میرزاده عشقی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آقای مستقیم (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
آقای مستقیم (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۷: خط ۵۷:
===خیام اصالتی ندارد!===
===خیام اصالتی ندارد!===
میرزاموسی‌خان معظم‌السلطنه دولت، مستشار سفارت که در استانبول با عشقی هم‌خانه بود، شرح می‌دهد که عشقی افزون بر چند کتاب ادبی به زبان فرانسه، همیشه کلیات سعدی را همراه داشت و هیچ روز و شبی از خواندن آن غافل نمی‌شد. همچنین عشقی حداقل هفته‌ای یک بار اشعار حافظ، مثنوی و شاهنامه را مرور می‌کرد و پیرامون این اشعار، با دوستان خود به بحث می‌نشست. اما او به خیام علاقه‌ای نشان نمی‌داد و باور داشت که اصالتی ندارد.<ref>{{پک|حائری|۱۳۷۳|ک= سدهٔ میلاد میرزاده عشقی|ص= ۵}}</ref>
میرزاموسی‌خان معظم‌السلطنه دولت، مستشار سفارت که در استانبول با عشقی هم‌خانه بود، شرح می‌دهد که عشقی افزون بر چند کتاب ادبی به زبان فرانسه، همیشه کلیات سعدی را همراه داشت و هیچ روز و شبی از خواندن آن غافل نمی‌شد. همچنین عشقی حداقل هفته‌ای یک بار اشعار حافظ، مثنوی و شاهنامه را مرور می‌کرد و پیرامون این اشعار، با دوستان خود به بحث می‌نشست. اما او به خیام علاقه‌ای نشان نمی‌داد و باور داشت که اصالتی ندارد.<ref>{{پک|حائری|۱۳۷۳|ک= سدهٔ میلاد میرزاده عشقی|ص= ۵}}</ref>
===عشقی و نوگرایی===
 
میرزاده عشقی در مقدمهٔ اشعار ''نوروزی‌نامه''ٔ خود که در طول اقامتش در استانبول سروده‌ بود و در همانجا نیز منتشر ساخته بود می‌نویسد:
{{گفتاورد تزیینی|... به پندار همهٔ فلاسفهٔ دنیا در هر آنی تمام عناصر کائنات، حتی جمادات، تغییر حالت پیدا می‌کنند، من... هیچ دلیلی به‌دست نیاوردم که ادبیات را... غیرقابل تغییر بدانم. ولی با برخی ادبا... «هم‌آرزو» نیستم. زیرا آنان تجدید ادبیات پارسی را، تبدیل اسلوب آن، با اسلوب مغرب‌زمین در نظر گرفته‌اند. و این باعث می‌شود به‌کلی اصالت ادبیات پارسی را سلب کرده و ادبیات ایران را رهین ادبای اروپا بدارند. باید در اسلوب سخن‌سرایی تغییری داد، ولی نباید اصالت آن را از دست نهاد.<ref>{{پک|حائری|۱۳۷۳|ک= سدهٔ میلاد میرزاده عشقی|ص= ۱۰}}</ref>}}
==زندگی و یادگار==
==زندگی و یادگار==
===سال‌شمار زندگی عشقی===
===سال‌شمار زندگی عشقی===
خط ۶۶: خط ۶۴:
عشقی در سال ۱۳۳۳ ه. ق. در همدان روزنامه‌ای به‌نام ''نامه‌ٔ عشقی'' را دایر کرد و در همان اوقات که اوایل جنگ بین‌الملل اول بود، با سایر مردان سیاسی به استانبول که کانون فعالیت ملیّون شده‌ بود، مهاجرت کرد و دو سال، از ۱۲۹۵تا۱۲۹۶ ه. ش.  در آنجا گذراند و به رسم مستمع آزاد در مکتب سلطانی و دارالفنون حاضر شد و در آنجا بود که نخستین آثار شاعرانهٔ خود، مانند ''نوروزی‌نامه'' و ''اپرای رستاخیز شهریاران ایران'' را به‌وجود آورد. <ref name= "SocieteDanslesTravailesPageDeuxCentvigntCinq"/>{{سخ}}
عشقی در سال ۱۳۳۳ ه. ق. در همدان روزنامه‌ای به‌نام ''نامه‌ٔ عشقی'' را دایر کرد و در همان اوقات که اوایل جنگ بین‌الملل اول بود، با سایر مردان سیاسی به استانبول که کانون فعالیت ملیّون شده‌ بود، مهاجرت کرد و دو سال، از ۱۲۹۵تا۱۲۹۶ ه. ش.  در آنجا گذراند و به رسم مستمع آزاد در مکتب سلطانی و دارالفنون حاضر شد و در آنجا بود که نخستین آثار شاعرانهٔ خود، مانند ''نوروزی‌نامه'' و ''اپرای رستاخیز شهریاران ایران'' را به‌وجود آورد. <ref name= "SocieteDanslesTravailesPageDeuxCentvigntCinq"/>{{سخ}}
عشقی در اواخر جنگ به ایران بازگشت، مدتی در همدان ماند و سپس راهی تهران شد. او در تهران به صف پرشور‌ترین مخالفان قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله-کاکس که مضمون آن تحت‌الحمایگی ایران از سوی بریتانیا بود، پیوست، به تبلیغ و تهییج سخن‌رانی‌های تند پرداخت و از جمله، شعری با عنوان ''به نام عشق وطن'' سرود. در پی این اعتراض‌ها و چامه‌سرایی‌ها، حسن وثوق، رییس‌الوزرا، عشقی را به همراه جمعی از مخالفان معاهده به زندان انداخت و جمعی دیگر را به کاشان تبعید کرد. <ref>{{پک|قائد|۱۳۸۰|ک=عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست|ص= ۴۸، ۴۹ و ۵۰}}</ref>{{سخ}}
عشقی در اواخر جنگ به ایران بازگشت، مدتی در همدان ماند و سپس راهی تهران شد. او در تهران به صف پرشور‌ترین مخالفان قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله-کاکس که مضمون آن تحت‌الحمایگی ایران از سوی بریتانیا بود، پیوست، به تبلیغ و تهییج سخن‌رانی‌های تند پرداخت و از جمله، شعری با عنوان ''به نام عشق وطن'' سرود. در پی این اعتراض‌ها و چامه‌سرایی‌ها، حسن وثوق، رییس‌الوزرا، عشقی را به همراه جمعی از مخالفان معاهده به زندان انداخت و جمعی دیگر را به کاشان تبعید کرد. <ref>{{پک|قائد|۱۳۸۰|ک=عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست|ص= ۴۸، ۴۹ و ۵۰}}</ref>{{سخ}}
در این برحه کشور دچار بحران سیاسی بود. در اسفند ۱۲۹۹ ه. ش. سیدضیاالدین طباطبایی توانست کودتا کند و کشور را در دست گیرد. عشقی که به سیدضیاء و خلوص او در خدمت به کشور معتقد بود، او را در یکی از اشعارش «تازه‌ساز ایران کهن» نامید. اما حکومت نودروزهٔ سیدضیاء سقوط کرد و بعد از وی چند دولت دیگر پیاپی آمدند تا آن‌که رضاخان سردار سپه که در دولت سیدضیاء وزیر جنگ بود، به نخست‌وزیری رسید.  عشقی در مجلس چهارم به نمایندگان اکثریت، که ''سیدحسن مدرس'' و [[ملک‌الشعرای بهار]] جزو آن بودند، می‌تاخت و مقالات تند و آتشینی در انتقاد از وضع سیاسی کشور انتشار می‌داد.<ref>{{پک|آرین‌پور|۱۳۵۰|ک= از صبا تا نیما|ص= ۳۶۲}}</ref> ار جملهٔ آن مقالات، مقالهٔ ''عید خون'' بود که ''علی دشتی'' آن را در روزنامهٔ ''شفق سرخ'' چاپ کرد. هنگامی که مجلس چهارم پایان یافت، عشقی شعر مستزادی ساخت که چنین آغاز می‌شد:
در این برحه کشور دچار بحران سیاسی بود. در اسفند ۱۲۹۹ ه. ش. سیدضیاالدین طباطبایی توانست کودتا کند و کشور را در دست گیرد. عشقی که به سیدضیاء و خلوص او در خدمت به کشور معتقد بود، او را در یکی از اشعارش «تازه‌ساز ایران کهن» نامید. اما حکومت نودروزهٔ سیدضیاء سقوط کرد و بعد از وی چند دولت دیگر پیاپی آمدند تا آن‌که رضاخان سردار سپه که در دولت سیدضیاء وزیر جنگ بود، به نخست‌وزیری رسید.  عشقی در مجلس چهارم به نمایندگان اکثریت، که ''سیدحسن مدرس'' و [[محمدتقی بهار|ملک‌الشعرای بهار]] جزو آن بودند، می‌تاخت و مقالات تند و آتشینی در انتقاد از وضع سیاسی کشور انتشار می‌داد.<ref>{{پک|آرین‌پور|۱۳۵۰|ک= از صبا تا نیما|ص= ۳۶۲}}</ref> ار جملهٔ آن مقالات، مقالهٔ ''عید خون'' بود که ''علی دشتی'' آن را در روزنامهٔ ''شفق سرخ'' چاپ کرد. هنگامی که مجلس چهارم پایان یافت، عشقی شعر مستزادی ساخت که چنین آغاز می‌شد:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: darkred}}{{ب|این مجلس چهارم به خدا ننگ بشر بود|دیدی چه خبر بود؟}}
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: darkred}}{{ب|این مجلس چهارم به خدا ننگ بشر بود|دیدی چه خبر بود؟}}
{{ب|هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود|دیدی چه خبر بود؟}}
{{ب|هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود|دیدی چه خبر بود؟}}
خط ۷۳: خط ۷۱:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: darkred}}{{ب|یا افسر شاه را نگون خواهم کرد|یا در سر این عقیده جان خواهم داد!}}
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: darkred}}{{ب|یا افسر شاه را نگون خواهم کرد|یا در سر این عقیده جان خواهم داد!}}
{{پایان شعر}}  
{{پایان شعر}}  
اما به باور او هواخواهان کنونی جمهوری، صرفاً به خاطر بازی‌های سیاسی این مسئله را مطرح کرد‌ه‌اند و دسیسه‌هایی در پشت پرده موجود است.  <ref>{{پک|آرین‌پور|۱۳۵۰|ک=از صبا تا نیما|ص= ۳۶۳}}</ref>
اما به باور او هواخواهان کنونی جمهوری، صرفاً به خاطر بازی‌های سیاسی این مسئله را مطرح کرد‌ه‌اند و دسیسه‌هایی در پشت پرده موجود است.  <ref>{{پک|آرین‌پور|۱۳۵۰|ک=از صبا تا نیما|ص= ۳۶۳}}</ref>{{سخ}}
 
عشقی در سال ۱۳۰۰ شمسی، روزنامهٔ قرن بیستم را که صاحب امتیاز و مدیر آن بود، در تهران تأسیس کرد و منتشر ساخت. تاریخ انتشار نخستین شمارهٔ این جریده در شانزدهم اردیبهشت ۱۳۰۰ برابر با جمعه ۲۷ شعبان ۱۳۳۹ قمری، با حروف سربی در ۱۶ صفحهٔ قطع وزیری و به‌طور هفتگی بوده است.  روزنامهٔ قرن بیستم چون بیشتر، مقالات و اشعار تند انقلابی و انتقادی عشقی را شامل می‌شد، بارها از طرف هیئت حاکمه، شماره‌های آن توقیف و ادامهٔ کار روزنامه به‌کلی متوقف و تعطیل می‌شد. اما عشقی با سرسختی توانست تا هنگام مرگش چاپ این روزنامه را ادامه دهد و تا آن هنگام بیست‌وسه شماره از آن منتشر شده بود.<ref>{{پک|حائری|۱۳۷۳|ک= سدهٔ میلاد میرزاده عشقی|ص= ۲۸ و ۲۹}}</ref>{{سخ}}
به‌هرجهت، آخرین مقالات عشقی به‌گونه‌ای تند و کوبنده بود که به باور بسیاری، منجر به قتل او شد. رونامهٔ قرن بیستم در روزهای پیش از مرگ عشقی توقیف و نسخه‌های آن به وسیلهٔ شهربانی جمع‌آوری گردید. سپس خود او ، در بامداد ۱۲تیرماه۱۳۰۳ در خانه‌اش، جنب دروازه دولت، به دست دو تن ناشناس هدف تیر قرار گرفت و نزدیک ظهر همان روز در بیمارستان شهربانی جان داد. <ref>{{پک|علی‌بابایی|۱۳۸۴|ک= جامعه، فرهنگ و سیاست در مقالات و اشعار سه شاعر انقلابی|ص= ۲۲۸}}</ref>
===شخصیت و اندیشه===
===شخصیت و اندیشه===


===زمینهٔ فعالیت===
===زمینهٔ فعالیت===
====شاعری====
====شاعری====
در ایران، برخی از مورخین ادبیات او را یکی از پیشوایان شایسته و مسلم نوگرایی می‌دانند و برخی دیگر، با اذعان به این امر، اظهار می‌دارند که او چندان مایهٔ عملی ندارد. به این معنا که او نه در ادبیات قدیم ایران متبحر است و نه از ادبیات جدید جهان اطلاع عمیقی دارد. هر چند [[ملک‌الشعرای بهار]] درجایی می‌نویسد که «عشقی یک‌پارچه قریحه و در شاعری تواناست»، اما باور، او نیز مانند [[عارف قزوینی]] شاعر عوام است و این نقص‌ها در برخی از آثار برجسته‌اش نیز دیده می‌شود.{{سخ}}
====روزنامه‌نگاری====
تعداد اشعاری که میرزاده عشقی در طول حیاتش سروده‌، بسیار زیاد نیستند و نظرات نیز دربارهٔ همین اشعار متفاوت است و بسیاری ارزش ادبی همهٔ آن‌ها را یکسان نمی‌دانند. اشعار اولیهٔ او بیشتر دربارهٔ حوادث روز سروده شده است. یحیی آرین‌پور، در کتاب «[[از صبا تا نیما]]»، چنین باور دارد که این اشعار غالباً ناپخته، بی‌انسجام و از مزیت اندیشه و اسلوب عاری است. هرچند او معتقد است در میان اشعار عشقی، آثاری برجسته مانند '''نوروزی‌نامه'''، '''رستاخیز'''، '''کفن سیاه'''، '''احتیاج''' و '''سه تابلو مریم''' می‌باشند.  
عشقی در تاریخ ۱۶‌اردیبهشت‌۱۳۰۰ روزنامه‌ای به نام «قرن بیستم» منتشر کرد.[[افسانه]]ٔ [[نیما یوشیج|نیما]] برای نخستین بار در این روزنامه منتشر شد.{{سخ}}
نخستین شمارهٔ این روزنامه که قرار بود به صورت هفتگی چاپ شود، در ۱۶ صفحه با قطع وزیری به چاپ رسید.این روزنامه در سه دوره منتشر شد، زیرا به دلیل انتقادهای تندی که در مقالات و اشعار عشقی بود، هر بار مدت زمان کوتاهی پس از انتشار از سوی هیئت حاکمه توقیف می‌شد. قرن بیستم نخستین بار بعد از چاپ چهار شماره توقیف شد.{{سخ}}
در دورهٔ دوم، انتشار این روزنامه که در حقیقت به جای روزنامهٔ توقیف‌شدهٔ ''سیاست'' چاپ می‌شد، بعد از ۱۸ شماره متوقف شد.در مرحلهٔ سوم تنها یک شماره از این روزنامه در هشت صفحه به قطع کوچک در تاریخ هفتم‌ تیر‌ماه‌۱۳۰۳ منتشر شد و در آن مقاله‌ها و شعرهایی به نام ''آرم جمهوری''، ''جمهوری‌سوار''، ''مظهر جمهوری'' و ''نوچهٔ جمهوری'' به چاپ رسید. پس از آن عشقی به قتل رسید. بسیاری باور دارند که قتل عشقی، به‌خاطر همین مطالب بسیار تندی بود که در روزنامه‌اش می‌نوشت. <ref>{{یادکرد ژورنال|نام‌ خانوادگی۱=عزیزی|نام۱= محمدرضا|عنوان=آن سیدشهید بی باک، بی جوانی در جوانی رفت!|}}</ref>{{سخ}}
نظر [[سعید نفیسی]] دربارهٔ روزنامهٔ قرن بیستم:
{{نقل‌قول|[[پرونده:Nafisi.jpg|60px|راست]]...سرانجام روزنامهٔ قرن بیستم درآمد. عشقی در این روزنامه می‌توان گفت «بیداد کرد». مقالات انقلابی بسیار تندی نوشت. نثر او نیز به همان اندازهٔ شعرش عصبانی و پر از خشم بود. مقالهٔ بسیار پرصدایی به‌عنوان «سه روز جشن خون» نوشت که در آن پیشنهاد کرد که سه روز خون‌ریزی کنند! و همهٔ کسانی که او بد می‌دانست بکشند! ... مدت‌ها عشقی وسیلهٔ کینه‌توزی دسته‌ای نسبت به دسته‌ای دیگر شده بود... روزنامهٔ قرن بیستم او، البته از روزنامه‌هایی بود که مخصوصاً در برخی از موارد، خواننده بسیار داشت، اما هرگز کسی از پول تک‌فروشی نتوانسته خرج روزنامه‌ای را بدهد. روزنامه‌های آن زمان را بیشتر اعلان‌های دولتی اداره می‌کرد و عشقی از آن کسانی نبود که با کسی بجوشد که تا بتواند از او اعلان بگیرد. آخرین مرحله از سیاست‌بازی عشقی و روزنامهٔ قرن بیستم او،  همکاری با آن اقلیت معروف مجلس بود که با تغییر سلطنت  و خلع قاجارها روبرو شد. <ref>{{پک|حائری|۱۳۷۳|ک= سدهٔ میلاد میرزاده عشقی|ص= ۳۰ و ۳۱}}</ref>}}
===یادمان و بزرگداشت‌ها===
===یادمان و بزرگداشت‌ها===


===از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)===
===از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)===


===نظرات عشقی دربارهٔ خودش و آثارش===
===نظرات عشقی دربارهٔ خود، آثارش و ادبیات===
====شعر ''به نام عشق وطن''====
====شعر ''به نام عشق وطن''====
{{نقل‌قول|این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیانه از معاهدهٔ دولتین انگلیس و ایران است که که از طبع من تراوش نموده و این نبوده مگر مگر این قرارداد در ذهن این بنده جز «یک معاملهٔ فروش ایران به انگلستان!» طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسئله شب و روز در وحشتم، و هرگاه راه می‌روم، فرض می‌کنم که روی خاکی قدم برمی‌دارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است.<ref>{{پک|قائد|۱۳۸۰|ک=عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست|ص= ۴۹}}</ref>}}
{{نقل‌قول|این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیانه از معاهدهٔ دولتین انگلیس و ایران است که که از طبع من تراوش نموده و این نبوده مگر مگر این قرارداد در ذهن این بنده جز «یک معاملهٔ فروش ایران به انگلستان!» طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسئله شب و روز در وحشتم، و هرگاه راه می‌روم، فرض می‌کنم که روی خاکی قدم برمی‌دارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است.<ref>{{پک|قائد|۱۳۸۰|ک=عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست|ص= ۴۹}}</ref>}}
====عشقی و نوگرایی====
میرزاده عشقی در مقدمهٔ اشعار ''نوروزی‌نامه''ٔ خود که در طول اقامتش در استانبول سروده‌ بود و در همانجا نیز منتشر ساخته بود می‌نویسد:
{{گفتاورد تزیینی|... به پندار همهٔ فلاسفهٔ دنیا در هر آنی تمام عناصر کائنات، حتی جمادات، تغییر حالت پیدا می‌کنند، من... هیچ دلیلی به‌دست نیاوردم که ادبیات را... غیرقابل تغییر بدانم. ولی با برخی ادبا... «هم‌آرزو» نیستم. زیرا آنان تجدید ادبیات پارسی را، تبدیل اسلوب آن، با اسلوب مغرب‌زمین در نظر گرفته‌اند. و این باعث می‌شود به‌کلی اصالت ادبیات پارسی را سلب کرده و ادبیات ایران را رهین ادبای اروپا بدارند. باید در اسلوب سخن‌سرایی تغییری داد، ولی نباید اصالت آن را از دست نهاد.<ref>{{پک|حائری|۱۳۷۳|ک= سدهٔ میلاد میرزاده عشقی|ص= ۱۰}}</ref>}}
===تفسیر خود از آثارش===
===تفسیر خود از آثارش===


خط ۱۱۰: خط ۱۱۶:


===خلقیات===
===خلقیات===
عشقی از نظر اخلاقی آدمی خوش مشرب، نیک صفت و به مادیات بی اعتنا بود، زن و فرزندی نداشت و با کمک‌های پدری، خانواده، یاران و آزادی‌خواهان و بالاخره از درآمد نمایش‌های خود روزگار می‌گذراند. در آخرین کابینه نخست وزیری «مرحوم حسن پیرنیا، مشیرالدوله» از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب شد ولی نپذیرفت. محمّد قائد او را سیمای یک مبارز، یک آنارشیست و یک فدایی راه قلم می‌داند.
 


===منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)===
===منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)===
خط ۱۳۴: خط ۱۴۰:


===سبک و لحن و ویژگی آثار===
===سبک و لحن و ویژگی آثار===
در ایران، برخی از مورخین ادبیات میرزاده عشقی را یکی از پیشوایان شایسته و مسلم نوگرایی می‌دانند و برخی دیگر، با اذعان به این امر، اظهار می‌دارند که او چندان مایهٔ عملی ندارد. به این معنا که او نه در ادبیات قدیم ایران متبحر است و نه از ادبیات جدید جهان اطلاع عمیقی دارد. هر چند [[محمدتقی بهار|ملک‌الشعرای بهار]] درجایی می‌نویسد که «عشقی یک‌پارچه قریحه و در شاعری تواناست»، اما باور، او نیز مانند [[عارف قزوینی]] شاعر عوام است و این نقص‌ها در برخی از آثار برجسته‌اش نیز دیده می‌شود.{{سخ}}
تعداد اشعاری که میرزاده عشقی در طول حیاتش سروده‌، بسیار زیاد نیستند و نظرات نیز دربارهٔ همین اشعار متفاوت است و بسیاری ارزش ادبی همهٔ آن‌ها را یکسان نمی‌دانند. اشعار اولیهٔ او بیشتر دربارهٔ حوادث روز سروده شده است. یحیی آرین‌پور، در کتاب «[[از صبا تا نیما]]»، چنین باور دارد که این اشعار غالباً ناپخته، بی‌انسجام و از مزیت اندیشه و اسلوب عاری است. هرچند او معتقد است در میان اشعار عشقی، آثاری برجسته مانند '''نوروزی‌نامه'''، '''رستاخیز'''، '''کفن سیاه'''، '''احتیاج''' و '''سه تابلو مریم''' می‌باشند.
===کارنامه و فهرست آثار===
===کارنامه و فهرست آثار===


خط ۱۵۳: خط ۱۶۰:
منظومهٔ سه تابلو مریم روایت آشکاری از ناکامی‌های درشت و کوچک انقلاب مشروطه است.<ref>{{پک|آجودانی|۱۳۸۲|ک= یا مرگ یا تجدد|ص= ۱۴}}</ref> منظومهٔ سه تابلوی مریم، در سه بخش یا به قول خود عشقی، در «سه تابلو» سروده شده است.  تابلو اول و دوم که شاعرانه‌ترین بخش این اثر نیز هست، بیشتر ناظر به سرگذشت شخصیت اصلی، یعنی ''مریم'' است. داستان این دو بخش که ماجرای عشق مریم تا مرگ او را دربرمی‌گیرد، به‌طور خلاصه چنین است:
منظومهٔ سه تابلو مریم روایت آشکاری از ناکامی‌های درشت و کوچک انقلاب مشروطه است.<ref>{{پک|آجودانی|۱۳۸۲|ک= یا مرگ یا تجدد|ص= ۱۴}}</ref> منظومهٔ سه تابلوی مریم، در سه بخش یا به قول خود عشقی، در «سه تابلو» سروده شده است.  تابلو اول و دوم که شاعرانه‌ترین بخش این اثر نیز هست، بیشتر ناظر به سرگذشت شخصیت اصلی، یعنی ''مریم'' است. داستان این دو بخش که ماجرای عشق مریم تا مرگ او را دربرمی‌گیرد، به‌طور خلاصه چنین است:
{{گفتاورد تزیینی|در تابلو اول، مریم در شمیران تهران، در یکی از باغ‌ها در پی عشقی صمیمانه مورد تجاوز و فریب یک جوانک تهرانی قرار می‌گیرد. نتیجهٔ این تجاوز در تابلو دوم با بیان خودکشی مریم به شیوه‌ای شاعرانه تصویر می‌شود. در تابلوی سوم میرزاده عشقی را می‌بینیم که پای صحبت پدر مریم، یکی از مجاهدین مشروطه، می‌نشیند تا سرگذشت او را از زبانش بشنود. پدر مریم، پیش از انقلاب مشروطه، در دستگاه اداری وقت، در کرمان فعالیت می‌کرده و از دولت حقوق می‌گرفته است. او بعدها در راه انقلاب مشروطه دو فرزند خود را از دست می‌دهد. پیش از انقلاب مشروطه، مافوق او از او درخواستی ناشروع می‌کند و پدر مریم به علت مخالفت با آن از کار اخراج می‌شود و شغل او به مرده‌شوری داده می‌شود که از «شرف» و «انصاف» بویی نبرده است. پدر مریم با حکم مرده‌شور، از کرمان به نائین تبعید می‌شوند. در آنجا با استقبال گرم مردم مشروطه‌خواه روبرو می‌شود، در همانجا همسری اختیار می‌کند. سپس هم‌زمان با انقلاب مشروطیت صاحب فرزندی می‌شود که نامش را مریم می‌گذارد. او با بالاگرفتن کار مشروطه، قصد سفر به تهران را می‌کند، اما در راه توسط پلیس حکومتی دستگیر و زندانی می‌شود. پس از آزادی و برقراری مشروطیت، او و دو پسرش راهی گیلان می‌شوند تا به مشروطه‌خواهان آن‌جا کمک کنند، اما در قزوین با نیروهای حکومتی درگیر می‌شوند و او دو پسرش را در جریان این درگیری از دست می‌دهد. پس این حوادث، پدر مریم درمی‌یابد که تمام آرمان‌های مشروطه بیهوده بوده‌ است، چراکه همان صاحب‌منصبان با نام مشروطه، مجدداً بر سر کار آمدند و حتی مرده‌شوری که جای او را گرفته بود، از هر مشروطه‌خواهی مشروطه‌خواه‌تر و مجدداً حاکم کرمان شده است. پدر مریم تقاضایی به سپهدار انقلاب مشروطه می‌نویسد، مبنی بر این که شغل گذشته‌اش را به او پس دهند. پاسخ سپهدار منفی است و از او می‌خواهد از انقلاب تقاضای آب و نان نکند. به همین دلیل، او مجبور به کار سخت دهقانی می‌شود. در همین زمان است که آن اتفاق برای مریم می‌افتد و منظومه با خاک‌سپاری مریم به دست پدرش تمام می‌شود.  <ref>{{پک|آجودانی|۱۳۸۲|ک= یا مرگ یا تجدد|ص= ۲۵۶ تا ۲۶۶}}</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی|در تابلو اول، مریم در شمیران تهران، در یکی از باغ‌ها در پی عشقی صمیمانه مورد تجاوز و فریب یک جوانک تهرانی قرار می‌گیرد. نتیجهٔ این تجاوز در تابلو دوم با بیان خودکشی مریم به شیوه‌ای شاعرانه تصویر می‌شود. در تابلوی سوم میرزاده عشقی را می‌بینیم که پای صحبت پدر مریم، یکی از مجاهدین مشروطه، می‌نشیند تا سرگذشت او را از زبانش بشنود. پدر مریم، پیش از انقلاب مشروطه، در دستگاه اداری وقت، در کرمان فعالیت می‌کرده و از دولت حقوق می‌گرفته است. او بعدها در راه انقلاب مشروطه دو فرزند خود را از دست می‌دهد. پیش از انقلاب مشروطه، مافوق او از او درخواستی ناشروع می‌کند و پدر مریم به علت مخالفت با آن از کار اخراج می‌شود و شغل او به مرده‌شوری داده می‌شود که از «شرف» و «انصاف» بویی نبرده است. پدر مریم با حکم مرده‌شور، از کرمان به نائین تبعید می‌شوند. در آنجا با استقبال گرم مردم مشروطه‌خواه روبرو می‌شود، در همانجا همسری اختیار می‌کند. سپس هم‌زمان با انقلاب مشروطیت صاحب فرزندی می‌شود که نامش را مریم می‌گذارد. او با بالاگرفتن کار مشروطه، قصد سفر به تهران را می‌کند، اما در راه توسط پلیس حکومتی دستگیر و زندانی می‌شود. پس از آزادی و برقراری مشروطیت، او و دو پسرش راهی گیلان می‌شوند تا به مشروطه‌خواهان آن‌جا کمک کنند، اما در قزوین با نیروهای حکومتی درگیر می‌شوند و او دو پسرش را در جریان این درگیری از دست می‌دهد. پس این حوادث، پدر مریم درمی‌یابد که تمام آرمان‌های مشروطه بیهوده بوده‌ است، چراکه همان صاحب‌منصبان با نام مشروطه، مجدداً بر سر کار آمدند و حتی مرده‌شوری که جای او را گرفته بود، از هر مشروطه‌خواهی مشروطه‌خواه‌تر و مجدداً حاکم کرمان شده است. پدر مریم تقاضایی به سپهدار انقلاب مشروطه می‌نویسد، مبنی بر این که شغل گذشته‌اش را به او پس دهند. پاسخ سپهدار منفی است و از او می‌خواهد از انقلاب تقاضای آب و نان نکند. به همین دلیل، او مجبور به کار سخت دهقانی می‌شود. در همین زمان است که آن اتفاق برای مریم می‌افتد و منظومه با خاک‌سپاری مریم به دست پدرش تمام می‌شود.  <ref>{{پک|آجودانی|۱۳۸۲|ک= یا مرگ یا تجدد|ص= ۲۵۶ تا ۲۶۶}}</ref>}}
به باور برخی از اهالی ادبیات، این اثر حقیقت تحلیلی از انقلاب مشروطه به شیوهٔ هنری آن دوره با زبانی در حالت نوسان بین شعر و شعار،  اما نزدیک به ذوق و زبان عموم، فاقد فصاحت‌ها و ظرافت‌های هنر ناب و با این همه دارای انسجامی نسبی و نوآوری‌های شاعرانه است.
به باور برخی از اهالی ادبیات، این اثر حقیقت تحلیلی از انقلاب مشروطه به شیوهٔ هنری آن دوره با زبانی در حالت نوسان بین شعر و شعار،  اما نزدیک به ذوق و زبان عموم، فاقد فصاحت‌ها و ظرافت‌های هنر ناب و با این همه دارای انسجامی نسبی و نوآوری‌های شاعرانه است.<ref>{{پک|آجودانی|۱۳۸۲|ک= یا مرگ یا تجدد|ص= ۲۵۵}}</ref>


===تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها===
===تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها===
خط ۱۷۲: خط ۱۷۹:
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= آریان‌پور|نام= یحیی|عنوان=از صبا تا نیما|ناشر= شرکت سهامی کتاب‌های جیبی|شهر= تهران|سال=۱۳۵۰|شابک=}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= آریان‌پور|نام= یحیی|عنوان=از صبا تا نیما|ناشر= شرکت سهامی کتاب‌های جیبی|شهر= تهران|سال=۱۳۵۰|شابک=}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= آجودانی|نام= ماشاءالله|عنوان=یا مرگ یا تجدد|ناشر= اختران|شهر= تهران|سال=۱۳۸۲|شابک=}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= آجودانی|نام= ماشاءالله|عنوان=یا مرگ یا تجدد|ناشر= اختران|شهر= تهران|سال=۱۳۸۲|شابک=}}
# {{یادکرد ژورنال|نام‌ خانوادگی۱=عزیزی|نام۱= محمدرضا|تاریخ= ۲۲تیر۱۳۹۵|عنوان=آن سیدشهید بی باک، بی جوانی در جوانی رفت!|ژورنال= روزنامهٔ ایران|شماره= ۳|صفحات=|تاریخ بازبینی= ۳۰دی۱۳۹۸}}
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
* {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/8805-12599/%D9%BE%D8%A7%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%84%D9%87-%D9%81%D9%8A%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D9%8A%D9%83-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%D8%B7%D9%8A-%D8%A7%D9%8A%D9%86-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%8A%D8%AA-%D8%A8%D8%AE%D8%B4%D9%8A-%D8%A7%D8%B2|عنوان= ايان تله فيلم «مرگ يك شاعر» طي اين هفته؛ حسن هدايت: بخشي از فيلم مسائل سياسي دوران ميرزاده عشقي را تصوير مي‌كند|ناشر= ایسنا|تاریخ=۲۶ مرداد ۱۳۸۸|تاریخ بازدید= ۲۹دی۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/8805-12599/%D9%BE%D8%A7%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%84%D9%87-%D9%81%D9%8A%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D9%8A%D9%83-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%D8%B7%D9%8A-%D8%A7%D9%8A%D9%86-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%8A%D8%AA-%D8%A8%D8%AE%D8%B4%D9%8A-%D8%A7%D8%B2|عنوان= ايان تله فيلم «مرگ يك شاعر» طي اين هفته؛ حسن هدايت: بخشي از فيلم مسائل سياسي دوران ميرزاده عشقي را تصوير مي‌كند|ناشر= ایسنا|تاریخ=۲۶ مرداد ۱۳۸۸|تاریخ بازدید= ۲۹دی۱۳۹۸}}

نسخهٔ ‏۳۰ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۲۹

میرزاده عشقی

نام اصلی سید محمّدرضا کردستانی
زمینهٔ کاری شعر، نمایشنامه‌ نویسی، روزنامه‌نگاری
زادروز ۲۰ آذر ۱۲۷۳
همدان
پدر و مادر حاج سید ابوالقاسم کردستانی
مرگ ۱۲ تیر ۱۳۰۳
ملیت ایرانی
علت مرگ ترور
لقب عشقی
سبک نوشتاری غزل

محمدرضا میرزاده عشقی مشهور به میرزاده عشقی، شاعر، روزنامه‌نگار، نویسنده و نمایشنامه‌‌نویس ایرانی دورهٔ مشروطیّت و مدیر نشریهٔ قرن بیستم بود؛ که در اشعارش به مسايل مختلف سياسي، اجتماعي و اعتقادي پرداخته است.

***


از میان یادها

خیام اصالتی ندارد!

میرزاموسی‌خان معظم‌السلطنه دولت، مستشار سفارت که در استانبول با عشقی هم‌خانه بود، شرح می‌دهد که عشقی افزون بر چند کتاب ادبی به زبان فرانسه، همیشه کلیات سعدی را همراه داشت و هیچ روز و شبی از خواندن آن غافل نمی‌شد. همچنین عشقی حداقل هفته‌ای یک بار اشعار حافظ، مثنوی و شاهنامه را مرور می‌کرد و پیرامون این اشعار، با دوستان خود به بحث می‌نشست. اما او به خیام علاقه‌ای نشان نمی‌داد و باور داشت که اصالتی ندارد.[۱]

زندگی و یادگار

سال‌شمار زندگی عشقی

زندگی‌نامهٔ عشقی

سیدمحمدرضا میرزاده عشقی، فرزند سید ابوالقاسم کردستانی، در ۱۲‌جمادی‌الاخر‌۱۳۱۲ ه. ق. مطابق با ۲۰‌آذر‌۱۲۷۳[۲]، در شهر همدان به دنیا آمد. ابتدا در مکاتب محلی و از هفت‌سالگی در مدارس «الفت» و «آلیانس» همدان به تحصیل پرداخت و زبان فارسی و فرانسوی را به خوبی آموخت و پیش از فراغت از تحصیل به سمت مترجمی، نزد یک بازرگان فرانسوی مشغول به کار شد. در سال ۱۲۷۵ ه. ش. که مظفرالدین‌شاه فرمان مشروطیت را امضا کرد، عشقی دوازده‌ساله بود.[۲] در سال ۱۳۲۷ ه. ق. برابر با ۱۲۸۸ ه. ش. که قوای مجاهدین به تهران وارد شده بودند و محمدعلی‌شاه در سفارت روسیه متحصن، و سپس از سلطنت خلع شده بود، عشقی هم از همدان به تهران مسافرت کرد و اولین بار در سن پانزده سالگی در تهران سیاحت کرد و اوضاع نابسامان آنجا را مشاهده کرد و سپس به همدان بازگشت.[۳] او در هفده‌سالگی درس و تحصیل را به‌کلی رها کرد و وارد فعالیت‌های اجتماعی شد.[۴]
عشقی در سال ۱۳۳۳ ه. ق. در همدان روزنامه‌ای به‌نام نامه‌ٔ عشقی را دایر کرد و در همان اوقات که اوایل جنگ بین‌الملل اول بود، با سایر مردان سیاسی به استانبول که کانون فعالیت ملیّون شده‌ بود، مهاجرت کرد و دو سال، از ۱۲۹۵تا۱۲۹۶ ه. ش. در آنجا گذراند و به رسم مستمع آزاد در مکتب سلطانی و دارالفنون حاضر شد و در آنجا بود که نخستین آثار شاعرانهٔ خود، مانند نوروزی‌نامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران را به‌وجود آورد. [۴]
عشقی در اواخر جنگ به ایران بازگشت، مدتی در همدان ماند و سپس راهی تهران شد. او در تهران به صف پرشور‌ترین مخالفان قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله-کاکس که مضمون آن تحت‌الحمایگی ایران از سوی بریتانیا بود، پیوست، به تبلیغ و تهییج سخن‌رانی‌های تند پرداخت و از جمله، شعری با عنوان به نام عشق وطن سرود. در پی این اعتراض‌ها و چامه‌سرایی‌ها، حسن وثوق، رییس‌الوزرا، عشقی را به همراه جمعی از مخالفان معاهده به زندان انداخت و جمعی دیگر را به کاشان تبعید کرد. [۵]
در این برحه کشور دچار بحران سیاسی بود. در اسفند ۱۲۹۹ ه. ش. سیدضیاالدین طباطبایی توانست کودتا کند و کشور را در دست گیرد. عشقی که به سیدضیاء و خلوص او در خدمت به کشور معتقد بود، او را در یکی از اشعارش «تازه‌ساز ایران کهن» نامید. اما حکومت نودروزهٔ سیدضیاء سقوط کرد و بعد از وی چند دولت دیگر پیاپی آمدند تا آن‌که رضاخان سردار سپه که در دولت سیدضیاء وزیر جنگ بود، به نخست‌وزیری رسید. عشقی در مجلس چهارم به نمایندگان اکثریت، که سیدحسن مدرس و ملک‌الشعرای بهار جزو آن بودند، می‌تاخت و مقالات تند و آتشینی در انتقاد از وضع سیاسی کشور انتشار می‌داد.[۶] ار جملهٔ آن مقالات، مقالهٔ عید خون بود که علی دشتی آن را در روزنامهٔ شفق سرخ چاپ کرد. هنگامی که مجلس چهارم پایان یافت، عشقی شعر مستزادی ساخت که چنین آغاز می‌شد:

این مجلس چهارم به خدا ننگ بشر بوددیدی چه خبر بود؟
هر کار که کردند ضرر روی ضرر بوددیدی چه خبر بود؟

در سال ۱۳۴۲ ه. ق.، یعنی زمانی که سیاسیون، بحث جمهوری‌شدن ایران پیش‌ کشیدند، عشقی با این مسئله بسیار مخالفت کرد و این مخالفت را در مقالهٔ «جمهوری قلابی» اظهار داشت. عشقی جوانی روشن‌فکر و به مزایای جمهوری آگاه بود و مخالفت خود را با نظام سلطنتی در این شعر بیان کرده بود:

یا افسر شاه را نگون خواهم کردیا در سر این عقیده جان خواهم داد!

اما به باور او هواخواهان کنونی جمهوری، صرفاً به خاطر بازی‌های سیاسی این مسئله را مطرح کرد‌ه‌اند و دسیسه‌هایی در پشت پرده موجود است. [۷]
عشقی در سال ۱۳۰۰ شمسی، روزنامهٔ قرن بیستم را که صاحب امتیاز و مدیر آن بود، در تهران تأسیس کرد و منتشر ساخت. تاریخ انتشار نخستین شمارهٔ این جریده در شانزدهم اردیبهشت ۱۳۰۰ برابر با جمعه ۲۷ شعبان ۱۳۳۹ قمری، با حروف سربی در ۱۶ صفحهٔ قطع وزیری و به‌طور هفتگی بوده است. روزنامهٔ قرن بیستم چون بیشتر، مقالات و اشعار تند انقلابی و انتقادی عشقی را شامل می‌شد، بارها از طرف هیئت حاکمه، شماره‌های آن توقیف و ادامهٔ کار روزنامه به‌کلی متوقف و تعطیل می‌شد. اما عشقی با سرسختی توانست تا هنگام مرگش چاپ این روزنامه را ادامه دهد و تا آن هنگام بیست‌وسه شماره از آن منتشر شده بود.[۸]
به‌هرجهت، آخرین مقالات عشقی به‌گونه‌ای تند و کوبنده بود که به باور بسیاری، منجر به قتل او شد. رونامهٔ قرن بیستم در روزهای پیش از مرگ عشقی توقیف و نسخه‌های آن به وسیلهٔ شهربانی جمع‌آوری گردید. سپس خود او ، در بامداد ۱۲تیرماه۱۳۰۳ در خانه‌اش، جنب دروازه دولت، به دست دو تن ناشناس هدف تیر قرار گرفت و نزدیک ظهر همان روز در بیمارستان شهربانی جان داد. [۹]

شخصیت و اندیشه

زمینهٔ فعالیت

شاعری

روزنامه‌نگاری

عشقی در تاریخ ۱۶‌اردیبهشت‌۱۳۰۰ روزنامه‌ای به نام «قرن بیستم» منتشر کرد.افسانهٔ نیما برای نخستین بار در این روزنامه منتشر شد.
نخستین شمارهٔ این روزنامه که قرار بود به صورت هفتگی چاپ شود، در ۱۶ صفحه با قطع وزیری به چاپ رسید.این روزنامه در سه دوره منتشر شد، زیرا به دلیل انتقادهای تندی که در مقالات و اشعار عشقی بود، هر بار مدت زمان کوتاهی پس از انتشار از سوی هیئت حاکمه توقیف می‌شد. قرن بیستم نخستین بار بعد از چاپ چهار شماره توقیف شد.
در دورهٔ دوم، انتشار این روزنامه که در حقیقت به جای روزنامهٔ توقیف‌شدهٔ سیاست چاپ می‌شد، بعد از ۱۸ شماره متوقف شد.در مرحلهٔ سوم تنها یک شماره از این روزنامه در هشت صفحه به قطع کوچک در تاریخ هفتم‌ تیر‌ماه‌۱۳۰۳ منتشر شد و در آن مقاله‌ها و شعرهایی به نام آرم جمهوری، جمهوری‌سوار، مظهر جمهوری و نوچهٔ جمهوری به چاپ رسید. پس از آن عشقی به قتل رسید. بسیاری باور دارند که قتل عشقی، به‌خاطر همین مطالب بسیار تندی بود که در روزنامه‌اش می‌نوشت. [۱۰]
نظر سعید نفیسی دربارهٔ روزنامهٔ قرن بیستم:

...سرانجام روزنامهٔ قرن بیستم درآمد. عشقی در این روزنامه می‌توان گفت «بیداد کرد». مقالات انقلابی بسیار تندی نوشت. نثر او نیز به همان اندازهٔ شعرش عصبانی و پر از خشم بود. مقالهٔ بسیار پرصدایی به‌عنوان «سه روز جشن خون» نوشت که در آن پیشنهاد کرد که سه روز خون‌ریزی کنند! و همهٔ کسانی که او بد می‌دانست بکشند! ... مدت‌ها عشقی وسیلهٔ کینه‌توزی دسته‌ای نسبت به دسته‌ای دیگر شده بود... روزنامهٔ قرن بیستم او، البته از روزنامه‌هایی بود که مخصوصاً در برخی از موارد، خواننده بسیار داشت، اما هرگز کسی از پول تک‌فروشی نتوانسته خرج روزنامه‌ای را بدهد. روزنامه‌های آن زمان را بیشتر اعلان‌های دولتی اداره می‌کرد و عشقی از آن کسانی نبود که با کسی بجوشد که تا بتواند از او اعلان بگیرد. آخرین مرحله از سیاست‌بازی عشقی و روزنامهٔ قرن بیستم او، همکاری با آن اقلیت معروف مجلس بود که با تغییر سلطنت و خلع قاجارها روبرو شد. [۱۱]

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

نظرات عشقی دربارهٔ خود، آثارش و ادبیات

شعر به نام عشق وطن

این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیانه از معاهدهٔ دولتین انگلیس و ایران است که که از طبع من تراوش نموده و این نبوده مگر مگر این قرارداد در ذهن این بنده جز «یک معاملهٔ فروش ایران به انگلستان!» طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسئله شب و روز در وحشتم، و هرگاه راه می‌روم، فرض می‌کنم که روی خاکی قدم برمی‌دارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است.[۱۲]

عشقی و نوگرایی

میرزاده عشقی در مقدمهٔ اشعار نوروزی‌نامهٔ خود که در طول اقامتش در استانبول سروده‌ بود و در همانجا نیز منتشر ساخته بود می‌نویسد:

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

بیانیه‌ها

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

استادان و شاگردان

فیلم ساخته شده براساس زندگی عشقی

تله فیلم «مرگ یک شاعر»، به کارگردانی حسن هدایت بر اساس زندگی میرزاده عشقی ساخته شده‌است؛ این فیلم روز ۲۵ بهمن سال ۱۳۹۲ و ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.[۱۴]

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

در ایران، برخی از مورخین ادبیات میرزاده عشقی را یکی از پیشوایان شایسته و مسلم نوگرایی می‌دانند و برخی دیگر، با اذعان به این امر، اظهار می‌دارند که او چندان مایهٔ عملی ندارد. به این معنا که او نه در ادبیات قدیم ایران متبحر است و نه از ادبیات جدید جهان اطلاع عمیقی دارد. هر چند ملک‌الشعرای بهار درجایی می‌نویسد که «عشقی یک‌پارچه قریحه و در شاعری تواناست»، اما باور، او نیز مانند عارف قزوینی شاعر عوام است و این نقص‌ها در برخی از آثار برجسته‌اش نیز دیده می‌شود.
تعداد اشعاری که میرزاده عشقی در طول حیاتش سروده‌، بسیار زیاد نیستند و نظرات نیز دربارهٔ همین اشعار متفاوت است و بسیاری ارزش ادبی همهٔ آن‌ها را یکسان نمی‌دانند. اشعار اولیهٔ او بیشتر دربارهٔ حوادث روز سروده شده است. یحیی آرین‌پور، در کتاب «از صبا تا نیما»، چنین باور دارد که این اشعار غالباً ناپخته، بی‌انسجام و از مزیت اندیشه و اسلوب عاری است. هرچند او معتقد است در میان اشعار عشقی، آثاری برجسته مانند نوروزی‌نامه، رستاخیز، کفن سیاه، احتیاج و سه تابلو مریم می‌باشند.

کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر عشقی

نمایش منظوم موزیکال «رستاخیز»

عشقی پس از دیدن بازمانده‌ٔ بناهای عهد ساسانی در راه سفر از بغداد به موصل در سفر به عثمانی در سال ۱۲۹۴، اپرای رستاخیز شهریاران در ویرانه‌های مداین را تصنیف کرد. به نوشتهٔ خود او:

این نماشنامه شامل تعدادی غزل و مثنوی است که در دستگاه‌های آواز ایرانی، یا با حالت خطابه و دکلمه، خوانده می‌شود. الهام‌بخش عشقی در ساختن این نمایش، اپراهایی بود که در استانبول دید. بازیگران این نمایش شش خواننده‌اند که خوانندهٔ اول خود عشقی در نقش راوی با لباس سفر در ویرانه‌های مداین است و پنج شخصیت دیگر عبارت‌انداز: خسرودخت با کفن، داریوش، سیروس(کوروش)، انوشیروان و زردشت. مضمون این نمایش بزرگداشت نیکان و ستایش روزگار عظمت و شوه، و دریغ و حسرت بر ویرانی سرزمین آبا و اجدادی است.[۱۶]
از جنبهٔ مضمون و محتوا، اپرای رستاخیز شهریاران، نمایندهٔ نوعی جهان‌بینی تاریخی-ملی-سیاسی۰ادبی است که هم‌اکنون نیز میان برخی افراد وجود دارد، هرچند به‌گونه‌ای مداوم کم‌رنگ‌تر شده و از صدر دستور فکر و بحث اهل قلم و نظر کنار رفته است. در این جهان‌بینی، فرض بر این است که حملهٔ عرب، برباددهندهٔ همهٔ خوبی‌ها، فضائل و زیبایی‌ها بود که در جامعهٔ ایران وجود داشته داشت، و احیای آن بهشت ازدست‌رفتهٔ باستانی یک وظیفهٔ مسلم است.[۱۷]
عشقی اندکی پس از آزادی از زندان، به اصفهان سفر کرد و این اپرا را نخستین بار در آنجا بر صحنه آورد. در مجموع، عشقی از اجراهای این اپرا راضی نبود و در ادعانامه‌ای علیه عموم نوشت:

به مناسبت مورد توجه قرارگرفتن و مؤثر بودن و ارزش ادبی و میهنی نمایشنامه‌ٔ رستاخیز، از جانب ایرانیان زردشتی و پارسی‌نژاد مقیم هندوستان، دو گلدان نقره، به رسم قدردانی از شاعر »وطن‌خواه و ملت‌دوست» با تشریفاتی خاص به او در معبد زردشتیان تهران تقدیم کردند. [۱۹]

سه تابلوی مریم

منظومهٔ سه تابلو مریم روایت آشکاری از ناکامی‌های درشت و کوچک انقلاب مشروطه است.[۲۰] منظومهٔ سه تابلوی مریم، در سه بخش یا به قول خود عشقی، در «سه تابلو» سروده شده است. تابلو اول و دوم که شاعرانه‌ترین بخش این اثر نیز هست، بیشتر ناظر به سرگذشت شخصیت اصلی، یعنی مریم است. داستان این دو بخش که ماجرای عشق مریم تا مرگ او را دربرمی‌گیرد، به‌طور خلاصه چنین است:

به باور برخی از اهالی ادبیات، این اثر حقیقت تحلیلی از انقلاب مشروطه به شیوهٔ هنری آن دوره با زبانی در حالت نوسان بین شعر و شعار، اما نزدیک به ذوق و زبان عموم، فاقد فصاحت‌ها و ظرافت‌های هنر ناب و با این همه دارای انسجامی نسبی و نوآوری‌های شاعرانه است.[۲۲]

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۵.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۲.
  3. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۸ و ۹.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ علی‌بابایی، جامعه، فرهنگ و سیاست در مقالات و اشعار سه شاعر انقلابی، ۲۲۵.
  5. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۴۸، ۴۹ و ۵۰.
  6. آرین‌پور، از صبا تا نیما، ۳۶۲.
  7. آرین‌پور، از صبا تا نیما، ۳۶۳.
  8. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۲۸ و ۲۹.
  9. علی‌بابایی، جامعه، فرهنگ و سیاست در مقالات و اشعار سه شاعر انقلابی، ۲۲۸.
  10. آن سیدشهید بی باک، بی جوانی در جوانی رفت!. 
  11. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۳۰ و ۳۱.
  12. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۴۹.
  13. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۱۰.
  14. «ايان تله فيلم «مرگ يك شاعر» طي اين هفته؛ حسن هدايت: بخشي از فيلم مسائل سياسي دوران ميرزاده عشقي را تصوير مي‌كند». ایسنا، ۲۶ مرداد ۱۳۸۸. بازبینی‌شده در ۲۹دی۱۳۹۸. 
  15. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۵۲.
  16. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۵۲ و ۵۳.
  17. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۵۵.
  18. قائد، عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، ۵۹.
  19. حائری، سدهٔ میلاد میرزاده عشقی، ۱۱.
  20. آجودانی، یا مرگ یا تجدد، ۱۴.
  21. آجودانی، یا مرگ یا تجدد، ۲۵۶ تا ۲۶۶.
  22. آجودانی، یا مرگ یا تجدد، ۲۵۵.

منابع

  1. علی‌بابایی، داود (۱۳۸۴). جامعه، فرهنگ و سیاست در مقالات و اشعار سه شاعر انقلابی. تهران: امید فردا. شابک ۹۶۴۵۷۳۱۹۹۲.
  2. حائری، هادی (۱۳۷۳). سدهٔ میلاد میرزاده عشقی. تهران: مرکز. شابک ۹۶۴۳۰۵۰۰۲۵.
  3. قائد، محمد (۱۳۸۰). عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست. تهران: طرح نو. شابک ۹۶۴۵۶۲۵۰۲۵.
  4. آریان‌پور، یحیی (۱۳۵۰). از صبا تا نیما. تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی.
  5. آجودانی، ماشاءالله (۱۳۸۲). یا مرگ یا تجدد. تهران: اختران.
  6. «آن سیدشهید بی باک، بی جوانی در جوانی رفت!». روزنامهٔ ایران، ش. ۳ (۲۲تیر۱۳۹۵). 

پیوند به بیرون