بوف کور: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
طراوت بارانی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
پ.کامران (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات کتاب
{{جعبه اطلاعات کتاب
|عنوان =  
|عنوان =بوف کور
|تصویر =  
|تصویر = صادق بوف کور.jpeg
|اندازه تصویر =  
|اندازه تصویر = 200px
|زیرنویس تصویر =  
|زیرنویس تصویر =  
|نویسنده =  
|نویسنده =[[صادق هدایت]]
|تصویرگر =  
|تصویرگر =  
|طراح جلد =  
|طراح جلد =  
خط ۱۰: خط ۱۰:
|مجموعه         =
|مجموعه         =
|موضوع         =  
|موضوع         =  
|سبک =  
|سبک =[[سوررئالیسم]], [[اکسپرسیونیسم]], [[نمادگرایی]]
|ناشر =  
|ناشر =
|ناشر فارسی =
|ناشر فارسی =
|محل انتشارات =  
|محل انتشارات =  
|تاریخ نشر =  
|تاریخ نشر = چاپ اول 1315
|تاریخ نشر فارسی=
|تاریخ نشر فارسی=
|محل ناشر فارسی =
|محل ناشر فارسی =
|نوع رسانه =  
|نوع رسانه = کتاب
|صفحه =  
|صفحه = 144
|شابک =
|شابک =
|پس از =  
|پس از =  
|پیش از         =  
|پیش از         =  
}}
}}
[[پرونده:The blind owl.jpeg|thumb|بندانگشتی|چپ|طراحی جلد بوف کور ترجمهء [[دی پی کاستلو]]]]
[[پرونده:Buf kur.jpeg|thumb|بندانگشتی|چپ| ]]
[[پرونده:Blind man.jpeg|thumb|بندانگشتی|چپ| ]]
[[پرونده:Joghd koor.jpeg|thumb|بندانگشتی|چپ| ]]
[[پرونده:Sadeq blind owl.jpeg|thumb|بندانگشتی|چپ| ]]
[[پرونده:زن اثیری.jpeg|thumb|بندانگشتی|چپ| ]]


<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>




==برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند==
==سرآغاز==
===آغاز با یک داستانک جذّاب دربارهٔ کتاب===
 
===یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب (بدون رجوع به اطلاعات شناسنامه‌ای)===
'''بوف کور''' اولین و یکی از دو داستان بلندی است که [[صادق هدایت]] در طول عمر خود نوشته و منتشر کرده است. این داستان همچنین قوی‌ترین، مشهورترین، و نخستین اثر او است که به زبانی دیگر ترجمه، و این ترجمه، پس از مرگش، به چاپ رسیده است.
===گزارشی از شخصیت حاضر در کتاب داستان- گزارشی از شعرهای مهم در کتاب شعر- گزارشی از فصل‌های کتاب پژوهش===
او این اثر را در حدود سی سالگی خود نوشت؛ در حدود سی و چهار سالگی در آن تجدید نظری کرد؛ و در هند، به خطّ خود، در نسخه هایی معدود به‌صورت پلی‌کپی منتشرش ساخت.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=27}}</ref>
===دلیل شهرت===
 
===تقدیم‌شده به===
===دلیل اهمییت بوف کور===
===مقدمه‌نویس یا یادداشت‌نویس===
بوف کور بیش از هر اثر دیگر [[صادق هدایت|هدایت]]، پرده از ابهامات و پیچیدگی‌های دنیای درون و نگرش شک‌گرایانه‌ء او به جهان بر‌می‌دارد. در این اثر نویسنده می‌کوشد تا آن‌جا‌که ممکن است افکار و ذهنیت خود را مبنی‌بر بی‌ثباتی دنیا بیان کند.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=135}}</ref>
===چرا باید این کتاب را خواند===
 
 
==اگر بوف کور را نخوانده‌اید==
 
===خلاصه‌ء مختصر کتاب===
 
:بخش اول داستان آن روح اثیری است که نویسنده می‌خواهد با آن تنها بماند و متحد شود اما نمی‌تواند و سرانجام زن اثیری می‌میرد یا کشته می‌شود. بخش دوم بوف کور داستان لکاته است که نویسنده جنبه‌ء جسمی و شهوانی و دنیوی و زمینی آن را در‌نظر دارد. این آن جنبه از روح است که مسئول زندگی متعارف و فعالیت‌های اجتماعی است و مورد نفرت نویسنده است. البته می‌کوشد که او را به وضعیت زن اثیری تعالی دهد اما نمی‌تواند، حتی با این جنبه از روح نیز نمی‌تواند به وحدت رسد و سرانجام او را هم با گزلیک می‌کشد.ref>>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=27 و 28}}</ref>
 
===شخصیت‌های حاضر در داستان===
'''راوی''' / '''پیرمرد خنزر‌پنزری'''/ '''پیرمرد قوزی'''/ '''عموی راوی''' / '''پدر راوی''' / '''شوهر‌عمه‌ء راوی''' - '''برادر لکاته''' – '''مرد قصاب'''
 
'''زن اثیری'''/  '''لکاته'''/  '''بوگام‌داسی'''  / '''دایه''' / '''عمه‌ء راوی'''
 
 
===چرا بوف کور مشهور شد===
 
[[حبیب احمدزاده]]: تمام گفته‌ها و افکار درونی [[صادق هدایت|هدایت]] در قالب بزرگترین اثرش شکل بسیار جدی و قابل تعمقی به‌خود‌گرفت که آن اثر بزرگ، مرگ غم‌انگیزش بود. [[خودکشی هدایت]] نوعی وحدت و هماهنگی بین تراژدی زندگی او و تراژدی قهرمان بوف کور به‌وجود‌آورد،که خواسته یا ناخواسته، همگان را در پی چراگویی مرگ او بدین اثر می‌کشاند و این بالاترین دلیل تاثیر بوف کور در ذهن مخاطب و ماندگاری آن در [[ادبیات داستانی ایران]] است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=121}}</ref>
 
[[محمدرضا قربانی]]: تردیدی نیست که بوف کور کامل‌ترین اثر [[صادق هدایت|هدایت]] از نظر شکل و محتوا‌ست، زیرا در این اثر علاوه بر شکل ساختاری به شکل حادثه‌ای داستان نیز توجه خاصی شده‌است که در‌واقع باید عصاره‌ء اندیشه‌های [[صادق هدایت|هدایت]] را در آن جستجو کرد.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=77}}</ref>
 
===اهمییت آشنایی با بوف کور===
[[سیروس شمیسا]] در کتاب خود این‌طور می‌نویسد: ما بوف کور را، نه در زمان آن و نه حتی اکنون، نفهمیده‌ایم و کاش غائله به همین‌جا ختم می‌شد زیرا از آن بدتر این است که آن را غلط فهمیده‌ایم و در مورد آن تبلیغات منفی بسیاری کرده‌ایم و حق مسلم فخر و مباهات به آن را، به اعتبار شهرت جهانیش، نادانسته از خود سلب کرده ایم.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=10}}</ref>
 
==اگر بوف کور را خوانده‌اید==
 
===اشاره به کتاب در کلام افراد مشهور===
 
آندره بروتون، موسس جنبش [[رئالیسم|واقعگرایی]] در فرانسه، بوف کور را جزو بیست کتاب شاهکار قرن بیستم میلادی دانسته‌است.
 
هنری میلر، نویسنده‌ء معاصر آمریکایی : بوف کور [[صادق هدایت|هدایت]] کتابی است که من آرزو دارم روزی نظیر آن را بنویسم. مانند این داستان در هیچ زبانی ندیده‌ام. آن را واقعا دوست می‌دارم.
[[داریوش مهرجویی]]: بوف کور به واقع اولین اثر [[ادبیات مدرن]] است که در ایران خلق می‌شود. ادامه‌ء جریانی که یک قرن و نیم پیش در اروپا شروع شده‌بود. یعنی ظهور انسان خودآگاه و طرح مسئله‌ء سرنوشت بشری.<ref>{{یادکرد وب |نشانی= https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%88%D9%81_%DA%A9%D9%88%D8%B1|عنوان= بوف کور|ناشر= ویکی پدیا|تاریخ بازدید= ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹}}</ref>
 
[[سیمین کریمی]] : داستان‌های [[سمبلیسم|سمبلیک]] [[صادق هدایت|هدایت]]، به‌ویژه بوف کور، دارای همهء آن ویژگی‌هایی‌اند که بختین در تعریف زبان شعر بیان کرده است. در این آثار، تنها یک زبان، یک گرایش و اندیشه و یک جهان‌بینی حاکم است، که همانا زبان، گرایش، اندیشه و جهان‌بینی خود نویسنده است.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=261}}</ref>
 
 
===استحال و اقتباس در بوف کور===
 
====تاثیرپذیری از آثار دیگران====
 
[[محمدرضا سرشار]] در کتاب [[حقیقت بوف کور]] فهرستی از موارد تاثر بوف کور از آثار دیگران را ارائه می‌دهد که به‌صورت تیتروار به آنها اشاره می‌شود :
 
;الف) برداشت از [[دفتر خاطرات ریلکه]]
:[[جلال آل احمد]]، در نقدی که در سال 1330، یعنی تنها چند ماه بعد از مرگ [[صادق هدایت|هدایت]]، دربارهء بوف کور او منتشر کرد، اشاره کرده است که چند سطر از بوف کور، برگرفته از دفتر خاطرات ریلکه است.
;ب) رونویسی از اثری از [[ویرجینیا وولف]]
:مشهورترین عبارت بوف کور، که از قضا داستان هم با آن آغاز می‌شود، و طی سالیان درازی که از انتشار این اثر می‌گذرد، مکرر در مکرر، از سوی ستایندگان [[صادق هدایت|هدایت]]، به‌عنوان یک جملهء قصار بدیع از او نقل شده، کاملاً متعلق به ویرجینیا وولف، نویسندهء مشهور انگلیسی است.
;ج) شباهت‌های حیرت‌انگیز، با [[ماجرای دانشجوی آلمانی]] اثر [[واشینگتن آیروینگ]]
:این شباهت فوق‌العاده، اولین بار در سال 1373 ش.، یعنی پنجاه و هشت سال پس از انتشار بوف کور، توسط [[عنایت‌الله دستغیبی]] ([[سعید]]) کشف و افشا شد.
;د) شباهت‌های چشمگیر با [[اورلیا|اورلیای]] [[ژرار دونروال]]
:اورلیا شرح بحران‌ها، رویاها، ترس‌ها و عشق‌های نروال است.
;ه‍) شباهت با [[هورلا|هورلای]] [[موپاسان]]
;ط) تاثیر از سینمای صامت و [[اکسپرسیونیسم|اکسپرسیونیستی]]<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=46 تا 60}}</ref>
 
====تاثیرپذیری هدایت از سینما====
 
[[آذر  نفیسی]]: تاثیر سینمای صامت عموماً، و سینمای [[اکسپرسیونیسم|اکسپرسیونیست]] خصوصاً، بر بوف کور (از سر‌و‌وضع پیرمرد خنزرپنزری و خندهء بی‌صدایش، تا کالسکهء نعش‌کش و مناظر پس‌زمینه، و توالی صحنه‌های بخش اول) نیازمند تحقیق و بررسی بیشتری است.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=59}}</ref>
 
[[حبیب احمدزاده]] : فیلمی که پایه گذار سینمای وحشت در جهان شد؛ فیلمی به نام نوسفراتو، یک سمفونی وحشت بود. این فیلم در سال 1922 در آلمان و توسط کارگردان سینمای [[اکسپرسیونیسم|اکسپرسیونیست]] آلمان، فریدریش ویلهلم مورنائو، ساخته‌شده‌است. تطابق موجود، فضاسازی، و از همه مهم‌تر شخصیت‌ها و پی‌رنگ داستان این فیلم با بوف کور و تعدادی دیگر از داستان‌های [[صادق هدایت]] غیرقابل چشم‌پوشی است.
 
و چون کتاب بوف کور در‌بین سال‌های 1308-1309 (1928م) نوشته‌شده، یعنی حداقل شش سال پس از ساخت نسخه‌ء اولیه و صامت فیلم، نظریه‌ء تاثیرگیری معکوس فیلم از آثار هدایت به کلی منتفی است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=32}}</ref>
 
به تشابه نقاشی روی جلد بوف کور، با تصویر شخصیت دراکولا توجه کنید، به شباهت‌های عجیب چنگال، چشمان، بینی و کله‌ء مازوئی در نقاشی جغد و شخصیت دراکولا در فیلم نوسفراتو توجه کنید. گفتنی است نقاشی جغد کار [[صادق هدایت|هدایت]] است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=59}}</ref>
 
<gallery widths="190px" heights="200px" perrow="4">
پرونده:Owl.jpeg|<center>'''نقاشی جغد اثر صادق هدایت'''</center>
</gallery>
<gallery widths="190px" heights="200px" perrow="4">
پرونده:Dracula.jpeg|<center>'''دراکولای نوسفراتو'''</center>
</gallery>
 
در رمان بوف کور، پس از کشتن زن اثیری توسط راوی، چنین آمده :
 
«رفتم در اتاقم و چمدان مرده را به زحمت تا دم در آوردم. دیدم یک کالسکه‌ء نعش‌کش کهنه و اسقاط دم در است که به آن دو اسب سیاه لاغر مثل تشریح بسته‌شده‌بود - پیرمرد قوز‌کرده آن بالا روی نشیمن نشسته‌بود و یک شلاق بلند در دست داشت، ولی اصلا برنگشت به‌طرف من نگاه بکند - من چمدان را به‌زحمت در درون کالسکه گذاشتم که میانش جای مخصوصی برای تابوت بود. خودم هم رفتم بالا میان جای تابوت دراز کشیدم و سرم را روی لبه‌ء آن گذاشتم تا بتوانم اطراف را ببینم - بعد چمدان را روی سینه‌ام لغزانیدم و با دو دستم محکم نگهداشتم. شلاق در هوا صدا کرد، اسب ها نفس‌زنان به‌راه‌افتادند، از بینی آن‌ها بخار نفسشان مثل لوله‌ء دود در هوای بارانی دیده‌می‌شد و خیز‌های بلند و ملایم بر‌می‌داشتند – دست‌های لاغر آن‌ها مثل دزدی که طبق قانون انگشت‌هایش را بریده و در روغن داغ فرو‌کرده‌باشند آهسته بلند و بی‌صدا روی زمین گذاشته‌می‌شد – صدای زنگوله‌های گردن آن‌ها در هوای مرطوب به آهنگ مخصوصی مترنم بود – یک نوع راحتی بی‌دلیل و نا‌گفتنی سر‌تا‌پای مرا گرفته‌بود، به‌طوری‌که از حرکت کالسکه‌ء نعش‌کش آب تو دلم تکان نمی‌خورد – فقط سنگینی چمدان را روی قفسه‌ء سینه‌ام حس می‌کردم. ... مه غلیظ اطراف جاده را گرفته‌بود. کالسکه با سرعت و راحتی مخصوصی از کوه و دشت و رودخانه می‌گذشت، اطراف من یک چشم انداز جدید و بی‌مانندی پیدا بود که نه در خواب و نه در بیداری دیده‌بودم : کوه‌های بریده‌بریده، درخت‌های عجیب و غریب تو‌سری‌خورده، نفرین‌زده از دو جانب جاده پیدا که از لابلای آن خانه‌های خاکستری‌رنگ به اشکال سه‌گوشه، مکعب و منشور با پنجره‌های کوتاه و تاریک بدون شیشه دیده‌می‌شد»
 
این صحنه دقیقا کپی سکانسی از نوسفراتو است، که در آن، دراکولا با درشکه به‌سراغ هاتر می‌رود تا او را به قصر خود در بالای کوه ببرد. چنین صحنه‌ای، در رمان دراکولای برام استوکر نیز آمده‌است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=62 و 63}}</ref>
 
چرا روح راوی بر اثر گزیده‌شدن توسط زن لکاته، به روح پیرمرد خنزرپنزری تبدیل می‌شود و نه روح زن گزنده؟ آیا دلیل را نمی‌توان در تسخیر قبلی روح این زن (لکاته) بعد از گزیده‌شدن توسط خون‌خوار و به‌همین‌ترتیب، انتقال آن روح به دیگران (گزیدن دوباره و امتزاج خون) دانست؟ به‌نظر نتیجه‌گیری کاملا مشخص است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=121}}</ref>
 
====نظر هدایت راجع به ''اوریژینالیته'' و تقلید!====


==برای کسانی که کتاب را خوانده‌اند==
خود [[صادق هدایت]] در مصاحبت با [[مصطفی فرزانه]]، در رابطه با تقلید گفته‌است :
===داستانک‌ها===
 
====مجوز====
<q>تقلید؟ همه تقلید می‌کنند. من هم تقلید می‌کنم، تقلید عیب نیست. دزدی و چاپیدن عیب است. داشتن شخصیت به این معنی نیست که آدم به‌هر‌قیمت که شده خودش را اوریژینال (بدیع) جا‌بزند. اوریژینالیته به تنهایی حسن نیست. شرط خلق کردن نیست. چه بسا آدمی حرف داشته‌باشد که باید تو یک قالب خاص گفته‌شود و این قالب پیش از او ساخته‌شده‌باشد... تقلید بدون آن که آدم احتیاج داشته‌باشد، نشانه‌ء تنبلی و بی‌جربزگی است.<ref>{{پک|فرزانه|1372|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=88}}</ref>
====نشر و تغییر نام====
<q>اگر به‌هوای این‌که بخواهی مقلد نباشی، نه ببینی، نه بخوانی، نه بشنوی، و نه چیزی یاد بگیری، کارت خراب است؛ چرا که خبر نداشتن از کار دیگران آدم را اوریژینال نمی‌کند. باید خواند و شنید و اگر عرضه داشت زیرش زد. بلد نبودن تکنیک نوشتن، مانع نوشتن می‌شود... ولی آن روزی که می‌نشینی بنویسی باید خودت باشی، دیده و شنیده و حسّ خودت باشد.</q><ref>[آشنایی با صادق هدایت . م. ف فرزانه . مرکز. ص89]</ref>
====جوایز====
 
====جلسات نقد و بررسی====
===خلاصهء مفصل‌تر کتاب===
====اهدا====
بوف کور به‌صورت دو داستان موازی روایت می‌شود. روایت اول دربارهء جوانی است که نقاشی روی قلمدان انجام می‌دهد. او شیفتهء زنی اثیری می‌شود، اما این زن به‌نوعی توسط پیرمردی سحر شده و در عالمی دیگر به‌سر‌می‌برد. سرانجام زن اثیری خود را تسلیم جوان نقاش می‌کند و در خانهء او جان می‌سپرد. او بدن زن اثیری را مخفیانه به خاک می‌سپارد. روایت دوم؛ داستان یک جوان نویسنده است که بالاجبار با دختری که از کودکی با او بزرگ شد ازدواج می‌کند و عاشق او‌ست، اما زن لکاته حتی یک شب را هم با او در یک رخت‌خواب نمی‌گذراند و مدام با مرد‌های دیگر مشغول شهوت‌رانی است. یکی از این مرد‌ها یک پیرمرد خنزرپنزری است که نزدیک خانهء آن‌ها بساط محقرش را پهن می‌کند. انگار که لکاته توسط روح پیرمرد خنزرپنزری تسخیر‌شده‌باشد. جوان روز‌به‌روز مریض‌احوال‌تر و گوشه‌گیرتر می‌شود تا سرانجام شبی لکاته را می‌کشد و روح پیرمرد خنزرپنزری وارد بدن او می‌شود. به‌نظر می‌رسد که روایت اول، به‌نوعی مقدمه، و چکیده برای روایت دوم باشد.
====بازتاب در توئیت‌ها و نوشته‌های مجازی====
 
====اشاره به کتاب در کلام افراد مشهور====
===ماجرای انتشار===
====تقریظ و مقدمه‌هایی بر کتاب====
====چاپ بمبئی====
====هوادری====
[[حبیب احمدزاده]]: تاریخ چاپ بوف کور در فهرست آثار [[صادق هدایت|هدایت]]، به سال 1315 و مکان آن به بمبئی برمی‌گردد، که [[صادق هدایت|هدایت]] تعدادی نسخهء محدود کتاب بوف کور را کپی کرده و در پشت آن این عبارت را نوشته :
==== استحال و اقتباس====
 
:::<q>طبع و فروش در ایران ممنوع است.</q>
 
این موضوع، اکثر منتقدان آثار [[صادق هدایت|هدایت]] را برآن‌داشته که تصور کنند بوف کور در هند نوشته‌شده، و این نقطه شروع اشتباه بزرگی است که در گفتگوی [[صادق هدایت|هدایت]] با دوستش، [[مصطفی فرزانه]]، اصلاح‌شده‌است.
 
آن‌چه از شواهد بر‌می‌آید، زمان نوشتن بوف کور توسط [[صادق هدایت|هدایت]] به سال 1930 و مکان آن به پاریس برمی‌گردد. باید پرسید که در پاریس به [[صادق هدایت|هدایت]] چه گذشت، و چه نیرویی او را به نوشتن آثار روانشناختی مانند بوف کور و [[زنده‌به‌گور]] واداشت؟<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=23}}</ref>
 
[[صادق هدایت|هدایت]] در سال 1315، برای همکاری در کار فیلم‌سازی با [[عبدالحسین سپنتا|سپنتا]]، خالق فیلم‌های ناطق فارسی در هند، به هند سفر می‌کند، ولی زمانی به بمبئی می‌رسد که [[عبدالحسین سپنتا|سپنتا]] دو ماه پیش از این کشور رفته و [[صادق هدایت|هدایت]] به‌ناچار در نزد استاد [[عبدالحسین سپنتا|سپنتا]]، [[بهرام‌گور انگلساریا]]، به آموختن زبان پهلوی می‌پردازد.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=72}}</ref>
 
[[مصطفی فرزانه]] به نقل از [[صادق هدایت]] :
 
<q>زبان پهلوی بهانه بود، حالا همه دست گرفته‌اند که فلانی رفت به هند که زبان پهلوی بخواند! می‌خواستم پا‌به‌فرار بگذارم، پیش‌آمد شد رفتم به هند و پهلوی را بهانه کردم... رفته بودم بوف کور را چاپ کنم... اما نشد و با زحمت و پیسی پنجاه تا نسخه پلی‌کپی کردم...<ref>{{پک|فرزانه|1372|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=93}}</ref>
 
<q>تمام داراییم عبارت بود از پولی که از فروش کتاب‌هایم درآوردم. هرچه کتاب از فرنگ آورده‌بودم و این‌جا خریده‌بودم و آنچه از معلومات خودم چاپ کرده‌بودم، همه را یک‌جا به بروخیم فروختم و پولش را جرینگی ریختم تو جیبم و راه‌افتادم. ... فقط در آن‌جا بود که به انگلساریا برخوردم، کسب معلومات پهلوی کردم تا نگویند فلانی بیکار نشسته‌است...</q<<ref>{{پک|فرزانه|1372|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=94}}</ref>
 
[[صادق هدایت]] تا نیمهء دوم سال 1320 نتوانست بوف کور را در ایران منتشر کند. پس از برکنار شدن رضاشاه در سال 1320 شرایط برای چاپ بوف کور فراهم شد.
====چاپ در ایران====
 
به گفتهء [[احسان طبری]] :
 
[[صادق هدایت|هدایت]] بنا‌به خواهش [[حمید رهنما]] دست‌نویس بوف کور را که تا‌آن‌موقع در کشور نشر‌نیافته‌بود، در اختیار [[روزنامهء ایران]] گذاشت.»
بنابراین در سال 1320 بوف کور به‌صورت پاورقی در [[روزنامهء ایران]] چاپ شد. وانگهی این چاپ بوف کور با متن اصلی آن تفاوت‌های قابل توجهی دارد. [[فریدون هویدا]] معتقد است که این افتادگی‌ها ناشی از تصمیم خود [[صادق هدایت]] بوده‌است در‌حالی‌که [[حسن قائمیان]] این تفاوت‌ها را ناشی از دخل و تصرف خودسرانهء [[حسینقلی مستعان]] که در آن زمان عضو هیئت تحریریهء [[روزنامهء ایران]] بوده‌است، می‌داند. با‌این‌وجود [[روزنامهء ایران]] یک سال بعد بوف کور را به‌صورت کتاب در انتشارات خود چاپ می‌کند. این چاپ، ''سومین چاپ بوف کور'' دانسته‌می‌شود. این چاپ بوف کور در‌واقع دقیق‌ترین و معتبرترین نسخهء بوف کور نیز دانسته‌می‌شود؛ چرا‌که متن آن توسط خود [[صادق هدایت]] مورد تجدید‌نظر قرارگرفته‌است.
 
''چاپ چهارم بوف‌کور'' در سال 1331 (یک سال پس از [[خودکشی صادق هدایت|مرگ هدایت]]) منتشر شد. این چاپ بر اساس بوف کور چاپ [[روزنامهء ایران]] و با تغییرات اندکی منتشر شد، و اساس چاپ‌های بعدی بوف کور بوده‌است.<ref>{{یادکرد وب |نشانی= https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%88%D9%81_%DA%A9%D9%88%D8%B1|عنوان= بوف کور|ناشر= ویکی پدیا|تاریخ بازدید= ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹}}</ref>


===سال‌شمار کتاب===
===خلاصهٔ مفصل‌تر کتاب در حد دو بند===
===محل نوشته شدن در کتاب (در صورت مهم بودن این امر)===
===داستان انتشار کتاب (اوّلین بار در کجا و چگونه بوده است؟!)===
===سبک کتاب===
===سبک کتاب===
===پیشینهٔ کتاب===
[[جلال آل احمد]]: بوف کور یک [[داستان کوتاه]] نیست، [[رمان]] هم نیست. [[محاکات]] است. مکالمه‌ای است با درون. درون‌بینی است. کاوش در خاطرات است. حکایتی است حاوی صمیمی‌ترین نفسانیات یک هنرمند. حکایتی [[سوررئالیسم|سوررئالیست]] و عجیب و غریب و پر از غم غربت.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=65 و 66}}</ref>
===پیرنگ===
 
===شخصیت‌پردازی===
واقع‌بینی صحنهء اول بوف کور، بیشتر به ''وصف یک رویا'' می‌ماند<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=66}}</ref>
===ویژگی‌های مهم کتاب===
 
===الهام از شخصیت‌ها===
[[محمدرضا سرشار]]: با یک [[نقد ادبی|نگاه نقادانهء فنی]]، بوف کور را می‌توان ملغمه‌ای از [[رئالیسم]]، [[سوررئالیسم]] با برداشت کاملاً عوامانه، [[اکسپرسیونیسم سطحی مقلد]]، و [[سمبلیسم|نمادگرایی]] سست‌منطق دانست؛ که همین آمیزش سطحی، سست و بعضاً ناهمگون، بسیاری از خوانندگان و مفسران آن را به اشتباه انداخته، و باعث از بین رفتن جرئت و جسارت آنان، برای چون و چرا کردن در ساختار اثر و نقد واقعی آن شده است.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=76}}</ref>
====شخصیت‌های اصلی====
 
====شخصیت‌های فرعی====
 
ساختار این کتاب نیز، مانند ساختار [[سه قطره خون]]، اساساً  استعاری است و در آن از اشاره، تکرار و ایجاز استفاده می‌شود.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=38}}</ref>
 
[[عبدالعلی دستغیب]] : در گام نخست، رمانی [[سوررئالیسم|سوررئالیستی]]، و در بعضی صحنه‌ها [[اکسپرسیونیسم|اکسپرسیونیستی]] است.. راوی این داستان مردی است مالیخولایی و منزوی؛ که در جهانی وهمی به‌سر می‌برد. شیوهء بیان او تک گفتار طولانی درونی است.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=66 و 67}}</ref>
 
[[سیروس شمیسا]] : بوف کور داستانی است [[سوررئالیسم|سوررئالیستی]]. در آثار [[سوررئالیسم|سوررئالیستی]] مطالب و وقایعی که در ورای واقعیات و حقایق متعارف‌اند مطرح می‌شوند. منشا این مطالب (توهمات یا واقعیاتی دیگر‌گونه) ضمیر ناخودآگاه و یا به زبان غیرفنی، روح است. در این‌گونه آثار با تظاهرات و تجلیات ناخودآگاه روح The unconscious manifestions of the soul  مواجهیم.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=22}}</ref>


بوف کور به‌طرز شگرفی با سیستم جهانی [[سمبولیسم]]، مخصوصا [[سمبولیسم جادویی]] مربوط است و از‌این‌رو بین آن و هر اثر معتبری در این زمینه ارتباط است.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=13}}</ref>


===گزارشی از فروش کتاب===
شیوهء داستان‌پردازی در بوف کور هر چند به [[شیوهء جریان سیال ذهن|جریان سیال ذهن]] Stream of consciousness نزدیک است اما دقیقا آن نیست. بوف کور یک [[روان داستان|رمان روانی]] است و یکی از فرق‌های [[روان داستان|رمان روانی]] با [[شیوهء جریان سیال ذهن|شیوهء روایتی جریان سیال ذهن]] در این نکته است که در آن خبری از لایه‌های پیش از گفتار نیست و گفتارها جنبه‌ء عقلانی و طبیعی دارند. <ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=109}}</ref>
===گزارشی از ترجمه به زبان‌های دیگر===
===اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریان‌سازی‌های کتاب===
===نشست‌های خبرساز دربارهٔ کتاب===
===اظهارنظرها===
====نقدهای مثبت====
====نقدهای منفی====
====اظهارنظر اهالی ادبیات و روشنفکران====
====نظرات داوری در مراسم‌های گوناگون====
====اظهارنظر دیگر شخصیت‌ها====
====نظر خود نویسنده دربارهٔ کتاب====
====تأثیرپذیرفته از====
====تأثیرگذاشته بر====
====گزارشی از اقتباس‌های هنری انجام‌گرفته در کتاب====
====فهرست امکان نام‌گذاری‌شده از روی نام کتاب====
====جمله‌های ماندگار کتاب====
====جوایز کتاب====


==مشخصات کتاب‌شناختی==
قهرمان بوف کور یک قهرمان آرکی‌تایپی روانی psychological archetype  است، نه یک فرد بیمار روانی psychological abnormal individual  و باید در اعمال و افکار او به دنبال طرح‌های کلی اعمال و افکار بشری در طی تاریخ درازپای حیات بشری بود.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=23}}</ref>
===تعداد صفحات، دفعات چاپ، جمع کل تیراز و ناشرانی که اثر را چاپ کرده‌اند===
===طراحی جلد و تصویرسازی===
===تغییرات طرح جلد در چاپ‌های مختلف===


==منبع‌شناسی (پایان‌نامه و مقاله نوشته شده دربارهٔ کتاب)==
همچنین شیوهء روایتی بوف‌کور را می‌توان تا حدودی نزدیک به [[گفتگوی درونی]] interior dialogue  یا [[تک‌گفتار‌های درونی]] interior monologue  دانست.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=109 و 110}}</ref>


==نوا، نما و نگاه==
بوف کور از‌نظر اسلوب، [[سوررئالیسم|سوررئالیستی]] و از‌نظر نوع (genre) ، [[روان داستان|نوول روانی]] (psychological novel) است. ماجراهای نوول‌های روانی را می‌توان به همان قدمت داستان‌های اساطیری قلمداد کرد چون تظاهرات روح یا ناخودآگاه را مطرح می‌کنند و از زبان ناخودآگاهی جمعی که در همهء افراد بشر چه به لحاظ «در زمانی» و چه به لحاظ «هم زمانی» مشترک است سخن می‌گویند. قهرمانان این گونه نوول‌ها آرکی‌تایپ‌ها هستند، یعنی محتویات ناخودآگاه ذهن جمعی که به‌صورت اسطوره و سمبل تجلی می‌کنند. در این‌گونه آثار معمولا کلمات و جملات در معنای قراردادی به‌کار نمی‌روند و باید تأویل و تفسیر شوند. مخصوصا در آن‌ها سمبل‌های شخصی دیده‌می‌شود که حاصل برخورد خاص نویسنده با جهان بیرون و درون است.
===تصویر از صفحات کتاب===
نوول‌های روانی و سوررئالیستی به هم شبیه هستند زیرا نویسندگان این‌گونه آثار سعی در ورود به دنیای مبهم و مجهول روح و خفایای ناخودآگاه داشته‌اند و از‌این‌رو توصیفات و تجربیات آن‌ها معمولا و در بسیاری از موارد شبیه به هم است. از‌این‌رو کسانی بین بوف کور و برخی از آثار '''''نروال''''' و '''''کافکا''''' و '''''ریلکه''''' و '''''نوالیس''''' و '''''پو''''' و امثال ایشان شباهت‌هایی یافته‌اند.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=117 و 118}}</ref>
===صدای نویسنده===
 
===تصویرهای ساخته‌شده دربارهٔ کتاب (فیلم و مستند)===
===پیشینهء کتاب===
===طرحی از یکی از صحنه‌های کتاب===
====اساطیر هند====
با نگاهی دقیق به سیر زندگی [[صادق هدایت]] به این نکته واقف می‌شویم که بدون اسطوره‌های هندی، داستانی به نام بوف کور جایگاه امروزین خود را در [[تاریخ ادبیات]] ما پیدا‌ نمی‌کرد. شناخت این ریشه‌ها کمک بزرگی نیز به درک بهتر مفهوم وانگیزهء [[صادق هدایت|هدایت]] از نگارش بوف کور در پاریس و بازنویسی آن در بمبئی خواهد‌کرد. طرح موضوع بدین شکل باعث خواهد‌شد ما به معرفتی نزدیک به زمان نگارش داستان نزدیک بشویم. شناخت ریشه‌ها و خاستگاه اجزای یک داستان در‌واقع مهندسی معکوسی است برای تجزیهء ماشینی مرکب به قطعات منفصله، تا درمورد روابط این قطعات و کارکرد واقعی دستگاه به درک بهتری برسیم.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=71}}</ref>
 
====جهان درونی هدایت====
 
داستان بوف کور، جنبه‌هایی از اندیشه‌های [[روانشناسی فروید]] را در ‌خود دارد. [[زیگموند فروید|فروید]] معتقد است که امیال و آرزوهای سرخوردهء فرد پس از آن‌که به سطح ناخودآگاه فرستاده‌می‌شود، یا در خواب به صورت رویا به شخص ظاهر می‌گردد و با برآورده شدن این آرزو‌های نیرومند و سرکوب‌شده، شخص رویا‌بین ارضا می‌شود و یا به‌شکل علائم [[اختلال نوروز|نوروز]] بروز می‌نماید.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=105}}</ref>
 
بوف کور بیش از هر اثر دیگر [[صادق هدایت|هدایت]]، پرده از ابهامات و پیچیدگی‌های دنیای درون و نگرش شک‌گرایانهء او به جهان برمی‌دارد. در این اثر نویسنده می‌کوشد تا آن‌جا که ممکن است افکار و ذهنیت خود را مبنی بر بی‌ثباتی دنیا بیان کند، به‌طوری‌که در این کتاب می‌خوانیم :
ترس این که پرهای متکا تیغهء خنجر بشود، دگمهء ستره‌ام بی‌اندازه بزرگ به اندازهء سنگ آسیا بشود، ...، ترس این‌که کرم توی پاشویهء حوض خانه‌مان مار هندی بشود، ...، ترس این‌که صدایم ببرد و هر‌چه فریاد بزنم کسی به دادم نرسد.
 
بوف کور با تمام یاس و اندوه جان‌فرسایش، در جست‌و‌جوی بارقهء تابناک زندگی هیچ فرصتی را از نظر دور نمی‌دارد. اما از‌آن‌جا‌که هیچ چیز در دنیا، هیچ پدیده، هیچ احساس، و هیچ حالتی ثبات ندارد، لحظات خوش نیز گذرا هستند و بارقهء امید نیز میرا و خاموش شونده.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=135}}</ref>
 
[[صادق هدایت|هدایت]] به عشق احترام می‌گذارد و از شهوت و حالاتی نظیر آن ابراز تنفر می‌کند. از‌همین‌رو‌ست که همهء کسانی که در داستان‌های او به عشق جنسی دچار می‌شوند، به بدترین وجهی محکوم به مرگ می‌گردند. زیرا از نظر هدایت انسان برای ادامهء زندگی باید انگیزه‌ای بسیار مهم‌تر و ارزشمندتر از عشق جنسی داشته‌باشد.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=149 و 150}}</ref>
 
در بوف کور نیز لکاته از آن جهت محکوم به مرگ می‌گردد که موجودی شهوت‌ران و فاسد است :
عشق او اصلاً با کثافت و مرگ توأم بود.
 
و البته راوی بوف کور هم به‌خاطر عشق جنسی خود نسبت به لکاته گرفتار سرنوشتی پیچیده و شوم می‌شود.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=151 و 152}}</ref>
 
===نشانه‌ها و ویژگی‌ها در بوف کور===
====تکرار====
از مهم‌ترین نشانه‌های بارز سبکی در بوف کور، '''تکرار''' است که مصادیق متعددی دارد. مثلاً یکی از آن تکرار عدد ''دو'' و مضرب آن ''چهار'' در سرتاسر داستان است:
 
دو ماه و چهار روز، دو قران و یک عباسی، دو درهم و چهار پشیز، دو دریچه، دو سال و چهار ماه، دو تا کلوچه، دو گوسفند، دو اسب سیاه، دو مگس زنبور طلایی، دو دندان کرم‌خورده، و ...
 
[[صادق هدایت|هدایت]] انشقاق یک به دو یا وحدت اساطیری را به کثرت دنیوی با عدد ''دو'' و مضارب آن نشان‌داده‌است.  عدد دو از طرف دیگر، مظهر تضاد عینی ساخت و ویرانی است.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=37}}</ref>
 
====جغرافیا====
 
;جغرافیا در بوف‌کور :
:در رمان بوف‌کور، سه نقطه از شهر تاریخی ری مدّ‌نظر قرار‌گرفته‌است :
::#گورستان نزدیک شاه عبدالعظیم
::#نهر سورن
::#کوه بی‌بی‌شهبانو<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=99}}</ref>
 
====اشکالات نگارشی بسیار====
 
[[محمدرضا سرشار]]: نثر بوف کور به‌قدری ضعیف، سست و پراشکال است، که خوانندهء آشنا با ادبیات و زبان داستان، احساس می‌کند این متن یا توسط شخصی عامی و [[ادبیات اقلیت|بیگانه با ادبیات]] نوشته شده، یا آن‌که متنی یک‌بار‌نویس است، که نویسنده مجال یا امکان بازخوانی و اصلاح آن را نیافته است.
این نوشته، به‌لحاظ استفادهء صحیح و دقیق از علائم سجاوندی، که کاملاً پیاده و مرخص است؛ و از این‌نظر، به‌قدری نادقیق، مغلوط و مخدوش است، که بیان همهء آن اشکالات، اصولاً در حوصلهء هیچ نقد و خوانندهء نقدی نمی‌گنجد.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=249}}</ref>
 
 
 
===تحلیل جزئی شخصیت‌های بوف کور===
 
====وحدت اسطوره‌ای====
[[سیروس شمیسا]]: بوف کور داستان انشقاق division  روح تامّهء بشری و وجود کلی واحد به دو جزء است: مذکر و مونث، مرد و روان زنانهء درونش (آنیما) ، زن و روان مردانهء درونش (آنیموس) ، خودآگاه و ناخودآگاه زندگی درونی و بیرونی. و این اساس آیین تانترا از آیین‌های فلسفی هند است. بر‌طبق این آیین برای نجات از مصائب دنیوی می‌باید این ثنویت را به توحید نخستینه بازگرداند.
 
در بوف‌کور همهء قهرمانان مرد در حقیقت یک نفر و همهء قهرمانان زن هم یک شخصیت بیش نیستند و در نهایت این مرد و زن هم یک نفرند، یعنی باید یک وجود باشند، هدف تحقق یک ''وجود متحد'' است، اما دریغ.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=26}}</ref>
 
[[سیروس شمیسا]]: یک‌جا در بوف کور مطلبی است که وحدت [[اسطورهء آدم و حوا|آدم و حوا]] را در بهشت به‌یاد می‌آورد و این‌که حوا (نفس آدمی، درون، آنیما) آن وحدت و کمال را به فریب ماری فروخت:
آرزوی شدیدی می‌کردم که با او در جزیرهء گمشده‌ای باشم که آدمیزاد در آن وجود نداشته‌باشد... آیا آن‌وقت هر جانور دیگر، یک مار هندی، یا یک اژدها را به من ترجیح نمی‌داد؟
 
مار در این‌جا علاوه بر این‌که تلمیحی به اسطورهء آدم و حواست، سمبل هم هست. ''یونگ'' در کتاب ''سمبل‌های تغییر شکل'' می‌گوید: <q>مار در خواب‌ها و توهمات سمبل تظاهر ناگهانی و غیرمنتظرهء ناخودآگاه است.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=38}}</ref>
 
مار بیانگر جهان غریزه است و به شکاف و اختلاف بین خودآگاه و غریزه دلالت می‌کند.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=39}}</ref>
 
====تقدیرگرایی و انفعال شخصیت‌ها====
 
[[محمدرضا قربانی]]: سرخوردگی شخصیت داستان [[مردی که نفسش را کشت]]، شباهت زیادی به راوی داستان بوف کور دارد، بدین‌گونه که اولی به شخصی علاقمند می‌شود که او را مظهر صداقت می‌داند ولی بعد عکس آن ثابت می‌شود. و دومی به زنی دل می‌بندد که در‌نظر او مظهر پاکی است اما سرانجام درمی‌یابد که او لکاته‌ای بیش نیست. با وجود این تشابه، آنچه داستان مردی که نفسش را کشت را از بوف‌کور متمایز می‌کند، چگونگی شکل و محتوای آن‌ها است.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=75}}</ref>
 
[[حبیب احمدزاده]]: در تمامی داستان‌های [[صادق هدایت|هدایت]]، قهرمانان (و شاید به گفته‌ای [[ضد قهرمان|ضد قهرمانانش]]) در مواجهه با سختی‌ها و مشکلات به‌یک‌باره تن به شکست می‌دهند یا مرگ را پذیرا می‌شوند و در این میانه، خوشی و بهروزی مادی فقط از آن نادان‌ها، رجاله‌ها و پایین‌تنه‌زیستان است، و انسان‌های دردآگاه و مسئول هرگز جام بهروزی را نمی‌چشند. قهرمان‌های داستان‌های هدایت، افرادی قرنطینه‌ای هستند که به محض ورود کوچکترین میکروب، به‌علت آمادگی نداشتن نابود می‌شوند. چنین به‌نظر می‌رسد که این قهرمانان (و به‌واقع ناقهرمانان) باید با رویای مجازی و همیشگی خود در قرنطینه‌ای مطلق زندگی کنند یا تن به شکست و نیستی بدهند.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=127}}</ref>
 
[[محمدرضا قربانی]]: راوی بوف کور نیز خود را گرفتار در چنگال سرنوشت محکوم به مرگ و نیستی می‌داند.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=131}}</ref>
 
[[تقدیر‌گرایی|سرنوشت‌گرایی]] و حاکمیت تصادف‌های غریب و از پیش تعیین شده که گره در سرنوشت بشر دارد، بر جهان هستی، گوشه‌ای از جهان‌بینی [[خیام‌]]گونهء [[صادق هدایت|هدایت]] است که در برخی آثار او بازتاب دارد و در هر داستان به شکل خاصی نمود پیدا می‌کند. در بوف کور، راوی داستان از آن بیم دارد که مبادا تمام قوانین طبیعت تغییر یابند و سرنوشت او را در‌هم‌بپیچند و از آن‌چه که هست فاجعه‌بار‌ترش گردانند.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=101}}</ref>
 
====تک صدایی بودن آثارش====
 
[[محمدرضا سرشار]]: آثار [[صادق هدایت|هدایت]]، همگی تک صدایی‌اند؛ و آن تک صدا نیز، صدای خود هدایت است. به‌عبارت‌دیگر هدایت در هیچ‌یک از داستان‌هایش، به شخصیت‌های مخالف اندیشهء خود، اصولاً اجازهء سخن گفتن نمی‌دهد؛ چه رسد به آن‌که به آنان رخصت دفاع از آرا و اعمالشان را بدهد!<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=260}}</ref>
 
 
[[انور خامه‌ای]]: قهرمان‌های داستان‌هایش اغلب با همان زبان صحبت می‌کنند که خود او حرف می‌زند؛ و همان اصطلاحات و اندیشه‌هایی را به‌کار‌ می‌برند که خود او به‌کار ‌می‌برد.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=266}}</ref>
 
 
نفرت هدایت از ابتذال، در بوف‌کور، به شکل نفرت راوی این داستان از رجاله‌ها و پیرمرد‌های خنزرپنزری تجلی می‌کند.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=155}}</ref>
 
===ترجمه به زبان‌های دیگر===
بوف کور تا‌کنون به زبان‌های گوناگونی از جمله ''فرانسه، انگلیسی، آلمانی، سوئدی، اسپانیایی، عبری، چکی، مجارستانی، ترکی، ارمنی و کره‌ای'' ترجمه شده‌است.
 
نخستین‌بار [[ژوزه لسکو]] با همکاری [[صادق هدایت|هدایت]] بوف کور را به ''فرانسه'' ترجمه کرد و آن را در سال 1952 (دو سال پس از [[خودکشی هدایت|مرگ هدایت]]) با عنوان La chouette aveugle در فرانسه منتشر کرد. ترجمهء ''انگلیسی'' بوف کور نیز با ترجمهء [[دی پی کاستلو]] با عنوان The blind owl  در سال 1958 منتشر شد.<ref>{{یادکرد وب |نشانی= https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%88%D9%81_%DA%A9%D9%88%D8%B1|عنوان= بوف کور|ناشر= ویکی پدیا|تاریخ بازدید= ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹}}</ref>
 
===شرایط سیاسی و اجتماعی در زمان نوشته‌شدن بوف کور===
هدایت در بخش نخست کتاب [[گروه محکومین]] در نوشته‌ای تحت عنوان '''پیام کافکا'''، در مورد [[فرانتس کافکا|کافکا]] می‌گوید :
 
<q>برای این‌که بتوان دربارهء آثار کافکا حکم قطعی کرد، ناچار باید زمان و سرزمینی را که در آن می‌زیسته و در آن‌جا پرورش یافته را در‌نظر گرفت.</q><ref>{{پک|کافکا|1394|ک= گروه محکومین|ص=17}}</ref>
 
====آغاز دورهء ادبیات معاصر در ایران====
 
در زمان شروع به کار هدایت، [[ادبیات معاصر|داستان‌نویسی به سبک و سیاق جدید]]، دوران طفولیت خود را می‌گذراند و این طفولیت از داستان‌های انتقادی-اجتماعی [[محمد‌علی جمال‌زاده|جمال‌زاده]] شروع شده‌ بود... اما هدایت چگونه با فاصله‌ای بدیع از نوع داستان‌نویسی زمان خود، اثری همچون بوف کور را خلق می‌کند؟<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=21}}</ref>
 
====ظهور هنر هفتم====
 
در دههء بیست میلادی، پاریس در قبضهء هنر تازه پا‌گرفتهء سینما بود. نزدیکان [[صادق هدایت|هدایت]] اذعان می‌کنند که هدایت به این پدیدهء جدید توجه بسیار داشته، به خصوص به سینمای [[اکسپرسیونیسم|اکسپرسیونیستی]] که در آن زمان عامل جهش‌زای هنر سینما به‌شمار‌می‌رفته‌است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=25}}</ref>
 
خود هدایت در نوشته‌هایش  (مانند [[البعثة الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه]] و [[یا پروین دختر ساسان]]،) به‌صورت مستقیم به مقولهء سینما پرداخته‌است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=27}}</ref>
 
====مسائل سیاسی و اجتماعی====
 
علاوه بر پدیدهء سینما؛ مسائل بغرنج اجتماعی و سیاسی نیز در یاس و سرخوردگی برخی از شخصیت‌های داستانی [[صادق هدایت|هدایت]] بی‌تاثیر نیستند، به گونه‌ای که اغلب شخصیت‌های داستانی هدایت، روحیهء یاس‌آمیز خود را از محیط فقرآلود و زندگی پر از فقر و مسکنت و نیز سیاست‌های ناعادلانه و سرکوب‌گرایانهء نظام حاکم بر جامعه اکتساب می‌کنند. مثلا راوی بوف کور در اتاقی محقر و به قول خودش پر از فقر و مسکنت،  در اتاقی که مثل گور است زندگی می‌کند، در حالی که ''رجاله‌ها'' را می‌بیند که همه از زندگی خوب و راحت و آسوده‌ای برخوردارند.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=147}}</ref>
 
[[مصطفی فرزانه]]  :
صادق هدایت بطری ودکائی را که روی میز بود نشانم داد و گفت : <q>این بطری را می‌بینی؟ اگر بگویم که برچسبش را کج چسبانده‌اند؛  زشتی شکل بطری، بی‌تناسبی رنگ‌های برچسب، زشتی خطی که با آن اسم مارکش را نوشته‌اند، و محتوی جگرخراشش را توجیه کرده‌ام، ندیده‌گرفته‌ام... وقتی می‌شود یکی دو ایراد گرفت که بقیهء بطری قابل قبول باشد. اما این بطری و آن‌چه توش هست آنقدر عیب دارد که جای ایراد نیست... باید از اصل زیرش بزنم.</q> محیطی که در آن زندگی می‌کردیم دچار همین وضع بود : همه چیزش ایراد داشت و این عیب‌ها را ما در همه‌جا و همهء مواقع حس می‌کردیم. مسئله فقط سیاسی و اقتصادی و اداری نبود. به هرچه دست می‌زدید می‌لرزید و فرو‌می‌ریخت... عدم امنیت فقط در اوضاع اجتماعی دیده نمی‌شد، هر فردی در کنج خود در نا‌امنی به‌سر‌می‌برد.ref>{{پک|فرزانه|1372|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=44}}</ref>
 
===جریان سازی ها===
[[ادبیات داستانی ایران|داستان‌پردازی]] در ایران مراحل مختلفی را پشت‌سر‌نهاده و در اوج خود به [[تمثیل‌سازی]] و [[سمبلیسم|سمبل‌گرایی]] رسیده‌بود ([[منطق‌الطیر]]، [[مثنوی مولانا]]، آثار [[شیخ اشراق]] و ...) و انتظار آرمانی آن بود که در دوران جدید نیز از همین نقاط قوت و اوج حرکت کند. اتفاقاً [[بوف کور]] به‌صورت طبیعی و در ادامه و تکامل آن شیوه‌های ادبی به‌وجود آمده‌بود، ولی متاسفانه در زمان خود نه‌تنها فهمیده نشد بلکه مردود شناخته‌آمد (و بعید نیست که به خود نویسنده نیز باورانده باشند که این اثر چیزی نیست زیرا هدایت دیگر در این شیوه کار نکرد و لامحاله به سطوح نازلی لغزید.) و این باعث شد تا داستان‌نویسی در ایران، حرکت خود را از سکوهای نازل‌تری  از قبیل [[رئالیسم]] سطحی اجتماعی، [[ادبیات توصیفی]] و امثال آن آغاز کند.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=5}}</ref>
 
===نظر خود نویسنده دربارهء بوف کور!===
«حالا جنابعالی هم آمده‌اید روبروی من نشسته‌اید و دربارهء شاهکار‌های بی‌همتای من نطق می‌کنید؟... کدام شاهکار؟ همه‌اش سوتفاهم... شهرت پر افتخارمان هم سوتفاهم... اصلا سرتاسر زندگیم سوتفاهم بوده...»<ref>[آشنایی با صادق هدایت . م. ف. فرزانه . مرکز . ص71]</ref>
  «...یک خاج‌پرست فرانسوی آمد زیر جلدم افتاد که بیا بوف کور را ترجمه کنم. گفتم من آن را نوشته‌ام برایم تمام شده دیگر به من مربوط نیست. هر کار می‌خواهی بکن... حالا افتاده به جان ناشرهای فرانسوی این‌در‌و‌آن‌در می‌زند هیچ‌کدام حاضر نیستند چاپش کنند. .... زکی! مگر ممکن است معلومات بنده را به زبان فرنگی چاپ بکنند؟... اگر خوب کرنش کردی، توی آدم‌ها قبولت دارند وگرنه موجودات پست و عقب ماندهء مدار چهل و هشت درجه را که نباید داخل آدم دانست...»ref>{{پک|فرزانه|1372|ک= آشنایی با صادق هدایت|ص=72}}</ref>
 
[[سیروس شمیسا]]: در تفسیر داستان‌های ادبی (و اصولاً هر اثر والای ادبی) خود نویسنده حکم خواننده را دارد، یعنی آرای او نسبت به داستان تقریباً همان‌قدر غیرقطعی است که خواننده (و یا لاقل چنین وانمود می‌کند ). از‌این‌رو نویسندگان معمولاً در‌مورد این‌گونه آثار، خود اظهار نظر نمی‌کنند چنان‌که [[صادق هدایت|هدایت]] هم در مورد بوف‌کور سخنی نگفت. در این‌گونه موارد نویسنده فقط می‌گوید که این حوادث اتفاق افتاده‌است، همین!<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=138}}</ref>
 
===عوامل تاثیر‌گذار در نوشته‌شدن بوف کور===
مطالعات (نمود و بررسی‌های) نویسنده در فرهنگ و [[ادبیات ''ایران باستان]]'' و ''هند'' و ''اروپا'' نیز بخشی از عوامل تاثیرگذار در تکوین این اثر بوده‌است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=23}}</ref>
 
اساطیر هندی عمدتاً از [[اهریمن|اهریمنان]] ضدّ‌خدا و ضدّ‌بشر تشکیل شده‌اند که در میان آن‌ها رکشس‌ها اصلی‌ترین ریشهء شخصیت بلافصل دراکولا یا اهریمن خون‌خوار غربی است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=71}}</ref>
 
در اساطیر هند دو گونه [[اهریمن]] وجود دارد : دسته‌ای دشمن خدایان و گروهی دشمن انسان‌اند. اسوراها خدایان ایرانی‌اند که در اساطیر هند به هیبت اهریمن پدیدار می‌شوند و با خدایان هندو می‌جنگند.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=72}}</ref>
 
رکشس‌ها نیز نیروهای اهریمنی‌اند که نیروی خود را علیه انسان‌ها به‌کار می‌گیرند. رکشس‌ها اهریمنان گوشت‌خوار هستند (گوشتخواری در هند رفتاری زشت است.) گوشت‌خوار بودن اساطیر نکتهء جالبی است که هدایت [[فواید گیاهخواری|گیاهخوار]] باید به آن واکنش داشته‌باشد.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=74}}</ref>
 
در اساطیر هندی، بین شیوا و ویشنو بر سر تصاحب لکشمی رقابتی وجود دارد، که شیوا بر اثر شکست، زهر اژدرماری را سر‌می‌کشد. ''آزمایش مارناگ'' در بوف کور را می‌توان برداشتی آزاد از درگیری و رقابت شیوا و ویشنو بر سر الهه بانوی هوس، لکشمی، دانست. لکشمی از خدابانوان هندی، در دو منظر به زن اثیری و زن لکاته تبدیل می‌شود.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=79}}</ref>
 
===موارد تاثیر‌پذیرفته از بوف کور===
 
مصطفی فرزانه در کتاب خود می‌نویسد :
 
چند سال پیش کتابی از یک نویسندهء جوان فرانسوی به نام [[ژاک آلن لژه]] Jack Alain Leger به‌دستم رسید که شرح تحولات زندگانی خود را بی‌پرده بیان‌ کرده‌بود. و ناگهان در صفحهء 191 کتاب او به این جمله برخوردم :
<q>مدتی خودم را به ''داشل هدایت'' Dashiell Hedayat  ملقب کردم. و این برای ستایش صادق هدایت بود. برای ستایش شاهکارش بوف کور بود.</q><ref>{{پک|فرزانه|1372|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=17}}</ref>
 
====سینماگرانی که بوف کور را دست‌مایهء آثار خود قرار‌داده‌اند====
 
::[[دیوید لینچ]] در فیلم ''بزرگراه گمشده'' (The lost highway) از شخصیت زن اثیری الهام گرفته‌است.
 
::[[رائول روییز]] در سال 1987 فیلمی بر‌اساس رمان بوف کور ساخته‌است.
 
::[[بزرگمهر رفیعا]] در سال 1973 در آمریکا فیلمی 95 دقیقه‌ای بر پایهء رمان بوف کور ساخت و به‌عنوان پایان نامهء خود ارائه کرد.
 
::در سال 1353، [[کیومرث درم بخش]] فیلمی 55 دقیقه‌ای بر پایهء این رمان ساخت.
 
::[[خسرو سینایی]] در سال 1385 دربارهء زندگی [[صادق هدایت]] فیلمی با نام [[گفتگو با سایه]] ساخت که کم تاثر از بوف کور نبود.
 
::[[داریوش مهرجویی]] بوف کور را الگوی خود برای ساخت فیلم ''[[هامون]]'' می‌داند.
 
::به گفتهء [[فرهاد غبرایی]] مضمون رمان [[خانوادهء پاسکوآل دوآرته]] ( [[کامیلو خوزه سلا]] ) صرف‌نظر از سبک و سیاق و ساختار، شباهت‌هایی با بوف کور دارد.<ref>{{یادکرد وب |نشانی= https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%88%D9%81_%DA%A9%D9%88%D8%B1|عنوان= بوف کور|ناشر= ویکی پدیا|تاریخ بازدید= ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹}}</ref>
 
===نگاهی مختصر به متن بوف کور===
 
:: در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش‌آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند، زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیلهء افیون و مواد مخدره است، ولی افسوس که تاثیر این‌گونه داروها موقت است و بجای تسکین بعد از مدتی بر شدت درد می‌افزاید<ref>{{پک|هدایت|1315|ک= بوف کور|ص=9}}</ref>
 
:: چون برای من هیچ اهمییتی ندارد که دیگران باور بکنند یا نکنند،  فقط می‌ترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم، زیرا در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطهء هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگهدارم، و اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم، فقط برای این است که خودم را به سایه‌ام معرفی بکنم.»
« می‌دیدم که درد و رنج وجود دارد ولی خالی از هرگونه مفهوم و معنی بود، من میان رجاله‌ها یک نژاد مجهول و ناشناس شده بودم، به‌طوری که فراموش کرده بودند که سابق بر این جزو دنیای آن‌ها بوده‌ام.<ref>{{پک|هدایت|1315|ک= بوف کور|ص=10}}</ref>
 
::: آری جای دوتا دندان زرد کرم‌خورده که از لایش آیه‌های عربی بیرون می‌آمد روی صورت زنم دیده بودم. همین زن که مرا به خودش راه نمی‌داد، که مرا تحقیر می‌کرد ولی با وجود همهء این‌ها او را دوست داشتم.<ref>{{پک|هدایت|1315|ک= بوف کور|ص=99}}</ref>
 
==مشخصات کتاب شناختی==
 
 
;صفحات
144صفحه
;تاریخ نشر
1315 (1937 میلادی)
;محل نشر
بمبئی
;طراحی جلد و تصویرسازی و تغییرات طرح جلد در چاپ های مختلف
نقاشی جغد روی جلد کتاب کار خود هدایت است.
 
 
 
==منبع شناسی==
 
 
شمیسا، سیروس (1372) . داستان یک روح ( شرح و متن بوف کور صادق هدایت) . تهران: فردوس. ص. 350
 
فرزانه، م. ف (1372) . آشنایی با صادق هدایت . تهران: مرکز. ص. 451.
 
احمدزاده، حبیب (1395) . کد 24 یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد . تهران: سوره مهر. ص. 150.
 
اسحاق پور، یوسف (1380) . بر مزار صادق هدایت . ترجمه باقر پرهام. تهران: آگاه. ص. 86.
 
قربانی، محمدرضا (1372). نقد و تفسیر آثار صادق هدایت. تهران: ژرف . ص. 180.
 
سرشار، محمدرضا (1387). حقیقت بوف کور . تهران: کانون اندیشه جوان وابسته به موسسه کانون اندیشه جوان تهران . ص. 318.
 
هدایت ، جهانگیر (2003). نیمۀ پنهان سرگذشت صادق هدایت . تهران: ورجاوند. ص. 192.
 
درودیان، ولی الله (1397). صادق هدایت به روایت انجوی شیرازی . تهران: نیلوفر . ص. 216.
 
مونتی، ونسان (1331) . درباره صادق هدایت و آثار او . ترجمۀ حسن قائمیان . تهران: مترجم . ص. 155.
 
گلبن، محمد (1354) . کتابشناسی صادق هدایت. تهران: توس . ص. 204. شابک 9780050305356
 
بهارلوییان، شهرام؛ اسماعیلی، فتح الله (1379). شناخت نامۀ صادق هدایت. تهران: قطره. ص. 635.
 
دریابندری، نجف (۱۳۷۶)، «بوف کور»، یک گفتگو ناصر حریری با نجف دریابندری، به کوشش به کوشش ناصر حریری.، تهران: نشر کارنامه، ص. ۲۱۹، شابک ۶۰۱۳۴۳۱۹۶۴
 
ستاری، جلال (۱۳۷۷). بازتاب اسطوره در بوف کور. تهران: توس. ص. ۱۲۶. شابک ۹۶۴–۳۱۵–۴۷۵–۰–۹۶۴–۳۱۵–۴۷۵
شریفی، محمد (۱۳۷۲). صادق هدایت، زنده بگور و سه قطره خون.
طلوعی، محمود (۱۳۷۸). نابغه یا دیوانه. تهران: علم. ص. ۵۹۷. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۰۳۵-۵.
 
غیاثی، محمدتقی (۱۳۸۱). تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی). تهران: نیلوفر. ص. ۲۶۳. شابک ۹۶۴-۴۴۸-۰۳۷-۶.
 
کاتوزیان، محمدعلی همایون (۱۳۸۱). دربارهٔ بوف کور هدایت. تهران: مرکز. ص. ۱۷۵. شابک ۶۹۴–۳۰۵–۰۲۰–۲
 
کاتوزیان، محمدعلی همایون (۱۳۷۷). صادق هدایت از افسانه تا واقعیت. ترجمهٔ فیروزه مهاجر. تهران: طرح نو. ص. ۳۸۹. شابک ۹۶۴-۵۶۲۵-۴۹-۱.
 
کاتوزیان، محمدعلی همایون (۱۳۸۱). صادق هدایت و مرگ نویسنده. تهران: مرکز. ص. ۱۸۹. شابک ۹۶۴-۳۰۵-۱۱۶-۱.
 
مهرجویی، داریوش (۱۳۷۳)، «مصاحبه با داریوش مهرجویی توسط رامین جهانبگلو»، هامون، تهران: انتشارات زمانه
 
میرعابدینی، حسین (۱۳۷۷). کاظم فرهادی، ویراستار. صد سال داستان‌نویسی ایران. ۱ و ۲. تهران: چشمه. ص. ۷۵۴. شابک ۹۶۴-۶۱۹۴-۴۹-۴.
 
 
 
==نوا نما نگاه==
محمدرضا قربانی در صفحه 166 کتاب خود (نقد و تفسیر آثار صادق هدایت) می‌نویسد: «در بوف‌کور بیش از هر چیز تاثیر سمفونی شش چایکوسفکی احساس می‌شود.»
 
 
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4">
پرونده:Cover of The Blind Owl.png|<center>'''روی جلد بوف کور طراحی صادق هدایت'''</center>
</gallery>
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4">
پرونده:First page of The Blind Owl.png|<center>'''صفحهء اول نسخهء اصلی بوف کور به‌خط هدایت به‌همراه نقاشی زن اثیری'''</center>
</gallery>
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4">
پرونده:Page 82 of The Blind Owl.png|<center>'''صفحهء هشتاد و دو نسخهء اصلی بوف کور'''</center>
</gallery>
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4">
پرونده:صفحه آخر بوف کور.png|<center>'''صفحهء آخر نسخهء اصلی بوف کور'''</center>
</gallery>
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4">
پرونده:امضاء صادق هدایت.png|<center>'''تقدیم‌نامهء بوف کور به مجتبی مینوی با خط هدایت که از بمبئی فرستاده شده‌است، ۱۹ آوریل ۱۹۳۷'''</center>
</gallery>


==جستارهای وابسته==


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
==منابع==
==منابع==
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= شمیسا|نام= سیروس|عنوان= داستان یک روح ( شرح و متن بوف کور صادق هدایت)|ناشر= فردوس|شهر= تهران|سال = ۱۳72|شابک= ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۱۳۰۲}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= سپانلو|نام= محمد‌علی|عنوان= نویسندگان پیشرو ایران|ناشر= نگاه|شهر= تهران|سال = ۱۳۶۶}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= احمد‌زاده|نام= حبیب|عنوان= کد 24 یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد|ناشر= سوره مهر|شهر= تهران|سال = 1395}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= سرشار|نام= محمدرضا|عنوان= حقیقت بوف کور|ناشر= کانون اندیشه جوان وابسته به موسسه کانون اندیشه جوان تهران |شهر= تهران|سال = 1387}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= فرزانه|نام= م. ف.|عنوان= آشنایی با صادق هدایت |ناشر= مرکز|شهر= تهران|سال = 1372}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= اسحاق‌پور|نام= یوسف|عنوان= بر مزار صادق هدایت |مترجم= باقر پرهام|ناشر= آگاه|شهر= تهران|سال = 1380}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= قربانی|نام= محمد‌رضا|عنوان= بر مزار صادق هدایت |ناشر= ژرف|شهر= تهران|سال = 1372}}
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
* {{یادکرد وب |نشانی= https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%88%D9%81_%DA%A9%D9%88%D8%B1|عنوان= بوف کور|ناشر= ویکی پدیا|تاریخ بازدید= ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹}}

نسخهٔ ‏۱۳ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۵۳

بوف کور
نویسندهصادق هدایت
تاریخ نشرچاپ اول 1315
تعداد صفحات144
سبکسوررئالیسم, اکسپرسیونیسم, نمادگرایی
نوع رسانهکتاب
طراحی جلد بوف کور ترجمهء دی پی کاستلو


* * * * *


سرآغاز

بوف کور اولین و یکی از دو داستان بلندی است که صادق هدایت در طول عمر خود نوشته و منتشر کرده است. این داستان همچنین قوی‌ترین، مشهورترین، و نخستین اثر او است که به زبانی دیگر ترجمه، و این ترجمه، پس از مرگش، به چاپ رسیده است. او این اثر را در حدود سی سالگی خود نوشت؛ در حدود سی و چهار سالگی در آن تجدید نظری کرد؛ و در هند، به خطّ خود، در نسخه هایی معدود به‌صورت پلی‌کپی منتشرش ساخت.[۱]

دلیل اهمییت بوف کور

بوف کور بیش از هر اثر دیگر هدایت، پرده از ابهامات و پیچیدگی‌های دنیای درون و نگرش شک‌گرایانه‌ء او به جهان بر‌می‌دارد. در این اثر نویسنده می‌کوشد تا آن‌جا‌که ممکن است افکار و ذهنیت خود را مبنی‌بر بی‌ثباتی دنیا بیان کند.[۲]


اگر بوف کور را نخوانده‌اید

خلاصه‌ء مختصر کتاب

بخش اول داستان آن روح اثیری است که نویسنده می‌خواهد با آن تنها بماند و متحد شود اما نمی‌تواند و سرانجام زن اثیری می‌میرد یا کشته می‌شود. بخش دوم بوف کور داستان لکاته است که نویسنده جنبه‌ء جسمی و شهوانی و دنیوی و زمینی آن را در‌نظر دارد. این آن جنبه از روح است که مسئول زندگی متعارف و فعالیت‌های اجتماعی است و مورد نفرت نویسنده است. البته می‌کوشد که او را به وضعیت زن اثیری تعالی دهد اما نمی‌تواند، حتی با این جنبه از روح نیز نمی‌تواند به وحدت رسد و سرانجام او را هم با گزلیک می‌کشد.ref>>شمیسا، داستان یک روح، 27 و 28.</ref>

شخصیت‌های حاضر در داستان

راوی / پیرمرد خنزر‌پنزری/ پیرمرد قوزی/ عموی راوی / پدر راوی / شوهر‌عمه‌ء راوی - برادر لکاتهمرد قصاب
زن اثیری/  لکاته/  بوگام‌داسی  / دایه / عمه‌ء راوی


چرا بوف کور مشهور شد

حبیب احمدزاده: تمام گفته‌ها و افکار درونی هدایت در قالب بزرگترین اثرش شکل بسیار جدی و قابل تعمقی به‌خود‌گرفت که آن اثر بزرگ، مرگ غم‌انگیزش بود. خودکشی هدایت نوعی وحدت و هماهنگی بین تراژدی زندگی او و تراژدی قهرمان بوف کور به‌وجود‌آورد،که خواسته یا ناخواسته، همگان را در پی چراگویی مرگ او بدین اثر می‌کشاند و این بالاترین دلیل تاثیر بوف کور در ذهن مخاطب و ماندگاری آن در ادبیات داستانی ایران است.[۳]

محمدرضا قربانی: تردیدی نیست که بوف کور کامل‌ترین اثر هدایت از نظر شکل و محتوا‌ست، زیرا در این اثر علاوه بر شکل ساختاری به شکل حادثه‌ای داستان نیز توجه خاصی شده‌است که در‌واقع باید عصاره‌ء اندیشه‌های هدایت را در آن جستجو کرد.[۴]

اهمییت آشنایی با بوف کور

سیروس شمیسا در کتاب خود این‌طور می‌نویسد: ما بوف کور را، نه در زمان آن و نه حتی اکنون، نفهمیده‌ایم و کاش غائله به همین‌جا ختم می‌شد زیرا از آن بدتر این است که آن را غلط فهمیده‌ایم و در مورد آن تبلیغات منفی بسیاری کرده‌ایم و حق مسلم فخر و مباهات به آن را، به اعتبار شهرت جهانیش، نادانسته از خود سلب کرده ایم.[۵]

اگر بوف کور را خوانده‌اید

اشاره به کتاب در کلام افراد مشهور

آندره بروتون، موسس جنبش واقعگرایی در فرانسه، بوف کور را جزو بیست کتاب شاهکار قرن بیستم میلادی دانسته‌است.

هنری میلر، نویسنده‌ء معاصر آمریکایی : بوف کور هدایت کتابی است که من آرزو دارم روزی نظیر آن را بنویسم. مانند این داستان در هیچ زبانی ندیده‌ام. آن را واقعا دوست می‌دارم.

داریوش مهرجویی: بوف کور به واقع اولین اثر ادبیات مدرن است که در ایران خلق می‌شود. ادامه‌ء جریانی که یک قرن و نیم پیش در اروپا شروع شده‌بود. یعنی ظهور انسان خودآگاه و طرح مسئله‌ء سرنوشت بشری.[۶]

سیمین کریمی : داستان‌های سمبلیک هدایت، به‌ویژه بوف کور، دارای همهء آن ویژگی‌هایی‌اند که بختین در تعریف زبان شعر بیان کرده است. در این آثار، تنها یک زبان، یک گرایش و اندیشه و یک جهان‌بینی حاکم است، که همانا زبان، گرایش، اندیشه و جهان‌بینی خود نویسنده است.[۷]


استحال و اقتباس در بوف کور

تاثیرپذیری از آثار دیگران

محمدرضا سرشار در کتاب حقیقت بوف کور فهرستی از موارد تاثر بوف کور از آثار دیگران را ارائه می‌دهد که به‌صورت تیتروار به آنها اشاره می‌شود :

الف) برداشت از دفتر خاطرات ریلکه
جلال آل احمد، در نقدی که در سال 1330، یعنی تنها چند ماه بعد از مرگ هدایت، دربارهء بوف کور او منتشر کرد، اشاره کرده است که چند سطر از بوف کور، برگرفته از دفتر خاطرات ریلکه است.
ب) رونویسی از اثری از ویرجینیا وولف
مشهورترین عبارت بوف کور، که از قضا داستان هم با آن آغاز می‌شود، و طی سالیان درازی که از انتشار این اثر می‌گذرد، مکرر در مکرر، از سوی ستایندگان هدایت، به‌عنوان یک جملهء قصار بدیع از او نقل شده، کاملاً متعلق به ویرجینیا وولف، نویسندهء مشهور انگلیسی است.
ج) شباهت‌های حیرت‌انگیز، با ماجرای دانشجوی آلمانی اثر واشینگتن آیروینگ
این شباهت فوق‌العاده، اولین بار در سال 1373 ش.، یعنی پنجاه و هشت سال پس از انتشار بوف کور، توسط عنایت‌الله دستغیبی (سعید) کشف و افشا شد.
د) شباهت‌های چشمگیر با اورلیای ژرار دونروال
اورلیا شرح بحران‌ها، رویاها، ترس‌ها و عشق‌های نروال است.
ه‍) شباهت با هورلای موپاسان
ط) تاثیر از سینمای صامت و اکسپرسیونیستی[۸]

تاثیرپذیری هدایت از سینما

آذر نفیسی: تاثیر سینمای صامت عموماً، و سینمای اکسپرسیونیست خصوصاً، بر بوف کور (از سر‌و‌وضع پیرمرد خنزرپنزری و خندهء بی‌صدایش، تا کالسکهء نعش‌کش و مناظر پس‌زمینه، و توالی صحنه‌های بخش اول) نیازمند تحقیق و بررسی بیشتری است.[۹]

حبیب احمدزاده : فیلمی که پایه گذار سینمای وحشت در جهان شد؛ فیلمی به نام نوسفراتو، یک سمفونی وحشت بود. این فیلم در سال 1922 در آلمان و توسط کارگردان سینمای اکسپرسیونیست آلمان، فریدریش ویلهلم مورنائو، ساخته‌شده‌است. تطابق موجود، فضاسازی، و از همه مهم‌تر شخصیت‌ها و پی‌رنگ داستان این فیلم با بوف کور و تعدادی دیگر از داستان‌های صادق هدایت غیرقابل چشم‌پوشی است.

و چون کتاب بوف کور در‌بین سال‌های 1308-1309 (1928م) نوشته‌شده، یعنی حداقل شش سال پس از ساخت نسخه‌ء اولیه و صامت فیلم، نظریه‌ء تاثیرگیری معکوس فیلم از آثار هدایت به کلی منتفی است.[۱۰]

به تشابه نقاشی روی جلد بوف کور، با تصویر شخصیت دراکولا توجه کنید، به شباهت‌های عجیب چنگال، چشمان، بینی و کله‌ء مازوئی در نقاشی جغد و شخصیت دراکولا در فیلم نوسفراتو توجه کنید. گفتنی است نقاشی جغد کار هدایت است.[۱۱]

در رمان بوف کور، پس از کشتن زن اثیری توسط راوی، چنین آمده :

«رفتم در اتاقم و چمدان مرده را به زحمت تا دم در آوردم. دیدم یک کالسکه‌ء نعش‌کش کهنه و اسقاط دم در است که به آن دو اسب سیاه لاغر مثل تشریح بسته‌شده‌بود - پیرمرد قوز‌کرده آن بالا روی نشیمن نشسته‌بود و یک شلاق بلند در دست داشت، ولی اصلا برنگشت به‌طرف من نگاه بکند - من چمدان را به‌زحمت در درون کالسکه گذاشتم که میانش جای مخصوصی برای تابوت بود. خودم هم رفتم بالا میان جای تابوت دراز کشیدم و سرم را روی لبه‌ء آن گذاشتم تا بتوانم اطراف را ببینم - بعد چمدان را روی سینه‌ام لغزانیدم و با دو دستم محکم نگهداشتم. شلاق در هوا صدا کرد، اسب ها نفس‌زنان به‌راه‌افتادند، از بینی آن‌ها بخار نفسشان مثل لوله‌ء دود در هوای بارانی دیده‌می‌شد و خیز‌های بلند و ملایم بر‌می‌داشتند – دست‌های لاغر آن‌ها مثل دزدی که طبق قانون انگشت‌هایش را بریده و در روغن داغ فرو‌کرده‌باشند آهسته بلند و بی‌صدا روی زمین گذاشته‌می‌شد – صدای زنگوله‌های گردن آن‌ها در هوای مرطوب به آهنگ مخصوصی مترنم بود – یک نوع راحتی بی‌دلیل و نا‌گفتنی سر‌تا‌پای مرا گرفته‌بود، به‌طوری‌که از حرکت کالسکه‌ء نعش‌کش آب تو دلم تکان نمی‌خورد – فقط سنگینی چمدان را روی قفسه‌ء سینه‌ام حس می‌کردم. ... مه غلیظ اطراف جاده را گرفته‌بود. کالسکه با سرعت و راحتی مخصوصی از کوه و دشت و رودخانه می‌گذشت، اطراف من یک چشم انداز جدید و بی‌مانندی پیدا بود که نه در خواب و نه در بیداری دیده‌بودم : کوه‌های بریده‌بریده، درخت‌های عجیب و غریب تو‌سری‌خورده، نفرین‌زده از دو جانب جاده پیدا که از لابلای آن خانه‌های خاکستری‌رنگ به اشکال سه‌گوشه، مکعب و منشور با پنجره‌های کوتاه و تاریک بدون شیشه دیده‌می‌شد»

این صحنه دقیقا کپی سکانسی از نوسفراتو است، که در آن، دراکولا با درشکه به‌سراغ هاتر می‌رود تا او را به قصر خود در بالای کوه ببرد. چنین صحنه‌ای، در رمان دراکولای برام استوکر نیز آمده‌است.[۱۲]

چرا روح راوی بر اثر گزیده‌شدن توسط زن لکاته، به روح پیرمرد خنزرپنزری تبدیل می‌شود و نه روح زن گزنده؟ آیا دلیل را نمی‌توان در تسخیر قبلی روح این زن (لکاته) بعد از گزیده‌شدن توسط خون‌خوار و به‌همین‌ترتیب، انتقال آن روح به دیگران (گزیدن دوباره و امتزاج خون) دانست؟ به‌نظر نتیجه‌گیری کاملا مشخص است.[۱۳]

نظر هدایت راجع به اوریژینالیته و تقلید!

خود صادق هدایت در مصاحبت با مصطفی فرزانه، در رابطه با تقلید گفته‌است :

تقلید؟ همه تقلید می‌کنند. من هم تقلید می‌کنم، تقلید عیب نیست. دزدی و چاپیدن عیب است. داشتن شخصیت به این معنی نیست که آدم به‌هر‌قیمت که شده خودش را اوریژینال (بدیع) جا‌بزند. اوریژینالیته به تنهایی حسن نیست. شرط خلق کردن نیست. چه بسا آدمی حرف داشته‌باشد که باید تو یک قالب خاص گفته‌شود و این قالب پیش از او ساخته‌شده‌باشد... تقلید بدون آن که آدم احتیاج داشته‌باشد، نشانه‌ء تنبلی و بی‌جربزگی است.[۱۴] اگر به‌هوای این‌که بخواهی مقلد نباشی، نه ببینی، نه بخوانی، نه بشنوی، و نه چیزی یاد بگیری، کارت خراب است؛ چرا که خبر نداشتن از کار دیگران آدم را اوریژینال نمی‌کند. باید خواند و شنید و اگر عرضه داشت زیرش زد. بلد نبودن تکنیک نوشتن، مانع نوشتن می‌شود... ولی آن روزی که می‌نشینی بنویسی باید خودت باشی، دیده و شنیده و حسّ خودت باشد.[۱۵]

خلاصهء مفصل‌تر کتاب

بوف کور به‌صورت دو داستان موازی روایت می‌شود. روایت اول دربارهء جوانی است که نقاشی روی قلمدان انجام می‌دهد. او شیفتهء زنی اثیری می‌شود، اما این زن به‌نوعی توسط پیرمردی سحر شده و در عالمی دیگر به‌سر‌می‌برد. سرانجام زن اثیری خود را تسلیم جوان نقاش می‌کند و در خانهء او جان می‌سپرد. او بدن زن اثیری را مخفیانه به خاک می‌سپارد. روایت دوم؛ داستان یک جوان نویسنده است که بالاجبار با دختری که از کودکی با او بزرگ شد ازدواج می‌کند و عاشق او‌ست، اما زن لکاته حتی یک شب را هم با او در یک رخت‌خواب نمی‌گذراند و مدام با مرد‌های دیگر مشغول شهوت‌رانی است. یکی از این مرد‌ها یک پیرمرد خنزرپنزری است که نزدیک خانهء آن‌ها بساط محقرش را پهن می‌کند. انگار که لکاته توسط روح پیرمرد خنزرپنزری تسخیر‌شده‌باشد. جوان روز‌به‌روز مریض‌احوال‌تر و گوشه‌گیرتر می‌شود تا سرانجام شبی لکاته را می‌کشد و روح پیرمرد خنزرپنزری وارد بدن او می‌شود. به‌نظر می‌رسد که روایت اول، به‌نوعی مقدمه، و چکیده برای روایت دوم باشد.

ماجرای انتشار

چاپ بمبئی

حبیب احمدزاده: تاریخ چاپ بوف کور در فهرست آثار هدایت، به سال 1315 و مکان آن به بمبئی برمی‌گردد، که هدایت تعدادی نسخهء محدود کتاب بوف کور را کپی کرده و در پشت آن این عبارت را نوشته :

طبع و فروش در ایران ممنوع است.

این موضوع، اکثر منتقدان آثار هدایت را برآن‌داشته که تصور کنند بوف کور در هند نوشته‌شده، و این نقطه شروع اشتباه بزرگی است که در گفتگوی هدایت با دوستش، مصطفی فرزانه، اصلاح‌شده‌است.

آن‌چه از شواهد بر‌می‌آید، زمان نوشتن بوف کور توسط هدایت به سال 1930 و مکان آن به پاریس برمی‌گردد. باید پرسید که در پاریس به هدایت چه گذشت، و چه نیرویی او را به نوشتن آثار روانشناختی مانند بوف کور و زنده‌به‌گور واداشت؟[۱۶]

هدایت در سال 1315، برای همکاری در کار فیلم‌سازی با سپنتا، خالق فیلم‌های ناطق فارسی در هند، به هند سفر می‌کند، ولی زمانی به بمبئی می‌رسد که سپنتا دو ماه پیش از این کشور رفته و هدایت به‌ناچار در نزد استاد سپنتا، بهرام‌گور انگلساریا، به آموختن زبان پهلوی می‌پردازد.[۱۷]

مصطفی فرزانه به نقل از صادق هدایت :

زبان پهلوی بهانه بود، حالا همه دست گرفته‌اند که فلانی رفت به هند که زبان پهلوی بخواند! می‌خواستم پا‌به‌فرار بگذارم، پیش‌آمد شد رفتم به هند و پهلوی را بهانه کردم... رفته بودم بوف کور را چاپ کنم... اما نشد و با زحمت و پیسی پنجاه تا نسخه پلی‌کپی کردم...[۱۸]

تمام داراییم عبارت بود از پولی که از فروش کتاب‌هایم درآوردم. هرچه کتاب از فرنگ آورده‌بودم و این‌جا خریده‌بودم و آنچه از معلومات خودم چاپ کرده‌بودم، همه را یک‌جا به بروخیم فروختم و پولش را جرینگی ریختم تو جیبم و راه‌افتادم. ... فقط در آن‌جا بود که به انگلساریا برخوردم، کسب معلومات پهلوی کردم تا نگویند فلانی بیکار نشسته‌است...</q<[۱۹]

صادق هدایت تا نیمهء دوم سال 1320 نتوانست بوف کور را در ایران منتشر کند. پس از برکنار شدن رضاشاه در سال 1320 شرایط برای چاپ بوف کور فراهم شد.

چاپ در ایران

به گفتهء احسان طبری :

هدایت بنا‌به خواهش حمید رهنما دست‌نویس بوف کور را که تا‌آن‌موقع در کشور نشر‌نیافته‌بود، در اختیار روزنامهء ایران گذاشت.» بنابراین در سال 1320 بوف کور به‌صورت پاورقی در روزنامهء ایران چاپ شد. وانگهی این چاپ بوف کور با متن اصلی آن تفاوت‌های قابل توجهی دارد. فریدون هویدا معتقد است که این افتادگی‌ها ناشی از تصمیم خود صادق هدایت بوده‌است در‌حالی‌که حسن قائمیان این تفاوت‌ها را ناشی از دخل و تصرف خودسرانهء حسینقلی مستعان که در آن زمان عضو هیئت تحریریهء روزنامهء ایران بوده‌است، می‌داند. با‌این‌وجود روزنامهء ایران یک سال بعد بوف کور را به‌صورت کتاب در انتشارات خود چاپ می‌کند. این چاپ، سومین چاپ بوف کور دانسته‌می‌شود. این چاپ بوف کور در‌واقع دقیق‌ترین و معتبرترین نسخهء بوف کور نیز دانسته‌می‌شود؛ چرا‌که متن آن توسط خود صادق هدایت مورد تجدید‌نظر قرارگرفته‌است.

چاپ چهارم بوف‌کور در سال 1331 (یک سال پس از مرگ هدایت) منتشر شد. این چاپ بر اساس بوف کور چاپ روزنامهء ایران و با تغییرات اندکی منتشر شد، و اساس چاپ‌های بعدی بوف کور بوده‌است.[۲۰]

سبک کتاب

جلال آل احمد: بوف کور یک داستان کوتاه نیست، رمان هم نیست. محاکات است. مکالمه‌ای است با درون. درون‌بینی است. کاوش در خاطرات است. حکایتی است حاوی صمیمی‌ترین نفسانیات یک هنرمند. حکایتی سوررئالیست و عجیب و غریب و پر از غم غربت.[۲۱]

واقع‌بینی صحنهء اول بوف کور، بیشتر به وصف یک رویا می‌ماند[۲۲]

محمدرضا سرشار: با یک نگاه نقادانهء فنی، بوف کور را می‌توان ملغمه‌ای از رئالیسم، سوررئالیسم با برداشت کاملاً عوامانه، اکسپرسیونیسم سطحی مقلد، و نمادگرایی سست‌منطق دانست؛ که همین آمیزش سطحی، سست و بعضاً ناهمگون، بسیاری از خوانندگان و مفسران آن را به اشتباه انداخته، و باعث از بین رفتن جرئت و جسارت آنان، برای چون و چرا کردن در ساختار اثر و نقد واقعی آن شده است.[۲۳]


ساختار این کتاب نیز، مانند ساختار سه قطره خون، اساساً استعاری است و در آن از اشاره، تکرار و ایجاز استفاده می‌شود.[۲۴]

عبدالعلی دستغیب : در گام نخست، رمانی سوررئالیستی، و در بعضی صحنه‌ها اکسپرسیونیستی است.. راوی این داستان مردی است مالیخولایی و منزوی؛ که در جهانی وهمی به‌سر می‌برد. شیوهء بیان او تک گفتار طولانی درونی است.[۲۵]

سیروس شمیسا : بوف کور داستانی است سوررئالیستی. در آثار سوررئالیستی مطالب و وقایعی که در ورای واقعیات و حقایق متعارف‌اند مطرح می‌شوند. منشا این مطالب (توهمات یا واقعیاتی دیگر‌گونه) ضمیر ناخودآگاه و یا به زبان غیرفنی، روح است. در این‌گونه آثار با تظاهرات و تجلیات ناخودآگاه روح The unconscious manifestions of the soul مواجهیم.[۲۶]

بوف کور به‌طرز شگرفی با سیستم جهانی سمبولیسم، مخصوصا سمبولیسم جادویی مربوط است و از‌این‌رو بین آن و هر اثر معتبری در این زمینه ارتباط است.[۲۷]

شیوهء داستان‌پردازی در بوف کور هر چند به جریان سیال ذهن Stream of consciousness نزدیک است اما دقیقا آن نیست. بوف کور یک رمان روانی است و یکی از فرق‌های رمان روانی با شیوهء روایتی جریان سیال ذهن در این نکته است که در آن خبری از لایه‌های پیش از گفتار نیست و گفتارها جنبه‌ء عقلانی و طبیعی دارند. [۲۸]

قهرمان بوف کور یک قهرمان آرکی‌تایپی روانی psychological archetype است، نه یک فرد بیمار روانی psychological abnormal individual و باید در اعمال و افکار او به دنبال طرح‌های کلی اعمال و افکار بشری در طی تاریخ درازپای حیات بشری بود.[۲۹]

همچنین شیوهء روایتی بوف‌کور را می‌توان تا حدودی نزدیک به گفتگوی درونی interior dialogue یا تک‌گفتار‌های درونی interior monologue دانست.[۳۰]

بوف کور از‌نظر اسلوب، سوررئالیستی و از‌نظر نوع (genre) ، نوول روانی (psychological novel) است. ماجراهای نوول‌های روانی را می‌توان به همان قدمت داستان‌های اساطیری قلمداد کرد چون تظاهرات روح یا ناخودآگاه را مطرح می‌کنند و از زبان ناخودآگاهی جمعی که در همهء افراد بشر چه به لحاظ «در زمانی» و چه به لحاظ «هم زمانی» مشترک است سخن می‌گویند. قهرمانان این گونه نوول‌ها آرکی‌تایپ‌ها هستند، یعنی محتویات ناخودآگاه ذهن جمعی که به‌صورت اسطوره و سمبل تجلی می‌کنند. در این‌گونه آثار معمولا کلمات و جملات در معنای قراردادی به‌کار نمی‌روند و باید تأویل و تفسیر شوند. مخصوصا در آن‌ها سمبل‌های شخصی دیده‌می‌شود که حاصل برخورد خاص نویسنده با جهان بیرون و درون است. نوول‌های روانی و سوررئالیستی به هم شبیه هستند زیرا نویسندگان این‌گونه آثار سعی در ورود به دنیای مبهم و مجهول روح و خفایای ناخودآگاه داشته‌اند و از‌این‌رو توصیفات و تجربیات آن‌ها معمولا و در بسیاری از موارد شبیه به هم است. از‌این‌رو کسانی بین بوف کور و برخی از آثار نروال و کافکا و ریلکه و نوالیس و پو و امثال ایشان شباهت‌هایی یافته‌اند.[۳۱]

پیشینهء کتاب

اساطیر هند

با نگاهی دقیق به سیر زندگی صادق هدایت به این نکته واقف می‌شویم که بدون اسطوره‌های هندی، داستانی به نام بوف کور جایگاه امروزین خود را در تاریخ ادبیات ما پیدا‌ نمی‌کرد. شناخت این ریشه‌ها کمک بزرگی نیز به درک بهتر مفهوم وانگیزهء هدایت از نگارش بوف کور در پاریس و بازنویسی آن در بمبئی خواهد‌کرد. طرح موضوع بدین شکل باعث خواهد‌شد ما به معرفتی نزدیک به زمان نگارش داستان نزدیک بشویم. شناخت ریشه‌ها و خاستگاه اجزای یک داستان در‌واقع مهندسی معکوسی است برای تجزیهء ماشینی مرکب به قطعات منفصله، تا درمورد روابط این قطعات و کارکرد واقعی دستگاه به درک بهتری برسیم.[۳۲]

جهان درونی هدایت

داستان بوف کور، جنبه‌هایی از اندیشه‌های روانشناسی فروید را در ‌خود دارد. فروید معتقد است که امیال و آرزوهای سرخوردهء فرد پس از آن‌که به سطح ناخودآگاه فرستاده‌می‌شود، یا در خواب به صورت رویا به شخص ظاهر می‌گردد و با برآورده شدن این آرزو‌های نیرومند و سرکوب‌شده، شخص رویا‌بین ارضا می‌شود و یا به‌شکل علائم نوروز بروز می‌نماید.[۳۳]

بوف کور بیش از هر اثر دیگر هدایت، پرده از ابهامات و پیچیدگی‌های دنیای درون و نگرش شک‌گرایانهء او به جهان برمی‌دارد. در این اثر نویسنده می‌کوشد تا آن‌جا که ممکن است افکار و ذهنیت خود را مبنی بر بی‌ثباتی دنیا بیان کند، به‌طوری‌که در این کتاب می‌خوانیم :

ترس این که پرهای متکا تیغهء خنجر بشود، دگمهء ستره‌ام بی‌اندازه بزرگ به اندازهء سنگ آسیا بشود، ...، ترس این‌که کرم توی پاشویهء حوض خانه‌مان مار هندی بشود، ...، ترس این‌که صدایم ببرد و هر‌چه فریاد بزنم کسی به دادم نرسد.

بوف کور با تمام یاس و اندوه جان‌فرسایش، در جست‌و‌جوی بارقهء تابناک زندگی هیچ فرصتی را از نظر دور نمی‌دارد. اما از‌آن‌جا‌که هیچ چیز در دنیا، هیچ پدیده، هیچ احساس، و هیچ حالتی ثبات ندارد، لحظات خوش نیز گذرا هستند و بارقهء امید نیز میرا و خاموش شونده.[۳۴]

هدایت به عشق احترام می‌گذارد و از شهوت و حالاتی نظیر آن ابراز تنفر می‌کند. از‌همین‌رو‌ست که همهء کسانی که در داستان‌های او به عشق جنسی دچار می‌شوند، به بدترین وجهی محکوم به مرگ می‌گردند. زیرا از نظر هدایت انسان برای ادامهء زندگی باید انگیزه‌ای بسیار مهم‌تر و ارزشمندتر از عشق جنسی داشته‌باشد.[۳۵]

در بوف کور نیز لکاته از آن جهت محکوم به مرگ می‌گردد که موجودی شهوت‌ران و فاسد است :

عشق او اصلاً با کثافت و مرگ توأم بود.

و البته راوی بوف کور هم به‌خاطر عشق جنسی خود نسبت به لکاته گرفتار سرنوشتی پیچیده و شوم می‌شود.[۳۶]


نشانه‌ها و ویژگی‌ها در بوف کور

تکرار

از مهم‌ترین نشانه‌های بارز سبکی در بوف کور، تکرار است که مصادیق متعددی دارد. مثلاً یکی از آن تکرار عدد دو و مضرب آن چهار در سرتاسر داستان است:

دو ماه و چهار روز، دو قران و یک عباسی، دو درهم و چهار پشیز، دو دریچه، دو سال و چهار ماه، دو تا کلوچه، دو گوسفند، دو اسب سیاه، دو مگس زنبور طلایی، دو دندان کرم‌خورده، و ...

هدایت انشقاق یک به دو یا وحدت اساطیری را به کثرت دنیوی با عدد دو و مضارب آن نشان‌داده‌است. عدد دو از طرف دیگر، مظهر تضاد عینی ساخت و ویرانی است.[۳۷]

جغرافیا

جغرافیا در بوف‌کور
در رمان بوف‌کور، سه نقطه از شهر تاریخی ری مدّ‌نظر قرار‌گرفته‌است :
  1. گورستان نزدیک شاه عبدالعظیم
  2. نهر سورن
  3. کوه بی‌بی‌شهبانو[۳۸]

اشکالات نگارشی بسیار

محمدرضا سرشار: نثر بوف کور به‌قدری ضعیف، سست و پراشکال است، که خوانندهء آشنا با ادبیات و زبان داستان، احساس می‌کند این متن یا توسط شخصی عامی و بیگانه با ادبیات نوشته شده، یا آن‌که متنی یک‌بار‌نویس است، که نویسنده مجال یا امکان بازخوانی و اصلاح آن را نیافته است. این نوشته، به‌لحاظ استفادهء صحیح و دقیق از علائم سجاوندی، که کاملاً پیاده و مرخص است؛ و از این‌نظر، به‌قدری نادقیق، مغلوط و مخدوش است، که بیان همهء آن اشکالات، اصولاً در حوصلهء هیچ نقد و خوانندهء نقدی نمی‌گنجد.[۳۹]


تحلیل جزئی شخصیت‌های بوف کور

وحدت اسطوره‌ای

سیروس شمیسا: بوف کور داستان انشقاق division روح تامّهء بشری و وجود کلی واحد به دو جزء است: مذکر و مونث، مرد و روان زنانهء درونش (آنیما) ، زن و روان مردانهء درونش (آنیموس) ، خودآگاه و ناخودآگاه زندگی درونی و بیرونی. و این اساس آیین تانترا از آیین‌های فلسفی هند است. بر‌طبق این آیین برای نجات از مصائب دنیوی می‌باید این ثنویت را به توحید نخستینه بازگرداند.

در بوف‌کور همهء قهرمانان مرد در حقیقت یک نفر و همهء قهرمانان زن هم یک شخصیت بیش نیستند و در نهایت این مرد و زن هم یک نفرند، یعنی باید یک وجود باشند، هدف تحقق یک وجود متحد است، اما دریغ.[۴۰]

سیروس شمیسا: یک‌جا در بوف کور مطلبی است که وحدت آدم و حوا را در بهشت به‌یاد می‌آورد و این‌که حوا (نفس آدمی، درون، آنیما) آن وحدت و کمال را به فریب ماری فروخت:

آرزوی شدیدی می‌کردم که با او در جزیرهء گمشده‌ای باشم که آدمیزاد در آن وجود نداشته‌باشد... آیا آن‌وقت هر جانور دیگر، یک مار هندی، یا یک اژدها را به من ترجیح نمی‌داد؟

مار در این‌جا علاوه بر این‌که تلمیحی به اسطورهء آدم و حواست، سمبل هم هست. یونگ در کتاب سمبل‌های تغییر شکل می‌گوید: مار در خواب‌ها و توهمات سمبل تظاهر ناگهانی و غیرمنتظرهء ناخودآگاه است.[۴۱]

مار بیانگر جهان غریزه است و به شکاف و اختلاف بین خودآگاه و غریزه دلالت می‌کند.[۴۲]

تقدیرگرایی و انفعال شخصیت‌ها

محمدرضا قربانی: سرخوردگی شخصیت داستان مردی که نفسش را کشت، شباهت زیادی به راوی داستان بوف کور دارد، بدین‌گونه که اولی به شخصی علاقمند می‌شود که او را مظهر صداقت می‌داند ولی بعد عکس آن ثابت می‌شود. و دومی به زنی دل می‌بندد که در‌نظر او مظهر پاکی است اما سرانجام درمی‌یابد که او لکاته‌ای بیش نیست. با وجود این تشابه، آنچه داستان مردی که نفسش را کشت را از بوف‌کور متمایز می‌کند، چگونگی شکل و محتوای آن‌ها است.[۴۳]

حبیب احمدزاده: در تمامی داستان‌های هدایت، قهرمانان (و شاید به گفته‌ای ضد قهرمانانش) در مواجهه با سختی‌ها و مشکلات به‌یک‌باره تن به شکست می‌دهند یا مرگ را پذیرا می‌شوند و در این میانه، خوشی و بهروزی مادی فقط از آن نادان‌ها، رجاله‌ها و پایین‌تنه‌زیستان است، و انسان‌های دردآگاه و مسئول هرگز جام بهروزی را نمی‌چشند. قهرمان‌های داستان‌های هدایت، افرادی قرنطینه‌ای هستند که به محض ورود کوچکترین میکروب، به‌علت آمادگی نداشتن نابود می‌شوند. چنین به‌نظر می‌رسد که این قهرمانان (و به‌واقع ناقهرمانان) باید با رویای مجازی و همیشگی خود در قرنطینه‌ای مطلق زندگی کنند یا تن به شکست و نیستی بدهند.[۴۴]

محمدرضا قربانی: راوی بوف کور نیز خود را گرفتار در چنگال سرنوشت محکوم به مرگ و نیستی می‌داند.[۴۵]

سرنوشت‌گرایی و حاکمیت تصادف‌های غریب و از پیش تعیین شده که گره در سرنوشت بشر دارد، بر جهان هستی، گوشه‌ای از جهان‌بینی خیام‌گونهء هدایت است که در برخی آثار او بازتاب دارد و در هر داستان به شکل خاصی نمود پیدا می‌کند. در بوف کور، راوی داستان از آن بیم دارد که مبادا تمام قوانین طبیعت تغییر یابند و سرنوشت او را در‌هم‌بپیچند و از آن‌چه که هست فاجعه‌بار‌ترش گردانند.[۴۶]

تک صدایی بودن آثارش

محمدرضا سرشار: آثار هدایت، همگی تک صدایی‌اند؛ و آن تک صدا نیز، صدای خود هدایت است. به‌عبارت‌دیگر هدایت در هیچ‌یک از داستان‌هایش، به شخصیت‌های مخالف اندیشهء خود، اصولاً اجازهء سخن گفتن نمی‌دهد؛ چه رسد به آن‌که به آنان رخصت دفاع از آرا و اعمالشان را بدهد![۴۷]


انور خامه‌ای: قهرمان‌های داستان‌هایش اغلب با همان زبان صحبت می‌کنند که خود او حرف می‌زند؛ و همان اصطلاحات و اندیشه‌هایی را به‌کار‌ می‌برند که خود او به‌کار ‌می‌برد.[۴۸]


نفرت هدایت از ابتذال، در بوف‌کور، به شکل نفرت راوی این داستان از رجاله‌ها و پیرمرد‌های خنزرپنزری تجلی می‌کند.[۴۹]

ترجمه به زبان‌های دیگر

بوف کور تا‌کنون به زبان‌های گوناگونی از جمله فرانسه، انگلیسی، آلمانی، سوئدی، اسپانیایی، عبری، چکی، مجارستانی، ترکی، ارمنی و کره‌ای ترجمه شده‌است.

نخستین‌بار ژوزه لسکو با همکاری هدایت بوف کور را به فرانسه ترجمه کرد و آن را در سال 1952 (دو سال پس از مرگ هدایت) با عنوان La chouette aveugle در فرانسه منتشر کرد. ترجمهء انگلیسی بوف کور نیز با ترجمهء دی پی کاستلو با عنوان The blind owl در سال 1958 منتشر شد.[۵۰]

شرایط سیاسی و اجتماعی در زمان نوشته‌شدن بوف کور

هدایت در بخش نخست کتاب گروه محکومین در نوشته‌ای تحت عنوان پیام کافکا، در مورد کافکا می‌گوید :

برای این‌که بتوان دربارهء آثار کافکا حکم قطعی کرد، ناچار باید زمان و سرزمینی را که در آن می‌زیسته و در آن‌جا پرورش یافته را در‌نظر گرفت.[۵۱]

آغاز دورهء ادبیات معاصر در ایران

در زمان شروع به کار هدایت، داستان‌نویسی به سبک و سیاق جدید، دوران طفولیت خود را می‌گذراند و این طفولیت از داستان‌های انتقادی-اجتماعی جمال‌زاده شروع شده‌ بود... اما هدایت چگونه با فاصله‌ای بدیع از نوع داستان‌نویسی زمان خود، اثری همچون بوف کور را خلق می‌کند؟[۵۲]

ظهور هنر هفتم

در دههء بیست میلادی، پاریس در قبضهء هنر تازه پا‌گرفتهء سینما بود. نزدیکان هدایت اذعان می‌کنند که هدایت به این پدیدهء جدید توجه بسیار داشته، به خصوص به سینمای اکسپرسیونیستی که در آن زمان عامل جهش‌زای هنر سینما به‌شمار‌می‌رفته‌است.[۵۳]

خود هدایت در نوشته‌هایش (مانند البعثة الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه و یا پروین دختر ساسان،) به‌صورت مستقیم به مقولهء سینما پرداخته‌است.[۵۴]

مسائل سیاسی و اجتماعی

علاوه بر پدیدهء سینما؛ مسائل بغرنج اجتماعی و سیاسی نیز در یاس و سرخوردگی برخی از شخصیت‌های داستانی هدایت بی‌تاثیر نیستند، به گونه‌ای که اغلب شخصیت‌های داستانی هدایت، روحیهء یاس‌آمیز خود را از محیط فقرآلود و زندگی پر از فقر و مسکنت و نیز سیاست‌های ناعادلانه و سرکوب‌گرایانهء نظام حاکم بر جامعه اکتساب می‌کنند. مثلا راوی بوف کور در اتاقی محقر و به قول خودش پر از فقر و مسکنت، در اتاقی که مثل گور است زندگی می‌کند، در حالی که رجاله‌ها را می‌بیند که همه از زندگی خوب و راحت و آسوده‌ای برخوردارند.[۵۵]

مصطفی فرزانه  :

صادق هدایت بطری ودکائی را که روی میز بود نشانم داد و گفت : این بطری را می‌بینی؟ اگر بگویم که برچسبش را کج چسبانده‌اند؛  زشتی شکل بطری، بی‌تناسبی رنگ‌های برچسب، زشتی خطی که با آن اسم مارکش را نوشته‌اند، و محتوی جگرخراشش را توجیه کرده‌ام، ندیده‌گرفته‌ام... وقتی می‌شود یکی دو ایراد گرفت که بقیهء بطری قابل قبول باشد. اما این بطری و آن‌چه توش هست آنقدر عیب دارد که جای ایراد نیست... باید از اصل زیرش بزنم. محیطی که در آن زندگی می‌کردیم دچار همین وضع بود : همه چیزش ایراد داشت و این عیب‌ها را ما در همه‌جا و همهء مواقع حس می‌کردیم. مسئله فقط سیاسی و اقتصادی و اداری نبود. به هرچه دست می‌زدید می‌لرزید و فرو‌می‌ریخت... عدم امنیت فقط در اوضاع اجتماعی دیده نمی‌شد، هر فردی در کنج خود در نا‌امنی به‌سر‌می‌برد.ref>فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، 44.</ref>

جریان سازی ها

داستان‌پردازی در ایران مراحل مختلفی را پشت‌سر‌نهاده و در اوج خود به تمثیل‌سازی و سمبل‌گرایی رسیده‌بود (منطق‌الطیر، مثنوی مولانا، آثار شیخ اشراق و ...) و انتظار آرمانی آن بود که در دوران جدید نیز از همین نقاط قوت و اوج حرکت کند. اتفاقاً بوف کور به‌صورت طبیعی و در ادامه و تکامل آن شیوه‌های ادبی به‌وجود آمده‌بود، ولی متاسفانه در زمان خود نه‌تنها فهمیده نشد بلکه مردود شناخته‌آمد (و بعید نیست که به خود نویسنده نیز باورانده باشند که این اثر چیزی نیست زیرا هدایت دیگر در این شیوه کار نکرد و لامحاله به سطوح نازلی لغزید.) و این باعث شد تا داستان‌نویسی در ایران، حرکت خود را از سکوهای نازل‌تری از قبیل رئالیسم سطحی اجتماعی، ادبیات توصیفی و امثال آن آغاز کند.[۵۶]

نظر خود نویسنده دربارهء بوف کور!

«حالا جنابعالی هم آمده‌اید روبروی من نشسته‌اید و دربارهء شاهکار‌های بی‌همتای من نطق می‌کنید؟... کدام شاهکار؟ همه‌اش سوتفاهم... شهرت پر افتخارمان هم سوتفاهم... اصلا سرتاسر زندگیم سوتفاهم بوده...»[۵۷]
 «...یک خاج‌پرست فرانسوی آمد زیر جلدم افتاد که بیا بوف کور را ترجمه کنم. گفتم من آن را نوشته‌ام برایم تمام شده دیگر به من مربوط نیست. هر کار می‌خواهی بکن... حالا افتاده به جان ناشرهای فرانسوی این‌در‌و‌آن‌در می‌زند هیچ‌کدام حاضر نیستند چاپش کنند. .... زکی! مگر ممکن است معلومات بنده را به زبان فرنگی چاپ بکنند؟... اگر خوب کرنش کردی، توی آدم‌ها قبولت دارند وگرنه موجودات پست و عقب ماندهء مدار چهل و هشت درجه را که نباید داخل آدم دانست...»ref>فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، 72.</ref>

سیروس شمیسا: در تفسیر داستان‌های ادبی (و اصولاً هر اثر والای ادبی) خود نویسنده حکم خواننده را دارد، یعنی آرای او نسبت به داستان تقریباً همان‌قدر غیرقطعی است که خواننده (و یا لاقل چنین وانمود می‌کند ). از‌این‌رو نویسندگان معمولاً در‌مورد این‌گونه آثار، خود اظهار نظر نمی‌کنند چنان‌که هدایت هم در مورد بوف‌کور سخنی نگفت. در این‌گونه موارد نویسنده فقط می‌گوید که این حوادث اتفاق افتاده‌است، همین![۵۸]

عوامل تاثیر‌گذار در نوشته‌شدن بوف کور

مطالعات (نمود و بررسی‌های) نویسنده در فرهنگ و ادبیات ''ایران باستان و هند و اروپا نیز بخشی از عوامل تاثیرگذار در تکوین این اثر بوده‌است.[۵۹]

اساطیر هندی عمدتاً از اهریمنان ضدّ‌خدا و ضدّ‌بشر تشکیل شده‌اند که در میان آن‌ها رکشس‌ها اصلی‌ترین ریشهء شخصیت بلافصل دراکولا یا اهریمن خون‌خوار غربی است.[۶۰]

در اساطیر هند دو گونه اهریمن وجود دارد : دسته‌ای دشمن خدایان و گروهی دشمن انسان‌اند. اسوراها خدایان ایرانی‌اند که در اساطیر هند به هیبت اهریمن پدیدار می‌شوند و با خدایان هندو می‌جنگند.[۶۱]

رکشس‌ها نیز نیروهای اهریمنی‌اند که نیروی خود را علیه انسان‌ها به‌کار می‌گیرند. رکشس‌ها اهریمنان گوشت‌خوار هستند (گوشتخواری در هند رفتاری زشت است.) گوشت‌خوار بودن اساطیر نکتهء جالبی است که هدایت گیاهخوار باید به آن واکنش داشته‌باشد.[۶۲]

در اساطیر هندی، بین شیوا و ویشنو بر سر تصاحب لکشمی رقابتی وجود دارد، که شیوا بر اثر شکست، زهر اژدرماری را سر‌می‌کشد. آزمایش مارناگ در بوف کور را می‌توان برداشتی آزاد از درگیری و رقابت شیوا و ویشنو بر سر الهه بانوی هوس، لکشمی، دانست. لکشمی از خدابانوان هندی، در دو منظر به زن اثیری و زن لکاته تبدیل می‌شود.[۶۳]

موارد تاثیر‌پذیرفته از بوف کور

مصطفی فرزانه در کتاب خود می‌نویسد :

چند سال پیش کتابی از یک نویسندهء جوان فرانسوی به نام ژاک آلن لژه Jack Alain Leger به‌دستم رسید که شرح تحولات زندگانی خود را بی‌پرده بیان‌ کرده‌بود. و ناگهان در صفحهء 191 کتاب او به این جمله برخوردم : 

مدتی خودم را به داشل هدایت Dashiell Hedayat ملقب کردم. و این برای ستایش صادق هدایت بود. برای ستایش شاهکارش بوف کور بود.[۶۴]

سینماگرانی که بوف کور را دست‌مایهء آثار خود قرار‌داده‌اند

دیوید لینچ در فیلم بزرگراه گمشده (The lost highway) از شخصیت زن اثیری الهام گرفته‌است.
رائول روییز در سال 1987 فیلمی بر‌اساس رمان بوف کور ساخته‌است.
بزرگمهر رفیعا در سال 1973 در آمریکا فیلمی 95 دقیقه‌ای بر پایهء رمان بوف کور ساخت و به‌عنوان پایان نامهء خود ارائه کرد.
در سال 1353، کیومرث درم بخش فیلمی 55 دقیقه‌ای بر پایهء این رمان ساخت.
خسرو سینایی در سال 1385 دربارهء زندگی صادق هدایت فیلمی با نام گفتگو با سایه ساخت که کم تاثر از بوف کور نبود.
داریوش مهرجویی بوف کور را الگوی خود برای ساخت فیلم هامون می‌داند.
به گفتهء فرهاد غبرایی مضمون رمان خانوادهء پاسکوآل دوآرته ( کامیلو خوزه سلا ) صرف‌نظر از سبک و سیاق و ساختار، شباهت‌هایی با بوف کور دارد.[۶۵]

نگاهی مختصر به متن بوف کور

در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش‌آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند، زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیلهء افیون و مواد مخدره است، ولی افسوس که تاثیر این‌گونه داروها موقت است و بجای تسکین بعد از مدتی بر شدت درد می‌افزاید[۶۶]
چون برای من هیچ اهمییتی ندارد که دیگران باور بکنند یا نکنند، فقط می‌ترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم، زیرا در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطهء هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگهدارم، و اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم، فقط برای این است که خودم را به سایه‌ام معرفی بکنم.»

« می‌دیدم که درد و رنج وجود دارد ولی خالی از هرگونه مفهوم و معنی بود، من میان رجاله‌ها یک نژاد مجهول و ناشناس شده بودم، به‌طوری که فراموش کرده بودند که سابق بر این جزو دنیای آن‌ها بوده‌ام.[۶۷]

آری جای دوتا دندان زرد کرم‌خورده که از لایش آیه‌های عربی بیرون می‌آمد روی صورت زنم دیده بودم. همین زن که مرا به خودش راه نمی‌داد، که مرا تحقیر می‌کرد ولی با وجود همهء این‌ها او را دوست داشتم.[۶۸]

مشخصات کتاب شناختی

صفحات

144صفحه

تاریخ نشر

1315 (1937 میلادی)

محل نشر

بمبئی

طراحی جلد و تصویرسازی و تغییرات طرح جلد در چاپ های مختلف

نقاشی جغد روی جلد کتاب کار خود هدایت است.


منبع شناسی

شمیسا، سیروس (1372) . داستان یک روح ( شرح و متن بوف کور صادق هدایت) . تهران: فردوس. ص. 350

فرزانه، م. ف (1372) . آشنایی با صادق هدایت . تهران: مرکز. ص. 451.

احمدزاده، حبیب (1395) . کد 24 یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد . تهران: سوره مهر. ص. 150.

اسحاق پور، یوسف (1380) . بر مزار صادق هدایت . ترجمه باقر پرهام. تهران: آگاه. ص. 86.

قربانی، محمدرضا (1372). نقد و تفسیر آثار صادق هدایت. تهران: ژرف . ص. 180.

سرشار، محمدرضا (1387). حقیقت بوف کور . تهران: کانون اندیشه جوان وابسته به موسسه کانون اندیشه جوان تهران . ص. 318.

هدایت ، جهانگیر (2003). نیمۀ پنهان سرگذشت صادق هدایت . تهران: ورجاوند. ص. 192.

درودیان، ولی الله (1397). صادق هدایت به روایت انجوی شیرازی . تهران: نیلوفر . ص. 216.

مونتی، ونسان (1331) . درباره صادق هدایت و آثار او . ترجمۀ حسن قائمیان . تهران: مترجم . ص. 155.

گلبن، محمد (1354) . کتابشناسی صادق هدایت. تهران: توس . ص. 204. شابک 9780050305356

بهارلوییان، شهرام؛ اسماعیلی، فتح الله (1379). شناخت نامۀ صادق هدایت. تهران: قطره. ص. 635.

دریابندری، نجف (۱۳۷۶)، «بوف کور»، یک گفتگو ناصر حریری با نجف دریابندری، به کوشش به کوشش ناصر حریری.، تهران: نشر کارنامه، ص. ۲۱۹، شابک ۶۰۱۳۴۳۱۹۶۴

ستاری، جلال (۱۳۷۷). بازتاب اسطوره در بوف کور. تهران: توس. ص. ۱۲۶. شابک ۹۶۴–۳۱۵–۴۷۵–۰–۹۶۴–۳۱۵–۴۷۵

شریفی، محمد (۱۳۷۲). صادق هدایت، زنده بگور و سه قطره خون.

طلوعی، محمود (۱۳۷۸). نابغه یا دیوانه. تهران: علم. ص. ۵۹۷. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۰۳۵-۵.

غیاثی، محمدتقی (۱۳۸۱). تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی). تهران: نیلوفر. ص. ۲۶۳. شابک ۹۶۴-۴۴۸-۰۳۷-۶.

کاتوزیان، محمدعلی همایون (۱۳۸۱). دربارهٔ بوف کور هدایت. تهران: مرکز. ص. ۱۷۵. شابک ۶۹۴–۳۰۵–۰۲۰–۲

کاتوزیان، محمدعلی همایون (۱۳۷۷). صادق هدایت از افسانه تا واقعیت. ترجمهٔ فیروزه مهاجر. تهران: طرح نو. ص. ۳۸۹. شابک ۹۶۴-۵۶۲۵-۴۹-۱.

کاتوزیان، محمدعلی همایون (۱۳۸۱). صادق هدایت و مرگ نویسنده. تهران: مرکز. ص. ۱۸۹. شابک ۹۶۴-۳۰۵-۱۱۶-۱.

مهرجویی، داریوش (۱۳۷۳)، «مصاحبه با داریوش مهرجویی توسط رامین جهانبگلو»، هامون، تهران: انتشارات زمانه

میرعابدینی، حسین (۱۳۷۷). کاظم فرهادی، ویراستار. صد سال داستان‌نویسی ایران. ۱ و ۲. تهران: چشمه. ص. ۷۵۴. شابک ۹۶۴-۶۱۹۴-۴۹-۴.


نوا نما نگاه

محمدرضا قربانی در صفحه 166 کتاب خود (نقد و تفسیر آثار صادق هدایت) می‌نویسد: «در بوف‌کور بیش از هر چیز تاثیر سمفونی شش چایکوسفکی احساس می‌شود.»



پانویس

  1. سرشار، حقیقت بوف کور، 27.
  2. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، 135.
  3. احمدزاده، کد 24، 121.
  4. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، 77.
  5. شمیسا، داستان یک روح، 10.
  6. «بوف کور». ویکی پدیا. بازبینی‌شده در ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹. 
  7. سرشار، حقیقت بوف کور، 261.
  8. سرشار، حقیقت بوف کور، 46 تا 60.
  9. سرشار، حقیقت بوف کور، 59.
  10. احمدزاده، کد 24، 32.
  11. احمدزاده، کد 24، 59.
  12. احمدزاده، کد 24، 62 و 63.
  13. احمدزاده، کد 24، 121.
  14. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، 88.
  15. [آشنایی با صادق هدایت . م. ف فرزانه . مرکز. ص89]
  16. احمدزاده، کد 24، 23.
  17. احمدزاده، کد 24، 72.
  18. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، 93.
  19. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، 94.
  20. «بوف کور». ویکی پدیا. بازبینی‌شده در ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹. 
  21. سرشار، حقیقت بوف کور، 65 و 66.
  22. سرشار، حقیقت بوف کور، 66.
  23. سرشار، حقیقت بوف کور، 76.
  24. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، 38.
  25. سرشار، حقیقت بوف کور، 66 و 67.
  26. شمیسا، داستان یک روح، 22.
  27. شمیسا، داستان یک روح، 13.
  28. شمیسا، داستان یک روح، 109.
  29. شمیسا، داستان یک روح، 23.
  30. شمیسا، داستان یک روح، 109 و 110.
  31. شمیسا، داستان یک روح، 117 و 118.
  32. احمدزاده، کد 24، 71.
  33. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، 105.
  34. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، 135.
  35. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، 149 و 150.
  36. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، 151 و 152.
  37. شمیسا، داستان یک روح، 37.
  38. احمدزاده، کد 24، 99.
  39. سرشار، حقیقت بوف کور، 249.
  40. شمیسا، داستان یک روح، 26.
  41. شمیسا، داستان یک روح، 38.
  42. شمیسا، داستان یک روح، 39.
  43. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، 75.
  44. احمدزاده، کد 24، 127.
  45. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، 131.
  46. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، 101.
  47. سرشار، حقیقت بوف کور، 260.
  48. سرشار، حقیقت بوف کور، 266.
  49. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، 155.
  50. «بوف کور». ویکی پدیا. بازبینی‌شده در ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹. 
  51. کافکا، گروه محکومین، 17.
  52. احمدزاده، کد 24، 21.
  53. احمدزاده، کد 24، 25.
  54. احمدزاده، کد 24، 27.
  55. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، 147.
  56. شمیسا، داستان یک روح، 5.
  57. [آشنایی با صادق هدایت . م. ف. فرزانه . مرکز . ص71]
  58. شمیسا، داستان یک روح، 138.
  59. احمدزاده، کد 24، 23.
  60. احمدزاده، کد 24، 71.
  61. احمدزاده، کد 24، 72.
  62. احمدزاده، کد 24، 74.
  63. احمدزاده، کد 24، 79.
  64. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، 17.
  65. «بوف کور». ویکی پدیا. بازبینی‌شده در ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹. 
  66. هدایت، بوف کور، 9.
  67. هدایت، بوف کور، 10.
  68. هدایت، بوف کور، 99.

منابع

  • شمیسا، سیروس (۱۳۷۲). داستان یک روح ( شرح و متن بوف کور صادق هدایت). تهران: فردوس. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۱۳۰۲.
  • سپانلو، محمد‌علی (۱۳۶۶). نویسندگان پیشرو ایران. تهران: نگاه.
  • احمد‌زاده، حبیب (۱۳۹۵). کد 24 یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد. تهران: سوره مهر.
  • سرشار، محمدرضا (۱۳۸۷). حقیقت بوف کور. تهران: کانون اندیشه جوان وابسته به موسسه کانون اندیشه جوان تهران.
  • فرزانه، م. ف. (۱۳۷۲). آشنایی با صادق هدایت. تهران: مرکز.
  • اسحاق‌پور، یوسف (۱۳۸۰). بر مزار صادق هدایت. ترجمهٔ باقر پرهام. تهران: آگاه.
  • قربانی، محمد‌رضا (۱۳۷۲). بر مزار صادق هدایت. تهران: ژرف.

پیوند به بیرون

  • «بوف کور». ویکی پدیا. بازبینی‌شده در ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹.