محمدرضا میرزاده عشقی مشهور به میرزاده عشقی، شاعر، روزنامه‌نگار، نویسنده و نمایشنامه‌‌نویس ایرانی دورهٔ مشروطیّت و مدیر نشریهٔ قرن بیستم بود؛ که در اشعارش به مسايل مختلف سياسي، اجتماعي و اعتقادي پرداخته است.

میرزاده عشقی

نام اصلی سید محمّدرضا کردستانی
زمینهٔ کاری شعر، نمایشنامه‌ نویسی، روزنامه‌نگاری
زادروز ۲۰ آذر ۱۲۷۳
همدان
پدر و مادر حاج سید ابوالقاسم کردستانی
مرگ ۱۲ تیر ۱۳۰۳
ملیت ایرانی
علت مرگ ترور
لقب عشقی
سبک نوشتاری غزل
***

میرزادهٔ عشقی، از مهم‌ترین شاعران و نویسندگان دورهٔ مشروطه و مدیر روزنامهٔ قرن بیستم بود که در کمی پیش از به قدرت رسیدن رضاشاه و به دستور رییس ادارهٔ تأمینات نظمیهٔ وقت، در سن سی‌ سالگی ترور شد. او را از جمله پیشگامان شعر نو می‌شناسند. شعرهای عشقی بیشتر جنبه اجتماعی دارند. عشقی در کنار سرودن اشعار، به روزنامه‌نگاری نیز می‌پرداخت، هرچند که به سبب صراحت لهجه و زبان آتشینش، روزنامهٔ قرن بیستم بارها با توقیف مواجه شد. او را یکی از نخستین چهره‌هایی می‌دانند که به حقوق زنان توجه داشته است.[۱]


از میان یادها

خیام اصالتی ندارد!

میرزاموسی‌خان معظم‌السلطنه دولت، مستشار سفارت که در استانبول با عشقی هم‌خانه بود، شرح می‌دهد که عشقی افزون بر چند کتاب ادبی به زبان فرانسه، همیشه کلیات سعدی را همراه داشت و هیچ روز و شبی از خواندن آن غافل نمی‌شد. همچنین عشقی حداقل هفته‌ای یک بار اشعار حافظ، مثنوی و شاهنامه را مرور می‌کرد و پیرامون این اشعار، با دوستان خود به بحث می‌نشست. اما او به خیام علاقه‌ای نشان نمی‌داد و باور داشت که اصالتی ندارد.[۲]

شأن نزول سه تابلوی مریم

آن‌طور که خود عشقی توضیح می‌دهد، اواسط سال ۱۳۴۲ قمری مصادف با ۱۳۰۲ شمسی، دبیراعظم، فرج‌الله بهرامی، یکی از دوستان و همکاران سردار سپه، رضاخان، در پرسشی همگانی در روزنامهٔ شفق سرخ،(به قول عشقی «معتبرترین روزنامهٔ آن عهد»)، از همهٔ متفکران ایران خواست تا هر کس ایده‌آل یا آرمان و غایت دلخواه خویش برای بهتر کردن اوضاع ایران را روی کاغذ بیاورد. عشقی باور دارد که موضوع و هدف چیزی جز بهره‌برداری‌های سیاسی نیست، اما هدف را برای ابلاغ پیام انقلابی - آنارشیستی خویش مغتنم می‌شمارد:

اعتراض به مقررات رفت‌وآمد زنان

زمانی که دولت سیدضیاءالدین طباطبایی هنوز سقوط نکرده بود، عشقی مطلبی با عنوان «قابل توجه ادارهٔ محترم نظمیه» چاپ کرد. او در این مطلب بی‌آنکه به سیدضیا یا پاره‌ای از سیاست‌های دولت او که به زعم منتقدانش عوام‌فریبانه بود، مستقیماً اشاره کند، به یکی از اقدام‌های دولت می‌تازد. این اقدام چنین بود که دستور داده بودند که در خیابان لاله‌زار، مرکز فرهنگی، پاتوق اهل سیاحت و گردش‌گاه عمدهٔ اهالی تهران در عصرها و شب‌ها، در مورد رفت‌وآمد زنان نوعی مقررات محدودکننده اعمال شود. عشقی خطاب به ادارهٔ نظمیه به این محدودیت‌ها می‌تازد:

قتل عشقی

میرزاده عشقی، در تهران در خانه‌ای متعلق به مهدی‌خان ناظر مرحوم سپهدار، همراه با پسرعمویش میرمحسن‌خان و یک کلفت به نام زهراسلطان می‌زیست.
در روزی از اواخر خردادماه ۱۳۰۳، میرمحسن‌خان، بر حسب تصادف، میرمحسن‌خان به اتاق محرمانهٔ تأمینات که جز شعبهٔ اول و رییس آن شخصی به نام برهان بود، وارد می‌شود و این گفت‌وگو را بین برهان و سرهنگ حسن سهیلی می‌شنود که:

حسب‌الامر حضرت اجل سرتیپ درگاهی، عشقی محرمانه کشته شود.

میرمحسن‌خان فوراً از اتاق خارج شده و به خانه می‌رود و به عشقی هشدار می‌دهد که چند روزی از خانه خارج نشود.
در روزهای بعد، دو شخص ناشناس در اطراف خانهٔ عشقی مدام دیده می‌شوند و هر از چندگاهی به در خانه می‌آمدند و تقاضای دیدار با شعر را می‌کنند. زهراسلطان نیز آن‌ها را رد می‌کند و می‌گوید که عشقی خانه نیست.
چند روز بعد، وقتی که زهراسلطان برای خرید از خانه بیرون رفته بود و میرمحسن‌خان نیز سر کار بود، آن دو شخص به خانه می‌آیند. در همین بین، میرمحسن‌خان از راه سر می‌رسد و از دو شخص ناشناس کارشان را در آنجا می‌پرسد. آن دو نیز کاغذی به او می‌دهند تا به عشقی دهد، از او می‌خواهند که محتویات آن را در روزنامه‌اش چاپ کند و این‌که فردا برای جواب برمی‌گردند.
فردای آن روز، وقتی که هیچ‌کس به جز عشقی در خانه نبود، سه شخص به خانهٔ شاعر می‌آیند و می‌گویند که برای جواب آمدند. عشقی آن‌ها را به داخل خانه دعوت می‌کند و درحالی‌که یکی از آن‌ها مطالبی را برای عشقی توضیح می‌داده‌است، دیگری از پشت شاعر را مورد هدف گلوله قرار می‌دهد و هر سه فرار می‌کنند. عشقی، خون‌آلود خود را از خانه خارج می‌کند و در کوچه، در جوی آب می‌افتد.
سپس عشقی را برخلاف میلش به بیمارستان نظمیه می‌برند و او در ظهر همان‌ روز در آنجا در سن سی‌ سالگی جان می‌سپارد.[۵]

زندگی و یادگار

سال‌شمار زندگی عشقی

زندگی‌نامهٔ عشقی

سیدمحمدرضا میرزاده عشقی، فرزند سید ابوالقاسم کردستانی، در ۱۲‌جمادی‌الاخر‌۱۳۱۲ ه. ق. مطابق با ۲۰‌آذر‌۱۲۷۳[۶]، در شهر همدان به دنیا آمد. ابتدا در مکاتب محلی و از هفت‌سالگی در مدارس «الفت» و «آلیانس» همدان به تحصیل پرداخت و زبان فارسی و فرانسوی را به خوبی آموخت و پیش از فراغت از تحصیل به سمت مترجمی، نزد یک بازرگان فرانسوی مشغول به کار شد. در سال ۱۲۷۵ ه. ش. که مظفرالدین‌شاه فرمان مشروطیت را امضا کرد، عشقی دوازده‌ساله بود.[۶] در سال ۱۳۲۷ ه. ق. برابر با ۱۲۸۸ ه. ش. که قوای مجاهدین به تهران وارد شده بودند و محمدعلی‌شاه در سفارت روسیه متحصن، و سپس از سلطنت خلع شده بود، عشقی هم از همدان به تهران مسافرت کرد و اولین بار در سن پانزده سالگی در تهران سیاحت کرد و اوضاع نابسامان آنجا را مشاهده کرد و سپس به همدان بازگشت.[۷] او در هفده‌سالگی درس و تحصیل را به‌کلی رها کرد و وارد فعالیت‌های اجتماعی شد.[۸]
عشقی در سال ۱۳۳۳ ه. ق. در همدان روزنامه‌ای به‌نام نامه‌ٔ عشقی را دایر کرد و در همان اوقات که اوایل جنگ بین‌الملل اول بود، با سایر مردان سیاسی به استانبول که کانون فعالیت ملیّون شده‌ بود، مهاجرت کرد و دو سال، از ۱۲۹۵تا۱۲۹۶ ه. ش. در آنجا گذراند و به رسم مستمع آزاد در مکتب سلطانی و دارالفنون حاضر شد و در آنجا بود که نخستین آثار شاعرانهٔ خود، مانند نوروزی‌نامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران را به‌وجود آورد. [۸]
عشقی در اواخر جنگ به ایران بازگشت، مدتی در همدان ماند و سپس راهی تهران شد. او در تهران به صف پرشور‌ترین مخالفان قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله-کاکس که مضمون آن تحت‌الحمایگی ایران از سوی بریتانیا بود، پیوست، به تبلیغ و تهییج سخن‌رانی‌های تند پرداخت و از جمله، شعری با عنوان به نام عشق وطن سرود. در پی این اعتراض‌ها و چامه‌سرایی‌ها، حسن وثوق، رییس‌الوزرا، عشقی را به همراه جمعی از مخالفان معاهده به زندان انداخت و جمعی دیگر را به کاشان تبعید کرد. [۹]
در این برحه کشور دچار بحران سیاسی بود. در اسفند ۱۲۹۹ ه. ش. سیدضیاالدین طباطبایی توانست کودتا کند و کشور را در دست گیرد. عشقی که به سیدضیاء و خلوص او در خدمت به کشور معتقد بود، او را در یکی از اشعارش «تازه‌ساز ایران کهن» نامید. اما حکومت نودروزهٔ سیدضیاء سقوط کرد و بعد از وی چند دولت دیگر پیاپی آمدند تا آن‌که رضاخان سردار سپه که در دولت سیدضیاء وزیر جنگ بود، به نخست‌وزیری رسید. عشقی در مجلس چهارم به نمایندگان اقلیت، که سیدحسن مدرس و ملک‌الشعرای بهار جزو آن بودند، می‌تاخت و مقالات تند و آتشینی در انتقاد از وضع سیاسی کشور انتشار می‌داد؛ هرچند که چندی بعد، پس از مطرح‌شدن مسئلهٔ جمهوری، او به حمایت ایشان پرداخت.[۱۰] از جملهٔ آن مقالات، مقالهٔ عید خون بود که علی دشتی آن را در روزنامهٔ شفق سرخ چاپ کرد. هنگامی که مجلس چهارم پایان یافت، عشقی شعر مستزادی ساخت که چنین آغاز می‌شد:

این مجلس چهارم به خدا ننگ بشر بوددیدی چه خبر بود؟
هر کار که کردند ضرر روی ضرر بوددیدی چه خبر بود؟

در سال ۱۳۴۲ ه. ق.، یعنی زمانی که سیاسیون، بحث جمهوری‌شدن ایران پیش‌ کشیدند، عشقی با این مسئله بسیار مخالفت کرد و این مخالفت را در مقالهٔ «جمهوری قلابی» اظهار داشت. عشقی جوانی روشن‌فکر و به مزایای جمهوری آگاه بود و مخالفت خود را با نظام سلطنتی در این شعر بیان کرده بود:

یا افسر شاه را نگون خواهم کردیا در سر این عقیده جان خواهم داد!

اما به باور او هواخواهان کنونی جمهوری، صرفاً به خاطر بازی‌های سیاسی این مسئله را مطرح کرد‌ه‌اند و دسیسه‌هایی در پشت پرده موجود است. [۱۱]
عشقی در سال ۱۳۰۰ شمسی، روزنامهٔ قرن بیستم را که صاحب امتیاز و مدیر آن بود، در تهران تأسیس کرد و منتشر ساخت. تاریخ انتشار نخستین شمارهٔ این جریده در شانزدهم اردیبهشت ۱۳۰۰ برابر با جمعه ۲۷ شعبان ۱۳۳۹ قمری، با حروف سربی در ۱۶ صفحهٔ قطع وزیری و به‌طور هفتگی بوده است. روزنامهٔ قرن بیستم چون بیشتر، مقالات و اشعار تند انقلابی و انتقادی عشقی را شامل می‌شد، بارها از طرف هیئت حاکمه، شماره‌های آن توقیف و ادامهٔ کار روزنامه به‌کلی متوقف و تعطیل می‌شد. اما عشقی با سرسختی توانست تا هنگام مرگش چاپ این روزنامه را ادامه دهد و تا آن هنگام بیست‌وسه شماره از آن منتشر شده بود.[۱۲]
به‌هرجهت، آخرین مقالات عشقی به‌گونه‌ای تند و کوبنده بود که به باور بسیاری، منجر به قتل او شد. رونامهٔ قرن بیستم در روزهای پیش از مرگ عشقی توقیف و نسخه‌های آن به وسیلهٔ شهربانی جمع‌آوری گردید. سپس خود او ، در بامداد ۱۲تیرماه۱۳۰۳ در خانه‌اش، جنب دروازه دولت، به دست دو تن ناشناس هدف تیر قرار گرفت و نزدیک ظهر همان روز در بیمارستان شهربانی جان داد. [۱۳]

شخصیت و اندیشه

رویکردهای سیاسی

پژوهشگران اندیشهٔ سیاسی میرزادهٔ عشقی را متمایل به آرا سوسیالیست‌ها می‌دانند. عشقی در احساسات سوسیالیستی و حتی توده‌گرایانهٔ عصر خویش شریک بود. در ستایش حکومت خلقی و امحای نظام‌ بره‌کشی از توده‌ها، در اپرای رستاخیز شهریاران ایران از زبان زردشت نوید می‌دهد:

بعد از این باید نماند هیچ‌کس در بندگیهر کسی از بهر خود زنده‌است و دارد زندگی

همچنین در یکی از شماره‌های روزنامهٔ قرن بیستم برای کارگران چاپ‌خانه‌ای که روزنامه‌اش را در آن چاپ می‌کرد قطعه‌ای با عنوان «عید نوروز کارگران» سرود:

عید است و مبارک است و فیروزای کارگر این خجسته نوروز
این نکته ولی بدار در گوشزین شاعر انقلاب‌آموز
این دوره نه عید کارگرهاستای قوم کشیده رنج و دلسوز
هر روز که یک غنی بمیردعید است و مبارک است و فیروز
گر جملهٔ اغنیا بمیرندگردد همه‌روزه عید نوروز

مسئلهٔ دیگر حیات سیاسی‌اش، مسئلهٔ جمهوری بود. این امر، یکی از زمینه‌های اصلی نبرد قلمی او در ماه‌های پایانی عمر شاعر به حساب می‌آید. او مقالات بسیاری در رد جمهوریت و «قلابی» بودن آن نوشت. هرچند که هیچ‌جا وارد بحث در اساس فلسفهٔ سیاسی و اجتماعی و تعریف ساختار جمهوریت در شکل درست و غیرقلابی آن نمی‌شود.[۱۴]

زمینهٔ فعالیت

شاعری

روزنامه‌نگاری

عشقی در تاریخ ۱۶‌اردیبهشت‌۱۳۰۰ روزنامه‌ای به نام «قرن بیستم» منتشر کرد.افسانهٔ نیما برای نخستین بار در این روزنامه منتشر شد.
نخستین شمارهٔ این روزنامه که قرار بود به صورت هفتگی چاپ شود، در ۱۶ صفحه با قطع وزیری به چاپ رسید.این روزنامه در سه دوره منتشر شد، زیرا به دلیل انتقادهای تندی که در مقالات و اشعار عشقی بود، هر بار مدت زمان کوتاهی پس از انتشار از سوی هیئت حاکمه توقیف می‌شد. قرن بیستم نخستین بار بعد از چاپ چهار شماره توقیف شد.
در دورهٔ دوم، انتشار این روزنامه که در حقیقت به جای روزنامهٔ توقیف‌شدهٔ سیاست چاپ می‌شد، بعد از ۱۸ شماره متوقف شد.در مرحلهٔ سوم تنها یک شماره از این روزنامه در هشت صفحه به قطع کوچک در تاریخ هفتم‌ تیر‌ماه‌۱۳۰۳ منتشر شد و در آن مقاله‌ها و شعرهایی به نام آرم جمهوری، جمهوری‌سوار، مظهر جمهوری و نوچهٔ جمهوری به چاپ رسید. پس از آن عشقی به قتل رسید. بسیاری باور دارند که قتل عشقی، به‌خاطر همین مطالب بسیار تندی بود که در روزنامه‌اش می‌نوشت. [۱۵]
نظر سعید نفیسی دربارهٔ روزنامهٔ قرن بیستم:

 

...سرانجام روزنامهٔ قرن بیستم درآمد. عشقی در این روزنامه می‌توان گفت «بیداد کرد». مقالات انقلابی بسیار تندی نوشت. نثر او نیز به همان اندازهٔ شعرش عصبانی و پر از خشم بود. مقالهٔ بسیار پرصدایی به‌عنوان «سه روز جشن خون» نوشت که در آن پیشنهاد کرد که سه روز خون‌ریزی کنند! و همهٔ کسانی که او بد می‌دانست بکشند! ... مدت‌ها عشقی وسیلهٔ کینه‌توزی دسته‌ای نسبت به دسته‌ای دیگر شده بود... روزنامهٔ قرن بیستم او، البته از روزنامه‌هایی بود که مخصوصاً در برخی از موارد، خواننده بسیار داشت، اما هرگز کسی از پول تک‌فروشی نتوانسته خرج روزنامه‌ای را بدهد. روزنامه‌های آن زمان را بیشتر اعلان‌های دولتی اداره می‌کرد و عشقی از آن کسانی نبود که با کسی بجوشد که تا بتواند از او اعلان بگیرد. آخرین مرحله از سیاست‌بازی عشقی و روزنامهٔ قرن بیستم او، همکاری با آن اقلیت معروف مجلس بود که با تغییر سلطنت و خلع قاجارها روبرو شد. [۱۶]

یادمان و بزرگداشت‌ها

عشقی از نگاه دیگران

نیما یوشیج

ملک‌الشعرای بهار

ادیب برومند

رضا براهنی

محمدعلی جمال‌زاده

شهریار

شین پرتو

نظرات عشقی دربارهٔ خود، آثارش و ادبیات

شعر به نام عشق وطن

این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیانه از معاهدهٔ دولتین انگلیس و ایران است که که از طبع من تراوش نموده و این نبوده مگر مگر این قرارداد در ذهن این بنده جز «یک معاملهٔ فروش ایران به انگلستان!» طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسئله شب و روز در وحشتم، و هرگاه راه می‌روم، فرض می‌کنم که روی خاکی قدم برمی‌دارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است.[۲۴]

عشقی و نوگرایی

میرزاده عشقی در مقدمهٔ اشعار نوروزی‌نامهٔ خود که در طول اقامتش در استانبول سروده‌ بود و در همانجا نیز منتشر ساخته بود می‌نویسد:

همچنین در همین مقدمه اسلوب نوگرایی کار خود را چنین ارائه می‌دهد:


موضع‌گیری‌های عشقی دربارهٔ دیگران

دیدگاه و روابط عشقی با ملک‌الشعرای بهار

 

از معدود کسیانی که عشقی پس از سال‌ها گوشه و کنایه، در ماه‌های آخر عمرش روی خوشی به او نشان داد و با او از در دوستی درآمد، ملک‌الشعرای بهار بود. عشقی در چند مورد بهار را هجو کرده بود. در قطعه‌ای با مطلع «هر آن‌که بی‌خبر از فن خایه‌مالی شد/ دچار زندگی پست و نان خالی شد» می‌گوید:

من از سپیدی عمامهٔ ملک دانمکه بی‌کلاه سرش ماند و ماست‌مالی شد

که اشاره‌ای است به دستار سفید بهار که در سال‌های جوانی می‌پوشید و بعدها آن‌ را از سر برداشت و پس از آن کلاه بر سر گذاشت. همچنین عشقی در مستزاد مجلس چهارم می‌سراید:

افسوس که عمامه برایش سر خر بود دیدی چه خبر بود؟

بعدها جدالی قلمی میان عشقی و بهار درگرفت. ابتدا عشقی در مقاله‌ای در روزنامهٔ قرن بیستم خود، چنین نوشت:

سرمقالهٔ روزنامهٔ نوبهار آقای ملک‌الشعرا در ده سال قبل اغلب ندای انقلاب و دعوت به شورش بود. نمی‌توان گفت که در ده سال قبل ایشان عقیده به انقلاب نداشتند و آن را مصنوعی می‌نوشتند ، چه اگر مصنوعی بود در قلوب اثر نمی‌کرد... پس باید یقین داشت نویسندهٔ نوبهار در آن ایام واقعاً انقلابی و پاک بود، ولی چون پنج‌شش سال متمادی داخل مبارزه با طایفهٔ مستبدین و مرتجعین بودند، خودشان هم مرتجع شدند.

اما بهار این انتقاد تند را بی‌پاسخ نگذاشت و در مقالهٔ «نسل انقلاب- نسل هوچی»:

این نوع جوان‌ که ما شرح‌حال او را می‌نویسیم، در چنین محیطی تربیت‌شده و از همان کودکی سیگار کشیدن و عرق خوردن و فحش دادن و روزنامه خواندن و شعر مهمل گفتن را شروع کرد!

عشقی چنان آتشی شد که بی‌درنگ این اعلان را چاپ کرد: «جواب مقالهٔ «نسل معاصر» مندرجه در روزنامهٔ شریفهٔ نوبهار را در شماره روز جمعهٔ قرن بیستم بخوانید!» سپس در شمارهٔ یادشده، در مقاله‌ای نوشت:

چرا به ما فحش می‌دهید؟ چرا به ما بد می‌گویید؟ آن زبان‌های زهرآلود چیست که از دهان‌ها بیرون آمده به ما سفلیسیِ کوفتیِ عرق‌خورِ سیگارکش می‌گویید؟ ... شما از آن انقلابی‌های دغل‌اید که تا حالا زنده‌اید، وگرنه چرا کشته نشدید؟ اگر شما از انقلابی‌های پاک‌باز بودید، چرا حالا گدا نیستید؟ شما که قبل از انقلاب یک خانهٔ گلی هم نداشتید، چرا حالا پارک دارید؟ شما که آن‌ وقت یک الاغ لنگی هم نداشتید، چرا حالا کالسکهٔ اتومبیل دارید؟...باید ما پنجه در خون آن‌ها رنگین کنیم و هفت‌تیر روی آن‌ها بکشیم! چاره‌ای دیگر نداریم!

بهار که برای اصل بحث عشقی اعتبار قائل بود، به غرش دردمندانهٔ او پاسخی ملایم داد و در نامه‌ای به روزنامهٔ قرن بیستم نشر عشقی را در کل تأیید کرد. در عین حال به او اندرز می‌دهد که «مقالات لطیف خود را به شخصیات و احساسات درجهٔ دوم تنزل» ندهد.
با وجود جدل‌های این‌چنینی، اندک‌اندک بهار و عشقی نزدیک شدند تا آن که در ماه‌های آخر عمر عشقی، دوستی این دو بسیار شد و هر دو از در همکاری با هم درآمدند. [۲۷]

سفر عشقی به استانبول

در جنگ جهانی اول، قوای روسیهٔ تزاری از شمال و نیروهای انگلیسی از جنوب وارد ایران شدند تا با نیروهای محور مقابله کنند. در ایران این هراس غالب شد که بریتانیا و روسیه، حسب موافقت‌نامهٔ ۱۹۰۷، ایران را بین خودشان تقسیم می‌کنند و اگر این خطر تحقق یابد، لازم است دولتی بیرون از حیطهٔ اقتدار این دو قدرت فراهم باشد تا بتوان با مبارزه برای تداوم حاکمیت ملی و تمامیت ارضی و دفاع از استقلال ایران ادامه داد. بدین قرار، جمعی از مردان سیاسی ایران ابتدا از تهران به کرمانشاه رفتند و در آن‌جا دولت در تبعید تشکیل دادند و سپس در پی پیشروی قوای روسیه و بریتانیا به سوی مرکز ایران، عازم عثمانی شدند تا با آن دولت قرارداری برای ایجاد یک کشور مستقل ببندند.[۲۸]
یکی از کسانی که به مهاجرت پیوست، میرزاده عشقی بود که در آن هنگام حدود بیست‌ویک سال داشت. در مقدمهٔ شعر چکامهٔ جنگ که عنوان دیگر آن شکایت از مهاجرین و پیش‌آمدهای ایام مهاجرت است می‌نویسد:

وقتی بود که انگلیسی‌ها بغداد را گرفته و مهاجرین تا قصر شیرین عقب نشسته بودند، روس‌ها تا کرند به‌عقب ما آمده و از طرفی، نیروی انگلیس هم تا نزدیک خانقین رسیده بودند. آقای مدرس رأی دادند که همهٔ مهاجرین به ایران مهاجرت نمایند، یعنی تسلیم روس‌ها شوند، فقط خود ایشان با چند نفر از قبیل سیدیعقوب و نظام‌السلطنه و غیره به عثمانی بروند.[۲۹]

به هر طریق، عشقی همراه با دیگران و دولت در تبعید، کرمانشاه را ترک می‌کند و عازم استانبول می‌شود. گفته می‌شود او در آنجا در جلسات درس و سخن‌رانی مکتب سلطانی و در بخش علوم اجتماعی و فلسفهٔ دارالفنون بابعالی حاضر می‌شد. هرچند در نوشته‌ها و سروده‌های او، به این امر اشاره‌ای نشده است. عشقی اپرای رستاخیز شهریاران ایران و کفن سیاه را در همان دوران در همانجا با الهام از ویرانه‌های مداین که در راه مسافرت به عثمانی از آن دیدن کرده بود، سرود. مشوق او در این سرایش‌ها، اپراهایی بود که در ترکیه می‌دید.[۳۰]
سفر عشقی، دو سال طول می‌کشد و در اواخر جنگ جهانی اول به ایران بازمی‌گردد. [۳۱]


بنیان‌گذاری

جایزهٔ میرزاده عشقی

این جایزه به کوشش تعدادی از روزنامه‌نگاران و با هدف توسعهٔ محتوای فضاهای وب برگزار شد. مقدمات برگزاری این جایزه از بهمن ۱۳۹۵ آغاز شد و مراسم پایانی ۴خرداد۱۳۹۶ به به انجام رسید و برگزیدگان آن در مراسمی که در هپتا گالری برپا شد، معرفی شدند.[۱]

فیلم ساخته شده براساس زندگی عشقی

تله فیلم «مرگ یک شاعر»، به کارگردانی حسن هدایت بر اساس زندگی میرزاده عشقی ساخته شده‌است؛ این فیلم روز ۲۵ بهمن سال ۱۳۹۲ و ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.[۳۲]

آثار و منبع‌شناسی

آثار

  • «کلیات میرزاده عشقی(به کوشش هادی حائری)»، تهران: جاویدان، ۱۳۷۶
  • «زبده اشعار میرزادهٔ عشقی»، تهران: چکاوک، ۱۳۷۲
  • «کاروان شعر قاجار: میرزادٔ عشقی(به کوشش مهدی شعبانی)»، تهران: حوا، ۱۳۹۵
  • «ایده‌آل»، تهران: مظفری، ۱۳۰۷
  • «کفن سیاه(حسب‌الامر آقامحمدحسین صاحب تاجر شوشتری؛ با اهتمام حاجی فتح‌الله مفتون یزدی)»، بمبئی: نصرالله و شرکا، بی‌تا

و مقالات بسیاری که در روزنامه‌‌اش، قرن بیستم چاپ می‌کرد:

سبک و لحن و ویژگی آثار

در ایران، برخی از مورخین ادبیات میرزاده عشقی را یکی از پیشوایان شایسته و مسلم نوگرایی می‌دانند و برخی دیگر، با اذعان به این امر، اظهار می‌دارند که او چندان مایهٔ عملی ندارد. به این معنا که او نه در ادبیات قدیم ایران متبحر است و نه از ادبیات جدید جهان اطلاع عمیقی دارد. هر چند ملک‌الشعرای بهار درجایی می‌نویسد که «عشقی یک‌پارچه قریحه و در شاعری تواناست»، اما باور، او نیز مانند عارف قزوینی شاعر عوام است و این نقص‌ها در برخی از آثار برجسته‌اش نیز دیده می‌شود.[۳۳]
تعداد اشعاری که میرزاده عشقی در طول حیاتش سروده‌، بسیار زیاد نیستند و نظرات نیز دربارهٔ همین اشعار متفاوت است و بسیاری ارزش ادبی همهٔ آن‌ها را یکسان نمی‌دانند. اشعار اولیهٔ او بیشتر دربارهٔ حوادث روز سروده شده است. یحیی آرین‌پور، در کتاب «از صبا تا نیما»، چنین باور دارد که این اشعار غالباً ناپخته، بی‌انسجام و از مزیت اندیشه و اسلوب عاری است. هرچند او معتقد است در میان اشعار عشقی، آثاری برجسته مانند نوروزی‌نامه، رستاخیز، کفن سیاه، احتیاج و سه تابلو مریم می‌باشند.[۳۳]
مهم‌ترین اندیشهٔ حاکم بر شعر عصر مشروطه آزادی و وطن است. عشقی نیز در شعر از زبان جدید سود می‌برد که حاصل اندیشهٔ جدید است. او یکی از چند شاعریست که شعرشان نمونهٔ تمام عیار تبلور اندیشه‌ها و زبان جدید در شعر فارسی پس از انقلاب مشروطیت ایران محسوب می‌شود. گاهی در اشعار عشقی به ابیاتی برمی‌خوریم که به شیوهٔ سهل و ممتنع ایرج میرزا نزدیک است و گاهی اشعاری دارد که از حیق لفظ و حتی معنی قابل‌قبول هستند اما در اکثر موارد معنی بر لفظ مسلط می‌شود. هر چه پایان حیات عشقی نزدیک می‌شویم، شعرش کم‌عیب‌تر می‌شود.[۳۴]
در پژوهشی که توسط یدالله بهمنی مطلق و ملاحت نجفی عرب انجام شد، ساختار لغوی و نحو اشعار عشقی بررسی شد. محققین به این نتیجه رسیدند که از منظر لغوی و صرفی، ویژگی شعری او شامل:

  1. ورود واژه‌های فرانسوی به شعر فارسی مثل واژهٔ میکروب، پارلمان،کابینه، کمیسیون، پارتی، فرمول، دیپلماسی و...
  2. کاربرد شکل مخفف واژه‌ها، مثل آغش (آغشته)، ره(راه)، کُه(کوه)، ناورم(نیاورم)و...
  3. کاربرد حروف اضافه کهن «اندر» به‌جای «در» به‌صورت کامل یا مخفف، به‌عنوان مثال: «مباد ای طبیب اندر علاج من نشینی» و یا «به شب اندر شبستانم»
  4. کاربرد واژه‌های کهن «ایدون»، «ایدر»، «ابا» و...، برای مثال: «زمان نزع، هجده‌ساله دختری دیدم/ابا سیمای پراندوه و اندر رفته چشمانی»
  5. استعمال واژه‌های کهن غیررایج، مثل «اسپید»، «خسبندی»، «جهندی»، «‌می‌هشتم»، «بخرامنده‌اید» و...
  6. استعمال «همی» به‌جای «می» بر سر ماضی استمراری و مضارع اخباری
  7. کاربرد افعال نیشابوری، مثل «شنیدستم» یا «آفریدستی»
  8. افزودن «ی» استمراری به فعل ماضی، برای مثال «نشستندی»، «سرببردندی» و...
  9. استعمال یکی در مقام ادات نکره، همچون «یکی قلعه»، «یکی بیرق» و...
  10. به‌کاربردن حرف «مر» برای تأکید همراه «راه»، به‌عنوان مثال «مر مرا»
  11. به‌کارگیری نام‌آواها و واژه‌های محاوره‌ای مثل «هشلهفت»، «هوچی‌گری»، «طویله»، «چشمت کور» «الدرم»، «بولدرم» و...
  12. استفاده از جمع‌های غیررایج مثل «دکاکین(جمع دکان)»، «رنود(جمع رند)» و...
  13. بهره‌گیری از زبان جدید همچون «کلاه ساده»، «شلوار»، «پوتین» و...

و از نظر نحوی شامل

  1. استفاده از عبارات سؤال و جواب و روایی در شعر
  2. استفاده از ترکیبات محاوره‌ای
  3. ترکیب کهنه و نو یا ادبی و عامیانه در کنار هم
  4. و...

می‌شود.[۳۵]

کارنامه و فهرست آثار

منبع‌شناسی

کتاب

  • یزدانی، زینب، «آشنایی با میرزاده عشقی»، تهران: تیرگان، ۱۳۹۴
  • محمودی‌زاده، مهرداد، «ادبیات پایداری در شعر مشروطه، با تکیه بر اشعار عارف قزوینی، فرخی یزدی، میرزاده عشقی، ملک‌الشعرای بهار، نسیم شمال»، مشهد: مینوفر، ۱۳۹۶
  • صباغیان، موسی، «بی‌پرواترین چهرهٔ شعر بیداری»، تهران: شهره آفاق، ۱۳۹۱
  • «پیام‌های ادبی، اجتماعی میرزاده عشقی»، تهران: امید فردا، ۱۳۸۸
  • شفیعی، ناصر، «جان بر کفان اهالی قلم، دفتر اول: میرزاده عشقی، شاعری پاک‌‌باخته»، تبریز: اختر، ۱۳۹۳
  • یزدانی، زینب، «حکایت زندگی میرزاده عشقی»، تهران: واش، ۱۳۹۷
  • گلباف، کاظم، «زندگی و اندیشهٔ میرزاده عشقی»، تهران: جاجرمی، ۱۳۸۶
  • هاشمی، حمید، «زندگی‌نامهٔ شاعران ایران از آغاز تا عصر حاضر: خیام نیشابوری، سنایی غزنوی، میرزاده عشقی و...»، تهران: فرهنگ و قلم، ۱۳۸۳
  • واشقانی‌فراهانی، ابراهیم، «سرشته از عشق ایران، میرزادهٔ عشقی، تحلیل مختصات شعر میرزادهٔ عشقی»، همدان: فراگیر هگمتانه، ۱۳۹۳
  • علی‌بابایی، داود، «گفته‌های میرزاده عشقی»، تهران: امید فردا، ۱۳۸۳
  • کلانترزاده، نسرین، «مقایسع اشعار سیاسی و وطن‌گرایی احمد شوقی و میرزاده عشقی»، تهران: ماهواره، ۱۳۹۸
  • شیرمحمدی، پوریا، «میرزاده عشقی»، تهران: آبینه، ۱۳۹۴
  • نصراللهی، منیژه، «میرزادهٔ عشقی»، تهران: مؤسسهٔ فرهنگی مدرسهٔ برهان، ۱۳۸۸
  • پارسای، کیومرث، «میرزادهٔ عشقی»، تهران: دبیر، ۱۳۷۸
  • نراقی، سولماز، «میرزاده عشقی»، تهران: ثالث، ۱۳۸۸
  • تقوی‌نژاد، هدایت‌الله، «نوآوری در شعر عشقی»، تبریز: آلتین، ۱۳۹۵

مقالات

  • صفرزاده، فرهود، «اپرا در ایران، به بهانهٔ انتشار کتاب نمایش‌نامه‌های میرزاده عشقی»، کتاب ماه هنر، شمارهٔ ۱۴۴، شهریور ۱۳۸۹، ص ۸۰ و ۸۱
  • حجت‌الله، اصیل، «عشقی: از افسانه تا واقعیت»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شمارهٔ ۱۸، فروردین ۱۳۷۸، ص ۱۶ و ۱۷
  • سپانلو، محمدعلی، «عشقی را دوباره کشتند»، آدینه، شماره ۹۴ و ۹۵، شهریور ۱۳۷۳، ص ۳۵
  • نصرتی، عبدالله، «میرزاده عشقی، زبان سرخ انقلاب مشروطه»، همدان، سال ۲، شمارهٔ ۷، پاییز ۱۳۷۵
  • ص ۲۵ تا ۳۱
  • عاطفه، جواد، «شاعر آزادی»، ایران، شمارهٔ ۶۹۳۴، ۷‌آذر‌۱۳۹۷، ص ۲۴
  • نراقی، سولماز، «بنیان‌های باستانی ایرانیان در دیوان شاعر آزادی‌خواه»، ایران، ۶۸۱۷، ۱۲تیر۱۳۹۷، ص ۱۵
  • حسینی، فرزام، «من آن نیم که به مرگ طبیعی شوم هلاک»، اعتماد، شمارهٔ ۳۰۰۱، ۱۴تیر۱۳۹۳، ص ۱۶
  • «شاعری مستعد گمراهی»، اعتماد، شمارهٔ ۱۹۰۲، ۲۳مرداد۱۳۹۱، ص ۱۱
  • نراقی، سولماز، «دریغ از راه دور و رنج بسیار»، شرق، شمارهٔ ۷۹۸، ۱۲تیر۱۳۸۵، ص ۳۰
  • فریام‌منش، مریم، «شاعری برای مبارزه»، همشهری، شمارهٔ ۴۰۲۳، ۱۱تیر۱۳۸۵، ص ۱۹
  • «میرزاده عشقی طرفدار چه‌کسی بود؟»، جام‌جم، شمارهٔ ۵۴۲۱، ۱۲تیر۱۳۹۸، ص ۱۲
  • کائینی، محمدرضا، معتضد، خسرو، «میرزاده عشقی قربانی ملک‌الشعرا شد»، جام‌جم، شمارهٔ ۵۴۲۱، ص ۱۲
  • شهبازی، داریوش، «سند فروش ایران به انگلستان»، دنیای اقتصاد، شمارهٔ ۴۴۸۷، ۱۳آذر۱۳۹۷، ص ۳۰
  • «میرزاده عشقی ترور شد»، دنیای اقتصاد، شماره ۳۵۲۲، ۱۳تیر۱۳۹۴، ص۳۰
  • صائمی، رضا، «مرگ با شکوه»، جام‌جم، شماره‌ ۳۹۱۸، ص ۹
  • حسینی زرینی، «رأی دیوان عالی تمیز دربارهٔ قتل میرزاده عشقی»، فصل‌نامهٔ گنجینهٔ اسناد، شماره پیاپی ۷۱، پاییز۱۳۸۷، ص۴۳
  • رضایی کمالی بانیانی، مهدی، ممتحن، مهدی، «واکاوی شاخصه‌های ادب پایداری در اشعار میرزاده عشقی»، نشریه ادبیات پایداری، شمارهٔ پیاپی ۱۵، پاییز و زمستان ۱۳۹۵، ص ۳۲۹ تا ۳۵۲
  • مدرسی، فاطمه، صمدی، علی، «تأثیر رمانتیسم در آثار میرزاده عشقی»، مجلهٔ فنون ادبی، سال چهارم، شمارهٔ ۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، ص ۱۹ تا ۳۶
  • محمدی، علی، «میرزاده عشقی و مسئلهٔ تجدد»، فصل‌نامهٔ پژوهش زبان و ادبیات فارسی ، شمارهٔ پیاپی ۸، بهار و تابستان ۱۳۸۶، ص ۱۴۵
  • بهمنی، یدالله، نجفی عرب، ملاحت، «اندیشه و جایگاه آن در اشعار میرزاده عشقی»، فصل‌نامهٔ زیبایی‌شناسی ادبی، سال یکم، شمارهٔ ۲، زمستان ۱۳۸۸، ص ۱۵۵
  • جعفری، مسعود، «میرزاده عشقی و رمانتیسم انقلابی»، مجلهٔ زبان و ادبیات فارسی شمارهٔ پیاپی ۴۷، ۴۸ و ۴۹، ۱۳۸۴، ص ۸۱
  • زمانی، حسین، جدیدی، حمیدرضا، «عشقی و جمهوری رضاخانی»، فصل‌نامهٔ تاریخ، شمارهٔ پیاپی ۱۱، زمستان ۱۳۸۷، ص ۱۰۵
  • اعلم، محمدرضا، رییسی، مینا، «مؤلفه‌های هویت ملی در دیوان میرزاده عشقی»، فصل‌نامهٔ مطالعات تاریخ فرهنگی، شمارهٔ پیاپی ۱۴، زمستان ۱۳۹۱، ص ۵۳
  • حبیبی، محسن، شکوهی بیدهندی، محمدصالح، «نووارگی، نوآوری و نوپردازی سال‌های نخستین قرن چهاره ه. ش. میرزاده عشقی سه تابلو و آرمان‌شهر»، فصل‌نامهٔ هنرهای زیبا - معماری و شهرسازی، شمارهٔ پیاپی ۳۸، تابستان ۱۳۸۸، ص ۹۳
  • قشقایی، معصومه، «میرزاده عشقی، فدایی راه قلم»، دوماهنامهٔ چشم‌انداز ایران، شمارهٔ ۵۲، آبان و آذر ۱۳۸۷، ص ۱۲۰
  • صدری نیا، باقر، «تجلی عواطف میهنی در شعر میرزاده عشقی»، فصل‌نامهٔ مولوی‌پژوهی، شمارهٔ پیاپی ۲، زمستان ۱۳۸۳، ص ۳۳ تا ۵۷
  • وطن‌پرست، بتول، «نظریهٔ ادبی از نگاه میرزاده عشقی»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شمارهٔ ۶۳، تیر ۱۳۹۱، ص ۳۸
  • گودرزی، سعید، «میرزاده عشقی»، ماهنامهٔ آزما، شمارهٔ پیاپی ۷۳، مهر ۱۳۸۹، ص ۴۳

بررسی چند اثر عشقی

نمایش منظوم موزیکال «رستاخیز»

عشقی پس از دیدن بازمانده‌ٔ بناهای عهد ساسانی در راه سفر از بغداد به موصل در سفر به عثمانی در سال ۱۲۹۴، اپرای رستاخیز شهریاران در ویرانه‌های مداین را تصنیف کرد. به نوشتهٔ خود او:

این نماشنامه شامل تعدادی غزل و مثنوی است که در دستگاه‌های آواز ایرانی، یا با حالت خطابه و دکلمه، خوانده می‌شود. الهام‌بخش عشقی در ساختن این نمایش، اپراهایی بود که در استانبول دید. بازیگران این نمایش شش خواننده‌اند که خوانندهٔ اول خود عشقی در نقش راوی با لباس سفر در ویرانه‌های مداین است و پنج شخصیت دیگر عبارت‌انداز: خسرودخت با کفن، داریوش، سیروس(کوروش)، انوشیروان و زردشت. مضمون این نمایش بزرگداشت نیکان و ستایش روزگار عظمت و شوه، و دریغ و حسرت بر ویرانی سرزمین آبا و اجدادی است.[۳۷]
از جنبهٔ مضمون و محتوا، اپرای رستاخیز شهریاران، نمایندهٔ نوعی جهان‌بینی تاریخی-ملی-سیاسی۰ادبی است که هم‌اکنون نیز میان برخی افراد وجود دارد، هرچند به‌گونه‌ای مداوم کم‌رنگ‌تر شده و از صدر دستور فکر و بحث اهل قلم و نظر کنار رفته است. در این جهان‌بینی، فرض بر این است که حملهٔ عرب، برباددهندهٔ همهٔ خوبی‌ها، فضائل و زیبایی‌ها بود که در جامعهٔ ایران وجود داشته داشت، و احیای آن بهشت ازدست‌رفتهٔ باستانی یک وظیفهٔ مسلم است.[۳۸]
عشقی اندکی پس از آزادی از زندان، به اصفهان سفر کرد و این اپرا را نخستین بار در آنجا بر صحنه آورد. در مجموع، عشقی از اجراهای این اپرا راضی نبود و در ادعانامه‌ای علیه عموم نوشت:

به مناسبت مورد توجه قرارگرفتن و مؤثر بودن و ارزش ادبی و میهنی نمایشنامه‌ٔ رستاخیز، از جانب ایرانیان زردشتی و پارسی‌نژاد مقیم هندوستان، دو گلدان نقره، به رسم قدردانی از شاعر »وطن‌خواه و ملت‌دوست» با تشریفاتی خاص به او در معبد زردشتیان تهران تقدیم کردند. [۴۰]

سه تابلوی مریم

منظومهٔ سه تابلو مریم روایت آشکاری از ناکامی‌های درشت و کوچک انقلاب مشروطه است.[۴۱] منظومهٔ سه تابلوی مریم، در سه بخش یا به قول خود عشقی، در «سه تابلو» سروده شده است. تابلو اول و دوم که شاعرانه‌ترین بخش این اثر نیز هست، بیشتر ناظر به سرگذشت شخصیت اصلی، یعنی مریم است. داستان این دو بخش که ماجرای عشق مریم تا مرگ او را دربرمی‌گیرد، به‌طور خلاصه چنین است:

به باور برخی از اهالی ادبیات، این اثر حقیقت تحلیلی از انقلاب مشروطه به شیوهٔ هنری آن دوره با زبانی در حالت نوسان بین شعر و شعار، اما نزدیک به ذوق و زبان عموم، فاقد فصاحت‌ها و ظرافت‌های هنر ناب و با این همه دارای انسجامی نسبی و نوآوری‌های شاعرانه است.[۴۳] شاهرخ مسکوب دربارهٔ این اثر چنین می‌نویسد:

شعر جمهوری‌نامه

یکی از آثار پرخوانندهٔ منسوب به عشقی، که بر افکار عمومی زمان خود تأثیر گذاشت، «جمهوری‌نامه» بود. این اثر تهییجی منسوب به عشقی است یا به عبارتی، محصول مشترکی است که او در خلق آن همکاری داشته است. کسانی باور دارند که این ترجیع‌بند، تماماً توسط ملک‌الشعرای بهار سروده شده است، زیرا در چاپ اول دیوانش، یعنی چاپ انتشارات امیرکبیر، سال ۱۳۴۴ وجود داشته است و در چاپ‌های بعدی و ادغام مجلدات، همراه با چند قطعهٔ دیگر برداشته و به‌جای آن عکس گذاشته شده است، اما عنوان آن در فهرست کتاب ماند. علی‌اکبر مشیر سلیمی تمام این ترجیع‌بند را در کلیات عشقی ضبط کرده است، با این توضیح که: [[نقل‌قول|در آن موقع گویندهٔ این اشعار معلوم نشد، لیکن آن را برخی از عشقی و برخی از ملک‌الشعرای بهار دانستند.}} در این بین، عده‌ای نیز نوشتند که این شعر در مجمعی از نویسندگان و گویندگان ضد جمهوریت مانند عشقی، رحیم‌زادهٔ صفوی، رسا و کوهی کرمانی سروده شده است.
عشقی تا آن زمان آماج ضرب و شتم دولت و رضاخان و حتی حمله‌ای شدید از سوی مخالفان سیاسی و قربانیان هجوهایش قرار نگرفته بود و همچنین روزنامه‌ٔ قرن بیستم نیز هیچ‌گاه توقیف نشده بود. می‌توان پنداشت که جمهوری‌نامه زمینه‌ساز قتل او در سه ماه بعد شد.[۴۵]
این شعر، یک منظومهٔ ۴۴بندی است که با این مطلع آغاز می‌شود:

چه ذلت‌ها کشید این ملت زاردریغ از راه دور و رنج بسیار
ترقی اندر این کشور محال استکه در این مملکت قحط‌الرجال است
خرابی از جنوب و از شمال استبر این مخلوق آزادی وبال است
نباید پرده بگرفتن ز اسرارکه گردد شرح بدبختی پدیدار

جمهوری‌نامه، منظومه‌ای هجوآمیز و کوبنده است، اما آن شدت و حدت معمول در بیان عشقی را ندارد. این شعر عاری از کنایه‌های ناموسی و در مجموع طرحی مفرح از کاریکاتورهای متعدد است. تصویر افراد، به‌طور خلاصه، یعنی هرکدام در یک بند و با توجه به خطوط اصلی شخصیت و گاه سیما و رفتار آن‌ها ترسیم شده است. [۴۶]

شعر جمهوری‌سوار

از جملهٔ اشعاری که میرزاده عشقی در روزنامهٔ قرن بیستم چاپ کرد، داستان منظومی به نام جمهوری‌سوار بود که مضمون پرگوشه و کنایه‌ای داشت. داستان این منظومه به این قرار است که در یکی از دهات کردستان، دزدی به نام «یاسی» در غیاب کدخدا به خانهٔ او می‌رفته و دهن خود را از خمرهٔ شیره، شیرین می‌کرده است. کدخدا رد پا را می‌گیرد و به خانهٔ یاسی می‌رسد. دزد، در دفعهٔ بعد، برای این‌که رد پا را گم کند، این بار بر پشت خری سوار شده و به سرای دخدا می‌راند و تا دلش می‌خواهد از شیره می‌]ورد و از راهی که آمده بود، برمی‌گردد. کدخدا که در اطراف خمره جای پای خر و در اندرون خمره جای پنجهٔ یاسی را می‌بیند، دچار حیرت می‌شود:

دست، دست یاسی و پا پای خرمن که از این کار سر نارم به در![۴۷]

شاعر پس از بیان این حکایت نتیجه می‌گیرد:

گر بخواهد آدمی پی گم کندپای‌های خویشتن را سم کند
هر که اندر خانه دارد مایه‌ای همچو «یاسی» دارد او همسایه‌ای
«یاسی» ما هست ای یار عزیزحضرت جمبول یعنی انگلیز
آن‌که دایم کار یاسی می‌کندوز طریق دیپلماسی می‌کند
ملک ما را خوردنی فهمیده است بر سر ما شیره‌ها مالیده است
او گمان دارد که ایران بردنی استهمچو شیره، سرزمینی خوردنی است
با وثوق‌الدوبه بست اول قراردید از آن حاصلی نامد به کار
پول او خوردند و بر زیرش زدندپشت پا بر فکر و تدبیرش زدند
چون‌ که او مأیوس گردید از وثوقکودتایی کرد و ایران شد شلوغ
همچنین زیر جلی سیدضیازد به فکر پست آن‌ها پشت پا
کودتا هم کام او شیرین نکرداین حنا هم دست او رنگین نکرد
دید هرچه مستقیماً می‌کندملت آن را زود بر هم می‌زند
گفت: «آن به تا برآرم کام مناز رهی کآنجا نباشد نام من»
اندر این ره مدتی اندیشه کردتا که آخر کار یاسی پیشه کرد
گفت جمهوری بیارم در میانهم از آن بر دست خود گیرم عنان
خلق جمهوری‌طلب را خر کنمزآن‌که کردم بعد از این بدتر کنم[۴۸]

شعر نوروزی‌نامه

منظومهٔ «نوروزی‌نامه» یکی از قدیمی‌ترین آثار عشقی که پانزده روز پیش از فرارسیدن فصل بهار به نام هدیه نوروزی سال ۱۲۹۷ شمسی در استانبول سروده شده و در مطبعهٔ شمس به چاپ رسانیده است. در این اثر آزمایش نطفهٔ اولیهٔ نوجویی و نوگرایی عشقی را می‌توان دید. عشقی با الهام از ادبیات ترک، نخستین بار کوشش می‌کند که قوافی را به اعتبار آهنگ و تلفظ آن‌ها نه بر حسب شیوهٔ تحلیل الفبایی کلمات، به کار برد و نیز در هر بند منظومه به اقتضای احتیاج، هرچند مصرع که نیاز باشد، بیاورد.[۴۹]
شاعر در این منظومه، که از پنج بند تشکیل شده، پس از وصف بهار استانبول و تجلیل نوروز باستانی و عرض تبریک سال نو به سلطان عثمانی، از اتحاد اسلام سخن می‌گوید و ایجاد مودت را در میان دو ملت آرزو می‌کند. در این شعر، خاطرات شخصی شاعر، احساس میهن‌پرستی، توصیف جلوه‌های طبیعت، تغزل همراه با حماسه و داستان‌سرایی، مجموعه‌ای به وجود آورده که با توانایی‌های شاعرانهٔ خود، خواننده را جذب اثر می‌کند. [۲۶]

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ برگزاری جایزه‌ای به‌نام «میرزاده عشقی». ۱۲. 
  2. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۵.
  3. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۱۹۴ و ۱۹۵.
  4. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۱۴۰ و ۱۴۱.
  5. علی‌بابایی، جامعه، فرهنگ و سیاست در مقالات و اشعار سه شاعر انقلابی، ۲۲۸ تا ۲۳۳.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۲.
  7. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۸ و ۹.
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ علی‌بابایی، جامعه، فرهنگ و سیاست در مقالات و اشعار سه شاعر انقلابی، ۲۲۵.
  9. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۴۸، ۴۹ و ۵۰.
  10. آرین‌پور، از صبا تا نیما، ۳۶۲.
  11. آرین‌پور، از صبا تا نیما، ۳۶۳.
  12. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۲۸ و ۲۹.
  13. علی‌بابایی، جامعه، فرهنگ و سیاست در مقالات و اشعار سه شاعر انقلابی، ۲۲۸.
  14. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۸۰ و ۸۱.
  15. آن سیدشهید بی باک، بی جوانی در جوانی رفت!. ۱۳. 
  16. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۳۰ و ۳۱.
  17. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۱۹۳.
  18. علی‌بابایی، جامعه، فرهنگ و سیاست در مقالات و اشعار سه شاعر انقلابی، ۲۳۶ و ۲۳۷.
  19. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۳۸.
  20. براهنی، طلا در مس، جلد اول، ۲۵۳.
  21. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۹۳ و ۹۴.
  22. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۱۰۸ و ۱۰۹.
  23. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۱۱۳.
  24. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۴۹.
  25. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۱۰.
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ آرین‌پور، از صبا تا نیما، ۳۶۸.
  27. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۱۶۱ تا ۱۷۲.
  28. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۳۹ تا ۴۱.
  29. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۴۲ و ۴۳.
  30. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۴۷ و ۴۸.
  31. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۴۸.
  32. «پايان تله فيلم «مرگ يك شاعر» طي اين هفته؛ حسن هدايت: بخشي از فيلم مسائل سياسي دوران ميرزاده عشقي را تصوير مي‌كند». ایسنا، ۲۶ مرداد ۱۳۸۸. بازبینی‌شده در ۲۹دی۱۳۹۸. 
  33. ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ آرین‌پور، از صبا تا نیما، ۳۶۶.
  34. بررسی و تحلیل سبک اشعار میرزادهٔ عشقی. ۹۳. 
  35. بررسی و تحلیل سبک اشعار میرزادهٔ عشقی. ۹۴ تا ۱۰۴. 
  36. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۵۲.
  37. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۵۲ و ۵۳.
  38. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۵۵.
  39. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۵۹.
  40. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۱۱.
  41. آجودانی، یا مرگ یا تجدد، ۱۴.
  42. آجودانی، یا مرگ یا تجدد، ۲۵۶ تا ۲۶۶.
  43. آجودانی، یا مرگ یا تجدد، ۲۵۵.
  44. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۱۴۰ و ۱۴۱.
  45. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۲۱۷ تا ۲۱۹.
  46. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۲۲۴.
  47. آرین‌پور، از صبا تا نیما، ۳۶۳.
  48. آرین‌پور، از صبا تا نیما، ۳۶۳ و ۳۶۴.
  49. آرین‌پور، از صبا تا نیما، ۳۶۷ و ۳۶۸.

منابع

  1. علی‌بابایی، داود (۱۳۸۴). جامعه، فرهنگ و سیاست در مقالات و اشعار سه شاعر انقلابی. تهران: امید فردا. شابک ۹۶۴۵۷۳۱۹۹۲.
  2. حائری، هادی (۱۳۷۳). سدهٔ میلاد میرزاده عشقی. تهران: مرکز. شابک ۹۶۴۳۰۵۰۰۲۵.
  3. قائد، محمد (۱۳۸۰). عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست. تهران: طرح نو. شابک ۹۶۴۵۶۲۵۰۲۵.
  4. آریان‌پور، یحیی (۱۳۵۰). از صبا تا نیما. تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی.
  5. آجودانی، ماشاءالله (۱۳۸۲). یا مرگ یا تجدد. تهران: اختران.
  6. براهنی، رضا (۱۳۷۱). طلا در مس. مؤلف. شابک ۹۶۴۷۰۹۷۰۴۲.
  7. «آن سیدشهید بی باک، بی جوانی در جوانی رفت!». روزنامهٔ ایران، ش. ۶۲۵۸ (۲۲تیر۱۳۹۵): ۱۵. 
  8. «برگزاری جایزه‌ای به‌نام «میرزاده عشقی»». روزنامهٔ اعتماد، ش. ۳۸۱۴ (۲خرداد۱۳۹۶): ۱۲. 
  9. «بررسی و تحلیل سبک اشعار میرزادهٔ عشقی». فصل‌نامهٔ تخصصی سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی، ش. سوم(نهم پیاپی) (۲آذر۱۳۸۹): ۹۱ تا ۱۰۵. 

پیوند به بیرون