بار دیگر شهری که دوست میداشتم
«بار دیگر شهری که دوست میداشتم» رمانی است عاشقانه و شاعرانه به قلم نادر ابراهیمی که نخستین بار در سال ١٣۴۵ منتشر شد و تاکنون به چاپ چهلم رسیده است. این رمان به زبانهای عربیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد فرانسهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد و دانمارکیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد ترجمه شده است.
بار دیگر شهری که دوست داشتم. | |
---|---|
نویسنده | نادر ابراهیمی |
ناشر | روزبهان |
محل نشر | تهران |
تاریخ نشر | ١٣۴۵ |
شابک | ٩۶۴-۵۵٢٩-٣۴-۴ |
تعداد صفحات | ١١١ صفحه |
موضوع | رمان فارسی |
سبک | سیال ذهن |
نوع رسانه | کتاب |
طراح جلد | مرتضی ممیز |
نادر ابراهیمی با خلق این داستان آرمانهای از دست رفتهاش را از کودکی تا پیری به تصویر میکشد؛ شهری که دوست میداشت و مردمانی که هنوز پایبند سنتها هستند. او با خلق نثری شاعرانه و پیچیده به مسائل اجتماعی و اخلاقی میپردازد و مخاطب را به فکر وا میدارد.[۱] در رمان بار دیگر شهری که دوست میداشتم چارچوب داستان و شیوههای روایت بیش از هر عنصر دیگری اهمیت دارد. ابراهیمی کوشیده تا حدامکان از تکنیکهای رمانهای روانشناختی به شیوهٔ جریان سیالذهن بهره ببرد. در حقیقت، این شیوهٔ نوشتار، ترفندی است برای درك بهتر موضوع. با این وجود میتوان گفت که رمان، آشفتگی و پراکندگی رمانهای سیالذهن را ندارد. نویسنده با تغییر فونت و حضور خود در قسمتهایی از داستان تا حدودی به مخاطب کمک میکند تا همپای راوی حرکت کند؛ البته ذهن شاعرانهٔ نویسنده، داستان را به تابلویی از تصاویر زیبا اما مبهم تبدیل کرده است که درك بسیاری از جملات داستان تنها به دست خود نویسنده گشوده خواهد شد. چرخشهای به جای زاویهدید نیز از نکتههای مهم این رمان است.[۲]
برای کسانی که کتاب را نخواندهاند
«بار دیگر شهری که دوست میداشتم» حکایت عشقی است بیسرانجام از راوی با دختری بهنام «هلیا» که از دوران کودکی با یکدیگر همبازی و همسایه بودهاند. داستان در سه فصل روایت میشود[۳]:
باران رؤیای پاییز
پنج نامه از ساحل چمخاله به ستارهآباد
پایان باران رؤیا
هلیا؛ نامی که از این داستان زاده شد
فرزانه منصوری، همسر نادر ابراهیمی نقل کرده است: «سالها پیش، نادر در حالی که با اتوبوس از تهران به اصفهان سفر میکرد، شروع به بازی و در هم ریختن واژهٔ «الهی» کرد تا بتواند از دل آن نامی خوشآهنگ و متفاوت بسازد. پس از مدتی واژهٔ خودساختهٔ «هلیا» را از به هم ریختن حروف واژهٔ «الهی» ساخت و در داستان بلندش «بار دیگر شهری که دوست می داشتم» به کار برد.» پس از انتشار کتاب، «هلیا» در میان مردم رواج زیادی پیدا کرد و ابراهیمی دخترش را «هلیا» نام نهاد. او مدتها بعد متوجه شد که واژهٔ «هلیو» در لاتین قدیم به معنای «خورشید» است.[۴]
پیشانینوشت
در پیشانینوشت رمان ترجمهٔ سورهٔ بلد آمده است:
به این شهر سوگند میخورم
و تو ساکن در این شهری
و سوگند به پدر، و فرزندانی که پدید آورد
که انسان را در رنج آفریدهایم...[۵]
تقدیمشده به
نادر ابراهیمی این کتاب را به جمیله و مهرداد صمدی که از اعضای گروه ادبی «طرفه» بودند[۶] تقدیم کرده است.[۷]
برای کسانی که کتاب را خواندهاند
سالشمار
۱۳۴۵: نخستین بار توسط انتشارات روزبهان چاپ شد.
١٣٩٣: به زبان دانمارکی ترجمه شد.[۸]
١٣٩۶: نسخهٔ صوتی رمان توسط نوین گویا منتشر شد.[۹]
١٣٩٨: به زبان فرانسه ترجمه شد.[۱۰]
١٣٩٩: به زبان عربی ترجمه شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خلاصهٔ مفصلتر کتاب در حد دو بند
هلیا دخترِ خان است و راوی داستان پسر کشاورزی است که از کودکی با هلیا همبازی بوده است. این دو عاشق یکدیگر میشوند و تصمیم به ازدواج میگیرند اما خانوادههایشان مخالفت میکنند و در نهایت به چمخاله میگریزند و آنجا زندگی را از سر میگیرند. هلیا دربرابر مشکلات دوام نمیآورد و درنهایت در جدال میان عقل و احساساتش، عقل بر عواطفش چیره شده و به زادگاهش باز میگردد؛ درحالیکه مرد داستان در ابتدا حاضر نیست تسلیم شود ولی سرانجام پس از یازده سال دوری به شهرش باز میگردد؛ بهشهری که زمانی دوستش میداشت؛ به شهری که روزگاری از آنجا طرد شد. در بخش نخست کتاب، باعنوان باران رؤیای پاییز، نویسنده تلاش میکند اوضاع اجتماعی نابسامان موجود و وضعیت طبقۀ حاکم را توصیف نماید که این موضوع از خلال بیانات راوی داستان، مرد عاشق، قابلمشاهده است؛ آنجا که گوید: «که می قماربازها تا صبح بیدار خواهند نشست و دود، دیدگانت را آزار خواهد داد.» بخش دوم شامل پنج نامه به هلیا است که راوی اغلب میان خاطرات گذشته و حال پرسه میزند. پرشهای زمانی بسیار زیاد است و برای این که خواننده تفاوت میان دو زمان را متوجه شود، فونت کتاب تغییر میکند. در هر نامه، روای داستان رشتهٔ پیوند میان خود و هلیا را تنها در خواب میبیند؛ شهری که هلیا در آن خفته است را به شهری تشبیه میکند که به اندوه گورستانهای بیدرخت آراسته است. راوی معتقد است مسبب آنچه که بر سر او و هلیا آمده است، دستی است که با تمام قدرت آنها را به سوی تقدیر میراند و آنها فقط عروسکهای کوکی تقدیر بودهاند. بخش سوم و آخر کتاب، پایان باران رؤیا، راوی به لزوم ایجاد تغییرات، عدمسکون و ایستایی که همگی ویژگیهای مشخص مدرنیته هستند، اشاره میکند. وی لحظۀ بازگشت خود نزد پدر پس از پنج ماه بیان میکند.[۱۱]
سرقت ادبی یا بینامتنیت؟
نادر ابراهیمی در مصاحبهای با عنوان «غوطهخوردن غریب در داستان» که با یوسف علیخانی داشته است چنین گفته است: «آقای معروفی، بخشهایی از کتاب «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» را در یک شبهداستان روشنفکرانه (سمفونی مردگان) مصرف کرد اما حتی نتوانست رسمالخط مرا آنطور تغییر بدهد یا بسازد که با بخشهای دیگر شبهداستان روشنفکرانهاش خوانش داشته باشد.[۱۲] » پیمان دهقانکار در مقالهای مفصل به بازتاب رمان «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» در «سمفونی مردگان» پرداخته است.[۱۳]
سبک کتاب
رمان «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» به یک مفهوم کلی حدیث نفس یا تکگویی راوی است و سند عجزش در سدکردن راه خاطرات واپس زده شدهای است که متناوباً از ضمیر ناخودآگاهش سر بر میکشند و ناخواسته در آن جریان مییابند. در این رمان، مخاطب اجازهٔ ظهور و بروز دارد و برتری نگاه نویسنده در تحلیل عمیق از تجربیات راوی را نشان میدهد بیآنکه شعار دهد یا بلند محتوا را فریاد بزند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
زاویه دید
«بار دیگر شهری که دوست میداشتم» کاوشی است درون ذهن مشوش راوی. نویسنده، دنیا را از دریچهٔ اولشخص نشان میدهد که در طرح داستان، هم به عنوان راوی و هم به عنوان شخصیت اصلی داستان ظاهر میشود و داستان در طنین صدای او شکل میگیرد.[۱۴] آغاز داستان با تکگویهای از مرور خاطرات و غرقشدن راوی در افکار خودش همراه است و این حکایت از درونگرایی او دارد. «بخواب هلیا، دیر است. دود دیدگانت را آزار میدهد.»[۱۵]
زمان روایت
ابراهیمی در این رمان چهار زمان متفاوت را به کار برده و این زمانها را با تغییر اندازهٔ قلم نشان داده است. به این ترتیب که هر چه به سمت حال میآییم، اندازهٔ قلم درشتتر میشود، آن گونه که با نزدیکشدن، صدا نیز بلندتر میشود. در حقیقت، نادر ابراهیمی ساختار داستان را براساس زمان و گذر زمان استوار کرده است و براساس همین سطحهای زمانی مختلف، داستان را به پیش میبرد. سطح اول که مربوط به زمان گذشته دور است، با زمان کودکی راوی مرتبط است. سطح دوم، مربوط به زمان گذشته است، آن هنگام که راوی با هلیا به ساحل چمخاله میرود و پس از بازگشت به شهر، طرد میشود. سطح سوم، زمان حال است. سطح چهارم باید گفت که هیچ راهنمایی برای کشف زمان این سطح وجود ندارد و فقط میتوان با حدس و گمان به آن پرداخت، آن چه درستتر مینماید متون این سطح که از نظر قلم، بزرگترین اندازه را دارند، افکار راوی هستند هنگام تعریف داستان، افکاری که تا به حال به آنها اندیشیده نشده است و از نظر زمانی جلوتر هستند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نمادهای داستانی
هلیا در این رمان، نماد پاکی و بیآلایشی دوران کودکی است. همان دورانی که کودکان با فریادهای شادمانه دنیای خشک بزرگترها را پرشور و حرارت میکنند. هلیا آرمانی است که راوی میخواهد همواره آن را برای خود نگاه دارد و البته، این در کودکی آسانتر است چرا که بزرگترها بااین که هماره کودك را به خوبیها رهنمون میکنند اما در واقعیت از او چیز دیگری میخواهند. در داستان، پدر هِلیا نماد انسانهای قدرتمندی است که به نظر آنها، قدرت و ثروت تعیینکنندهٔ اصل و نسب انسانهاست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نثر
زبان مناسب با محتوا تغییر مییابد، گاه نثری کاملاً تصویرگرا و شاعرانه با جملههایی تأثیرگذار و گاه نثری ساده و شیوا و بدون هر گونه استعاره و کنایه. ابراهیمی چه در داستانهای واقعگرایانه و چه در داستانهای نمادین و تمثیلی از توجه به زبان اثر غافل نمانده است. در حقیقت، دنیای داستانهای او عین دنیای بیرون نیست بلکه اندیشههایی درونی، از دنیای بیرون است و این درونْ، درون نویسندهای شاعرمسلک است، پس شخصیتها که در حقیقت وجههای مختلف شخصیت نویسندهاند، شاعرانه سخن میگویند. به طور کلی زبان اثر عنصری است که پشتوانهٔ اندیشه دارد اندیشهای که در خدمت افکار نویسنده وارد جریان داستان میشود و راوی لابهلای روایتها به بحث و استدلال و گاه نصیحت و یا نتیجهگیری میپردازد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تصویرآفرینی، حسآمیزی
تصویرآفرینی و حسآمیزی در این رمان بسامدبالایی دارد:
«صدای آبهای بهزهرآلودهایی را میشنوم که در هوا گرد میشوند و به روی بوتهها مینشینند. (توصیف سمپاشی بوتهها)[۱۶]
باران بوی دیوارهای کاهگلی را بیدار کرده است. (حسآمیزی بیدارشدن بوها)[۱۷]
گرگها جام شب را میشکستند و تو میترسیدی. (تصویر صدای زوزهٔ گرگها در شب)[۱۸]
استعاره و جاندارانگاری
«هلیا تو با درخت ریشهسوختهای که به باغ خویش باز میگردد چه میتوانی گفت؟»[۱۹] درختِ ریشه سوخته، استعاره از عاشق دلخستهای است که رسیدن به عشق، همهٔ پیوندها و ریشههای او را سوزانده است.
«زمین، عابران پایان شب را میمکد.»[۲۰]» استعارهای از پایان شب و کمشدن رفتوآمدهاست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تکرار کلمات و جملات با ترکیبات جدید
«از گلاب جاری زمستانها و از نسیم بهار نارنجها.»[۲۱]
«باید از روی نوار ذهنی حماقت قدم گذاشت.»[۲۲]
تداعی واژگان
پسر باغبان یک جوجهتیغی پیدا کرده ما با نوک چوب جوجهتیغی را میغلتانیم. پدر میگوید: «صدبار به تو گفتهام که با تیغ مداد نتراش.»[۲۳]
باران زمینها را گلآلود میکند. مادر میگوید: «نگاه کن! باز همهٔ تمام لباسهایش خیس و گلی است.»[۲۴]
استفاده از دو کلمه پرسشی
آیا کدامین باران تمام غبارها فرو خواهد شست؟[۲۵]
هلیا آیا احساس میکنی که او در غیاب ما چگونه طعم تازهٔ بسیار ناگوار میوههای نارس باغهای ناشناختهای را چشیده بود؟[۲۶]
ویژگیهای مهم کتاب
در این داستان، بهرهمندی نویسنده از جریان سیالذهن، یا تکگویی درونی با یکی از پیامهای محوری و مهم داستان، یعنی «تنهایی» در ارتباط مستقیم است. راوی خاطرات گذشته را برای خودش یادآوری میکند و در واقع با کنش ذهنی که ایجاد میشود بازگشت به گذشته صورت میگیرد و هجوم خاطرات به او مجال نمیدهد تا روایت را به شکل منظم و منطقی بیان کند. او گاهی گفتارش را ناتمام میگذارد و ناگهانی به مرور خاطرات دیگرش میپردازد. این مطلب که مؤید بینظمی در روایت رویدادهاست فرم و محتوای داستان را همسو و سازگار با هم قرار میدهد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شخصیتپردازی
انتخاب شخصیت اصلی به عنوان راوی اول شخص این امکان را برای خواننده فراهم کرده است تا به طور مستقیم به عمق احساسات شخصی وی دست یابد، شخصی که مجبور شده از شهری که دوست داشته و بهسبب عشق نافرجامش طرد شده، دل بکند. شخصیت اصلی ذهنی منظم و متمرکز ندارد و با بیان اندیشههای ازهم گسیختگی افکارش توانسته است حسرت و عذابوجدان را به روشنی به خواننده منعکس کند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گزارشی از ترجمه به زبانهای دیگر
«بار دیگر شهری که دوست میداشتم» با ترجمهٔ «مریم العطار»، شاعر و مترجم عراقی از سوی انتشارات دارالهجان در این کشور منتشر شده است.[۲۷]
حق ترجمه کتاب «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» ااز سوی آژانس ادبی غزال به ناشری دانمارکی واگذار شد و «شکوفه تدینی» آن را به زبان دانمارکی برگردانده و به انتشارات Korridor Small Press برای چاپ ارائه داده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
کتاب «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» با ترجمهٔ مهرناز کُرانی، در سفارت فرانسه رونمایی شد که انتشارات شمع و مه آن را منتشر کرده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جملههای ماندگار کتاب
بخواب هلیا، دیر است. دودْ دیدگانت را آزار میدهد. دیگر نگاه هیچکس بخار پنجرهات را پاک نخواهد کرد. دیگر هیچکس از خیابان خالی کنار خانه تو نخواهد گذشت. چشمان تو چه دارد که به شب بگوید؟[۲۸]
هلیا میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است. آن کس که غریب نیست شاید که دوست نباشد. کسانی هستند که ما به ایشان سلام می گوییم و یا ایشان به ما. آنها با ما گرد یک میز مینشینند، چای میخورند، میگویند و میخندند. «شما» را به «تو»، «تو» را به هیچ بدل میکنند. آنها میخواهند که تلقینکنندگان صمیمیت باشند. مینشینند تا بنای تو فروبریزد. مینشینند تا روز اندوه بزرگ. آنگاه فرارسندهٔ نجاتبخش هستند. آنچه بخواهی برای تو میآورند، حتّی اگر زبان تو آن را نخواسته باشد، و سوگند میخورند که در راه مهر، مرگ چون نوشیدن یک فنجان چای سرد، کمرنج است. تو را نگین میکنند در میان حلقهٔ گذشتهایشان. آنها به مرگ و روزنامهها میاندیشند. بر فراز گردابی که تو واپسین لحظهها را در آن احساس میکنی، میچرخند و فریاد میزنند که من! من! من! من!
هلیای من! زندگی طغیانیست بر تمام درهای بسته و پاسداران بستگی. هر لحظهایی که در تسلیم بگذرد لحظهایی است که بیهودگی و مرگ را تعلیم میدهد. لحظهاییست متعلق به گذشتگان که در حال رخنه کرده است. لحظهاییست اندوهبار و توانفرسا.[۲۹]
مشخصات کتابشناختی
به استناد آمار خانهٔ کتاب «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» توسط انتشارات «روزبهان» و با طراحی جلد مرتضی ممیز، نخستین بار در سال ۱۳۴۵ منشر شد و تا سال ١٣٩٩ به چاپ چهلم رسیده است.[۳۰]
منبعشناسی (پایاننامه و مقاله نوشته شده دربارهٔ کتاب)
«بار دیگر شهری که دوست میداشتم» نادر ابراهیمی در یک نگاه؛ فائزه جنیدی؛ کتاب ماه ادبیات سال اول خرداد ۱۳۸۷ شماره ۱۴
نقد روایتشناختی سه داستان کوتاه نادر ابراهیمی؛ مهیار علوی مقدم و سوسن پورشهرام؛ ادب پژوهی ١٣٨٨ شماره ۶
کاربرد «الگوی کنشگر» گرِماس در نقد و تحلیل شخصیتهای داستانی نادر ابراهیمی؛ مهیار علوی مقدم و سوسن پورشهرام؛ پژوهشنامه زبان و ادب فارسی (گوهر گویا)١٣٨٨ شماره ١ (پیاپی ٩)
بازشناسی اندیشه آرمانشهری مدرن در ادبیات داستانی دو دهه آخر قبل از انقلاب اسلامی ( با تأکید بر آثار نادر ابراهیمی)؛ سارا احمدی، سمانه نیازخانی و غلامرضا لطیفی؛ مطالعات فرهنگی و ارتباطات سال پانزدهم زمستان ١٣٩٨ شماره ۵٧
نوا، نما و نگاه
به مناسبت هشتادسالگی نادر ابراهیمی و با حضور همسر ابراهیمی و جمعی از هنرمندان، مسئولان شهری و علاقهمندان به ادبیات ایران، از سومین کتاب صوتی این نویسنده رونمایی شد. در این مراسم که شخصیتهایی چون داریوش ارجمند، خسرو سینایی، محمد صالحاعلا، زهرا سعیدی، بیژن بیژنی، پیام دهکردی، احمد مسجدجامعی و عبدالحسین مختاباد از اعضای شورای شهر تهران و رییس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران حضور داشتند.[۳۱]
تصویر از صفحات کتاب
پانویس
- ↑ «آرمانهای داستان».
- ↑ «ساختمان رمان».
- ↑ «داستان در یک نگاه».
- ↑ «نام هلیا».
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ٣.
- ↑ «کتاب به چه کسانی نقدیم شد».
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ۵.
- ↑ «ترجمهٔ دانمارکی».
- ↑ «نسخهٔ صوتی».
- ↑ «ترجمهٔ فرانسه».
- ↑ «خلاصهٔ کتاب».
- ↑ «غوطهخوردن غریب در داستان».
- ↑ «بازتاب بار دیگر شهری که دوست میداشتم در سمفونی مردگان».
- ↑ «زاویه دید».
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ٩.
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ١٠.
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ١٢.
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ١٩.
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ٢٩.
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ١٢.
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ٣٠.
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ٣۶.
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ۴١.
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ۴٣.
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ۴۵.
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ٨۵.
- ↑ «ترجمهٔ عربی».
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ١١.
- ↑ ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست داشتم، ۵۵.
- ↑ «مشخصات کتابشناختی».
- ↑ «کتاب صوتی».
منابع
- ابراهیمی، نادر (۱۳۴۵). بار دیگر شهری که دوست میداشتم. تهران: روزبهان. شابک ۹۶۴-۵۵۲۹-۳۴-۴.
پیوند به بیرون
- ««بار دیگر شهری که دوست میداشتم» در عراق منتشر شد.». ایبنا، ۲۴آبان۱۳۹۹. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.
- «رونمایی از ترجمهٔ فرانسوی «بار دیگر شهری که دوست میداشتم»». شهرآرانیوز، ۱۳آبان۱۳۹۸. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.
- ««بار دیگر شهری که دوست میداشتم» در یک نگاه». پرتال جامع علوم انسانی، خرداد۱۳۸۷. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.
- ««بار دیگر شهری که دوست میداشتم» به زبان دانمارکی ترجمه شد.». ایبنا، ۲۹آبان۱۳۹۲. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.
- «نقد کتاب بار دیگر شهری را دوست میداشتم». کتابباز. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.
- «بررسی ساختاری بار دیگر شهری را دوست میداشتم». پرتال جامع علوم انسانی. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.
- ««هلیا» نامی که نادر ابراهیمی ساخت.». عصر ایران، ۲۱خرداد۱۳۹۲. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.
- «بار دیگر شهری که دوست میداشتم به چه کسانی تقدیم شد». همدلی، ۱مرداد۱۳۹٠. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.
- «نسخهٔ صوتی بار دیگر شهری که دوست میداشتم». نوار، ۱۳۹٠. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.
- «بازشناسی اندیشه آرمانشهری مدرن در ادبیات داستانی دو دهۀ آخر قبل از انقلاب اسلامی با تأکید بر آثار نادر ابراهیمی». پرتال جامع علوم انسانی، ١٧مهر۱۳۹٨. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.
- «گفتوگو با نادر ابراهیمی». پرتال جامع علوم انسانی. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.
- «بازتاب بار دیگر شهری که دوست میداشتم در سمفونی مردگان». پایگاه اطلاعات علمی جهاددانشگاهی، تابستان١٣٩٢. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.
- «بررسی و تطبیق عنصر زاویه دید در رمان بار دیگر شهری که دوست میداشتم.». پایگاه اطلاعات علمی جهاددانشگاهی، شهریور١٣٩۴. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.
- «مشخصات کتابشناختی». خانه کتاب. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.
- «آیین رونمایی از کتاب سخنگوی «بار دیگر شهری که دوست می داشتم» پرمخاطبترین اثر زنده یاد نادر ابراهیمی برگزار شد.». سازمان کتابخانهها، موزهها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، تیر۱۳۹۶. بازبینیشده در ٢٠دی۱۳۹۹.