صمد بهرنگی
صمد بهرنگی | |
---|---|
نام اصلی | صمد بهرنگی |
زمینهٔ کاری | نویسندگی، شعر، ترجمه و پژوهش |
زادروز | ۲تیر۱۳۱۸ تبریز |
پدر و مادر | عزت و سارا |
مرگ | ۱۲شهریور۱۳۴۷ ارسباران(رود ارس در ساحل روستای کوانق) |
محل زندگی | تبریز و قفقاز |
جایگاه خاکسپاری | گورستان امامیه |
پیشه | داستاننویس، شاعر، مترجم و پژوهشگر |
کتابها | پارهپاره، کندوکاو، افسانههای آذربایجان (۲جلدی) و... |
نوشتارها | ٰ |
مدرک تحصیلی | زبان و ادبیات انگلیسی |
دانشگاه | دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز |
صمد بهرنگی معلم، شاعر کودک، داستاننویس، منتقد، مترجم و پژوهشگر فولکلور آذربایجانی بود که تولدش را ۲تیر۱۳۱۸ در تبریز و غروبش را در سن ۲۹سالگی، بهتاریخ ۱۲شهریور۱۳۴۷ در قرهداغ پس از یافتن جسدش از رود ارس، بهثبت رساندند. [۱]
صمد بهرنگی با گردآوری و پردازش فرهنگ عامه و ملتها و قصههای مردم آذربایجان در معرفی ادبیات شفاهی ایران، گام بزرگی برداشت. [۲] بهرنگی افسانههای عامیانه را بنمایهٔ قصههای کودکان میکرد و معتقد بود ادبیات کودکان باید پلی باشد بین دنیای رنگین بیخبری، رویا و خیالهای شیرین کودکی با دنیای تاریک و آگاه، غرقه در واقعیتهای تلخ و دردآور و سرسخت محیط اجتماعی بزرگترها. [۳] کتاب ماهی سیاه کوچولو نمونهٔ بارز این تفکر بهرنگی است. صمد دوران کودکی خود را در یکی از محلههای قدیمی جنوب شهر تبریز به نام چرنداب گذراند. مادرش «سارا» و پدرش «عزت» بهسختی زندگی صمد و دو برادر و سه خواهر او را تأمین میکردند. کارگری، زهتابی و فروش آبِ مشک به قفقازها و روسها کفاف مخارج خانواده را نمیکرد. سرانجام عزت با فوج بیکاران آذربایجان راهی قفقاز و باکو شد و دیگر خبری از او نشد. بهرنگی پس از اتمام دورهٔ دبیرستان در مهر۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی تبریز راه یافت و دو سال بعد در خرداد۱۳۳۶ فارغالتحصیل شد. وی در مهر همان سال معلمی را آغاز کرد. او از هجدهسالگی در روستاهای ماماغان، قندجهان، گوگان، آخیرجان و آذرشهر آذربایجان شرقی معلمی کرد. در سال ۱۳۳۷ درحالیکه همچنان به تدریس مشغول بود، تحصیلاتش را در دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز ادامه داد و در سال ۱۳۴۱ موفق به دریافت گواهینامه پایان تحصیلات شد. صمد خود را اینگونه معرفی میکند: «قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم؛ ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هر جا نمیبود، به خود کشیدم، کسی نشد مرا آبیاری کند. من نمو کردم… مثل درخت سنجد کجومعوج و قانع به آبِ کم، و شدم معلم روستاهای آذربایجان.»
بهرنگی در سال ۱۳۴۱ بهجرم بیان سخنهای ناخوشایند در دفتر دبيرستان و بين دبيران (بنابه گزارش رئيس دبيرستان)، از دبیرستان به دبستان منتقل شد. یک سال بعد و درپی افزایش فعالیتهای فرهنگی، با پاپوش رئیس وقت ادارهٔ فرهنگ آذربایجان، کار صمد به دادگاه کشید که البته پس از تبرئه، حکم آزادی گرفت. [۴]
از بهرنگی ترجمههایی نیز از زبان انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی برجاست که ترجمهٔ اشعار مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و نیما یوشیج نمونههایی از آن است. تحقیقاتی نیز با موضوعات جمعآوری فولکلور آذربایجان و مسائل تربیتی از بهرنگی منتشر شده است. او در کتاب کندوکاو در مسایل تربیتی ایران کلمات عربیِ بهعاریه گرفتهشده را بخش بزرگی از اشتراک زبانهای رایج ایرانی نظیر ترکی آذری با فارسی دانسته است و بههمیندلیل علاوهبرآنکه با حذف این لغات به بهانههای چون باستانگرایی مخالف بود، تأکید زیادی میکرد که این وااژهها حین آموزش زبان فارسی به کودکان آذربایجانی، جایگاه خود را حفظ کند.[۵]
بهرنگی شهریور۱۳۴۷ در ساحل رود ارس محدودهٔ روستای شامگوالیک غرق شد و جسدش را چند روز بعد در ۱۲شهریور، نزدیکی پاسگاه کلاله، چند کیلومتری محل غرقشدنش از آب گرفتند. پیکرش در گورستان امامیهٔ تبریز دفن شده است و دلیل مرگش از همان روزهای نخست انتشار خبر، با نظرات متعدد هم در رسانهها و هم بهشکل شایعه همراه بود. برخی گفتهاند که وی به دستورِ یا به دستِ عوامل دولت پادشاهی پهلوی کشته شده است. نظریهٔ دیگری نیز میگوید که بهرنگی بهعلت نابلدی شنا در ارس غرق و فوت شده است. در بین تنها کسی که زمان مرگ یا نزدیک به آن زمان، همراه بهرنگی بوده، شخصی است به نام حمزه فراهتی که بهرنگی همراه او به این سفر بیبازگشت، رفته بود. اسد بهرنگی، که بهگفتهٔ خودش، دو ماه بعد از ماجرا فراهتی را در خانهٔ بهروز دولتآبادی دیده است، از قول فراهتی چنین نقل میکند: «من این طرف بودم و صمد آن طرفتر. یک دفعه دیدم کمک میخواهد. هرچه کردم نتوانستم کاری بکنم.» [۶]
داستانک
همه ما ماهی سیاه کوچولو هستیم
مرگ صمد
صمد در سن بیست و نه سالگی در روخانه ارس غرق شد. مرگ او شایعاتی در پی داشت و عدهای دستگاه ساواک را مسئول مرگ او دانستند. اما اگر دنبال بهانه مرگ صمد بگردیم باید داستان «حمزه فراهتی» و علاقه او به اسب را بخوانیم. حمزه فراهتی تنها فردی است که روزهای آخر زندگی صمد کنار او بود. فراهتی دامپزشک بود و ماموریت تیمار اسبهای نوار مرزی ارتش را در مرزهای شمال آذربایجان به عهده داشت. بر حسب اتفاق صمد او را در این ماموریت همراهی کرد. آنها در نزدیکی پاسگاه مرزی خمارلو برای آبتنی به آب زدند. اسد بهرنگی برادر صمد میگوید: «صمد شنا بلد نبود.» فراهتی صدای فریاد صمد را میشنود و او را میبیند که در آب دستوپا میزند. نه از دست او و نه چند سربازی که به آب زده بودند برای نجات صمد کاری برنیامد. صمد در آب ارس آرمید. [۷]
«علی دهباشی» در هفتهنامه «امید جوان» به مناسبت روز ملی «ادبیات کودک و نوجوان» درباره مرگ صمد گفته است مردم باور نمیکنند قهرمانی غرق شود. مردم دوست داشتند که بگویند صمد کشته شده است، اما واقعیت این است که صمد شنا بلد نبود. تا قبل از انتشار نامه جلال آلاحمد به طور قطع و یقین میگفتند که صمد را غرق کردهاند و کشتهاند. بخشی از این ادعا هم مستند میشد به مقاله آلاحمد اما او بعدها گفت که صمد غرق شده و ما خواستیم به افسانهسازی عوام جهت بدهیم. من پس از پیروزی انقلاب برای اولین بار نامهای از جلال آلاحمد منتشر کردم. او در آن نامه به منصور اوجی شاعر شیرازی مینویسد: «اما در باب قضیه صمد بهرنگی، او خودش غرق شد، ما خواستیم در مقاله صمد و افسانهسازی عوام به افسانه مردم جهت بدهیم و بر این اساس مرگ او را به گردن حکومت بیندازیم.» [۸]
اعتراف به جفا
دو چشم بیسو فیلمی است محصول سال ۱۳۶۲ به کارگردانی محسن مخملباف که مجید مجیدی در آن به ایفای نقش میپردازد. مجیدی که در آن فیلم نقش معلم را دارد، ۳۲ سال بعد، یعنی در ۲۹فروردین۱۳۹۴، بهگزارش پارسینه، در کتابی با عنوان در قلمروی دیدار به جفایی که در حق صمد بهرنگی کرده، اعتراف میکند و مینویسد:
- «اعتراف میکنم که «دو چشم بیسو» را یک نقطهٔ تاریک در کارنامهٔ خود میدانم؛ با بازی در نقش آن معلم، واقعاً احساس میکنم، در حق صمد بهرنگی جفا کردهام!» شعار مرگ بر ماهی سیاه کوچولو، شعاری است که کودکان روستا در انتهای فیلم سرمیدهند.[۹]
زندگی و تراث
سوانح عمر
۲ تیر ۱۳۱۸: تولد در محله چرنداب تبریز.
مهر ۱۳۳۴: ورود به دانشسرای مقدماتی پسران تبریز.
خرداد ۱۳۳۶: فارغالتحصیلی از دانشسرا.
مهر ۱۳۳۶: آغاز آموزگاری.
مهر ۱۳۳۷: ورود به دوره شبانه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز و تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی.
۱۳۳۹ : چاپ اولین داستانش به نام «عادت».
۱۳۴۰ : چاپ داستان «تلخون»، دستگیری و اعدام تعدادی از نزدیکان صمد به دست رژیم شاه و شرکت او در اعتصابات دانشجویی.
خرداد ۱۳۴۱: دریافت گواهینامه پایان تحصیلات.
۱۳۴۱ : اخراج از دبیرستان به جرم بیان سخنهای ناخوشایند در دفتر دبیرستان و انتقال به دبستان.
۱۳۴۲ : افزایش فعالیتهای فرهنگی و به دادگاه کشیده شدن او به دنبال پاپوش رئیس وقت فرهنگ آذربایجان، نگارش کتاب الفبای آذری برای مدارس آذربایجان.
۱۳۴۳ : تحت تعقیب قرار گرفتن صمد بهرنگی به خاطر چاپ کتاب «پاره پاره» و صدور کیفرخواست از سوی دادستانی عادی ۱۰۵ ارتش یکم تبریز و به دنبال آن صدور حکم تعلیق از خدمت به مدت ٦ ماه، نگارش کتاب «انشاء ساده» با نام مستعار افشین پرویزی. لغو حکم تعلیق او در آبان همین سال بازگشت صمد به کلاس درس.
پاییز ۱۳۴۴: ترجمه کتاب «ما الاغها! - عزیز نسین».
تیر ۱۳۴۸: ترجمه کتاب «خرابکار» (قصههایی از چند نویسنده ترک زبان).
خرداد ۱۳۴۸: ترجمه «کلاغ سیاهه - مامین سیبیریاک » و چند قصه دیگر برای کودکان.
شهریور ۱۳۴۷: مرگ در اثر غرق شدن در رود ارس.[۱۰]
شخصیت و اندیشه
از نگاه دیگران
مهراب قاسمخانی
بچه که بودم عاشق کتاب هاى صمد بهرنگى بودم. هر کدوم از قصه هاى کتاب رو چندین بار خونده بودم. خیلى دوسشون داشتم. مخصوصاً قصههاى اولدوز رو. بعد از سالها کتاب رو باز کردم ... وحشت کردم وقتى دوباره خوندمش. بیشتر قصهها بیانیه هایى هستن براى شستشوى مغزى بچهها. براى دور کردنشون از دنیاى خوشگل کودکى. براى آموزش یک ایدئولوژى خاص در فضاى کودکانه. قصهها پر هستن از ترویج نفرت و خشونت و حتى ترور.[۱۱]
علی دهباشی
صمد بهرنگی تا سال ۱۳۶۰ یکی از نویسندگان مطرح در حوزه کودک و نوجوان بود، اما به تدریج کمرنگ شد. برای اینکه او نویسنده کاملا سیاسی بود و وقتی تب و تاب جریانهای سیاسی در آن سالها فرو نشست، بسیاری از گفتهها و نوشتههای صمد هم جنبه عادی یافت. امروز بچههای ما دنبال مسایل دیگری هستند.اسطورههای جدیدی که توسط بازیهای کامپیوتری خلق شده، در واقع فرهنگ جهانی کار دست ما داده است![۱۲]
فقر، درد، نور، آموختن و رفتن در کلام بهرنگی[۱۳]
- فقر، شب را بیغذا سرکردن نیست، فقر، روز را بیاندیشه بهسربردن است.
- هر نوری هرچقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنایی است.
- درد من حصار برکه نیست، بلکه زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است.
- واقعاً چه فایدهای دارد که ذهنم را از چیزهایی انباشته کنم که هیچ به دردم نخواهد خورد. من که نیامدهام اینجا شاگرد اول شوم، فقط قبولی برایم کافی است.
- غرض رفتن است نه رسیدن. زندگی کلاف سردرگمی است، به هیچجا راه نمیبرد؛ اما نباید ایستاد، با اینکه میدانیم نخواهیم رسید، نباید ایستاد. وقتی هم که مردیم؛ مردیم بهدرک...!
آثار و کتابشناسی
بهرنگی در نوزدهسالگی اولین داستان خود به نام «عادت» را نوشت. در بیست سالگی داستان «تلخون» را که برگرفته از داستانهای بومی آذربایجان است با نام مستعار «قارانقوش» در «کتاب هفته» منتشر کرد. او در مدتی قریب به ده سال قلمزنی کتابهای با ارزش زیادی در زمینههای گوناگون نوشت که عبارتند از:
- قصه برای کودکان شامل: 1-اولدوز و کلاغها 2-اولدوز و عروسک سخنگو 3-پسرک لبوفروش 4-قوچعلی و دختر پادشاه 5-ماهی سیاه کوچولو 6-کجل کفترباز 7-یک هلو و هزار هلو 8-تلخون 9-42 ساعت در خواب و بیداری 01-سرگذشت پسرک دهاتی(چاپنشده) 11-کلاغها،عروسکها و آدمها(چاپنشده)
- تحقیقات فلکوریک و تربیتی و اجتماعی شامل: 1-کندوکاو در مسائل ترمیتی ایران 2-متل و چیستانها(با بهروز دهقانی) 3-افسانههای آذربایجان(با بهروز دهقانی)جلد اول 4-افسانههای آذربایجان(با بهروز دهقانی)جلد دوم 5-پارهپاره(چاپنشده) 6-الفباء برای کودکان روستایی(چاپنشده) 7-آذربایجان در نهضت مشروطیت ایران(چاپنشده)
- ترجمه شامل: 1-ما الاغها نوشته:عزیز نسین 2-خرابکار نوشته:چند نویسنده ترک 3-دفتر اشعار معاصر(چاپنشده) صمد بهرنگی نوشتههایش را با نامهای مستعار مختلفی امضاء میکرد.از آن جمله: صاد، قارانقوش، چنگیز مرآتی، بابک،آدی باقمیش، داریوش نواب مراغی،افشین پرویزی، ص. [۱۴]
ماهی سیاه کوچولو
ماهی سیاه کوچولو داستان حکایت زندگی و سرگذشت ماهی سیاه کوچولویی است که خسته از تکراری بیهوده که دیگرانِ قصه، بر آن نام زندگی نهادهاند، راه دریا را پیش میگیرد و تمامی طول جویبار را از پی هدفش طی میکند، همراه با اتفاقات و گرفتاریهایی که در طول سفر برایش پیش میآید. از ماجرای حمله همسایگان به او برای اینکه معتقدند حرفهای گنده گنده میزند و بچههای دیگر را از راه به در میبرد، و مخالفت مادرش برای تصمیمی که اتخاذ کرده و حکایت درس آموزیهای مارمولک دانا که او را از خطرات راه آگاه میکند و در حد توان به او راهکارهایی برای نجات نشان میدهد تا حیلهگریهای خرچنگ، و خطرات مرغ ماهیخوار، که دشمن درجه یک او و ماهیهای دیگر است. [۱۵]
نوا و نما
پانویس
- ↑ «زندگینامهٔ صمد بهرنگی».
- ↑ افسانههای آذربایجان، یادداشت ناشر.
- ↑ قصههای بهرنگ، برگرفته از مقالهای دربارهٔ کتاب آوای نوگلان
- ↑ «زندگینامهٔ صمد بهرنگی».
- ↑ ادب عربی، بررسی تطبیقی سازمایهٔ گفتوگو در داستانهای ماهی سیاه کوچولو و الحدیقةالأجمل با تأکید بر اموزههای دینی.
- ↑ حیاتنامه
- ↑ مرگ-صمد-بهرنگی-از-زبان-تنها-شاهد-ماجرا
- ↑ عنوان: علی دهباشی: ادعای قتل صمد بهرنگی افسانهسازی عوام بود
- ↑ وبگاه پارسینه
- ↑ شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۱۲:۲۹ زندگینامه: صمد بهرنگی (۱۳۱۸ - ۱۳۴۷)]
- ↑ فردانیوز۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۴
- ↑ ایران-سه شنبه 9 بهمن
- ↑ [۱]
- ↑ یادی-از-یک-نویسنده
- ↑ مجله اینترنتی هفت
منابع
- افسانههای آذربایجان، یادداشت ناشر.
- قصههای بهرنگ، برگرفته از مقالهای دربارهٔ کتاب آوای نوگلان
- ادب عربی، سال ۱۰، شمارهٔ ۱، بهار ۹۷، بررسی تطبیقی سازمایهٔ گفتوگو در داستانهای ماهی سیاه کوچولو و الحدیقةالأجمل با تأکید بر اموزههای دینی، سید مهدی مسبوق استاد گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه بوعلی سینا - ابوذر خجسته دانشجوی دکنری زبان و ادبیات عربی دانشگاه بوعلی سینا
پیوند به بیرون
- «زندگینامهٔ صمد بهرنگی». ۲اردیبهشت۱۳۹۱.
- «زندگینامهٔ صمد بهرنگی». وبگاه صمد بهرنگی، وبنگار: مهدی محجوب.
- «حیاتنامه».
- «کتاب-صوتی-افسانه-محبت-صمد-بهرنگی».
- «اعتراف به جفا در حق صمد بهرنگی». وبگاه پارسینه، ۲۹فروردین۱۳۹۴. بازبینیشده در ۳۰ژانویه۲۰۱۹(۱۰بهمن۱۳۹۷).
- . یادی-از-یک-نویسنده.
- . مجله اینترنتی هفت.
- . مرگ-صمد-بهرنگی-از-زبان-تنها-شاهد-ماجرا..
- . زندگینامه: صمد بهرنگی (۱۳۱۸ - ۱۳۴۷)-شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۱۲:۲۹.
- . تاریخ ایران-سه شنبه 9 بهمن.
- . فردانیوز-۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۴.