داریوش شایگان
داریوش شایگان | |
---|---|
متفکری آزادم | |
نام اصلی | داریوش شایگان |
زمینهٔ کاری | فلسفه تطبیقی، ادیان شرقی، عرفان اسلامی، فرهنگپژوهی، هندشناسی و ادبیات، شعر |
زادروز | ۴بهمن۱۳۱۳ تهران |
پدر و مادر | محمدرحیم شایگان و زولوگیدزهاباشیدزه باگراتیون |
مرگ | ۲فروردین۱۳۹۷ تهران |
محل زندگی | تهران و فرانسه |
علت مرگ | سکته مغزی |
جایگاه خاکسپاری | تهران، قطعه هنرمندان بهشتزهرا |
رویدادهای مهم | کشتار ۳شهریور۱۳۲۰ و کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ |
پیشه | نویسندگی |
سالهای نویسندگی | از دههٔ چهل تا دههٔ نود خورشیدی |
کتابها | "آسیا در برابر غرب"، "ادیان و مکتبهای فلسفی هند"، "انقلاب دینی چیست"، "پنج اقلیم حضور" و... |
همسر(ها) | فریده زندیه |
فرزندان | سه فرزند بهنامهای محمدرحیم، رکسان و ترانه |
مدرک تحصیلی | دکتری هندشناسی از دانشگاه سربن فرانسه |
دانشگاه | دانشگاه ژنو، دانشگاه سربن فرانسه |
اثرپذیرفته از | خیام، احمد فَردید، سیدمحمدحسین طباطبایی و... |
"داریوش شایگان" متفکر، فرهنگپژوه، فیلسوف، نویسنده، ادیب، شاعر، هندشناس، پژوهشگر ادبی، مترجم و مدرس دانشگاه بود.
اهالی اندیشه و ادب و پژوهشگران، داریوش شایگان را متفکری آزاد، فیلسوف و فرهنگپژوهی چندزبانه و نویسندهای بیپروا میدانند که دورههای مختلف فکری را در زندگی تجربه کرد. هم شعر سرود و هم عمیقاً به فلسفه، تصوف و ادیان شرقی پرداخت. واهمهای از دگرگونی و بازشناسی عقایدش نداشت. بسیاری معتقدند که شایگان براساس تجارب زیستی خود بیآنکه در قیدوبند چیزی باشد، میاندیشید و مینوشت و در تاملات و اندیشههایش در طول چند دهه از تقابل و تعارض میان تمدنهای کهن شرقی با فرهنگ مدرن غربی به آشتی میان آن دو رسید. آراء و اندیشههای او محل بحثهای دامنهدار است و موافقان و مخالفان بسیاری دربارهٔ او نوشتهاند.
داریوش شایگان از بطن یک خانواده چند فرهنگی و چند زبانی برخاست. مادرش زولوگیدزهاباشیدزه باگراتیون نام داشت. گرجیالاصل بود. اهل سنت و دارای فرهنگ روسیقفقازی و از بزرگزادگان گرجستان. اما پدر، محمدرحیم شایگان اهل آذربایجان، بازرگانی شیعه و متمول بود.[۱]
زبانهای فارسی، گرجی، ترکی آذری، ترکی عثمانی، فرانسه و انگلیسی را در فضای چندگانه فرهنگی و زبانی، بهنیکی میآموزد. دوران ابتدایی و متوسطه به مدرسه فرانسوی سنلوئی سپری میرود. در ۱۵سالگی و درحالیکه هنوز دبیرستان را تمام نکرده بود او را راهی انگلیس میکنند.
اقامت در انگلیس آغاز رهایی از کنترل خانوادگی و پیوندهای عاطفی است. این جدایی، شکوفایی قوای ذهنی، آشنایی با دنیای جدید و پیگیری علایقش را بهارمعان میآورد. خود از این دوران با عنوان «گسستن از بند ناف» یاد میکند. در انگلیس دیپلم میگیرد و به ژنوِ سوئیس میرود. یکی سالی در دانشگاه، رشته پزشکی میخواند؛ اما دلبستگی و علاقهاش به ادبیات و هنر و فلسفه، او را به وادی دیگری میکشاند. برخلاف میل پدر که میخواست پسرش در رشته پزشکی یا مهندسی درس بخواند، همزمان تحصیل در رشتههای علومسیاسی و فلسفه و زبانشناسی را در دانشگاه آغاز میکند.[۲]
سالهای تحصیل در غرب، مطالعه آثار و نوشتههای فیلسوفان، نویسندگان، ادیبان، شاعران، محققان برجسته آن همچون پل والری، شارل بودلر، مارسل پروست، راینر ماریا ریلکه، رنه گنون، کارل گوستا یونگ و... درنتیجه شناخت عمیق فرهنگ، ادب و هنر غربی، افقهای تازهای پیشروی شایگان میگشاید و او بهخوبی تعارضات و تقابلات میان شرق و غرب را مشاهده میکند.
این ژان هربر استاد اسطورشناسی هند در دانشگاه ژنو است که مسیری نو پیشروی شایگان مینهد و او را با «نبوغ حماسی هند» آشنا میکند. پس از آن به کلاسهای سانسکریت هانری فرای میرود و بهمدت دو سال زبان متون مقدس هند را با جدیت فرامیگیرد: «باید هند را از درون میشناختم.» وقتی به تهران بازمیگردد با برهمن ایندوشکر استاد زبان سانسکریت دانشگاه تهران، آشنا میشود. میگوید: «من باید هندشناس میشدم.» دو سالونیم نیز سانسکریت و ادبیات هند را نزد ایندوشکر یاد میگیرد. نخستین اثری که از سانسکریت ترجمه میکند، کتاب «بهاگاوادگیتا» است؛ اما هرگز منتشر نمیشود. شایگان در ۲۵سالگی، هنگامی که ایندوشکر قصد ترک ایران دارد بهجای او تدریس زبان سانسکریت را در دانشگاه تهران، آغاز میکند.[۳]
بازگشت شایگان به ایران مصادف است با آغاز دوره جدیدی از زندگیاش یعنی «مراقب» و «خلوتگزینی» طی سالهای ۱۳۳۹تا۱۳۴۵. علاقهاش به عرفان و متون کلاسیک فارسی، راه همنشینی با بزرگان حکمت و فلسفه ایرانزمین چون سیدمحمدحسین طباطبایی، ابوالحسن رفیعی قزوینی، مهدی الهی قمشهای و جلالالدین آشتیانی را برای او میگشاید.[۴] در کنار محمدحسین طباطبایی، یک «تجربه استثنائی» را درک میکند و ادیان مختلف را بهطور مقایسهای در حضورش میخواند. از اناجیل اربعه گرفته تا ترجمه اوپانیشادها بهفارسی و سوتراهای بودایی و کتاب تائوته چینگ چینی.[۵]
آشنایی شایگان با سیدحسین نصر در دانشگاه تهران، باب دوستی او با هانری کُربَن ایرانشناس و اسلامشناس برجسته فرانسوی میشود. در همین ایام، پژوهش در حوزه فلسفههای هند را آغاز میکند که ثمره آن انتشار کتاب دو جلدی ادیان و مکتبهای فلسفی هند در سال۱۳۴۶ است.[۳]
شایگان اواخر دهه چهل جذب محیط روشنفکری ایران میشود و با برخی از نویسندگان و هنرمندان رابطه دوستانه برقرار میکند. او در خانه دوستش امیرحسین جهانبگلو، در جلسات بحث و گفتوگوی احمد فَردید روشنفکر برجسته معاصر حضور مییابد.[۶]
در سال۱۳۴۶ برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری در دانشگاه سوربن راهی فرانسه میشود و از آن سال بهبعد دیگر هر سال چندین بار به اروپا میرود. مدرک دکتری خود را با رسالهای در موضوع هندوئیسم و تصوف دریافت میکند و پس از آن برای تدریس فلسفه تطبیقی در دانشگاه تهران مشغول بهکار میشود.[۷]
سفر به غرب و شرق دنیا از دیگر علاقمندیهای شایگان برای شناخت و درک جهان هستی و اشتراکات و افتراقات دنیای سنتی و فرهنگهای کهن با دنیای مدرنیته و مظاهر آن است. افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان هند، ژاپن، چین، روسیه، ایتالیا، فرانسه، انگلیس، سوئیس، آلمان از کشورهایی است که او در آنها بهتجربه، تضادهای میان جهان غرب و شرق را درمییابد.
شایگان دورههای فکری مختلفی را در زندگی تجربه کرده است؛ چه غربی و چه شرقی: دوره گِنونی، دوره کانتی، تمایل به ایدهئالیسم آلمان، هایدگر، مکتب فرانکفورت، شیفتگی به تفکر فوکو و دلوز، گرایش به عرفان اسلامی، سنتهای شرقی، دوره روشنفکری و... .[۸]
او دو سال قبل از پایان تحصیلاتش در ژنو و بازگشت به ایران، با فریده زندیه ازدواج میکند. این بانوی ایرانی در آن ایام در ژنو زیباییشناسی میخواند. شایگان سه فرزند به نامهای رکسانه، ترانه و محمدرحیم دارد که نخستین فرزند در سوئیس بهدنیا میآید.[۹]
شایگان ۵بهمن۱۳۹۶ بر اثر سکته مغزی بهکما میرود و ۲فروردین۱۳۹۷ در ۸۳سالگی چشم از جهان فرومیبندد. خود درباره مرگ میگوید: «از هفتاد بهبالا میدانی که بهسوی مرگ میروی. این است که حالا برای من مرگ، رهایی است. پرونده بسته میشود و تمام.»[۱۰]
شایگان هم بهفارسی نوشت و هم بهفرانسه. یکی از معروفترین و برجستهترین آثارش، «آسیا در برابر غرب» است که دوازده بار تجدیدچاپ شده است. این کتاب دو سال قبل از انقلاب اسلامی بهچاپ سپرده شد. از دیگر آثار برجسته شایگان، «ادیان و مکتبهای فلسفی هند» است که در سال۱۳۴۶ بهزیور طبع آراسته شده است. بیشتر آثار شایگان بهدلیل اقامتش در فرانسه از سال۱۳۵۸ بهبعد، به این زبان نوشته شدهاست.[۱۱] بخش مهمی از یکی از مقالات وی برای نمونه نثر معاصر فرانسوی برگزیده شد و در کتب درسی دبیرستانهای این کشور درج گردید.[۱۲] بسیاری از آثار شایگان بهزبانهای مختلف دنیا مثل انلگیسی، اسپانیایی، عربی، ترکی ترجمه شده است. «پنج اقلیم حضور» بحثی درخصوص خصلت شاعرنگی ایرانیان، «جنون هوشیاری» درباره بودلر شاعر نامآور فرانسوی، «فانوس جادویی زمان» درباره رمان «در جستوجوی زمان ازدسترفته» شاهکار مارسل پُرست رماننویس سرشناس فرانسوی، سه اثر ارزشمند دیگر شایگان در حوزه ادبیات در دهههای پایانی عمر وی است.
او در آفریدههایش، مبدع مفاهیم و اصطلاحاتی نو است تا بتواند از رهگذر آن، تأملات و اندیشههایش را بیان کند؛ ایدئولوژی شدن سنت، شرق و غرب، هویتهای فرهنگی پیرامونی و جهانی شدن، موتاسیون تاریخیفرهنگی، تعطیلات در تاریخ، اسکیزوفرنی فرهنگی و... از مفاهیمی است که شایگان در آثار مختلفش آنها را خلق کرده است.[۱۳]
شایگان که معتقد است بهزبان فرانسه بهتر میتواند عقایدش را مفهومپردازی کند عمدهٔ آثارش را به این زبان مینویسد. از اینروست که تألیفاتش جایگاه بسزایی در ادبیات فرانسه یافته است. او در سال۲۰۰۲ نشان شوالیه هنر و ادب فرانسه و در سال۲۰۰۵ جایزه ادلف را از طرف «مجمع نویسندگان فرانسه زبان» برای رمان سرزمین سرابها دریافت میکند. جایزه «گفتوگوی فرهنگها و تمدنها» در سال۲۰۰۹ و معتبرترین جایزه آکادمی فرانسه با عنوان «جایزه بزرگ زبان و ادبیات فرانسه» در سال۲۰۱۲ در پاریس نیز به او تعلق میگیرد.[۱۴]
از میان یادها
برج عاج
شایگان، طباطبایی را بههمراه تنی چند از دوستان به ویلای شخصیاش در رامسر دعوت میکند. بحثی عرفانی درباب «دیدن» و «شناختن» میانشان درمیگیرد. شایگان که در همان روزها غرق در مطالعهٔ کتاب «انسان در جستوجوی روحش» از کارل گوستاو یونگ بود، نظری میدهد. طباطبایی کنجکاو میشود و از کتاب میپرسد. شایگان در یک جمله میگوید: «پس از قرون وسطی و اعتقاد بهنوعی روح کلی، قرن بیستم موفق شد نوعی روانشناسی فاقد روح را ابداع کند.» طباطبایی بهحدی تحت تأثیر قرار گرفت که خواست بهسرعت کتاب بهفارسی برگردانده شود و گفت: «باید دنیا را شناخت و در برج عاج خود منزوی نماند.»[۵]
داریوش نه شرقی بود نه غربی
غلامحسین دینانی از همصحبتان و دوستان شایگان است. ۶۰ سال است او را میشناسد. هر دو از محضر طباطبایی بهرهها بردهاند. دینانی، شایگان را فردی «صاحبنظر» و «صاحبدل» میداند. نخستین آشناییاش با شایگان به جلسات شبانهشان با طباطبایی و هانری کربن ایرانشناس فرانسوی برمیگردد. میگوید: «همراه علامه طباطبایی از قم سوار اتوبوس میشدیم و سه ساعت طول میکشید به میدان شوش برسیم. بهمجرد اینکه وارد مجلس میشدم میدیدم که آقای شایگان نشسته است. تقریباً یک جلسه نبود که بیایم و شایگان را حاضر نبینم. ایام تابستان که هوا گرم بود علامه طباطبایی یک ماه به درکه میآمدند. من هم طلبه بودم. روزها خدمت علامه میرفتم. روزی نبود که من به درکه بروم و داریوش شایگان را آنجا نبینم. این علاقه چه بود؟ داریوش شایگان بزرگشده غرب بود، از سیزدهسالگی در غرب زندگی کرده بود. رفقای فراوان در فرانسه داشت. خانه هم در پاریس داشت. اما آنجا را رها میکرد و به ولنجک میآمد. این شدت علاقه این مرد بزرگ به ایران بود، غرب را مانند کفدست میشناخت. سالها در هند زندگی کرد. شرقیترین قسمت شرق را مثل کفدست میشناخت؛ اما عاشق ایران بود. هم شرقی بود و هم غربی و برای همین نه شرقی بود و نه غربی.»[۱۵]
هواداری از مصدق
هواداری از مصدق برای شایگان کم بیدردسر نبود. در دوران تحصیلش در انگلیس با همکلاسیهایش بحث و جدلهای سیاسی میکرد. یک بار با مبصر کلاس دربارهٔ دفاع از حقانیت ایران و مصدق بحث میکند: «تاآنجاکه در توانم بود دلیل و برهان آوردم و از دادهها و دانستههایم در بحث استفاده میکردم.» مبصر کلاس خونسرد و بدون هیچ واکنشی بهدلایل منطقی شایگان گوش میدهد. درنهایت با سردی جواب میدهد: «شما نفت ما را دوزدیدهاید.» داریوش دیگر از کوره درمیرود و فریاد میزند. ناظم مدرسه که گویا از اول بحث این دو را میپاییده جلو میآید و با لحنی «ملایم» و «ملکوتی» اما «سخت تحقیرآمیز» میگوید: «شایگان اگر نمیتوانی مؤدبانه بحث کنی، آنجا یکی رینگ بوکس است، برو بجنگ.»[۱۶]
خاطره کافه استانبول
شایگان تابستانها بههمراه چند نفر دیگر به کافهای در خیابان استانبول میرفت. نامش کنتینانتال بود. کافه راهروی درازی داشت که بهبار میرسید. درِ سمت چپ آن به باغچهای باز میشد که در آن یک ارکستر غربی مینواخت. میگوید: «یک بار موقع ورود به کافه، یک سرباز آمریکایی را دیدم که داشت لبان زن جوانی را که احتمالا روسپی بود، میبوسید. تمام سر و صورتش قرمز بود. منم بهمعنای واقعی کلمه مبهوت شده بودم. برای اولین بار در عمرم میدیدم که مردی در ملأعام زنی را میبوسد.»[۱۷]
ماه عسل
داریوش بههمراه فریده همسرش در سفری به اسپانیا وارد هتلی شد. چند ایرانی دیگر هم در این سفر همراه آنها بودند. پنج اتاق میخواستند؛ اما هتل فقط چهار اتاق داشت. رئیس هتل، اتاق خودش را که بزرگ بود و تختخواب سقفدار داشت به شایگان پیشنهاد داد؛ اما او نپذیرفت و خواست همراه همسرش به اتاق خدمتکار هتل بروند. داریوش میگوید هرگز محبت و عاطفه این مرد اسپانیایی را فراموش نکرد. «من در جایی به کار بسیار حساسی دست زده بودم (بیآنکه خود بدانم) حرکتی کرده بودم که اسپانیایی نسبت به آن بسیار حساس است: ژست یک آقا را گرفته بودم.» گویی راهی به فضای قلب رئیس هتل گشوده بود. او تخفیف حیرتانگیزی برای شایگان و همراهانش درنظر گرفت و پیوند دوستی میان آنها پیگرفت. این سفر ماه عسل شایگان و همسرش بود![۱۸]
ظرف چینی طلائی
همیشه شاد بود که گاهی بهحضور شایگان میرسد. حیاط خانهاش به باغچه زیبایی باز میشد. آن را با اشیایی که با دقت انتخاب شده بودند، آراسته بود. ظرف چینی بسیار ظریفی داشت بهرنگ طلائی. «یک بار بهشوخی گفتم: خب اینو بدید به من. بهترکی گفت مگه من خودم چِمه؟! با هم بهترکی صبحت میکردیم. من فکر کردم جز من او لایقترین آدم برای نگهداری آن ظرف چینی است.» این خاطره آیدین آغداشلو درباره شایگان بود.[۱۹]
مهربانی دلپذیر پاریسیها
تازه به پاریس میرسد. با انبوهی از چمدان وارد شانزهلیزه میشود و پی هتل میگردد. میگوید چنان تصویر اغراقآمیزی از خیابان مشهور شانزهلیزه برای خود ساخته بود که هنگام ورود به آن نتوانست آن را تشخیص دهد: «از عابری پرسیدم: لطفاً بگویید خیابان شانزهلیزه کجاست؟ مردک شانه بالا انداخت و نگاهی سرد به من کرد که مرا سر جای خودم نشاند. برای اولین بار با تمامی گوشت و خونم، مهربانی دلپذیر پاریسیها را احساس کردم.»[۲۰]
آتشسوزی
«بهاگاوادگیتا» نخستین اثر ترجمهشده شایگان از زبان سانسکریت به فارسی است. اما کتابخانه شایگان در حادثهای در سال۱۳۴۲ طعمه آتش میشود و نسخه خطی این ترجمه نیز در آن میسوزد.[۳]
زندگی و یادگار
تولد تا وفات
شایگان، ۴بهمن۱۳۱۳ در تهران بهدنیا آمد. در محیطی چندگانه قد کشید. هم خانه برایش محل تلاقی فرهنگها و زبانهای گوناگون بود و هم مدرسه. از همان کودکی زبانهای مختلفی در خانه گوشش را مینواخت. مادرش سه زبان میدانست. زبان گرجی که زبان مادریاش بود، روسی که در مدرسه آموخته بود و ترکیعثمانی که بهدلیل همسایگی با امپراطوری عثمانی آن را یاد گرفته بود. در خانه زبانهای گرجی، روسی، ترکی عثمانی را از مادر آموخت و دو زبان ترکیآذری و فارسی را از پدر که در خانوادهای مذهبی رشد یافته بود و بهگفته شایگان «مذهب برایش مفهوم بسیار اخلاقی داشت». پدرش از یک خانواده قدیمی تجار آذربایجان و اهل شهر سلماس بود. دوست داشت سفر کند و جهان را بشناسد و از اینرو بود که پس از جنگ جهانی اول به ترکیه، روسیه، لهستان و آلمان سفر کرد. شایگان پدرش را مردی خودساخته میداند که «حکمتی غریزی» داشت و تنها آنچه را به وی میآموخت که خود تجربه کرده بود.[۲۱]
شایگان هویت خویش را بیش از هرچیز دیگر مرتبط با زبان فارسی میداند؛ زیرا پدرش اهمیت زیادی برای این زبان قائل بود: «فارسی زبان "امپراطوری" و زبان فرهنگ بود. من همواره دانستهام که در این مجموعه قومها و زبانهای گوناگون، هویت من به زبان فارسی گره خورده است. پدرم نوعی پرستش شبهمذهبی نسبت به این زبان داشت که آن را به من نیز منتقل کرد. این مرد آذربایجانی، نسبت به رسالت زبان فارسی در ایجاد تمرکز که پایه وحدت کشور بود، سخت هوشیار بود.»[۲۱]
تحصیلاتش را در مدرسه فرانسوی سنلوئی آغاز میکند. در آنجا زبان فرانسه را میآموزد، الکساندر دوما نویسنده محبوب او بود و آثارش را بهقول خودش «میبلعید». مدرسه سنلوئی هم برای او محصل تحصیل صِرف نبود بلکه بستری بود برای آشنایی با اقلیتهای قومی مختلف «مدرسه سنلوئی یک نهالستان واقعی از همه اقلیتها بود: ارامنه، آسوریها، یهودیان».[۲۱]
نزدیکترین دوستان هممدرسهای، معلم ویولون و معلم انگلیسی او نیز ارمنی بودند. پزشک خانوادگیشان زردتشتی و رانندهشان آسوری بود. شایگان در فضایی آکنده از برخورد و تلاقی فرهنگها، اندیشهها، باورها و زبانهای گوناگون به استقبال زندگی رفت. میگوید: «محیط زندگی من بیش از آن مختلط بوده است که بتوان از داشتن فرهنگی اصیل سخن گفت... در جهانهای از همپاشیدهای زندگی کردهام که در آن هیچ چیزی جای خودش نبود که در آنها زبانها و معرفتهای ناجور و نامربوط، تکهبهتکه، در موزاییکهای تصادفی، بر هم یا برابر هم سوار شده بودند. چنانکه همواره احساس کردهام که در گمآباد زندگی کردهام.»[۲۱]
داریوش سخت اهل مطالعه بود و بهگفته خودش «هرچه دستش میرسید میخواند»؛ زبان انگلیسی را در کلاس زیر نظر معلم سرخانه یاد گرفت. برای آشنایی با ادبیات ایران و خواندن گلستان سعدی هم معلم سرخانه داشت. او در آغاز نوجوانی و جوانی شیفته و مجذوب خیام، اندیشه و جهانبینی این شاعر به هستی، حیات و مرگ شد. «از کسی یک جلد کتاب سهزبانهٔ رباعیات خیام به من هدیه رسیده بود. متن فارسی و ترجمه فرانسهٔ آن را بارها و بارها، بیآنکه خسته شوم، میخواندم.» خیام بهگونهای در درونش ساری و جاری بود که میگوید: «من همواره در جایی از وجودم، خیامی ماندهام.»[۲۱]
شایگان سال۱۳۲۸(۱۹۵۰)راهی انگلیس میشود تا چهار سال دبیرستان را در کالج بادینگهام بخواند. او در سال۱۳۳۲(۱۹۵۴) به سوئیس میرود تا همانطورکه خانواده میخواست، در ژنو پزشکی بخواند. از دید خانواده شایگان باید پزشک یا مهندس میشد؛ اما علایق و نیازهای درونی شایگان او را بهسمتوسویی دیگر میبرد بهسمت ادبیات، هنر و فلسفه. برای اینکه بتواند این مسئله را به اطلاع خانوادهاش برساند و موافقیت آنها را کسب کند، ناگزیر راهحل بینابینی را برمیگزیند و وارد رشته علوم سیاسی میشود. «بدین سان زندگی بینهایت فعالی را آغاز کردم. همزمان چند رشته یعنی حقوق، فلسفه، زبانشناسی را میخواندم.» در آن زمان دانشگاه ژنو از اعتبار بسیاری برخوردار بود.[۲۲]
هر بار تعطیلات تابستانی که به ایران میآید بیشتر به «عقب ماندگی» کشورش پیمیبرد. بهگفته خودش در هر سفر به ایران «قسمتی از خود و کشورم را کشف میکردم».[۲۳]
شایگان در جایی از خاطراتش که برای نخستین بار در یادنامه بخارا منتشر شده است، میگوید «هیچگاه نفهمیدم چرا بعدها به فرهنگ سنتی ایران رو آوردم درحالیکه تعلیم و تربیتم یکسره خلاف این گرایش بود. هرگز نفهمیدم چرا در سن پانزدهسالگی مرا به انگلیس فرستادند و دوران آموزشم در این کشور چه اثری بر من گذاشت. تنها میدانستم که انسانی بیصورتم، بیهیچ هویت مشخص، بههیچچیز جدی تعلق ندارم، ضمناً این را هم میدانستم که چون ایرانیام باید هزاران چیز بیاموزم تا بلکه به سطح همردههای انگلیسیام ارتقا پیدا کنم. میدانستم نسبت به آنها نوعی تأخر تاریخی دارم که برای جبران آن باید عزمم را جزم کنم و کمر همت ببندم تا به هر ترتیب ممکن، از این فاصلهها گذر کنم.»
آشنایی با هنر غرب
او در این ایام بهواسطه خواهر هنرمندش یگانه که بعدها شخصیت فرهیختهای در فلسفه شد، بهطور عمیق با هنر غرب آشنا شد. باله، اپرا، تئاتر، موسیقی و موزه، کنسرت و نمایشگاه نقاشی از برنامههای فرهنگیهنری بود که شایگان علاقمند به شرکت در آنها بود. «اقامتم در انگلیس از جهتی تشرف به قلههای هنر غرب بود: تئاتر، شکسپیر، موسیقی و باله»[۲۴]
موسیقی
شایگان قبل از سفر به غرب ویولون مینواخت. در غرب با انواع موسیقیها جدید آشنا شد. از نزدیک شاهد نواختن تکنوازان سرشناسی چون منوهین، ایساک اشترن، هورو ویتس و روبنشتاین بود. او شیفته پاسیونهای باخ بود. بتهوون و واگنر از دیگر موسیقیدانان مورد علاقه شایگان بودند. بعدها سکوت را به موسیقی ترجیح داد و میگفت تنها موسیقی را که از دست نمیدهد موسیقی موزارت است. تأثیرگذارترین اثر موسیقی بر خود را کار «رکویم» موزارت میدانست که از دید او «اوج تعالی و لطافت و هنر است».[۲۵]
ادبیات
طی هشت سال زندگی در غرب، شایگان با اندیشهها و آراء جدید آشنا میشود. علاقمندیاش به ادبیات و شعر، او را بهسمت پل والری شاعر فرانسوی میکشاند. بعد به آثار شاعر مدرن فرانسوی شارل بودلر روی میآورد که پیشگام نمادگرایی و تاریخ ادبیات جدید است.
شایگان نزد ژان هربر با ادبیات هند را پیوند میخورد. سپس دو سال در کلاسهای سانسکریت هانری فرای شرکت میکند. پس از بازگشت به ایران، با برهمن ایندوشکر آشنا میشود و دو سالونیم ادبیات هند را نزد او میخواند که زبان سانسکریت در دانشگاه تهران تدریس میکرد. شایگان در این دوره بهطور گسترده به مطالعه آثار و نوشتههای هند میپردازد و آثار شانکارا، اوپانیشادهای ودایی و ادبیات سوترا را میخواند. در سن ۲۵سالگی، زمانی که ایندوشکر تصمیم به ترک ایران میگیرد شایگان در سِمت استاد زبان سانسکریت در دانشگاه تهران، جانشین او میشود.[۳]
بازگشت به ایران
دوره اول: معنویت و مراقبه
با بازگشت به ایران، مرحله «اشتغال معنوی راستین» و مراقبه شایگان آغاز میشود. دوره «خلوتگزینی» و «کنارهجویی کامل از جهان».او بهدنبال یافتن ریشههای فرهنگ و تمدنش است. این مرحله «ریاضتکشی» در سال۱۳۳۹ آغاز میشود و تا سال۱۳۴۵ ادامه مییابد.[۴]
در این برهه میخواهد از نو همه ارزشهای ازدسترفته را بازیابد: «به مدت هفت سال بهطرزی تزلزلناپذیر روند ریشهیابی را بر خود هموار کردم.» زبان عربی را فرامیگیرد. یک طریقت صوفیه برای خود میگزیند. به مطالعه و تأمل در متون قدیم فارسی و آثار فلاسفه و عرفا روی میآورد. به درون حلقه «نمایندگان معنویت ایران» با محوریت طباطبایی وارد میشود. «هفت سال تمام از غرب بریدم و فضای سینهام را از هوای جاودانهٔ پیران فرزانهمان پر کردم.»[۲۶] در جایی دیگر میگوید: «یک کمبود، حفرهای عمیق در من وجود داشت که بایست به هر قمیت آن را پر میکردم و این کاری بود که در طی سالیان و با سعی بسیار بدان پرداختم.»[۲۷] در این مرحله بود که مطالعات و تحقیقاتی که با فلسفه هند آغاز شده بود با پژوهش تطبیقی درباره اسلام و هند پایان یافت.
علامه طباطبایی
طباطبایی را بسیار دوست میداشت و از او فراوان آموخت. شایگان او را «تجسم فیلسوفی حکیم» میداند. طباطبایی هیچیک از سؤالات شایگان دربارهٔ فلسفه اسلامی را بیپاسخ نمیگذاشت و بهعقیده شایگان: «فرزانگیاش را جرعهجرعه به انسان منتقل میکرد. چنانکه در درازمدت نوعی استحاله در درون شخص بهوجود میآورد.»[۲۰]
حاجابوالحسن رفیعی قزوینی
حاجابوالحسن رفیعی قزوینی یکی از بزرگترین استادان حکمت و فیلسوف اشراقی بود که شایگان محضر او را درک کرد و از او چیزها آموخت. قزوینی که یک مرجع رسمی بود که با شجاعت تمام خیام را «آزادترین، آزادهترین، والاقدرترین کس در تمام تاریخ تفکر اسلامی» میدانست. شایگان همین بیپروایی خیاموار حاجابوالحسن را یکی از ویژگیهای بارز «تفکر ایرانی» میداند.[۲۸]
مهدی الهی قمشهای
از دید شایگان او از بزرگان فلسفه و عارفی تمام بود. با سایر دوستانش دستکم دو بار در ماه به دیدارش میرفت. شایگان او را «مظهر نمونهٔ ازلی عارف عاشق و سالک طریق "بندگی عشق"» توصیف میکند.
سیدجلالالدین آشتیانی
چون فاصله سنی زیاد نبود، پیوند دوستی صمیمانه میان شایگان و آشتیانی برقرار بود. او در دانشگاه مشهد استاد فلسفه بود. مرتب با شایگان دیدار داشت و در پژوهش عرفان نظری او که درباره هند و اسلام بود، بسیار یاریگر بود. بهعقیده شایگان: «آشتیانی همه کنج و کنارههای سنت را از فلسفه ابنسینا تا سنت اشراق و تا مکتب ملاصدرا خوب میشناخت.»[۲۹]
احمد فَردید
آغاز تفکر انتقادی
در این برهه، شایگان چرخشی بهسوی دیگر حوزههای معرفتی دارد و میکوشد بهروشی نقادانه و موشکافه دست یابد. از اواخر دهه چهل، به سمت محیط روشنفکری ایران جذب میشود و وارد دایره نویسندگان، منتقدان هنری، شاعران، نقاشان و در یک کلام قشر نخبه روشنفکری میشود.[۳۰] تفکرش آزادتر میشود.
از سال۱۳۴۶ که برای تحصیل در مقطع دکتر عازم فرانسه شد، دیگر بهطورمرتب چند بار در سال به اروپا میرفت. چند هفته میماند و بهسرعت به ایران بازمیگشت. شایگان در سال۱۳۴۸ استادیار هندشناسی در دانشگاه تهران میشود.
گسستی که شایگان بهبرکت اقامتش در اروپا و مطالعات و دیدههایش در دو فرهنگ شرق و غرب، احساس کرده بود، افقهای نوینی پیش رویش باز کرد و او را بهطورجدی بهسمت مطالعه و خوانش عمیق فرهنگها و تمدنهای کهن آسیا چون هند و چین و ژاپن و عرفان نظری اسلام رهنمون شد. او تجربه را اصل مهمی در آغاز مطالعه و تفکر جدیاش در این فرهنگها عنوان میکند: «برای من معرفت، تنها زمانی ارزش دارد که از صافی تجربه بگذرد.»[۲۶]
عشق به پدر
علاقه شایگان به پدر بهاندازهای بود که میگفت: «در زندگی هیچکس را بهاندازه او دوست نداشتم.» پدرش هنرمند بود. خوشنویسی میدانست و گاهی به داریوش درس میداد. خط خوشی داشت که از پدر خوشنویسش بهارث برده بود. شایگان پدر را نمونه کامل پدرسالاری با صلابت اما بدون استبداد توصیف میکند. به پسر آزادی کامل داده بوده و دخالت مستقمی در تصمیمگیریهای زندگی او نداشت. آرزویش این بود که داریوش روزی مدیریت کسب و کار پدر را که در یک شرکت پیمانکاری مشغول بود، بهعهده بگیرد. «آخرین سخنانش برای همیشه در اندیشهام حک شده است... بین من و تو از نظر طبقه و سطح فرهنگی فاصله است. من یک بورژوای سنتی ماندهام و تو به اشرافیتی ذهنی رسیدهای. من جلوی تو را نمیگیرم. خود من بودم که تو را به این راه راندم. حال هر کاری که دوست داری بکن. تا وقتی که زندهام از تو حمایت خواهم کرد و پس از مرگم تو وارث ثروت من خواهی بود؛ اما هرچه پیش آید و هرچه میکنی یک چیز را بدان: انسانودن بالاتر از همه چیز است.»[۳۱]
شخصیت و اندیشه
شخصیت
روح و شخصیت شایگان در قالب محدودیتها نمیگنجد. همواره دنبال آزادی و افقهای گشوده است و از خوردن برچسب خاصی به خودش اکراه دارد: «من همواره نسبت به هر وظیفهٔ معین و قطعی، نوعی اکراه داشتهام. نمیخواستم تنها شغل دانشگاهی یا فقط حرفهٔ اقتصادی داشته باشم. گویی که هر بار چیزی از آزادیام از دست میرفت. از برچسبها چنانکه گویی از طاعون میگریختم.»[۷]
شایگان خود را بهلحاظ روانشناختی شرقی میداند و میگوید «تمام ضربآهنگ روحیاتش» پیرو نظام عاطفی شرق است؛ اما در کار و تفکر غربی است. شیوهٔ برخوردش با مسائل، فاصلهای که از چیزها میگیرد، شیوه خونسردانهاش در پرداختن به موضوعات دیگر با آن بافت و ماهیت شرقی سازگار نیست. او این حالت را «دو پارگی شخصیت» توصیف میکند و معتقد است که توانسته آن را رامونرم کند.[۳۲]
اندیشه
دغدغه اصلی شایگان فرهنگ است. شایگان ایران را حلقه واسط میان غرب و شبه قاره هند میداند و معتقد است و بهدلیل موقعیت میانهای که دارد که نگاهی دوسویه بر غرب و آسیا دارد و همین مسئله باعث ایجاد تمدن ایرانی شده است.[۳۳]
سنت و مدرنیته
بارزترین کلیدواژهها در تأملات و تفکرات شایگان، سنت و مدرنیته است که او از تعارض میان این دو در کتاب «آسیا در برابر غرب» به آشتی میان آنها در کتاب «افسونزدگی جدید» رسید. بهعقیده شایگان سنت دیگر بهصورت خالص و یکدست وجود ندارد و در چرخه تحول و تغییر گرفتار است.
بهعقیده شایگان گرچه ایران، هند و چین روزی کانون شکلگیری تمدنهای کهن بودند و بسیاری از اختراعات و یافتههای جدید از دل آنها بیرون آمده است؛ اما واقعیت این است که علم مدرن مانند هندسی کردن فضا و تعمیم بخشیدن به الگوی مکانیک از بطن این تمدنها برنخاست.[۳۴] او فرهنگ غرب را پرتحرکترین، نوآورترین و تراژیکترین فرهنگ کره زمین میداند.[۳۵]
ایرانیبودن
بهعقیده شایگان فرهنگها امروز چنان در یکدیگر آمیختهاند که دیگر یک ایرانی ناب و خالص نمیتوان یافت همانطورکه یک فرانسوی یا یک هندی اصیل وجود ندارد. در جهان فروپاشیده و قطعهقطعه امروز ایرانیبودن به معنای ایرانی بودن درعین ایرانینبودن است. گرچه یک ایرانی از فرهنگ خود تغذیه میکند؛ اما درعینحال جهانهای دیگر نیز در جهان او وجود دارد که یکدستیاش را بههم میزند. بههمین جهت یک ایرانی در عین ایرانیبودن یک آمریکایی، فرانسوی یا حتی ژاپنی است. ایرانیبودن مستلزم طرز خاصی از دیدن جهان و داشتن ابزارهای معینی از معرفت برای تعبیر جهان است؛ اما امروز این جهان ایرانی با سنتهایش در تماس و ارتباط با سایر جهانها یعنی غرب و مدرنیته قرار دارد. در برابر فشاری از آن سو وارد میشود بهترین راه همزیستی و کنارآمدن است: «ما نیز همچون غربیها محکوم به پذیرش شخصیت دوپاره خود هستیم.» ابزارهای معرفتی که ما امروز برای ساماندادن به زندگی خود از آن بهره میگیریم از غرب میآید، وقتی از اقتصاد میگوییم منظور دانشی است که از جهان دیگری آمده یا وقتی از علم بحث میکنم منظورمان علوم مدرن است. درنتیجه این ابزارها همانقدر که بخشی از وجود ما شدهاند ما نیز بخشی از آنها شدهایم. شایگان تضاد میان شرق و غرب را نمیپذیرد و معتقد است که باید آنها را از نو درون خود بازشناسی کرد.[۳۶]
شعرگویی
شایگان در دوران تحصیلش در انگلیس که تحت تأثیر شاعران و نویسندگان بزرگی چون پل والری قرار داشت، شعرهایی هم سروده که خود آن را «بسیار بد» توصیف میکند.
ترجمه چند شعر از دفتر شعر شایگان
- باز دارنده نباشیم دستها را ....
- بازدارنده نباشیم دستهایی را که میل دستگری دارند
- نایستانیم پاهایی را که میخواهند بدوند
- دهانهایی که شوق آموختن دارند نبندیم
- زبانهای بشارتدهند را ندوزیم
- اشکهای صافی را پنهان نکنیم
- گرههای بازشونده را کور نکنیم
- اشتیاق شورانگیز باهم بودن را سرکوب نکنیم
- شجاعت جانسپارنده را محکوم نکنیم
- گامهایی را که دیگر نمیخواهند بازگردند، در انتظار نمانیم.
- "'آیا میتوان هیچگاه جدا کرد؟"'
- آیا میتوان هیچگاه جدا کرد
- نی را از نفیری که سر میدهد
- غم را از شادیای که نوید میدهد
- و گلهایِ رز را از عطری که میافشانند؟
- آیا هیچگاه میتوان جدا کرد
- شمع را از اشکهای خاموشش
- هراس را از عطشِ پریشانش
- و سرشار را از تهی که کاملش میکند؟
- آیا هیچگاه میتوان جدا کرد
- رشد ر از تلاشی که آن را برمیانگیزد
- شکیبایی را از انتظاری که در آن غنوده است
- و تولد را از مرگی که آن را انتظار میکشد؟
- "'اگر بیفتم"'...
- اگر در آسمان تو بیفتم
- با بالهایت تکیهگاه من باش
- اگر در میخانهات بیخود شوم
- پرستشگاهت را به من ارزانی دار
- اگر در دریات گم شوم
- چون موجهایی که مرا با خود میبرند
- کاری کن تا بیایم
- امتداد بالهایم را
- در میانِ این همه موجی که میآیند و محو میشوند.
شایگان از زبان خودش
از زمانی که در انگلیس و سوئیس دانشجو بودم به هنر و ادبیات علاقه پیدا کردم.در انگلیس مرتب به دیدن نمایشهای شکسپیر، کنسرتها و جشنوارههای موسیقی میرفتم. در سالهای 50میلادی هم که در ژنو درس میخواندم، مکتب نقد ادبی ژنو خیلی معروف بود. آن زمان سر کلاسهای بزرگان این مکتب میرفتم. با این حال چون دغدغه ذهنیام ادیان هند و آموختن زبان سانسکریت و عرفان تطبیقی بود، همه اینها بر علاقهام به هنر و ادبیات چیره یافت و در واقع؛ بهگونهای پس زده شد. در همین راستا بود که «ادیان و مکتبهای فلسفی هند»، «آیین هندو و عرفان اسلامی» که رساله دکترایم بود «آسیا در برابر غرب» و «بتهای ذهنی و خاطره ازلی» را نوشتم. سپس به فرانسه رفتم و حدود دهدوازده سال در آنجا بودم. در فرانسه ده کتاب بهزبان فرانسه نوشتم که اولی، « انقلاب دینی چیست؟» که بهفارسی چاپ نشد و بهدنبال آن، «نگاه شکسته»، «اسکیزوفرنی فرهنگی» و چند کتاب دیگر ازجمله رمانی به نام «سرزمین سرابها» بود که این هم در ایران مجوز چاپ نگرفت و همچنین مجموعه مقالاتم که در مجموعهای به نام «توهم هویت» بهچاپ رسید و کتاب «زیر آسمانهای جهان» که گفتوگوهای رامین جهانبگلو با من درباره سیر فکری و کارهایم بود. با این همه هرچه سنم بالاتر میرفت یاد عشق و علاقه جوانیام به هنر و ادبیات افتادم؛ مثلاً کتاب « پنج اقلیم حضور» را درباره تأثیر پنج شاعر بزرگ فارسی (فردوسی، سعدی، خیام، مولانا و حافظ) بر فرهنگ ایرانی نگاشتم.
زمینه فعالیت
فلسفه
عمده فعالیت شایگان پژوهش در حوزه فلسفه تطبیقی و هندشناسی است.
شعر
از شایگان دفتری با نام "از دریا به دریا... از ساحل به ساحل" بهزبان فرانسه بهیادگار مانده است که هانری کربن مقدمهای بر آن نوشته است.
بزرگداشتها
شب بخارا و شایگان
سیصدو چهلویکمین شب بخارا هشتماردیبهشت۱۳۹۷ بهمنظور تجلیل از مقام فلسفی و ادبی داریوش شایگان توسط مجله بخاراو مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی برگزار شد.
شایگان از دید دیگران
سوراب کومار
کومار سفیر هند در ایران دربارهٔ شایگان میگوید: «استاد شایگان محقق، عالم، نویسنده، فیلسوف و نظریهپرداز بزرگی بود و از دوستان و حامیان بزرگ هند بهشمار میآمد. از ایشان بهدلیل کمکهایی که به فرهنگ هند کردند، قدرانی میکنیم. وی سالهای سال از عمر کاری خود را مصروف معرفی فلسفه، ادبیات و فرهنگ هند به جامعه ایران و بناکردن پلهای تفاهم میان دو کشور کرده است.[۳۷]
ژاله آموزگار
اگر اغراق نکنم، شایگان مرا یاد بودا میاندازد و تندیسهای او با چهرههای مختلف. بودای خندان، بودای متفکر و بودای نگران. پس ما چند نوع داریوش داریم. نخست از داریوش دانشمند سخن بگویم. شایگان متفکر هندشناس، پروستشناس، بودلرشناس بود...[۳۸]
رضا داوری اردکانی
او مردی نجیب، محجوب، منیعالطبع، کمحرف، اهل دوستی و وفا و دور از تظاهر و تکلف بود. زندگی و مرگ را آسان میگرفت و کمتر غم دنیا میخورد. شایگان از بسیاری از ما بیشتر کتاب میخواند و بهتر میفهمید و به همهچیز و همهجا و حتی به فلسفه شاعرانه نگاه میکرد.[۳۹]
سیدمصطفی محقق داماد
او مجسمه اخلاق بود. تجسم تواضع بود. مهربانی بود. مهربانی را اگر مجسم میکردند، شایگان درمیآمد. تواضع بود. اندکی زبان و قلمش گزنده نبود و کسی را نمیآزرد.[۴۰]
داریوش بوربور
دوست هفتادساله شایگان که در دوران تحصیل در ژنو همراه و همپای او بود ژنو را شهری میداند که شایگان بار دیگر در آن متولد شد: دوره زندگی شایگان در ژنو را باید دوره زیرساخت شخصیت او بدانیم؛... بیشتر مطالعات و تحقیقات زیربنایی داریوش در ژنو صورت گرفت. ۴۵۳ میگوید از نوجوانی علاقه زیادی به فرهنگ و هنر و ادبیات داشت و همواره مشتاق بود که اطلاعات عمیق نه سطحی درباره تأتر، نقاشی، مجسمهسازی، معماری و دیگر مطالب بهدست بیارود.
از جوانی بیش از اینکه تحت تأثیر مذاهب شرقی باشد، تحت تأثیر عرفان شرقی بود. از نظر عقیدتی، مجموعا یک آدم معمولی غیرفعال بهشمار میرفت؛ بهاین معنی که تظاهرات مذهبی نداشت و در هیچ موضوعی از خود تعصب زیاد نشان نمیداد.
هانری کربن
کربن که طی سالهای حضورش در ایران با شایگان آشنا شده بود او «فیلسوف» معرفی میکند و تز دکتری او درباره ارتباط هندوییسم و صوفیسم را یکی از آثار درخشان و موفق او میداند. میگوید: شایگان برای نوشتن و نشان دادن رسالتِ مضاعف فلاسفه و شعرای ایرانی، زبان ما [فرانسه] را ده انتخاب کرده است. وضوح و خوشآهنگی کلامش آدم را تحت تأثیر قرار میدهد... او بهطور تحسینبرانگیزی بر ظرایف زبان ما احاطه دارد و با استفاده از این ظرایف است که شایگان رموز جاودان شعر پارسی را نمایان میسازد.
نظرات فرد درباره خودش
شایگان درباره خود میگوید که همواره مرزها را درنوردیده و هرگز نتوانسته خود را «به سلول تنگ یک خانوادهٔ سیاسی» محدود کند. خود را آدم «تعدداندیشی» میداند که عقاید مختلف و گوناگونی آنها را دوست میدارد. میگوید: «نسبت به هر گرایش فروگاهنده و آسانساز، نوعی بیزاری طبیعی دارم.»[۴۱]
میگوید: «من انسانی بین فرهنگی بودهام و بین فرهنگها زندگی میکنم و میاندیشم.»[۴۲]
شایگان هیچ آرزویی جز فهمیدن نداشت: «تنها میخواستم متفکری آزاد از بند همه تعلقات حرفهای باشم.»[۴۳]
تفسیر شایگان از آثارش
او با نگاه به آثارش، خود را در صف «ساختگراها» قرار میدهد و میگوید: «انگیزه من در کارم، از همان آغاز، ساختها یا گشتالتهای(Gestalt) اندیشه(ذهن) بودهاند. من ابزارهای مفهومپردازی را برای درک ظرفیتهای متعدد واقعیات فرهنگی بهکار گرفتهام.»[۲۲]
نظرات او درباره دیگران
توده مردم
شایگان معتقد است که هیچ بنای سیاسی در ایران «محکم» نیست و همهچیز میتواند از امروز تا فردا نابود شود. او توده مردم را کلیتی «بیثبات» و «بسیار غیرقابل اعتماد» میداند و میگوید: «چگونه میتوان توضیح داد که سه روز پیش از سقوط مصدق، مردمی که در میدان بهارستان گرد آمده بودند از ته دل فریاد میزدند: "یا مرگ یا مصدق"؟!»[۴۴]
علامه طباطبایی
از دید شایگان طباطبایی مردی بود سخاوتمند. گوشی شنوا داشت و مشتاق شناخت ادیان دیگر بود. علمش را بهطور «قطرهچکانی» ارائه میکرد... با «ممارستی حیرتانگیز» متون مختلف را تفسیر میکرد. بههمان اندازه با متون هندی احساس قرابت میکرد که با متون چینی و مسیحی.[۵]
گشادگی و آمادگی طباطبایی برای پذیرش همه حرفها برای شایگان سخت تکاندهنده بود. کنجکاو بود و نسبت به انواع معرفتها «حساسیت» و «هوشیاری» بسیاری داشت.[۲۸]
حلقه فرزانگان ایران
از دید شایگان افرادی چون طباطبایی، الهی قمشهای و ابوالحسن رفیعی قزوینی در هماهنگی محض با خود و جهان بودند و معتقد بود که آدمی در برابر این انسانها «خود را آسوده و امن و همنوا با ضربآهنگ هستی» مییابد.[۴۳]
غربزدگی آلاحمد
شایگان غربزدگی را کتابی «پر تضاد» میداند. بهعقیده او آلاحمد از آغاز تا پایان کتاب، با خودش و با مقدمات مسئلهٔ که طرح میکرد در وضعیت «کجدار و مریز» بود. مسئلهای را مطرح میکرد اما روزنههای آن را که میتوانست به راهحلی منجر شود، میبست.[۶]
فردید
شایگان یکی از افراد حلقه «فردیدیه» و متأثر از آراء و افکار فردید بود. فردید را یک «آشوبگر مادرزاد» میدانست: «در او جرقههایی از نبوغ و کینهای عمیق وجود داشت که به خلق و خویش جنبهی ترحمانگیز میبخشید. او چیزی را نمینوشت و از نوشتن ترسی بیمارگونه داشت و در صورت لزوم، هرآنچه دیروز گفته بود، فردا تکذیب میکرد.»[۶]
همراهیهای سیاسی
مصدق
شایگان سخت هوادار مصدق بود و سقوطش را «سخت دردناک» توصیف میکند. وی معتقد است که سقوط مصدق و کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ که به کمک آمریکا انجام شد در وجدان ایرانیان «شکستگیهای دردناکی» برجا گذاشت که بسیاری از آنها هرگز شفا نیافتند. البته شایگان خود مصدق را عامل و سبب سقوطش میداند که خودش را در بنبستی بدون بیرونشد قرار داده بود. بهعقیده شایگان مصدق شجاعت لازم برای تسلیم شدن در برابر واقعیت نداشت و لحظهای که باید تن به مصالحه میداد و خود را از تنگنا رها میکرد، مقاومت کرد و تا آخر بر سر حرف خویش باقی ماند.[۴۵]
رضاشاه
بهعقیده شایگان، رضاشاه بااینکه بهراستی یک «دیکتاتور» بود؛ اما «مرد سرنوشت» بود. غاصبی بود که توانست یکپارچکی کشورش را که در آستانه «تجزیه کامل» بود، حفظ کند.
نحوه پوشش
خوشلباس بود. دقت داشت. همیشه مرتب بود. دوست داشت جلیقه بپوشد. به جیر و ابریشم علاقه داشت. بهرنگ قرمز در لباسهایش علاقه داشت. شالگردن میپوشید. اینها گفتههای آیدین آغداشلو یکی از دوستان و همراهان نزدیک شایگان است.[۱۹]
خلقیات
بسیاری از همصحبتان و همنشینان شایگان نظیر غلامحسین ابراهیمی دینانی که سالها با او مراوده داشت، میگوید: «ذرهای عقده در وجود این مرد نبود... کینه در دل نداشت و با هیچکس دشمن نبود. درنهایت انصاف سخن میگفت و درنهایت انصاف به حرفهای دیگران گوش میکرد.»[۴۶] آیدین آغداشلو درباره شخصیت شایگان میگوید: «بددلی و بدزبانی نداشت؛ اما وقار داشت.»[۴۷]
منزلی که در آن زندگی میکرد
گزارش از سفرهای او
ایتالیا
عاشق سفر است.اول بار در سال۱۳۲۹ ایران را ترک میکند و به ایتالیا میرود. شایگان در این سفر که از رم باستان شروع میکند، «شکوه و جلال» ایتالیا را کشف میکند. از موزهها، کلیساها و مجسمههای شهر دیدن میکند. با آثار رافائل سانتسیو و میکل آنژ آشنا میشود. شهرهای دیگر ایتالیا را یکی پس از دیگری از نظر میگذراند؛ یادبودهای مذهبی، کاخها، موزهها. بهگفته خودش: «به یک پرخوری فرهنگی دچار شده بودم... بایست بعضی چیزها را بههم ربط میدادم. نشانهها، تاریخها، سرنخها را پیدا میکردم و خودم را در این آشفتهبازار گیجکننده بازمیشناختم.»[۲۰]
سوئیس
به ژنو و لوزان میرود. سوئیس را بهخاطر نظم و ترتیب و امنیتش «شهر ضدعفونیشده» توصیف میکند.
روسیه
شایگان هیچوقت زبان روسی را یادنگرفت و برای نخستین بار در سال۱۳۵۰ به روسیه سفر میکند.
فرانسه
شهر پاریس را شهر شور و شرار و مهد علم و فضل میداند.
انگلیس
چهار سال در این کشور درس میخواند. مهمترین چیزی که از انگلیسیها میآموزد «روش» است؛ یعنی ایجاز، وضوح، بداهت و احترام به واقعیتها.[۴۸]
افغانستان و آسیای مرکزی
او سفرهای زیادی را تجربه میکند. در سفر به افغانستان و ازبکستان و تاجیکستان، از شهرهای سمرقند، بخارا و پنجکند دیدن میکند و بهوسعت جهان ایرانی و تمدن کهن پارسی پی میبرد. شایگان سفر به افغانستان را «صاعقهای واقعی» توصیف میکند و میگوید: «اگر روزی قرار شود که ایران را ترک کنم، به اینجا میآیم و تا آخر عمر در اینجا بهسر خواهم برد.»[۴۹] شایگان سفر به افغانستان، آسیای مرکزی و ماوراءالنهر را نوعی «تشرّف» میداند و میگوید «پس از این سفر درک من از جهان ایرانی بهنحو محسوسی تغییر یافت.»[۱۸]
اسپانیا
شایگان سفرهای زیادی به اسپانیا داشت و فضای این کشور را به روحیات خود نزدیک میدید. او ماه عسل خود را در این کشور سپری میکند و جوانمردی را ویژگی بارز مردم اسپانیا میداند.
آلمان
او در کلاسهای درسی دربارهٔ هایدگر در دانشگاه کلن آلمان نیز شرکت میکند.
آمریکای لاتین
شایگان سفری نیز مکزیک و پرو داشت.
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
شخصیت کوروس در رمان «در سفر» مهشید امیرشاهی در سال۱۳۶۰ طبق شخصیت داریوش شایگان طی سالهایش اقامتش در پاریس نوشته شدهاشت.
اسماعیل فصیح در رمان «ثریا در اغما» در سال۱۳۶۳، به منش و روش شایگان پرداخته است.[۵۰]
خیام
شایگان که در نوجوانی با خیام و اندیشههای او آشنا شد بهشدت تحت تأثیر این شاعر نام آشنای ایرانی بود و تا آخر عمر نیز رگههای این تأثیر در زندگی و آثار او بهچشم میخورد.
شکسپیر
تئاتر شکسپیر نمایشنامهنویس انگلیسی چنان تأثیری بر شایگان گذاشت که میگوید: «هویت زبان انگلیسی برای همیشه برایم با زبان شکسپیر همسان شد و همسان ماند.»[۵۱]
پل والری
عشق و شیفتگی شایگان به ادبیات او را به دنیای پر از شگفتی نثر و نظم سوق میدهد. تحت تأثیر پل والری نویسنده و شاعر فرانسوی بهویژه شعرهای «پارک جوان» و «گورستان دریایی» او قرار میگیرد. او بارها اشعار والری را میخواند و سعی میکند از آن تقلید کند.
شارل بودلر
پس از آن، شایگان با شارل بودلر نویسنده و شاعر مدرن فرانسوی، پیشگام نمادگرایی و تاریخ ادبیات جدید آشنا میشود. با مطالعه آثارش علاقهاش رو به فزونی مینهد. بهعقیده شایگان «بودلر وجه تمثیلی نوئی به اشیا میبخشید» و جایگاه جدیدی برای آنها قائل میشود. شایگان بودلر را «خط فاصل» میان شاعران قبل و بعد از او میداند و میگوید: «همه شاعران معاصر کشور من، شاعران پیش از بودلر بهنظرم میرسیدند.»[۵۲]
والتر بنیامین
او از طریق بودلر با والتر بنیامین فیلسوف و نویسنده آلمانی آشنا میشود. بنیامین نیز درباره سرودهای بودلر تحقیقاتی انجام داده است. از دید بنیامین آثار بودلر نشانهای از حدفاصل بین تجربههای ابتدایی در شهرهای مدرن است.[۵۳]
مارسل پروست
مطالعه آثار آندره ژید نویسنده فرانسوی، سبب علاقه شایگان به یوهان ولفگانگ فون گوته و مارسل پروست میشود. آنچه سبب کشش شایگان بهسوی پروست میشود «همبستگی هوش و حساسیت» در او بود. از نظر پروست، هنر، عاطفه، زندگی و تفکر مقولاتی جداگانه و متضاد نیستند.[۵۴]
راینر ماریا ریلکه
پس از والری، راینر ماریا ریلکه شاعر آلمانیزبان دومین شاعری بود که شایگان را مسحور خود میکند. «نامههایی به یک شاعر جوان» شایگان را مجذوب والری میکند. بهعقیده خودش تأثیر ریلکه بر او بسیار قطعی و راهگشا بود: «ریلکه به من هنر نگریستن را آموخت.» ریلکه از دیدگاه شایگان مشاهدهگری است که با شیوهای خاص وصفناپذیرها را شرح میدهد و «حساسیت عرفانی» او را که تا آن زمان هنوز پنهان مانده است، برمیانگیزد. «من با اشعار او متأملترین لحظات زندگیم را زیستهام.» سفر درونی با آثار ریلکه باعث میشود شایگان به دیدار مکانهایی برود که ریلکه در واپسین سالهای عمر در آنجا زندگی کرده بود.[۵۴]
نووالیس
مطالعه نوشتههای هرمان هِسه نویسنده و ادیب آلمانیسوئیسی، توجه شایگان را به نووالیس شاعر و فیلوسف آلمانی جلب میکند: «در همه آثار نووالیس جادوی جهان جاری است.» مفاهیم پرباری چون «صورت جان» و «هرچه شاعرانهتر، واقعیتر» به شایگان یاری میرساند تا آن هاله افسونی را که در ژرفای جان خانه دارد، فهم کند.
ماکس شلر
«مرگ یا بقا» و «وضعیت انسان در جهان» دو اثر ماکس شلر فیلوسف آلمانی نیز در جهانبینی شایگان تأثیرگذار است. او با مطالعه سخت، میتواند مکتب فلسفه انسانشناختی را که شلر بنیانگذار آن بود و بر تفکر آلمانی بین دو جنگ تأثیر بسیاری گذاشته بود، کشف کند.
رنه گنون
نوشتههای رنه گنون محقق سنتگرای فرانسوی از دیگر آثاری بود که شایگان را دورهای بهخود مشغول میکند. همه آثار او را میخواند و بهگفته خودش بهموقع خود را از تأثیر او رها میکند. گنونه از دید شایگان در عیناینکه دگماتیسم و تعصب کلاسیک را رد میکند، در دام تعصبی سنتی گرفتار آمده است. این هند است که شایگان را از تأثیر گنون رها میکند.
کارل گوستا یونگ
شایگان از طریق یک کنفرانس به دنیای مفاهیم و نوشتههای یونگ روانشناس و فیلسوف سوئیسی راه میبرد. یکی از دوستان شایگان که شاگرد پیاژه بود از مفاد یکی از سخنرانیهای یونگ برایش میگوید. همین مسئله بابی میشود برای خواندن مهمترین آثار روانشناس بنیانگذار روانشناسی تحلیلی.در همین ایام بود که مفاهیم چندپهلویی همانند «نمادگرایی عقل»، «ناخودآگاه جمعی» و مفهوم «فرافکنی» را درک میکند.[۳] مبحث ناخودآگاه جمعی که در آن عناصر نمادین، اسطورهای، دینی و عرفانی اهمیت بسیاری دارد، چنان بر اندیشه شایگان اثر میگذارد که پس از مطالعه آثار این روانشناس و روانکاو، سخنرانیهای بسیاری ایراد و مقالههای پرشماری مینویسد. مجموعه این مقالهها با عنوان بتهای ذهنی و خاطره ازلی در سال۱۳۵۶ در تهران منتشر شده است.[۵۵]
ژان هربر
مؤثرین فردی که نقشی اساسی در تعیین مسیر شایگان داشت، ژان هربر است. با هربر وارد دنیای اسطورههای هند میشود. بهگفته شایگان: «هربر هندشناس نبود؛ بلکه معرفتی تقریباً تجربی از تفکر هندو داشت.» او که از درسهای هربر دربارهٔ رامایانا و مهابهاراتا بسیار میآموزد میگوید: «هربر مرا با نبوغ حماسی هند آشنا کرد.»[۳]
هانری فرای
آشنایی با هربر مقدمهٔ یادگیری زبان سانسکریت بود. بهمدت دو سال به کلاسهای سانسکریت هانری فرای میرود و به خواندن متون مقدس هند روی میآورد.
هایدگر
او دورانی نیز سخت شیفته هایدگر است و دوران هایدگری را تجربه میکند. خود میگوید در دورهای بسیار شیفته زیروبمهای وجودی تفکر هایدگر بوده و مجذوب گرفتار او درباره مرگ و درباره استتار وجود.
استادان
شایگان در ژنو در کلاسهای درس فیلسوف و روانشناس فرانسوی ژان پیاژه، بنیانگذار روانشناسی رشد، شرکت میکند. باتلی، گوگنهایم، لیبنسکیند از استادان شایگان در دانشگاه ژنو بودند که حقوق عمومی، حقوق بینالملل و تاریخ نهادها و مؤسسات را تدریس میکردند. شایگان با علاقهای که به فلسفه داشت به آلمان میرود و در کلاسهای درس نظری پرفسور فولکمان، شلوک درباره هایدگر حضور مییابد. او نزد پرفسور زیمرمان نیز به اهمیت اساسی مکتب فلسفه انسانشناختی و تأثیر آن بر نخبگان اندیشمند پیمیبرد.
ژان هربر که شایگان در کلاسهای درس او دربارهٔ اساطیر هند شرکت میکند. هانری فرای بهمدت دو سال به شایگان درس سانسکریت میدهد. در تهران، دو سالونیم ادبیات هند را نزد برهمن ایندوشکر میخواند که آن هنگام مدرس زبان سانسکریت در دانشگاه تهران بود.
شاگردان
تأثیرگذاری بر دیگران
ایدئولوژیشدن سنت یکی از مهمترین مفاهیم در اندیشه آثار شایگان است که در انقلاب دینی چیست بهطورمفصل دربارهٔ آن بحث کرده است. بهعقیده محمد قوچانی شایگان از معدود روشنفگران لیبرال (مدرن و میانه روی) است که در بحبوحه مارکسیسم گروی روشنفکران ایران، چپزده نشد. بهعقیده قوچانی، مهندس مهدی بازرگان و عبدالکریم سروش تفکیک دین از ایدئولوژی را در قفای او پی گرفتند.
علت شهرت
فیلم ساختهشده
فیلم «درخت گلابی» ساخته داریوش مهرجویی در سال۱۳۷۶ روایتی از اندیشه و شخصیت داریوش شایگان بهمنزله عارف مدرن است.[۵۰]
داریوش مهرجویی در فیلم معروف «هامون» به کتاب «آسیا در برابر غرب» داریوش شایگان اشاره میکند. خسرو شکیبایی بازیگر اصلی این فیلم در سکانسی میگوید: «اگر میخوای مخت کار کنه اینو (کتاب آسیا در برابر غرب) بخون.»[۵۶]
فیلم مستند "زائر شرقی" دربارهٔ شایگان بهکارگردانی حسن خادمی ساخته شده است.
آثار و کتابشناسی
کتابها
بهفارسی
- ادیان و مکتبهای فلسفی هند، تهران، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۴۶؛ انتشارات امیرکبیر، تهران ۱۳۸۹؛ نشر و پژوهش فرزانروز، تهران ۱۳۹۳.
- بتهای ذهنی و خاطره ازلی، انتشارات امیرکبیر، تهران ۱۳۵۵؛ نشر و پژوهش فرزانروز تهران ۱۳۹۳.
- آسیا در برابر غرب، انتشارات امیرکبیر، تهران ۱۳۵۶؛ نشر و پژوهش فرزانروز، تهران ۱۳۹۲.
- هانری کربن: آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، انتشارات آگاه، تهران ۱۳۷۱؛ نشر و پژوهش فرزانروز، تهران ۱۳۹۲.
- زیر آسمانهای جهان (گفتوگوی رامین جهانبگلو با داریوش شایگان)، ترجمه نازی عظیما، نشر و پژوهش فرزانروز، تهران ۱۳۷۴.
- افسونزدگی جدید: هویت چهلتکه و تفکر سیار، ترجمه فاطمه ولیانی، نشر و پژوهش فرزانروز، تهران ۱۳۸۰.
- آیین هندو و عرفان اسلامی، ترجمه جمشید ارجمند، نشر و پژوهش فرزانروز، تهران ۱۳۸۲.
- واحهٔ زمردین (متن فارسیفرانسویِ اشعار سهراب سپهری)، ترجمه فرانسه از داریوش شایگان، انتشارات هرمس، تهران ۱۳۸۴.
- قیامت و معاد در عرفان اسلامی و هندو [بخشی از کتاب آیین هندو و عرفان اسلامی]، بهاهتمام عبدالکریم جربزهدار، انتشارات اساطیر، تهران ۱۳۸۴.
- آمیزش افقها: منتخباتی از آثار داریوش شایگان، گزینش و تدوین محمدمنصور هاشمی، نشر و پژوهش فرزانروز، تهران ۱۳۸۹.
- بینش اساطیری [بخشی از کتاب بتهای ذهنی و خاطره ازلی]، بهاهتمام عبدالکریم جربزهدار، انتشارات اساطیر، تهران ۱۳۹۱.
- در جستوجوی فضاهای گمشده، نشر و پژوهش فرزانروز، تهران ۱۳۹۲.
- پنج اقلیم حضور: بحثی درباره شاعرانگی ایرانیان،انتشارات فرهنگ معاصر، تهران ۱۳۹۳.
- جنون هوشیاری، بحثی درباره اندیشه و هنر شارل بودلر، مؤسسه فرهنگی و هنری چاپ و نشر نظر، تهران ۱۳۹۴.
- فانوس جادویی زمان: نگاهی به رمان «در جستوجوی زمان ازدسترفته» اثر مارسل پروست، فرهنگ معاصر، تهران ۱۳۹۶.
- سرزمین سرابها، ترجمه جمشید ارجمند، فرهنگ معاصر، تهران ۱۳۹۴.
- نگاه شکسته، اسکیزوفرنی فرهنگی، ترجمه علیرضا منافزاده، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۴ تهران.
بهعربی
- النفس المبتوره: هاجس الغرب فی مجتمعاتنا، دارالساقی، بیروت ۱۹۹۱.
- اوهام الهویة، ترجمه محمد علی مقلد، دارالساقی، بیروت ۱۹۹۳.
- ما الثوره الدینیه؟: الحضارات التقلیدیه فی مواجهه الحداثة، ترجمه: محمد الرحمونی، دارالساقی، بیروت ۲۰۰۴.
- الاصنام الذهنیة و الاذکاره الازلیة، ترجمه حیدر نجف، دارالهادی، بیروت ۲۰۰۷.
مقالات
- «آیین هندو»، مجلهٔ دانشکده ادبیات، سال یازدهم، ضمیمه ش۳و۴ (فروردینوتیر۱۳۴۳)، ص: ۳۴۵تا۳۸۴.
- «راز تثلیث: شیوا یا اصل فانیکننده»، مهر، دوره ۱۱، ش۳و۴ (خردادوتیر ۱۳۴۴)، ص: ۱۹۵تا۲۰۱.[۵۷]
- «ارتباط انسان و وجود در عرفان نظری اسلامی و حکمت هندو»، فرهنگ و زندگی، ش ۳ (مهر۱۳۴۹)، ص: ۵۹تا۷۱؛ نیز در جستارهایی در دین، روانشناسی، انسانشناسی و غیره: مجموعه مقالات (برگزیده از مجله فرهنگ و زندگی)، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران ۱۳۸۱.[۵۸]
- «قیامت و معاد در عرفان اسلامی و هندو»، الفبا، ش۱ (۱۳۵۲)، ص: ۱تا۲۸.[۵۹]
- «بینش اساطیری»، الفبا، ش۵ (اسفند۱۳۵۳)، ص: ۱تا۸۳.[۶۰]
- «دین و فلسفه و علم در شرق و غرب»، الفبا، ش۶ (۱۳۵۶)، ص: ۱۰۱تا۱۰۹.[۶۱]
- «سیروسلوک هانری کربن از هایدگر تا سهروردی»، ایراننامه، ش۲۷ (بهار۱۳۶۸)، ص: ۴۶۱تا۴۹۲؛ ش ۲۸ (تابستان۱۳۶۸)، ص ۵۸۴تا۶۱۷.[۶۲]
- «محمد داراشکوه، بنیانگذار عرفان تطبیقی»، ایراننامه، ش۳۰ (بهار۱۳۶۹)، ص۱۹۶تا۲۲۴؛ نیز در نامهٔ شهیدی: جشننامهٰ استاد دکتر سیدجعفر شهیدی، بهاهتمام علیاصغر محمدخانی، انتشارات طرح نو، تهران ۱۳۷۴، ص: ۷۹۲تا۷۶۸؛ نیز در بخارا، ش ۶۸و۶۹ (آذرواسفند ۱۳۸۷)، ص۷۰۰تا۷۳۰.[۶۳]
- «زائری از غرب»، ترجمه باقر پرهام، کلک، ش۲، ۱۳۷۰، ش ۵، ص: ۱۱تا۴۰.
- «تصویر یک جهان یا بحثی درباره هنر ایران»، کلک، ۱۳۷۰، ش ۱۴ و ۱۵، ص: ۳۱تا۴۵.
- «در جستوجوی فضاهای گمشده»، ایراننامه، ۱۳۶۹یا۱۳۷۰، ص: ۵۴۱تا۵۵۲.
- «در جستوجوی فضاهای گمشده»، کلک، ش ۲۳و۲۴، بهمنواسفند۱۳۷۰، ص: ۳۲تا۴۳.
- «در جستوجوی فضاهای گمشده»، نامه فرهنگ، ش ۹، بهار۱۳۷۲.
- «در جستوجوی فضاهای گمشده»، نقدوبررسی کتاب فرزان، ش?۲۵.
- «هانری کربن، آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی»، ایراننامه، ۱۳۷۱، ص: ۲۸۰تا۲۹۶
- دربارهٔ صادق هدایت و شماره ویژه مجله، ایراننامه، ۱۳۷۱، ص: ۴۰۷تا۴۱۳
- «در میان شرق و غرب»، ترجمه پرویز همایونپور، خرد و آزادی: یادنامه دکتر امیرحسین جهانبگلو، بهکوشش کریم امامی و عبدالحسین آذرنگ، تهران، باغ آینه، ۱۳۷۲، ص: ۳۳۷تا۳۴۴
- «چندگانگی فرهنگی»، گفتوگو، ش ۲، دی۱۳۷۲، ص: ۴۰تا۶۲.
- «ایدئولوژیک شدن سنت»، ترجمه مهرداد مهربان، کیان، سال چهارم، ش ۱۹، خرداد۱۳۷۳، ص: ۱۰تا۱۹
- «تعطیلات در تاریخ»، ترجمه علیرضا منافزاده، گفتوگو، ش۶، زمستان ۱۳۷۳.
- «تبلور یک نحوه هستی، درباره سیدجلالالدین آشتیانی»، کلک، ش ۸۱تا۹۳، آذر۱۳۷۴، ص: ۱۵۰تا۱۵۳ (نیز بخارا، ش۴۱، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۴)
- «فرزانگی و وارستگی»، خرد جاودان: جشننامه استاد سید جلالالدین آشتیانی، بهکوشش علی اصغر محمدخانی و حسن سیدعرب، نشر و پژوهش فرزان روز، ۱۳۷۷، ص: ۲۱تا۲۴
- «میان هستی و نیستی»، بخارا، ش۶، خردادوتیر۱۳۷۸، ص: ۳۸۰و۳۸۱.
- «هویت سهگانه»، ترجمه جمشید ارجمند، یاد یار مهربان، بهکوشش هما گرامی (فرهوشی)، انتشارات زبور، ۱۳۷۸
- «آمیزش افقها: نامهای به نسلهای آینده»، ترجمه کامران فانی، صبح امروز، یکشنبه ۱۰بهمن۱۳۷۸
- «دیدارهای هانری کربن»، احوال و اندیشههای هانری کربن، تهران، انتشارات هرمس و انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران، ۱۳۷۹
- «پدیدههای دیدار در گفتوگوی تمدنها»، اندیشه غربی و گفتوگوی تمدنها، ترجمه باقر پرهام، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، ۱۳۷۹
- «افسونزدگی جدید»، بخارا، اردیبهشت۱۳۸۰
- «آمیزش افقها»، معماری و شهرسازی، آذر۱۳۸۰
- «آمیزش افقها»، همشهری
- «ارزشهای جهانگیر»، نقد و بررسی کتاب فرزان، ش۲
- «تصویر یک جهان یا بحثی درباره هنر ایران»، فصلنامه هنر، ش۵۷.
- «تصویر یک جهان یا بحثی درباره هنر ایران»، هنرهای تجسمی، ش۱۰.
- «روابط هندوئیسم و تصوف»، ترجمه جمشید ارجمند، بخارا، ش?۲۱و۲۲اسفند۱۳۸۰.
- «مقدمه»، روح ایران، ترجمه محمود بهفروزی، تهران، نشر پند نامک ۱۳۸۱.
- «آیین هندو و عرفان اسلامی»، همشهری، ۲۶و۲۷شهریور۱۳۸۲.
- «هویتهای چندگانه»، تنظیم یوسف ناصری، یاس نو، پنجشنبه ۲۹آبان۱۳۸۲.
- «چندگانگی فرهنگی»، بخارا، ش۴۲، خردادوتیر۱۳۸۴.
- «طغیان دیگری» [درباره ژان بودریار]، ترجمه فاطمه ولیانی، بخارا، ش۴۴، مهروآبان۱۳۸۴.
- «شرحی بر دوستی»، جمشید ارجمند: جشننامه ۴۵ سال کار، بهکوشش زاون قوکاسیان و حسین رسولاف، تهران، ۱۳۸۴، ص ۳۳تا۳۶.
- «مسکوب، اقلیم حضور بود»، بخارا، ش ۴۱، فروردینواردیبهشت۱۳۸۴، ص ۳۵تا۳۴۸.
- «شعر نسروده»، آفتاب معرفت: مجموعه مقالاتی دربارهٔ عبدالحسین زرینکوب و نمونهای از آثار وی، گردآوری: سامیه بصیر مژدهی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۵.
- «فانیای که من میشناسم»، بخارا، ش ۶۲، خردادوشهریور ۱۳۸۶، ص ۱۰۷تا۱۱۳.
- «ابوالحسن رفیعی قزوینی از آخرین حکیمان ایران سنتی»، بخارا، ش ۶۴، آذرتااسفند۱۳۸۶.
- «از ازل تا به ابد» [دربارهٔ حافظ]، شاخههای شوق، یادگارنامه بهاءالدین خرمشاهی، ج اول، بهکوشش علی دهباشی، نشر قطره ۱۳۸۶.
- «آیا تهران مدینهای تمثیلی است»، ترجمه فاطمه ولیانی، معماری و شهرسازی، ش ۸۸و۸۹، زمستان۱۳۸۶.
- «خیام شاعر لحظههای برقآسای حضور»، ترجمه نازی عظیما، بخارا، ش۶۶، شهریور ۱۳۸۷، ص ۳۰تا۴۵.
- «الهویه: الجماعه و الجماعات»، حدیث اجراه و صاغه بالعربیه: حسین قبیسی، مواقف، دارالساقی، العدد۶۵، ص: ۵۶تا۶۴.
- «الهویه المرکبه هویه بأربعین بعداً»، ترجمه حیدر نجف، قضایا اسلامیه معاصره، چاپ بیروت، ش ۲۰و۲۱، ۲۰۰۲(۱۴۲۳).
- «کیف امسی العالم شبحا»، ترجمه حیدر نجف، قضایا اسلامیه معاصره، السنه التاسعه، العدد۳۰، شتا ۲۰۰۵(۱۴۲۵)، ص ۱۹۳تا۲۴۰.
مصاحبهها و گفتوگوها
- شایگان، داریوش، گفتوگوکننده: رامین جهانبگلو، ایراننامه، ۱۳۷۱، ص: ۲۸۰تا۲۹۶.
- شایگان، داریوش [مصاحبه]، کلک، ش۵۳، مرداد۱۳۷۳، ص۲۶۲تا۳۰۳.
- «اسطوره، ایدئولوژی، حقیقت…»، گفتوگوکننده: اکبر گنجی، راه نو، ش۱۲.
- «روشنفکر و اندیشمند چند پرسشی»، گفتوگوکننده: شاهرخ تویسرکانی، دنیای سخن، ش۷۷، دیوبهمن۱۳۷۶.
- «فرهنگ جهانی در گفتوگو با داریوش شایگان»، گفتوگوکننده: سیدمرتضی مردیها، جامعه، سال اول، ش ۶۷، یکشنبه ۲۷اردیبهشت۱۳۷۷.
- «انسان، اخلاق و فرهنگ»، گفتوگوکننده: سیدمرتضی مردیها، جامعه، ش۶۸، دوشنبه ۲۸اردیبهشت۱۳۷۷.
- «فرهنگ جهانی»، مجله حقوقی و قضایی دادگستری، ۲۷تا۲۹اردیبهشت۱۳۷۷.
- «دین ایدئولوژیک و انتحار معنوی»، کیان، ش۴۵، بهمنواسفند۱۳۷۷.
- «دین و دینپژوهی در روزگار ما»، هفت آسمان، ش۵، بهار۱۳۷۹.
- «سلسله گفتوگوهای پیرامون نشر و فرهنگ: گفتوگوی هجدهم با داریوش شایگان و کامران فانی»، گفتوگوکنندگان: عبدالحسین آذرنگ و علی دهباشی، با همکاری طوبی ساطعی، بخارا، ش۲۴.
- «پایی در آب و پایی در خاک»، گفتوگوکنندگان: احمد غلامی و علیرضا کیان، همشهریماه، ش۵، مرداد۱۳۸۰.
- «ما شاهد ظهور آگاهی سیارهای هستیم»، گفتوگوکننده: سایر محمدی، ایران، ۱۸شهریور۱۳۸۰.
- «ما همه مهاجر هستیم»، گفتوگوی لیبراسیون با داریوش شایگان، ترجمه آذر خلیلی، آفتاب، ش۳.
- «گذشته یک توهم: پیرامون ایدئولوژیهای توتالیتر»، گفتوگوکننده: محمدتقی قزلسفلی، همبستگی، ۲۶شهریور۱۳۸۰.
- «از آسیا در برابر غرب تا آمیزش افقها»، قرن روشنفکران، بهکوشش محمد تقی قزلسفلی، هرمس ۱۳۸۰.
- «تفکر سیارهای و هویت شبکهای»، گفتوگوکننده: محمدرضا ارشاد، همشهری، ۲۸و۲۹آبان۱۳۸۱.
- «استثنایی بر یک قاعده: ارزیابی شایگان از وضعیت مطالعه در ایران»، کتاب هفته، دوشنبه ۱۳آبان۱۳۸۱.
- «هستیشناسیهای پراکنده»، گفتوگو، ش۳۷، مرداد۱۳۸۲.
- «همه تمدنهای بزرگ دینی هستند»، گفتوگوکننده: علی اصغر سیدآبادی، ش۲۱و۲۲، ۲۶مهر۱۳۸۲.
- «روزنهای به وجه دیگر واقعیات»، گفتوگوکننده: محمدرضا ارشاد، همشهری، ش ۷، ۹اسفند۱۳۸۲.
- «از کتککاری به ایثار»، گفتوگوی مجید اسلامی و مانی حقیقی با داریوش شایگان و داریوش مهرجویی، هفت، ش۱۳.
- «فصل فکر: چهرهبهچهره با شایگان، مرور آثار یک نویسنده»، گفتوگوکننده: محمدرضا ارشاد، کتاب هفته، ش۵۰۱.
- «از هند تا پسامدرن» [گفتوگو با داریوش شایگان و هوشنگ رهنما]، گستره اسطوره، گفتوگوکننده: محمدرضا ارشاد، هرمس، ۱۳۸۲.
- «باید کودک ذهنم را عوض کنم»، تنظیم: حامد یوسفی، شرق، دوشنبه ۲۸مهر۱۳۸۲.
- «متفکران اهل معنا»، [?میزگرد]، کتابماه ادبیات و فلسفه، ش۷۴، آذر۱۳۸۲.
- «دموکراسی جدید تجمل نیست»، گفتوگوکننده: حامد یوسفی، سیاستنامه شرق، ۳.
- «حکیم اهل مدارا: محفل انس طباطبایی در گفتوگو با داریوش شایگان»، شرق، ۷.
- «نقد و بررسی کتاب افسونزدگی جدید: گفتوگو با داریوش شایگان»، مونیسم یا پلورالیسم، بهکوشش بیژن عبدالکریمی، تهران، یادآوران، ۱۳۸۳.
- «دین، معنویت و دنیای مدرن»، اشراق، دوره جدید، سال اول، ش۱، پاییز۱۳۸۳.
- «دیالکتیک ستیز و سازش با دیگری: میزگرد ارزیابی انتقادی فرهنگ ایران»، ایران، ۳مهر۱۳۸۴.
- «جمهوری مونادها»، گفتوگوکننده: محمدرضا ارشاد، همشهریماه، آبان۱۳۸۴.
- «جایزه فرانسویها به فیلسوف رماننویس»، گفتوگوکننده: مهدی یزدانیخرم، شرق، ۲۵تا۲۷آبان۱۳۸۴.
- «همه فلسفهزده شدهاند؛ کنج خانه داریوش شایگان»، گزارشی از گفتوگوی ایسنا با شایگان، شرق، ۱۱شهریور۱۳۸۵.
- «ایران، موزائیک فرهنگها»، اعتماد، پنجشنبه ۲۳فروردین۱۳۸۶.
- داریوش شایگان، [دربارهٔ رفیعی قزوینی]، هفتهنامه تابان، یکشنبه ۶خرداد.
- «کربن فرهنگ ایرانی را در اندیشه سهروردی میدید»، همبستگی، چهارشنبه ۱۰مرداد۱۳۸۶.
- «میانجی فرهنگی ایرانی: گزارش سخنرانی داریوش شایگان و غلامحسین ابراهیمی دینانی»، کارگزاران، چهارشنبه ۱۰مرداد۱۳۸۶.
- «سنت بهوقت مدرن»، گفتوگوکننده: متین غفاریان، شهروند، سال۲، ش۳۵، ۷بهمن۱۳۸۶.
- «التعایش بین الادیان: مقاربات فی المرتکزات المعنویه و المعرفیه للتعدیه»، ترجمه حیدر نجف، قضایا اسلامیه معاصره، العدد۲۲، شتا ۲۰۰۳(۱۴۲۳).
سبک و لحن و ویژگی آثار
جوایز و افتخارات
- دریافت نشان عالی دولت فرانسه
- ۲۰۰۲ نشان شوالیه هنر و ادب فرانسه
- ۲۰۰۵ جایزه اَدِلف از طرف مجمع نویسندگان فراسه زبان برای رمان "سرزیمن سرابها"
- ۲۰۱۰ جایزه گفتوگوی تمدنها در دانمارک
- ۲۰۱۱ مدال عالی زبان و ادبیات فرانسه
- ۲۰۱۲ معتبرترین جایزه آکادمی فرانسه با عنوان «جایزه بزرگ زبان و ادبیات فرانسه»(۱۳۹۲)
بررسی چند اثر
فانوس جادویی زمان
آخرین اثر شایگان است که به بررسی زندگی و آثار مارسل پروست نویسنده شهیر فرانسه با تکیه بر «در جستوجوی زمان ازدسترفته» پرداخته است. شایگان در این اثر تأملات پیچیده پروست را براساس کتاب هفتجلدیاش تشریح و تفسیر کرده است.
پنج اقلیم حضور
شایگان این کتاب را سال۱۳۹۳ بهزبان فارسی منتشر کرد که در مدت کوتاهی به بالای جدول پرفروشترین کتابهای ایران راه یافت و بارها تجدید چاپ شد. شایگان در این کتاب از زاویه دید یک متفکر و فیلسوف، شالودههای فکری ایرانیان را از دریچه پنج شاعر بزرگ ایرانی بررسی میکند و به دغدغه چندینو چند سالهاش دربارهٔ دلبستگی و شیفتگی ایرانیان به ادبای بزرگ سرزمینشان پاسخ میدهد. او در این کتاب فردوسی را "مشهور اوج حماسهها"، عمر خیام را "مظهر نوعی تعارض در نبوغ ایرانی"، "مولانا را "تکامل سنتی عرفانی"، سعدی را "صورت آرمانی آداب اجتماعی ایرانی" و حافظ را "ترجمان الاسرار ادب فارسی" میداند.
تعداد چاپها و تجدید چاپهای کتابها
منبعشناسی
- آرام، کیوان، «سرنوشت نادیدنی جهان»، ایران، ۱۳۸۳.
- ارشاد، محمدرضا، «افسونزدگی جدید، هویت چهلتکه و تفکر سیار: مصطفی ملکیان، هوشنگ رهنما و مراد فرهادپور درخصوص کتاب افسونزدگی جدید»، کتاب هفته، ش۱۳.
- اسپیر، آرنو، «جهانی شدن روان گسیخته: آلن تورن و داریوش شایگان در گفتوگویی رودررو»، ترجمه احمد پرهیزی، شرق، سهشنبه ۶آبان۱۳۸۲.
- بازرگانی، بهمن، «در میانه قاره گمشده روح و مدرنیته»، شرق، ۲۶و۲۹شهریور۱۳۸۳.
- بروجردی، مهرزاد، روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمه جمشید شیرازی، تهران، نشروپژوهش فرزان روز، ۱۳۷۷، ص: ۲۲۸تا۲۴۰.
- بنوعزیزی، علی، «جوامع اسلامی در مجادله با غرب از داریوش شایگان»، ایراننامه، ۱۳۷۲، ص ۷۰۵تا۷۰۹.
- بهارلو، محمد، «گفتوگو زیر آسمان کبود»، دنیای سخن، ش۶۶، مهر و آبان ۱۳۷۴.
- پدرام، مسعود، «جستوجوی معنا در مدرنیته بازاندیشیده»، مونیسم یا پلورالیسم، ص: ۳۹تا۵۰.
- پرهام، مهدی، «افسونزدگی جدید»، بخارا، آبان۱۳۸۰.
- جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبیسیاسی ایران: از رویکارآمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ۱۳۸۳، ص:?۶۱۱و۶۱۲.
- حقدار، علیاصغر، «گفتوگوی تمدنها در اندیشه داریوش شایگان»، گزارش گفتوگو، ش۷.
- حقدار، علیاصغر، «داریوش شایگان و نگاه به دنیای مدرنیته»، نامه میب د، سال اول، ش۱، بهار۱۳۸۰.
- حقدار، علیاصغر، داریوش شایگان و بحران معنویت سنتی، تهران، کویر، ۱۳۸۳.
- خدابندهلو، فرهاد، «نگاه شکسته»، ایران نامه، آذر۱۳۸۶، ص: ۵۸۹تا۶۰۹.
- خلجی، مهدی، «نگاهی به نخستین رمان داریوش شیگان»، همبستگی، ۱۲آذر۱۳۸۴.
- داوری اردکانی، رضا، «شایگان و پرسشهای بیپاسخ»، مونیسم یا پلورالیسم، ص:?۵۱تا۶۶.
- دهدزی، فرید، «شایگان چهل تکه»، شرق، پنجشنبه ۲۲اردیبهشت۱۳۸۴.
- رجبی، مهدی، «بازاندیشیهای شایگان»، کتاب ماه علوم اجتماعی، ش۹۲و۹۳.
- رحمانی، محترم، «شایگان و مدرنیته غربی»، همبستگی، ۱۶خرداد۱۳۸۵.
- سیدآبادی، علیاصغر، «بازخوانی میراث شایگان»، یاس نو، ۱مهر۱۳۷۲.
- سید عرب، حسن، «هانری کربن: آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی»، گلچرخ، ش۱۴، مرداد۱۳۷۵، ص: ۱۵تا۱۸.
- شیرخانی، علی، «تفکر سیار در افسونزدگی جدید»، پگاه حوزه، ش۷۰.
- طباطبایی، سیدجواد، «شناخت ساحتهای معنوی در اسلام ایرانی»، نشر دانش، سال۱۱، ش۱
- عبدالکریمی، بیژن، «هویت چهل تکه و تفکر بیخانمان»، مونیسم یا پلورالیسم، ص:?۶۷تا۸۴.
- عبدالکریمی، بیژن، «مونیسم یا پلورالیسم»، مونیسم یا پلورالیسم، ص: ۱۰۷تا۱۳۸.
- غرایاق زندی، داود، «سپیدهدمان و شامگاه بتان: سوگواری یا سازگاری»، کتاب ماه هنر، ش۳۵، ص: ۲۳تا۳۶.
- غرایاق زندی، داود، «وحدت در کثرت یا کثرت در وحدت»، کتابماه هنر، ش ۴۷و۴۸.
- فولادوند، عزتالله، «هم بهقدر تشنگی: برداشت و دریافتی از آسیا در برابر غرب»، آیینه زندگی، ش۲۲و۲۳.
- کاجی، حسین، کیستی ما از نگاه روشنفکران ایرانی، تهران، روزنه، ۱۳۷۸، ص: ۶۳تا۱۰۲.
- کن، فیلیپ، «افسونزدگی جدید»، ترجمه فاطمه ولیانی، بخارا، ش۳۱.
- گشتر، افسانه، «نمونه بارز از اندیشه پویای ایرانی»، ترجمه سعید فیروزآبادی، بخارا، ش۴۷، ۱۳۸۴، صفحات ۳۸۸تا۳۹۱.
- مجابی، جواد، «تفکر سیار در کار شایگان»، نگاه کاشف گستاخ، افق، ۱۳۸۳.
- مجاهدی، محمد مهدی، «رنگین کمان اشراق غربی در گفتوگوی آینههای شکسته»، مونیسم یا پلورالیسم.
- مجاهدی، محمد مهدی، «نقد و بررسی مقاله هویت چهل تکه و تفکر بیخانمان»، مونیسم یا پلورالیسم، ص: ۸۵تا۲۰۶.
- مونیسم یا پلورالیسم : تحلیل و نقد دیدگاه داریوش شایگان در افسونزدگی جدید، بهکوشش بیژن عبدالکریمی، تهران، یادآوران، ۱۳۸۳.
- مهیار، محمد، «آسیا در برابر غرب»، نگین، ش۱۶۰، شهریور ۱۳۵۷، ص: ۳۱تا۳۳.
- میردامادی، یاسر، «من و رندی و وضع بیخبری»، هممیهن، ۱خراد۱۳۸۶.
- نصر، سید حسین، «نگهی دیگر به هانری کربن»، ایراننامه، سال نهم، ش۴، پاییز۱۳۷۰، ص: ۶۶۷تا۶۷۸.
- نفیسی، رسول، «زیر آسمانهای جهان»، ایراننامه، ۱۳۷۵، ص: ۳۲۱تا۳۳۳.
- نهال معرفت : نشریه داخلی کانون توتم اندیشه: ویژهنامه دکتر داریوش شایگان، سال دوم، ش۴، زمستان۱۳۸۳.
- هاشمی، محمدمنصور، هویتاندیشان و میراث فکری احمد فردید، تهران، کویر ۱۳۸۳، ص: ۲۹۱تا۳۷۱.
- [?؟]، «هانری کربن، آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی»، نامه فرهنگ، سال دوم، ش۴، تابستان۱۳۷۱، ص: ۱۴۸تا۱۴۹.
- [?؟]، «زیر آسمانهای جهان»، کیان، سال پنجم، ش ۲۷، مهروآبان۱۳۷۴.
- [?؟]، «افسونزدگی جدید»، معماری و شهرسازی، مهر۱۳۸۰.
- «کتاب افسونزدگی جدید نقدوبررسی شد»، [گزارش]، اطلاعات، ۲۴مرداد۱۳۸۰.
- «پرتونگاری پست مدرنیته در محاق سنجش»، [گزارش]، انتخاب، ۵آذر۱۳۸۰. مونیسم یا پلورالیسم، ص: ۱۵تا۳۸.
- رضوان، عبدالسلام، الفصام الثقاقی: المجتمعات الاسلامیه فی مواجهه الغرب، العربی، سبتامبر۱۹۹۳، ص: ۲۰۰تا۲۰۴.
- معطی قبال، «حدیث داریوش شایغان بعد صدور کتابه عن هنری کوربان: حقائق و اوهام فکریه تنتشر فی الشرق»، الاربعاء، ۲۶سبتامبر۱۹۹۰.
نوا، نما، نگاه
پانویس
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۸.
- ↑ جهانبگلو، زیرآسمانهای جهان، ۸و۲۱و۳۴.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۳۸.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۴۰و۴۱.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ بخارا، قصه یک گسست، ۱۲۱.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۴۵.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۴۶.
- ↑ بخارا، قصه یک گسست، ۱۳۳.
- ↑ «شایگان از دیدگاه بین فرهنگی».
- ↑ «مرگ از منظر داریوش شایگان». بخارا، ش. ۱۲۴، ۷۶۵.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۱۰۴.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۶۱.
- ↑ محمدمنصور هاشمی، آمیزش افقها، ۲.
- ↑ «جوایز و افتخارات شایگان».
- ↑ «عاشق ایران بود». بخارا، ش. ۱۲۴، ۶۹۴و۶۹۵.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۲۶.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۱۲.
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ جهانبگلو، زیرآسمانهای جهان، ۲۱.
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ «همیشه بزرگتر من بود». بخارا، ش. ۱۲۴، ۷۰۷.
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۲۴.
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ ۲۱٫۳ ۲۱٫۴ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۸تا۱۴.
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ جهانبگلو، زیرآسمانهای جهان، ۳۴.
- ↑ بخارا، قصه یک گسست، ۱۱۳.
- ↑ بخارا، قصه یک گسست، ۱۱۳.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۳۹.
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۴۱.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۱۳.
- ↑ ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۴۲.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۴۳.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۴۰.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۱۴و۱۵.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۴۷.
- ↑ جهانبگلو، زیرآسمانهای جهان، ۱۶.
- ↑ جهانبگلو، زیرآسمانهای جهان، ۱۶تا۱۸.
- ↑ جهانبگلو، زیرآسمانهای جهان، ۳۷.
- ↑ جهانبگلو، زیرآسمانهای جهان، ۱۷.
- ↑ «شایگان حامی بزرگ هند». بخارا، ش. ۱۲۴، ۶۵۰.
- ↑ «حرفهای آموزگار برای شایگان». بخارا، ش. ۱۲۴، ۷۰۲.
- ↑ «اردکانی و توصیفش از شایگان». بخارا، ش. ۱۲۴، ۱۸۵.
- ↑ «شرح اخلاق شایگان از زبان داماد». بخارا، ش. ۱۲۴، ۶۴۵.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۳۰.
- ↑ «شایگان از دیدگاه بین فرهنگی».
- ↑ ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ جهانبگلو، زیرآسمانهای جهان، ۴۴.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۲۷.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۲۶و۲۷.
- ↑ «عاشق ایران بود». بخارا، ش. ۱۲۴، ۶۹۵.
- ↑ «همیشه بزرگتر من بود». بخارا، ش. ۱۲۴، ۷۰۹.
- ↑ بخارا، قصه یک گسست، ۱۱۳.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۱۴.
- ↑ ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ حقدار، علیاصغر، داریوش شایگان و بحران معنویت سنتی، ۱۲.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۲۲.
- ↑ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۳۵.
- ↑ «شایگان از دیدگاه بین فرهنگی».
- ↑ ۵۴٫۰ ۵۴٫۱ جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، ۳۶.
- ↑ «شایگان از دیدگاه بین فرهنگی».
- ↑ «فیلم هامون مهرجویی».
- ↑ «راز تثلیث: شیوا یا اصل فانیکننده».
- ↑ «ارتباط انسان و وجود در عرفان نظری اسلامی و حکمت هندو».
- ↑ «قیامت و معاد در عرفان اسلامی و هندو».
- ↑ «بینش اساطیری».
- ↑ «دین و فلسفه و علم در شرق و غرب».
- ↑ «سیر و سلوک هانری کربن از هایدگر تا سهروردی».
- ↑ «محمد داراشکوه، بنیانگذار عرفان تطبیقی».
منابع
- جهانبگلو، رامین (۱۳۷۶). زیر آسمانهای جهان (گفتوگو با داریوش شایگان). ترجمهٔ نازی عظیما. تهران: فرزانروز.
- شایگان، داریوش (۱۳۸۸). آمیزش افقها (منتخباتی از آثار شایگان). به کوشش محمدمنصور هاشمی (گزینش و تدوین). تهران: فرزانروز.
- دهباشی، علی. «مرگ از منظر داریوش شایگان». بخارا (تهران)، ش. ۱۲۴ (۱۳۹۷).
- دهباشی، علی. «یادنامه داریوش شایگان». مرکز پژوهشی میراث مکتوب (تهران)، ش. ۱۲۴ (۱۳۹۷).
پیوند به بیرون
- «سازمان اسناد و کتابخانه ملی». بازبینیشده در ۱۱بهمن۱۳۹۷.
- «خانه کتاب». بازبینیشده در ۱۲بهمن۱۳۹۷.
- «زیر آسمانهای جهان، گفتوگو با داریوش شایگان (مصاحبهکننده : رامین جهانبگلو)، مجله کلک». پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. بازبینیشده در ۶بهمن۱۳۹۷.
- «منظومۀ فکری فیلسوف بازیگوش، محمد منصور هاشمی». بخارا. بازبینیشده در ۵بهمن۱۳۹۷.
- «ژنو، شهری که شایگان در آن دوباره متولد شد». شهر کتاب. بازبینیشده در ۹بهمن۱۳۹۷.