جمال میرصادقی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ثریا (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
ثریا (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:
::«نه، تنها نمی‌روی، با هم می‌رویم.»  
::«نه، تنها نمی‌روی، با هم می‌رویم.»  
:برف دوباره بنا کرده بود به باریدن و جای پاهای میم را می‌پوشاند. به کوه سیاه نگاه کرد.  
:برف دوباره بنا کرده بود به باریدن و جای پاهای میم را می‌پوشاند. به کوه سیاه نگاه کرد.  
::«منتظر نشد که با هم برویم، من هم دنبالش می‌روم.»<ref name=''ساره دستاران''/>  
::«منتظر نشد که با هم برویم، من هم دنبالش می‌روم.»
 
<ref name=''ساره دستاران''/>  


===داستانک‌های قهر===
===داستانک‌های قهر===
خط ۱۳۹: خط ۱۴۱:
در کودکی به با خواندن کتاب «امیر ارسالان نامدار» به کتاب و قصه خوانی علاقه‌مد می‌شود. پول‌هایش را جمع می‌کند و با یک‌قران ، دوزار کتاب کرایه می‌کند. «تارزان» چنان در او تأثیر می‌گذارد که با دوستش تصمیم می‌گیرند طناب و کارد بخرند و راهی جنگل‌های مازندارن شوند. به رمان‌های پرحادثۀ فرانسوی می‌رسد: کنت مونت کریستو، سه تفنگدار و بعد رمان‌های پلیسی.
در کودکی به با خواندن کتاب «امیر ارسالان نامدار» به کتاب و قصه خوانی علاقه‌مد می‌شود. پول‌هایش را جمع می‌کند و با یک‌قران ، دوزار کتاب کرایه می‌کند. «تارزان» چنان در او تأثیر می‌گذارد که با دوستش تصمیم می‌گیرند طناب و کارد بخرند و راهی جنگل‌های مازندارن شوند. به رمان‌های پرحادثۀ فرانسوی می‌رسد: کنت مونت کریستو، سه تفنگدار و بعد رمان‌های پلیسی.
کم‌:م به نظرش می‌رسد خودش هم می‌تواند بنویسد. در دبیرستان انشاهای خوبی می‌نویسد. با دوستش [[بیژن مفید]] قرار می‌گذارند که ماهیانه مطالبی بنویسند و نوشته‌های یکدیگر را نقد کنند.  
کم‌:م به نظرش می‌رسد خودش هم می‌تواند بنویسد. در دبیرستان انشاهای خوبی می‌نویسد. با دوستش [[بیژن مفید]] قرار می‌گذارند که ماهیانه مطالبی بنویسند و نوشته‌های یکدیگر را نقد کنند.  
در سال‌های دانشگاه، داستان «برف‌ها، سگ‌ها و کلاغ‌ها» را برای مسابقۀ داستان مجلۀ [[سخن]] می‌فرستد، سال ۱۳۳۷. داستانش چاپ می‌شود و برندۀ جایزۀ اول. تمام سیصد تومان جایزۀ خود را خرج می‌کند: ساعت و کفش و لباس می‌خرد وبقیه را به رفقایش سور می‌دهد. <ref name=''ساره دستاران''/>  
در سال‌های دانشگاه، داستان «برف‌ها، سگ‌ها و کلاغ‌ها» را برای مسابقۀ داستان مجلۀ [[سخن]] می‌فرستد، سال ۱۳۳۷. داستانش چاپ می‌شود و برندۀ جایزۀ اول. تمام سیصد تومان جایزۀ خود را خرج می‌کند: ساعت و کفش و لباس می‌خرد وبقیه را به رفقایش سور می‌دهد.  
 
<ref name=''ساره دستاران''/>  




   
   
===شخصیت و اندیشه===
===شخصیت و اندیشه===
[[ جمال میرصادقی| میرصادقی]] بر این اعتقاد است که گیرایی و سرگرم‌کنندگی شاهکارهای ادبی ترفندی ادبی و سطحی نیست، بلکه عنصری است جدایی ناپذیر از فضای اثر و با ذات اثر پیوسته و درامیخته است.  <ref name=''ساره دستاران''/>  
[[ جمال میرصادقی| میرصادقی]] بر این اعتقاد است که گیرایی و سرگرم‌کنندگی شاهکارهای ادبی ترفندی ادبی و سطحی نیست، بلکه عنصری است جدایی ناپذیر از فضای اثر و با ذات اثر پیوسته و درامیخته است.   
 
<ref name=''ساره دستاران''/>  




===زمینهٔ فعالیت===
===زمینهٔ فعالیت===
جمال میرصادقی تقریباَ همزمان با [[هوشنگ گلشیری]] آموزش داستان‌نویسی را در ایران بنا نهادند، هرچند زاویه دیدشان چندان به هم نزدیک نبود؛ [[هوشنگ گلشیری|گلشیری]] بر فردیت تأکید داشت و میرصادقی همچنان فرد را جزیی از اجتماع می‌داند.<ref name=''ساره دستاران''/>  
جمال میرصادقی تقریباَ همزمان با [[هوشنگ گلشیری]] آموزش داستان‌نویسی را در ایران بنا نهادند، هرچند زاویه دیدشان چندان به هم نزدیک نبود؛ [[هوشنگ گلشیری|گلشیری]] بر فردیت تأکید داشت و میرصادقی همچنان فرد را جزیی از اجتماع می‌داند.
 
<ref name=''ساره دستاران''/>  
   
   
===یادمان و بزرگداشت‌ها===
===یادمان و بزرگداشت‌ها===
خط ۱۵۴: خط ۱۶۲:


#در برنامه عصر کتاب که یکشنبه (بیست‌و هشتم مردادماه) در خانه کتاب برگزار شد از مقام ادبی جمال میرصادقی به عنوان یک نویسنده پیشکسوت و مدرس داستان‌نویسی تقدیر شد. در این برنامه برخی از شاگردان او از گذشته تا امروز حضور داشتند.  
#در برنامه عصر کتاب که یکشنبه (بیست‌و هشتم مردادماه) در خانه کتاب برگزار شد از مقام ادبی جمال میرصادقی به عنوان یک نویسنده پیشکسوت و مدرس داستان‌نویسی تقدیر شد. در این برنامه برخی از شاگردان او از گذشته تا امروز حضور داشتند.  
#
#کتاب هفته در سال ۱۳۹۴ وی›ه نامه‌ای ردبارۀ جمال میرصادقی چاپ می‌کنددر این ویژه‌امه هلاوه بر کتابشناسی و زندگی او، چند داستان از جمال میرصادقی نیز به چاپ رسیده است. کسانی چون [[شهرام اقبال‌زاده]]، [[کاوه فولادی‌نسب]]،  [[طلا نژاد حسن]]، [[علی‌اصغر عزتی پاک]]، [[بهاءالدین مرشدی]]، [[نسرین اسدی]] و [[علی زارع قنات‌نوری]] مطالبی دربارۀ او نوشته‌اند.
 
{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی= |نام= |نام خانوادگی= |نام= |تاریخ= ۲۶ دی ۱۳۹۴|عنوان= به کی سلام کنم|پیوند= |ژورنال= کتاب هفته|دوره= سال چهارم|شماره= ۸۹|صفحات= |doi= |تاریخ بازبینی= }}
 
===از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)===
===از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)===


خط ۳۲۲: خط ۳۳۳:
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =میرصادقی|نام=جمال |پیوند نویسنده= |عنوان= عناصر داستان|ترجمه= |جلد= |چاپ= اول| سال= ۱۳۶۴|ناشر= |مکان= تهران| شابک= |پیوند= |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =میرصادقی|نام=جمال |پیوند نویسنده= |عنوان= عناصر داستان|ترجمه= |جلد= |چاپ= اول| سال= ۱۳۶۴|ناشر= |مکان= تهران| شابک= |پیوند= |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =رستمی| نام = نیلوفر| عنوان =مثل یک تب | ژورنال = روزنامۀ شرق| مکان = تهران| دوره = | شماره =۲۲۰| سال =۱۳۸۳| تاریخ بازبینی = ۲۳ فروردین ۱۳۹۸}}
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =رستمی| نام = نیلوفر| عنوان =مثل یک تب | ژورنال = روزنامۀ شرق| مکان = تهران| دوره = | شماره =۲۲۰| سال =۱۳۸۳| تاریخ بازبینی = ۲۳ فروردین ۱۳۹۸}}
 
*{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی= |نام= |نام خانوادگی= |نام= |تاریخ= ۲۶ دی ۱۳۹۴|عنوان= به کی سلام کنم|پیوند= |ژورنال= کتاب هفته|دوره= سال چهارم|شماره= ۸۹|صفحات= |doi= |تاریخ بازبینی= }}
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==


* {{یادکرد وب |نام خانوادگی= |نام= |عنوان= توصیه‌های جمال میرصادقی در بزرگداشتش|نشانی= https://www.isna.ir/news/97052915401/%D8%AA%D9%88%D8%B5%DB%8C%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%B4-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85|بازبینی= ۲۳ فروردین ۱۳۹۸|اثر= |تاریخ= دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۷ |ناشر= |نشانی بایگانی= |تاریخ بایگانی= |کد زبان= }}
* {{یادکرد وب |نام خانوادگی= |نام= |عنوان= توصیه‌های جمال میرصادقی در بزرگداشتش|نشانی= https://www.isna.ir/news/97052915401/%D8%AA%D9%88%D8%B5%DB%8C%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%B4-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85|بازبینی= ۲۳ فروردین ۱۳۹۸|اثر= |تاریخ= دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۷ |ناشر= |نشانی بایگانی= |تاریخ بایگانی= |کد زبان= }}
* {{یادکرد وب|نشانی =http://bukharamag.com/1392.11.4753.html ‏|عنوان = شب جمال میرصادقی|ناشر = بخارا|تاریخ بازدید = ۲۳ فروردین ۱۳۹۸|تاریخ =۲۵ بهمن ۱۳۹۲}}
* {{یادکرد وب|نشانی =http://bukharamag.com/1392.11.4753.html ‏|عنوان = شب جمال میرصادقی|ناشر = بخارا|تاریخ بازدید = ۲۳ فروردین ۱۳۹۸|تاریخ =۲۵ بهمن ۱۳۹۲}}

نسخهٔ ‏۲۴ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۳

جمال میرصادقی
نام اصلی سیدحسین میرصادقی
زمینهٔ کاری داستان‌نویسی
زادروز ۱۹اردیبهشت ۱۳۱۲ [۱]
تهران
محل زندگی تهران
سال‌های نویسندگی از ۱۳۴۱ تاکنون
کتاب‌ها عناصر داستان، ادبیات داستانی‌ و...
نمایشنامه‌ها چه کسی دنبال آقای هنرور می‌رود(۱۳۹۳)
همسر(ها) میمنت میرصادقی (ذوالقدر) شاعر و پژوهشگر خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


جمال میرصادقی نویسنده، مدرس و پژوهشگر نامی با حدود پنجاه جلد کتاب رمان، داستان بلند، نقد ادبی و مجموعه مقالات.

* * * * *

میرصادقی اولین داستانش را در سخن منتشر کرد. نخستین داستان او «برف‌ها، سگ‌ها، کلاغ‌ها»، در مسابقۀ داستان‌نویسی مجله سخن، مقام اول را گرفت.
کتاب «شاهزاده‌خانم سبزچشم» که مجموعه چند داستان کوتاه بود، در سال ۱۳۴۱ منتشر شد. نام این کتاب در چاپ دوم به «مسافرهای شب» تغییر یافت. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
داستان‌های جمال میرصادقی تاکنون به‌ بیش از ده زبان ترجمه و در تیراژهای متعدد منتشر شده است. میرصادقی علاوه‌بر داستان‌نویسی، در زمینۀ تئوری داستان نیز آثار ارزنده‌ای منتشر کرده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

به‌گفتهٔ خودش، قهرمان‌ داستان‌هایش اغلب از کوچه انتخاب‌ شده‌اند و ضربان سالم و دقیق زبان جاافتادۀ آدم‌های کوچه است که به داستان‌هایش زندگی زنده و سالمی می‌بخشد. هم‌پیوندی او با مردمان کوچه بدین‌سان شکل می‌گیرد، درحقیقت او از کوچه برخاسته و خود را از آن‌ها جدا نمی‌داند.[۲]
میرصادقی از همهٔ نویسنده‌های بزرگ و نام‌آور دنیا بهره برده است. بعضی از آن‌ها در دوره‌ای خاص از زندگی او به‌شدت، توجه‌اش را جلب کرده‌اند. مثل ویلیان فاکنر که در آغاز نویسندگی از او بسیار خوشش می‌آمد و سپس آثار چخوف و گورکی و تولستوی که او را جذب کرد و بارهاوبارها آن‌ها را خواند و شاید غیرمستقیم تحت تأثیر آن‌ها گرفته باشد. [۳] در میان نویسندگان وطنی نیز بزرگ علوی و صادق چوبک از نویسندگان تأثیرگذار بر اندیشه و قلم میرصادقی هستند. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
از کارگری و معلم و کتابدار دانش‌سرای عالی (دانشگاه تربیت معلم) تا کارشناس آزمون‌سازی در سازمان امور اداری و استخدامی کشور و مسؤل اسناد قدیمی در سازمان اسناد ملی ایران، همگی در شمار شغل‌هایی است که هریک در مقطعی میرصادقی را به خود مشغول ساخته است و البته نویسندگی، شاید یگانه اشتغالی است که هرگز از آن دست نکشیده و درخلال تلاش‌های مجدانه و پیوسته، موفق شده تا داستان‌های کوتاه و بلند بسیار و چندین ران خلق کند. برخی از آثار میرصادقی به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، ارمنی، رمانیایی، عبری، عربی، مجاری، ایتالیایی و چینی ترجمه شده است.[۴] در دانشگاه خود را به دکتر پرویز ناتل خانلری که سردبیر مجلۀ سخن و استاد دانشگاهش بود، معرفی می‌کند. خانلری از او دعوت می‌کند عضو هیأت تحریریۀ سخن شود و این‌گونه است که جمال میرصادقی با رضا سیدحسینی، محمدجعفر محجوب، [سیروس پرهان]]، ناصر پاکدامن، [احمد تفضلی]] ، هوشنگ طاهری و تورج رهنما همکار می‌شود و با دیگرانی چون بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی که شروع کارشن با این مجله بوده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه جمال میرصادقی از ابتدا به همان اندازه که به در زمینۀ نوشتن داستان فعال بود، به آموزش داستان‌نویسی وتألیف کتاب‌هایی در این زمینه نیز توجه نشان داده است.
دکتر شفیعی کدکنی تأثیر بسزایی بر پیشبرد کارهای او داشته است. میرصادقی ، واژه‌نامۀ هنر داستان‌نویسی را با همسرش به تشویق شفیعی کدکنی نوشته‌اند و میرصادقی همواره بر تأثیر او در کارهایش تأکید دارد. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه در دانشگاه تهران تدریس را به پیشنهاد شفیعی کدکنی آغاز می‌کند. پس از انقلاب فرهنگی درس تعطیل می‌ود و جزوه‌ای که برای تدریس آماده کرده بود، به کتابی دویست صفحه‌ای با نام قصه، داستان کوتاه، رمان تبدیل می‌شود. در فرهنگسرای نیاوران همینکتاب را تدریس می‌کند ، اما با بیشتر شدن اطلاعات و گسترش کارش، کتاب هم قطورتر می‌شود که حالا با نام ادبیات داستانی به چاپ هفتم رسیده است. بعد از تعطیلی فرهنگسرا چندسالی هم در [دانشگاه آزاد اسلامی]] و [دانشکدۀ صدا و سیما]] تدریس می‌کند. فشار کاری قلبش را ناراحت می‌کند و ترجیح می‌دهد به کارهای نیمه‌تمامش بپرداز. حالا هم چندسالی است که روزهای چهارشنبه در منزلش کلاس داستان‌نویسی برپاست. حالا هم شاگردانش نام و آوازه‌ای دارند درخور استاد. منیرو روانی‌پور، هوشنگ عاشورزاده، منوچهر کریم‌زاده، حسن اصغری، فریبا وفی. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

داستانک

گذر از دروازه خیال

ظهر تابستان بود و حوصله‌اش سررفته بود، نه توی کوچه می‌توانست برود نه توی خانه با کسی باز بکند. همین‌طور دور خودش می‌چرخید تااینکه توی زیرزمین خانه لای اسباب‌واثاثیه‌های قدیمی کتاب امیرارسالان نامدار را پیدا کرد. چشم باز کرد دید شب شده و او هنوز دارد می‌خواند. مادربزرگ که در جست‌وجوی او به زیرزمین آمده بود با دیدن کتاب، گفت:

«ذلیل‌مرده هرکی امیرارسلان خونده، آواره کوه و بیابون شده. می‌خوای بدبخت بشی؟»
و او آواره داستان و داستان‌نویسی شده بود. پس از آن عشق به نوشتن و خواندن آرامش را از او ربود. [۵]


اولین داستان، اولین نگاه‌ها

آمد توی خیابان. احساس می‌کرد همه دنیا او را نگاه می‌کنند. زن‌‌ها، مردها، حتی درخت‌‌ها، خیابان‌‌ها و ماشین‌ها به او خیره شده بودند. توی پوستش نمی‌گنجید. می‌خواست از خوش‌حالی پرواز کند. دخترک بازهم مثل هر روز به او سلام کرد. توی دلش خندید و با خودش گفت:

«حتماْ من رو شناخته. فهمیده من نویسنده شدم. فهمیده داستانم تازه توی مجله چاپ شده.» قند توی دلش آب شده بود و داشت کیف می‌کرد که شنید مادر نیشگونی از دخترکش گرفت و گفت:
«مگه بهت نگفتم با غریبه‌ها حرف نزن؟ چرا بهش سلام دادی؟» دخترک گریان گفت:
«آخه گناه داره... بیچاره است.»

داستانک عشق=

درس استاد

شفیعی کدکنی دوست، استاد، مشوق و همراه سال‌های اوست. پیشنهاد تدریس را اول‌بار او به میرصادقی می‌دهد. میرصادقی ابتدا نمی‌پذیرد. نگران است که از پس این دشوار برنیاید. اما شفیعی کدکنی کوتاه بیا نیست. آدمی است که دوستانش را هم با خودش بالا می‌:شد آنقدر بالا که تشویق می‌شود حتا پس از تعطیلی دانشگاه‌ها در انقلاب فرهنگی در خانۀ شخصی خودش تدریس داستان‌نویسی را ادامه دهد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

شیوۀ شاگردپروری

تدریسش سینه به سینه است. شاگردان نه الزاماَ دوزانو، ولی روبه‌روی استاد می‌نشیند و از روی دست او مشق می‌کند. آن‌قدر سیاهه می‌نویسند و دور می‌ریزند تا می‌رسند به فوت کوزه‌گری. استاد فوت آخر را هم می‌گوید و راه را نشان می‌دهد. شاگردان هیچ هم لازم نیست برای جلوس در مسند شاگردی‌اش استعداد فرازمینی داشته باشند. همین‌که بخواهند و بخوانند و بنویسند کافی‌است. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه آثار صادق چوبک و بزرک علوی خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

منابع

  • میرصادقی، جمال (۱۳۹۴). گفت‌وگوها. تهران. پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  • خوشه‌گیر، فاطمه. روزنامه کیهان (تهران)، ۱۳۵۵. 
  • میرصادقی، جمال (۱۳۶۴). عناصر داستان. تهران. پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  • رستمی، نیلوفر. «مثل یک تب». روزنامۀ شرق (تهران)، ش. ۲۲۰ (۱۳۸۳). 
  • «به کی سلام کنم». کتاب هفته سال چهارم، ش. ۸۹ (۲۶ دی ۱۳۹۴). 

پیوند به بیرون