شمیم بهار
شمیم بهار | |
---|---|
شمیم بهار در منزل بیژن الهی[۱] | |
زمینهٔ کاری | نویسندگی، نقد فیلم، نقد داستان، تدریس و سردبیری |
زادروز | ۱۳۱۷ |
محل زندگی | تهران، انگلستان |
نام(های) دیگر |
فرامرز خیبری |
پیشه | نویسنده، منتقد، استاد دانشگاه |
مدرک تحصیلی | کارشناسی سینما |
دلیل سرشناسی | مجله اندیشهوهنر |
اثرگذاشته بر | بیژن الهی، آیدین آغداشلو، قاسم هاشمینژاد، خسرو دهقان، بهزاد رحیمیان، بهروز افخمی و... |
شمیم بهار داستاننویس، مدرس دانشگاه و منتقد ایرانی است.
بهار داستانهایش را در سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۱ در دورهٔ پنجم مجلهٔ اندیشه و هنر چاپ کرد. داستانهایی که توصیفی از بحران نومیدیهای احساسی روشنفکران اروپا دیدهٔ مرفه است. داستانهایی که بهدلیل حضور شخصیتهای پیوسته و تکرارشونده، در کنار هم یک کُلیَّت را تشکیل دادند. کلیتی که بیانگر دغدغهها و اصول رفتاری قشر روشنفکر و شکستخوردهٔ سالهای دههٔ سی و چهل است. تمامی این داستانها مضمونی عاشقانه دارند و بهشیوهٔ آثار داستاننویسانی چون سالینجر نوشته شدهاند.[۲]
بهار سرپرستیِ بخش ادبیاتوهنر را در مجلهٔ معتبر اندیشهوهنر در دههٔ چهل عهدهدار بود و داستانهایش را در همین مجله بهچاپ میرساند.[۳] آخرین نوشتههای شمیم بهار در سالهای دههٔ پنجاه در مجلهٔ اندیشهوهنر منتشر شد. ازآنپس، بهار خلوت گزید و به سایه رفت و دیگر مطلقاً رخ نشان نداد و مکتوبی هم از او در هیچ نشریهای منتشر نشد.[۴]
فعالیت اصلی وی نوشتن نقدهای سینمایی بود که این کار را با جدیّت انجام میداد و حتی شنیده شده که وقتی فیلم خوبی میدید، برای نوشتن نقدی بر آن فیلم، چند بار به سینما میرفت و هر بار در جای متفاوتی مینشست تا فیلم را از زوایای مختلف ببیند و دقیقتر دربارهاش بنویسد.
شمیم بهار پس از انقلاب به همکاری خود با نشریههای ادبی ادامه نداد، اما جستهگریخته در کار فیلمسازی با کارگردانان جوان همکاریهایی داشتهاست.[۳]
داستانک
هفت سامورائی
انزوا و سکوت خودخواستهٔ شمیم بهار، او را به چهرهای اسرارآمیز و اسطورهای در میان مریدانش تبدیل کردهاست. مجید اسلامی، منتقد سینمایی، در این باره مینویسد:
- «چهرهای که شاگردان بهار از او ساختهاند به افسانه میماند. یکی از قصههایی که از او تعریف میکنند این است که روزی در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران، چند ساعت تمام هفت سامورایی را چنان تحلیل کرد که همه انگشتبهدهان ماندند و بعد در پایان گفت که بااینحال فیلم را چندان دوست ندارد.»[۵]
صاعقه و طوفان
آیدین آغداشلو در رابطه با گوشهنشینی عمدی شمیم بهار و اینکه تمایلی به دیدهشدن ندارد، در جایی میگوید:
- «شمیم بهار هم که بهعمد خودش را غیب کرد، هیچچیزی چاپ نکرد و نگذاشت چیزی دربارهاش چاپ کنند، یکی دو باری هم که من در جاهایی بهقولِ سعدی ذکر خیر جمیلش را عنوان کردم، دچار صاعقه و طوفان شدم.»[۶]
دلیل غیبت
آیدین آغداشلو توضیح میدهد که چرا شمیم بهار خود را از فضای ادبی دور کرد:
«برای شمیم بهار و بیژن الهی اتفاقِ ناگواری افتاد. یك مؤسسه نشر بهوجود آورده بودند بهاسمِ «پنجاهویك». معلوم نیست ساواك روی چه جنونی ریخت و كتابهای اینها را خمیر كرد. آدمهایی كه با ادبیاتِ صرف سروكار داشتند. این بر روحیهشان تأثیر خیلی تعیینكننده و بدی گذاشت. من فكر میكنم، شمیم بهار تلختر شد. شاید از همان زمان كه آن اتفاق افتاد و ساواك آن مداخله احمقانه را كرد، دیگر با مسایل با تلخی مواجه شد، تلخی ماند توش. قهركردنش درواقع به این برمیگردد.»[۶]
زبانسرای «شکوه»
آغداشلو آشنایی بهار با زبان انگلیسی را چنین توصیف میکند:
- «من شمیم بهار را اولینبار در كلاس زبان «شكوه» دیدم. رفته بودم انگلیسی یاد بگیرم، شمیم بهار آنقدر انگلیسیاش خوب بود كه میتوانست تدریس كند، اما نمیخواست، فقط میآمد و میرفت.»[۶]
جثهای پر از کتاب
بهمن فرسیِ نمایشنامهنویس از آشناییاش با شمیم بهار چنین میگوید:
«دکتر وثوقی بزرگوار همهکارۀ مجلۀ اندیشه و هنر داستانی به من داد که بخوانم. بعد آمد به سراغش که چطور بود؟ گفتم خوب بود. طرف جوینده است و میداند چه میکند. آن داستان مال شمیم بهار بود. و در اندیشه و هنر چاپ شد. بعد وثوقی، شمیم را به من معرفی کرد. جثۀ نازک او مانند دیوار اتاقش پر از کتاب بود.»[۷]
جدال با جلال
در کارنامهٔ آثار شمیم بهار، مصاحبهای از او با جلال آلاحمد موجود است که در شمارهای که ویژهنامهٔ جلال است در مجلهٔ اندیشهوهنر چاپ شده است. مصاحبهشونده که در زمان مصاحبه، ستارهٔ فضای ادبی کشور و نامش در این فضا بسیار معتبر و خبرساز است، از اینکه مصاحبهگری چنین گمنام، اینطور تهور بهخرج میدهد و هیچچیز را در پرده نمیپوشانَد، جا میخورد و درجایی از مصاحبه سعی دارد تذکری به بهار دهد. مانا روانبد این اتفاق را چنین شرح میدهد:
- «[...]در مصاحبهٔ با جلال آلاحمد، [بهار] یک سؤال میکند و جلال میگوید: «سرکار حضرت، یک مقدار دارید بیشازحد این مملکت باهوشی بهخرج میدهید.» و بهار در جوابش جملهای میگوید که مثل فحش میماند: «میخواهید من حرفمو پس بگیرم؟» و جلال از تکوتا نمیافتد. (حتی بعدها گفتند جلال متن مصاحبه را قبل چاپ دیده و گفته خیلی هم خوب است! یعنی نفهمیده حریف نبوده و پوستش را کندهاند، هم پوست داستانهاش هم مقالات هم فتوادادنهاش.)»[۸]
رسمالخط
« | محسن صبا که از دوستان بسیار نزدیک بیژن الهی بود، در بخشی از یادداشتی که در آن سراسر به شمیم بهار میتازد، در فهم شمیم بهار از ادبیات مدرن تا آن حد شک میکند که او را قادر به فهمیدن رسمالخط بیژن الهی که رسمالخطی مدرن بود، نمیداند:
|
» |
«اندیشهوهنر» تیول کسی نیست
آغداشلو درخصوص ورود خود، شمیم بهار و دیگر دوستانش به مجلهٔ اندیشهوهنر چنین میگوید:
- «در سال۱۳۴۲ شمیم بهار، من، علی گلستانه و مهرداد صمدی و دوستان دیگرمان بیستوسهچهارساله بودیم و اهل فرقه یا مرید کسی از بزرگان زمانه نبودیم تا هوایمان را داشته باشند. این شد که روزی شمیم بهار اشاره کرد به مطلبی که معمولاً پشت جلد مجلهٔ اندیشهوهنر چاپ میشد: "اندیشهوهنر تیول کسی نیست" و الخ و قرار شد برود با ناشر مجله صحبت کند برای همکاری و ناشر دکتر ناصر وثوقی، درجا این همکاری را قبول کرد و بخش ادبیاتوهنر مجله را سپرد به ما برو بچههای بیستوچندساله و چه دل شیری داشت!»[۴]
زندگی و تراث
بهار در برگهای تاریخ
- ۱۳۱۷: تولد
- ۱۳۳۵: مهاجرت تحصیلی به انگلستان برای تحصیل در رشتهٔ سینما.
- ۱۳۴۲: چاپ داستان کوتاه «طرح» در مجلهٔ اندیشهوهنر طی تابستان.
- ۱۳۴۳: انتشار داستان «اینجا که هستم» در بهار؛ چاپ داستان «پاییز» در پاییز؛ مصاحبه با جلال آلاحمد
- ۱۳۴۴: انتشار داستان «ابر بارانش گرفته»؛ سرپرستی بخش ادبیاتوهنر مجلهٔ اندیشهوهنر.
- ۱۴۴۶: چاپ داستان «ادیبهشت چهلوشش».
- ۱۳۴۷: چاپ داستان «شش حکایت کوتاه از گیتی سروش». کنارهگیری از بخش ادبیاتوهنر مجلهٔ اندیشهوهنر.
- ۱۳۴۸یا۴۹: راهاندازیِ انتشارات «سازمان چاپ و پخش پنجاهویک».
- ۱۳۵۱: انتشار سه داستان عاشقانه به نامهای «روایتهای بهمن فرهاد و گیو».
- ۱۳۵۳: بستهشدن مؤسسهٔ نشر پنجاهویک که متعلق به شمیم بهار بود. آغاز گوشهگیری.
- ۱۳۵۸: پایان کار تدریس در دانشگاه تهران.
- ۱۳۷۳: انتخاب نوشتههایش در نظرسنجی از سوی منتقدان و سینمایینویسان بهعنوان بهترین نوشتههای عمرشان در مجلهٔ نقد سینما.
- ۱۳۸۰: سفر به سوئیس برای دیدار پدر و مادر طی دههٔ هشتاد.
آنچه از زندگی او میدانیم
شمیم بهار متولد۱۳۱۷ نویسندهٔ نوگرا و جریانگریز، ناشر و منتقد ادبی و سینماییِ جریانساز در دهههای چهل و پنجاه ایران است.[۲] او پس از پایان دورهٔ متوسطه، به انگلستان میرود و در آنجا مشغول به تحصیل در رشتهٔ ادبیات سینما میشود.[۱۰] در سن ۲۵یا۲۶سالگی به ایران برمیگیرد، زمانی که ناصر وثوقی مجلهٔ اندیشهوهنر را منتشر میکرد. شمیم توانست اعتماد وثوقی را بهدست آورد و سردبیری بخش ادبیاتوهنر در مجله به او سپرده شد. آن دوره از مجلهٔ اندیشهوهنر، استثناء بود و فضایی برای جوانانی مشتاق، مثل شمیم بهار، آیدین آغداشلو، علی گلستانه، بیژن الهی و... ایجاد شد که توانستند بهترین بهرها را از آن فضا ببرند. شمیم بهار در این مجله چندین بار نقد سینمایی نوشت که اکثراً با نگاهی بدبینانه بود.[۸] در همین مجله بود که او داستانهای کوتاهش را منتشر کرد.[۲]
همچنین بازگشت او به ایران، مقارن با زمانی شد که بهرام بیضایی ریاست دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران را برعهده گرفته بود. بیضایی در آن دوره، از استعدادهای جوان و روشنفکرانِ تازهپاگرفته دعوت میکرد که در دانشکدهٔ هنرهای زیبا مشغول به تدریس شوند. یکی از آنان بهار بود که سینما درس میداد و شاگردان زیادی چون خسرو دهقان، بهزاد رحیمیان، داود مسلمی، بهمن طاهری، بهروز افخمی و سیامک شایقی را نیز تربیت کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بهار بهعنوان ناشر، مؤسسهٔ «پنجاهویک» را نیز راه انداخت و در آن آثار افرادی چون بهمن فرسی، قاسم هاشمینژاد، غزاله علیزاده، بیژن الهی، شهرنوش پارسیپور و... را چاپ کرد. در عمر اندک این انتشارات که نهایتاً ساواک آن را بست[۶]، کتابهای ارزشمندی در ادبیات مدرن ایران با ظواهری متمایز از منظر قطع و طرح جلد چاپ شد.[۱۱]
از سال۵۱ تاکنون خبری از بهار دردست نیست. وی خود را از چشم هر رسانهای پنهان داشت و تنها با عدهای انگشتشمار نظیر دوست قدیمیاش، آیدین آغداشلو ارتباط دارد. نقل است که از قدیمالایام هر هفته او همراهبا دوستان خود قرار ناهار میگذارد و در رستورانی دورهم جمع میشوند.[۱۲] درضمن بهدلیل بهاییبودن نتوانست پس از انقلاب فرهنگی، در دانشگاه به ادامهٔ تحصیل بپردازد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شخصیت و اندیشه
شمیم بهار تا سال۱۳۵۱ در فضای ادبی و سینمایی کشور مطرح بود و از او نوشتههایی در نشریهها منتشر میشد؛ بهگونهای که برای مثال شفیعی کدکنی یکی از دفاتر شعر خود را برای نقدشدن توسط بهار، برای او فرستاد[۱۳]؛ اما از ۱۳۵۱ بهبعد، فردِ همیشهغایب است، بهاین دلیل که شخصیتی گوشهگیر و بهتعبیری رنجیده دارد. بهقول دوست صمیمیاش، آیدین آغداشلو، بهار «قهر کرده. وقتی یک نفر قهر میکند، مِنتش را باید کشید.»[۶] بسیاری بهار را از نظر شخصیتی با جیدی.سالینجر، نویسندهٔ آمریکایی مقایسه میکنند.[۱۴]
از آنچه باقی مانده، مشخص است که بهار باید از دوربین گریزان باشد؛ چون از وی تصاویر بسیار محدودی دردسترس است. در همان تصاویری که باقیمانده نیز شمیم به دوربین نگاه نمیکند.[۸] این خود دلیل دیگری است که شخصیت ناپیدای او را تأیید میکند. شخصیتی که همیشه میل به غیبت دارد. بنابه گفتهٔ حمید شاهرخ که بهتازگی تصاویری را از بیژن الهی، قاسم هاشمینژاد، فیروز ناجی و بهار در کتابی به نام "«دیروز»" منتشر کرده است، همگی این افراد بهجز ناجی، از دوربین گریزان بودند.[۶]
نقد سینمایی
شمیم بهار بااینکه مجموعاً ۱۲ نقد فیلم بیشتر ننوشت؛ اما بهدلیل سبک غیرمتعارف نوشتههایش، شهرت بسیاری پیدا کرد و مریدان و مقلدان زیادی یافت. نوشتههای شمیم بهار در نظرسنجی سال۱۳۷۳ مجلهٔ نقد سینما از چهلوچهار منتقد و سینمایینویس دربارهٔ بهترین نوشتههای عمرشان، بیشترین رأی را آورد.
بهار منتقدی باسواد اما سختگیر و نخبهگرایی است و کمتر دیده شد که نقد مثبتی بر فیلمی نوشته باشد و تقریباً هرچه نقد از او بهجا مانده، منفی است. از نمونه نقدهای منفی او نقدی است بر «خشت و آینه» اثر ابراهیم گلستان و «خانه سیاه است» بهکارگردانیِ فروغ فرخزاد.
در میان نقدهایش، تنها دو نقد مثبت بر فیلمهای «الدورادو» (هاوارد هاوکس) و «ادیسهٔ فضایی» (استنلی کوبریک)، میتوان یافت. از دید او دو فیلم «آگراندیسمان» (آنتونیونی) و «سامورایی» (ژان پیر ملویل) در حد متوسط است و فیلمهایی مثل «بانی و کلاید آرتور پن»، «خشت و آینه» و «خانه سیاه است»، بیارزش.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شمیم بهار در نقد فیلم «خشت و آینه» ابراهیم گلستان نوشت:
- «"خشت و آینه" فیلم بسیار بدی است با همهٔ عیبها و تظاهرهای هنرمندانهای که اکثراً در فیلم اول هر فیلمساز متوسطی بهچشم میخورد، یک کل نیست. توانایی گفتن حرفهایش را ندارد.»[۱۵]
بهگفتهٔ پرویز جاهد، شمیم بهار در این نقد نتوانست دلایل سینمایی کافی برای بدبودن فیلم «خشت و آینه» ارائه کند و تنها بهکلیگویی بسنده کرد. او با همین شیوه به فیلم «سیاوش در تخت جمشید» فریدون رهنما حمله کرده و نوشت:
- «"سیاوش در تخت جمشید"، بیش از هر چیز نمایشگر درماندگی است. درماندگی ترحمانگیز یک کرولال مادرزاد که واداشته شده باشد دریافت مشخصاش را از آنچه شنیده برای دیگران بازگو کند. از نو توضیح میدهم تا از این مثال شک به ادبیاتپردازی نرود. سیاوش در تخت جمشید تلاش عبثی چنان رقتانگیز است که تنها به سخنرانی الکن میتوان مانندش کرد؛ چراکه سیاوش در تخت جمشید مبیّن چیزی جز این نیست که کارگردان فیلم حرفی برای گفتن ندارد سخنی نمیتواند بگوید.»[۱۶]
وی با همین لحن و قاطعیت، فیلم «خانه سیاه است» فروغ فرخزاد را رد کرده و آن را «اثری نادرست و دروغین» معرفی کرد:
- «خانه سیاه است بهکارگردانی فروغ فرخزاد، فیلم بدی نیست و کاش بد بود، فیلم اثری است نادرست که نشان میدهد سازندگان آن از ابتداییترین اصول سینمایی بیخبرند... . خسته شدم از نوشتن کلمه چرا و بیآنکه در انتظار جوابی باشم از پرسیدن. حالا دیگر دیر شده. جواب را باید فیلم میداد و توانایی گفتنش نبود. حیف از کشتن اینهمه وقت.»[۱۷]
انتشارات پنجاهویک
شمیم علاوهبر داستاننویسی و نقد، صاحب انتشارات «سازمان چاپ و پخش پنجاهویک» بود و مجموعهٔ کمنظیری از کتابهای سینمایی دههٔ پنجاه زیرنظر او ترجمه و منتشر شد؛ نظیر: پازولینی در گفتوگو با ازوالد اِستَک با ترجمهٔ بهمن طاهری، کوبریک نوشتهٔ الکساندر واکر با ترجمهٔ حسام اشرفی، گدار نوشتهٔ ریچارد راوْد، با ترجمهٔ حسام اشرفی، وایلدر نوشتهٔ اکسل مَدسِن با ترجمهٔ فیضاله پیامی، هاوکز نوشتهٔ رابین وود با ترجمهٔ ضیاءالدین شفیعی و فلینی نوشتهٔ سوزان باجن با ترجمهٔ عبدالله پرژاد و علی تیموریان. در زمینهٔ ادبیات نیز داستانهای «شبْ یک شبْ دو» و «زیر دندان سگ» نوشتهٔ بهمن فرسی، زیرنظر او منتشر شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
در تیره و روشن دیدگاهها
آیدین آغداشلو
شمیم بهار بزرگِ همهٔ ما بود و من او را در نسبت با خودم معلم و مقتدا میدانم. شمیم بهار پرتوِ وجود و حضورش مرا بَرکشید و نمیدانم اگر شمیم بهار را در زندگیام نمیدیدم چطور آدمی میشدم. این تأثیر بود و همچنان هم هست.[۶]
قاسم هاشمینژاد
ایشان (شمیم بهار) در همان ابتدای جوانی بر دانش ادب غربی مسلط بود. ایشان را گذشته از هنرهای دیگر، تنها کسی میشناسم که بر دانش درام احاطه دارد و دقایق و ظرایف آن را میشناسد. (فضل جای دیگر نشیند.) من شخصاً بسیار چیزها از ایشان آموختهام. خیلی از همدورهها و دوستان من مثل من از ایشان آموختهاند.[۱۸]
محسن صبا
او را آنقدر باد کردهاند که به دنیای دلپذیر شایعات عروج کرده است. بهنحویکه خودِ بادکنندهها نیز از نزدیکشدن به او هراس دارند.[۹]
فریدون جیرانی
شمیم بهار را باید از تمام این منتقدان جدا كرد؛ چون او تنها منتقد روشنفكر باسواد و تحلیلگری است كه میتوانی در نقدهایش یک دوره را ردیابی كنی. مثل نقدش بر «خشت و آینه» كه بینظیر است یا نقدش بر «سیاوش در تخت جمشید». همینطور نقدش بر «خانه سیاه است» اثر فروغ فرخزاد و حتی نقدهایش بر فیلمهای خارجی هم بینظیرند.[۱۹]
بیژن الهی و اتاقها
بیژن الهی دوست شاعر، در هفتهنامهٔ تماشا شعری چاپ میکند که «اتاقها» نام دارد و تقدیم به شمیم بهار شده است.
چرا نروی از اتاقِ رو به حیاط
رختوپختی که نداری
چرا نه به آن اتاقِ بالاخانه
که در گاهیِ او را بهارِ بیرحم
درنمییابد؟
بیچمدانی
ازین مسافر خانه به آن مسافرخانه
راهِ میانه، گرچه کوتاه
تو را همیشه گم میدارد
در محلاتی آهسته غریب:
در کوچهٔ بیحال که میروی
بیقیدی یک اجارهنشین را چه عجب
چراغ را اگر
رخت که میکشد بهخانهٔ دیگر
روشن گذاشته باشد آه
گذران از دَمِ آن پنجرهٔ کوتاه
وه! چه جذاباند
اتاقهای خالی اما روشن.[۲۰]
شمیم دیگران را چگونه میبیند؟!
نظر بهار دربارهٔ نمایشنامهٔ «ابر زمانه و ابر زلف» محمدعلی اسلامی ندوشن
«ابر زمانه و ابر زلف» (نمایشنامه در چهار پرده) نوشتهٔ دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، یکی از بدترین چیزهایی است که این اواخر خواندهام. [این کتاب را] برای سه دوست منتقد تئاترم [...] فرستادم تا دربارهاش اگر حرفی دارند بزنند. [کتاب را] پس فرستادند و از اینکه کتاب را نمایشنامه بهحساب آورده بودم عصبانی شدند و حرفزدن دربارهاش را در شأن خود نمیدانستند.[۲۱]
دیدگاه بهار به جلال آلاحمد (ثبت:۱۳۴۴)
مقالههای جدید او نشاندهندهٔ بیاطلاعیاش در مسائل هنری است و تنگنظری و ادا. [...] نظریههایش دربارهٔ تئاتر و نقاشی بهکلی غلط است. برداشتی که از ادبیات معاصر فرانسه دارد غلط است. برداشتی که از ادبیات قرن نوزدهم روسیه دارد، غلط است.[۲۲]
فرخ تمیمی و نظر بهار
از نظر بهار، "تمیمی" ذهن هنری مستقلی ندارد و بسیار تأثیرپذیر است. بهدنبال رسم روز میرود و از دید و سبک بیبهره است. بهار دربارهٔ اشعار کتاب خسته از بیرنگی تکرار چنین میگوید:
- «شعرهای کتاب، بهخصوص دو قسمت اول بهشدت کهنه و تکراریاند.[۱۳]»
دیدگاه بهار درباب اشعار محمدرضا شفیعی کدکنی
«اگر آقای کدکنی بتواند از تأثیر مهدی اخوان ثالث خلاص شود و اگر بتواند تشبیهات زیبا بهکار نبرد و پرگویی نکند و اگر بتواند زبان شعریاش را بهحدی وسیع کند که درعینحال شعر عاشقانه یا وصفی هم در آن خوش بنشیند و اگر بتواند فکر ابتدایی را در شعر صحیح بسط دهد و اگر و اگر... چهخوب میشود.»[۱۳]
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
شمیم بهار و نویسندگان همسبک او را باید از آغازگران مدرنیسم در یک مفهوم فکرى و بهخصوص ساختارى دانست. آنها فرایند انکارناپذیر دورهاى تاریخىاند که تمایل به فرمهاى غیررئالیستى و بهواقع عینینما در جامعهٔ ادبى ایران دارند. کشف ادبیات آمریکا و بازخوانى دقیق آثار سوررئالیستى، اکسپرسیونیستى و حتى رمان نو فرانسوى باعث مىشود از قالب داستان مرسوم ایرانى که روى به رئالیسم، در شکلهاى مختلف خود دارد تخطى کرده و راوى فضاهاى بورژوا و شاعرانه شوند.[۲۳]
شمیم بهار از درک مدرنیته اجتماعى که سیستم و مختصات آن در زیست شهرى انسانش معین و مشخص است به سمت روایتى مدرن حرکت کرده است. این نکته ظریف تمایزی بین او و بسیارى از نویسندگان دیگر که راویان طبقهٔ متوسط بودند بهوجود مىآورد. بهطورمثال آن روند پارودیک بهرام صادقى در نگاه این نویسنده دیده نمىشود و بههمیندلیل مىتوان شمیم بهار را نویسندهاى با مشخصاتى منحصربهفرد دانست. او مدرنبودن را نه بهعنوان یک عنصر درحال زوال یا پارودیک، بلکه در منظر نوعى رابطهٔ ذهنى با احساسات و اشیا مىداند. رابطهاى که برآمده از زندگى بورژواى تهرانى دوران شمیم بهار است.[۲۳]
بهار از آن دست نویسندگان است که داستان را حول محور عشق مینویسد. عشقی که هرگز به وصال ختم نمیشود؛ ولی در این مسیر عاشق و معشوق بارها باهم صحبت میکنند. این رابطه است که در داستانهای شمیم بهار مهم و بزرگ جلوه داده میشود. رابطه از منظر بهار یک شبکه نیست، یک حرکت دونفره است. شخصیتهای بهار نیز گاهی ناتوان در برقراری رابطهاند. گفتوگوها، مکالمات و نامهنگاریها رابطهای را پیش میبرند. اینکه چگونه در مکالمهای با یکدیگر سخن میگویند و چه برداشتی از زندگی دارند، دختر و پسر گاهی نظر خود را دربارهٔ مسائل فرعی بیان میکنند و این گونه یکدیگر را بهتر میشناسند.[۱۴]
شمیم بهار در توصیف بحران ناامیدیهای احساسی روشنفکران اروپادیدهٔ مرفه موفق بوده است. او بهنوعی اولین نویسنده در تاریخ ادبیات ایران است که در داستانهایش به مسئلهٔ مهاجرت میپردازد. داستانهای او بیانگر دغدغههای قشر روشنفکر شکستخورده است. او در این داستانها میکوشد با نثری بیتکلف که آهنگ طبیعی کلام محاورهای را دارد، آشفتگیها و تلاطمهای عاطفی گروهی جوانان تحصیل کرده و مرفه تهران را بازتاب دهد. مشغله ذهنیاش بیان ناپایداری عشق و زندگی است. دلبستگیها منتهی به ناامیدی میشود. در داستانهایش ماجرا از میانه شروع میشود و خواننده گویی که دارد استراق سمع میکند. خواننده باید از گفتههای جسته و گریختهٔ آنها وارد فضا و جریان داستان شود. اهمیت داستانها در شرح وقایع نیست، در القای حالتهاست. ساختار همهٔ داستانها بر مبنای محیطی مشترک(باغهای شمال تهران، رستورانها و آپارتمانهایی در اروپا است. آدمی که در داستان قبلی در مرکز وقایع بوده در داستان بعدی در حاشیه قرار میگیرد و برعکس، دوبار ماجرایی واحد از دید یکی از طرفین درگیر دیده میشود.[۱۴]
کارنامهٔ تلاشهای شمیم
داستان کوتاه
- «طرح»، تابستان۱۳۴۲
- «اینجا که هستیم»، بهار۱۳۴۳
- «پاییز»، پاییز۱۳۴۳.
- «ابر بارانش گرفته»، بهار۱۳۴۴.
- «اردیبهشت چهلوشش»، تابستان۱۳۴۶.
- «شش حکایت کوتاه از گیتی سروش»، تابستان۱۳۴۷.
- «سه داستان عاشقانه: روایتهای بهمن، گیو و فرهاد»، ضمیمه اندیشه و هنر، دفتر سوم از کتاب هفتم، اردیبهشت و خرداد۱۳۵۲
نقد سینمایی و ادبی (چاپشده در مجلهٔ اندیشهوهنر)
- «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی» اثر استنلی کوبریک، آبان۱۳۴۷
- «آگراندیسمان» اثر میکلآنجلو آنتونیونی، خرداد۱۳۴۶
- «سیاوش در تختجمشید اثر فریدون رهنما، کتاب ۶، آذر۱۳۴۶
- «خشت و آینه» اثر ابراهیم گلستان، بهمن۱۳۴۴
- نقدی همزمان بر اشعار فرخ تمیمی، محمدرضا شفیعی کدکنی، سیاوش مطهری و محمود کیانوش، با نام مستعار «فرامرز خیبری»، دورهٔ ۵، شمارهٔ ۷، مهر۱۳۴۴
- مقالهٔ «دربارهٔ آنچه که به نقد درنمیآید» در نقدی همزمان بر آثار محمدعلی جمالزاده، جلال آلاحمد و صادق چوبک، شهریور۱۳۴۴
- نقدی بر آثار احمد شاملو و فروغ فرخزاد، با نام مستعار «فرامرز خیبری»، دوره۵، شماره۳و۵، خرداد و دی۱۳۴۳
- نقدی بر نمایشنامهٔ «ابرزمانه و ابرزلف: نمایشنامه در چهار پرده» اثر محمدعلی اسلامی ندوشن، آذر۱۳۴۳
- «خانه سیاه است» اثر فروغ فرخزاد، شماره۸، دوره۴، مهر۱۳۴۲
منبعشناسی
- «دیروز»، مجموعه عکسی بهکوشش حمید شاهرخ، تهران: رشدیه، ۱۳۹۶
- «نقدی بر سکوت روشنفکری سالم»، میثم امیری، خبرگزاری تسنیم، ۱۳مهر۱۳۹۵
- «بررسی تطبیقی آثار جی.دی. سالینجر و شمیم بهار»، افسانه دهکامه و عسگر عسگری حسنکلو. دومین همایش ملی ادبیات تطبیقی دانشگاه رازی، ۱۳شهریور۱۳۹۳
- «...آسمان پیدا نیست»، مهدی یزدانیخرم، روزنامهٔ شرق، ۹اسفند۱۳۸۳
- «برتپههای سبز مهگرفته»، محسن آزرم، روزنامهٔ شرق،۱۹مهر۱۳۸۳
- «دربارهٔ یک استاد، شمیم بهار»، محمد عبدی، نشریه فیلم و سینما، ش۱۲، فروردین۱۳۷۶
بررسی تطبیقی شمیم بهار با جی.دی.سالینجر
بهار در راه بهرهگیری از ایدههای نقد ادبی جدید حین بررسی داستاننویسی ایران کوشید تا در داستانهای عاشقانهاش نشان دهد که درسهای نویسندگی را از همینگوی، سالینجر و ناباکوف فراگرفته است.[۲۴][۱۴]
عدهای از نویسندگان ایرانی نهتنها محتوا و موضوع را از داستانهای آمریکایی گرفتند؛ بلکه از فرم و ساختار آن داستانها نیز بسیار بهره بردند.
پیوندداربودن، وجه مشترک
ویژگی حائز اهمیت داستانهای سالینجر و شمیم بهار حلقهواربودن آنهاست. نقطهٔ اشتراک داستانهای سالینجر شخصیتهاست. عنصر و نشانهای در بین چندین داستان تکرار میشود تا به مجموعهای از داستانهای پیوسته میرسد. این گونه داستانها وحدت زمانی، مکانی، شخصیتی یا حتی درونمایهای دارد. هر داستان مانند قطعهای پازل است که باید جداجدا خوانده شود و درآخر همگی باهم ارتباط دارد. داستانهای پیوسته داستانهایی است که ضمن مستقلبودن، به یک واحد کلیتر و بزرگتر هم مرتبط میشود.[۱۴]
مصداق مشترکات
سالینجر دو مجموعه از این گونه داستانهای پیوسته دارد. یکی داستانهایی که به خانوادهٔ گلس مربوط میشود که شامل دو اثر است؛ اولی «فرانی و زویی، نه داستان» که احمد گلشیری با نام «دلتنگیهای نقاش خیابان چهلوهشتم» بهچاپ رساند و دومی «تیرهای سقف را بالا بزنید نجاران و سیمور و یک مقدمه». دوم داستانهایی که به خانواده کالفیلد برمیگردد؛ شامل «ناتور دشت» و داستان کوتاه «من خلم» میشوند. شخصیتها در این داستانها تکرار میشوند، گاهی محیط و محتوا هم یکسان میشوند. مثلاً روند شخصیت هولدن در دورههای مختلف را در چند داستان امکان ردیابی و مقایسه دارد. گویی او برای خواننده انسانی کاملاً آشناست.[۱۴]
شمیم بهار نیز از خانوادهٔ «سروش» در داستانهایش نقل میکند. گیتی سروش تقریباً در تمام داستانها حضور دارد و شخصیت مشترک دیگر شامل این افراد است: احمد، مهرداد، گیتی سروش، نسرین، منیژه، فرهاد، تقی، منوچهر، محمود، فری و پریزاد. پروین در داستان «۶ حکایت کوتاه از گیتی سروش» و «طرح» و مهرداد نیز در داستانهای «اردیبهشت۴۶» و «اینجا که هستم» حضور دارند.[۱۴]
اشتراک در محتوا
بهجز شباهت میان ساختار و فرم داستانها ازلحاظ محتوایی نیز میتوان میان آنها مشترکاتی پیدا کرد. شمیم بهار مانند سلینجر به خودِ عواطف و احساسات آنها میپردازد. سخنانی که میان دختر و پسر ردوبدل میشود، ارزشهای آنها را نشان میدهد؛ جوانانی که در حوادث روزمره خم میشوند. بهار اغلب به جوانان مرفه و دانشجویی میپردازد که از زندگی ماشینی و سرمایهداریِ درحال ویرانشدناند. سالینجر هم در اکثر داستانهایش به جوانان طبقهٔ مرفه جامعه میپردازد که درگیر عشقاند. حانوادهٔ کالفیلد و گلس هر دو مرفهاند. ازطرفی حوادث پس از جنگ جهانی دوم آنها را ناامید و پوچگرا کرده است.[۱۴]
تکراریبودن، تقاوتی است!
داستانهای بهار نمایندهٔ یک دوره و طبقه در تاریخ معاصر ایران است. جوانان ناامید پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ به انزوا پناه میبرند و هرچه انجام میدهند به ناکامی منجر میشود. گویی بداقبالی و شومی، این جوانان را دربرگرفته است. حتی در روابط عاشقانهٔ خود شکست میخورند. زندگی ماشینی و مدرنیسم کمکم زندگی آنها را احاطه میکند و چیزی که برایشان میماند، تنهایی، غمزدگی و ناکامی است.[۱۴]
شخصیتهایی که سالینجر بهصورت حلقهوار در داستانهایش آورده است شناسنامه دارند. خواننده با آنها آشنا و حتی دوست میشود؛ اما شمیم آنطورکه بایدوشاید به شخصیتهایش نپرداخته است. موضوع داستانهای بهار گاهی تکراری میشود، درحالیکه هرگز این اتفاق در داستانهای سالینجر نمیافتد.
فرق دوم: ابهام و افراط در آثار بهار
خواننده حین خواندن و درک داستانهای بهار دستخوش ابهام میشود؛ درحالیکه داستانهای سالینجر بسیار واضحاند و خواننده برای درک آنها به مشکلی برنمیخورد. شمیم بهار در استفاده از نامهنگاری و گفتوگوی تلفن، گاهی زیادهروی میکند که این زیادهروی و افراط موجب طولانیشدن بحث و خستگی خواننده میشود؛ اما خواننده حین خواندن این قسمتها در داستانهای سالینجر نهتنها خسته نمیشود، بلکه آن قسمتها را یکی از جالبترین قسمتهای داستان میپندارد. بهار هرگز محبوبیت سالینجر را بهدست نیاورد.[۱۴]
بررسی داستان کوتاه «ابر بارانش گرفته»
در داستانهای شمیم بهار شخصیت گیتی تکرار میشود. هفت داستان بهار تکمیلکنندهٔ پازلی است که به گیتی ختم میشود. حضور گیتی در تمام داستانها باعث میشود خوانند نتواند بدون درنظرگرفتن همهٔ داستانها دربارهٔ کلیت داستانهای بهار نظر دهد.[۲]
داستان کوتاه «ابر بارانش گرفته» روایت جوانی است به نام منوچهر که برای دوستش نامهای مینویسد و در این نامه از زندگی و از عشقش به گیتی میگوید. این داستان فقط شرح این نامه است و جز این نامه چیز اضافهای ندارد.[۱۴]
منوچهر روزنامهنگاری است غرقشده در حوادث روزانهٔ شهر و عادتکرده به روزمرگی زندگیاش تااینکه با گیتی دوستدختر دوستش آشنا میشود. این آشنایی زندگی او را تغییر میدهد و چهرهٔ جدیدی از زندگی را پیشروی او قرار میدهد. حال منوچهر این وقایع را برای دوستش در نامه مینویسد. او بهصراحت از عشقش به گیتی نمیگوید و خواننده از لابهلای احساسات منوچهر پی به این علاقه میبرد. آنچه برای خواننده جذاب میشود احساسات زیبا و پاک منوچهر است. گیتی هم بهعنوان یک شخصیت اصلی زن جذاب، بیباک و شاداب است و میخواهد خاطرات و هویتش را از میان کوچهپسکوچهها و خیابانهای تهران پیدا کند. طی این نامه اتفاق خاصی نمیافتد، فقط ما با احساسات جدید منوچهر آشنا میشویم.[۱۴]
گیتی یک روشنفکر کتابخوان است. بسیار به ادبیات علاقه دارد و بیشتر مواقع در زمینهٔ ادبیات با منوچهر صحبت میکند. ابتدا منوچهر علاقهای نشان نمیدهد؛ ولی پس از مدتی و بهعلت علاقه به گیتی او نیز بهادبیات علاقهمند میشود، بهویژه به هملت: «هملت در داستان بهصورت کلید داستان عمل میکند. هملت عاشق مردّد مالیخولیایی که تحت سلطهٔ احساسی بیاننشدنی قرار دارد و از خویشتن میگذرد و دوامی از وظیفهشناسی و ایثار میآفریند، روحیهٔ منوچهر را بازتاب میدهد. منوچهر مثل او در کشمکش با عواطف خویش است. در هراس و اضطراب دستوپا میزند و احساس گناه میکند.»[۲۵][۱۴]
از مضمون نامه مشخص میشود که گیتی درانتها به اروپا باز میگردد و منوچهر چیزی از عشقش بروز نمیدهد. «او درمقابل دوست قدیمی و د مقابل عشقش تردید دارد.»[۲۵]
و بهنوعی نمیداند کدام را انتخاب کند و در آخر «منوچهر میماند و عشق بیاننشدهاش.»[۲۵] در این داستان منوچهر میخواهد احساسش را از طریق کلمات بهصورت غیرمستقیم و نه مستقیم توضیح بدهد. سبک شمیم بهار در این داستان پرحرفی و حدیث نفس نیست و او مانند هر شاعری کلمات را کنارهم میچیند.[۱۴]
«طرح» و بررسیاش
داستان «طرح»، نخستین داستان کوتاه شمیم بهار است که تابستان۱۳۴۲ در مجلهٔ اندیشهوهنر چاپ شد. در «طرح» راوی سری به دختر عمهاش، پروین در آمریکا میزند. راوی مشغول تحصیل در رشتهٔ پزشکی است. پروین نیز با مردی آمریکایی ازدواج کرده و صاحب دختری شده است.[۱۴]
راوی که خواننده هرگز پینمیبرد نامش چیست، پس از اتمام کلاس درس، به دیدن «پروین» میرود. در آنجا دختر پروین را برای اولین بار میبیند. طی این دیدار، تجلی تفکرات ذهنی راوی همراه با شرح آنچه درحال رخدادن است، این را برای خواننده روشن میکند که او عاشق دختری بهنام «گیتی» است. گیتی همکلاسی راوی است و او سعی دارد خود را به «گیتی» نزدیک کند. راوی پس از اینکه ساعاتی را با «پروین» میگذراند، از او و دخترش جدا میشود و روز بعد با شخصی بهنام «پری» ملاقات میکند. اینجا خوانند میفهمد که شمیم بهار از نام «پری» و مشتقاتش بهعنوان ابژهای بهره میگیرد که هیچوقت فعل عشق بر آن تعلق نمیگیرد و فقط میتوان تظاهر به دوستداشتن این ابژه کرد. «بدون احساس شادی و بدون احساس غم. بیتفاوت. [پری] خودش را هنوز نشناخته. خسته میشوم. همه همین را میگویند. پریوش و پریچهر و پریرخ و پریزاد.[...] میپرسم چش است. عاشقی؟ [میگوید] نه نه. ولی بوده.[...] پریوش و پریچهر و پریزاد. همه از عشق حرف بزنیم.[...] خستهام. کسل و تنبل.»
روز بعد، راوی با شخص دیگری بهنام «کاترین» قرار ناهار دارد. بازهم همان اتفاق سابق رخ میدهد. طی قرار راوی فقط بهتنها عشقش، «گیتی» میاندیشد. «حوصلهٔ کاترین را ندارم.» داستان همینطور پیش میرود. موضوع اصلی مکالمات فسرده و دلگیر راوی با دیگر دوستانش، عشق است و ناتوانی در آن. بیهودگیِ مطلقی در این زمینه که انگار دوایی برای دردش نیست. نه رفتار افرادی مثل «جان» و «مارک» که هر روز دنبال یک دخترند و نه رویکرد شخصی مثل راوی، دوای این درد است. این را خوانند جایی میفهمید که راوی درنهایت با گیتی قرار ملاقات میگذارد و با او تنها میشود؛ اما گویی تجلی آن عشقی که به گیتی دارد، سوژهای است که حتی در این فضا که هر چیز سهل بهنظر میرسد، فراچنگ آمدنش بسیار ناممکن مینماید. «به ضربان قلبم گوش میدهد و به من لبخند میزند. احساس آرامش بیحد و بیحوصلگی.[...] حوصلهام سرآمده. سرش روی شانهام است. پاهایم را دراز میکنم. هیجان آرام گرفته.[...] نگاهش میکنم و لبخند میزنم. زشت شده.» اما راوی در دور باطل ندانمکاری، روزی که باز احساسات بر او غالب میشود، به گیتی زنگ میزند. «الو. گیتی. دلم برایت تنگ شده. میایی؟»[۲۶]
پانویس
- ↑ شاهرخ، حمید. دیروز.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ «کتابهای شمیم بهار».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ «شمیم بهار، مرد همیشه پنهان دنیای هنر».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ «بهار پس از نیمقرن». روزنامهٔ ایران، ش. ۶۸۸۷ (۸مهر۱۳۹۷): ۸.
- ↑ «اسطورهای بهنام شمیم بهار».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ «با اجازهٔ شمیم بهار». روزنامه شرق، ۱۴شهریور۱۳۹۷.
- ↑ «پیوستن پیگیر و گسستن پیگیر». روزنامه شرق، ۲۹اسفند۱۳۹۵.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ «نگاهی به عکسی از شمیم بهار، آیدین آغداشلو و دکتر ناصر وثوقی».
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ «یادداشتهای شخصی (از شمیم بهار تا سموم زمستان، مصائب بیژن الهی در آن سوی هستی)».
- ↑ «و اما شمیم بهار».
- ↑ «صندلی بگذاریم و بنشینیم و تاریخ پرافتخار نقدمان را نظاره کنیم!».
- ↑ «شمیم بهار افسوس میشود... .».
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ «دربارهٔ تمیمی، کدکنی، مطهری و کیانوش». اندیشهوهنر، مهر۱۳۴۴.
- ↑ ۱۴٫۰۰ ۱۴٫۰۱ ۱۴٫۰۲ ۱۴٫۰۳ ۱۴٫۰۴ ۱۴٫۰۵ ۱۴٫۰۶ ۱۴٫۰۷ ۱۴٫۰۸ ۱۴٫۰۹ ۱۴٫۱۰ ۱۴٫۱۱ ۱۴٫۱۲ ۱۴٫۱۳ ۱۴٫۱۴ «بررسی تطبیقی آثار جی.دی.سالینجر و شمیم بهار».
- ↑ «دربارهٔ یک تجربهٔ سینمایی». اندیشهوهنر چهارم (بهمن۱۳۴۴).
- ↑ «توضیحی دربارهٔ «سیاوش در تحت جمشید»». اندیشهوهنر، آذر۱۳۴۶.
- ↑ «پژواکها خانه سیاه است». اندیشهوهنر چهارم، ش. ۸ (مهر۱۳۴۲).
- ↑ «کجای کار ایستادهایم». روزنامه شرق، ۱۵اردیبهشت۱۳۹۳.
- ↑ «شکم سیر، خیال راحت و نفرت از «فیلم فارسی»». روزنامه شرق، ۴اردیبهشت۱۳۹۲.
- ↑ «شعر «اتاقها»». هفتهنامه تماشا، ش. ۲۰۴.
- ↑ «ابر زمانه و ابر زلف». مجلهٔ اندیشهوهنر، آذر۱۳۴۳.
- ↑ «دربارهٔ آنچه به نقد درنمیآید.». اندیشهوهنر، شهریور۱۳۴۴.
- ↑ ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ «آهستگی... نویسندگان فراموش شده، شمیم بهار». روزنامهٔ شرق، ۱۵اسفند۱۳۸۳.
- ↑ صد سال داستاننویسی در ایران. ص. ۷۱۴.
- ↑ ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ ۲۵٫۲ صد سال داستاننویسی در ایران. ص. ۷۱۸.
- ↑ بهار. «طرح». اندیشهوهنر.
منابع
- همایون، حسن. «بهار پس از نیمقرن». روزنامهٔ ایران، ش. ۶۸۸۷ (۸مهر۱۳۹۷): ۸.
- شاهرخ، حمید (۱۳۹۷). دیروز. تهران: رشدیه. شابک ۹۷۸۶۰۰۹۶۶۰۴۴۵.
- بهار، شمیم. «پژواکها خانه سیاه است». اندیشهوهنر چهارم، ش. ۸ (مهر۱۳۴۲).
- بهار، شمیم. «دربارهٔ یک تجربهٔ سینمایی». اندیشهوهنر چهارم (بهمن۱۳۴۴).
- بهار، شمیم. «توضیحی دربارهٔ «سیاوش در تخت جمشید»». اندیشهوهنر، آذر۱۳۴۶.
- بهار، شمیم. «ابر زمانه و ابر زلف». اندیشهوهنر، آذر۱۳۴۳.
- بهار، شمیم. «دربارهٔ آنچه به نقد درنمیآید». اندیشهوهنر، شهریور۱۳۴۴.
- خیبری، فرامرز. «دربارهٔ تمیمی، کدکنی، مطهری و کیانوش». اندیشهوهنر پنجم (مهر۱۳۴۴).
- بیات، محمد. «شکم سیر، خیال راحت و نفرت از «فیلمفارسی»». روزنامه شرق، ۴اردیبهشت۱۳۹۲.
- غلامی، احمد و شیما بهرهمند. «با اجازهٔ شمیم بهار». روزنامه شرق، ش. ۳۲۳۶ (۱۴شهریور۱۳۹۷).
- بهرهمند، شیما. «پیوستن پیگیر و گسستن پیگیر». روزنامه شرق، ش. ۱۳۹۶ (۲۹اسفند۱۳۹۵).
- میرعابدینی، حسن (۱۳۸۰). صد سال داستاننویسی در ایران. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸۹۶۴۶۱۹۴۴۹۶.
- «کجای کار ایستادهایم». روزنامه شرق، ش. ۲۰۰۸ (۱۵اردیبهشت۱۳۹۳).
- بهار، شمیم. «طرح». اندیشهوهنر، تابستان۱۳۴۲.
- «شعر اتاقها». هفتهنامه تماشا، ش. ۲۰۴ (۲۶اسفند۱۳۵۳).
- یزدانیخرم، مهدی. «آهستگی... نویسندگان فراموششده، شمیم بهار». روزنامهٔ شرق، ۱۵اسفند۱۳۸۳.
پیوند به بیرون
- «کتابهای شمیم بهار». وبگاه کاراکتاب، ۱دی۱۳۹۴. بازبینیشده در ۷تیر۱۳۹۸.
- «شمیم بهار، مرد همیشه پنهان دنیای هنر». وبگاه هفت، ۲۷آذر۱۳۹۶. بازبینیشده در ۷تیر۱۳۹۸.
- «اسطورهای به نام شمیم بهار». صفحه فیسبوک پرویز جاهد، ۱۸آبان۱۳۹۱. بازبینیشده در ۷تیر۱۳۹۸.
- «نگاهی به عکسی از شمیم بهار، آیدین آغداشلو و دکتر ناصر وثوقی». وبلاگ روایت روانبد، ۶خرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ۷تیر۱۳۹۸.
- «یادداشتهای شخصی (از شمیم بهار تا سموم زمستان، مصائب بیژن الهی در آن سوی هستی)». وبگاه رسانه، مهر۱۳۹۳. بازبینیشده در ۷تیر۱۳۹۸.
- «و اما شمیم بهار». وبگاه خروس جنگی، ۲۲اسفند۱۳۹۴. بازبینیشده در ۸تیر۱۳۹۸.
- «صندلی بگذاریم و بنشینیم و تاریخ پرافتخار نقدمان را نظاره کنیم!». وبگاه دفترهای سپید بیگناهی، ۴اسفند۱۳۸۹. بازبینیشده در ۸تیر۱۳۹۸.
- «شمیم بهار افسوس میشود...». وبلاگ شمال از شمالغربی، ۵مهر۱۳۸۱. بازبینیشده در ۸تیر۱۳۹۸.
- «بررسی تطبیقی آثار جی.دی. سالینجر و شمیم بهار». وبگاه پایگاه مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی، ۱۳شهریور۱۳۹۳. بازبینیشده در ۹تیر۱۳۹۸.