بیژن الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آقای مستقیم (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
آقای مستقیم (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
|تصویر                  = Bijan.jpg
|تصویر                  = Bijan.jpg
|توضیح تصویر            = ''''''
|توضیح تصویر            = ''''''
|نام اصلی                =  
|نام اصلی                = بیژن الهی شیرازی
|زمینه فعالیت            = سرایش، نقاشی، ترجمه
|زمینه فعالیت            = سرایش، نقاشی، ترجمه
|ملیت                    =
|ملیت                    =
خط ۸۹: خط ۸۹:
مسعود کیمیایی در رابطه با سال‌‌های آخر زندگی بیژن الهی چنین گفته‌ است:
مسعود کیمیایی در رابطه با سال‌‌های آخر زندگی بیژن الهی چنین گفته‌ است:
{{گفتاورد تزیینی|بیژن این اواخر خیلی حال روحی بدی داشت. خیلی از عصرهای خودش می‌ترسید. به دلیل این‌که من خیلی با او نزدیک بودم اصلاً نمی‌شود یک چیزهایی را گفت. برای این‌که زندگی به طور قطع صددرصد خصوصی او است. خیلی روزهای بدی را می گذراند. از غروب به بعد، از ساعت ۴ بعدازظهر به بعد واقعا یک مشت رطیل و عقرب در جانش بود تا فرضاً بشود ۱۲ و نیمه‌شب بگذرد تا یواش‌یواش آرام می‌شد. می‌آمد پهلوی من در مدرسه. بعد از این‌که بچه ها می‌رفتند، میز بیلیارد آنجا بود که بچه‌ها بازی می‌کردند و می‌نشست و سرش گرم بود. می‌نشست نگاه می‌کرد. هیچ‌کاری نمی‌توانستم بکنم... در آن روز عصر هر چه کردم نماند. می‌گفت: مسعود از غروب می ترسم. انگار در شنزار روی سنگ‌های داغ بدوی. همه کار کردم به خانه‌ام بیاید. برایش ماشین گرفتم اما آمد و زود رفت. پس‌فردا عصر به یادش بودم. پیش خودم فکر می کردم نکنه بترسد. رسیدم به مدرسه که به او تلفن بزنم دیدم یکی از دستیارام می‌خواهد چیزی بگوید، اما می ترسد- نه از من- از اینکه دروغ باشد، از اینکه ناخوشی قلب من بالا بزند. اما گفت...<ref name= "kimiaei"/>}}
{{گفتاورد تزیینی|بیژن این اواخر خیلی حال روحی بدی داشت. خیلی از عصرهای خودش می‌ترسید. به دلیل این‌که من خیلی با او نزدیک بودم اصلاً نمی‌شود یک چیزهایی را گفت. برای این‌که زندگی به طور قطع صددرصد خصوصی او است. خیلی روزهای بدی را می گذراند. از غروب به بعد، از ساعت ۴ بعدازظهر به بعد واقعا یک مشت رطیل و عقرب در جانش بود تا فرضاً بشود ۱۲ و نیمه‌شب بگذرد تا یواش‌یواش آرام می‌شد. می‌آمد پهلوی من در مدرسه. بعد از این‌که بچه ها می‌رفتند، میز بیلیارد آنجا بود که بچه‌ها بازی می‌کردند و می‌نشست و سرش گرم بود. می‌نشست نگاه می‌کرد. هیچ‌کاری نمی‌توانستم بکنم... در آن روز عصر هر چه کردم نماند. می‌گفت: مسعود از غروب می ترسم. انگار در شنزار روی سنگ‌های داغ بدوی. همه کار کردم به خانه‌ام بیاید. برایش ماشین گرفتم اما آمد و زود رفت. پس‌فردا عصر به یادش بودم. پیش خودم فکر می کردم نکنه بترسد. رسیدم به مدرسه که به او تلفن بزنم دیدم یکی از دستیارام می‌خواهد چیزی بگوید، اما می ترسد- نه از من- از اینکه دروغ باشد، از اینکه ناخوشی قلب من بالا بزند. اما گفت...<ref name= "kimiaei"/>}}
===روایت مرگ او به این شکل است===
به نقل از هادی محیط:
{{گفتاورد تزیینی|روایت مرگ او به این شکل است که ظاهراً بیژن احساس ناراحتی قلبی می‌کند و نمی‌دانم چگونه بوده که با [[محمدرضا پورجعفری]]ِ داستان‌نویس برای بردنش به بیمارستان و همان زمان هوای تهران به شدت آلوده بود. ظاهراْ آن‌ها که با آزانس به بیمارستان می‌رفتند به ترافیک  سنگینی برخورد می‌کنند و تا برسند، بیژن تمام می‌کند... پس‌فردای آن روز که دخترش سلمی هم از پاریس رسید صبح با یکی دو ماشین به سمت بهشت‌ زهرا رفتیم. من و داریوش (اسدی کیارس) و مجتبی آجرلو از دوستان داریوش به غسالخانه رفتیم و جسد بیژن را آوردند. مثل یکی دیگر از خودش شده بود. از همیشه لاغرتر می‌نمود. مرگ حالا در او بود. موهای بلند جوگندمیش را که از پشت می‌بست، داشت. تن نحیف عریانش رو سنگ غسالخانه چیز کمی از بیژن زنده را در خود نشان می‌داد. لپ‌هایش کامل فرورفته بود. با دهان نیمه‌باز انگاری برای تنفس در حال تنفس برای همیشه خاموش شده‌ باشد... بعد آمبولانسی آمد برای بردن او... بعد از آمدن آمبولانس از من خواسته شد که سوار آمبولانس شوم و با راننده به سمت چالوس برویم... نرسیده به چالوس بایستی وارد یک جاده فرعی می‌شدیم و تا یک ساعت در دل کوهستان‌های زیبای شمال می‌راندیم تا به روستای بیجده نو برسیم. در کل آن روز به جز روستاییان، بیست سی نفر بیشتر نبودیم. یکی از اهالی روستا بر جنازه نماز خواند و سپس بیژن الهی را در سراشیبی یک گورستان کوچک در دل کوهستان‌های البرز به خاک سپردیم و برگشتیم.<ref name= "hadimohit"/>}}
==زندگی و تراث==
==زندگی و تراث==
===سال‌شمار زندگی بیژن الهی===
===سال‌شمار زندگی بیژن الهی===
خط ۹۶: خط ۹۹:
بیژن الهی، که نام کامل‌اش در شناسنامه بیژن الهی شیرازی بود، در شانزدهم تیرماه سال ۱۳۲۴ شمسی به دنیا آمد.<ref name= "Arman">{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=اصفهانی |نام۱=سامان|عنوان= بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت}}</ref> پدر او محمد
بیژن الهی، که نام کامل‌اش در شناسنامه بیژن الهی شیرازی بود، در شانزدهم تیرماه سال ۱۳۲۴ شمسی به دنیا آمد.<ref name= "Arman">{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=اصفهانی |نام۱=سامان|عنوان= بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت}}</ref> پدر او محمد
===شخصیت و اندیشه===
===شخصیت و اندیشه===
 
بیژن الهی دارای شخصیت سرسخت و عزلت‌گزینی بود. این عزلت‌گزینی به‌گونه‌ای بود که در دهه‌های پایانی عمرش، گمان می‌رقت که دیگر او زنده نیست. شخصیت گوشه‌گیر او به‌گونه‌ای بود که هرگز اجازهٔ چاپ مجدد آثارش یا چاپ آثار منتشرنشده‌اش را نمی‌داد. به نقل از هادی محیط، بیژن الهی در گفت‌وگویی با وی، علت چاپ نشدن آثارش را «همین دوستان روشن‌فکر» معرفی کرده‌ است. «این‌ها نگذاشتند من کار کنم.» <ref name= "hadimohit">{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=محیط |نام۱=هادی||عنوان= بیژن الهی شیرازی|}}</ref>{{سخ}}
همچنی از نظر هادی محیط، بیزن الهی دارای شخصیتی بی‌حوصله و خسته از روزگار و اندکی افسرده بوده است:
{{نقل‌قول|...وگرنه هنوز می‌گفت و می‌خندید و نشاط زندگی داشت. آدمی نبود که البته بشود وارد جهان شخصی‌اش شد. به شدت گزیده‌کار و سخت‌گیر بود در انتخاب آدم‌های اطرافش و فاصله‌ها را می‌ناخت و فاصله‌ها را ارج می‌نهاد.<ref name= "hadimohit"/>}}
===زمینهٔ فعالیت===
===زمینهٔ فعالیت===


خط ۱۲۷: خط ۱۳۲:
====[[فریدون رهنما]]====
====[[فریدون رهنما]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Darjavanirahnam2.png|80px|بی‌قاب|right|هیچ]]آن زمان‌ها خیلی‌ها به ریش ما خندیند، لج خیلی‌ها بالا آمد، که طفل اول باید برود سواد یاد بگیرد، بعد فلان و بهمان بکند! فریدون رهنما ولی، به طفل پناهی داد. خدا بیامرزد. گفت: «غلط کرده‌اند! «الوار» گفته مهرورزی راه شناسایی است!<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = الهی|نام = بیژن|عنوان = این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی|ص=}}</ref> [...] آشنایی‌ ما با رمبو انگار که از سال  ۴۰ بوده‌ است، و حتماً از روی ترجمه‌های فارسی. بنده، آن روزگار، شانزده سالم بود و شعرهای مهملی می‌گفتم. تنها خاصیت آن ترجمه‌ها حیرت بنده بود که: پس چرا این همه اشتهار؟ من که بهتر می‌سرایم از این پسره! رحمت کند خداوند فریدون رهنما را که، به راستی، حق نمک دارد بر بنده و در سایه‌ی آموزش او بود که دانستم عجب خیط کرده‌ام، گرچه تقصیر من نبود! رهنما شعری خواند، یک شعر فقط، که با این همه بس‌ بود کله‌پا کُنَدَم. این، گویا، یگانه شعری بود که خودش از رمبو ترجمه کرده بود، و همین چیزی‌‌ست که تحت عنوان سپیده در این دفتر(اشاره به دفتر شعر اشراق‌ها) می‌خوانید. این ترجمه پاک از یادم رفت، الا یک سطر، که هیچ‌گاه نرفت: «به بیداری نیمروز بود!» این تنها یادگار اوست، در حافظه‌ٔ نیم مرده‌ام، که در این دفتر جا خوش‌ کرده.'''منبع در اشراقها بیاید.'''}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Darjavanirahnam2.png|80px|بی‌قاب|right|هیچ]]آن زمان‌ها خیلی‌ها به ریش ما خندیند، لج خیلی‌ها بالا آمد، که طفل اول باید برود سواد یاد بگیرد، بعد فلان و بهمان بکند! فریدون رهنما ولی، به طفل پناهی داد. خدا بیامرزد. گفت: «غلط کرده‌اند! «الوار» گفته مهرورزی راه شناسایی است!<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = الهی|نام = بیژن|عنوان = این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی|ص=}}</ref> [...] آشنایی‌ ما با رمبو انگار که از سال  ۴۰ بوده‌ است، و حتماً از روی ترجمه‌های فارسی. بنده، آن روزگار، شانزده سالم بود و شعرهای مهملی می‌گفتم. تنها خاصیت آن ترجمه‌ها حیرت بنده بود که: پس چرا این همه اشتهار؟ من که بهتر می‌سرایم از این پسره! رحمت کند خداوند فریدون رهنما را که، به راستی، حق نمک دارد بر بنده و در سایه‌ی آموزش او بود که دانستم عجب خیط کرده‌ام، گرچه تقصیر من نبود! رهنما شعری خواند، یک شعر فقط، که با این همه بس‌ بود کله‌پا کُنَدَم. این، گویا، یگانه شعری بود که خودش از رمبو ترجمه کرده بود، و همین چیزی‌‌ست که تحت عنوان سپیده در این دفتر(اشاره به دفتر شعر اشراق‌ها) می‌خوانید. این ترجمه پاک از یادم رفت، الا یک سطر، که هیچ‌گاه نرفت: «به بیداری نیمروز بود!» این تنها یادگار اوست، در حافظه‌ٔ نیم مرده‌ام، که در این دفتر جا خوش‌ کرده.'''منبع در اشراقها بیاید.'''}}
====[[رضا براهنی]]====
بیژن الهی در گفت‌وگویی با هادی محیط:
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Reza-tfh.jpg|80px|بی‌قاب|right|هیچ]]براهنی خیلی دیر شروع شروع کرده.براهنی فرض کن تاریخ چاپش از من قدیمی‌تر نیست. دیگه شعرش خنده‌دار نیست. به هر ترتیب خودش رو بهتر کرد. قدیم مضحک بود. خیلی مضحک بود... «بلبل کویری/بشکن‌زنان و رقص‌کنان، خندان/...فکر کن چ چ چ. بلبل کویری، بشکن‌زنان و رقص‌کنان، خندان/ بر پشت اشتری به هزاران رنگ.» اون کتاب مصیبت زیر آفتاب که به دستم رسید خیلی می‌خندیدم. من متأسفانه از دست دادم... «خودنویسی که تو با آن نامه نوشتی و گمش کردی/ و من از سوپور سرکوچه این را بگرفتم و می‌نویسم اکنون با آن این‌ها را!»... یا ... «پشت آن آیینه‌ من اسکلتی بودم تاس و تو هم چون گل یاسی بودی...!» خیلی بانمک بود.« قاب عکسی که تو گفتی زشت است و سپس جیغ زدی زیباست...»واقعاً طفلکیه! الآن پشت این یارو زبان‌بازی و فلان و این حرف‌ها پنهان شده که دیده نمی‌شه. اصرار عجیبی هم داشت که مثلاً نیمایی کار کنه که افتضاح می‌شد.<ref name= "hadimohit"/>}}
===بیژن الهی و سیاست===
===بیژن الهی و سیاست===
[[آیدین آغداشلو]] معتقد است بیژن الهی اصولاً آدم سیاسی‌ای نبود:
[[آیدین آغداشلو]] معتقد است بیژن الهی اصولاً آدم سیاسی‌ای نبود:
خط ۲۲۰: خط ۲۲۸:
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=صبا |نام۱=محسن|تاریخ= آبان ۱۳۹۴ |عنوان= دربارهٔ دوستم، بيژن الهی|ژورنال=اندیشه پویا|دوره= |شماره=۳۰ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۱۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=صبا |نام۱=محسن|تاریخ= آبان ۱۳۹۴ |عنوان= دربارهٔ دوستم، بيژن الهی|ژورنال=اندیشه پویا|دوره= |شماره=۳۰ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۱۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=اصفهانی |نام۱=سامان|تاریخ= ۲۳ آذر ۱۳۹۶ |عنوان= بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت|ژورنال=آرمان امروز|دوره= |شماره=۳۴۹۰ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۲۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=اصفهانی |نام۱=سامان|تاریخ= ۲۳ آذر ۱۳۹۶ |عنوان= بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت|ژورنال=آرمان امروز|دوره= |شماره=۳۴۹۰ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۲۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=محیط |نام۱=هادی|تاریخ= خرداد و تیر ۱۳۹۴ |عنوان= بیژن الهی شیرازی|ژورنال=هنگام|دوره= |شماره=۱۴ و ۱۵ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۲۱مرداد۱۳۹۸}}
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/2010/12/101201_l41_book_bijan_elahi_obituaryh/|عنوان=بیژن الهی، شاعر، مترجم و نقاش درگذشت|ناشر= وبگاه بی‌بی‌سی فارسی|تاریخ= ۱۰ آذر ۱۳۸۹|تاریخ بازدید= ۲۰ مرداد ۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/2010/12/101201_l41_book_bijan_elahi_obituaryh/|عنوان=بیژن الهی، شاعر، مترجم و نقاش درگذشت|ناشر= وبگاه بی‌بی‌سی فارسی|تاریخ= ۱۰ آذر ۱۳۸۹|تاریخ بازدید= ۲۰ مرداد ۱۳۹۸}}

نسخهٔ ‏۲۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۴۰

بیژن الهی

'
نام اصلی بیژن الهی شیرازی
زمینهٔ کاری سرایش، نقاشی، ترجمه
زادروز ۱۶ تیر ۱۳۲۴
تهران
پدر و مادر علی‌محمد الهی و قدسی‌خانم
مرگ ۹ آذر ۱۳۸۹
تهران، خیابان شیراز
محل زندگی تهران، لندن، پاریس
زعفرانیه، تهران
علت مرگ ایست قلبی
جایگاه خاکسپاری بیجده نو، مرزن‌آباد
پیشه شاعر، نقاش، مترجم
همسر(ها) غزاله علیزاده، ژاله کاظمی
فرزندان سلمی
استاد جواد حمیدی
دلیل سرشناسی شعر برف
اثرپذیرفته از نیما یوشیج،فریدون رهنما، آرتور رمبو، کنستانتین کاوافی و...

بیژن الهی شاعر، نفاش و مترجم ابرانی بود.

* * *

داستانک

خرابه‌های ری نزدیک تهران است

محسن صبا، دوست صمیمی بیژن، که با او هم‌مدرسه‌ای نیز بوده است، چنین نقل می‌کند:

ترجمهٔ لورکا، بیانیهٔ شعر حجم و رؤیایی

به نقل از محسن صبا:

چشم ژاله‌بار

مسعود کیمیاییِ فیلم‌ساز که از نوجوانی با بیژن الهی دوست صمیمی بود، در مصاحبه‌ای داستان ازدواج الهی با ژاله کاظمی را چنین توصیف کرده است:

غروب‌ها

مسعود کیمیایی در رابطه با سال‌‌های آخر زندگی بیژن الهی چنین گفته‌ است:

روایت مرگ او به این شکل است

به نقل از هادی محیط:

زندگی و تراث

سال‌شمار زندگی بیژن الهی

  • ۱۳۲۴: تولد در محلهٔ حسن‌آباد تهران. ۱۶ تیرماه ۱۳۲۴
  • ۱۳۵۰: انتشار دویست نسخه از «علف ایام» در قطع خشتی. سوزاندن همهٔ نسخه‌های «علف‌ ایام»

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

بیژن الهی، که نام کامل‌اش در شناسنامه بیژن الهی شیرازی بود، در شانزدهم تیرماه سال ۱۳۲۴ شمسی به دنیا آمد.[۵] پدر او محمد

شخصیت و اندیشه

بیژن الهی دارای شخصیت سرسخت و عزلت‌گزینی بود. این عزلت‌گزینی به‌گونه‌ای بود که در دهه‌های پایانی عمرش، گمان می‌رقت که دیگر او زنده نیست. شخصیت گوشه‌گیر او به‌گونه‌ای بود که هرگز اجازهٔ چاپ مجدد آثارش یا چاپ آثار منتشرنشده‌اش را نمی‌داد. به نقل از هادی محیط، بیژن الهی در گفت‌وگویی با وی، علت چاپ نشدن آثارش را «همین دوستان روشن‌فکر» معرفی کرده‌ است. «این‌ها نگذاشتند من کار کنم.» [۴]
همچنی از نظر هادی محیط، بیزن الهی دارای شخصیتی بی‌حوصله و خسته از روزگار و اندکی افسرده بوده است:

...وگرنه هنوز می‌گفت و می‌خندید و نشاط زندگی داشت. آدمی نبود که البته بشود وارد جهان شخصی‌اش شد. به شدت گزیده‌کار و سخت‌گیر بود در انتخاب آدم‌های اطرافش و فاصله‌ها را می‌ناخت و فاصله‌ها را ارج می‌نهاد.[۴]

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران

قاسم هاشمی‌نژاد

قاسم هاشمی‌نژاد، از دوستان الهی، پس از مرگ او در یادداشتی چنین از دوست رفته‌اش یادکرد:

آیدین آغداشلو

به باور آیدین آغداشلو:

م. مؤید

اسماعیل خویی

یدالله رؤیایی

حافط موسوی

جعفر مدرس صادقی

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

نیما یوشیج

فریدون رهنما

رضا براهنی

بیژن الهی در گفت‌وگویی با هادی محیط:

بیژن الهی و سیاست

آیدین آغداشلو معتقد است بیژن الهی اصولاً آدم سیاسی‌ای نبود:

خب هر آدمی سیاسی است. هر آدمی وقتی هوا گرم می‌شود غر می‌زند، هوا سرد می شود می‌رود در اتاقش. بالاخره آدم است و به وقایع اطراف خودش عکس‌العمل نشان می‌دهد. یک جایی از یک خبر خوش، خوشحال می‌شود، گاهی ناراحت می‌شود، خب این وجه غالب یک آدم هوشیار و متمدن است. اما سیاسی بودن به عنوان این‌که فرقه و حزبی را به یک معنای ازپیش‌تعیین‌شده دنبال کند و براساس آن عمل کند، فرق دارد. در این صورت پیوسته می‌رود به اپوزیسیون، یعنی آن طوری که در همان دههٔ چهل جریان داشت، هدایت می‌شد، آل‌احمد می‌گفت برای کجا بنویسند و کجا ننویسند، آدم سیاسی آل احمد بود، حتی شاملو هم نبود، به این معنایی که اشاره کردم، خلیل ملکی بود. اگر به این معنا بخواهید آدم سیاسی را در نظر بگیرید، بیژن آدم سیاسی نبود. ولی به معنای این‌که بالاخره نسبت به اتفاقات داوری و نظر داشت، بله این طور بود.[۷]

اما به گفته‌ٔ غلام‌رضا صراف بیژن الهی نه تنها سیاسی بود، بلکه در شعر‌هایش رگه‌های مخالفت با رژیم شاهنشاهی دیده می‌شده است:

به نظر من جریان نقد ساده‌نگر براساس روساخت قضاوت می‌کند. شاید بنیان‌های سیاسی شعر این شاعران(منظور بیژن الهی و شاعران هم‌سبک اوست.) نسبت به شاعران دیگر بسیار قوی‌تر باشد. مطمئناً آن زیباشناسی حقیقی که محصول خلاقیت است از شرایط پیرامونی تأثیر می‌پذیرد، حال شاعری مانند شاملو رخدادهای سیاسی، مانند جریان سیاهکل را طوری بیان می‌کند که المان‌ها و نمادهایش قابل تشخیص است. ولی برای مثال در شعر ذوذنبی بر خاک، که اردبیلی می‌گوید:

«الامان ای جوخه! ماشه را نچکان/ هنوز اندکی شب است»، این اتفاق بسیار درونی‌تر نشان داده می‌شود. در مورد الهی باید بگویم که در سه شعری که مجلهٔ روزن چاپ کرد می‌توان گرایش سیاسی و رادیکال او را در مبارزه با نظام شاهنشاهی پیشین پیگیری کرد. برای مثال دریکی از آن‌ها درخصوص اعدام یک زندانی سیاسی در پیش از انقلاب می گوید: « ما که زادگاه، وطن، قلمرومان، چارپایه‌یی کوتاه است/در دم تبعید -کشیدن چارپایه‌یی - / در دم خفقان/ بدانیم پادشاه هواییم، پادشاه هواییم».[۱۲]

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

بیژن الهی و دیگر افراد هم‌نسل خود در جریانی ویژه از نظر زبانی قرار داشتند و با نگاهی کاملاً نو به ادبیات فارسی می‌نگریستند. جریانی که به ویژه با کندوکاو در دقایق زبان فارسی و نوعی آشنایی‌زدایی از عادت‌های زبانی، نگاهی نو به ادبیات کلاسیک فارسی، به ویژه ادبیات عرفانی، احیا ظرفیت‌های نادیده‌انگاشته در زبان فارسی و پیوندزدن تمامی این‌ها با ادبیات جهان مشخص می‌شد و به ادبیات رویکردی نامتعارف داشت. ازهمین رو گذشته‌گرایی شاعری چون بیژن الهی نه یک گذشته گرایی فرسوده، آن گونه که در گرایش استادان محافظه‌کار ادبیات مشهود است، که نوعی نگاه خلاق و نامتعارف به گذشته است که بخشی از آن از شناخت توأمان ادبیات کلاسیک و مدرن جهان نشئت می‌گیرد. ازهمین رو بازخوانی اشعار و ترجمه‌های بیژن الهی نوعی مواجهه دیگرگونه با سنت ادبی را نیز امکان پذیر می کند.[۱۳]
به باور محمد آزرم، بیژن الهی شاعر فرم سازی با لحن زبان و تصویرهای زبانی است. همچنین او معتقد است یکی از دلایل سکوت شعری الهی با وجود ممارست او در ترجمه می تواند مساله عرفان و تجربه زیسته او در این حوزه باشد. الهی در پایان دهه چهل و مقارن با انتشار بیانیه شعر حجم، عبارت مشهوری دارد که می تواند در تاویل مفهوم عرفان راهگشا باشد: «حرکت ما عرفانی در شعر است. ما در شعر عرفان می کنیم.» اگر به شعر «از افق آغاز کرده» نگاه کنیم، درمی یابیم که زبان شعر و چگونگی بیان آن که پدیدآورنده فرم شعر هم هست، خود آن «عرفان» است که الهی از آن حرف زده و اشاره ای که در این شعر به «سدره المنتها» می شود هم به خاطر معناهای متکثری که دارد، در ساختن فرمی که شهودی زبانی است نقش موثری ایفا می کند:
از افق آغاز کرده
آخر باد را یکی
(مادری انگار) بر سرم
می ایستاند: بامی
که وقفه می دهد شیرین
به قاصدک‌هایی همواره
از گمشدگانی دیگر
به گمشدگانی دیگر.
از-افق- آغاز- کرده را بگو
به کجا رود، به کجا...
ای مبتدای منظر چشم،
سدره المنتها!
استفاده از تکنیک‌های ادبیات مدرن در کنار دانش او از ادبیات کلاسیک، منجر به خلق فضایی نو و تصویرپردازی ویژه‌ای در شعر بیژن الهی شد. از جمله شاخصه‌های مهم شعر او تقطیع و چینش منحصربه‌فرد واژگان و همچنین تلفیق گزاره‌های انفصالی، تلویحی و به‌هم‌پیوستن توانش ارتباطی و روایی و خلق صحنه‌های بدیع و تصویرسازی‌های تازه و نو در شعر فارسی بود. نگاه ارگانیک او به تقطیع و کاربردهای زیبایش از ویرگول و خط تیره و دو نقطه و... آثار او را از شاعران هم‌نسل خودش متمایز جلوه می‌داد و به‌نوعی سایه او را بر شعر شاعران پیشرو «شعر دیگر» می‌گستراند.[۵]

کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. صبا، محسن. دو گفتار. صص. ۴۰ و ۴۱.
  2. صبا، محسن. دربارهٔ دوستم، بيژن الهی. 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ اکبری، مینا. جواب آن تنهایی را چه کسی می‌دهد؟. 
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ محیط، هادی. بیژن الهی شیرازی. 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ اصفهانی، سامان. بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت. 
  6. هاشمی‌نژاد، قاسم. بیژن الهی و صدای رازگشای او. 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ حسینی، فرزام. بیژن الهی نخواست شاعر رسمی باشد. 
  8. مؤید، م.. دربارهٔ دوستم، بيژن الهی. 
  9. «بیژن الهی، شاعر، مترجم و نقاش درگذشت». 
  10. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی.
  11. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی.
  12. جعفری، سهراب. بیژن الهی حقیقی ترین پیرو نیما. 
  13. حیدرقزوینی، پیام. کارنامه ایام گذشته. 

منابع

  1. صبا، محسن (۱۳۹۴). دو گفتار. تهران: آوانوشت. شابک ۹۷۸۶۰۰۷۰۲۴۱۱۳ مقدار |شابک= را بررسی کنید: checksum (کمک).
  2. الهی، بیژن (۱۳۹۰). این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. تهران: آوانوشت. شابک ۹۷۸۶۰۰۹۱۸۹۳۵۹.
  3. اکبری، مینا. «جواب آن تنهایی را چه کسی می‌دهد؟». اعتماد، ش. ۲۸۵۹ (۴ دی ۱۳۹۲). 
  4. هاشمی‌نژاد، قاسم. «بیژن الهی و صدای رازگشای او». شرق، ش. ۱۱۲۶ (۱۱ آذر ۱۳۸۹). 
  5. حسینی، فرزام. «بیژن الهی نخواست شاعر رسمی باشد». اعتماد، ش. ۲۸۶۲ (۸ دی ۱۳۹۲). 
  6. جعفری، سهراب. «بیژن الهی حقیقی ترین پیرو نیما». اعتماد، ش. ۳۱۲۷ (۱۷ آذر ۱۳۹۳). 
  7. حیدرقزوینی، پیام. «کارنامه ایام گذشته». شرق، ش. ۳۲۳۶ (۱۴ شهریور ۱۳۹۷). 
  8. مؤید، م.. «دربارهٔ دوستم، بيژن الهی». اعتماد، ش. ۴۴۲۱ (۱ مرداد ۱۳۹۸). 
  9. صبا، محسن. «دربارهٔ دوستم، بيژن الهی». اندیشه پویا، ش. ۳۰ (آبان ۱۳۹۴). 
  10. اصفهانی، سامان. «بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت». آرمان امروز، ش. ۳۴۹۰ (۲۳ آذر ۱۳۹۶). 
  11. محیط، هادی. «بیژن الهی شیرازی». هنگام، ش. ۱۴ و ۱۵ (خرداد و تیر ۱۳۹۴). 

پیوند به بیرون