آشناییزدایی
آشناییزدایی آشناییزدایی یعنی غریبه کردن مفاهیم آشنا و عادی شده تا بتوان به آنها تازگی دوباره بخشید و از آنها درک لذت بیشتری کرد. [۱]
مفهوم آشناییزدایی
این مفهوم را نخستین بار شکلوسکی که از بنیانگذاران برجسته مکتب شکلگرایی است به کاربرد و واژه روسی Ostranneja (به معنای غریبه کردن) را برای آن به کار گرفت. به اعتقاد او هنر برای این به وجود آمده است که درکی را که از زندگی داریم و براثر تجارب یکنواخت روزانه عادی شده است، بار دیگر بر ما آشکار کند. ازاینرو، ازنظر او وظیفه هنر پیچیده کردن موضوعهاست که درنتیجه آن رسیدن به درک هنری کندتر انجام میگیرد، اما لذتی که از این درک حاصل میشود عمیقتر است. شکل گرایان میکوشند تا شگردها و تمهیدهایی را که از طریق آنها آثار ادبی این تأثیر را به وجود میآورند، کشف و معرفی کنند.[۱]
نظریههای مرتبط با آشناییزدایی
ادبیّت، برحسب نظریههای شکل گرایان روس (شکلگرایی) مجموع خصوصیتها و خصلتهای زبانی و شکلی است که در متنهای ادبی وجود دارد و آنها را از متنهای غیرادبی متمایز میکند. ادبیّت هدف مهم مطالعات ادبی در مرحلهٔ اول فعالیتهای شکل گرایان روس بود. رومن یاکوبسن (1896 -1982 م) در سال 1921 اعلام کرد که: موضوع علم ادبی literary ... نه ادبیات، بلکه ادبیّت است و ادبیّت است که اثری را، اثر ادبی میکند.» ازنظر شکلگرایان کار منتقد کشف قوانین ادبیّت یعنی آن خصلت عمده است که در آثار ادبی وجود دارد، نه پرداختن به زمینههای اجتماعی و تاریخی اثر یا زندگینامهٔ پدیدآورندهٔ آن. از این ر، منتقد شکل گرا بهجای آنکه برای یافتن اساس ادبیّت، در جستوجوی کیفیتهای مجردی از قبیل تخیّل باشد، کوشش خود را صرف تعریف و مشخص کردن تمهیدهایی (devices) میکند که در متنهای ادبی باعث پیشنما سازی یا برجستهسازی یعنی مشخص شدن زبان شده است، از قبیل وزن و قافیه و سجع یا به کار گرفتن کلماتی که به نحوی مثلاً از طریق تکرار صداها در آنها تشخص یافتهاند. ادبیّت دقیقاً با آشناییزدایی که به مفهوم انحراف از زبان عادی است، همراه است. این هر دو مفهوم، نظری، مهم شکل گرایان را که «عوامل مشخصکنندهٔ اثر ادبی در شکل آن وجود دارند» مورد تأکید قرار میدهند.[۱]
تعریف آشناییزدایی از دیدگاه بزرگان
محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب رستاخیز کلمات دربارهٔ آشناییزدایی چنین گفته است: «آشناییزدایی، در نظر صورتگرایان روس، هر نوع نوآوری در قلمرو ساخت و صورتهاست و هر پدیدهٔ کهنهای را در صورتی نو درآوردن، یعنی «هنر سازه» Artistic Device را از نو زنده کردن و فعال کردن؛ مثلاً یک تشبیه را که به علت تکرار، دستمالیشده و نمیتواند فعال باشد، از طریقی فعال کردن... آشناییزدایی حدومرزی ندارد. هر نوع نوآوری در هنر، آشناییزدایی است زیرا در عالم هنر هیچ حرف تازهای وجود ندارد و درعینحال اگر چیزی واقعاً هنر باشد، حتماً تاز است و غریب و ناآشنا...» [۲] همچنین دشواری و سادگی متن، همانکه به معنا از آن بهعنوان «سهل و ممتنع» نام میبرند، نیز میتواند نوعی آشناییزدایی باشد و ازنظر زیباییشناسی موردتوجه باشد.
آشناییزدایی در داستان و شعر
در داستاننویسی، نویسنده مادهٔ خام داستان را از طریق به کار بردن تمهیدهایی از قبیل برهم زدن ترتیب توالی زمانی و تغییر شکل دادن و آشناییزدایی کردن از عناصر داستان، به پیرنگی ادبی تبدیل میکند. آشناییزدایی، همچنین از طریق کاربرد خاص واژگان و ارائه دیدگاه شخصیتها، یعنی بهکارگیری زاویه دیدهای متنوع و تازه و انتخاب و تنظیم پیرنگ بددست میآید. داستاننویس با انتخاب لحظههایی از وقایع داستان و بهکارگیری آنها در پیرنگ، روایت را برجسته میکند. برای نمونه جلال آل احمد با انتخاب تکگویی نمایشی در داستان کوتاه شوهر امریکایی تأثیر بیشتری به داستان خود بخشیده، یا فضا و رنگ ابهامآمیز و پر راز و رمزِ «بوف کور» تمایزی چشمگیر داده است. [۱]
نظریه آشناییزدایی را با اندکی تفاوت در آرا و عقاید بعضی از منتقدان رمانتیسم نیز میبینیم. نخستین بار ساموئل تیلر کالریح (1772 -1834 م) شاعر رمانتیک انگلیسی در سال 1817 درباره شعر ویلیام وردزورت شاعر انگلیسی نوشت:
::«پرد آشنایی ما را از دیدن شگفتیهای دنیا بازمیدارد و شعر وردزورت این پرده را پس میزند.»
پی. بی. شلی شاعر انگلیسی نیز در مقاله معروفش به نام دفاع از شعر (۱۸۲۱) اظهار داشت که شعر موضوعهای آشنا را از طریق کنار زدن پرده آشنایی از روی دنیا، بهگونهای عرضه میکند که انگار آشنا نیستند؛ اما شاعران و منتقدان مکتب رمانتیسم بیشتر بر این نکته تأکید داشتند که شعر باید جلوههای تازهای از دنیا را به خوانندگان بنمایاند، درحالیکه منتقدان مکتب شکلگرایی به شگردهایی که شاعر یا نویسنده برای نشان دادن این دنیای تازه به کار میبرد توجه دارند و کوشش خود را وقف شناسایی و شناساندن این شگردها و تمهیدهای درونی اثر میکنند. نظریهٔ فاصلهگذاری یا بیگانه سازی که برتولت برشت نمایشنامهنویس معروف آلمانی بهکار برده است، با آشناییزدایی زمینهای مشترک دارد.[۱]
نمونهای از آشناییزدایی در داستان
نمونهای از داستان کوتاه «حقیقت نایافتنی» نوشتهٔ سالوادور دِ ماداریاگا ترجمهٔ ناصر پاکدامن (1310 -): وقایع این داستان از دید سگی شهری برای سگی دهاتی روایت میشود. «اگر فقط بلدی بلرزی پس وقتی سروکلۀ گرگ از اینطرفها پیدا شود چه میکنیم؟» پاردو با شنیدن کلمۀ «گرگ» از جایش بلند شد. گوشهایش مثل برگهای کاکتوس سیخ شده بود. غرغرکنان گفت: «دورو! معنی پارس دهنت را بفهم و بعد واق بزن. اگر سروکلۀ گرگ پیدا شود میبینی که زود میآیم به معرکه! اما این چوب تقتقیهایی که آدمها دارند، نه واقعاً من که نمیتوانم تحملشان کنم.» دورو که دماغش لای پاهایش بود جواب داد: «پیداست چوب تقتقی! ما تو دهات اسمشان را «نی قاتل» گذاشتیم. حتماً نمیدانی که توشان خالیست. بهت بگویم که هر وقت دیدی آدمی یکی از آنها را بهطرف پوزهات گرفته، بدان که دیگر به درد هیچی نمی-خوری مگر به درد لاشخورها.»
نمونهای از آشناییزدایی در شعر
سهراب سپهری فراوان از این شگرد استفاده کرده است. به عنوان مثال می توان به ترکیباتی مثل هندسه ی دقیق اندوه یا سجود سبز محبت یا این قطعه اشاره کرد:
- خانه هاشان پر داوودی بود
- چشممان را بستیم
- دستشان را نرساندیم به سر شاخه ی هوش
- جیبشان را پر عادت کردیم
پانویس
منابع
- میرصادقی، جمال (۱۳۹۵). واژهنامهٔ هنر داستاننویسی. تهران: کتاب مهناز. شابک ۹۷۸۹۶۴۵۵۳۸۲۶۰.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۹۱). رستاخیز کلمات. تهران: سخن. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۶۲۶۳.