساله بود که عضو کمیتهٔ ترجمهٔ آسیا در فستیوال شعر آسیایی داکا شد[۲]. او پس از انتشار ترجمهٔ "قرآن کریم" عنوان «خادمالقرآن» را از آنِ خود کرد. سازمان نویسندگان آفریقا و آسیا در جشن روز جهانی زن در قاهره[۲]؛ طاهره صفارزاده را بهعنوان شاعر مبارز، زن نخبه و دانشمند مسلمان برگزید.
جایزهٔ ادبی طاهره صفارزاده همزمان با سالروز درگذشت وی، در زمینههای شعر، مقاله و پایاننامه برگزار میشود.[۵]
از میان یادها
ماجراهای انتشار
برندهٔ جایزهٔ یک جلد دیوان جامی
طاهره ۱۳ سال داشت که نخستین شعر خود را با عنوان ""'بینوا و زمستان""' سرود. این شعر بر روی روزنامهدیواری مدرسه خودنمایی میکرد. او بعدها در چهارم دبیرستان نخستین جایزهٔ شعرِ خویش را که یک جلد دیوان جامی بود دریافت کرد. این جایزه بهپیشنهاد محمدابراهیم باستانی پاریزی، دبیرِ دبیرستان بهمنیار، و از سوی رئیس آموزشوپرورش استان به طاهره اهدا شد.[۲]
"'طبیعت بار دیگر با توانگر"' | "'هماهنگ ستم بر بینوا شد"' | |
"'لباس خشم بر تن دیده پرکین"' | "'برای بینوا محنتفزا شد"' | |
"'مسلح شد فلک چون با زمستان"' | "'دماری سخت میخواهد برآرد"' | |
"'ز رنجور و ضعیف و زیردستی"' | "'که سرمایه، زر و قدرت ندارد"'[۴] |
ترجمهٔ «قرآن» به زبان انگلیسی
صفارزاده برای ترجمهٔ «قرآن» به زبان انگلیسی همهٔ قرآنهایی را که به انگلیسی ترجمه شده بود جمعآوری کرد و آنها را خواند. عبارتهایی را که درست بود استفاده میکرد و برخی از آنها را نیز تغییر میداد. او برای ترجمه از منابعی همچون تفسیر "منهجالصادقین" و ترجمهٔ "مجمعالبیان" استفاده میکرد و در هر قسمتی که کاستی بود برطرف میکرد. ترجمهٔ صفارزاده در کشورهای دیگر منتشر شد و ممالک اسلامی مثل مصر برای صفارزاده تشویقنامه ارسال کردند. پس از ترجمهٔ «قرآن»، صفارزاده ترجمهٔ «نهجالبلاغه» را آغاز کرد، ولی اجل به او مهلت نداد.[۶]
اعتراض فرح به یک شعر
شعر «بیگانه و کودک قرن» که در مجموعهٔ «رهگذر مهتاب» بهچاپ رسیده است، اعتراض فرح را برانگیخت و ممنوعالانتشار شد. زیرا این شعر ناسزا به دربار و اشراف است و وضعیت تیرهٔ آن روزها را بیان میکند.[۷] صفارزاده با همین شعر نزد مردم ایران مشهور شد.[۴]
"'
...شام دیگر چون که خواب آید درون دیدهٔ او
"'پرسد از خود باز امشب مادرم کو
"'بانگ آرامی درون گوش او آهسته لغزد:
"'«مادرت اینجاست...
"'در سرای رنگی شبزندهداران
"'در هوای گرم و عطرآمیز یک زندان
"'قامت آن مادر زیبا بهگرد قامت بیگانهای
"'پیچان و دستش گردنآویز است
...
ماجراهای استاد
چرا فیلمنامهنویسی میخوانی؟
صفارزاده همیشه میکوشید تا به فعالیتی هنری بپردازد که نمود داشته و برای جامعه فایده داشته باشد. زمانی که او خارج از کشور تحصیل میکرد، روزی استادش از وی پرسید: «تو چرا در اینجا مثلاً فیلمنامهنویسی میخوانی؟» صفارزداه پاسخ داد: «تا کی ما دانشجویان باید تاریخ ادبیات را از بر کنیم و شرححال شاعران یونانی را بخوانیم؟» استاد به او گفت: «تو اولین آسیایی هستی که این مشکلات را متوجه شدهای!»[۶]
ماجراهای شاگرد
فلاپیِ صورتی
در انتهای مراسمِ نخستین جشنوارهٔ شعر فجر که همه رفته بودند، صفارزاده در تاریکی، کنار خیابان ایستاده بود و بهمحض اینکه علیمحمد مؤدب را دید، گفت: «مؤدب کجایی؟ من میترسم.» مؤدب در آن آخرِ شب که ماشین نبود، بالاخره یک پیکان قراضه را گرفت تا صفارزاده را به خانهاش برساند و با هم سوار شدند. در میانهٔ راه میراحمد میراحسان را دیدند و او را هم سوار کردند. در همان تاکسی کهنه، بحثی از نوگرایی در شعر به میان آمد و یادی از غزلی شد که همان شب در جشنواره خوانده شده بود. صفارزاده با شوخی گفت: «این کی بود شعر خواند، غزلش بوی شتر میداد.»
صفارزاده برای نوگرایی در شعر امروز نگران بود. او روزی یک فلاپی صورتی و قشنگ به شاگردش، که علیمحمد مؤدب باشد، داد و گفت: «اینها حرفهای من دربارهٔ نظریهٔ شعر است، این حرفها را به بچههای شعر امروز بگو.»[۸]
ماجراهای دشمنی
فرخ پهلوی نیز به میدان آمد
ساواک در برخورد با صفارزاده روشهایی را برای شکستن اعتبار ادبی او نزد مخاطبانش در پیش گرفت. از جمله برای تخریب جنبههای محتوایی شعرِ وی یادداشتها و مقالههای ژورنالیستی مینوشت یا مصاحبههایی در راستای تخطئهٔ صفارزاده انجام میداد. از شاعرانی با درجهٔ پایینتر حمایت میکرد و اشعار دوران نوجوانی و رمانتیک او را در روزنامهها منتشر میکرد. حتی در یک مورد فرخ پهلوی در روزنامهٔ کیهان مقالهای نوشت و با مقایسهٔ شعر صفارزاده و فروغ، از فروغ حمایت کرد.[۱]
سوءاستفاده از امضای روشنفکران
ساواک رایزن فرهنگی به کشورهای دیگر اعزام میکرد و در صحبت با شاعران و نویسندگان دربارهٔ صفارزاده اطلاعاتی را جمعآوری میکرد و خاطرات دروغینی در رابطه با وی منتشر میکرد. همچنین آنها مطالبی جعلی را با نام مستعار وی منتشر میکردند و حاضر به انتشار تکذیبههای او نمیشدند. این موضوع بهاندازهای شگفتآور بود که آقای آلبلای که از جانب حقوقدانان فرانسه در سال۱۳۵۷، کمی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برای مصاحبه با روشنفکرانِ مخالف حکومت به ایران آمده بود، این مسئله را در نوعِ خود بینظیر تلقی کرد و بیان کرد در میان همهٔ تخریبهای روانی دیکتاتور تاکنون چنین سوءاستفادهای از امضای روشنفکران مشاهده نکرده است.[۱]
صدای جیغوفریاد
رژیم پهلوی صفارزاده را بهطور کامل تحتتعقیب قرار داده بود. منزل، محل کار، رفتوآمدها و تلفن وی را با دقت کنترل میکرد. آنها کلید خانهاش را نیز داشتند و در نبود او بهراحتی به خانهاش میرفتند و تفتیش میکردند. زمانی که او از مصاحبه با نشریهٔ سازمان زنان خودداری کرد و علیه نشریه تاخت؛ ساواک شبانه با منزل او تماس میگرفت و صدای جیغوفریاد زنی را از پشت گوشی پخش میکرد تا صفارزاده را شکنجهٔ روانی دهد.[۱]
اخراج از دانشگاه
حکومت پهلوی پس از آزارواذیتهای پنهانی علیه صفارزداه، مدتی حقوق او را قطع کردند و در سال۱۳۵۵ بهاتهام سرودن اشعار سیاسی و مذهبی و سر باز زدن از امضای برگهٔ عضویت در حزب رستاخیز، وی را از دانشگاه اخراج کردند.[۱]
درخواست بازنشستگی
بعد از انقلاب صفارزاده ریاست دانشکدهٔ ادبیات را در دانشگاه ملی بر عهده داشت. در آن زمان احمد تمیمداری رئیس دانشگاه بود و قرار بود فردی رئیس شود که دانشکدهٔ ادبیات را به نام پزشکی بگیرد. البته تمیمداری مخالفت کرد؛ ولی او را برکنار کردند. رئیس تازهوارد نسبت به صفارزاده بیمهریهایی را بروز داد که منجر به درخواست بازنشستگی از سوی صفارزاده شد. پس از بازنشستگی، او در شورای انقلاب فرهنگی به فعالیت پرداخت.[۶]
روایتهای دوستی
شوق یک نویسندهٔ اروپایی از آشنایی با شاعری ایرانی و ماجراهای پس از آن
یک نویسندهٔ اروپایی در سخنرانیاش در دانشگاه کلمبیا اظهار کرده است:
« | خوشوقتم که به آمریکا آمدم، نه بهسبب دیدن آسمانخراشهای محیرالعقول، بلکه بهدلیل آشنایی با شاعری ایرانی که تصور غلط مرا نسبت به یک گوشه از جهان اصلاح کرد. ما از طریق رسانههای گروهی جیرهخوار، شاه ایران را یک رهبر سیاسی مستقل و دوست ملّتش میشناختیم و حال آنکه او صمیمیترین دوست امپریالیزم در خاورمیانه است. | » |
بعدها که این نویسنده با صفارزداه دیداری داشته از سخنان خود ابراز تأسف کرده و گفته بود که چند روز پس از این سخنرانی فردی ناشناس با وی تماس تلفنی داشته و اطلاعاتی دربارهٔ صفارزاده پرسیده است.
ماجرای سخنرانی به همین جا ختم نمیشود، بلکه پس از بازگشت صفارزاده به ایران، ساواک در اولین برخورد با او موضوع سخنرانی کلمبیا را مطرح میکند و میگوید: «ما تو را زندان نمیاندازیم که مشهور شوی و چند تا نویسندهٔ خارجی هووجنجال راه بیاندازند، بلکه زندهبهگورت میکنیم».[۱]
روحیه در زندان
آیتالله طالقانی در دیداری که با صفارزاده داشت به او گفته بود:
« | خانم صفارزاده! به جدّم سوگند، شعر شما در زندان به ما روحیه میداد... | » |
شاملو جان
زمانی که صفارزاده از امضای ورقهٔ عضویت حزب رستاخیز امتناع کرده بود، شاملو از زبان استادان دانشگاه ملی این موضوع را شنیده و فوراً با صفارزاده تماس گرفته و گفته بود: «این امضا یک جوک است، حتماً امضا کن اینها قساوت دارند.» صفارزاده پاسخ داده بود: «شاملو جان، این امضا بیشرفی است جوک نیست.» شاملو هم با خنده: «شایدم راست میگی.»
صفارزاده مقابل نامِ خود نوشته بود «عقیده ندارم» و مسئول دبیرخانه این خبر را همهجا گفته بود. شاملو هم نگران دوستش شده بود.[۹]
دستگاه نقد طاهره برای شعر شاملو
عصر یک روز گرم تابستانی شاملو به صفارزاده تلفن زد و گفت: «طاهره من شعری دارم مینویسم که جایی گیر کردهام. پاشو آژانس بگیر و بیا و دستگاه نقدت را برای این معضل بهراه بینداز.» صفارزاده قبول کرد و رفت. شاملو شعری از دلتنگیهای زمان را مینوشت. صفارزاده شعر را خواند و گفت: «بازهم که اصل مضمون و سمبل هر دو را آوردهای.» شاملو چند سطر را بهپیشنهاد صفارزداه حذف کرد و خشنود شد. در همین هنگام بود که اسماعیل خویی هم آمد. شاملو رو به خویی گفت: «من یک گیر در شعرم بود، طاهره را صدا کردم، رفع شد.» خویی پاسخ داد: «شاملو تو داری تواضع میکنی.» شاملو گفت: «نه چرا با خودمان روراست نیستیم. من عقیده دارم که طاهره در زمینهٔ شعر امروز، هم خوب درس خوانده، هم تشخیص دارد.» سپس شاملو هر دو صورت شعر را خواند و گفت: «بفرمایید این هم دلیلش.» دیگر شب شده بود و آیدا با شام از آنها پذیرایی کرد.[۹]
گلهگذاری شاملو از صفارزاده در نزد دانشور
صفارزاده کتاب "حافظ به روایت احمد شاملو" را در خانهٔ دوستش میبیند و آن را برای خواندنِ بیشتر امانت میگیرد. پس از خواندن متوجه اشکالات اساسی در کتاب میشود و نقدی بر حافظ شاملو مینویسد که بهسال۱۳۵۵ در روزنامهٔ «کیهان» چاپ میشود. شاملو قدری میرنجد و در نزد سیمین دانشور از صفارزاده گله میکند. دانشور نیز در پاسخ میگوید: «تو در مقدمه به اعتقاد حافظ تاختهای، شاید به این دلیل در دفاع از او برآمده.»[۹]
خواهرِ خوبِ بیپناهیها
روزگارانی که بر سر انتخاب بنیصدر برای ریاست حرفها و حدیثها بود؛ در یک گردهمایی در میدان آزادی پس از صحبتهای سلطانپور، سیدعلی صالحی به او میگوید: «عاقبت همه را میزنند.» او هم پاسخ میدهد: «درخت آزادی بارورتر میشود.» سپس نارنجکی میان میدان رها میشود و صالحی میدود بهسمت میدان فردوسی. ناگهان مردی درشتهیکل با ریشهای زیادی بر صورت و انگشترهای بزرگ در دست، گردنش را میگیرد و میگوید:« توی میدون آزادی تو با آجر نزدی به سر من؟» صالحی هم پاسخ میدهد: «من مورچه هم سختمه، سوسک را هم نمیزنم، شما که...» صالحی در حال خفهشدن بوده که پیرمردی از راه میرسد، روی پنجهٔ پا میایستد، بازوی مرد قویهیکل را میگیرد و میگوید: «برادرته. خلافی کرده؟» و او جواب میدهد: «ضدّ انقلابه». صالحی برایش توضیح میدهد کاری نکرده و فرزندخواندهٔ طاهره صفارزاده است! مرد درشتاندام که اسم صفارزاده را میشنود دستش شُل میشود و میگوید: «ثابت کن! برویم خانهٔ خواهر صفارزاده.» صالحی یک دوریالی از مرد قویهیکل درخواست میکند و از کیوسک تلفن با صفارزداه تماس میگیرد و ماجرا را برایش توضیح میدهد. آن پهلوان پشت تلفن مثل یک کبوتر تیرخورده، مؤدب میایستد. او در یک دکهٔ سبزیفروشی در میدان فلسطین کار میکرده و با صفارزاده همسایه بوده و احترام خاصی برایش قائل بوده است، به صالحی میگوید: «ببخشید. شما اولاد فاطمه زهرا(س) هستید. شکایتم را نکنی! به شفاعت نیاز دارم!». صالحی از ادبیاتش پی میبرد او آدم باسوادی است و تا مدتها با او دوست میماند.
چند روز بعد که صفارزاده، صالحی را میبیند، دعوایش میکند و با عصبانیت میپرسد: «بگو چه کرده بودی؟!» صالحی هم جواب میدهد: «من... از درخت زمستانی هم اجازه میگیرم تا خلال دندانی از آن بچینم. من و زدن!؟» صفارزاده میگوید: «دیگر ضامن نمیشوم.» ولی باز هم ضامن شد.[۱۰]
بازهم ضمانت
روزی سیدعلی صالحی در صف سینما ایستاده بود تا فیلم ببیند؛ ناگهان سه تاکسی نارنجی آمدند و کنار جوی آب ایستادند. چند مرد پیاده شدند و بهسوی صالحی رفتند. یک کُلت را چسباندند به دندهٔ سمت راستش و یک کلاشینکف را به دندهٔ سمت چپش، او را سوار تاکسیِ وسطی کردند و بردند بهسمت شرقِ تهران. نزدیک یک ساختمان ایستادند و پیاده شدند. خبری از دستبند نبود و آنجا هم شبیه کمیته نبود. پاسدار، صالحی را به داخل ساختمان هدایت کرد. صالحی دید عکس امام روی دیوار است. رئیس که پشت میز نشسته بود پرسید: «اسم؟» و صالحی هنوز جواب نداده بود که ادامه داد: «شش فروردین، یک پیکان سفید با این شماره، و تو تنها سرنشین و رانندهٔ آن بودی. سلاحها را کجا منتقل میکردی داریوش خان؟!» صالحی گفت: «چه اشتباهی! من سیدعلی صالحی هستم. شاعرم. درضمن رانندگی نمیدانم. توی عمرم پشت فرمان ننشستهام.» یک نفر وارد شد و انگار به آنها فهماند که اشتباه شده است. رئیس پرسید: «کجا زندگی میکنید؟» صالحی جواب داد: «برویم با هم در محل زندگی، شناسنامه دارم، دانشجو بودهام، حالا انقلاب فرهنگی شده، تعطیل شدهام. من شمالی نیستم که میگویید. جنوبیام؛ اهل مسجد سلیمان. بچّه محلِّ محسن رضایی هستم. مرا میشناسد. در ضمن، فرزند خانم طاهره صفارزاده بهشمار میروم. معلمِ من است.» رئیس گفت: «چطور؟ همین شاعرهٔ مسلمان، هفتهٔ پیش رفت زیارت امام.» صالحی جواب داد: «من هم شاعرم، سید علی صالحی. نه داریوشم نه کوروش!» رئیس که آثار پشیمانی در چهرهاش دویده بود، به یک آینهٔ قدی اشاره کرد و گفت برو مقابل آینه و خودت را معرفی کن. صالحی روبهروی آینه ایستاد، یقهاش را میزان کرد، دستی توی موهایش کشید و با صدای بلند گفت: «سید علی صالحی، شاعر، فرزند خومکار و ماهزری، بیستوپنجسالهام، رانندگی بلد نیستم. ششم فروردین...» رئیس گفت: «برگرد بیا و زنگ بزن به خواهر صفارزاده.» صالحی شماره را گرفت و بهمحض اینکه گفت سلام، صفارزاده گفت: «باز شرارت کردی؟» صالحی جواب داد: «نه به خدا، این برادران مرا داریوش صدا میزنند. به آنها بگو اشتباه گرفتهاند!» بعد رئیس گفت: «خودم با تاکسی میبرمت درِ همان سینما...» صالحی گفت: «تو را به خدا، فقط بگذارید از این در بروم بیرون. راه را بلدم!» و بهمحض ترخیص پا به فرار گذاشت.
مدتی بعد صفارزاده به صالحی گفته بود: «شاعر و اینهمه مشکلساز!؟ نکند یک کاسهای زیر نیمکاسه است سیّد! شما جنوبیها اکثراً ماجراجو هستید!»[۱۰]
ماجراهای نگرفتن جوایز
جایزهٔ نخستین جشنوارهٔ شعر فجر
علیمحمد مؤدب بهدنبال صفارزاده رفته بود تا او را از خانهاش که در تجریش بود به مراسم نخستین جشنوارهٔ شعر فجر بیاورد. قرار بود جایزهای به صفارزاده تقدیم کنند، میانِ راه او میگفت شاید جایزه را به مؤدب بدهد، ولی با مشورت علیرضا قزوه و علیمحمد مؤدب جایزه را به سلمان هراتی دادند.[۸]
ماجراهای مذهب و ارتباط با خداوند
دیدار با سیدروحالله موسوی خمینی
صفارزاده بهسبب عبادتهای فراوانی که داشت، حالات مکاشفه برایش رخ داده بود و تردیدی در دلش ایجاد شده بود که عبادتهایش را ادامه دهد. از حجتالاسلام دعایی درخواست کرد دیداری برای او با سیدروحالله خمینی ترتیب دهد تا حالاتش را با او در میان بگذارد. روزی که دعایی بههمراه صفارزاده در جماران به منزل او میروند، صفارزاده میپرسد: «باید چادر سر کنم یا همینطور خوب است؟» دعایی هم در پاسخ میگوید: «حجاب شما خوب و شرعی است.» صفارزاده در راه به درختان میگفته است: «خوش به حالِ شما که چنین شخص بزرگی در کنار شماست و هر روز او را میبینید.» به خانه که میرسند، صفارزاده یک چادر رنگی را از کیفش درمیآورد و سر میکند و میگوید دوست دارد چادرش متبرک شود. دعایی برای معرفی بیشتر صفارزاده، شعر «سروش قم» که صفارزاده هنگام تبعید سیدروحالله خمینی به پاریس سروده بود را خواند. صفارزاده هم بهآرامی اشک میریخت. پس از معرفی، دعایی از اتاق بیرون میرود تا صفارزاده حرفهایش را راحت برای امام بگوید. صفارزاده که از اتاق بیرون میآید میگوید: «به آرامش رسیدم.»[۱۱]
ماجراهای زندگی شخصی
بیبی مرصع در لباس مبدل
طاهره روحیهٔ عدالتخواهی خود را از مادربزرگش به ارث برده است. بیبی مرصع در آن روزگاران لباس مبدل به تن میکرد و در محل گذرِ فرماندار کرمان، فرمانفرما، میایستاد و هرکسی را که ستمی در حقش شده بود، دادخواهی میکرد. همچنین در جریان قحطی وقتی متوجه بیعدالتیها شد، همسر و پسرانش را از کار دولتی منع کرد[۱۲] و به مردهایِ فامیل امر کرد که زیر بار شنل دولتی نروند.[۷]
تحصیل در انگلستان
طاهره در انگلستان رشتهٔ فیلمنامهنویسی را انتخاب کرد. او پس از شرکت در جشنوارهٔ بینالمللی شعر در لندن و آشنایی با شاعران و نویسندگان، متقاضی شرکت در تشکل نویسندگان بینالمللی در دانشگاه آیوآ شد[۱] و پس از قبولی درجهٔ MFA را نیز در همین دانشگاه کسب کرد. MFA به نویسندگان و هنرمندانی تعلق میگیرد که برای تدریس در دانشگاه داوطلب باشند و آموزش و نقد را بهصورت تئوری و عملی جایگزین محفوظات و تاریخادبیات کنند. دانشجویان دورهٔ MFA باید رشتهٔ هنری دیگری را نیز در کنار همین دوره بخوانند، وی هنر سینما را بهعنوان هنر دوم انتخاب کرد و دو فیلم کوتاه ساخت.[۴]
ماجراهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی
بارقههای راهاندازی «کانون فرهنگی نهضت اسلامی»
شبی که طاهره درانستیتو گوته شعر «سفر عاشقانه» را خوانده بود، علی موسوی گرمارودی هم حضور داشت و شعری مذهبی خواند. طاهره دیده بود که در آن جمع صد نفریِ مسلمان فقط خودش و گرمارودی شعر مذهبی داشتند، پس تصمیم گرفت تا کانون را راهاندازی کند. با گرمارودی مسئله را در میان گذاشت و برای مشورت نزد آیتالله طالقانی رفتند.[۱۲]
نخستین مواجهه با ساواک
قرار بود شعر «بیگانه و کودک قرن»[۴] با صدای طاهره صفارزاده بههمراه تصاویری از تلویزیون ملی پخش شود. ولی لحظاتی پیش از اجرای برنامه، ساواک دستور داد تا از اجرای برنامه جلوگیری شود.[۱]
اردوی فرزندان کارگران
زمانی که صفارزاده مترجمِ شرکت نفت بود، فعالیتهای فرهنگی دیگری نیز انجام میداد. او از سوی بخش سمعی و بصری شرکت نفت به یک اردوی تابستانی که به فرزندانِ کارگران شرکت نفت اختصاص داشت، دعوت شد تا داستانی از زندگی آنها برای ساخت یک مستند تهیه کند. کارگران و فرزندانشان که مثل همهٔ مردم صفارزداه را بهعنوان یک شاعر موفق میشناختند، رنجهای زندگی کارگری و ستمهای مسئولان و کارمندان شرکت نسبت به خودشان را برای او بازگو کردند و صفارزاده نیز پای درددلهایشان مینشست و با تماشای آن اردوی تجملی و نمایشی از صحبتهای آنها اندوهگین میشد. غروب یکی از روزها که بچهها طبق عادت پای پرچم جمع شده بودند تا سرود بخوانند و برای ولیعهد دعا کنند، صفارزاده بدون هماهنگی قبلی روی سکوی نزدیک پرچم رفت و شروع به سخنرانی کرد:
« | بچهها دعا نکنید. این حق شماست که اینجا باشید. شما حق دارید که خیلی چیزها داشته باشید که ندارید. پدران شما حدّاقل دستمزد کارگری را هم نمیگیرند. شما به خودتان احترام بگذارید. از حقّتان دفاع کنید. اگر معلمان به شما توهین کردند، شما هم به آنها توهین کنید و اگر فرزندان کارمندان شما را کتک زدند شما هم آنها را کتک بزنید... . | » |
صحبتهایش هنوز تمام نشده بود که بچهها بغضشان ترکید و اشک ریختند، صفارزاده نیز بهگریه افتاد و وقتی از سکو پایین آمد بچهها دورش را گرفتند. ولی رئیس اردوگاه سوت زد و همه به جای خود برگشتند.
فردای آن روز ساواک که گمان میکرد صفارزاده از جانب یک گروه سیاسی مرتکب این عمل شده است، او را برای توضیحات احضار کرد. صفارزاده ماجرا را تعریف کرد و درخواست استعفا داد. ساواک اعلام کرد لزومی به استعفا نیست. شرکت نفت نیز استعفای او را نپذیرفت. وقتی که صفارزاده به محل کار خود برگشت، رفتارها تغییر کرده بود و هر روز درگیری تازهای برایش پیش میآمد. در اثر این فشارهای روحی و مرگ فرزندش، بهناچار درخواست مرخصی بدون حقوق کرد و بهبهانهٔ تحصیل از کشور خارج شد.[۱]
"'از آنجا که دکتر طاهره صفارزاده، شاعر و نویسندهٔ برجسته ایرانی، مبارزی بزرگ و نمونهٔ والای یک زن دانشمند و افتخارآفرین مسلمان است. این سازمان ایشان را بهپاس سابقهٔ طولانی مبارزه و کوششهای علمی گسترده بهعنوان شخصیت برگزیدهٔ سال جاری انتخاب کرده است."'[۴]
صفارزاده و شبهای شعر گوته
صفارزاده در سال۱۳۵۶ در نشست شعری دهروزهٔ انستیتو گوته شرکت کرد و همراه با علی موسوی گرمارودی به خواندن اشعار انتقادی پرداخت.[۱]
ماجراهای دیگر
موجی علیه صفارزاده
محمد حقوقی، شاعر و منتقد ادبی، همواره از اشعار صفارزاده حمایت میکرد. رضا براهنی و ضیاء موحد نیز تا مدتی سرودههای صفارزاده را میستودند؛ ولی آنها نیز بهتدریج تغییر عقیده داده و همراه با جواد مجابی، محمدعلی سپانلو و اسماعیل نوریعلا به مخالفت با سرودههای صفارزاده پرداختند. براهنی در حاشیهٔ جایزهٔ انتخاب کتاب سال نوشته بود:
« | اگر کمیته، شاعرهای برای جایزه پیدا نکرد، دلیلش این نیست که چنین شاعرهای نداریم، طاهره صفارزاده یکی از بهترین شاعرههای معاصر است... و همین جهشهاست که حتی اعتقاد مرا در مورد شعرهای فروغ نسبت به ده سال پیش عوض کرده است. | » |
او در تغییر عقیدهاش نسبت به صفارزاده اشعار او را «توسریخوردهٔ شعر غرب» عنوان نمود و حتی شعریت آنها را نیز انکار کرد.[۱]
تألیف کتابهایی به زبانهای خارجه برای همهٔ رشتههای دانشگاهی
در سال۱۳۵۹ برخی با تدریس زبان خارجه در دانشگاه مخالفت میکردند. صفارزاده مقالههای انتقادی دربابِ ضرورت آموزش زبانهای خارجه در دانشگاهها نوشت و بهدنبال انتشار این مقالهها ستاد انقلاب فرهنگی از صفارزاده دعوت کرد تا برنامهٔ خود را درخصوص آموزش زبانهای خارجه شرح دهد. او طرح پیشنهادی خویش را به ستاد ارائه نمود و ستاد این طرح را پذیرفت. نخستین بار برای همهٔ رشتههای دانشگاهی کتابهایی با زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و روسی با سرپرستی صفارزاده تألیف و سبب پیشرفت چشمگیری در زمینههای آموزش علوم و انجام پژوهشها و ارتباط با سایر کشورها شد. بههمّت صفارزاده هشتاد عنوان کتاب وارد نظام آموزشی دانشگاهی شد که ویرایش سی و شش عنوان را خودش به عهده داشت. پس از حدود ۱۷ سال، سازمان «سمت» با روزآمدسازی متون زبان تخصصی مخالفت کرد و صفارزاده از این طرح کناره گرفت و خانهنشین شد.[۴]
فستیوال شعر آسیایی داکا
در زمان برگزاری «فستیوال شعر آسیایی داکا» در سال۱۳۶۵ (۱۹۸۷میلادی) صفارزاده بهعنوان یکی از پنج عضو بنیانگذار ترجمهٔ آسیا برگزیده شد. رئیس فستیوال دربابِ این انتخاب گفت:
« | ما معتقدیم که یک نفر، آنهم در این سر دنیا از علم ترجمه حرف زده و اصولی عرضه کرده و آن یک نفر خانم دکتر صفارزاده است.[۴] | » |
تلاش برای ترجمهٔ «قرآن کریم»
درسی با عنوان "بررسی ترجمههای متون اسلامی" بهپیشنهاد صفارزاده در برنامهٔ درسی دانشگاهی قرار گرفت. او در حین آموزش این درس به اشکالهای معادلیابیِ ترجمهٔ قرآن به انگلیسی و فارسی برمیخورد. یکی از این کاستیها ناهمسانی اسماء خداوند در ترجمهها بود که وی در کتاب «ترجمهٔ مفاهیم بنیادی قرآن مجید» به آن اشاره کرده است. برطرفکردن این اشکال، تحول بزرگی در ترجمهٔ «قرآن» به زبانهای مختلف به وجود آورد و او بهمدت ۲۷ سال برای ترجمهٔ «قرآن» تلاش کرد. وی به همین شیوه دعاهای معروف شیعیان را نیز ترجمه کرد.[۴]
سرودههای تقدیمی
کتابی با عنوان "در ستایش بیداری" توسط انتشارات «پارس» بهچاپ رسیده است که حاوی اشعار تقدیمی شاعران معاصر به طاهره صفارزاده است. این مجموعه صدوشانزده صفحه دارد و شاعرانی همچون رضا اسماعیلی، غزل تاجبخش، سیدعلیمحمد رفیعی، نغمه مستشارنظامی، علیمحمد مؤدب و... سرودههای خود را تقدیم به صفارزاده کردهاند.
شعر رضا اسماعیلی با عنوان ""'چرا...؟!""' نمونهای از سرودههای این کتاب است:[۱۳]
"'
چرا
"'
وقتی قلهها فرومیریزند
"'
و قامتها فرومیافتند
"'
ما بیدار میشویم؟!
"'
ای کاش قبل از «زندهیاد»،
"'
«زنده باد» میگفتیم.
"'
ای کاش!
نوایِ سرودهها
شعرهای طاهره صفارزاده پا به دنیای موسیقی گذاشتهاند. موسیقیدانی آمریکایی، بر روی برخی از سرودههای مجموعهشعر «چتر سرخ» موسیقی ساخته است. آنماری شیمل، خاورشناس و پژوهشگر فرهنگ اسلامی، اشعار صفارزاده را به آلمانی برگردانده است و موسیقیدانی اهل آلمان بر روی ترجمههای آلمانی موسیقی ساخته است.[۱۲]
زندگی و یادگار
طاهره در وَرقههای تقویم
- "'۱۳۱۵"' زادهٔ بیستوهفتم آبان در شهرستانِ سیرجانِ کرمان
- "'۱۳۲۱"' یادگیری تجوید، قرائت و حفظ «قرآن کریم» در مکتب
- "'۱۳۲۸"' سرودن نخستین شعر با عنوان ""'بینوا و زمستان""'
- "'۱۳۳۲"' دریافت نخستین جایزهٔ شعری، یک جلد دیوان جامی، از رئیس آموزشوپرورش استان کرمان بهپیشنهاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی
- "'۱۳۳۶"' دریافت مدرک کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی؛ استخدام در شرکت نفت و ترجمهٔ متون تخصصی؛ سفر به انگلیس و آمریکا برای ادامهٔ تحصیل؛ نیل به کسب درجهٔ MFA و پذیرش در گروه نویسندگان دانشگاه آیوآ
- "'۱۳۴۱"' انتشار کتاب داستان "پیوندهای تلخ"؛ انتشار مجموعهشعر "رهگذر مهتاب"
- "'۱۳۴۷"' انتشار مجموعهشعر "چتر سرخ" یا "The red umbrella" به زبان انگلیسی
- "'۱۳۴۹"' استخدام در دانشگاه ملی «شهید بهشتی»؛ انتشار مجموعهشعر "طنین در دلتا"
- "'۱۳۵۰"' انتشار مجموعهشعر "سد و بازوان"
- "'۱۳۵۵"' اخراج از دانشگاه
- "'۱۳۵۶"' اقدام به بنیانگذاری مرکز «کانون فرهنگی نهضت اسلامی» بهکمک جمعی از نویسندگان؛ مطالعهٔ «قرآن» و تفاسیر پس از اخراج از دانشگاه؛ انتشار مجموعهشعر "سفر پنجم"
- "'۱۳۵۷"' انتشار مجموعهشعر "حرکت و دیروز"
- "'۱۳۵۸"' انتشار مجموعه شعر "بیعت با بیداری"
- "'۱۳۵۹"' گُزینش بهعنوان مسئول برنامهریزی زبانهای خارجی از سوی ستاد انقلاب فرهنگی
- "'۱۳۶۶"' انتشار مجموعهشعر "دیدار با صبح"
- "'۱۳۶۷"' انتخاب بهعنوان یکی از پنج عضو بنیانگذار کمیتهٔ ترجمهٔ آسیا در فستیوال شعر داکا
- "'۱۳۷۱"' گزینش بهعنوان استاد نمونهٔ کشور از سوی وزارت علوم و آموزش عالی
- "'۱۳۷۸"' انتشار کتاب گزیدهٔ اشعار فارسی و انگلیسی "Selected poems"؛ انتشار کتاب "گزیدهٔ ادبیات معاصر"
- "'۱۳۷۹"' ترجمهٔ مفاهیم بنیادی "قرآن مجید" به زبانهای فارسی و انگلیسی
- "'۱۳۸۰"' ترجمهٔ «قرآن حکیم» با متن عربی به زبانهای فارسی و انگلیسی؛ مُفتخر بهعنوان "'خادمالقرآن"'
- "'۱۳۸۱"' انتشار ترجمهٔ دعای عرفه با متن عربی به ترجمهٔ فارسی
- "'۱۳۸۲"' ترجمهٔ «قرآن حکیم»، متن عربی با ترجمهٔ فارسی
- "'۱۳۸۳"' انتشار لوح فشرده، متن عربی با ترجمهٔ فارسی و انگلیسی، انتشار دعای کمیل و ندبه، متن عربی با ترجمهٔ فارسی
- "'۱۳۸۴"' برگزیدهشدن بهعنوان برترین زن مسلمان از سوی انجمن نویسندگان آفریقایی و آسیایی در مصر؛ انتشار مفاهیم قرآنی در حدیث نبوی، گزیدهای از "نهجالفصاحه" با ترجمهٔ فارسی و انگلیسی؛ انتشار کتابهای "هفت سفر"، "روشنگران راه"، "اندیشه در هدایت شعر" و "ترجمههای نامفهوم"
- "'۱۳۸۵"' انتشار مجموعهشعر "در پیشواز صلح"؛ ترجمهٔ «قرآن حکیم»، متن عربی با ترجمهٔ انگلیسی؛ انتشار ترجمهٔ دعای "جوشن کبیر"
- "'۱۳۸۷"' سفر به دیار باقی در روز شنبه چهارم آبان در بیمارستان ایرانمهر[۱۴]
گریزی بر زندگی
کودکیها
طاهره صفارزاده میانهٔ پاییز در شهر سیرجان پا به این جهان گذاشت.[۳] پنج سال داشت که پدرش به یک بیماری ساده مبتلا شد و در اثر تشخیص نادرست پزشکی پشتیبان زندگیاش را از دست داد. در مراسم عزای پدر، یکی از مقامات شهر از مادر زیبایش خواستگاری کرد. زنی که تازه داغ شوهر دیده بود از این خواستگاری دلش به درد آمد و دعا کرد تا به چلهٔ شوهرش نرسیده خداوند جان او را نیز بگیرد. هنوز چهل روز از فوت پدر نگذشته بود که مادرش نیز رخت از این دنیا بربست و بار سنگین بیمادری نیز روی دوشهای طاهره افتاد. او با خواهرِ بزرگترش طاهره از سیرجان به کرمان نزد مادربزرگشان آمدند تا باقی زندگی خود را کنار او بگذرانند. بیبی مرصع هم شاعر بود و هم چشمپزشک.[۲]
طاهره دانشاندوزی را با آموختن قرآن در سن ششسالگی در مکتبخانهٔ ملاباجی آغاز کرد[۲] و دروس ابتدایی و متوسطه را در شهر کرمان آموخت.[۳]
جوانی
طاهره موفق به کسب رتبهٔ اول دیپلم ادبی شد. در آزمون ورودی دانشگاهها شرکت کرد و در دانشگاه شیراز رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی را ادامه داد. زندگیِ مشترک وی پس از سه سال[۴] با شکست مواجه شد و بهسبب اعتیادِ همسرش، جدایی را انتخاب کرد. با تنها فرزندش رهسپار تهران شد. او برای گذرانِ زندگی در شرکت بیمه مشغول به کار شد، زبان انگلیسی را تدریس میکرد، برای نشریات داستان مینوشت، مدتی نیز مترجم شرکت نفت بود و از همین راهها امرار معاش میکرد. در همین روزگاران بود که یگانه فرزندش را نیز از دست داد. سیلیهایِ دردناکِ تقدیر او را از اهداف خویش دور نکرد و برای ادامهٔ تحصیل رهسپار انگلستان و آمریکا شد[۳] [۲]. وی پساز بازگشت به ایران در سال۱۳۴۹ در دانشگاه ملی (شهید بهشتی) استخدام شد.
و ادامهٔ زندگی
طاهره در سن چهلوسه سالگی با دکتر عبدالوهاب نورانی وصال، ادیب، شاعر، نویسنده و استاد دانشگاه ازدواج کرد و این زندگی مشترک تا دی۱۳۷۳ هنگام درگذشت آن استاد ادامه پیدا کرد.[۴]
و مرگ
در سال۱۳۸۷ بهسبب بیماری یک عمل جراحی بر روی طاهره صفارزاده انجام شد و به کما رفت و چند ماه در بیمارستان بستری بود. او در میانهٔ پاییز رخت از این جهان بست و به دیدار پروردگارش رفت.[۳]
منشِ شاعر
صفارزاده انسانی بسیارعمیق و علاقهمند به فرهنگ تشیع و فرهنگ اسلامی بود. او خودش جوهرهٔ فعالیت داشت و هرگاه امکان فعالیت جمعی نبود، بهتنهایی فعالیت میکرد. وی در سرودن اشعارش به مؤلفهٔ آگاهی بسیار توجه داشت و بر این باور بود که اندیشهها نباید در الفاظ حبس شوند بلکه الفاظ باید سایههای اندیشه باشند. او به وزن و قافیه در شعر اهمیت نمیداد و شعر سپید و آزاد مَدّنظرش بود. او به جوهر شعر توجه داشت و از نظر او جوهر شعر چیزی است که باید به آگاهی انسان بیفزاید.
صفارزاده بر خودش واجب میدانست که آزادیخواه باشد و از مردمان مظلوم و ستمدیدهٔ جهان دفاع کند.[۶]
کوششها
- مترجم متون فنی شرکت نفت
- استخدام در دانشگاه ملی (شهید بهشتی)
- ریاست دانشگاه و نیز دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه شهید بهشتی
- اجرای طرح بازآموزی دبیران
- سرپرستی تألیف کتاب به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و روسی برای کلیهٔ رشتههای دانشگاهها[۳]
- عضویت در کمیتهٔ ترجمهٔ آسیا در فستیوال شعر آسیایی داکا[۲]
یادمانها و بزرگداشتها
در نشستی که پیش از انقلاب برای تجلیل از شعر صفارزاده تدارک دیده شده بود؛ استاد شریعتی، پدر شهید شریعتی، در سخنرانی خود شعر صفارزاده را در جهت اهداف «قرآن کریم» برشمرد.[۱]
مراسم بزرگداشت صفارزاده بهمناسبت دهمین سالگرد درگذشت وی در مسجد قطبی سیرجان برگزار شده است. سخنرانان در این مراسم شخصیت دینی، علمی و جهانی او را تجلیل کردهاند.[۱۵]
صفارزاده در انعکاس دیگران
"'خانم صفارزاده بهحمدالله رتبهٔ شعری بسیار والا و برجستهای دارند. زبانشان، زبان بسیار خوبی است، یعنی سطح شعرشان واقعاً خیلی بالاست. خدمات این بانوی باایمان بهویژه ترجمهٔ ماندگار «قرآن کریم»، حسنات او را در پیشگاه حضرت حق سنگین خواهد کرد انشاءالله. رحمت و غفران الهی بر او باد."'[۱۶]
سیدعلی صالحی
« | صفارزاده برای من گرامی بود. ما به دو نحلهٔ فکری تعلّق داشتیم. مهم نبود دیگران چه میگویند. من به انسانیت عظیم او، روح بزرگ او و شاعری خاصهٔ او ایمان داشتم. طیّ سالها و سالها میتوانستم نشان از او بگیرم، بروم و گوشهٔ روسریاش را ببوسم. خیلی دلم میخواهد حالا یک بار دیگر شاهد تجدید چاپ دفترهای شعرش باشم. زن بزرگی بود صفارزاده و شاعر بزرگی است به روزگار بیپایان ما. به خودم قول دادم آن دنیا، اول کسی که به دیدارش خواهم رفت، طاهره باشد. یادت گرامی، خواهر خوب سالهای بیپناهیِ من![۱۰] | » |
محسن مؤمنی شریف
« | صفارزاده مانند هر شاعر خوب امروز از نقطه و خط شروع کرد و به نور رسید. او با شعرهای پلکانی آغاز کرد و اما در این ایستگاه متوقف نشد و به شعرِ تفکر دست یافت. این سیری است که همهٔ شاعران جاودان آن را طی میکنند. بازیهای زبانی برای این شاعران خاکبازی کودکانهای است که شاعران بزرگ با گذر از آن به پاکبازی رسیدهاند.[۱۷] | » |
محمدرضا عبدالملکیان
« | عزت نفس و آزادمنشی صفارزاده ویژگی برجسته و ارزشمند او بود که اگر قرار باشد دو شاعر معاصر را با این حد یاد کنیم قطعاً صفارزاده یکی از آنهاست. همین ویژگیها سبب شده بود تا هیچ وسوسهای او را از اهداف والای خود دور نکند. هرکسی که صفارزاده را شناخته باشد تأکید میکند که او به بسیاری از پیشنهادات و تریبونها نه گفت. صفارزاده از جنس دیگری بود. همهٔ ما به شاگردی او در حوزهٔ شعر افتخار میکنیم. او بارها به من و قیصر امینپور گفته بود که در شعر تحتتأثیر او هستیم و این برای ما لذتبخش بود. کاش در ویژگیهای اخلاقی هم شاگرد خوبی برای او میبودیم.[۱۷] | » |
علی داوودی
« | از ابعاد گوناگونی میتوان به شخصیت طاهره صفارزاده پرداخت و یکی از وجوه وی این است که این مترجم قرآن، پرچمدار دین و مذهب در عرصهٔ ادبیات و یک نظریهپرداز انقلابی بود که در سالهای آخر عمر خود به قرآنپژوهی پرداخت و بهعنوان زن نمونهٔ جهان اسلام انتخاب شد. زندهیاد صفارزاده یکی از مفاخر و اندیشمندان و شاعرانی بود که سراسر زندگیاش درس و سرمشقی برای نسل امروز و آینده است و شخصیت چندبُعدی و آثار فاخر وی باید موردبررسی و پژوهش قرار گیرد تا جوانان کشورمان بیشتر با این بانوی شاعر و قرآنپژوه آشنا شوند.[۱۸] | » |
منیژه آرمین
« | اگر بخواهیم مقایسهای اجمالی داشته باشیم میان فروغ فرخزاد و طاهره صفارزاده به نکتهای اساسی میرسیم و آن این که این دو شاعر، هر دو شیوهای نو در شعر به وجود آوردند؛ امّا فروغ فرخزاد از خطّ قرمزهایی عبور کرد که او را در پیلهای از احساسات فردی محبوس میکرد، در حالی که شیوهٔ طاهره صفارزاده عبوری بود به دنیایی وسیعتر، شامل سیاست، جامعه و مبارزات مخاطرهآمیز. بهلحاظ همین تمامیّت، شخصیت شاعر ویژگی منحصربهفردی دارد که با هیچیک از شعرای معاصر قابلقیاس نیست.[۷] | » |
راضیه تجار
« | طاهره صفارزاده از چهرههای ادبی کشور بوده که بخشی از زندگی پربرکتش را در قبل از انقلاب با توجه به اندیشههای سیاسی که داشته به مبارزه با طاغوت زمان گذراند. در همان زمان که شاعران در خصوصِ من، جسم و وجودشان شعر میسرودند، صفارزاده نگاهشان فراتر از مسائل منیتی بود. بیشتر تلاشش بر این بود که به رشد و جایگاه مردم توجه بیشتری شود و از همان زمان معنویت در اشعارش حضور و نمود خوبی داشته است. با توجه به اینکه این بانو شخصیتی اندیشمند و از طبقهٔ روشنفکر جامعه بود، دوستان روشنفکری که در برابر انقلاب اسلامی جبههگیری میکردند نیز در اطرافش بودند؛ ولی خود بانو صفارزاده همیشه در راستای انقلاب اسلامی گام برمیداشت، بهگونهای که وی شخصیتی جهانی پیدا کرد و موردتأیید همگان نیز واقع شد. شاید در طول عمرم تنها دست یک نفر را با عشق بوسه زدم و آن بانو صفارزاده بود. اشعار ایشان همراه با اندیشه و فکر بوده است و این سرودهها توانسته خواص جامعه را بهنوعی درگیر کند. اشعار ایشان از لایههای زیرین تشکیل شده که در طول زمان افراد خاص را درگیر خود میکرد و من بهشخصه هر بار که اشعار ایشان را میخواندم چیزهای جدیدی را میآموختم.[۱۹] | » |
صفارزاده خودش را اینگونه میبیند
« | در مدتی کمتر از دو سال به شهرت قابلتوجهی رسیدم. شاعران و نویسندگان برجسته و متعهد با تواضع و ستایش خاصی با شعرم برخورد میکردند و در آن امید جهانیشدن میدیدند و آن را به زبانهای کشور خود ترجمه میکردند. به فرضیات ادبیام بهعنوان یک منتقد احترام میگذاشتند و حتی بعضی از آنها آثارشان را قبل از چاپ به نظرم میرساندند. به همان نسبت که شعرم ارجی مییافت، نسبت به حرفهایم نیز عکسالعملهای جدی و مثبت نشان داده میشد. ضمن دیدارها و مراودات، طبعاً مسائل سیاسی همهٔ کشورها مطرح میشد. آنها میگفتند و من هم میگفتم. در نتیجه نویسندگان کمکم از مظالم رژیم و نقش ساواک اطلاع مییافتند و در آثارشان اشاراتی به اوضاع ایران میکردند. در سال۱۳۴۷، یعنی زمانی که خارجیان از شاه چهرهای دیگر میشناختند، این افشاگری در جامعهٔ نویسندگان بینالمللی ضربهٔ جبرانناپذیری را برای رژیم پهلوی در بر داشت.[۲۰] | » |
توصیف شاعری از قلمزنیهای خویش
” | تعریف من از شعر همان است که در "طنین در دلتا" گفتهام. طنین حرکتی است که حرف من در ذهن خواننده میآغازد. شعر من، شعر اندیشه است. وقتی که فکری را عنوان میکنم باید تأثیر اندیشگی بر خواننده بگذارد. بنابراین من با شعر عاطفی و احساسی حتی بعد از "رهگذر مهتاب" تقریباً کمرابطه هستم. اعتقادم این است که عاطفه و احساس یک بخش جزئی در شعر هستند. شاعر باید مسئولانه اندیشه کند.[۲۱] | “ |
” | مبنای شعر طنین برای من از این اندیشه و تأمل پیدا شد که کار خلّاقهٔ ذهن آدمی میتواند بهاندازهٔ خود زندگی به گستردگی برسد. زیرا نگاهکردن، دیدن، توجهداشتن و جذبکردن به یک جنبهٔ زندگی، مانع از ارتباط فکری با دیگر جنبهها نیست. از طرفی انعکاس یک نوع فکر یا دریافت، صرفاً نمایانگر یک نوع شعر است؛ مثلاً شعر مذهبی، شعر سیاسی، شعر اخلاقی، شعر عاشقانه، شعر عرفانی و... . امّا اگر محدودیّت ارتباط از میان آنها برداشته شود، آنوقت کلّ این پرداختنها، مجموعهای از آمیختنهاست که طبیعیترین نسخه از کار ذهن را بهدست میدهد و در ظرف تخیّل و با حضور احساس و دخالت اندیشه به یک اثر هنری تبدیل میشود.[۲۲] | “ |
...شعری که به آن نظر دارم حاصل فرهنگ مستمرِ همهٔ زمانهاست که این مجموعه چون بخواهد تجلی کند توجه به اوزان عروضی و ترس تجاوز از قالبهای مشخص و محدود به آن مجالِ بروز نمیدهد، چراکه هم سیلان اندیشه و احساس شاعر را متوقف میکند و هم او را از ابتکار و نوآوری و پرداختن به مسائل انسانی و روزمره بازمیدارد.
...من معتقدم شعر باید حاصل توازن بین سه اصل تخیل، اندیشه و احساس باشد و نیز معتقدم شعر باید غیرخطابی و به طبیعتِ راحت و بیپیرایه و صمیمی یک زمزمه شبیه باشد.[۲۲]
دیگران در چشمهای صفارزاده
پروین اعتصامی
« | از جهت توجه به مضامین انسانیاجتماعی و روشنفکری که پالایش اندیشگی را برای خواننده تأمین کرده، خانم پروین اعتصامی مورداحترامِ من هستند.[۲۱] | » |
صفارزاده و سیاست
صفارزاده در آمریکا پس از گفتوگو با شاعران، نویسندگان و روشنفکران دریافت که حکومت پهلوی دستنشاندهٔ استعمارگران است و دشمن اصلی خارج از مرزهای ایران است. او با مطالعهٔ کتابهایی چون «حکومت نامرئی»، کتابی پیرامون نقش پشت پردهٔ سازمان جاسوسی سیا در کودتاها، نگرشِ خویش را تغییر داد. صفارزاده با شناساندن چهرهٔ واقعی رژیم پهلوی به دوستان خود، آنان را با ایران آشنا کرد. نویسنده و منتقد رومانیایی به نام ایواسیوک، در کتاب خود به آشنایی با صفارزاده و ایران اشاره کرده و از وی بهعنوان یک چهرهٔ انقلابی تجلیل کرده است.[۱]
خلقوخو
صفارزاده اهل عبادتهای بسیار طولانی بود، شبهای زیادی را بهنمازشب میگذراند. زور را نمیپذیرفت، اگر چیزی بهنظرش حقیقت میرسید آن را اعلام میکرد. او فرد بسیار پرجرئتی بود، در جاهایی که بسیاری از افراد جرئت حرف زدن نداشتند، او باصراحت حرفهایش را میگفت.[۶]
او انسان ساده و بیپیرایهای بود و نور معنویت در وجودش حس میشد. وی سرشار از انرژی مثبت بود و همیشه اطرافیان را به فیض می رساند.[۱۹]
منزلی که در آن زندگی میکرد
اوایل انقلاب صفارزاه در خانهای حوالی میدان فلسطین مستأجر بود.[۱۱]
سفرها
صفارزاده برای ادامهٔ تحصیل به انگلستان و سپس به آمریکا سفر کرد و رهآوردِ وی از این سفر کسب درجهٔ MFA و ساختن دو فیلم کوتاه بود.[۴]
بنیانگذاریها
- پایهگذار آموزش ترجمه بهعنوان علم
- برگزارکنندهٔ نخستین نقد علمی ترجمه در دانشگاههای ایرانی
- تأسیس «کانون فرهنگی نهضت اسلامی»
- معرفی زبان و سبک جدیدی از شعر با عنوان شعر طنین[۳]
- ارائهٔ «نظریهٔ ترجمهٔ تخصصی» به جامعهٔ علمی و ادبی
- پیشنهاد طرح تهیهٔ «فرهنگهای تخصصی»
- پیشنهاد پایهگذاری «مرکز ترجمهٔ قرآن به زبانهای خارجی»
- پیشنهاد راهاندازی «انجمن قلمن»[۴]
الگوهای صفارزاده در نوشتن
صفارزاده در سرودن اشعار مجموعهٔ «رهگذر مهتاب» که حاوی پیامهای اخلاقی و اجتماعی است از پروین اعتصامی تأثیرات معنوی گرفته است.[۲۱]
استادان و شاگردان
شاگردان
محمدرضا عبدالملکیان، قیصر امینپور[۱۷]، احمد تمیمداری[۶]
سببِ شهرت
طاهره صفارزاده شاعری ممتاز و متعهد در عرصهٔ انقلاب است که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی کوششهای خود را آغاز کرد. او شاعری نواندیش و سختکوش بود که در راستای ارتقای دانش و ادبیات قدم برداشت، انسانیت را در اشعار خود بهاوج رساند و رنج بشریت را بهتصویر کشاند. از ویژگیهای بارز سبک شعری او میتوان به برجستهسازی مفاهیم، توجه به موسیقی درونی، سادگیِ هوشمندانه، تصویرسازی عاطفی، مخاطبمحوری، نهادینهساختن مضامین دینی، انقلابی، اجتماعی و آرمانی اشاره کرد.[۲۳]
زندگیِ صفارزاده در قاب رسانه
مجموعهٔ مستند «هفت آسمان» شامل هفت قسمت است که شاعران معاصرِ انقلابی را از دیدگاه سایر شاعران، استادان و شاگردان به مخاطب مینمایاند. قسمت پنجم این مجموعه در رابطه با طاهره صفارزاده است.[۲۴]
نام جاهایی که به اسم این فرد است
در کرمان کتابخانهای متشکل از کتابهای صفارزاده راهاندازی شده است. در این کتابخانه هفتهزار عنوان کتاب که از وی بهیادگار مانده، موجود است.[۱۷]
تجسم از صفارزاده
سردیس طاهره صفارزاده در نمایشگاه هنرهای تجسمی در هفتهٔ هنر انقلاب اسلامی ساخته شده است.[۲۵]
در همایش «سیرجان شناخت» در شهر سیرجان از سردیس صفارزاده رونمایی شده است.[۲۶]
در سمپوزیوم مجسمهسازی کشور، سردیس طاهره صفارزاده ساخته شده است.[۲۷]
آثار و منبعشناسی
فهرست آثار
مجموعهشعر
- "'رهگذر مهتاب"'، ۱۳۴۱
- "'چتر سرخ"'، ۱۳۴۷، به زبان انگلیسی
- "'طنین در دلتا"'، ۱۳۴۹
- "'سد و بازوان"'، ۱۳۵۰
- "'سفر پنجم"'، ۱۳۵۶
- "'حرکت و دیروز"'، ۱۳۵۷
- "'بیعت با بیداری"'، ۱۳۶۶
- "'مردان منحنی"'، ۱۳۶۶
- "'دیدار با صبح"'، ۱۳۶۶
- "'در پیشواز صلح"'، چ.دوم، ۱۳۸۶، سرودههای این مجموعه مربوط به سالهای ۱۳۶۸تا۱۳۷۴ است.[۲۸]
ترجمهپژوهی
- "'اصول و مبانی ترجمه: تجزیه و تحلیلی از فن ترجمه ضمن نقد علمی آثار مترجمان"'، ۱۳۵۸
- "'ترجمههای نامفهوم"'، ۱۳۸۴
ترجمهٔ قرآن
- "'ترجمهٔ مفاهیم بنیادی قرآن مجید"'، ۱۳۷۹، فارسی و انگلیسی
- "'ترجمهٔ قرآن حکیم"'، ۱۳۸۰، سهزبانه متن عربی با ترجمهٔ فارسی و انگلیسی
- "'ترجمهٔ قرآن حکیم"'، ۱۳۸۲، دوزبانه متن عربی با ترجمهٔ فارسی
- "'ترجمهٔ قرآن حکیم"'، ۱۳۸۵، دوزبانه متن عربی با ترجمهٔ انگلیسی
سبک، لحن و ویژگی آثار
طاهره صفارزاده نخستین اثر خود را در آغاز دهه۴۰ منتشر کرد و اوج شکوفایی شعر او در دهه۵۰ صورت گرفت. سرودههای وی را میتوان در سه بازهٔ زمانی جای داد؛ در دورهٔ نخست، شاعر مجموعههای «رهگذر مهتاب» و «دفتر دوم» را سرود. در اشعار این دوره حس رمانتیک بیشتر فضای شعر را گرفته و شاعر هنوز سبک خویش را نیافته است. دورهٔ دوم آثاری چون «سد و بازوان»، «طنین در دلتا» و «سفر پنجم» را در خود جای داده است. تلاش شاعر در این دوره بیشتر شده است و اشعارش نسبت به دورهٔ پیش پیشرفت چشمگیری داشتهاند. شاعر سبک خود را یافته است، اندیشه و جوهر شعری در سرودهها نمایان میشود و اشعار این دوره بسیار موفق هستند. دورهٔ سوم با آثاری مانند «مردان منحنی»، «بیعت با بیداری»، «دیدار صبح» و... همراه است. شعرِ شاعر در این دوره افول میکند و کلیگویی و شعارزدگی در سرودهها نمایان میشود.
صفارزاده در سرودن اشعارش اوزان و قالبهای سنتی را کنار گذاشته و به شعر سپید و بیوزن روی آورده است. با این حال او بهخوبی میداند که در نبود وزن، شعر دچار اختلال میشود. وی مسئلهٔ کمبود وزن را با استفاده از حرکتی درونی با کمک مفاهیمِ واژهها برطرف کرده است. او کلیت شعر را مدنظر قرار داده و همهٔ سطرها را بهسوی آن کلیت سوق داده است و در نتیجه بهجای یک آهنگِ ممتد در شعر، ضربههای بیداری به مخاطب میزند.
در اشعار صفارزاده تصاویر بهشکل فشرده در یک بند یا عبارت ظاهر نمیشوند، بلکه با کلیت شعر خود را نشان میدهند. تصاویر در شعر صفارزاده بیشتر روایی هستند، یعنی مخاطب با یک شعر رواییتصویری مواجه است. بهعنوان مثال در شعر «سفر سلمان» از مجموعهٔ «سفر پنجم» روایت با تصویر زیبایی شکل میگیرد:
"'دهبان پارسی
"'از بستر شکایت
"'و شب برخاست
"'خوابش نمیربود
"'شب پایدار بود
صفارزاده در بسیاری از اشعار بلند خود بیشتر نقش راوی را دارد تا تصویرساز و همین سبب میشود اشعار وی شکل شعاری به خود بگیرند. بهعنوان مثال شعر «هدهد» فقط شکل روایی دارد:
"'سلمان
"'و یا سلیمان
"'این حاکمان الهی
"'طالب خبر راست
"'خبر حق هستند
"'هدهد اگر خبری مییابد
"'با ذهن پاک
"'خبر را برمیگیرد[۲۲]
صفارزاده از میان ارکان شعر توجه فراوانی به اندیشه دارد تا جایی که سایر رکنها را فدای اندیشه میکند و از زیبایی شعر میکاهد، متن از عنصرِ خیال خالی میشود، از شعر بودن فاصله میگیرد و به نثر یا گزارش تبدیل می شود به همین سبب از مخاطبان شعر نیز کاسته میشود. برای نمونه صفارزاده در این شعر تنها به پیامِ شعر توجه دارد، توازن بین اندیشه با جوهر شعری را بههم میزند و شعر را به نثر نزدیک میکند:
"'کودکان عراقی
"'با پنجههای تیز و نافذ موشکها
"'نوازش میشوند
"'پدرها و مادرهایشان
"'آنها را تنها رها کردهاند
"'زیرا خودشان
"'در زیر بمبهای سنگین
"'متلاشی شدهاند[۲۲]
شعرِ صفارزاده یک بُعد بینالمللی و جهانی دارد. اغلب صاحبنظران بر این باورند که در سرودههای او، منِ فردی رنگ میبازد و منِ اجتماعی ظاهر میشود. این ویژگی از ملیگرایی صرف فراتر میرود و بهصورت یک انترناسیونالیسم یا بهگفتهٔ خودش «امتگرایی» بروز مییابد. بهسبب همین ویژگی ریسمانِ ارتباط او با شاعران سایر کشورها در مدت تحصیل و اقامتش در آمریکا محکمتر شد. او به زبان انگلیسی نیز شعر میسرود و اشعارش مقبول شاعران دیگر قرار میگرفت.[۲۰]
سرودههای صفارزاده پیش از انقلاب رنگ مبارزه بهخود گرفته بودند ولی بعد از انقلاب وجه مذهبی اشعار وی بیشتر خود را نشان دادند.[۶]
صفارزاده پس از نیما از بنیانگذاران شعر مدرن با مایههای مذهبی است. او در شعرش به مفاهیمی چون معارف وحیانی، انسان در هستی و اهداف انبیا توجه دارد که اینها حاصل از انس شاعر با «قرآن کریم»، «نهجالبلاغه» و «صحیفهٔ سجادیه» است.[۱۸]
جوایز و افتخارات
- پذیرش در گروه نویسندگان بینالمللی در دانشگاه آیوا در آمریکا و کسب درجهٔ MFA
- معرفی بهعنوان استاد نمونه از سوی وزارت علوم و آموزش عالی در سال۱۳۷۱
- کسب عنوان خادمالقرآن پس از انتشار ترجمهٔ «قرآن کریم» در سال۱۳۸۰
- انتخاب بهعنوان شاعر مبارز، زن نخبه و دانشمند مسلمان از سوی سازمان نویسندگان آفریقا و آسیا در روز جهانی زن در ماه مارس۲۰۰۶[۳]
- برگزیدهٔ بخش شعر نو (سپید و نیمایی) با بیشترین آرا از طرف هیئت داوران در نخستین جشنوارهٔ بینالمللی شعر فجر در بهمن۱۳۸۵[۴]
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار صفارزاده نوشته شده است)
- "'بیدارگری در علم و هنر: شناختنامهٔ طاهره صفارزاده"'، بهکوششِ سید علیمحمد رفیعی، انتشارات هنر بیداری، تهران، سال۱۳۸۶
- "'نبضم را بگیر همهمهٔ بودن دارد، دربارهٔ طاهره صفارزاده"'، نوشتهٔ منیژه آرمین و فاطمه ابراهیمی، انتشارات سورهٔ مهر، تهران، سال۱۳۸۸
بررسی موردی چند اثر
بیگانه و کودک قرن
شعر «بیگانه و کودک قرن» که در مجموعهشعر «رهگذر مهتاب» چاپ شده است، داستان کودکی را میگوید که در یک خانوادهٔ اشرافی زندگی میکند. مادرش یک شب تا صبح مشغول قماربازی است، شب دیگر نیز در مجلس رقص است و کودک آرزو میکند کاش مادر شبها کنارش باشد. شبی که مادر در خانه است با پدر بحث و مشاجره میکنند و کودک آرزو میکند کاش مادر خانه نباشد. قرن بیستم که قرار بود سرشار از آرامش باشد، چیزی جز ترس و اضطراب برای کودکانش بهارمغان نیاورده است و این ترسها هم برای کودکان فقیر وجود دارد و هم کودکان ثروتمند.[۴]
زادگاه
در شعر «زادگاه» از مجموعهٔ «دفتر دوم»، صفارزاده سخن از محدودیتهای جنسی به میان میآورد که وقتی دختری به دنیا میآید، پدرومادرش و اطرافیان شرمسار میشوند و روزگار اینچنین به دختران ستم قرار میکند؛ ولی شاعر در شعرش ابراز میکند که مردنبودن نهتنها مایهٔ سرشکستگی نیست، بلکه مایهٔ افتخار است.[۴]
تنها دو خیابان
شعر «تنها دو خیابان» در مجموعهشعر «چتر سرخ» یا «The red umbrella» جای گرفته است. این مجموعه به زبان انگلیسی سروده شده است. شعر مذکور نثرگونه است و از بدایع صفارزاده در شعر بهشمار میرود. این شعر فردی را ترسیم میکند که شبی از گرسنگی مرده است. فردای آن شب که رفتگران جنازهٔ او را پیدا میکنند پی میبرند که دو خیابان جلوتر یک پُرس غذای نیمخورده با گوشت روی زمین افتاده است و او تنها دو خیابان با غذا فاصله داشته، این در حالی است که برخی از مردم روزانه بهصورت هوایی برای ماجراجویی و امضاکردن یک کاغذ سفر میکنند. اگر آن فرد هم یک پا بیشتر داشت یا بچهها عصایش را نمیدزدیدند به غذا میرسید.[۴]
در پیشواز صلح
شعر «در پیشواز صلح» که در این مجموعه آورده شده است، بهظاهر حاصل تأثیراتی از شعارهای یک کفرانس جهانی دربارهٔ صلح و ادبیات است. شاعر با همهٔ واژههایش قصد دارد مفهوم صلح را نمایان کند؛ ولی نه آن صلحی که سپاهیانِ شیطان در شیپور خود بهصدا درمیآورند، بلکه مقصورد شاعر صلح حقیقی است، صلحی که جانبازان جنگی در نبرد گم کردهاند و صلحی که در هیچ داروخانهای پیدا نمیشود. جایگاه این صلح درون انسانهاست.
شعر دیگری که در این مجموعه مشاهده میشود «زلزله» نام دارد که دغدغههای درونی انسان را به زلزله تشبیه کرده است و به شباهتهای آن با زلزلهٔ اصلی اشاره میکند. شاعر زلزله را نشانهٔ عذاب و دلیل آن را لبریزشدن کاسهٔ صبر زمین میداند و وقوع آن را زمانی پیشبینی میکند که انسانها خوبیها را ترک کردهاند و بهسمت بدیها حرکت میکنند. این شعر نمادین تلمیحهایی از سورهٔ زلزال را نیز در خود جای داده است. صفارزاده در این شعر با انسان بلادیده حرف میزند و زلزلههای امروز را سیمای عبرت زلزلهٔ اصلی تلقی میکند.
در شعری به نام «سالار صبر» در این مجموعه، شاعر فداکاریها و صبر حضرت زینب(س) را در واقعهٔ عاشورا ترسیم میکند. صفارزاده امامان را وسیلههای عالی تقدیر و امام حسین(ع) را آینهٔ پرستش حق معرفی میکند که با شکستن به هزاران آینهٔ دیگر تبدیل میشود. اشعار دیگر این مجموعه «علی علیهالسلام»، «ناقوسها در بازگشت»، «بالایی کلام» و... هستند. شاعر در این دفتر شعر مخاطب را با اعتقادات شیعی خویش آشنا میکند.[۲۸]
ناشرانی که با او کار کردهاند
انتشارات پارس کتاب، انجمن شاعران ایران، تکا (وابسته به مؤسسهٔ نمایشگاههای فرهنگی ایران)، هنر بیداری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، نزدیک، برگ زیتون، مؤسسهٔ فرهنگی جهان رایانه کوثر، همراه، نیستان، جهاد دانشگاهی (دانشگاه علّامه طباطبایی)، نوید شیراز، اطلس، حوزهٔ اندیشه و هنر اسلامی و بی نا.
تعداد چاپها و تجدید چاپهای کتابها
مجموعه شعر «سفر پنجم» که دارای اشعار مقاومت با مضامین دینی است؛ بهسال۱۳۵۶ در دو ماه به سه چاپ با شمارگان ۳۰هزار رسید.[۴]
نوا، نما و نگاه
پانویس
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ ۱٫۱۲ «از آیوا تا آیات/گذری بر سوابق مبارزاتی طاهره صفارزاده در روزهای پیش از انقلاب».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ ۲٫۶ ۲٫۷ ۲٫۸ «روزهای زندگی طاهره صفارزاده».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ ۳٫۷ «بازگشایی پروندهپرترهٔ طاهره صفارزاده».
- ↑ ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ ۴٫۱۱ ۴٫۱۲ ۴٫۱۳ ۴٫۱۴ ۴٫۱۵ ۴٫۱۶ ۴٫۱۷ «کودک، طاهره، بیم؛ نگاهی به کودکی و نوجوانی در شعرهای طاهره صفارزاده». کتاب ماه کودک و نوجوان، ش. ۱۴۵.
- ↑ «جایزه ادبی «طاهره صفارزاده» به یک شاعر زن تعلق میگیرد».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ «روایت دکتر احمد تمیمداری از زندهیاد طاهره صفارزاده».
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ «پیوندان جاوید؛ تأملی در شعر طاهره صفارزاده». شعر، ش. ۳۷.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ «طاهره صفارزاده؛ نوآوری و آن فلاپی صورتی/یادداشتی از علیمحمد مؤدب».
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ «طاهره صفارزاده، احمد شاملو و حافظ».
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ «صفارزاده؛ طاهرهٔ تکلم بارانها».
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ «خاطره حجتالاسلام دعایی از دیدار طاهره صفارزاده با امام(ره)».
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ «خدا و شعر».
- ↑ «کتاب اشعار تقدیمی شاعران به طاهره صفارزاده منتشر شد».
- ↑ «طاهره صفارزاده؛ پژوهشگر بزرگ قرآن».
- ↑ «بزرگداشت دکتر طاهره صفارزاده در سیرجان».
- ↑ «طاهره صفارزاده».
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ ۱۷٫۲ ۱۷٫۳ «صفارزاده، شاعری که از نقطه شروع کرد و به نور رسید».
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ««طاهره صفارزاده» پرچمدار دین در عرصهٔ ادبیات».
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ «دستان صفارزاده را با تمام وجود بوسیدم».
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ «وجه بینالمللی شعر طاهره صفارزاده».
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ «شعر، شناخت طاهره صفارزاده». انتشارات سورهٔ مهر، ش. ۴۸.
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ ۲۲٫۲ ۲۲٫۳ «نقد شعر طاهره صفارزاده». تاریخ ادبیات، ش. ۷۲.
- ↑ «سبکشناسی لایهای اشعار انقلابی و مذهبی طاهره صفارزاده (لایهٔ آوایی و واژگانی». ادبیات پایداری، ش. ۱۲.
- ↑ «هفت آسمان».
- ↑ «رونمایی از سردیس قیصر امینپور و دکتر طاهره صفارزاده در نمایشگاه تجسمی هفتهٔ هنر انقلاب اسلامی».
- ↑ «تمبر مشاهیر و مفاخر سیرجانی با جنس مس رونمایی شد».
- ↑ «تجسمی». روزنامهٔ ایران، ش. ۶۲۷۷.
- ↑ ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ «طاهره صفارزاده؛ در پیشواز صلح».
منابع
- رفیعی، سید علی محمد. «کودک، طاهره، بیم؛ نگاهی به کودکی و نوجوانی در شعرهای طاهره صفارزاده». کتاب ماه کودک و نوجوان، ش. ۱۴۵ (۱۳۸۸).
- خلیلی، احمد، رضا ستاری و سید محسن مهدینیا. «نقد شعر طاهره صفارزاده». تاریخ ادبیات، ش. ۷۲ (۱۳۹۲).
- اسماعیلی، رضا. «شعر، شناخت طاهره صفارزاده». انتشارات سورهٔ مهر، ش. ۴۸ (۱۳۸۵).
- آرمین، منیژه. «پیوندان جاوید؛ تأملی در شعر طاهره صفارزاده». شعر، ش. ۳۷ (۱۳۸۳).
- «تجسمی». روزنامهٔ ایران، ش. ۶۲۷۷ (۱۳۹۵).
- صرفی، محمدرضا و مژگان ونارجی. «سبکشناسی لایهای اشعار انقلابی و مذهبی طاهره صفارزاده (لایهٔ آوایی و واژگانی». ادبیات پایداری ۷، ش. ۱۲ (۱۳۹۴).
پیوند به بیرون
- علیمحمد مؤدب. «طاهره صفارزاده؛ نوآوری و آن فلاپی صورتی/یادداشتی از علیمحمد مؤدب». شهرستان ادب، ۲۷آبان۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۶مرداد۱۳۹۸ (۷اوت۲۰۱۹).
- محمدرضا وحیدزاده. «از آیوا تا آیات/گذری بر سوابق مبارزاتی طاهره صفارزاده در روزهای پیش از انقلاب». شهرستان ادب، ۲۶آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۲مرداد۱۳۹۸ (۳اوت۲۰۱۹).
- «بازگشایی پروندهپرترهٔ طاهره صفارزاده». شهرستان ادب، ۴آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۸مرداد۱۳۹۸ (۳۰ژوئیه۲۰۱۹).
- المیرا شاهان. «روزهای زندگی طاهره صفارزاده». شهرستان ادب، ۱۰آبان۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۴مرداد۱۳۹۸ (۵ژوئیه۲۰۱۹).
- «کتاب اشعار تقدیمی شاعران به طاهره صفارزاده منتشر شد». سازمان تبلیغات اسلامی، ۴آبان۱۳۹۳. بازبینیشده در ۹شهریور۱۳۹۸ (۳۱اوت۲۰۱۹).
- «طاهره صفارزاده؛ پژوهشگر بزرگ قرآن». سایت مؤسسهٔ فرهنگی مطبوعاتی جامجم، ۵آبان۱۳۸۷. بازبینیشده در ۱۱شهریور۱۳۹۸ (۲سپتامبر۲۰۱۹).
- «بزرگداشت دکتر طاهره صفارزاده در سیرجان». خبرگزاری صدا و سیما، ۶آبان۱۳۹۷. بازبینیشده در ۹شهریور۱۳۹۸ (۳۱اوت۲۰۱۹).
- عصمت زارعی. «خدا و شعر». شهرستان ادب، ۲۷آبان۱۳۹۲. بازبینیشده در ۲۲مرداد۱۳۹۸ (۱۳اوت۲۰۱۹).
- «جایزه ادبی «طاهره صفارزاده» به یک شاعر زن تعلق میگیرد». شهرستان ادب، ۲۴مهر۱۳۹۲. بازبینیشده در ۲۷مرداد۱۳۹۸ (۱۸اوت۲۰۱۹).
- «طاهره صفارزاده، احمد شاملو و حافظ». شهرستان ادب، ۴آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۳مرداد۱۳۹۸ (۴اوت۲۰۱۹).
- سیدعلی صالحی. «صفارزاده؛ طاهرهٔ تکلم بارانها». شهرستان ادب، ۷دی۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲۲مرداد۱۳۹۸ (۱۳اوت۲۰۱۹).
- «طاهره صفارزاده». دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای، ۵اردیبهشت۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۰شهریور۱۳۹۸ (۱سپتامبر۲۰۱۹.
- «صفارزاده، شاعری که از نقطه شروع کرد و به نور رسید». شهرستان ادب، ۲آبان۱۳۹۲. بازبینیشده در ۲۶مرداد۱۳۹۸ (۱۷اوت۲۰۱۹).
- علی داوودی. ««طاهره صفارزاده» پرچمدار دین در عرصهٔ ادبیات». شهرستان ادب، ۱۳مهر۱۳۹۲. بازبینیشده در ۲۷مرداد۱۳۹۸ (۱۸اوت۲۰۱۹).
- «دستان صفارزاده را با تمام وجود بوسیدم». سایت حلقهٔ وصل، ۱۰آبان۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۰شهریور۱۳۹۸ (۱سپتامبر۲۰۱۹.
- «وجه بینالمللی شعر طاهره صفارزاده». شهرستان ادب، ۲۷آبان۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۶مرداد۱۳۹۸ (۷اوت۲۰۱۹).
- «خاطره حجتالاسلام دعایی از دیدار طاهره صفارزاده با امام (ره)». شهرستان ادب، ۲آبان۱۳۹۲. بازبینیشده در ۲۶مرداد۱۳۹۸ (۱۷اوت۲۰۱۹).
- «هفت آسمان». شبکهٔ مستند سیما، ۴آبان۱۳۹۳. بازبینیشده در ۹شهریور۱۳۹۸ (۳۱اوت۲۰۱۹).
- «رونمایی از سردیس قیصر امینپور و دکتر طاهره صفارزاده در نمایشگاه تجسمی هفتهٔ هنر انقلاب اسلامی». سایت روزنامهٔ اطلاعات، ۲۳فروردین۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۰شهریور۱۳۹۸ (۱سپتامبر۲۰۱۹.
- «تمبر مشاهیر و مفاخر سیرجانی با جنس مس رونمایی شد». سایت تابناک، ۱۰شهریور۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۰شهریور۱۳۹۸ (۱سپتامبر۲۰۱۹.
- «طاهره صفارزاده؛ در پیشواز صلح». شهرستان ادب، ۲۷آبان۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲۲مرداد۱۳۹۸ (۱۳اوت۲۰۱۹).
- «روایت دکتر احمد تمیمداری از زندهیاد طاهره صفارزاده». شهرستان ادب، ۲۷آبان۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲۴مرداد۱۳۹۸ (۱۵اوت۲۰۱۹).