محمدابراهیم باستانی پاریزی

محمدابراهیم باستانی پاریزی تاریخ‌دان، پژوهشگر، شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و استاد برجستهٔ دانشگاه تهران است. او تاریخ را با شعر و عناصر داستانی، نکات طنزآمیز و ضرب‌المثل درهم آمیخت و شیوه بدیعی را در تاریخ‌نگاری پی انداخت که آثارش را خواندنی و ماندنی کرده است.

محمدابراهیم باستانی پاریزی

زمینهٔ کاری تاریخ، شعر، ترجمه، تصحیح و تدریس
زادروز ۳دی‌ماه ۱۳۰۴خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
روستای پاریز در کرمان
پدر و مادر حاج آخوند پاریزی
مرگ ۵ فروردین‌ماه ۱۳۹۳
تهران
محل زندگی پاریز، سیرجان، تهران، تورنتو
علت مرگ بیماری کبد
جایگاه خاکسپاری بهشت‌زهرا
رویدادهای مهم کودتای ۲۸مرداد
ملی شدن صنعت نفت
انقلاب ۱۳۵۷ ایران
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی
پیشه تاریخ‌نگار، شاعر، مترجم، مصصح، استاد
کتاب‌ها از پاریز تا پاریس، از سیر تا پیاز، اژدهای هفت‌سر، آسیای هفت‌سنگ و ...
دیوان سروده‌ها یادبو من
همسر(ها) حبیبه حائری
فرزندان حمید و حمیده
مدرک تحصیلی دکتری رشته تاریخ
دانشگاه دانشکده تاریخ دانشگاه تهران
دلیل سرشناسی پی‌ انداختن سبک جدید در تاریخ‌نگاری
* * * * *

باستانی پاریزی اهل پاریز است؛ روستایی در سیرجانِ کرمان. کودکی را در روستای پاریز و در محیطی ساده و بی‌آلایش می‌گذراند و مناعت‌طبع و بلندهمتی را از کوه‌ها، کویر و قنات‌های پاریز می‌آموزد.

در سایه پدری با فضل و اهل دانش رشد می‌کند و از همان خردسالی با مجلات وزین آینده، مهر و شرق آشنا می‌شود. با «بینوایان» ویکتور هوگو در همین ایام نوجوانی است که انس می‌گیرد. خواندن همین مجلات و کتاب‌ها شوق نوشتن را در نهادش شعله‌ور می‌کند. اولین نوشته‌اش با عنوان «تقصیر با مردان است، نه زن‌ها» در سال ۱۳۲۱ در مجله «بیداری کرمان» منتشر می‌شود. نخستین کتابش با عنوان «پیغمبر دزدان» را هم در سال ۱۳۲۴ می‌نویسد، زمانی که هنوز دانش‌آموز دانشسرای مقدماتی کرمان بود. [۱]

برای ادامه تحصیل در رشته «تاریخ» در سال ۱۳۲۶ به تهران می‌آيد. در این ایام است که اشعار و مقالاتش گاه با نام «باستانی پاریزی» و گاه بدون‌نام در مجلات طرازاول عصر چون یغما، راهنمای کتاب، کیهان و اطلاعات چاپ می‌شود. مدتی بعد از پذیرفته شدن در دوره دکتری دانشگاه تهران، مدیرت مجله داخلی «دانشکده ادبیات» را از سال ۱۳۳۸ به عهده می‌گیرد و تا ۱۳۸۸ استاد تمام‌وقت این دانشکده است.

او در سال ۱۳۴۹ برای فرصت مطالعاتی به پاریس می‌رود. به‌خواست معلم دوران دبستانش آقای «هدایت‌زاده»، بر سر مزار ویکتورهوگو می‌رود و از سوی معلمش فاتحه‌ای بر آن می‌خواند.[۲]

استاد باستانی، تاریخ‌نگاری است که سبکی متفاوتی در آثارش پی می‌گیرد که پیش از او معمول نبود. او در تاریخ‌نگاری به زبان مردم‌عامه نزدیک می‌شود. نوشته‌هایش برخلاف کتاب‌های تاریخی که نثری سنگین و سرد دارد، آکنده از طنز، شوخی، نکته‌سنجی‌های لطیف و حاوی اشعار، حکایات و ضرب‌‌المثل‌هایی است. همین شیرینی کلام او، آثارش را خواندنی و جذاب کرده است. می‌گوید: «تاریخ چون قهوه تلخ است که باید با شیر و شکر آمیخته گردد و پس در حلق عموم ریخته شود».[۳]

سبک باستانی در تاریخ‌نگاری البته موافقان و مخالفانی دارد. موافقان معتقدند که او با بهره‌گیری از ادبیات و طنز و شعر و ضرب‌المثل به زبان توده نزدیک شده و مردم را با تاریخ آشنا کرده است. مخالفان اما، تاریخ‌نگاری او را غیرعلمی و عوامانه می‌خوانند. [۴]

از استاد پاریزی که عمری را در راه شناخت فرهنگ و تاریخ و ادب ایران سپری کرده، بیش از ۶۰ کتاب و مقالات فراوانی بر جای مانده است که نوشته‌های «هفت‌گانه» او که همگی دارای نام هفت هستند، مشهورتر است: «خانون هفت‌قعله»، «آسیای هفت‌سنگ»، «نای هفت‌بند»، «اژدهای هفت‌سر»، «زیر این هفت آسمان»، «سنگ هفت قلم». البته کتاب هشتمی هم به آن اضافه شد که به‌پیشنهاد ایرج افشار «هشت‌‌الهفت» نام ‌گرفت. [۵] آثار استاد باستانی بارها تجدید چاپ شده است و برخی از آن‌ها چون «پیغمبر دزدان» در سال ۱۳۹۵ به چاپ بیست‌ودوم، «یعقوب لیث» در سال ۱۳۹۳ به چاپ دهم، و «تلاش آزادی» در ۱۳۹۱ به چاپ نهم رسید.

باستانی قریحه و ذوق سرشاری نیز داشت. اشعار او که شیرین و دلنشین است بیشتر در قالب غزل و رباعی سروده شده و با چاشنی طنز و شوخ‌طبعی همراه است. اولین مجموعهٔ شعری‌ او با نام «یادبود من» با مقدمه سعید نفیسی در سال ۱۳۲۶ به دست چاپ سپرده شد.

داستانک

داستانک‌های انتشار

داستانک عشق

داستانک استاد

داستانک شاگرد

داستانک مردم

ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود

داستانک‌های دشمنی

داستانک‌های دوستی

داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

مرگ غزال

داستانک‌های دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

جرقه‌های نویسندگی

سرانجام غم‌انگیز اشعار

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن

داستان‌های دیگر

زندگی و تراث

سال‌شمار

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

محمدابراهیم باستانی پاریزی در روز سوم دی سال ۱۳۰۴ ش/ ۱۹۲۵ م به‌دنیا می‌آید.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه «حاج آخوند پاریزی» (ملا علی‌اکبر) که فردی بافضل و باسواد بود، بر سر منبرها تاریخ می‌گفت و با فرهنگ و ادبیات فارسی آشنایی داشت. به زبان عربی مسلط بود و صرف‌ونحو را خوب می‌دانست.اهل شعر بود و در شعرهایش، حوادث و اوضاع اجتماعی را هم بیان می‌کرد. او در جنوب ایران شخصیت شناخته‌شده‌ای بود. [۶] محمدابراهیم در سنین کودکی، اقوال و احادیث و اشعار بسیاری از پدر می‌شنود و در لوح وجودش به‌یادگار حک می‌کند.

او عربی را نیز از پدر می‌آموزد و همین آموزه‌ها سبب می‌شود که چند کتاب عربی به فارسی ترجمه کند؛ از جمله کتاب «ذوالقرنین» یا «کوروش کبیر» که مورد توجه شخصی علامه طباطبایی نیز قرار گفت. [۷]

ابتدایی را در مدرسه پاریز گذراند

تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‌ پاریز می‌گذراند که پدرش حاج آخوند پاریزی مدیر آن بود. دبستانِ روستا در خانه‌ای بود که از «شیخ محمد حسن زیدآبادی» معروف به «نبی‌السارقین» بر جای مانده بود. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه چیزی که دست‌مایه نوشتین اولین کتابش می‌شود. در سال ۱۳۱۶ برای ادامه تحصیل به سیرجان می‌رود.

شوق باستانی به خواندن و نوشتن

محمدابراهیم از همان دوران کودکی با مجلات مهر و آینده و حبل‌المتین که برای پدرش می‌آوردند، آشنا می‌شود. از طریق قرائت‌خانه‌ای که در پاریز وجود داشت، نیز ‌مجلات و نوشته‌هایی چون کاوه، «گلستان»، «بهارستان»، «استخر شیراز» و «عالم نسوان» را می‌شناسد. پدرش او را به سبب‌ علاقه‌اش به علم "ولیعهد" خطاب می‌کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

مجلات «باستان» و «ندای پاریز» و «نامه هفتواد»

در سال‌های ۱۳۱۸ و ۱۳۱۹ مجله‌‌ای به‌نام «باستان» و بعدتر «ندای پاریز» را در همان پاریز منتشر می‌کند. ندای پاریز تنها سه مشتری داشت که مهمترینش آموزگار دوران کودکی محمدابراهیم بود.

او در سال ۱۳۲۵ در دانشسرای مقدماتی کرمان شاگرد دوم می‌شود و در سال ۱۳۲۶ به تهران می‌آید و تحصیل در رشته تاریخ و جغرافیا را پی می‌گیرد.

در سال ۱۳۳۰ فارغ‌التحصیل می‌شود. برای معلمی به کرمان برمی‌گردد و در همین ایام است که با «حبییه سائری» ازدواج می‌کند. در این مدت نشریه «نامهٔ هفتواد» را در کرمان مدیریت می‌کند.

دوره دکتری استاد در دانشگاه تهران

تا اینکه در سال ۱۳۳۷ در دوره دکتری دانشگاه تهران پذیرفته می‌شود و دوباره به تهران می‌رود. در این ایام است که همکاری‌ حرفه‌اش را با مجلاتی چون یغما، راهنمای کتاب، وحید، گوهر و ... شروع می‌کند و مقالاتش در این مجلات به چاپ می‌‌رسد.

پس از دفاع از رساله‌ دکتری که ترجمه و نقد جلد اول "الکامل" ابن‌اثیر بود، در گروه تاریخ مشغول به کار می‌شود و تا سال ۱۳۸۸ که بازنشسته می‌شود استاد تمام وقت «دانشکده ادبیات» دانشگاه تهران است.

طبع شعری سرشار باستانی پاریزی

محمدابراهیم قریحه‌ای سرشار داشت. او می‌گوید که پدرس نقش مهمی در علاقمندی او به شعر داشت. «پدرم اصولا نامه‌هایی را که به اشخاص می‌نوشت، به‌صورت شعر می‌نوشت.» [۸]اولین شعرش را در ده‌سالگی در طلب باران سرود آن‌هم در سال‌های خشک‌سالی پاریز. آن زمان که می‌دید دخترکان را به گورستان‌ها می‌فرستند تا بر سر قبرها آب بریزند و دعا بخوانند. چنین سروده است:

خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
بیا ای برف و باران خداوندکه تا خلق جهان باشند خرسند
بیا تا کشت‌ورزان شاد باشندز هر بند غمی آزاد باشند
بیا تا گل بروید از چمن‌هاهمه پُر گل شود دشت و دمن‌ها
بیا تا باستانی شاد باشدنه اینکه صورتش پُر باد باشد

محمدابراهیم در بهار ۱۳۲۴ شعری درباره «باد صبا» سرود و ذوق شاعری و طبع موزونش را به اثبات رساند. شعری که بعدها توسط «غلامحسین بنان» در مرگ «ابوالحسن خان صبا» خوانده و جاودانه شد.

يادِ آن شب كه صبا در رَه ما گل می‌ريخت
بر سر ما ز در و بام و هوا گل می‌ريخت
سر بدامان مَنت بود و ز شاخ گل سرخ
بر رخِ چون گلت، آهسته صبا گل می‌ريخت
خاطرت هست كه آن‌شب همه شب تا دم صبح
گل جدا ،شاخه جدا، باد جدا، گل می‌ريخت
نسترن خم شده لعلِ تو نوازش می‌داد
خضر ، گوئی به لب آب بقا گل م‌ريخت
زلف تو غَرقه به گل بود و هر آنگاه كه من
می‌زدم دست بدان زلف دو تا گل می‌ريخت
تو به مه خيره چو خوبان بهشتی و صبا
چون عروس چمنت بر سر و پا گل می‌ريخت
گيتی آن‌شب اگر از شادی ما شاد نبود
راستی تا سحر از شاخه چرا گل می‌ريخت؟
شادی عشرت ما باغ گل‌افشان شده بود
كه بپای من و تو از همه جا گل می‌ريخت

استاد اشعار زیبای و در خور دیگری هم دارد که آکنده از طنز و شوخ‌طبعی است و بر جان‌ها خوش‌ می‌نشیند.


شخصیت و اندیشه

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و کتاب‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

منابع

  1. زندیه، حسن (۱۳۹۳). از پاریز تا پاریس. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. ص. ۴۶۰.
  2. فیضی، کریم (۱۳۹۰). باستانی پاریزی و هزاران سال انسان. تهران: انتشارات اطلاعات. ص. ۷۸۷. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۲۳-۸۳۲-۱.


پیوند به بیرون