تندرکیا

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
شمس‌الدین تندرکیا

نام اصلی آقاعباس نوری
زمینهٔ کاری سرایش، نمایشنامه‌نویسی، نقد ادبی
زادروز ۱۲۸۸ ه. ش.
تهران، محلهٔ سنگلج
پدر و مادر میرزا هادی نوری و عصمت‌الحاجیه بروجردی
مرگ ۱۳۶۶ ه. ش.
تهران
علت مرگ سرطان
لقب شمسی
بنیانگذار شعر نو فارسی
پیشه شاعری، نقدپردازی، نمایشنامه‌نویسی
نمایشنامه‌ها تیسفون
تخلص تندرکیا
مدرک تحصیلی لیسانس حقوق- دکترای حقوق در شاخهٔ اقتصاد
دانشگاه دانشگاه تهران- دانشگاه پاریس
استاد علی‌اکبر دهخدا، عبدالله مستوفی، فاضل خلخالی
دلیل سرشناسی نهیب جنبش ادبی-شاهین
اثرگذاشته بر بیژن الهی
امضا [[پرونده:‏|frameless|upright=0.72|alt=]]

شمس الدین تندرکیا از نخستین شاعران نوپرداز، منتقد ادبی و نمایشنامه‌نویس ایرانی بود.

***

عباس شمس‌الدین کیا مشهور به تندرکیا، دارای درجه‌ٔ دکتری در رشته‌ٔ اقتصاد از دانشگاه پاریس، در دهه‌های ۱۳۱۰ تا ۱۳۵۰ آثاری به صورت‌های شعر و نثر منتشر کرد. او نوه‌ٔ پسری شیخ فضل‌الله نوری، مجتهد نامور شیعه و برادر زهرا کیا، پژوهشگر و مترجم ادبی، بود.[۱]

داستانک

اتمام تحصیل

در اواخر دورهٔ تحصیلش، شعله‌های جنگ جهانی دوم، روز به روز، بیش‌تر می‌شد. دولت ایران دستور داد که دانشجویان ایرانی در اروپا، به سرعت به کشور بازگردند. تندر که از ناتمام ماندن تحصیلش بیمناک بود کاری عجیب کرد. یک روز، آن‌قدر دوید و دوید تا پزشک معتمد سفارت ایران در پاریس گمان برد او به بیماری قلبی مبتلا است. با تجویز استراحت، بازگشتش مدتی به تعویق افتاد. او نیز از این فرصت برای اتمام سریع تحصیلاتش بهره برد.[۲]

شاهین در شهر آرام

او در دورهٔ سربازی خود، نخستین افسر وظیفه‌ای بود که در دادرسی ارتش خدمت می‌کرد. به تأکید خود، دفتر دوم شاهین را که در «دانشکدهٔ افسری بر پشت زین اسب ساخته بود»، در آبان ۱۳۱۹ برای دریافت پروانهٔ چاپ به نزد وزیر فرهنگ وقت برد. می‌دانیم که در آن دوره، وزیر فرهنگ اسماعیل مرآت بود. وزیر با پرخاش به او می‌گوید: «ببین شما هنوز از پاریس برنگشته، چه بلبلشویی توی این شهر آرام راه انداخته‌اید. ببینید دنیای غرب داره چه کارهایی می‌کنه. شعر، شعر، شاهین، شاهین! اگر که می‌‌خواهید ما شما را توی اداراتمون راه بدهیم، باید که از این دورهٔ افسری وظیفهٔ خودتون استفاده کنید و این کارها را ولش کنید و بگذارید که مردم شاهین را فراموش کنند.»[۳]

زندگی و تراث

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

«آقا عباس» ملقب به شمس‌الدین، فرزند میرزا هادی، فرزند شیخ فضل‌الله نوری، در سال ۱۲۸۸ هجری شمسی و در محلهٔ «سنگلچ» تهران به دنیا آمد. پدر او قاضی عدلیه و مادرش، خانم عصمةالحاجیه بروجردی، فرزند یکی از روحانیون بود. میرزا هادی جز او، چهار فرزند دیگر نیز داشت: محمد، فروغ، نیّر و زهرا که به جهت فعالیت‌های ادبی و ازدواج با پرویز ناتل خانلری از سایرین مشهورتر است. بنابر شجره‌نامه، خانوادهٔ کیا، از مردم «نور» مازندران، به «جاماسب، برادر قباد ساسانی» نسب می‌برند.[۴] شمس‌الدین که «شمسی» صدایش می‌کردند، بعدها نام هنری تندرکیا را برای خود برگزید. دورهٔ ابتدایی را در مدرسه‌ٔ «شرف مظفری» به پایان برد و در سال ۱۳۰۷ هجری شمسی برخلاف علاقه‌ٔ بسیار به تحصیل در مدرسهٔ نظام به علت تندمزاجی و ناراضی‌بودن خانواده و البته به بهانه‌ٔ کم‌خونی دوبار در امتحان ورودی رد شد. این در حالی بود که با وجود امکان تحصیل در اروپا و اصرار خانواده‌اش به مهاجرت، از این قضیه تن می‌زد.[۵]

در سال ۱۳۰۷ بر اثر مخالفت خانواده با ورود به مدرسه نظام و یا بر اساس ادعایی که پزشک مدرسه می‌کند و تندرکیا نقل می‌کند بر اثر تندمزاجی، وارد مدرسهٔ سیاسی شد و در مدرسهٔ کمال‌الملک نیز نقاشی آموخت. دورهٔ متوسطه در مدرسه‌ٔ سیاسی و هم مدت تحصیل در دانشکده‌ٔ حقوق تهران را سپری کرد و در همان زمان نمایش‌نامه‌‍‌ٔ «تیسفون» را نگاشت. تا این که پس از گرفتن لیسانس از دانشکدهٔ حقوق تهران برای ادامهٔ تحصیل،به همراه گروه محصلین بورسیه‌شده توسط دولت،در ۲۲ شهریور ۱۳۱۱ عازم فرانسه شد. سال اول تمدید دوره‌ٔ لیسانس را در شهر «لیون» و پس از آن تا مقطع دکتری در پاریس تحصیل کرد؛ تا در تاریخ ۲ مارس ۱۹۳۹ مدرک دکترای حقوق خود را در شاخه‌ٔ اقتصاد دریافت کرد و سپس در ۲۸ فروردین ۱۳۱۸ به تهران برگشت.[۶]

او که در سال ۱۳۱۷، یعنی کمی پیش از رجوع به وطن، به فکر حرکتی نوین در ادبیات افتاده‌بود و می‌خواست نظام پیر و سالخورده‌ٔ ادبیات فارسی را در‌هم‌شکند و نظم نوینی در ادبیات حاکم کند، سرانجام نتیجه‌ٔ تأملات خود در این زمینه را با عنوان «نهیب جنبش ادبی شاهین» مطرح کرد. قرار بود آگهی نخستین شاهین در روزنامهٔ اطلاعات به تاریخ ۴ آذر ۱۳۱۸ اعلام انقلابی ادبی به رهبری دکتر تندرکیا باشد، اما هجمه‌ٔ هر دو طیف قدمایی و نوگرا او را به شدت منزوی ساخت.[۷]
سالی گذشت و تندرکیا در حالی که مشغول خدمت وظیفهٔ سربازی بود و نیز با وجود مشکلاتی که در اخذ مجوز متوجه کارش شده‌بود، شاهین یک را به انضمام شاهین دو و سه در یک مجلد به چاپ رساند. تندرکیای جوان که در هر شاهینی اعلام پیروزی انقلابش را می‌کرد، در نامه‌ای که در روزنامهٔ ایران چاپ می‌کند از هواداران می‌خواهد که راه را ادامه‌دهند تا بازگردد. پس از پایان خدمت سربازي در سال ۱۳۲۲ شاهین‌های ۴ تا ۲۵ در جزوه‌ای سی‌ویک صفحه‌ای منتشر می‌شود.[۸]
در زمستان ۱۳۲۳، به تعبیر خود، تندرکیا «انقلابی فکری» در زندگی‌اش رخ می‌دهد و او را تا ۱۳۳۴ از مطالعه و کار باز می‌دارد . در این هنگام او درمی‌یابد که هیچ کتابی در دنیا وجود ندارد که فایده‌ای داشته‌باشد و فقط «کتاب عظیم زندگانی» ممکن است به او چیزی بیاموزد و بس! پس با کتاب قهر کرد و تا سال ها چیزی چاپ نکرد. پس از آن دورهٔ رکود، شاهین‌های ۲۶ تا ۳۱ در سال ۱۳۳۵ چاپ شد که روزنامه‌ٔ سیاسی فرمان ناشر آن بود. در این سال‌ها تندرکیا می‌نوشت، ولی جز در مصاحبهٔ مکتوب با «اندیشه و هنر» و مقاله‌ای با نام مستعار در همان نشریه، فعالیت چشم‌گیری در نشریات نداشته‌است. با این‌که مجموعه‌ٔ شاهین‌ها را در سال‌های ۴۳ و ۴۹ و ۵۴ کامل کرد، اما همیشه از مصاحبه و حتی حضور در جمع هم‌صنفان خود پرهیز داشت. تا‌جایی‌که با هیچ‌کس از اهالی ادبیات حشر و نشری نداشت و البته جز معدودی هم او را جدی نمی گرفتند. جز ناصر وثوقی، مدیر اندیشه و هنر کسی به او فضای بحث و مجال سخن نداد و گویا جز بیژن الهی، علاقمند جدی در فضای ادبیات نداشت. البته جلال آل‌احمد که در مواردی نوشته‌ٔ تاریخی او درباره‌ شیخ فضل‌الله را پسندیده است. جز این‌ها حتی خانواده‌اش او را مسخره می‌کردند و در جمع شعر او را می خواندند و می‌خندیدند. شاید همین امر او را تا زمان مرگ از ایشان جدا ساخته‌بود و باعث‌شده‌بود جز با خواهر و دخترعمویش ارتباطی نگیرد.اگرچه تقدیم «تیسفون» توسط «زهرا کیا» در سال ۱۳۱۵ به کتاب‌خانه‌ٔ دانش‌سرای عالی و یا ارجاع منتقدین به تماس با محمد کیا در آگی‌های روزنامه‌ای در سال ۱۳۱۸ نشانی از نزدیکی وی با این خواهر و برادرش، حدااقل تا آن سال‌ها دارد. او هم‌چنین هیچ‌گاه ازدواج نکرد و به همین جهت جز آن‌چه در میان نوشته‌های او درمقدمه‌ٔ تیسفون، مقاله‌ٔ شیخ فضل‌الله، مجموعه‌های شاهین و مکتوبات در اندیشه و هنر یا زندگی‌نامه‌ٔ اعضای خانواده‌اش به‌دست‌ مي‌آید، منبعی برای کسب اطلاع از احوال ایشان در دست نیست. تنها یادداشت‌های روزانه و سایر نوشته‌های موجود را هم پس از مرگش، صاحب‌خانه دور ریخته و در واقع همه را از امکان پی‌گیری کار ایشان در سال‌های آخر عمر محروم کرده‌است.[۹] دکتر شمس الدین (تندر)کیا، از بانیان شعر نو فارسی، در نهایت در سال ۱۳۶۶ بر اثر بیماری سرطان در تهران جان سپرد و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.[۱۰]

شخصیت و اندیشه

تندر از نظر شخصیت، مردی تنها، تک‌رو و منزوی بود. چند بار در آستانهٔ خودکشی قرار گرفت. اما توانست با جهان و هستی آشتی کند. درجایی می‌گوید که «راستی رعب، رعب مرموزی دارد جهان جدایی و تنهایی.» او در آثار و آرای خود پرهیاهو جلوه می‌کند. اما در زندگی و رفتار شخصی آرام بود و جدی. با کسی «شور و مشورت» نمی‌کرد. به تأکید خود از آغاز دههٔ ۱۳۳۰ تا دههٔ بعد از آن «حتی با یک نفر از اهل کلام، بحث و مباحثه» نداشت. البته اندکی بعد به گفتگو با ناصر وثوقی پرداخت. تهران را بسیار دوست داشت. بسیار کم به سفر می‌رفت. در نیمهٔ دوم زندگی خود، تمایل به گیاهخواری داشت. هر هفته، یک شب، «معمولاً جمعه شب‌ها» شام نخورده می‌خوابید. هرروز حدود ساعت چهار صبح از خواب برمی‌خاست. کارهایی می‌کرد و دوباره یک ساعتی می‌خوابید. به این نتیجه رسیده بود که خواب‌هایش رنگی‌اند. اهل تنظیم «برنامه‌های عریض و طویل» بود. با جدیت و دقت آن‌ها را اجرا می‌کرد. او فردی بسیار بدبین بود. [۱۱]

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران

نیما یوشیج

نیما هیچ‌گاه حاضر نشد که به‌طور مستقیم راجع‌به تندرکیا صحبت کند. او تنها در نامه‌ای که به شین پرتو، در شهریور ۱۳۲۵ می‌نویسد کنایاتی می‌زند که بی‌شک راجع‌به تندرکیا هستند:

متأسفانه بسیار کارهای ما ابتدایی است و در آن‌چه ابتدا می‌شود ناچار بسیار حرف‌های ابتدایی‌تر و باید دید هر یک از این گویندگانی که سروصداهای خودشان و طرفداران شعرشان بیشتر از شعرشان است، هنوز چندان راهی نرفته از سرمنزل نشانی می‌دهند. غوره‌نشده‌هایی هستند که خود را با قیر رنگ داده و مویزی می‌کنند. به هرکدام که می‌خورید نظریه‌نویس‌هایی هستند حال‌آن‌که نیستند. این‌کار سن و پختگی در کار می‌خواهد. حرف برای خودشان برمی‌گردد و چون از روی دلی نیست، گوشهٔ دلی را هم پیدا نمی‌کند. اما مثل گوشت که عفونت گرفته و کرم از آن می‌جوشد، از ترکیب خام و خودسر بارآمده، اظهار عقیده بیرون از حد کفایت و ادعای «انقلاب ادبی می‌کنیم»، می‌جوشد. و حال آن‌که این مفهوم درنتیجهٔ کارهای جز‌ءجزء و متناقض یا متوافق مصداق پیدا می‌کند شبیه به حاصل رقم‌های چند است. اما هر خشتی را می‌بینید که می‌گوید: من بنای پرطول و عرضی هستم. اگر به‌سر ریسمانی بچسبید در آن سر ریسمان به پایتخت فرعون بی‌چون و چرا می‌رسید. اگر سگی درنده نباشد، خیکی است که از بس باد گرفته‌است، دارد می‌ترکد. [۱۲]

سعید نفیسی

مؤلفین کتاب‌های عروضی که ندانسته و ناسنجیده نوشته‌اند عروض فارسی پیروی و تقلید از عروض عربی است، از همین‌جا دچار اشتباه شده‌اند و ندانسته‌اند که اگر لحن مخصوص و آهنگ خاص زبانی موافقت نکند، ممکن نیست عروض زبانی پیرو عروض زبان دیگر باشد و چون لحن و آهنگ زبان فارسی و تازی هر دو یکی است و هیچ یک تقلید از دیگری نیست. حالا اگر کسی پیدا شود که این عقیدهٔ سخیف و این رأی ناپخته را اظهار کند که باید در زبان فارسی مانند زبان‌های اروپایی شعر هجایی و سیلابی ساخت و یگانه عیب و ایراد شعر فارسی همین است با او چگونه باید معامله کرد؟ اگر این عقیده را به‌صورت کتاب‌چه‌ای چاپ کند و به‌دست مردم بدهد و مخصوصاً اشعار خنده‌آور جاهلانه‌ای نیز به همین سبک و روش بسازد و در آن بگنجاند، تکلیف ما با او چیست؟ اگر بخواهیم بسیار مؤدبانه با او گفت‌و‌گو کنیم باید به او بگوییم: آقای عزیز! این کار، کار شما نیست. شما در این زمینه هیچ اطلاع ندارید، اطلاع و آگاهی شما که گویا تحصیل حقوق کرده‌اید، در زمینهٔ شعر فارسی مانند اطلاع و آگاهی شما از مهندسی و پزشکی است که در آن‌جا هم گویا دست شما تهی باشد.[۱۳]

ربیع مشفق همدانی

«میشل سروانتس» نویسندهٔ شهیر اسپانیانی که جنون شهرت‌طلبی برخی از جوانان کوته‌نظر را که برای به‌دست آوردن شهرت از هیج اقدامی کوتاهی نمی‌کند در سرتاسر زندگانی قهرمان جاویدانش «دن‌کیشوت» با زبردستی شگفت‌انگیزی نشان داده‌است و این را می‌شود دن‌کیشوت ادب نام داد.

چند کلمه فرفر پشت هم زنجیرکردن و چند بحر طویل ناقص بی‌معنا و مبتذل‌ ساختن و چند آه‌واوه! و علامت استفهام و تعجب چاپ‌کردن و بر آن نام شاهین و نهیب جنبش ادبی و دبستان تازهٔ ادبیات فارسی نهادن و بدین طریق نام خود را زبانزد خاص و عام کردن، آیا به مراتب از اقدامات «دن‌کیشوت» شگفت‌انگیزتر و خنده‌آور‌تر نیست؟[۱۴]

پرویز ناتل خانلری

در همین اوان که شعرهای آزاد نیما انتشار می‌یافت، یعنی شال‌های ۱۳۱۸-۱۳۱۹، جزوهٔ مستقلی با عنوان شاهین و توصیف نهیب جنبش ادبی و با امضای تندرکیا منتشر شد. در مقدمهٔ این رساله بیشتر دربارهٔ ایجاد وزن تازه بحث شده‌بود و در متن جمله‌های موزون یا نیمه‌موزون با عبارت‌ّای بی‌وزن در‌هم‌آمیخته، صورتی ‌خاص پدید آورده بود که نویسنده آن‌ را نثم خوانده‌بود. این کلمه را خود او از اجزا کلمات نثر و نظم ساخته‌بود، شاید برای این‌که همین آمیختگی نثر و نظم را نشان بدهد. اما خود او این‌گونه کلام را آهنگین و گویندهٔ آن را آهنگین‌گو نامیده‌بود. چندی جوانان دربارهٔ این نوشته که مقدمهٔ آن حاوی ادعاهای بزرگ نیز بود گفت‌وگو کردند و سپس سروصدای آن یک‌سره فرونشست.[۱۵]

رضا براهنی

کسی که در جدید به‌دلیل گذشته و در قدیم به‌دلیل وجود جدید دست نبرد محکوم به مرگ است. به همین دلیل هم توللی محکوم به فناست هم تندرکیا: اولی عشق می‌کند دربرابر ما، دومی لج می‌:ند دربرابر گذشته. اولی دست در تنبان معشوقه می‌کند که شاعر دردمندم، دومی بشکن می‌زند در شعر که سرمستم و کیست که بر این دو پشیزی ارزش قائل شود؟[۱۶]
در شعر تندرکیا تصادف و طنز درهم‌آمیخته شدو فضای شاعرانه با واقعیت‌های خنده‌دار ترکیب شد.[۱۷]

یدالله رؤیایی

از آدمی به اسم تندرکیا حرف می‌زنم. البته اهمیت سیر برای او قائل نیستم. ولی خواهی نخواهی او در تاریخ ادبیات وحود دارد. اگرچه آدم وقتی دربارهٔ او حرف می‌زند، جدی نمی‌گیرند. ولی من وقتی شاهین‌های او را می‌خواندم، دیدم این آدم حرفی دارد ولی هنر ندارد، اسانس هنر در کار او نیست. خصوصاً این‌که بدعت نیما محتاج دانش عمیق در عروض قدیم فارسی و شعر کهن بود که با آن جرأت قاطی می‌شد... خنده‌دار هم هست وقتی می‌گوید:

هوا انگولکی من هم هوایی
کلاغه می‌پردقار قار قار قار

این یک چیزی تویش هست. منتهی هنر شاعری ندارد و هنر نیما در همین بود که با هوش فراوان حرف را پیدا کرد و فرم را هم که یافته‌بود. پس چیزی باقی نماند و از او شاعری ساخت درخور.[۱۸]
...گو این‌که در میان این نام‌ّا سهم تندرکیا را نباید فراموش کنیم، به‌خصوص در زمینهٔ همین هویت زبانی که می‌گفتم، کوشش‌های او در به‌کارگرفتن زبان گفتاری در شعر برای نفوذ و پیش‌برد شعر نو کمک کمی نبود. «شعر آزاد» در نزد تندرکیا بیشتر روی مفهوم «آزاد» تکیه می‌کرد تا تکنیک‌های عروضی مصرع‌ها، به همین جهت تکنیک‌های او به‌جای این‌که به وزن‌ها در عروض کلاسیک نزدیکی کنند، بیشتر وزن‌های آزاد، هجایی، اوستایی و گفتاری را روی کاغذ می‌بردند در آن‌جا فاصله‌هایشان را تنظیم می‌کردند. به‌عبارت دیگر می‌شود گفت که تندر نیایش و دعا را به زبان شعر می‌گفت و شعر را به‌زبان محاوره و گفتار... در شعر به‌خصوص استفاده از بان مردم کوچه، زبان محاوره، استفاده از صداها و خطاب‌ها در شعر مدرن، اصیان او علیه شعر کهن و شیوهٔ کلاسیک جسورتر و فراگیرتر از نیما و شاعران هم‌نسل خود و آن نام‌ها که بردیم می‌کند.[۱۹]

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

نیما یوشیج

تندرکیا، در مقاله‌ای به نام «مرحوم نیما یوشیج چه‌کاره بود؟» که در نشریهٔ اندیشه و هنر، بدون نام، منتشر می‌کند، چنین نیما را توصیف می‌کند:

باور کنید من که دانشجو بودم تا چند سال پیش اسمی از افسانه(شعری از نیما) نرسیده‌بود. شهرتی نداشت اصلن، خود نیما هم شهرتی نداشت. شاید در انجمن‌های ادبی او را می‌شناختند، اما بیرون شهرتی نداشت. فقط وقتی در مجلهٔ موسیقی جیز نوشت با آثار او آشنا شدم. اشعاری که در آن مجله درج می‌کرد همه به‌همان سبک قدیم بود و همان اوزان و قوافی سال ۱۳۱۸ بود. من دانشجو بودم و چیزی که آن روزها باعث تعجب من بود، این بود که وقتی شاهین تندرکیا منشتر شد و آن هو و جنجال را راه انداخت و قالب قافیهٔ شعر ار درهم‌شکست، چند روز بعدش دیدم که مرحوم نیما در مجلهٔ موسیقی این شعر شکسته را نوشته:

غراب:-
وقت غروب از بر کهسار آفتاب
با رنگهای زرد غمش هست در حجاب
تنها نشسته بر سر ساحل یکی غراب
وز دور آب‌ها
همرنگ آسمان شده‌اند و یکی بلوط
زرد از خزان
از همان زمان بود که مرحوم نیما یوشیج سبک قدیم خود را ول کرد و سبک «شاهین» را قاپید و بعد از آن مصراع‌هایش را هی درازتر و کوتاه‌تر نمود...
یک نکتهٔ خوش‌مزه در این کتاب کلیات نیما یوشیج این‌ است که بعضی از تقریض‌هایی که برای «شاهین» نوشته‌شده‌است، به حساب خودش گذاشته‌‌است، مثلاً قسمتی که در مقدمهٔ «خار» نقل می‌نماید! باری بگذریم کتاب فقیری است!
اما از اشعار بلند و کوتاه یا به‌اصطلاح آثار نو مرحوم نیما یوشیج هم‌چنان‌که اشاره رفت چون‌که این آثار بعد از نشر «شاهین» به‌وجود آمده و منتشر شده‌است، دارای اصالت و ابتکاری نمی‌باشد... به‌طور کلی اگر از استثنا بگذریم، می‌توان دربارهٔ مرحوم نیما و آثارش چنین گفت که فکرش عمق ندارد، لفظش رسا و ساده نیست، معنایش تعقید دارد و نامفهوم می‌باشد و از همهٔ این‌ها بالاتر این‌که کلامش بی‌روح می‌باشد و در خواننده ایجاد احساس و هیجانی نمی‌کند... روی‌هم‌رفته چیزی نیست.[۲۰]

تندر کیا و حزب توده

تندر کیا در سال ۱۳۳۵، به شدت به «ماده‌پرستان ناایرانی» یا همان هواخواهان «حزب توده» حمله می‌برد و هشدار می‌دهد که:

عظمت مادی ایران باستان را مردمانی ساختند که اهورا در دل و جانشان جای داشت. شکوه معنوی ایارن اسلامی را کسانی پدید آوردند که الله جزو خون ایشان بود. چه می‌گویند این بی‌خدایان. به چه حقی می‌خواهند در افتخارات ایران شرکت کنند کسانی که منکر خدای ایران‌اند؟ برانید از خودتان این ماده‌پرستان را تا بروند برای خودشان ادبیات ماتریالیستیکی درست کنند. این گوی و این میدان. تا ببینیم چه در چنته دارند. برانیدشان تا بروند و به چشم خود ببینند چه فقیر و چه عاجزند ماده‌پرستان.[۲۱]

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

شاهین

تندرکیا معتقد بود که شعر نمی‌گوید و آن‌چه را که می‌سرود «شاهین» نامید. خود او می‌گوید که در آغاز سال ۱۳۱۷، شالودهٔ شاهین ریخته شد. او چهارم آذرماه ۱۳۱۸ در روزنامهٔ اطلاعات، زایش جنبش ادبی خود را اعلام کرد.[۲۲] شماری از ویژگی‌ شاهین‌ها از نظر ساختار، انواع و آرایه‌های ادبی از این قرار است:

  1. شکل و صورت این آثار، از نگاه اغلب خوانندگان، بسیار بی‌نظم و بی‌قاعده جلوه می‌کند.
  2. در قسمت‌های مختلف، رفت‌وآمدهای مکرر میان لحن طنز، فکاهه، هزل، خشم، شعار، رجز، هشدار و مانند این‌ها وجود دارد.
  3. راوی شاهین‌ها، اگر نه همیشه، دست‌کم اغلب، در جهانی به‌سر می‌برد که در آن اغتشاش بر آرامش غلبه‌ای نزدیک مطلق دارد.
  4. به‌نظر می‌آید که بخش درخور توجهی از شاهین‌ها، از آغاز تا پایان سطرها نه براساس خیال که براساس توهم پیش‌رفته‌است.
  5. در شاهین‌ها نظم و نثر در کنار هم قرار دارد. از وزن‌های عروضی تا نثر به معنی معمول و متعارف دیده‌می‌شود.
  6. هم در نثر و هم در نظم‌های شاهین، قافیه‌های پراکنده حضور یافته‌است.
  7. بخشی از نثرهای شاهین مسجع است.
  8. کوتاهی و بلندی مصراع‌ها در مواردی به‌نوعی مستزاد ایجاد کرده‌است.
  9. بحر طویل‌های کامل یا ناقص در قسمت‌هایی از شاهین دیده می‌شود.
  10. گاه نوعی نظم/وزن هجایی در شاهین‌ها شکل گرفته‌است.
  11. شاعر، به‌طور گسترده یا بسیار آشکار از صوت‌ها برای القای فضای معنایی، یا در واقع، ساخت‌ فضای معنایی با صوت‌ها بهره‌‌گرفته‌است.
  12. علاوه‌بر فعل‌های جعلی (مانند بپخش)، واژه‌ورزی و بازتاب‌های صوتی و نوشتاری آن‌ها(سپهرانه، سپهر، پهر، مهر) در برخی شاهین‌ها دیده می‌شود.
  13. پرش‌های کلامی و حذف بخش‌های ارتباطی میان بندها خصیصهٔ پراهمیت شاهین‌هاست.
  14. استفادهٔ فراوان از لفظ‌ها، اصطلاح‌ها و فرهنگ عامه، هم در وجه موسیقیایی و هم از نظر زبانی در شاهین‌ها جایگاه ویژه‌ای دارد.
  15. روایت‌های داستانی، به‌صورتی اغلب ناقص در شاهین‌ها وجود دارند و در آن‌ها شعر به داستان نزدیک می‌شود.
  16. به‌طور کلی، در شاهین‌ها محتوا، زبان و شکل در دو وجه سنتی و نو در درون هم قرار می‌گیرند.[۲۳]

به باور علی قنبری، در شاهین‌های او:

رجوع به آفاق و بازگشت به منشأ مفروض و مبدأگرایی(Primitivism) و بروز كلی‌گویی در سایهٔ روایتی كلان، شعر را به سمت یك مدلول استعلایی سوق می‌دهد و بافت كلی شعر را اسیر فضایی پیشامدرن می‌كند كه در آن اخلاق‌گرایی ماقبل مدرن و درك عرفانی و باطنی هنوز دارای منزلت است. ایقان، اطمینان و وحدت حاكم بر شعر و بنیادگرایی مستتر در آن شعر را بعید از سرحدات مدرنیت می گذارد و نیز نگاهی تقابلی و اصرار بر دوگانگی و خیر، استعلا، فراز و سپهر در مقابل شر، انزال، فرود و خاك و همچنین كاربرد عناصر ابدی و ازلی متن را اسیر ذهنیتی دكارتی می‌كند.[۲۴]

فروزه

فروزه بنابر تعریف تندرکیا آن چیزی است که منثور و آهنگین با محتوای عموماً نیایشی و نوعی از شعر نو است و به دو گونهٔ كوچك و كوتاه، بزرگ و بلند تقسیم می‌شود.[۲۵]

چیزک

در شعر کیا، چیزك تكه‌ا‌ی است كه در آن حكایتی كوچك، نكته‌ای، لطیفه‌ای یا مانند این‌ها چیزی آمده، و با روح نو و سبكی تازه آمده‌است.[۲۵]

زنجیره

چنانچه میان چند چیزک ربطی وجود داشته‌باشد مجموعهٔ آن‌ها را زنجیره و هر یك از آنها را حلقه یا گره می‌نامیم.[۲۵]

افسانه

داستان‌هایی كه روح نوول(novel) دارند و فرق چندانی با داستان‌های معاصر خود ندارند.[۲۵]

نواوستایی

متونی كه به گفتهٔ تندرکیا تحت تاثیر اوستا در لحن و ساخت قرار دارند.[۲۵]

کارنامه و فهرست آثار

پایان‌نامه

  • Essai sur l'histoire industrielle de l'Iran

دفترها: شاهین

  • «دفترها ۱: شاهین»، تهران، شرکت چاپ رنگین، آبان ۱۳۱۸
  • «دفترها ۲: شاهین»، تهران، چاپخانهٔ مرکزی، آبان و آذر ۱۳۲۰
  • «دفترها ۳: شاهین»، بی‌جا، آبان و آذر ۱۳۲۲
  • «دفترها ۴: شاهین»، تهران، شرکت سهامی چاپ گهر، دی ۱۳۳۵
  • «دفترها ۵: شاهین»، تهران، شرکت سهامی چاپ گهر، شهریور ۱۳۴۳
  • «دفترها ۶: شاهین»، تهران، شرکت سهامی چاپ گهر، آبان ۱۳۴۹
  • «دفترها ۷: شاهین»، تهران، چاپخانهٔ بانک ملی ایران، اردیبهشت ۱۳۵۴

نمایشنامه

  • «تیسفون: نمایش منظوم»، تهران، مطبعهٔ مجلس، ۱۳۱۳

مقالات

  • «آخرین روزهای شیخ‌ فضل‌الله نوری از زبان شاهدان عینی»، روزنامهٔ جام‌جم، ۹ مرداد ۱۳۸۲، ص ۱۳
  • «مرحوم نیما یوشیج چه‌کاره بود؟»، نشریهٔ اندیشه و هنر، دورهٔ ۲، شمارهٔ ۹، فروردین ۱۳۳۹، صص ۶۲۸-۶۳۱
  • «نظر شما دربارهٔ شعر معاصر از لحاظ شکل و محتوا چیست؟»، نشریهٔ اندیشه و هنر، دورهٔ چهارم، شمارهٔ ۳، آبان ۱۳۴۰ صص ۱۹۴- ۲۲۰
  • «چه عواملی در تحول شعر صوری فارسی تأثیر داشته؟»، نشریهٔ اندیشه و هنر، دورهٔ چهارم، شمارهٔ ۴، اردیبهشت ۱۳۴۱، صص ۲۴۷- ۲۸۰
  • «چه عواملی در تحول محتوای شعر معاصر تأثیر داشته؟» ضمیمهٔ نشریهٔ اندیشه و هنر، مهر ۱۳۴۵
  • «آیندهٔ شعر فارسی»، ضمیمهٔ نشریهٔ اندیشه و هنر، در ۱۳۴۷

منبع‌شناسی

  • زندی، محمد، «تردید‌ها و تأییدهای شعر پست‌مدرن»، روزنامهٔ همشهری، ۶ مرداد ۱۳۸۲، ص۱۶
  • سپهران، کامران، «تندرکیا و نهیب جنبش ادبی»، نشریهٔ گفتگو، شمارهٔ ۱۷، پاییز ۱۳۷۶، صص ۲۷-۲۹
  • عابدی شال، کامیار، «شورشگر بی‌آشتی»، تهران، ثالث، ۱۳۹۴
  • سنبل‌دل، فرشاد، «گزارش نهیب جنبش ادبی شاهین»، تهران، نشر گوشه، ۱۳۹۵
  • وثوقی، ناصر، «نیما یوشیج، پدر شعر نو یا یکی از پدران»، نشریهٔ کلک، شمارهٔ ۷۶ تا ۷۹، تیر تا مهر ۱۳۷۵، صص ۱۶۴-۱۷۸

بررسی چند اثر

نهیب جنبش ادبی شاهین(۱-۳)

این مجموعهٔ یکصدوبیست‌وهشت صفحه‌ای در قطع رقعی و مشتمل بر سه شاهین است که اولین آن‌ها در آذر ۱۳۱۸ با عنوان «من ه گذشتم زعشق» در جزوه‌ای بیست صفحه‌ای به چاپ رسیده‌ و در روزنامهٔ اطلاعات و ایران آگهی شده‌است. به‌عبارت‌ دیگر، انتشار این شاهین در این دفتر چاپ مجدد آن است. شاهین یک، بلند و یک‌پارچه است یا به‌حساب تندرکیا «یک‌باله» است و امضای یکی شهریور ۱۳۱۸ را دارد. اما شاهین دوم و سوم ابتدا مجوز نشر نمی‌گیرند؛ پس تندرکیا یک نسخهٔ دست‌نویس و یک نسخهٔ ماشین‌نویسی شده از آن را به کتاب‌خانهٔ مجلس می‌سپارد، همجنین پنجاه نسخه را هم تایپ دستی کرده و میان اطرافیان توزیع می‌کند. او در آغاز نسخهٔ ماشین‌نویسی مجلس نوشته‌است که «ای مجلس ملی ایران این حقیقت ادبی را به‌دست توانای تو می‌سپارم تا آن را از شر ادبا نگه داری.»[۲۶]
شاهین دو از چهار بال تشکیل شده‌است که به‌ترتیب بال سیاه(زنده‌باد مرگ)، بال زرد(ای عشق تو خدایی!)، سرخ(خودت را بکش زود!) و سفید(ما برای نبردیم!) نام دارند. نام کلی شاهین دوم، «ای به‌درک که مرگ مرد!» است و امضای ۲۸ مهر ۱۳۱۹ را دارد. شاهین سه نمونهٔ شاهین یک‌پره و در یک بند با نام «زهر شیرین» است. در پایان مؤخرهٔ کوتاه این شاهین تاریخ سه‌شنبه دهم دی ۱۳۱۹ درج شده‌است.[۲۷]
از ویژگی‌های این کتاب یکی مقدمهٔ شاهین یک که اولین نگار (تئوری) شاهین‌سازی به‌شمار می‌رود و دیگر مقدمه‌ای بر شاهین دو و نیز مقدمه‌ و مؤخرهٔ کوتاه دیگری بر شاهین سه است.[۲۸]

پانویس

  1. «نوهٔ شورشی شیخ شهید». 
  2. عابدی شال، کامیار. شورشگر بی‌آشتی. ص. ۲۳.
  3. عابدی شال، کامیار. شورشگر بی‌آشتی. ص. ۲۷.
  4. عابدی شال، کامیار. شورشگر بی‌آشتی. ص. ۱۷.
  5. سنبل‌دل، فرشاد. گزارش نهیب جنبش ادبی شاهین. ص. ۱۱.
  6. سنبل‌دل، فرشاد. گزارش نهیب جنبش ادبی شاهین. صص. ۱۲-۱۴.
  7. سنبل‌دل، فرشاد. گزارش نهیب جنبش ادبی شاهین. ص. ۱۴.
  8. سنبل‌دل، فرشاد. گزارش نهیب جنبش ادبی شاهین. ص. ۱۵.
  9. سنبل‌دل، فرشاد. گزارش نهیب جنبش ادبی شاهین. صص. ۱۵-۱۷.
  10. سنبل‌دل، فرشاد. گزارش نهیب جنبش ادبی شاهین. ص. ۱۷.
  11. سنبل‌دل، فرشاد. گزارش نهیب جنبش ادبی شاهین. صص. ۳۳ و ۳۴.
  12. یوشیج، نیما. دربارهٔ هنر شعر و شاعری. ص. ۲۹۳.
  13. فکر تازه باید کرد. 
  14. آیا می‌شود راه حقیقت را نهفت؟. 
  15. ناتل خانلری، پرویز. هفتاد سخن. ص. ۲۷۷.
  16. براهنی، رضا. طلا در مس. ص. ۱۴۲۰.
  17. براهنی، رضا. گزارش به نسل بی‌سن فردا. ص. ۱۸۰.
  18. رؤیایی، یدالله. از سکوی سرخ.
  19. رؤیایی، یدالله. عبارت از چیست؟. صص. ۲۷-۵۶.
  20. مرحوم نیما یوشیج چه‌کاره بود؟. فروردین ۱۳۳۹. 
  21. عابدی شال، کامیار. شورشگر بی‌آشتی. ص. ۲۸.
  22. عابدی شال، کامیار. شورشگر بی‌آشتی. صص. ۵۲ و ۵۳.
  23. عابدی شال، کامیار. شورشگر بی‌آشتی. صص. ۵۷ و ۵۸.
  24. فراروی تندرکیا با بال‌های شاهین. 
  25. ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ ۲۵٫۲ ۲۵٫۳ ۲۵٫۴
    1. تندرکیا و نیما، شکل دیگر سخن گفتن. 
  26. سنبل‌دل، فرشاد. گزارش نهیب جنبش ادبی شاهین. ص. ۶۶.
  27. سنبل‌دل، فرشاد. گزارش نهیب جنبش ادبی شاهین. صص. ۶۶ و ۶۷.
  28. سنبل‌دل، فرشاد. گزارش نهیب جنبش ادبی شاهین. ص. ۶۷.

منابع

  1. سنبل‌دل، فرشاد (۱۳۹۵). گزارش نهیب جنبش ادبی شاهین. تهران: گوشه. شابک ۹۷۸۶۰۰۹۴۹۹۳۴۲.
  2. عابدی شال، کامیار (۱۳۹۴). شورشگر بی‌آشتی. تهران: ثالث. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۸۰۹۷۱۳.
  3. یوشیج، نیما (۱۳۸۵). دربارهٔ هنر شعر و شاعری. تهران: نگاه. شابک ۹۶۴۳۵۱۲۲۹۰.
  4. ناتل خانلری، پرویز (۱۳۷۷). هفتاد سخن. تهران: توس. شابک ۹۶۴۳۱۵۳۰۶۱.
  5. براهنی، رضا (۱۳۷۱). طلا در مس. مؤلف. شابک ۹۶۴۷۰۹۷۰۴۲.
  6. براهنی، رضا (۱۳۷۴). گزارش به نسل بی‌سن فردا. تهران: مرکز. شابک ۹۶۴۳۰۵۰۷۹۳.
  7. رؤیایی، یدالله (۱۳۵۷). از سکوی سرخ. تهران: مروارید. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۷۲۱۲.
  8. رؤیایی، یدالله (۱۳۸۶). عبارت از چیست؟. تهران: آهنگ دیگر. شابک ۹۶۴۸۴۳۳۲۸۳.
  9. «فراروی تندرکیا با بال‌های شاهین». عصر پنجشنبه، ش. ۵۵ (فروردین ۱۳۸۲). 
  10. «تندرکیا و نیما، شکل دیگر سخن گفتن». اعتماد، ش. ۴۴۶۷ (۲۸ شهریور ۱۳۹۸). 
  11. «مرحوم نیما یوشیج چه‌کاره بود؟». اندیشه و هنر، ش. ۹ (فروردین ۱۳۳۹). 
  12. «فکر تازه باید کرد». روزنامهٔ ایران، ۲۸ آذر ۱۳۱۸. 
  13. «آیا می‌شود راه حقیقت را نهفت؟». روزنامهٔ ایران، ۳ اسفند ۱۳۱۸. 

پیوند به بیرون