مهدی یزدانی‌خرم: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
|توضیح تصویر = '''کماکان گور پدر تاریخ'''
|توضیح تصویر = '''کماکان گور پدر تاریخ'''
|نام اصلی =  
|نام اصلی =  
|زمینه فعالیت = روزنامه‌نگاری{{سخ}} داستان ‌نویسی{{سخ}} مقاله نویسی {{سخ}} نقدادبی
|زمینه فعالیت = روزنامه‌نگاری{{سخ}}داستان ‌نویسی{{سخ}}مقاله نویسی {{سخ}}نقدادبی {{سخ}}ویراستاری
|ملیت = ایرانی
|ملیت = ایرانی
|تاریخ تولد     =٢شهریور ١٣٥٨  
|تاریخ تولد     =٢شهریور ١٣٥٨  
خط ۱۳: خط ۱۳:
|علت مرگ =  
|علت مرگ =  
|آخرین محل زندگی        =  
|آخرین محل زندگی        =  
|مختصات محل زندگی =
|مختصات محل زندگی =تهران
|مدفن                 =  
|مدفن                 =  
|تقارن زندگی با نظام‌های سیاسی =  
|تقارن زندگی با نظام‌های سیاسی =  
خط ۲۲: خط ۲۲:
|پیشه =  
|پیشه =  
|سال‌های نویسندگی        =
|سال‌های نویسندگی        =
|سبک نوشتاری =  
|سبک نوشتاری = تاریخ معاصر ایران
|کتاب‌ها                 = به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی{{سخ}} [[من منچستریونایتد را دوست دارم]]{{سخ}}سرخ‌ِسفید{{سخ}} خون‌خورده{{سخ}}
|کتاب‌ها                 = به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی{{سخ}} [[من منچستریونایتد را دوست دارم]]{{سخ}}سرخ‌ِسفید{{سخ}} خون‌خورده{{سخ}}
|مقاله‌ها                =
|مقاله‌ها                =
خط ۳۳: خط ۳۳:
|شریک زندگی =
|شریک زندگی =
|فرزندان                = امیرحسین
|فرزندان                = امیرحسین
|تحصیلات  = کارشناسی زبان‌وادبیات فارسی
|تحصیلات  = کارشناسی ادبیات‌ فارسی
|دانشگاه                = دانشگاه تهران
|دانشگاه                = دانشگاه تهران
|حوزه =  
|حوزه =  
خط ۴۷: خط ۴۷:
|جوایز جشن سینمای ایران =
|جوایز جشن سینمای ایران =
|جوایز حافظ =
|جوایز حافظ =
|جوایز            =جایزه ادبی واو{{سخ}} بهترین رمان سال ۹۱ کتابِ سالِ هفت اقلیم{{سخ}} بهترین رمان سال‌های ۹۱ و ۹۲ از جایزه ادبی بوشهر{{سخ}} برندهٔ جایزه ادبی «چهل» در سال ۹۵
|جوایز            =جایزه ادبی واو{{سخ}} بهترین رمان سال ۹۱ کتابِ سالِ هفت اقلیم{{سخ}} بهترین رمان سال‌های ۹۱ و ۹۲ از جایزه ادبی بوشهر{{سخ}} برندهٔ جایزه ادبی «چهل» در سال ۹۵                    
                       
|گفتاورد                =  
|گفتاورد                =
|امضا  
|امضا  
}}
}}
خط ۶۴: خط ۶۳:
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>


نام ''مهدی یزدانی‌خرم'' با رسانه‌های مکتوب گره خورده است؛ او نویسنده و روزنامه‌نگار است و در حوزه‌ٔ فرهنگ، هنر و ادبیات منتقد و تحلیل‌گر به شمار می‌آید. عمده‌ٔ شهرتش در این حوزه به نقدهای ادبی او بازمی‌گردد. وی از نوجوانی به نویسندگی و روزنامه‌نگاری علاقه‌مند شد و تنها چهارده سال بیشتر نداشت که در کلاس‎های نویسندگی احمد غلامی که در «مجله‌ٔ شباب» برگزار می‌شد، شرکت کرد. هجده ساله بود که اولین یادداشت ادبی‌اش در روزنامه به چاپ رسید. او سپس با روزنامه‌های ''خرداد، فتح، همشهری، هم‌میهن، شرق، اعتماد، کارگزاران، اعتماد ملی'' و نیز هفته‌نامه‌های «شهروند امروز»، «ایران دخت»، «هفته‌نامه آسمان»، «هفته‌نامه صدا» و «مجله نافه» همکاری کرده‌است.  
نام ''مهدی یزدانی‌خرم'' با رسانه‌های مکتوب گره خورده است؛ او نویسنده و روزنامه‌نگار است و در حوزه‌ٔ فرهنگ، هنر و ادبیات منتقد و تحلیل‌گر به شمار می‌آید. عمده‌ٔ شهرتش در این حوزه به نقدهای ادبی او بازمی‌گردد. وی از نوجوانی به نویسندگی و روزنامه‌نگاری علاقه‌مند شد و تنها چهارده سال بیشتر نداشت که در کلاس‎های نویسندگی احمد غلامی که در «مجله‌ٔ شباب» برگزار می‌شد، شرکت کرد. هجده ساله بود که اولین یادداشت ادبی‌اش در روزنامه به چاپ رسید. سپس با روزنامه‌های ''خرداد، فتح، همشهری، هم‌میهن، شرق، اعتماد، کارگزاران، اعتماد ملی'' و نیز هفته‌نامه‌های «شهروند امروز»، «ایران دخت»، «هفته‌نامه آسمان»، «هفته‌نامه صدا» و «مجله نافه» همکاری کرده‌است.  
یزدانی‌خرم دبیر سرویس ادبیات مجلهٔ «مهرنامه» و عضو شورای دبیران مجلهٔ «تجربه» است که به صورت ماهنامه در تهران منتشر می‌شوند. او هم‌چنین مسئول انتخاب داستان ایرانی [[نشر چشمه]] و مشاوراصلی بخش ادبیات این انتشارات به‌شمار می‌آید.
یزدانی‌خرم دبیر سرویس ادبیات مجلهٔ «مهرنامه» و عضو شورای دبیران مجلهٔ «تجربه» است که به صورت ماهنامه در تهران منتشر می‌شوند. او هم‌چنین مسئول انتخاب داستان ایرانی [[نشر چشمه]] و مشاوراصلی بخش ادبیات این انتشارات به‌شمار می‌آید.


خط ۸۲: خط ۸۱:


===به‌سبب گلشیری خواندن اخراج شدم===
===به‌سبب گلشیری خواندن اخراج شدم===
:«من در [[دبیرستان فرهنگ]] درس خوانده‌ام. دبیرستان مثلاً نخبه‌گان علوم انسانی. مدرسه‌ای خاص که در زمان ما شصت نفر بیشتر دانش‌آموز نداشت و [[حدادعادل]]، مدیرش بود. [[صادق هدایت|هدایت]] می خواندیم و [[اخوان]] و کافکا...هرچند به‌سبب [[هوشنگ گلشیری|گلشیری]] خواندن اخراجی موقت شدم اما باز بازگشتم و این قصه‌ٔ دیگری‌ست..<ref>{{یادکرد وب|نشانی http://www.iranart.ir/بخش-اخبار-آزاد-16/5538-روایت-عاشقی-پسر-حسن-روحانی-از-زبان-همکلاسش-عامل-مرگ-محمد-چه-بود-عکس-خانواده-روحانی/|عنوان=دبیرستان فرهنگ }}</ref>آن‌جا من و دوستانم مجله "نسیم" را در مي‌آوردیم. [[محسنِ آزرم]] همكلاسي‌ام بود، روزبه صدرآرا بود، هادي حيدري و خیلی‎ها که در رشته‌های دیگر مطرح شدند. آن دوره را دوره‌ٔ طلاييِ [دبیرستان فرهنگ]] می‌گویند. در تمامِ آن سال‌ها کار ما  نوشتن و خوندان و جدّي گرفتنِ خود بود. اين‌كه آدمی خودش را جدّی بگیرد خیلی راهگشاست. »<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://shahinkarkhane.blogfa.com/post/197/%DA%AF%D9%81%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85|عنوان=دوران طلایی فرهنگ }}</ref>
:«من در [[دبیرستان فرهنگ]] درس خوانده‌ام. دبیرستان مثلاً نخبه‌گان علوم انسانی. مدرسه‌ای خاص که در زمان ما شصت نفر بیشتر دانش‌آموز نداشت و [[دکتر حدادعادل]]، مدیرش بود. [[صادق هدایت|هدایت]] می خواندیم و [[اخوان]] و کافکا...هرچند به‌سبب [[هوشنگ گلشیری|گلشیری]] خواندن اخراجی موقت شدم اما باز بازگشتم و این قصه‌ٔ دیگری‌ست..<ref>{{یادکرد وب|نشانی http://www.iranart.ir/بخش-اخبار-آزاد-16/5538-روایت-عاشقی-پسر-حسن-روحانی-از-زبان-همکلاسش-عامل-مرگ-محمد-چه-بود-عکس-خانواده-روحانی/|عنوان=دبیرستان فرهنگ }}</ref>آن‌جا من و دوستانم مجله "نسیم" را در مي‌آوردیم. [[محسنِ آزرم]] همكلاسي‌ام بود، روزبه صدرآرا بود، هادي حيدري و خیلی‎ها که در رشته‌های دیگر مطرح شدند. آن دوره را دوره‌ٔ طلاييِ [[دبیرستان فرهنگ]] می‌گویند. در تمامِ آن سال‌ها کار ما  نوشتن و خواندن و جدّي گرفتنِ خود بود. اين‌كه آدمی خودش را جدّی بگیرد خیلی راه‌گشاست. »<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://shahinkarkhane.blogfa.com/post/197/%DA%AF%D9%81%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85|عنوان=دوران طلایی فرهنگ }}</ref>




خط ۹۰: خط ۸۹:


==== [[به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی]]====  
==== [[به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی]]====  
[[«به گزارش اداره هواشناسی...»]] اولین رمان یزدانی‌خرم است که در بیست‌وپنج‌ سالگی نوشت و انتشارات ققنوس کتاب را سال ۱۳۸۴ منتشر کرد. رمان در سال ۱۳۸۵ جایزه بهترین رمان متفاوت سال را از آن خود کرد اما تنها دو ماه روی پیشخوان کتاب فروشی‌ها بود و سپس توقیف شد. سرانجام پس از یازده سال ممنوع و نایاب بودن از نو منتشر شد. رمانی تجربی و آوانگارد که نقدها و بحث‌های بسیاری برانگیخت.  
[[«به گزارش اداره هواشناسی...»]] اولین رمان یزدانی‌خرم است که در بیست‌وپنج‌ سالگی نوشت و انتشارات ققنوس آن را سال ۱۳۸۴ منتشر کرد. رمان در سال ۱۳۸۵ جایزه بهترین رمان متفاوت سال را از آنِ خود کرد اما تنها دو ماه روی پیشخوان کتاب فروشی‌ها بود و سپس توقیف شد. سرانجام پس از یازده سال ممنوع و نایاب بودن از نو منتشر شد. رمانی تجربی و آوانگارد که نقدها و بحث‌های بسیاری برانگیخت.  
داستان ساختاری درهم‌پیچیده و ضدزمان دارد و درباره احوالاتِ یک روزنامه‌نگار و نویسنده به نام احمد است که در زمان گم شده است و صورت‌ها و شکل‌های مختلف مرگ را در دهه‌های مختلف تجربه کرده است.احمدِ گمشده‌ٔ زمان، گاهی به سال ٦٠ برمی‌گردد و کودک می‌شود و گاهی مردی می‌شود که از جنگ برگشته است، او در روایت شاعرانه خود می‌کوشد کابوس‌ها و رؤیاهایش را لمس کند اما با مرگ ناگهانی همسر و دختر محبوبش کابوس‌هایش دوچندان می‌شود. رمان خط سیر زمانی منظمی ندارد و می‌کوشد با زبانی آهنگین به فرم‌های «رمان‌شعر» نزدیک شود. رمانی با تعددِ مکان؛ از دانشگاه تهران گرفته تا خیابان ولیعصر؛ از خطِ مقدمِ جنگ تا بهشت‌زهرا...  
داستان ساختاری درهم‌پیچیده و ضدزمان دارد و درباره احوالاتِ یک روزنامه‌نگار و نویسنده به نام احمد است که در زمان گم شده است و صورت‌ها و شکل‌های مختلف مرگ را در دهه‌های مختلف تجربه کرده است.احمدِگمشده‌ٔ زمان، گاهی به سال ٦٠ برمی‌گردد و کودک می‌شود و گاهی مردی می‌شود که از جنگ برگشته است، او در روایت شاعرانه خود می‌کوشد کابوس‌ها و رؤیاهایش را لمس کند اما با مرگ ناگهانی همسر و دختر محبوبش کابوس‌هایش دوچندان می‌شود. رمان خط سیر زمانی منظمی ندارد و می‌کوشد با زبانی آهنگین به فرم‌های «رمان‌شعر» نزدیک شود. رمانی با تعددِ مکان؛ از دانشگاه تهران گرفته تا خیابان ولیعصر؛ از خطِ مقدمِ جنگ تا بهشت‌زهرا...  
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://qoqnoos.ir/Fa/%D8%A8%D9%87-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D9%84%D8%B9%D9%86%D8%AA%DB%8C|عنوان=به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی }}</ref>
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://qoqnoos.ir/Fa/%D8%A8%D9%87-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D9%84%D8%B9%D9%86%D8%AA%DB%8C|عنوان=به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی }}</ref>


====[[من منچستریونایتد را دوست دارم]]====
====[[من منچستریونایتد را دوست دارم]]====
[[من منچستریونایتد را دوست دارم|«منچستریونایتد»]] یک غم‌نامه‌ٔ کمدی‌ست که تهرانِ اسیردر حلقه‌ٔ متفقان را در دهه‌ٔ٢٠ تا ٣٠خورشیدی روایت می‌کند. یک دوربین متشنج روی‌دست که در کوچه خیابان‌های منتهی به کودتا، بی‌وقفه و سرگیجه‌وار، می دود. از ورای دیوار خانه‌ها و از پسِ ذهن آدم‌ها می گذرد، به پستوهای خوفناک جرم و قتل و خرافه‌پرستی و دعانویسی و فرزندکشی و آدم‌سوزی و تن‌فروشی سر می‌کشد. از گذرگاه‌های قداره‌کشی و هوچی‌گری و ماجراجویی و ولنگاری و هرج‌ومرج‌طلبی و روشنفکرنمایی عبور می کند و به خیابان‌های کودتا می رسد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://instaphenomenons.me/p/BSAhVy4hhdH|عنوان=[[من منچستریونایتد را دوست دارم|من منچستریونایتد را دوست دارم]]}}</ref>
[[من منچستریونایتد را دوست دارم|«منچستریونایتد»]] یک غم‌نامه‌ٔ کمدی‌ست که تهرانی اسیر در حلقه‌ٔ متفقان را در دهه‌ٔ٢٠ تا ٣٠خورشیدی روایت می‌کند. یک دوربینِ متشنجِ روی‌دست که در کوچه‌خیابان‌های منتهی به کودتا، بی‌وقفه و سرگیجه‌وار، می دود. از ورای دیوار خانه‌ها و از پسِ ذهن آدم‌ها می گذرد، به پستوهای خوف‌ناک جرم و قتل و خرافه‌پرستی و دعانویسی و فرزندکشی و آدم‌سوزی و تن‌فروشی سر می‌کشد. از گذرگاه‌های قداره‌کشی و هوچی‌گری و ماجراجویی و ولنگاری و هرج‌ومرج‌طلبی و روشنفکرنمایی عبور می کند و به خیابان‌های کودتا می رسد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://instaphenomenons.me/p/BSAhVy4hhdH|عنوان=[[من منچستریونایتد را دوست دارم|من منچستریونایتد را دوست دارم]]}}</ref>
این رمان تندیس بهترین رمان‌ِسال [[هفت‌اقلیم]] و جایزهٔ [[جشنوارهٔ ادبی بوشهر]] را برنده شد و با انتشار ۱۲۵۰۰ نسخه، در فهرست پرمخاطب‌ترین داستان‌های ایرانی دهه‌ٔ نود قرار گرفت. <ref name=''پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ٩٠''>{{یادکرد وب|نشانی=http://esfahanemrooz.ir/print:page,1,53932-%D9%BE%D8%B1%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%87-%DB%B9%DB%B0-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86.html|عنوان= پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ٩٠}}</ref> رمان [[من منچستریونایتد را دوست دارم]] به‌زبان ترکی استانبولی ترجمه شده است و در ترکیه بازخوردهای خوبی داشت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aa.com.tr/fa/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85/705941//|عنوان= منچستریونایتد در بازار کتاب ترکیه}}</ref>




====سرخ‌ِسفید====
====[[سرخ‌ِسفید]]====
رمان [[''سرخ‌سفید'']] سومین رمانِ مهدی یزدانی‌خرم است. داستانی با حال و هوای انقلاب که از همین چند سال پیش و از خیابان معروف ۱۶ آذر آغاز می‌شود و خواننده را با خود به زمستان سال ۱۳۵۸ می‌برد. چندین داستان و روایت با موضوع انقلاب در این بازه زمانی اتفاق می‌افتند که با هم ارتباط پیدا می‌کنند.  
رمان [[''سرخ‌سفید'']] سومین رمانِ مهدی یزدانی‌خرم است. این رمان را [[نشر چشمه]] در بهار١٣٩٥ روانه بازار کرد. داستان در یک شب سرد دی ماه ۱۳۹۱ اتفاق می‌افتد. اما یک شب تاریخی. شبی که کش می‌آید از دو طرف گذشته و آینده.
رزمی‌کار سی‌وسه ساله‌ای برای تبدیل کمربند قهوه‌ای‌ به سیاه‌دان‌یک قرار است با پانزده مبارز در مبارزه‌ای یک‌دقیقه‌ای شرکت کند. میان این مبارزها و در بحبوحه‌ٔ کمرگیری و لگد‌ها و ضربه‌ها، قصه‌ٔ آدم‌ها هم روایت می‌شود که نقطه عطف زندگی‌شان دی ماه۱۳۵۸ است. رمان این‌گونه نقش می بندد و پیش می‌رود تا در هر مبارزه‌ای قصه‌ای تعریف شود. قصه‌ٔ کشیش یونانی آزادی‌خواه در برف و سرمای آن سال، قصه‌ٔ بازیکن بلاتکلیف باشگاه تاج تهران، قصه‌ٔ فروشنده کتابی که عاشق یک پزشک متخصص زنان ممنوع الکار شده و داستان‌های و خرده‌روایت‌هایی که نقطه پیوندشان مبارزات رزمی کار جوان است. شخصیت‌های زیادی در این اثر وجود دارند؛ از جنازه‌ امیرعباس هویدا گرفته تا استخوان‌های رضاخان و شخصیت‌های بسیار دیگر.
رزمی‌کار سی‌وسه ساله‌ای برای تبدیل کمربند قهوه‌ای‌ به سیاه‌دان‌یک قرار است با پانزده مبارز در مبارزه‌ای یک‌دقیقه‌ای شرکت کند. میان این مبارزها و در بحبوحه‌ٔ کمرگیری و لگد‌ها و ضربه‌ها، قصه‌ٔ آدم‌ها هم روایت می‌شود که نقطه عطف زندگی‌شان دی ماه۱۳۵۸ است. رمان این‌گونه نقش می بندد و پیش می‌رود تا در هر مبارزه‌ای قصه‌ای تعریف شود. قصه‌ٔ کشیش یونانی آزادی‌خواه در برف و سرمای آن سال، قصه‌ٔ بازیکن بلاتکلیف باشگاه تاج تهران، قصه‌ٔ فروشنده کتابی که عاشق یک پزشک متخصص زنان ممنوع الکار شده و داستان‌های و خرده‌روایت‌هایی که نقطه پیوندشان مبارزات رزمی کار جوان است. شخصیت‌های زیادی در این اثر وجود دارند؛ از جنازه‌ امیرعباس هویدا گرفته تا استخوان‌های رضاخان و شخصیت‌های بسیار دیگر.
نقطه قوت این داستان‌ها بکربودن قصه آدم‌هایش و جسارت و خلاقیت نویسنده است. انقلاب اگرچه ذاتا تحولی بنیادی در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، در داستان [[''سرخ‌سفید'']] به تمام آدم‌های جامعه از هر طبقه و سنی، مرده و زنده، سرایت می‌کند تا جایی که شخصیت، ذات و منش آنها را تغییر می‌دهد. فرقی نمی‌کند جسد استالین و استخوان رضاخان باشند یا یک آدم معمولی در خیابان.
انقلاب اگرچه ذاتا تحولی بنیادی در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، در داستان [[''سرخ‌سفید'']] به تمام آدم‌های جامعه از هر طبقه و سنی، مرده و زنده، سرایت می‌کند تا جایی که شخصیت، ذات و منش آنها را تغییر می‌دهد. فرقی نمی‌کند جسد استالین و استخوان رضاخان باشند یا یک آدم معمولی در خیابان.
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/38676/سرخ-سفید|عنوان=سرخ‌سفید }}</ref>
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/38676/سرخ-سفید|عنوان=سرخ‌سفید }}</ref>
گویی مبارز سی و سه ساله عصاره و نمادی از تمام کسانی است که در راه انقلاب قدمی و قلمی برداشته‌اند. در راستا یا بر خلاف آن انقلاب. و حالا همگی نماینده‌ای برای مبارزه با گیوکوشین‌کای سی و سه ساله فرستاده‌اند. شاهد این مبارزه دو روح سرگردان است که در تمام صحنه‌های مبارزه حضور دارند. روح شاعری آزادی‌خواه و روحی خبیث و خال‌دار.
رمان [[«سرخ‌سفید»]] رمانی با ساختاری هزارویک شبی است. به این معنا که در هر صفحه‌اش قصه‌ای تازه را رو می‌کند تا مخاطب را بیدار و هوشیار نگه‌ دارد. قصه‌هایی که از دل تاریخ بیرون کشیده شده‌اند. تاریخی که گویی بیشتر به بازنده‌ها نظر دارد تا برنده‌ها. تاریخی که این بار بازنده‌ها آن را نوشته‌اند نه فاتحان! بازنده‌هایی که در برنده شدن هم معنایی نمی‌بینند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/58158/%D8%AC%D8%AF%D9%84-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE|عنوان=جدال با تاریخ }}</ref>




====خون‌خورده====
====[[خون‌خورده]]====
این رمان در اسفند ١٣٩٧ نخستین بار در [[نشرچشمه]] منتشر شد و مورد استقبال مخاطبان و منتقدان قرار گرفته است به‌طوری که کمتر از یک‌سال از انتشارش در ٨٠٠٠ نسخه به‌چاپ رسیده است. داستان قصه‌ٔ پنج برادر در سال‌‌های دهه‌ٔ شصتِ ایران است. قصه‌ٔ برادران سوخته که در لایه‌های تاریخ با آرزوهای‌ سوخته‌شان خاکستر شدند. ناصر سوخته، باستان‌شناس است، مسعود سوخته از نیروهای در خدمت شهید چمران بوده، که در شکست محاصره آبادان جنگیده است، منصور سوخته عکاس است و در پی شهرت و مقامی جهانی است، محمود سوخته که عاشق دختری توده‌ای است و مارکسیست شده است و طاهر سوخته که قربانی موشک‌باران تهران می‌شود. این قصه از تهران تا اصفهان، از بیروت تا آبادان و از مشهد تا کلیسایی کوچک در محله‌ٔ نارمَک که دو روح روی صلیبِ لق‌‌شده‌اش نشسته‌‌اند روایت می‌شود. این دو روح که روح خبیث خال‌دار و روح شاعرآزادی‌خواه نام دارند در رمان های قبلی یزدانی‌خرم هم حضور داشتند. رمان در یک بازه زمانی بین سالِ ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ در زمانِ گذشته و بخشی از آن در یکی دو سالِ اخیر رخ می‌دهد. خون‌خورده را می‌توان رمانی گوتیک دانست. گوتیک نه به معنای ترس که به معنای نوعی تعلیق. گوتیک به معنای هجوم تاریخ بر روان بشر. روایتی از دل سردابه‌ها و سفر به دل تاریخ بعضاً جعلی. ترکیبِ جعل و تاریخ موتیفی‌‌‌‌‌‌ست که در رمان‌‌‌‌‌‌های یزدانی‌‌‌‌‌‌خرم تکرار می‌‌‌‌‌‌شود. رمان تاریخِ رسمی نیست که عینا وفادار باشد به حوادثِ تاریخی وتاریخِ غیرِرسمی هم نیست که تطبیقِ جزئیات در آن ارجح باشد بر چیزی دیگر. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/54037/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87|عنوان=خون‌خورده }}</ref> «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» از ذهنی پُرقصه و مهندسی‌‌‌‌‌‌شده برآمده است و و به عقیده منتقدان تجربه‌ٔ موفقی است و از آن به عنوان یکی از جدی‌‌‌‌‌‌ترین و بهترین رمان‌‌‌‌‌‌های فارسیِ سال‌‌‌‌‌‌های اخیر نام برده‌اند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/3107|عنوان= خون‌خورده،متاستاز خون بر تاریخ }}</ref> [[«خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌»]] اگرچه رمانی‌‌‌‌‌‌ است مجزا و برای خواندن و مرورِ آن نیازی به خواندنِ رمان‌‌‌‌‌‌های پیشین یزدانی‌خرم نیست اما روایتی‌‌‌‌‌‌ است در امتدادِ قصه‌‌‌‌‌‌ها و ساختارهای قبلی. این رمان را در کنار [[من منچستریونایتد را دوست دارم|«من منچستر یونایتد را دوست دارم»]] و [[«سرخ سفید»]] می‌توان سه‌گانه تاریخی مهدی یزدانی خرم دانست.


===نقدهای ادبی===
===نقدهای ادبی===
خط ۱۱۲: خط ۱۱۶:


===جوایز===
===جوایز===
* [[جایزه‌ٔ ادبی واو]] را برای رمان [[به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی]]
* [[جایزه‌ٔ ادبی واو]] برای رمان [[به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی]]
* جایزه‌ٔ بهترین رمان سال ۹۱ از [[هفت اقلیم]] و جایزه‌ٔ بهترین رمان سال‌های ۹۱ و ۹۲ از [[جایزه ادبی بوشهر]] برای رمان [[من منچستریونایتد را دوست دارم|رمان من منچستر یونایتد را دوست دارم]]
* جایزه‌ٔ بهترین رمان سال ۹۱ از [[هفت اقلیم]] و جایزه‌ٔ بهترین رمان سال‌های ۹۱ و ۹۲ از [[جایزه ادبی بوشهر]] برای رمان [[من منچستریونایتد را دوست دارم|رمان من منچستر یونایتد را دوست دارم]]
* [[ جایزه‌ٔ ادبی «چهل»]] برنده‌ٔ پنج امید ادبیات داستانی ایران
* [[ جایزه‌ٔ ادبی «چهل»]] برنده‌ٔ پنج امید ادبیات داستانی ایران
خط ۱۱۸: خط ۱۲۲:


==نوا، نما و نگاه==
==نوا، نما و نگاه==
{{دیدن|نام پرونده=سلول‌های سرطانی منچستریوناتید.mp3|عنوان= '''وقتی مرگ دست‌به‌دست می‌شود'''}}
خون‌خورده متاستاز خون بر تن تاریخ
<gallery>پرونده:Khonkhordeh.mp4|<center>خون‌خورده</center></gallery>


===صدای نویسنده===
===صدای نویسنده===

نسخهٔ ‏۱۴ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۵۰

مهدی یزدانی‌خرم

کماکان گور پدر تاریخ
زمینهٔ کاری روزنامه‌نگاری
داستان ‌نویسی
مقاله نویسی
نقدادبی
ویراستاری
زادروز ٢شهریور ١٣٥٨
تهران
ملیت ایرانی
سبک نوشتاری تاریخ معاصر ایران
کتاب‌ها به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی
من منچستریونایتد را دوست دارم
سرخ‌ِسفید
خون‌خورده
همسر(ها) مریم حسینیان
فرزندان امیرحسین
مدرک تحصیلی کارشناسی ادبیات‌ فارسی
دانشگاه دانشگاه تهران
اثرپذیرفته از ابراهیم گلستان رضا براهنی
مهدی یزدانی‌خرم در انجمن ادبی «چهل»
مهدی یزدانی‌خرم و همسرش مریم حسینیان
در آغاز من بودم
خوبی مُردن این است که می‌توانی بدجوری حال دیگران را بگیری.
اولش بخار بود و آخرش هم بخار است گرم و سفید
اولش خون بود و آخرش آب است
دبیر دومین دوره جایزه ادبی احمدمحمود

مهدی یزدانی‌خرم روزنامه‌نگار، داستان‌نویس، منتقد، برندهٔ جوایز ادبی در چند دوره است که از او به عنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی معاصرایران تجلیل شده است.[۱]

* * * * *

نام مهدی یزدانی‌خرم با رسانه‌های مکتوب گره خورده است؛ او نویسنده و روزنامه‌نگار است و در حوزه‌ٔ فرهنگ، هنر و ادبیات منتقد و تحلیل‌گر به شمار می‌آید. عمده‌ٔ شهرتش در این حوزه به نقدهای ادبی او بازمی‌گردد. وی از نوجوانی به نویسندگی و روزنامه‌نگاری علاقه‌مند شد و تنها چهارده سال بیشتر نداشت که در کلاس‎های نویسندگی احمد غلامی که در «مجله‌ٔ شباب» برگزار می‌شد، شرکت کرد. هجده ساله بود که اولین یادداشت ادبی‌اش در روزنامه به چاپ رسید. سپس با روزنامه‌های خرداد، فتح، همشهری، هم‌میهن، شرق، اعتماد، کارگزاران، اعتماد ملی و نیز هفته‌نامه‌های «شهروند امروز»، «ایران دخت»، «هفته‌نامه آسمان»، «هفته‌نامه صدا» و «مجله نافه» همکاری کرده‌است. یزدانی‌خرم دبیر سرویس ادبیات مجلهٔ «مهرنامه» و عضو شورای دبیران مجلهٔ «تجربه» است که به صورت ماهنامه در تهران منتشر می‌شوند. او هم‌چنین مسئول انتخاب داستان ایرانی نشر چشمه و مشاوراصلی بخش ادبیات این انتشارات به‌شمار می‌آید.


داستانک‌ها

عکس‌‌ها به داستان‌هایم جان می دهند

«اتفاق‌های تاریخی، تماشا کردن عکس‌های قدیمی، دیدن انسان‌های بی‌نام و نشان که عکس‌هایشان در روزنامه‌های ٧٠، ٨٠ سال پیش به چشمم می‌خورد و ... همه‌ٔ این مسائل مرا قلقلک می‌دهد تا برایشان قصه طراحی کنم.»[۲]


پیرهن‌زرشکی‌ِ چوبک یقه‌‌ام را گرفت

«اما داستانِ من و صادق چوبک بازمی‌گردد به عصری زمستانی و سرد در دفتر مجله‌ شباب درچهارده‌سالگی. جمعِ داستان‌خوانی و مهمان آن هفته که محمد بهارلو بود همراه کتاب تازه درآمده‌اش، یک آنتولوژی درجه اول از نویسنده‌گان ایرانی. چوبک در آن سال که به گمانم هفتاد و سه ساله می‌شد هنوز در جهان بود. گردون نوشته بود سوی چشمانش را از دست داده و در آمریکاست. محمد بهارلو در آن غروب پنج‌شنبه پیشنهاد کرد یک داستان از کتابش بخواند. و خواند، داستانِ «پیراهن زرشکی» را خواند که تا امروز هیچ داستان کوتاهی در ادبیات ایران نتوانسته چنین جان و روح من را متلاطم کند. وقتی محمد بهارلو خواندنِ داستان را تمام‌ کرد من در حیرت کامل فرورفته بودم. حیرتی که تا امروز و هر بار که این داستانِ چوبک را می‌خوانم یقه‌ٔ جانم را می‌گیرد.»[۳]


از کودکی تا به امروز

پدربزرگم قلب طهران قدیم

به‌سبب گلشیری خواندن اخراج شدم

«من در دبیرستان فرهنگ درس خوانده‌ام. دبیرستان مثلاً نخبه‌گان علوم انسانی. مدرسه‌ای خاص که در زمان ما شصت نفر بیشتر دانش‌آموز نداشت و دکتر حدادعادل، مدیرش بود. هدایت می خواندیم و اخوان و کافکا...هرچند به‌سبب گلشیری خواندن اخراجی موقت شدم اما باز بازگشتم و این قصه‌ٔ دیگری‌ست..[۴]آن‌جا من و دوستانم مجله "نسیم" را در مي‌آوردیم. محسنِ آزرم همكلاسي‌ام بود، روزبه صدرآرا بود، هادي حيدري و خیلی‎ها که در رشته‌های دیگر مطرح شدند. آن دوره را دوره‌ٔ طلاييِ دبیرستان فرهنگ می‌گویند. در تمامِ آن سال‌ها کار ما نوشتن و خواندن و جدّي گرفتنِ خود بود. اين‌كه آدمی خودش را جدّی بگیرد خیلی راه‌گشاست. »[۵]


منبع‌شناسی و آثار

رمان‌ها

به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی

«به گزارش اداره هواشناسی...» اولین رمان یزدانی‌خرم است که در بیست‌وپنج‌ سالگی نوشت و انتشارات ققنوس آن را سال ۱۳۸۴ منتشر کرد. رمان در سال ۱۳۸۵ جایزه بهترین رمان متفاوت سال را از آنِ خود کرد اما تنها دو ماه روی پیشخوان کتاب فروشی‌ها بود و سپس توقیف شد. سرانجام پس از یازده سال ممنوع و نایاب بودن از نو منتشر شد. رمانی تجربی و آوانگارد که نقدها و بحث‌های بسیاری برانگیخت. داستان ساختاری درهم‌پیچیده و ضدزمان دارد و درباره احوالاتِ یک روزنامه‌نگار و نویسنده به نام احمد است که در زمان گم شده است و صورت‌ها و شکل‌های مختلف مرگ را در دهه‌های مختلف تجربه کرده است.احمدِگمشده‌ٔ زمان، گاهی به سال ٦٠ برمی‌گردد و کودک می‌شود و گاهی مردی می‌شود که از جنگ برگشته است، او در روایت شاعرانه خود می‌کوشد کابوس‌ها و رؤیاهایش را لمس کند اما با مرگ ناگهانی همسر و دختر محبوبش کابوس‌هایش دوچندان می‌شود. رمان خط سیر زمانی منظمی ندارد و می‌کوشد با زبانی آهنگین به فرم‌های «رمان‌شعر» نزدیک شود. رمانی با تعددِ مکان؛ از دانشگاه تهران گرفته تا خیابان ولیعصر؛ از خطِ مقدمِ جنگ تا بهشت‌زهرا... [۶]


من منچستریونایتد را دوست دارم

«منچستریونایتد» یک غم‌نامه‌ٔ کمدی‌ست که تهرانی اسیر در حلقه‌ٔ متفقان را در دهه‌ٔ٢٠ تا ٣٠خورشیدی روایت می‌کند. یک دوربینِ متشنجِ روی‌دست که در کوچه‌خیابان‌های منتهی به کودتا، بی‌وقفه و سرگیجه‌وار، می دود. از ورای دیوار خانه‌ها و از پسِ ذهن آدم‌ها می گذرد، به پستوهای خوف‌ناک جرم و قتل و خرافه‌پرستی و دعانویسی و فرزندکشی و آدم‌سوزی و تن‌فروشی سر می‌کشد. از گذرگاه‌های قداره‌کشی و هوچی‌گری و ماجراجویی و ولنگاری و هرج‌ومرج‌طلبی و روشنفکرنمایی عبور می کند و به خیابان‌های کودتا می رسد.[۷] این رمان تندیس بهترین رمان‌ِسال هفت‌اقلیم و جایزهٔ جشنوارهٔ ادبی بوشهر را برنده شد و با انتشار ۱۲۵۰۰ نسخه، در فهرست پرمخاطب‌ترین داستان‌های ایرانی دهه‌ٔ نود قرار گرفت. [۸] رمان من منچستریونایتد را دوست دارم به‌زبان ترکی استانبولی ترجمه شده است و در ترکیه بازخوردهای خوبی داشت.[۹]


سرخ‌ِسفید

رمان ''سرخ‌سفید'' سومین رمانِ مهدی یزدانی‌خرم است. این رمان را نشر چشمه در بهار١٣٩٥ روانه بازار کرد. داستان در یک شب سرد دی ماه ۱۳۹۱ اتفاق می‌افتد. اما یک شب تاریخی. شبی که کش می‌آید از دو طرف گذشته و آینده. رزمی‌کار سی‌وسه ساله‌ای برای تبدیل کمربند قهوه‌ای‌ به سیاه‌دان‌یک قرار است با پانزده مبارز در مبارزه‌ای یک‌دقیقه‌ای شرکت کند. میان این مبارزها و در بحبوحه‌ٔ کمرگیری و لگد‌ها و ضربه‌ها، قصه‌ٔ آدم‌ها هم روایت می‌شود که نقطه عطف زندگی‌شان دی ماه۱۳۵۸ است. رمان این‌گونه نقش می بندد و پیش می‌رود تا در هر مبارزه‌ای قصه‌ای تعریف شود. قصه‌ٔ کشیش یونانی آزادی‌خواه در برف و سرمای آن سال، قصه‌ٔ بازیکن بلاتکلیف باشگاه تاج تهران، قصه‌ٔ فروشنده کتابی که عاشق یک پزشک متخصص زنان ممنوع الکار شده و داستان‌های و خرده‌روایت‌هایی که نقطه پیوندشان مبارزات رزمی کار جوان است. شخصیت‌های زیادی در این اثر وجود دارند؛ از جنازه‌ امیرعباس هویدا گرفته تا استخوان‌های رضاخان و شخصیت‌های بسیار دیگر. انقلاب اگرچه ذاتا تحولی بنیادی در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، در داستان ''سرخ‌سفید'' به تمام آدم‌های جامعه از هر طبقه و سنی، مرده و زنده، سرایت می‌کند تا جایی که شخصیت، ذات و منش آنها را تغییر می‌دهد. فرقی نمی‌کند جسد استالین و استخوان رضاخان باشند یا یک آدم معمولی در خیابان. [۱۰] گویی مبارز سی و سه ساله عصاره و نمادی از تمام کسانی است که در راه انقلاب قدمی و قلمی برداشته‌اند. در راستا یا بر خلاف آن انقلاب. و حالا همگی نماینده‌ای برای مبارزه با گیوکوشین‌کای سی و سه ساله فرستاده‌اند. شاهد این مبارزه دو روح سرگردان است که در تمام صحنه‌های مبارزه حضور دارند. روح شاعری آزادی‌خواه و روحی خبیث و خال‌دار. رمان «سرخ‌سفید» رمانی با ساختاری هزارویک شبی است. به این معنا که در هر صفحه‌اش قصه‌ای تازه را رو می‌کند تا مخاطب را بیدار و هوشیار نگه‌ دارد. قصه‌هایی که از دل تاریخ بیرون کشیده شده‌اند. تاریخی که گویی بیشتر به بازنده‌ها نظر دارد تا برنده‌ها. تاریخی که این بار بازنده‌ها آن را نوشته‌اند نه فاتحان! بازنده‌هایی که در برنده شدن هم معنایی نمی‌بینند.[۱۱]


خون‌خورده

این رمان در اسفند ١٣٩٧ نخستین بار در نشرچشمه منتشر شد و مورد استقبال مخاطبان و منتقدان قرار گرفته است به‌طوری که کمتر از یک‌سال از انتشارش در ٨٠٠٠ نسخه به‌چاپ رسیده است. داستان قصه‌ٔ پنج برادر در سال‌‌های دهه‌ٔ شصتِ ایران است. قصه‌ٔ برادران سوخته که در لایه‌های تاریخ با آرزوهای‌ سوخته‌شان خاکستر شدند. ناصر سوخته، باستان‌شناس است، مسعود سوخته از نیروهای در خدمت شهید چمران بوده، که در شکست محاصره آبادان جنگیده است، منصور سوخته عکاس است و در پی شهرت و مقامی جهانی است، محمود سوخته که عاشق دختری توده‌ای است و مارکسیست شده است و طاهر سوخته که قربانی موشک‌باران تهران می‌شود. این قصه از تهران تا اصفهان، از بیروت تا آبادان و از مشهد تا کلیسایی کوچک در محله‌ٔ نارمَک که دو روح روی صلیبِ لق‌‌شده‌اش نشسته‌‌اند روایت می‌شود. این دو روح که روح خبیث خال‌دار و روح شاعرآزادی‌خواه نام دارند در رمان های قبلی یزدانی‌خرم هم حضور داشتند. رمان در یک بازه زمانی بین سالِ ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ در زمانِ گذشته و بخشی از آن در یکی دو سالِ اخیر رخ می‌دهد. خون‌خورده را می‌توان رمانی گوتیک دانست. گوتیک نه به معنای ترس که به معنای نوعی تعلیق. گوتیک به معنای هجوم تاریخ بر روان بشر. روایتی از دل سردابه‌ها و سفر به دل تاریخ بعضاً جعلی. ترکیبِ جعل و تاریخ موتیفی‌‌‌‌‌‌ست که در رمان‌‌‌‌‌‌های یزدانی‌‌‌‌‌‌خرم تکرار می‌‌‌‌‌‌شود. رمان تاریخِ رسمی نیست که عینا وفادار باشد به حوادثِ تاریخی وتاریخِ غیرِرسمی هم نیست که تطبیقِ جزئیات در آن ارجح باشد بر چیزی دیگر. [۱۲] «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» از ذهنی پُرقصه و مهندسی‌‌‌‌‌‌شده برآمده است و و به عقیده منتقدان تجربه‌ٔ موفقی است و از آن به عنوان یکی از جدی‌‌‌‌‌‌ترین و بهترین رمان‌‌‌‌‌‌های فارسیِ سال‌‌‌‌‌‌های اخیر نام برده‌اند.[۱۳] «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» اگرچه رمانی‌‌‌‌‌‌ است مجزا و برای خواندن و مرورِ آن نیازی به خواندنِ رمان‌‌‌‌‌‌های پیشین یزدانی‌خرم نیست اما روایتی‌‌‌‌‌‌ است در امتدادِ قصه‌‌‌‌‌‌ها و ساختارهای قبلی. این رمان را در کنار «من منچستر یونایتد را دوست دارم» و «سرخ سفید» می‌توان سه‌گانه تاریخی مهدی یزدانی خرم دانست.

نقدهای ادبی

مقاله‌ها

جوایز

[۱۴]

نوا، نما و نگاه

خون‌خورده متاستاز خون بر تن تاریخ

صدای نویسنده

جستارهای وابسته

پانویس

منابع

پیوند به بیرون