بیژن جلالی
بیژن جلالی (۱۳۷۸ ـ ۱۳۰۶) که از آغاز دههٔ ۱۳۴۰ به بعد اشعارش را منتشر کرد، بهتدریج، بهعنوان یکی از شاعران شاخص شعر سپید، بهویژه شعر سپید کوتاه در ایران شناخته شد. [۱]
بیژن جلالی | |
---|---|
زمینهٔ کاری | شعر |
زادروز | ۳۰ آبان ۱۳۰۶ تهران |
پدر و مادر | ابراهیم جلالی و اشرفالملوک هدایت |
محل زندگی | تهران، پاریس، تبریز، شمشک |
لقب | شاعر شعر سکوت |
بنیانگذار | شعر کوتاه سپید |
سالهای نویسندگی | سالهای اول جوانی |
کتابها | روزها. دل ما و جهان. رنگ آبها. دربارهٔ شعر. آب و آفتاب. روزانهها. شعر سکوت |
مدرک تحصیلی | لیسانس زبان فرانسه |
دانشگاه | دانشکدهٔ علوم دانشگاه تهران، دانشگاه تولوز (فرانسه)، دانشگاه پاریس، دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی تهران |
دلیل سرشناسی | سرودن شعرهای ساده کوتاه سپید |
اثرگذاشته بر | بوف کور، عرفان بودیسم و عفان اسلامی و ایرانی |
علاقه به شعر و ادب، فلسفه و عرفان، زندگی در محیط فرهنگی خاندان هدایت، گفتگو با داییاش صادق هدایت و تأثیرپذیری از او و اقامت پنجساله دورهٔ جوانی در فرانسه، پیوندهایی میان جلالی و نوشتن به وجود آورد. او گاهی به فارسی و گاهی به فرانسوی مینوشت اما آنها را جدی نمیگرفت. اما پس از اینکه به ایران بازگشت و توانست با فراغ بیشتری بخواند و بیندیشد و بنویسد، تأملهای شاعرانهاش نظم گرفت.
او از آغاز دههٔ ۴۰ این تأملها را به نشر سپرد. سرودههایش در مجموع با تلقی مثبت و گشادهرویانهای از اهل ادب معاصر روبهرو شد. هرچند شعرهایش همه سپید بود و به نسبت همنسلانش تا حدی دیر به انتشار آنها پرداخت.
بیژن جلالی شاعری است که اشعارش بهویژه پس از مرگ با استقبال نسل جدیدی از مخاطبان ادبی مواجه شد که سادگی بیان و تصاویر او را در شعر میپسندیدند؛ اگرچه شعر جلالی بر مفاهیم عمیق انسانی تأمل میکند، خاصه مفهوم «مرگ» و «نیستی». روزانهها پختهترین اثر اوست، آخرین کتابی که در زمان حیات او منتشر شد. پس از آن کتابهای بسیاری به کوشش بستگان او منتشر شد، اما از آنجا که برخی از این اشعار به سالهای بسیار دور گذشته بازمیگردد، بعید مینماید که شاعر خود قصد انتشار آنها را داشت. [۲]
داستانک
مرگآگاهی شاعران!
کامیار عابدی میگوید: واپسینباری که جلالی را دیدم، دو هفته پیش از رفتنش به حالت اغما بود. قراری گذاشتیم تا جایی برویم، ابتدا نمایشگاه نقاشی که نشد و بعد یک انتشاراتی که شد و بعد هم رفتیم به کافهٔ مورد علاقهاش در این سالها، کافه شوکا. بعد از آن هم دو سه بار تلفنی صحبت کردیم. پیوستگی عاطفی و معنویام با وی بسیار بود... [۳]
عبا بر دوش
فروزنده اربابی میگوید: حدود ساعت ۱۲ یا یک بعد از نیمهشب من و همسرم جلوی در منزل جلالی رسیدیم. او را دیدیم عبا بر دوش و کلاه بر سر، بیرون از منزل مشغول غذادادن به گربههای فراوان بود که دور او را فرا گرفته بودند. صحنهای بود بسیار زیبا و لطیف و فراموشنشدنی. همسرم گفت: ای کاش از این صحنه عکس میگرفتم و بعد گفت: آقای جلالی مثل مصلحان زندگی میکند؛ انسان وارستهای است و خوشا به حال ما که با چنین شخصیتی آشنا هستیم. [۴]
اخوانیه خرمشاهی
یکبار، با چند تن از یاران خواص، در حیاط رستوران سورِن، کنار زمزمهٔ نامحسوس فوارهٔ آن حوض ماهینشان و گربهنشین، بر سر یک میز نشسته بودیم. درآمدم که آقای جلالی! محض اختلاط و سربهسرگذاشتن شما شعری برایتان سرودهام؛ که در مدح آدم همواری چون شما نمیتوان شعری ناهموار گفت و تعارفاتی از این دست. لبخند همیشگی دلنوازش به خندهای کوتاه آمیخته شد و با حرکت سر و دست تشجیعم کرد که شعر بیاهمیت و به اصطلاح اخوانیام را بخوانم و من خواندم:
پس از فروغ و سپهری جهان چه خالی بود/ جلالی آمد و پر کرد جای خالی را
ز سبک هندی و رندی در او نشانی نیست/ فقط به طرز خوشی گفت شعر حالی را
چو آتشی که نگنجد به زیر خاکستر/ به روی جلد ببین روز پرتقالی را
ز بس که همدل و همزلف و همقیافه شدند/ تمیز کس ندهد فانی و جلالی را
و کدامین صله ارزندهتر از تغییر ذائقه و احساس قلقلکمانندی که به جلالی دست داد، بالاتر بود؟[۵]
زندگی و تراث
زندگینامه
بیژن جلالیزاده، مشهور به بیژن جلالی، از چهرههای شناختهشده شعر معاصر ایران،۳۰ آبان ۱۳۰۶ در خیابان پاریس تهران به دنیا آمد. پدر بیژن، ابراهیم جلالی بود و مادرش اشرفالملوک هدایت؛ خانوادهٔ پدریاش در اصل تفرشی بودند. جد اعلای آنها میرزا علی مستوفی نام داشت. پدربزرگش شمسالدین جلالی (فطنالملک) بود. و در اواخر دورهٔ پهلوی اول در وزارت داخله و وزارت دارایی مناصب مهمی را بر عهده گرفت. خانواده مادری جلالی از خاندان قدیمی هدایت بهشمار میرفتند. سرسلسهٔ این خاندان در دورهٔ قاجار، رضاقلیخان هدایت، نویسنده و تاریخنگار مشهور است؛ صاحب دو اثر مجمعالفصحا و ریاضالعارفین. رگهٔ فرهنگی خاندان هدایت در تیرهٔ نیرالملکی آنان بیشتر دیده میشود. نیرالملک، یکی از فرزندان رضاقلیخان بود که به وزارت علوم رسید و حدود سه دهه ریاست دارالفنون را نیز برعهده داشت؛ یکی دیگر از پسرانش اعتضادالملک بود که ذوقی هم در نقاشی داشت. پسرانِ اعتضادالملک به نامهای عیسی، محمود و صادق نیز ذوق ادبی و هنری داشتند. صادق هدایت سرسلسلهٔ داستاننویسی ایران در عصر تجدد است.[۱]
پدر بیژن در آلمان کشاورزی خواند و به ایران آمد. آخرینشغلش بازرسی وزارت کشاورزی بود. مادر بیژن زنی تیزبین بود با روحی ظریف، اما ازدواجش با ابراهیم متناسب نبود؛ از نظر روحی و رفتاری با هم سازگاری نداشتند. بیژن با خانواده مدتی به سبب شغل پدر در شمشک زندگی کرد. در همهٔ دوران کودکی، حیوانات اهلی و دستآموز در خانهٔشان نگهداری میکردند و با طبیعت پیوند داشتند. مادر گاهی برای بچهها شعر و نثر سعدی را میخواند. بیژن از دهسالگی نزد پدر و همسر دومش (مهری اعلم) ماند و رابطهٔ خوبی هم با نامادریاش داشت اما مهرداد، برادر کوچکتر با مادرش بزرگ شد. دوران کودکی برای بیژن جز سعادت تنهایی و پیوند با طبیعت نبود. او بر این امر باور دارد، اگرچه خاطرههای بهجا مانده پدر و بگومگوهای پدر و مادر همواره برایش ناگوار بود. او در نیمهٔ دوم زندگیاش معاشرتی با خانوادهٔ پدری نداشت، اما در دورهٔ نوجوانی مجذوب ترانههای خیام هدایت بود و شاهنامه و چند دیوان کهن؛ از خواندن پاورقیهای روزنامهها هم لذت میبرد. [۶]
در دورهٔ جدایی پدر و مادر، بیژن ده ساله است و پدر بهعنوان رییس ادارهٔ پیشه و هنر آذربایجان منسوب شده و به تبریز میروند. او سالهای پنجم و ششم در مدرسهٔ رشدیه و سال اول متوسطه را در دبیرستان فردوسی تبریز میگذراند. ترکی را در طی اقامت سه سالهاش در تبریز میآموزد. در این مدت با یکی از همدورهایهایش به نام یدالله امینی «مفتون» دوست میشود. بعد به تهران میآید و دورهٔ دبیرستان را در رشتهٔ طبیعی به پایان میرساند. بعد تصمیم میگیرد رشتهٔ پزشکی را انتخاب کند که منصرف شده، فیزیک را برمیگزیند تا در کنار آن از فلسفه دور نباشد. اما از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۱ چندماهی در رشتهٔ فیزیک دانشگاه تهران و چندسالی در رشتهٔ علوم طبیعی دانشگاههای تولوز و پاریس درس میخواند تا اینکه همه آنها نیمهکاره رها میکند زیرا علاقه به شعر و گشتوگذار آزاد در زمینههای فلسفه و هنر و ادبیات، او را از انضباط و نظم درسخواندن دور میکند. وی در بازگشت، در رشتهٔ زبان و ادبیات فرانسوی دانشگاه تهران تحصیل کرد و دورهٔ لیسانس را به پایان میبرد. استادان وی در این دوره عیسی سپهبدی، موسی بروخیم، ژان رو فرانسواز، خانم شیبانی، امینه پاکروان و بانوی فرانسوی آندریو بودند و درس ادبیات فارسی دانشجویان این رشته نیز برعهدهٔ پرویز ناتل خانلری بود.
بیژن جلالی از سال ۱۳۲۵ تا مدتی به کارهای گونهگونی پرداخت؛ در دبیرستانها انگلیسی درس داد؛ چندی هم مسئول آزمایشگاه دبیرستان ایرانشهر بود؛ زمانی هم در موزهٔ مردمشناسی وزارت فرهنگ کار میکرد. چون دورهٔ مردمشناسی را، در موزهٔ مردمشناسی پاریس گذرانده بود، در این موزه با منوچهر شیبانی شاعر و و جلیل ضیاءپور نقاش آشا شد. سرانجام به کار در شرکت فرانسوی آنتروپوز مشغول شد. با استفاده از بورس این شرکت، یک دورهٔ اقتصاد نفت را در پاریس به پایان برد. کار اداری رسمی را در شرکت نفت و شرکت پتروشمی پی گرفت، تا اینکه سال ۱۳۵۹ بازنشسته شد.
جلالی ازدواج نکرد. زندگیاش در سکوت و با آرامش و تلألویی خاص ادامه داشت.
چند روزی پس از نیمهٔ آذرماه سال ۱۳۷۸ دچار سکته مغزی شد. اندکی بیش از یک ماه را در اغما گذراند و در روز آدینهٔ بیستوچهار دیماه همان سال در سن ۷۲ سالگی درگذشت و در بهشت زهرای تهران قطعهٔ ۹، ردیف ۱۰۲، شمارهٔ ۲۰ به خاک سپرده شد.
بعد از درگذشتش مجموعهٔ بسیار زیادی از اشعار او که تا آن زمان چاپ نشده بود به همت برادرش مهرداد جلالی و انتشارات مروارید به چاپ رسید. [۱][۷]
دو دههٔ پایانی زندگی بیژن جلالی
یکی از حوادث ناگوار در زندگی جلال در حدود دو دههٔ پایانی زندگی ازدستدادن محمدرضا (شهریار) سلیمی است که پسر یکی از آشنایان بیژن بود که یک دوره نزد بیژن و مادرش زندگی میکرد و هر دو در این دوره احساس نوعی خوشبختی میکردند. او در سن ۱۴ سالگی دوچرخهاش با اتومبیل تصادف کرد. مدتی بعد نیز بیژن به سوگ مادر مینشیند و اینچنین عظمت تنهاشدن با او را بیان میدارد:
«تنهایی من با فوت مادرم و انقلاب، که همه چیز را تغییر داد و اصولا بافت جامعه و روابط را، بیشتر کرد.» [۸]
شعر و شاعران
زندگی در محیط فرهنگی خانوادهٔ هدایت، بیژن را از همان دورهٔ دبیرستان در وضعیت خاصی قرار داد؛ به مسایل فکری و دینی و ادبی توجه نشان میداد؛ به هیپنوتیسم و مانیتیسم کشیده شد؛ دو سال گیاهخواری کرد، تا اینکه در آستانهٔ رفتن به فرانسه به تشویق مادر و تاکید صادق هدایت، از آن دست کشید. تاملها و تفکرها سرانجام در نیمهٔ دوم دههٔ ۱۳۳۰ او را به صورتی جدی به جهان شعر و سرودن مربوط کرد. ابتدا نوشتههایی به شعر و نثر (به فارسی و فرانسوی) مینوشت، اما آنها را جدی نمیگرفت. سرانجام سال ۱۳۴۱ دفتر روزها را منتشر کرد. این دفتر در جامعهٔ ادبی در کل با تلقی مثبت روبهرو شد؛ با اینکه هنوز جامعه در این دوره به شعر منثور روی خوش نشان نداده بود. [۹]
شخصیت و اندیشه
شعرهای بیژن جلالی، تاملهایی است بههم پیوسته. نمیتوان تقدم و تاخر چندانی برای آنها در نظر گرفت. مفهومهایی مانند «هستی»، «انسان»، «خدا»، «مرگ»، «زمان» و «طبیعت»، شعر او را از هر نوع تقویم دور کرده است. از این رو، نظام ارزشگذاری اینجهانی در شعر او راهی نیافته است. یک دغدعهٔ بیژن جلالی کمال انسانی است و دغدغهٔ دیگرش کلام بشری. در چنین چهارچوبی، عناصر طبیعت و شکل طبیعی در سخن وی نکتهای است بسیار عمده. عشق انسانی گاه در برخی از سرودههای او بازتاب یافته است؛ اما اغلب اندیشیدن به هستی، تامل در مفهوم خدا و زیستن در طبیعت جانشین اصلی عشق انسانی در بسیاری از لحظههاست. جلالی گاه در حوالی نومیدی و غم قرار میگیرد. اما او را باید شاعر نور، امید و ایمان دانست؛ حتی اگر در برخی دَمهای زیست روزانه آنها را نیابد. بدین ترتیب، برخورد شاعر با مرگ برخوردی است سبکدلانه. در واقع، شعر جلالی تلاش و تمرینی است برای بودن در جهان ـ به رغم مرگ ـ اما در مصالحه و نه دشمنی با آن.
در سیر شعرگویی این شاعر از نیمهٔ دههٔ ۱۳۳۰ تا پایان عمر، شعر به مثابهٔ بیان اندیشه درخور شناسایی است. در واقع، جلالی سیر ذهن و سلوک فکری خود را با کلام مربوط کرده است. اما در این نسبت ـ نسبت فکر و شعر ـ گسست دیده نمیشود. فکر و شعر در انطباق با یکدیگر است. بهعبارت دیگر، این دو قلمرو اغلب پابهپای هم پیش آمده است، تا آنجا که شعر برای شاعر تبدیل به مذهبی پنهان شده است. زیرا در صفحات پایانی نخستیندفتر شعرش، شعر و شاعر و زبان و نوشتن موضوع اصلی شعر اوست و آخریندفتر شعرش نیز «دربارهٔ شعر» نام دارد. [۱۰]
بیژن جلالی در پاسخ واپسینپرسش کامیار عابدی (از مجموعهٔ پرسشهای دور دراز تابستان سال ۱۳۷۶) چنین گفت: از این که ایرانی هستم، زبانم فارسی است، شعری نوشتهام، اموراتم گذشته است، سفرهایی کردهام و حالا آرزویی ندارم، خوشحالم. [۱۱]
زمینهٔ فعالیت
شعر
جلالی از نگاه دیگران
نظر کامیار عابدی
بیژن جلالی زندگی را دوست داشت و فضای پیرامونش را از جریان سیال و مطبوع زندگی میانباشت. او اهل دستگیری و دوستدار حیوانات بود. او نیز همچون همهٔ انسانها خالی از کاستیها و کمبودها نبود؛ اما به نیکی میزیست. او به منطق گفتگو ارج مینهاد. از بالا به دیگران نمینگریست. در گفتگوهای ادبی و فرهنگی وقتی ادب و احترام به انسان رخت برمیبست، بسیار متاسف میشد. داوریهایش معتدل و منصفانه بود. نسبیت در گفتار او جای عمدهای داشت. اهل غیبت و دروغ نبود. برایش دشوار نبود بگوید شعر نیما را دوست ندارد یا وزن شعر فارسی را نمیداند یا در جوانی چه رویاها و لحظههایی را از سر گذرانده است. صریح، دوستداشتنی، شفاف و باهوش بود. گفتگوهامان دربارهٔ شعر و ادبیات بود اما دامنهٔ آن به ابدیت، هستی، طبیعت و خدا هم کشیده میشد.
شعر جلالی، شعر مراقبه و مکاشفه است و از هر نوع پیچیدگی لفظی، معنایی، تصویری و موسیقایی، دور است. اقلیم شعر او اقلیم اشراق است. شاعر گیرودار و جدالی با اندیشهٔ شعری ندارد.حس شعرهای وی بازتاب حیات ذهنی شاعری است که با هستی، در هستی و به هستی میاندیشد. او گاه از خود و گاه با خود سخن میگوید. در همه حال، از مناجات با خداوند غافل نیست. توانایی و تمرکز شاعرانهٔ جلالی، به نحو شگفتآوری، در سراسر زیست شاعرانهاش مبتنی بر یک دلمشغولی است: شاعر در جهان خاص خود زندگی میکند. بیشک، او هم از طریق خواندهها و هم از راه کهنالگوهایی که ذهن انسانی را در سیلان حقیقتهای ازلی و ابدی قرار میدهد، با بخشهایی از ادب، فرهنگ و فکر جهان مرتبط است. [۱۲]
نظر فرخ امیرفریار
بیژن جلالی به وجود خدا و نوعی بازگشت پس از مرگ معتقد بود. به عرفان علاقمند بود. سالها پیش در کلاس هانری کربن که متنی از حیدر آملی را تدریس میکرد، شرکت میکرد و با او گفتگو داشت. به مصیبتنامهٔ عطار علاقه خاصی داشت. تحقیقات معاصران دربارهٔ عرفان، سیمرغ و سیمرغ منزوی مورد علاقهاش بود. از برخی نوشتههای پورجوادی هم تعریف میکرد. کتاب دیدار با سیمرغ پورنامداریان را هم دوست داشت. [۱۳]
نظر سیمین بهبهانی
بیژن جلالی معاشرتش دلچسب بود؛ اما هیچگاه در مجلس شعر نمیخواند. میگفت: نوشتهام و چاپ کردهام؛ هرکس میخواهد، کتابم را بخواند؛ چرا شعرم را تحمیل کنم؟ آنقدر بیادعا بود که به هیچ مصاحبه یا جدلی تن درنمیداد. آنقدر آرام بود که گمان میکردم هرگز در همهعمر، فریادی نکشیده، یا گریبانی ندریده است.
بیژن جلالی با آن که بسیار از مرگ میسرود، بیمی از مرگ نداشت یا دستکم در شعرش چنین بود. [۱۴]
نظر شمس لنگرودی
بعد از تندر کیا و هوشنگ ایرانی، بیژن جلالی سومین شاعر بود که بیاطلاع از کار نیمایوشیج دست به نوآوری زده بود. او نه همچون عدهای از شاعران شعر منثور هرگز به زبان فخیم نثر قدیم گرایش نشان داد و نه همچون عدهای دیگر به تخیل غلامحسین غریب. حال آنکه به نظر میرسد با اندیشهٔ ژرف و حس عمیقی که در بیشتر اشعار جلالی به چشم میخورد، اگر به ادبیت و ایجاز و ایهام و ریخت شعر توجه و علاقهای میداشت، بیتردید امروز از شاعران ردهٔ اول شعر نو فارسی محسوب میشد؛ بهویژه که بعد از غلامحسین غریب، که کتابش در سال ۱۳۳۲ منتشر شد، جلالی نخستینشاعر بود که زبانی یکدست به نثر داشت. [۱۵]
نظر سيروس نوذری
بيژن جلالی از بزرگترين شاعران معاصر ايران است كه هنوز حقش ادا نشده است. بعضیها شعر جلالی را با شعر سهراب سپهری مقايسه میكنند؛ اما بهنظر من، شعر جلالی از شعر سهراب بسيار بالاتر است و چون نوع شعریاش برآمده از فرم شعر كلاسيك نيست، برای خوانندگانی كه با اشكال كلاسيك خو گرفتهاند، مهجور است. شعر سپهری هنوز ادامهٔ شعر نيمايوشيج است؛ اما شعر جلالی ادامهٔ شعر اروپاست و به اين دليل، خيلی ميان مخاطبان جا نيافتاده است. [۱۶]
نظر نادر نادرپور
شعر بیژن جلالی نگاه شسته پاکی است که پس از گریه بر جهان میافکنیم.
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و کتابشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
منبعشناسی
منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایاننامه)
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ عابدی، کامیار. «بیژن جلالی، شعرهایش و دل ما». تهران: موسسهٔ فرهنگی ـ هنری جهان کتاب. ص. ۹.
- ↑ «بررسی شعر و زندگی بیژن جلالی».
- ↑ عابدی، کامیار. «بیژن جلالی، شعرهایش و دل ما». تهران: موسسهٔ فرهنگی ـ هنری جهان کتاب. ص. ۳۳و۳۴.
- ↑ عابدی، کامیار. «بیژن جلالی، شعرهایش و دل ما». تهران: موسسهٔ فرهنگی ـ هنری جهان کتاب. ص. ۱۱۹و۱۲۰.
- ↑ عابدی، کامیار. «بیژن جلالی، شعرهایش و دل ما». تهران: موسسهٔ فرهنگی ـ هنری جهان کتاب. ص. ۱۶۸.
- ↑ عابدی، کامیار. «بیژن جلالی، شعرهایش و دل ما». تهران: موسسهٔ فرهنگی ـ هنری جهان کتاب. ص. ۱۴و۱۵.
- ↑ «بیژن جلالی».
- ↑ عابدی، کامیار. «بیژن جلالی، شعرهایش و دل ما». تهران: موسسهٔ فرهنگی ـ هنری جهان کتاب. ص. ۱۷و۱۸.
- ↑ عابدی، کامیار. «بیژن جلالی، شعرهایش و دل ما». تهران: موسسهٔ فرهنگی ـ هنری جهان کتاب. ص. ۱۹و۲۰.
- ↑ عابدی، کامیار. «بیژن جلالی، شعرهایش و دل ما». تهران: موسسهٔ فرهنگی ـ هنری جهان کتاب. ص. ۴۳و۴۴.
- ↑ «اگرهای بیژن جلالی».
- ↑ عابدی، کامیار. «بیژن جلالی، شعرهایش و دل ما». تهران: موسسهٔ فرهنگی ـ هنری جهان کتاب. ص. ۳۲و۳۳و۴۸.
- ↑ عابدی، کامیار. «بیژن جلالی، شعرهایش و دل ما»٬ (برگرفته از از اندیشه و سلوک، صص ۵۵ و ۵۶). تهران: موسسهٔ فرهنگی ـ هنری جهان کتاب. ص. ۱۲۱.
- ↑ عابدی، کامیار. «بیژن جلالی، شعرهایش و دل ما»٬ (برگرفته از بیژن جلالی، شاعری که از غم کم گفت، ص۵). تهران: موسسهٔ فرهنگی ـ هنری جهان کتاب. ص. ۱۲۱و۱۳۷.
- ↑ «برای سالمرگ بیژن جلالی».
- ↑ «سیروس نوذری بررسی شعر بیژن جلالی را مکتوب میکند».