حمیدرضا شاهآبادی
حمیدرضا شاهآبادی | |
---|---|
زمینهٔ کاری | پژوهشگر تاریخ و نویسنده |
زادروز | ۳خرداد۱۳۴۶ تهران |
ملیت | ایران |
سالهای نویسندگی | از ۱۳۶۸تاکنون |
کتابها | دایره زنگی، دیلماج، «لالایی برای دختر مرده»، «اعترافات غلامان» و... |
نوشتارها | زمینههای تاریخی خلق کتاب « پیتر شلخته »، در فقدان کودکی، از آرمان تا واقعیت و... |
مدرک تحصیلی | کارشناسی ارشد تاریخ |
وبگاه رسمی | http://hr-shahabadi.ir/ |
حمیدرضا شاهآبادی پژوهشگر تاریخ و نویسنده ادبیات نوجوان و بزرگسال است که بر پردهٔ سینما و تئاتر نیز تجربههای پراکندهای در کولهبارش دارد.
نویسندهای که اولین داستان کوتاهش را در بیست و دو سالگی در یک مجلهٔ هفتگی به چاپ رساند، اکنون سطر سطر نوشتههایش در حوزهٔ ادبیات کودک و نوجوان جایگاه ویژهای به خود اختصاص داده است؛ از تقدیر و جایزه در جشنوارههای مختلف تا مدیریت انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. حمیدرضا شاهآبادی، عضو هئیت مدیرهٔ انجمن نویسندگان کودک و نوجوان علاوه بر آن که قلمش را با روح کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان حرکت داده است با جانمایهٔ تحصیلاتیاش در حوزهٔ تاریخ آن را پرورانده و از خود چهرهای علمی و محققانه نیز ارائه داده است.
داستانک
تارزان مرا از گرداب زندگی نجات داد
اول یا دوم ابتدایی که بودم تلویزیون سریالی به اسم «تارزان» نشان میداد. تارزان را خیلی دوست داشتم و هر قسمت یک اتفاق پیش میآمد . سر کوچهامان دفترچههای کوچک یکریالی میفروختند. روی هر دفترچه اسم یک قسمت از داستانهای تارزان را مینوشتم و شروع میکردم به نوشتن قصههای مختلف. اکنون که فکر میکنم نوشتن مقولهای ست که به من آرامش میدهد؛ میتوانم هویتم را در آن تغریف کنم. شاید بزرگترین ترس زندگیام این باشد که روزی نتوانم بنویسم زیرا نوشتن مرا از گرداب زندگی نجات می دهد.[۱]
داستانک عشق
داستانک استاد
داستانک شاگرد
داستانک مردم
ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود
داستانکهای دشمنی
داستانکهای دوستی
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
داستانک نگرفتن جوایز
داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
داستانکهای دارایی
داستانکهای زندگی شخصی
داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
داستانکهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونههایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری
داستانهای دیگر
زندگی و تراث
سالشمار زندگی
- ۱۳۴۶: آغاز زندگی در تهران
- ۱۳۶۷: آغاز تحصیل در مقطع کارشناسی تاریخ در دانشگاه تبریز
- ۱۳۶۸: نخستین داستان کوتاه «قبل از باران»
- ۱۳۷۶: «تاریخ آغازین فراماسونری در ایران» (دو جلدی)
- ۱۳۸۰: «دایره زنگی»، مجموعهداستان کوتاه
- ۱۳۸۲: نشر «نهضت مشروطه»؛ نگارش «مقدمه بر ادبیات کودک»؛ حاصل پژوهش در کتابخانه بینالمللی مونیخ
- ۱۳۸۵: «دیلماج»، رمانِ شایستهٔ تقدیر در جایزهٔ ادبی «واو» و کتابسال جایزه شهیدغنیپور
- ۱۳۸۶: «لالایی برای دختر مرده»، رمان نوجوان
- ۱۳۸۷ انتخاب «لالایی برای دختر مرده» به عنوان کتاب برگزیدهٔ کتابخانهٔ بینالمللی مونیخ و جایزهٔ اول کتاب کودک و نوجوان؛ دریافت لوح تقدیر شورای کتاب کودک
- ۱۳۸۹: «اعترافات غلامان»، رمان نوجوان برندهٔ جايزهٔ اول جشنواره سلام بچهها در بخش ادبيات آيينی و جایزهٔ دریافت کتابسال رضوی
- ۱۳۹۱: «وقتی مژی گم شد»، رمان نوجوان
- ۱۳۹۲: «هیچکس جرئتش را ندارد»، رمان نوجوان
- ۱۳۹۴: «کافه خیابان گوته»، رمان
- ۱۳۹۷: انتشار جلد اول و دوم «دروازه مردگان»، رمان نوجوان و تصحیح و مقدمهنویسی برای «سفینهٔ طالبی یا کتاب احمد»
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
حمیدرضا شاهآبادی زادهٔ سوم خرداد۱۳۴۶ در تهران است. جز دوره لیسانس تاریخ که در دانشگاه تبریز پشت سر گذاشت، بیشتر دوران تحصیلش را در همین شهر سپری کرد. در جوانی به هنر داستاننویسی علاقهمند شد و بدون بهرهبردن از هر نوع استاد و آموزش و تنها با تکیه بر ذوق و قریحهٔ شخصی با نوشتن چند داستان کوتاه به دنیای ادبیات پا گذاشت. این ذوق و قریحه بعدها در زمینهٔ سینما و تئاتر نیز بروز پیدا کرد که نتیجهاش ساخت چند فیلم کوتاه و نگارش چند نمایشنامه و کارگردانی و بازیگری در چند نمایشنامه دیگر بود. حضور او در فضای ادبیات، از سال ۱۳۶۸ با انتشار داستانی کوتاه به نام «قبل از باران» رسمیت یافت. انتشار این داستان آغازی بود بر ادامهٔ فعالیتهای وی که به انتشار چندین رمان، مجموعهداستان کوتاه و پژوهشهای تاریخی و ادبی مختلف انجامید. این آثار برای وی جوایز مختلفی نظیر جایزهٔ اول «جشنواره کتاب کودکونوجوان»، جایزهٔ اول جشنواره رشد، «جایزه ادبی واو»، «کتاب سال رضوی»، جایزه شهید غنیپور و ... را بهارمغان آورد.
شاهآبادی بهواسطهٔ تحصیل در رشتهٔ تاریخ، در بیشتر داستانهایش نگاهی تاریخی دارد؛ حتی اگر تمام داستان در دورهٔ معاصر بگذرد. همانطورکه رشتهٔ تحصیلی او به فعالیتهایش سمتوسویی خاص داده است، تجربهٔ پنج سال معلمی و فعالیت در کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان نیز رنگی دیگر به فعالیتهایش بخشیده و او را به نوشتن برای کودکانونوجوانان علاقهمند کرده است. وی از مدیران باسابقه در نشر با تجربهٔ مدیریت بر انتشارات کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان و مؤسسه نشر بینالمللی الهدی و هماکنون عضو هیئت مدیرهٔ «انجمن نویسندگان کودکونوجوان» است.[۲]
شخصیت و اندیشه
انتفاع مالی در پوشش دینی
امروزه در تمام دنیا سعی بر آن است که ایدههای مختلفی که در ذهن کودکان و نوجوانان به وجود میآید به شکل دقیق و صحیح ارائه شود؛ سپس سایرین آن را نقد کنند و به گفتمان درآورند. این کار باعث پرورش قدرت پردازش اطلاعات، تفکر جمعی ، تفکر انتقادی و در نهایت ایجاد تفکر فلسفی در کودکان و نوجوانان میشود. شاهآبادی که نوجوانی را یکی از مهمترین مراحل تفکر فلسفی انسان و زمان تکوین جهانشناختی فرد میداند، با بیان اینکه برخی ناشران و نویسندگان به انتفاع مالی فکر میکنند عنوان میکند:
- «درواقع آدم احساس میکند برخی افراد با دادن ظاهر دینی به ادبیات زرد، آن را گریزگاهی میدانند تا با آن قالب، مفاهیم غیراخلاقی و زرد را به جامعه تزریق کنند. این اتفاق، نهتنها نمیتواند مشکلی را حل کند؛ بلکه مشکلی بر مشکلات دیگر اضافه میکند. نویسندهٔ ادبیات دینی، باید خود، فرد دیندار و معتقدی باشد و بعد دست به قلم ببرد؛ اما در بسیاری موارد میبینیم افرادی دستبهقلم میشوند که صرفاً قصد انتفاع مالی دارند. ناشر و نویسنده به چیزی فکر میکنند که درواقع ضرورت اصلی نیست و فقط یک منفعت شخصی و مالی را مدنظر قرار داده است و اگر بنا باشد ما به ادبیات دینی خوب دسترسی پیدا کنیم در وهله اول و قبل از هر چیزی باید از کمیت دل بکنیم و اصراری نداشته باشیم که آمارها و تعداد عناوین را بالا ببریم. باید تلاش کنیم تا شرایطی فراهم شود که این عرصه در دست کسانی بیفتد که با اعتقاد و به شکل اصیل و ریشهدار به ادبیات دینی فکر میکنند و قلم میزنند. همچنین باید امکان سودجویی و منفعتطلبی را در این بخش از بین ببریم. گمان میکنم امروزه ادبیات دینی ما به افرادی مانند محمود حکیمی و مرتضی مطهری بیشتر از هر زمان دیگری نیاز دارد، اما متأسقانه آنچه میبینم نشان از چنین چیزی ندارد.»[۳]
برای آنان مینویسند که دیگر وجود ندارند!
اگر بخواهیم قلم رماننویس ایرانی را در حوزۀ نوجوان و بزرگسالان با قلم رماننویسهای خارجی مقایسه کنیم میتوانیم در دو بخش انتقاداتی را بیان کنیم:
اول آن که در فضای ادبیات داستانی ما توجه به قصهپردازی و خلق ماجراهای جذاب، کمتر است. معمولاً فضاهای رمان نوجوان ما خیلی ساکن و بیماجراست و اتفاقات معمولاً در یک خط افقی قرار دارند و خیلی آرام و آهسته حرکت میکنند. اکثر نویسندگان ما امکان ایجاد تعلیق و هیجان را در رمان از بین می برند و در چنین شرایطی رمان ایرانی، در مقایسه با آثار خارجی کم میآورد.
دوم آن که که نویسندگان ما در حوزهٔ ادبیات نوجوانان، تصوری از مخاطب دارند که با واقعیت خیلی همسان نیست؛ یعنی نویسندهٔ ما برای مخاطبی مینویسد که عملا وجود ندارد و ویژگیهایش تغییر کرده است. اگر رماننویسان ایرانی زمانی را برای شناخت مخاطب صرف کنند حاصل کارشان قطعا بهتر میشود.[۴]
شاهآبادی در معرکه اقتباس ادبی
جدال سینماگران با نویسندگان:
در کشور ما فیلمهای زیادی با مختصر تغییری بر اساس متون ادبی تولید میشود و بعد تولیدکنندگان منکر هر نوع اقتباس میشوند و گاه حتی از موضع تحقیر با پدیدآورندهٔ اصلی اثر برخورد میکنند و در واقع فرار به جلو دارند. چند سال پیش کارگردان بنامی کار نویسنده جوانی را اقتباس کرده بود و وقتی آن نویسنده معترض شد، کارگردان گفت من نمیدانم چرا بعضی نویسندگان جوان اصرار دارند من را وادار کنند تا داستانهایشان را بخوانم. این یعنی همان فرار به جلو.
جدال نویسندگان با سینماگران:
نویسندگان ما اغلب انتظار دارند که خطبهخط متونشان در قالب اثر تصویری دیده شود و بههیچوجه به کارگردان اجازهٔ هیچ تغییری را نمیدهند. در حالی که سینما و رمان دو مدیوم متفاوتند و شکلگیری داستان در هر دو مدیوم شکلی متفاوت میطلبد. یک کارگردان بنا نیست همهٔ آنچه را در داستان هست به فیلم بدل کند.
شاهآبادی میان معرکه:
وقتی بناست بر اساس یک رمان، فیلمنامه بنویسید، رمان را بخوانید و آن را از پنجره به بیرون پرت کنید و بعد شروع کنید به نوشتن فیلمنامه. این یعنی آنکه نویسنده فیلمنامه نباید خود را ملزم به اقتباس سطر به سطر داستان بداند.نکته دیگر این است که در ادبیات مدرن و رماننویسی جدید گاهی به سمتی میرویم که اصولاً اقتباس ناممکن است و اثر آنقدر به ادبیات ناب نزدیک میشود و آنقدر تکیهٔ آن بر زبان و کلمات تقویت میشود که اصولاً نمیتواند مورد اقتباس تصویری قرار بگیرد. در چنین مواردی داستان صرفاً نه در قالب سینما قابل انتقال است و نه هیچ قالب دیگری جز ادبیات.[۵]
شکستخوردگان، در صف نویسندگان کودک
تصوری غلط وجود دارد که کودکان، بزرگسالان رشدنیافتهاند و تنها تفاوت کودک با بزرگسال، در قد، اندازه و میزان تواناییاشان است. بر این مبنا وقتی به ادبیات کودک نگریسته میشود، شکل رشدنیافته، ضعیفتر و بیکیفیت ادبیات بزرگسالان تلقی میشود. ماحصل این تفکر، نویسندگانیاند که فکر میکنند نوشتن در حوزهٔ ادبیات کودک کار راحتی است و با نوشتن چند جملهٔ کودکانه میتوانند صاحب کتاب شوند. این وسط آنان که در نوشتن برای بزرگسالان شکست خوردهاند تصور میکنند میتوانند وارد حوزهٔ ادبیات کودک شوند و اگر نوع ضعیفتری از ادبیات را برای کودکان عرضه کنند مشکلی وجود ندارد. قطعاً این موضوع موجب کمشدن کیفیت کتابهای کودک میشود و کم شدن کیفیت ادبیات کودک هم باعث میشود کودکان با آنچه برایشان منتشر میشود ارتباط برقرار نکنند و به کتابخوانی علاقهمند نشوند که نتیجهٔ چنین چیزی پایینآمدن سطح کتابخوانی نسل آینده است. درک دنیای کودکی، فهم سلیقهٔ کودکان و فهم مناسباتی که کودکان در ذهن خودشان با جهان برقرار میکنند کار بسیار مشکلی است که هر کسی توانایی دستیابی به آن را ندارد.[۶]
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران
شاهآبادی در آینه خود
نوشتن برایم سخت است
شاهآبادی معتقد است که آدمی که قدر نوشتن را بداند، نوشتن برایش سخت میشود؛ چراکه هر کلمهای دنیایی ویژه است با بار معنایی و احساسی مخصوص بهخود. به اعتقاد او حسکردن بار کلمات، باعث شده تا در خرجکردن آنها وسواسی عمل کند و بهنوعی مینیمالنویسی روی بیاورد. درضمن او در بیانکردن موضوع در آغاز کتابهایش تعمد دارد. گاهی بهظاهر داستان را لو میدهد؛ اما درواقع درحال تعریفکردن داستان است و سعی میکند با طرح سؤالاتی خواننده را مشتاق به خواندن ادامهٔ داستان کند.[۷]
لالایی برای دختر مرده به تاریخ روزنامه صوراسرافیل
زمانی که تاریخ میخوانم، خواهناخواه در وقایع و شخصیتهای تاریخی چیزهایی میبینم که منقلبم میکند و الهامبخش داستاننویسیام میشود. خواسته یا ناخواسته مثل داستاننویس به موضوعات نگاه میکنم نه مثل یک مورخ و تاریخنگار. این ویژگی باعث میشود وجوه داستانی تاریخ را پیدا کنم و بعضی از آنها سالها در ذهنم باقی میماند. مثلا وقتی یک بار روزنامهٔ “صوراسرافیل” را ورق میزدم از دهخدا شعری دیدم دربارهٔ فروش دختران قوچانی و این ماجرا در ذهنم ماند. دلم میخواست کاری انجام دهم و شاید بیست سال از آن زمان گذشت و یک روز شروع کردم به نوشتن رمان «لالایی برای دختر مرده» دربارهٔ فروش دختران قوچانی.[۱]
به سراغ دنبالهدارها نمی روم، چشم هایی منتظرمند
دیگر به سراغ کارهای دنبالهدار نمیروم زیرا این کار فعالیتی حرفهای محسوب میشود و من خیلی حرفهای نیستم و نمیتوانم تماموقت کار کنم. از اینرو انتظار میرود سهجلدی دروازهٔ مردگان ادامه نداشته باشد. من هم مثل هر نویسندهٔ دیگری کارهای نیمهکاره دارم. البته تعداد آنها زیاد نیست به این دلیل که معتقدم داستان نیمهکاره باعث آشفتگی میشود. هرکاری که شروع شود و به پایان نرسد، مثل پنجرههایی است که روی صفحهٔ کامپیوتر باز گذاشته شده باشند و اگر به آنها رسیدگی نشود، گیج میشویم. آدمهای داستانهای نیمه کاره چشم انتظار هستند که تکلیفشان روشن شود.[۱]
تنفس تاریخ
داستانها چکیدهٔ تجربهٔ بشر از جهان اطرافند. همین ویژگی است که ادبیات را به عنصری مهم برای شناخت هویت انسانها و ابزاری مناسب برای انتقال داشتههای فرهنگی و تاریخی به نسلهای آینده تبدیل میکند.
از آنجا که میراث فرهنگی بستری است که میتوان با کمک آن شاخصههای هویتی را پیدا و تفسیر کرد، میتوان با تلفیق آن با ادبیات شاخصههای هویتی را پیدا و تفسیر و در کودکان ایجاد کرد و از این طریق به سوالهای فرهنگی، اجتماعی و فلسفی کودکونوجوان پاسخ داد. علاوه بر این، اضافه کردن تاریخ و میراث فرهنگی به ادبیات، میتواند باعث جذابیت آثار این حوزه و جذب بچهها به مطالعه شود.
شیوههای غلط آموزشی، کودکان را از تاریخ دلزده میکند و تاریخ را چون حرفهای قدیمی و تکراریِ بیهوده جلوه میدهد. این باعث میشود که کودکان ما مفهوم یک بنای قدیمی، یک سازهٔ باستانی و تنفس زیر یک سقف کهن را درک نکنند و ارتباط حسی لازم را با گذشته نداشته باشند.
استفاده از ادبیات با رویکردهای آموزشی درست میتواند گریزگاه و راهحل مناسبی برای این مشکل باشد. برای مثال استفاده از آثار داستانی تاریخی در کلاسهای درس یا بازنویسی ادبیات کهن در شاخههای مختلف مانند سادهنویسی، خلاصهنویسی و استفاده از بنمایههای نهفته در آثار گذشتگان برای خلق آثار جدید میتواند برای گروههای مختلف مخاطبان مفید باشد. البته انتخاب هر کدام از این شیوهها به تمرکز نویسنده بر اسناد تاریخی، نوع علاقهاش، نیازهای روز و همچنین سلیقهٔ مخاطبان بستگی دارد. [۸]
طلوع در بعدازظهرِ نویسندگی برای شاهآبادی
یکی از فعالیتهایی که شاهآبادی در بعدازظهرها انجام میدهد، تدریس داستاننویسی است که در موسسهٔ شهرستان ادب و انجمن کودکونوجوان برگزار میشود. او در خاطرهای از برگزاری این دورهها گفته است که در دورهٔ قبلی کارگاهی داشته که ۱۲ نفر در آن شرکت میکردهاند و در نهایت چهار نفر توانستنهاند کار بنویسند و دست به خلق رمان بزنند به شیوهای که گویی شاهآبادی در نوشتههای شاگردانش تکثیر میشده. او گفته است: «توانستهام یک اتفاقی را در ذهن دیگران شکل بدهم و احتمالاً این ادامه پیدا خواهد کرد.» چیزی شبیه رابطهٔ پدر و فرزند. گویی در انتهای شبِ داستاننویسی شاگردانش، طلوعی است که خودش را در آن پیدا می کند!
وی معتقد است داستاننویسی قابل آموزش است و میشود فنون داستاننویسی را و هم نگاه داستاننویسانه را آموزش داد؛ زیرا همهٔ ما به عنوان انسانهایی که دارای استعدادهای بالقوهای هستیم، این توانایی را داریم که از اطراف خودمان نگرشها و مهارتهای تازهای را کسب کنیم. قاعدتاً اصول داستاننویسی را میتوان آموزش داد، میشود با انجام تمرینهایی اصول آموختهشده را به مهارت تبدیل کرد و بعد با بحث و گفتوگو و بررسی داستانهای مختلف و بررسی وقایعی که در واقع در اطرافمان رخ میدهد نگاه داستاننویسانه را در کسانی که قرار است داستان بنویسند ایجاد کنیم.
آموزش نویسندگی در گردونه استادان
«نمیتوان گفت استادان باید حتماً نویسنده باشند اما اگر یک استاد صرفاً نظریهها را بداند و فقط همان را به دانشجوهایش منتقل کند در نهایت میتواند منتقدان خوبی را تربیت کند»
آموزش نویسندگی در گردونه نویسندگان
از یک منظر دیگر، انتقال تجربههای نوشتن چیز بسیار مهمی است. انتقال لحظههایی که در حین نوشتن حس میشود و خلاقیتهایی که به شکل ناگهانی رخ میدهد چیزی است که حتما باید یک نویسنده از آنها بگوید و دیگران نمیتوانند. یک دریافت کاملاً حسی است و فقط کسی که داستان خلق کرده، میتواند آن خلاقیت و تجربهٔ ناب را به دیگران منتقل کند؛ وگرنه حاصلش میشود کسانی که مبانی نظری را خوب یاد گرفتهاند و در نهایت میتوانند منتقد باشند و سخت میشود از بینشان داستاننویس تربیت کرد.
آنانی که از بیوقتی می نالند، به حلقهٔ داستان کوتاه در آیند!
شاهآبادی با تشکیل «حلقهٔ تألیف داستان کوتاه»، آن را در جهت رفع کمبودها در این زمینه و رونق فرهنگ مطالعه دانست؛ زیرا داستان کوتاه یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی ست. با توجه به این شرایط اجتماعی که مردم زمان زیادی برای مطالعه ندارند، داستان کوتاه برای آنان شرایطی را مهیا میکند که بتوانند در هر موقعیتی مثل ایستادن در صف اتوبوس از خواندن کتاب لذت ببرند. مضاف بر اینکه ساختار مینیاتوری داستان کوتاه این امکان را فراهم میکند که نویسنده بتواند بیان دقیق و ظریفی را از آنچه در ذهن دارد در اختیار مخاطب خود قرار دهد. داستان کوتاه معمولاً با ضربهای پایانی همراه است که مخاطب را به فکرکردن وامیدارد. علیرغم تمامی این ویژگیها این نوع ادبی در جامعهٔ ما بهویژه در سالهای گذشته بسیار کمرنگ بوده است؛ چه در حوزهٔ ادبیات نوجوانان و چه در حوزهٔ ادبیات بزرگسالان.[۹] [۱۰]
یافتن اصل خویش
از نظر شاهآبادی تعریف ما از بازنویسی برای کودکان و نوجوانان نادرست است. وقتی ما یک نظم سنگین را بازنویسی میکنیم بنا نیست که تمام این نظم به نثر یا نثر ساده تبدیل شود چرا که یکی از اهداف بازنویس، آشنا کردن مخاطب با متن و زبان اصلی متن انختاب شده است.[۱۱]
زمان آن رسیده است که قاچ سن، هندوانهای شود
ردهبندی کتابهای کودکان و نوجوانان کار لازم و واجبی است. نزدیک ۴۰ سال است که بر اساس ابداع کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، گروهبندی سنی الفبایی تشکیل شده است و از گروه «الف» تا «ه» ادامه دارد. گروهبندی سنی توسط برخی از ناشران دیگر هم رعایت میشود و برخی از ناشران هم کتابها را بر اساس دورههای آموزشی تقسیمبندی میکنند مانند انتشارات مدرسه. اما نکتهٔ مهمتر این است که آیا چنین تفکیکی شدنی است یا نه و معیارهایی که داریم تا چه حد میتواند مفید باشد و کارایی لازم را داشته باشد؟
کودکی مفهومی ذهنی و کاملا اعتباری است؛ یعنی کودکی چیزی نیست که بر اساس سن تقویمی و یا ویژگیهای دیگر بشود آن را دستهبندی کرد و معیار استانداردی را تعیین کرد که برای همهٔ مناطق قابل استفاده باشد. در واقع بر اساس شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، مفهوم کودکی و توانایی کودکان در حوزههای مختلف و تجربههایشان با هم متفاوت است. به همین دلیل نمیتوانید یک کتاب را برای گروه سنی خاصی در سراسر کشور و مناطق مختلف استاندارد اعلام کنید.
به نظرم زمان آن رسیده برای طبقهبندی کتابها به شیوههای دیگری متوسل بشویم. روش تقسیمبندی بر اساس سن شاید در زمانی درست به نظر میرسید، اما امروز با گسترش ارتباطات و تحولات مختلفی که در حوزههای مختلف رخ داده، شاهد شکاف بیشتری بین کودکان در مناطق مختلف هستیم.[۱۲]
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساختهشده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و کتابشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
منبعشناسی
منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است.
نوا، نما، نگاه
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «روایت حمیدرضا شاهآبادی از داستاننویسی و مدیریت انتشارات مدرسه».
- ↑ «نشر در کشور ما حجرهای است و کاملا سنتی عمل میکند / بزرگترین ترسام این است که روزی نتوانم بنویسم / روایت حمیدرضا شاهآبادی از داستاننویسی و مدیریت انتشارات مدرسه».
- ↑ «وقتی مسائل غیراخلاقی ظاهر دینی میگیرد».
- ↑ «نوشتن برای مخاطبی که وجود ندارد!».
- ↑ «سینماگران ما حوصله بحث با نویسندگان را ندارند».
- ↑ «شکستخوردگانی که برای کودک مینویسند!».
- ↑ «پنجاهونهمین انجمن ادبی آفتاب با حضور نویسندهٔ «هیچکس جرأتش را ندارد»».
- ↑ «شناخت هویت ملی در گرو تلفیق ادبیات با میراث فرهنگی».
- ↑ «وقتی قصه مشکل داستان میشود».
- ↑ «برگزاری کارگاه آموزشی رمان نوجوانان».
- ↑ «کیفیت نامناسب آثار بازنویسیشده برای بچهها».
- ↑ «بگو چند سالته تا بگم چی بخونی».
منابع
پیوند به بیرون
- «اندرباب معرفی خود». تارنمای شخصی پدیدآور. بازبینیشده در ۵آبان۱۳۹۸.
- «پنجاهونهمین انجمن ادبی آفتاب با حضور نویسندهٔ «هیچکس جرأتش را ندارد». پایگاه خبری کانون پرورش فکری خراسان رضوی، ۲۰مهر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۵آبان۱۳۹۸.
- «نشر در کشور ما حجرهای است و کاملا سنتی عمل میکند / بزرگترین ترسام این است که روزی نتوانم بنویسم / روایت حمیدرضا شاهآبادی از داستاننویسی و مدیریت انتشارات مدرسه». ۸ اسفند ۱۳۹۷. بازبینیشده در ۶ آبان ۱۳۹۸.
- «وقتی مسائل غیراخلاقی ظاهر دینی میگیرد». ایسنا، ۲۳ شهریور ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸.
- «نوشتن برای مخاطبی که وجود ندارد!». ایسنا، ۲۴ آذر ۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸.
- «سینماگران ما حوصله بحث با نویسندگان را ندارند». ایسنا، ۱۴ آبان ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸.
- «شکستخوردگانی که برای کودک مینویسند!». ایسنا، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸.
- «شناخت هویت ملی در گرو تلفیق ادبیات با میراث فرهنگی». ایسنا، ۳۱ شهریور ۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸.
- «وقتی قصه مشکل داستان میشود». ایسنا، ۲۵ دی ۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸.
- «برگزاری کارگاه آموزشی رمان نوجوانان». ایسنا، ۱۹ خرداد ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸.
- «کیفیت نامناسب آثار بازنویسیشده برای بچهها». ایسنا، ۲۵ مهر ۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸.
- «بگو چند سالته تا بگم چی بخونی». ایسنا، ۱۸ مهر ۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸.