هستی
هستی قصهای است از فرهاد حسنزاده دربارۀ دختر نوجوان آبادانی که دلش نمیخواهد مثل بقیۀ دخترها باشد، او عاشق فوتبال است و از عروسک متنفراست.[۱]
هستی | |
---|---|
هستی، دختری که دلش میخواهد فوتبالیست شود. | |
نویسنده | فرهاد حسنزاده |
ناشر | کانون پروش فکری کودکانونوجوانان |
محل نشر | تهران |
شابک | ۹۷۸-۹۶۴-۳۹۱-۶۲۴-۴ |
تعداد صفحات | ۲۶۲ |
موضوع | نوجوانی،بلوغ و عشق در بحبوحۀ جنگ |
زبان | فارسی |
طراح جلد | عطیه بزرگ سهرابی |
شخصیت هستی در ادبیات داستانی ما خاص است و این امر باعث شده تا هستی پرفروشترین کتاب کانونپرورش فکری از نگاه مخاطبان گردد. [۲]
قصۀ هستی از مجموعه رمانهای نوجوانِ امروز است که کانونپرورش فکری کودکانونوجوانان در سال ۱۳۴۱آن را منتشر کردهاست. در واقع میتوان هستی را عروس قدیمی قصهها دانست که گیسوهای سفید مخملیاش را از زیر روسری گلدارش بیرون زده است.
هستی داستانیست رئالیستی که شخصیتها در آن به خوبی نقشآفرینی میکنند و به زیبایی هرچه تمامتر داستان هستی را به وجودآوردهاند، داستانی که هرچند حسنزاده آن را برای کودکان و نوجوانان راهی بازار قصهها کرده، اما مرز سنی را شکسته و به دنیای پدرانومادران نیز سرک کشیده وآنهارا نیز با خود همراه ساخته انگار هستی دست آنها را گرفته و بر سر سفرۀ داستانش دعوت کردهاست.
هستی مدالهای افتخار بسیاری را بر گردن خودانداختهاست، مدالهای طلایی رنگ زیبایی که هر قصهای آرزوی داشتنش را دارد.
او مانند کشتیگیری پهلوان در زمینِ داستان خوب ایفای نقش کردهاست.از جمله مدالهای طلایی رنگ هستی خانم نشان لاک پشت نقرهای وبرگزیده شدن توسط مخاطب نوجوان کانون و کلی مدالهای دیگر که ابرقهرمان داستان یعنی هستی آنها را از آن خود کردهاست.
رمانِ هستی کمکی ست به نوجوانانی که روابط غیرصمیمانۀ آنها با والدین تصورات اشتباهی را در ذهن آنان ایجاد کرده که با همزادپنداری با هستی میتوانند از بین ببرند.
در واقع رمان هستی به عنوان پرمخاطب ترین رمان از نگاه مخاطبان نوجوان برگزیده شده تا با این اتفاق هستی را بگذارند روبرویشان و شروع کنند به نقد و بررسی، و هستی با همان نگاه جسورانهاش به چشمانشان زل برند و جلسۀ دفاعیۀ خود را مثل یک دانشجوی خبره با موفقیت به پایان برساند.
بار اصلی رمان هستی جنگ تحمیلی است و رگههایی از عشق و ناکامی در رسیدن به معشوق هم درآن دیده میشود.
تعداد بسیار زیادی از کتابهای حسنزاده به زبانهای دیگر هم چاپ شده که هستی یکی از آنهاست که به زبانهای انگلیسی و ترکی هم چاپ گردیدهاست.[۳]
[۴]
وقتی حسنزاده در آثار گوناگونش به کسب جایزه میرسد یعنی ادبیات داستانی ما خواهان نوازش و محبت است، محبت کسانی که شاید ادبیات را فراموش کردهاند یا شاید هر از چندگاهی مهمان خانه او میشدند در حالی که نمیدانندادبیات عاشق مهمان است حتی مهمان ناخوانده....
اگر هنوز دوست هستی نشدید
کمی دربارۀ نویسنده
در ۱۳ سالگی در یکی از کتابخوانههای کانون استعداد نویسندگی خود را شکوفا کرد، گاه شعر میگوید و گاه فیلمنامه مینویسد و جوایز بیشماری را هم از آن خود کردهاست که مهمترین آنها نشان ماه طلایی میباشد.[۵] او فرهاد حسنزاده است که تاکنون بیش از ۸۰ عنوان کتاب برای کودکونوجوان نوشته و بیشاز ۳۰ جایزه در ایران دریافت کردهاست. حسنزاده نامزد ایرانی جایزۀ جهانی هانس کریستین اندرسن۲۰۱۸ و نیز جایزۀ آسترید لیندگرن میباشد[۶] که بسیاری از کتابهایش هم به زبانهای دیگر ترجمه شدهاست.[۷] فرهاد حسنزاده بیشتر برای نوجوانان مینویسد اما به دلیل فضای نوستالژیک و لحن صمیمی در آثارش هر مخاطبی را با پای صحبتهایش مینشاند و با خود همراه میسازد
ماحصل داستان
هستی خانم دختر نوجوانِ آبادانی است که دلش نمیخواهد مثل بقیۀ دخترها باشد او آرزو دارد وقتی بزرگ شد رانندۀ تریلی، خلبان یا دروازهبان تیم صنعت نفت آبادان شود. اما وقتی جنگ اتفاق میافتد و هستی را با خود در مسیری جدید قرار میدهد نگاه هستی نسبت به اطرافیانش و دنیای اطرافش تغییر میکنند و ...[۱]
شهرت و جذابیت, باهم
داستان هستی مربوط به ردۀ سنی خاصی نیست بلکه داستانی است که هر سن و سالی را با خط به خط جملات خود همراه میسازد.
هستی تنها یک نام یا یک کتاب نیست؛ هستی سرنوشت یک ملت است، ملتی که تمام آنچه را که هستی به چشم دیده با تمام استخوانهای خود لمس کردهاند و گویی انگار هستی مانند علاءالدین بر قالیچۀ پرندۀ خود سوار میشود و یکییکی مخاطبانش را در دنیای قصه و در تاریخ تقویمی میگرداند و میگرداند و میگرداند....
هستی نهایت پایبندی و تعهد حسنزاده نسبت به باورهایی است که چندین سال همراه تک تک فرزندان این خاک است و حسنزاده چه زیبا این مسئولیت را در ادبیات با واژههایی که لبریز از عشق و تعهد به مباحث ملی است بیان کردهاست این یعنی ادبیات داستانی معاصر همچنان نفس میکشد و حسنزادههایی را میخواهد که روحش را تازه کند.
حسنزاده در رمان هستی دغدغهها و مشکلات را با احترام به همۀ اندیشهها بیان کرده که این خود داستانهایش را خواندنی میکند.
قصد حسنزاده از گفتن این قصه صرفا نویسندگی نیست، بلکه شور و اشتیاق حسنزاده برای نوشتن هستی آن را اینگونه خواندنی کرده، همان شور و اشتیاقی که به گفتۀ حسنزاده حاصل تمرکزی است که در نگارش هستی برای خود ساختهاست.
هستی با کسب مدالهای طلاییرنگش روی حسنزاده را سفید کرده و فرزند صلاحی برای او بوده طوری که خستگی حسنزاده را درآورده. کسب جوایز بسیارِ آفرینندۀ کتاب و کتابِ آفریده شده هم دلایل خواندنیتر شدن آن است تا هر کس که او را بخواند ناخودآگاه در دلش برای او جایی باز کند.[۸]
کارت تقدیمی برای جمشیدخانیان
حسنزاده هستی را به رفیق گمشدۀ کودکیهایش به جمشید خانیان تقدیم کردهاست و در کارت تقدیمش که آنرا در صفحۀ ۷ رمانش برای خانیان عزیزش فرستاده اینطور مینویسد:
[۹]
ابرقهرمانان سیارۀ هستی
داستان هستی ابر قهرمان زیاد دارد ابرقهرمانانی که برخی از آنان نامشان در لابلای داستان گم شده که شاید اگر عینک ذرهبینی به چشم بزنیم یا با چشم دل کتاب حسنزاده را بگشاییم و با هستی دست دوستی دهیم بتوانیم حضورشان را حس کنیم .
ابرقهرمان اصلی داستان کسی است که وقتی سوار موتور میشود حتی پایش به زمین نمیرسد اما از ماهشهر تا آبادان را تکتنه میآید و در شجاعت زبانزد میشود.
کسی که غیرقابل پیشبینی است و در دنیایی متفاوت با افکاری متفاوت زندگی میکند، او دوست دارد متفاوت باشد و کارهایی کند که به قول معروف پایش از گلیمش درازتر شود .
او هستی است ابرقهرمانی که قصدش نجات دنیا نیست او فقط میخواهد آنهایی را که دوستشان دارد در کنار خود برای همیشه داشتهباشد کسی که رفتارهای نوجوانانهاش از همان جسارتهای معمول و تضادهای اندیشهش جاری است که شخصیتی به ظاهر ساده اما با باطنی پیچیده را برای هستی ساخته است.
حسن زاده طوری هستی را در داستانش معرفی کردهاست که ما هستی را زبان خود او بشناسیم، از زبان دختر ۱۲ سالهای که عاشق موتور سواری است.
همۀ اینها باعث شده تا مخاطبان همسن و سال هستی خودشان را جای او بگذارند و همۀ اتفاقات پیشروی هستی را مثل خود هستی لمس و تجربه کنند.
[۸]
دایی جمشید بازیگر بعدی فیلم نامهای است که خانم هستی کارگردان وآقای حسن زاده فیلمنامه نویس آن است .
دایی جمشید شوخ و مهربان است و علاقهاش به هستی از دنیای بینهایتها هم فراتر میرود، شجاع است و غیرتی آبادانی دارد که موتورش برایش حکم رخش رستم پهلوان را دارد رخشی خوشرکاب و باوفا که سواری دادنش حرف ندارد.
دایی جمشید را کسانی میفهمند که هیچ وابستگی به این کرۀ خاکی ندارند و حفظ جان دیگران را وظیفۀ خود میدانند، دایی جمشید را کسانی میشناسند که میخواهند مثل رستم پهلوان باشند.
شخصیت بعدی داستان ابی است همان ابوالقاسم «پدر هستی » که همه ابی صدایش میزنند، او رازی دارد که در پایان داستان آن را برای هستی فاش میکند.
حسن زاده بیشتر طنز در رمان هستی را بر دوش ابی قرار داده است تا اینگونه بتواند از زشتی و سیاهی جنگ کم کند .
مادر هستی زنی مهربان است که به خوبی وظیفه مادری را ایفا میکند و عشق به فرزند را به زیبایی به تصویر میکشد ، هستی میگوید او فرشتهای است که خدا زمینیاش کرده است.
خاله سیمین بازیگر بعدی است، او همیشه کیفش پر از سوغاتی است و شخصیتی شوخ دارد که کلمات را به هم میریزد و از آن کلمات جدید میسازد هستی میگوید او بهترین خالۀ دنیا است.
شاپور شخصیتی دیگر در داستان هستی است ، کسی که هستی او را دوست دارد چون به هستی قول داده تا برایش گردن بندی چوبی با هستۀ خرما بسازد .کسی که مثل دایی جمشید دوست دارد رستم پهلوان باشد.
چرا باید این کتاب را خواند
شور و اشتیاقی که حسنزاده در نگارش هستی به کاربرده و همچنین طرح و پیرنگ داستان که خلاصه میشود در جنگ و دفاع از سرزمین بهترین دلیلی است که میتوان حکم باید را بر خواندن این کتاب گذاشت.
شخصیت هستی و همزادپنداری مخاطبان با او باعث شده تا کتاب هستی تنها یک کتاب نباشد بلکه مخاطب با آن در لحظه به لحظه طرح داستان پیش رود و تمام اتفاقات را لمس کند و حتی با هستی سوار موتور شود تا آبادان بیاید و از پلیس راه بگذرد.{{سخ}
هستی دردهایی را بازگو میکند که برای ما آشناست دردهایی که مانند ترکش روحمان را شکافته و بر قلبمان فشار میآورد، هستی قصۀ دردهای یک نسل سوخته است، نسلی که آرامش خود را داد تا آرامش دیگران را پسبگیرد، نسلی که مردن را متفاوت از آنچه هست برای خود توصیف کرد و نامش را آسمانی شدن گذاشت آسمانی که رنگش آبی و از جنس عشق است... [۱۰]
دوباره بخانیم و با هم بخانیم
خلاصۀ داستان هستی
کتاب «هستی» داستان دختر دوازده سالهای است که ساکن آبادان است،روحیه عجیبی دارد و کارهایش به هیچوجه به دختران شبیه نیست، دوست دارد با پسرها فوتبال بازی کند همراه دایی جمشید به موتور سواری برود و راندن موتور را از او یاد بگیرد.
دست او در بازی فوتبال شکسته و پدر ناچار است به جای این که برای کار بر روی کشتی اروند راهی ژاپن شود همراه هستی به بیمارستان برود.
مادر هستی در آستانه به دنیا آوردن فرزندی است و پدر بیشتر اوقات با هستی رفتار بدی دارد و او را به خاطر کارهایش سرزنش میکند و "ادبار" صدایش میزند، حتی وقتی متوجه میشود که کشتی اروند به دلیل حمله عراق غرق شدهاست و هستی مانند فرشتۀ نجات دستانش را باز کرده و او را در آغوش گرفته باز هم دست از رفتارهایش برنمیدارد و مدام هستی را سرزنش میکند، هستی بقدری ازاین وضع ناراحت است که فکر میکند او فرزند آنان نیست و در ذهن خود سناریوهای گوناگونی را میسازد.
زمزمههای شروع جنگ هم برخاسته و خانۀ آنها بر اثر بمباران ویران شدهاس و این اتفاقات آنها را ناگزیر به رفتن خانۀ بیبی میکند.
خانواده با شدت گرفتن جنگ و با موتور دایی جمشید روانه ماهشهر میشوند و خاله نسرین نیز پس از چندی به آنان می پیوندد، ولی پس از مدتی با عجله میرود.
هستی در ماهشهر با لیلا که او هم جنگزده است دوست شده و ازاو جودو یاد میگیرد و برادر لیلا، شاپور هم به او قول میدهد تا از هسته خرما برای هستی گردنبند بسازد.
هستی دور از چشم خانواده و به کمک برادر لیلا و دوست او موتور را تعمیر میکند و تنهایی راهی آبادان میشود و آنجا با دایی جمشید و خاله نسرین روبرو می شود.
پدر هم که نگران غیبت دخترش است، فردای آن روز راهی آبادان میشود، هستی با مشاهده پدر پا به فرار میگذارد که در همین زمان بمباران هم شروع میشود و هستی همراه پدر به گوشهای پناه میبرد و در چنین لحظهای پدر راز مهمی را برای او فاش میکند!.
هنگام مراجعت هستی و پدر به ماهشهر دایی بستهای را به هستی میدهد که رزمندهای در حال مرگ پس از شناختن دایی جمشید به او داده تا آن را به هستی برساند.
درون بسته، هسته خرمایی است که با ظرافت برش داده شده و روی آن با خطی خوش نام هستی حک شدهاست.
[۱۱]
سبک کتاب
سبک رمان هستی با زاویۀ دید اول شخص مفرد روایت میشد که این دیدگاه اول شخص به عنوان زاویۀ دید باعث شده تا خواننده احساس کند که یکی از
اشخاص داستان که در حال نقل داستان و گفتوگو میباشد برای اوست، تا خواننده وقایع و اتفاقات داستان را حتی اگر غیرقابل اور باشند باورپذیر بیانگارند.
بردن فضای روایت داستان به گذشته موجب شده تا مخاطب ارتباط نزدیکتر و صمیمیتری با متن برقرار کند.
:هیچکس خانه نبود
یعنی من بودم و سهراب
بابا سر کار بود و
مامان هم بیبی را برده بود درمانگاه
با سهراب بازی میکردم
خرگوشش را میانداختم بالا
و میگرفتم..
معمولا روایت داستان در زمان گذشته فاصلۀ میان شخصیتها و مخاطبان را از بین میبرد و پیوند دوستی را غیرمستقیم بین شخصیت و مخاطبش امضا میکند.
بردن فضای روایت داستان به گذشته به نویسنده و راوی این امکان را میدهد تا در تمام ابعاد داستان سرک بکشند و مخاطب را نیز سوار بر قایق خود کرده و در سرتاسر دریای بیکران داستان پیش ببرند آنگونه که حتی مخاطب خستگی پارو زدن را هم متوجه نشود.
شروع داستان هستی به گونهای است که مخاطب ابتدا تصور میکند که شخصیت و راوی داستان پسر است اما با در ادامۀ داستان متوجه خواهد شد که شخصیت اصلی داستان دختری با نام هستی است.
حسنزاده در نگارش رمان پرطرفدارش سبک رئالیسم را انتخاب کرده تا به به راحتی بتواند با شگرد جادوگری این سبک فضا و مکان و کششهای شخصیتها را نشان دهد و به خواننده منتقل کند.
بار اصلی رمانِ هستی جنگ تحمیلی است و هستی ماهیتی دفاع مقدسی دارد.
جنگ در ذات خود بار معنایی سرد و خشن و منفی دارد و در ذهن مخاطب نوجوان اثری نامطلوب میگذارد مگر آنکه نویسندۀ توانمتد با چاشنیهایی آن را جذاب و خواندنیتر کند.
همچنین میتوان هستی را در گروه رمانهای تاریخی قرار داد با این توضیح که رمانهای تاریخی صحنههایی تحقق مییابند که در محیط واقعی جریان یافتهاند و هستی رمانی است در زمان حال اما در گذشتۀ تقویمی..
[۸]
پیرنگ و طرح داستان
«در روزی که ولوله شد» که شهر از شلوغی فریاد میکشید و جامهاش را در تن خود پاره پاره میکرد «دخترای ننه دریا» در شهری که اینک از «آوار به آوارگی » رسیده بود روی دیوار خاطرههایش نوشتند «هستی نام یک ماهی نیست...»
این چهار عنوان چهار فصل کتابی است که حسنزاده با شور واشتیاق آن را به نگارش درآورده و با هوشمندی و زیرکی برای جذب مخاطبانش که تنها کودک و نوجوان نیستند نامهایی را برای فصلهایش انتخاب کرده تا مخاطب را به ادامه خواندن سوق دهد و اشتیاق مخاطب را در خوانش داستان چندین برابر کند.
انگار عنوان فصلهای هستی کتاب کمک درسیِ موسسۀ حسنزاده است تا با خواندن این نام ها در اول هر فصل بتوان در کنکوری که نامش هستی است سربلند بیرون آید، کنکوری که هر مخاطبی حق حضور در آن را دارد.
پیرنگ و طرح داستان هستی با رعایت توالی از چهار بخش تشکیل شده است:
معرفی هستی در آستانۀ جنگ ایران و عراق در آبادان
آوارگی و مهاجرت به شهری دیگر
زندگی در شرایط جنگزدگی
بازگشت هستی به آبادان
پیرنگ داستان از رفتن و برگشتن حکایت دارد، رفتن و برگشتنی که نه تنها برای نیروهای عراقی است که بیشتر برای دختر نوجوانی است که شهر و خانهاش را به خاطر ترس از جنگ رها کرده و یکهوتنها به خاطر دایی جمشیدش بازمیگیرد.
با .صمیم برای رفتن به ماهشهر وارد «میانۀ داستان» میشویم، جایی که کشمکشی برای رفتن یا نرفتن بین اعضای خانواده شکل میگیرد.
اوج داستان جایی است که پدر هستی برای نجات تنها دخترش خطر میکند تا در شهری که حالا بوی غریبگی میدهد جان هستیاش را نجات دهد.
فرجام داستان با کند شدن رویدادها آهنگ میگیرد و مخاطب میفهمد داستان به زودی پایان خواهد یافت تا هستی به آرامی دستش را باز کند و چیزی را ببیند که منتظرش است یک ماهی تراشیده شده از هستۀ خرما که روی آن با خط قشنگی نوشته شده بود: هستی. . [۱۰]
نقاط قوت و ویژگیهای هستی خانم
شخصیت پردازی قدرتمند در رمان هستی و همینطور زاویۀ دید اول شخص مفرد یکی از نقاط قوت هستی خانم است.
نثر و زبان داستان و استفادۀ نویسنده از ضربالمثلهای جذاب جنوبی نیز نثر را ماندگار کرده و یکی دیگر از ویژگیهای مهم آن میباشد همچنین از طرفی این کتاب از جمله کتابهایی است که نویسنده از خواندن آن پشیمان نمیشود و حتی حالت خوانندۀ آن قبل و بعد ار خواندن رمان متفاوت میشود زیرا این کتاب به نوعی اصالت زنان و دغدغههای آنان را بیان میکند که خود نقطۀ قوتی برای این مجموعه خواهد بود .
[۱۲]
راوی داستان
راوی داستان دانای کل است که بر تمام سطرها و بخشهای رمان تسلط دارد.
راوی داستان همان هستی است که حضورش در سرتاسر داستان پررنگ و جذاب است و از حق نگذشته بار روایت را خوب به دوش گرفته و پیش میبرد.
راوی بودن هستی باعث شده تا مخاطبان همسن هستی خودشان را جای او بگذارند و همۀ اتفاقات پیشروی هستی را مثل خود او لمس و تجربه کنند گویی انگار که خودشان نقش اصلی فیلمنامۀ هستی هستند.
زاویۀ اول شخص مفرد در داستان بیشترین همحسی رادر مخاطب ایجاد میکند تا افکار ابرقهرمان داستان برای بیان اتفاقات و حالاتش باز باشد.[۸]
هویت نوجوانی در هستی
رمان هستی هویی را بیان میکند که شخصیت اصلی داستان «هستی» آن را نمیپذیرد و به نوعی در از آن فرار میکند، شخصیتی که دوستدارد پسر باشد و کارهای پسرانه انجام دهد.
هستی نمیخواهد مثل دخترهای همسنوسالش باشد و تازه آرزو دارد وقتی بزرگ شد دروازهبان شود.
هویت هستی دوری او از خودش است و با طنزی تلخ این هویتگریزی بیان شده که این بحران هویتی نکته اساسی و مهم روانی و اجتماعی در رفتار نوجوانان است و هستی میتواند نماد نوجوانانی باشد از خودبودن خسته شدهاند و میخواهند چیزی جز خودشان باشند.
بحران هویتی که در هستی به وجود آمد ناشی از شرایط نامطلوب او میباشد که دوری پدر از او و رفتارهای ناخوشایندش این بحران هستی را تشدید میکند .[۸]
لحن و زبان داستان
رمان هستی با استفاده از ضربالمثلهای جنوبی و استفاده از زبان محلی در کنار واژههای امروزی و استفاده از ادبیات فولکوریک زبانِ اثر را در ذهن مخاطب ماندگار کرده و چون شخصیت اصلی داستان هستی است و داستان از زبان او روایت میشود لحن و زبان او به عنوان شخصیت محوری بر فضای داستان سایه افکنده است.
زمان روایت حال است حالی که در گذشتۀ تقویمی اتفاق افتادهاست تا مخاطب کشش دنبال کردن آنرا در قلب خود حس کند.
[۸]
عنوان داستان
نویسنده نام کتابش را از شخصیت اصلی داستانش وام گرفته و میتوان گفت که حسنزاده راحتترین و بیدردسرترین اقدام را برای انتخاب عنوان انجام داده زیرا زیاد ذهنش را درگیر نکرده و احتمالاً، عنوان را از همان ابتدای نوشتن رمان انتخاب کردهاست.
تنها این سؤال در ذهن به وجود میآید که اگر حوادث رمان در دههی ۶۰ و زمان جنگ رخ داده، آیا انتخاب این اسم منطقی بوده و تناسب داشته؟
بیشک پذیرش نام «هستی» برای دختران دههی شصت آن هم در شهر آبادان، کمی سخت است و میتوان گفت: عنوانِ رمان، «تازه» و «کم تناسب» و«کم تجربه»از نظر تناسب زمانی است.
هستی نام زیبایی است که میتواند به راحتی در ذهن مخاطب ثبت شود و ضمناً این عنوان، ایهام دارد و بر دو مبنا به کار میرود:
- نامی دخترانه{
- جهان و هستی و آفرینش
و همچنین هستی عنوان قشنگی است، ضمن ماندگاری در ذهن مخاطب؛ بر کل کتاب و محتوای اثر نیز احاطه دارد.
[۸]
طنز در رمان هستی
حسنزاده خالق رمان هستی میگوید من بیشتر طنز در این رمان را بر دوش پدر هستی قرار دادم و در ادامه دربارۀ طنز در داستان هستی میگوید: رمان هستی اگر در فضای سال ۵۹ نوشته شدهبود یعنی سالی که جنگ شروع شد و هستی و خانوادهاش را دربهدر و مصیبتزده کرد باید میزان اشک وآه در داستان زیاد میشد ، اما من نمیخاستم اینطور شود و هستی شاهد این اتفاقات باشد زیرا اشک و آه به میزان کافی در ادبیات و بقیه رسانهها یافت میشود و طنز را در جاده هستی راه داد تا بتوانند با هیجانات پسرانهای که در شخصیت هستی قرار داد از تلخیهای داستان که جنگ مسبب اصلی آن است کم کند.
گفتوگوهای داستان
استفاده از گفتوگوها برای توصیف داستان و شخصیتهای آن از عناصر مهم داستان پردازی ر رمان هستی است و میتوان آن را یکی از شگردهای حسنزاده در خلق آثارش معرفی کرد.
گفتوگوها در رمان هستی دیلوگهای زنده و محکم و تاثیرگذارند و اتفاقات داستان به واسطۀ این دیالوگهای زنده به زیبایی به تصویر کشیده شده و شخصیت پردازی در داستان هم به کمک این گفتوگوها ایجاد شده و از خلال آن دیالوگها میتوان به تضادهای بین شخصیتهای داستان خصوصا ابی و دایی جمشید پیبرد
تعهد نویسنده به نادر ابراهیمی
فرهاد حسنزاده تعهدی خاص به نادر ابراهیمی دارد و در بیشتر آثارش این تجلی اندیشه نمایان است اندیشهای که از شعرهای نادرابراهیمی در قلی حسنزاده به وجود آمدهاست .
ما برای خواندن این قصهی عشق به خاک
خون دلها خوردهایم، خون دلها خوردهایم
اینکه توجه به رسالت قلم و پای بندی به اصولی که نویسنده به آنها معتقد است و بر بودن و انتشار آنها تأکید دارد، نکته مهمی است.
فرهاد حسنزاده با پای بندی به سرزمین و عشق به آب و خاک اجدادی و نشان دادن صحنههایی واقعی و ملموس از واقعهی اجتماعی نه چندان خوشایند؛ جنگ و پایداری را در رمان هستی متجلی کردهاست.
[۸]
نظر همسن و سالهای هستی
بیشتر همسنوسالهای هستی انتخاب نام هستی را برای کتاب مناسب میدانستند و هستی را هستی بخش خانواده نام نهادند زیرا ادباری که پدر هستی را با آ« میخواند نبود اما هر چند انتخاب نام هستی از نظر همسنوسالهای هستی کنجکاوی خواننده را تحریک نمیکرد.
طرح روی جلد هم از نظر بیشتر بچهها با موضوع متناسب بود و همۀ سادگیهای روی طرح جلد آن باعث شد که حتی اشتیاق برای خواندن و شروع هرچه زودتر آن بیشتر گردد، البته برخی هم نام و طرخ روی ل را جذاب نمیدانستند.
بیشتر بچهه ا بخش ابتدایی داستان را وست داشتند و رای مثبت به عالی بودن آن دادند اما پایان داستان را به دلیل عدم هماهنگی با شروع جذاب آن جالب نمیدانستند و از نظر آنها نویسنده فقط سعی کردهبود خیلی زود داستانش را جمعوجور کند.
برخی از لحن داستان و لهجۀ جنوبی آن چندان راضی نبودند و آن را آزاردهنده میداستند زیرا یک نوع دوگامگی زبان و لهجه را در داستان حس میکردند اما برخی این لهجۀ جنوبی داستان را امتیاز مثبتی برای رمان میدانستند ولی اعرابگذاریی کم داستان را برای ادای بهتر آن لهحهها امتیاز منفی بهحساب میآوردند.
زاویۀ دید اول شخص در داستان و سبک رئالیستی از نظر بیشتر منتقدان کوچک سبب باورپذیرتر شدن داستان میدانستند که این خود نکته مثبتی برای رمان هستی بود.
پسران همسن هستی نیز بر این باور بودند که با وجود شخصیتی متضاد آنها از نظر جنسیت اما به دلیل حرکات و حالات رفتاری او به راحتی با هستی همزادپنداری کردهبودند.
بچهها طولانی بودن بخش اول داستان و دیالوگهای طولانی شخصیتها را عاملی برای
نقطۀ قوتی که بیشتر منتقدان کوچک هستی یک صدا با هم فریاد میزنند همان شخصیت پردازی قدرتمند کتاب بود.
پسر حسنزاده دختر شد
به گفتۀ حسنزاده هستی از یک ماجرای نیمه واقعی آمد واقعیاش این بود که یکبار توی بازی فوتبال دست پسرم شکست و او را به بیمارستان بردم و یک شب هم پیش پسرم خوابیدم تا روز بعدش دست او را عمل کنند.
همان شب جرقۀ نوشتن یک داستان زده شد و البته ماجرا را بردم به سال ۵۹ و شروع جنگ با یک داستان کوتاه و اسمش شد روزی که ولوله شد..
بعد فکر کردم این داستانِ کوتاه ظرفیت این را دارد تا بشود فصل اول یک رمان و تصمیم گرفتم پسرداستان را تبدیل کنم به دختری که کارهای پسرانه میکند و آنجا بود که هستی من متولد شد..
< ref name="پسری که دختر شد" />
ته دلم هستی را دوست دارم
خالق هستی دربارۀ نوشتن جلد دوم آن میگوید: بستگی به بعضی چیزها داررد.
میتوانم روزهای بعدی زندگیاش را تصویر کنم و او را ببرم به وضعیت و زمانی دیگر، باید صبر کرد و دید! باید دید آیا هستی هم دوستدارد که این اتفاق بیافتد یا نه؟!
< ref name="پسری که دختر شد" />
=
عشق نوجوانی نویسنده
حسنزاده دربارۀ شخصیتهای محبوبش میگوید از وقتی خودم را شناختم احمد محمود را هم شناختم و رمان همسایههای او در نوجوانی خواندم و خیلی در من تاثیرگذاشت.
به جز او محمود دولتآبادی را هم دوستدارم.
< ref name="پسری که دختر شد" />
دفترچۀ ایدههای حسنزاده
خالق رمان هستی دربارۀ ایدۀ رمانش میگوید: بسیاری از اتفاقاتِ فرعی رمانِ هستی را از لای برگهای دفتر ایدههایم بیرون کشیدم و بعضی حسهایی را که سراغم میآید و نمیدانم جایشان کجاست در دفترچۀ ایدههایم مینویسم. < ref name="پسری که دختر شد" />
بقیۀ آدمها چی؟
حسنزاده میگوید من برای نوشتن هستی برا خودم شخصیت ساختهام که وجود خارجی ندارند اما میتوانند داشته باشند در واقع در ذهن مخاطب..
میتوان گفت ذهن هر نویسنده مثل یک سیپییوی کامپیوتر است، پردازشگر دارد و اطلاعات را پردازش میکند و خروجیاش میشود آنچه شما میخوانید!
من در طول زندگی آدمهای متفاوتی دیدمم و اطلاعاتشان را یادداشت کردم و از آنها شخصیت ساختم، شاید اگر میخواستم میتوانستم داستان را سرسری بنویسم و کار مشکلی هم نبود چون من در دوروبرم دختر نوجوان زیاد بوده، خانوادهای پرجمعیت با بیش ازحدود۳۰ خواهرزاده و برادرزاده...
سختی هستی در ریز شدن در لحظههای خاص زندگی بود.
< ref name="پسری که دختر شد" />
من خواب هستی را دیدم!
فرهاد حسنزاده دربارۀ شرایط نوشتن رمان پرطرفدارش یعنی «هستی» گفت: من برای اینکه بتوانم با تمرکز بیشتری این رمان را بنوسم از انبار یک انتشارات استفاده کردم و شش ماه را روزی چهار ساعت در این انبار به نگارس مشغول بودم، جالب این است که وقتی این کار را میکردم گاهی خواب هستی را میدیدم که هنرمندانه برایم ایفای نقش میکند! < ref name="پسری که دختر شد" />
فقط ۵ ثانیه زمان دارید
نویسندهای که تمام زحماتش را با نام «هستی» در امور انتشارات کانون برای مخاطبان نوجوان و حتی بزرگسالان منتشر نمودهاست بیشک، آن قدر هوشمندانه آغاز رمان ۲۶۲ صفحه ایاش را خوب، گیرا و اثرگذار شروع میکند که خواننده تا پایان رمان را یک نفس بخواند و کتاب را زمین نگذارد همانطور که سندی داچل میگوید: فقط ۵ ثانیه زمان دارید تا خوانندۀ داستانتان را جذب کنید و یا برای همیشه از دستش بدهید واین ۵ ثانیه برای خواندن پاراگراف اول داستان است.
دستم شکسته بود..
دست شمستهام توی گچ بود
و از گردن آویزان
تازه درد هم میکرد
ولی جرئت جیک زدن نداشتم از ترس بابا..
[۱۴]
داستان در همان ابتدا موضوع محوری داستان خود را یعنی دختری که دلش میخواهد پسر یاشد برای خواننده بیان کرده و به اصطلاح یقۀ او را میگیرد و تا پایان داستان با خود همراه میکند.
شروع داستان، آغاز راهی است که مخاطب را تا رسیدن به انتها، تشویق میکند و حرکت میدهد همان راهی که حسنزاده انتخاب کرده که از انرژی هاو انگیزهها برای حرکت کردن و قدم زدن تا رسیدن به انتهای رمان لبریز است. [۸]
گزارشی از فروش کتاب
گزارشی از ترجمه به زبانهای دیگر
اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریانسازیهای کتاب
نشستهای خبرساز دربارهٔ کتاب
اظهارنظرها
نقدهای مثبت
نقدهای منفی
اظهارنظر اهالی ادبیات و روشنفکران
نظرات داوری در مراسمهای گوناگون
اظهارنظر دیگر شخصیتها
نظر خود نویسنده دربارهٔ کتاب
تأثیرپذیرفته از
تأثیرگذاشته بر
گزارشی از اقتباسهای هنری انجامگرفته از کتاب
فهرست امکان نامگذاریشده از روی نام کتاب
جملههای ماندگار کتاب
جوایز کتاب
مشخصات کتابشناختی
تعداد صفحات، دفعات چاپ، جمع کل تیراز و ناشرانی که اثر را چاپ کردهاند
طراحی جلد و تصویرسازی
منبعشناسی (پایاننامه و مقاله نوشته شده دربارهٔ کتاب)
نوا، نما و نگاه
تصویر از صفحات کتاب
صدای نویسنده
تصویرهای ساختهشده دربارهٔ کتاب (فیلم و مستند)
طرحی از یکی از صحنههای کتاب
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ «هستی رمان نوجوان امروز».
- ↑ «رمان هستی نوشتۀ فرهاد حسنزاده».
- ↑ «انتشار رمان هستی به زبان انگلیسی».
- ↑ «رمان هستی به زبان ترکی استانبولی خواندنی میشود».
- ↑ «مدالهای طلاییرنگ فرهاد حسنزاده».
- ↑ «نویسندۀایرانی و جوایز جهانی».
- ↑ «کمی دربارۀ حسنزاده».
- ↑ ۸٫۰۰ ۸٫۰۱ ۸٫۰۲ ۸٫۰۳ ۸٫۰۴ ۸٫۰۵ ۸٫۰۶ ۸٫۰۷ ۸٫۰۸ ۸٫۰۹ «نگاهی به رمان هستی».
- ↑ فرهاد حسنزاده، هستی، ۷.
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ «همه چیز با جنگ شروع میشود».
- ↑ «خلاصۀ داستان هستی».
- ↑ «نقاط قوت هستی خانم».>
- ↑ «پسری که دختر شد-همشهری آنلاین».
- ↑ فرهاد حسنزاده، هستی، ۱۱.