شاید پیش از اذان صبح: تفاوت میان نسخه‌ها

Wikisaz1 (بحث | مشارکت‌ها)
Wikisaz1 (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۶۵: خط ۶۵:


== جوایز و افتخارات ==
== جوایز و افتخارات ==
در مراسم اختتامیۀ پانزدهمین دوره [[جایزه ادبی جلال آل‌احمد]]،  در سال ۱۴۰۱، کتاب‌ «شاید پیش از اذان صبح» با رأی داوران، به‌عنوان اثر برگزیده بخش ویژه مستندنگاری درباره شهید سپهبد سلیمانی معرفی شد.<ref>[https://fardayekerman.ir/news/40458 شاید پیش از اذان صبح برگزید بخش ویژۀ جایزۀ جلال آل‌احمد]. ۲۵دی ۱۴۰۱؛ دریافت شده در ۲۰ مرداد ۱۴۰۳</ref>
در مراسم اختتامیۀ پانزدهمین دوره [[جایزه ادبی جلال آل‌احمد]]،  در سال ۱۴۰۱، کتاب‌ «شاید پیش از اذان صبح» با رأی داوران، به‌عنوان اثر برگزیده بخش ویژه مستندنگاری درباره شهید سپهبد سلیمانی معرفی شد.<ref>[https://fardayekerman.ir/news/40458 شاید پیش از اذان صبح برگزید بخش ویژۀ جایزۀ جلال آل‌احمد]. ۲۵دی ۱۴۰۱. دریافت شده در ۲۰ مرداد ۱۴۰۳</ref>


== نشست‌های مهم درباره اثر ==
== نشست‌های مهم درباره اثر ==


* هم‌زمان با سالروز ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا (س) در سال ۱۳۹۹؛ آیین رونمایی از کتاب «شاید پیش از اذان صبح» نوشته احمد یوسف‌زاده روز چهارشنبه پانزدهم بهمن ماه ساعت ۱۵ با حضور نویسنده کتاب، سردارمهدی ایرانمنش «رئیس دفتر فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران»، سردار سید باقر سادات حسینی معاون فرهنگی قرارگاه ثارالله و جمعی از مسئولین کشوری و لشکری برگزار شد.<ref>[https://farhikhtegandaily.com/news/51197/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-/ برگزاری آیین رونمایی از کتاب «شاید پیش از  اذان صبح»].  
* هم‌زمان با سالروز ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا (س) در سال ۱۳۹۹؛ آیین رونمایی از کتاب «شاید پیش از اذان صبح» نوشته احمد یوسف‌زاده روز چهارشنبه پانزدهم بهمن ماه ساعت ۱۵ با حضور نویسنده کتاب، سردارمهدی ایرانمنش «رئیس دفتر فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران»، سردار سید باقر سادات حسینی معاون فرهنگی قرارگاه ثارالله و جمعی از مسئولین کشوری و لشکری برگزار شد.<ref>[https://farhikhtegandaily.com/news/51197/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-/ برگزاری آیین رونمایی از کتاب «شاید پیش از  اذان صبح»]. در فرهنگ‌سرای خاوران. ۱۱ بهمن ۱۳۹۹. دریافت شده در ۲۰ مرداد ۱۴۰۳</ref>


در فرهنگ‌سرای خاوران. ۱۱ بهمن ۱۳۹۹. دریافت شده در ۲۰ مرداد ۱۴۰۳</ref>
* نشست نقد و بررسی این اثر، در «محفل گفت‌وگوی اهالی کتاب»، ویژه دومین کاروان هنری روایت حبیب، برنامه پاورقی، در ظهر روز ۱۱ دی ۱۴۰۱؛ در سالن شهید آوینی حوزه هنری کرمان با حضور نویسنده احمد یوسف‌زاده نویسنده برگزار شد. <ref>[https://www.aparat.com/v/j1670aq کتاب شاید پیش از اذان صبح زیر تیغ نقد]. حوزه هنری، پاورقی، روایت حبیب</ref>
 
* شبکه چهار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران  طی گزارشی از میترا لبافی نژاد به معرفی کتاب شاید پیش از اذان صبح و مهاجر سرزمین آفتاب، پرداخت.<ref>[https://www.aparat.com/v/e87v31j گزارش میترا لبافی از دو کتاب «شاید پیش از اذان صبح» و مهاجر سرزمین آفتاب»]. شبکه ۴ صدا و سیما</ref>
* نشست نقد و بررسی این اثر، در «محفل گفت‌وگوی اهالی کتاب»، ویژه دومین کاروان هنری روایت حبیب، برنامه پاورقی، در ظهر روز ۱۱ دی ۱۴۰۱؛ در سالن شهید آوینی حوزه هنری کرمان با حضور نویسنده احمد یوسف‌زاده نویسنده برگزار شد.
* شبکه چهار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران  طی گزارشی از میترا لبافی نژاد به معرفی کتاب شاید پیش از اذان صبح و مهاجر سرزمین آفتاب، پرداخت.


== اظهارنظرها درباره اثر ==
== اظهارنظرها درباره اثر ==
خط ۸۵: خط ۸۳:


== برشی از متن کتاب ==
== برشی از متن کتاب ==
هنوز چند روزی از شهادتم نگذشته بود که خواب دیدم در حرم امام رضا (ع) هستم. کنار ضریح ایستاده بودم و سیل جمعیت از کنارم عبور می‌کردند. ناگهان حاج قاسم را دیدم که با لباس رزم و چهره‌ای نورانی به سمت من می‌آمد. سلام کرد و گفت: به ما ملحق شدی؟ گفتم: بله حاجی. لبخندی زد و گفت: خوش آمدی.
هنوز چند روزی از شهادتم نگذشته بود که خواب دیدم در حرم امام رضا (ع) هستم. کنار ضریح ایستاده بودم و سیل جمعیت از کنارم عبور می‌کردند. ناگهان حاج قاسم را دیدم که با لباس رزم و چهره‌ای نورانی به سمت من می‌آمد. سلام کرد و گفت: به ما ملحق شدی؟ گفتم: بله حاجی. لبخندی زد و گفت: خوش آمدی.<ref name=":2" />


{{وسط|□□□}}
{{وسط|□□□}}


حاجی جان، تابستان نود و شش را ایرانی‌ها هیچ وقت از یاد نمی‌برند. چند داعشی به هر طریقی تا مرکز تهران آمدند و مثل مارهای سمی از درهای مجلس شورای اسلامی خزیدند داخل. قاسم عزیز! من به خاطر هشت سال اسارتی که در عراق بودم، کمی زبان عربی یاد گرفته‌ام. جمله آن مزدور داعشی وقتی خشابش را بر سر و روی کارمند بی گناه مجلس خالی می‌کرد یادم نمی رود. نعره می کشید و می گفت: «اتظنون اننا سنرحل؟» فکر می‌کنید ما می‌رویم؟ داشت می گفت فکر می‌کنید ما از پشت مرزهایتان می‌رویم؟ فکر می‌کنید دست از سرتان برمی‌داریم؟ حاجی! … حاجی! …
حاجی جان، تابستان نود و شش را ایرانی‌ها هیچ وقت از یاد نمی‌برند. چند داعشی به هر طریقی تا مرکز تهران آمدند و مثل مارهای سمی از درهای مجلس شورای اسلامی خزیدند داخل. قاسم عزیز! من به خاطر هشت سال اسارتی که در عراق بودم، کمی زبان عربی یاد گرفته‌ام. جمله آن مزدور داعشی وقتی خشابش را بر سر و روی کارمند بی گناه مجلس خالی می‌کرد یادم نمی رود. نعره می کشید و می گفت: «اتظنون اننا سنرحل؟» فکر می‌کنید ما می‌رویم؟ داشت می گفت فکر می‌کنید ما از پشت مرزهایتان می‌رویم؟ فکر می‌کنید دست از سرتان برمی‌داریم؟ حاجی! … حاجی! …<ref name=":2" />


== مشخصات کتاب‌شناختی ==
== مشخصات کتاب‌شناختی ==