بیژن الهی

نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۳۲ توسط طراوت بارانی (بحث | مشارکت‌ها) (←‏قاسم هاشمی‌نژاد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

بیژن الهی شاعر شعر دیگر و مترجم و نقاش مطرحِ ایران معاصر که از شعر چنین تعریفی می‌دهد:

بیژن الهی

شرم در نور است و این، پایان هر سخنی‌ست
نام اصلی بیژن الهی شیرازی
زمینهٔ کاری شعر، ترجمه و نقاشی
زادروز ۱۶تیر۱۳۲۴
تهران
پدر و مادر علی‌محمد الهی و قدسی‌خانم
مرگ ۹آذر۱۳۸۹
تهران، خیابان شیراز
محل زندگی تهران، لندن و پاریس
زعفرانیه تهران
علت مرگ ایست قلبی
جایگاه خاکسپاری بیجده نو، مرزن‌آباد
نام(های)
دیگر
فرهاد سامان، فرود خسروانی، طاهر علفی، تینا شهرستانی، فرهاد آرام و ا.اسفندیاری
پیشه شاعر، مترجم و نقاش
همسر(ها) غزاله علیزاده، ژاله کاظمی
فرزندان سلمی
استاد جواد حمیدی
دلیل سرشناسی شعر برف، سردمداری جنبش «شعر دیگر»
اثرپذیرفته از نیما یوشیج،فریدون رهنما، آرتور رمبو، کنستانتین کاوافی و...
امضا
با بهمن محصص در راه سفر به شیراز
«شعر تعقیب حقیقت است از بی‌راهه که این مذهب رابطه‌هاست؛ اما با شناخت راه و رابطه است که بی‌راهه را می‌شناسی.»[۱]
* * *

بیژن الهی، از پیشروان ادبیات و از نحلهٔ شعر دیگر است. شعری که خود از جنبش «موج نو» برخاست. الهی در ابتدای دهه‌ٔ چهل خورشیدی پا به محافل شعری گشود و در سال۱۳۴۳، اولین شعرش را در کتاب دوم جنگ ادبی طرفه منتشر کرد. از آن پس بود که اهالی شعر با نام و آثارش بسیار بیشتر آشنا شدند. بیژن الهی با حضور در محافل ادبی و انتشار اشعارش در مجله‌ٔ «جزوهٔ شعر» تأثیری شگرف بر هم‌نسلان خود گذاشت و به‌همراه احمد‌رضا احمدی چشم‌اندازی متفاوت و نگاهی نو در شعر معاصر به‌وجود آورد و به تبیین فضاهای شعری خود دست یافت و با حضور در مجله‌ٔ «اندیشه و هنر» حیات فکری خود را گسترش داد.[۱] الهی هنگام جمع‌آوری امضا برای «بیانیه شعر حجم» در سفر بود و امضایش هرگز پای بیانیه نرفت؛ اما به‌نقل از مجله‌ٔ اختصاصی شعر حجم، «بررسی کتاب»، از بیان نظرش خودداری نکرد:

«این حرکت، یک حرکت ایرانی است. همان‌طورکه عرفانیت، ایرانی است، حرکت ما عرفانی در شعر است. ما در شعر عرفان می‌کنیم... .»[۲]


دههٔ چهل

داستانک

خرابه‌های ری نزدیک تهران است

 
'

ترجمهٔ لورکا، بیانیهٔ شعر حجم و رؤیایی

 
با همسرش غزاله علیزاده

چشم ژاله‌بار

 
از راست: بیژن الهی، احمدرضا احمدی و اسماعیل نوری‌‌علاء در کوهستان

عکس گرفتن او را معذب می‌کرد

 
از راست: بیژن الهی، غفار حسینی و اسماعیل نوری‌‌علاء در کوهستان

سخن از موسیقی رفت

«روی دست خود ماندن»

غروب‌ها

روایت مرگ او به این شکل است

 
سلمی الهی؛ فرزند بیژن و غزاله علیزاده

زندگی و تراث

سال‌شمار زندگی بیژن الهی

  • ۱۳۲۴: تولد در محلهٔ حسن‌آباد تهران. ۱۶تیر۱۳۲۴.
  • ۱۳۴۰: تحصیل در دبیرستان شاهپور تجریش.
  • ۱۳۴۱: سرودن نخستین شعر منتشرشده‌اش، «برف».
  • ۱۳۴۳: انتشار شعر «برف»، آبان‌ماه، در نشریه «جُنگ طرفه۲».
  • ۱۳۴۴: انتشار شعر «اینک»، مهرماه، در مجلهٔ «اندیشه و هنر»، دورهٔ پنجم، شمارهٔ هفتم. اولین آشنایی با اشعار کاوافی.
  • ۱۳۴۵: انتشار شعر «آزادی و تو»، اردیبهشت‌ماه، در «جزوهٔ شعر»، شمارهٔ اول؛ انتشار شعر «مدیحه» (تقدیم به مسعود کیمیایی)، فروردین‌ماه، در «جزوهٔ شعر»، شمارهٔ دوم؛ انتشار شعر «هاروت»، خرداد و تیرماه، در «جزوهٔ شعر»، شمارهٔ سوم و چهارم؛ انتشار شعر «طاعون»، «تراخم»، «سل» و «گلیلی در پردهٔ خون»، آذرماه، در «جزوهٔ شعر»، شمارهٔ نهم.
  • ۱۳۴۶: انتشار شعر «شقاقلوس» و «روزی بزرگ می‌گذرد» در «دفترهای روزن».
  • ۱۳۴۶: انتشار دفتر «چهارگوش خودی» در کتاب «شعر دیگر، کتاب اول»، چاپ‌شده در نشر «سازمان انتشارات اشرفی».
  • ۱۳۴۷: همکاری برای چاپ جنگ «شعر دیگر».
  • ۱۳۴۸: سفر به انگلستان. ازدواج با غزاله علیزاده.
  • ۱۳۵۰: انتشار دویست نسخه از «علف ایام» در قطع خشتی. سوزاندن همهٔ نسخه‌های «علف‌ ایام». جدایی از غزاله علیزاده.
  • ۱۳۵۱: همکاری با انتشارات ۵۱.
  • ۱۳۵۳: چاپ دفتر شعر «ساحت جوانی»، عدم پخش آن.
  • ۱۳۵۹: انتشار «ساحت جوانی».
  • ۱۳۶۷: ازدواج با ژاله کاظمی.
  • ۱۳۷۹: جدایی از ژاله کاظمی.
  • ۱۳۸۸: سفر به اصفهان و شیراز.
  • ۱۳۸۹: مرگ در ۹آذر.
 
محض اطلاع و معرفی

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

بیژن الهی، که نام کامل‌اش در شناسنامه بیژن الهی شیرازی بود، در شانزدهم تیر۱۳۲۴شمسی به‌دنیا آمد.[۲]او کودکی و نوجوانی خود را در محله‌ٔ استخر، چهارراه حسن‌آباد سپری کرد و همانجا بود که با جواد حمیدی آشنا شد و در کلاس‌های آموزشی حمیدی، نقاشی را به‌صورت مقوله‌ای حرفه‌ای دنبال و نسبت به زندگی و هنر نقاشان خارجی شناخت پیدا کرد.[۱] بیژن الهی در چهارده‌سالگی صحنهٔ گِل‌گرفتن و پاره‌کردن آثار نقاشانی را که مدرنیست و پیرو پیکاسو محسوب می‌شدند، در خیابان لاله‌زار، در نمایشگاه مهرگان دید. خانوادهٔ او، بیژن را در مدرسهٔ البرز نام‌نویسی کردند و آرزو داشتند روزی بیژن دکتر یا مهندس شود. اما او علاقه‌ای به این موضوع نداشت و مانند مادر نقاشش، پیگیر امر نقاشی شد، اما با مخالفت‌های شدید خانواده روبرو شد؛ به‌گونه‌ای که برای مقابله با آن‌ها در سال پنجم مدرسه، برگه‌‌هایی امتحانی‌اش را سفید و خالی تحویل داد. او با سفید تحویل‌دادن برگه‌های امتحان و ردشدن در امتحانات، از همان نوجوانی انشعاب خود را از تفکر کلیشه‌ای و استبدادی خانواده‌اش ابراز کرد.[۸] پس از آن او سال‌های پایانی تحصیلش را در دبیرستان شاهپور تجریش گذراند.[۹]
بیژن الهی در ایام نوجوانی خود بسیار میل داشت تا در مدرسهٔ ملی هنرهای زیبای پاریس (بوزآر) درس نقاشی ببیند. جواد حمیدی، استاد او، علاقهٔ بیژن را جهت کسب و لذت درس نقاشی در فرانسه، در حرف‌های او می‌بیند. او به بیژن توصیه می‌کند چند اثر خود را در دوسالانهٔ(بی‌ینال) چهارم پاریس بفرستد؛ چراکه برای حضور او در پاریس و انتخاب رشته در بوزآر بی‌تأثیر نخواهد بود. فرستادن چهار تابلو، چنان چیره‌دستانه و هنرمندانه است که سه کار او در «بی‌ینال» انتخاب و آثار او در کتابخانه‌ٔ آن‌جا چاپ می‌شود. این جوازی است تا او به هر مدرسه‌ای در اروپا می‌خواست برود؛ اما بیژن الهی در همان دوران به‌طورکامل دست از نقاشی ‌می‌کشد و همه‌ٔ نقاشی‌ها و طرح‌های خود را ازبین می‌برد.[۸]
او تا سن بیست‌سالگی، اشعار بسیاری می‌سراید و مورد توجه افراد مانند بهمن فرسی و فریدون رهنما قرار می‌گیرد؛ به‌‌گونه‌ای‌که فریدون رهنما به او پیشنهاد بازی در یکی از فیلم‌‌هایش را می‌دهد، هرچند الهی قبول نمی‌کند. چندی بعد فریدون رهنما شعر «برف» او را همراه با شعری از شاعری دیگر، مروا نبیلی، با معرفی‌نامه‌ای تحت عنوان «دو نوزاد باورنکردنی»، در کتاب دوم جُنگ ادبی طرفه می‌آورد و از تولد شاعر سخن می‌گوید.[۸] پس از آن همکاری با اسماعیل نوری‌علاء و جزوهٔ شعرش را شروع می‌کند و در آن‌جا اشعار مهمی را به‌چاپ می‌رساند.[۱۰] در همان سال‌ها، او که در عالم ترجمه مشغول به آزمون و خطا بود، بعضی از برگردان‌هایش را در مجلهٔ اندیشه و هنر، زیر نظر شمیم بهار به چاپ رساند. همچنین او دیگر دوستانش که نگاهی نو و پیشرو به شعر داشتند، دست به انتشار «شعر دیگر» زدند. «شعر دیگر» جُنگی بود که در آن شاعران کم‌کار اما حرفه‌ای گرد هم آمده بودند و نتیجهٔ آن ایجاد جنبشی شعری به نام «شعر دیگر» بود.[۸]
او زبان فرانسوی را تا قبل از سال ۱۳۴۷ با معلم‌هایی که مادرش می‌گرفت، به‌طورخصوصی و در منزلش فرا گرفت.[۱۱] همچنین او خود، زبان‌هایی مثل عربی، یونانی و انگلیسی را فراگرفت. از آن پس او بیش‌تر انرژی و وقت خود را صرف ترجمه‌ٔ آثار افرادی چون آرتور رمبو، فدریکوگارسیا لورکا، کنستانتین کاوافی، ولادیمیر نابوکوف، هانری میشو، تی.اس.الیوت، فردریش هولدرلین و … کرد، که با توجه به تسلط او به چند زبان زنده‌ٔ دنیا، ترجمه‌ی قابل توجه‌ای از خود به‌جای گذاشت.[۱] بیژن الهی در سال ۱۳۵۰ مجموعهٔ شعری در دویست نسخه‌ٔ خشتی به نام «علف ایام» به‌چاپ می‌رساند که بلافاصله همه‌‌ٔ نسخه‌های آن را می‌سوزاند و اجازه‌ٔ پخش کتاب را نمی‌دهد.[۱] بیژن الهی از آن سال‌ها خود را از جامعهٔ ادبی دور می‌کند و تا پایان عمرش، فقط با معدود افرادی همچون محسن صبا، رضا زاهد، بهرام اردبیلی، مسعود کیمیایی، مهین خدیوی و محسن طاهرنوکنده معاشرت داشت.[۱۲]
بیزن الهی دو بار ازدواج کرد. او در سال ۱۳۴۸ با غزاله علیزاده ازدواج کرد که دو سال بیشتر نپایید. حاصل این ازدواج دختری به نام «سلمی» است. محمود شجاعی دوست ایشان، ازواجشان را چنین شرح می‌دهد:

آقای علیزاده از درویش‌های خوشنام و با کردار جناب حاجی مطهر، سرسلسلهٔ خاکسار ابوترابی بود. در آن دوره وقتی غزاله آشنایی با بیژن را برای پدرش تعریف کرد، ایشان برای این ازدواج شرطی گذاشت... که پیرش بیژن را ببیند و نظر بدهد. بیژن و غزاله و آقای علیزاده پیش جناب حاجی مطهر به خانقاه دروازه دولت تهران رفتند و ایشان به هر علتی موافقت کردند و بدین ترتیب بیژن و غزاله ازدواج می‌کنند.[۴]

هرچند به باور محسن صبا، از دوستان نزدیک الهی، عقد بیژن الهی و غزاله علیزاده پیش از آن و در سفرشان به پاریس یا لندن منعقد شده بود.[۴]ازدواج دوم او با ژاله کاظمی، نقاش، گوینده و مجری تلویزیون و همسر سابق سیامک یاسمی و ایرج گرگین بود که بعد از چندی به جدایی انجامید.[۱]
سرانجام بیژن الهی در سه شنبه ۹ آذر ۱۳۸۹، بین ساعات پنج‌تاشش بعدازظهر در ۶۵سالگی بر اثر حملهٔ قلبی و در راه بیمارستان در خیابان شیراز درگذشت.[۱۳][۱۴] او در روستای بیجده‌نو از توابع شهرستان مرزن‌آباد استان مازندران به خاک سپرده شد. بنا بر وصیتش بر سنگ گور او هیچ نامی حک نشد.[۱۵] الهی، حق چاپ و انتشار آثار خود را بر عهده‌ٔ دوست قدیمی خود، شمیم بهار گذاشت و گروهی از دوستان نزدیک او به جمع‌آوری و نشر آثار تألیف و ترجمه‌ٔ او همت گماشته‌اند.[۱]

 
آخرین سفر: در شیراز

شخصیت و اندیشه

بیژن الهی دارای شخصیت سرسخت و عزلت‌گزینی بود. این عزلت‌گزینی به‌‌گونه‌ای بود که در دهه‌های پایانی عمرش، گمان می‌رفت که دیگر او زنده نیست. شخصیت گوشه‌گیر او باعث می‌شد که هرگز اجازهٔ چاپ مجدد آثارش یا چاپ آثار منتشرنشده‌اش را ندهد. به‌نقل از هادی محیط، بیژن الهی در گفت‌وگویی با وی، علت چاپ نشدن آثارش را «همین دوستان روشن‌فکر» معرفی کرده‌ است. «این‌ها نگذاشتند من کار کنم.» [۶]
همچنین از نظر هادی محیط، بیزن الهی دارای شخصیتی بی‌حوصله و خسته از روزگار و اندکی افسرده بوده است:

...وگرنه هنوز می‌گفت و می‌خندید و نشاط زندگی داشت. آدمی نبود که البته بشود وارد جهان شخصی‌اش شد. به‌شدت گزیده‌کار و سخت‌گیر بود در انتخاب آدم‌های اطرافش و فاصله‌ها را می‌شناخت و فاصله‌ها را ارج می‌نهاد.[۶]

بابک احمدی که از دوستان الهی بود، به ویژگی‌های دیگر شخصیت و اندیشهٔ او اشاره می‌کند:

بیژن تنهایی را دوست داشت و با وجود این مهمان‌نواز بود و خانه‌ٔ زیبایش میعادگاه به‌قول خودش «بروبچه‌ها». ایمانش چندان ژرف بود که به‌ندرت از آن حرف می‌زد و البته کاری به کار کسی نداشت. اصرار نداشت همه مثل او فکر کنند یا حتی بکوشد تا او را بفهمند. بخشنده بود و کینهٔ کسی را به دل نداشت.[۱۱]


به‌گفتهٔ جعفر مدرس صادقیِ داستان‌نویس: اینکه با شمار اندکی از دوستان نشست و برخاستی می‌کرد و سخنی می‌گفت، همه از سر لطف بود وگرنه او نه هم‌سخنی داشت و نه همدمی. سخت تنها بود و پوست‌کلفتی هم نداشت که با بی‌رحمی زمانه دست‌وپنجه نرم کند. گاهی شکایتی می‌کرد؛ اما فقط درددلی بود.[۲]

به‌باور هوشنگ چالنگی: در وصف اخلاقش همین بس که بگویم برایش فرقی نداشت که یکی همچون من از خانواده‌ای کارگرزاده باشد، یا این‌که از خانواده‌ای ثروتمند با فلان جایگاه اجتماعی، تنها چیزی که برایش مهم بود شعر و دانش افرادی بود که با آنان سروکار داشت. برای شعر چنان جایگاهی قائل بود که هیچ‌گاه حاضر نمی شد با افرادی که شعر برایشان ابزاری بود به‌علت دست‌یابی به اهداف دیگر معاشرت کند.[۱۶]

 
بر مزار خواجه حافظ شیرازی

زمینهٔ فعالیت

شعر

اولین شعر بیژن الهی با نام «برف» به معرفی فریدون رهنما در مجلهٔ «طرفه»، در سال ۱۳۴۳ چاپ می‌شود. این شعر از نظر منتقدان شعری ساده و آسان فهم تلقی شد، اما چهار شعری که از او در مجلهٔ «اندیشه و هنر»، شمارهٔ هفت، چاپ شد، گمان سادگی اولیه را در مورد اشعارش از بین‌ برد و خواننده را با شاعری دشوارگو و دشوارفهم مواجه ساخت. باتوجه‌به کتاب «دیدن» و باقی اشعار کتاب‌نشدهٔ الهی که در مطبوعات به‌چاپ رسیده است، می‌توان گفت شعر بیژن الهی سه دورهٔ شعری دارد: در دورهٔ‌ نخست که مربوط به «جزوهٔ شعر» است، الهی تمایل به شعرهای پیچیده، طولانی و گاه نامفهوم دارد. در دورهٔ دوم شعری‌اش، بینامتنیت در اشعارش، پخته‌تر و درونی‌تر می‌شود و هم‌چنین شعرها کوتاه‌تر و ارگانیک‌تر هستند. از جملهٔ این اشعار، اشعاری هستند که در مجلات «اندیشه و هنر» و «شعر دیگر» به چاپ رسیدند. دورهٔ سوم شعری الهی، دوره‌ای است که در آن دفاتر «دورهٔ سیاه در سرایش پارسی»، «علف ایام» و «نحو محو» در مجلهٔ «تماشا» منتشر می‌شوند. در این دوره اشعار الهی به‌نوعی از سادگی، بداهت و پاکی‌ای که مختص زبان خودش است می‌رسند. حضور نیما یوشیج در اشعار این دوره مشهود است. به‌باور غلام‌رضا صراف، اشعار این دورهٔ الهی را می‌توان بازگشتی به سبک و زبان اولین شعر چاپ‌شدهٔ الهی، «برف» دانست. در این دوره، چند‌صدایی(پلی‌فونیسم) در شعرهای او بیش از هر زمان دیده می‌شود. الهی در شعر به‌سوی فضاهایی رفت که از نظر بسیاری «شاعرانه» نبودند. در شاعران شعر دیگر و به‌خصوص در الهی، نشانه‌ای از رمانتیسم حاضر در شعر آن زمان نبود.[۱۷]
تاثیرها و تأثرات متقابل شعر الهی با سایر شعر دیگری‌ها چشم‌گیر و درخور بررسی است. مثلاً، می‌توان از شعر «آواز نبی» نام برد. زبان و لحن و نحوهٔ برخورد با کلمات الهی در این شعر، از شعر «ذوذنبی برخاک» اردبیلی بسیار متفاوت است و لحن حماسی این شعر را ندارد. در خود شعر الهی هم، برخلاف شعر اردبیلی، نشانه‌ای از «نبی» و سرنوشت تلخ‌اش نیست. الهی تصویری در غیاب سوژه، از سوژهٔ شعری‌ به‌دست می‌دهد. این در حالی است که با توجه به رفاقت صمیمانه و نزدیک بین الهی و اردبیلی، هیچ بعید نیست که الهی از طربق اردبیلی با زندگی و تاریخچهٔ «نبی» آشنا شده باشد. می‌توان نتیجه گرفت که شعر الهی فاقد لحن تماماً حماسی-تراژیک اشعار اسلام‌پور، اردبیلی و چالنگی است و این امر به‌علت وجود چندصدایی است که اجازه نمی‌دهد فقط یک لحن بر سراسر شعر حاکم شود.[۱۷]

ترجمه

 
وصیت‌نامه

بیژن الهی مسلط به زبان‌های فرانسوی و انگلیسی بود[۱۸]، با زبان عربی آشنایی بسیار خوبی داشت[۱۹] و آثار بسیاری را از این زبان‌ها، به تعبیر قاسم هاشمی‌نژاد، با «قریحهٔ وحی‌آمیزش»، به‌فارسی برگرداند.[۲۰] از نمونهٔ ترجمه‌های او از عربی: حلاج[۲۱] و ابن‌عربی[۲۲]، از انگلیسی: ویلیام بلیک[۲۳]، تی. اس. الیوت[۲۴]، جیمز جویس[۲۵]، ویلیام شکسپیر[۲۶] و ادگار آلن پو[۲۶]، از فرانسوی: آرتور رمبو[۲۷]، هانری می‌شو[۲۶]، پل الوار [۲۸] و فلوبر [۲۹]، از یونانی: کنستانتین کاوافی[۳۰] و از اسپانیایی: لورکا[۳۱] اشاره کرد. همچنین او اشعار هلدرلین را از ترجمهٔ انگلیسیش به‌فارسی ترجمه و که بعدها در دفتر شعری به نام «نیت خیر» چاپ شد.[۳۲] از دیگر ترجمه‌های او به‌شکل غیرمستقیم و از روی ترجمه، می‌توان به ترجمه‌ٔ او از اشعار ماندالشتام[۲۸] اشاره کرد.

 
از دوست عمری‌اش، بهرام اردبیلی

برای درک تفاوت ترجمه‌های الهی با دیگران، می‌توان نگاهی به‌نظر او دربارهٔ ماهیت ترجمه و مترجم انداخت. الهی، دربارهٔ مترجم، ترجمه و اسلوب آن، در جایی چنین شرح می‌دهد:

سخن از دو قطبی عالم ترجمه رفت. این باره بگیر اولی نویسنده‌ست (به معنای اعم: شاعر و داستان‌نویس و عالم و عارف و که و که)، دومی بازنویسنده، اگر تعبیری از مترجم باشد. پس بگو ترجمه کلاً دو گونه می‌شود: «مقید» و «مختار.» اولی با قواعد اعمالی‌ست، دومی با قواعد اختیاری. هر دو ترجمان هم، اگر که شایسته‌اند، وفادارند؛ الا که اولی وفادار قواعدی است که نویسنده اعمال می‌کند، و دومی وفادار قواعدی است که بازنویسنده اختیار می‌کند. هم‌زمان که قواعد اختیاری بازنویسنده کلاً یا بعضاً ناظر به قواعد اعمالی نویسنده است به هر اعتباری از اعتبارها. «ترجمهٔ مختار» یعنی که دومی، خود دو مقولهٔ کاملاً جداست. یکی به نام‌گذاری ما، «همرازی»ست، که خود، گذشته از دم‌سازی، رسانای اشتراک در سرّ و لون و ساخت تواند بود (ناظر به باطن و ظاهر و رابط این دو.) قصد این ترجمه آفرینندگی‌ست («خلق») در سطوح مختلف به مقاصد مختلف. دومی، اما، قصدش آزادروی‌ست (مقولهٔ ثانی از همان «ترجمهٔ مختار»). «تصرف» به همین ترجمه گفته‌اند، یا که «دخل و تصرف». از این دو مقولهٔ کاملاً جدا در مقام رویارویی (یعنی هرگاه که در قبال هم، یا که بالنسبهٔ هم، یاد شوند)، بنده به «دخل» و «خلق» عبارت کرده‌ام.[۳۳]

به‌گفتهٔ آیدین آغداشلو:‌ می‌خواست متن‌های اصلی را بخواند. می‌خواست ببیند در اصل و بدون حایل ترجمه، جان کلام چیست. یعنی مستقیماً با شعر با هر زبانی که بود ارتباط برقرار کند. درنتیجه از اینجا به بعد یک جریان حیرت‌انگیز و نبوغ‌آمیزی شروع شد که به فراگیری چندزبان انجامید و از فرانسه تا انگلیسی. یعنی الیوت را به‌انگلیسی، منصور حلاج را به‌عربی، رمبو را به‌فرانسوی و... در اصل هر متنی چه‌طور نوشته شده است و پیش خودش زبان اصلی را آموخت. این یک تناقض حیرت‌انگیز و غریبی بود که بدون‌آنکه زبان‌دان باشد، زبان‌شناس شد. خاطرم هست که یک‌بار از من کتاب «تاریخ هخامنشیان» را خواست که نوشته‌ٔ اومستد بود و ترجمهٔ مرحوم مقدم. از او پرسیدم: «تو چه علاقه‌ای به این کتاب داری؟» گفت: «مترجم لغاتی را در متن معادل‌گذاری کرده که بسیار ناب‌اند و از یک نبوغ خلاقه می‌آیند، این لغات برای من خیلی مهم‌اند.» یعنی خود متن کتاب خیلی برایش مهم نبود، لغات وضع‌شده برایش مهم بودند. بنابراین در بیژن چیزی شروع شده بود که اوایل خیلی با این ذهن هندسی، منطقی که من دارم جور در نمی‌آمد. یکی، دو مرتبه که ترجمه کرده بود، از شمیم بهار گرفتم نگاه کردم، متن فوق‌العاده بود. از شمیم بهار که نظرش برای من همیشه حجت بود و هنوز هم هست، پرسیدم: «این همان انگلیسی الیوت است؟» که او هم پاسخ داد: «بله، این دقیقاً همان معادل انگلیسی الیوت است.» وقتی که این را گفت حجت بر من تمام شد. درباره بیژن الهی یک اتفاق خیلی غریبی افتاده بود که فکر هم نمی‌کنم دیگر تکرار شود، اینکه زبانی مثل موم در چنگ‌اش قرار و شکل می‌گرفت که شاید به تمامی به وجوه آکادمیک آن زبان آشنایی نداشت، ولی اتفاق غریبی بود. این مسئله را من یک بار در شخص دیگری هم دیدم، دربارهٔ عباس نعلبندیان. او هم بسیار فصیح و عالی با فارسی درخشان که در عین حال به درخشانی زبان اصلی بود ترجمه می‌کرد.[۱۸]

همچنین آغداشلو در پاسخ به این سؤال که «آیا ترجمه الهی را می‌توان در مقابل ترجمه‌های دیگر فارسی‌زبانان از شاعران مذکور گذاشت یا مقایسه کرد» می‌گوید:

مقایسه‌شدنی نیستند، ترجمه‌های بیژن جنسشان فرق دارد. برای این‌که بیژن الهی قطعاً یک نابغه بود... کاری که می‌کرد، این بود که شعر هولدرلین را دوباره به‌فارسی، شکل شعر می‌گفت. نمی‌نشست جای هر لغتی یک لغت پیدا کند و مثلاً ترتیب توالی کلمات را حفظ کند. این کار‌ها را هم می‌کرد؛ ولی در حقیقت دوباره شعر می‌گفت. وقتی که فوت کرد یک اتاق انباشته از جزوه، دفتر و متن تا سقف داشت. همین‌طوری نمی‌نشست که چیزی ازش بتراود، کارش را با تصحیحات مکرر همراه می‌کرد. به‌نظر من اتفاق غریبی که می‌افتاد و این برای آدمی مانند من که سعی می‌کند احساساتی نباشد، شاید به‌راحتی پذیرفته نشود، این بود که بیژن درجا و در لحظهٔ هولدرلین می‌شد.[۱۸]

 
هارلکین، اثری که بهمن محصص به الهی تقدیم کرد.

یادمان و بزرگداشت‌ها

بزرگداشت الهی در دانشگاه تهران

مراسم بزرگداشت بیژن الهی، سه‌شنبه ۲۳آذرماه در تالار کمال دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد. در این مراسم، هوشنگ چالنگی، مظفر رؤیایی و خشایار فهیمی درباره‌ٔ آثار و ترجمه‌ها و وجوه شخصیتی بیژن الهی سخنرانی کردند.[۳۴]

 
بخشی از شعر آزادی و تو. تصحیحات به دست‌خط خود شاعر است.

بیژن در آینه‌ای تمانما

قاسم هاشمی‌نژاد

 
یادداشت مسعود کیمیایی پس از وفات دوست قدیمی‌اش، بیژن الهی

آیدین آغداشلو

م. مؤید

اسماعیل خویی

 
از راست: داریوش اسدی کیارس، بیژن الهی، هادی محیط

یدالله رؤیایی

حافط موسوی

بابک احمدی

هوشنگ چالنگی

 
در شیراز

حمید عرفان

 
در کنار منوچهر یکتاییِ نقاش

منصور ملکی

 
در منزل کاظم رضا، تابستان ۱۳۸۷.
از راست: محسن صبا، محسن طاهر نوکنده، رضا زاهد، بیژن الهی و کاظم رضا
 
جوانی‌ها

درباب اسلوب ترجمهٔ «نیت خیر» از زبان الهی

هلدرلین من، از نظری، نقطهٔ مقابل حلاج منست. ذکر اینکه ازچه‌نظر، اشاره‌ای می‌طلبد به تصوری همه‌گیر، درنتیجه عوامانه، فاتر و مرتجع، دربارهٔ ترجمه، زاده از ناتوانی متصور: «ترجمه یا دقیق یا زیباست؛ اگر زیباست دقیق نیست و اگر دقیق زیبا نیست.» استثناها به‌کنار، مترجمان ادبی ما نشان داده‌اند که از زیبایی تصور ایستایی دارند؛ چون کرگدنند، با گردنی که نمی‌گردد، که همین پیش‌ روی را می‌بیند و عاری از «نگاهی گردان»؛ گذشته از این‌که دقیق هم نیستند: اکثر ترجمه‌های فارسی، کم‌وبیش، نیم‌چندان اضافه بر اصل است از لحاظ حجم. و آنجا که بناست متن زیبا باشد که یعنی سخت و بی‌دلیل، دور از اصل، زیبایی از حقیقت اصل نمی‌آید و از هیچ حقیقتی نمی‌آید، چیزی تحمیلی‌ست، از سوی مترجم، که بسا که آدمی کم‌مایه‌ست، کم‌مایه‌تر از شخص نویسنده به‌حتم؛ بساکه آدمی‌ است وامانده از سرودن شعر، وامانده از نوشتن قصه، وامانده از اندیشه و جست‌وجو که به این «عرصه» پناه آورده. ترجمه، این‌گونه، در این محیط، چه‌بسا عقدهٔ سرکوفتهٔ آفرینندگی‌ست. ما اما، همدهان با برخی، آن را بازآفرینشی می‌شمریم، به اعتباری البته، دشوارتر از آفرینش اصل، به این اعتبار که آفرینش اگر رقصی است، ترجمه رقصی‌ست در زنجیر: در ترجمهٔ شکسپیر باید بپری اما با پر بسته! بگذریم از اینکه ترجمه هم، چون تألیف، به‌شیوه‌ها و راه‌های گونه‌گون تواند رفت. این یکی از راه‌هاست که جنبهٔ پایه دارد و شالوده. من، به ستیز با تصور مذکور، در کتابی چند کوششی داشتم به اثبات این‌که «هرچه دقیق‌تر، زیباتر،» اگر، البته، دریافت زیبایی‌مان گندزدایی شود از کثافت و ایستایی، و لطیف. دقت را حتی می‌توان گفت، واژه‌نامه‌ها تضمین می‌کنند. از آن چند کتاب، یکی شعرهای نثری رمبوست، یکی قصه‌ٔ فلوبر، یکی هم همین هلدرلین. گرچه هر سه چنین دیر به فارسی می‌آیند، باید انتظار داشت زیبایی‌های ناشناخته یا کم‌شناخته‌ای به زبان ما بیاورند، طعمی «تازه»: همچنان که در زبان خود نیز زیبایی کم‌شناخته‌ای آوردند، یا «ناشناخته»‌ای، صفتی که با زبان و جو هلدرلین سازگارتر می‌کند.[۳۶]

 
از راست:ابوالحسن تهامی‌نژاد، سیمین بهبهانی، فرزانه قوامی، هوشنگ قوامی و بیژن الهی

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

نیما یوشیج

فریدون رهنما

 
لندن، ۱۳۵۹

رضا براهنی

بیژن الهی در گفت‌وگویی با هادی محیط:

ابوالفضل بیهقی

 
در کنار همسر دومش، ژاله کاظمی
 
با ژاله کاظمی و پرویز تناولی

بیژن الهی و سیاست

آیدین آغداشلو معتقد است بیژن الهی اصولاً آدم سیاسی‌ای نبود:

خب هر آدمی سیاسی است. هر آدمی وقتی هوا گرم می‌شود غر می‌زند، هوا سرد می‌شود می‌رود در اتاقش. بالاخره آدم است و به وقایع اطراف خودش عکس‌العمل نشان می‌دهد. یک جایی از یک خبر خوش، خوشحال می‌شود، گاهی ناراحت می‌شود، خب این وجه غالب یک آدم هوشیار و متمدن است. اما سیاسی بودن به‌عنوان این‌که فرقه و حزبی را به یک معنای از پیش‌ تعیین‌شده دنبال کند و براساس آن عمل کند، فرق دارد. در این صورت پیوسته می‌رود به اپوزیسیون، یعنی آن‌طوری‌که در همان دههٔ چهل جریان داشت، هدایت می‌شد، آل‌احمد می‌گفت برای کجا بنویسند و کجا ننویسند، آدم سیاسی آل احمد بود، حتی شاملو هم نبود، به این معنایی که اشاره کردم، خلیل ملکی بود. اگر به این معنا بخواهید آدم سیاسی را در نظر بگیرید، بیژن آدم سیاسی نبود؛ ولی به‌معنای این‌که بالاخره نسبت به اتفاقات داوری و نظر داشت، بله این طور بود.[۱۸]

اما به‌گفته‌ٔ غلام‌رضا صراف بیژن الهی نه‌تنها سیاسی بود؛ بلکه در شعر‌هایش رگه‌های مخالفت با رژیم شاهنشاهی دیده می‌شده است:

به نظر من جریان نقد ساده‌نگر براساس روساخت قضاوت می‌کند. شاید بنیان‌های سیاسی شعر این شاعران (منظور بیژن الهی و شاعران هم‌سبک اوست.) نسبت به شاعران دیگر بسیار قوی‌تر باشد. مطمئناً آن زیباشناسی حقیقی که محصول خلاقیت است از شرایط پیرامونی تأثیر می‌پذیرد، حال شاعری مانند شاملو رخدادهای سیاسی، مانند جریان سیاهکل را طوری بیان می‌کند که المان‌ها و نمادهایش قابل تشخیص است. ولی برای مثال در شعر ذوذنبی بر خاک، که اردبیلی می‌گوید:

«الامان ای جوخه! ماشه را نچکان/ هنوز اندکی شب است»، این اتفاق بسیار درونی‌تر نشان داده می‌شود. دربارهٔ الهی باید بگویم که در سه شعری که مجلهٔ روزن چاپ کرد می‌توان گرایش سیاسی و رادیکال او را در مبارزه با نظام شاهنشاهی پیشین پیگیری کرد. برای مثال دریکی از آن‌ها درخصوص اعدام یک زندانی سیاسی در پیش از انقلاب می‌گوید: «ما که زادگاه، وطن، قلمرومان، چارپایه‌یی کوتاه است/در دم تبعید، کشیدن چارپایه‌یی، / در دم خفقان/ بدانیم پادشاه هواییم، پادشاه هواییم».[۴۰]

 
خاک‌سپاری در بیجده‌نو

آثار و کتاب‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

بیژن الهی و دیگر افراد هم‌نسل خود در جریانی ویژه از نظر زبانی قرار داشتند و با نگاهی کاملاً نو به ادبیات فارسی می‌نگریستند. جریانی که به‌ویژه با کندوکاو در دقایق زبان فارسی و نوعی آشنایی‌زدایی از عادت‌های زبانی، نگاهی نو به ادبیات کلاسیک فارسی، به‌ویژه ادبیات عرفانی، احیا ظرفیت‌های نادیده‌انگاشته در زبان فارسی و پیوندزدن تمامی این‌ها با ادبیات جهان مشخص می‌شد و به ادبیات رویکردی نامتعارف داشت. ازهمین‌رو گذشته‌گرایی شاعری چون بیژن الهی نه یک گذشته گرایی فرسوده، آن‌گونه‌که در گرایش استادان محافظه‌کار ادبیات مشهود است، که نوعی نگاه خلاق و نامتعارف به گذشته است که بخشی از آن از شناخت توأمان ادبیات کلاسیک و مدرن جهان نشئت می‌گیرد. ازهمین‌رو بازخوانی اشعار و ترجمه‌های بیژن الهی نوعی مواجهه دیگرگونه با سنت ادبی را نیز امکان‌پذیر می‌کند.[۴۱]
به باور محمد آزرم، بیژن الهی شاعر فرم‌سازی با لحن زبان و تصویرهای زبانی است. همچنین او معتقد است یکی از دلایل سکوت شعری الهی با وجود ممارست او در ترجمه می‌تواند مسئلهٔ عرفان و تجربهٔ زیستهٔ او در این حوزه باشد. الهی در پایان دههٔ چهل و مقارن با انتشار بیانیهٔ شعر حجم، عبارت مشهوری دارد که می‌تواند در تأویل مفهوم عرفان راهگشا باشد: «حرکت ما عرفانی در شعر است. ما در شعر عرفان می‌کنیم.» برای فم بهتر می‌توان به شعر «از افق آغاز کرده» نگاه کرد و دریافت که زبان شعر و چگونگی بیان آن که پدیدآورنده فرم شعر هم هست، خود آن «عرفان» است که الهی از آن حرف زده و اشاره‌ای که در این شعر به «سدرة‌ المنتها» می‌شود هم به‌سبب معناهای متکثری که دارد، در ساختن فرمی که شهودی زبانی است نقش موثری ایفا می‌کند:
از افق آغاز کرده
آخر باد را یکی
(مادری انگار) بر سرم
می‌ایستاند: بامی
که وقفه می‌دهد شیرین
به قاصدک‌هایی همواره
از گمشدگانی دیگر
به گمشدگانی دیگر.
از-افق- آغاز- کرده را بگو
به کجا رود، به کجا...
ای مبتدای منظر چشم،
سدرة المنتها!
استفاده از تکنیک‌های ادبیات مدرن در کنار دانش او از ادبیات کلاسیک، منجر به خلق فضایی نو و تصویرپردازی ویژه‌ای در شعر بیژن الهی شد. از جمله شاخصه‌های مهم شعر او تقطیع و چینش منحصربه‌فرد واژگان و همچنین تلفیق گزاره‌های انفصالی، تلویحی و به‌هم‌پیوستن توانش ارتباطی و روایی و خلق صحنه‌های بدیع و تصویرسازی‌های تازه و نو در شعر فارسی بود. نگاه ارگانیک او به تقطیع و کاربردهای زیبایش از ویرگول و خط تیره و دو نقطه و... آثار او را از شاعران هم‌نسل خودش متمایز جلوه می‌داد و به‌نوعی سایهٔ او را بر شعر شاعران پیشرو «شعر دیگر» می‌گستراند.[۲]
علی‌ سطوتی قلعه معتقد است در شعرهای الهی، رابطه‌هایی استعاری و مکانیسمی برای تشکیل آن‌ها دیده می‌شود. این مکانیسم در دو مرحله عمل می‌کند:
اول: شعر حول یک واژه شکل می‌گیرد و آن واژه در شعر نام خود را از دست می‌دهد. هیچ‌جایی در طول شعر به نام آن واژه اشاره نمی‌شود و در عوض توصیفی عینی از آن به‌دست داده می‌شود.
دورم:‌ توصیف عینی آن واژه، بی‌آنکه نامی از آن به‌زبان آید، راه را برای نام‌گذاری آن تحت رابطه‌ای استعاری می‌گشاید و به‌این‌ترتیب آن واژه وجه تمثیلی و سرایت‌کنندهٔ خود را از دست می‌دهد و به مضمونی انتقال‌پذیر تبدیل می‌شود.[۴۲]

به‌باور هوشنگ چالنگی ویژگی شعر الهی چنین است:

مهم‌ترین شاخصهٔ شعرهای بیژن عمق نگرش او به پیرامون بوده است. در شعرهای او همیشه نگرانی (دغدغه‌ای) دیده می‌شده است که هنوز هم این شاخصه را در دنیا به‌عنوان یک اصل مطرح می‌کنند. به‌لحاظ زیبایی‌شناسی شعرش بی‌نهایت مطرح بود. عمق هستی‌نگری شاعرانه به‌نظر من به درد شعرش خورد نه اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی که در آن موقع باب بود. شعر او شعر رئالیستی شاعرانه بود. زیبایی‌شناسی مدرن «متکی» به «کلاسیک» داشت. برای نمونه وقتی می‌گوید: «زمانی از وقت من غلت می‌زنی و جای مردن به خواب می‌آیی» این تکه عمق زیبایی‌شناسی را نشان می‌دهد؛ یک «زیبایی‌شناسی مدرن».[۱۲]
 
مدفن او[۴۳]

کارنامه و فهرست آثار

شعر

  • ‌ «جوانی‌ها»، تهران، بیدگل، ۱۳۹۵
  • «دیدن»، تهران، بیدگل، ۱۳۹۳

ترجمه

  1. هلدرلین، فردریش، «نیت خیر»، تهران، بیدگل، ۱۳۹۴
  2. می‌شو، هانری، «مستغلات»، تهران، بیدگل، ۱۳۹۵
  3. لورکا، فدریکو گارسیا، «لورکا(گزیدهٔ اشعار فدریکو گارسیا لورکا)»، تهران، بیدگل، ۱۳۹۸
  4. کاوافی، کنستانتین، «صبح روان»، تهران، بیدگل، ۱۳۹۶
  5. الیوت، تامس‌استرنز، روستان، ادموند، «زمرد و حمله»، تهران، بیدگل، ۱۳۹۷
  6. کاوافی، کنستانتین، «صبح روان»، تهران، بیدگل، ۱۳۹۶
  7. جمعی از نویسندگان، «دره‌ی علف هزاررنگ»، تهران، بیدگل، ۱۳۹۵
  8. منصورحلاج،حسین، «حلاج‌الاسرار»، تهران،بیدگل، ۱۳۹۳
  9. الیوت، تامس‌استرنز، «چهارشنبه خاکستر»، تهران، پیکره، ۱۳۹۰
  10. رمبو، آرتور، «اشراق‌ها»، تهران، فاریاب، ۱۳۶۲، بیدگل، ۱۳۹۵

جُنگ ادبی

  • «این شماره با تأخیر۱»، تهران، کتاب ایران، ۱۳۸۲
  • «این شماره با تأخیر۳»، تهران، کتاب ایران، ۱۳۸۵
  • «این شماره با تأخیر۶»، تهران، آوانوشت، ۱۳۹۰
  • «این شماره با تأخیر۷»، تهران، آوانوشت، ۱۳۹۲
  • «این شماره با تأخیر۸»، تهران، آوانوشت، ۱۳۹۷

منبع‌شناسی

  • صبا، محسن، «دو گفتار»، تهران، آوانوشت، ۱۳۹۴
  • سطوتی قلعه، علی، «بیژن الهی: تولید جمعی شعر و کمال ژنریک»، تهران اختران، ۱۳۹۶
  • اسدی کیارس، داریوش، «شاعران نقاش: بیژن الهی(جلد۱)»، تهران، پیکره، ۱۳۹۳
  • شاهرخ، حمید، «دیروز: بیژن الهی، شمیم بهار، قاسم هاشمی‌نژاد، فیروز ناجی، در عکس‌های حمید شاهرخ»، تهران، رشدیه، ۱۳۹۶
  • ماهنامهٔ ادبی‌هنری «هنگام»، سال دوم، شمارهٔ ۱۴و۱۵، خردادوتیر۱۳۹۴
  • فصل‌نامهٔ تخصصی زبان و ادبیات فارسی «بهین‌نامه»، سال اول، شماره۱، زمستان۱۳۹۶

«دیدن»

به‌نوشتهٔ داریوش کیارس، کتاب «دیدن» که پس از مرگ بیژن الهی و در سال۱۳۹۳ توسط نشر بیدگل وارد بازار شد، شامل چهار دفتر از شعرهای بیژن الهی است که اکثر آن‌ها در ظرف چهار سال، یعنی سال‌های ۱۳۴۷، ۱۳۴۸، ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰ سروده شده‌اند و دورهٔ میانی از زندگی شعری او را دربرمی‌گیرد. آماده‌سازی این کتاب به‌سال۱۳۵۱ بازمی‌گردد. خود بیژن الهی اسم «دیدن» را برای این کتاب انتخاب می‌کند و آن را به «انتشارات پنجاهویک»، جهت چاپ، می‌سپارد.[۴۴] این انشارات متعلق به دوستان او، شمیم بهار و عزیزه عضدی بود.[۱۸] اما پیش از چاپ این اثر، «انتشارات پنجاه و یک» تعطیل می‌شود و بیژن الهی تا شش سال اقدامی برای چاپ آن نمی‌کند. شش سال بعد، یعنی در سال ۱۳۵۷، الهی تصمیم به چاپ این اثر می‌گیرد و در یادداشتی در مقدمهٔ آن چنین می‌نویسد: «حال پس از تأخیری شش‌ساله از بد روزگار، به خاطره‌هایی بادخورده و غمگین می‌ماند که بیشتر آزاردهنده‌اند تا رضایت‌بخش.» کتاب شعر «دیدن»، صفحه‌بندی و زینک می‌شود، اما مجدداً به مرحلهٔ چاپ نهایی نمی‌رسد. سرانجام در سال۱۳۹۳، یعنی چهار سال پس از مرگ او، این کتاب با اجازهٔ سلمی الهی، دختر او، و زیرنظر داریوش کیارس به‌چاپ می‌رسد.[۴۴]
بیژن الهی بعضی از اشعار این کتاب را به دوستان و آشنایانی تقدیم کرده است، از جملهٔ این اشعار می‌توان به شعرهای «در زمینهٔ پشت» به محسن صبا، «آفرینگان» به فیروز ناجی، «اتاق‌ها» به شمیم بهار، «تشریفات» به غزاله علیزاده، «شبتاب» به علی مولانا، «حلزون» به یاد فرانک هشترودی، «گنجشک» به علی‌رضا پودات، «مرغ سفید» به علیمراد فدایی‌نیا، «معلقهٔ ماه روی دشت‌های دمشق» به محمود شجاعی، «دره-جنی» به عزیزه عضدی، «به سلمی» به دخترش سلمی الهی و «سرناد...» به ماریا کنچیتا استره‌لاس اشاره کرد.
محسن صبا باورد دارد که شمیم بهار که بیژن الهی او را قیّم خود قرار داده بود، در انتشار آثار او بی‌اعتنایی به‌خرج داده است. او در مطلبی دربارهٔ انتشار «دیدن» چنین می‌نویسد:

بی‌اعتنایی‌ بهار از این نیز تلخ‌تر است. در حالی که پس از سی‌سال بعید است که زینک و فیلم دفتر «دیدن» اُکسیده و ناخوانا نشده باشد، متن تایپ‌شده‌ٔ خود بیژن را در مرده‌ریگ او یافته و با ناشی‌گری یا بی‌اعتنایی‌ عامدانه به‌صورتی نابلدانه آن را تایپ کرده و به دستیارِ صاحب‌امضا خود و آن شاعر مشهدی‌ جزو ابواب جمع خانواده‌ٔ علیزاده سپرده -دروتخته‌ای که شیطان به‌‌صورت مالک و مستأجر به‌هم وصل کرده و گفته ببرند چاپ کنند. از همه بی‌شرمانه‌تر یادداشتی‌ است که در صفحه‌ٔ آخر «دیدن» آمده و در آن ادعا شده این کتاب چاپ «بازیابی و بازچینی‌ نسخه‌ی سال۵٧» بیژن است. شمیم بهار آن‌قدر بی‌اعتنا بوده که «مرزن‌آباد» را «مرزان‌آباد» تایپ کرده است و بسیاری از علائم از نوع کسره و ضمه و تیره‌های دو‌گانه‌ی انتخابی‌ بیژن، در انتخاب حروف یا ازدست‌رفته یا کلمات چنان به‌هم نزدیک و تقریباً چسبیده شده‌اند که مثلاً کسره‌ٔ اضافه‌ٔ «علف» به‌صورت حرکت زیر الف «ایام» قرار گرفته است. بگذارید حرف را خلاصه کنم: «بازیابی» آقایان دقیقاً همان چیزی را می‌رساند که در ایران امروز به آن خالی‌بندی می‌گویند و «بازچینی» متن انصافاً به چیز دیگری نمی‌ماند الا شکستن عضوی از اعضای غول.[۴۵]

شعر «تشریح پیاز»

شعر «تشریح پیاز» در دفتر گاهان، در کتاب «دیدن» قرار دارد. این شعر چنین است:[۴۶]
بی‌مغز، در عوض تودرتو.
مغز، اما، چیست
جز روابط تویه‌ها؟
گشودن دوایر بی‌مرکز
آشفتن رابطه‌هاست...
و مدّ بینایی.

به باور علی سطوتی قلعه، سروکار خواننده در این شعر، نه با خود شعر، بلکه با تمثیلی دربارهٔ شعر است. شعر از سه بند تشکیل شده است. بند اول سه سطر، بند دوم دو سطر و بند سوم یک سطر را در خود جای داده است. از نظر سطوتی قلعه، نباید این شمارش‌گری را تقلیل محتوای کیفی شعر به «مشتی اطلاعات کمی گرفت و آن را بی‌اهمیت دانست.»[۴۷] او معتقد است در این شعر این معیارهای کمی به‌مرور به معیارهایی کیفی تبدیل می‌شوند. تصویری که الهی در بند اول از پیاز ارائه می‌دهد، دارای مفهومی قدیمی است که به‌معنای بی‌مغزبودن است. نزد شاعران قدیم پیاز همواره «مستعار از تودرتویی و در عین حال بی‌مغزی بوده است.»[۴۷] الهی تودرتویی بی‌مغز پیاز را از چارچوب قضاوت اخلاقی قدما بیرون می‌کشد و بدان محتوایی دیگر می‌بخشد. استعارهٔ پیاز حیات تازه‌ای می‌یابد. هیچ مغزی وجود ندارد و مغز در روابطی است که میان لایه‌های مختلف به‌دست داد. احتمالاً این گویاترین تصویری باشد که بتوان از بی‌تعهد ادبی به‌دست داد. اگر تعهد ادبی آن است که ادبیات را به ایده‌ای مرکزی و درعین‌حال بیرونی متعهد کند، الهی با توسل به استعارهٔ پیاز نشان می‌دهد که هیچ بیرونی در کار نیست و همه چیز در درون شعر می‌گذرد و شعر چیزی جز رابطه‌ها نمی‌تواند باشد، بدون‌آنکه مرکزی در کار باشد، یا به‌عبارتی‌دیگر، اگر بتوان مرکزی برای شعر متصور شد، باید آن‌ را در رابطه‌های درونی شعر جست. شعر «تشریح پیاز» به‌‌جای خود، فرمی پیازی دارد. هر بند که به‌پایان می‌رسد گویی لایه‌ای از پیاز کنده می‌شود. بند اول شعر، همچون لایه‌های بیرونی پیاز که قطورترند، سطرهای بیشتری دارد. بند بعدی نازک‌تر می‌شود و بند آخر، «گویی روی نازک‌ترین لایه درونی پیاز نوشته می‌شود. بیش از یک سطر تاب نمی‌آورد.» لایه‌برداری الهی، هرچه از بیرون فاصله می‌گیرد، تجرید بیشتری می‌یابد. اگر بند اول به توصیف عینی و بازتعریف عینیت پیاز می‌پردازد، بند دوم به «شیوهٔ ادراک ما و نه خود مدرک اختصاص دارد» و حتی بند آخر در بند این هم نمی‌ماند. لایه‌‌ها کنار می‌روند تا راوی شعر که تمثیلی از شاعر است، به مغز و به مرکز، «مدّ بینایی» برسد. «مدّ بینایی» یا همان چیزی که با توسل به تعریف الهی از شعر می‌توان آن را شرط شناخت راه و بی‌راهه خواند، احتمالاً کلیدی‌ترین مفهومی باشد که از مجموعهٔ شعرها و معدود حرف‌های الهی پیرامون شعر ناشی می‌شود. [۴۸]

«جوانی‌ها»

در سال۱۳۹۳ شعر‌های نوجوانی بیژن الهی در کتاب «جوانی‌ها» توسط نشر بیدگل، زیر نظر داریوش کیارس و با اجازهٔ دختر الهی، سلمی، انتشار یافت. داریوش اسدی در یادداشتی در مؤخرهٔ این کتاب اشاره دارد به اینکه شعرهای «جوانی‌ها»، از شعر «برف»، یعنی اولین شعری که منتشر می‌کند تا آستانهٔ شعرهایی را که در «دیدن» آمده‌اند، شامل می‌شوند. خود الهی، از این شعرها به‌عنوان «شعرهای جوانم!» یاد کرده و در ادامه می‌گوید:

شعرهای قابل ارائه... محدود به افعال، صداها، تأثرات و رنگ‌های محدود...[۴۹]

و در گفت‌وگویی:

بسیاری از شعرهای این زمان به‌دور ریخته شد. شاید اگر همگی کنار هم به‌چاپ می‌رسید، سلسله‌ای که «برف» را (چه در شعر چه در زندگی) به «طاعون» می‌پیوندد، مشخص می‌شد.[۴۹]

به‌این‌ترتیب شعرهای این مجموعه نیمهٔ دههٔ چهل را به‌سال پنجاه‌ویک می‌رسانند. بیژن الهی بعضی از اشعار این دفتر را به افرادی تقدیم کرده‌ است. از این اشعار و افراد می‌توان از شعرهای «با تو...» و «زمانی که هر دو دل‌ها می‌شکند» به فریدون رهنما، «تو را خوانده‌ام» به بهمن فرسی، «غزل تپه‌ها غزل مهتاب» و «سه‌تار در هوای آزاد» به م.عبیری‌نژاد و «پیرامون بوته‌های جارو»، «مدیحه و مرثیه» و «تراخم» به مسعود کیمیایی نام برد.[۴۹] دربارهٔ انتشار بعضی از اشعار حاضر در این کتاب همیشه این بحث در جریان بوده است که انتشارشان برخلاف میل الهی است. در این باره هادی محیط می‌گوید:

نکته مهمی که باید اینجا یادآوری کنم و امروزه به‌کلی نادیده گرفته شده است، مخصوصاً از جانب متولیان آثار بیژن، اینکه او بارها و بارها به خود من که می‌خواستم کارهایش را چاپ کنم فقط اجازهٔ چاپ شعرهای دورهٔ مجلهٔ «تماشا» را داد و دیگر آثارش را قبول نداشت و مطلقاً اجازهٔ بازنشر آن‌ها را نمی‌داد. چاپ شعرهایی که خود آن‌ها را مجموع نکرده خلاف نظر الهی است![۶]

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

او آثار خود را از قبیل شعر و ترجمه، در دههٔ چهل و پنجاه شمسی، در جنگ‌ها و نشریاتی مانند «اندیشه و هنر»، «طرفه»، «شعر دیگر»، «تماشا»، «سخن»، «خوشه» و «جزوهٔ شعر» با چاپ می‌رساند. پس از مرگ او آثار او در انتشاراتی مثل پیکره و بیدگل به‌چاپ رسیده است.[۱۵]

نوا و نما و نگاه

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ «او در شعر عرفان می‌کند». 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ اصفهانی، سامان. بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت. 
  3. صبا، محسن. دو گفتار. ص. ۴۰و۴۱.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ صبا، محسن. دربارهٔ دوستم، بیژن الهی. 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ «جواب آن تنهایی را چه کسی می‌دهد؟». اعتماد، ش. ۲۸۵۹. 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ محیط، هادی. بیژن الهی شیرازی. 
  7. «سیمای یک شاعر و حدیث دو دیدار». 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ اسدی کیارس، داریوش. نقاشی: تندیس بیژن الهی. 
  9. صبا، محسن. دو گفتار. ص. ۳۹.
  10. «يک سال با بيژن الهی و جزوهء شعر». 
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ ۱۱٫۴ بیژن الهی از چشم دیگران. ۷۳. 
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ پنجه‌ای، مزدک. چون میخی در سنگ. 
  13. صبا، محسن. دو گفتار. ص. ۸۷.
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ «بیژن الهی، شاعر، مترجم و نقاش درگذشت». 
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ «بیژن الهی». 
  16. چالنگی، هوشنگ. پیرو راهی که نیما پرچمدارش بود. 
  17. ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ چشم‌اندازهایی از بدعت‌ها و بدایع بیژن الهی. 
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ ۱۸٫۴ ۱۸٫۵ حسینی، فرزام. بیژن الهی نخواست شاعر رسمی باشد. 
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ مؤید، م.. دربارهٔ دوستم، بيژن الهی. 
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ هاشمی‌نژاد، قاسم. بیژن الهی و صدای رازگشای او. 
  21. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. ص. ۲۲۷.
  22. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. ص. ۲۲۰.
  23. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. ص. ۲۲۱.
  24. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. صص. ۲۲۳ و ۲۳۴.
  25. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. ص. ۲۲۴.
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ ۲۶٫۲ الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. ص. ۲۳۲.
  27. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. ص. ۲۲۸.
  28. ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. ص. ۲۳۳.
  29. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. ص. ۲۲۹.
  30. «یادداشت‌های شخصی(نگاهی به یک «شب جمعه‌گردی» بر خاک بیژن الهی)». 
  31. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. ص. ۲۳۴.
  32. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. ص. ۲۳۱.
  33. الهی، بیژن. اشراق‌ها: اوراق مصور آرتور رمبو. ص. ۴۹.
  34. «مراسم بزرگداشت بیژن الهی در دانشگاه تهران برپا می‌شود». 
  35. عرفان، حمید. بعد از سفر. 
  36. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. ص. ۴۷و۴۸.
  37. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. ص. ۵۵و۵۷.
  38. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. ص. ۵۵.
  39. الهی، بیژن. اشراق‌ها: اوراق مصور آرتور رمبو. صص. ۱۷و۱۸.
  40. جعفری، سهراب. بیژن الهی حقیقی ترین پیرو نیما. 
  41. حیدرقزوینی، پیام. کارنامه ایام گذشته. 
  42. سطوتی قلعه، علی. بیژن الهی: تولید جمعی شعر و کمال ژنریک. ص. ۱۰۰تا۱۰۱.
  43. شاهرخ، حمید. دیروز.
  44. ۴۴٫۰ ۴۴٫۱ الهی، بیژن. دیدن. ص. ۳۰۱.
  45. «یادداشت‌های شخصی (از شمیم بهار تا سموم زمستان، مصائب بیژن الهی در آن سوی هستی)». 
  46. الهی، بیژن. دیدن. ص. ۴۳.
  47. ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ سطوتی قلعه، علی. بیژن الهی: تولید جمعی شعر و کمال ژنریک. ص. ۹۹.
  48. سطوتی قلعه. بیژن الهی: تولید جمعی شعر و کمال ژنریک. ص. ۹۹تا۱۰۱.
  49. ۴۹٫۰ ۴۹٫۱ ۴۹٫۲ الهی، بیژن. جوانی‌ها. ص. ۲۳۳.
  50. «سلام بر اقلیت تن‌هایی». 

منابع

  1. صبا، محسن (۱۳۹۴). دو گفتار. تهران: آوانوشت. شابک ۹۷۸۶۰۰۷۰۲۴۱۱۳ مقدار |شابک= را بررسی کنید: checksum (کمک).
  2. الهی، بیژن (۱۳۹۳). دیدن. تهران: بیدگل. شابک ۹۷۸۶۰۰۵۱۹۳۶۶۴.
  3. الهی، بیژن (۱۳۹۳). جوانی‌ها. تهران: بیدگل. شابک ۹۷۸۶۰۰۵۱۹۳۸۹۳.
  4. الهی، بیژن (۱۳۹۰). این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. تهران: آوانوشت. شابک ۹۷۸۶۰۰۹۱۸۹۳۵۹.
  5. الهی، بیژن (۱۳۹۴). اشراق‌ها: اوراق مصور آرتور رمبو. تهران: بیدگل. شابک ۹۷۸۶۰۰۷۸۰۶۱۹۷.
  6. سطوتی قلعه، علی (۱۳۹۷). بیژن الهی: تولید جمعی شعر و کمال ژنریک. تهران: اختران. شابک ۹۷۸۹۶۴۲۰۷۱۵۹۳.
  7. شاهرخ، حمید (۱۳۹۷). دیروز. تهران: رشدیه. شابک ۹۷۸۶۰۰۹۶۶۰۴۴۵.
  8. اکبری، مینا. «جواب آن تنهایی را چه کسی می‌دهد؟». اعتماد، ش. ۲۸۵۹ (۴دی۱۳۹۲). 
  9. هاشمی‌نژاد، قاسم. «بیژن الهی و صدای رازگشای او». شرق، ش. ۱۱۲۶ (۱۱آذر۱۳۸۹). 
  10. حسینی، فرزام. «بیژن الهی نخواست شاعر رسمی باشد». اعتماد، ش. ۲۸۶۲ (۸دی۱۳۹۲). 
  11. جعفری، سهراب. «بیژن الهی حقیقی‌ترین پیرو نیما». اعتماد، ش. ۳۱۲۷ (۱۷آذر۱۳۹۳). 
  12. حیدرقزوینی، پیام. «کارنامه ایام گذشته». شرق، ش. ۳۲۳۶ (۱۴شهریور۱۳۹۷). 
  13. پنجه‌ای، مزدک. «چون میخی در سنگ». شرق، ش. ۱۱۳۲ (۱۸آذر۱۳۸۹). 
  14. مؤید، م.. «دربارهٔ دوستم، بيژن الهی». اعتماد، ش. ۴۴۲۱ (۱مرداد۱۳۹۸). 
  15. صبا، محسن. «دربارهٔ دوستم، بيژن الهی». اندیشه پویا، ش. ۳۰ (آبان۱۳۹۴). 
  16. اصفهانی، سامان. «بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت». آرمان امروز، ش. ۳۴۹۰ (۲۳آذر۱۳۹۶). 
  17. چالنگی، هوشنگ. «پیرو راهی که نیما پرچمدارش بود». ایران، ش. ۶۶۵۶ (۱۱آذر۱۳۹۶). 
  18. اسدی کیارس، داریوش. «نقاشی: تندیس بیژن الهی». تندیس، ش. ۱۴۴ (۷اسفند۱۳۸۷). 
  19. محیط، هادی. «بیژن الهی شیرازی». هنگام، ش. ۱۴و۱۵ (خردادوتیر۱۳۹۴). 
  20. عرفان، حمید. «بعد از سفر». هنگام، ش. ۱۴و۱۵ (خردادوتیر۱۳۹۴). 
  21. «بیژن الهی از چشم دیگران». هنگام، ش. ۱۴و۱۵ (خردادوتیر۱۳۹۴). 
  22. «چشم‌اندازهایی از بدعت‌ها و بدایع بیژن الهی». هنگام، ش. ۱۴و۱۵ (خردادوتیر۱۳۹۴). 

پیوند به بیرون