حمیدرضا شاه‌آبادی

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
حمیدرضا شاه‌آبادی

مردی که میان تاریخ و ادبیات زندگی می‌کند
زمینهٔ کاری پژوهشگر تاریخ و نویسنده
زادروز ۳خرداد۱۳۴۶
تهران
ملیت ایران
سال‌های نویسندگی از ۱۳۶۸تاکنون
کتاب‌ها دایره زنگی،‌ دیلماج، «لالایی برای دختر مرده»، «اعترافات غلامان» و...
نوشتارها زمینه‌های تاریخی خلق کتاب « پیتر شلخته »، در فقدان کودکی، از آرمان تا واقعیت و...
مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد تاریخ
وب‌گاه رسمی http://hr-shahabadi.ir/

حمیدرضا شاه‌آبادی پژوهشگر تاریخ و نویسنده ادبیات نوجوان و بزرگسال است که بر پردهٔ سینما و تئاتر نیز تجربه‌های پراکنده‌ای در کوله‌بارش دارد.

* * * * *

نویسنده‌ای که اولین داستان کوتاهش را در بیست و دو سالگی در یک مجله‌ٔ هفتگی به چاپ رساند، اکنون سطر سطر نوشته‌هایش در حوزهٔ ادبیات کودک و نوجوان جایگاه ویژه‌ای به خود اختصاص داده است؛ از تقدیر و جایزه در جشنواره‌های مختلف تا مدیریت انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. حمیدرضا شاه‌آبادی، عضو هئیت مدیرهٔ انجمن نویسندگان کودک و نوجوان علاوه بر آن که قلمش را با روح کودکان و نوجوانان و حتی بزرگ‌سالان حرکت داده است با جان‌مایهٔ تحصیلاتی‌اش در حوزهٔ تاریخ آن را پرورانده و از خود چهره‌ای علمی و محققانه نیز ارائه داده است.

داستانک

تارزان مرا از گرداب زندگی نجات داد

حمیدرضا شاه‌آبادی

اول یا دوم ابتدایی که بودم تلویزیون سریالی به اسم «تارزان» نشان می‌داد. تارزان را خیلی دوست داشتم و هر قسمت یک اتفاق پیش می‌آمد . سر کوچه‌امان دفترچه‌های کوچک یک‌ریالی می‌فروختند. روی هر دفترچه اسم یک قسمت از داستان‌های تارزان را می‌نوشتم و شروع می‌کردم به نوشتن قصه‌های مختلف. اکنون که فکر می‌کنم نوشتن مقوله‌ای ست که به من آرامش می‌دهد؛ می‌توانم هویتم را در آن تغریف کنم. شاید بزرگ‌ترین ترس زندگی‌ام این باشد که روزی نتوانم بنویسم زیرا نوشتن مرا از گرداب زندگی نجات می دهد.[۱]

نویسنده، آن چیزی که باید باشم

من خودم را طلبهٔ قصه‌نویسی می‌دانم. به نوشتن خیلی علاقه دارم و آن را بسیار دوست می‌دارم. در گذشته، عرصه‌های مختلفی از تئاتر گرفته تا سینما را تجربه کرده بودم ولی چند سال گذشته احساس کردم که می‌خواهم نویسنده بشوم و هرچه بیشتر می‌گذرد در رسیدن به این خواست مصر می‌شوم. یادم می‌آيد پنچم ابتدایی رمان «بینوایان» را خواندم و بلافاصله سعی کردم با همان زبان کوکانه داستانی با حال‌وهوای قرن نوزدهم بنویسم. به‌ياد ندارم که کار را تمام کردم یا نه. به‌هرحال دوست داشتم نویسنده بشوم تا حرف‌هایم را به‌این‌طریق به دیگران انتقال دهم. این کار به من آرامش می‌دهد.

زندگی و تراث

سال‌شمار زندگی

آقای نویسنده در میان مخاطبانش
  • ۱۳۴۶: آغاز زندگی در تهران
  • ۱۳۶۷: آغاز تحصیل در مقطع کارشناسی تاریخ در دانشگاه تبریز
  • ۱۳۶۸: نخستین داستان کوتاه «قبل از باران»
  • ۱۳۷۶: «تاریخ آغازین فراماسونری در ایران» (دو جلدی)
  • ۱۳۸۰: «دایره زنگی»، مجموعه‌داستان کوتاه
  • ۱۳۸۲: نشر «نهضت مشروطه»؛ نگارش «مقدمه بر ادبیات کودک»؛ حاصل پژوهش در کتابخانه بین‌المللی مونیخ
  • ۱۳۸۵: «دیلماج»، رمانِ شایستهٔ تقدیر در جایزهٔ ادبی «واو» و کتاب‌سال جایزه شهیدغنی‌پور
  • ۱۳۸۶: «لالایی برای دختر مرده»، رمان نوجوان
  • ۱۳۸۷ انتخاب «لالایی برای دختر مرده» به عنوان کتاب برگزیدهٔ کتابخانهٔ بین‌المللی مونیخ و جایزهٔ اول کتاب کودک و نوجوان؛ دریافت لوح تقدیر شورای کتاب کودک
  • ۱۳۸۹: «اعترافات غلامان»، رمان نوجوان برندهٔ جايزهٔ اول جشنواره سلام بچه‌ها در بخش ادبيات آيينی و جایزهٔ دریافت کتاب‌سال رضوی
  • ۱۳۹۱: «وقتی مژی گم شد»، رمان نوجوان
  • ۱۳۹۲: «هیچ‌کس جرئتش را ندارد»، رمان نوجوان
  • ۱۳۹۴: «کافه خیابان گوته»، رمان
  • ۱۳۹۷: انتشار جلد اول و دوم «دروازه مردگان»، رمان نوجوان و تصحیح و مقدمه‌نویسی برای «سفینهٔ طالبی یا کتاب احمد»

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

حمیدرضا شاه‌آبادی زادهٔ سوم خرداد۱۳۴۶ در تهران است. جز دوره لیسانس تاریخ که در دانشگاه تبریز پشت سر گذاشت، بیشتر دوران تحصیلش را در همین شهر سپری کرد. در جوانی به هنر داستان‌نویسی علاقه‌مند شد و بدون بهره‌بردن از هر نوع استاد و آموزش و تنها با تکیه بر ذوق و قریحهٔ شخصی با نوشتن چند داستان کوتاه به دنیای ادبیات پا گذاشت. این ذوق و قریحه بعدها در زمینهٔ سینما و تئاتر نیز بروز پیدا کرد که نتیجه‌اش ساخت چند فیلم کوتاه و نگارش چند نمایشنامه و کارگردانی و بازیگری در چند نمایشنامه دیگر بود. حضور او در فضای ادبیات، از سال ۱۳۶۸ با انتشار داستانی کوتاه به نام «قبل از باران» رسمیت یافت. انتشار این داستان آغازی بود بر ادامهٔ فعالیت‌های وی که به انتشار چندین رمان، مجموعه‌داستان کوتاه و پژوهش‌های تاریخی و ادبی مختلف انجامید. این آثار برای وی جوایز مختلفی نظیر جایزهٔ اول «جشنواره کتاب کودک‌ونوجوان»، جایزهٔ اول جشنواره رشد، «جایزه ادبی واو»، «کتاب سال رضوی»، جایزه شهید غنی‌پور و ... را به‌ارمغان آورد.
شاه‌آبادی به‌واسطهٔ تحصیل در رشتهٔ‌ تاریخ، در بیشتر داستان‌هایش نگاهی تاریخی دارد؛ حتی اگر تمام داستان در دورهٔ معاصر بگذرد. همان‌طورکه رشتهٔ تحصیلی او به فعالیت‌هایش سمت‌وسویی خاص داده است، تجربهٔ پنج سال معلمی و فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان نیز رنگی دیگر به فعالیت‌هایش بخشیده و او را به نوشتن برای کودکان‌ونوجوانان علاقه‌مند کرده است. وی از مدیران باسابقه در نشر با تجربهٔ مدیریت بر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان و مؤسسه نشر بین‌المللی الهدی و هم‌اکنون عضو هیئت مدیرهٔ «انجمن نویسندگان کودک‌ونوجوان» است.[۲]

شخصیت و اندیشه

انتفاع مالی در پوشش دینی

امروزه در تمام دنیا سعی بر آن است که ایده‌های مختلفی که در ذهن کودکان و نوجوانان به وجود می‌آید به شکل دقیق و صحیح ارائه شود؛ سپس سایرین آن را نقد کنند و به گفتمان درآورند. این کار باعث پرورش قدرت پردازش اطلاعات، تفکر جمعی ، تفکر انتقادی و در نهایت ایجاد تفکر فلسفی در کودکان و نوجوانان می‌شود. شاه‌آبادی که نوجوانی را یکی از مهم‌ترین مراحل تفکر فلسفی انسان و زمان تکوین جهان‌شناختی فرد می‌داند، با بیان این‌که برخی ناشران و نویسندگان به انتفاع مالی فکر می‌کنند عنوان می‌کند:

«درواقع آدم احساس می‌کند برخی افراد با دادن ظاهر دینی به ادبیات زرد، آن را گریزگاهی می‌دانند تا با آن قالب، مفاهیم غیراخلاقی و زرد را به جامعه تزریق کنند. این اتفاق، نه‌تنها نمی‌تواند مشکلی را حل کند؛ بلکه مشکلی بر مشکلات دیگر اضافه می‌کند. نویسندهٔ ادبیات دینی، باید خود، فرد دین‌دار و معتقدی باشد و بعد دست به قلم ببرد؛ اما در بسیاری موارد می‌بینیم افرادی دست‌به‌قلم می‌شوند که صرفاً قصد انتفاع مالی دارند. ناشر و نویسنده به چیزی فکر می‌کنند که درواقع ضرورت اصلی نیست و فقط یک منفعت شخصی و مالی را مدنظر قرار داده است و اگر بنا باشد ما به ادبیات دینی خوب دسترسی پیدا کنیم در وهله اول و قبل از هر چیزی باید از کمیت دل بکنیم و اصراری نداشته باشیم که آمارها و تعداد عناوین را بالا ببریم. باید تلاش کنیم تا شرایطی فراهم شود که این عرصه در دست کسانی بیفتد که با اعتقاد و به شکل اصیل و ریشه‌دار به ادبیات دینی فکر می‌کنند و قلم می‌زنند. همچنین باید امکان سودجویی و منفعت‌طلبی را در این بخش از بین ببریم. گمان می‌کنم امروزه ادبیات دینی ما به افرادی مانند محمود حکیمی و مرتضی مطهری بیشتر از هر زمان دیگری نیاز دارد، اما متأسقانه آن‌چه می‌بینم نشان از چنین چیزی ندارد.»[۳]

برای آنان می‌نویسند که دیگر وجود ندارند!

اگر بخواهیم قلم رمان‌نویس ایرانی را در حوزۀ نوجوان و بزرگسالان با قلم رمان‌نویس‌های خارجی مقایسه کنیم می‌توانیم در دو بخش انتقاداتی را بیان کنیم:
اول آن که در فضای ادبیات داستانی ما توجه به قصه‌پردازی و خلق ماجراهای جذاب، کم‌تر است. معمولاً فضاهای رمان نوجوان ما خیلی ساکن و بی‌ماجراست و اتفاقات معمولاً در یک خط افقی قرار دارند و خیلی آرام و آهسته حرکت می‌کنند. اکثر نویسندگان ما امکان ایجاد تعلیق و هیجان را در رمان از بین می برند و در چنین شرایطی رمان ایرانی، در مقایسه با آثار خارجی کم می‌آورد.
دوم آن که که نویسندگان ما در حوزهٔ ادبیات نوجوانان، تصوری از مخاطب دارند که با واقعیت خیلی همسان نیست؛ یعنی نویسندهٔ ما برای مخاطبی می‌نویسد که عملا وجود ندارد و ویژگی‌هایش تغییر کرده است. اگر رمان‌نویسان ایرانی زمانی را برای شناخت مخاطب صرف کنند حاصل کارشان قطعا بهتر می‌شود.[۴]

شاه‌آبادی در معرکه اقتباس ادبی

جدال سینماگران با نویسندگان:
در کشور ما فیلم‌های زیادی با مختصر تغییری بر اساس متون ادبی تولید می‌شود و بعد تولیدکنندگان منکر هر نوع اقتباس می‌شوند و گاه حتی از موضع تحقیر با پدیدآورندهٔ اصلی اثر برخورد می‌کنند و در واقع فرار به جلو دارند. چند سال پیش کارگردان بنامی کار نویسنده جوانی را اقتباس کرده بود و وقتی آن نویسنده معترض شد، کارگردان گفت من نمی‌دانم چرا بعضی نویسندگان جوان اصرار دارند من را وادار کنند تا داستان‌هایشان را بخوانم. این یعنی همان فرار به جلو.
جدال نویسندگان با سینماگران:
نویسندگان ما اغلب انتظار دارند که خط‌به‌خط متونشان در قالب اثر تصویری دیده شود و به‌هیچ‌وجه به کارگردان اجازهٔ هیچ تغییری را نمی‌دهند. در حالی که سینما و رمان دو مدیوم متفاوتند و شکل‌گیری داستان در هر دو مدیوم شکلی متفاوت می‌طلبد. یک کارگردان بنا نیست همهٔ آنچه را در داستان هست به فیلم بدل کند.
شاه‌آبادی میان معرکه:
وقتی بناست بر اساس یک رمان، فیلمنامه بنویسید، رمان را بخوانید و آن را از پنجره به بیرون پرت کنید و بعد شروع کنید به نوشتن فیلمنامه‌. این یعنی آن‌که نویسنده فیلمنامه نباید خود را ملزم به اقتباس سطر به سطر داستان بداند.نکته دیگر این است که در ادبیات مدرن و رمان‌نویسی جدید گاهی به سمتی می‌رویم که اصولاً اقتباس ناممکن است و اثر آن‌قدر به ادبیات ناب نزدیک می‌شود و آن‌قدر تکیهٔ آن بر زبان و کلمات تقویت می‌شود که اصولاً نمی‌تواند مورد اقتباس تصویری قرار بگیرد. در چنین مواردی داستان صرفاً نه در قالب سینما قابل انتقال است و نه هیچ قالب دیگری جز ادبیات.[۵]

شکست‌خوردگان، در صف نویسندگان کودک

تصوری غلط وجود دارد که کودکان، بزرگسالان رشدنیافته‌اند و تنها تفاوت کودک با بزرگسال، در قد، اندازه و میزان توانایی‌اشان است. بر این مبنا وقتی به ادبیات کودک نگریسته می‌شود، شکل رشدنیافته، ضعیف‌تر و بی‌کیفیت ادبیات بزرگسالان تلقی می‌شود. ماحصل این تفکر، نویسندگانی‌اند که فکر می‌کنند نوشتن در حوزهٔ ادبیات کودک کار راحتی است و با نوشتن چند جملهٔ کودکانه می‌توانند صاحب کتاب شوند. این وسط آنان که در نوشتن برای بزرگسالان شکست خورده‌اند تصور می‌کنند می‌توانند وارد حوزهٔ ادبیات کودک شوند و اگر نوع ضعیف‌تری از ادبیات را برای کودکان عرضه کنند مشکلی وجود ندارد. قطعاً این موضوع موجب کم‌شدن کیفیت کتاب‌های کودک می‌شود و کم شدن کیفیت ادبیات کودک هم باعث می‌شود کودکان با آن‌چه برایشان منتشر می‌شود ارتباط برقرار نکنند و به کتاب‌‌خوانی علاقه‌مند نشوند که نتیجهٔ چنین چیزی پایین‌آمدن سطح کتاب‌خوانی نسل آینده است. درک دنیای کودکی، فهم سلیقهٔ کودکان و فهم مناسباتی که کودکان در ذهن خودشان با جهان برقرار می‌کنند کار بسیار مشکلی است که هر کسی توانایی دست‌یابی به آن را ندارد.[۶]

برآمدن صلح از خاکستر جنگ

جنگ بخشی از واقعیت‌های زندگی است که باید به کودکان شناسانده شود، اما این شناساندن نباید به گونه‌ای باشد که در کودک و نوجوان ایجاد اضطراب و نگرانی کند. کودک باید درک کند که در گذشته چه کسانی با تلاش و فداکاریشان از میهن دفاع کردند وآن را حفظ کردند و این بیان با شیوه‌ای هنرمندانه باید توسط افرادی صورت گیرد که علاوه بر آشنایی با تاریخ جنگ با زبان کودکان نیز آشنا باشند. متأسفانه آثاری با چنین وی‍ژگی‌هایی در حوزهٔ ادبیات کودک و نوجوان بسیار اندک است و این ضعف در حوزهٔ ادبیات بزرگ‌سال هم دیده می‌شود. نباید بار خشونت‌زای جنگ را به کودک منتقل کرد. زبانی که درادبیات کودک استفاده می‌شود باید کاملاً متفاوت باشد و از قالب‌های داستانی‌ای که علی‌الظاهر به جنگ ربطی ندارد برای بیان این موضوعات استفاده شود. کامپیوتر و کتاب دو مقولهٔ مجزا هستند. در بازی‌های کامپیوتری بیشتر حس هیجان مورد استقبال کودک قرار می‌گیرد اما در کتاب وجه بازی وجود ندارد و کودک به تفکر واداشته می‌شود و این مشکل نیز از آن‌جا ناشی می‌شود که نویسندگان ما نتوانسته‌اند در این حوزه هنرمندانه دست به قلم ببرند. [۷]

بی‌توجهی داخلی، شکست خارجی

این‌که چرا نویسندگان ایرانی تاکنون نتوانسته‌اند جایزهٔ هانس کریستین اندرسن یا آسترید لیندگرن(آلما) را از آن خود کنند پرسشی است که خبرگزاری مهر از حمیدرضا شاه‌آبادی پرسیده است. پاسخ شاه‌آبادی به این سوال این‌گونه است:

«یک دلیل، تیراژ پایین کتاب است. وضع کتاب‌خوانی در ایران خوب نیست و نویسندگان ایرانی در کشور خود از موقعیت ممتازی برخوردار نیستند در صورتی که یکی از ملاک و معیارهای جوایز ادبی از جمله اندرسن، بالا بودن شمارگان کتاب و برخورداری از اقبال عمومی گسترده در داخل کشور است. توجه به جایگاه نویسندگان یکی دیگر از متر و معیارهای جوایز جهانی است. برای جایزه‌ای چون اندرسن، مهم است که چند فیلم دربارهٔ یک نویسنده ساخته شده و یا چند کارگردان با اقتباس از آثار او به ساخت فیلم پرداخته‌اند. همچنان‌که برای داوران این جایزه‌ها مهم است چه دانشگاه‌هایی برای سخنرانی از فلان نویسنده که نامزد دریافت جایزه شده، دعوت کرده یا به او دکترای افتخاری اعطا کرده‌اند. یکی از موارد مهم دیگری که باید به آن توجه شود، حضور در بازارهای جهانی کتاب و ترجمهٔ آثار یک نویسنده به زبان‌های دیگر است. واقعیت ماجرا این است که نگاه صنعتی به نشر در کشور ما وجود ندارد. ما هنوز کپی‌رایت را به رسمیت نشناخته‌ایم و بلد نیستیم چطور و چگونه از نویسندگان خوب خود، چهره بسازیم و آنها ر ا در سطح جهانی مطرح کنیم چراکه نتوانسته‌ایم خودشان و کارهایشان را به درستی ترجمه و معرفی کنیم.
ما در خاورمیانه و حتی در آسیا از وضع و سطح قابل قبولی برخورداریم اما در فضای جهانی، نویسندگان بسیاری، جایگاهی بهتر و بالاتر از ما دارند و ما نباید با شعار «هنر نزد ایرانیان است و بس» در جوایز ادبی شرکت کنیم؛ بلکه باید سطح خود را بشناسیم و بدانیم، بسیاری بهتر از ما می‌نویسند و جهان‌بینی گسترده‌تری دارند در حالی که برخی نویسندگان ایرانی، همچنان برای مخاطب فرضی خود می‌نویسند و دورهٔ کودکی و نوجوانی خود را تصویر می‌کنند، بدون آن‌که خواننده امروز را بشناسند.» [۸]

شاه‌آبادی در آینه خود

نوشتن برایم سخت است

شاه‌آبادی معتقد است که آدمی که قدر نوشتن را بداند، نوشتن برایش سخت می‌شود؛ چراکه هر کلمه‌ای دنیایی ویژه است با بار معنایی و احساسی مخصوص به‌خود. به اعتقاد او حس‌کردن بار کلمات، باعث شده تا در خرج‌کردن آن‌ها وسواسی عمل کند و به‌نوعی مینیمال‌نویسی روی بیاورد. درضمن او در بیان‌کردن موضوع در آغاز کتاب‌هایش تعمد دارد. گاهی به‌ظاهر داستان را لو می‌دهد؛ اما درواقع درحال تعریف‌کردن داستان است و سعی می‌کند با طرح سؤالاتی خواننده را مشتاق به خواندن ادامهٔ داستان کند.[۹]

لالایی برای دختر مرده به تاریخ روزنامه صوراسرافیل

زمانی که تاریخ می‌خوانم، خواه‌ناخواه در وقایع و شخصیت‌های تاریخی چیزهایی می‌بینم که منقلبم می‌کند و الهام‌بخش داستان‌نویسی‌ام می‌شود. خواسته یا ناخواسته مثل داستان‌نویس به موضوعات نگاه می‌کنم نه مثل یک مورخ و تاریخ‌نگار. این ویژگی باعث می‌شود وجوه داستانی تاریخ را پیدا کنم و بعضی از آن‌ها سال‌ها در ذهنم باقی می‌ماند. مثلا وقتی یک بار روزنامهٔ “صوراسرافیل” را ورق می‌زدم از دهخدا شعری دیدم دربارهٔ فروش دختران قوچانی و این ماجرا در ذهنم ماند. دلم می‌خواست کاری انجام دهم و شاید بیست سال از آن زمان گذشت و یک روز شروع کردم به نوشتن رمان «لالایی برای دختر مرده» دربارهٔ فروش دختران قوچانی.[۱]

به سراغ دنباله‌دارها نمی روم، چشم هایی منتظرمند

دیگر به سراغ کارهای دنباله‌دار نمی‌روم زیرا این کار فعالیتی حرفه‌ای محسوب می‌شود و من خیلی حرفه‌ای نیستم و نمی‌توانم تمام‌وقت کار کنم. از این‌رو انتظار می‌رود سه‌جلدی دروازهٔ مردگان ادامه نداشته باشد. من هم مثل هر نویسندهٔ دیگری کارهای نیمه‌کاره دارم. البته تعداد آن‌ها زیاد نیست به این دلیل که معتقدم داستان نیمه‌کاره باعث آشفتگی می‌شود. هرکاری که شروع شود و به پایان نرسد، مثل پنجره‌هایی است که روی صفحهٔ کامپیوتر باز گذاشته شده باشند و اگر به آن‌ها رسیدگی نشود، گیج می‌شویم. آدم‌های داستان‌های نیمه کاره چشم انتظار هستند که تکلیف‌شان روشن شود.[۱]

تنفس تاریخ

داستان‌ها چکیدهٔ تجربهٔ بشر از جهان اطرافند. همین ویژگی است که ادبیات را به عنصری مهم برای شناخت هویت انسان‌ها و ابزاری مناسب برای انتقال داشته‌های فرهنگی و تاریخی به نسل‌های آینده تبدیل می‌کند.
از آن‌جا که میراث فرهنگی بستری است که می‌توان با کمک آن شاخصه‌های هویتی را پیدا و تفسیر کرد، می‌توان با تلفیق آن با ادبیات شاخصه‌های هویتی را پیدا و تفسیر و در کودکان ایجاد کرد و از این طریق به سوال‌های فرهنگی، اجتماعی و فلسفی کودک‌ونوجوان پاسخ داد. علاوه‌ بر این، اضافه کردن تاریخ و میراث فرهنگی به ادبیات، می‌تواند باعث جذابیت آثار این حوزه و جذب بچه‌ها به مطالعه شود.
شیوه‌های غلط آموزشی، کودکان را از تاریخ دل‌زده می‌کند و تاریخ را چون حرف‌های قدیمی و تکراریِ بیهوده جلوه می‌دهد. این باعث می‌شود که کودکان ما مفهوم یک بنای قدیمی، یک سازهٔ باستانی و تنفس زیر یک سقف کهن را درک نکنند و ارتباط حسی لازم را با گذشته نداشته‌ باشند. استفاده از ادبیات با رویکردهای آموزشی درست می‌تواند گریزگاه و راه‌حل مناسبی برای این مشکل باشد. برای مثال استفاده از آثار داستانی تاریخی در کلاس‌های درس یا بازنویسی ادبیات کهن در شاخه‌های مختلف مانند ساده‌نویسی، خلاصه‌نویسی و استفاده از بن‌مایه‌های نهفته در آثار گذشتگان برای خلق آثار جدید می‌تواند برای گروه‌های مختلف مخاطبان مفید باشد. البته انتخاب هر کدام از این شیوه‌ها به تمرکز نویسنده بر اسناد تاریخی، نوع علاقه‌اش، نیاز‌های روز و هم‌چنین سلیقه‌ٔ مخاطبان بستگی دارد. [۱۰]

طلوع در بعدازظهرِ نویسندگی برای شاه‌آبادی

یکی از فعالیت‌هایی که شاه‌آبادی در بعدازظهرها انجام می‌دهد، تدریس داستان‌نویسی است که در موسسهٔ شهرستان ادب و انجمن کودک‌ونوجوان برگزار می‌شود. او در خاطره‌ای از برگزاری این دوره‌ها گفته است که در دورهٔ قبلی کارگاهی داشته که ۱۲ نفر در آن شرکت می‌کرده‌اند و در نهایت چهار نفر توانستنه‌اند کار بنویسند و دست به خلق رمان بزنند به شیوه‌ای که گویی شاه‌آبادی در نوشته‌های شاگردانش تکثیر می‌شده. او گفته است: «توانسته‌ام یک اتفاقی را در ذهن دیگران شکل بدهم و احتمالاً این ادامه پیدا خواهد کرد.» چیزی شبیه رابطهٔ پدر و فرزند. گویی در انتهای شبِ داستان‌نویسی شاگردانش، طلوعی است که خودش را در آن پیدا می کند!
وی معتقد است داستان‌نویسی قابل آموزش است و می‌شود فنون داستان‌نویسی را و هم نگاه داستان‌نویسانه را آموزش داد؛ زیرا همهٔ ما به عنوان انسان‌هایی که دارای استعدادهای بالقوه‌ای هستیم، این توانایی را داریم که از اطراف خودمان نگرش‌ها و مهارت‌های تازه‌ای را کسب کنیم. قاعدتاً اصول داستان‌نویسی را می‌توان آموزش داد، می‌شود با انجام تمرین‌هایی اصول آموخته‌شده را به مهارت تبدیل کرد و بعد با بحث و گفت‌وگو و بررسی داستان‌های مختلف و بررسی وقایعی که در واقع در اطرافمان رخ می‌دهد نگاه داستان‌نویسانه را در کسانی که قرار است داستان بنویسند ایجاد کنیم.
آموزش نویسندگی در گردونه استادان
«نمی‌توان گفت استادان باید حتماً نویسنده باشند اما اگر یک استاد صرفاً نظریه‌ها را بداند و فقط همان را به دانشجوهایش منتقل کند در نهایت می‌تواند منتقدان خوبی را تربیت کند»
آموزش نویسندگی در گردونه نویسندگان
از یک منظر دیگر، انتقال تجربه‌های نوشتن چیز بسیار مهمی است. انتقال لحظه‌هایی که در حین نوشتن حس می‌شود و خلاقیت‌هایی که به شکل ناگهانی رخ می‌دهد چیزی است که حتما باید یک نویسنده از آن‌ها بگوید و دیگران نمی‌توانند. یک دریافت کاملاً حسی است و فقط کسی که داستان خلق کرده، می‌تواند آن خلاقیت و تجربهٔ ناب را به دیگران منتقل کند؛ وگرنه حاصلش می‌شود کسانی که مبانی نظری را خوب یاد گرفته‌اند و در نهایت می‌توانند منتقد باشند و سخت می‌شود از بینشان داستان‌نویس تربیت کرد.
آنانی که از بی‌وقتی می نالند، به حلقهٔ داستان کوتاه در آیند!

شاه‌آبادی با تشکیل «حلقهٔ تألیف داستان کوتاه»، آن را در جهت رفع کمبودها در این زمینه و رونق فرهنگ مطالعه دانست؛ زیرا داستان کوتاه یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی ست. ‌با توجه به این شرایط اجتماعی که مردم زمان زیادی برای مطالعه ندارند، داستان کوتاه برای آنان شرایطی را مهیا می‌کند که بتوانند در هر موقعیتی مثل ایستادن در صف اتوبوس از خواندن کتاب لذت ببرند. مضاف بر این‌که ساختار مینیاتوری داستان کوتاه این امکان را فراهم می‌کند که نویسنده بتواند بیان دقیق و ظریفی را از آن‌چه در ذهن دارد در اختیار مخاطب خود قرار دهد. داستان کوتاه معمولاً با ضربه‌ای پایانی همراه است که مخاطب را به فکرکردن وامی‌دارد. علی‌رغم تمامی این ویژگی‌ها این نوع ادبی در جامعهٔ ما به‌ویژه در سال‌های گذشته بسیار کم‌رنگ بوده است؛ چه در حوزهٔ ادبیات نوجوانان و چه در حوزهٔ ادبیات بزرگسالان.[۱۱] [۱۲]

یافتن اصل خویش

از نظر شاه‌آبادی تعریف ما از بازنویسی برای کودکان و نوجوانان نادرست است. وقتی ما یک نظم سنگین را بازنویسی می‌کنیم بنا نیست که تمام این نظم به نثر یا نثر ساده تبدیل شود چرا که یکی از اهداف بازنویس، آشنا کردن مخاطب با متن و زبان اصلی متن انختاب شده است.[۱۳]

زمان آن رسیده است که قاچ سن، هندوانه‌ای شود

رده‌بندی کتاب‌های کودکان و نوجوانان کار لازم و واجبی است. نزدیک ۴۰ سال است که بر اساس ابداع کانون پرورش فکری کودکان‌و‌نوجوانان، گروه‌بندی سنی الفبایی تشکیل شده است و از گروه «الف» تا «ه» ادامه دارد. گروه‌بندی سنی توسط برخی از ناشران دیگر هم رعایت می‌شود و برخی از ناشران هم کتاب‌ها را بر اساس دوره‌های آموزشی تقسیم‌بندی می‌کنند مانند انتشارات مدرسه. اما نکتهٔ مهم‌تر این است که آیا چنین تفکیکی شدنی است یا نه و معیارهایی که داریم تا چه حد می‌تواند مفید باشد و کارایی لازم را داشته باشد؟
کودکی مفهومی ذهنی و کاملا اعتباری است؛ یعنی کودکی چیزی نیست که بر اساس سن تقویمی و یا ویژگی‌های دیگر بشود آن را دسته‌بندی کرد و معیار استانداردی را تعیین کرد که برای همهٔ مناطق قابل استفاده باشد. در واقع بر اساس شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، مفهوم کودکی و توانایی کودکان در حوزه‌های مختلف و تجربه‌هایشان با هم متفاوت است. به همین‌ دلیل نمی‌توانید یک کتاب را برای گروه سنی خاصی در سراسر کشور و مناطق مختلف استاندارد اعلام کنید. به نظرم زمان آن رسیده برای طبقه‌بندی کتاب‌ها به شیوه‌های دیگری متوسل بشویم. روش تقسیم‌بندی بر اساس سن شاید در زمانی درست به نظر می‌رسید، اما امروز با گسترش ارتباطات و تحولات مختلفی که در حوزه‌های مختلف رخ داده، شاهد شکاف بیشتری بین کودکان در مناطق مختلف هستیم.[۱۴]

آثار و کتاب‌شناسی

آثار داستانی

دایرهٔ زنگی‌، کمان (۱۳۸۵)
اولین مجموعه‌داستان منتشرشدۀ شاه‌آبادی، شامل ۷ داستان در فضای جنگ است. داستان‌هایی سرراست که رنگ‌وبوی خاطره دارند اما متفاوت از داستان‌های جنگی معمول، خواننده را به چالش می‌کشند. این مجموعه با «داستان صادق»، خبر از ظهور نویسنده‌ای قصه‌گو را می‌دهد که تلخی تاریخ را با مهارتش در نویسندگی می‌آمیزد.[۱۵]
دیلماج، ‌افق (۱۳۸۵)
اثری شناخته‌شده در میان خوانندگان ادبیات داستانی است و جایزۀ ادبیات «واو» و جایزۀ غنی‌پور را نیز در کارنامۀ خود دارد. رمانی تاریخی که با فاصله‌گذاری، مسخ شخصیت اصلی‌ا‌ش را از لابه‌لای روزنوشت‌ها و حوادث دوران قاجار و مشروطه روایت می‌کند. دیلماج با طرح ‌داستانی جذاب و تعلیقی که با نثر قجری و ماهرانۀ شاه‌آبادی در سراسر کتاب پخش‌ شده است، بستن کتاب را برای خواننده‌اش سخت می‌کند.[۱۵]
لالایی برای دختر مرده‌، افق (۱۳۸۶)
در میان آثار شاه‌آبادی تا امروز، شاید مهم‌ترین اثر در حوزۀ نوجوان، «لالایی برای دختر مرده» باشد؛ زیرا برگزیدۀ نظرسنجی بهترین رمان نوجوان روزنامۀ اعتماد و برندۀ جایزۀ اول کتاب کودک‌ و نوجوان شده است. خوانندگان نوجوان و بزرگ‌سال این اثر، طرح داستان درخشان و روایت ماهرانه‌اش را با رفت‌وبرگشت‌های تاریخی، فراموش نخواهند کرد. شاه‌آبادی بسیار استادانه، قصۀ دختران قوچان را به معضل‌های دختران امروز گره می‌زند و ما را با کامی تلخ، میان تاریخ و فانتزی و ابهام رها می‌کند تا سایۀ سنگین تاریخ را در همۀ وجوه زندگی‌مان حس کنیم.[۱۵]
اعترافات غلامان‌، کانون پرورش فکری (۱۳۸۹)
رمانی خوانده‌شده که چاپ‌های متعددش حاکی از آن است که شاه‌آبادی این‌بار هم از پس نوشتن رمانی تاریخی و خواندنی برآمده‌است. شاه‌آبادی این‌بار به سراغ سفر امام‌رضا (ع) می‌رود و روایت را از زبان غلامان پی‌ می‌گیرد. اثری با تمرکز بر مخاطب نوجوان که خواندنش برای دیگر مخاطبان نیز لذت‌بخش و جذاب خواهد بود. «اعترافات» هم جایزۀ اول جشنوارۀ کتاب کودک و نوجوان و هم کتاب سال رضوی را از آن خود کرده است.[۱۵]
وقتی مژی گم شد، کانون پرورش فکری (۱۳۹۱)
در میان آثار شاه‌آبادی، اثری کوتاه و کم‌تر دیده‌شده اما بسیار درگیرکننده، خواندنی و پرتعلیق است. شاه‌آبادی مهارت خود را در ترفندهای داستان‌نویسی، استادانه به‌کارمی‌برد تا معضلی معاصر در میان دختران نوجوان را بکاود. این اثر، برند‌ۀ جایزه اول جشنوارۀ رشد، با تمپو و ریتم مناسب و با همان عدم قطعیت همیشگی آثار شاه‌آبادی است. اثری که باید بیش از این، مورد توجه قرار بگیرد.[۱۵]
هیچ‌کس جرأتش را ندارد‌، کانون پرورش فکری (۱۳۹۲)
روایتی پرتعلیق از ورود به قلعه‌ای مخوف و جن‌زده که بافاصله‌گذاری، حرکت در زمان و تغییر راوی، اثری به‌یادماندنی برای هر نوجوانی خواهد بود. استفاده از عناصر وحشت و پایان پیش‌بینی‌ناپذیر این داستان، ما را مجاب می‌کند که این اثر را در زمرۀ بهترین آثار شاه‌آبادی قرار دهیم. این‌بار هم سایۀ تاریخ و جنگ، خود را در داستان نشان می‌دهد تا شاه‌آبادی خود را به‌عنوان نویسنده‌ای صاحب‌سبک و با جایگاهی ویژه در رمان تاریخی و نوجوان به همگان بقبولاند.[۱۵]
کافۀ خیابان گوته، افق (۱۳۹۴)
خود را برای رمانی سورئال، تاریخی و چالش‌برانگیز آماده کنید. شاه‌آبادی، تاریخ جریان چپ را در قالب روایتی تاریخی از گروهی جوان آرمان‌خواه، فشرده می‌کند و با فاصله‌گذاری‌های برتولت‌برشتی، روایتی برپا می‌کند که برای خوانندۀ خوگرفته به آثار معمول ادبیات داستانی فارسی، غریب می‌نماید. لحن آیرونیک و طنز گروتسک و عدم قطعیت‌های برآمده از نگاه مورخانۀ نویسنده، «کافۀ خیابان گوته» را به اثری متمایز مبدل می‌کند. کافۀ خیابان گوته، پختگی شاه‌آبادی در نوشتن رمانی تاریخی را نشان می‌دهد. جایی‌که نویسنده حتی قصۀ مثلث عشقی شخصیت‌هایش را هم با سردی برگزار می‌کند و برای‌تان پایانی سردتر یا نه، پایانی سوزاننده را فراهم کرده ‌است![۱۵]
سه‌گانهٔ‌دروازهٔ مردگان (دو جلد اول)، افق (۱۳۹۷)
حمیدرضا شاه‌آبادی در «دروازۀ مردگان» دنیایی خیالین و فانتزی ساخته که در آن مردگان به دنیای زندگان می‌آیند و زنده‌ها را با خود به جهان مردگان می‌برند و حاصل این رفت‌وآمد، کشف رازهایی است از ناشناخته ها؛ ناشناخته‌هایی پیرامون زندگی کودکان قربانی فقر، گرسنگی و کار و ناآگاهی. در رمان دروازۀ مردگان نویسنده موفق می‌شود همراه با شخصیت‌های داستان، من و شمای خواننده را از دروازۀ مردگان عبور دهد. همان‌طور که رضا و بچه‌های دیگر عمارت نویان خان، شکور را یک روز بعد از غرق شدن در حوض کنار سفره‌ی صبحانه می‌بینند که روی نانش کره می‌مالد، ما نیز این صحنۀ وحشتناک را می‌بینیم و از تصور آن لرزه به تنمان می‌افتد.[۱۶]

پژوهش‌های تاریخی

  • تاریخ آغازین فراماسونری در ایران (دو جلدی). انتشارات سورهٔ مهر، ۱۳۷۶
  • مقدمه بر ادبیات کودک (بحثی در تحول تاریخی مفهوم کودکی). کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۸۲ (حاصل پژوهش در کتابخانهٔ بین المللی مونیخ)
  • نهضت مشروطه (از مجموعهٔ تاریخ فکر ایرانی). انتشارات افق، ۱۳۸۲
  • از آرمان تا واقعیت؛ مقایسهٔ تطبیقی کتاب «احمد» از طالبوف تبریزی و کتاب «امیل» از ژان ژاک روسو (مقاله)
  • در فقدان کودکی؛ بررسی وضعیت کودکان ایرانی در دوره قاجار (مقاله)
  • زمینه‌های تاریخی خلق کتاب «پیتر شلخته» اثر هاینریش هافمن (مقاله به زبان انگلیسی، حاصل تحقیق در کتابخانهٔ بین المللی مونیخ)
  • سفینهٔ طالبی یا کتاب احمد (تصحیح و مقدمه) انتشارات مدرسه. ۱۳۹۷

جوایز و افتخارات

دیلماج: کاندیدای جایزهٔ روزی‌روزگاری، برندهٔ لوح تقدیر جایزهٔ ادبی واو، رمان متفاوت، برندهٔ جایزهٔ شهید غنی‌پور
لالایی برای دختر مرده: برندهٔ جایزهٔ اول جشنوارهٔ کتاب کودک‌ونوجوان، لوح تقدیر شورای کتاب کودک، لوح تقدیر جشنوارهٔ کتاب برتر، کتاب برگزیدهٔ کتاب‌خانهٔ بین‌المللی مونیخ، منتخب نظرسنجی روزنامهٔ اعتماد به‌عنوان بهترین رمان نوجوان دههٔ هشتاد
اعترافات غلامان: برندهٔ جایزهٔ اول جشنوارهٔ کتاب کودک‌ونوجوان، جایزهٔ اول جشنوارهٔ سلام بچه‌ها، جشنوارهٔ قصه‌های قرآنی، کتاب سال رضوی، جشنوارهٔ بین‌المللی امام رضا(ع)، جشنوارهٔ شهید غنی‌پور
وقتی مژی گم شد: جایزهٔ اول جشنوارهٔ رشد
نهضت مشروطه: لوح تقدیر شورای کتاب کودک
افسانهٔ تیرانداز جوان: کتاب برگزیدهٔ کتابخانهٔ بین‌المللی مونیخ
هیچ کس جرئتش را ندارد: جایزهٔ اول جشنوارهٔ کتاب کودک‌و‌نوجوان، جایزهٔ اول جشنوارهٔ رشد

بررسی چند اثر

دایره زنگی

«دایرۀ زنگی» اوّلین و تنها مجموعه‌داستان حمیدرضا شاه‌آبادی است که از هفت داستان کوتاه با موضوع جنگ تشکیل شده‌است. داستان‌های این مجموعه از زوایا و فواصل مختلف به جنگ و تبعات آن پرداخته‌اند؛ چنان‌که در داستان «رمل و آینه» هر لحظه ممکن است هلیکوپتر راوی، مورد اصابت گلولۀ دشمن قرار بگیرد و در داستان «داستان صادق» از زاویۀ دید اوّل شخص جمع، با جامعه‌ای روبرو هستیم که در سال‌های جنگ و پس از آن دربارۀ جوانی که از جبهه برنگشته‌ است قضاوت‌های مختلف می‌کنند و نویسنده از این طریق به کالبدشکافی فرهنگی جامعۀ خودش می‌پردازد.
از همین نخستین اثر شاه‌آبادی مشخّص است با نویسنده‌ای طرف هستیم که به فرم اهمّیّت می‌دهد؛ چراکه برای تعریف کردن هر قصّه، بهترین فرم ممکن را برگزیده است. همچنین نویسنده، مخاطب را دعوت می‌کند به لایه‌های ژرف‌تر داستان‌ها وارد شود و داستان‌ها را تنها با نظام زیبایی‌شناسی مرسوم «نخواند»؛ مثلاً در یک داستان، شاهد آخرین لحظات عمر رزمندۀ جوانی هستیم که برای خوردن کمپوت گیلاس به سنگر رزمنده‌ٔ دیگری آمده‌است. برای کشف زیبایی موجود در این اثر، مخاطب باید هم ظرفیت کشف‌وشهود خود را به‌ کار بگیرد و هم باید نگاه کلیشه‌ای به مفهوم شهید و شهادت را کنار بگذارد.[۱۷]

کافهٔ خیابان گوته

شاه‌آبادی در رمان بزرگ‌سال خود به‌دنبال تاریخ، داستانی را روایت کرده که دست بر رابطه‌های گروه‌های اعتقادی و عقیدتی مبارزات گذاشته است؛ هرچند هیچ ‌شواهدی دالِ بر واقعی‌بودن شخصیت‌های تاریخی همراه وقایع و اتفاق‌های تاریخی وجود ندارد. رمان، اعتقادات و مبارزه‌های گروه‌های چپی را به سخره می‌گیرد؛ چراکه به نظر نویسنده مبارزهای چپی، اعتقادی واقعی به مبارزۀ خود و درواقع هیچ شناختی از فقر و مردم عامی و عادی روستایی ندارند. مردم بهرام‌کوه که همگی رنج‌کشیده و غرق‌شده در فقری بی‌پایان هستند و به این مبارزان چپی بی‌اعتمادند. عنصر عشق، عنصر داستانی و غالب در رمان‌های انقلابی همیشه عامل مبارزه بوده و هست. در این رمان هم چالش میان عشق و مبارزۀ اعتقادی آن‌چنان پررنگ می‌شود که محوریت پیدا می‌کند. احتمال وجود خیانت، عشق و مبارزه، شخصیت‌های داستان را تغییر می‌دهد و هرکدام بنا به درونیات خود به سمتی هدایت می‌شوند؛ انتقام، کینه، بی‌تفاوتی و تنها عشق است که این میان، دست‌آویزی برای نجات می‌شود.
شاه‌آبادی قصه تعریف می‌کند، همان که لازمه و پیش‌برندۀ یک رمان واقعی است. او داستانش را بی‌هیچ پیچیدگی تعریف می‌کند، بدون اینکه مخاطب حس کند که در حال حل‌کردن معماست. رمان با خرده‌روایت‌های کوچک، راهش را پیدا می‌کند. جدا از روابط عاشقانۀ نخ‌نما در داستان‌های چریکیِ این‌چنینی، شاه‌آبادی داستانش را روی لبۀ تیغ پیش برده و سعی بر آن داشته تا حد امکان از فرورفتن در کلیشه‌ها خودداری کند. استفاده از تکنیک نامه‌نگاری، تکنیک خاص و جدیدی نیست، اما در این رمان جای خودش را باز کرده و خوش نشسته است و حجمی از اطلاعات مورد نیاز خواننده را در دسترس قرار می‌دهد. شاه‌آبادی تعلق خاطری قوی به تاریخ معاصر ایران دارد و از همین روی در استفاده از شخصیت‌ها و وقایع تاریخی هم‌زمان با شخصیت‌های خیالی اهتمام ورزیده است، تا آن‌جا که مرزهای واقعیت به‌هم می‌ریزد و مخاطب به همراهِ شخصیت‌ها در تاریخ معاصر قدم می‌گذارد. [۱۸]

قهرمان قلعه جنی

کانون‌ساز اصلی ‌در این رمان، همان راوی است و همه‌چیز تحت‌الشعاع فکر او پیش می‌رود. او حتی در مقدمۀ کتاب، احتمال می‌دهد که ممکن است ماجراهایی که برای شخصیت‌های کتاب به‌وجود می‌آید، برای مخاطب غیرقابل باور باشد. وقتی وارد داستان می‌شویم، می‌بینیم که نویسنده خود را پنهان نمی‌کند و خواننده در فواصل بین ماجرا‌ها از قطع ارتباط هراسی ندارد. او از روش فاصله‌گذاری برشت استفاده می‌کند و قصه را از طریق راوی پیش می‌برد. شاه‌آبادی با انتخاب تکنیک فاصله‌گذاری، قصد جلب توجه مخاطب به لایه‌های دیگر داستان را دارد. انگار که قرار نیست فقط برای مخاطب قصه بگوید یا ایجاد سرگرمی کند. به‌‌این‌ترتیب مخاطب در کنار نویسنده قرار می‌گیرد. او برای ایجاد هیجان بیشتر، فصل‌ها را کوتاه نوشته و در بعضی از فصل‌ها نیز سبک گسسته را اعمال کرده است.[۱۹]

لالایی برای دختر مرده

دختران و زنان پیوسته از گذشته در تاریخ، قربانی حوادث تلخ روزگار و جبر حاکمیت زورگو شده‌اند. شاید انتخاب دختران قوچانی در دوران مشروطیت که مضمون اصلی رمان «لالایی برای دختر مرده» است، بخشی از ادای دین شاه‌آبادی به تاریخ این مرز و بوم است. ایدۀ اولیۀ نگارش این رمان به مدد روایت تاریخی و ترجیع‌بند شعری از دهخدا شکل گرفت، تا آن‌جا که تبدیل به دغدغه‌ای برای شاه‌آبادی شد. او که علاوه‌بر داستان‌نویس‌بودن، پژوهش‌گر تاریخ نیز می‌باشد، با شنیدن خبری در خصوص دیده‌شدن دختری با دست‌های سوخته در شهر قزوین، دغدغۀ نوشتن دربارۀ این موضوع برای او پررنگ‌تر شد تا سرانجام به‌صورت «لالایی برای دختر مرده» منتشر شد. داستان علی‌رغم نقب به گذشته و اشارات تاریخی از کشش عجیبی برخوردار است و به‌هیچ‌وجه خسته‌کننده نیست. تعلیق پایانی هرفصل، خواننده را به ادامۀ ماجرا فرا می‌خواند. خواننده با قرارگرفتن در فضای داستان با یک سیر تفکری از ظلم آشکاری که بر دختران نوجوان و جوان این سرزمین رفته، روبه‌رو می‌شود تا آن‌جا که پرسش‌های بی‌شماری در ذهن مخاطب امروز می‌سازد ازجمله این‌که این ظلم، امروزه به چه شکلی درآمده است؟
حربۀ نویسنده، از رنجی به رنج دیگر رسیدن است. همان تشویش‌ها، همان سرگشتگی‌ها و تنهایی‌ها و احساس بی‌پناهی‌ها در دو دوره دیده می‌شود؛ هم در زهره، دختری از نسل حاضر و هم در حکیمه، دختری از نسل صد سال قبل. شاید مقایسۀ کم‌توجهی، نادیده‌گرفتن و هرگونه اجحاف در حق دختران، بخش دیگری از اهداف نویسنده در لایه‌های پنهان این رمان باشد، اما نمی‌توان این نکته را دور از چشم داشت؛ این‌که شاه‌آبادی از طریق داستان، گام بلندی را در جهت معرفی تاریخ به نوجوانان برداشته و به‌حق از این امر سربلند بیرون آمده است.تصاویر دلهره‌آور و وهم‌برانگیز، دیالوگ‌های ساخته شده و توصیف‌های به‌جایی که در هرفصل، بسته به نوع فضا به کار گرفته شده‌اند، در کمتر رمان نوجوانی به چشم می‌خورد. شخصیت‌های نوجوان ازجمله زهره، مینا و حتی حکیمه که متعلق به زمان حاضر نیست، در حد قابل‌قبول پرداخت شده‌اند تا جایی که نوجوان خواننده هم با آن‌ها همراه می‌شود و با اندوه آن‌ها در خود فرو می‌رود و با ترس آن‌ها می‌هراسد.
درنهایت، داستان‌نویس علاوه‌بر تجربۀ زیستی و تخیل و... نیاز به بستری اصیل‌تر نیز برای روایت‌های داستانیِ خود دارد. چه بهتر که این بستر، دغدغۀ ذهنی نویسنده نیز باشد. نمی‌توان این نکته را دور از نظر داشت که انسان‌ها در محاصرۀ تاریخ به سر می‌برند و همواره متأثر از روایت‌های گوناگونی هستند که از تاریخ به آن‌ها می‌رسد.[۲۰]

نوا، نما، نگاه

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «روایت حمیدرضا شاه‌آبادی از داستان‌نویسی و مدیریت انتشارات مدرسه». 
  2. «نشر در کشور ما حجره‌ای است و کاملا سنتی عمل می‌کند / بزرگ‌ترین ترس‌‌ام این است که روزی نتوانم بنویسم / روایت حمیدرضا شاه‌آبادی از داستان‌نویسی و مدیریت انتشارات مدرسه». 
  3. «وقتی مسائل غیراخلاقی ظاهر دینی می‌گیرد». 
  4. «نوشتن برای مخاطبی که وجود ندارد!». 
  5. «سینماگران ما حوصله بحث با نویسندگان را ندارند». 
  6. «شکست‌خوردگانی که برای کودک می‌نویسند!». 
  7. «حمیدرضا شاه آبادی». 
  8. «استراتژی بی‌نتیجه ایران برای دریافت جوایز جهانی ادبیات کودک». 
  9. «پنجاه‌ونهمین انجمن ادبی آفتاب با حضور نویسندهٔ «هیچ‌کس جرأتش را ندارد»». 
  10. «شناخت هویت ملی در گرو تلفیق ادبیات با میراث فرهنگی». 
  11. «وقتی قصه مشکل داستان می‌شود». 
  12. «برگزاری کارگاه آموزشی رمان نوجوانان». 
  13. «کیفیت نامناسب آثار بازنویسی‌شده برای بچه‌ها». 
  14. «بگو چند سالته تا بگم چی بخونی». 
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ ۱۵٫۴ ۱۵٫۵ ۱۵٫۶ «زیستن میان تاریخ و ادبیات». 
  16. «تاریخ و رازهای سر به مهرش». 
  17. «با لطافت سخن گفتن درباره خشونت!». 
  18. «از مبارزه تا انتقام». 
  19. «قهرمانِ‌ قلعۀ جنی». 
  20. «داستان در محاصرۀ تاریخ». 

منابع

پیوند به بیرون

«قهرمانِ‌ قلعۀ جنی». شهرستان ادب، ۶ مرداد ۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ۲۵ آبان ۱۳۹۸.