محمدابراهیم باستانی پاریزی

نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۳۲ توسط بهار (بحث | مشارکت‌ها) (ا)

محمدابراهیم باستانی پاریزی تاریخ‌دان، پژوهشگر، شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و استاد برجستهٔ دانشگاه تهران است. او تاریخ را با شعر و عناصر داستانی، نکات طنزآمیز و ضرب‌المثل درهم آمیخت و شیوه بدیعی را در تاریخ‌نگاری پی انداخت که آثارش را خواندنی و ماندنی کرده است.

محمدابراهیم باستانی پاریزی

زمینهٔ کاری تاریخ، شعر، ترجمه، تصحیح و تدریس
زادروز ۳دی‌ماه ۱۳۰۴خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
روستای پاریز در کرمان
پدر و مادر حاج آخوند پاریزی
مرگ ۵ فروردین‌ماه ۱۳۹۳
تهران
محل زندگی پاریز، سیرجان، تهران، تورنتو
علت مرگ بیماری کبد
جایگاه خاکسپاری بهشت‌زهرا
رویدادهای مهم کودتای ۲۸مرداد
ملی شدن صنعت نفت
انقلاب ۱۳۵۷ ایران
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی
پیشه تاریخ‌نگار، شاعر، مترجم، مصصح، استاد
کتاب‌ها از پاریز تا پاریس، از سیر تا پیاز، اژدهای هفت‌سر، آسیای هفت‌سنگ و ...
دیوان سروده‌ها یادبو من
همسر(ها) حبیبه حائری
فرزندان حمید و حمیده
مدرک تحصیلی دکتری رشته تاریخ
دانشگاه دانشکده تاریخ دانشگاه تهران
دلیل سرشناسی پی‌ انداختن سبک جدید در تاریخ‌نگاری
* * * * *

به اعتقاد تاریخ‌پژوهان و محققان، باستانی پاریزی تاریخ‌دانِ مشهور و پرکار معاصر است که سبک تازه‌ای را در تاریخ‌نویسی بنیان نهاد. او را مورخی ادیب می‌دانند که با کاربرد انبوهی از عناصر داستانی، شعر، حکایت، کنایه، اصطلاحات و باروهای عامیانه کرمان و پاریز زادگاهش، به آثارش علاوه بر جنبهٔ علمی بودن، رنگ‌وبوی محلی بخشیده است.

این روایت‌گر شیرین تاریخ، اهل پاریز است؛ روستایی کوچک در سیرجانِ کرمان. کودکی‌اش را در همین روستا و در محیطی ساده و بی‌آلایش می‌گذراند و مناعت‌طبع و بلندهمتی را از کوه‌ها، کویر و قنات‌های پاریز می‌آموزد.

در سایه پدری با فضل و اهل دانش رشد می‌کند و از همان خردسالی با مجلات وزین آینده، مهر و شرق آشنا می‌شود. مطالعه «بینوایان» ویکتور هوگو دریچه‌ایست که دنیای خارج را برای او باز می‌کند. خواندن مجلات و کتاب‌ها شوق نوشتن را در نهادش برمی‌انگیزاند. اولین نوشته‌اش با عنوان «تقصیر با مردان است، نه زن‌ها» در سال ۱۳۲۱ در مجله «بیداری کرمان» منتشر می‌شود. نخستین کتابش هم «پیغمبر دزدان» نام دارد که در سال ۱۳۲۴ به‌چاپ می‌رسد، زمانی که هنوز دانش‌آموز دانشسرای مقدماتی کرمان بود. [۱]

برای ادامه تحصیل در رشته «تاریخ» در سال ۱۳۲۶ به تهران می‌آيد. در این ایام، اشعار و مقالاتش گاه با نام «باستانی پاریزی» و گاه بدون‌نام در مجلات طرازاول عصر چون یغما، راهنمای کتاب، کیهان و اطلاعات چاپ می‌شود.

باستانی پاریزی از دریچه دیگری به تاریخ می‌نگرد؛ از دریچه ادبیات، شعر و داستان. می‌خواهد طرحی نو دراندازد و وقایع سرد تاریخی را با چاشنی حکایت، شعر، نکات طنزآمیز، کنایه و... بیاراید تا به مزاج مردم خوش بیاید و تاریخ را بخوانند و بدانند. او می‌خواهد تاریخ را به مردم نزدیک کند و با زبان خودشان از تاریخ بگوید.

مدتی بعد از پذیرفته شدن در دوره دکتری دانشگاه تهران، مدیریت مجله داخلی «دانشکده ادبیات» را از سال ۱۳۳۸ به عهده می‌گیرد و همکاری‌اش با دانشگاه شروع می‌شود. او بیش از ۶۰ سال در دانشگاه تهران درس می‌خواند و درس می‌خواهد. پس از اخذ مدرک دکتری و شروع تدریس در دانشکده ادبیات، تا ۱۳۸۸ استاد تمام‌وقت این دانشکده است.

او در سال ۱۳۴۹ برای فرصت مطالعاتی به پاریس می‌رود. به‌خواست معلم دوران دبستانش آقای «هدایت‌زاده»، بر سر مزار ویکتورهوگو می‌رود و از سوی معلمش فاتحه‌ای بر آن می‌خواند.[۲]

استاد باستانی، تاریخ‌نگاری است که سبکی متفاوتی در آثارش پی می‌گیرد که پیش از او معمول نبود. او در تاریخ‌نگاری به زبان مردم‌عامه نزدیک می‌شود. نوشته‌هایش برخلاف کتاب‌های تاریخی که نثری سنگین و سرد دارد، آکنده از طنز، شوخی، نکته‌سنجی‌های لطیف و حاوی اشعار، حکایات و ضرب‌‌المثل‌ها است. همین شیرینی کلام او، آثارش را خواندنی و جذاب کرده است. می‌گوید: «تاریخ چون قهوه تلخ است که باید با شیر و شکر آمیخته گردد و پس در حلق عموم ریخته شود».[۳]

سبک باستانی در تاریخ‌نگاری البته موافقان و مخالفانی دارد. موافقان معتقدند که او با بهره‌گیری از ادبیات و طنز و شعر و ضرب‌المثل به زبان توده نزدیک شده و مردم را با تاریخ آشنا کرده است. مخالفان اما، تاریخ‌نگاری او را «غیرعلمی» و «عوامانه» می‌خوانند. [۴]

از او بیش از ۶۰ کتاب و صدها مقاله درباره جنبه‌های مختلف تاریخ ایران به ویژه تاریخ جغرافیای کرمان به جا مانده است. نوشته‌های «هفت‌گانه» او که همگی دارای نام هفت هستند، مشهورتر است: «خانون هفت‌قعله»، «آسیای هفت‌سنگ»، «نای هفت‌بند»، «اژدهای هفت‌سر»، «زیر این هفت آسمان»، «سنگ هفت قلم». البته کتاب هشتمی هم به آن اضافه شد که به‌پیشنهاد ایرج افشار «هشت‌‌الهفت» نام ‌گرفت. [۵] آخرین کتاب او به‌نام «کوه‌ها باهمند» نیز بعد از مرگ او منتشر شد. بیشتر تک‌نگاری‌های او بارها تجدیدچاپ شده و بسیاری از آثارش پیوسته به‌چاپ رسیده است؛ از جمله «پیغمبر دزدان» در سال ۱۳۹۵ به چاپ بیست‌ودوم، «یعقوب لیث» در سال ۱۳۹۳ به چاپ دهم و «تلاش آزادی» در ۱۳۹۱ به چاپ نهم رسید.

باستانی قریحه و ذوق سرشاری نیز داشت. اشعار او که شیرین و دلنشین است با چاشنی طنز و شوخ‌طبعی همراه است. اولین مجموعهٔ شعری‌ او با نام «یادبود من» با مقدمه سعید نفیسی در سال ۱۳۲۶ به دست چاپ سپرده شد. پس از ۱۲ سال، کتاب «یاد و یادبود» او در سال ۱۳۴۰ منتشر شد.

داستانک

داستانک‌های انتشار

داستانک عشق

داستانک استاد

داستانک شاگرد

داستانک مردم

مغول، همین ما مردم هستیم

پاریزی تعریف می‌کند آن وقت‌ها که در پاریس بود با یک ایرانی ملاقات می‌کند. او می‌گوید پیش یکی از کلکسیونرها، یکی از اسطوانه‌های قدیمی گرامافون را دیده‌اند که این اسطوانه عبارت است از آواز «عارف قزوینی»، آوازی که به همراه پیانوی «مظفرین‌الدین شاه قاجار» خوانده شده است. آروزی من این است که این شاه‌ترانه روزی پیدا شود. باستانی به این‌ مناسبت گریزی به تاریخ‌ می‌زند و می‌گوید: همه تعجب می‌کنند که چرا کتاب و نوشته‌های قبل از مغول در ایران پیدا نمی‌شود و یا بسیار کم است. تقصیر را به گردن مغول می‌اندازیم. مغول، همین ما هستیم که به دست خود اثری که با مذاق ما سازگار نیست از میان برمی‌داریم.[۶]

ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود

داستانک‌های دشمنی

داستانک‌های دوستی

داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

دوست نداشت بزرگداشت بگیرند

هر وقت می‌خواستند برای استاد باستانی بزرگداشتی بگیرند، ممانعت می‌کرد و به طنز می‌گفت: «من می‌خواهم چند صباحی زنده بمانم، بگذارید سرم را بر زمین بگذارم آن وقت برایم بزرگداشت بگیرید» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

مرگ غزال

داستانک‌های دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

همسن ایرج افشارم

از باستانی پاریزی سوال می‌کنند متولد چه سالی هستید؟ می‌گوید: همسن ایرج افشار هستم. درباره همین سن‌وسال داستانی تعریف می‌کند و می‌گوید: «سادات ناصری» استاد و محقق پروهشگر ادبیات فارسی برای شرکت در سمیناری به افغانستان می‌رود. در آنجا متاسفانه در سر میز شام سکته می‌کند و از دنیا می‌رود. پیکر او را به تهران می‌آورند. در این گیرودار شخصی از باستانی می‌پرسد: آقای دکتر سادات ناصری چند سال داشت؟ می‌گوید: او هم‌سن و سال ایرج افشار بود! آن شخص می‌گوید: من می‌خواستم بدانم سادات ناصری متولد چه سالی بود. با این جواب شما، مشکل دو تا شد. حالا ایرج افشار متولد چه سالی است؟ پاریزی در جواب با طنزی شیرین می‌گوید:

نظامیه بغداد می‌سازم

استاد باستانی تعریف می‌کند که «میرزا هادی‌خان حایری» مدیر کل وزارت فرهنگ وقت بود. روزی به کرمان می‌آید و برای بازرسی به پاریز هم سری می‌زند. بیش از یک هفته در پاریز می‌ماند و با پدرم همنشین می‌شود و شعرهای مولانا را با هم می‌خواند. موقع رفتن می‌گوید: «باید مدرسه‌ای در پاریز بسازی که در خور عصر پهلوی باشد». پدر جواب جالبی می‌دهد که حایری نیز از آن خوشش می‌آید. در جواب می‌گوید: «آقای هادی خان حایری! اعتبار ساخت مدرسه جدیدی را به من بدهید، ‌من در اینجا یک نظامیه بغداد برای شما می‌سازم». [۷]

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن

داستان‌های دیگر

استاد که دستی در شعر و شاعری دارد، در ایام جوانی غزل‌ها و قطعاتی دلنشین سروده است. در ذیل یکی از اشعارش نوشته است: آن‌ روزها که در مجلهٔ خواندنی‌ها بودم، دخترکی با عصبانیت به بایگانیخواندنی‌ها آمد تا یک شمارهٔ آتش بگیرد. بدین‌ مناسبت، چنین سرود:

تو آشپاره اندر خواندنی‌ها
زدی آتش که یک «آتش» بگیری
ز آتش‌گیریت آتش گرفتم
الهی دخترک آتش بگیری[۸]

زندگی و تراث

سال‌شمار

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

محمدابراهیم باستانی پاریزی در روز سوم دی سال ۱۳۰۴ ش/ ۱۹۲۵ م به‌دنیا می‌آید.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه «حاج آخوند پاریزی» (ملا علی‌اکبر) که فردی بافضل و باسواد بود، بر سر منبرها تاریخ می‌گفت و با فرهنگ و ادبیات فارسی آشنایی داشت. به زبان عربی هم مسلط بود و صرف‌ونحو را خوب می‌دانست. اهل شعر بود و در شعرهایش، حوادث و اوضاع اجتماعی را هم بیان می‌کرد. او در جنوب ایران شخصیت شناخته‌شده‌ای بود. [۹] محمدابراهیم در سایه چنین پدری می‌بالد و از همان سنین کودکی، اقوال و احادیث و اشعار بسیاری از پدر می‌شنود و در لوح وجودش به‌یادگار حک می‌کند.

او عربی را نیز از پدر می‌آموزد و همین آموزه‌ها سبب می‌شود که چند کتاب عربی به فارسی نیز در کارنامه آثارش داشته باشد؛ از جمله کتاب «ذوالقرنین» یا «کوروش کبیر» که مورد توجه شخصی علامه طباطبایی نیز قرار می‌گیرد. [۱۰]

ابتدایی را در مدرسه پاریز گذراند

تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‌ پاریز می‌گذراند که پدرش حاج آخوند پاریزی مدیر آن بود. دبستانِ روستا در خانه‌ای بود که از «شیخ محمد حسن زیدآبادی» معروف به «نبی‌السارقین» بر جای مانده بود. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه چیزی که دست‌مایه نوشتین اولین کتابش به‌نام «پیغمبر دزدان» می‌شود. او در دوازده‌سالگی برای ادامه تحصیلات دبیرستانی به سیرجان و بعد در سال ۱۳۲۲ به دانشسرای مقدماتی کرمان می‌رود.

شوق باستانی به خواندن و نوشتن

محمدابراهیم از همان دوران کودکی با مجلات مهر و آینده و حبل‌المتین که برای پدرش می‌آوردند، آشنا می‌شود. از طریق قرائت‌خانه‌ای که در پاریز وجود داشت، نیز ‌مجلات و نوشته‌هایی چون کاوه، «گلستان»، «بهارستان»، «استخر شیراز» و «عالم نسوان» را می‌شناسد. پدرش او را به سبب‌ علاقه‌اش به علم‌آموزی و فراگیری دانش "ولیعهد" خطاب می‌کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

مجلات «باستان» و «ندای پاریز» و «نامه هفتواد»

علاقه‌اش به نویسندگی او را به سمت نوشتن در مجلات می‌کشاند. در سال‌های ۱۳۱۸ و ۱۳۱۹ مجله‌‌ای به‌نام «باستان» و بعدتر «ندای پاریز» را در همان پاریز منتشر می‌کند. ندای پاریز تنها سه مشتری داشت که مهمترینش آموزگار دوران کودکی محمدابراهیم بود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

او در سال ۱۳۲۵ در دانشسرای مقدماتی کرمان شاگرد دوم می‌شود و در سال ۱۳۲۶ به تهران می‌آید و ادامه تحصیل در دوره لیسانس رشتهٔ تاریخ و جغرافیا را پی می‌گیرد.

در سال ۱۳۳۰ از دانشسرای عالی (دانشگاه تربیت معلم فعلی) فارغ‌التحصیل می‌شود و برای معلمی به کرمان برمی‌گردد و در همین ایام است که با «حبییه سائری» ازدواج می‌کند. در سال ۱۳۳۳ مدیر دبستان می‌شود و نشریه «نامهٔ هفتواد» را نیز در کرمان مدیریت می‌کند.

موسیقی را رها کرد

محمدابراهیم،‌ پدری موسیقی‌دان داشت. موسیقی را خوب می‌شناخت. مقام‌های موسیقایی را می‌دانست و می‌گفت مثلا همایون اولش چنین است، بیداد چنین است، شوشتری چنین است و چکاوک چنان است و امثال آن. از این رهگذر بود که محمدابراهیم نیز با دستگاه‌های موسیقی آشنا شد و در کنار علاقه‌ای که به آن داشت در زمانی که نوجوانی دبیرستانی بود، ویولونی می‌خرد و با آن تمرین می‌کند؛ اما بعدها موسیقی را رها می‌کند.[۱۱]

دوره دکتری استاد در دانشگاه تهران

محمدابراهیم در سال ۱۳۳۷ در دوره دکتری دانشگاه تهران پذیرفته می‌شود و دوباره راه پایتخت در پیش می‌گیرد. در این ایام است که همکاری‌ حرفه‌اش را با مجلاتی چون یغما، راهنمای کتاب، وحید، گوهر و ... شروع می‌کند و مقالاتش در این مجلات به چاپ می‌‌رسد. در اداره باستان‌شناسی نیز مشغول به کار‌ می‌شود و مجله‌ «باستان‌شناسی» را منتشر می‌کند. یک سال بعد، مدیر داخلی مجله «دانشکده ادبیات» دانشگاه می‌شود و بسیاری از نوشته‌هایش هم در این مجله به‌طبع می‌رسد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پس از گذراندن رساله دکتری با عنوان «تاریخ ایران قدم از نظر ابن‌اثیر» زیر نظر سعید نفیسی، تدریس را در گروه تاریخ آغاز می‌کند. همزمان در دانشکده هنرهای دراماتیک نیز تاریخ اجتماعی نیز درس می‌دهد. پس از بازگشت از سفر علمی پاریس همچنان به فعالیت‌های علمی‌اش ادامه می‌دهد و به درجه دانشیاری می‌رسد. او در زمان ریاست پروفسور فضل‌الله رضا بر دانشگاه تهران، درجه استادی دریافت می‌کند و تا سال ۱۳۸۸ که بازنشسته می‌شود، استاد تمام وقت «دانشکده ادبیات» دانشگاه تهران است.

طبع شعری سرشار باستانی پاریزی

محمدابراهیم طبعی لطیف و موزون داشت. او می‌گوید که پدرس نقش مهمی در علاقمندی او به شعر داشت. «پدرم اصولا نامه‌هایی را که به اشخاص می‌نوشت، به‌صورت شعر می‌نوشت.» [۱۲]اولین شعرش را در ده‌سالگی در طلب باران سرود آن‌هم در سال‌های خشک‌سالی پاریز. آن زمان که می‌دید دخترکان را به گورستان‌ها می‌فرستند تا بر سر قبرها آب بریزند و دعا بخوانند. چنین سروده است:

بیا ای برف و باران خداوندکه تا خلق جهان باشند خرسند
بیا تا کشت‌ورزان شاد باشندز هر بند غمی آزاد باشند
بیا تا گل بروید از چمن‌هاهمه پُر گل شود دشت و دمن‌ها
بیا تا باستانی شاد باشدنه اینکه صورتش پُر باد باشدخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محمدابراهیم در بهار ۱۳۲۴ شعری درباره «باد صبا» سرود و ذوق شاعری و طبع موزونش را به اثبات رساند. شعری که بعدها توسط «غلامحسین بنان» در مرگ «ابوالحسن خان صبا» خوانده و جاودانه شد.

یاد آن شب
يادِ آن شب كه صبا بر سر ما گل می‌ريختبر سر ما ز در و بام و هوا گل می‌ريخت
سر بدامان من‌ات بود و ز شاخ بادامبر رخِ چون گل‌ات، آرام صبا گل می‌ريخت
خاطرت هست كه آن‌شب همه شب تا دم صبحگل جدا ،شاخه جدا، باد جدا، گل می‌ريخت؟
نسترن خم شده لعلِ تو می‌بوئیدخضر، گوئی به لب آب بقا گل می‌ريخت
زلف تو غَرقه به گل بود و هر آنگاه كه منمی‌زدم دست بدان زلف دو تا گل می‌ريخت
تو فرو دوخته دیده به مه و باد صباچون عروس چمن‌ات بر سر و پا گل می‌ريخت
گيتی آن‌شب اگر از شادی ما شاد نبودراستی تا سحر از شاخ چرا گل می‌ريخت!
شادی عشرت ما باغ گل‌افشان شده بودكه بپای من و تو از همه جا گل می‌ريخت[۱۳]
* * * * *
خستگی
باز شب آمد و شد اول بیداری‌ها من و سودای دل و فکر گرفتاری‌ها
شب خیالات و همه روز تکاپوی حیات خسته شد جان و تنم زین همه تکراری‌ها
در میان دو عدم، این دو قدم راه چه بود؟که کشیدیم درین مرحله بس خواری‌ها
دلخوشی‌ها چو سرابم سوی خود برد، ولیکحیف از آن کوشش و طی کردن دشواری‌ها
نوجوانی به هوس رفت و از آن برجا ماندتنگی سینه و کم‌خوابی و بیماری‌ها
سرگذشتی گنه‌آلود و حیاتی مغشوشخاطراتی سیه از ضبط خطاکاری‌ها
کورسوئی نزد آخر به حیات ابدیشمع جانم، که فدا شد به وفاداری‌ها[۱۴]

استاد رباعی‌های زیبا و در خور دیگری هم دارد که آکنده از طنز و شوخ‌طبعی است و بر جان‌ها خوش‌ می‌نشیند. از آن جمله است:

اولتیماتوم

یا گزارم شِکوه در شورای امن چشم تو
یا دلی کز ما ربودی با «تجاوز»، پس بده
آتش جور تو بگذشت از مدار اعتدال
نازنینا رحم کن فرمان «آتش‌بس» بده!خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پاشنه بلند

بر پاشنهٔ بلندِ کفش تو، بُتا
خواهم که بناگهان شکستی برسد
تا در اثر بلندپروازی و هم
باشد که بدامان تو دستی برسد!خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

شخصیت و اندیشه

شیفته پاریز است

باستانی، عاشق زادگاهش است. در نظر او کرمان و پاریز «مرکز ثقل تمام اتفاقات عالم» است. هیچ کتابی ننوشته و هیچ سخنرانی نکرده مگر آنکه نامی از پاریز در آن برده شده است. در کتاب «هواخوری باغ» می‌نویسد: من سوگند یاد‌ کرده‌ام که نباشد سمیناری یا محفلی که من در آن شرکت کنم و در آنجا به‌تقریبی یا به‌تحقیقی یاد کرمان به‌میان نیاید».[۱۵]«سرزمینی که آدمی جوانی خود را در آن گذرانده، مانند خود ایام جوانی زیباست». همین عشق و علاقه باعث شد که او تنها چهارده اثر مستقل درباره تاریخ کرمان خلق کند. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

رودی متّی: باستانی پاریزی یک نقال به شیوه سنتی ایران بود

«باستانی پاریزی یک نقال به شیوه سنتی ایران بود یعنی شیوه‌ای از داستان‌گویی که ریشه در این خاک دارد. بنابرین داستان‌ها و افسانه‌های کهن را با سنت‌های محلی وفق می‌داد. کودکی و نوجوانی او در محیطی گذشت که هنوز دور از دسترس تحولات دنیای مدرن بود. از این‌رو آگاهی او از زمین، زندگی روستایی، کشاورزان و باورها و عقاید آنان، آگاهی همدلانه و وابستگی‌اش به این مقولات عمیق بود... تاریخ برای او به منزله وجدان و هوشیاری مورد نیاز جامعه بود و مورخ را طبیبی می‌دانست در جست‌وجوی بیماری‌های جوامع انسانی، کاملا آگاه بود که درمان‌های مورخ لزوما مصون از خطا نیست». این گفته‌های رودی متّی ایران‌شناس آمریکایی و استاد دانشگاه «دلور» است. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

عباس زریاب‌خویی: با لطایف‌الحیل خواننده را در دل تاریخ رها می‌کند

اگر تاریخ برای عده‌ایی از افراد مملکت ما امری ملال‌انگیز و بی‌فایده باشد، باستانی پاریزی توانسته است این زنگ ملال را از چهرهٔ تاریخ بزداید. خوانندگان آثار او هر چند از تاریخ گریزان باشند، ناخودآگاه به سوی تاریخ کشانده می‌شوند؛ و ناگهان متوجه می‌شوند که چگونه این نویسندهٔ‌ بزرگ، با لطایف‌الحیل و زرنگی‌های خاص خود، او را در میان معرکهٔ‌ تاریخ رها کرده است؟ و چه‌طور نام‌های نامأنوس تاریخی و اسامی دور از ذهن جغرافیای تاریخ بی‌آن‌که خود توانسته باشد، ناگهان در مغز او جای گرفته است؟» این‌ها گفته‌های زریاب‌خوئی درباره پاریزی است. [۱۶]

ایرج افشار: قلمش شبیه چسب "اهو" است

افشار درباره باستانی معتقد است:

احسان اشراقی: تاریخ را با شعر می‌آراید

اشراقی استاد ممتاز گروه تاریخ دانشگاه تهران معتقد است: «دکتر باستانی در آراستن تاریخ با شعر و اسطوره و حماسه و جغرافیا و مضامین شرینی که موردپسند است، مهارت دارد. غالب حواشی کتاب‌هایش خواندنی است و اگر این حواشی را جدا کنند خود کتابی جداگانه به‌وجود خواهد آمد. پای‌بندی دکتر باستانی را به اصول تاریخ‌نگاری از گریزی که در لابه‌لای آثارش زده است به‌خوبی می‌توان مشاهده کرد.» [۱۸]

شیرین بیانی: استاد میان پاریز تا پاریس پل کشید

حجت‌الله جودکی: هنر باستانی، آشتی مردم با کتاب است

جودکی پژوهشگر متون تاریخی و دینی درباره آثار باستانی می‌گوید: «در کویر مطالعاتی ایران‌زمین در دوران معاصر که بسیاری به دلایل مختلف با کتاب قهر کرده‌اند، هنر استاد باستانی عرصه را برای آشتی مجدد مردم با کتاب فراهم می‌کند، کافی است خواننده به یکی از این آثار دست یابد و ب بسم‌الله را بگوید، آنگاه باید تا تای تمت کتاب را همراهی نماید و این را می‌توان معجزه استاد باستانی لقب داد. [۱۹]

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

او همواره با هیئتی بی‌تکلف و آن کلاه و عصای جدائی‌ناپذیر در همه مجامع حضور می‌یافت. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

او را به «بی‌پیرایگی» و «خاکی بودن» می‌شناسند و حتی «رودی متّی» ایران‌شناس آمریکایی درباره او می‌گوید: او به خاطر طبیعت نرم و ملایمی که داشت محبوب بود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

  • وحیدالملک شیبانی تدریس (تاریخ اروپا)
  • محمدحسن گنجی تدریس (جغرافیا)
  • استاد پورداود تدریس (ایران پیش از اسلام)
  • علی‌اصغر شمیم تدریس (تاریخ دوره قاجار)
  • خان‌بابا بیانی تدریس (تاریخ دوران مغول)

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و کتاب‌شناسی

کارنامه و فهرست آثار

آثار مربوط به کرمان

۱۳۲۴: آثار پیغمبر دزدان (چاپ هفده ۱۳۸۲)

۱۳۳۳: نشریه فرهنگ کرمان (چاپ کرمان)

۱۳۳۵: راهنمای آثار تاریخی کرمان (چاپ کرمان)

۱۳۳۶ و ۱۳۳۷: دوره مجله هفتواد (چاپ کرمان)

۱۳۴۰: تاریخ کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ وزیری، چاپ چهارم، ۱۳۷۴)؛ منابع و مآخذ تاریخ کرمان.

۱۳۴۳: سلجوقیان و غز در کرمان (چاپ دوم ۱۳۷۳)

۱۳۴۴: فرماندهان کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ شیخ یحیی، چاپ سوم، ۱۳۷۱)

۱۳۴۶: جغرافیای کرمان (تصحیح و تحشیه جغرافی وزیری، چاپ پنجم، ۱۳۸۴)

۱۳۵۳: گنجعلی خان (چاپ سوم ۱۳۶۷)

۱۳۵۵:‌ وادی هفت واد؛ تاریخ شاهی قراختائیان

۱۳۶۹: تذکره صفویه کرمان

۱۳۸۴: صحیه الارشاد (پایان صفویه)

مجموعه هفتی (سبعه ثمانیه)

۱۳۴۲: خاتون هفت قلعه (چاپ ششم ۱۳۸۰)

۱۳۵۰: آسیای هفت سنگ (چاپ هفتم ۱۳۸۳)

۱۳۵۳: نای هفت‌بند (چاپ ششم ۱۳۸۱)

۱۳۵۵: اژدهای هفت‌سر (چاپ پنجم ۱۳۸۴)؛ کوچهٔ هفت‌پنچ (چاپ ششم ۱۳۷۰)

۱۳۵۸:‌ زیر این هفت آسمان (چاپ پنجم ۱۳۶۸)؛ سنگ هفت قلم (چاپ سوم ۱۳۶۸)

۱۳۶۳:‌هشت الهفت (چاپ دوم ۱۳۷۰)

سایر کتب

۱۳۲۷: مجموعه شعر یادبود من

۱۳۳۰: ذوالقرنین یا کورش کبیر (ترجمه‌،‌ چاپ نهم ۱۳۸۴)

۱۳۴۱: مجموعه شعر یاد و یادبود (چاپ دوم ۱۳۶۴)؛ محیط سیاسی و زندگی مشیرالدوله (چاپ دوم، جیبی، ۱۳۴۱)

۱۳۴۱: اصول حکومت آتن، ترجمه از ارسطو (با مقدمه دکتر غلامحسین صدیقی، چاپ چهارم ۱۳۸۳)

۱۳۴۴: یعقوب لیث (چاپ هشتم ۱۳۸۲) این کتاب به زبان عربی ترجمه و در قاهره به سال ۱۹۷۶ چاپ و منتشر شده است.

۱۳۴۷: تلاش آزادی (چاپ هفتم ۱۳۸۳، برنده جایزه مسکو)

۱۳۴۸: شاه منصور (چاپ ششم ۱۳۷۷)؛ سیاست و اقتصاد عصر صفوی (چاپ پنجم ۱۳۷۸)

۱۳۴۹: اخبار ایران از ابن‌اثیر (ترجمه الکامل، چاپ دوم ۱۳۶۴)

۱۳۵۰: شاهنامه آخرش خوش است (چاپ ششم ۱۳۸۳)

۱۳۵۱: از پاریز تا پاریس (چاپ هشتم ۱۳۸۱)

۱۳۵۶: حماسه کویر (چاپ چهارم ۱۳۸۲)

۱۳۵۷: تن آدمی شریف است؛ نون جو و دوغ‌گو (چاپ پنجم ۱۳۸۳)

۱۳۶۳: جامع‌المقدمات (چاپ دوم ۱۳۶۷)

۱۳۶۴:فرمانفرمای عالم (چاپ چهارم ۱۳۷۷)

۱۳۶۷: از سیر تا پیاز (چاپ سوم ۱۳۷۹)

۱۳۶۸: مار در بتکده کهنه (چاپ سوم ۱۳۸۰)

۱۳۶۹: کلاه گوشه‌ نوشین‌روان (چاپ سوم ۱۳۸۰)؛ حضورستان (چاپ دوم ۱۳۷۰)

۱۳۷۱: هزارستان (چاپ دوم ۱۳۸۲)؛ ماه و خورشید فلک (چاپ دوم ۱۳۷۶)؛ سایه‌های کنگره (چاپ دوم ۱۳۷۶)

۱۳۷۳: بازیگران کاخ سبز (چاپ دوم ۱۳۸۴)؛ پیر سبزپوشان (چاپ دوم ۱۳۷۹)؛ آفتابه زرین فرشتگان (چاپ دوم ۱۳۷۷)

۱۳۷۵: نوح هزار طوفان (چاپ دوم ۱۳۸۰)

۱۳۷۷: در شهر نی‌سواران (چاپ دوم ۱۳۷۸)

۱۳۷۸: شمعی در طوفان (چاپ دوم ۱۳۸۳)؛ خودمشت‌مالی؛ محبوب سیاه و طوطی سبز

۱۳۷۹: درخت جواهر (چاپ دوم ۱۳۸۳)

۱۳۸۱: گذار زن از گدار تاریخ (چاپ دوم ۱۳۸۴)؛ کاسه کوزه تمدن؛ پوست پلنگ

۱۳۸۲: حصیرستان (چاپ دوم ۱۳۸۴)

۱۳۸۴: بارگاه خانقاه؛ هواخوری در باغ با گوهر شب‌چراغ

سبک و لحن و ویژگی آثار

پژوهش‌گران معتقدند که باستانی در آثار تاریخی‌اش سبکی متفاوت و بدیعی را در پیش گرفته که به آن صبغهٔ محلی و ادب عامه بخشیده است. «سبک نویسندگی و تاریخ‌نویسی باستانی پاریزی بر خلاف نثر بیشتر مورخان معاصر و کتاب‌های آن‌ها که نثری سنگین و سرد دارند، روان‌تر و لذت‌بخش است. دو عامل عمده- را در کنار دیگر عوامل- باید در خلق این سبک و توفیق آن سهیم دانست. نخست ادیب بودن باستانی در کنار مورخ بودن وی است؛ زیرا شیوهٔ تاریخ‌نویسی او همچون تاریخ‌نویسی و روایتگری مورخان قدیم فارسی است و نوشته‌هایش پر از شعر، داستان، ضرب‌المثل و حکایت است؛ دومین عامل، پانویس‌های کتاب‌های اوست. این پانویس‌ها از شگردهای فنی باستانی و به زبان دیگر جزو سبک شخصی شخصی اوست»[۲۰]

رودی متّی نیز لحن «کنایه‌آمیز»، «فروتنانه»، «غیرجانبدارانه» و «انسانی» باستانی را از ویژگی‌های رویکرد تاریخی او می‌داند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

  • «بررسی برخی لغات و اصطلاحات محلی کرمان و پاریز در آثار محمد ابراهیم باستانی پاریزی»، محمدرضا معصومی و محسن محجوبی؛ مجله:ادبیات و زبان‌های محلی ایران زمین، بهار ۱۳۹۸، س ۹، ش ۱، ص ۱۰۹ تا ۱۴۷.
  • «طبقه بندی قصه های عامه در مجموعه هفتِ باستانی پاریزی و تاریخ کرمانِ محمود همت»، فاطمه امینی‌زاده و زهره زرشناس، مجله مطالعات ایرانی، تابستان ۱۳۹۷، س ۷، ش ۳۳.
  • «پارادایم‌شناسی تاریخ‌نگاری باستانی پاریزی»، محمدعلی رنجبر، مجله: پژوهش‌های علوم تاریخی، بهار و تابستان ۱۳۹۵، ش۱۳، ص ۳۷ تا ۵۶.
  • «هویت و انسان ایرانی در تاریخنگاری باستانی پاریزی»،رضا شاه‌ملکی، مجله‌ جندی‌شاپور، تابستان ۱۳۹۴، س ۱، ش ۲.
  • «طنز در اثار باستانی پاریزی»، حسین شول،مجله رودکی، اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۷، ش ۲۳، ص ۲۶ تا ۳۷.
  • «نیم نگاهی به طنز در آثار استاد باستانی پاریزی»، مصطفی خلعت‌بری لیماکی، مجله فرهنگ مردم، زمستان ۱۳۸۴، ش ۱۶،‏ص ۱۵۵ تا ۱۵۷.
  • «نقد و نظر درباره تاریخنگاری دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی»، عبدالرسوال خیراندیش، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، دی و بهمن ۱۳۸۲، ش ۷۵ و۷۶، ص ۳۷ تا ۴۳.

بررسی چند اثر

پیغمبر دزدان

از پاریز تا پاریس

یاد و یادبود

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

آثار پاریزی بارها به چاپ‌‌های متعدد رسیده است. شماری از آن‌ها بر اساس داده‌های خانه‌ٔ کتاب آورده می‌شود:

  • پیغمبر دزدران سال ۱۳۸۰، ۴۴۰۰ نسخه، چاپ شانزدهم، نشر علم؛ ۱۳۸۲ ، ۳۳۰۰ نسخه، چاپ هفدهم، نشر علم؛ ۱۳۸۶، ۳۳۰۰ نسخه، چاپ هجدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۵، ۱۱۰۰ نسخه ، چاپ بیست و دوم، نشر علم.
  • آسیای هفت سنگ، ۱۳۷۱، ۳۰۰۰ نسخه، چاپ هفتم، کتاب درنا؛ ۱۳۹۳، ۱۶۵۰ نسخه، چاپ هشتم، نشر علم.
  • از پاریز تا پاریس پاریز، ۱۳۹۲ ، ۲۲۰۰ نسخه، چاپ دهم، نشر علم؛ ۱۳۹۶، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ دوازدهم، نشر علم.
  • از سیر تا پیاز، ۱۳۹۸، ۵۵۰ نسخه، چاپ هفتم، نشر علم.
  • کتاب اصول حکمت آتن، ترجمه پاریزی، ۱۳۹۳، ۱۱۰۰ شمارگان، چاپ پنجم، نشر علم.
  • یعقوب لیث، ۱۳۸۷، ۲۲۰۰ شمارگان، چاپ دوم، نشر علم؛ ۱۳۹۳، ۱۱۰۰ شمارگان، چاپ دهم، نشر علم.
  • کوچه هفت پنج (مجموعه مقالات)، ۱۳۶۷، ۲۵۵۰ نسخه، چاپ پنجم، موسسه انتشارات نگاه؛ ۱۳۹۱، ۱۶۵۰، چاپ هفتم، موسسه انتشارات نگاه.
  • کوروش کبیر: ذوالقرنین، ترجمه باستانی پاریزی، ۱۳۸۰، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ هفتم،‌ نشر علم؛ ۱۳۸۸، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ سیزدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۲، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ پانزدهم، نشر علم.
  • هواخوری باغ با گوهر شب‌چراغ، ۱۳۹۴، ۵۵۰ نسخه، چاپ سوم، نشر علم.
  • نای هفت‌بند، ۱۳۶۹، ۴۳۰۰ نسخه، چاپ پنجم، موسسه انتشارات عطایی؛ ۱۳۹۵، ۵۵۰ نسخه، چاپ هفتم، نشر علم.
  • گذار زن از گدار تاریخ، ۱۳۹۴، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ چهارم، نشر علم.


نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۱۸ و ۱۹.
  2. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۲۲.
  3. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۲۳.
  4. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۴۱۵.
  5. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۲۱.
  6. باستانی پاریزی، حماسه کویر، ۸۲۲.
  7. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۹.
  8. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۶۳.
  9. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۸.
  10. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۸۲.
  11. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۱۱۱.
  12. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۸۲.
  13. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۶.
  14. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۶۵.
  15. باستانی پاریزی، هواخوری باغ، ۲۶.
  16. گذشته مقدمهٔ حال است. . بخارا، ش. ۴۶ (۱۳۸۴): ۸۵ و۸۶. 
  17. دهباشی، بخارا، ۴۳۷.
  18. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۱۲۷.
  19. نگاهی اجمالی به زندگی استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی؛ شعری به بلندای تاریخ. . نامه اتاق بازرگانی ۸۵، ش. ۷۹ (۱۳۹۲). 
  20. شیخ و فولادی. تحلیلی بر سبک نگارش باستانی پاریزی در پانویس‌هایش سبک شناسی نظام و نثر فارسی. . بهار ادب، ش. ۳۶ (۱۳۹۶). 

منابع

  1. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۸۵). هواخوری باغ. تهران: انتشارات علم. ص. ۵۰۶. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۶۱۳-۲.
  2. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۹۳). حماسه کویر. تهران: انتشارات علم. ص. ۸۶۴. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۰۵-۲۶۴-۴.
  3. زندیه، حسن (۱۳۹۳). از پاریز تا پردیس. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. ص. ۴۶۰.
  4. فیضی، کریم (۱۳۹۰). باستانی پاریزی و هزاران سال انسان. تهران: انتشارات اطلاعات. ص. ۷۸۷. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۲۳-۸۳۲-۱.
  5. دهباشی، علی (۱۳۹۳). یادنامهٔ باستانی پاریزی. بخارا.
  6. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۴۰). یاد و یادبود. تهران.
  7. عباس زریاب‌خوئی. گذشته مقدمهٔ حال است. . بخارا، ش. ۴۶ (۱۳۸۴). 
  8. رودی مته. او فراموش نخواهد شد؛ به یاد محمدابراهیم باستانی پاریزی. . مجله رشد آموزش تاریخ، ش. ۶۱ (۱۳۹۴). 
  9. محمد شیخ و یعقوب فولادی. تحلیلی بر سبک نگارش باستانی پاریزی در پانویس‌هایش سبک شناسی نظام و نثر فارسی. . بهار ادب، ش. ۳۶ (۱۳۹۶). 
  10. نگاهی اجمالی به زندگی استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی؛ شعری به بلندای تاریخ. . نامه اتاق بازرگانی ۸۵، ش. ۷۹ (۱۳۹۲). 

پیوند به بیرون