عاشقی به سبک ون‌گوگ: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
V.izadbin (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
V.izadbin (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۵۰: خط ۵۰:
علی‌رغم اینکه سبک کتاب سبکی ناتورالیستی و رئالیستی است، اما نثر خواننده را به سمت آن‌ها نمی‌کشاند. هویت‌جویی شخصیت اول این داستان –البرز- دو وجه دارد: یکی به صورت سیال در تمام داستان رخ می‌دهد؛ همان‌گونه که همه‌ افراد عادی این نوع هویت‌جویی را دارند. وجه دیگری از هویت‎جویی شخصیت البرز نیز در این رمان دیده می­شود: در اثر اتفاقی او متوجه می‌شود که شخصیتش همانی نبوده که می‌دانسته است. در این جاست که تلنگری به البرز می‌خورد و مسیر تعالی وی از مسیر عشق زمینی جدا می‌شود. تمامی وقایع داستان، با غلبۀ نثر در این رمان در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند. می‌‌توان گفت قدرت و پختگی نثر بر روی داستان سایه انداخته است و خواننده را از سایر ارکان داستان غافل می‌کند.
علی‌رغم اینکه سبک کتاب سبکی ناتورالیستی و رئالیستی است، اما نثر خواننده را به سمت آن‌ها نمی‌کشاند. هویت‌جویی شخصیت اول این داستان –البرز- دو وجه دارد: یکی به صورت سیال در تمام داستان رخ می‌دهد؛ همان‌گونه که همه‌ افراد عادی این نوع هویت‌جویی را دارند. وجه دیگری از هویت‎جویی شخصیت البرز نیز در این رمان دیده می­شود: در اثر اتفاقی او متوجه می‌شود که شخصیتش همانی نبوده که می‌دانسته است. در این جاست که تلنگری به البرز می‌خورد و مسیر تعالی وی از مسیر عشق زمینی جدا می‌شود. تمامی وقایع داستان، با غلبۀ نثر در این رمان در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند. می‌‌توان گفت قدرت و پختگی نثر بر روی داستان سایه انداخته است و خواننده را از سایر ارکان داستان غافل می‌کند.


در این رمان، سبک ناتورالیستی در نثر رمان وجود دارد ولی توصیف جامعه به سمت رئالیستی سوق پیدا می‌کند. منظور از سبک ناتورالیستی، سبکی است که انسان را در حد یک موجود طبیعی پایین می‌آورد و از آن به عنوان موجودی سرشار از نیازهای طبیعی و زمینی به تصویر می‌کشد. البته این به این معنا نیست که در این سبک هیچ ارزشی برای انسان قائل نیستند. با اینکه فضای این داستان ناتورالیستی است اما در زمینۀ نثری که به کار می‌برد تا حد زیادی می‌توان گفت از نثر مرسوم این سبک پیروی نکرده است و بنابراین می‌توان ادعا کرد که نثری جدید است.[2]
در این رمان، سبک ناتورالیستی در نثر رمان وجود دارد ولی توصیف جامعه به سمت رئالیستی سوق پیدا می‌کند. منظور از سبک ناتورالیستی، سبکی است که انسان را در حد یک موجود طبیعی پایین می‌آورد و از آن به عنوان موجودی سرشار از نیازهای طبیعی و زمینی به تصویر می‌کشد. البته این به این معنا نیست که در این سبک هیچ ارزشی برای انسان قائل نیستند. با اینکه فضای این داستان ناتورالیستی است اما در زمینۀ نثری که به کار می‌برد تا حد زیادی می‌توان گفت از نثر مرسوم این سبک پیروی نکرده است و بنابراین می‌توان ادعا کرد که نثری جدید است.<ref>[https://shahrestanadab.com/Content/ID/4078/%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D8%A8%DA%A9-%D9%88%D9%86%DA%AF%D9%88%DA%AF-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8 «نشست بازخوانی و نقد رمان «عاشقی به سبک ون‎گوگ» در فرهنگ‎سرای انقلاب»]. سایت شهرستان ادب. ۱۵ آذر ۱۳۹۳</ref>


شخصیت‌پردازی بدون حاشیه
شخصیت‌پردازی بدون حاشیه

نسخهٔ ‏۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۶

عاشقی به سبک ون‌گوگ
نویسندهمحمدرضا شرفی‌خبوشان
ناشرشهرستان ادب
تاریخ نشر۱۳۹۳
تعداد چاپپنجم ۱۳۹۸
شابک۹۷۸۶۰۰۶۸۹۰۶۱
تعداد صفحات۲۱۲
موضوعرمان، انقلاب اسلامی
زبانفارسی
قطعرقعی
طراح جلدمجید کاشانی
نوع جلدشومیز

«عاشقی به سبک ون‌گوگ» رمانی است که به قلم محمدرضا شرفی‌خبوشان نگاشته شده است. این کتاب داستان عاشقیِ پسر جوانی با سرگذشتی رازآلود را در روزهای اوج انقلاب روایت می‌کند. شخصیتی که با کنار هم قرار دادن رویدادها، شخصیت‌ها و اتفاق‌ها، سعی در کامل کردن تکه گمشده‌ای از پازل زندگی خود را دارد. این اثر در سال ۱۳۹۳ توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است.

*****

رمان «عاشقی به سبک ون‌گوگ»  در واقع تصویری از فضای روشنفکری عصر پهلوی است که به ماجرایی عاشقانه گره خورده است. شخصیت اصلی این رمان، جوانی به نام «البرز» است که با یک پای لنگ، همراه مادر و پدری لال و برادر بزرگ‌ترش در خانه تیمسار «خسروخانی» از ارتشی‌های بانفوذ رژیم شاهنشاهی خدمت می‌کنند. البرز، هم‌بازی نازلی دختر تیمسار است و او برای به دست آوردن دل این دختر به هر کاری تن می‌دهد. حسی رقیقی که کم‌کم در خیالش آن را عشق می‌پندارد در البرز نسبت به نازلی شکل می‌گیرد.

سال‌ها می‌گذرد و البرز و نازلی هر دو نقاش می‌شوند. نازلی با کس دیگری ازدواج می‌کند و زندگی‌اش به شکست می‌انجامد. تیمسار، دختر و همسرش را به آمریکا می‌فرستد. نازلی که به این رفتار پدرش مشکوک است، از البرز می‌خواهد که علت این رفتار پدرش را پیدا کند. او می‌خواهد بداند در آن باغ قدیمی چه خبر است. تیمسار و دوستانش برای سرکوب کردن مبارزات و انقلابیون در حال اجرای برنامه حذف فیزیکی مبارزان و انداختن آن­‌ها در چاه بزرگی در باغ قدیمی است. البرز در خلال صحبت‌های تیمسار متوجه می‌شود که فرزند واقعی کسانی که کنار آن‌ها بزرگ شده، نیست. او دچار بحران هویت می‌شود و به دنبال آن کسی می‌رود که او را بنا به درخواست تیمسار و همسرش که بچه‌دار نمی‌شده‌اند، به تهران آورده است. ماجرای دیگری از این‌جا شکل می‌گیرد.

این کتاب، رمانی هیجان‌انگیز است که در چهار فصل با پرداختی هنرمندانه، ذهن یک نقاش معلول را واکاوی می‌کند.

خلاصه اثر

رمان «عاشقی به سبک ون‌گوگ»  در چهار فصل نوشته شده و تمام داستان‌ها از زاویه دید «البرز» که به طور اتفاقی در جریان ماجرا قرار گرفته، در حال روایت است.[۱]

در فصل نخست؛ شیدایی در سگ‌دانی، آغاز راه عاشقی شخصیت اول این کتاب است.[۲] از آغاز تا پایان فصل اول این اثر، ما با یک عاشق درونگرا روبه‌رو می‌شویم و جریان سیال ذهن او در طول داستان، جاری است. البرز مرد عاشق‌پیشه‌ این رمان از داخل یک سگ‌دانی در حال روایت مأموریتش برای نازلی است، دختری که دیوانه‌وار او را دوست دارد. از همان‌جا حوادث انقلاب و سرکوب مبارزات مردمی علیه نظام پهلوی را روایت می‌کند.[۳]

در فصل دوم با عنوان «هوایت را نفس می‌کشم» البرز وارد اتاق نازلی می‌شود، خود را غرق در هوایی می‌کند که معشوقه‌اش در آن نفس کشیده و همه چیز برای او در این اتاق، وجود نازلی را تداعی می‌کند. در این فصل، نویسنده در خلال ماجرای تیمسار و طرح حذف فیزیکی مخالفان سلطنت، مسئله هویت البرز را مطرح می‌کند و با این ابهام، شخصیت اصلی داستان وارد یک چالش اساسی بر سر یافتن هویت خود می‌شود.

فصل سوم که نویسنده نام آن را «پوست از من بردار» قرار داده، جایی است که البرز برای شناخت پیشینه و هویت خود سفر می‌کند. او سراغ کسی می‌رود که او را به تیمسار خسروخانی تحویل داده است. تیمسار هم وقتی دیده پسر یک پایش کوتاه‌تر از دیگری است، او را پس زده و با تقبل خرج زندگی‌اش او را به خانواده خدمتکار باغش سپرده است.

در فصل پایانی این رمان با عنوان «پوست کندن از نقاش» نویسنده، ساختار روایت را تغییر داده و از زاویه‌ای دیگر همه آن گذشته را که البرز دنبال کشف آن بوده در قالب حوادثی که منجر به مرگ پدر و مادرش و زنده ماندن او و رسیدنش به دست دوست تیمسار، را در فضایی روستایی و دقیق به تصویر کشیده است.[۴]

چشم‌گیرترین فصل کتاب، فصل آخر است. آن‌جا که باهوز به آرزویش می‌رسد، دانای کل می‌شود و خودش را روایت می‌کند. در فصل آخر، خواننده تمام ظلمی را که به مردم پابرهنه از سوی رژیم‌های شاهنشاهی وارد شده، با تمام وجود لمس می‌کند.

در حقیقت فصل آخر روایتی از اتفاقاتی است که بر سر مردم شمال خراسان آمده و به جریانات مشروطه و ظلم بر دختران قوچان بر اثر فشار حکومت اشاره دارد.[۲]

به طور کلی در این رمان نویسنده دو محور را مورد توجه قرار داده که اولی با حضور شخصیت اصلی داستان، یعنی البرز پیش می‌رود. این قصه، ماجرای عشق به نازلی و بعد هم مخفی شدن برای فهمیدن ماجرایی است که در باغ در حال وقوع است. محور دوم اما مربوط به اتفاقاتی است که توسط تیمسار و دوستانش و عبدالله، برادر بزرگ‌تر البرز که وارد نظام شده در حال رخ دادن است.[۱]

از جمله شخصیت‌هایی که در این رمان، بار معنایی و ماجرایی برایشان در نظر گرفته شده است می‌توان به البرز، نازلی، بابا کلیم، تیمسار خسروخانی و عبدالله اشاره کرد. هر کدام از این شخصیت­ها با فراز و نشیب‌های پرداختی از سوی نویسنده، به عنوان نقش‌آفرینان اصلی این قصه شناخته می‌شوند. در میان اینان، با کمی اغماض می‌توان گفت که شخصیت البرز به لحاظ حجم حضورش در داستان که منجر به ظهور خصوصیات و ظرفیت‌هایش شده، همچنین شخصیت باباکلیم پدر خانواده‌ای است که به عنوان خدمتکار در باغ تیمسار خسروخانی کار می‌کنند. او البرز را نیز بزرگ کرده‌ است. با در نظر گرفتن محدودیت‌های این شخصیت که لال است و به واسطه تصاویری که از او در مقابل کنش‌های داستان ارائه شده، ماندگاری بیش‌تری در ذهن خواننده نسبت به دیگر حاضران در این قصه و ماجرا دارند.[۴]

داستان انتشار کتاب

ایده «عاشقی به سبک ونگوگ» هم بر مبنای نگاه و نگرش خود نویسنده به فضای فکری روشنفکری پیش از انقلاب بوده است. او می­خواسته است تا رمانش زبان، مشغولیت‌های ذهنی و همفکری هنرمندان پیش از انقلاب را نشان بدهد. آن چیزی که روشنفکران پیش از انقلاب بسیار زیاد دچارش بودند، یک بحث هویتی بود. روشنفکران به دنبال هویت خودشان بودند و دوست داشتند که جهان هویتی را دریابند، اما در نهایت سردگم شدند. این عدم از شناخت هویت خودشان که چه هستند و چه می‌خواهند باشند و نقش آن‌ها در جامعه چیست و جامعه به چه سمتی حرکت می‌کند؛ همگی سؤالاتی بودند که روشنفکر پیش از انقلاب برای آن پاسخ دقیقی نداشت. همین موضوعات خیلی مهم باعث شکل‌گیری ایده نمایش زندگی یک نقاش عاشق در ذهن نویسنده شده است.[۵]

طرح جلد

طرح روی جلد کتاب توسط مجید کاشانی خلق شده است. به تبع نام رمان که اشاره دارد به خود ون‌گوگ؛ طرح جلد هم همین­‌طور می­‌باشد. ون‌گوگ در یکی از بحران‌های زندگی خود گوشش را می‌برد و این طرح گوشی که روی جد کتاب است اشاره به بخشی از زندگی ونگوگ دارد.[۵]

مدت زمان نگارش

نویسنده در بین سال‌های ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۱ درگیر نگارش این اثر بوده است. این اثر نهایتاً پس از سه سال، در سال ۱۳۹۳ به چاپ رسید. اخذ مجوز انتشار کتاب نیز حدود دو سال به طول انجامیده است.[۶]

نقد اثر

هجرت شخصیت داستان از سرنوشت نکبت بار به روشنایی

«عاشقی به سبک ون‌گوگ» سرگذشت آدمی است که این آدم از این شرایط نکبت‌بار آرام سر برمی‌آورد و رو به روشنایی پایان داستان می‌گذارد؟ چه می‌شود که او کم‌کم به کندوکاو در هویتش می‌پردازد و به کشف خود می‌پردازد. داستان این فرآیند را به خوبی نشان داده است. داستان البرز در این رمان داستان شخصیتی‌ست که از پی هویت‌جویی در نهایت به هویت‌یابی ختم می‌شود.

مخاطبان داستان در پایان قصه با این گزاره مواجه خواهد شد که آدم عصر پهلوی، به نام مدرن شدن، اتفاقا مسخ شده است. لایه‌های روبنایی مدرنیسم بدون توجه به زیربنای معرفت‌شناختی آن در ایران پیاده شد و در نتیجه این فقدان معرفتی آنچه برای ایران و ایرانی مدن رخ داده بحران هویت عمیق و دامنه‌دار بود که به مسخ منجر شد. در واقع از یک معضل کوچک به معضلی عمیق‌تر کوچ کرده است.

در این رمان نثر بالغ و در عین‌حال شاعرانه‌ در خدمت همین معنا و تحول شخصیت است. عاشقانه رخ داده و تصویر شده در کتاب بسیار آرام است اما در عین‌حال فراز و فرود داستان را دچار نقص نکرده است.[۷]

وجود سبک ناتورالیستی و رئالیستی در اثر

علی‌رغم اینکه سبک کتاب سبکی ناتورالیستی و رئالیستی است، اما نثر خواننده را به سمت آن‌ها نمی‌کشاند. هویت‌جویی شخصیت اول این داستان –البرز- دو وجه دارد: یکی به صورت سیال در تمام داستان رخ می‌دهد؛ همان‌گونه که همه‌ افراد عادی این نوع هویت‌جویی را دارند. وجه دیگری از هویت‎جویی شخصیت البرز نیز در این رمان دیده می­شود: در اثر اتفاقی او متوجه می‌شود که شخصیتش همانی نبوده که می‌دانسته است. در این جاست که تلنگری به البرز می‌خورد و مسیر تعالی وی از مسیر عشق زمینی جدا می‌شود. تمامی وقایع داستان، با غلبۀ نثر در این رمان در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند. می‌‌توان گفت قدرت و پختگی نثر بر روی داستان سایه انداخته است و خواننده را از سایر ارکان داستان غافل می‌کند.

در این رمان، سبک ناتورالیستی در نثر رمان وجود دارد ولی توصیف جامعه به سمت رئالیستی سوق پیدا می‌کند. منظور از سبک ناتورالیستی، سبکی است که انسان را در حد یک موجود طبیعی پایین می‌آورد و از آن به عنوان موجودی سرشار از نیازهای طبیعی و زمینی به تصویر می‌کشد. البته این به این معنا نیست که در این سبک هیچ ارزشی برای انسان قائل نیستند. با اینکه فضای این داستان ناتورالیستی است اما در زمینۀ نثری که به کار می‌برد تا حد زیادی می‌توان گفت از نثر مرسوم این سبک پیروی نکرده است و بنابراین می‌توان ادعا کرد که نثری جدید است.[۸]

شخصیت‌پردازی بدون حاشیه

شخصیت‌های این داستان را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: یکی شخصیت‌هایی که بسیار کارآمد هستند و خوب پردازش شده‌اند اما مستقل‌اند؛ یعنی در فضایی بیرون از فضای داستان شکل‌ گرفته و تکوین یافته‌اند و بعد در بطن داستان قرار گرفته‌اند و داستان را پیش می‌برند. شخصیت‌پردازی دیگری هم هست که تمام ابزار به کار گرفته شده برای پردازش شخصیت، درست در مسیر داستان پیش می‌رود. شخصیت‌پردازی، فضاسازی و گره‌افکنی بدون هیچ‌گونه حاشیه رفتن در مسیر داستان است و نشان از هنر و توانایی نویسنده دارد.[3]

فصل پایانی رمان، منفک از فصول دیگر

در خصوص فصل پایانی رمان، باید گفت که قدرت نثر آن خیلی بهتر از فصل‌های پیش از آن است. تنها نکته‌ای که باید اشاره کرد این است که به دلیل جداشدن ناگهانی این فصل از سایر فصل‌ها و تنها ارتباطی که در پاراگراف آخر به مخاطب داده می‌شود تا وی ارتباط میان این فصل‌ها و سایر فصل‌های دیگر را متوجه شود، انگار این فصل در خلأ رخ می‌دهد و جدا از سایر بخش‌ها است. حلقه‌ای که قرار بوده است، از لحاظ متنی و محتوایی فصل آخر را به سایر فصول مرتبط کند، وجود ندارد و مخاطب تا قبل از پاراگراف آخر، در ابهام به سر می‌برد. که این مشکل با جابه‌جایی فصول ممکن است حل شود؛ با این تفاوت که ضربه‌ پایانی کتاب را از آن می‌گیرد. به نظر می‌رسد این ارتباط مهم‌ترین مشکل ساختاری و فنی این کتاب را تشکیل می‌دهد. نقش اصلی راوی در رمان مدرن، قضاوت کردن است و این ویژگی را در عاشقی به سبک ون‌گوگ به خوبی می‌توان دید.[4]


[1]  «به نام مدرنیته مسخ می‌شویم!». مجله واو. 9 بهمن 1400. دریافت شده 16 مهر1403

[2] «نشست بازخوانی و نقد رمان «عاشقی به سبک ون‎گوگ» در فرهنگ‎سرای انقلاب». 15 آذر 1393. دریافت شده 16 مهر 1403

[3] «نشست بازخوانی و نقد رمان «عاشقی به سبک ون‎گوگ» در فرهنگ‎سرای انقلاب». 15 آذر 1393. سایت شهرستان ادب. دریافت شده 16 مهر 1403

[4] «نشست بازخوانی و نقد رمان «عاشقی به سبک ون‎گوگ» در فرهنگ‎سرای انقلاب». 15 آذر 1393. سایت شهرستان ادب. دریافت شده 16 مهر 1403