پرویز ناتل خانلری
پرویز ناتل خانلری | ||||
---|---|---|---|---|
سرنوشتم از آغاز فقر و تنگدستی بود [۲] | ||||
زمینهٔ کاری | ترجمه، نقد ادبی، شعر، تصحیح انتقادی متون، دستور زبان فارسی | |||
زادروز | اسفند ۱۲۹۲ [۳] تهران | |||
پدر و مادر | میرزا ابوالحسنخان و ملیحه کاردار | |||
مرگ | اوّل شهریور ۱۳۶۹ [۱] تهران | |||
محل زندگی | تهران | |||
علت مرگ | پارکینسون | |||
جایگاه خاکسپاری | بهشتزهرا | |||
بنیانگذار | مجلهٔ سخن، بنیاد فرهنگ ایران | |||
پیشه | استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران مدیر مجله سخن | |||
سبک نوشتاری | مؤثرترین نویسنده نثر دبیری [۴] | |||
تخلص | پژوهنده پ.ن.خ ت. آ. | |||
همسر(ها) | زهرا خانلری (کیا) | |||
فرزندان | ترانه و آرمان | |||
مدرک تحصیلی | دکتری ادبیات فارسی | |||
دانشگاه | تهران | |||
امضا | ||||
|
پرویز ناتل خانلری شاعر، محقق، معلم، مدیر و بزرگترین عامل تحوّل و توسعه و نشر فرهنگ ایران بود.
آنچه خانلری را بیش از عاملهای دیگر در میان ادیبان معاصر ممتاز میکند، تلاش او در راه دادن روش و نگرش علمی در پژوهش و آموزش زبانی – ادبی و معیارهای دقیق و سنجیدهٔ زیباییشناخت هنری در مطالعات و نقد ادبی همراه با ذوق ادبی کم نظیر، توجه خاص به زبان فارسی، نثر معاصر فارسی، اصول درستنویسی، شیوا و زیبانویسی و تاکید ویژه بر اصالت و هویّت فرهنگ ایرانی و شناخت اصول و دلایل آنهاست[۵].
خانلری نخستین دانشمند ایرانی است که سنجش خود را به پژوهش گذاشت تا دریابد که وزن شعر و عروض سنتی از روزگار نگارش ترجمان البلاغهٔ رادویانی تا فرصتی که بحورالالحان فرصت شیرازی قلمی شد چه تحولاتی یافته است و چه نکتههای برجستهای از آن به دست آمدنی بوده است[۶].
ورود او به قلمرو سیاست و پذیرفتن برخی سمتهای سیاسی، گرچه به اعتبار اجتماعیاش لطمه زد، و در دورهٔ خاصی رابطهٔ میان او و روشنفکران دگراندیش جامعهٔ ایرانی را به تیرگی کشاند، اما اعتبار علمی - تحقیقی و ارزش خدمات فرهنگی وی را تحت الشعاع خود قرار نداد[۵].
داستانک
رشته ادبی
تشویق فروزانفر در امتحان شفاهی که از من گرفت به من جرأتی داد تا بگویم که خودمم هم شاعر هستم شعری برایش خواندم و او گفت بهتر است در رشته ادبی را انتخاب کنم. من نیز رشتهٔ خانوادهٔ مادری را که وزارت بود تغییر دادم وبه ادبیات و معلمی رو آوردم[۷].
لیست ۳۵ نفره
شعری از فرد لهستانی با نام سوسیالیسم چیست؟[۷] را به زهرا داده بودم ترجمه کند که انتقاد طنزآمیزی از فجایع و سختگیریهایی که در آن کشور به نام سوسیالیسم اجرا میشد که البته بیشباهت به وضع خودمان نبود چند روز بعد تدّین افسر وزارت اطلاعات تلفن کرد و گفت نباید مطالب سیاسی را در مجله سخن درج کنید. همچنین شعری در رثای دکتر مصدق چاپ کردم که در آن دوران فوت کرده بود بعد از آن تصمیم گرفتند بدون بررسی اجازه چاپ به سخن ندهند. و لیست ۳۵ نفره از افرادی را دادند که ممنوع القلم هستند و نباید از آنها چیزی چاپ شود[۸].
توقیف
از محمدرضا باطنی مطلبی را چاپ کردم که مجله توقیف شد من گفته بودم اسم وی را به صورت «م ر ب» درج شود که آنها فهمیدند و مجله توقیف شد و مجبور شدیم چند صفحه از مجله را ببریم تا اجازه چاپ دهند[۸].
تهنیت
وقتی خبر معاونت وزارت او منتشر شد موجب بهت روشنفکران و کسانی شد که اوضاع سیاسی و اجتماعی را خلاف مصلحت واقعی ایران میدانستند. خانلری در مقالهای که در سخن به نام «به دوستان جوانم» نوشت: «تهنیتی که به من میگویید تهمتی بر من است، تهمت آنکه این شغل را از معلمی برتر شمرده و آن را برای خود شأن و مقامی دانستهام ...»[۴].
انتقاد
دوستی از ادبیان روزی نصیحتی به من کرد و گفت:از عاقب کار اندیشه کن گفتم چاره چیست گفت: اگر شعری سست و بیمعنی شنیدی در فکر آن نباش که شعر چگونه است بلکه شاعر را در نظر بیاور که صاحب مقام و نفوذ است حقیقتطلبی را کنار بگذار[۹].
سانسورچی
پهلبد به من گفت ۷۰۰ کتاب چاپ شده منتظر انتشارست و مدیریت آن را تصمیم گرفتند که به فرهنگستان بدهند که صلاحیت دارد ضمناً گفت طرح را ساواک ابتکار کرده است دریافتم که به این تدبیر میخواهند مسؤولیت سانسورها کتابها را بر عهدهٔ من بگذارند تا از یک طرف هر کتابی را که من اجازه بدهم، ساواک دستاویز کند و اطلاعیهای بسازد و از طرف دیگر اگر اجازهٔ انتشار کتابی طول بکشد همه از چشم من خواهند دید و مرا سانسورچی لقب خواهند داد<[۸].
دستمزد
دستمزد کمی برای خود و دیگران در بنیاد فرهنگ درنظر گرفته بودم، این امر دو علت داشت: می ترسیدم دستمزدها زیاد باشد درهای توصیه و توقع دستگاههای مختلف باز شود و اشخاص مختلفی را که صلاحیت ندارند به من تحمیل کنند. چنان که دو سه نفر را فرح توصیه کرد ولی زمانی که متوجه شدند در این کار آش و پلویی وجود ندارد منصرف شدند[۱۰].
من خدمت کردم
یک هفته قبل از انتصابش به وزیری آموزش خبر را به طور خصوصی به من گفت: من از آلودگی سیاست و از ملامت روشنفکران گفتم. گفت: «گمان من این است که وزیری آموزش کاریست در ادامهٔ خدمت معلمیام؛ ببین کتابهای درسی بچههای مردم دچار چه بلبشویی است، زبان فارسی در مدرسهها چقدر خوار و بیمقدار شده، معلمها و به خصوص معلمان زبان فارسی ما، کیانند. از همهٔ اینها مهمتر چه فسادی همهجا را گرفته. اگر من جنّت مکانی کنم و در این مقام به آموزش و فرهنگ وطنم خدمت نکنم، پس چه کسی باید این کار را بکند؟». پس از پایان کار وزارت به دیدارش رفتم گفتم خوب شد تمام شد. گفت: من از خدمت خود راضی هستم گرچه همهٔ طرحها را نگذاشتند عملی کنم. اما من خدمت کردم[۱۱].
تاجنامه
خانلری صدایم کرد و گفت بیا راهی پیدا کن که به بنیاد فشار آورند باید برای جشنها کاری کند. گفتم پیشنهاد میدادید که آرم جشنهای تاجگذاری را اول کتابها اضافه میکنید. خندید و گفت: این را هم من پیشنهاد کردهام امّا گفتهاند کافی نیست. روز بعد به دفترش رفتم و گفتم کتابی از سمت ما با عنوان «تاجنامه» که مشتمل بر خطبههای پادشاهان ساسانی ایران در روز جلوس ایراد می کردند را مقارن با جشنها چاپ کنیم. هفته بعد استاد احضارم کرد و گفت: شهبانو تقدیر و تشکر دوپهلوئی کرد، با دیدن آن گفت: باز این چیزی است، شعر فردوسی است و به خواندنش میارزد[۷].
بازگشت به وطن
سال ۱۳۴۳ به لندن آمده بود تا دانشجویان را تشویق به بازگشت کند. من و چند دانشجوی دیگر با پرخاش به او گفتیم در ایران آزادی وجود ندارد و اگر بازگردیم زندانی میشویم. همینطور هم شد هنوز پایاننامهام به اتمام نرسیده بود که به دلیل اتمام بورس دولتی چهارساله مجبور به بازگشت شدم در فرودگاه توسط ساواک دستگیر شدم و بعد از آزادی هیچکجا من را برای کار نمیپذیرفتند به یاد خانلری افتادم پیش ایشان رفتم و کاری به من پیشنهاد داد. در آن روزها تازه گروه زبانشناسی و زبانهای باستانی افتتاح شد مشکل را با دکتر مقدم درمیان گذاشتم به عنوان دانشجوی دکتری قبولم کرد و به صورت حقالتدریسی مشغول به کار شدم. باز دوباره به خانلری رسیدم او استاد مشاور من شد. و این باعث افتخار هر دانشجویی در آن زمان بود [۱۲][۱۳].
مارکس
روزی دونفری در باغچهاش صحبت از حافظ کردیم. آن زمان مقالهای در مجلهٔ نگین نوشته بودم و روی جامعهشناسی مارکس تکیه کرده بودم خانلری نوشته را پسندید و گفت میدانی مارکس از ارادتمندان حافظ بوده است. این علاقه را رفیقی انگلس در او ایجاد کرده بود. مطلب برایم تازگی داشت گرچه این فیلسوف مادیگرا در عمق لطیف و گاهی سخنش شاعرانه مینماید. معلوم شد خانلری در سفری که به مسکو داشته در آنجا به این نامه برخورد کرده است. گفتم چرا به این نامه در جایی اشاره نکردهاید؟ گفت چون علت توجه آنها به حافظ برایم روشن نبود، و اگر بیان میکردم بیشتر جنبه عقدتی پیدا میکرد تا پژوهشی. بعدها متوجه شدم رمز مطلوبیّت در تناقض گفتار حافظ است البته نه تناقض «ستَروَن» بلکه منظور تناقض «زایا»ست[۷].
بایگانی شود
یادم هست که سالهای آخر پیش از انقلاب که رفتار حاکمان وقت، دیگر جنونآمیز شده بود، دستور به ادارات دولتی رسیده بود که پرداخت حقوق را مشروط به دانستن و از برخواندن سرود شاهنشاهی کرده بودند، با وجود فشار و اختناق، همه آشکارا میخندیدم و منتظر رؤیت بخشنامه بودیم، میدانستیم به همهجا رفته ولی به ما ابلاغ نشده است از سر کنجکاوی و برای خنده، از مسئول اداری پرسیدم و او بخشنامه را نشانمان داد و دیدیم که دکتر خانلری زیر آن نوشته بود: «بایگانی شود»[۱۴].
حقوق دانشگاه
زمانی که دانشیار و استاد بودم حقوق دانشگاهیم به هزار و هشتصد تومان رسیده بود اما حقوق معاونت هزار و پانصد تومان بود من نمیتوانستم از حقوق دانشگاهی استفاده کنم ناچار هر دو کار را انجام میدادم و در مقابل این کار شدید ۳۰۰ تومان از درآمدم کسر میشد[۸].
زندگی و تراث
۱۲۹۲: متولد ۲۹اسفند در تهران، پدر و مادر وی هردو مازندرانی بودند. پدرش میرزا ابوالحسنخان فرزند خانلرخان اعتصامالممالک که سفرنامهٔ وی به طبع رسیده است، و مادرش ملیحه کاردار
۱۳۰۰ تا ۱۳۰۹: تحصیل نزد پدر و به طور پراکنده در مدرسهٔ سن لوئی و مدرسهٔ آمریکائی، به پایان رساندن اول متوسطه، ادامهٔ تحصیل در رشته ادبی به تشویق فروزانفر
۱۳۰۹: مرگ پدر، چاپ نخستین نوشته از وی در روزنامهٔ اقدام مرحوم خلیلی، دوستی با خالقی و سرودن شعر برای کنسرتهای وی، آغاز دوستی و ارتباط با نیما یوشیج
۱۳۱۰: آغاز تحصیل در دانشسرای عالی
۱۳۱۳: تشکیل شدن گروه ربعه: هدایت، علوی، فرزاد، مینوی
۱۳۱۴:فارغالتحصیل لیسانس ادبیات فارسی از دانشگاه تهران
۱۳۱۵: رفتن به سربازی و پذیرفتن شغل دبیری ادبیات در رشت
۱۳۱۸: سرودن شعر عقاب که به صادق هدایت تقدیم کرد
۱۳۲۰: ازدواج با همکلاسیش دردورهٔ دکتری ادبیات فارسی زهرا کیا و آغاز تدریس در دانشگاه که تا سال ۱۳۵۷ ادامه یافت
۱۳۲۲: گذراندن رسالهٔ دکتری ادبیات فارسی به راهنمایی ملک الشعراء بهار و نظارت بدیع الزمان فروزانفر و محمد تدیّن، موضوع پایاننامه: «تحقیق انتقادی در عروض فارسی»
۱۳۲۲: انتشار مجلهٔ سخن با همکاری دکتر ذبیحالله صفا (دورهٔ اوّل) و سپس مستقلاً و جمعاً بیست و شش دوره نشر شد
۱۳۲۵: عضویت در نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران، کفیل دبیرخانه دانشگاه تهران، رپیس ادارهٔ انتشارات و روابط فرهنگی دانشگاه تهران، خدمت در ادارهٔ تعلیمات عالیهٔ وزارت فرهنگ
۱۳۲۷ تا ۱۳۳۰: سفر به فرانسه جهت مطالعه در فونتیک و زبان شناسی، تحقیق در موسسهٔ «انستیتو دو فونتیک» وابسته به دانشگاه سوربن
۱۳۳۰: انتشار مجدد مجله سخن، تأسیس کرسی «تاریخ زبان فارسی» در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران
۱۳۳۲: استاد سخنران «فرهنگ و هنر ایران» در دانشگاه سن ژوزف بیروت
۱۳۳۴: معاون وزارت کشور
۱۳۳۶: سفر به آمریکا به دعوت وزارت فرهنگ آن کشور به مدت سه ماه
۱۳۳۶: سناتور انتصابی مازندران
۱۳۳۷: تأسیس انتشارات سخن که تا سال ۱۳۴۰ ادامه یافت و جمعاً حدود ۳۶۰ عنوان کتاب منتشرکرد
۱۳۴۱: تصدی وزارت فرهنگ (یک سال) در دولت اعلم،ایجاد سپاه دانش، تأسیس مجلهٔ سخن علمی (دانش و فن) که هشت دوره منتشر شد
۱۳۴۴: تأسیس «بنیاد فرهنگ ایران» و تصدی دبیر کلی و مدیر عاملی آن تا بهمن ۱۳۵۷ و انتشار نزدیک به ۳۵ کتاب در مجموعههای مختلف
۱۳۴۶: مدیر عامل سازمان پیکار با بیسوادی تا سال ۱۳۴۹
۱۳۵۰: دکترای افتخاری دانشگاه دولتی «لنین» از شوروی و و یک بار هم برای گرفتن جایزهٔ ادبی فردوسی
۱۳۵۱: عضویت و ریاست «فرهنگستان ادب و هنر ایران»، تأسیس «پژوهشکدهٔ فرهنگ ایران»
۱۳۵۷: برکناری از همه مشاغل رسمی و آغاز دوران خانهنشینی
۱۳۵۸: توقیف و زندان (به مدت یکصد روز از ۲۰ فروردین) که با پادرمیانی مرتضی مطهری از زندان آزاد شد
۱۳۶۹: درگذشت در هفتاد و هفت سالگی اوّل شهریور
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
پرویز ناتـل خانلری در اسفند ۱۲۹۲ شمسی تهران متولد شد. پدر و مادرش مازندرانی بودند. خانوادهٔ پدری خیلی زودتر از مازندران (بابل یا بارفروش) کوچ کرند. هم خانوادهٔ پدر و هم مادر در حکومت قاجار شغل دیوانی داشتند.
جدش ابتدا عنوان خانلرخان و بعد لقب «اعتصام الممالک» (۱۲۸۸-۱۳۴۹ ق) گرفت. او تا آخر عمر مشاغلی در وزارت خارجه داشت و مدیر کل ادارهٔ انگلیس وزارت خارجه بود. مأموریتهایی هم از طرف ناصرالدین شاه به او میدادند از جمله رسیدگی به اختلافات حکام و والی و غیره.
پدرش میرزا ابوالحسن خان را در اوایل جوانی از دست داد و وارد خدمت اداری شد، البته در مقامی پایینتر از پدرش. ده سال مأموریتهای سیاسی در خارج ایران داشت: در تفلیس و سن پطرزبورگ نایب سفارت ایران بود. بعد از برگشتن از مأموریت، که مقارن دعوای مشروطیت بود، مدتی مجبور شد در رشت بماند چون در اثر انقلاب راه تهران باز نبود، در همان سال پیروزی مشروطیت به تهران آمد و ازدواج کرد.
مادر خانلری ملیحه کاردار از اهالی نورآباد و دختر خالهٔ نیما بود. او در آبان ۱۳۴۹ درگذشت. اخوان ثالث یک سه رباعی در رثای مادر خانلری و ستایش خانلری با عنوان «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» دارد[۶].
پدر خانلری که با تعلیم و تربیت اروپایی آشنایی داشت و با زبان فرانسه، روسیه و انگلیسی آشنایی داشت پسرش را به مدرسه نگذاشت و خود به کمک معلمان سرخانه تعلیم فرزند را شروع کرد. بعد از مرگ پدر مادرش او را به مدرسه سن لوئی میفرستد. [۱۵].
در سال ۱۳۰۰ در واقع تحصیلات مدرسهای وی شروع شد. درسهای سه سالهٔ اول دبیرستان را به طور متفراقه ادامه داد و به توصیه فروزانفر در سال ۱۳۰۹ وارد رشته ادبی دارالفنون شد و در سال اول اولین مقالهٔ خود را به پایمردی عبرالرحمن فرامرزی در روزنامهٔ اقدام به چاپ رسانید.
ناتل نام قدیم شهری است در مازندران که یاقوت حموی از آبادی و رونق آن سخن گفته است میان بابل و بابلسر قرار دارد. استاد نام خانلری را به مناسبت لقب جدش میرزا احمد مازندرانی معروف به خانلرخان نویسندهٔ سفرنامهٔ میرزا خانلرخان گرفت و به پیشنهاد نیما نام ناتل را بر نام خانوادگی خود افزود[۱۶] [۶].
شخصیت و اندیشه
شورای فرهنگی
در مقاله «اصول تعلیم و دستور تحصیل»[۹] نقص بزرگ تشگیلات فرهنگی کشور را در این میداند که وزیر فرهنگ میخواهد نظر خود را به کرسی بنشاند گرچه مجمعی به نام شورای عالی فرهنگ وجود دارد ولی خود را فرمانبر وزیر فرهنگ میداند و هرچی که وزیر خواستار باشد تصویب میکند. او راهحل را در تشکیل شورای فرهنگی میداند که اعضاء آن از معلمین مجرب باشند تا بتوانند مشکلات تعلیم را مرتفع بگردانند.
پیشرفت
در مقالاتی همچون «آموختن زبان بیگانه به خردسالان»[۹]، «گفتار یا کردار»[۹]، «تازیانهٔ عبرت»[۹] و «فرهنگ مشترک»[۹] یادآوری میکند که درگذشته نیز مانند اکنون زبان محلی و لهجههای متفاوتی وجود داشته است و لازمهٔ فرهنگ مشترک ازبین بردن آنها نیست و یکی از جلوههای «فرنگیبازی»[۱۷] است که زبان را از خردسالی به کودکان آموزش میدهیم باید آموخت مشکل از زبان و شعر نیست که باعث عقبماندگی ما شده است این همّت ماست که پستی گرفته است تاجایی که هرچیز ایرانی را عامیانه قلمداد کردیم و مایهٔ خجلت. گرچه اروپاییان نیز سهمی بزرگ در به وجود آوردن این رسم دربین ما کردند.
گروه ربعه در مقابل گروه سبعه
در حقیقت این نام گذاری نوع دهنکجی به گروه سبعه بود. محل اجتماعشان به جز در منازل ادباء، مجلهٔ مهر در خیابان لالهزار بود؛ در حقیقت مجلهٔ مهر ارگان آنها محصوب میشد. سبعه متشکل از یلان و گردنکشان ادب کهن فارسی از جمله «بهار»، «یاسمی»، «اقبال»، «سعید نفیسی»، «فروزانفر» و «همایی» و «فسلفی» بودند. در اطراف هرگروه دستهای هوادار بودند که حتّی گاه در ردیف اعضای اصلی قرار میگرفتند. گروه ربعه نیز متشکل از «هدایت»، «علوی»، «فرزاد»، «مینوی» بود[۱۸].
زمینهٔ فعالیت
انتشارات سخن
مجلهٔ سخن در ابتدا از سوی جامعه لیسانسههای دانشسرای عالی منتشر شد (خرداد ۱۳۲۲)، صفا صاحب امتیاز آن بود و خانلری سردبیر. بهایش دوازده ریال بود. از شماره دو نام خانلری به عنوان مدیر بر روی مجله به چاپ رسید زیرا به سن سیسالگی رسیده بود و خودش توانست امتیاز آن را بگیرد[۴].
اعتبار و شهرت سخن به دو عنوان یک مجلهٔ ادبی و فرهنگی پیشرو تازهجوی به دو مناسب بود: روی آوردن به نشر شعر و داستان و نمایشنامههای نو اروپایی و ملل دیگر جهان که تا قبل از آن مرسوم نبود البته در مجلههای بهار، شرق، مهر، آرمان ادبیات رمانتیک و کلاسیک اروپا به چاپ میرسید. مناسبت دیگر چاپ کردن نوشتهها و سرودههای گروهی نویسندهٔ تازهنفس بود که پیش از آن آثارشان چندان در نشریات دیده نمیشد[۴].
شرکت سهامی انتشارات سخن
در سال ۱۳۳۷ شرکت سهامی انتشارات سخن را تأسیس کرد که هیأت مؤسس آن علاوه بر خانلری، زهرا خانلری، پروین دولت آبادی و اسماعیل صارمی بود. فروشگاه انتشارات سخن به همت همایون صنعتی در خیابان نادری در ساختمانی که متعلق به پدر ایشان بود تأسیس شد به مدیریت فردوس وزیری[۷]. ۳۶ کتاب را در ۳۶ ماه حیات خود منتشر کرد. از اواسط سال ۱۳۴۰ به علت مضایقههای مالی در خطر افتاد و سرانجام در ۱۳۴۱ منحل شد.
انجمن دوستان: دوستداران سخن
دوستداران سخن ماهی یکبار در باشگاه دانشگاه تهران جلسات ادبی و شعرخوانی برگزار میکردند و سخنرانیهای ادبی و تحقیقی، نمایشگاهها و نمایشها،نقالیها و .. انجام میشد. خانلری این جلسات را به این انگیزه درست کرد تا هر ماه خواستاران و تازهیابان بتوانند در آن انجمن گردآیند و از سخنرانیهای ادبی و فرهنگی افراد برجسته و شایسته در آن شرکت میکردند سودمندی یابند[۶]. هوشنگ گلشیری در مورد این جلسات مینویسد: بعد، شنیدم که در جلسات ماهانهٔ مجلهٔ سخن خواندن داستان و مقاله هم رسم بوده، گاهی هم بحثی درمیگرفته که احتمالاً نوعی انتخاب مطلب برای مجلهٔ سخن بوده،این جلسات البته به گرد خانلری میگشت.
بنیاد فرهنگ ایران
پس از استعفا از مقام وزارت در اسفند ۱۳۴۲ درصدد برآمد تا مؤسسهای درست کند که در آن کار تحقیقی گروهی را راه بیندازد.
جای بنیاد ابتدا در دفتر مجله سخن بود بعد در سازمان خدمات اجتماعی منتقل شد.
اعضای هیأت مؤسس بناید این پنج نفر بودند: باهری، ذبیحالله صفا، محمود صناعی،یحیی مهدوی، خانلری. و ۲۰ نفر هیأت امناء بنیاد را تشکیل میدادند. که از آنها میتوان به ایرج افشار، عباس زریاب خویی، منوچهر بزرگمهر، محسن فروغی، علی صادق و چند نفر از آنها بانکدار و تاجر بودند تا به آن کمک مالی کنند.
بودجه رسمی نداشت یک سال سازما
ن برنامه و بودجه تصمیم گرفت ۵۰۰ هزار تومان پرداخت کنند که منتفی شد و مجبور شد ۲۰۰ هزار تومن از بانک قرش بکیرد تا حقوق کارمندان را پرداخت کند.
بعدها بودجهای برای بنیاد در نظر گرفتند و اصرار داشتند من آن را بیشتر از آنچه هست اعلام کنم و به دو دلیل این کار را انجام ندادم: سعی کردم پول زیاد به کسی ندهم که برای دیگران طمعی پیدا نشود که هرکس به نام محقق خود را وارد آنجا کند.
به پیشنهاد دکتر مینوی چاپ عکس نسخههای خطی کهنسال را در اولویت قرار دهند و به جهت تیمن و تبرک نخستین نسخه تفسیر قرآن از مؤلفی ناشناخته مربوط به قرن پنجم هجری بود.
الابنیه عن حقایق الادویه به خط اسدی طوسی
فرهنگ سه زبانه مربوط به صنعت نفت
بنیاد دارای ده شعبهٔ تحقیقاتی بود.
شعبهٔ مطالعه در زبانهای باستانی ایران
شعبهٔ تألیف فرهنگهای علمی و فنی
شعبهٔ تحقیقات تاریخی
شعبهٔ مطالعه در فرهنگ عوام
شعبهٔ تنقیح و چاپ آثار علمی روزگاران سلف
شعبهٔ استخراج اصطلاحات فارسی از متون فلسفی، نجومی،طبی، صنعتی، ریاضی و ...
در کمتر از ۱۳ سال توانست نزدیک به ۳۵۰ جلد کتاب مهم و معتبر منتشر شد.
از کارهای دیگر بنیاد فرهنگ ایران احداث کتابخانهای با ۳۰ هزار جلد کتاب نادر به زبانهای محتلف دربارهٔ تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران و چاپ و نشر بیش از ۵۰ کتاب در هند و پاکستان و مصر و افغانستان در زمینهٔ ادب فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران.
بنیاد برای ایجاد تحرک در رشتههای زبان فارسی در دانشگاهی معتبر آسیایی و آفریقایی به اهدای کتاب و جوایز به استادان زبان فارسی زمینه تشویق آنها را فراهم کرد.
دایر کردن دوبار کلاسهای بازآموزی زبان فارسی در دهلی نو و کشمیر
در تابستان ۱۳۵۷ در حدود ۳۰۰ نفر از دانشجویان ممتاز رشتههای فارسی ممالک همسایه و کشورهای آفریقایی برای تکمیل معلومات از طرف بنیاد به ایران دعوت شدند و آموزشهای لازم را دیدند.
یکی از کارهای مهم بنیاد فرهنگ تألیف فرهنگ لغات زبان پهلوی بود. ابتدا کار به این صورت بود که برای هر متن مجود فرهنگ لغتی تدوین شد و سپس از مجموع آنها یک فرهنگ کامل طبع شد تا کنون شش جلد از آن منتشر شده است.
انعکاس این اقدام چنان بود که پردومناش،یکی از بزرگترین و سالخوردهترین متخصصان زبان پهلوی در ده سالهٔ اخیر در ک مجلهٔ مطالعات ایرانی ضمن معرفی بنیاد نوشت که دانشمندان ایرانی در مطالعات پهلوی به مقامی که مدتی در انتظارشان بود دست یافتند.
چاپ عکسی نسخههای منحصر به فرد چه در تصرف شخصی فرد یا در کتابخانههای بزرگ جهان بود و برای محققان دسترسی به آن موجود نبود. از جمله دو کتاب پهلوی که در تصرف زردتشتیان هند بود و سالها دانشمندان در آرزوی دست یافتن به آنها بودند.
دقتی که در چاپ آثار میفت به حدی بود که یکی از ایرانشناسان معروف آمریکا نوشت: «دقت و نفاست کار بنیاد در این زمینه باید موجب خجالت ناشران مغرب زمین باشد».
ترجمه آثار دانشمندان ایرانی که به زبان عربی اثر خود را نوشته بودند. از جمله میزان الحکمه، الاغراض الطبیّه، صور الکواکب، شمارنامه، استخراج آبهای پنهان.
تشویق دانشمندان و استادان زبان فارسی در کشورهای همسایه به تحقیق و تألیف آثاری مربوط به تاریخ و فرهنگ ایران دز این زمینه تاکنون همکاری با افغانستان، هندوستان، پاکستان، لبنان، مصر، ترکیه، تاجیکستان،گرجستان، مسکو،لنینگراد و غیره
مجموعه شاهکارهای ادبیات فارسی
یکی از خدمات مهم دکتر خانلری در شناساندن ادب فارسی به جوانان، انتشار مجموعهٔ شاهکارهای ادبیات فارسی بود که با همکاری دکتر ذبیحاللّٰه صفا انجام شد. این کار در ۱۳۳۲ آغاز شد. در این مجموعه از هر نویسندهٔ فارسیزبان که آشنایی با آثارش لازم و سودمند شمرده شود، نمونهای است و از هر کتاب معروف و مهمّی که در این هزارسالهٔ تاریخ ادبیات فارسی نوشته شده، فصلی آورده میشود، هر جزوه،مستقل است تا هرکس بخواهد به موردی کفایت کند. در هر جزوه به اختصار شرححالی از نویسنده هست.
پژوهشکده فرهنگ ایران
با توجه به این که فوقلیسانس دانشگاه جز مدرک دادن هیچ فایدهای نداشت، «پژوهشکده» را تأسیس کردم. در بنیاد به دنبال تربیت محقق بودم بعدها مجبور شدم رسمیتی به این کار بدهم این بود که شعبهٔ فوقلیسانس و دکترای پژوهشکده را دایر کردم. سه دوره فوقلیسلنس بیرون دادیم اما فرصتی نشد که دکترا بدهم. دانشجویان پژوهشکده موظف بودند علاوه بر گذراندن دروس در طی روز به بناید فرهنگ بروند و زیر نظر استادان و محققان به تمرین پژوهشگری بپردازند.
انتشارات دانشگاه تهران
به دعوت دکتر علیاکبر سیاسی در سال ۱۳۲۲ (رئیس دانشگاه تهران) به ریاست ادارهٔ انتشارات و روابط دانشگاهی دانشگاه تهران منصوب شد. در دوران وی نخستین اساسنامهٔ انجمن تألیف و ترجمه شد. طرح مربوط به پذیرش دانشجویان خارجی برای تحصیل عالی در رشتههای ادبی و زبان فارسی نخستینبار توسط وی اجرا شد. تنظیم مجموعهٔ اصطلاحات علمی مصطلح و مستعمل در کتابهای دانشگاهی به منظور آنکه امکانی برای مقایسه و آگاهی مترجمان در دست باشد. نخستین نشریهٔ علمی و تخصصی دانشگاه به نام کنجکاویهای علمی و ادبی در دوران وی به چاپ رسید. از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۰ بر این اداره ریاست کرد و حدود یکصد کتاب زیر نظر وی به چاپ رسید.
فرهنگستان ادب و هنر
به پیشنهاد وی تأسیس شد و خود او شش سال بدون اینکه حقوقی دریافت کند به عنوان رئیس،کارهای آن را انجام داد. در فرهنگستان به تأسیس انجمن تاریح و انجمن موسیقی که از شعب آن بود اقدام کرد. عباس زریاب را رئیس انجمن تاریخ و کهدی برکشلی را به ریاست انجمن موسیقی گماشت. از جمله کارهایی که به وسیلهٔ کارمندان فرهنگستان انجان گرفت، امر مقابلهٔ نسخههای خطی دیوان حافظ بود.
خانلری و کتابهای درسی
چاپ و نشر هماهنگ کتاب درسی در سال ۱۳۴۳ در زمانی که وزیر فرهنگ بود. به تصویب هیأت دولت رسید معون اول در وزارت فرهنگ که یکی از مؤلفان کتاب درسی بود استعفا داد. او ابتدا شرکتی از ناشران تشکیل داد و چون آنها منافع خود را در خطر میدیدند در کار توزیع و چاپ کارشکنی کردند این طرح در مهر و آبان ۱۳۴۲ با شکست مواجه شد روزنامهها و مردم از خانلری انتقاد کردند. در شهریور ۱۳۴۳ و قبل از آغاز سال تحصیلی موفق شد کتاب را با قیمتی هفتاد درصد ارزانتر در سراسرکشور توزیع کند. این کار وی با ااعتراض سفیر آمریکا همراه شد که این شیوه کشورهای توتالیتر (کمونیستی) است. شاه از وزیر فرهنگ توضیح خواست خانلری به همراه محمد امین ریاحی که مسئولیت این کار را برعهده داشت طرح را به طور کامل توضیح دادند شاه گفت از کار شما راضی هستم و خودم جواب سفیر آمریکا را خواهم داد.
ایجاد سپاه دانش
در سال ۱۳۴۱ زمانی که به وزارت غرهنگ کابینهٔ علم شد عقیدهاش این بود که مسألهٔ حداقل تعلیم و تربیت برای تمام افراد کشور یک نوع دفاع ملی است. همه مخالف این طرح بودند از جمله ساواک، آمریکاییها چون خیال میکردند اگر مردم باسواد بشوند کمونیست میشوند. در مراسمی که شاه ترتیب دیده بود به دفاع از طرحش برخواست و شاه طرح را پسندید. بعدها طرح را ابتکار شاه خواند تا اگر سمت وی را تغییر دادند طرح به قوّت خود باقی بماند.
خانلری در طول وزارت خود سه بار استعفا داد چون از کارشکنیهای ساواک به تنگ آمده بود. نزدیک به سه بار ساواک گزارشی از وی تهیه کرده بود. در آخر سر در اسفند ۱۳۲۴۲ با استعفای وی موافقت شد.
پیکار با بیسوادی
یکی از فعالیتهای خانلری از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۹ دبیر کلی پیکار با بیسوادی بود. طرح سپاه دانش وی بسیار مورد قبول واقع شده بود بنابراین فردی به نام شجاع الدین شفا مؤسسه پیکار با بیسوادی را تأسیس کرد برای رو دست زدن به من . امّا نتوانست هیچ کاری را در مدت یک سال و نیم دوسالی که دایر بود انجام دهد. مکرر به من میگفتند که مسئولیت آن را قوبل کنم و من رد میکردم. در جلسه ای که اشرف از من خواهش کرد که این کار را بپذیرم. ولی من همانجا گفتم که یا این کار نمیشود و یا اگر ببینند دارد میشود آن را بههم میزنند همین اتفاق هم افتاد. کم کم بودجهاش را کم کردند به عرض شاه رساندم شاه گفت ادامه دهید امّا اشرف آن را به توصیهٔ مشاوران حودش به هم زد و حتی یونسکو هم برای برهم زدندش نقشه ریخته بودند بلاخره استعفا دادم و قبول شد.
خانلری و موسیقی
خانلری از زمانی که در دارالفنون تحصیل میکند با روحالله خالقی دوستی داشت. در کلاس پنجم همکلاس هم بودند البته خالقی از خانلری بزرگتر بود و از مدرسه موسیقی درآمده بود و برای شغل دولتی میخواست مدرک دارالفنون را بگیرد. دو ترانهای که سراینده آن خانلری است دراینجا نقل میکنیم: نغمهٔ فروردین ابر نوروزی برآمد بر روی کهسار باد فروردین وزید از هر سو یه گلزار روی بوستان ز گلها پر از نگار است دور عشق و روز دیدار یار است ابر گوهر بیر باد عطر آمیز کرده بستان چون درگه پرویز شد چمن رنگین از گل و نسرین هان بده ساقی بادهٔ نوشین آهنگ دیگر به نام «نوبهار» سال ۱۳۱۱ هان درآمد بار دیگر نوبهار زین سپس ما و کنار جویبار شد به کام دل دگر ره روزگار ساقیا برخیز و جام می بیار آشنای با خالقی سبب بیداری ذوق خانلری شد مدتی ویلون نواخت ولی چون نمیخواست به طور جدّی به موسیقی بپردازد به تدریج آن را ترک کرد و دربارهٔ «آهنگ کلام» مطالعه کرد و عناصر سازندهء «لحن را در لفظ» مورد بررسی قرار داد. و به همین سبب موضوع پایاننامهاش را «وزن شعر فارسی» انتخاب کرد. و حتّی بعدها که به فرانسه رفت به سوی دانش درباب فنوتیک و زبانشناسی روی آورد. قریب به دوسال در زمینه های چهارگانه فنوتیک: فنوتیک وصفی یا تشریحی، فنوتیک تاریخی، فنوتیک تطبیقی، فنوتیک تجربی به مطالعه پرداخت. رسالهای هم درباب «فنوتیک زبان فارسی«» نوشت که یارانش او را از احراز این درجه به دلیل دون شأن علمی وی میدانستند بازداشتند[۱۹].
خانلری و نمایشنامه نویسی
آقای خلیل دیلمقانی از نوشتن نمایشنامهای به نام «هشتمین سفر سندباد» و چند نمایشنامه دیگر یاد میکند. این نمایشنامه را کسی به نام خود چاپ کرد نکته بامزه آن در این است که چون نمایشنامه را سرسری نوشته بودم اسم یک پرسناژ را دوجود آورده بودم، یکیش رجب و دیگری وهب، اما کسی که آن را بعدها چاپ کرد آنها را جدا کرد و دونفر به حساب آورد. چندتای دیگری نوشتم اما چون قلم انداز بود کنار گذاشتم شاید گم شود و خلاص شوم. چندتا چیزهای یکپردهای[۸].
یادمان و بزرگداشتها
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
محمدعلی جمالزاده | احمد بهمنیار | فاطمه سیاح |
---|---|---|
پیشوای نوول نویسی فارسی است. وی اصول و قواعد این شیوه را نوشته و آن را به عنوان یکی از مکتبهای ادبی فارسی اعلام کرد. در بیان افکار و عقاید شخصی داستانی میکوشد عین عبارات و الفاظ را ثبت کند،کاری که تا حدّی قابل توجه مترجم حاجیبابا کرده است. این طرز در ادبیات قدیم فارسی وجود نداشته است. |
نمونهٔ کامل معلم بود، مشاغل دیگر را با آن برابر نمیکرد. نمونهٔ شرافت و دانش و وظیفهشناسی بود. من را با شیوهٔ درست نوشتن را با تفصیل و ذکر دلیل آشنا کرد[۲۰]. |
خانم بزرگی که در نقد ادبی شاید نظیر او کمتر به خود ببینیم[۲۱]. |
بیقاب هیچعلی اکبر دهخدا | مجتبی مینوی | نصراللّٰه فلسفی |
---|---|---|
مرد بسیار بزرگی بود از حیث علم، اما تحصیلات کلاسیک نداشت، خودش استنباط میکرد و گاهی استخراج میکرد بعضی مواقع درست درمیآمد و بعضی هم درست درنمیآمد، چون موازین علمی نداشت[۲۲]. | مردی که در معارف ایرانی و اسلامی استاد مسلم است، با ادبیات و فرهنگ جهان امروز نیز آشنایی تام دارد. انشای او سلیس و فصیح است[۲۳]. |
یکی از نویسندگانی است که بر گردن نثر فارسی امروز حق دارد و از سالهای پیش ترجمههای شیوای او نمونهٔ انشای شیرین و درست و روان بوده و سرمشق بسیاری از نویسندگان جوانتر قرار گرفته است[۲۴]. |
صادق هدایت | رسول پرویزی | بزرگ علوی |
---|---|---|
در انشاء پیرو همان مکتبی است که جمالزاده خود را علمدار آن معرفی کرد. زبان فارسی را وسعت و غنا و تنوّعی بخشیده است. آثار او معدن اصطلاحات و کنایات و امثال و استعارات زنده و زیبایی است که از زبان اکثریت ملت گرفته است. در ساختمان داستان دقت میکرد تا قالب مناسبی برای آن درنظر گیرد. سالهای آخر عمرش مردی دیگر بود، گناه این دگرگونی به گردن خیلی از کسان و چیزهاست. | تند و سرسری مینوشت امّا همین بیتکلّفی و حتّی بیمبالاتی لطفی خاص به نوشتهٔ او میداد. دو داستان با عنوان «شلوارهای وصلهدار» و «لولی سرمست» نمودار وضع اجتماعی و عقاید و آداب و طبقهای از مردم ایران در جنوب این سرزمین است[۲۵]. | بسیاری از آثار او جنبهٔ رمانتیک دارد و شاید بهترین نوشتههای آو آنهایی است که در آن احساسات عواطف طبیعی و عادی بشری وصف شده است. او در آثارش واقعبینتر از دیگر نویسندگان هم زمانش است. از نقطهنظر نقد تنها ایرادی که در کارهایش است بر کارهای حزبی و سیاسی او میتوان گرفت، این داستانها که تحت تأثیر زمانه نوشته شده است چهره خوبی از نویسنده لطیفاندیش را دربر ندارد. مانند داستان «نامهها»[۲۱]. |
صادق چوبک | ایرج میرزا | پروین اعتصامی |
---|---|---|
پاکیزگی سیاسی او را از جهت فکری مستقل نگه داشت[۲۶].اعتبار چوبک که کسی بدان توجه نکرده است در دو زمینه سخت درخشان و دیدنی است: آوردن نوعی فضای غیر شهری در داستانهایش، به کار بردن اصطلاحات محلی به طور طبیعی چه در محاوره و چه در توصیف به نحوی که خوانندهٔ آثار او خود را در فضای داستان احساس میکند و خیلی زود با آدمهایی که حتّی لهجه و واژگان محلی آنها برایش غریبه است انس میگیرد. دوم حرکت دائم ذهن سیال او میان درون و برون قهرمانان قصه است که او را در میان دیگران یگانه و مستقل میسازد. چوبک اولین نویسندهٔ ایرانی است که با قهرمانهایش به درون پرآشوب آنها سفر میکند و بعد مثل غواصی که به سرعت به سطح میآید رویهٔ بیرونی آنها را هم که شاید مثل سطح دریا صاف و بیحرکت مینماید، توصیف میکند. اسلوب انشای وی شبیه جمالزاده و هدایت است[۱۸]. | ایرج کوشید پس از ادیب الممالک، زبان کهنه و منسوخ شعر را به زبان رایجتر و متداولتری تبدیل کند و چون طبعی روان داشت و معانی و مضامینی که استفاده میکرد درخور فهم عموم بود رواج بیشتری پیدا کرد. | بزرگترین سخنوری از جنس زن در تاریخ ادبیات ایران است. در اسلوب بیان از همان سبک قدما پیروی کرد. هیچگونه تجدّد و تنوعی از لحاظ معنی و بیان نشان نمیدهد امّا در قطعاتی که موضوع آنها انتقاد وضع اجتماعی و اظهار محبّت به طبقات ستمکش است دارای شیوه خاصی است که منحصر به اوست[۲۳] |
نیما یوشیج | گلچین گیلانی | فروغ فرخزاد |
---|---|---|
قطعه «ای شب» گذشته از تازگی مضمون، متضمن تنوعی در قالب شعری بود. ساز بندهایی شامل دو بیت تشکیل شده است که در هر بند از چهار مصراع که تنها مصراع دوم و چهارم قافیه داشت. این نخستین کوشش برای رهایی از قید قافیه بود. در قطعات «افسانه» و «خانوادهٔ سرباز» از وزنهای نادر و کم استعمال شعر عروضی را به کار برد. یعنی وزههایی که در اصطلاح زمانه نامطبوع بود. از سال ۱۳۱۹ قالب شعرش صورت دیگر پذیرفت، شعر فارسی تا آن زمان از قیود تساوی مصراعها بهره میبرد آنها را درهم شکست. و به همین ترتیب قید قافیه یکسان یا مرتب بودن قافیه را برداشت. و اندک اندک به شعر آزاد امروز انجامید[۲۷]. |
تفاوت دکتر مجدالدین میر فخرایی با نیما در این بود که در سراسر شعرش تناسب ارکان عروضی را مراعات کر و به هیچ بهانه از آن منحرف نشد. قطعهٔ «باران» او رواج بسیار یافت. |
مقداری از اشعار او واقعاً خوب هستند. او برای اولینبار در زبان فارسی احساسات عاشقانه زن را به میان آورد. پیش از این شاعران زن بودند امّا با خواندن دیوان آنها هیچ نمیتوانستید متوجه شوید آن را یک زن نوشته است[۲۸]. |
سهراب سپهری | مسعود فرزاد | مهدی حمیدی شیرازی |
---|---|---|
اشعارش را کامل نمیبینم، البتّه داری معانی، مضامین و عبارات لطیف هست. ناقص ازین وجه است که چیزی نیست که بشود آن را به خاطر سپرد و نقل کرد[۲۸].. |
بیشتر اشعارش در همان قالب غزل است. تکرار و تقلید و اقتباس کمتر دارد. عواطفی که بیشتر شاعر را تحت تأثیر قرار میدهد بیشتر غم تنهایی است[۲۹]. |
ارزش مقام او در شاعری قابل انکار نیست[۳۰]. |
فریدون تولّلی | سیاوش کسرایی | نادر نادرپور |
---|---|---|
شیوهٔ او به آوردن اوصاف بدیع مخصوص و ممتاز است. او از منبع بیکران ترکیب الفاظ برای وسیعتر کردن میدان بیانی استفاده کرد[۲۷]. | در منظومهٔ «آرش کمانگیر» به خلاف بیشتر آثارش که از مرگ و نومیدی حکایت میکند اینجا شور و شوق و تکاپوی زندگی و کوشش برای سرافرازی، محرّک اوست[۳۱]. | شاعر غزلسرا و بیان کنندهٔ عواطف و احساسات شخصی است. عشق او عشق عرفانی است و جنبهٔ عرفانی ندارد و تمثیل و کنایه از آرزوهای دیگر نیست. آنچه این هنرمند را امتیاز میبخشد، تصویرهای ذهنی، یعنی استعارات و تشبیهاتی است که برای بیان معانی خود میجوید. این استعارات همه تازه و بدیع است و به بهترین وجه معنی مقصود او را جلوه میدهد[۳۲]. |
هوشنگ ابتهاج | م. سرشک |
---|---|
او صاحب قریحهای لطیف و مایهای کافی از ادبیات فارسی است. کاش شاعر دنبال نوسازی افراطی در قطعه «شبگیر» نمیرفت و مضمون با این زیبایی را در عبارتی متناسب با آن بیان میکرد[۳۳]. |
دو مجموعه «شبخوانی» و «زمزمهها» قطعات بسیار زیبا و دلکشی در آن میتوان پیدا کرد. پیوسته در وزن و شیوهٔ مثنوی جلالالدین محمد است با بیانی فصیح و دلپذیر[۳۴]. |
تفسیر خود از آثارش
ارزیابی خانلری دربارهٔ شعرهای خود
در ابتدای کار تحت تأثیر جریان ادبی و ذوقی زمانه به پیروی شیوهای که مقبول زمانه بود از سبک قدما منحرف نشد گرچه متضمن مطالبی تازه بود قصیده «فردوسی» و «ناگفتهها» از کوششهای آن دوره است. این شیوه شاعری او را خرسند نمیکرد زیرا بارها به تجربه دیده بود که این قصاید دردی را دوا نمیکرد. تنها کسی که در این زمان به او دسترسی داشت و از نظریات او استفاده کرد نیما بود که با صدای بلند دم از انقلاب ادبی میزد.
خانلری تحت تأثیر دو جریان بود: توجه به الفاظ و ساختمان شعر که نتیجهٔ مطالعات و استغراق در ادبیات قدیم بود و از جانب دیگر آشنایی با نمونههای اشعار مشهور جهان کوشید راه تازهای پیش بگیرد که با آثار دیگران متفاوت باشد. چند روشی را در پیش گرفت برای نمونه بیان حالات نفسانی در روبروئی با عوامل مختلف که در زندگی با آن برمیخوریم. همکارانش این نوع غزلها را غزل نو میخواندند، برای نمونه «نغمهٔ گمشده»، «دمی که گذشت»، «مهتاب پائیز». متوجه شد که قالب غزل قیودی را به شعر تحمیل میکند که ناگزیر به حکم ضروت وزن و قافیه، صرف نکتههایی میشود که منظور گوینده نبوده است. بنابراین کوشید که قالبی سادهتر و آسانتر اختیار کند. ساختمان چهارپاره یکی از آنها بود.
امّا دیگر ذوق و همّت شاعری نبود چون به کار تحقیق پرداخت، زیرا به نظرش مهمتر و فورّیتر میآمد. گاهی کوشید مانند قطعه «بت پرست» که کوتاهی و بلندی مصراعها آن مختلف است برای بیان کمال تأثر به کار برد. گاهی به اقتضای معنی و مضمون ایجاب میکرد که قالب خاصّی به وجود بیاید مانند قطعه «ماه در مرداب».
درباهٔ شعر خود چیزی نمیتواند بگوید جز اینکه شاعری را بسیار دوست داشت و آرزویش این بود که شعرش بهتر از این باشد[۳۵].
بهترین شعری که سروده است از نگاه خودش سه ترانهای است که در تابستان ۱۳۲۳ در فرامه نیر ۱۳۲۳ ساخته است به نامهای «یغمای شب»، «راز شب»، «ظهر». یکی را که از همه بیشتر میپسندید برای صدرالدین الهی که در سال ۱۳۴۶ با وی مصاحبه کرد، خواند[۱۸].
بنگر! این کوه دیو بیماری ست
تن ز رنجی نهان به درد و گداز
پشت بر آفتاب درمان بخش
پای در رودخانه کرده دراز
سبزپوشان دره از دم صبح
دامن باد را گرفته به دست
میکشیدند هریک از سویی
همچو نوباوگان سرخوش مست
وینک استادهاند بهتزده
به سوی پشته دیدهها نگران
که مبادا بجنبد از جا دیو
خشمش آید ز بازی ایشان
جوی ره دور کرده از سر حزم
زان سو دره میرود آرام
جوی ره دور کرده از سر حزم
زان سو دره میرود آرام
دیو بدخوی و این جوانان مست
او چرا خویش را کند بدنام
گه شتابان ز ره درآيد باد
گویی او را هوای دلدارست
دوستان را نشاط بازی نیست
هیس! آهسته! دیو بیمارست
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
مهرداد بهار
او واقعاً مثل یک پدر نازنین با همهٔ پژوهندگان رفتار میکرد و کسی بود که به من انسانیت و شیوهٔ مدیریت انسانی را آموخت. در محیط کار، چنان آرامشی وجود داشت که، به قول محمد قاضی، مثل خواب بچهها، آرام بود، مطلقاً آرامش بود و زیبایی[۳۶].
سیمین بهبهانی
شخصیتی مرّکب از یک محقق خوب، یک استاد دانشمند، یک نویسندهٔ توانا، یک شاعر خوش قریحه و یک روزنامهنگار پایبند به اصول[۳۷].
وراکو بیچکوا
گروهی از نوگرایان ادبی مجلّه سخن به سردبیری خانلری بنیان نهادند که آن را بزرگترین نماینده بخش از طبقه روشنفکران ایرانی به حساب میآیند که هدفش آشنایی جهان با فرهنگ ایرانی بود[۳۸].
ترانه خانلری
از ویژگیهای پدرم علاوه بر نوخواهی، اعتدال بود. در کارهای نوآورانه هیچوقت ریشه را قطع نمیکرد و نوعی اخلاق و حرمت را در کارهایش رعایت میکرد.
زهرا خانلری (کیا)
شخصیت پرویز با کار مداوم در سراسر عمرش عجین بود و لحظهای از خدمت به فرهنگ کشورش غافل نمیماند. دربارهٔ نوشته دیگران پیوسته قضاوت بیطرفانه داشت گرچه ان اظهارنظر بر صاحب نوشته گران میآمد[۱۵].
رضا سید حسینی
خانلری هیچگاه اهل محافل، جمعها و نشستها –از هر نوع- نبود، بیشتر در کتابخانهاش مینشست و کار تحقیقی انجام میداد. حتّی در محافل سیاسی هم شرکت نمیکرد. در هر حال این اخلاق و منش او نه به دلیل سمت وزارت و ریاست بود و نه به تکبّر و غرور او باز میگردد،خانلری مرد بزرگ تنهایی بود و شاید از این تنهایی لذّت میبرد. [خانلری تنها بود، روزنامهٔ شرق، شماره ۵۶۰، ۱۷]
پرویز شهریاری
بیاندازه مهربان بود و با وجود عظمت درک و دانش خود، فروتن بود، به جوانان اعتماد میکرد، به آنها میدان میداد. همین خصلتهای انسانی او بود که توانست گروه بزرگی از جوانان تازهکار دیروز را به هنرمندان و دانشمندان امروز تبدیل کند[۱۳].
میهندخت صدیقیان
احساساتش را اصلاً بیان نمیکرد، هرگز در مورد افراد بد نمیگفت. کم حرف بود و هرگز به کسی نمیگفت چرا کم کار میکند یا دیر میآید و زود میرود، ولی عکسالعملی در سردی و مهر داشت که خشنودی یا ناخشنودیش را برملا میکرد، بیآنکه حرمت کسی را خدشهدار کرده باشد.
محمد فضایلی
من خود شاهد بودهام که او با ارباب قدرت روز، چنانکه عادت زمانه بود چرب زبانی نمیکرد و تملّق نمیگفت، به عکس قدرتمندان بودند که از صدر تا ساقه به او خوشامد میگفتند و او را میستودند[۱۵].
محمد قاضی
مترجم ورزیده، خوب و باذوق بود او توانست متن نوشتهٔ فرنگی را خوب درک کند و به زبان شیرین فارسی ترجمه کرد[۱۳].
بزرگ علوی
در شعر بیشتر مفتون ریلکه بود. ریلکه میکوشید در آثارش در عمق خود غور کند و بیپایگی و شکنندگی زندگی خود را در گوشهگیری عارفانه، بیان کند و با ایمان به این که ذات خدا همهجا متجلی است، شعرهای لطیف و باحالت و آکنده از افکار و تصورات تازه بسراید[۶].
فتحاللّٰه مجتبایی
به مال و منال دنیا چندان دلبسته نبود و تا آنجا که من میدانم، پس از نزدیک به شصت سال کار و کوشش و تصدّی برخی مقامات، از او جز مقدار کتاب و خانهای که ظاهراً حاصل تلاشها و قلمزدنهای اوست چیزی برجای نمانده است.
محمد جعفر محجوب
نثرش جزو نثرهای پسندیده و پاکیزهٔ معاصر فارسی است. از نظر شأن و از نظر پیشبرد فرهنگ ایران در درون کشور، شاید سیصد سالی باشد که کسی به این درجه نرسیده است، نمیگویم از او عالمتر نبوده و نیست، شاید بوده،ولی خدمتی که ایشان کرد، هیچکس نکرد[۳۹].
فریدون مشیری
خانلری پاک، صمیمی، ایراندوست، ایرانپرست و آزدایخواه به میدان آمده بود، از نوع کسانی نبود که برای به دستآوردن مشاغل مهم هزارکار میکردند به همین خاطر وقتی به وزارت آموزش و پرورش رفت، راست و مطمئن خطاب به همکارانش گفت: «آقایان، من یک معلم هستم و به شغل معلمی افتخار میکنم، این کار را که قبول کردم مانع از مار من در دانشگاه نخواهد شد، اگر همدلی شما باشد میتوانیم این کار را پیش ببریم و هرلحظه بدانم کاری انجام نمیشود به دانشگاه بازمیگردم[۱۳].
محمد سرور مولایی
وقتی منابع هنگفت نفت در سال ۱۳۵۳ در دولت سرازیر شد متمّم بودجهای برای مؤسسه درنظر بگیرد،آن را قبول نکرد گمان کرده بودند که مبلغ کم است دو سه برابر آن را پیشنهاد دادند او گفت ما نیازی نداریم و با برافروختگی که در چهرهاش نمایان بود به من گفت من دوست دارم که همکارانم در این مؤسسه باشند و حقوق زیاد موجب سفارش برای استخدام میشود و نمیخواهم این اتفاق بیفتد[۱۵].
نادر نادرپور
سخن به اغراق نمیگویم، از دورانی که از مرگ سعدی تا روزگار حیات ما را شامل می شود، رقیب و حریفی نداشت[۴۰].
صادق هدایت
صادق به فریدون هویدا گفت خوب است به خانلری بگویی به تو درس خصوصی ادبیات فارسی بدهد. معتقد بود که خانلری بهترین فارسینویس و فارسیشناس است که داریم[۱۳].
محمد جعفر یاحقّی
خانلری معلمی به تمام معنا بود او دانشجویانش را به خوبی میشناخت و آنهایی که جوهری داشتند راهنماییشان میکرد و راه را برایشان هموار میکرد. [ذهن نواندیش، شهروند امروز، شمارهٔ ۶۱، ۱۳۱]
مشاغل سیاسی
اکثر مشاغل او ناشی از سابقهٔ دوستی او با علم بود.
دو بار سناتوری انتصابی مازندران
معاونت وزیر فرهنگ
مخالفتهای سیاسی
نامهای به پسرش آرمان
سال ۱۳۳۷ فراز و نشیب خانلری را میتوان از روی مقالهای با عنوان «درد روزگار»[۹] در دل میکند که شدیدترین دردها برای آزادگان و اهل اندیشه این است که از حق فکر کردن محروم باشند. در سالهای جنگ در دورانی که پس از سقوط رضاشاه، روشنفکران امید داشند که خورشید آزادی و عدالت طلوع خواهد کرد خانلری نیز چون همهجا با ناامیدی مواجه میشود در «آهنگ سفر»[۳۵] به مؤثرترین وجه آن را بیان میدارد. اما «شوق به وطن»[۹] در نامهای که به فرزندش مینویسد پیداست و اقرار میکند که دوران ما عصر ننگ و فساد است و هنوز نشانهای پیدا نیست که از اینکه آینده جز این باشد[۶]خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ </ref>
برای برچسب <ref>
پیدا نشد.
دامهای سیاسی
زینالعابدین رهنما یک «انجمن قلم» راه انداخته بود. که شعبهای از اتحادیهٔ بینالمللی به این نام بود. با تحقیقاتی که کردم متوجه شدم که این مؤسسه جنبهٔ سیاسی دارد از قبول مسئولیت در آن خود داری کردم. بعدی از چندی متوجه شدند که در آن تنور نانی نمیشود رهنما را مجبور به استعفا کردند و سید حسین نصر را بر آن گماردند چون نصر نمیتوانست از عهدهٔ آن برآید دوباره به فکر من افتادند و هیودا تماس گرفت من به او گفتم انجمن دکان ورشکستهای است و جز چند کور و کچل آنجا جمع نمیشوند و نمیتوان دیگر بار به آن رونقی داد. و من به این طریق از دامی که برایم پهن کرده بودند جستم[۷] [۶].
پهلبد به من گفت ۷۰۰ کتاب چاپ شده منتظر انتشارست و مدیریت آن را تصمیم گرفتند که به فرهنگستان بدهند که صلاحیت دارد ضمناً گفت طرح را ساواک ابتکار کرده است دریافتم که به این تدبیر میخواهند مسؤولیت سانسورها کتابها را بر عهدهٔ من بگذارند تا از یک طرف هر کتابی را که من اجازه بدهم، ساواک دستاویز کند و اطلاعیهای بسازد و از طرف دیگر اگر اجازهٔ انتشار کتابی طول بکشد همه از چشم من خواهند دید و مرا سانسورچی لقب خواهند داد. بعد از چند روز نامهای به پهلبد نوشتم که اگر تصور میکندد این کار باید توسط فرهنگستان انجام شود چون نمیتوانم شغل دیگری را بپذیرم با این نامه از ریاست و عضویت فرهنگستان ادب و هنر استعفا میدهم. چند روز بعد پهلبد تماس گرفت و گفت باید از روز اول میگفتید که این طرح را انجام نمیدهید. اما حالا دیگر گذشته و طرح آن موقوف شده است[۷] [۶].
استعفا
بارها از سوی ساواک چه در زمان وزارت و چه قبل از آن در فشار بود چنان که در زمان وزارت سه بار استعفا داد اما پذیرفته نشد. در این باره مینویسد: «به قدری از کارشکنی و دشمنیهای ساواک به تنگ آمده بودم که دیگر نمیتوانستم کار کنم، روزی نبود که اطلاعیهای از ساواک نرسد و تهمتهایی نسبت به من در آن نباشد»[۴۱].
زندان
بعد از انقلاب وقتی در زندان بودم در یکی از روزنامههای اسلامی فهرستی از اسامی رجال دورهٔ طاغوت چاپ کرده بودند زیر عنوان «غارتگران اموال ملی» اسم من هم در آن میان بود. این دو سه صفحه را با عنوان «تنگدستی» نوشتم تا خود و دیگران بدانیم که من چقدر از اموال ملی را غارت کردهام. پس از خروج از زندان حقوق بازنشستگی را قطع کردند و حسابهای بانک را بستند و حق معامله را سلب کردند و از پسانداز باب حقوق دورهٔ سناتوری مبلغ یک میلیون و سیصد هزار تومان مطالبه کردند و چون دیدند که چیزی ندارم پانصد هزار تومان گرفتند و بقیه را بخشیدند و مفاصا حساب دادند که دادستانی انقلاب محدودیتها را رفع کند. نامه مفاصا را به دادستانی دادم به امید این که بقیهٔ پساندازم را آزاد کنند تا چندی آب و نان بخورم اما معلوم شد که دادستان اسلام گوشش به این چیزها بدهکار نیست و حکم شورای انقلاب را هم نمیخواند[۴۲].
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
نقاشی
نقاشی را دوست میداشت مخصوصاً سبک امپرسیونیم را. در هر سفری که میرفت اول به تماشای آثار اصیل نقاشان دنیا در موزهها میرفت و اصل نقاشی را با کارت پستالها مقایسه میکرد تفاوت بسیار میدید. این علاقه سبب شد که بعداً تاریخ نقاشی دنیا را در مجلهٔ سخن نوشت[۳].
شطرنج
به شطرنج علاقه داشت اما چون وقتش را میگرفت آن را رها کرد[۳].
موسیقی
در جوانی شروع به ویلون کرد ولی بعد رهایش کرد. علاقه هم به موسیقی ایرانی و هم خارجی داشت. نمونههایی از کارهای بتهون و موتزارت و چایکفسکی را داشت[۳].
گزارش جامعی از سفرها
اولین سفر به فرانسه ۱۳۲۷ بعد به انگلستان برای آشنایی بیشتر با مسائل زبانشناسی قریب به دو سال در دانشگاه سوربن و انستیتو دوفونتیک پاریس ماند. چون رساله دکتریش بحث مفصلی دربارهٔوزن شعر بود و در حقیقت بعد از هزار سال از خلیل بن احمد کسی پیدا شده بود که به اصول موضوعهٔ او با دید انتقادی نگاه میکرد. به هر حال، چون در ایران کسی نبود که در این باب مرا راهنماییش کند به صرافت افتاد که به خارج برود که در این باب او را راهنمایی کند و با اصول علمی متداول آن روز آشنا شود و ببیند با متدهای علمی در این دنیای وسیع چه کاری انجام گرفته است.
در سال ۱۹۵۳ به دانشگاه سن ژورف بیروت دعوت شد تا سلسله سخرانیهایی دربارهٔ فرهنگ ایران انجام دهد.
دعوت دیگری از دانشگاههای آمریکا بود از طریق بورسهای به عنوان «لیدرشیپ» سال ۱۳۳۶ که سه ماه طول کشید. و در ۱۴ دانشگاه صحبت کرد. در این صحبتها به دو چیز علاقمند بود: یکی دنبال کردن مطالعاتش دربارهٔ زبانشناسی و بحث دیگر دربارهٔ اصول تعلیم و تربیت و برنامهها و متدهای تدریس در دانشگاههای مختلف در آنجا.
سفرهای متعدد به انگلیس و فرانسه ایتالیا و چهار دفعه به شوروی برای بحث دربارهٔ پیکار با بیسوادی.
یکبار به دعوت کنگرهٔ ششصدمین سال درگذشت حافظ به شهر دوشنبه در تاجیکستان رفت.
برای گرفتن درجه دکتری افتخاری به دانشگاه لنین و یک بار هم برای گرفتن جایزهٔ ادبی فردوسی.
مسکو و لنین گراد برای کسب اطلاعاتی دربارهٔ نسخههای خطی فارسی و عکس بعضی نسخههای دیوان حافظ.
به هندوستان، پاکستان و افغانستان مسافرتهای مکرر داشت.
برای تأسیس انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی به هندوستان رفت.
سفری به دعوت محمّد ظاهرشاه به افغانستان و دو هفته در آنجا ماند.
یکبار به مصر سفر کرد[۴۳][۴].
ناشرانی که با او کار کردهاند
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
شعر و شاعری نزد خانلری
اشعارش به شیوه کلاسیک نو سروده شده است او راهی میان شعر کهن و شعر نو فارسی را انتخاب کرد.
اصالت شعرش در ابتکار مضامین و نحوه انتخاب الفاط خوشآهنگ و متناسب بود نه رها ساختن وزن و قافیه.
در کتاب وزن شعر فارسی به ۱۱۶ کتاب فارسی و اروپایی مراجعه کرده است. نگارنده با تفصحات دقیق و ممتد و دشوار پانزده جنس وزن یعنی پانزده سلسله در اوزان شعر فارسی یافته است. هیچیک از اوزانی که در شعر فارسی به کار رفته و حتّی اوزان نامطبوع و نامنظمی که در کتب عروض هست و هرگز شاعر معروف خوشطبعی به آن اوزان شعر نساخته از این پانزده سلسله بیرون نیست. میان پانزده سلسله اوزان که شرح میدهد چهار دایره از موضوعات خیلی بن احمد، سه دایره از عروضدانان ایرانی است. او در کار پیچیده وزن شعر لااقل به مقداری آگاهی میرسد و این آگاهی را در جهت وضع قوانین کلی مورد استفاده قرار میدهد[۱۸].
خانلری و نیما و شعر نیمایی
در نوجوانی از نخستین جوانانی یود که نیما راشناخت و در پی او رفت. سپس راه خود را شناخت. خانلری معتقد بود که برای ایجاد تنوع و تازگی در شعر هیچ راهی جز این نیست که دایره معانی را وسعت بدهیم یعنی به سراغ حالات و عواطف شخصیتر و خصوصیتر برویم و برای آنها صور ذهنی تازه و مناسب جستجو کنیم. این حالات و معانی تازه را باید در زندگی جست و تا شاعر مایه آثار خود را از دواوین شعرای سلف اقتباس میکند ازو نباید توقع داشت که مطلب تازهای بگوید و اثری بدیع به وجود آورد.
شعر خوب شعری است که حاوی معنی تازه و زیبا باشد و این معنی در مناسبترین قالب بیان ریخته شود، اگر کسی شعری بیوزن بگوید و معنی مقصود را آنچنان که باید زیبا و دلکش و تمام جلوه دهد، به گمان من بر کاراو ایرادی نمیتوان کرد[۴۴].
چرایی مخالفت با شعر نمایی
کتابی به نام پلی میان شعر هجائی و عروض فارسی در قرن اول هجری که ترجمهای آهنگین از دو جزء قرآن مجید است و به اهتمام احمدعلی رجائی در بناید فرهنگ به چاپ رسید. دغدغه خانلری در این بود که وجود این کتاب نشان میداد که اوزان هجائی و دیگر اوزان دورههای باستانی در قرون اولیهٔ هجری وجود داشته است نگرانی او در این بود که این گنجینهٔ عظیم شعر فارسی را نسلهای بعد نتوانند بخوانند و مانند وزن هجائی به فراموشی سپرده شود. مشکل این است که مردم به وزن عروضی خو گرفتند و اوزان خود را فراموش کردند[۷].
نثر خانلری
نثر او روان همراه با رسایی معنا با پختگی و انسجام لفظی، درهم آمیخته و با اتکا به گذشته نثر پارسی و در عین حال نگاه به آینده پیش میرود[۷].
عبارات و جملات را بیحشو و زواید به هم میپیوست و کم اتفاق میافتاد که نیازی به بازنویسی نوشتههای خود داشته باشد.
شیوه نوشتنش ساده و بیپیرایه، کلامش خوشآهنگ و به هم فشرده و موجز بود.
او به تمام معنی نمودار صنعت سهل و ممتنع بود.
گرچه او بنیادگدار نثر دبیری نیست بیگمان مؤثرترین نویسنده این مکتب است.
احسان یارشاطر درباره نثر او می گوید: «نثرش مثل خود او متین و موقر بود و مثل لباس و پاپیون و ظاهر آراستهاش، متجدد و تازهجو، از سبکی و سوز و گداز و ناهمواری و عبث و ثمین در تثرش اثری نیست».
در گفتگویی که میان مینوی و خانلری رفت مینوی گفت: «ترجیح میدهم که تعداد بیشتری از مردم نوشته مرا بفهمند تا شمار معدودی از برگزیدگان آن را ببینند، پس از آن خانلری میگفت: من میکوشم تا علاوه بر بیان مطلب معنی زیبا نوشتن را هم به مخاطبان بفهمانم».
خانلری معتقد بود درستترین شیوه نوشتن، همان سیاق حرف زدن است، لذا میکوشید که نه تنها کلمات ثقیل عربی یا واژههای نامانوس پارسی بلکه وجوه وصفی افعال را نیز در نثر خود راه ندهد[۴۵].
آواشناسی
آواشناسی را او در ایران آغاز کرد و عروض جدید را او در ایران پی افکند، اصطلاحات شیوایی در آواشناسی و دستور زبان و وزن شهر وضع نمود.
کارنامه و فهرست آثار
شعر
ماه در مرداب، چاپ اول: ۱۳۴۳
تحقیقات ادبی و علمی
روانشناسی، (۱۳۱۷)،شرکت کانون کتاب
تحقیقات انتقادی در عروض فارسی، (۱۳۲۷)، انتشارات دانشگاه تهران
وزن شعر فارسی، (۱۳۳۷)، این کتاب به عربی نیز ترجمه شده است.
زبانشناسی و زبان فارسی، چاپ اول: ۱۳۴۰
مخارج الحروف ابنسینا، ترجمه و تصحیح متن، (۱۳۳۳)، انتشارات دانشگاه تهران
تاریخ زبان فارسی (۵ جلد)، (۱۳۴۸)، بنیاد فرهنگ ایران
دستور زبان فارسی، جاپ اول:۱۳۵۸، بنیاد فرهنگ ایران؛ ترجمه به عربی (۱۳۵۸)
چند نکته در تصحیح دیوان حافظ، (۱۳۳۸)، انتشارات سخن
هفتاد سخن، جلد اول (شعر و هنر)، (۱۳۶۷)، انتشارات توس
هفتاد سخن، جلد دوم، (فرهنگ و اجتماع)، (۱۳۶۷)، انتشارات توس
هفتاد سخن، جلد سوم، (در گوشه و کنار ادبیات فارسی)، (۱۳۶۹)، انتشارات توس
هفتاد سخن، جلد چهارم، (شیوههای نو در ادبیات جهان)، (۱۳۷۰)، انتشارات توس
تصحیح متون
غزلهای حافظ شیرازی (از روی قدیمیترین نسخه)، (۱۳۳۷)، انتشارات سخن
دیوان شمسالدین محمد حافظ، بر اساس دوازده نسخه، چاپ اول: (۱۳۵۹)
دیوان شمسالدین محمد حافظ (مقابله با چهارده نسخه در دو مجلد)، چاپ دوم با تجدید نظر، (۱۳۶۳)، انتشارات خوارزمی
ترانهها (گزیدهٔرباعیات)، چاپ اول: ۱۳۴۳
سمک عیار (۵ جلد)، چاپ اول: ۱۳۳۸
شهر سمک (ضمیمهٔ دورهٔ ۵ حلدی سمک عیار)، چاپ اول: ۱۳۵۸، انتشارات خوارزمی
ترجمه
چند نامه به شاعری جوان (از راینر ماریا ریکله)، ۱۳۲۰، کتابخانه طهوری
دختر سروان (از پوشکین)، ۱۳۱۰، انتشارات رمضانی
بابک و وضع زمانه (از ولتر)، ضمیمه دورهٔ چهارم مجلهٔسخن
شاهکارهای هنر ایران (از آرتور ایهام پوپ)، ۱۳۳۸، بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه
تریستان و ایزوت (از ژوزف بدیه)، چاپ اول: ۱۳۳۳، بنگاه ترجمه و نشر کتاب
کتابهای درسی
دستور زبان فارسی، برای دورهٔ اول و دوم دبیرستانها، سازمان کتابهای درسی ۱۳۴۳-۱۳۵۰
تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، سازمان کتابهای درسی ۱۳۳۸
تاریخ ایران دورهٔ اسلامی، سازمان کتابهای درسی ۱۳۳۹
مجموعههای زیر نظر
شاهکارهای ادبیات فارسی با همکاری دکتر صفا
مجموعه انتشارات سخن (۳۶ عنوان)
انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۲۶-۱۳۳۲
انتشارات بنیاد فرهنگ ایران در مجموعههای مختلف نزدیک به سیصد جلد
انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ماه در مرداب
ماه در مرداب به اعتقاد خود او خاصل یک تحول در کار شعر اوست. از قصیده آغاز میشود و به شعرهای امروزی در قالب جدید میرسد. اگر با حوصله به ماه در مرداب نگاه کنیم میبینیم که مردی آرام و با تأنی قدم به قدم در شعر پیش آمده است. در تمام قصایدی که در کتاب او هست ما سایهٔ شعر خراسانی را احساس میکنیم. از اولین قصیده که به عنوان «فردوسی» سروده شده است. تأثیر سخن فرخی سیستانی که به حق شورانگیزترین قصیدهسرای آغاز شعر فارسی است با این حال در همه کارهای خانلری غیر قابل تردید است. در این اشعار استقلال اندیشه را به خوبی میتوان یافت. با اینکه قصیدهٔ «شیوهٔ ناز» در مایهٔ تغزل فرخی است باز به خوبی استقلال شاعر در بیان مقصود احساس میشود. از قصیده که میگذریم به آغاز تنوعی در شعر او میرسیم. تنوعی که گاه هنوز در قید قالب متقدمان است و گاه از دل شاعر برنخاسته است. تفریح او در انتخاب مضامین شکل کتاب را متنوع کرده است.
عقاب
همه او را با شعر عقاب میشناسند آن را به سادگی به دوستش صادق هدایت تقدیم کرد. شعر از یک درد دور که درد عدم تجانس آدمهای خوب با آدمهای بد است برمیخیزد. از لحاظ مضمون شعر در ردیف اشعار بلند فلسفی است امّا از لحاظ شکل به حد سادهٔ یک داستان منظوم قابل فهم برای کودکان دبستانی درآورده است، و این هنری است که هرکسی ندارد. تصویرسازی استادانه آن شباهت با صحنهپردازی قصه دختر سراوان پوشکین دارد. این منظومه بسی نزدیک به شعر، استحکام، سلاست و روانی منظومه با بیان شاعرانه در آن هست.
احسان یارشاطر نوشت «شعر عقاب از قطعات بینظیر شعر فارسی است». اما مخالفان سیاسی خانلری ارزش ادبی و فرهنگی آن را نادیده گرفتند و وی را صریحاً آماج تیرهای تهمت، عیبجویی و سرزنش قرار دادند و ادعا کردند که او با پذیرش منصب دولتی تسلیم زاغان شده است. از بارزترین مخالفتها شعر «آشتی» فخرالدین مزارعی شاعر بسیار حساس شیرازی است که به «بازگشت عقاب» معروف است. اصغر دادبه نیز در مقدمهٔ خود بر «سرود آواز= آشتی» مینویسد: تأثیر اوضاع اجتماعی در شخصیت آزاده و دردمند مزارعی و بازتاب این تأثیر در شعر او همان حکایت بخشی از مبارزات و حرکات آزادیخواهانهٔ مردم بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر باد رفت که تجلیات کینه و نفرت نسبت به ستیزندگان با آزادی (صاحب منصبان حکومتی) همواره در او باقی ماند.
لحظهای چند بر این لوح کبود
نقطهای بود و سپس هیچ نبود
همه آفاق به زیر نظرش
کهکشان زیر پر تیزپرش
تند، چون مرغ نظر میزد بال
تیز، میرفت چو شاهین خیال
رهبر قافلهاش زنگ سکوت
راهپیمای دیار ملکوت
زیر و بالاش نبودی انباز
غیر شاهین زمانش، به فراز
درنوشتند همه ملک و مکان
ناگهان دیدهٔ شاهین زمان
لامکان دید هویدا از دور
حوریانش همه در چشمهٔ نور
لامکان، گلشن جانپرور جان
که در او پر نزند مرغ زمان
لامکان، دام صفت کام گشاد
دقیقترین و بیطرفانهترین قضاوت را دکتر یوسفی بر این منظومه دارد. از آثار ارجمند ادبیات فارسی است. افقی بلند و آرمانی را پیش چشم ما میگشاید و کمال مطلوبی همّتانگیز را به همگان فرا مینماید که میل به آن مستلزم رهایی از لجّهٔ تاریک آلودگی و پستی و فرومایگی است و پرواز به آسمان بیکران و نورانی پاکی و شرف و آزادگی؛ چه آرمانی از این والاتر؟
در تمام کتاب شعرش ما سیر آرام و پرحوصله یک شاعر را به سوی تکامل میبینیم. کتابش با داستان شب تمام میشود. شعری آزاد است و پر از احساس عجیب شاعرانه مردی است که در زمان سرودن ظاهراً در کمال راحتی به سر میبرده است.
خانلری در کتاب شعر و هنر، کسانی را که از مرگ و تباهی حرف میزنند به شدت مورد انتقاد قرار داده است. شگفت اینکه شش سال بعد در اوج کمال اجتماعی و سیاسی آخرین شعر کتابش را به نوعی شعر مرگ اختصاص میدهد.
شب بود و هرچه سیاهی بود
وین جان پر هراس
در حسرت فنا و تباهی بود
ناگاه نغمه ای ...
خوش میسرود و غم زدل خسته میزدود
میریخت قطرههای درخشان و رنگرنگ
در تیره جام شب
میگفت: «صبح
با شکوت و شکوه ز ره ناب میکند
فردا ...»
شب از امید درخشان بود
دل خاک خشک تشنهٔ باران بود
ناگه، جرنگ! ...
تار طرب رود شب گسیخت
جام امل شکست و شراب امید ریخت
خاموش ...
زان پس
شب بود و هرچه بود سیاهی بود
وین جان پر هراس
در حسرت فنا و تباهی بود
تاریخ نقد ادبی
اگر روزی تاریخ نقد ادبی ایران در قرن بیستم نوشته شود، آثار خانلری فصل فاخر و بلندبالایی از آن را تشکیل خواهد داد. کارنامه وی را از دو منظر میتوان ارزیابی کرد: نمونههایی از نقد درخشان که در آثار خانلری میتوان یافت و با تأسیس ماهنامه سخن جریانی جدید و مستمر از نقد ادبی را ایجاد و ترویج کرد[۴].
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
پانویس
- ↑ مسکوب، ترانه. «سالشمار زندگی و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری». بخارا، ش. ۹۴ (مرداد-شهریور ۱۳۹۲): ۱۳۷-۱۴۷.
- ↑ از دفتر خاطرات دکتر پرویز خانلری (تنگدستی)، مجلۀ ایرانشناسی، ۳۰۶.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ جلالی، یدالله. «دیدارها و یادگاریها: خاطرات پرویز ناتل خانلری». آینده ۱۶، ش. ۵-۸ (شانزدهم مرداد تا آبان ۱۳۶۹): ۴۲۷-۴۵۰.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ عظیمی، در ترازوی نقد.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ عبدالحسین آذرنگ، دانشنامه جهان اسلام، جلد ۱۴.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ ۶٫۷ افشار، روبرت رومیر، سخنواره.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ ۷٫۶ ۷٫۷ ۷٫۸ ، قافلهسالار سخن، ۳۰۱-۳۱۱؛ ۳۲۴؛ ۳۵۰-۳۵۱؛ ۳۶۶؛ ۳۷۶؛ ۴۱۴؛ ۴۴۵؛ ۴۶۹؛ ۴۷۲-۴۷۴.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری.
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ ۹٫۴ ۹٫۵ ۹٫۶ ۹٫۷ ۹٫۸ ، فرهنگ و تاریخ.
- ↑ «برگزیدهها (چند برگ از دفتر خاطرات دکتر خانلری)». ایرانشناسی، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۳۸۸-۳۹۱.
- ↑ پارسینژاد، ایرج. «استادم: دکتر خانلری». ایرانشناسی، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۳۹-۲۴۳.
- ↑ باطنی، محمدرضا. «خاطراتی از خانلری». بخارا ۱۵، ش. ۹۴ (مرداد – شهریور ۱۳۹۲): ۱۸۲-۱۸۴.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ ۱۳٫۴ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران.
- ↑ صدیقیان، مهیندخت. دنیای سخن، ش. ۳۶-۳۷.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ اپرویز خانلری، قافلهسالار سخن.
- ↑ محمد باقر برقعی، سخنوران نامی معاصر ایران، ج۲، ۱۲۵۴، حاشیه ۱.
- ↑ «فرنگی بازی». سخن، ش. ۴ (دهم تیر ۱۳۸۸): ۳۴۳-۳۴۷.
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ صدرالدین الهی، نقد بیغش.
- ↑ ملاح، حسینعلی. «خانلری و موسیقی». ایرانشناسی، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۵۶-۲۶۰.
- ↑ «مرگ بهمنیار». سخن ۶ (۱۰): ۹۳۱.
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ، هفتاد سخن، جلد ۳، ۳۴۷.
- ↑ آدینه، ش. ۱۳، ۳۰.
- ↑ ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ ، هفتاد سخن، جلد ۲، ۲۴۰.
- ↑ «منتخب فرهنگ فلسفی». سخن، ش. ۳ (۹): ۲۹۹.
- ↑ «مرگ دوست». سخن، ش. ۲ (۲۶): ۱۲۴-۱۲۵.
- ↑ «خاطرات ادبی ... دربارهٔ چوبک». ایرانشناسی، ش. ۲ (۵): ۲۵۵-۲۶۷.
- ↑ ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ ، هفتاد سخن، جلد۱، ۲۶۳-۲۶۵.
- ↑ ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ اناصر حریری، هنر و ادبیات امروز، ۹۶-۹۷.
- ↑ «بزم درد». سخن، ش. ۱۱ (۴): ۹۰۸.
- ↑ «ده فرمان». سخن، ش. ۱۲ (۱۶): ۲۰۹.
- ↑ «آرش کمانگیر». سخن، ش. ۵ (۱۰): ۵۶۳-۶۶۴.
- ↑ «شعر انگور». سخن، ش. ۱۱-۱۲ (۸): ۱۱۴۷-۱۱۴۸.
- ↑ «شبگیر». سخن، ش. ۱۱ (۴): ۸-.
- ↑ «ادبیات فارسی در خراسان». سخن، ش. ۹ (۱۵): ۹۵۷.
- ↑ ۳۵٫۰ ۳۵٫۱ پرویز خانلری، ماه در مرداب.
- ↑ «گفتگو با مهرداد بهار». مجلهٔ کلک، ش. ۴۵، ۱۹۴-۱۹۵.
- ↑ سیمین بهبهانی، به یاد بعضی از نفرات، ۵۸۷.
- ↑ یان ریپکا، تاریخ ادبیات ریپکا، ۲: ۶۹۷.
- ↑ امحمدجعفر محجوب، خاکستر هستی، ۱۷-۱۸.
- ↑ نادرپور، نادر. «مکتب سخن و نثر دبیری». ایرانشناسی ۳، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۴۷-۲۵۵.
- ↑ «سناتوری و وزارت». آینده، ش. ۵-۸ (۱۶): ۴۴۰.
- ↑ «از دفتر خاطرات دکتر پرویز ناتل خانلری (تنگدستی)». ایرانشناسی، ش. ۱۸ (تابستان ۱۳۷۲): ۲۹۸-۳۰۶.
- ↑ نادرپور، نادر. «مردی از بلندیها-به یاد دکتر پرویز خانلری». آینده ۱۶، ش. ۹-۱۲ (شانزدهم آذر تا اسفند ۱۳۶۹): ۶۴۵.
- ↑ شکیبا، شعر فارسی از آغاز تا امروز، ۳۵.
- ↑ ایرانشناسی ۳، ش. ۲ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۷۴.