نجیب مایل هروی
نجیب مایل هروی محقق عرفان، زبان و ادبیات فارسی، تاریخ، زبانشناسی . نویسنده، پژوهشگر، نسخهشناس، ویراستار و مردمشناس افغان است.
نجیب مایل هروی | ||||
---|---|---|---|---|
زمینهٔ کاری | نسخهشناسی و عرفان اسلانی | |||
زادروز | 1329 خمام در افغانستان | |||
پدر و مادر | رضا مایل هروی | |||
ملیت | افغان | |||
پیشه | تصحیح متون | |||
فرزندان | شهابالدین و میروهاب | |||
|
از سال ۱۳۵۰ تاکنون در ایران سکونت دارد و تا امروز نزدیک به پنجاه سال از عمر پر برکت خود را به تحقیق در علوم و معارف اسلامی و فرهنگ ایرانی گذرانده و آثار بسیار ارزشمندی را در اختیار محققان گذاشته است. استاد نجیب مایل هروی بعد از ورود به ایران به شهر مشهد آمد و از آن سال تاکنون به تحقیق و پژوهش درباره عرفان اسلامی و نسخههای خطی پرداخته است. تحصیلات عالی خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه فردوسی مشهد به پایان برد و پس از مدتی فعالیت به تهران نقل مکان کرد و سالها در مؤسسه پژوهشهای اسلامی به تحقیق، پژوهش و مطالعه درباره عرفان اسلامی و نسخ خطی، کتابشناسی، تصحیح متون و تدریس پرداخت. مطالعات عمیق و وسیع او در مسائل نسخهشناسی و عرفان اسلامی، او را تبدیل به یکی از سرآمدان این دو حوزهٔ تحقیق، در ایران و جهان اسلام کرده است. کمیّت و سیر تاریخی نشر آثار ایشان نشانگر آن است که پژوهشگری فعّال بوده و اههتمام تمام در تحقیق و تصحیح آثار و مآثر ایرانی و اسلامی به کار بسته است.
داستانک
دویدن
« | در دبیرستان به فوتبال بسیار علاقه داشتم و از اعضای تیم فوتبال «دبیرستان قاضی» بودم. من با سرعت فوقالعادهای میدویدم و در مسابقات بین دبیرتانها،با چابکی گلهایی را به نتیجه میرساندم. بعد از یکسال و نیم کار در رشتهٔ فوتبال در یکی از مسابقات از فرط سرعتی که داشتم، به زمین خوردم و سهشبانه روز به من فراموشی دست داد که حتی نام خودم را به یاد نمیآوردم. بعد از آن، عارضهٔ کمر پیدا کردم و نتوانستم به فوتبال ادامه بدهم[۱]. | » |
تظاهرات علیه ظاهرشاه
« | از جمله سرگرمیهای ما، تظاهرات بود. تظاهرات علیه ظاهرشاه شروع میشد و دانشجویان از دانشکدهها راه میافتادند و میآمدند دبیرستانیها هم جمع میکردند و به خیابان میرفتند. ظاهرشاه با روحیهٔ آزادی میزیست و من به یاد دارم بکبار تا نزدیکی کاخ او به صورت تظاهرات رفتیم و در آنجا دانشجویان چپی، سگی را گرفتند و کلاه شبیه کلاه ظاهرشاه برایش درست کردند و بر روی تابلو نوشتند: «این است ظاهرشاه». آن سگ را دانشجویان رها کردند و به طرف کاخ رم دادند. اما چنین حرکتهایی منجر به دخالت پلیس نشد[۱]. | » |
ایرانیگری
« | چون در قرائت متون و متون تاریخی و مقداری از اشعار مولوی و سعدی حفظ بودم در چنین کلاسهایی معلمان مرا از حضور در کلاس بینیاز میدانستند. گاهی احساس میکردم این گونه کلاسها را نمیتوانم تحمل کنم، به خصوص اگر اعمالپیچی هم میکردند. در آن سن و سال،معلمان به سبب تظاهری که از طریق این آگاهیها دانشآموز بکند، ناراحت بودند. به یاد دارم یکی از شمارههای مجلهٔ سخن را که برای پدرم میآمد، بکبار به دبیرستان بردم. معلم زبان پشتو، مجله را برداشت و مرا متهم کرد به این که تبلیغات ایرانیگری میکنم و برای بیش از دو هفته مرا از کلاس محروم کرد، اما اولیای مدرسه چون ملاحظهٔ شهرت فرهنگی پدرم را داشتند، اجازه دادند که دوباره به کلاس برگردم[۱]. | » |
جایزه
« | پدرم از چهاردهسالگی به بنده بسیار توجه داشت و مرا با تشویقهای مادی و معنوی به سویی سوق داد که بیشتر وقتم در کتابخانهاش میگذشت. پدرم، اعضای خانواده را در روزهای جمعه به ییلاق پخمان در نزدیکی کابل میبرد، ولی من علیرغم اصرار آنها نمیرفتم و به جایش وقت را در کتابخانه میگذراندم. در چهارده تا هفدهسالگی، مقدار زیادی از مثنوی را حفظ کردم و پدر برای هر ده بیت، جایزهای میداد و تشویقم میکرد[۱]. | » |
بورسیه ایران
« | در ۱۸سالگی به درخواست پدرم مقالهای راجع به سواد نوشتم که به خاطر تعلیلهایی که داشت موجب شگفت اهالی ادب شد. چاپ آن باعث شد پدرم مرا به «انجمن تاریخ» برد و به حیث عضو فرهنگی در مجلهٔ آریانا استخدام کرد. هنوز ۱۸سالگی را به پایان نبرده بودم که مقالهٔ دیگرم به نام اندیشههای پیر هرات نوشتم که مرحوم دکتر پرویز خانلری که با پدرم آشنایی داشت و هر وقت به کابل میآمد، یک دو بار هم به منزل ما تشریف میآورد، آن مقاله را در کابل دید و به پدرم پیشنهاد کرد که مرا برای ادامهٔ تحصیل به ایران بفرستد. پدرم موافقت کرد در همان اثنا بورسیهای به من دادند که برای تحصیل به هند بروم که رفتم و چهل شبانهروز در دهلی کهنه ماندم، ولی در آنجا به علت هوای گرم و غداهای بسیارتند، زردی گرغتم و وقتی خانوادهام با خبر شدند، گفتند فوراً بازگردو من برگشتم و با پرستاری ماردم بیماریام رفع شد. چند روز بعد بورسیهای از ایران آمد[۱]. | » |
برگشتن به کابل
« | در آن سالها، تهران به نسبت دیگر شهرهای این منطقه، شهر شلوغی محسوب میشد. شلوغی شهر، مرا آرام نمیگذاشت و بالاخره پس از پنج، ششماه تصمیم گرفتم به کابل برگردم و درس را ادامه ندهم. اما پیش از اینکه چنین اقدامی بکنم، قضیه را با آثای خانلری درمیان گذاشتم. ایشان با متانت و بزرگواری گفت که «الان سن تو کم است و یک مقدار غریبی میکنی، چندسالی که در اینجا باشی، آهسته آهسته عادت میکنی و اگر به سبب شلوغی تهران، این تصمیم را گرفتهای میتوانیم تو را به شیراز یا مشهد بفرستیم تا در آنجا درس بخوانی»؛ من مشهد را انتخاب کردم، زیرا هم به کابل نزدیک بود و هم در مقایسه با تهران، آنجا را خلوت یافتم[۱]. | » |
خوابگاه
« | در مشهد خانهای اجاره کردم که شرایطش مناسب حالم نبود دوباره به فکر بازگشت افتادم موضوع با دکتر جلال متینی درمیان گذاشتم ایشان تا فهمیدند خوابگاه مجهزی با سلف سرویس برایم آماده کرد دیگر ماندم[۱]. | » |
شاعران مرده در عین آنکه زنده هستند
« | دکتر حمید زرینکوب در درس بررسی نظم و نثر معاصر نمره F به من داده بودند من اعتراض کردم که نمره من A است ایشان نپذیرفتند آقای دکتر غلامحسین یوسفی تازه از آمریکا بازگشته بودند با ایشان مشکلم را بیان کردم چند دقیقهای تأمل کرد و برگهام را وقتی دید مشکل را با دکتر زرینکوب در میان گذاشت ایشان نمره من را اصلاح کردند و بعدها دوباره در درسی که با یشان به نام بررسی نظم و نثر بازگشتیها گرفته بودم مرا روزی به اتاقش احضار کرد و گفت میدانی چرا به تو نمره F دادم، چون با ادبیات معاصر و نوین مخالفی!!! او این نکته را راست میگفت، زیرا در آن ایام من مثلاً اخوان یا شاملو را نمیتوانستم به جمع شاعران بسپارم، ولی این نبود که مباحث مربوط به ادبیات نوین را نخوانم. در این نوبت از امتحان، من آمدم کلماتی را از خودم وضع کردم: «شاعران مرده در عین آنکه زنده هستند و شاعران زنده در عین آنکه مردهاند» او بسیار خوشحال شد و تصور کرد که مرا جذب طرز فکر خودش ساخته است[۱]. | » |
حمله روسها
« | پیش از حمله روسها در دههٔ پنجاه، برخی از اعضای خانواده برای تحصیل به آمریکا رفته بودند،از جمله یک خواهر و برادر بزرگم. بعد از آنکه غایلهٔ روسها شروع شد، بقیهٔ خانواده هم ناگزیر به مهاجرت شدند و همه اضطراراً پیش همین برادر و خواهر بزرگ به آمریکا کوچیدند و من، تنها، به سبب علاقهای که به زمینههای فرهنگی و زبان فارسی داشتم، در این منطقه در ایران ماندم و با وجود اصرار خانوادهام به آنها نپیوستم. یه سفری به اصرار برادم به آمریکا داشتم اما چون فصای فرهنگی آنجا را مناسب زندگی نمیدانستم در واقع زندگی شرقی را میپسندیدم بازگشتم[۱]. | » |
ایرانگردی
« | به اکثر شهرهای ایران آمد و شد داشتهامو یگانه تفریحم در طول این سالها میباشد. من از تبریز به یزد و بلکه به روستاهای آن و نیز تهران و اطرافش و همچنین سمنان، شیراز، اصفهان، قم، ساوه و شمال ایران مسافرت کردهام و بیشتر دوست داشتم مه با اتومبیل شخصی سفر کنم. از مجموعه آنها به این نتیجه رسیدهام که زمینهٔ فرهنگ جامعهٔ ایرانی به طور ناخودآگاه، انسان را دچار امواجی میسازد که اشتیاق فرهنگی را مضاعف میکند[۱]. | » |
زندگی و تراث
غلامرضا مایل، هفت فرزند داشت. نجیب ترین فرزند او «میر نجیب» بود که در ۱۳۲۹ در خمام در محلهٔ خواجه عبدالله مصری در نزدیکی در هرات به دنیا آمد. از سوی پدر، جزو میرزایان هرات محسوب بود و از جانب مادر، از خانوادهٔ بازرگانی بودند که بین روسیه و هرات آن روزها درآمد و شد بودند و تجارت میکردند. از سه سالگی به مکتبخانه رفت. تنها او بود که راه پدر را در حوزهٔ ادبیات فارسی ادامه داد. میرنجیب از شش سالگی نزد پدرش ادبیات فارسی مخاند. کمکم در همان کودکی کارش به خواندن متون کلاسیک فارسی مانند سعدی و حافظ و مولانا کشید و از آنجا که پدرش نسخ خطی بسیاری داشت و در فن نسخهشناسی متون تاریخی و قدیمی تبحری کم نظیر داشت، میرنجیب نوجوان، کمکم زیر نظر پدرش وارد نسخهشناسی و تصحیح متون خطی شد. در شش سالگی به همراه پدر به شهر کابل رفت. دوران دبستان و دبیرستان را در کابل گذرانید.
در سال ۱۳۴۹ در انجمن تاریخ کابل به فعالیت فرهنگی مشغول شد. نجیب لیسانس خود را در رشتهٔ تاریخ از دانشگاه کابل گرفت؛ دولت افغانستان به او بورسیه داد تا برای ادامهٔ تحصیل به هند برود. اما او چند ماه بیشتر در هند دوام نمیآورد و بازمیگردد. سپس در سال ۱۳۵۰ عازم ایران میشود. مرحوم دکتر پرویز ناتل خانلری که به منزل استاد غلامرضا مایل در کابل رفت و آمد داشته است نوشتهای را از نجیب جوان با عنوان «اندیشههای پیر هرات» میبیند و پیشنهاد میدهد که دولت ایران او را بورسیه کند و نجیب برای ادامه تحصیل به ایران بیاید. و چنین شد که نجیب تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه مشهد ادامه داد.
استاد در سال ۱۳۵۷ با بانویی ایرانی ازدواج می کند که حاصل آن ازدواج دو کودک پسر می شود. شهاب الدین و میر وهاب. میر وهاب دارای عقب ماندگی ذهنی و جسمی است. چند سال بعد از تولد وهاب، اداره اتباع خارجی، زنان ایرانی که با مردان افغان ازدواج کرده اند را الزام میکند که تابعیت ملیشان را به تابعیت شوهرشان تغییر دهند. خانواده همسر استاد، با تغییر تابعیت دخترشان مخالفت میکنند و لاجرم همسر استاد از ایشان جدا میشود. از آن زمان سرپرستی و رسیدگی به وهاب، که نه ساله بود، بر دوش استاد قرار میگیرد. پس از جدایی همسر، استاد نه دیگر ازدواج کرد و نه تمکن مالی داشت که برای وهاب پرستار بگیرد.
دوران تحصیل لیسانس و فوقلیسانس به سرعت گذشت. در سال ۱۳۵۷ در تدوین فهرست کتابخانه آستان قدس رضوی شرکت کرد و تا سال ۱۳۶۰ به آن مشغول شد. دانشگاه برکلی کانادا به سبب تحقیقات عمیق ایشان در زمنیه زبانشناسی بورسی برای دکتری به ایشان اعطا کرد. با آغاز کار بنیاد پژوهشهای اسلامی در مشهد مجدداً به مشهد بازگشت و در سال ۱۳۶۵ به عضویت آن بنیاد درآمد. [۲].
بالاخره بعد از ۵۰ سال روز ۶ مرداد ۱۳۹۹، مدیر کل اتباع خارجی استانداری خراسان رضوی، خبر داد نجیب مایل هروی ۵ مرداد ۱۳۹۹، پس از خواندن سوگندنامه و انجام آزمون تابعیت، مراحل قانونی فرآیند تابعیت را انجام داده و اسناد تابعیتی او نیز «در ماههای آینده صادر خواهد شد» نجیب مایل هروی هنگام دریافت تابعیت هفتاد ساله است و پس از ۴۹ سال اقامت در ایران، تابعیت را دریافت می کند[۳].
زمینهٔ فعالیت
اهتمام به تصحیح متون کهن زبان فارسی و گاه عربی در موضوعات ادبی و تاریخی و تفسیری و تذکره نگاری مخصوصاً متون عرفانی که انتشار مجموعهٔ آثار تنی چند از صوفیان و عرفای فارسینویس مانند: علاءالدوله سمنانی و تاجالدین اشنوی
تالیف و تدوین چند کتاب و دستنامهٔ مهم برای شناسایی نسخههای خطی فارسی و اسلامی و تعریف مفاهیم و اصطلاحات نسخهشناسی و انتشار متون مربوط یه کتاب آرایی و خشنویسی و مرکبسازی و کاغذسازی و تذهیب و تجلید در تمدن اسلامی که عمدهٔ آنها در دو کتاب کتاب آرایی در تمدن اسلامی و تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطی جلوهگر است
فهرستنگاری نسخههای خطی
پژوهشهای نوآورانه در حوزهٔ متنشناسی و تحلیل و بررسی متون کلاسیک زبان فارسی و تاریخ فرهنگی و اجتماعی ایران، مانند: کتاب درازدامن او در باب سماعنامههای فارسی
تأمل و نگارش در باب مسائل مرتبط با زبان فارسی در حوزههای مختلف تاریخی و آوایی و واژگان و زبانشناختی و نیز مباحث نظری دربارهٔ پیشینه و گسترهٔ قلمرو زبان فارسی با تأکید بر گذشته و آیندهٔ این زبان در افغانستان و پیوند این زبان با هویت اسلامی آن سامان
شرححالنگاری بزرگان فرهنگ و هنر ایران در قالب کتاب و مقاله که پربزگترین آنها دو تکنگاری دربارهٔ عبدالرحمن جامی و عینالقضات همدانی است
اخلاقیات
در جوانی جزوهای در مورد تاریخ و زبان در افغانستان نوشتم و آن جزوه هیاهویی در مباحث خود ایجاد کرد، چون نسبت به هیاهو حوصلهٔ کافی نداشتم و ندارم بیرون آمدم و در قلمروهای نسخهشناسی و متون عرفانی قرار گرفتم و کارهای جنبی انجام دادم. ولی همیشه کارهای اصلی مدنظر بود»[۴].
نسخه متن
نسخه شناسی در ذهنیت بنده به عنوان «نسخه متن» عنوان میشود و به پدیدهای به عنوان نسخهٔ تنها در ذهنیت من صورت نمیگیرد، بلکه پدیدهای را میشناسم به عنوان «نسخه متن». و بحث زیادی در نسبتهای پنهان نسخه متن هست و اینکه متون همگانی در تاریخ زبان فارسی چه متونی است و این متون در چه حوزههایی چه تأثیرها و تأثرهایی داشته، چگونه کانونهای نسخه متنپردازی به وجود آمده است[۴].
پیکرهٔ زبان فارسی
در فرهنگ اسلامی، زبان فارسی در کنار زبان عربی از اعتبار و رونق خاص و ویژهای برخوردار است. آنچنانکه بتوان هماره زبان فارسی را پس از زبان عربی، و شاید به موازات زبان عربی، در شناخت فرهنگ اسلامی حائز اهیمت دانست، به طوری که به جرأت میتوان گفت که در عصر حاضر نمیتوانیم پیکرهٔ فرهنگ اسلامی را – با تمامی زیباییهایش – برتراشیم، مگر اینکه جانب اهمیت و اعتبار و برتراشیدن مجسمهٔ فرهنگ اسلامی متوجه شویم و توجه دهیم[۵].
غزل
ز چشم مست تو جانا شراب میروید | ز لعل دلکش تو شهد ناب میروید | |
عرق ز برک رخت دانه دانه میریزد | که شاخهٔ گلی از تو گلاب میروید | |
بیا و نرم ترک باده ریز در ساغر | زپای تا سرتو آفتاب میروید | |
هوس ز سینهٔ سیمین خویش پاس مده | که از هوای تو از چشم آب میروید | |
ز تابش تن تو چشم خیره میگردد | ز سیم ساعد تو ماهتاب میروید | |
همه ز بوی تو دیوانهاند و بیهوشند | ز پیچ زلف تو تا مشکناب میروید | |
به غیر قصهٔ عشق تو چیز دیگر نیست | ز اشک خامه من گر کتاب میروید | |
ز عشق یار چو سیماب مینهم «مایل» | همیشه از دل من اضطراب میروید |
[۶].
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
فتحالله مجتبایی
کوششهای نجیب مایل برای بازیابی هویت، نیرو و نشاطی به انسان میدهد که د رجریان عادی محصوص نیست. نجیب با این اندام نحیف و کوچک، خود یک گنجینه و کتابخانه است. او در تمام زمینههای فرهنگ ایران صاحب تالیفات است. حتی بسیاری از متونی را که ما نمیشناختیم با شکیبایی تصحیح کرده است. او سربلندی افغانستان سربلندی ما و سربلندی ما سربلندی آنهاست. ما هر دو یک قومایم و تنها سیایتهای استعماری ما را از هم جدا کرد»[۲].
محمد جعفر یاحقی
نجیب مایل هروی را نه فرزند هرات که باید فرزند خراسان بزرگ دانست. و سال هاست زندگی خود را وقف خدمت به ادبیات فارسی و نسخههای خطی گران بهای این زبان کرده و امروز به جایگاه رفیعی در این رشته رسیده است. اکنون شاهد این واقعیت هستیم که تعداد زیادی از فعالان حوزه نسخههای خطی، دنباله رو سبک نسخه شناسی این بزرگمرد هستند. تاملات مایل هروی در ادبیات فارسی هیچ مرزی نمیشناسد و سال هاست که بدون توجه به مرزهای سرزمینی به خدمت رسانی در زمینه نسخههای خطی پرداخته و همین نوع نگاه باعث نگهداری یکپارچه فرهنگی بوده است. این استاد برجسته ادبیات تصریح کرد:این دانشمند امروز بهترین مرجع برای الگوپذیری دانشجویان است و من به تمامی دانشجویان ادبیات فارسی خواندن آثار گران بهای ایشان را سفارش میکنم[۷].
محمدکاظم کاظمی
جیب مایل هروی از 40 سال پیش تاکنون به طور مداوم تلاشهای زیادی در زمینه زنده نگه داشتن فرهنگ و ادب فارسی کرده و نسخ زیادی را که در معرض نابودی قرار داشته به ادبیات فارسی بازگردانده است اما امروز هیچ نهادی پاسخ گوی رسیدگی به مشکلاتی که حقوق اولیه ایشان است[۸].
یک عمر دفاع از فرهنگ ایرانی
ابوطالب مظفری شاعر سرشناس افغانستانی میگوید: اگر استاد مایل از اعتقاداتش در دفاع از فرهنگ و زبان ایرانی کوتاه میآمد، امروز در جایگاههایی همچون وزیر فرهنگ و وزیر علوم افغانستان میبود: کسانی که اکنون متصدی این امور هستند، بهاندازه یکسوم استاد مایل هم اهمیت علمی ندارند. ایشان به خاطر اهداف بلندش برای پاسداری از فرهنگ و ادبیات و عرفان این سرزمین کهن (ایران و افغانستان و تاجیکستان) این وضعیت را تحمل میکند و باید دانست که تاوان اندیشههای خود را میپردازد[۹].
دوزبانه بودن
دوزبانه و یا چندزبانه بودن یک جامعهٔ واحد سیاسی از نظرگاه علمی زبانشناسی نه تنها نامقبول نیست بلکه این مسئله دارای محاسن و مزایایی نیز میتواند باشد در صورتی که مسئلهٔ دوزبانه و یا چندزبانه بودن در یک جامعه، با مفاهیم مربوط به سیاست، عصبیتهای قومی، مذهبی، اقتصادی، و به طور کلی با مفاهیمی در خصوص خوارداشت و بزرگداشت فلان و بهمان زبان و تقابل دشمنانهٔ زبانها و اهل زبانها نیامیزد، در جامعهٔ واحد سیاسی، آنگاه که مفاهیم ناخوش مزبور در ورای زبانها قرار نگیرد، اهل زبانهای رایج در یک جامعه، میتوانند به صور و هیئت مختلف و متنوع بیندیشند و اندیشههایشان را عینیت ببخشند که این خود در پروردن جامعه و تنوع فرهنگی آنان مؤثر میافتد. چنان که در افغانستان میبینیم پشتوها به بیماری کهنگرایی در خصوص زبان گرفتار شدند و هیچگونه نظر انتقادی و نظرات علمی زبانشناسی زبانشناسان داخلی و خارجی را پذیره نگردیدند و هرگونه علاقهٔ فارسیگرایانه را حمل بر بیاعتنائی به «هویت ملی افغانستان» خواندند. و در برابر آنان فارسیزبانان نیز دچار عصبیت شدند و به جای آنکه بر مبنای یافتههای علمی زبانشناسی و توجه به ارزندگی و سختگی هویت فرهنگ فارسی اسلامی، مسئلهٔ تضاد ستیزآمیز و تفرقهانگیز دوزبانهبودن جامعهٔ افغانستان را حل کنند به خواداشت و ناتوان نمودن زبان و فرهنگ پشتو دست یازیدند[۱۰].
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
محمود فرخ
او از دوستان پدر بنده بود و شاید وصفش را بیشتر از پدرم شنیدم. شخصیتی بود ادبی و خلیق و سنتگذار[۱۱].
مجتبی مینوی
از طریق دوستیی که پدرم با او داشت، به وس ارادن داشتم. در سال ۱۳۵۳ پدرم در «بنیاد شاهنامه» جلسات متعددی با ایشان داشت و من در آنجا به خدمت اشان میرسیدم. مردی بود بسیار مهربان در عن تندی و بسیار مفید. به یاد دارم که در آن سالها بنده گوش انباشتهای داشتم و او وقت مرا تنها میدید، گوش را وسیلهٔ شوخی قرار میداد و میخندید[۱۱].
محمدتقی دانشپژوه
ایشان یکی از پرکارترین فهرستنگاران و محققان متون در دورهٔ معاصر بود. کاری که ایشان انجام دادهاند اعم از تهیهٔ فهرست نسخ خطی یا تصحیح متون در مجموع، کلان و گسترده بود و کاری در خور قدر و تجلیل و بسیار آموزنده و راهگشا در حوزههای نسخهشناسی و متنشناسی بود[۱۲]. سالیان دراز به اشان ارادت داشتم و تا آخرین سالهای عمرشان نشست و خاستهای زیادی با هم داشتیم. او یکی از پرکارترین و دامنهدارتزین محققان معاصر به خصوص کتابشناسی معاصر بود. غصهای که همیشه در این مورد میخوردم، این است که به علت تراکم بیش از حدّ کار، بینظمی در کار داشتند و کتابهایشان نظامی نداشت. معتقدم در هیچجای دنیا، کسی به اندازهٔ او نتوانسته است کار بکند[۱۱].
صادق هدایت
او در هیأت هویتیاش هنوز موجودی نو تلقی میشود، یعنی در حدی که بشود او را فراموش کرد، کهنه نشده است. به دلیل نحوهٔ زیستننش هر فرصتی که پیش میآید، دوباره گلی از گلهایش میشکفد. جهانبینی که او توانست بر مبنای آن نو بزید، در برهههایی که ما داریم میپوسیم، خود به خود مطرح میشود و این، راز طرح هدایت است. در زندگی سنتی جهان بشر و از جمله منطقهٔ ما، مبنا بر «اُستر ذهبک و ذهابک و مذهبک» بوده است. هر وقت ناگزیر میشویم به این «اُستر» پناه میبریم، هدایت هم گل میکند[۱۱].
عباس زریاب خویی
در ایامی که همکاریام را با دایرةالمعارف بزرگ اسلامی شروع کردم،او را چندبار زیارت کردم و مرتب با بنده تعارف میکردند. قرار بود کار مشترکی داشته باشیم. حتی هنگام فاکسیمیله و مقدمات و فهارس کتاب الحشایش دیسقوریدس که بنا بود با هزینهٔ مشترک دانشنامهٔ اسلام و بنیاد پژوهشهای اسلامی چاپ شود، یک مقدمه او نوشت و یک مقدمه هم بنده. تمام نمایههای پایانی کتاب در همان بنیاد زیر نظر من استخراج شد و کار تا مراحل پایانی پیش رفت، ولی نمیدانم ادامهٔ کار به کجا انجامید، مقدمهٔ بنده کجا افتاد و مقدمهٔ او چه شد؟[۱۱].
محمدمحیط طباطبایی
با او از ایامی که به کابل میآمد، پیش از سال ۵۰ آشنایی پیدا کردم. در ایران ایشان را گاهی در «کتابخانهٔ مجلس» و گاهی در «کتابفروشی اسدی» در میدان بهارستان زیارت میکردم. وقتی مرا میدیدند، پیشانیام را میبوسیدند و از من برای این که پارهای از خلأهای ناشناختهٔ متون عرفانی را دنبال میکنم، سپاسگذاری میکردند[۱۱].
حسین خدیوجم
ایشان همواره میکوشیدند که محققان فارسیزبان را در افغانستان دلداری بدهد، نیز نسبت به اهدای کتاب و رساندن مجلات علمی و تخصصی چاپ ایران به افغانستان، بسیار کوشش داشتند. بعد از انقلاب، آخرین نشستی که با او داشتم، در دانشکدهٔ الهیات بود. بحثی شد و ایشان بنده و خودشان را ضمیر جمع بستند و گفتند که ما هرات را به دانشگاه تبدیل میکنیم. خدا رحمت کند ایشان زود از بین ما کوچیدند[۱۱].
محمود افشار
هنگامی که کتاب تاریخ و زبان در افغانستان را تحت عنوان پژواک ابتذال برای چاپ خدمت ایشان فرستادم، با او آشنا شدم. ایشان در این هنگام، کتاب افغاننامه را مینوشتند و بنده گمان میکنم که با نوشتن آن، علاقهشان به کتاب پژواک ابتذال بیشتر شد. مطالبی بود که صلاح دیدند از آن کتاب کنده شود و هم نامش به تاریخ و زبان در افغانستان تبدیل شود که شد و به چاپش از سوی موقوفاتشان مبادرت کردند. بعداً هم آقای ایرج افشار، فرزندشان چاپ دومی از طرف همان موقوفات عرضه کردند[۱۱].
محمدتقی جعفری
او توانست در شیاع مثنوی در قلمرو حوزه تأثیر بگذارد، خدمت بزرگی است[۱۱].
عبدالکریم سروش
او یکی از آشناترین نویسندگان به مفاهیم فرهنگ منطقه به معنای اسلام و جهان غرب است. ایشان به لحاظ شناخت مفاهیم در حوزهٔ تفکر و فلسفهٔ غرب و تاریخ علوم، نمونهٔ خاصی است و همین شناخت نسبت به مفاهیم است که او را نسبت به همنوعان خود، فرسخها جلوتر قرار میدهد. اما زبان او گاه دارای تعداد زیادی واژگان ثقیل است و هنوز نتوانسته است خود را از بافت سنتی زبان به صورت درستش رها کند[۱۱].
محمدرضا شفیعی کدکنی
اگر بر اشعار عصر جوانی شفیعی (دههٔ قبل از دکترای ایشان) تکه کنید، میبینید صبغهٔ شعریت بیشتری دارد نسبت به شعرهای بعد، ولی بعد از این که او دکترا میگیرد،هرچند شعرشناسترین فرد میشود، در شعر سرودن،نخستین فرد نیست و نمیشود و حتی از دورهٔ قبلی خودش هم عقب میافتد[۱۱].
محمدعلی اسلامی ندوشن
قبل از آمدن من به ایران، ایشان به کابل میآمدند و با پدرم نشست و خاست داشتند و بنده هم در همین نشستها با او آشنا شدم. وقتی به ایران آمدم، بارها ایشان و پدر همسرشان آقای دکتر خانبابا بیانی را زحمت دادم. آنها نسبت به خواستههای فرهنگیام اعتنا میکردند و به هر طریقی بود،میکوشیدند. من به نوشتههای خانم دکتر شیرین بیانی علاقه دارم و آنها را خواندهام و میخوانم[۱۱].
ایرج افشار
تفکر و تعلم از وقتی با اوآشنا شدم مودر علاقهٔ هر دونفر ما بوده است[۱۱].
احمد گلچین معانی
ایشان از جمله آگاهان به قضایای فرهنگ ایران در عصر صفویاند که علیالعجاله نظیرشان در ایران وجود ندارد[۱۱].
علینقی منزوی
سالیانی است که با او آشنایی و به ایشان اردات دارم. از مورخان و نسخهنویساناند و به حق آگاهیشان در رجال، بسیار وسیع و پخته است[۱۱].
احمد منزوی
ایشان سبک فهرستنویسی نسخخطی را در زبان فارسی تکمیل کردند و توانستند زمینههای فهرستنویسی نوین را در فهرستنویسی فارسی در ایران متمرکز کنند. با دو کاری که با عنوان فهرست نسخههای خطی فارسی و فهرست نیخخطی مشترک پاکستان از ایشان عرضه شد، قابلیت بلندشان در نسخهشناسی و کتابشناسی روشن گشت[۱۱].
همراهیهای سیاسی
شاهان قاجار در قبل افغانستان اشتباه کردند، یعنی زمانی که انگلیسیها مصمم شدند افغانستان را با این مرزهای فعلیاش ببندند، شاهان قاجار بعد از امیرکبیر به این قضیه تن دادند. قاجار با انگلیسیها آمدند و این نکتهٔ شوم را سنجیدند که حال که این کشور به آن صورت جدا شده، با یک نام قومی افغانستان خوانده بشود و چون با این نام قومی خوانده شد، دیگر نمیتوانند محتوایش را ببرند و به این طرف میماند و چنین هم شد. اگر ایرانیان درست بیندیشند، باید بکوشند، همچنان که ایران باختری را میسازند، ایران خاوری هم درست بشود که اگر چنین شود، قلمرو زبان و فرهنگ و جهان فارسی و ایرانی، بسیار قدرتمند در جهان برمیخیزد و صدمات و لطماتی که امروز حتی ایران باختری را دارد فرا میگیرد، بکوشد و به پشت مرزها و کوههای هندوکش و خیبر برود. متاسفانه بعد از کتاب «بگذار تا ازین شب تار بگذریم» در میان برخی از فرهنگیان ایران، مشاهده کردم افرادی هستند که دوست ندارند یک ایران خاوری هم در جهان پیدا بشود حتی دوست ندارند این تصور پیدا شود که دستکم آنجا را به نام «خراسان» بنامند. درصورتی که آن کشور وقتی به نام یکی از قومهایش باقی بماند، نه معضل سیاسیاش حل میشود و نه بحران فرهنگی و اقتصادیاش[۱۳].
مخالفتهای سیاسی
ما هنوز در قلمرو زبان فارسی، متأسفانه،مراکز فرهنگی باشد و عمرش را به عمر فرهنگ زبان فارسی ببندد،نداریم. مراکز فرهنگیی که در این قلمرو تأسیس شده، بعد از برخی مقاطع سیاسی فروافتاده و شکل و شایل دیگری یافته و مقررات دیگری را پذیرفته است. در نتیجه، حالت مستمرّی در این مراکز فرهنگی نبوده است. از سوی دیگر، میدانیم که یک مرکز فرهنگی، اگر دارای پیشینه و عمر دراز باشد و اصول و ارزشهای خاص فرهنگی را دنبال کند، خیلی مفیدتر میتواند عمل کند[۱۳].
نامههای سرگشاده
تأمین معیشت اهل قلم باید به خوبی انجام شود. در جامعهٔ ما، یک پزشک با شش، هفتسال درس خواندن و حفظ پنجاه فرمول و دویست نام دارو میتواند به قلهٔ بلندی در اقتصاد مسلط شود، ولی یک محقق علوم انسانی که عمرش را در این راه گذاشته و هزاران کتاب و مقاله خوانده و صاحبنظر شده است، نمیتواند از پس خورد و خوراک زندگیاش برآید. به همین سبب عدهای از محققان که توان هم دارند، ناگزیر میشوند به جای یک کار، دهکار انجام بدهند تا اعاشه شوند،معلوم است که تمام آن دهکار به پای آن یککار نمیرسد!!! [۱۳].
مرکز خراسانشناسی
تأسیس مرکز خراسانشناسی یکی از مایههای امید است. این مرکز باید با وسعت چشمگیرتری کار کند و دامان دراز خراسان را از جنبهٔ تاریخی، مدار اعتبار قرار دهد. یکی از کارهای مهمی که باید دنبال کند، تهیهٔ یک اطلس گویهشناسی زبانفارسی در خراسان به صورت تاریخی است؛ زیرا زبان فارسی در بازسازی خود، ناگزیر است به گونههای خراسان که محل نشو و نمای این زبان بوده، توجه کند. یکی از طرحهایی که من در آغاز با مرکز خراسانشناسی در میان گذاشتم، احیای حلقههای نگارشهای خراسان در تمامی مقاطع تاریخ بود. ما به خصوص از سدهٔ هفتم به بعد، بسیاری از حلقه نگارشهای خراسان را نمیشناسیم، یا به صورت غیرانتقادی در دسترس داریم یا اصلاً چاپ نشده است، مثلاً خراسانشناسی باید به تألیف یک مجلد تاریخ عصر تیموریان که مرکزشان خراسان بوده است، اقدام میکرد. با توجه به شناختی که بنده دورادور از مرکز خراسانشناسی دارم، هنوز به روشهای بلند دستنیافته و حتی فصلنامهٔ خراسانپژوهی را به همهٔ خراسانیان خراسانشناس اهدا نکرده است که جای تأسف دارد[۱۳].
نخی از هویت ملی
زبان فارسی، نخی از هویت ملی است، در حالیکه اهالی فارسیزبان در ایران فقط جهت ارتباطی زبانفارسی را میبینند و به این نخ هویتی ملیت که در پشت این زبان قرار دارد، توجه نمیکنند. مشکل این است در حوزهٔ زبانفارسی، یک سیاست مدوّن فرهنگی که باید برای یک زبان در روزگار معاصر وجود داشته باشد، وجود ندارد تا پس از آن به ارزشهای دیگر این زبان رسیدگی بشود[۱۳].
تاریخ واژگان فارسی
امروز ما برای زبانفارسی کارهای کلیدی مانند یک فرهنگ فارسی که بتواند تاریخ واژگان فارسی را نشان بدهد، نداریم. در سالهای ۵۰ تا ۵۵ طرحی به وسیلهٔ مرحوم خانلری پیاده شد به نام «فرهنگ تاریخی زبان فارسی» و قرار بود که هر دورهٔ معین فرهنگی از این نظر روشن شود. تاریخ فرهنگ زبانفارسی با تاریخ سیاستش نسبتهای بسیار تنگاتنگ دارد و هر وقت سلسلههای معیّن سیاسی آمدهاند، این زبان در آن دوره، حرکتهای خاص خود را داشته است. نخسیتن محلد از دورهٔ اول آنکه قرنهای چهارم و پنجم را دربرمیگرفت،از کارهای حدّی بود، هرچند در مراحل ابتدایی قرار داشت. متأسفانه با درگذشت او و ادغام «بنیاد فرهنگ» در موسسات دیگر فرهنگی فراموش شد. تصور میکنم میشد «سازمان لغتنامهٔ دهخدا» میتوانست با تبصرهای آن کار را ادامه دهد[۱۳].
ده قرن جلوتر
وقتی میخواهند نسلی را در مرحلهٔ آموزش زبان قرار بدهند، در نخستین گامها او را به ده قرن جلوتر سوق نمیدهند، بلکه باید از همان قرنی که آن نسل در آن میزید یا حتّی از اواسط آن قرن شروع شود. زبان فارسی در حوزهٔ ادب نوین اعم از شعر و نثر، ارزشهای درخور توجه دارد و باید به نسل امروز، این ارزشها را شناساند. و بعد آنها را نرمنرمک به طرف قابلیتهای این زبان در تاریخ ده یا دوازه قرن پیش جلو برد[۱۳].
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
گزیدهسازی ضرورت فرهنگی است. باید برای آموزش ر مقاطع گوناگون فرهنگ و ادب و زبان فارسی، گزیدههای عدیدهای فراهم بیاید. ما هنوز در زبان فارسی، گزیدهٔ تخصصی نداریم، در حالی که این، یک ضرورت است. امروز فرهنگ طوری حرکت میکند که متخصصان هم رغبت نمیکنند کتابی را که پر از مباحث تکراری است، سرتاپا بررسی کنند و بخوانند، برای آنها باید گزیدههای اختصاصی فراهم بیاید. یکی از برآوردههای گزیدهٔ خوب و علمی، این است که وقتی گزیدهای را خواندید، سوق داده شوید به سوی متن کامل اثر و این کار، اصول علمی را میطلبد[۱۳].
جملهای از ایشان
عرفان خراسانی
آثار ابنعربی در نیمه دوم قرن هفتم و پس از آن، در جهان ایرانی، تأثیر فوقالعادهای پیدا کرد تا جایی که هیچ خانقاهی را در ایران قرن هفتم و هشتم نمییابیم که در آن فصوص و فتوحات مکیّه درس داده نشده باشد. بیشتر عرفا از قرن هشتم به بعد، ابنعربیشناسی را یک افتخار و فضیلت میدانستند و متأسفانه این طرز تفکر، تأثیر شومی بر عرفان خراسانی داشته است. این تأثیر، به جای اینکه «ابنعربیشناسی» را در تاریخ عرفان ایرانی به وجود بیاورد، نوعی «ابنعربیمآبی» را خلق کرده است و بیشتر کسانی که در این خطّه به عنوان «ابنعربیشناس» معرفی شدند، حتّی کسانی چون جامی، بیشتر، «ابنعربیمآب» بودند. آنها ابنعربی را غولی نشان دادند در منطقه و به نحوی در پشت این غول، برای خودشان یک نوع فضیلتی تصور کردند و این پندار تا همین امروز در میان متفلسفه و متسصوّفهٔ ایران موجود است. کسانی فقط به صرف اینکه فصوص میخوانند یا خواندهاند، یا به فرض محال فصوص یا فتوحات درس میدهند، خویشتن را در اوج افتخار تصور میکنند و این تصور سبب میشود بعضی از روی سادگی چنین سنجشهایی میکنند و از روی آن فکر میکنند گرههای کور «حافظشناسی» را روشن خواهند کرد! در حالیکه بیگمان اینها گرهی بر گرههای «حافظشناسی» میزنند[۱۳].
زندگی فرهنگی
تاریخ فرهنگ این منطقه و فرهنگ فارسی، موجود آرامی نیست و نمیتواند آرام باشد. ظاهراً فرهنگ در ذاتش در این منطقه چنین وضعی دارد و زندگی فرهنگی نمیتواند یا دستکم تاکنون نتوانسته است با آرامشها و آسایشهایی که مردم عادی این منطقه دارند، توأمان باشد. طبیعی است که وقتی شما فقط به خودتان نیندیشید و به دیگران هم فکر کنید، این ناآرامی شروع میشود و انسانهایی که میتوانند فقط در حوزهٔ حبّ خویشتن، زندگی کنند، میتوانند آرامش و آسایش کاملی داشته باشند! [۱۳].
سیتار هندی
سیتار هندی را بسیار دوست میدارم و در بحرانیترین حالتهای روحی توانستهام خود را با سیتار راوی شنکر آرام بکنم و امیدوار سازم. موسیقیها را اعم از سنتی ایران و سنتی افغانستان دوست ندارنم و نیز به موسیقی اصیل هندی (راگ هندی) هم بسیار علاقهمندم[۱۳].
ریشه و ساقههایمان
اگر ما می خواهیم خودمان را در حوزۀ فرهنگ جهانی مطرح کنیم، ناگزیریم ریشه ها و ساقه هایمان را از طریق همین متون تاریخی و فرهنگی دریابیم. ما هنوز متون نظم و نثر را نوع شناسی نکرده ایم و نسخه ها به هیچ عنوان از پراکندگی بسیار جدی ای که در طول تاریخ داشته حتی به صورت مکتوب درنیامده است. این همه فهرست که عرضه کرده ایم در پراکندگی به سر می برد. بنده بارها گفته ام که این تعداد فهرست که در ایران چاپ شده در هیچ جای جهان چاپ نشده، ولی متأسفانه هنوز کارهای اساسی در این زمینه آغاز نشده است. ما هنوز یک مرکز جدی در این زمینه نداریم و نداشته ایم. کارهایی که در این چند دهه انجام شده ذوقی و بر اساس درک افرادی معدود بوده است. افرادی نیامده اند تا در این زمینه به صورت جدی بیندیشند و نظریه دهند و نسخ را در زمینۀ تاریخی خود بشناسند و بر اساس گونه شناسی متون کار کنند[۱۴]. مثلا مرحوم استاد نیکلسون به جد پیرامون مثنوی کار کرد و سهولت کار مولانا به جهت این است که آن قواعد در قونیه رعایت شده و اگر رعایت نمی شد همان مشکلی که در باب حافظ داریم در مورد مولوی هم می داشتیم. ما امروز نه در دیوان حافظ و نه در مثنوی، هیچ مشکلی برای تصحیح نداریم الا این که باید یک مقدار کارها را با رویه انجام دهیم[۱۵].
جوایز و افتخارات
در واقع انعکاس این همه تلاش جانفرسا بود که باعث شد کتاب «نقد و تصحیح متون» استاد مایل هروی در سال ۱۳۶۹ به عنوان کتاب سال انتخاب شود. سپس در سال ۱۳۸۶ نیز به پاس یک عمر خدمت به تاریخ، زبان و ادب فارسی، برنده پانزدهمین دوره جایزه ادبی - تاریخی بنیاد محمود افشار یزدی از مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی شد. این جایزه برای یک عمر دستاورد برای خدمت به تاریخ و زبان فارسی به مایل هروی اهدا شد و همچنین این برگهای پیر بهعنوان اثر برگزیدهٔ همایش حامیان نسخ خطی کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی شناخته شدهاست. استاد، در سال ۱۳۹۳ نیز در جشنواره کتاب سال جمهوری اسلامی به عنوان پژوهشگر برتر مطالعات اسلام و ایران از دست آقای روحانی تقدیرنامه دریافت کرد[۱۶]. در دی ماه ۱۳۹۵ نیز در پانزدهمین آیین بزرگداشت حامیان نسخ خطی، از استاد مایل هروی با حضور مقامات ایرانی و افغان تجلیل به عمل آمد (که البته استاد به خاطر رنجیدگی از شرایط خود و تبلیغاتی دانستن اینگونه مراسم، در آن شرکت نکرده است). در همین مراسم از ارج نامه استاد نجیب مایل هروی که با عنوان «فرزند هرات» در ۷۶۰ صفحه توسط خانه کتاب ایران منتشر شده بود رونمایی شد[۱۷]. روز یکشنبه ۶ آبان ماه ۱۳۹۷ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد ، میزبان مراسم نکوداشت استاد فرهیخته، نسخه پژوه، ادیب، پژوهشگر برجسته و دانش آموخته دانشگاه فردوسی مشهد، استاد نجیب مایل هروی نسخه شناس نامی ادبیات فارسی اهل افغانستان بود[۷].
آثار و کتابشناسی
در زمینه نقد و تصحیح متون کهن بهخصوص متون عرفانی، تالیفات و تصحیح کتب بسیاری، مقالات بیشماری در نشریات داخل و خارج از کشور و همچنین در دایرة المعارف بزرگ اسلامی به چاپ رساندهاند. در حدود ۵۰ مقاله علمی در نشریات مختلف و حدود ۱۶ مدخل از مدخلهای دائرة المعارف اسلامی را نیز نگاشته است. و با تالیف و تصحیح بیش از ۳۰ کتاب ارزشمند و نگارش صدها مقاله در حوزهٔ تصحیح متون و نسخهشناسی، در راستای ایجاد و تحقیق به سود فرهنگ و معنویت ملت و مردمش قدم برمیدارد.
آثار
تألیف و تحقیقات
۱۳۶۰: صور ابهام در شعر فارسی، مشهد، زوّار.
۱۳۶۰: نامهٔ الموت،مستخرج از جهانگشای جوینی مصححهٔ علّامهٔ قزوینی، با همکاری علیاکبر عشیق کابلی، مشهد، بنگاه کتاب.
۱۳۶۹: نقد و تصحیح متون: (مراحل نسخهشناسی و شیوههای تصحیح نسخههای خطّی فارسی)، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
۱۳۷۱: تاریخ و زبان در افغانستان: علل تشتّت فرهنگی و اجتماعی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
۱۳۷۳: بگذار تا ازین شب دشوار بگذریم: مباحثی پیرامون قلم و زبان فارسی، مشهد، مرکز مطالعات ایرانی.
۱۳۷۴: خاصیت آینگی: نقد حال، گزارهٔ آرا و گزیدهٔ آثار فارسی عینالقضاة همدانی، تهران، نی.
۱۳۷۸: سایه به سایه: دفتر مقالهها و رسالههای عرفانی، ادبی و کتابشناختی، تهران، نشر گفتار.
۱۳۸۰: تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطّی، چ۱، تهران، کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، چ۲، تهران، سورهٔ مهر، ۱۳۹۴.
تصحیحات
۱۳۵۷: نزهة الارواح، ایمر حسین هروی، میرحسین بن عالم، مشهد، زوّار.
۱۳۶۱: مجموعهٔ آثار فارسی، اُشنُوی، تاجالدین، تهران، مولی.
۱۳۶۲: نفحة الروح و تحفة الفتوح، جندی، مؤیدالدین، تهران، مولی.
۱۳۶۳: الاصول العشرة: نجمالدین کبری، ترجمه و شرح عبدالغفور لاری، تهران، مولی.
۱۳۶۳: آداب المریدین: سهروردی، ابوالنجیب عمر، ترجمهٔ عمر بن محمّد بن احمد شیرکان، تهران، مولی.
۱۳۶۴: الجانب الغربی فی حلّ مشکلات الشیخ محییالدین بن عربی، ملکی، محمّد بن مظفّرالدین محمّد، تهران، مولی.
۱۳۶۴: شرح فصوص الحکم، خوارزمی، تاجالدین حسین بن حسن (شارح)، تهران، مولی.
۱۳۶۶: چهل مجلس (رسالهٔ اقبالیه)، علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمّد، تهران، ادیب.
۱۳۶۷: معارف، سلطان ولد، بهاءالدین محمّد بن محمّد، تهران، مولی.
۱۳۷۱: مقامات جامی، نظامی باخرزی،عبدالواسع بن جمالالدین، تهران، نی.
۱۳۷۲: کتاب آرایی در تمدن اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
۱۳۷۵: تاج التراجم فی تفسیر القرآن الآعاجم، اسفراینی، ابوالمظفّر شاپور بن طاهر.
۱۳۸۱: این برگهای پیر، مجموعه بیست اثر چاپ ناشدهٔ فارسی از قلمرو تصوّف، تهران، نی.
۱۳۹۵: مدارج الافهام، ابن ترکه اصفهانی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی.
رسائل کوتاه
۱۳۶۳: منهاج سیفیه: رساله در معاملات عرفانی، محمّد خویی، تهران، مولی.
۱۳۶۴: ارواح المؤمنین، علاءالدوله سمنانی، ناموارهٔ دکتر محمود افشار، چ۱، س۱۰، ۳۹۴-۳۸۵.
۱۳۶۵: اربعین: طبری، مجدالدین حسن بن علی، مشکوة، ش ۱۲ و ۱۳، ۱۱۰ – ۱۴۰.
۱۳۶۶: عروس حضرت قرآن: مؤلّف ناشناس، متن از سال ۷۳۱، کیهان اندیشه، ش ۱۱، (اردیبهشت ۱۳۶۶)، ۹۴ – ۱۰۰.
۱۳۶۷: آداب جهانگردی و سیاحت در تمدن اسلامی، زینالعابدین سیّاح، نحقیقات جغرافیایی، س ۳، ش ۱، ۵۷ – ۸۰.
۱۳۶۸: هشدارنامهٔ شاه عبّاس صفوی به حاکم بغداد، عبّاس صفوی (شاه)، مجموعهٔ رسائل خطّی فارسی، دفتر اوّل، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۹۴.
۱۳۶۹: رسائل آداب الخط عبدالله صیرفی تبریزی، وقف میراث جاویدان، ش ۴، ۵۴ – ۵۶، چاپ نخست در کتاب آرایی در تمدّن اسلامی، مشهد بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۷۲، ۱۱ – ۳۲.
۱۳۷۸: متن کام هفت بند در ستایش مولای متقیان علی علیه السلام، حسن کاشی، مجموعهٔ رسائل فارسی، دفتر پنجم، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۷ – ۱۶.
۱۳۸۲: رسالهٔ الغوثیه: ترجمهٔ حسن گیلانی، چاپ شده دررسایل ابن عربی.
۱۳۸۲: ترجمهٔ نقش الفصوص، ترجمان نورالدین شاه نعمة الله ولی، چاپ شده در رسایل ابن عربی.
مقالات
۱۳۵۴: اندیشههای پیر هری، مجلّهٔ ادب، [نشریه دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه کابل]، ۱۳۵۷: ناظم هری و آثار او، وحید، ش ۲۳۴ / ۲۳۵، ۶۱ – ۶۵.
۱۳۶۰: پرزیوان = پارسی وان = تاجیک فارسی، آینده، س ۷، ش ۹ و ۱۰، ۶۸۹ – ۶۹۱.
۱۳۶۲: بیا تا قدر یکدیگر بدانیم، در حاشیهٔ افغاننامه از [محمود افشار]، آینده، س ۹، ش ۲، ۸۹ – ۹۴.
۱۳۶۴: نخستین ناقل معارف جعفری به فارسی (مولی حسین بن شرفالدین عبدالحقّ اردبیلی)، مشکوة، ش ۸، ۱۲۱ – ۱۴۴.
۱۳۶۵: دو همشهری همنام و مشکلالقاب آنها (کمالالدین حسین خوارزمی)، کیهان، اندیشه، ش ۷، ۵۸ – ۶۳.
۱۳۶۶: رشف الفتی و اصطلاحات عراقی، کیهان اندیشه، ش ۱۶، ۱۰۹ – ۱۱۳، چاپ مجدد در سایه به سایه، تهران، نشر گفتار، ۱۹۹ – ۲۰۸.
۱۳۶۷: فرق میان گونههای فارسی ایران و افغانستان، ناموارهٔ دکتر محمود افشار، چ ۴، ۲۴۲۶ – ۲۴۳۷.
۱۳۶۹: تصرّف در طریق طبیعی شعر فارسی [کودتای ادبی بازگشتیان در حوزهٔ شعر سبک هندی و انقلاب یوشیج در حوزهٔ شعر سبک بازگشت]، خاوران، دورهٔ ۱، ش ۴ و ۵؛ چاپ مجدد در دانش (اسلام آباد پاکستان) ش ۲۹ و ۳۰، بهار ۱۳۷۱، ۵۹ – ۷۶؛ و چاپ در سایه به سایه (دفتر مقالهها و رسالهها)، تهران، نشر گفتار، ۶۰ – ۷۱.
۱۳۷۶: میزان تغیر و تبدیل صفوة الصفا، گلچرخ، ش ۱۷، ۳۲ – ۳۵.
۱۳۷۸: نقد نظر قزوینی دربارهٔ جامی، گلستان، س ۳، ش ۳ و ۴، ۱۱۳ – ۱۲۳.
۱۳۷۸: سرنوشت کتاب الحشانش در شرق جهان اسلام و دو نسخهٔ ایرانی آن، سایه به سایه (دفتر مقالهها و سایهها)، تهران، نشر گفتار، ۴۵۳ – ۵۰۳.
۱۳۸۶: تآثیر قرآن کریم بر هنر اسلامی، وقف میراث جاویدان، ش ۵۸، ۱۸ – ۳۱.
۱۳۹۱: متون را نباید همانند کتاب داستان چاپ کرد، گزارش میراث، ضمیمهٔ شمارهٔ ۲، ۱۰۷ – ۱۰۹.
۱۳۹۳: نشان شیخ خانقاه، در عصر میرزا حسین بایقرا، جشننامهٔ دکتر فتحالله مجتبایی، به کوشش علی اشرف صادقی و ابوالفضل صادقی، تهران، هرمس، ۶۸۹ – ۷۰۴.
۱۳۹۴: نمادگشای بخاری از قرن دهم هجری، نامهٔ فرهنگستان، ش ۵۲، ۶۴ – ۸۴.
دایرةالمعارف بزرگ اسلامی
۱۳۷۰: ابن علان، شهابالدین، ج ۴، ۳۲۴ – ۳۲۵.
۱۳۷۰: ابن عماد، ابوالفلاح، ج ۴، ۳۳۰ – ۳۳۱.
۱۳۷۰: ابن قیسرانی، ابوالفضل، ج ۴، ۴۹۴ – ۴۹۶.
۱۳۷۰: ابن قیّم جوزیه، ج ۴، ۴۹۸ – ۵۰۴.
۱۳۷۲: ابوسعید ابوالخیر، ج ۵، ۵۲۱ – ۵۳۲.
۱۳۷۳: ابوعمرو بن نجید، ج ۶، ۶۷ – ۶۹.
۱۳۷۳: ابوالفضل سرخسی، ج ۶، ۱۴۵ – ۲۴۶.
۱۳۷۳: ابومدین، ج ۶، ۲۲۰ – ۲۲۴.
۱۳۷۳: ابومنصور اصفهانی، ج ۶، ۲۸۰ – ۲۸۵.
۱۳۷۷: اسماء و صفات، ج ۸، ۶۱۸ – ۶۲۳.
۱۳۷۷: اسیری لاهیجی، ج ۸، ۷۳۰ – ۷۳۳.
۱۳۸۰: الهام، ج ۱۰، ۱۰۶ – ۱۰۸.
۱۳۸۰: الهی ادبیلی، ج ۱۰، ۱۱۰ – ۱۱۴.
۱۳۸۰: انسان کامل، ج ۱۰، ۳۷۳ – ۳۸۱.
۱۳۸۰: اویسیّه، ج ۱۰، ۴۵۸ – ۴۶۰.
ترجمه
- ۱۳۶۸: عمدة الکتّاب و عدّة ذوی الالباب، المعزّ بن بادیس التمیمی، ترجمهٔ نحیب مایل هروی، تعریب مقدّمه: عصام مکیه، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
فهرستنویسی
- ۱۳۶۱: فهرست کتب خطی کتابخانهٔ مبارکهٔ آستان قدس رضوی، ج۹، با همکاری سیّد علی اردلان جوان، مشهد، آستان قدس رضوی.
تدوین و نظارت
- ۱۳۶۸: مجموعهٔ رسائل فارسی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، دفتر اوّل و چهارم، ۱۳۶۸ – ۱۳۷۴.
- ۱۳۷۸: برگ بیبرگی (یادنامهٔ استاد غلامرضا مایل هروی)، تهران، طرح نو.
- ۱۳۸۳: محافل المؤمنین فی ذیل مجالس المؤمنین، تألیف حسینی عاملی قزوینی، محمّد شفیع بن بهاءالدین، تصحیح و تعلیقات ابراهیم عربپور و منصور عاملی جغتایی، [به اشراف نجیب مایل هروی]، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
سرودهها
- ۱۳۵۴: غزل، وحید، دورهٔ سیزدهم، ش مسلسل ۱۷۹، ۱۵۷.
کتابهای در دست چاپ
- وز باد هوا، نواله نتوان پیچید در باب خاطرات سیسالهٔ فرهنگی خود
- تاریخ تصوف ایران
- واژگان نظام عرفانی و خانقاهی در زبان فارسی
- فرهنگ مفاهیم مثنوی مولانا
- تاریخ نگارشهای خانقاهی
- نقشبندیان در خراسان
- مسایل عصر تیموریان
- تفسیر صوفی پر صوفیان
- فرهنگ ترتیلات آوایی و صوفی در زبان فارسی
- رسمالخط فارسی در تاریخ زبان فاسی در نظم و نثر
بررسی چند اثر
«برگ بیبرگی»
کتاب حاضر مجموعهای است از مقالات پژوهشی و تحقیقات مربوط به قلمرو زبان فارسی (اعم از گونهشناسی زبان فارسی بر مبنای شاهنامه فردوسی، تاریخ عصر تیموری، کشاورزی عهد صفوی، کتاب شناختی نقشبندیه و نظایر آن). در این مجموعه چند متن منثور و منظوم فارسی از سدههای دهم و یازدهم هجری، برای نخستین بار به طبع رسیده است .مجموعه حاضر که به یاد شادروان (استاد رضا مایل) پژوهنده، نویسنده و شاعر افغانی (1301 - 1374) فراهم آمده متضمن مقالاتی است از نویسندگان و چند متن چاپ نشده فارسی، گزیده اشعار رضا مایل، و سوگ نامهها و خاطرههایی از دیگران در رثا و توصیف ایشان.
«تاریخ و زبان درافغانستان»
مایل هروی در این نِبیگ (کتاب) در زمینهٔ ناهماهنگیهای اجتماعی و فرهنگی و دردهای سنگینِ برآمده از آنها دریافتهایی دارد که کوشیده است برپایهٔ راستیهای روشن و بهدور از خشکاندیشیهای ناخوش و قهرمانپرستیهایی دروغین پیشِ چشمِ هممیهنانش بگذارد. آنچه گفته است کمتر است از ناگفتهها و آنچه آورده پیونددارِ با دردهای شگرفی است که همهٔ هممیهنانِ وی آن دردها را با پوست و گوشتِ خویش به جان دارند، ولی برداشتشان از دردها برپایهٔ دید و بینشی که دارند دگرسان از یکدیگر است.
«این برگهای پیر»
این برگهای پیر، مجموعهای است مشتمل بر بیست نگاشتهٔ فارسیِ دری، که پیشینیان منطقه ما با ذهن و زبانِ عارفانه/ صوفیانه در گوشهوکنار دُوَیْرَهها و خانگاهها مکتوب کردهاند. دفتر حاضر به سه كتاب مرتع الصالحين و مقاصد السالكين و منهج الرشاد اختصاص دارد. از این مجموعه، نهتنها میتوان در زمینهٔ گونهشناسیِ گونههایِ تاریخیِ زبان فارسی دری بهرهمند شد، بلکه میتوان، توانِ بلندِ زبان فارسی را در تصویرکردنِ نکتههای اخلاقی و اجتماعی آموخت و هم دریافت که چگونه این توان بلند که از 500 هجری بهسوی 1000 هجری (و بعد از آن نیز) میآید، ناتوان، سست و در مواردی بسیار ـ حتیـ پست میشود و شادابیاش به خشکیّت و عصبیّت و مذهبْگویی میانجامد. بهواقع این مجموعه نشان میدهد که چگونه مفیدترین ذهنیّتِ فکر و فرهنگِ فارسیزبانان، با درکی نادرست، مضرترین ذهنیّتِ آنان هم تلقی میتواند شد.
«نقد و تصحیح متون (مراحل نسخهشناسی و شیوههای تصحیح نسخههای خطّی فارسی)»
این اثر حاصل پانزده سال مطالعه و فعالیت پژوهشی در حوزهٔ تصحیح نسخخطّی است. آشنایی مصحح با سنتهای نسخهنویسی و آداب کتابت و نسخهشناسی، سبب دستیابی به ضبطهای اصیل نسخهها و تمییز از ضبطهای نااصیل میگردد. البته نگارنده از مباحث اصلی تصحیح نسخههای خطّی چیزی را فروگذار نکرده است، گرچه مثل سایر شیوهنامه به بایدها و نبایدهای تصحیح به طور جزئی نپرداخته است. اساساً مقصود ایشان از نگارش این اثر، ارائهٔ دستورالعمل تصحیح نبوده است و این امر را به دلیل تجربههای ناموفّقی که چنین آثاری داشتهاند، مفید نمیداند. این اثر هم برای مصححان مبتدی هم برای مصححان باتجربه مفید و قابل استفاده است. مؤلّف نگاه انتقادی خود در تمام این اثر را از ویژگیهای آن میداند. پس از یازده سال از نگارش کتاب نقد و تصحیح متون، این کتاب با ویرایش و افزودههایی با عنوان تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطّی در سال ۱۳۸۰ چاپ شده است.
«کتابآرایی در تمدّن اسلامی»
این کتاب شامل بیست و هشت متن فارسی در زمینههای گوناگون نسخهپردازی است. مهمترن بخش این اثر، قسمت دوم آن است که متون و رسالات مرتبط با کتابآرایی و نسخهپردازی در آن منتشر شده است. این کتاب پس از گذشت سالها به مرجعی برای دستیابی به متون مرتبط با این حوزهٔ پژوهشی بدل شده و یکی از آثار شاخص در زمینهٔ تصحیح و پژوهش است.
« خاصیّت آیینگی »
در ابتدا قصد داشت نام کتاب را «عادت پرستان» یا «ستیز با عادتپرستی» بگذارد اما به این نتیجه رسیده بود که به ذوق عادتپرستان برمیخورد بنابراین این نام بود که در آخر قلبش را آرام کرد، از صمیم جان آن را پذیرفت و بر آن نهاد زیرا صرفنظر از آنکه آینه در سنّت عرفانی سرشار از اندیشگی است، مملو از طنزهای اجتماعی و مضامین ادبی نیز است. این دفتر به پیشنهاد جعفر همایی فراهم شد.
عرفانِ ایرانی در عالم اندیشهٔ ایرانی و اسلامی جایگاهی خاص دارد تا حدّی که گویی با آن جهانبینی نوینی از متن این فرهنگ برآمده. عارفان ایرانی مفاهیم و تعالیم اسلام را معنایی تازه بخشیدند تا جایی که بسیاری از دنیاداران بر آنان شوریدند و خود در آتش عشق الهی سوختند. و در این میان سرآمدانی بودند، یکیشان شهید عینالقضات همدانی که او را به جرم نوآوری و نوجویی در اندیشهٔ رایج، از سر جهل و ترس و احساس خطر، از جایگاهش راندند. باز آرام نگرفتند. پس به دیار خویش همدان بازگرداندندش و بر دار آویختندش. اما هنوز آرام نگرفتند پس «پوست بدنش را کندند و در بوریای آلوده به نفتش پیچیده، سوزاندند و خاکسترش را به باد دادند» امّا از او خلاصی نیافتند. زیرا عینالقضات در آثارش زنده ماند و خاصیّت آینگی تصویری است که از او پابرجا مانده و میماند و هرکس به فراخور حال تصویر خویش را در آن میبیند.
منبعشناسی
منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایاننامه)
نوا، نما، نگاه
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ اوجبی، فرزند هرات، 33 - 57.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ اسفندیاری، زهرا؛ جابرینسب، نرگس. «گزارش مراسم پانزدهمین دوره جایزه ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار به نجیب مایل هروی». بخارا، ش. ۶۰ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۶): ۴۶۷ - ۴۷۲.
- ↑ [www.irna.ir/news/83886532/ «اعطای تابعیت ایران به استاد مایل هروی شاعر و نویسنده افغانستانی»]. خبرگزاری جمهوی اسلامی ایران، 6 مرداد ۱۳۹۹.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ «این آیینهٔ قدنما شکستنی نیست». فصلنامهٔ پژوهشی اقوام و مذاهب، ش. ۱۲ (پاییز ۱۳۸۸): ۱۷ - ۴۵.
- ↑ «غزل». مشکوة، ش. ۴۷ (تابستان ۱۳۷۴): ۲۲۵ - ۲۳۵.
- ↑ «غزل». وحید، ش. 179 (اردیبهشت 1354): 157.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ «آیین بزرگداشت «نجیب مایل هروی» نسخه شناس افغانستانی ادبیات فارسی برگزار شد: میراثٰدار ادبیات فارسی؛ زاده هرات، فرزند خراسان بزرگ». خراسان، ۷ آبان ۱۳۹۷.
- ↑ «حال ناخوش ناجی کتابهای خطی زبان فارسی». خراسان، 1396.
- ↑ «دلتنگیهای نجیبانه». شهرآرا، 16 مهرماه 1397.
- ↑ «زبان فارسی و ئیوند آن با هویت اسلامی در افغانستان». نشریه کیهان فرهنگی، ش. 20 (آبان 1364): 27 - 31.
- ↑ ۱۱٫۰۰ ۱۱٫۰۱ ۱۱٫۰۲ ۱۱٫۰۳ ۱۱٫۰۴ ۱۱٫۰۵ ۱۱٫۰۶ ۱۱٫۰۷ ۱۱٫۰۸ ۱۱٫۰۹ ۱۱٫۱۰ ۱۱٫۱۱ ۱۱٫۱۲ ۱۱٫۱۳ ۱۱٫۱۴ ۱۱٫۱۵ اوجبی، فرزند هرات، 85 – 90؛ ۱۲۳ - ۱۲۵.
- ↑ «استاد دانش پژوه یکي از پرکارترین فهرست نگاران و محققان متون در دوره معاصر بود(گفت وگو با نجیب مایل هروی) مقاله». بزرگداشت محمدتقی دانشپژوه ۱ (۲۹ مرداد ۱۳۹۴): ۱۱۱ - ۱۱۴.
- ↑ ۱۳٫۰۰ ۱۳٫۰۱ ۱۳٫۰۲ ۱۳٫۰۳ ۱۳٫۰۴ ۱۳٫۰۵ ۱۳٫۰۶ ۱۳٫۰۷ ۱۳٫۰۸ ۱۳٫۰۹ ۱۳٫۱۰ اوجبی، فرزند هرات، 57 – 85؛ ۹۱ – ۱۲۲؛ ۱۲۷ - ۱۳۲.
- ↑ «گفتگو با استاد نجیب مایل هروی – قسمت اول». وبگاه موسسه پژوهشی میراث مکتوب، ۲۱ تیر ۱۳۹۹.
- ↑ «گفتگو با استاد نجیب مایل هروی – قسمت دوم». وبگاه موسسه پژوهشی میراث مکتوب، ۲۱ تیر ۱۳۹۹.
- ↑ «پذیرش تابعیت مایل هروی تایید شده است». خبرگزاری ایبنا، ۲۸ خرداد ۱۳۹۹.
- ↑ «آیین بزرگداشت حامیان نسخ خطی». کتابخانه ملی ایران، 22 دی 1395.
منابع
- اوجبی، علی (۱۳۹۵). فرزند هرات: ارجنامه نجیب مایلهروی. تهران: خانه کتاب. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۲-۳۶۹-۲.